۱۴ رجب ۱۴۱۶ – مقام حضرت زينب (سلام الله علیها)
مقام حضرت زينب (س) 14 رجب 1416
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين
بسم الله الرحمن الرحيم. اذا وقعت الواقعه. ليس لوقعتها كاذبه. حافظت رافعه. آياتي از سورة واقعه تلاوت شد. امشب علاوه بر اون كه شب جمعه است شب رحلت حضرت زينب كبري سلام الله عليهاست كه اميدوارم اين مرحومة تازه گذشته مادر عزيزمان مادر آقاي گندمي عزيزمان، با زينب كبري سلام الله عليها محشور شود و اميدواريم خداي تعالي همة مار از مغفورين و از مرحومين و از اونهايي كه وقتي از دار دنيا رفتند روحشون آزاد، پروانه وار اطراف خاندان عصمت و طهارت و محشور با اونها همة ما باشيم. يكي از مسائل بسيار پر اهميت كه بعضي از علما نوشتهاند كه غفلت از اون نعمت است مسئلة مردن و برزخ و عالم قيامت و بهشت و جهنم است.
كه در روايات آمده است كفي بالموت رائضا. همين مردن خودش يك رائضي است كه انسان را وضع ميكنه. متأسفانه غفلت اون چنان ما را گرفته كه به قول شاعر گرگ اگر حكايت از اين گله ميبرد، اين گله را نگر كه چه آسوده ميچرد. البته اگر انسان داراي كمالاتي باشد، اعتقاداتش را درست كرده باشد، اعمالش صحيح باشد و تزكية نفس كرده باشد آسوده است و بايد آسوده بچرد. شايد هم گله ديگه نباشه. خدا انسان را انسان خلق كرده. انسان را خداي تعالي خلق كرده است كه انسان با خودش پيدا كند. وقف الاشياء لعزلك و خلقتك لاجلي. خلق لكم ما في السموات و ما في الارض. خدا همة چيزها را براي تو خلق كرده. تو را براي خودش خلق كرده. يك عقلي بهت داده، يك فكر بهت داده كه به راه وصول به پروردگار را پيد كني و به جايي برسي كه خداي تعالي دربارة بندگانش، اوليائش ميفرمايد، اوليايي تحت روايي. اولياء من كنار من هستند. با من هستند. اولياء من اينها زبانشون، زبان منه، چشمشون چشم منه، گوششون گوشه منه. حتي ارادهشون ارادة منه.
الم يقول لسوف لكن فيكون انت يعني اي بندة من اذا تقول لشي كن فيكون. من هر چه كه اراده بكني هست تو هم هر چه اراده بكني هست. يكي از علما در معناي اين روايت العبد يدبر الله و يقدر ميگه كه عبد تقدير ميكنه. يعني مينشينه با خودش حساب ميكنه كه اين طور اگر بشه خوبه. خدا هم كه تقديره، تقدير ميكنه.
يعني كارها و قدرت در دست پروردگاره تو بندة من اراده بكن، تصميم بگير، چيزي را از من بخواه خدا برات تقدير بكنه. انسان به جايي ميرسد اگر انسان بتواند خودش را از گناهان كنترل بكنه و بتواند قلبش را پاك بكنه به جايي ميرسد كه هر چه بخواد خدا بهش ميده. منتهي عبده، بنده است هر چه خدا بخواد اون هم همان را ميخواد. ديگه وقتي انسان به اين مقام بندگي رسيد در اون مرحلة اعلاي انسانيت وقتي رسيد چيزي نميخواد. به يك جايي ميرسه كه هر چي او بخواد همان خوبه. مصلحت هر چه باشد همان را ميخواد. مقام بندگي را بايد از زينب كبري سلام الله عليها ياد بگيريم. فاطمة زهرا يك روز آمد خدمت رسول اكرم عرض كرد پدر من زحمتم زياده يك خدمتگزار ميخوام. پيغمبر اكرم بهش فرمود از اين به بعد، بعد از هر نماز سي و چهار مرتبه ميگي الله اكبر، سي و سه دفعه ميگي الحمد الله، سي و سه دفعه هم ميگي سبحان الله. فاطمة زهرا هم اين ذكر را اين تسبيح را به عنوان خدمتگزار از پيغمبر اكرم دريافت كرد و رفت.
خوب اين چه خدمتگزاري، يك خردهاي زحمت بيشتري داره، بيشتر وقت ميگيره. از نظر ما مردم ظاهر بين اين طوره. از نظر ما مردم زينب سلام الله عليها شب يازدهم محرم نماز شبش ترك نميشه. از نماز قوت ميگيره. از ارتباط با خدا قوت ميگيرند. فاطمة زهرا از ذكر پروردگار تهميت و تسبيح و تكبير قوت ميگيرند بر مصائب خودشون را غلبه ميدن. در آيات قرآن مجيد هست كه نستعوني بالصبر والصلاه. كمك بگيريد، قوت بگيريد، قدرت براي خودتون انتخاب كنيد به وسيلة صبر كه تبديل شده به روزه، يا نماز. اگر ما حقيقت نماز را بفهميمها ميبينيم ما دائما يك قدرتي از ذات مقدس پروردگار اخذ ميكنيم در وجود خودمون كه تما مشكلات برامون حل ميشه. ما وقتي در نماز ميگيم اياك نعبد و اياك نستعين. ببينيد يعني خدايا تنها من كمك از تو ميخوام و بد جايي دست نيانداختيد. نستعين. خدايي كه قوت و قدرتش بي نهايته. وقتي كه ميگيد يا قوي. بايد اين كلمة يا قوي كه انسان ميگه اين ذكر را كه مخصوصا تكرار بكنه كم كم سيم قلبش متصل به اون مركز قدرت ميشه و همان طوري كه اين چراغ چون وصل به مركز برقه روشنه تو هم داراي يك قدرتي ميشي. و اون چنان انسان قدرت ميگيره از ذات مقدس پروردگار كه دربارة عبوديت تجربه كرديم. دربارة كساني كه شيطان برشون مسلطه. شيطان از راههاي مختلف بر انسان مسلط ميشه. يك دسته وسواسيها هستند. وسواسيها را شما اكثرا ديديد اينها يك مردماني هستند كه شيطان يك تله براشون گذاشته و سوارشون شده و داره هر جايي كه دوست داره ميبره. اين بيچارهها ضعيف در مقابل شيطان. اين يك دست. يك دسته هم هستند شيطان تو قلبشون هي وسوسه ميكنه. حرفهاي عجيبي، به مقدسات توهين ميكنه. به شهوات انسان را راهنمايي ميكنه. انسان دائما ميبينه يك فكرهاي بدي تو ذهنش ميياد. اكثر مردم مبتلاي به اين مرض هستند به اين حالت هستند. كه من گفتم اين را دقت كنيد حواستون جمع باشه، كه اگر خوشتون آمد از وسوسه هايي كه شيطان در قلبتون ميكنه. مثلا دربارة يك منظرة شهوتانگيز ميياد وسوسه ميكنه در دلتون، شما خوشتون ميياد همين جور دنبالش ميريد اين مريضيد. يعني روحتون مريضه. اما اگر بدتون بياد. مثلا وقتي كه انسان خوابيده وقتي چشمش را باز ميكنه حواسش را پرت ميكنه چه فكرهايي ميكنن من اين طوري بايد باشم. نه تو سالمي شيطان آمده و با تو حرف ميزنه، نه تو سالمي. چون با اين موافقت نداري. هيچ نگراني هم نداشته باشيد اگر يك چنين حالتي داشتيد نگراني نداشته باشيد اعتنانكنيد رفع ميشه. وسوسههاي شيطان و اين را هم بدونيد شيطان بر كسي تسلط پيدا ميكنه ضعيف باشه. انما سلطانه علي الذين يتلونه. تسلط شيطان بر كسي است كه ولايت شيطان را قبول كنه. و كسي ولايت شيطان را قبول ميكنه ضعيفه. خوب اگر ميخواييد همة اين وسوسه هااز مغزتون از فكرتون، از روحتون برطرف بشه. روايت بر اينه كه عرض ميكنم. لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم زياد بگيد.
اگر ميخواييد بكلي رفع بشه. اين امراض روحي اين طوري را بر ضعف مفرط روزي هفتاد مرتبه بگيد لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم. چرا اين طوريه؟ اين ذكر چه تأثيري داره؟ تأثير اين ذكر اين است كه شما اگر به معناش توجه كنيد، هيچ حول و قوهاي نيست مگر مال خدا و من هر چي دارم مال خداست. به من همان كه حول و قوه ات را دادي يك خرده بيشترش كن، زيادش كن، تقويتم كن، روحم را جلا بده، قدرت و قوت بيشتري پيدا كنم. اولياء خدا اين طورند. ماها به عنوان روضه گاهي ميخوانيم كه زينب كبري شب يازدهم نماز شب ميخوند و نشسته ميخوند. ولي من به عنوان اين عرض ميكنم كه زينب در بهبوحة مصيبت چون زينب چون شب يازدهم حتي از روز عاشورا براي زينب سلام الله عليها مصيبت شديدتر بود. چون تا وقتي كه سيد الشهدا عليه الصلاة والسلام بود بيشتر فشار رو خود حضرت اباعبدالله الحسين بود اما وقتي ايشان شهيد شد از طرفي، در كنار گودي قتلگاه ميره، ميبينه بدن برادر افتاده پاره، پاره، از طرفي هشتاد نفر زن و بچه در مقابل اين همه دشمن از طرفي مريض و عليل و بيماري در ميان خيمة نيم سوخته با اين همه فشار بزرگترين و مشكلترين ايام و اوقات زينب كبري از روز يازدهم محرم هست تا صبح يازدهم. اونجا از سه چيز. از نماز، انس با پروردگار، ارتباط با خدا، اين تربيت را كي نسبت به زينب كبري انجام داده بود. كسي كه با خدا در ارتباط باشه آقايون. معصومين عليهم الصلاة والسلام جاي خودشون اونها ولي از اولياء خدا مثل زينب كبري، دائما از مركز قدرت، قدرت ميگيره. تا جايي كه روز يازدهم محرم وقتي كه ميخوان اسرا را به طرف كوفه ببرند مييارن از كنار گودي قتلگاه عبور ميدن. زينب نگاه ميكنه به پسر برادرش امام سجاد ميبينه يك حالت فوق العادهاي پيدا كرده. توجه به بدن پدر، روي شتر بدن امام سجاد را بسته بودند. نميتوانست پياده بشه ولي نگاه ميكنه زينب صدا زد علي نفسك. چه شده پسر برادر ميبينم داري جانت را از دست ميدي. تو حجت خدايي، تو بايد تمام عوامل وجودت را حفظ كني. فرمود مگر اين بدن حجت خدا نيست كه در ميان گودي قتلگاه افتاده. قدرت زينب سلام الله عليها به اينجا ميرسه كه حتي يك تسلايي به امام سجاد عليه السلامه. خيلي عجيبه. اون قدر قدرت زينب كبري به جايي رسيد كه كاخ يزيد را واقعا سرنگون كرد. عجيبه وقتي وارد ابن زياد ميشه، قدرتمندان اون زمان و ظالمين اون زمان، با ظالمين زمان خيلي فرقشونه. يك مردمان مستبد بدون وجدان هر كاري كه ميخواستند ميكردند. در زمان ما شايد اين اندازهها بي وجداني در ميان ظالمين نباشه. شايد در زمان حالا اگر كسي سر دشمنش را بياره در مجلس بگذاره و با چوب بزنه به صورت و لب و دهان دشمن هر چي هم دشمنش يك آدم بدي باشه مردم ميگن اين پسته. يك قدرتمندان بيحساب قصي القلبهاي بي وجدان يك موجوادات عجيبي بودند.
زينب وارد مجلس ابن زياد ميشه. ميره در يك گوشهاي مينشينه. ابن زياد فرياد ميزنه من هذه المتكبره. اين زني كه تكبر كرد و به من سلام نكرد و در مقابل من تعظيم نكرد كي بود؟ يك از اونجا گفت، هذه زينب بنت علي بن ابيطالب. اين زينب دختر علي بن ابيطالبه. ابن زياد زبان دشنام و جسارت را به زينب كبري داد. هر كه باشد در يك چنين محيطي قرار بگيره خودش را از دست ميده، ميبازه، ميترسه لااقل. هل رأيت ثم الله عليك ديدي خدا با تو چه كرد زينب.
زينب كبري با كمال شجاعت صدا زد ما رأيت من الله الا ضميلا. به به من از خدا جز خوبي نديدم. يك عدة مردم هرزة بي وجدان به تعبير من دور برادر من جمع شدند و او را كشتند والا ما از خدا چيز بدي نديديم. هر چه داده خدا خوب بوده. مارأيت الا مقام معرفت زينب كبري اون چنان است كه ميياد وقتي وارد گودي قتلگاه شد، اينها را شايد اكثرا به عنوان روضه گوش داديد ولي دلم ميخواد يك قدري فكر كنيد. معرفتي كه زينب سلام الله عليها به سيد الشهدا داره اگر معرفت او را تشبيه بكنيم به يك اقيانوس بي نهايت. و معرفت ما را بخواييم تشبيه به چيزي در مقابل حضرت زينب بكنيم به يك قطرة خيلي كوچك. شما را به خدا الان شما اگر بريد كنار گودي قتلگاه اون منظرة عجيب را ببينيد با همة اين كه ماها معرفتمون خيلي جزئيه. چه حالي داريد. ما زياد روضه شنيديم. بعضي از روضهها را چون نشنيده بيشتر گريه ميكنه. ما چون زياد روضه شنيديم حالا هر چه از گودي قتلگاه بخونند هيچ اهميت نميديم شايد يك قدري گريه بكنيم. اما اگر تازه برخورد بكنيم.
من در كربلا يك وقتي تنها رفتم به حرم حضرت ابي عبدالله الحسين چون اون سفر با مرحوم حاج ملا آقاجان رفته بوديم كربلا. ايشان من را همه جا برد. يك جايي به نظر خودم من خودم كشف كردم. و اون گودي قتلگاه بود. خدا قسمتتون كنيد بريد زيارت يك جايي هست كه در نقره و اينها هم گذاشتند اينجا گودي قتلگاه است. كه ما رفتيم و يك مقداري هم اونجا نشستيم و گريه كرديم و آمديم توي مسافرخانه به ايشان گفتم من امروز رفتم كنار گودي قتلگاه. به من يك نگاهي كرد، گفت تو زنده برگشتي. تو سالم برگشتي! تو رفتي كنار گودي قتلگاه اونجا نشستي و آمدي ميگي اونجا را كشف كردم. بعد هم فرمودند اين چند روزي كه ما در كربلا بوديم ايشان نه حرف قتلگاه را به ما زده و نه ما را راهنمايي كرده. چرا چون خودش دلش نميآمد برود كنار گودي قتلگاه. و حال اين كه گودي قتلگاه الان عرض كردم يك در طلا دارد يك هم ضريح. حالا شما حساب كنيد زينب آمده فوجدتهم مجهولا علي وجه. ميدونيد معناي اين جمله چيه؟ زينب بدن برادر را پيدا كرد. كلمة فوجدتهم به معناي اين است كه پيدا كرد بدن برادر را. زبانم لال. پيدا كرد. ديد بدن برادر رو به روي زمين افتاده. اونجا اگر زينب سلام الله عليها از خدا در شب قدرت نگرفته بود در هر حال از خدا قدرت نگرفته بود، ارتباطش با خدا برقرار نبود با اون معرفتي كه زينب دارد بايد فوار قالب تهي ميكرد، فورا قالب تهي ميكرد. اما با كمال متانت دست برده زير بدن برادر، بدن برادر را روي دست بلند كرده، خدايا اين قرباني از آل محمد قبول بفرما.
عجيبه سيد الشهدا قرباني آل محمد اون هم در راه خدا ميدونه. اون هم تقاضا داره خدايا اين را قبولش كن. ببينيد چه معرفتي به خداي تعالي زينب سلام الله عليها داره. زينب سلام الله عليها. عالمت الغير معلمه. ما اگر معصومينمون چهارده نفر بنا بود بيشتر باشند يكيش ميگفتيم فاطمة زهراست و يكي هم زينب كبري. چون از دو معصوم غير از معصوم متولد نميشه. عالمه است. اين كلام امامه. انت بحمد الله عالمت در هيچ مكتبي درس نخوانده. اونچه دربارة زينب بايد در اين جلمه عرض كنيم همانا كه خداي تعالي دربارة پيغمبر اكرم فرموده بايد بگيم. كه تو درس نخوندي. علاوة بر اينها در دامن پيغمبر اكرم، در دامن فاطمة زهرا، در دامن علي بن ابيطالب در دامن امام حسن، در دامن امام حسين تربيتش كردن. خدا قسمتتون كنه بريد براي زيارت قبر مطهرش در شام كه ما يك وقتي تحقيقاتي دربارة مرقد مطهر حضرت زينب سلام الله عليها داشتيم اين جور نتيجه اون وقت گرفتم كه زينب صغري در مصر دفنه، يعني حضرت ام كلثوم، زينب كبري در شام دفنه. الان بخوام استدلالات خودم را بيان كنم شايد نتونم ولي اون وقت تحقيقي اين را فهميدم و فكر ميكنم در كتاب شبهاي مكه هم اين مطلب را مستدلا نوشته باشم. زينب كبري را يزيد دو مرتبه تبعيد كرد. ديد نه ايشان مردم را داره به طرف اهل بيت و طهارت سوق ميده.
وقتي آمد در مدينه مجالسي ترتيب داد براي زنها بياناتي زينب كبري سلام الله عليها داشت، مطالبي ميفرمود انقلابي به وجود آورده بود در مدينه زينب را تبعيد كرد رسيد به اين محلي كه الان قبر مطهر حضرت زينب هست. اسمش محلة اجيره است. رسيد اونجا زينب سلام الله عليها خواست كه خدايا ديگه من شام را نبينم. خاطرات خوبي از شام نداره آخه شام مردمش بدتر از همه چيز بودند. كه وقتي از امام سجاد عليه الصلاة و السلام سؤال ميشه كه آقا از همه جا به شما كجا سختتر گذشت، دو مرتبه فرمود، شام، شام. بعد خودش توضيح ميده. ميفرمايد ما وقتي وارد شام ميخواستيم بشيم سه شبانه روز، خيلي مهمه، ما را پشت دروازة نگه داشتند كه شهر را چراغانيش را تكميل كنند. عجيبه. سهل سائدي ميگه وارد شام شدم اون روزها ديدم مردم يك جشن و سرور فوق العادهاي دارند. مردم اون قدر مشغولند كه نميتونم يك نفر را پيدا كنم ازش بپرسم كه چه خبره؟ هر چي هم به تاريخ مراجعه ميكنم امروز عيدي نيست. اينها هم كه مردم مسلمانند. دو سه نفر كناري ايستاده بودند يك خردهاي اينها محزون بودند. براي مردم شام عيدي هست كه ما خبر نداريم؟ گفتند تو اهل كجايي؟ گفتم من سهل ساعدي هستم از اصحاب پيغمبرم. اول به من گفتند شايد تو بياباني هستي، اطلاعاتت چه جوريه، اگر تو فلاني هستي، سهل ساعدي هستي بدان، كه سر مقدس پسر پيغمبر را امروز وارد شام ميكنند، و مردم اين جشن را به اين خاطر گرفتن. در تاريخ انسان وقتي مراجعه ميكنه ميبينه اينها با هم فرق داشتند، بالاخره همة اينها با علي ارتباط داشتند يك مهرباني باطني در فطرتشون بود اما مردم شام اصلا مثل اين كه وجدان انساني نداشتند. شما اين را در تاريخ ميبينيد. ديديد براتون نقل كردند كه وقتي اسراي خاندان عصمت و طهارت را وارد شهر كوفه كردند مردم نان و خرما ميآوردند، تصدق ميدادن اظهار محبت ميكردند، گاهي از اونها ميخواستند، چون به اونها نگفته بودند كه جريان چيه؟ ميگفتن يك نفر خروج كرده بر امير المؤمنين خليفة زمان، و او هم ما را كشته حالا دارن اسرا را وارد ميكنند. ميآمدند نان و خرما ميدادند ميگفتند شما دعا كنيد كه ما در، ما بعضي از اقواممون هست كه اينها ناراحتي نكشند. تصدق ميدادن، محبت ميكردند، مهرباني ميكردند. وقتي زينب كبري را شناختند كوفه زجة واحده شد. همه گريه ميكردند. اين جريان بود.
شام وقتي كه اسراي خاندان عصمت را وارد كردند اينها پاي كوبي و رقص كردند. آخه انسان وجدان نبايد داشته باشد تا بتواند در مقابل يك عده ولو اين كه خاندان عصمت و طهارت نباشند كه يقينا تا اون وقت خبر به مردم شام رسيده بود، اونها مشغول اين كارها بودند. اين فرق مردم شام و كوفه بود. لذا امام سجاد نميگه كوفه. ميگه شام، شام بخاطر اين كه مردم اسمشون مسلمان اما برنامشون، عملشون مثل اعمال انساني هم نبود. مثل اعمال يك انسان بي دين هم نبود. بلكه، همانطوري كه سيد الشهدا روز عاشورا فرمود شيعة آل ابي سفيان اي شيعيان آل ابي سفيان يعني اي پيروان معاويه و يزيد اگر دين نداريد تكون احار في دنياكم. اقلا وجدان داشته باشيد. اينها وجدان نداشتند.
لذا امام سجاد ميفرمايد الشام، بر من خيلي سخت گذشت در شام. در اين شهر حضرت زينب سلام الله عليها خودش را نشان ميده. كاري كرد كه يزيد ابن معاويه با همة خباثتش، خاضع شد، خاضع شد اين در تاريخ ثبته. برنامههايي پياده كرد حضرت زينب سلام الله عليها در همان مدتي كه اونجا بود. با كمال اين كه كسي حق نداشت كسي با اونها تماس بگيره، در همان خرابه يا همان محلي كه اونها را جا داده بودند كه جاي بسيار سختي بود، كه امام سجاد ميفرمود در جايي ما را مكان داده بودند و جا داده بودند كه روز از آفتاب و شب از سرما ما استراحت نداشتيم. با اين حال. اما برنامه هايي پياده كرد. واقعا انسان گاهي فكر ميكنه. همين الان هم اگر شما بريد شام، به دمشق بريد، ببينيد چه وضعيه. برنامهها هنوز ادامه داره. هنوز داره تبليغ ميكنه زينب سلام الله عليها. قبر مطهرش با اون عظمت، مرقد مطهر حضرت رقيه با اون عظمت، قبر معاويه با اون خفت و زاري كنار همين دو مرقد مطهر. به خدا قسم عجيبه. من يك روز توي مسجد اموي نشسته بودم يك جواني آمد به من گفت كه ميخواي قبر معاويه را ببيني؟ من عبره. قبر معاويه را براي عبرت گرفتن ببين. من ميدونستم كه، چون نديده بودم گفتم بد نيست ايشان چند تا كوچه من را برد تا اين كه، بعد من گفتم اگر دولت هم بخواد اينجا را درست كنه نميشه چون اين خونهها را بايد خيلي خراب كنه. در شام شما حتي در قبرستانهاي عمومي هم بريد شما خرابتر و كثيفتر و درهم ريختهتر از قبر معاويه وجود نداره. درش را بسته بودند. من به اون، يك كسي اونجا زندگي ميكرد، گفتم اين در را باز كن ما اين را ببينيم. گفت نه از طرف حكومت گفتن درش را باز نكنيد. گفتيم كه خوب چرا؟ گفت ميرن اونجا كثافت ميكنند. از اين حرفها.
حتي به من درد دل ميكرد. ميگفت اين شيعيان، گله داشت ميرن بول ميكنند تو شيشه مييان از توي اين پنجره مياندازند اين تو. و شايع هم هست كه هر كس قبر معاويه را درست بكنه، سرنگون ميشه. يكي دو نفر هم حتي در زمان ما اين كار انجام شد. اما قبر حضرت رقيه فاصلهاش خيلي كمه. شايد اكثرتون رفته باشيد ديگه. قبر حضرت رقيه را. حاجت ميده. مريضها را شفا ميده اين دختر چهار ساله. اون قدر خدا به اين لطف كرده كه واقعا معوي و مرجع و پناهگاه شيعيانه. پايگاهي است براي شيعه. حضرت زينب سلام الله عليها هم كه معلومه. مغرب امشب زينب در همان محلة اجيره از خدا خودش خواست كه خدايا ديگه من شب را نبينم. من خاطرات خرابة شام را هنوز فراموش نكردم. كه در نيمة شب نيمة شب رقية ناز دانه از خواب بيدار ميشه. تقاضا ميكنه كه من چون پدرم را در خواب ديدم، الان پدرم اينجا بود كجا رفت؟ او را به من نشان بدهيد. سر مقدس ابي عبد الله را آوردند در مقابل او گذاشتند اين خاطرات ديگه يادم نميره. خداي تعالي هم عنايت كرد به او. زينب كبري را در امشب به جوار خودش منتقل كرد و اين را هم عرض كنم. اولياء خدا مرگ براشون مثل لباس عوض كردنه. مثل لباس عوض كردنه و لباس از بر بيرون آوردنه. چون همه جااين طرف دنيا و اون طرفش، اين عالم و اون عالم همه جا خدا هست و انس با پروردگار ميگيره انسان. مأنوس با خدا ميشه. همه جا هم محبوب انسان معشوق انسان. اونجا كه الذين آمنوا اشد حب الله كساني كه ايمان به خدا دارند حبشون شديدتر از هر چيزه به خدا با او مأنوسند، در همين دنيا و در آخرت. براشون فرقي نميكنه حالا با لباس باشند يا بي لباس. انسان كنار محبوبش باشه چه فرقي ميكنه. خوشا به حال اونهايي كه در اين دنيا اين حقيقت را درك كردند. و فهميدند كه حقيقت مردن چيه؟ حقيقت مرگ چيه؟ حقيقت مرگ اين لباس عوض كردنه. اميدواريم تمام دوستان امام عصر ارواحنا فدا به اين حقيقت برسند و از اين آيندة مجهول نترسند. يك آيندة مجهولي در مقابل داريم مردنه. هر چي هم انسان پيرتر ميشه ميبينه نزديكتر شد وحشتش بيشتر ميشه. اگر يك مرض خطرناكي هم مبتلا بشه باز وحشتش بيشتر ميشه و ناراحتتر ميشه ولي نه اولياء خدا اينطورند كه لولا آيات التي كتب الله لهم لما في شوق اگر اجل هايي كه خدا براشون قرار داده نبود، اينها اصلا ميمردند. خداي تعالي در قرآن ميفرمايد يا ايها الذين هادو ان انكم من اولياء لالله من دون الناس فتمنن الموت. تمناي مرگ بكنيد اگر شما از اولياء خدا هستيد. اين علامت اولياء خداست، از علائم اولياء خداست. اولياء خدا مردن را وارد شدن توي قبر نميدونند. اين بدنشون ميره توي قبر اين بدني كه روحي نداره هر جا ميخواد باشه. روح انسان تعالي پيدا ميكنه، رشد پيدا ميكنه، حقايق براش روشن ميشه، پردهها از جلوش برطرف ميشه تا وقتي در دنيا بوده با مؤمن بالغيب بوده حالا مؤمن بالشهود ميشه. يعني هر چي را كه اعتقاد داشته، شما اعتقاد به خدا و پيغمبر و امام زمان داريد همه غيبه. يعني با استدلال اينها را يقين كرديد. اين پردهها كنار زده ميشه همه را ميبينيد. مؤمن بالشهود ميشيد. اعبد ربك حتي يعطي الكليقين. وقتي يقينتون برطرف شد، در روايات داره كه يك ملكي ميياد به انسان ميگه كه خداي تعالي پيام برات داره و اون اينه كه اگر بخوان تا آخر دنيا بماني ميتوني. انتخاب كن. تا آخر دنيا اگر بخواي بماني ميتوني. ميخواي هم اون طرف را نگاه كن، نگاه ميكنه شما بزرگتري آرزوتون چيه. اي كه گفتي جون فداي كلام دلجويت، اين را راست گفتيم ديگه. بعضي از شماها من ميشناسم راست ميگيد در همين شعر. كاش روزي هزار مرتبه من مردم تا به ديدن رويت. اين دربارة علي بن ابيطالب دربارة ائمة اطهار دربارة امام زمانتون. پرده ميره كنار خدا را ميبينيد، پيغمبر را ميبينيد، ائمة اطهار عليهم اصلاة و السلام را ميبينيد. اولياء خدا را ميبينيد.
ما يكي از نزديكانمون فوت شده بود، بهش گفتم تو چرا رفتي؟ گفت تا حالا پيش شماها بودم، قوم و خويشان مثلا فرزندان و قوم و خويشان و اينها، خيلي كم بوديد حالا اينجا نگاه كن ببين چقدر من قوم و خويش دارم. هر چه پدر داريد اينجاست. هر چي مادر و مادربزرگ و اينها همه اينجان. تمام اولياء خدا اينجان، علماي بزرگ اينجان، شخصيتهاي برجسته اينجان. حالا انشاء الله كاري نكنم كه شب جمعهاي شما همتون نصف شب، تكميل بشيم، كامل بشيم، تمام اولياء، انبياء، يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر همه خوبان، ديگه دروغ، غيبت اين حرفها اصلا ديگه اونجاها نيست. اينجوري ميشه. اما واي بر اين كه انسان تزكية نفس نكرده باشه، روي هواي نفس معصيت كرده باشه. گناه كرده باشه. اينجا گرفتار ميشه. ديگه حالا اين جور مسائل به فيلمها هم رسيده. سابق تو كتابها اين مطالب را نوشته بودند حالا يك فيلم هم ديگه درست كردن. چون يك واقعيتي است. حتي غير مسلمانها هم نوشتهاند اين را. كه اگر انسان بستگي به دنيا داشته باشه، وقعدت به اغلالي. شب جمعه هستي و دعاي كميل ميخوني، وقعدت بي اغلالي خدايا غل و زنجيرها من رابه زمين كوبيده و نشونده. قعدت بي اغلالي اين غل و زنجيرها را بكن. تا بتونيم پرواز كنيم. تا بتونيم به سوي خدا حركت كنيم. و انشاء الله اميدواريم به بركت شب پانزدهم ماه رجب كه آخرين شب ايام ماه رجبه و ماه عبادت مخصوصا اين سه روز. شب سيزده و چهارده و شب پانزده. انشاءالله اميدواريم خداي تعالي اين غل و زنجيرها را از ما بكنه. اين صفات رزيله را از ما دور كنه (الهي آمين).
اين وابستگيها را كه به همه جا خودمون را بستيم جز به خدا اين وابستگيها را قطع كنه و ما را به خدا متصل كنه (الهي آمين). خوب شب شهادت حضرت زينبه. اين مرحومة تازه گذشته هم كه خدا انشاءالله رحمتش كنه.هم شهري حاج آقاي دعايي هم بودند. و جمعي از آقايون هم، نزديكان در مجلس تشريف آوردند. علاوة بر تسليت خير مقدم بهشون عرض ميكنيم و خداي تعالي حاج آقاي دعايي، بزرگوار را ايشان را رسوندند من هر چه به ايشان عرض كردم كه شما به جاي، نه به جاي من به جاي خودشون منبر تشريف بيارن فرمودند نه. بسيار خوب. اميدواريم كه خداي تعالي هممون را در اين شب جمعه مشول رحمت واسعة خودش قرار بده.(الهي آمين). حالا چند جمله ذكر مصيبت. دربارة زينب كبري سلام الله عليها.
براي اين كه حال عزاي بهتري پيدا كنيم چراغها را خاموش كنيد شب شهادت اين بي بي است اگر چه امروز ميلاد حضرت امير المؤمنين بوده. اما خود علي هم امشب براي دخترش ام المصائب بوده است شايد محزون باشد. وقتي كه خواستند اسرا را ببرند به طرف كوفه و شام، آوردند از كنار گودي قتلگاه عبور دادند. زينب كبري آمد كنار گودي قتلگاه، با بدن برادر راز و نياز ميكنه. سكينة مظلومه آمده،داد ميزند، هذا رأس النعش ، اين نعش كيه كه تو عمه با او با زبان حالي داري و راز و نيازي داري. حق دارد. سكينه بدن پدر را نشناسد چون بدن پدر سر ژندارد. بدن پاره، پاره روي زمين افتاده است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.