۱۶ صفر ۱۴۱۷ قمری – شرح‌ حديث‌ عنوان‌ بصري‌

شرح‌ حديث‌ عنوان‌ بصري‌ 16 صفر 1417

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌

الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌، لا سيما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا و اللعنة‌ دائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌،

 

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ

 شبهاي‌ گذشته‌ دربارة‌ عبوديت‌ و بندگي‌ خدا صحبت شد و اینکه البته‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ مقام‌ و حقيقت‌ عبوديت‌ يك‌ مقدماتي‌ دارد، مقدمات‌ عبوديت‌ و بندگي‌ خدا كه‌ اگر انسان‌ بخواهد صددرصد خودش‌ را در زمرة‌ بندگان‌ واقعي‌ خدا قرار بدهد بايد حتما از خواب‌ غفلت‌ بيدار شود، اكثر و بيشتر ما در خواب‌ غفلت‌ هستيم‌، بعد هم‌ بايد به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كند، داراي‌ مقاومت‌ و اقتداري‌ باشد كه‌ تمام‌ مشكلات‌ را پشت‌ سر بگذارد و در راه‌ راست‌ حركت‌ كند، براي‌ خدا حركت‌ كند و محبت‌ شديد به‌ پروردگار داشته‌ باشد و با نفس‌ امارة‌ بالسوء كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ ولو از قول‌ زليخا اين‌ جمله‌ را فرموده‌ كه‌ ان‌ نفس‌ لامارة‌ بالسوء، نفس‌ اماره‌ است‌، يعني‌ بسيار امر مي‌كند انسان‌ را به‌ بدي‌ با اين‌ نفس‌ هم‌ انسان‌ مبارزه‌ كند، رامش‌ كند، مطمئنه‌اش‌ كند و بعد هم‌ با شيطان‌ مبارزه‌ كند تا به‌ مقام‌ بندگي‌ برسد.

اينها مقدمات‌ رسيدن‌ به‌ بندگي‌ خداست‌.

دربارة‌ عِنوان‌ بصري‌ كه‌ ما يكي‌ دو شب‌ قبل‌ مطالبي‌ عرض‌ كرديم‌، و ديشب‌ نشد من‌ دربارة‌ اين‌ روايت‌ و ادامه‌اش‌ براي‌ شما عين‌ كلام‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را بخوانم‌ چون‌ ورقه‌ را فراموش‌ كرده‌ بودم‌ بيارم‌، ولي‌ امشب‌ آوردم‌ اگر چه‌ ممكن است‌ اين‌ روايت‌ را نتوانم‌ همه‌اش‌ را امشب‌ برايتان بخوانم‌ ولي‌ انشاء الله‌ شايد يكي‌ دو شب‌ دربارة‌ مطالب‌ بسيار پر ارزش‌ اين‌ حديث‌ شريف‌ كه‌ بنظر من‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ براي‌ اين‌ پيرمرد نود و چهار ساله‌، عنوان‌ بصري‌، كه‌ گاهي‌ می شود انسان‌ ره‌ صد ساله‌ را يك‌ شبه‌ ميره‌، آنهم‌ مورد ترحم‌ پروردگار واقع‌ ميشود.

 چون‌ واقعا انسان‌ در يك‌ زماني‌ اگر زندگي‌ بكند كه‌ آنقدر تاريك‌ باشد نود و چهار سال‌ دنبال‌ علم‌ و دانش‌ باشد‌ ولي‌ نتواند از سرچشمة‌ زلال‌ ولايت‌ اين‌ علم‌ و دانش‌ را استفاده‌ كند و از آبهاي‌ هرزة‌ گل‌ آلودي‌ كه‌ به‌ عنوان‌ مجتهد و مفتي‌ آنهم‌ مفتي‌ و مجتهد دست‌ نشاندة‌ طاغوت‌، از او بخواهد استفاده‌ كند،

من‌ يك‌ مطلبي‌ را الان‌ به‌ ذهنم‌ آمد، خيلي‌ خدا را شكر كنيد كه‌ در زماني‌ واقع‌ شده‌ايد كه‌، حتي‌ در مملكتي‌ كه‌ واقع‌ شده‌ايد، در مذهبي‌ واقع‌ شده‌ايد كه‌ براي‌ شما بسيار آسان‌ است‌ كه‌ از سرچشمة‌ نهر كوثر كه‌ در شب‌ اول‌ يا دوم‌ اين‌ محفل‌ بود عرض‌ كردم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بوسيلة‌ فاطمة‌ زهرا، يازده‌ نهر از علم‌ و حكمت‌ به‌ روي‌ ما باز كرده‌ كه‌ نهر وسيعترش‌ و نهر پر اثرتر و پر فايده‌تر و قويترش‌ بحمدالله‌ نصيب‌ ما شده‌ و آن‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداست‌، و ما بدون‌ هيچ‌ مشكلي‌، اين‌ خيلي‌ مهمه‌، بدون‌ هيچ‌ مشكلي‌ مي‌توانيم‌ از اين‌ نهر زلال‌ بلكه‌ از تمام‌ اين‌ دوازده‌ نهر استفاده‌ كنيم‌.

مي‌بينيد با كمال‌ راحتي‌ مي‌توانيم‌ كلمات‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را كه‌ با آن‌ همه‌ زحمت‌ كه‌ پريشب‌ عرض‌ كردم‌، عنوان‌ بصري‌ به‌ اين‌ كلمات‌ رسيده‌، آنهم‌ پس‌ از نود و چهار سال‌ كه‌ عمرش‌ به‌ بطالت‌ گذشته‌، ما با چند دقيقه‌ اين‌ روايت‌ را به‌ دست‌ مي‌آوريم‌ و مي‌آييم‌ اينجا مي‌نشينيم‌ و براي‌ يكديگر مذاكره‌ مي‌كنيم‌.

حتي‌ علماي‌ بزرگ‌ در زمان‌ ائمه‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اينطور نبودند، درست‌ که امام‌ صادق‌ عليه‌ السلام‌ در اختيار مردم‌ بود، ولي‌ مثل‌ شيخ‌ كليني‌ و يا حتي‌ ساير علماي‌ بزرگي‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ از آنها استفاده‌ مي‌كنند، اكثرا مال‌ ايران‌ و حتي‌ قسمتي‌ از خراسان‌ كه‌ آنوقتها شامل‌ بلخ‌ و بخارا و آن‌ قسمتها مي شد، اكثرا علما و محدثين‌ بزرگ‌ شيعه‌ و سني‌ مربوط‌ به‌ اين‌ قسمتها بودند و اينها حركت‌ مي‌كردند اين‌ راه‌ دور را، حالا با وسايل‌ آن‌ وقت‌، با زحمات‌ آن‌ وقت‌، خودشان را به‌ ائمة‌ اطهار مي‌رساندند، تازه‌ تحت‌ نفوذ يا تحت‌ پيگيري‌ حكومت‌ وقت‌ هم‌ قرار مي‌گرفتند، تا چند تا روايت‌ مثلا از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ جمع‌ مي‌كردند،

 شيخ‌ كليني‌ صاحب‌ كافي‌ ايشان‌ اهل‌ همين‌ تهران‌ شما، همين‌ حضرت‌ عبد العظيم‌، همين‌ شهر ري‌، اگر به‌ طرف‌ قم‌ از جادة‌ قديم‌ برويد، به‌ حسن‌ آباد كه‌ مي‌رسيد، دست‌ چپتان قرية‌ كلين است‌ كه‌ پدر شيخ‌ كليني‌ الان‌ آنجا دفن است‌،

ايشان‌ از آنجا حركت‌ می کند‌، می رود‌ اين‌ مقدار از كتاب‌، كتاب‌ كافي‌ فقد دو جلد اصول‌ كافي‌ نيست‌، فروع‌ كافي‌ هم‌ هست‌، حدودا شايد بيست‌ جلد كتاب‌ باشد‌، اينها را مي‌نويسد‌ و در اختيار مردم‌ شيعه‌ ميگذارد‌، يك‌ جوي‌ بسيار باريكي‌ از آن‌ نهر كوثر به‌ روي‌ ما باز می کند‌ كه‌ يكي‌ از آن‌ روايات‌ اين‌ روايت است‌.

من‌ زياد دربارة‌ تاريخ‌ علماي‌ اوائل‌ اسلام‌ بحث‌ نكنم‌ كه‌ حتي‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ مثل‌ بخاري‌ اهل‌ بخاراست‌، مثل‌ ترمذي‌ يا نسائي‌ يا ساير علماي‌ شيعه‌ و سني‌، شيخ‌ طوسي‌، فرض‌ بفرمائيد خواجه‌ نصير الدين‌ طوسي‌، يا مثلا اكثر علما ديگر‌، حالا من‌ عرض‌ كردم‌، از اصل‌ موضوع‌ عقب‌ مي‌مانم‌، اكثر علما از اين‌ قسمت‌ ايران‌ و بخصوص‌ از ري‌ به‌ طرف‌ پائين‌، يعني‌ به‌ طرف‌ خراسان‌، اكثرا علما بودند و اينها چه‌ زحماتي‌ مي‌كشيدند، گاهي‌ براي‌ يك‌ حديث‌، يك‌ ماه‌ مسافرت‌ پياده‌ مي‌كردند يك‌ حديث‌ يادداشت‌ كنند، حالا بحمدالله‌ اينطور راحت‌، در اختيار ما اين‌ احاديث‌ قرار گرفته‌، بخصوص‌ با اين‌ تشكيلات‌ جديد، يك‌ دكمة‌ كامپيوتر را مي‌زنيد ده‌ تا حديث‌ در يك‌ موضوع‌ مي‌بينيد در مقابلتان‌ قرار گرفته‌ و چاپ‌ می کند‌ در اختيار شما مي‌گذارد،

اين‌ روايت‌ را خوب‌ دقت‌ كنيد، من‌ شايد بتوانم‌ يك‌ مقدار زيادش‌ را امشب‌ برایتان‌ از قول‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ عرض‌ كنم‌،

 وقتي‌ كه‌ عنوان‌ بصري‌ در مرتبة‌ دوم‌ آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، وَ قَالَ: أَبُو مَنْ؟! ‌سر حضرت‌ همانطوري‌ كه‌ انداخته‌ بودند پائين‌، بلند كردند فرمودند تو كنيه‌ات‌ چيه‌؟ گفت‌ ابو عبد الله‌،

حضرت‌ فرمودند ثَبَّتَ اللَهُ كُنْيَتَكَ خدا اين‌ كنيه‌ را براي‌ تو هميشه‌ نگه‌ بدارد‌، تو بندة‌ خدا باشي‌،

وَ وَفَّقَكَ يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ، خدا توفيقت‌ بده‌، يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خيلي‌ براي‌ انسان‌ ضروري‌ است‌ توفيق‌ داشتنه‌، توفيق‌ يعني‌ وفق‌ پيدا كردن‌ كارها مطابق‌ ميل‌ انسان‌، شما ممكن است‌ يك‌ روز صبح‌ از خانه‌ بيرون‌ بيائيد، پنج‌ تا كار تا ظهر داريد، آنچنان‌ اين‌ كارها رديف‌ می شود كه‌ هنوز يك‌ ساعت‌ به‌ ظهره‌، تمام‌ كارها را انجام‌ دادي‌، ولي‌ گاهي‌ وفق‌ پيدا نمی کند‌، مي‌ريد در خانة‌ آن‌ بدهكارت‌، نيست‌، در مغازه‌، همين‌ الان‌ گفتند رفت‌ بيرون‌، می روی‌ فلان‌ كس‌ را ببيني‌، باز پيداش‌ نمي‌كني‌، تا ظهر دويدي‌ ولي‌ يك‌ دونه‌ از كارهايت‌ انجام‌ نشده‌، گاهي‌ وفق‌ پيدا می کند‌ كارهاي‌ انسان‌ با وقت‌ انسان‌، با فرصت‌ انسان‌،

 لذا هميشه‌ از خداي‌ تعالي‌، در همة‌ كارها توفيق‌ بخوايد، حضرت‌ فرمود و وفقك‌ يا ابا عبد الله‌، خيلي‌ هم‌ با احترام‌ حالا حضرت‌ با او صحبت‌ می کند‌، فَقُلْتُ فِي‌ نَفْسِي‌ توي‌ دلم‌ گفتم‌ كه‌ لَوْ لَمْ يَكُنْ لِي‌ مِنْ زِيَارَتِهِ وَ التَّسْلِيمِ غَيْرُ هَذَا الدُّعَآءِ لَكَانَ كَثِيرًا  اگر براي‌ من‌ هيچي‌ نبود جز همين‌ دعائي‌ كه‌ حضرت‌ براي‌ من‌ كرد خيلي‌ زياد هم‌ بود و بحمد الله‌ موفق‌ شدم‌،

ثم‌ رفع‌ رأسه‌ ثم‌ قال‌ ما مسئلتك‌، مسئله‌ ات‌ چيه‌؟ سؤالت‌ را بپرس‌،

 فَقُلْتُ: سَأَلْتُ اللَهَ أَنْ يَعْطِفَ قَلْبَكَ عَلَيَّ، بازهم‌ به‌ مقدمات‌ مي‌پردازه‌، مي‌ گوید‌ من‌ رفتم‌ توي‌ مسجد از خدا سؤال‌ كردم‌ كه‌ خدا قلب‌ شما را به‌ من‌ مهربان‌ كند‌ وَ يَرْزُقَنِي‌ مِنْ عِلْمِكَ و از علم‌ شما خدا به‌ من‌ روزي‌ كند

وَ أَرْجُو أَنَّ اللَهَ تَعَالَي‌ أَجَابَنِي‌ فِي‌ الشَّرِيفِ مَا سَأَلْتُهُ

اميدوارم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ دعاي‌ مرا اجابت‌ كرده‌ باشد‌،

 فَقَالَ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ فقال‌ يا ابا عبد الله‌، اين‌ جمله‌ را خوب‌ دقت‌ كنيد، امام‌ صادق‌ فرمود كه‌اي‌ ابا عبد الله‌، آخه‌ كنية‌ عنوان‌ بصري‌ هم‌ ابا عبد الله است‌،

لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛

، علم‌ به‌ درس‌ خواندن‌ نيست‌، آخر ما يك‌ اشتباهي‌ داريم‌ در مسئلة‌ علم‌ و تحصيل‌ علم‌، تحصيل‌ علم‌ اين‌ نيست‌ كه‌ ما با سواد باشيم‌، اين‌ نيست‌ كه‌ خواندن‌ و نوشتن‌ بلد باشيم‌، اين‌ نيست‌ كه‌ اصطلاح‌ ما فقه‌ و اصول‌ را بلد باشيم‌ و شماها اصطلاحات‌ رياضي‌ و طب‌ و پزشكي‌ و امثال‌ اينها را بلد باشيد، اينها همه‌اش‌ مقدمة‌ علم است‌، يعني‌ از اين‌ راه‌ شما ممكن است‌ به‌ علم‌ برسيد، شخصي‌ مي‌خواهد برود روي‌ بام،‌ نردبان،‌ رفتن‌ روي‌ بام‌ نيست‌، وسيله‌ است‌ براي‌ روي‌ بام‌، وسيله‌ است‌ براي‌ رفتن‌ بالا،

اصل‌ علم‌ يك‌ چيز ديگر‌ است‌، علم‌ واقعي‌ مخصوصا يعني‌ انسان‌ انسان‌ بشود‌، انسان‌ آن‌ كسي‌ بشود كه‌ خداي‌ تعالي‌ او را براي‌ آن‌ جهت‌ خلق‌ كرده،‌ كه‌ من‌ هر شب‌ اين‌ آيه‌ را مي‌خوانم‌ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (ذاريات/56)

جن‌ و انس‌ را خدا خلق‌ نكرده‌ مگر براي‌ عبادت‌، به‌ مقام‌ عبوديت‌ انسان‌ برسد‌، بندة‌ خدا بشود‌، اينها مقدمة‌ آن‌ اگر بود، اشكالي‌ ندارد‌، اگر اين‌ تحصيلات‌ براي‌ اين‌ بود كه‌ شما به‌ خدا برسيد، براي‌ اين‌ بود كه‌ به‌ هدف‌ خلقتتان‌ برسيد، اينجاست‌ كه‌ ارزش‌ دارد‌،

 پس‌ گاهي‌ مي شود‌ انسان‌ سر همان نردبان‌ گذاشتن‌ معطل‌ ميشود‌، سر مقدمه‌ معطل‌ می شود به‌ نتيجه‌ هم‌ نمي رسد‌ حالا فرض‌ كنيد شما دكتر در ادبيات‌ عرب ‌شديد، اما يك‌ آيه‌ از قرآن‌ در وجود شما اثر نگذاشته‌است، چه‌ فايده‌ دارد‌؟ شما فرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ يك‌ پزشك‌ عاليمقام‌ شديد، اما يك‌ نفر را معالجه‌ نمي‌كنيد، يك‌ انساني‌ را از مرض‌ نجات‌ نمي‌ديد، چه‌ فايده‌اي‌ دارد‌؟

اينها، اين‌ تحصيلات‌، بقول‌ مرحوم‌ شيخ‌ بهائي‌، علم‌ رسمي‌ سربه سر قيل‌ است‌ و قال‌، همه‌اش‌ بحثه‌، همه‌اش‌ باصطلاح‌ چه‌ عرض‌ كنم‌، كبره‌، غروره‌، نه‌ از آن‌ كيفيتي‌ حاصل‌ نه‌ حال‌، عرض‌ كردم‌ حتي‌ ما كه‌ درسمان باصطلاح درس‌ دين است ‌، يك‌ اصطلاحاتي‌ بلد مي شويم‌ اگر عالمي‌ باشيم‌ كه‌ اهل‌ عمل‌ باشيم‌ و بندگي‌ خدا، ارزشي‌ داريم‌ بخاطر بندگيش‌، و الا عالِم،‌ عالِمي‌ كه‌ مفيد نباشد براي‌ مردم‌ شايد بدتر از جاهلي‌ باشد كه‌ مفيد براي‌ مردم‌ نيست‌، عالمي‌ كه‌ مفيد براي‌ مردم‌ باشد در روايت‌ دارد عالِمٌ يُنتَفِعُ بِعِلمِه ، أفضَلُ مِن سَبعينَ ألفِ عابِدٍ (امام باقر عليه السلام، ميزان الحكمه ج 8)  از هفتاد هزار عابد بهتره‌،

 بنابراين‌ امام‌ در اينجا اين‌ جمله‌ را مي‌فرمايد كه‌ لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ علم‌ پس چيه‌ ‌؟

إنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي‌ قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي‌ أَنْ يَهْدِيَهُ، علم‌ يك‌ نوري‌ است‌ كه‌ خدا در دل‌ افراد مي‌اندازد‌، ما علمايي‌ بسيار باسواد داريم‌، داشتيم،‌ در تاريخ‌ زيادند، دانشمنداني‌ در علوم‌ مادي‌ داريم‌ كه‌ بسيار باسواد اما انسان‌ نيستند، شريح‌ قاضي‌ را شما فكر نكنيد كه‌ يك‌ قاضي‌ بيسوادي‌ بوده‌ و حالا يزيد و ابن‌ زياد ازش‌ استفاده‌ كرده‌ اند، نه!، اين‌ در زماني‌ كه‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خليفه‌ بود، شريح‌ قاضي‌ را حضرت‌ امير بعنوان‌ قاضي‌ نصبش‌ كرده‌ بود، قبولش‌ داشت‌، اما ايمانش‌ مستقر نبود، آنروز در محضر امير المؤمنين‌ داراي‌ ايمان‌ بود و در زمان‌ يزيد بن‌ معاويه‌ ايمانش‌ از دستش‌ رفت،، نور نداشت‌،

از خدا نور بخواهيد، در زيارت‌ آل‌ ياسين‌ در دعاي‌ بعد از زيارت‌ مي گوییم‌ كه‌ خدايا در قلبمان نور يقين‌ قرار بده‌، وَاَنْ تَمْلاََ قَلْبى نُورَ الْيَقينِ وَصَدْري نوُرَ الاْيمانِ وَفِكْري نُورَ النِّيَاتِ،، تمامش‌ بايد با نور انسان‌ برود‌، و الا توي‌ تاريكي‌ برود‌، ولو تمام‌ در و ديوار اين‌ تاريكي‌ پر از جواهرات‌ باشد‌، نور انسان‌ نداشته‌ باشد‌ چيزي‌ گيرش‌ نمي‌آيد، اما يك‌ شمع‌ روشن‌ كن‌ وارد بشو، مي‌بيني‌ همه‌ چيز گيرت‌ مي‌آيد،

با آن‌ نور اگر وارد قرآن‌ شدي‌ و آيات‌ قرآن‌ را مطالعه‌ كردي‌ چيزي‌ گيرت‌ مي‌آيد، با آن‌ نور اگر وارد روايات‌ شدي‌ چيزي‌ گيرت‌ مي‌آید، حتي‌ اگر با نور وارد علوم‌ مادي‌ هم‌ بشوي‌ مي‌بيني‌ كه‌ يك‌ طبيب‌ رفته‌ توي‌ مطبش‌ چون‌ نور ايمان‌ در قلبش‌ هست‌، تمام‌ مريضها را كه‌ ديده‌ هر مريضي‌ را كه‌ ديده‌، اين‌ مريض‌ معالجه‌اش مثل‌ يك‌ عبادت‌ برايش‌ ‌ بوده است‌،

 من‌ يك‌ طبيبي‌ را در مشهد ديده‌ بودم‌، خدا رحمتش‌ کند‌، اين‌ طبيب‌ عجيب‌ بود، معروف‌ بود كه‌ با يك‌ نسخه‌ مريضهاي‌ صعب‌ العلاج‌ خوب‌ مي‌شوند، من‌ يك‌ روز با ايشان‌ گرم‌ گرفتم‌، صحبت‌ كردم‌، شما چه‌ ميكني‌؟ گفت‌ ببين‌ اين‌ نسخه‌هاي‌ من است‌، يك‌ نسخه‌هايي‌ داشت‌ مثل‌ اين‌ دسته‌ چكها ته‌ چك‌ داشت‌، اسم‌ مريض‌ را در آن‌ ته‌ چكش‌ باصطلاح‌ مي‌نوشت‌، نوع‌ مرض‌ او را هم‌ مي‌نوشت‌، دارويي‌ را هم‌ كه‌ خودش‌ داده‌ آن‌ را هم‌ مي‌نوشت‌، مي‌گفت‌ هر روز صبح‌ مي روم‌ حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، مي گویم‌ آقا من‌ اينجور تشخيص‌ دادم‌ كه‌ اين‌ مريضش‌ اين است‌، داروش‌ هم‌ اين است‌ و باصطلاح‌ اينهم‌ با اينجور هم‌ بايد معالجه‌ بکند‌، من‌ آني‌ را كه‌ تشخيص‌ دادم‌ نوشتم‌ بهش‌ دادم، شفایش‌ با شماست‌، شفا از شما مي‌خواهند‌

و خودش‌ قسم‌ مي‌خورد مي‌گفت‌ من‌ بعضي‌ از امراض‌ را اشتباهي‌، يعني‌ بعد آمدند به‌ من‌ گفتند آقا شما اين‌ دارو را به‌ من‌ داديد براي‌ اين‌ مرض‌ گفتم‌ من‌ ندادم‌ از دستم‌ در رفته‌ و اتفاقا همان‌ دارو، داروي‌ مرض‌ اين‌ شخص‌ بوده‌ است، اين‌ جور طبيب‌ بايد باشد‌ كه‌ نور قلبي‌ داشته‌ باشد‌، ولايت‌ داشته‌ باشد‌، محبت‌ داشته‌ باشد‌، بندة‌ خدا باشد‌، و الا يك‌ طبيبي‌ كه‌ مي‌خواهد مال‌ دنيا را زياد کند‌ و باصطلاح‌ براي‌ خدا هم‌ كار نمی کند‌، اين‌ نور ندارد‌، مسئله‌اي‌ نيست‌،

امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌ إنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي‌ قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَهُ هر كسي‌ هم‌ نيست‌ها، در قلب‌ آن‌ كسي‌ كه‌ خدا اراده‌ كرده‌ است‌ كه‌ هدايتش‌ کند‌،

فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ  اگر علم‌ مي‌خواهي‌، آمدي‌ پيش‌ من‌، ببينيد طرف‌، امام‌ صادق هست ‌ها، اينهم‌ طالب‌ علم است‌، پيرمرد نود و چهار ساله‌ است‌،

فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ  فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِي‌ نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ ‌، اول‌ كاري‌ كه‌ ميكني‌ بندة‌ خدا بشو، حقيقت‌ عبوديت‌ را در دلت‌ بوجود بياور، طبيبي‌، بندة‌ خدا باش‌ و براي‌ خدا طبابت‌ كن‌، مهندسي‌، بندة‌ خدا باش‌ و براي‌ خدا كارت‌ را انجام‌ بده‌، هر شغلي‌ كه‌ داري‌، هر كاري‌ كه‌ داري‌، اول‌ بندة‌ خدا باش‌ و بعد شغلت‌ را انجام‌ بده‌، بعد از اين‌ اگر اين‌ كار را كردي‌ و در باطنت‌، در نفست‌ حقيقت‌ عبوديت‌ را بوجود آوردي‌، بعد از اين‌

وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ علمي‌ هم‌ كه‌ داري‌ عمل‌ كن‌، تنها انسان‌ علم‌ داشته‌ باشد‌ فايده‌اي‌ ندارد‌، به‌ علمت‌ عمل‌ كن‌، آنوقت‌ دو تا كار بكن‌ يكي‌ ايمان‌ داشته‌ باش‌، يكي‌ هم‌ عمل‌ كن‌

وَ اسْتَفْهِمِ اللَهَ يُفْهِمْكَ طلب‌ فهم‌ كن‌ از خدا، ميبيني‌ يك‌ باصطلاح‌ جوي‌ خيلي‌ باريك‌ هم‌ كه‌ باشد‌، از كوثر، از علم‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ به‌ قلبت‌ باز می کند‌ و تو داراي‌ باصطلاح‌ حكمت‌ مي شوي‌، و اخلاص‌ چون‌ بندگي‌ اخلاص‌ مي‌آورد‌،

مَن أَخْلَصَ لله أَرْبَعِينَ صَبَاحاً جَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ الي لِسَانِهِ (بحارالأنوار 67 242 باب 54)

اين‌ پشت‌ سد قلبت‌ وقتي‌ كه‌ آن‌ آب‌ كوثر، آن‌ نور كوثر جمع‌ شد مي‌بيني‌ كه‌ باز شد به‌ زبانت‌، حرفات‌ همه‌اش‌ حكمت‌  است، پر ارزش است‌، وَ اسْتَفْهِمِ اللَهَ يُفْهِمْكَ،

قُلْتُ: يَا شَرِيفُ! اين‌ كلام‌ حضرت‌ بود، مي‌ گوید‌ گفتم‌ اي‌ آقا، شريف‌ يعني‌ آقا، اي‌ مرد با شرافت‌، اي‌ مرد با عظمت‌، در اصطلاح‌ مردم‌ مدينه‌ شريف‌ به‌ سادات‌ بزرگ‌ مي‌گويند،

فَقَالَ: قُلْ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ!‌، ببينيد با چه‌ محبتي‌ حضرت‌ با او صحبت‌ مي‌كنند،

قُلْتُ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ!

مي‌ گوید‌ منهم‌ گفتم‌ يا ابا عبد الله‌، چون‌ كنية‌ امام‌ صادق‌ هم‌ ابا عبد الله‌ است‌،

مَا حَقِيقَةُ الْعُبُودِيَّةِ؟  حقيقت‌ عبوديت‌ چيه‌ كه‌ من‌ در خودم‌ حقيقت‌ عبوديت‌ را بوجود بيارم‌ و بعد از خدا طلب‌ فهم‌ كنم‌ خدا به‌ من‌ مي‌فهماند‌،

قَالَ: ثَلاَثَةُ أَشْيَآءَ: سه‌ چيزه‌ حقيقت‌ اشياء است:

  1. أَنْ لاَ يَرَي‌ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْكًا اول‌ كاري‌ كه‌ ميكني‌ در آنچه‌ كه‌ در اختيار تو هست‌ تو مالكش‌ خودت‌ را ندان‌،

تو مالك‌ چي‌ هستي‌؟ مالك‌ اموالت‌ هستي‌؟ تو كه‌ اينجا نشستي‌ وقتي‌ برگردي‌ خانه‌ همه‌ چير مال‌ توست‌ بازهم‌! اين‌ بدنت‌ مال‌ توست‌؟ نگرش‌ دار! چند سال‌ مي‌خواهي‌ بموني‌؟ توي‌ اين‌ دنيا چند سال‌ مي‌خواهي‌ بموني‌؟ انشاء الله‌ بعد از صد و بيست‌ سال‌ زبونم‌ لال‌، زبونم‌ لال‌ خوب‌ اشكال‌ ندارد‌ بميريم‌،

نه‌ تو يك‌ دقيقه‌ ديگر هم‌ نمي‌تواني‌ خودت‌ را نگهداري‌، برويد توي‌ اين‌ مملكت‌ توي‌ اين‌ مردم‌ وارد بشويد ببينيد سكته‌هاي‌ آني‌، كه‌ يك‌ لحظه‌ به‌ انسان‌ مهلت‌ نميده‌د، چقدر هست‌، تو مالك‌ چي‌ هستي‌؟ مالك‌!

بدون‌ اين‌ را بفهم‌، بنشين‌ يك‌ خورده‌ فكر كن‌، بفهم‌ كه‌ تو مالك‌ هيچ‌ چيز نيستي‌ و خدا مالك‌ همه‌ چيزهست‌، وقتي‌ انسان‌ اين‌ را فهميد كه‌ من‌ مالك‌ هيچي‌ نيستم‌، ساده‌ می شود براش‌ همة‌ كارها، ببينيد امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ چي‌ مي‌فرمايد،

أَنْ لاَ يَرَي‌ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْكًا

لاِنَّ الْعَبِيدَ لاَ يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ، عبيد آخر‌ در آن‌ زمانها برده‌هايي‌ مي‌آوردند العبد و ما في‌ يده‌ كان‌ لمولاه‌، ي

عني‌ حتي‌ پيرهن‌ برش‌ هم‌ مال‌ مولاش‌ بود، اينجوري‌ بود، ببينيد يك‌ همچين‌ حالتي‌ داشته‌ باش‌، تو لباس‌ داري‌ مال‌ خودته‌؟ نه‌، تو بدن‌ داري‌ مال‌ خودته‌؟ نه‌، مال‌ خداست‌، لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌،

 فرمود كه‌ لاِنَّ الْعَبِيدَ لاَ يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَهِ،

، همه‌ چيزهايي‌ كه‌ هست‌ مال‌ خداست‌،

يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ؛

خوب‌ اين‌ ملك‌ خدا را ما چيكارش‌ كنيم‌؟ هر چي‌ خدا مي‌ گوید‌ بگذار همانجا، آقا تو اين‌ ثروتت‌ را چيكار كني‌؟ هر چه‌ خدا مي‌ گوید‌ همان‌ كار را بكن‌، واجب‌ النفقه‌ات‌ در مرحلة‌ اول‌، واجباتت‌ در مرحلة‌ اول‌، بعد هم‌ انفاق‌، مستحبه‌ كه‌ انفاق‌ بكني‌، بكن‌، هيچ‌ اِ من‌، مال‌ من‌، اينها مال‌ منه‌، نه‌ مال‌ تو نيست‌، مال‌ تو نيست‌، خيلي‌ اگر حواست‌ جمع‌ باشد‌، وصيت‌ بكني‌ يك‌ سوم‌ از اموالت‌ را صرف‌ مي‌كنند، آنهم‌ نه‌ بيارند بريزند توي‌ قبر پيشت‌، نه‌، مثلا نمازي‌ نخواندي‌، كارهاي‌ خيري‌ نكردي‌، بجات‌ كار خير اگر بكنند،

ما صدها نفر، خدا ميدونه‌ حتي‌ خانواده‌هاي‌ متدين‌ سراغ‌ داريم‌ ثلث‌ اين‌ بابا را يا بالاخره‌ خورده‌اند يا آنچنان‌ كم‌ كم‌ داده‌اند كه‌ مردة‌ بيچاره‌ اصلا توي‌ قبر نفهميد دادند يا ندادند، شما هم‌ سراغ‌ داريد، حالا آقا دير نمی شود، بعدها مي دهيم‌،

بگذار وقتي‌ تقسيم‌ كرديم‌ ثلث‌ اين‌ را هم‌ مي‌گذاريم‌ كنار، بابا اين‌ ثلث‌ مال‌ اينه‌ به‌ تقسيم‌ كاري‌ ندارد‌ اصلا، تازه‌ بعد هم‌ نمي‌آيند بدهند دست‌ خودت‌، توي‌ قبر تو هستي‌ و اعمالت‌، ببينيد يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ، اين‌ يك‌،

 

وَ لاَ يُدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيرًا

انسان‌ در مقابل‌ خدا هيچوقت‌ براي‌ خودش‌ برنامه‌ تنظيم‌ نمی کند،، خوب‌ دقت‌ كنيد، اينطوري‌ كه‌ معنا مي‌كنم‌ متوجه‌ مطلب‌ باشيد، نه‌ اينكه‌ هيچ‌ تدبيري‌ ندارد‌، تدبير نداشته‌ باشد‌ انسان‌ ممكن است‌ كم‌كم‌ فكرش‌ انحطاط‌ پيدا کند‌، اما در غير راهي‌ كه‌ خدا تعيين‌ فرموده‌، غير صراط‌ مستقيم‌ تدبير ديگري‌ ندارد‌، من‌ فردا برم‌ سر فلاني‌ يك‌ كلاهي‌ بگذارم‌، آدم‌ يك‌ خورده‌ ساده‌اي‌ است‌، می شود اين‌ را كلاه‌ گذاشت‌ سرش‌، اينجور تدبيرها ديگر‌ ندارد‌،

بدون‌ دروغ‌ مگر می شود واسطه‌گري‌ كرد! اينجور تدبيري‌ ندارد‌، شب‌ تا صبح‌ بنشينه‌ فكر بکند‌ كه‌ چه‌ نحوه‌ دروغ‌ بگه‌ كه‌ اين‌ خانة‌ خرابة‌ بيست‌ سال‌ ساخته‌ را به‌ جاي‌ خانة‌ نوي‌ صحيح‌ و سالم‌ به‌ طرف‌ بفروشد‌، اين‌ تدبيرها را ندارد‌، خوب‌ گوش‌ بكنيد من‌ ميگم‌ اين‌ جمله‌ را مي‌خواهم برايتان معنا كنم‌ چون‌ ممكن است‌ ظاهرش‌ يك‌ جور ديگر‌ معنا بشود‌، تدبيري‌ كه‌ می کند‌ تدبير می کند‌ دائما كه‌ چطور بندة‌ خدا باشد‌، چگونه‌ بندگي‌ خدا را بکند‌،

امام‌ صادق‌ عليه السلام فرمود كه‌ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ، اين‌ جمله‌ آن‌ عرايضي‌ را كه‌ عرض‌ كردم‌ مي‌رساند‌،  وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَي‌ بِهِ وَ نَهَاهُ، عَنْهُ ، همة‌ فكرش‌ اينه‌ كه‌ چه‌ كاري‌ را خدا گفته‌ بكن‌، بكنم‌، چه‌ كاري‌ را خدا گفته‌ نكن‌، نكنم‌.

 

فَإذَا لَمْ يَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَي‌ مِلْكًا هَانَ عَلَيْهِ الاْءنْفَاقُ

خيلي‌ آسان می شود انفاق‌ براش‌، حساب‌ سالش‌ را كرده‌ پول‌ هم‌ توي‌ بانك‌ دارد‌ اينها نوشته‌ ديگر‌، اينقدر پول‌ توي‌ بانك‌ دارم‌، يك‌ ميليون‌.

يك‌ نفر بود كه‌ يك‌ ميليون‌ حساب‌ سالش‌ بود، گفت می شود من‌ ماهي‌ هزار تومان‌ بدهم‌! گفتم‌ بهتر اين است‌ كه‌ ندهي‌، هم‌ خودت‌ را معطل‌ نكني‌ هم‌ ديگران‌ را، ماهي‌ هزار تومان‌ يك‌ ميليون‌ پول‌ را تو به‌ اندازة‌ عمر داري‌ اينقدر؟ نمي‌خواهد بدهي‌، بعضي‌ها هم‌ نمي‌دهندها،

نه‌ اينكه‌ بيايند‌ به‌ من‌ بدهند، من‌ اين‌ را خدمت‌ آقايون‌ عرض‌ كنم‌ خدا لطفي‌ كرده‌ كه‌ من‌ از سهم‌ امام‌ و سهم‌ سادات‌ استفاده‌ براي‌ شخص‌ زندگي‌ خودم‌ نمي‌كنم‌، البته‌ براي‌ كارهاي‌ تبليغاتي‌ ممكن است‌ ولي‌ براي‌ شخص‌ خودم‌ نمي‌كنم‌، آقا چرا اينجور، سختش است‌، سختش است‌، اكثرا اين‌ مسئله‌ هست.

 اما ببينيد بندة‌ خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد وقتي‌ كه‌ انسان‌ به‌ اينجا رسيد

هَانَ عَلَيْهِ الاْءنْفَاقُ فِيمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَي‌ أَنْ يُنْفِقَ فِيهِ؛ ‌

 وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِيرَ نَفْسِهِ عَلَي‌ مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَيْهِ مَصَآئِبُ الدُّنْيَا ، اگر انسان‌ تفويض‌ كرد، اگر بنده‌ تفويض‌ كرد تدبير نفسش‌ را بر مدبر همة‌ كارها مصيبت‌ دنيا برش‌ حل‌ می شود، آسان می شود.

آقا، تو را يك‌ مصيبتي‌ برايت‌ پيش‌ آمد، خيلي‌ خوب‌ فرقي‌ نمی کند‌ كارهايم‌ دست‌ خداست‌، اين‌ را به تان بگويم‌ امام‌ صادق عليه السلام‌ فرمود:

من‌ تعجب‌ مي‌كنم‌ از كسي‌ كه‌ اين‌ آيه‌ را نمي‌خواند‌ و مشكلاتي‌ در دنيا دارد‌ و چرا به‌ اين‌ آيه‌، چرا اين‌ آيه‌ را ورد خودش‌ تقريبا قرار نميدهد:

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ بعد خداي‌ تعالي‌ خودش‌ مي‌فرمايد: فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا 

خداي‌ تعالي‌ انسان‌ را از بديهايي‌ كه‌ مردم‌ مي‌خواهند نسبت‌ به‌ او انجام‌ بدهند، اين‌ را امام‌ مي‌ گوید‌ها، بدي‌هايي‌ را كه‌ مردم‌ مي‌خواهند نسبت‌ به‌ او انجام‌ بدهند، نگه‌ مي‌دارد، ناراحتي‌، يك‌ فشاري‌ از طرف‌ مردم‌ برايت پيش‌ آمد چرا نمي گويي‌، وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ

پس‌ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِيرَ نَفْسِهِ عَلَي‌ مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَيْهِ مَصَآئِبُ الدُّنْيَا

وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَي‌ وَ نَهَاهُ،

وقتي‌ كه‌ انسان‌، وقتي‌ كه‌ بندة‌ خدا مشغول‌ شد به‌ آنچه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ او امر كرده‌ و نهي‌ كرده‌

لاَيَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَي‌ الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ ، ديگر‌ با مردم‌ دعوا و جنجال‌ و اينها ندارد.

فَإذَا أَكْرَمَ اللَهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَةِ

به‌ اين‌ سه‌ چيزي‌ كه‌ حضرت‌ فرمود معناي‌ حقيقت‌ عبوديت‌ است‌، اگر يك‌ خداي‌ تعالي‌، يك‌ بنده‌اي‌ را به‌ اين‌ جهت‌ گرامي‌ داشت‌ و اين‌ سه‌ حالت‌ را بهش‌ داد، هَانَ عَلَيْهِ الدُّنْيَا دنيا برش‌ آسان می شود،

ابليس‌ كيه‌ كه‌ بيايد در مقابل‌ من‌ عرض‌ اندام‌ کند‌، وَ إبْلِيسُ، وَ الْخَلْقُ ‌ خلق‌ مردم‌ هم‌ باشند،

من‌ بندة‌ خدا هستم‌ و تحت‌ حمايت‌ پروردرگارم‌ و كسي‌ نمي‌تواند‌ به‌ من‌ كوچكترين‌ اهانتي‌ بکند‌.

وَ لاَ يَطْلُبُ الدُّنْيَا تَكَاثُرًا وَ تَفَاخُرًا،

دنبال‌ دزدي‌ و فعاليتهايي‌ كه‌ الهاكم‌ التكاثر حتي‌ زرتم‌ المقابر، دنبال‌ تكاثر بدون‌ جهت‌ نمی رود‌، و براي‌ تفاخر كه‌ من‌ داراي‌ چنين‌ خانه‌اي‌ هستم‌، يك‌ چنين‌ ويلايي‌ هستم‌، يك‌ چنين‌ قصري‌ هستم‌، دنبال‌ اين‌ جور چيزها نمی رود‌

وَ لاَ يَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، دنبال‌ آنچه‌ كه‌ در دست‌ مردم‌ هست‌، طمع‌ به‌ مال‌ مردم‌ پيدا نمی کند‌ براي‌ اينكه‌ عزت‌ خودش‌ را و علو خودش‌ را زيادتر کند‌،

وَ لاَ يَدَعُ أَيَّامَهُ بَاطِلاً دوران‌ زندگيش‌ را به‌ بطالت‌ نمي‌گذارند.

فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَي‌ حضرت‌ فرمود تازه‌ اين‌ اول‌ درجة‌ تقواست.

وقتي‌ اينجا رسيدي قَالَ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي: تِلْكَ الدَّارُ ا لاْ خِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي‌ الاْرْضِ وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَـاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ

‌اين‌ خانة‌ آخرت‌ كه‌ در پيش‌ داريد، ما براي‌ كساني‌ كه‌ در دنيا نمي‌خوان‌ برتري‌ بجويند بر خلق‌ خدا، و فساد نمي‌خوان‌ بكنند، مال‌ مردم‌ نمي‌خواهند‌ بخورند

 وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَـاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ، عاقبة‌ براي‌ متقين است.

 

خيلي‌ خوشحال‌ شد، حضرت‌ مطالب‌ خيلي‌ در سطح‌ بالايي‌ هم‌ براش‌ فرمود، اينها را من‌ مي‌خواهم‌ مختصر عرض‌ كنم‌، و الا اينقدر شرح‌ دارد‌، شايد براي‌ همين‌ سه‌ جمله‌اي‌ كه‌ امام‌ فرمود، يك‌ كتاب‌ دانشمندان‌ و علماي‌ علم‌ اخلاق‌ نوشتند، ولي‌ من‌ مي‌خواهم اين‌ روايت‌ را برايتان بخوانم‌،

مي‌ گوید‌ وقتي‌ اينجا كلام‌ امام‌ رسيد گفتم‌

قلْتُ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! أَوْصِنِي‌!

يك‌ بهتر، يك‌ جملة‌ ديگر هم‌ برايم‌ بگو، حالا كه‌ آمديم‌ زحمت‌ داديم‌ به اصطلاح‌، أَوْصِنِي‌!

قَالَ: أُوصِيكَ بِتِسْعَةِ أَشْيَآءَ، من‌ به‌ نُه‌ چيز تو را وصيت‌ مي‌كنم:

فَإنَّهَا وَصِيَّتِي‌ لِمُرِيدِي‌ الطَّرِيقِ إلَي‌ اللَهِ تَعَالَي‌،

 

كسي‌ كه‌ مي‌خواهد سالك‌ الي‌ الله‌ باشد‌، راه‌ به‌ سوي‌ خدا پيدا بکند‌ اينها را من‌ بهش‌ وصيت‌ مي‌كنم‌، آنهائي‌ كه‌ مي‌آن‌ پيش‌ من‌ مي گويند كه‌ من‌ مي‌خواهم به‌ خدا برسم‌ و سالك‌ الي‌ الله‌ بشم‌، حضرت‌ مي‌فرمايد: فَإنَّهَا وَصِيَّتِي‌ لِمُرِيدِي‌ الطَّرِيقِ إلَي‌ اللَهِ تَعَالَي‌، وَ اللَهَ أَسْأَلُ أَنْ يُوَفِّقَكَ لاِسْتِعْمَالِهِ.

من‌ از خدا مي‌خواهم كه‌ تو را به‌ اين‌ نه‌ چيزي‌ كه‌ ميگم‌ توفيق‌ بده‌:

ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِي‌ رِيَاضَةِ النَّفْسِ، وَ ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِي‌ الْحِلْمِ، وَ ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِي‌ الْعِلْمِ.

سه‌ تا‌ از اينها در رياضت‌ نفس است‌، نفست‌ را مي‌خواهي‌ رياضت‌ بدهي‌، و سه‌ تا‌ اينها در حلم است‌، دربارة‌ حلم ‌، و سه‌ تا‌ اينها دربارة‌ علم است

فَاحْفَظْهَا، اين‌ را خوب‌ حفظش‌ كن‌،

وَ إيَّاكَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا! بترس‌ از اينكه‌ سستي‌ بكني‌ در اينهايي‌ كه‌ من‌ ميگويم‌،

قَالَ عُِنْوَانٌ: فَفَرَّغْتُ قَلْبِي‌ لَهُ.، عنوان‌ بصري‌ مي‌ گوید‌ كه‌ من‌ دلم‌ را باصطلاح‌ حواسم‌ را جمع‌ كردم‌ براي‌ فرمايشات‌ حضرت‌.

فَقَالَ: أَمَّا اللَوَاتِي‌ فِي‌ الرِّيَاضَةِ، آن‌ سه‌ تايي‌ كه‌ در رياضت‌ نفسه‌، (گوش‌ مي‌ديد شما هم‌ كه‌ انشاء الله)‌ حضرت‌ فرمود:

فَإيَّاكَ أَنْ تَأْكُلَ مَا لاَ تَشْتَهِيهِ،

چيزي‌ را كه‌ ميل‌ نداري‌ نخور، آقا سر سفره‌ نشستي‌، مهمانت‌ هم‌ كردند، رو داشته‌ باش‌ بگو من‌ ميل‌ ندارم‌، مي‌خوري‌ شب‌ می روی‌ مريض‌ ميشوي‌، يك‌ خورده‌اي‌ حواست‌ را جمع‌ كن‌، حرام‌ فقط‌ مشروبات‌ و گوشت‌ خوك‌ و اين‌ چيزها نيست‌، اگر يك‌ چيزي‌ را ديدي‌ تو بخوري‌ مريض‌ ميشوي‌، اين‌ را خوردي‌ حرام است.

اگر بدونه‌ انسان‌ مريض‌ می شود حرام است‌، اگر ميداند‌ سنگين‌ می شود و بعد ممكن است‌ مريض‌ بشود‌، كراهت‌ لااقل‌ دارد‌، تو كه‌ بندة‌ خدا هستي‌

فَإيَّاكَ أَنْ تَأْكُلَ مَا لاَ تَشْتَهِيهِ فَإنَّهُ يُورِثُ الْحَمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ؛

پرخوري‌ نتيجه‌اش‌ احمق‌ شدن است‌، حضرت‌ مي‌فرمايد، يك‌ خورده‌اي‌ شكمت‌ را سبك‌ نگه‌ دار، نصف‌ شب‌ بلند شو با خدا مناجات‌ كن‌، فَإنَّهُ يُورِثُ الْحَمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ ابله‌ می شود انسان‌،

وَ لاَ تَأْكُلْ إلاَّ عِنْدَ الْجُوعِ؛ تا گرسنه‌ نشدي‌ چيزي‌ نخور، اينهم‌ دوم‌،

وَ إذَا أَكَلْتَ فَكُلْ حَلاَلاً ، اگر هم‌ مي‌خواهي‌ چيزي‌ بخوري‌ با اين‌ شرايط‌، فَكُلْ حَلاَلاً

حلال‌ بخور، و اسم‌ خدا را ببر وَ سَمِّ اللَهَ ‌ و اسم‌ خدا را ببر، بسم‌ الله‌ بگو، بچه‌هاتان را عادت‌ بديد آقايان واقعا بسم‌ الله‌ بگن‌،

ما زياد ديديم‌ مخصوصا توي‌ خانواده‌هايي‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ متجدد مآبند باصطلاح‌، با كفش‌ مي‌آد مي‌شينه‌ غذا را مي‌خوره‌، ايستاده‌ مي‌خوره‌، يك‌ آدابي‌ دارد‌ غذا خوردن‌، كفش‌ را اگر كسي‌ با كفش‌، روايت‌ دارد‌، با كفش‌ غذا بخورد‌، فقير می شود، نگوييد چرا تورم‌ و چرا باصطلاح‌ وضعمان اينطور است‌، با كفش‌ غذا خوردن‌ كراهت‌ دارد.

يكي اش‌ را عرض‌ مي‌كنم‌، بسم‌ الله‌ بگويد،

وَ اذْكُرْ حَدِيثَ الرَّسُولِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ حديث‌ پيغمبر را يادت‌ باشد‌ كه‌

مَا مَلاَ ءَادَمِيٌّ وِعَآءًا شَرًّا مِنْ بَطْنِهِ؛ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ فرمود كه‌ آدمي‌ پيدا نمی شود كه‌ چيزي‌ را پر بکند‌ كه‌ بدتر از پر كردن‌ شكمش‌ باشد‌.

اينقدر نخور،

فَإنْ كَانَ وَ لاَبُدَّ فَثُلْثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلْثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلْثٌ لِنَفَسِهِ يك‌ سوم‌ شكمت‌ را بگذار براي‌ غذايت‌ و ثلث‌ لشرابه‌ و ثلث‌ لنَفَسه‌، يك‌ سومش‌، آخر‌ اينها با هم‌ جمع‌، واقعاها گاهي‌ انسان‌ نفسش‌ ميگيرد.

بس‌ كه‌ خورده است، چون‌ روي‌ ريه‌ فشار مي‌آورد‌، اينطرف‌ ميخوابد‌ مي‌بيند‌ باز هم‌ نمي تواند،‌ نفس‌ بكشد‌، از آنطرف ميخوابد‌ مي‌بيند  نمي‌تواند‌ نفس‌ بكشد‌، بس‌ كه‌ خورده است‌، براي‌ اين‌ داخلت‌ را سه‌ تقسيم‌ كند‌، بعضي‌ها اينقدر غذا خوردند‌ كه‌ وقتي‌ مي‌خواهند‌ آب‌ بخورند‌ از گلويشان پائين‌ نمی رود.

و يك‌ قسمت‌ براي‌ نفس‌ كشيدن‌، يك‌ قسمت‌ هم‌ براي‌ آب‌، يك‌ قسمت‌ هم‌ براي‌ غذا، قربان‌ اين‌ امامهامان بشويم‌، واقعاها، ببينيد همه‌ چيز را براي‌ ما گفتند.

خوب‌ اين‌ سه‌ تا مال‌ رياضت‌ نفس‌ بود، يعني‌ همين‌ بدن‌ انسان‌، خوب‌ اين‌ بايد درست‌ باشد‌، سالم‌ باشد‌ بالاخره‌.

 

وَ أَمَّا اللَوَاتِي‌ فِي‌ الْحِلْمِ آن‌ سه‌ تايي‌ كه‌ در حلم است‌، من‌ نمي‌دانم

فَمَنْ قَالَ لَكَ: إنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْرًا

حلم‌ را مي‌فرمايد، اگر كسي‌ به‌ تو گفت‌ كه‌ اگر به‌ من‌ يك‌ فحش‌ بدهي‌، من‌ ده‌ تا فحشت‌ مي‌دهم‌، هستند ديگر‌، إنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْرًا ده‌ تا مي‌شنوي‌، تو چي‌ بگو؟ فَقُلْ: إنْ قُلْتَ عَشْرًا لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً!

اگر تو ده‌ تا بگويي‌ من‌ يكي‌ نمي گويم‌.

هيچ‌ طور نمی شود به‌ خدا، همة‌ مسائل‌ هم‌ حل‌ می شود، شما هم‌ در جوابش‌ بگو تو اگر ده‌ تا فحش‌ بدي‌، من‌ يك‌ دونه‌ فحش‌ نمي‌دم‌، ما اهل‌ فحش‌ نيستيم‌، المؤمن‌ لا يكون‌ سبابا و لا فحاشا.

مؤمن‌ نه‌ سب‌ می کند‌ نه‌ فحش‌ ميدهد.

 مَنْ شَتَمَكَ اگر كسي‌ شماتت‌ كرد، يك‌ حرفي‌ زد گفت‌ اي‌ فاسق‌ مثلا،

فَقُلْ لَهُ: إنْ كُنْتَ صَادِقًا اگر تو راست‌ ميگويي‌ از خدا من‌ سؤال‌ ميكنم‌ خدا مرا ببخشد‌، من‌ فاسقم‌ ديگر‌، خدا مرا ببخشه‌ فَأَسْأَلُ اللَهَ أَنْ يَغْفِرَلِي‌، اگر دروغ‌ ميگويي وَ إنْ كُنْتَ كَاذِبًا فِيمَا تَقُولُ فَاللَهَ أَسْأَلُ أَنْ يَغْفِرَ لَكَ از خدا مي‌خواهم تو را ببخشد‌، آدم‌ دروغگو را خدا ببخشد‌،

جملة‌ بعدي وَ مَنْ وَعَدَكَ بِالْخَنَي‌ فَعِدْهُ بِالنَّصِيحَةِ وَ الرَّعَآءِ اگر كسي‌ باصطلاح‌ تو را وعده‌ كرد، گفت‌ پدرت‌ را در مي‌آورم‌، بيا پائين‌، به‌ قول‌ يكي‌ از اين‌ آدمهاي‌ خوب‌، مي‌گفت‌ كه‌ ما حواسمان نبود آب‌ را ريختيم‌ توي‌ كوچه‌ ريختيم‌ روي‌ سر يكي‌، از پائين‌ صدا زد، فحش‌ داد، بيا پائين‌ تا ببين‌ چي‌ مي‌كنم‌، گفتم‌ آقا ببخشيد نفهميدم‌، گفت‌ نه‌ اگه‌ مردي‌ بيا پائين‌، گفتيم‌ ما مرد نيستيم‌ اصلا. واقعا انسان‌ كوتاه‌ بيايد، فحش‌ اگر كسي‌ به‌ شما داد وعدة‌ بديش‌ داد به‌ شما، شما بِالنَّصِيحَةِ ‌ بااو روبرو بشو، فَعِدْهُ بِالنَّصِيحَةِ وَ الرَّعَآءِ ، رعايتش‌ بكن‌.

 

 اما سه‌ تايي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ علم است‌ مي‌گذارمش‌ براي‌ فردا شب‌ و بقية‌ روايت‌.

چون‌ هنوز مطالب‌ بسيار خوبي‌ اين‌ روايت‌ دارد اميدواريم‌ انشاء الله‌ ما عامل‌ به‌ اين‌ مطالب‌ بشويم‌، زحماتش‌ را آنها كشيدند، نشستند پاي‌ سخنان‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و با زحمت‌، گاهي‌ مي شده‌ آنچنان‌ اصحاب‌ ائمه‌ زحمت‌ مي‌كشيدند براي‌ اينكه‌ يك‌ مسئله‌ ياد بگيرند، لابد شنيديد همين‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آنچنان‌ در محاصره‌ و محدوديت‌ بود كه‌ يك‌ تاجري‌ آمده‌ توي‌ مدينه‌ مي‌خواهد خدمت‌ امام‌ صادق‌ برسد‌، يك‌ مسئلة‌ مشكلي‌ هم‌ دارد‌، ديگران‌ بلد نيستند، هر چه‌ خواست‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ برسد، رسيد ديد نه‌ راهها بسته‌ است‌، مأمورين‌ نمي‌گذارند، آمد خارج‌ شهر ديد يك‌ خيار فروشي‌ مي‌خواهد تازه‌ خيارها را وارد شهر کند‌ يك‌ طبق‌ خيار دارد‌، گفت‌ اينها چند؟ گفت‌ مثلا فلان‌ مبلغ‌، گفت‌ بده‌ من‌ همة‌ خيارها را، همه‌ را خريد، تاجر طبق‌ خيار را گذاشت‌ روي‌ سرش‌، آي‌ خيار، آمد توي‌ كوچه‌، حضرت‌ امام‌ صادق‌ هم‌ امام است‌، باز كرد درز در را، طبق‌ خيار را گذاشت‌، حضرت‌ هم‌ دارد‌ خيار باصطلاح‌ جمع‌ می کند‌، او هم‌ مسئله‌اش‌ را سؤال‌ كرد حضرت‌ هم‌ جواب‌ داد، با اين‌ وضع‌ اين‌ مطالب‌ را به‌ ما رساندند.

 و خداي‌ تعالي‌ به‌ ما لطف‌ كرده‌، به‌ خدا قسم‌ آقايان من‌ نمي‌خواهم زياد اهل‌ اين‌ مسائل‌ نيستم‌، خيلي‌ خدا را شكر كنيد، راحت‌، آزادانه.

من‌ در مكه‌ مركز قبلة‌ مسلمانها يك‌ چند تا جمله‌ مي‌خواستم‌ با يك‌ نفر صحبت‌ كنم‌ دربارة‌ فضايل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ آنها هم‌ قبول‌ دارند، ديدم‌ يك‌ نفر بالاي‌ سر ما وايستاده‌، ديدم‌ اين‌ بندة‌ خدا تا چشمش‌ به‌ آن‌ مأمور اطلاعات‌ عربستان‌ سعودي‌ افتاد پاشد فرار كرد، كه‌ چرا با من‌ چند كلمه‌ حرف‌ مي‌خواستي‌ بزني‌، خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرده‌ به‌ ما، اينقدر محبت‌ كرده‌، ما آزادانه‌ مي‌توانيم‌ روايات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را بخوانيم‌، تحليل‌ كنيم‌، صحبت‌ كنيم‌، در همة‌ مسائل‌ وارد بشويم‌، اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ نعمت‌ عظمي‌ را از ما سلب‌ نفرمايد، الهي‌ آمين‌،

 

 السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌، من‌ در چند جمله‌ بخاطر اينكه‌ همة‌ حرفهامان قبول‌ درگاره‌ پروردگار واقع‌ بشود‌ و بخاطر اينكه‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ شفيع‌ ما واقع‌ بشود ما بتوانيم‌ حقيقت‌ بندگي‌ و عبوديت‌ را در خودمان ايجاد كنيم‌، زينب‌ كبري‌ آمد كنار گودي‌ قتلگاه‌، فوجده‌ مكبوب‌ علي‌ وجه‌، ديد ابي‌ عبد الله‌ به‌ رو، به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌،

دست‌ برد زير بدن‌ برادر، صدا زد أأنت‌ أخي‌؟ آيا تو برادر مني‌، از اين‌ دو تا كلام‌ استفاده‌ می شود يكي‌ از جملة‌ فوجده‌ يكي‌ هم‌ از جملة‌ أأنت‌ أخي‌؟ كه‌ زينب‌ كبري‌ خيلي‌ با تعجب‌ با بدن‌ برادر روبرو شد، بدني‌ كه‌ سر در بدن‌ ندارد، زينب‌ كبري‌ يك‌ پيراهني‌ به‌ برادرش‌ داده‌ بود، نشانة‌ او بود، ديد حتي‌ آن‌ پيراهن‌ هم‌ در بدن‌ برادر نيست‌، بدن‌ برادر قطعه‌ قطعه‌، پاره‌ پاره‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌، لذا صدا زد أأنت‌ أخي‌؟ أأنت‌ ابن‌ والدي‌؟ بعد هم‌ ديدند دست‌ برد زير بدن‌ برادر صدا زد خدايا اين‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ بفرما، خدايا فرج‌ امام‌ زمان‌ ما را برسان‌، الهي‌ آمين‌، قلب‌ مقدسش‌ را از ما راضي‌ بفرما، الهي‌ آمين‌، مريضهاي‌ منظور مخصوصا آنهايي‌ كه‌ سفارش‌ كردند الساعه‌ شفا مرحمت‌ بفرما، الهي‌ آمين‌.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *