۲ جمادی الثانی ۱۴۱۶ – ۴ آبان ۱۳۷۴ – ادب حضور امام عليه السلام
ادب حضور امام عليه السلام 2ج2 – 1416
الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. و آت ذي القربي حقه
مطلبي را عنوان كردند دربارة ادب و آداب معاشرت. آنطوري كه از لغت بدست ميآيد ادب بمعناي اين است كه هر چيزي را در جاي خود گذاشتن و رعايت حد و حدودش را كردن. ايني كه به دانشمنداني كه در سخن گفتن يا در سخنشناسي و يا در اشعارشناسي اديب ميگويند بخاطر اين است كه اينها ميدونند كلمات را در كجا و در چه وضع و با چه اعرابي بيان كنند. دانشمنداني كه در ادبيات عرب استادند قرائتهاي مختلف از قرآن را ميدونند. زبان عربي را صحيحش را از غير صحيحش اطلاع دارند. يك فرد مؤدب آن كسي است كه حقوق همه را به خودش و به آن طرفش تقديم كند. ببينيد در اين آيهاي كه تلاوت كردم اگرچه تفسيرش اين است كه حق ذي القربي را بهش بده ولي در ظاهر معنا اين است كه هر كس به تو نزديك است و آت ذي القربا، صاحب قرابت. قرابت يعني نزديك بودن، از قرب ميآيد. حقه حقش را بهش بده. حق هر كسي يك چيز خاصي است. حق پدر احترامات پدره و حق پدري. حق مادر احترامات مادر است در حد مادري. حق فرزند رعايت حال فرزند است در حد فرزندي. حق عالم رعايت حقوق عالم است در همان حد علم و دانشش. تا ميرسيم به اهل تقوي كه پروردگار متعال آنها را اكرام كرده و فرموده ان اكرمكم عند الله اتقيكم و بايد همة ما در مقابل اهل تقوي كوچكي كنيم و اينها را احترام كنيم. حق پيغمبر اكرم اين است كه به او اقتدا كنيم كه و لكم في رسول الله اسوة حسنه. حق امام زمان عليه الصلاة و السلام كه مقدمة كه عرض كردم براي اصل اين مقصوده، دو حق آن حضرت بايد رعايت بشه. يعني يكي حق معاشرتي ظاهري و يكي هم حق امامت آن حضرت.
متأسفانه و خيلي هم متأسفانه ما الان اگر شروع كرديم براي آداب معاشرت با امام زمان عليه الصلاة و السلام و اين بحث را خواستيم در چند جلسه عنوان كنيم، يك عده افراد چه بگم؟ بيكار، افراد بي ارزش، افرادي كه كاري جز نشستن در بين مردم و حرف بيهوده گفتن كار ديگري ازشون بر نميآد، ميگن فلاني داره اعلام ظهور ميكنه يا داره مردم را براي ظهور حجة ابن الحسن آماده ميكنه. من يكي از حرفهايي كه مكرر گفتهام و اين حرف سبب ميشه كه ما اين كار را بكنيم، اين است كه دو چيز يقيني و يك چيز احتمالي من را وادار ميكنه كه ما آداب معاشرت با امام عصر ارواحنا فداه را ياد بگيريم و تعليم بگيريم و انشاء الله عمل كنيم. آن دو چيز يقيني يكي يقينا امام زمان هست. اگر كسي بگويد امام زماني نيست، شيعه كه نيست بماند، مسلمان نيست بماند. هيچ يك از مذاهب حتي مسيحيت و زرتشتيت هم او را قبول ندارد. تمام مذاهب بزرگ عالم امروز ميگويند يك همچين شخصي خواهد آمد و همه هم ميگويند بغتة خواهد آمد يعني دفعتا، بدون خبر قبلي، پس دو چيز يقيني. يكي خواهد آمد يكي هم هست. اين دو چيز را كه شك نداريم. يعني اگر شك كنيم، مسلمان هم نيستيم، مسيحي هم نيستيم، زرتشتي هم نيستيم. يك بي ديني هستيم. جزء دين مقدس اسلامه اين دو چيز. يكي او هست، يكي هم بغتة خواهد آمد. حتي روايت آنقدر تأكيد كرده كه اگر يك روز از عمر دنيا باقي بماند و له الله خدا آنقدر آن روز را طولاني ميكند تا امام زمانش را ظاهر كند، دنيا را پر از عدل و داد كند و بعد قيامت بر پا شود.
بنابراين اين دو چيز يقينيه. اين چيز احتمالي هم هست. من اين را تذكر ميدم ميگم احتمالي و احتياجي به يقيني بودن نداره. احتماليش هم ما را وادار به اين كار ميكنه و آن اين است كه احتمال داره بغتة در زمان ما بياد. اين احتمالش نيست؟ اگر كسي بگه احتمالش را نميدهم زمان ما بياد، اين باز با آيات و روايات قرآن مبارزه كرده. پس دو چيز يقيني و يك چيز احتمالي سبب ميشه اولا ما منتظر باشيم. دوم تزكية نفس كنيم، پاك باشيم از جهت روحي. سوم آداب معاشرت با آن حضرت را ياد بگيريم. و لذا من خودم شخصا مكرر اين تصميم را مخصوصا براي عدة خاص گرفتم كه بنشينم آداب زندگي با امام را براي دوستان بيان كنم. چون گاهي ميشه بعضي از اعمال و افكار و رفتارها هست كه اين خلاف ادب محضر امامه. حتي ما با بعضي از، بعضي هامون اينطوري هستيم كه با علما و متقين هم نميتونيم درست معاشرت كنيم. من يك وقتي ديدم، خدا رحمت كند، يكي از مراجع تقليد قم، اين انگشتش را بسته. گفتم آقا چي شده؟ فرمود يك كسي آمد دست مرا ببوسه. ايشان رسمش اين بود دستش را ميكشيد. من كشيدم او كشيد دستم از بند در رفت. شما را به خدا اين رسم زيارته كه اين مردم توي حرم حضرت علي بن موسي الرضا دارند. يك دفعه گناهش مال من، ثوابش مال شما. بريد عوض زيارت نگاه بكنيد ببينيد اين مردم چيكار ميكنند؟ آقا فرض كنيد امام خودش اينجا بود. اينها چه ميكردند؟ من يك وقتي گفتم در مدينه بودم داشتم زيارت ميخوندم. يك شرطه از آنهايي كه دور ضريح مطهر حضرت رسول اكرم بودند اون آمد به من گفت رو، گفتم من ضريح را نميبوسم. نقاط ضعفي كه آنها دارند. من ضريح را نميبوسم. من شب جمعه است ميخوام از حضرت بخواهم كه حضرت از خدا بخواهد كه خدا گناهان مرا ببخشه. حالا حرفهايي بين من و او رد و بدل شد، به اين نتيجه رسيد كه دعوامون شد. اين دستش را گذاشت توي سينة من، من را پرت كرد من هم بلند شدم بزنمش ريختند شيعيان و بالاخره ما را جدا كردند. خيلي عصباني شدم. شب عيد غدير هم بود. آمدم توي همان فندق خوابيدم رسول اكرم را خواب ديدم. گفتم يا رسول الله ما فرزندتيم، ما دوستانت هستيم. اينها كيند توي اينجا راهشون دادي؟ ما خودمون ميآئيم خدمتگزارت ميشيم. همانطور با همان زبان عوامي خودم و سادگي خودم اين حرفها را زدم. حضرت فرمودند تا وقتي پسرم حجة ابن الحسن نيامده و دنيا آشوبه. دنيا آشوبه. عدل و ادب، اينها تعبيراتي است كه من يك خورده كم و زيادش كنم. عدل و ادب توي مردم وجود نداره. اين تعبير عجيب بود. ما سد بستيم كه حدود ما را حفظ كنند. من صبح پاشدم گفتم عجب خوابي. اگر اين قبرستان بقيع را آزاد بگذارند، ما تمام اين خاكهايش را، هر كدام يك مشت خاك بر ميداريم حساب اينكه اين قبرها از بين ميره نميكنيم. رعايت آداب را نميكنيم.
آقا زيارت اينه كه شما وقتي وارد حرم مطهر شديد همانطوري كه پدر علامة مجلسي ميگه وارد حرم حضرت امام هادي و امام عسگري شدم ديدم حضرت بقية الله كنار ضريح ايستاده. چيكار كنم؟ ما باشيم ميدويم، دامنش را تا ندي آقا ولت نميكنيم. مثل اسماعيل هرقلي. اسماعيل هرقلي دستش را به دامن حضرت انداخته بود. من ولت نميكنم هر جا بري من هم ميآم. اگر اينجور باشيم بايد حدودا شايد يك ميليون جمعيت را حضرت دنبال سرش بيندازد. حضرت فرمود برگرد مصلحت تو در برگشتنه. گفت نه ابدا. من ولت نميكنم. دفعه دوم حضرت فرمود. حضرت خضر كه ظاهرا ايشان بودند، فرمودند تو خجالت نميكشي؟ امام زمانت دو دفعه به تو ميگه برگرد برنمي گردي!
ماها بايد آداب معاشرت با امام زمان را بلد باشيم. باز با يكي از علما من نشسته بودم كه من عصباني شدم. يك نفر آمده بود اين عمامة آقا را، از مراجع بود، گرفته بود ميخواست پيشاني آقا را ببوسه. ايشان هم ميكشيد عمامة ايشان را خراب كرد. نميدونيم. بچه را ميگذاره سر شونش. ميپره سر مردم، مردم را فشار ميده، اذيت ميكنه. مرحوم مجلسي، ميگه كه من وارد حرم شدم ديدم آقا حجة ابن الحسن آنجا تشريف دارند. ايستادم. كالمداحين. ديديد مداحهها وقتي كه ميايستند اشعار ميخونند در مدح يك، مثلا يكي از بزرگان، ميگه ايستادم زيارت جامعه را با تمام ادب در محضر حضرت خوندم. حضرت فرمودند نعمة الزياره. زيارت خوبي است. بعد به من فرمودند بيا جلو. من چند قدمي هم اطاعت امر آقا را كرده باشم از اينطرف هم بدنم ميلرزه كه مبادا، من كه آداب معاشرت با امام زمان را بلد نيستم. اگر نزديك شدم ممكنه يك كاري بر خلاف ادب انجام بدهم. فرمودند بيا جلوتر. رفتم جلو. بيا جلوتر. رفتم جلو تا رسيدم به وجود مقدس آقا وليعصر. شما خيال كرديد كه سيد ابن طاووس يا سيد بحر العلوم كه حضرت وليعصر صلواة الله عليه مكرر ايشان را در بغل ميگيره و اظهار محبت بهشون ميكنه، مثل ماها آدمي بودند كه وقتي ميرسيم رعايت هيچ ادبي را نكنيم.
من يك وقتي با يك نفر مشرف شده بودم به مكه گفت از من سؤال كرد حالا ما هم روي همان قواعد كلي. از من سؤال كرد آيا من ميتونم خدمت امام عصر ارواحنا فداه برسم؟ گفتم اگر يك شرط را رعايت كني احتمالش هست. گفت چيه؟ گفتم وقتي حضرت را ديدي همان دور بايست سلام عرض كن و از همان دور عرض ارادت بكن و جلو نرو. خيلي مؤدب باش. گفت چشم. خودش نقل ميكرد كه در همان سفر 9 مرتبه خدمت حضرت رسيد.
آقايون ادب خيلي مهمه. گاهي ميشه حضرت خودش را به، مصلحت هم هست، ولي اين مصلحت نداره، خودش را به شما نشون نميده. چون شما ممكنه خداي نكرده كافر بشيد. با يك ملاقات. ممكنه خداي نكرده فاسق بشيد. اينطوريه. ادب حضور ببينيد امامه، علي بن موسي الرضا عليه الصلاة و السلامه. وقتي كه نام حضرت وليعصر ارواحناه فداه را ميشنوه خوب دقت كنيد، اسمش را شنيده. از جا بلند ميشوند، حضرت رضا، دستش را ميگذاره روي سرش تعظيم ميكنه. ميفرمايد صلي الله عليه، صلي الله عليه، صلي الله عليه. ماها اسم امام عصر را، آن اسم خاصي كه واجب است اگر كسي شنيد بلند بشه بايسته، آن را ميشنويم پاهامون هم درازه. يك كسي از رفقا ميگفت اخيرا شما در بعضي از مجالس كم نام حضرت را ميبريد. گفتم ميدوني علتش چيه؟ اون يك مجلس خاصي را ميگفت. مجلس شماها را نميگم. گفتم ميدوني علتش چيه؟ علتش اينه كه من گوشه كنار نگاه ميكنم ميبينم كه بعضيها نميتونند درك كنند كه نام حضرت در اينجا برده ميشه. حضرت ممكن است نظر لطف و خاصي به اين مجلس پيدا بكنند. اينها حال و حوصلة اينكه پاشون را جمع كنند كه دراز كردند ندارند. حال و حوصلة اينكه حالا چايي باشه بعد بخوريد، چايي نخورده حواسش پرته كه اين رفيق ما اين بندة خدا چايي داد به ما نداد. حواسش اينجاست. اين اندازه يك كسي به من ميگفت فلاني جات خالي بود يك دعاي ندبة خوبي ما در طرقبه، آن روز جمعه خونديم خيلي خوب بود. گفتم چطور؟ خيال كردم عنايات حضرت بهشون متوجه شده. گفت نان شيرمال طرقبه، هر نفري يك ليوان شير يك چايي شيرين توي سيني ميگذاشتند ميآوردند. خدا خيرش بده. اينيم ما. داره دعا ميخونه، دعاي ندبه ميخونه ميگه هل اليك يابن احمد سبيل لتلقي. آيا يك راهي هست يك ملاقات به من بدي اي پسر احمد، اي پسر پيغمبر. اين فكر نان و چايي و شيرمال و چيزشه. يك دعاي ندبه خوني را من ديدم، اين بدتر، سيگار را گذاشته بود گوشة لبش دعاي ندبه را هم ميخوند. اينجور دعاي ندبه خونها داريم، اينجور عشاق امام زمانها داريم. حضرت بياد بگه اين سيگارت را چند لحظه ما هستيم نكش. حاضر نيست. يعني كسي كه داره به حضرت خطاب ميكنه با امام زمان داره صحبت ميكنه و يك همچين برنامهاي انجام ميده آيا به خود حضرت. يك قدري بياد حضرت به خدا قسم نسبت به بعضي اينطور اينه كه تشريف نميآورد براي همينه. يك خوردهاي بياد مزاحمتون ميشه. ما خيال ميكرديم امام زمان بياد زندگيمون روبراه ميشه. اين چيزت حرامه، اون حلاله، چه، فلان. دخالتهاي مثلا چه دربارة ما، چيكار داري دربارة زندگي شخصي ما. كم كم ميبيني نه ول نميكنه. همون بلايي كه به سر اجدادش آوردند، همان بلا را به سرش ميآورند. حالا يك وقت هستش ميآد توي زندگي ما بالاخره يك كارهاي جزئي را به ما ميگه، ما خودمون جزئي هستيم يك كارهاي جزئي را به ما ميگه آنوقت ميره بالاي سر يك قدرتمند ميگه آقا بيا پائين. اينجا جاي تو نيست.
يك روز بهلول رفت، بهلول زمان هارون الرشيد، رفت جاي هارون الرشيد نشست. خدمه و خدمتگزاران هارون آمدند يك دست كتكش هم زدند نشاندنش پائين. اين تخت هارون نشستي چيكار كني؟ پائين نشسته بود گريه ميكرد. كتك خورده بود. هارون آمد. گفت چرا گريه ميكني؟ چون نسبتي هم داشت با هارون الرشيد. گفت من يك دقيقه جاي تو نشستم اينجور كتكم زدند. واي به حال تو كه تمام عمر جاي موسي بن جعفر نشستي. اما اين مرده مگر از خواب غفلت بيدار شد. خيلي حرف تندي هم هستها. تو كه خودت ميداني اينجا جات نيست. وقتي كه حضرت موسي بن جعفر تشريف آورده بودند، هارون خيلي احترام كرد. حضرت را جاي خودش نشوند. خيلي احترام كرد و به مأمون گفت بدرقه كن حضرت را برسان به منزل. وقتي مأمون برگشت و گفت ايشون كي بود كه اينقدر احترامش كردي؟ گفت اين پست، اين رياستي كه من دارم مال اينه. من غصب كردم. گفت اگر تو ميدوني كه غصب كردي چرا بهش تحويل نميدي؟ گفت تو كه فرزند مني، الملك عقيم. به تعبير فارسي سياست پدر و مادر سرش نميشه، الملك عقيم. گفت اگر تو كه فرزند مني به فكر اين باشي كه تا من زنده هستم به جاي من بنشيني چشمات را از حدقه بيرون ميآورم. اينجوري هستيم ما.
ما اگر بخواهند با همة اينكه انتظار ظهور را داريم براي اين است كه حضرت تشريف بياورند يك خورده وضعمون بهتر بشه. از اين قرض و بدهكاريها و از اين زندگي نامرتب و اينها بيرون بيائيم. و الا اگر بخواد خداي نكرده مزاحممون بشه، خوب مگر ائمه اطهار غير از عدل و داد چيز ديگري براي مردم ميخواستند. همهاش محبت بود، همهاش عنايت بود، تمامش رأفت بود در عين حال حضرت را غريب ميگذاشتند، تنهاش ميگذاشتند كم كم هم منتهي ميشد به اينكه يك قدرتمندي ميديد مزاحم قدرتشه. حضرت موسي بن جعفر در يك ملاقاتش با هارون الرشيد، هارون الرشيد به حضرت ميگه كه خليفتين، دو تا خليفه در يك مملكت؟ حضرت موسي بن جعفر ميفرمايد كه من كي ادعاي خلافت كردم؟ نامههايي را ميآره. ميگه اين نامهها را دشمنان من و تو نوشتهاند. ميخواستند اختلاف بين من و تو بيندازند. دستت را دراز كن باهات مصافحه بكنم. من از پيغمبر شنيدم اف بر اين دنيا. من از پيغمبر شنيدم كه دو تا قوم و خويش وقتي دست به دست هم ميدهند محبتشون تحريك ميشه، اين دشمنيها را كنار بريزند. هارون الرشيد دستش را دراز ميكنه كه حضرت موسي بن جعفر مصافحه با او ميكنند. هارون ميگه بعله من الان يك قدري محبت بهت پيدا كردم.
ما آداب معاشرت با امام زمان را بلديم يا بلد نيستيم؟ يقينا، من خودم را ميگم، يقينا آنطوري كه خدا و پيغمبر و ائمه منظور كردند ما بلد نيستيم. خوب بخواهيم ياد بگيريم. از آيات قرآن و روايات بايد تعليم بگيريم. تا بخواد يك مكتبي، يك دانشكدهاي يك جلسهاي براي اين موضوع تشكيل بشه، مگر دشمنها ميگذارند. مگر ميگذارند شما اين كار را بكنيد. من حتي گاهي فكر ميكنم براي خودم، براي خودم، بشينم يك حرفهايي را بزنم چون هم خودم ياد ميگيرم هم ديگران استفاده ميكنند، ميبينم يك نفر ممكنه مرموز، يك چه عرض كنم، يك آدم ناباب بره بگه بعله فلاني داره اينها را تعليم ميده براي ظهور. و خودش استنباط كنه كه من ميگم ظهور همين فردا انجام ميشه و خودش استنباط كنه پس ما با چي مخالفيم، با چي موافقيم، از اين حرفها. واقعا ميترسم. من يكي از علما را ديدم قضيهاي از ملاقات با امام زمان نوشته در يك كتاب و اظهار ميكنه كه در آن نوشتههاش كه من خدمت حضرت رسيدم. يك مجلسي بود ديدم ميگه نميشه خدمت حضرت رسيد. آن افراد كه رفتند گفتم آقا شما كه آنجا خودتون اظهار كرديد. گفت از اينها ترسيدم. همينطور آهسته به من ميگفت از اينها من ترسيدم. يعني بايد ديدن امام زمان ترس داشته باشه اگر كسي ديد اين را نقل كنه. اي واي بر ما. آنوقت آدابش را ما بلد نباشيم. الان حضرت فردا صبح همينطوري كه گفتند ظهور كرد چيكار ميكنيد؟ چه ادبي. چه برنامهاي خواهيد داشت. بگيد هر چي بگه ما گوش ميكنيم. اين نميشه. يوم لا ينفع نفس ايمانا لم تكن آمنت من قبل او كسبت في ما لها خيرا. اين آية شريفه عجيبهها. دربارة ظهور هست. شايد ظاهر قرآن دربارة قيامت باشه. اما در زيارت آل ياسين دربارة رجعت و زمان ظهوره. اگر قبلا ياد نگرفته باشي حالا به دردت نميخوره. اگر قبلا ايمانت را به كار نينداخته باشي، بعد از ظهور ديگه به دردت نميخوره. ايشان ميخواستي زودتر ياد بگيريد. مثل اين ميمونه كه مثلا اعلام ميكنند آقايوني كه ديپلم دارند بيايند ميخواهيم فلان جايزه را بهشون بديم، فلان برنامه را بهشون بگيم، استخدامشون كنيم، يك نفر ميگه آقا منهم حاضرم. ميگن تو سواد داري؟ ميگه نه من درس نخوندم. ولي همين الان ميخونم. آخه نميشه. تو بايد ميخواسته قبلا اين كارها را بكني. نه خواهش ميكنم، تمنا ميكنم، گريه… همة مردم ميدونند. نصف ديگرش را هم يك چيزهايي نوشتند و مسائلي هست كه حالا ماها كه اين اندازهها را بلديم. چطور شد اون ميشه اما اين نميشه. اما حيواني بخواد يك دفعه انسان بشه. صفات رذيله برداشته بشه صفات حميده جاش گذاشته بشه. اون ميشه همه هم به همين اميديم. مكرر خدا ميدونه با بعضي از حتي افراد برجسته برخورد كردم كه آقا مسئلة تزكية نفس، شايد ظهوري بشه، شايد انشاء الله آقا بخواد تشريف بياورد ما آمادگي نداريم، ميگه آقا ميآد خودش همه را درست ميكنه. ولي اين دروغ ميگه. يعني او با آقا حتي معتقد نيست تا چه برسه به آمدنش و چه برسه به… ميخواد نقدا هواي نفسش را عملي بكنه. و الا آنجور حرف نميزنه. شما يك مهمان عزيزي داشته باشيد يك كسي بياد ده صبح بگه ما مهمان داريم يا ممكنه مهمانمون يك دفعه بياد. يك خورده اوضاع را روبراهش كنيم. خودش ميآد يك كاري ميكنه. اين بد نيست؟ اين توهين نيست؟
آقايون اگر مسلمانيم خيلي مسئوليم. اگر مسلمانيم خيلي مسئوليم كه آداب معاشرت با حضرت بقية الله ارواحنا فداه را ياد نميگيريم. خوب ميگيد حالا چيكار كنيم؟ واقعش اينه كه منهم بايد بروم مطالعه بكنم. ببينم وقتي كه ائمة اطهار بودند چه افرادي را، آقا ابي بصيره، ميگه ديدم يك عده ميروند خدمت امام صادق. در بازه منهم به اصطلاح با اينها رفتم. رفتم تو. نشستم. يكي از اصحابه. حضرت صدام زدند. سرش را گذاشتند در گوشم فرمودند با اين حال در خانة فرزندان پيغمبر نبايد بيايي. من جنب بودم. سرم را انداختم پايين عرق كردم رفتم بيرون. ببينيد. داخل خانههاي پيغمبر و فرزندان پيغمبر با اين حال نشيد. ما بعضي وقتها يك مجالسي داريم، مجالس دعاست. مجلس دعا، مجلس تضرع، زاري. مثلا پيش ميآد كه دو ركعت نماز بخونيم. ميبينيم جمعيت ميروند بيرون كه وضو بگيرند. اي بابا شماها اينجا وضو نداشتيد نشستيد؟! شب جمعه توي مجلس ذكر ابي عبد الله الحسين، ذكر ائمه، ذكر امام زمان، بي وضو؟! كه البته آنها رفقاي خصوصي بودند كه بعد گفتم شما يا توي اين مجلس چرت زديد وضوتون را باطل كرديد، يا بي وضو آمديد نشستيد آخه يعني چي؟ حالا دو ركعت نماز پيش آمده. امام سرش را ميكنه بغل گوش ابي بصير. كسي نفهمه. خودش نقل كرده. با اين حال توي خونة ضراري پيغمبر وارد نشيد. امام از قلب او خبر داره. از تمام اعمالمون مطلعه. اگر بگيم شايد مطلع نباشه دو تا آيه از قرآن يا سه تا آيه از قرآن را منكر شديم. از همين قبيل مسائل را انسان ميره دنبالش. خوب ميفهمه كه بعله از اين به بعد خونة امام در حال داشتن حدثي نبايد وارد بشه. اين يكي. مثلا ميخواستم اين را از باب مثال عرض كنم. تحقيق بايد كرد. آقايون به فكر بيفتيد. به خدا قسم اگر امام زمان صلواة الله عليه دفعة تشريف بياورد شايد ماها بلد نباشيم، ما را عقب بزنه، كنار بزنه. بلد باشيم. ما گفتيم قبل از وقتي قرآن ميخونند ساكت باشيد. و انصتوا سكوت كنيد و گوش بديد و البته خوب هم هست، كلام خداست داره طنين مياندازه، با ما داره حرف ميزنه. من كه هر مجلسي رفتم جز ناراحتي و ناراحتي اعصابي برام پيدا شد چيز ديگري از اين وضع، با اين فكر آدم ميره توي اين مجالس فاتحه. آقا ميبينه همه كار ميكنند جز گوش دادن به قرآن. همه كار. يك كسي آمده بود توي مجلس ما ديده بود اينها همه ساكتند گفته بود اينها يك آدمهاي مخصوصي هستند. بعله. آخه بايد اينقدر دنيا وضعش بد بشه ادب استماع قرآن اين است كه گوش بديم. من چند روز قبل نميدونم كجا بود اين را گفتم كه گاهي انسان ميبينه يك كسي بي ادبي ميكنه جلوش. خوب تحمل ميكنه. گاهي ميبينه خيلي بي ادبي ميكنه به زبان ميآد ميگه درست بشين، مؤدب باش، يك همچين چيزي. اينقدر بده حرف زدن وقتي كه خداي تعالي داره با ما حرف ميزنه اينقدر بده كه خود خداي تعالي گفته و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا. گوش بديد و ساكت باشيد و حتي ذكر نگيد، دعا نخونيد. مهمترين دعا، مهمترين ذكر همينه كه شما گوش به آيات قرآن بديد. اما كجا عمل ميشه؟ اينها همه آداب. اصلا انسان است و ادبش. انسان است و آدابش. هر چيزي را به جاي خود گذاشتن. خدا را بايد يك جور انسان در مقابلش ادب بكنه، پيغمبر را يك جور ادب بكنه، سورة حجرات را بخونيد. بي ادبها چه اعمالي نسبت به پيغمبر اكرم انجام ميدادند. آخر خداي تعالي، چون پيغمبر خودش روش نميشد، خيلي حيا داشت، روش نميشد خودش به اينها بگه. خدا آمد به سراغشون. ان الذين ينادون من وراء الحجرات اكثرهم لا يشعرون. اينهايي كه از پشت اطاق تو داد ميزنند آنهم با كلمة تند، به اسم كوچك، محمد محمد، اينها شعور ندارند. اكثرهم لا يشعرون. اگر شما صبر بكن خود پيغمبر هر وقت بخواد ميآد، مصلحت بدونه ميآد. يك روز صبح پيغمبر يك قدري دير آمد به مسجد. دومي سروصدا كرد، ناراحتي ايجاد كرد، آيه نازل شد ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الآخره. كساني كه پيغمبر خدا را اذيت ميكنند، لعنت خدا بر آنها باد. چرا پيغمبر را اينقدر اذيت ميكنيد. حالا تو خيلي نماز خون شدي. ما كه ميشناسيمت. بعضيها اينجوريند. بعد از انقلاب يك نفر آمد مأمور دستگيري بعضيها زمان شاه بود، يك روز ديديم شعاري ميده توي مسجد، مسجد من گفتم فلاني تو از كي. گفت كه، حالا من آهسته بهش گفتم. گفت ما اگر بدونيم شما انقلابي نيستيد پشت سرتون نميآئيم نماز. گفتم باريك الله. جدا آقايون. عجيب يك دفعه اينها رانندههاي خوبي هستند. سر پيچ همچين فرمون را ميپيچونند. با همان سرعت ميپيچونند. يك كسي گفته بود من دست فرمونم مثل فلاني نيست. انسان بتونه خوب سر پيچها، شاه هست با شاه. بني صدر آمد بني صدري باشه. بعد فحش به بني صدر بده. خيلي بايد دست فرمان آدم خوب باشه، خيلي عالي. و اي كاش ما اين دست فرمون را دربارة دين ميداشتيم. ولو خداي تعالي به قلب انسان نگاه ميكنه. ببينيد خداي تعالي در اين آيه ميفرمايد لانتكن آمنت من قبل. ايمان. چون اگر دست فرمون هم به آن سرعت پيچيد روي ايمان بود، روي اعتقاد بود آن ارزش داره. و الا اگر روي ايمان نبود، خداي تعالي ميدونه كه ايمان نداره اين شخص. مياندازتش بيرون. من باور كنيد خودم آن قديم، آن وقتي كه باصطلاح آن دستگاه شاه بود بدم ميآمد، اين حرفها را كه زد ده برابر، صد برابر بيشتر بدم آمد. آخه تو اينقدر آدم منافق!
بسازيد خودتون را قبل از اينكه امام عصر بياد. الان يك كاري بكنيد كه وقتي آن حضرت تشريف آورد شما را بعنوان ارشد خودش قرار بده. جزء افسران خودش قرار بده. او تحصيلات را زياد بهش توجه نداره. او هيأتهاي اجتماعي را زياد بهش توجه نداره. او به ايمانتون، به اخلاقتون، به تزكية نفستون به همتتون توجه داره. اينها هست.
و آت ذي القربي حقه. خداي تعالي به پيغمبرش ميفرمايد ذوي القربا را، انسان بايد هميشه به آنها كه دور و برش هستند، مأنوسش هستند به اينها بيشتر ادب نشان بده. در همين جهت، همين جملهاي كه من از استادم خدا رحمت كنه ايشان را، شنيدم كه انسان وقتي كه يك كسي را دوست داره آنچه را كه دوست داره ميكنه و آنچه خوبه به او هديه ميكنه نه به دشمنانش هديه بكنه. شما يك نفري دشمن آمده جلوش خيلي مؤدب نشستيد. اما جلوي دوستتون آداب معاشرت را. البته حالا يك وقت هست طرف اذيت ميشه ميگه آقا خواهش ميكنم راحت باش. اين ديگه ادبش در اينه كه ما راحت باشيم. خواهش او را قبول بكنيم. ولي امام عليه الصلاة و السلام ميخواد ماها را بسازه، تربيت كنه.
ابوالفضل العباس عليه الصلاة و السلام ايشان در مقابل حضرت سيد الشهدا عليه السلام يك ادب خاصي داشت. حضرت سيد الشهدا دوست داشت كه بگه برادر اما نميگفت. برادر. برادري يك مساوي بودني را نشان ميده. من هيچوقت خودم را با حسين بن علي مساوي نميدونم و نزديك به مساوي هم نميدونم. يا سيدي، يا مولاي، آقاي مني تو. مولاي مني، من بندة توام. من غلام توام، من نوكر توام. به تعبير ما. اين كلمات را ادا ميكرد. حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها ايشان در مقابل پيغمبر اكرم، در مقابل علي بن ابيطالب، ادب رسالت آن حضرت و ادب امامت علي بن ابيطالب را رعايت ميكرد. رسول اكرم هم ادب اين دختر را، شما هم فكر نكنيد شما هم بريد دخترتون را دستش را ببوسيد، احترامش كنيد، بگيد پدرت به قربانت، دختر تو كه توي دانشكده با پسرها راه ميره بعد هم ميآد توي خونه كلي اخلاق فاسد آورده توي خونهات، اينكه اون نيست. حضرت رسول اكرم به حضرت زهرا اظهار محبت ميكرد ببينيد روي چه اساسي اظهار محبت ميكرد. يا روي چه اساسي گاهي ميديدند كه حضرت نسبت به او يك مقداري مثلا خودش را گرفته. يك روز از مسافرت پيغمبر اكرم آمده ظاهرا يك خلخال و يك پردهاي يك نفر هديه داده به حضرت؛ حضرت هم زده به در خانهاش. خلخال را هم ازش استفاده كرده. پيغمبر اكرم تشريف آورد. خوب هديه است استفاده كرده، زيادي هم نيست براي دختر پيغمبر. بعله. ولي پيغمبر اكرم يك قدري نشستند بعد پا شدند رفتند. حضرت زهرا هم فورا خلخال را گذاشت توي پرده، پرده را بست فرستاد مسجد. تا چشم پيغمبر افتاد، ببينيد كجا ميگه فداها ابوها. فرمود پدرش به قربانش. اما توي كنكور قبول شده، نميدونم اينجا ميشه گفت فداها ابوها. مخصوصا با بي بند و باري. مخصوصا با بدحجابي. نميدونم ميشه گفت. پيغمبر كه نميگفت. روي اساس تقوي، درس بخوانه زن، اما تقواش را رعايت كنه. هيچ عالمي در سراسر اين عالم تشيع پيدا نميكنيد كه بگه زن نبايد عالم بشه. ميگن عالم باشه اما ميگن رعايت تقوي را بكنه. تقواش مهمتر از علمشه. فداها ابوها. ميآمد دست فاطمة زهرا را ميبوسيد. فاطمه از ماست يك حرفهايي گاهي از راه وحي به فاطمة زهرا گفته ميشد. او قبل از همه به حضرت امير ميگفت. حضرت امير ميآمد به مسجد به پيغمبر اكرم عرض ميكرد. پيغمبر ميفرمود كه فاطمه از ماست. فاطمه ميدونيد واقعا من اين هفته، شايد گفتند مثل اينكه فردا شبي، اينها، فردايي، فردا شبي بازهم اين فيلم را ميگذارند. آقا اين عجيبه. من ميترسم، قرآنمون را كه ديگران ازش استفاده كردند و ما عقب مانديم. از نهج البلاغهامون را ديگران استفاده كردند و ما عقب مانديم. كمكم از توسلات، توسل به اين آسوني، توسلاتمون را هم ديگران استفاده بكنند و ما عقب بمانيم. آقا در يك مملكتي كه همه مسيحي هستند، آنجا فاطمة زهرا سلام الله عليها، هفتاد هزار نفر ديدند كه، ماها هنوز برامون باورش مشكله، هفتاد هزار نفر مسيحي ديدند كه فاطمة زهرا اشاره كرده، روح مقدسش خورشيد گشته و خواسته بيفته. و بهش ايمان آوردند. و شهرشون را به نام فاطمه دختر پيغمبر گذاشتند و هر سال ميروند عجيب بود. ما حالا يك آهنگي زمينهاش داره اگر رفقا بتوانند آن آهنگ را چيز بكنند، فردا بد نيست آن فيلم را در كانون نشان بدهند. آقا با زانو مردم دارند ميروند به طرف اين مجسمهاي كه درست كردند به نام فاطمة زهرا تا شفا بگيرند. بانوي صاحب تسبيح، خيلي جالبه، اسمش هم فاطمة زهراست هم بانوي صاحب تسبيح. همهاشون تسبيح دستشونه. تسبيح حضرت زهرا كه اينهمه روايت داره. خيلي عجيبه. ما انشاء الله اگر شد، بتونند رفقا چون من از آن آهنگش خوشم نميآد زمينهاش هست. اگر بشه اين را توي كانون نشان بدهند. خيلي جالبه. آنوقت حدود پانصد هزار نفر از تمام دنيا، حتي يكي از آقايون از علما از من به زور در تهران ميخواست تعهد بگيره كه بيا باهم بريم آنجا را ببينيم. كه من گفتم انشاء الله خودمون فرزند فاطمة زهرا هستيم و حالا انشاء الله ببينيم.
آقايون بيائيم يك خوردهاي با اين امامهاي خوبمون، پيغمبر خوبمون، فاطمة زهراي خوبمون آشتي كنيم. با امام زمانمون آشتي كنيم. روي گنج نشستيم و مثل گداها دستمون را به طرف دشمنان دراز ميكنيم و ميخواهيم گدايي از آنها بكنيم. يا بقية الله. ما را ببخش آقا. شب دوم ماه جمادي الثاني است. شايد شب آخر عمر فاطمة زهرا باشد. چراغها را خاموش كنيد. حال توجهي شب جمعه است انشاء الله اين دو سه شبي كه اينجا مجلس هست انشاء الله آقامون را از خودمون راضي ميكنيم. حضرت بقية الله را انشاء الله با لطف پروردگار از خودمون راضي ميكنيم. آقا ما هم جزء عزاداران مادرت فاطمة زهرا هستيم. امشب شب آخر عمر مادرتون فاطمه است. امشب فرزندان فاطمة زهرا چه حالي دارند. آقاجان شما كه از نظر روحي بوديد آن زمان و عيادت كرديد. آقا ميشه پشت سر شما ما هم بيائيم براي عيادت فاطمه؟ دوستان به خدا قسم طاقت ديدن مادرتون زهرا را نداريد. اگر رفتيد كنار بسترش نشستيد، ديديد بازويش ورم كرده، پهلويش شكسته، زبانم لال صورتش سيلي خورده، كبود شده، همه با همان حال صفا و صميميتتون به سينه بزنيد بگيد يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.