۲ جمادی الثانی ۱۴۱۶ – ۴ آبان ۱۳۷۴ – محبت به ذي القرباي رسول اكرم (صلی الله علیه و آله)
محبت به ذي القرباي رسول اكرم (ص) 2 ج 2 1416
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله و السلام و الصلاة علي رسول الله و علي آله آل الله. لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
و آت ذي القربي حقه. در شب گذشته دربارة اين آية شريفه چند جملهاي يك عرايضي عرض شد كه يكي از مراتب روحي انسان در زندگي دنيا اين است كه انسان حق هر كسي را رعايت كنه. خداي تعالي حقوقي بر ما دارد، پيغمبر اكرم حقوقي دارد، فاطمة اطهر حقي يا حقوقي به گردن ما دارد. ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام و بالاخره مادر و پدر، همسايه، اقوام و خويشان، و معاشرين انسان تمام اينها يك حقوقي به انسان دارند. يكي از كارهايي كه در دنيا اهميتش فوق العاده زياده، اين است كه حقوق ديگران را انسان رعايت كنه. اول حق خداي تعالي. حق پروردگار شكر خداست. انسان بايد شاكر باشه. اعملوا آل داود شكرا. همانطوري كه آل داود شكر كردند شما هم شكر كنيد. البته خداي تعالي ميفرمايد و قليل من عبادي الشكور. خيلي كمند كساني كه شكر بتوانند بكنند. حتي بندگان خدا شاكر باشند، قليل. اما در عين حال با اينكه از دست و زبان كه برايد كه از عهدة شكرش بدرآيد، در عين حال بايد خدا را شكر كرد.
يك مرتبة از شكر بندگي است. از امام عليه الصلاة و السلام وقتي آن بندگي و عبادتهاي سخت و پر توجه را ميكرد پرسيدند چرا اينقدر خودتون را به زحمت مياندازيد فرمود آيا بندة شكور خدا نباشم؟ شكر بايد كرد. شكر پروردگار اول بندگيست. دوم در مقابل نعمتهايي كه خدا به انسان داده، انسان قدرشناس باشه، بي اعتنا به نعمتهاي الهي نباشه. نعمت سلامتي بهتون داده، نعمت ايمان بهتون عنايت كرده، چه اشكالي داره هر روز صبح يك چند دقيقه فكر نعمتهاي الهي را بكنيد و در مقابل هر نعمتي كه به نظرتون ميآد يك الحمد لله لا اقل بگيد. امام صادق عليه الصلاة و السلام مركبشون فرار كرده بود يا گم شده بود، فرمود اگر مركب من پيدا بشه شكري خدا را خواهم كرد كه بالاتر از آن شكر نباشه. اسب حضرت را آوردند. حضرت فرمود الحمد لله رب العالمين. ما اگر معناي همين كلمه را بفهميم، بالاترين شكره. الحمد لله. يعني تمام كرنشها، تمام كوچكها مال خداست. براي خدا بايد باشه.
در يك حديث قدسي خدا ميفرمايد بعزتي و جلالي لاقطع عمل أمل غيري. من اميد هر اميدواري كه به غير من اميد داشته باشه من قطع ميكنم و لباس مذلت در خلق را به او ميپوشانم. چرا؟ به جهت اينكه انسان نبايد با اين شخصيتي كه داره، با اين عظمت روحي كه داره به غير خدامتكي باشه. چون هر چي غير خدا بود كوچكه و اتكاي به او غلطه. شما اگر اتكاي به ثروتت داشته باشي، اتكاي به سلامتيت داشته باشي، اقوام خويشاوندان (قطع صداي نوار)
يك تار موئي خانهاش را به اينطرف خانه ميزنه، يك تار خانهاش را به آنطرف ميزنه. متكي به ديوارهاست و بسيار سست است بيت عنكبوت. ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت. سستترين خانهها، خانة عنكبوته. اما در عين حال چون متكي به خداست، خدا روزيش را با همين خانة سستش بهش ميده. اما افرادي هستند كاخهاي محكم ميسازند ولي خداي تعالي روزي بهشون نميده. نگيد روزي، روزي كه ما ميگيم، روزي انسان غير از روزي حيواناته. ما هم روزي حيواني داريم. مربوط به مركب زير پامونه اما مهم روح انسان است و غذاي روح انسان كه غذاي روح اهميتش همان مقداري است كه به اصطلاح روح بر بدن اهميت داره. به غذاي روحمون هيچوقت فكر نميكنيم. چي بهمون دادند. پاي چه سخني نشستيم. مجالسي كه برگزار ميكنيم. چه استفادهاي كرديم. بايد غذاي روحمون را از خدا و پيغمبر و ائمه بگيريم. و اين را هم بدانيم كه خدا و رسول خدا و ائمة اطهار، اينها همه يك حرف ميزنند، يك كلام گفتند و صراط مستقيم اين است كه ما صددرصد ما تحت فرمان خاندان عصمت عليهم الصلاة و السلام باشيم و كوشش بكنيم كه شكر پروردگار را بكنيم بخاطر روزي معنوي كه خدا به ما داده. عقائدمون درست. الحمد لله. در مقابل هر نعمتي كه خدا بهتون داده. يك الحمد لله بگيد. چه اشكال داره، چقدر طول ميكشه. در مقابل سلامتي بدنتون يك الحمد لله. در مقابل اينكه نيازي به لئام خلق نداريد يك الحمد لله. اين را بگيد. من مكرر هم به دوستان اين سفارش را كردهام كه اينجور شكر بكنيد. شكر لسانه. و شكر در عمل هم داشته باشيد اين حق خداست. يعني دقيقا طبق دستور پروردگار عمل بكنيد و يك گناه از شما سر نزنه. چون اگر يك گناه از انسان سر زد، اين را بدونيد در عزاداريهاي ابي عبد الله الحسين شركت كردهايد، نماز خوندهايد، عبادت كردهايد تمام كارهاي خير را انجام دادهايد. با اينكه در نزد خدا گم نميشه اما اثرش روي روح شما اينطوره، مثل اين است كه يك كيسهاي را پر از جواهر كرده باشيد يك گناه كرديد تهش را سوراخ كرديد ميريزه. حبط عمل ميشه.
چرا انسان با يك دونه گناه، يك لحظه هوسراني، يك عمر پشيماني. با يك گناه چرا اينهمه نعمت الهي را از دست بديم. خداي تعالي پس حقش اين است كه شكرش را بكنيم. شاكر باشيم در مقابل پروردگار. شكور باشيم. در شبانه روز زياد بگيم الحمد لله رب العالمين. همانطوري كه در نماز خداي تعالي به ما دستور ميده اين آيات سورة حمد را و سورة بعد از سورة حمد، اينها همهاش گفتة پروردگاره به ما. خدا ميگه بگو الحمد لله رب العالمين. خدايي كه رحمان و رحيم است. شكر خدا از اهم واجبات براي انسان. بعد حق پيغمبر چيه بر ما؟ حق پيغمبر هم اين است كه ما بهش اقتدا كنيم. و لكم في رسول الله اسوة حسنه. شما در حرم علي بن موسي الرضا عليه الصلاة و السلام وقتي وارد ميشيد ميگيد يا مقتداي. اي كسي كه من به تو اقتدا كردم. اگر خداي نكرده اعمال شما با اعمال علي بن موسي الرضا تطبيق نكنه شما براي خودتونيد حضرت رضا هم براي خودش. توي يك مسجدي انسان وارد ميشه ميبينه يك نفر آنطرف مشغول نمازه يك نفر ديگه هم اينطرف. او سجده است اين در حال قيامه. او در ركوعه اين در سجده است. شما هيچ احتمال ميديد كه اين به او اقتدا كرده باشه. ابدا. وقتي اقتدا ميگيد كرده كه با او قيام كنه، با او ركوع كنه، با او سجده كنه، اون دو نفر با هم اعمالشون را انجام بدهند. هر چه مقتدا ميكند، مقتدي هم انجام بده. هر چه آن كه بهش اقتدا كرده است اين شخص انجام ميده، اينهم انجام بده و الا اقتدا نيست. اينها جدا هستند از هم. اگر مقتداي ما حضرت علي بن موسي الرضا عليه الصلاة و السلامه يا پيغمبر اكرمه كه ما ميگيم كه ما اقتدا به پيغمبر كرديم، ما شيعة علي بن ابيطاب هستيم. مقتداي ما ائمة اطهارند نبايد كوچكترين كاري كه از صراط مستقيم خارج بشه انسان انجام بشه. اين هم حق پيغمبر.
يك حق ديگر هم پيغمبر اكرم با اصرار مردم خداي تعالي براي رسول اكرم منظور كرد. در ساعات آخر عمر رسول اكرمه. مردم آمدند اصرار كردند يا رسول الله، بيست و سه سال تو براي ما زحمت كشيدي. ما را از لب گودي آتش نجات دادي. و كنتم علي شفا حفرة من النار و انقذكم منها. شما بر لب گودي آتش بوديد. كدام آتش از آتش جهل بالاتره كه آنقدر جاهلي بودند كه بر خلاف خواستة خودشون حتي فرزندانشون را ميكشتند، دخترانشون را زير خاك ميكردند. شما ما را نجات داديد، به اين مرحلة از مقام انسانيت رسونديد. از ما اجري، خواستهاي داشته باشيد. ما هم يك كاري كرده باشيم يك خدمتي كرده باشيم. پيغمبر اكرم فرمود ان اجري الا علي الله. من براي شما كار نكردم اجر من با خداست. جبرئيل نازل شد. يا رسول الله قل لا اسئلكم اجر الا مودة في القربي. بگو به اين مردم كه من از شما اجري سؤال نميكنم مگر محبت به ذوي القربايم. شما را به خدا مثل فاطمهاي آيا پيغمبر ذوي القربي ديگري داشت. از فاطمه كه نزديكتر بود به پيغمبر اكرم. خداي تعالي ميفرمايد كه قل ما سئلته اجر فهو لكم. اين اجري كه من از شما سؤال كردم اين را براي خودم نميخوام. اين به نفع شماست. شما اگر فاطمة زهرا را دوست داشتيد از جهنم نجات پيدا ميكنيد. اگر شما فرزندان من را دوست داشته باشيد عقب سر آنها حركت ميكنيد و انسان ميشيد. از مهلكات، از مُهلكات جدا ميشيد و به اين هلاكتهايي كه در دنيا آمادة پذيرفتن شما هست نميافتيد. قل ما سئلتكم من اجر فهو لكم.
علاوة بر اين اين اجري كه من از شما سؤال ميكنم اين راهي است به سوي خدا. قل لا اسئل عليكم للاجر الا من شاء من يتخذ ربه سبيلا. اگر شما ميخواهيد به خدا راهي پيدا بكنيد بايد اين اجر را بديد. به جهت اينه صراط مستقيم ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلامند. فاطمة زهرا، علي بن ابيطالبه، صراط مستقيم اينهاست. شما اگر يك راهي را گم كرده باشيد. ندونيد به مقصد از چه راهي انسان ميرسه، به يك كسي علاقمنديد او با شما صميميه كه راهها را خوب بلده. ميگن اگر ميخوايد به مقصد برسي با فلاني صميميتت را تشديد كن، رفاقتت را ادامه بده تا به آن مقصد برسي. هر كس ميخواد به مقصد برسه بايد حتما محبت خاندان عصمت و طهارت را داشته باشه. باور شايد نكنيد شايد حمل بر تعصب بكنيد ولي نه خدا ميدونه من در اين جهت تعصب ندارم.
يك مدتي حتي تحقيق ميكردم دنبال اديان بودم، و دنبال اين مسئله بودم كه ببينم آيا اين اهل سنت، اينهمه جمعيت هستند در عالم، اينها چطور يك همچين اشتباهي كردند؟ يك مدتي دنبال اين كارها بودم. با كمال تواضع با بعضي از علماي اهل سنت صحبت ميكردم. خدا ميدونه گاهي يك انحرافاتي كه يك بچه اينطور انحراف نداره كه گاهي كه من نقل ميكردم بعضي باور نميكردند كه يك انسان در اين عصر اينجور كوتاه فكر باشه. من يك وقتي رفته بودم در دانشگاه اسلامي مدينه، طلبههايي آنجا، دانشجوهايي آنجا دور من جمع شده بودند. به مناسبتي صحبت از كرويت زمين شد و به مناسبتي يعني صحبت از عرش شد. اينها گفتند كرويت زمين را اروپائيها گفتند ما قبول نداريم. جوان، دانشجو، حالا اين را ما گفتيم دانشجو هستند. ديديم دربارة خدا. خدا به شكل يك انسان در عرش نشسته و عرش مثلا يك صندلي و به وجب خدايي از عرش هم چاقتره خدا. خوب اين حرف خيلي براي ما عجيب بود. بعد ديدم يك كتابي است بنام فتح المجيد، اين كتاب را من مخصوصا خريدم، الان من اين كتاب را خريدم مخصوصا دارم. ديدم بعله تمام خصوصيات و قيافة خدا را در آن كتاب معرفي كرده و گاهي هم ميآد شبهاي جمعه به زمين. سابقها ميگند البته نقل قوله، شايد صحتي نداشته باشه كه روي بام كعبه علف ميريختند كه خر خدا گرسنه از زمين برنگرده. كه آن دانشمند انگليسي يك وقتي آمده بود در كانون بحث و انتقاد ميگفت كه من مسيحي بودم ديدم در كتاب تورات و انجيل يك خداي بچهگانه، تعبير او بود، يك خداي بچهگانهاي را معرفي ميكنه كه با يعقوب كشتي ميگيره به زمين ميخوره، در بعضي از كارها اشتباه ميكنه، و مطالبي نقل ميكرد. گفت بدم آمد از دين مسيحيت. گفتم كه برم ببينم اسلام چي ميگه. ديدم همان حرفهايي كه در مسيحيت هست در اسلام هم هست. البته برخورد كرده بود با عالم تسنن. بعد آمدم در مكتب اهل بيت عصمت و طهارت چون وقتي آمد بود پيش ما شيعه بود، ديدم آن خدايي را كه عقل انسان ميگه، وجدان انسان ميگه شيعه معرفي ميكنه.
همين كتاب توحيد مفضل، بد نيست، بگيريد بخوانيد، خداشناس ميشيد. آيات قرآن را بخوانيد، خدا شناس ميشيد. ببينيد خدا را چطور معرفي كرده. امام صادق عليه الصلاة و السلام براي تزكية نفس و زيربناي تزكية نفس اعتقادات را ميدونه. مفضل بن عمر آمد توي مسجد، توي مسجد النبي در مدينه ديد يك عده از اين بي دينها باصطلاح لامذهبها، زنادقه نشستهاند دربارة پيغمبر حرف ميزنند. همينطور كه عبور ميكرد ديد دارند حرفهاي بدي ميزنند. مثلا اين مرد عجب سياستي داشته، نامش را برده روي گلدستهها، از اين مسائل توهين به پيغمبر اكرم. اينهم عصباني شد، پاشيد گم شيد، دعوا باهاشون كرد. آنها گفتند تو كي هستي. گفت من از شاگردان امام صادقم. بهش گفتند كه، يكيش ابن ابي العوجاعه، ابن ابو العوجاء بهش گفت كه تو اگر شاگرد امام صادقي، من زياد صحبتهاي تندتر از اين كردم. اصلا عصباني نشده. با كمال محبت نشسته دلائلي را براي ما بيان كرده كه ما قانع شديم ولي لجاجت ميكنيم. خودش پشيمان شد مفضل بن عمر. آمد خدمت امام صادق. به حضرت عرض كرد آقا يك همچين جرياني داشتم. حضرت بهش گفت بيا بنشين توحيد برات بگم. توحيد حالا شما ميگيد چه ارتباطي داره بد اخلاقی با توحيد. اگر انسان توحيد داشته باشهها، اخلاقش هم درست ميشه. ما تمام فعاليتمون اين است كه انشاء الله همهامون موحد بشيم. توحيد. توحيد يعني يكي كردن. من اينجوري تعبير ميكنم يعني ما اعمالمون را، افكارمون را، عقائدمون را با اعمال و عقائد و افكار ائمة اطهار يكي بكنيم. اگر اينجوري بكنيم درست ميشه. پيغمبر اكرم چه اخلاقی داشت؟ انك علي لخلق العظيم. اين آيه وقتي نازل شد كه پيغمبر اكرم تشريف آورده بودند در مسجد، بعضي از گداها با عصبانيت ميخواهند از انسان چيزي بگيرند. ما يك وقتي در مسجد صاحب الزمان نماز ميخونديم. توي مسجد ممنوع كرده بوديم كه كسي پول به گدا بده. توي مسجد جاي عبادته. يك گدايي آمده بود با چوب. كنار سجاده ما نشسته بود. چوبش هم دستش بود. گفت شما اجازه بديد من گدايي كنم. گفتم نه. گفتم تو چقدر اينجا گدائي ميكني؟ گفت اينقدر. من ميدم بهت. اين باورش نيامد. همينطور كه من رو به قبله نشسته بودم او هم اينطوري نشسته بود به طرف من. هر دفعه كه سرم را ميگذاشتم به سجده منتظر بودم چوب را بزنه. بعضيها اينجوريند. اخلاقه ديگه. بعد هم بالاخره با دعوا و سر و صدا از مسجد رفت بيرون. آماده توي مسجد رداي پيغمبر اكرم را جمع كرده به قدري با فشار كشيد كه گردن رسول الله پوست انداخت. مجروح شد. گفت يك چيزي به من بده. پيغمبر به او محبت كردند. بهش به اندازة احتياجش بهش دادند. آية شريفه نازل شد انك لعلي خلق العظيم. اين آيه طوري گفته شده كه مثل اينكه حالا خدا كه تعجب نميكنه، ولي مثل اينكه با تعجب. تو چقدر لعلك باخ نفسك. طه ما انزل عليك القرآن لتشقي. انسان ميبينه خداي با آن مهرباني، مهرباني پيغمبر را گاهي ترمز ميكنه. طه ما انزل عليك القرآن لتشقي. اينقدر خودت را به زحمت نينداز. انك لا تهدي من احبت و لكن الله يهدي من يشاء. اينها آياتي است كه محبت و رحمت رسول اكرم را ترمز ميكنه. ما در مقابل پيغمبر چيكار بايد بكنيم. محبت بهش بكنيم.
شما خواستيد كه او بخواد و خدا دستور داده. به ذوي القرباش محبت كنيد. به فرزندانش محبت كنيد. به زراريش محبت كنيد. ما يك مشت روايات كه با زحمات زياد هم اين را در كتاب انوار زهرا تهيه كردم، گاهي ميبينم بعضيها با كمال خصومت، شما دربارة سادات چرا اينها را نوشتيد. بابا فرزند پيغمبرند. من اگر خودم سيد نبودم خيلي بيشتر از اين مينوشتم. يك كسي به من ميگفت كه تو هيچوقت خواستي كه سيد نباشي؟ گفتم كه گاهي توي ذهنم ميآيد كهاي مثلا نه اين لفظ را نگم بهتره. چون من هيچي جز اين اميدواري ندارم براي روز قيامتم كه اگر سيد نبودم، مطالبي من از آيات و روايات براي اينها ديدهام كه آنجا راحت ميتونستم بيان كنم. بايد فرزندان پيغمبر را دوست داشته باشيد. يك وقتي يكي از رفقا از سادات، ايشان با ما خيلي رفيق بود. خدا رحمتش كنه شهيد شد. ايشان پهلوي من نشسته بود. شب من يك خواب عجيبي ديدم. چون توي اين فكر بودم كه چرا اينها احترام دارند، چرا اينها بايد محبت بهشون كرد و يك مطالب ديگه. خواب ديدم كه پيغمبر اكرم در يك ارتفاعي ايستادهاند و از بدن مقدسشون مثل موم، البته هر چي ميگذره اين مومها و اين نورها انشعابش زياد ميشه، آمده تا رسيده به طرف ما. به همهجاي عالم رفته و اين نوري كه باصطلاح از بدن مقدسشون آمده به طرف ما، بند بنده. روي هر بندي اسم يكي از اين اجداد اين آقا سيدي كه من پهلوش نشسته بودم نوشته تا آخريش اسم خودش را نوشته. من ديدم كه وضع تغيير كرد. ايشان مشخص شد. يعني در همان عالم رؤيا ميديدم كه وضع تغيير كرده. من يك آقايي را كه اصلا فكرم بهش نميرفت، بلند شد دست ايشان را بوسيد. ما فردا آن آقائي كه دست او را بوسيد، او آمد مهمان ما شد. اين خواب را من براي اين آقا سيد نقل كردم كه سيادت تو منظور ثابته بعد تا اين خواب را نقل كردم با اينكه خوب يك جوري بود كه اون چون رفيق من بود. پا شد بدون مقدمه دست اين را بوسيد. نگفتم در خواب دستت را بوسيد، دست اين را بوسيد، اون بلند شد بوسيد.
و اين معنا براي من روشن شد كه ميفرمايد وقتي حضرت صادق عصايي دستشون بود داشتند، ابو حنيفه پريد خدمت حضرت، يعني اول پرسيد كه آقا چرا حضرت ازش گرفتند فرمودند هذا عظم رسول الله، هذا لحم رسول الله، هذا دم رسول الله، اين بدن گوشت پيغمبره، اين بدن پوست پيغمبره، اين بدن ستخوان پيغمبره. تو اين را اذيت ميكني آنوقت چوبي را ميخواي ببوسي. محبت به ذوي القربي پيغمبر همين اظهار ارادتهايي است كه شما امروز نسبت به فاطمة اطهر سلام الله عليها ميكنيد، نسبت به فرزندانش. ميدونيد امشب چه وصيتي كرده. اين را من موظف ميدونم شب شهادت حضرت زهرا به سادات برسانم. وقتي وصيتنامه را علي بن ابيطالب عليه الصلاة و السلام برداشت نگاه كرد، مطالبي فرموده بود. من را در شب غسل بده، در شب كفن كن، شب به خاك بسپار از آخر نوشته بود ولدي السلام الي يوم القيامه. به بچههاي من، به فرزندان من تا روز قيامت هر كدامشون آمدند، يا علي سلام مرا برسان. حق خدا و پيغمبر و ائمه اينهاست. حق پدر و مادر را رعايت كنيد، حق همسايه را رعايت كنيد، حقوق مسلمين را رعايت كنيد، حق آن كسي را كه بعنوان زمامدار امور دينيتون هست، مرجع تقليدتون، رهبرتون، شخصي كه تمام ما بايد تحت فرمان او باشيم و او مقام ولايت فقيهه، اين را بايد رعايت كرد. من نوشتم حتي كه تمام مردم مسلمان يك مملكت بايد تحت فرمان ولي فقيه باشند. براي اينكه اختلاف بوجود نياد. بايد همه مخصوصا در مسائل سياسي، مسائل مملكتي رعايت اين جهت را بكنند. از آن حالتون شما را باز ندارم. حال توجه به فاطمة اطهر سلام الله عليها داريد. من دلائلي از نظر روحي دارم كه امشب شب شهادت حضرت زهرا سلام الله عليهاست. يك وقتي رفته بوديم نجف براي تحصيل اثاثيه و زندگي را برداشته بوديم رفته بوديم. اتفاقا يك روز يا دو روز قبل از ماه جمادي الثاني رسيديم به نجف. جا نداشتيم. خانه نداشتيم. خيلي دنبال خانه گشتيم. شب آمدم در حرم امير المؤمنين عليه الصلاة و السلام، شب اول ماه بود. به آقا عرض كردم آقا يك خونهاي براي ما درست كنيد. ما خيلي گشتيم. وسايلمون ريخته توي مسافرخانه، شب حضرت امير عليه الصلاة و السلام را در خواب ديدم. فرمودند فردا، فردايي كه مثل امروز بود، پس فردا، پستر فردا اين سه روز احتمال، يعني در اين سه روز احتمال نه اينكه يكي از احتمالات اين باشه، احتمال وفات فاطمة زهرا هست چقدر علي عليه السلام، خوشحال ميشيد. روي اين جريان بود كه من يك دفعه متوجه شدم، و همينطور هم شد و رفتيم مشغول عزاداري شديم. حواسمون نبود كه وفات فاطمة زهراست. مجالس عزاداري برپا بود در نجف اشرف. شايد در سال هزار و سيصد و سي و پنج يا چهار بود كه خيلي قديم.
يك جريان ديگه هم باز مثل امشبي، يا مثل فردا شبي. ببخشيد. شب چهارم ماه جمادي الثاني. من در عالم رؤيا ديدم همان عين آن جرياني كه در روايات هست. جمعيت خيلي زياده، تاريكه، يك شمعي روشن كردند. بدن فاطمة زهرا روي مغسل علي بن ابيطالب خوابانده نصفي از بدن ديده ميشه و صورت كامل علي بن ابيطالب. داره حضرت آرام آرام فاطمة زهرا را غسل ميده. آرام آرام گريه ميكنه. يك وقت صدا زد فرزندان فاطمه بيائيد با مادرتون وداع كنيد كه من آن كلمة اي پهلو شكسته ميگفتم و اشك ميريختم و از خواب بيدار شدم. اينها جنبههاي روحيشه، روايات هم تأييد ميكنه كه امشب شب وفات فاطمة زهرا باشد، يا فردا شب شب وفات فاطمة زهرا باشد. حالا كه ميخواهيد عزداري كنيد، چراغها را خاموش كنيد حال عزايي انشاء الله به خودمون بگيريم. از كجاي مصيبت آرام آرام يك مقدار شما امشب برويد خانة علي بن ابيطالب .وقتي به علي خبر دادند كه فاطمة زهرا از دار دنيا رفت، علي بن ابيطالب با همة وقار، دوان دوان به طرف مسجد، حتي يك طرف عباش به روي زمين كشيده ميشد. اشك ميريخت، خودش را رساند به بالين فاطمة زهرا. اي پارة تن پيغمبر، فاطمة زهرا من علي هستم با تو حرف ميزنم. سر فاطمه را به سينه چسبانيد. ظاهرا فاطمه است، روحش بر تمام عالم وجود احاطه دارد. هر قدرتي را دارد. مرگ و حيات براي اينها مساويست. براي اينكه من و شما باور كنيم كه فاطمة اطهر روحش ر تمام عالم وجود احاطه داره وقتي كه بدن فاطمه را غسل داده، روي زمين گذاشته، صدا زد حسن و حسينش بيان با مادرشون وداع كنند، قسم ميخورد ميگه به خدا قسم لقد هنت و مددت يديها. بخدا قسم ديدم يك آهي كشيد فاطمة زهرا، يك نالهاي كرد، دستهايش را از توي كفن بيرون آورد. يكي به گردن امام حسن، يكي به گردن امام حسين انداخت. اينها مرده و زنده ندارند. اينها بعد از مرگ اختيار دست خودشونه. باز ميگردند به بدن، با علي ميخواد صحبت كنه، برگشت به بدن ظاهرا و با علي بن ابيطالب صحبت كرد. هم توي نامة وصيتنامهاش نوشته هم توي گفتارش فرموده كه يا علي، يا علي يك خواهش از تو دارم. غسلني بالليل، شب مرا غسل بده. يا فاطمة زهرا چرا مگر شما دوستاني نداريد. كفني بالليل. دفني بالليل. فلا تعلم احدا. به احدي خبر نده. من دوست ندارم آن كسي كه در به پهلويم زدند، آنهايي كه بازويم را شكستند، آنهايي كه سيلي به صورتم زدند، اينها بيايند در تشييع جنازة من شركت كنند و كسب آبرو از اين راه بكنند. علي بن ابيطالب اين كارها را انجام داد. اما يك وقت اسماء ميگه ديدم علي سر را به ديوار گذاشته زار زار گريه ميكنه. ان الفقد الزهرا تبكي آيا از دوري زهرا گريه ميكني، آيا از يتيم شدن حسنين گريه ميكني؟ فرمود اسماء دستم به بازوي شكستة فاطمه رسيد. يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه. يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه. يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه. يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه. يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه. يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه. يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه. يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.