۱۷ صفر ۱۴۱۷ قمری – هدف‌ از خلقت‌ بشر عبودیت‌ است‌

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و السلام و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیه الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و ما خلقت جن و الانس الا لیعبدون

در شبهای گذشته درباره بندگی خدا و درباره حقیقت عبودیت و اینکه بشر برای بندگی خلق شده تا بوسیله بندگی به مقام انس با پروردگار برسد مطالبی در این خصوص گفته شد. راههای رسیدن به بندگی را تا یک حدی اشاره کردم ، ولی آنچه که امروز ما باید به آن عمل کنیم باید بدانیم که خدای تعالی درباره وظایف یک بنده تنها و تنها با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله حرف زده . خدای عزیز تنها کسی که در اسلام و آخرین پیامبری که فرستاده است با او حرف زده است و تمام احکام و معارف و حقایق مذهبی و دینی را به او فرموده است. پیغمبر اکرم حضرت خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم است. زیرا در قرآن مجید پیغمبر اکرم را خدای تعالی خاتم الانبیاء یا خاتم النبیین ذکر کرده یعنی بعد از او پیغمبری دیگر نخواهد آمد. معنی این جمله این است که حتی یک حکم ، یک دستور، یک عبادت ، که به پیغمبر اکرم گفته نشده باشد و به فرد دیگری بخواهد گفته شود نخواهد بود. معنای خاتم الانبیاء این است که هر چه بشر تا روز قیامت به آن نیازمند است از دستورات و قوانین به پیغمبر اسلام گفته شده است . و تمام اینها در قرآن مجید آمده ، لذا قرآن که تبیان کل شیء است ، بیان کننده همه حقایق و احکام و معارف است و قرآن را کسی نمی فهمد جز پیغمبر اکرم که خدای تعالی در روایت است این جمله ای که می خواهم عرض کنم . که فرمود  انَّما یعرف القرآن من خوطِبَ بِه  کسی قرآن را می فهمد، که به ایشان خطاب شده . اشارات قرآن ، حقایق قرآن را فقط و فقط پیغمبر اکرم می داند. پیغمبر اکرم هم به وصیش آنچه را که خودش فرصت نکرد برای مردم بیان کند به وصی خودش فرمود تا در فرصت معیّن حقایق را برای مردم بگوید. یکی از دلایلی که حتما باید اقامه کرد برای امامت علی بن ابیطالب علیه الصلاه والسلام این است که پیغمبر اکرم همه حقایق را در ظرف بیست و سه سال برای عموم مردم نتوانست ، زمان ایجاب نمی کرد که بیان کند. یا باید برگردد و یا باید به افرادی یا به فردی اون حقایق را بگوید تا در فرصتهای بعدی به مردم بگوید. حتی در زمان علی بن ابیطالب هم نشد حقایق تمام گفته بشود . لذا بعد از علی بن ابیطالب امام بعدی و همینطور تا وجود مقدس حضرت بقیه الله ارواحنا فداه که بعد از آنکه مردم آمادگی پیدا کردند رشد فکری پیدا کردند به کمالات فکری رسیدند، که می بینید در زمان ما بحمدالله نسبت به دویست سال قبل ، پانصد سال قبل مردم از نظر سواد از نظر استعداد از نظر رشد فکری ، کلی فرق کرده اند و آمادگی بیشتری برای جذب حقایق و شناخت حقایق دارند. بنابراین امام عصر ارواحنا فداه وقتی که می آید مردم همه یک نحوه آمادگی برای پذیرش حقایق و معارف قرآن پیدا می کنند لذا حجت ابن الحسن را بقیه الله می گوییم . معنای بقیه الله این است که آنچه را که از علم پروردگار بوسیله ائمه اطهار گفته شده ، آنچه که از آن همه علوم باقی مانده است حضرت حجه ابن الحسن ارواحنا فداه بیان خواهد کرد و روی این اصل از احادیث استفاده می شود که تقریبا دو در ده یعنی بیست درصد علوم را همه انبیاء و اولیاء و ائمه اطهار علیهم الصلاه و السلام بیان کرده اند و بقیه را بناست حضرت حجت ابن الحسن ارواحنا فداه بیان کند. بخاطر اینکه بشر دارای یک درک و استعداد خاصی می شود. و به استعداد خاصی موفق می شود

 در این قسمت نوار قطع می شود

و لذا او خواهد آمد بقیه حقایق را برای مردم همانطوری ، نسبت به مردم صد سال قبل ، دویست سال قبل ، معارفشان ، فهمشان درکشان بهتر و بیشتر شده . پس بنا بر این تمام علوم دین را در هر سه بخش خدای تعالی بر پیغمبر اکرم نازل کرده . به جهت نداشتن وقت و زمان، پیغمبر نتوانست همه را برای مردم بگوید. به وصیش سپرد، وصیش هم به وصیش تا به حضرت امام حسن عسگری و حضرت امام حسن عسگری هم به فرزند عزیزش حجت ابن الحسن فرمود که یک مدتی صبر می کنی دور از مردم دور از خطر زندگی می کنی در بیابانها و جاهایی که مردم ازدحام ندارند در آنجا زندگی می کنی و خودت را در اختیار مردم نمی گذاری . تا وقتی که امر الهی صادر شود و اذن ظهور به تو داده شود که آن وقت خواهی آمد و بقیه معارف حقه را برای مردم بیان خواهی کرد.

خوب در این مدتی که بشر از دامن ، (قطع نوار). چه نحوه بندگی بکند از چه راهی بندگی را تثبیت کند این یک معنی . حضرت امام حسن عسگری برای مردم زیاد مهم بود و حتی در زمان ائمه هم مسئله مهم بود، چون همه که در اطراف حضرت مثلا امام حسن عسگری نبودند. همه اطراف امام سجاد یا سایر ائمه که نبودند، مردم چه می کردند درباره اینکه چه نحوه بندگی خدا را بکنند؟ در اون زمان یعنی در زمان حضور امام علیه الصلاه و السلام ، چون یک حضور داریم یک ظهور داریم یک غیبت داریم ، حضور یعنی آن وقتی که امام حاضر است منتهی در دنیا حاضر است در یک جای معینی آدرسش را هم می دونیم و می توانیم با او تماس داشته باشیم غیبت یعنی نمی دانیم کجاست . ولی وجود دارد هست اما آدرس به اصطلاح نداریم ، ظهور یعنی بعد از غیبت امام ظاهر می شود و همه او را می شناسند و همه ممکن است او را ببینند و همه از وجودش استفاده کنند. در زمان حضور امام ، امام مثلا در مدینه بود، مردمی که در کوفه بودند فرسخها راه فاصله بود بین امام و مردم اینها چه می کردند؟ عده ای بودند می رفتند خدمت امامشان. امام کلیات مطالب دینی را برای اینها می گفت ، افراد با استعداد، مجتهدین ، بسیار عالم. اینها می رفتند خدمت امام مثل زراره مثل محمد بن مسلم و امثال اینها. اینها در محضر امام می نشستند کلیات را امام برای اینها می گفت . و خودش می فرمود که برماست که کلیات را برای شما بگوییم و شما تفریع کنید، فروعی از آن بوجود بیاورید. و برای مردم بیان کنید. یک مسئله دان، مثلا تصور کنید یک مجتهد، ممکن است که حتی در رساله بعضی از احکام را که شما می پرسید نوشته نشده باشد اما از راه استنباطِ خودش از مطالب علمی برای شما بیان می کند و مسئله را می گوید. آن وقت هم اینطور بود ولی در زمانی که امام غائب شد مجتهدین بسیار سرگردان بودند، لذا امام یک مرتبه غائب نشد، یک غیبت صغرایی داریم که شنیده اید. غیبت صغری با غیبت کبری فرقش این است ، که در غیبت صغری امام یک راه ارتباطی با مردم دارد یعنی یک نفر را تعیین کرده که ایشان می تواند به محضر امام مشرف بشود و مسائل و احکام را بپرسد و برگردد. در میان مردم یا حالا عین آن کلمات امام را برای مردم بیان کند یا خودش از آن اصولی که از امام تعلیم گرفته فروعی استخراج کند و به مردم بگوید. چهار نایب دارد در مدت غیبت صغری حجت ابن الحسن ارواحنا لتراب مقدمه الفداء. که این چهار نایب در حدود شصت سال تقریبا اینها در بین مردم بودند. همانطوری که خورشید وقتی می خواهد غروب بکند یک مرتبه تاریک نمی کند، همانطوری که خورشید بعد از یکی دو ساعت که نورش در بین مردم و کره زمین هست بعد صد در صد تاریک می کند همینطور حجت ابن الحسن ارواحنا فداه حدود شصت سال اینطوری بود نایب خاص داشت . بابی داشت راهی داشت ، افراد می رفتند مثلا خدمت حسین بن روح و از ایشان سوالاتشون را می کردند و نامه هاشون را تسلیم می کردند، سهم امامشون را به او می دادند و او هم می رفت خدمت امام عصر علیه الصلاه و السلام بدون اینکه کسی بتواند عقب سر او حرکت کند یا حق داشته باشد که آدرس اون حضرت را به کسی بدهد. خودش تنها می رفت خدمت امام زمان  و سوالات را می پرسید. جواب نامه ها را می گرفت ، پولهای سهم امام و امثال اینها را هم تسلیم می کرد و برمی گشت . این چهار نایب بودند. در مدتی که این چهار نایب بودند علما به فکر کاری افتادند که اگر آمد و ما دستمون به این چهار نایب هم نرسید چکار کنیم که نخواهد هم رسید. چون از همان زمانها در کلام پیغمبر اکرم و در کلام سایر ائمه علیهم الصلاه والسلام ، مطرح شده بود که یک غیبتی خواهد داشت که طولانی خواهد بود اونقدر که کسی ابدا ارتباط با او پیدا نکند. اینطوری میگن که با امام زمان نمی شه ارتباط پیدا کرد. روایات را میارن معنا می کنن یعنی اون روایاتی که میخواد غیبت صغری را قطع کند می خواهد بگوید که دیگر بعد از این چهار نایب رفت و آمد ممنوع است . اون را می خواهد بگوید و الا تصادفا برای یک مصلحت خاصی اگر انسان موفق شود اون هم با اراده حجت ابن الحسن ارواحنا لتراب مقدمه الفداء کسی مشرف بشود به خدمت امام زمان اینکه جنبه نیابت پیدا نمی کند و منافات با غیبت کبری ندارد و لذا ما می گوییم اگر الان هر کس در هر وضعی که باشد ولو علامه زمان باشد اعلم علما باشد حتی سید بحر العلوم باشد اگر بگوید که من با امام زمان رابطه دارم کاری دارید، سؤالی دارید بگید من برم نزد حضرت و جواب برای شما بیارم این را شما بدون معطلی شما تکذیبش کنید بگید دروغ می گویی . چون روایت دارد که کذب است، تکذیبش کنید و لذا باب ارتباط اینطوری دیگر قطع شده . قطع شده و غیبت کبری بوجود آمده . در غیبت کبری فقط و فقط کسی که می تواند احکام اسلام و راه بندگی را برای مردم بیان کند آنهایی هستند که خودشان را به مقام اجتهاد می رسانند. اجتهاد یعنی چه ؟ شما فکر نکنید اجتهاد یک معنای فوق العاده ای است . اجتهاد یعنی تخصص در این جهت که از آیات قرآن و روایات، احکام و قوانین اسلام را یک نفر بتواند استنباط کند این تخصص را داشته باشد این شخص مجتهد است . این شخص همان کسی است که امام عصر علیه الصلاه والسلام می فرماید:  مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ  فقیه باشد، فقیه یعنی چی ؟ یعنی فهیم باشد بفهمد، بفهمد قرآن را، بفهمد روایات را. این را هم بدانید فکر نکنید همه کس می تواند قرآن و روایات را بفهمد. در قرآن خدای تعالی می فرماید  وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ تأویل قرآن را جز خدا و کسانی که رسوخ کرده اند، تخصص دارند در علم قرآن کس دیگری نمی داند. روایات خاندان عصمت و طهارت علیهم الصلاه و السلام هم همینطور است . در مکرر از روایات اینطور آمده است که: احادیثنا صعب مستصعب ، امرنا صعب مستصعب، روایاتنا صعب مستصعب  اینهایی که می گویم همیشه در روایات متعددی هست . که نمی فهمد این روایات یا احادیث ما را الا ملک مقرب . حتی در بعضی روایات داره که اگر ملک مقرب نباشد نمی تونه روایات ما را بفهمد یعنی جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل و یکی چند تا نمونه از این ملائکه ها می توانند احادیث ما را بفهمند. او نبیا مرسل یا پیغمبرانی که مرسلند. یعنی اجازه اینکه با مردم سر و کار داشته باشند و رهبر مردم باشند داشته باشند والا اگر نبی مرسل نباشد نمی فهمد احادیث ما را. اؤ مومن قد امتحن الله قلبه للایمان این خیلی مهم است که مربوط به ماست. یا مومنی که قلبش امتحان شده باشه به ایمان . مومن اگر قلبش به ایمان امتحان نشده باشد باز هر چه هم عالم باشد، مجتهد باشه ، فهیم باشه ، باز روایات ما را نمی فهمد. قد امتحن الله قلبه الایمان یعنی چه؟ یعنی ایمان در قلبش راسخ باشه . مستقر باشه و خلاصه همان چه که امام فرمود: صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ باشد. چون تا این مقدمات و این مراحل کمالات و تزکیه نفس را اگر طی نکرده باشد انسان نمی تواند ایمان خودش را در قلبش حفظ کند. استقامت ندارد. در صراط مستقیم گاهی هست ، گاهی نیست . محبت همه چی را دارد جز خدا. هوای نفس برش مسلط است وقتی که هوای نفس بر انسان مسلط است نفسانیت می آید ایمان می ره ، شیطان می آید ایمان می ره . من یک مثالی یک وقتی زدم گفتم اگر کبوتری را شما در یک خانه ای لانه بدید و این پایین اطاق پر از گربه باشه این کبوتر هیچ وقت اینجا دوام پیدا نمی کنه . می ترسه . گربه ها را اگر از توی اطاق بیرون کردی این کبوتر اینجا لانه می کنه و اگر هم بیرونش کنی باز فورا برمی گرده . ایمان شما باید اینطور باشد صفات رذیله در حکم درندگانند برای ایمان انسان . اگر صفات رذیله را در دل داشته باشید ایمانتون مستقر نمی شه و ایمان هم باید امتحان بده ، امتحانش را بده. یعنی یک مدتی این کبوتر را در این لانه بدون اینکه مانعش بشید، بالش را ببندی، خودش بِره و بیاد و بعد که استقرار پیدا کرد امتحانش را داده دیگر حالا شما نمی خواهید مواظبش باشید. اگر غفلت هم ازش بکنید باز این کبوتر هست در اینجا. لانه کرده . در قلبتون ایمان باید مستقر بشود. و فقیه هم باشید تا بتوانید حقایق احادیث خاندان عصمت و طهارت علیهم الصلاه و السلام را درک کنید. بنابر این فقیهی که صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ یک چنین فقیهی اگر پیدا کردید اونوقت احکامتون را باید از او بپرسید. او رابط بین شما و امام شماست نه رابط مادی و بدنی، این را بدانید رابط بین شما و علوم ائمه اطهار و علوم قران است . یعنی علوم خاندان عصمت علیهم السلام امروز در کتابها هست، او می ره اونها را پیدا می کند و تحقیق می کند و می آید برای شما بیان می کند. در مدتی که غیبت صغری بود، علما به فکر این افتادند که روایات را جمع کنند، مواد اولیه را تهیه کنند در اختیار فقها بگذارند، لذا شیخ صدوق در زمان غیبت صغری کتاب من لا یحضره الفقیه را نوشت . من لا یحضره الفقیه یعنی کسی که فقیه پیشش نیست . یک کتابی می خوام بنویسم و نوشته ام که در اول این کتاب هم می نویسد که این کتاب بین من و خدایم حجت است تمام مطالبش تحقیق شده و صحیح است . و این کتاب را اگر کسی بهش عمل بکنه این به حقایق و قوانین الهی رسیده است. لذا علمای شما که خدا رحمتشون کنه و خدا به اونها اجر عنایت کنه در زمان غیبت صغری ، اینها هیچ ادعا نکردند که چرا مثلا حسین ابن روح روغن فروش ،چون مخالفا لهواه بودند چرا او نایب حضرت باشه و شیخ کلینی نباشه ؟ او نایب حضرت باشه و شیخ صدوق نباشه ؟ این خیلی مهم است . علمایی بودند که اهل هوای نفس نبودند، کبر نداشتند، غرور نداشتند. اهل اینکه چرا تو باشی و من نباشم نبودند، تایید هم می کردند.هیچ این مسئله هم براشون مطرح نبود که آخه تو کی هستی که ما باید از تو مسائلمون را بپرسیم ؟ اول چیزی که برای یک عالم، برای یک رابط خدا و خلق ، رابط بین علوم قرآن و خلق لازمه این است که تواضع داشته باشد. این است که کبر و غرور نداشته باشد. منیت نداشته باشد. و اینها حل نمی شه مگر از طریق تزکیه نفس . اگر انسان تزکیه نفس نکرد و به مرحله بندگی نرسید همه چیز دارد؟ آخه چطور است؟ شما خودتون نگاه کنید حالات نوّاب اربعه را، اینها مردمانی بودند یا کاسب بازار بودند یک مردمان معمولی ، معمولی بودند. نه کتابی نوشتند نه آثاری از خودشون گذاشتند در زمان اونها، ابن بابویه بوده ، ابن بابویه یکی از علمای بسیار بزرگ است که خدای تعالی او را عنایت کرده به پدرش. امام حسن عسگری علیه الصلاه والسلام ، ابن بابویه بزرگ را یعنی پدر شیخ صدوق را یک نامه برای او می نویسد که تو شیخ ما هستی مورد اعتماد ما هستی، تو یک شخصیت بسیار بزرگی هستی و با دعای امام عصر شیخ صدوق نصیب این پدر می شه و او کتابها را نوشته من لا یحضره الفقیه را نوشته است . این عالم به این عظمت که با دعای امام زمان علیه الصلاه والسلام متولد شده و این اندازه مورد لطف حجت ابن الحسن است در عین حال یک مسئله مشکلی که براش پیش می آمد و از توی آیات و روایات نمی تونست استنباط کند مجبوره بره در مغازه آقای حسین ابن روح بگه آقا من مشکلی برام هست ، من که راهی به امام زمان ندارم تو این مشکل من را از حضرت بقیه الله ارواحنا فداه سؤال کن .غرور هم نداره ، کبر هم نداره ، هیچ منیت هم نداره و تا عالم اینطوری نباشد این را بدونید رابط بین معنویات ، بین معارف، بین علوم، بین حقایق و مردم نخواهد شد. اینجوری بودند و کتابها را نوشتند، اصول اربعمأه نوشته شد. کتابهای بسیار با عظمت که ما امروز هر چه داریم در اثر زحمات اون علمایی است که در زمان غیبت صغری بودند. وقتی کارها تمام شد امام عصر به نایب آخرشون فرمودند که ، دیگر امرت را جمع کن ، دیگر این رابطه بین خلق و امام زمان نیست . یعنی کسی دیگر نمی تواند ادعا کند که من با امام زمان رابطه دارم هر کس هم ادعا کرد کذبوه ، تکذیبش کنید. دروغگو است . مگر اینکه آقا بخواهد با کسی چند لحظه ای دیدار کند. اختیار دست او است . دست این طرف نیست . گاهی بعضی از افراد به من می گن که آقا ما چکار کنیم که خدمت امام زمان برسیم ؟ گاهی بعضیها با سلیقه خودشون می گن چهل شب چهار شنبه که اقتباس شده از مسجد سهله نجف است بریم جمکران خدمت امام زمان برسیم . هیچ یک از این راهها راه تشرف به محضر امام زمان نیست. این را بدونید چون اگر کوچکترین راهی وجود داشته باشد که اختیارش دست انسان باشه این همان حالت غیبت صغری را پیدا می کند. دیگر غیبت کبری نیست و فقط یک مسئله هست، چون بعضیها باز بی باکانه و به اصطلاح بدون هیچ توجهی به علمای بزرگی که خدمت حضرت بقیه الله رسیده اند می گن اصلا نمی شه در زمان غیبت حتی حضرت هم بخواد نمی شه خدمت حضرت رسید این هم  اشتباه است . اگر اقا بخواهد مصلحتی را هم در نظر بگیرد، پاکی انسان هم مطرح نیست، یعنی من یک آدم پاکی هستم که حضرت می خواد، نه ! حضرت گاهی می شه که یک ناصبی را بهش اجازه ملاقات می ده روی یک مصلحتی، گاهی حضرت به یک مومنی اجازه ملاقات می ده ، گاهی به یک آدم عادی بی سواد باهاش کلی راه می ره براش زیارت نامه می خونه ، من مکرر گفتم این حاج علی بغدادی که توی کتاب مفاتیح الجنان قضیه اش را نوشته اند و همتون حتما دیده اید، چون کتاب مفاتیح توی خانه ها هست ، این حاج علی بغدادی آدم بیسوادی بوده ، دارای یک کارخانه پارچه بافی و شب جمعه برمی گشته از کاظمین، می خواسته بره پول کارگرها را بده، اینطوری است دیگر، پول کارگرها را بده ، وسط راه برمی خوره به یک آقایی ، حضرت ولی عصر بعد معلوم می شه بودند، دستش را می گیرن می گن بیا برگرد شب جمعه است برویم کاظمین ، زیارت کنیم و توی راه با حضرت راه می ره معجزاتی را می بینه وقتی که در حرم موسی ابن جعفر می رسه ( اینجا می خوام عرض کنم بی سواد بوده چون عرب بوده ، بغدادی بوده دیگر). می گه که زیارت نامه می خوانی یا من بخوانم ؟ حاج علی بغدادی می گه لست انا بقاری یعنی من سواد ندارم . ولی چند قلم کار خوب کرده ، رفته سهم امامش را به چند نفر از علمایی که در نجف و در کاظمین بودند داده و حضرت مورد لطف خودشون ایشان را قرار داده . می گه لست انا بقاری . من سواد ندارم ، بی سواد باشه ، باشه . حالا نگید حاج علی بغدادی چه آدم خوبی بوده ممکن است که آدم خوبی بوده اما آدم خوبتر از او هم زیاد بوده است . و یکی از علمای بزرگ که من شهادت می دم خدا می دونه ، فوت کرد، شهادت می دم که یک مکروه حتی از اول تکلیفش انجام نداده بود. در همین اواخر عمرش بود به من می گفت فلانی من به عمرم حتی یک چیزی که ، مثلا بگم شاید امام زمان باشه من ندیدم ، نشده که مثلا یک جا قرار بگیرم یک آقایی را ببینم که خودم بتونم بگم شاید این امام زمان باشه . خوب از من می پرسید چرا اینجوره ؟ گفتم تو الحمدلله یقینت خوبه ، ایمانت خوبه، دلیلی نداره که تو خدمت حضرت برسی. یک مصلحتی را باید حضرت بقیه الله ارواحنا فداه در نظر بگیره . و بعضی وقتها شده آدمهای بسیار بد خدمت امام زمان رسیده اند، عرض کردم میزان مصلحتی است که حضرت در نظر بگیرد. شما نگید مگر می شه آدم بد خدمت امام زمان برسه ؟ پیغمبر اکرم بالاتر از امام زمان بود، آدمهای بد هم دور و برش اینقدر زیاد بودند که شما الان هم یکی از راههای تقربتون به خدا این است که اون آدمهایی که دور و بر پیغمبر اکرم بودند اونها را لعنشون کنید. چطور نمی شه ؟ همانطوری که می شد خدمت ، حتی عجیبه ، بعضی از جریانات و روایات یک مطالبی را نقل می کند. در مکاشفات در مشاهدات. گاهی آدمهای بسیار بد، اینها پیغمبر اکرم را می دیدند. اون هم بعد از اینکه سالها پیغمبر اکرم از دار دنیا رفته . درباره منصور دوانیقی شنیدید دیگر، روی منبر زیاد براتون گفته ام . که می خواست امام صادق را بکشه می گه تا امام صادق وارد شد منصور با غضب، اما شمشیرش را گذاشت تو غلاف ، دفعه دوم ، دفعه سوم بعد ازش سؤال کردند چی بود؟ گفت تا خواستم امام صادق را با شمشیر بکشم دیدم پیغمبر تشریف آوردند. خوب پس اینطوری هم می شه .این ها روی یک مصالحی است که خدای تعالی منظور کرده ، ملائکه را می شه دید یا نه ؟ بعضیها می گن فقط پیغمبران می توانند ببینند. بعضیها می گن که آدمهای خوب ممکن است گاهی ملائکه را ببینند. من عرض می کنم طبق صریح آیه شریفه قرآن بدترین مردم روی کره زمین تا همین الان، اینها ملائکه را دیدند. می دونید بد ترین مردم کیا بودند؟ قوم لوط . شما همتون جریان قوم لوط را می دونید اینها چکاره بودند و تا این زمان هنوز مردمی به اون وقیحی پیدا نشدند. وقتی که اون دو تا ملک وارد شهر اونها شدند همه شان دیدند و حتی نظر بد هم نسبت به اینها داشتند. این مسائل اینطوری است منتهی مصالح را باید در نظر گرفت . خدای تعالی مصلحت بدانه که شما خدمت امام زمان علیه الصلاه والسلام برسید و امام زمان علیه الصلاه والسلام هم اراده بکنه ممکن است مشرف بشی . هر کس گفت من خدمت امام زمان رسیدم این ادعای پاکی نکرده ، این ادعای اینکه من خیلی با تقوا هستم نکرده . گاهی یک عده افراد اینجور برداشتشونه که فلانی که گفته من خدمت امام زمان رسیدم می خواسته زبان حالش این است که من آدم بسیار خوبی هستم، نه! این زبان حال انسان نمی تونه باشه . به جهت اینکه ابوسفیان به خدمت پیغمبر می رسید اولی و دومی و سومی خدمت پیغمبر می رسیدند. اینها بودند و هیچ دلیل بر پاکیشون هم نبود. به هر حال نمی خواستم توی این وادی وارد بشم. اونیکه می خواستم عرض کنم این است که در غیبت کبری ، در اختیار احدی نیست که خدمت امام زمان برسد، احدی . یعنی اگر شما چهل شب چهار شنبه که سهله، صد تا چهل تا شب چهارشنبه هم مسجد جمکران بری بخوای بگی که یقینا حالا دیگه خدمت امام زمان می رسم نه، درست نیست، نخواهی رسید. یقینی نیست . مگر حالا ترحم بهت بکنن ، چهل شب چهارشنبه پاشدی رفتی اونجا، ترحما اگر این هم بابی نشه برای دیگران . یک وقتی یک کسی از راه بسیار دوری می آمد مسجد جمکران برای اینکه چهل شب چهارشنبه بیاید و یک دفعه اش از توی بیمارستان سرم بهش وصل بود متوجه شد در همان حال که شب چهارشنبه است به هر حال روی اون آمبولانس و اینها، برداشتند آوردنش که چهل شب چهارشنبه اش به اصطلاح ضایع نشه این اواخرش بود از من پرسید که من انشاء الله شب چهارشنبه آخر خدمت حضرت می رسم ؟ گفتم نمی دونم . گفت ، چطور؟ گفتم برای اینکه خودشون نگفتند این کار را بکنید ، خدمتشون می رسی . و یک مطلب هم هست در اینجا به او نگفتم، بعد از اینکه نرسید یعنی چهل شب چهارشنبه رفت و نرسید من بهش گفتم ، گفتم می دانی چرا نرسیدی ؟ گفت نه . گفتم اگر می رسیدی می رفتی به همه می گفتی و اونوقت این یک راهی یک بابی می شد بر اونچه که خدا اون را ممنوعش کرده . این را بدونید . در خانه اگر کس است یک حرف بس است. یک شب چهارشنبه رفتی مسجد جمکران همانجا از حضرت بخواه که اگر لیاقت داری ، اگر حضرت مصلحت می دونند چشمت به جمالشون روشن بشه که خیلی افتخاره ، خیلی انسان را به جاهای خوبی می رساند و این مصلحت را حضرت بدونند، والا خیلی از علما بودند، خیلی از بزرگان بودند اینها آرزو می کردند، من دو تا از مراجع بودند خلوت کرده بودند با هم و من اون موقع سنم کم بود شاید بِهِم توجهی نبود که من دارم گوش می دم ، در اطاق مجاور ولی اونها هم متوجه بودند که من صداشون را می شنوم اونها هم صداشون به گوش من می رسید. یکیشون می گفت من دو دفعه خدمت امام زمان رسیده ام یکیشون می گفت من یک دفعه خدمت حضرت رسیده ام. کار اینطوری است . و این طور نیست که هر لحظه که تو بخوای فوراً اراده کنی خدمت امام زمان برسی این که می شه همان بابییت . واسطه بین ما، این را داشتم عرض می کردم خدا و پیغمبر و ائمه علیهم الصلاه و السلام و یک عالم ربانی مخالفا لهواه مطیعا لامر مولاه صائنا لنفسه ، حافظا لدینه است . این خصوصیات را باید داشته باشد. و وقتی که این خصوصیات را یک عالم پیدا کرد و فقیه هم بود یعنی همه قوانین اسلام را توانست از لابه لای آیات و روایات استنباط کنه اونوقت شما می تونید راحت باشید. یعنی برید سر کسب و کارتون. و الا این را بدونید در مرحله اول بر همه مکلفین واجب است که مجتهد بشن و از لابه لای آیات و روایات حقایق را تحقیق کنند. تمام شماها مکلفید که از اول تکلیفتون ، مسائلتون ، احکامتون ، معارفتون را از قرآن و روایات استنباط کنید. در خصوص احکام چون اگر بنا بشه احکام با اینکه دائره اش خیلی وسیع است همه بخوان برن مجتهد بشن خوب طبعا کارهای دیگر مختل می ماند اینجا گفته اند که ، یک راه دیگر هم براتون گذاشته اند همین راهی که امام علیه الصلاه و السلام فرمود: من کان من الفقها صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ شما می تونید از راه تقلید به دستورات دینتون برسید. پس نتیجه همه عرایضم این شد، نتیجه می گیریم که اگر خواستیم ما به حقایق برسیم به بندگی واقعی خدا برسیم راهش این است که یا مجتهد باشیم یا مقلد. اهمیت بدید به تقلید. یکی از افراد به نظر من تقریبا بی سواد، والا این حرف را نمی زد، من بهش گفتم که ، یک سؤالی از من کرد، گفتم از کی تقلید می کنی ؟ گفت از کسی من تقلید نمی کنم . گفتم مجتهدی ؟ گفت نه ولی من خوشم نمی یاد از این علما، اینها… گفتم پس چکار می کنی ؟ نمازت را چجور می خوانی ؟ گفت همین نمازی که همه میخونند . گفتم که اسلام گفته که از یک فقیه عادل ، مخالفا لهواه تزکیه نفس کرده تو تقلید بکن، تو از بقال و عطار و مردم داری تقلید می کنی . بجهت اینکه خودت که اجتهاد نکردی ، نماز می خوانی دیگر، خودت که اجتهاد نکردی نماز ظهرت چهار رکعت است از کسی هم که ، از مجتهد اعلمی هم که تقلید نمی کنی ، پس داری از مردم ، از بابات از مادرت از قوم و خویشانت از اجتماعت داری تقلید می کنی . اگر به تو گفتند از یک عالم با تقوا تقلید کن بهتر است یا اینکه از مادرت تقلید کن . مادرم وقتی که من بچه بودم به من گفت که نماز ظهر چهار رکعت است . این مقدمه را عرض کردم برای این که  این قسمت از روایت را من براتون بخونم دیگر توضیحات زیادی لازم نباشه عرض کنم . قبلا عرض کردیم که امام صادق علیه الصلاه والسلام به عنوان بصری ، این عنوان بصری غیر از حسن بصری است . حسن بصری یک مرد مخالف امیر المومنین علیه الصلاه والسلام بوده و فقط اینها هر دوشون اهل بصره اند والا اینها هیچ ارتباطی با هم نداشته اند. و صوفی بوده ولی عنوان بصری در زمان امام صادق بوده ، تقریبا بین این دو نفر از نظر زمانی شاید حدود هشتاد، نود سال فاصله هست . این یک . این آقای عنوان بصری که نود و چهار سال عمرش بوده و مطالبی را حضرت صادق علیه الصلاه والسلام بهش فرموده بودند که یک وصیتی که حضرت ، توصیه ای که حضرت فرمودند نُه چیز بود اگر یادتون باشه که سه تای اینها در ریاضت بدنی بود، و سه تا در حلم بود و سه تا در علم . این سه تایی که در علم است من نخوندم جلسه قبل چون وقت نشد . حضرت می فرماید امّا اللاتی فی العلم فاسأل العلماء ما جهلت  ببینید از این مقدمه ای که عرض کردم این مطلب را می خواستم عرض کنم ، اگر چیزی را نمی دونی از علما بپرس . همیشه شما این حالت را داشته باشید اگر می خواهید توفیق داشته باشید، یک عالمی را بررسی بکنید اهل تقوا باشه اطلاعاتش هم خوب باشه مثل طبیب خانوادگی که اکثرا دارند یک طبیب برای خانواده شان که این طبیب با مزاج اینها آشناست . با خصوصیات زندگی اینها آشناست همیشه هم پیش همین طبیب می روند، بعضی ها مقیدند طبیب خانوادگی دارند. برای بدنشون برای فرزندانشون یک طبیب به اصطلاح یک پزشک دارند. برای روحشون هم یک طبیب داشته باشند که همیشه به اون مراجعه کنند.هر چی که نمی دانید از او سؤال کنید حالا معلوم نیست آخرتی باشه ، اکثر ماها اینطور فکر می کنیم ، یعنی فکر عُمَر سعدی معروف است توی اهل معرفت می گن فکر عمر سعدی .عمر سعد شب عاشورا و اون روزی که می خواستند بفرستنش برای کربلا گفت که اگر قیامتی بود من توبه خواهم کرد حالا نقدا دنیامون را می گذرونیم . تو هم می گی گناهم را می کنم ، شهوترانیم را می کنم ، معصیتهام را می کنم اگر آخرتی بود وقتی که پیر شدم ، اینها مال زمان پیری است وقتی پیر شدم اونجا توبه خواهم کرد. از کجا معلوم تو پیر بشی ؟ از کجا معلوم که تو یادت باشه. تو چون همیشه می گی من جوانم هفتاد سال هم از عمرت می ره، می گی نه من هنوز، من هنوز تا صد و بیست سال ، تا صد و بیست سال از هفتاد سال هنوز پنجاه سال دیگه وقت داریم . حالا همه می خواهند صد و بیست ساله بشن . صد و بیست ساله هم که انسان وقتی شد بله خدا توفیق توبه بهش نمی ده . ما پیر مردهای صد ساله دیدیم که هر چی بهشون می گیم که توبه بکنید یک تکانی بخورید دیگه مرده تکان نمی خوره . هر چی که نمی دونید سؤال کنید، سؤال که خجالت نداره . فاسأل العلماء ما جَهلت ، از علما سؤال بکن هر چه را که نمی دونی . شما وارد یک شهری شدید آدرس ندارید. چکار می کنید آقا؟ از یک کسی که میدوند این شهر را می شناسه آدرس می گیرید. خیلی ساده است . وَ إیاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتًا  بر شما باد که وقتی می خواهید سؤال کنید روی تعَنُّتً ، یعنی خودخواهی نباشد، چون ما یکی از کارهامون در مشهد این بوده که یک کانون بحث و انتقاد دینی تشکیل دادیم از سال ۱۳۴۱ که تقریبا سی و سه سال یا سی و چهارسال با امسال سی و چهار سال می شه و معناش این است که هر کس هر سؤالی داره بیاد بپرسه. خیلی  ما مراجعه اینجوری داریم . میان میگن آقا یک دوستی ما داریم حالا خودش هم سؤال مال خودش است یک دوستی داریم این گفته است ، این سؤال را کرده و گفته علما نتونستند جواب بدن. حالا سؤال خیلی ساده و خیلی معمولی ، علما نتونستند، شما می خواهیم ببینیم می تونید جواب بدید یا نه ؟ ببینید یک تَعَنُتًی هست . من یک وقتی یک کتابی دارم به نام شبهای مکه ، نمی دونم ، البته حالا کم یاب شده ، یک کتابی است یک دوره مسافرتی بوده که در مکه بحثهایی داشتیم با یک عالم اول برخوردم با اون عالم بزرگ مکه این بود که وقتی وارد بر او شدم بهش گفتم که امام ما امیر المومنین علیه الصلاه والسلام فرموده است. سَلْ تَفَقُّها ولا  تَسْأل تَعَنُتًاً ، سؤال که می کنید برای چیز فهمیدن سؤال کن نه برای خودنمایی. من که می دونم ولی حالا می خوام ببینم شما چی می گید. مثلا. و من برای چیز فهمیدن آمدم خدمت شما به  اون عالم وهابی من گفتم. این یک احترامی کرد از علی بن ابیطالب گفت صلوات خدا بر علی بن ابیطالب . و از پشت میزش برخاست اومد پهلوی من نشست گفت سمعا یا شیخ هر چی می خوای سؤال کن . یک کلمه من هم کلام مولا را برایش نقل کردم. تَعَنُتً نداشته باشید در سؤال با تواضع . حضرت صادق به عنوان بصری می فرماید که وَ إیاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتًا همین عنوان بصری روز اولی که آمد خدمت حضرت صادق گفت همانطوری که من می خواستم از مالک بن انس علم یاد بگیرم همانطور هم می خوام از امام صادق ، حضرت بیرونش کرد. باید بری توی مسجد دعا بکنی از خدا بخوای قلب امام صادق را به تو مهربان بکنه . شما می بینید وقتی حضرت موسی به خضر می رسه خضر سرش را پایین انداخته بود اونجا نشسته بودها، سرش را پایین انداخت. حضرت موسی رد شد فکر نمی کرد ایشان خضر باشه. رفت. بعد که متوجه این شد که ماهی در اونجا حیات پیدا کرده برگشت ، حضرت خضر هم همچین آسون او را نپذیرفتش. چون اگر آسان بپذیرند متاسفانه مثل جمعی از دوستان ما می شن که اهمیت به مسئله تزکیه نفس نمیدن  و ما مجبور می شیم که ما هم به اونها اهمیت ندیم ، همینطور که اونها جدی نمی گیرند ما هم اونها را جدی نگیریم . اینطوری است . حضرت خضر سرش را پایین انداخت بعد هم که برگشت به حضرت موسی گفت إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا تو نمی تونی با من صبرکنی برو رد کارت . هی گفت که من چرا صبر می کنم . سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً من را خواهی یافت که صبر می کنم . خلاصه مسائلی هم براش پیش آورد که از پا درش بیاره . اگر این نباشه قدرش را نمی دونید. قدر مطالب علمی را نمی دونید.

فرمود که وَ إیاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتًا وَ تَجْرِبَهً؛ نگی می خوام تجربه کنم ببینم این عالم چجور حرف می زنه . نمی خوای نخواه . تجربه نکن . وَ إیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ. دوم مطلبی که حضرت فرمود بر شما باد که به رای خودتان عمل نکنید. نظر من این است که ، نماز را اینجوری بخوانم ، نظر من این است که فلان کار را فلان طور انجام بدم رای خودتون را دخالت ندید. وَ خُذْ بالاحتیاط در دینت احتیاط کن فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إلَیْهِ سَبِیلاً ، هر جوری می تونی احتیاط کن . حکم نده ، فتوا نده ، نظر نده ، نگو مسئله اینطوری است وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ از فتوا دادن بدون علم همانطوری که از شیر فرار می کنید از فتوا دادن بدون علم فرار کنید. اینها کلام امام صادق علیه الصلاه والسلام است . وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً این گردنت را پل برای مردم قرار نده . که مردم بیان به اصطلاح سوار گردن تو بشن برن تو بهشت ، تو بیفتی تو جهنم . در روایات داره خیلی از افراد هستند که روز قیامت تو جهنمند و حال اینکه مردمی که  رفتند توی بهشت بخاطر فتواهای اینها و نظرات اینها بوده است . اینجا که رسید حضرت فرمود قُمْ عَنِّی یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ. قم عَنِّی یا اباعبدالله پاشو دیگه بس است . دیگر اینجا بیشتر از این نشین . فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ نصیحتی که لازم بود بهت کردم وَ لاَ تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی ؛ فَإنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی . وَ السَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی. مزاحم به اصطلاح ورد و افکار و عبادت من نشو و والسلام علی من اتبع الهدی این روایت خیلی مهم بود انشاء الله آقایون فراموش نکنند. امید واریم خدای تعالی ما را از عاملین به دستورات امام صادق علیه الصلاه والسلام قرار بدهد. (الهی آمین ).

امشب در خانه طفل شیر خوار ابی عبد الله الحسین رفته اند من نشسته بودم گوش می دادم جمعی از دوستان قبل از اینکه وارد این مجلس بشیم التماس دعا گفتند. حوائجی داشتند، حوائجی دارند، من هم که خوب در این مجلس فرصت دعا کردن زیادی ندارم ولی همین توسل انشاء الله به این باب الحوائج امیدواریم که خودش کاری انجام بده و حوائج محتاجین را برآورد. حضرت بقیه الله روضه علی اصغر را خوانده . طبق اونچه که در زیارت ناحیه هست . می فرماید السلام علی عبدالله الرَّضِیعِ ، سلام به اون طفل شیر خوار. الْمَرْمِی فِی حَجْرِ أَبِیهِ، اون طفل شیرخواری که در روی دست پدر هدف تیر سه شعبه زهر آلود شد. در بعضی از تواریخ نوشته اند که حسین ابن علی آمد که با اهل بیتش وداع کند. قنداقه علی اصغر را به دستش دادند، ابی عبد الله نگاهی به صورت این طفل شیرخوار کرد. چشمها به گودی نشسته ، رنگ پریده سر طرف شانه خم شده ، زبان از کثرت عطش به دور دهان می چرخاند، با خودش فرمود، فکر می کرد که اگر این طفل شیرخوار را به این مردم نشان بدهد شاید در بین اینها یک نفر باشد که متنبه بشه . اتمام حجت کرد. در این تاریخ دارد که حضرت ابی عبد الله الحسین سوار شتر شد عبا به دوش انداخت عمامه پیغمبر بر سر گذاشت آمد روی بلندی ، دست برد زیر عبا، قنداقه علی اصغر را روی دست بلند کرد. ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرَّضِیعِ . اگر به من رحم نمی کنید به این طفل شیرخوار رحم کنید. اما ترونهُ کیف یتلظى عطشا نمی بینید چگونه از کثرت عطش زبان به دور دهان می چرخاند فَبَینَما هُوَ یُخاطِبُهُم ، همین طور که ابی عبدالله دارد با مردم حرف می زند، یک وقت حسین نگاه کرد دید تیر سه شعبه زهر آلود به حلقوم علی رفته . از گوش تا گوش علی شکافته شد، خدایا به آبروی این باب الحوائج فرج امام زمان ما را برسان . ما را از یاران خوب اون حضرت قرار بده . حوائج این جمع الساعه برآور.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *