۱۷ شعبان ۱۴۱۴ – سوغات ملكوتي از مكه اخلاق ۶۹
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. و بيده ملكوت كل شيء.
من مكرر در اين جلسه با همة عدم اقتضائاتي كه گاهي بوده دربارة ملكوت اشياء حرف زديم. اگر چه ممكن است كه ما اين مطالب را جدي نگيريم. ولي قرآن و روايات و بلكه وجدانيات و وجدانها اين مسئله را تصريح كردند و بلكه اگر بنا باشد عالم دو بعد داشته باشد، بعد اولش ملكوت است و بعد دومش ملك است. عالم ملك مثل پوست ميماند كه هيچ ارزشي ندارد و عالم ملكوت مانند مغز است. حقيقت، عالم ملكوت است. واقعيت، ملكوت هر چيز است. همينطوري كه قرآن مثلا يك الفاظي دارد، سي جزء قرآن در هزار صفحه از قرآن در ميان يك جلد بسيار نفيس با خط بسيار خوب، اين قرآن است. اما حقيقت قرآن، ملكوت قرآن، تبيان كل شيء است. بيان كنندة همة حقايق و علوم است. كه اگر طبق روايات و شايد صريح و خود قرآن اگر جن و انس نويسنده شوند و درياها مركب شود و تمام درختان قلم گردد و هفت مرتبه كمك بياد براي اين درياها، باز نميتوانند ملكوت قرآن را بنويسند. حقايق قرآن را بنويسند. كلمات الهي را احصاء كنند. اهميت هر چيزي به ملكوت اوست. انسان ممكن است از نظر بدن بسيار زيبا، قوي، باصطلاح شما خوش تيپ و خوش لباس و خوش صورت باشد. اما ملكوتي نداشته باشد. حمر مستنفره. الاغي باشد كه مورد تنفر، يا خشب، چوب خشكي باشد، يا موتي باشد در بين زندهها حركت ميكند. همين انسان ممكن است از نظر بدني زياد جالب توجه نيست. اما از نظر باطن داراي علومي باشد. علوم اولين و آخرين. وليي از اولياء خدا باشد. ارادهاش ارادة الهي باشد. لا يزال يتقرب الي عبدي بالنوافل. دائما بندة من بوسيلة اعمال مستحبه به من نزديك ميشود تا من گوشش ميشم، من زبانش ميشم، من چشمش ميشم. من وقتي ميگم باش به چيزي، او هست. او هم وقتي بگويد باش هست. ارادة او ارادة من ميشه. نمونههايي بسيار پر ارزش در درجة اعلا، ذات مقدس پروردگار از اين انسان در بين ما قرار داده كه ما نميتوانيم ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام را نمونة كامل انسانيت بدونيم. آنها در مقام معرفت خاص الخاص از مرحلة انساني با انسان نبايد مقايسهاشون كرد. با خدا بايد مقايسهاشون كرد. به آنها كار نداريم. ولي از افرادي كه تحت تربيت آنها بودهاند مثل سلمان و ابيذر و جابر جعفي و علماي بزرگ اهل معنا به اينها ميشه مثال زد. ارادهاش ارادة الهي شده. در عين اينكه بندة خداست، در عين اينكه لا يسبقونه بالقول. در كلام پيشي نميگيرند بر خداي تعالي، ارادة آنها ارادة پروردگاره. با خدا يكي هستند. اگر آنها اراده كنند خدا هم همون ارادة آنها را تقدير ميكنه. به جائي ميرسند در كمالات كه در حالات سلمان آمده كه در تكوينيات دخالت ميكرد، ظرف غذا را گذاشته روي بار، يك دفعه آجري كه زيرش مثلا بود، يا سنگي كه بود در رفت، اشاره كرد سلمان همانجا بمان. اون همانجا معلق، ظرف غذا ماند. البته سلمان به كمالات نرسيده كه ظرف غذاش را نگه داره! اين خيلي پستيه كه بگيم مثلا انسان به كمالات برسه تا يك همچين ارادهاي داشته باشه. انسان بايد به مقامي از عبوديت برسه كه با ذات مقدس پرورگار يكي بشه. نه يكي بدني يا مثلا وجودي. ارادة او ارادة خدا باشه، خواست او خواست خدا باشه. هر كجا كه بين او و خدا اختلاف شد، از خدا دوره. اگر خدا دوست دارد تو فقير باشي، تو هم بايد همين را دوست داشته باشي. به بالين جابر بن عبد الله انصاري امام باقر آمد. هنوز به كمال نرسيده جابر. با اينكه پيغمبر اكرم را ديده، علي بن ابيطالب را ديده، آنوقتها مشكل بود اين مراحل را به اين سادگي انسان طي بكنه. امام حسن و امام حسين را ديده. حضرت سجاد را ديده. اما آمده بالين جابر امام باقر. ميفرمايد كيف اصبحت. حالت چطوره. ميگه كه من صبح كردم در حالي كه فقر را بهتر از ثروت ميدونم. خيلي كمهها. انسان شدت را بهتر بخواد، مرض را بهتر از سلامتي بخواد. حضرت فرمود ما اينجور نيستيم، يك قدم بگذار بالاتر. يك مقدار فكر بكن. دستت را بده به من يك پله بيا بالا. دستش را گرفت امام باقر عليه الصلاة و السلام يك پله بردش بالا و فرمود ما هرچه خدا بخواد همون را ميخوايم. يكي وصل و يكي هجران پسندد، يكي درد و يكي درمان پسندد. من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد. اين پله براي تو كمه. تو جابر بن عبد الله انصاري هستي. حامل سلام از رسول اكرم براي من هستي. تو نبايد در اين مرحله باشي. اين مرحلة جهاد با نفسه كه تو داري. از اين مرحله بيا بالا به مرحلة، بعضيهاتون نميدونيد اينها چيه من ميگم. ولي بعضيهاتون بحمدالله هستيد توي اينها، توي اين جمع كه ميدونيد من چي دارم ميگم. بيا به مرحلة تسليم. تسليم،رضا، توحيد. يكي شدن با خدا. اين معناي ملكوته يك انسانه. ملكوت انسان العبوديت جوهرت كله هربوبيه اين را اكثر نميفهمند كه معناش چيه. بندگي يك حقيقتي است كه كلهش به اونجا ميرسه به انسان. از طريق بندگي به جايي ميرسه كه مربي ميشه. پروردگار ميشه، رب ميشه. رب انسانها ميشه. مربي انسانها ميشه. انسانهايي را تربيت ميكنه. انسانهايي را به كمال ميرسونه به جايي ميرسه كه سلمانها تربيت ميكنه. به جايي ميرسه كه جابر ابن عبد الله انصاريها تربيت ميكنه. به جايي ميرسه كه جابر جوفيها تربيت ميكنه. كله هربوبيه. هر چيزي ملكوتي داره. هر چيزي ملكوت.
حضرت آدم را وقتي خدا خلق كرد، اول مجسمهاش را اونجا قرار داد، مجسمهاش را قرار داد. اين مجسمهاي از گل همانكه من و شما از آدمها ميبينيم. از انسانها ميبينيم الان من و شما اينجا نشستيم همديگر را داريم تماشا ميكنيم قيافهها را داريم ميبينيم. اما كي چقدر ملكوتش بالاست؟ كي چقدر پايينه نميدونيم؟ چقدر خودش را تطبيق با خدا كرده و چقدر نكرده را نميدونيم. در چه مرحلهاي از كمال هست يا در چه مرحلة پاييني از نزول هست نميدونيم. الان همين جمع كه اينجا نشستيد همديگر را داريم مشاهده ميكنيم. جواني ميبينيم، پيري ميبينم، چشم و ابرو ميبينيم. لب و دندان و دهان و سر و گردن و قد و قامت ميبينيم اما عيب نميبينيم. كمالات را نميبينيم. تقواي افراد را نميبينيم. به اصطلاح روحيات افراد را مشاهده نميكنيم. ببينيد ملكوت اشياء را ما متوجه نيستيم. حقايق اشياء را ما متوجه نيستيم. همينطوره ديگه. ميخوام از اين مثال، ببينيد اين مثال را كه براتون ميزنم بخاطر اينكه متوجه بشيد كه شما افراد مختلف را اينجا ميبينيد. ملكشون را ميبينيد ولي ملكوتشون را نميبينيد. ممكنه توي همين مجلس، توي همين مجلس يا توي مجالس ديگه حضرت بقية الله نشسته باشند همانطوري كه وقتي ميآمدند خدمت پيغمبر اكرم افراد غريبه دائره چون مينشستند طرف فرقي بين پيغمبر و ساير افراد نميگذاشت. شايد پيغمبر اكرم نشسته بود ابي بكر و عمر هم نشسته بودند. اينها ملكشون هر دو يكي است، هر دو ملكشون يكي است. بگيد ملكوتي ندارند كه غلطه. پيغمبر اون ملكوت با عظمت كه خداي تعالي با اون عظمت از او ياد ميكنه. انك لعلي خلق عظيم فبما رحمت من الله من و لهم ولو كنت تفضل غريض القلب لم فضل من حولك. من در ملك با فضل غريب القلبي مثل عمر كه رحم نميكنه به دختر پيغمبر بين در و ديوار از نظر ملك فرقي نميكنه. هر دو چشم دارند هر دو گوش دارند، هر دو ابرو دارند. اين را ميگم بخاطر اينكه يك مثال خيلي روشنه. شما اين ديوار را هم كه ببينيد همينطوره. هر چيزي را. حرم حضرت رضا صلوات الله عليه ميريد، شايد حرم امام رضا بلاتشبيه، زبانم لال هيچ فرقي با حرم ابوحنيفه از نظر كاشي كاري و گنبد و ضريح نداشته باشه. اما اين روضة من رياض الجنه، اون حفرة من حفر النيران. دو قبر پهلوي هم يكي قبر هارون الرشيد يكي قبر علي بن موسي الرضاست. اون روضة من رياض الجنه ملكوتش، اون حفرة من حفر النيران ملكوتش. هر دو ملكوت دارند. تو تمام موجودات ميرسيم به حضرت آدم. حضرت آدم را خدا خلق كرد، شما فكر ميكنيد خدا نميدونست اراده بكنه يك آدم حسابي، با همة علوم دفعتا به وجود بياد. چرا ميخواست تضعيه بكنه تا ما از اين اشتباه در بياييم. ملائكه هم بيرون بيان و تا سيه رو شود هر كه در او غش باشد. تنها كسي كه غشي درش بود شيطان بود. خداي تعالي بدن حضرت آدم را خلق كرد. و مجسمه وار اونجا گذاشتش. روايت هم داريم. گفت بياييد نگاه كنيد. خوب او را ديدند اون را ميبينيم همان كه ملائكه ديدند ما هم ميبينيم، خوبه.
بعد نفقت في من روحي. اين ملكوت را درش وارد كرد. وقتي كه اون را درش وارد كرد حالا دو تا چشم اونجا داره به حضر آدم نگاه ميكنه. يكي چشم ملك بين، يكي چشم ملكوت بين. چشم ملك بين، چشم شيطانه. ميگه خلقتني من نار و خلقتني من سوء. ببينيد خودش داره ميگه اين را از خاك خلقش كردي من را از آتش خلق كردي. ما به خاك و آتش كار نداريم خداي تعالي زبان حالش ممكنه اين باشه ما به خاك و آتش كار نداشتيم. ما به ملك و ملكوت كار داريم. به ملكش كسي نگفته سجده بكن. وقتي كه نفقت فيه من روحي فانهم لهم ساجدون. وقتي از روح من درش دميده شد و اين ملكوت الهي را پيدا كرد، اين روح خدايي پيدا كرد اين ضمير قبول كردن اسماء حسنا يا اسماء معرفت ائمة اطهار را پيدا كرد اينجا فرمود كه، سجده كنيد. ولي چشم شيطان ملك ميبينه، چشم ملائكه ملكوت ميبينه. اينها سجده كردند اين سجده نكرد. خوب راست هم ميگه اگر به ملكش باشه اين خاك، پسته. خاكي است كه خلاصه خاكه به هر حال. آتش نورانيت داره، آتش فعاله، آتش سوزندگي داره. اون كجا و اين كجا.
لذا خداي تعالي اسم شيطان را در روايات جهل گذاشته، جهل. حالا از اين چه نتيجه ميخوام بگيرم هر كس اينجور نگاه بكنه، هر كس اينطوري فكر بكنه، جاهله. و تابع شيطانه. اگر يك وقتي ديديد كه به لباس شما بيشتر احترام گذاشتند تا به تقواي شما، به مثلا فرض كنيد به ثروت شما بيشتر احترام گذاشتند تا به علم معنويت شما بدونيد اين آدمي كه داره به شما و ثروت شما و به لباستون بيشتر احترام ميگذاره شيطان، پيرو شيطان است. اگر به تقواتون بيشتر احترام گذاشتند يا به علمتون بيشتر احترام گذاشتند معلومه اينها تابع ملائكه هستند. اين دو، دو تا چهار تاستها خيلي هم چين ساده من اومدم جلو كه خوب براتون روشن بشه.اگر يك افرادي به علوم مادي بيشتر احترام گذاشتند، علوم مادي. پسرم ميره مهندس ميشه، بعد درآمدش زياد ميشه، بعد هم ديپلمش را گرفته، ليسانسش را گرفته، نميدونم فوق ليسانسش را گرفته به اينها فخر كردن به اينها متكي شدن، به اينها دلخوش بودن يعني تقوا را مورد نظر قرار ندادن، و به اين استدلال خيلي روشن قرآن اينها تابع شيطانند. يعني همان طور كه شيطان ميگه خلقتني من نار و خلقت من اين هم داره ميگه. اين هم داره عملا اين حرف را ميزنه.
اين هم همينطور. اما اگر به تقوا، به كمالات روحي احترام گذاشتند. در واقع كمال خلوص، خداي تعالي از ابتداي خلقت، از ابتداي خلقت خضوع كامل را براي، خدمتتون عرض شود كه براي كمالات، تقوا، معنويات، روحيات بالا و تهذيب نفس قرار داده. لذا وقتي كه شيطان اين حرف را نزد. خدا هيچ جوابش را نداد. گاهي انسان جواب طرف را نبايد بده. يعني بله. جواب ابلهان چيه؟ خاموشي. خلقتني من نار و خلقتني من تين خدا جوابش را ميدوني چي داد؟ گفت كه انك رضي و ان عليك لعنتي الي يوم القيامه يالا برو گم شو. تو اصلا قابل بحث و گفتگو نيستي. ملائكه كه اعتراض كردند، ملائكه هم اعتراضي داشتند تقريبا منتهي چون روي به اصطلاح ظاهر بود، گذشته بود، تجربه بود ديده بودند خداي تعالي بشر را خلق كرده، تو اين دنيا اينها فساد كردن، خونريزي كردن. گفتن فجعلوا فيها من يفسدوا فيها و يفسدوا الدما. خداي تعالي اونجا هم جواب نداد، چون واقعا اينها روي جهل داشتند، نميدونستند اما معامد نبودند. يك وقت هستش يك نفري نميدونه ولي ميخواد بفهمه. اما گاهي هست طرف نميفهمه و نميخواد هم كه بفهمه. ديروز يك اومده تو كانون ميگه من امام زمانم. كتاب هم آورده دليل ميخواد بياره. خوب اين آدم مريضه. فقط حرف نميزنه. خوب ميدونستم رفقانامفهوم.
گاهي ميشه دفعة اول ما باهاش يك مقداري بحث كرديم گفتيم كه شايد اين نميفهمه. ديديم نه عناد گاهي انسان داره. اون كس كه نداند و نداند كه نداند، در جهل ببرد سر كه ابد الدهر بماند. اين حالت را از خودتون دور كنيد كه نخواسته باشيد بدونيد. خداي نكرده غرور بگيردتون. هميشه انسان جاهله . بايد بدانه. الذين يستمعون القوم فيتبعون احسنه. ملائكه هم نميدونستند خدا چكار ميخواد بكنه. شيطان هم نميدونست. خدا براي ملائكه استدلال كرد و الم آدم لاسمائكم لا ثم ارضهم الملائكه فقال و اسماء هاولا ان كنتم بعد از اون قالوا لا انما الا لما خدايا ما شاگرد مكتب توييم هر چي تو به ما ياد بدي ما همونها را ميدونيم. ما كه خوب حالا ياد گرفتيم. خوب مقعدهم علي الملائكه، ولي شيطان اين را نميدونست و نميخواست هم بدونه و آخرش هم ندونست و تا امروز هم ندونسته. كه خدا روي چي تكيه كرده. و نميخواد بدونه. لذا به ظاهر حكم ميكنه. همة موجودات خلاصهاش، ملكوت دارند و انسان بايد خودش را تزكيه كنه و تهذيب نفس كنه تا ملكوت همة چيزها را ببينه. پرندهها ملكوت دارند، در و ديوار ملكوت دارند. رأي ان شيء مما يسبح بحمده. هيچ چيز نيست مگر اينكه تسبيح ميكنند خدا را با حمدشون. يعني هردو. چشم دل باز كن، چشم دل باز كن، گوش دل باز كن، زبان دل داشته باش. ميبينيد صداي تسبيح موجودات را داريد ميشنويد؟ ميگه نه، نميشنوم. خيلي انسان، شما خيال كرديد با اين گوشت بايد بشنوه. اين گوش فقط مال ملكه. فقط چيزهاي ملكي را ميشنوه. چشم هم همينطوره. اين چشم و گوشي كه ما داريم، ما همه را ميگيم بيائيد پائين. امام زمان را روحي فداك، ما ميگيم بياد كوچيك بشه، كوچيك بشه، به قد و قوارة ما بشه، تا ما ببينيمش تا خوشمون بياد. كاري هم باهاش نداريم. و الاّ اگر كار به امام زمان ميداشتيم خوب كارها را گفته حضرت. هر چي كه ما بخوايم توي قرآن و روايات هست. بهش عمل كنيم. كاري بهش نداريم. يكنفر با ريش تراشيده و كراوات، اين من ديدم كه توي مسجد الحرام داره گريه ميكنه. گفتم چرا گريه ميكني؟ گفت ميخوام آقا را ببينم. گفتم خوب حالا آقا آمد دست كشيد به صورتت گفت اين ريشت اينجوريه. چيكار ميكني؟ اين افسارش را ميگيره دستش ميكشه ميبره. با روح نجس، با دروغهايي كه گفتيم، با خدمتتون عرض شود كه غيبتهايي كه كرديم، اينها بدتر از ريش تراشيده استها. غيبت و دروغ و اينها بدتره، با همينها. اينها را ما تازه اگر تقاضامون باشه كه آقا خودش را كوچيك بكنه. چون بين ما و امام زمان فاصله بيشتر از بين مورچه با حضرت سليمانه. اگر يك مورچهاي تقاضاي اين باشه كه حضرت سليمان كوچيك بشه، كوچيك بشه بياد توي لونه تا جناب آقاي مورچه ايشان را ببينه. اين توهين به حضرت سليمان است. شما ميگيد پس ما چيكار كنيم؟ چشم ملكوتيت را باز كن. تا كه آقا را همهجا ببيني. چشم دلت را باز كن، چشم يقينت را باز كن، نور بگير. در همين دعاي بعد از زيارت آل ياسين ميگيم كه اللهم صل علي محمد نبي رحمتك و كلمة نورك و ان امتلاء قلبي نور اليقين. نور يقين داشته باش. يقين كن كه الان خدا هست. شما به قرآن اگر يقين داشته باشيد، ميبينيد كه بعله، خداي تعالي ميفرمايد و قل اعملوا، كارهايتون را بكنيد، مثل بچه، انسان پدر يك بچه باشه، هر كاري ميخواي بكن، و قل اعملوا و سير الله عمله و رسوله و المؤمنون. هم خدا ميبينه، هم پيغمبر ميبينه، هم مؤمنين كه اينجا مؤمنين منظور ائمة اطهاره و الا همه كه نميبينند. هم مؤمنين ميبينند، دارند نگات ميكنند. تو اين را يقين بكن. يقين بكني چهارده معصوم عليهم الصلاة و السلام دور و برتند. موجوديتشون را انسان احساس ميكنه. تو موجوديت خدا را احساس نميكني، موجوديت ائمه را هم همينطور احساس نميكني. تازه اگر بخواد اين واقعيتشون مجسم بشه، همانطوري كه ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام فرمودند كه الحمد لله الذي من علينا بحكام يقومون مقامه لو كان حاضرا في المكان. آنقدر مقامشون بالاست كه اگر خدا بنا باشه مجسم بشه، ميشه علي بن ابيطالب. اگر بنا باشه، محال، به فرض محال بنا بشه كه خدا در يك قالبي در بياد، ميشه حجة ابن الحسن ارواحنا فداه.
چون ما بعد از سفر مكهامون، جلسهاي كه دوستان در يك جا جمع بشوند و ببينيم، نديديدم. ديديم ولي صحبت نكرديم. شب اول كه خسته بوديم. و شماها هم حق به من ميديد كه من آن شب نميتونستم زياد حرف بزنم و محبت شما هم كه سرشار بوديد و همهاتون جمع شده بوديد و خيلي از همهاتون ممنون و متشكر. طبعا انتظار سوغاتي داريد از من. چيزهايي كه آنجا بود، بندهزاده همراه من بود، گفتم من از مكه و مدينه من هيچي نميخرم. هميشه هم برنامهام اين بوده. گفتم پول در اختيارت، تو هر چي ميخواي به اسم خودت بخر. پرتقالهاي خوبي هم داشت، ميدادند به ما. خدمت شما عرض كنم كه نهار و شام هم مرتب بود. اگر بخواهيد از اين قضايا براتون بگيم هر روزش بعله، از اين حرفها بود! ميخواهيد از ملكش بگم يا از ملكوتش؟ چون ملكش همينها بود ديگه. هواپيما رسيد به جده و از جده ما را بردند براي مدينه و تعميرات خوبي كرده بودند، ساختمانهاي خيلي فلان فلان و اينها. بعد هم ما رفتيم به مكه و مكه هم همينطور. و اينقدر شماها خدا ميدونه پيش من عزيزيد و نوراني هستيد كه همين بطور مسخرهاش را هم نميخوام براتون بگم. هيچ. اما ملكوتش! ملكوت مكه و مدينه. من در شب قبل از اينكه اينجا وارد بشم، خوب با هواپيما آمده بوديم به تهران، آنجا تونستم صحبت كنم يك ساعتي، بعضي از دوستاني كه در تهران بودند مثل آقاي محمد حسن كه تشريف هم دارند در اين جلسه و پدر بزرگوارشون، آنها بودند در آن جلسه. آقاي انصاري هم بودند. براي اين سه چهار نفر تكراره. ولي خوب براي بقيه تكرار نيست. آنجا مفصلتر شايد هم گفته باشم. الان اينجا توي اين مجلس شايد نتونم آنطور مفصل بگم. ولي خوب بهرحال من روز اول اگر يادتون باشه جلسة آخري كه شب دوشنبه اينجا بود، يك پيامي از امام عصر براتون نقل كردم. گفتم يكي از علماي قم، يادتون ميآد ديگه؟ يكي از علماي قم به ما تلفن زد كه خدمت حضرت رسيده و حضرت فرمودهاند كه به فلاني بگو، به آن عالم گفته بودند به فلاني بگو، كه فرج نزديكه رفقا را مهيا كنيد. هفتة بعدش هم ما مشرف شديم. شب مبعث بود در مدينه بوديم. جدا من خودم يقين تقريبا داشتم و بطور يقين ميرفتم كه برم و شايد ديگه مثلا برنگردم به اينجا. و آقا مثلا حالا، ولي من خيلي خدا ميدونه دلم ميخواست با رفقا ميرفتم. آن خوابي كه آقاي حيدري، هستند توي مجلس، ديده بودند خيلي مؤيد اين فكر من بود كه من رفتم. ولي آنجا كه رسيدم روز، شب وفات حضرت موسي بن جعفر عليه الصلاة و السلام بود. يعني شب اولي كه ما در مدينه بوديم شب وفات حضرت موسي بن جعفر عليه الصلاة و السلام بود. و متوجه اين معنا هم بودم. يك مطلبي حاج آقاي حسيني كه از علماي قم هستند و در مجلس تشريف دارند ايشان در همان شب يك خوابي ديده بودند كه من يك خوردهاش ممكنه براي من مثلا زيادي باشه، لذا آن را من نقل نميكنم. ولي موافق همين، يعني اينهم تأييد ميكرد اين مطلبي را كه ما در آنجا ديديم. من عصري، عصر جمعه مشرف شدم حرم حضرت رسول اكرم. دلم ميخواست ملكوت آن مكان مقدس را ببينم. از در جبرئيل وارد شديم، تنها بودم آنجا. من معمولا در اين هشت سفري كه مشرف شدم، در مدينه خدا انشاء الله قسمتتون كنه، الان آدرس ميدم، شماها انشاء الله اگر خواستيد، بنظر من جاي بسيار خوبي است آنجايي كه من انتخاب كردم و يكي دو دفعه افرادي خدمت حضرت در همانجا رسيدهاند. از در جبرئيل، در جبرئيل خيلي مشخصه، وارد كه شديد، طرف دست چپ يك محلي است جلوي ضريح كه معمولا مينشينند آنجا. دورش هم نردهاي كشيده شده. بسيار مكان خوبيست. در مقابل شما، هم رو به قلبه است، هم در مقابلتون قبر مطهر حضرت زهرا سلام الله عليهاست و هم قبر مطهر پيغمبر اكرم. يعني هم رو به قبله هستيد، هم اين دو تا قبر مطهر در مقابلتون هست. من آنجا نشسته بودم. ميگفتم اگر كه خبري هست، چرا من را تنها خواستي؟ ما اينهمه زحمت كشيديم رفقا را آماده كرديم. حالا اگر تزكية نفس همهاشون نكردند، بعضيهاشون شل آمدند، فعال نبودند، ولي يك عده را كه ميشناسمشون اينها كاملا آمادهاند. اين جمله را دلم نميخواد از مجلس خارج بشه و جز دوستان كس ديگهاي متوجه بشه. يك وقت ديدم حضرت رسول اكرم به عظمت عجيبي كه من از مورچهاي كوچكتر يا همة مردم، از مورچهاي كوچكتر بودند در مقابل آن عظلمت. كنارشون هم فاطمة زهرا سلام الله عليها نشسته و به من فرمودند كه ما نه. الان هنوز نزديك هست، ولي هنوز زمان ظهور نرسيده. ما همة اين دوستان را دوستشون داريم، اينها عزيزان ما هستند. اين كلمة عزيزان ما هستند خيلي برام جالب بود. اينها را، تو را بدون اونها ما طلب نميكنيم. خيلي براي من اين كلمه جالب بود. من كمتر مكاشفاتم را براي شماها نقل ميكنم.خودتون ميدونيد. ولي اينجا چون بهرحال سوغاتي بايد بهتون بدم، اينها را ميگم. و يك جملة ديگهاي كه البته شايد شامل اكثر شماها الان بشه و در آينده اگر جديت بكنيد انشاء الله، و من ميگم بخاطر اينكه جديت كنيد و همة آنها يعني و حالا شايد بخاطر آينده باشه، از ياران، اين جمله مال حضرت زهرا سلام الله عليهاست، از ياران فرزندم حجة ابن الحسن خواهيد بود. اين دو تا جمله گفته شد و يك مطالب ديگه هم بود. و من ديگه از آن روز به بعد هر وقت حرم مشرف ميشدم باور كنيد شايد كمتر، مگر حالا موارد معمولي مثلا دنبال كسي ميگشتم، با كسي برخورد ميكردم، و الاّ هر وقت حالت تمركزي پيدا ميكردم و توجهي پيدا ميكردم، همان ملكوت را ميديدم. همان عظمت را، پيغمبر اكرم نشسته يك شال سبزي بر سر مباركشون، خيلي باصطلاح مثل عمامههاي ما نبود، شالي بود. و بعد يك حمايل سبزي اينطرفشون انداختند، عبا بر دوششون، نشستند و به اموري كه من نميفهميدم چه اموري بود، رسيدگي ميكردند. حضرت زهرا هم سلام الله عليها با عظمت فوق العاده، غير قابل تصور، كنار حضرت رسول اكرم نشسته بودند. و من در قبرستان بقيع هيچوقت نشد كه حضرت زهرا را ديگه از آن به بعد آنجا زيارت كنم، چون سابقها گاهي زيارت ميكردم شايد اينجا باشه. نه. يقين كردم كه ديگه قبر مطهر فاطمة زهرا در همانجاست.
خوب رفتيم براي مكه روز جمعه وارد، يعني شب جمعه وارد مسجد الحرام شديم براي اعمالمون. دو دفعه البته من مشرف شدم، دفعة دوم مهمه كه دفعة اول يك همراهي ما داشتيم. ايشان گفت من بايد خدمت حضرت برسم، از دوستان و برادران شما كه انشاء الله همهاتون زير يك پرچم وقتي جمع شديد آنوقت دوستانتون را ميشناسيد و من دوست دارم در قبل از اين جريان بشناسيد همديگه را. اين دو سرباز امام زمان، دو يار امام زمان حركت كرده بودند از كويت آمده بودند. همانروزي كه ما رسيديم آنها هم رسيدند. اطلاع داشتيم به همين جهت و من تا كارشون را ترك كرده بودند و خيلي هم باصطلاح در فشار بودند و آمده بودند. در روز اول اين دوستمون در وقتي برگشتيم از مكه به مدينه، تشرفي در مدينه خدمت حضرت، كه حتي رفته بود آقا اسم شما چيه؟ گفته بود من سيد مهدي هستم. اين مثل ديوانهها اينطرف و آنطرف ميدويد. و چند دفعه آقا را ديد. ميگفت اگر ايشان امام زمان هستند پس چرا بازهم من ديدم؟ گفتم مگر بناست نبيني. تو كه ميگي من خودم سؤال كردم. خودش تحقيق كرده بود، حاجت مهمي داشت گرفته بود. در مدينه خداي تعالي لطفي كرد، در بعضي از باصطلاح شيعيان مدينه آمدند در محلي كه اينها بودند، چون در محل ما ايرانيها بودند، براي آنها سخت بود بيان، آنها بودند يك جواني آمد آنجا. دو سه شب، دو سه جلسه آمد پيش من. به قدري غريب، بقدري دلتنگ، ميگه يك شب وارد قبرستان بقيع شده بودم. ديگه ديوانه شده بودم. قبور ائمه را در بغل ميگرفتم و ميبوسيدم و گريه ميكردم. و يك مقدار از خاك قبر حضرت مجتبي ايشان براي، بعنوان هديه از طرف خود حضرت مجتبي براي من آورده بود كه دادند. يك مقدار هم براي حضرت زينب سلام الله عليها كه ببره آنجا. و ايشان، اين دوستمون تشرفي حاصل كرده بود.
در مكه روز جمعه ما باز وارد شديم. چون اين لطف الهي بود كه ما هر جا وارد ميشيم ابتدائش روز مخصوص حضرت بقية الله باشه. البته صبح جمعه وارد شديم. تا بين الطلوعين اعمال عمره را من انجام دادم. آقاي تميمي يك خوردهاي عقب افتاده بود. با اينكه جوانتر از منه. ولي ما اعمالمون را تمام انجام داديم، ايشان بقيهاش را قبل از ظهر انجام داد. البته كار ايشان كوتاهي نبودها. معمولا نميشه روز قبل انسان نخوابيده باشه، شب هم تا صبح انسان راه آمده باشه و صبح هم بخواد خدمت شما عرض شود طواف بكنه و نماز طواف بخونه و سعي بين صفا و مروه بكنه و بعد باز بياد طواف نساء بكنه، نماز طواف نساء، اينها كار مشكليه. يعني شايد مجموعا راه را بخواهيم بسنجيم شايد حدودا پنج شيش كيلومتر راه انسان بايد بره توي آن شلوغي. بعد، بعد از اعمال من نشستم اينجا روز جمعه است ديگه. هل اليك يابن احمد سبيل ستلقي. اينجا ديگه كعبة مقصوده، كعبه يك سنگ نشاني است كه ره گم نشود. حالا ملكوت كعبه چيه؟ ملكوت كعبه كيه؟ كه تمام مسلمانها به طرفش نماز ميخونند. خود خداست كه نميشه گفت. خدا مجسم نميشه. خدا نه ملكشه نه ملكوتش. تمام مردم، تمام حجاج و معتمرين، همه بايد بيان چند دفعه دور اين خانه بگردند. همه بايد حجر الاسودش را ببوسند. همه بايد بروند در حجر اسماعيل دعا كنند. همه بايد در مقام حضرت ابراهيم نماز بخونند. اين كيه؟ منهم خدا ميدونه تا اين سفر نميدونستم. فكر نميكردم، اگر ميدونستم شايد توي كتابهايم اشاره كرده بودم. من رفتم جائي نشستم، طبيعي نشستم آنجا اولش، يعني شايد هم من را نشوندند. كوركورانه مثل يك كوري كه دستش را ميگيرند ميبرند يك جائي مينشانندش شايد اينجوري، يك جائي نشستم كه حجر الاسود طرف باصطلاح راست من بود. ركن يماني طرف چپ بود. چون دو تا گوشه اينطرف هست، اينطرف حجر الاسوده، آنطرف ركن يمانيه. ركن يماني همانجايي است كه حضرت علي، مادر علي بن ابيطالب وارد شده. اين از نظر آدرس ما شيعيان بهتر ميفهميم. و الا فضائلي هم داره. و مقابل من آنطرف كعبه، حجر اسماعيل، يك همچين جائي شما ميتوانيد تصورش را حتي در فيلمها بكنيد. اينجا نشستم، طبيعي بود. خدا ميدونه يك دفعه ديدم اين حجر الاسود تبديل شد به يك انسان بسيار، به همان بزرگي، با عظمت و آقا وليعصر صلواة الله عليه است. اين دست (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) ديگه توي حرف من شما نگيد صلوات. خيلي ممنون. اين دست، همينطور، اين حجر اسماعيل را ديديد مثل يك باصطلاح مبلي است كه پشت سر حضرت قرار بگيره، اين ديوارة مبل بود اين دستش را اينجوري گذاشته اون دستش را اونطوري مردم، مثل مورچه دارن دور اين كعبه ميگردن، اين كعبة مقصود ميگردن و ركن دست راستش بود. حجر الاسود، اين قسمت حجرالاسود دست چپشونه. و خود حجر الاسود انگشتري بود كه به دستشون بود. مردم هم دارن همه ميبوسند و همه كور، نميبينند دارن چكار ميكنند. يك حالت عجيبي به من دست داده. كه الان هم وقتي رو به كعبه رو به قبله ميايستم اون منظره يادم ميياد. اونجا يك مطالبي گفته شد و رد و بدل شد كه انشاء الله به مناسبتهايي بعدها براتون خواهم گفت و از اون به بعد من بدتر عادت كرده بودم، يعني به همراهانم ميگفتم من ميرم پيش او بنشينم. گفتند كعبه پيش و رو نداره. گاهي بعضيها كه بعضيها جريان را يك خردهاي متوجه شده بودند چون به دو سه نفر هم اونجا به رفقاي خيلي صميمي گفتم، متوجه ميشدند كجا من ميرم بنشينم. كعبه. كعبة مقصود اين ملكوته. من از اونجا شدم انشاء الله شما هم اين طور ببينيد. و آيات قرآن هم دلالت داره بعد مثل چه عرض كنم فيلم سينمايي، آيات قرآن و دلايل كه كعبه همان ملكوتش همان امام هر زماني است كه از علي بن ابيطالب شروع شده وقتي كه علي در اونجا متولد شد ملكوتش مثل فلفقت فيه من روحي وارد شد و يك يك از امام زمانهاي مختلف در جاي اون ملكوت اون كعبه بودند تا امروز حضرت ولي عصر و ملك و ملكوت وقتي يكي بشه انشاء الله ظهور خواهد كرد. كه از همانجا هم ظهور خواهد شد. الله النور السماوات في الارض مثل نوره كمشكات فيها مصباح المصباح الزجاجه ، الزجاجة كانها كوكب دريه يوقد من شجرت المباركت زيتونة لا شرقية و لا غربيه يكاد و لا لم تنفسه نار نورا علي نور از همين جملة آخرش را نقل ميكنم. روايت هم داره.
اگر ناري او را مست نكنه كه الان داره نار، ظلم ستم در دنيا اين نور را نسخ ميكنه اگر اين نباشه نور علي نور. كه منظور در روايات هست كه امام زمان صلوات الله عليه. يهدي الله بنوره من يشاء بعد ميفرمايد في بيوت عظم الله ان ترفع و يذكر في حسنه. بعد ميفرمايد رجال لا تلحيهم تجارت و لا قيع ان ذكر الله. اينها را من بخوام تفسير كنم براتون تطبيق بكنم با اين مطلب خيلي طول ميكشه. ديگه آقاي نعمتي متوجه است من دارم چي ميگم. رجال لا تلحيهم تجارت و لا اين را كه ميگم آقاي نعمتي، به جهت اينكه آقاي نعمتي كوچكتر از علماي ديگه است كه اينجا هستند يك وقتي فكر نكنيد ديگران متوجه نيستند. آقاي نعمتي خدا را شكر ميكنم كه لطف الهي به ايشان خيلي زياده. بله. في بيوت عظم الله ان ترفع و يذكر في حسنا به هر خانهاي خدا اجازه نميده كه اسمش زياد برده بشه. رجال لا تلحيهم تجارت و لا بيع ان ذكر الله. لا يشغل هم شأن من شأن. خوب اين مطالب امشب ما و فكر ميكنم فعلا بسه تونه بيشتر ممكنه كه زيادتون باشه. شب جمعة آخر هم كه باز آقا. شب جمعه بنا بود همه بريم جده. آقا لطف كردن ما را نگه داشتند. شب شنبهاش هم نگهمون داشتن از قافله جدامون كردن بالاخره نگهمون داشتن. اين را هم بهتون بگم و بعد عرايضم را تمام كنم.
در عين اينكه اون ملكوت را ميديديم اون ملك را هم باز مشاهده كردم. من طوافي بود داشتم طواف ميكردم ديدم يك آقايي داره جلوم ميره. داره طواف ميكنه ايشان. خوب من پنج دوره طواف كرده بودم از دور ششم و هفتم ايشان را ديدم. ديدم اين آقا اين جمله را ميگن الهي و ربي من لي غيرك. خداي من پروردگار من، من كي را غير از تو دارم. شما فكر نكنيد كه بگيد ما هستيم. نه شما در ملك حضرت هم هنوز آشنا نشديد آرزوتون اينه كه صورت و چشم و ابروي حضرت را ببينيد. تا چه برسه به ملكوت حضرت. تا چه برسه به اونچه كه پيغمبر اكرم فرمود من را نشناخت جز علي و خدا. اون را اون را هم كه من عرض ميكنم باز يك چيز نسبت به اون عظمت كجاست. مال لتراب و رب الارباب. الهي و ربي من لي غيرك. خداي من، پروردگار من، من كي را غير از تو دارم. بعد فرمود اسئله كشف ضري، من از همين جملة شب جمعه استنباط كردم كه ديگه انشاء الله ظهور نزديكه. چون در روايات داره كه در شب جمعة آخر حضرت سرش را در مسجد سهله ظاهرا در سجده ميگذاره ميگه كه امن يجيت المضطر اذا دعاها و يكشف السوء. اسئله كشف ضري، معناش همينه كه خدايا، من خدا را از خدا سؤال ميكنم كه اين اسرار من را برداره، كشف كنه. ديگه تمام كنه. مضطر واقعي حجت ابن الحسنه. و انظر في امري. يك نگاه به امر فرج من بكنه و انظر في امري. همين دو جمله ميديدم كه تكرار ميشد و يعني گفته ميشد تا رسيديم به اونجايي كه طواف تمام شد. شايد من مثلا متوجه نشم يا هر چي مشغول صحبتي شدم با كسي، از طواف رفتم بيرون به هر حال رفتيم مقام حضرت ابراهيم براي نماز طواف. خوب ماه رمضان نزديكه. ميخواييم انشاء الله سر سفرهاي بنشينيم كه امام زمان مينشينه. سر سفرة رحمت الهي. قد اقبل عليكم شهر الله بالبركت و رحمت و المغفره دعيتم الي في ضيافت الله. به مهماني خدا دعوت شديد. مهماني خدا براي خوردن و ملك نيست براي ملكوته. غذاي روح بهمون ميدن خيلي به غذاي جسم نپردازيم. غذاي روح بايد بپردازيم هر چه انسان بيشتر تو شكم و لباس و دنيا باشه همان اندازه از معنويات عقب ميمانه. من نميخوام بگم اين را ترك، انسان بايد قوي باشه، هر دو تا، هر دو جهت را حفظ كنه. حالا بالاخره يك تأثيراتي داره. دعيتم الي فيه ضيافت الله بالبركت و الرحمت و المغفرت. بركت، رحمت، مغفرت. اينها. اين تو اين سفره كه پر از نعمته اين ماه است. اون طرف سفره اون بالا بالاها امام زمان نشسته چون ايشان هم روزه ميگيرند و نشستهاند.
شما ميخواييد با همين لباس چركي بريد سر همين سفره بنشينيد. ميگفت كه يك مكانيكي كه زير ماشين به اصطلاح لباسهاش گيريسي هست و لباسهاش كثيفه و است و اينها تو مجلسي كه شخصيتهاي طراز اول نشستهاند نبايد بره بنشينه، خودش اصلا نبايد بره بنشينه. لذا اين چند روزي كه از ماه رمضان مونده خيلي بايد كوشش بكنيد كه خودتون را تميز بكنيد. چون هر يك از صفات رزيله كه در انسان باشه مثل اينكه يك مشت گيريس ماليده باشيد به لباستون. اقلا ديگه اين اندازه كه بدي داره. يك مشت دوده ماليده باشيد به لباس به صورتتون. صورت انسان سياه ميشه. ميخواييد شما در سر يك چنين سفرهاي بنشينيد. چكار كنيم اين ذكر را زياد بگيم. اين چند روزي كه باقي مونده اگر بنويسيد يادتون بمونه خيلي خوبه. الهم ان لم تكن لنا في ما مقام شعبان. خدايا اگر من را نبخشيدي الهم ان لم تكن اگر اينطور نبوده كه در گذشتهاي از ماه شعبان خيلي آدم بايد بدبخت باشه كه در گذشته از ماه شعبان با اينكه تولد حضرت سيد الشهدا بوده، تولد حضرت سجاد بوده، تولد حضرت ابوالفضل بوده و از همه مهمتر تولد حضرت حجت ابن الحسن اون رحمت الله الواسعه اون مهرباني كه عموش را با همة اون اذيتهايي كه وارد كرده بود ميبخشه ميگه كه و العفو من آل يعقوب همان طوري كه يوسف برادرانش را بخشيد و گفت لا تطهير عليكم اليوم من هم عموم را ميبخشم اون وقت تولد امام زمان گذشته باشه اين هنوز تميز نشده باشه. خوب حالا. هر جوري هست بايد خودتون را تميز كنيد. الهم ان لم تكن غفرتا لنا في ما من شعبان. در گذشتهاي از ماه شعبان اگر ما را نبخشيدي و نيامرزيدي و تميزمون نكردي حالا هر كسي، شما نگيد ما مرحلة توبه را گذرونديم و ديگه گناهي نداريم. نه هر كسي يك در حد خودش يك گناهاني داره. في ما مذانن شعبان فقفر لنا في ما بقيه من خدايا در اين باقي ماندهاي از شعبان ما را تميزمون كن، ببخشمون. عفومون كن اين را ياد بگيريد. الهم لم تكن فيها به جهت اينكه در روز اول ماه رمضان ديگه انشاء الله در مجلس حاضر باشيد.
روز اول ماه رمضان سر سفرة بركت و رحمت پروردگار بايد حاضر باشيد. لباس تقوا را بايد پوشيده باشيد. يك دست لباس فاخر تميز، كه بتونيد كنار امام زمانتون بنشينيد. اگر اينجوري شديد اونوقت ممكنه كه ملك حضرت بقية الله را هم زيارت كنيد در ماه رمضان. تا شبهاي احياء و اون شبهاي پر عظمت و ليلة القدر را انشاء لله درك كنيد. شبهاي قدر غلطه شماها نگيد. چون ما يك شب قدر بيشتر نداريم. شبهاي احياء حتي من ديدم تو مفاتيح هم نوشته شبهاي قدر. شب قدر يك شب بيشتر قدر نيست يا شب نوزدهمه يا شب بيست و يكم. حالا براي اين كه مجلس ما با ذكر و توجه به پروردگار خاتمه پيدا كنه روبقله بنشينيد اين دعاي.
جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید
با عرض سلام و خسته نباشید و عرض ادب و احترام. این صداش نیست؟
سلام و عرض ادب
روی لینک صوت در پایین متن کلیک بفرمایید. شما را به صفحه جدیدی راهنمایی می کند که در آنجا می توانید صوت مورد نظر را دانلود بفرمایید.
از توجه شما متشکریم.