۱۵ صفر ۱۴۱۸ قمری – ۳۱ خرداد ۱۳۷۶ شمسی – شرح مراحل عصمت و تقوا
شرح مراحل عصمت و تقوا 15 صفر 1418
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا. و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء و الف بين قلوبكم و اصبحت بنعمته اخوانا. و كنتم علي شفا حفرة من النار.
در شبهاي گذشته دربارة اعتصام به خدا و حبل خدا مطالبي عرض شد. و وعده كرده بودم در شب اول كه دربارة مراحل عصمت مطالبي اگر توفيق پيدا شود عرض كنم. همانطوري كه همة چيزها مسائل روحي اكثرا، مراتب و مراحلي دارد، عصمت هم مراتب و مراحلي دارد. ايمان مثلا ده درجه دارد. كه در روايات فراواني و متعددي در كتابهاي روائي ما مراحل ايمان را بيان كردهاند. كفر هم مراحلي دارد.
و همينطور عصمت مرحلة اولش را عرض كردم در شبهاي گذشته دربارة مرحلة اول عصمت مطالبي عرض نمودم. كه همان ترك گناهان به شرط آنكه ترك گناه از درون انسان باعث شود. يعني آنچنان انسان پاك باشد و روحش سالم باشد كه معصيت را نپذيرد. ميل به گناه پيدا نكند. و به هيچ وجه حاضر نباشد كوچكترين گناهي بكند. اين مرحلة اول عصمته. كه خدا انشاء الله روزي براي همة ما بكند كه در اين آياتي كه شبهاي گذشته تلاوت كردم و خداي تعالي به ما دستور فرموده كه توبه بكنيم و بعد بعد از توبه خودمون را اصلاح بكنيم و بعد هم اعتصام به خداي تعالي يا به حبل پروردگار بنمائيم.
در اينجا يك نكتة خيلي كوتاه خدمت عزيزان عرض كنم. چون ممكن است با ديگران شما مطالب من را گفتگو كنيد و براي بعضي از مردم اين مطالب سنگين باشد. ايني كه من عرض كردم مرتبة اول عصمت ترك گناه آنهم با صفاي دل با ايمان كامل نصيب همة افراد ميشود، اين يك مسئلهاي نيست كه من ادعا كرده باشم. بلكه در آيات و روايات آنچنان زياده اين مطلب كه حتي اگر كسي مراجعه كند به دعاها، مثلا اعتصم اعتصمت بالله. زياد داريم. يعني من خودم را نگه داشتم با معرفت خدا. اين اعتصمت بالله يا و اعتصم بالله يا اعتصام به حبل الله اينها با همان كلمة عصمت و معصوم بودن يكي است. ايني كه به ما نميگن معصوم و اگر كسي ادعا كرد كه من معصومم در جوابش ميگن كه معصوم چهارده نفر بيشتر نيستند، تو معصوم پانزدهمي هستي، اين حرف مال عصمت مطلقه. در بين كلمات عربها و مثال عربها و مطلبي كه در ادبيات هم گفته ميشود، اينطور ميگن كه اطلاق المطلق ينصرف الي فرد الاكمل. اگر ما گفتيم فلاني معصومه، بدون هيچ قيد و بندي، اين اطلاقش به آن عصمت اعلي منتهي ميشود. از اين جهت چهارده نفر ما بيشتر معصوم نداريم. چهارده نفر معصومي كه نه گناه ميكنند نه خطا ميكنند نه نسيان و فراموشي دارند. نه هم جهلي دارند كه اين مسئله خيلي مهمه. يعني چيزي از نظرشون غائب نيست و از جهل معصومند. اينچنين كسي را كه از همه چيز معصوم باشد، اين معصوم مطلقه. لذا چهارده نفر بيشتر اينچنيني نداريم. حتي يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر اينطور معصوم نيستند. يعني اينطوري معصوم باشندكه هيچ جهلي در روحشون، هيچ نقطة تاريكي در مقابل چشمشون وجود نداشته باشه، اين چنين فردي جز اين چهارده نفر بيشتر نيستند و احدي هم اين ادعا را نكرده. حتي حضرت موسي اينچنين عصمتي را نداره. حتي اگر جبرئيل يك قدم به طرف آن مقام عصمت پيغمبر اكرم كه علم مطلقه برداره، ميگه لو دمت ان دمه لفترق. اگر يك قدم من جلو بيام از حد خودم تجاوز كنم، ميسوزم.
در عصمت مطلق پيغمبر اكرم به جايي ميرسد در همان قصة معراج، كه خداي تعالي ميفرمايد و قاب قوسين او ادني ثم دني فتدلي فكان قاب قوسين او ادني. آنقدر پيغمبر با خدا نزديك شد، يعني در علم و عصمت آنچنان به خدا مقرب شد و نزديك شد كه مثل قاب قوسين، كمان را ديدهايد. دو تا كمان را اگر سر به هم بگذارند، يك دايره تشكيل ميدهند. خدا و پيغمبر اينچنين با يكديگر يكي شدند و بلكه از اين هم نزديكتر كه ديگه عقل ما نميرسه. آنقدر نزديك شد پيغمبر به خدا، نه از نظر مكاني، خدا كه مكان ندارد. از نظر علم و عصمت آنچنان به پروردگار نزديك شد كه يك واحد تشكيل دادند. يعني يكي شدند. يعني خدا همان را در مخلوق چون خدا نامحدوده، در مخلوق ميداند كه پيغمبر ميداند و پيغمبر آنچه را كه ميداند، همان را خدا ميداند. و كان قاب قوسين او ادني. من بيشتر دربارة اين جمله و اين آيه و اين سخن نميتونم توضيح بدم. بخاطر اينكه در مجلس افراد مختلف هستند. نميتونند ممكنه نتوانند مطلب را هضم كنند كه گاهي انسان آنچنان به فردي نزديك ميشود كه در تمام خصوصيات و صفات عينا اوست.
پيغمبر اكرم مراة تمام نماي پروردگاره. درسته آن تصويري كه توي آينه هست، آن تصوير حقيقت نداره. او انسان مقابل نيست، ولي تمام خصوصيات اين انسان را، آن تصويري كه در آينه هست، داره. حتي رنگش را، حتي تمام ذرات صورت او را. وقتي كه پيغمبر اكرم يا ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام اينها وجه الله شدند. وجه الله ميدونيد يعني چه؟ يعني از نظر علم قيافهشناسي، يك بحث جزئي مختصر عرض كنم. علماي علم قيافهشناسي كه يك علمي است و علم بسيار دقيق و عميق هم هست، ميگن تمام خصوصيات يك بشر از نظر روحي در صورتش نقش ميبنده. به اصطلاح دقت كنيد. گاهي بعضي از صفات را همه ميفهمند. مثلا شما از نگاه كردن به اشخاص متوجه ميشويد كه اين خوشحاله چون خوشحالي از صفات روحيه. اين خوشحاله يا محزون؟ آقا چرا محزوني؟ از كجا فهميدي من محزونم. از قيافهات معلومه. چقدر خوشحالي. از كجا ميفهمي من خوشحالم. از قيافهات نشون ميده. ببينيد يك مختصري از علم قيافهشناسي را همه دارند. يك مقداري بيشتر دقت بكنه، بيشتر ميفهمه. تا ميرسد به جائي كه بعضي از دانشمندان ميگن كه تمام خصوصيات دروني شخص، مثلا يك نفر حسوده، يك نفر بخيله، يكي كم استقامته. اين از صورتش شناخته ميشه و صورت در حقيقت مظهر صفات باطني انسانه. از اين جهت پيغمبر اكرم را به وجه الله تشبيه كردند. يعني صفات پروردگار تمامش از پيغمبر اكرم نشان داده ميشه. يعني پيغمبر را تو ببيني، ميتوني بفهمي كه خداي تعالي داراي چه صفاتي است. اين معناي وجه اللهه. انسان از نظر تقرب به جايي ميرسه، البته نه هر انساني. آن كسي كه مرحلة پاياني و آخرين مرحلة عصمت را ميخواد داشته باشه به جايي ميرسد كه تمام صفات الهي در او ظاهره. او مظهر اتم صفات پروردگاره.
و لذا با اين كلمه به ما اين مطلب را گفتهاند كه پيغمبر اكرم، علي بن ابيطالب، فاطمة اطهر و يازده فرزندشون اينها مظهر اتم پروردگارند. با كلمة وجه الله. اين وجه الله الذي يتوجه اليه الاولياء. ببينيد امام زمان را وجه الله ميدونيم. ائمة اطهار را وجه الله ميدونيم. پس قرب انسان. آنهم آن انساني كه ظرفيت دارد، يعني ظرفيتي دارد كه ميتوند تمام صفات الهي را در خودش جا بده، مثل رسول اكرم و ائمة اطهار و فاطمة اطهر سلام الله عليهم اجمعين، اينها وجه اللهند. البته بطور ناقص و بطور مراتب ضعيف و ناقص، ديگران هم ممكنه وجه الله باشند. شما صفات الهي را در خودت ايجاد كن، نهايت قطره در مقابل اقيانوس بينهايت، تو هم ممكن است وجه الله بشي. كارهايي را كه خدا دوست داره براي بندگانش تو انجام بده، تو ميشي دست خدا. اگر يك فقيري را تو كمك كردي و او را از فقر نجات دادي. اين كار بوسيلة خدا بايد انجام بشه. خدا تو را دست خودش قرار داده و بوسيلة ايندست اين كار انجام شد و همينطور. اگر تو توانستي خودت را به جائي برساني كه جز حق نگوئي و لغو نگوئي و صمت و سكوتي كه دستور داده شده رعايت كني، خوب كلام تو كلام خدا ميشه و زبانت لسان الله ميشه. اگر توانستي كاري بكني كه جز حق نشنوي و هميشه گوشت را به كلمات حق و كلمات درست و حكمتآميز بسپاري، گوشت ميشه اذن الله. يعني گوش خدا. چون اين صفات مال خداست. خوب پس ما هم ميتونيم خودمون را به جايي برسونيم كه البته عرض كردم، قطره در مقابل دريا. يك وقت فكر نكنيد من ميخوام عرض كنم به مقام علي بن ابيطالب. نه ظرفيتش را نداريم. ما يك ظرف يك مثقالي هستيم. او يك ظرف بينهايتي است كه حدش را، اول و آخرش را كسي نميتونه تشخيص بده. ولي هر دو ظرفه. علي بن ابيطالب فرمود اين قلوب شما مردم، دلهاي شما مردم و خيرها اوعاها
دل بازي داشته باشه، دلي داشته باشه كه حرفهاي حق را گوش بده، مطالب حكمتآميز را گوش بده. هر چي وسيعتر باشه بهتر. باصطلاح از حكمت استفاده كنه. حالا فرض كنيد يك جائي فرض كنيد حكمت به مردم به رايگان عنايت ميكنند، يك كسي يك ظرف يك مثقالي برداشته برده، خوب به اندازة ظرفش يك مطلبي يا حكمتي بهش ميدهند. به يك كسي كه يك تغار برداشته برده، به او هم به اندازة ظرفش، همة ظرفها پر بايد بشه. تو ظرفيتت را، ظرف دلت را بايد توسعه بدهي تا بتواني اين مراحل را طي كني. مرحلة اول عصمت عرض كردم انسان به جايي ميرسه كه خدا قسمت همهامون همين مرحلة لااقل ضعيف را بكنه كه اگر در همين مرحله انسان خودش را رسوند، يقينا اهل بهشته. نه بهشت قيامت، بهشت همين دنيا. يعني از آن ساعتي كه انسان وارد اين مرحله شد كه از گناه بدش بياد، اين خصوصيتشه، از گناه بدش ميآد. هر گناهي ميخواد باشه و واجباتش را صحيح و دقيق و جدي انجام بده و از اين كار لذت ببره. نه تحميل باشه.
يك وقتي در قم با جمعي از علما، در آن وقتهايي كه ما در قم بوديم، بحثمون بود كه آيا احكام الهي تكليفه يا وظيفه است؟ فرقه. البته تكليفه. اين را لذا در اول رسالهها نوشتند هر مكلف. تكليف يعني تحميل. تحميل يعني آدم خودش نميخواد بهش تحميل كردند. اين البته مال عموم همينطوره. تكليف. اما انسان وقتي كه خودش را نجات داد از اين بي توجهي به عبادت، بي ميلي به عبادت و خودش را رسوند به جايي كه عشق و علاقة به عبادت پيدا كرد، شما الان ممكنه يكي از حرفهاتون اين باشد كه چرا دخترها زودتر مكلف ميشوند پسرها ديرتر؟ آخه اين چه ظلميه به دختر بچه. مخصوصا ماه رمضان باشد و بچة نه ساله روزه واجب است بگيرد. اين از نظر ما اينطوره كه چه ظلمي است كه به دختر شده و به پسر اين ظلم نشده. اين معلومه كه دخترها زياد مورد لطف پروردگار نيستند. ولي اگر به عمق مطلب توجه بكنيم و دقت بكنيم، ما حرف داريم. پسرها بايد حرف داشته باشند كه چرا خداي تعالي ما را ديرتر به حضور پذيرفته و ديرتر ما را آدم حساب كرده؟ چون اگر مثلا چند نفر بيايند پشت در خانة يك شخصيتي بخوان وقت بگيرند، هر كي را زودتر راه دادند، زودتر قبولش كردند او ارزش داره نه اوني كه ميگن بعدا بيا. ما يك وقت هست تكليف ميدونيم، باركشي و تحميل ميدونيم وظايف دينيمون را، همينطوريه كه شما ميگيد. چرا دختر بايد اين بار را روي دوشش بگذارند و پسر ديرتر؟ اما اگر عبادت، حضور دربار پروردگار باشد. عبادت سخن گفتن با خدا باشد. عبادت انس با پروردگار باشد، بايد بگيم چرا پسرها را دير خداي تعالي پذيرفته و دخترها را زودتر پذيرفته. اين امتيازي است خداي تعالي به خانمها عنايت كرده. ميخوام اين را عرض كنم كه اگر تكليف فرض كنيم عبادت را، روزه را، نماز را، اگر تكليف فرض كنيم تحميله. اما نه اگر گفتيم عبادت روي صفاي باطن اگر انسان حتي برش واجب نباشد عبادت. ما بچههايي ديديم كه از ابتدا زمينههاي خوبي براي اينكه انشاء الله آينده خوب بشوند دارند. خودشون پيشنهاد ميكنند كه ما نماز ميخونيم. گاهي ميبينيم يك بچهاش مثلا شش هفت ساله نشسته توي اطاق تنها داره با خداي تعالي مناجات ميكنه. ما داريم همچين بچه هايي. خدا ميدونه بچههايي من سراغ دارم، نميخوام دربارهاشون بحث بكنم كه در سنين هفت هشت سالگي، بهتر از مردان بزرگ و بلكه از اولياء خدا متوجه بعضي از حقايق البته در سطح همان بچگي خودشون. چون ماها علم را با باصطلاح چه عرض كنم فضل اشتباه گرفتيم. نردبان را با رفتن روي پشت بام اشتباه گرفتيم. سوادي كه ماها ميگيم سواد و علمي كه ماها ميگيم علم، اينها در حقيقت علم نيست. پيغمبر اكرم فرمود و ما سواهن فهو فضل. هر چه غير از خداشناسي و حقيقتشناسي و حكمت باشد، هر چه كه غير از شناخت تكاليف انساني باشد، و هر چه كه غير از علم انسان سازي باشد اينها ديگه چيزي نيست. چون فقط تا لب قبر همراه انسانه. شما يك طبيب حاذق باصطلاح در ظرف چند دقيقه مغز عمل ميكني، قلب عمل ميكني، همة اينها، اينها چقدر فايده داره؟ بسيار عالي. اما براي اين دنياست. اگر همين طبيب براي خدا اين كارها را نكرده باشه، شب اول قبر از خداطلبي نداره.
يك سؤالي از من هست من در بعضي از، فكر ميكنم در كتاب پاسخ ما باشد نوشتم اين را كه اين دانشمنداني كه اختراعات خيلي زيادي كردند مثل مثلا برق امثال اينها. اينها را آيا خدا جزائي بهشون ميده يا نميده؟ جواب اينه كه من اگر يك كاري را براي شما كردم، فلاني به من مزد ميده يا نميده؟ ميگيم نه تو براي او كردي، معنا نداره او مزدت را بده. اينها اگر براي خدا انجام دادند، حالا مسلمان باشند يا غير مسلمان، براي خدا انجام دادند مزدشون را خداميده. چون خدا در قرآن ميفرمايد ان الله لا يضيع عمل عامل منكم او ذكرا او انثي. خدا ضايع نميكنه عمل عاملي از شما را چه زن باشه چه مرد. اما اگر براي خدا انجام نداده باشند. معنا نداره طلبي از خدا داشته باشند. او براي شهرت، براي اينكه بگن توي دنيا دائما امتياز بدهند به اديسون مثلا بگن برق را ايشون براي مردم آورد، براي اينجور چيزهاست. چه دليلي داره از خدا طلبي داشته باشه. در عين حال خداي تعالي بقدري مهربانه كه چون ميگه به بندگانم تو محبت كردي، من به تو يك عناياتي خواهم كرد. ميده اما اينطور نيست كه اين طلب داشته باشه. شب اول قبر ميگن آقاي مثلا فلان دانشمند، تو براي دنيات و براي مزدت و براي شهرتت يك كاري كردي و به مزدت حالا ميخواي رسيده باشي، ميخواي نرسيده باشي، به ما ارتباطي نداره. اگر براي خدا انجام نداده باشه.
بنابراين اين را ميخوام عرض كنم اگر باطنش را انسان درست كرد، صفات خوب را در باطن خودش بوجود آورد، عصمت ميآيد نگهداري ميآد، چشم او را از گناه نگه ميداره. با لذت هم اين كار را ميكنه. نه اينكه فكر كنيد تحميل ميكنه به خودش. چشمش افتاده مثلا به يك منظرة زيبا كه حرامه (قطع صداي نوار)
توي جامعة اسلامي كه در دنيا يك همچين جامعة اسلامي نداريم و جوانها را متوجه خودشون ميكنند، اگر قابل هدايتند هدايتشون كنه و الا از روي زمين برداره كه اكثر مردم را به گناه مياندازند. اينقدر زن خودش را پست بكنه، اينقدر تنزل بكنه كه خودش را آرايش بكنه بياد مردم ببينندش و مردم با چشم شهوت بهش نگاه كنند. و اين را هم به شما جوآنهاتوصيه ميكنم اگر ميخوايد اينها بچزونيد به تعبير عوامانه، نگاشون نكنيد. اينها ناراحت ميشن چرا خوب اينقدر زحمت كشيدند، با اين وضع خودشون را آوردند توي بازار كوچه و در معرض ديد شما قرار دادند، شما نگاه نميكنيد. اين براشون خيلي ناراحتي داره. نگاهشون نكنيد حالا اگر ميخوايد باصطلاح متوجهاشون بكنيد به بدي كارشون. خوب يك چشم انسان خيلي ممكنه از نظر همه اينطور باشه. لذت ميبره. اما اين لذت نميبره. من ديدم اينهايي كه عرض ميكنم. جوان در سن بيست و دو سالگي بود ظاهرا. خدا ميداند آمده بود پيش من گريه ميكرد كه فلاني چشمم به يك زن مكشفهاي، البته آن وقتها بود، مكشفهاي افتاد. من چيكار كنم؟ گفتم دفعة دوم نگاه كردي؟ گفت نه من همون دفعة اول. گفتم انشاء الله اشكالي نداره. چشمت افتاده. بدش آمده بود. ناراحت بود. ببينيد چقدر فرق كسي است كه اعتصام به خدا و بحبل خدا پيدا كرده با آن كسي كه نه، هنوز تحميل ميكنه بر خودش. چشمش را به زن نامحرم انداخته. بعد با زحمت چشمش را اينطرف نگه داشته كه ديگه نگاه نكنه. ولي توي دلش ناراحته كه چرا موفق نشد دفعة دوم نگاه كنه. اين خيليه فرقش. اين را ميگن با تقوا. ايني كه چشمش را نگه داشته با زحمت چشمش را نگه داشته و نگاه به زن نامحرم مثلا، از باب مثلا عرض ميكنم. يا به يك گناهي دست دراز نكرده، اين را ميگن با تقوا. آني كه نه نميخواد نگاه كنه، نميره جائي كه يك چنين وضعي پيدا بشه، بدش ميآيد از نگاه كردن به مثلا زن نامحرم، اين شخص را ميگن معصوم. معتصم بحبل پروردگار. معتصم به خدا. منتهي در همين رتبة اول. ولي يك بشارت بهتون بدم. اين مطلب بيشتر محط نظرمه در اين مجلس. عرض كردم مطالب من غالبا شايد براي اكثر مستمعينم يك خوردهاي سخت باشه و غير قابل هضم باشه. ولي بهرحال بايد گفت. زماني است كه بايد مطالب روشن بشه. بحمدالله در مملكتي هستيم كه حقايق با كمال وضوح گفته ميشه و ما هم اينها را عرض ميكنيم. اگر انسان اين مرحلة از اعتصام را پيدا بكنه، كه بدش بياد از گناه و واجبات را مثل چه عرض كنم، وظائف عمل بكنه. خوشحال باشه، شما ببيند اگر يك اداري باشيد سر ساعت ميريد در اداره. سر ساعت ميآئيد بيرون. خودتون را منظم نشان ميدهيد. لذت ميبريد از اينكه باصطلاح يك فرد منظمي هستيد، اينطور باشيد در مقابل عبادات. كمكم انسان به جايي ميرسه، فرقي هم نميكنه عالم باشه يا. عالم و بيسوادي كه من ميگم در همان ارتباط. يعني علوم ظاهري و سواد ظاهري. چه خواندن و نوشتن بلد باشه چه بلد نباشه. بهرحال. اين به جائي ميرسه، اين را بدونيد، به مقامي ميرسه كه كمكم پا ميگذاره در مراحل بعدي اعتصام. مراحل بعدي اعتصام چيه؟ مگر از اينهم بهتر ميشه. مراحل بعدي اعتصام اينه كه خطا و اشتباه هم ديگه نميكنه. همة حقايق در مقابل چشمت روشن و منوره. كم اشتباه ميكني. يا اصلا اشتباه نميكني. همانطوري كه انبياء باصطلاح مرسل بودند. اينجاست كه امام عليه الصلاة و السلام يا پيغمبر اكرم ميفرمايد علماء امتي، علماء امت شما فكر نكنيد علماء امت كه ميگن مثل من يك قيافهاي را تصور نكنيد كه يك عمامهاي داشته باشه و يك عبايي و يك قبا. نه. علما يعني آنهايي كه خدا را شناختند، اعتصام به حبل پروردگار پيدا كردند، خودشون را به مقامي رسوندند كه قلبشون يكپارچه خداست و خلوص و دينشون را خالص كردند براي خدا. اينها را ميگن علما. روايات هم زياد در اين باب داريم. و الا به ديگران اسلام علما نميگه. دانشمنداني هستند، كارهايي بلدند، هنرهايي بلدند، صنعتي بلدند، اينها جزء علماء نيستند. لذا انما العلم ثلاثه كه در آن روايت حضرت رسول اكرم ميفرمايد اشاره به همين سه علمه، يعني علم دين، علم اخلاق، و علم خداشناسي. بقيهاش و ما سواي هن فهو فضل. علماء امتي افضل. اگر افضل نباشه، كانبياء بني اسرائيل. مثل انبياء بني اسرائيل. چون من كلمة افضل را پيدا نكردم، يك وقتي تجسس ميكردم. اما كانبياء بني اسرائيل. همين هم خيلي مهمه. يعني مثل انبياء ميشوند. يعني مثل حضرت موسي حتي ممكنه بشوند. مثل حضرت يعقوب ميشوند. مثل حضرت يوسف ميشوند. يوسف را شما همين ديروز اتفاقا توي ماشين ميآمديم. راديو را باز كرده بودند داشت سورة يوسف را راديو ميخوند، من به حمد الله اين لطف پروردگاره، هر جائي كه قرآن خونده ميشه من همونجا ولو، يا قرآن را بايد قطع بكنند يا من بايد حرفهام قطع بشه. گوش ميدادم. رسيده بود به اين آيه و لقد همت به و هم بها. اين ميدونيد يعني چي؟ يعني زليخا خيلي اهتمام پيدا كرد كه بتونه دل يوسف را بدست بياره. عقب سرش دويد. يوسف روي بعد بشري البته تفسير مفصله و مطالب مختلفي هم گفتند. قاعدهاش اينه كه حضرت يوسف هم جوانه. آنهم ملكة مصر. يك زن معمولي نيست. يك زن زيبايي است. خوب بايد حضرت يوسف هم به او اهتمام كنه. ولي نه. او رعي برهان ربه. برهان پروردگار را ديد. يعني خدا را ديد. يعني امر پروردگار را ديد. تمام زمينهها آماده است براي اينكه فحشائي انجام بده حضرت يوسف. از ناحية زليخا هم پيشنهاد شده بلكه زليخا چون زن عزيز مصره و قدرتمنده و اين غلامه توي آن خانه. بايد اطاعتش را بكنه. ولي حضرت يوسف فرار كرد. فرار كرد. در اين آيه ميفرمايد كه خوشا به حال يوسف و خوشا به حال جوانهايي كه مثل يوسف عمل كنند. خوشا به حال آنهايي كه بتوانند نفس امارة بالسوئشون را تبديل بكنند به نفس امارة به خوبي، به زيبائي، به مسائل خوب. حضرت يوسف خداي تعالي دربارهاش ميفرمايد كه براي اين جهت كه از او بدي را دور كنه، فحشا را دور كنه. از اين جهت خدمتتون عرض شود كه حضرت يوسف فرار كرد و برهان پروردگارش را ديد. به جهت ديدن برهان پروردگار، خوب دقت كنيد، خدا بدي را و فحشا را از او گرداند. دنبال فحشا نرفت. دنبال بدي هم نرفت. وقتي كه رسيدند دم در اطاق، ديدند كه عزيز مصر وارد شد. اگر حضرت يوسف دست به آن عمل ناشايست ميزد، هم به سوء ميافتاد هم به فحشاء .بديش اين بود كه خوب عزيز مصر اعتراض ميكرد. با اينكه بي تقصيرش ثابت شد، يعني آن بچهاي كه توي گهواره بود گفت اگر پيراهن يوسف از پشت سر پاره شده، يوسف راست ميگه و زليخا دروغ ميگه. اگر از پيش رو پاره شده يوسف دروغ ميگه و زليخا راست ميگه. نگاه كردند ديدند از پشت سر دست انداخته بود چون داره فرار ميكنه از پشت سر دست انداخته بود و پيراهن يوسف را پاره كرده. با اينكه اين را متوجه شد و بچة دو روزه، سه روزه به نفع يوسف سخن گفت، در عين حال انداختندش زندان براي حفظ آبروي خودش. اگر ميديد كه با زنش مشغول فحشاء هست كه ميكشندش. ليصرف عنه السوء و الفحشاء. فحشاء را هم كه خوب در مقابل پروردگار از او خداي تعالي گرداند. انه اين جملهاش خيلي مهمه. انه من عبادنا المخلصين. خدا شهادت ميده كه يوسف از بندگان خالص ماست. بندگان خالص ما بود مخلصهها نه مخلِص. مخلص كسي است كه كارهايش را روي اخلاص ميكنه. ولي مخلَص كسي است كه وجودش پاك شده در مقابل پروردگار. انه من عبادنا المخلصين.
خوب پس انسان ممكن است به جايي برسه كه در رديف انبياء قرار بگيره. در رديف انبياء كه علماء امتي كانبياء بني اسرائيل. مثل انبياء بني اسرائيل. يعني شما ديگه اشتباه نميكنيد. نه اشتباهات جزئي. اشتباهات جزئي مهم نيست. مثلا توي نماز، نماز ظهرت را پنج ركعت بخواني. اين باز ميشه جبرانش كرد. اشتباهات كلي. راهت را ديگه كج نميري. ديگه به جاي علي بن ابيطالب ديگران را خليفة پيغمبر نميشناسي. قلبت پاك ميشه، حقايق عالم امكان را متوجه ميشي و به جايي ميرسيد كه و من يعطي الحكمه فقد اوتي خيرا كثيرا. اگر حكمت بهت داده شد، اين دلهاي ما اكثرا مثل يك ظرف يا يك سد، اينجوري فرض كنيد، يك سد. اين سد كرج را لابد ديديد. اين آبها ميآد كمكم پشت اين جمع ميشه. دل ما اگر اهل ايمان باشيم، اهل اعتصام باشيم، آب حكمت از ناحية فاطمة زهرا كه سرچشمهاش فاطمة زهراست و كوثر آن حضرته كه خير كثير است و من يعطي الحكمه فقد اوتي خيرا كثيرا اينها را من با اشاره رد ميشوم، آنهائي كه اهلشند ميفهمند چي ميگم، ميآد كمكم پشت سد دلتون جمع ميشه. كمكم و كمكم اگر به مقام خلوص خودتون را رسونديد كه من اخلص لله اربعين صباحا، كسي كه چهل روز در مرحلة خلوص قدم گذاشته باشه و چهل روز ازش بگذره از اين سدي كه بسته پر ميشه. ديديد سد آب را وقتي پر ميشه، از بالاش ميريزه. از بالا كه ريخت جاري ميشه به زبانتون كه من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه. از دلش جاري ميشه به زبانش. هر چه ميگه حكمتآميزه. هر سخني كه ميگه از دل چون بيرون ميآد به دل ميشينه. مطالب تمام مطالب الهي است. فقط اين فرد بلندگو است. من ديدم يك همچين افرادي را. ديدم افرادي را كه يك كلمه حتي حرفشون، يك اشارهاشون پر از معناست، پر از حقيقته. اگر ما بي توجهي به كلمات آنها ميكرديم ميديديم كه كلي از قافله عقب مانديم. اينجوري ميشه انسان.
بيائيم و در اين راه حالا قدم برداريم. عرض كردم مطالب گاهي ميشه نميتونم براي همه خوب توضيح بدم. بيشتر از اين هم اين مطالب قابل توضيح نيست. قدم برداريم در مرحلة خود، اول خودمون را به مقام اعتصام به حبل الله برسانيم كه و اعتصموا بحبل الله جميعا. اماممون را بشناسيم. علي بن ابيطالب را بشناسيم. حسين بن علي را بشناسيم. فاطمة زهرا يك دختر هيجده ساله كه پايان عمرشون بين هيجده و نوزده تقريبا سن مباركشون بوده، و من خداي تعالي بهم توفيق داد، من يك تحقيقاتي در اين كتاب انوار زهرا دربارة فاطمة زهرا كردم كه اين چاپ اخيرش كه نميدونم چاپ چندمشه، اين يك امتيازاتي بر آن چاپهاي قبل داره كه فاطمة زهرا سلام الله عليها، ايشان سرچشمة حكمت است.
بخدا قسم اگر زنها بر مردها افتخار كنند و بگن ما بر شما امتياز داريم بخاطر اينكه در نوع ما فاطمة زهرا هست، حق دارند. و خاك بر سر آن زن مسلماني كه اهميت فاطمة زهرا را درك نميكنه. نميفهمه كه فاطمة زهرا يعني چه و پشت سر او حركت نميكنه. فاطمة اطهر، هيجده سال يك خانمي بيشتر عمر نكرده. در اين مدت چهار تا بچه داشته. چهار تا. امام حسن و امام حسين و زينب و ام كلثوم. پنجميش را هم كه خدا لعنت كنه اونهايي را كه در به پهلوش زدند نگذاشتند در دنيا بياد. و الا فاطمة زهرا پنج تا فرزند داره. سه تا پسر دو تا دختر. كارهاي زندگيش را خودش ميكرد. وقتي كه اين را بدونيد بهترين چيزها براي شوهر، براي يك زن اين است كه وقتي ميخواد از دار دنيا بره، به شوهرش نگاه بكنه بگه از من هيچوقت گناه و معصيت و تمرد امر تو انجام شد؟ او بگه نه. هيچوقت شد علي تو بگي يك كاري را بكن من بگم نه؟ ابدا. هيچوقت شد من غير تو باشم، تو غير من باشي. من لباس تو بودم تو لباس من بودم. من با تو يكي بودم، آنقدر مقام و عظمت فاطمة اطهر سلام الله عليها دارد كه علي كوه صبر، شماها فكر ميكنيد يك شوهر نشسته سر قبر زنش و گريه ميكنه. اين معموليه. علي داره گريه ميكنه. علي كه در مقابل هيچ ناملايمي حتي اخم به صورتش پيدا نشد. علي كه هيچ چيز او را از پا در نياورد. اما فقدان ظاهري زهرا، ظاهري آنهم. سر قبر زهرا مينشينه. اشعاري ميخوانه. مطالبي ميگه كه واقعا براي ما معنا نميكنند. و الا بايد بفهميم عظمت مصيبت را. عظمت مصيبت را. تمام بخاطر اينكه در به پهلوي فاطمة زهرا زدند و سيلي به صورتش زدند، تنها براي اينها نبود. علي ميدونه فاطمه يعني چي؟ همانجا كه جنازة فاطمة زهرا را در ميان قبر وارد ميكنه، ميبينه دو تا دست آمد. ميگه يا رسول الله علي بن ابيطالب ميدونه كه پيغمبر الان داره بدن فاطمه را ميگيره. يا رسول الله لقد استرجعت الوديعه.
ميخوام يك مقداري دربارة، چون اسم فاطمة زهرا را بردم. الان نميخوام مصيبت زياد براي گريه كردن شما بخونم. ميخوام يك مقداري تعمق كنيد. ببينيد مرحلة معرفت علي نسبت به فاطمه، فاطمه نسبت به پيغمبر، پيغمبر نسبت به هردوي اينها چي بوده؟ علي بن ابيطالب داره جنازة فاطمه را به دست رسول اكرم ميده. ميگه لقد استرجعت الوديعه. اي رسول خدا من امانتي كه به من سپردي دارم بهت برميگردونم. لقد استرجعت الوديعه. بعد ميفرمايد عرض ميكند به رسول اكرم، استخبرها الحال. اگر ميبيني پهلوش شكسته، صورتش سيلي خورده. من يك جملهاي را بهتون عرض كنم. من خودم يك وقتي خواب ديدم فاطمة زهرا را. ديدم كه فاطمة زهرا ايستادند دستشون اينجوريه. من توي خواب متوجه نشدم ولي وقتي بيدار شدم اينقدر گريه كردم. به همين دليلي كه شماها داريد گريه ميكنيد. در دوراني كه فاطمه سيلي خورده بود، تا وقتي از دار دنيا رفت، چادرش را جلو ميگرفت كه علي بن ابيطالب… اگر ميبيني صورتش سيلي خورده، بازويش شكسته، استخبره الحال. خودت ازش بپرس كه چرا اينجوري شد؟ بعد ميگه امتت يا پيغمبر آمدند ريختند در خانة فاطمة زهرا. حالا ميخواهيد چراغها را خاموش كنيد. اشكال نداره بيشتر در تاريكي براي اين است كه از هم خجالت نكشيد گريه كنيد. ولي حالا كه شماها همهاتون گريه ميكنيد، خجالتي براي كسي باقي نميمانه. امام عصر ارواحنا فداه به آن مرحوم حاج محمد علي فشندي فرمودند يا مكرر ديده شده كه در دو تا مجلس امام زمان عليه الصلاة و السلام زيادتر حضور پيدا ميكنند. يكي جائي كه مصيبت مادرشون فاطمة زهرا خونده بشه. آقا صاحب الزمان ببخشيد يك سيد معمولي يك وقتي به من ميگفت فلاني من در روضة حضرت زهرا نميتونم، طاقت نميآورم بنشينم. چطور بايد من يك سيد مثلا بي تفاوتي باشم كه بشنوم روي منبر بگن مادرتون را سيلي زدند. محسنش را سقط كردند. روي دامن فضه افتاده بود. صدا ميزد يا فضة خذيني. اي فضه مرا درياب. فرزندم كشته شد. علي بن ابيطالب ميآمد كنار قبر فاطمة زهرا. اينهايي كه عرض ميكنم، روي احساسات عرض نميكنم. اينها توي كتاب تاريخ و كتابهاي صحيح نوشتهاند، عرض ميكنم. آنقدر يك دستش را ميگذاشت اينطرف قبر، يك دستش را آنطرف، سرش را دولا ميكرد روي قبر. آنقدر گريه ميكرد تا خاكهاي قبر تبديل به گل ميشد. صدا ميزد مرثي علي ظفراتها محبوسك. خيلي جملة عجيبي است. علي ميگه كه اين جانم اي زهرا در بدنم حبس شده. اي كاش جان علي با اشك چشم علي از بدنش بيرون ميآمد. نفسي علي اقتربها محبوسة لعيتها فرجا معت فراقي. لا خير بعدك في الحياة. اي فاطمه بعد از تو در زندگي دنيا خيري براي علي نيست و انما ابكي مخافة ان تطول حياتي. لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم. همه با توجه نسئلك الله و ندعوك و اعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان. يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا اللهيا مجيب الدعوة المضطرين. يا غياث المستغيثين. يا اله العالمين. يا قاضي الحاجات. يا كافي المهمات. عجل لوليك الفرج. الهي آمين. عجل لمولانا الفرج. الهي آمين. خدايا فرج مولاي ما آقاي ما امام زمان را برسون. الهي آمين. ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده. الهي آمين. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. الهي آمين. خدايا خدمتگزاران به دين، خدمتگزاران به اين مملكت شيعه نشين مسئولين صديق رهبر عزيز، در پناه امام زمان حفظ بفرما. الهي آمين. ايمان كامل به همهامون مرحمت بفرما. الهي آمين. توفيق خدمتگزاري به دين به همهامون عنايت بفرما. الهي آمين. توفيق تزكية نفس و كمالات روحي به همهامون عنايت بفرما. الهي آمين. پروردگارا به فاطمة زهرا قسمت ميدهيم خدا مرضهاي روحيمون را شفا عنايت بفرما. الهي آمين. مريضهاي اسلام، مريض منظور، مريضة منظوره شفا عنايت بفرما. الهي آمين. امواتمون غريق رحمت بفرما. الهي آمين. شهدامون با شهداي كربلا محشور بفرما. الهي آمين. امام راحلمون خدايا به آبروي امام زمان اجر جزيل مرحمت بفرما. الهي آمين. خدايا به آبروي خاندان عصمت و طهارت حوائج اين جمع فوق رغبتشون برآور. الهي آمين. اين عزاداري را از ما قبول بفرما. الهي آمين. عاقبت ما ختم به خير بفرما. الهي آمين.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.