۹ رمضان ۱۴۱۵ قمری – ۱۹ بهمن ۱۳۷۳ شمسی – رحمت و مغفرت الهی

رحمت و مغفرت الهي ۹ رمضان ۱۴۱۵ قمری

 

«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الأنبياء و المرسلين سيدنا و نبينا ابی القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين لا سيما علي سيدنا و مولانا حجة بن الحسن رُوحي و الأرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ َ»[1]

شب نهم ماه مبارك رمضان هست و هشت روز سر سفره احسان پروردگار نشسته‌ايم. استفاده معنوي كه از اين سفره پرعظمت مي‌كنيم و نموده‌ايم إن‌شاءالله بركت و رحمت و مغفرت است. درباره محبت و مهرباني و رحمت پروردگار خيلي حرف هست، يك مقداري ديشب بحث كردم، مقداري هم امشب اشاره مي‌كنم. رحمت الهي شامل حال همه شده است. همان‌طوري كه ديشب گفتم رحمت عام و رحمت خاص. رحمت خاص به وسيله خودِ خدا مستقيماً انجام مي‌شود كه گفتم در قرآن فرموده است: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[2] يا مثلاً نسبت به مخلصين و افراد خالص و مؤمنين، نسبت به آن‌ها پروردگار متعال يك عنايات خاصي در قيامت دارد. روز قيامت كه مي‌شود خداي تعالي مؤمنين و مخلصين را در صحراي محشر بي‌حساب عبور مي‌دهد. آن‌ها ديگر در روز قيامت حاضر نمي‌شوند، يعني وقتي سر از قبر بيرون مي‌آورند، در صحراي محشر نه از آن‌ها حساب گرفته مي‌شود و نه در صحراي محشر حاضر مي‌شوند. در قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ‏* إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ‏»[3] همه مردم روز قيامت بايد حاضر بشوند. مردمِ قيامت، آن‌هايي كه از قبر زنده مي‌شوند در حقيقت سه دسته هستند: يك دسته اصحاب يمين هستند، يك دسته اصحاب شمال هستند و يك دسته هم مخلصين هستند.

اصحاب يمين آن‌هايي هستند كه نامه اعمال آن‌ها به دست راست آن‌ها داده مي‌شود. اصحاب شمال آن‌هايي هستند كه كار آن‌ها سخت است و نامه اعمال آن‌ها به دست چپ آن‌ها داده مي‌شود. مخلصين اساساً در قيامت حاضر نمي‌شوند. مستقيم وقتي كه از قبر سر بيرون مي‌آورند، ملائكه‌اي هستند كه آن‌ها را يكسره به بهشت راهنمايي مي‌كنند و روز قيامت حساب هم ندارند، گِرو اعمال خود هم نيستند «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏َ»[4] جزا داده نمي‌شويد مگر آنچه را كه عمل كرديد «إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ» مگر بندگان مخلص كه به عمل اين‌ها توجه نمي‌شود. اين‌ها رحمت خاصه است كه شامل حال مؤمنين و مخلصين مي‌شود. در دنيا انسان مي‌تواند خود را در آن جمعيتي كه مشمول رحمت خاصه پروردگار مي‌شوند قرار بدهد، يعني در دنيا يكي از كارهاي شما اين باشد كه بي‌دريغ براي خدا كار كنيد تا خدا هم بي‌دريغ رحمت خود به شما را نازل كند. اگر شما روي حساب كار كرديد، ديديد ديگر يك عده هستند كه مدام به فكر ثواب هستند، البته گاهي مي‌شود انسان از ثواب زيادتر استفاده مي‌كند كه اين نزد خدا محبوب‌تر است، مثلاً مي‌گويند نماز جماعت اگر ده نفر بيشتر باشد آن‌قدر ثواب دارد كه اگر جن و انس نويسنده بشوند نمي‌توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند، معناي اين آن است كه خدا اين كار را خيلي دوست دارد. از اين ما محبت پروردگار را نسبت به اين عمل به دست مي‌آوريم، لذا اين عمل را ترجيح مي‌دهيم، اين اشكالي ندارد اما اگر نه، مي‌خواهيم ببينيم مُزد كدام يكي بيشتر است، اجر كدام كار بيشتر است، براي كدام يك از اعمال عبادي بيشتر روز قيامت به ما مُزد مي‌دهند،‌ اين‌جا اهل حساب شديم، خدا هم با ما حساب مي‌كند و مُزد ما را طبق حساب خود عنايت مي‌كند. بنابراين اگر مي‌خواهيم جزء مخلصين باشيم، بعد از تزكيه نفس و رسيدن به كمالات كوشش بكنيم كه بي‌دريغ براي خدا كار بكنيم. وجود خود را خالص براي پروردگار قرار بدهيم. فكر اينكه چقدر خدا به ما لطف كرده است كه ما در مقابل او اين كارها را بكنيم نباشيم. اين‌جا مشمول رحمت خاصّه پروردگار خواهيم شد. به طور كلي اگر كسي بخواهد مشمول رحمت خاصّه الهي بشود بايد پاك بشود و خالص بشود و خدا را خالصاً بندگي كند و روح و قلب او خالص براي خدا باشد.

يكي ديگر از مواد اين ضيافت كه پروردگار متعال ما را به آن دعوت كرده است مغفرت است «بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ … دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ»[5] مغفرت از چيزهايي است كه خيلي اهميت دارد،‌ معناي مغفرت در حقيقت پرده انداختن روي بدي‌هاي ما است. اين را بدانيد كه ما سرتاپا بد هستيم. حتي ذات مقدس پروردگار به پيغمبر اكرم مي‌فرمايد: «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى‏»[6] اي پيغمبر تو را ما يك گمراهي…، يعني معناي آن اين است، مخلوق به طور كلي ضعيف است، ناقص است، فقير است «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»[7] همه شما فقراي درِ خانه خدا هستيد. اگر لطف پروردگار و مغفرت پروردگار نباشد همه ماها پُر از نقص هستيم، سر تا پا عيب هستيم. تنها چيزي كه عيب‌ها را مي‌پوشاند، تنها چيزي كه شخصيت انسان را بالا مي‌برد، تنها چيزي كه نواقص انسان را از بين مي‌برد، مغفرت پروردگار است. يك پرده‌اي روي تمام نواقص ما مي‌اندازد «يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ»[8] وقتي ما به خداي تعالي خطاب مي‌كنيم، ‌عرض مي‌كنيم: اي خدايي كه خوبي‌هاي انسان را ظاهر مي‌كني، شما نيمه شب نماز شب خواندي، كسي نفهميده است، همه مردم شما را انسان خوبِ نمازشب‌‌خوان مي‌دانند. «يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ» باطن انسان خيلي بد است، تا بتواند ذات مقدس پروردگار، نه اينكه تا قدرت داشته باشد، تا بشود، تا بشود خدا پرده‌پوشي مي‌كند كه آبروي تو نرود. يك نفر را خدمت علي بن ابيطالب (عليه الصلاة‌ و السلام) آوردند، اين دزدي كرده بود، حضرت به او فرمودند: چند دفعه است دزدي مي‌كني؟‌ گفت: دفعه اول است. حضرت تأمل كردند، بعد دستور دادند بالأخره ثابت شده است كه دست او را بِبُرند. گفت: حالا كه مي‌خواهيد دست من را بِبُريد من هفتاد مرتبه هم بيشتر دزدي كردم. حضرت فرمود: من هم در همين فكر بودم كه چطور در دفعه اول خدا آبروي تو را برد،‌ من در اين فكر بودم كه تو گفتي دفعه اول من است.

انسان معصيت‌ها مي‌كند خدا پرده مي‌اندازد، گنا‌هاني مي‌كند خدا پرده مي‌اندازد، غفارالذنوب، ستارالعيوب، خداي تعالي غفار است، غفار به معناي خيلي پرده‌اندازنده و پوشاننده. ديديد يك نفر كه شما را دوست دارد، يك وقتي شما ممكن است يك كار بدي بكنيد، مردم دارند مي‌بينند. مي‌گويد: مردم دارند مي‌بينند، حواس خود را جمع كن. اين غفاريت است، غفار باشيد، اينكه دستور دادند شما غيبت نكنيد براي اينكه منافات با غفاريت شما دارد. شما كسي را ديديد گناه كرد، يك معصيتي كرد، وقتي ستر كرديد و وقتي كه غفار بوديد، غفور بوديد،‌ او را حفظ مي‌كنيد، گناه او را نمي‌گوييد، اما اگر به اصطلاح آمديد ستر او را پاره كرديد، آبروي او را برديد، در بين مردم گفتيد كه فلاني را من ديدم گناه كرد، فلان معصيت را كرد، اين را بدانيد خداي تعالي را به غضب درمي‌آوريد كه اين گناه در نزد ذات مقدس پروردگار از زناي با محارم در مسجدالحرام بدتر است. چرا بدتر است؟ به جهت اينكه خدا غفار است، دوست دارد تو هم غفار باشي. خدا غفور است دوست دارد تو هم غفور باشي. غفور به معناي بخشنده نيست، غفور به معناي پوشاننده عيب است. به معناي همان ستار است، ستارالعيوب، شما هم ستارالعيوب باشيد، معصيت‌هاي مردم را نگوييد، خدايي نكرده اگر تهمت زديد كه از دايره بشريت و انسانيت خارج شديد و جزء شياطين شده‌ايد و نام شما را پروردگار متعال در زمره شياطين مي‌نويسد، اما اگر ديديد كه يك شخصي گناه كرد، البته خود او ستر آن را پاره نكرده باشد، خود او آبروي خود را نبرده باشد،گاهي بعضي گناه علني مي‌كنند. مي‌آيند علناً روزه مي‌خورند، مي‌آيند در بازار و كوچه علناً گناه مي‌كنند، اين گناهان علني يعني خودِ انسان پرده خود را پاره كرده است و مهلت نداده است براي اينكه مردم با او با غفاريت برخورد بكنند، اما اگر او خواست آبروي خود را حفظ كند، در خِفا معصيت كرد، اين‌جا بر شما واجب است كه ستر او را پاره نكنيد، حجاب او را، آنچه كه او سبب قرار داده است براي اينكه محفوظ بماند از ديد مردم، از آبروريزي، اين را از بين نبريد. آنقدر گناه غيبت زياد است كه روايات عجيبي دارد،‌ علاوه بر آيه قرآن كه خداي تعالي مي‌فرمايد: «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»[9] آيا دوست داريد گوشت برادر مؤمن خود را بعد از اينكه مُرده است بخوريد؟ كراهت داريد، دوست نداريد، غيبت كردن را هم دوست نداشته باشيد. غيبت انحاء مختلف دارد، فكر نكنيد فقط آمدن و گفتن به اينكه من ديدم فلاني، فلان گناه را كرد، فلان معصيت را كرد غيبت است،‌ نه، گاهي مي‌شود كه انسان با يك اشاره غيبت مي‌كند. فلاني… خود را اين‌طوري بكني. صحبت از شخصي مي‌شود، بعضي از اين مقدس‌ها هستند كه بدتر از غيبت را انجام مي‌دهند چون مي‌خواهند غيبت نكنند. آقا حرف فلاني را نزن به غيبت مي‌افتيم، اين‌طوري مي‌گويند. خدا نكند كه مثلاً ما مثل او بشويم، همه اين‌ها غيبت است، فرقي نمي‌كند، بلكه اين‌ها بدتر از غيبت است، يا مثلاً فلاني چطوري انساني است؟ چه عرض كنم، همين چه عرض كنم، خود اين كلي غيبت است. خدا عاقبت ما را به خير كند -دعا هم مي‌كنيم- خدا عاقبت همه را به خير كند، خدا انسان را از شرّ شيطان حفظ كند، اين‌ها هست، همه اين‌ها را اين مقدس‌هاي خشكِ به اصطلاح، چه بگويم؟ كه بدتر از همان مقدس‌هاي زمان اميرالمؤمنين هستند،‌ خوارج نهروان. خدا همه را از شرّ شيطان حفظ كند، دعاي خوبي است ديگر، اما اين بي‌انصاف وقتي اين حرف را زده است كه پرسيدند فلاني چطور است؟ فلان عالم چطور است؟ فلان عالم چطور انساني است؟ آقا چه عرض كنم، ايشان را حالا كنار بگذار، علما بايد اهل گناه نباشند، اهل دنيا نباشند، مدام مي‌نشيند مي‌گويد علما نبايد اين‌طوري باشند، حالا يعني اين‌ آقا اهل همه اين حرف‌ها است. همه اين‌ها غيبت است، هيچ فرقي نمي‌كند. از دو حال خارج نيست، در مورد كسي از شما مي‌پرسند و با شما مشورت مي‌كنند كه چطور انساني است؟ يا بيهوده سؤال كرده است يا اينكه كاري دارد. مثلاً مي‌خواهد… خدمت شما عرض شود كه يك جواني است آمدند از شما سؤال مي‌كنند آقا چطور جواني است؟ دختر خود را مي‌خواهد به او بدهد، اين‌جا مشورت است، جدي بگو، اين‌جا معصيتي هم از او ديدي، عادت به گناهي از او ديدي بگو و نگذار اين ازدواج برقرار بشود، و يا اينكه نه كاري ندارد، فقط نشستيد و مي‌خواهيد حرف مردم را بزنيد، اين‌جا يك طوري خود را نشان بده…، اگر تعريف دارد، مدح دارد مدح او را بگو، اگر هم مدحي ندارد يك طوري خود را نشان بده كه او را نمي‌شناسي. ما با يكي از علما برخورد كرديم، درباره يك نفري من از او سؤال كردم گفت: من واقع قضيه اين است كه درست ايشان را نمي‌شناسم، ما هم راحت شديم، بعد ديدم نه او مي‌خواهد بگويد يعني درست نمي‌شناسم، نمي‌دانم كه اين چه صفات روحي دارد، چه كمالات روحي دارد، اين‌ها را مثلاً‌ نمي‌شناسم، كه هيچ كس آن‌طوري كه منظور او بود كسي را نمي‌شناسد، ما هم چون مي‌خواستيم مشورت كنيم، رفتيم از كسي ديگر درباره او سؤال كرديم.

حفظ الغيب بايد كرد. انسان پشت سر برادر مؤمن خود بايد بهتر باشد تا پيش روي او. پشت سر به برادر مؤمن خود بايد احترام بيشتري بگذارد تا پيش روي. جلوي روي او كه مي‌رسي جنابِ مستطابِ آقاي چه، يا مثلاً… يك وقتي در دفتر تلفن، من نوشته بودم آقاي چه، يك كسي نگاه كرد گفت: مگر اين را خود او مي‌بيند كه شما‌ آقا نوشتيد و فلان. يعني اگر خود او مي‌بيند تو بايد آقا بنويسي، نه احترام برادر مؤمن تو بايد محفوظ باشد. وقتي هم كه مي‌خواهي دعا كني بگو: خدايا آقاي فلان را ببخش و بيامرز، چه اشكال دارد؟‌ خدا رحمت كند مرحوم حاج ملا‌‌ آقا جان مي‌آمد مي‌گفت… يك مَثَل معروفي هست مي‌گويند كه «تسقط الآداب بين الاحباب» اين روايت نيست، آداب بين دوستان ساقط مي‌شود، يعني مي‌تواني جلوي آن‌ها پاي خود را دراز كني، مي‌تواني ملق بزني، مي‌تواني خدمت شما عرض شود كه هر كار بد و خوبي را انجام بدهي. ايشان مي‌گفت: آيا ادب چيز خوبي است يا چيز بدي است؟ اگر خوب است انسان يك چيز خوبي كه دارد در مرحله اول براي دوستان خود مي‌خواهد. بايد به دوستان خود هديه بدهد، نه براي غريبه‌ها بخواهد. اگر انسان ادب دارد بايد در مقابل دوستان خود داشته باشد. هر كسي را بيشتر دوست داري بايد نسبت به او ادب بيشتري داشته باشي.

ستارالعيوب باشيد، اگر از كسي بدي ديديد… البته خداي تعالي در قرآن مي‌فرمايد: «لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ»[10] خدا دوست ندارد كه صداي انسان بلند بشود به بدي، پشت سر مردم، مگر به او ظلم شده باشد «إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ» به كسي كه به او ظلم شده است بگويند داد هم نزن، ناراحت هم نباش،‌ حرف هم نگو، براي اين عُقده مي‌شود، استثناء دارد، اگر يك ظلمي به شما شد، در روايات هست كه گاهي مي‌شود ظالم را مظلوم مي‌سازد. مدام به او ظلم كردند اين چيزي نگفت، اين گفت: خيلي خوب است. مدام… خدمت شما عرض شود مي‌گويند يك شخصي يك نسبت به يك فردي بي‌ادبي كرد، اين برگشت يك چيزي به او هديه داد. گفتم: چرا اين كار را كردي؟ گفت: اين مجازاتی بود که به او دادم، اين با خود حساب مي‌كند –انسان احمق اين‌طوري است- كه من نسبت به اين كه بي‌ادبي كردم اگر به يك انسان بزرگتري بي‌ادبي كردم يك هديه بزرگتري به من مي‌دهد، آن‌وقت او ديگر به حساب اين خواهد رسيد، ‌اين‌طوري است. گاهي مي‌شود انسان بايد در مقابل ظلم بايستد.‌ همين‌طوري كه ديديم در همين انقلاب كه اين ده روز دهه فجر انقلاب اسلامي است كه يكي از الطاف خفيّه پروردگار نسبت به ما مردم ايران، همين مسئله سرنگوني شاه بود و إن‌شاءالله نواقص آن هم برطرف مي‌شود و در رأس حكومت اسلامي ايران يك عالِم ديني، يك مجتهد ديني نشسته باشد. اين خيلي ارزش دارد، خيلي اهميت دارد، اميدواريم اين انقلاب را تا زمان ظهور حضرت مهدي (عليه الصلاة‌ و السلام) روز به روز بهتر و باشكوه‌تر و موفق‌تر ببينيم تا آنكه حضرت وليعصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) آنچه را كه مايل است در تمام دنيا جايگزين همه ظلم‌ها، همه بيچارگي‌ها قرار بدهد، إن‌شاءالله پروردگار متعال اين عنايت را به ما مردم مسلمان بفرمايد و امام زمان (عليه الصلاة و السلام) را در زمان ما ظاهر كند. بنابراين باز فراموش نكنيد كه غيبت يا حتي اظهار بدي‌هاي مردم را كردن و گفتن گاهي واجب مي‌شود، به خاطر اينكه انسان دست ظالمين را قطع كند و نگذارد ظلم به فرد يا به جامعه بشود. خداي تعالي دوست ندارد كه بندگان او مفتضح بشوند، درباره اين موضوع مي‌خواستم يك مقدار صحبت كنم.

به خدا قسم خداي تعالي آن‌قدر شماها را دوست دارد، آن‌قدر به شما محبت دارد، تقريباً اين‌طوري دارد با شما حرف مي‌زند كه بندگان من، من هر چه شما گناه بكنيد مي‌بخشم ولي مردم نمي‌بخشند. اگر ده سال قبل يك گناه كرده باشي، صد مرتبه هم توبه كرده باشي، صد برابر آن كار خوب هم انجام داده باشي، باز مي‌گويند اين همان كسي است كه آن گناه را كرد. مردم نمي‌بخشند، كوشش كنيد گناهان شما را مردم نبينند. گناه علني ولو صغيره باشد در نزد پروردگار اهميت آن بيشتر از گناه كبيره‌اي است كه مخفي انجام بشود. گناهان كوچك به خاطر علني شدن آن‌ها گاهي گناه كبيره مي‌شوند. گاهي انسان گناه صغيره‌اي در جامعه، در بين مردم انجام داده است ولي چون مردم نسبت به گناه حالتي پيدا كردند كه گناه را انجام مي‌دهند، اينكه شيطان اين همه مورد مؤاخذه و طرد پروردگار واقع شد چون يك امري را انجام نداد، ممكن بود عذر و بهانه‌اي هم بياورد، در ميان ملائكه بوده است «كانَ مِنَ الْجِنِّ»[11] آيه شريفه قرآن است، او اصلاً جزء ملائكه نبود، از اجنه محسوب مي‌شد «كانَ مِنَ الْجِنِّ» خدايا تو هم كه به ملائكه فرمودي: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» سجده بكنيد براي آدم، من هم جزء ملائكه نبودم و خيلي معذرت مي‌خواهم و يك طوري مطلب را مي‌پيچاند و خدا هم ستارالعيوب است،‌ او را مي‌بخشيد، صرفنظر مي‌كرد، اما گاهي مي‌شود كه انسان نه، بناي مخالفت با خدا را دارد. معصيت كرده است، گناه كرده است «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ» همه سجده كردند مگر ابليس. ابليس نگفت: خدايا من جزء ملائكه تو نبودم، خلاصه يك عذري براي پروردگار نتراشيد، معصيت خود را، گناه خود را علني كرد، خداي تعالي هم او را مؤاخذه كرد، او را مؤخذاه كرد. چرا خداي تعالي بايد اين‌قدر ابليس را مؤاخذه كند؟ به اين فكر كرديد؟ براي اينكه گناه را علني كرد. مخالفت با پروردگار را علني كرد، عرض كردم اگر يك عذري مي‌آورد شايد اين‌طور پروردگار متعال با او برخورد نمي‌كرد ولي او علني اين كار را انجام داد، چون طبق روايات صحيح ما و طبق آنچه كه ما بايد معتقد باشيم، تمام ارواح بني آدم در آن‌جا جمع بودند، داشتند نگاه مي‌كردند، وقتي كه خداي تعالي به ملائكه فرمود: «اسْجُدُوا لِآدَمَ» همه داشتند نگاه مي‌كردند. بشر اصلاً‌ فكر نمي‌كرد مي‌شود با خدا مخالفت كرد ممكن است با خداي عظيمي كه همه در مقابل او بلي گفتند «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ… أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏»[12] همه خدا را به خدايي و ربوبيت تصديق كردند ، بشود در مقابل اين خدا گناه و معصيت انجام داد، اما وقتي شيطان اين كار را كرد همه مردم، همه بني آدم نسبت به گناه تقريباً بي‌تفاوت شدند،‌ فهميدند مي‌شود گناه كرد، به اصطلاح ما سنگ اول را شيطان انداخت،‌ از اين جهت رَجيم شد و از اين جهت خداي تعالي فرمود: «وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتي‏ إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ‏ِ»[13] تا روز قيامت لعنت من بر تو باد. چرا؟ به جهت اينكه گناه او علني بود، خداي تعالي غفار است، ستار است، ستارالعيوب است و نمي‌خواهد عيب شما و گناهان شما علني بشود، چون مردم شما را نمي‌بخشند، خدا شما را زود مي‌بخشد،‌ خدا غفارالذنوب است اما مردم غفارالذنوب نيستند. بنابراين يكي از الطاف پروردگار در اين ماه مبارك رمضان اين است كه از شما به ضيافةالله دعوت شده است «بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» مغفرت. خدا همه شما را مي‌بخشد، گناهان شما را مي‌آمرزد. در روايت هست كه در شبانه‌روز هزار هزار نفر را از آتش جهنم خدا نجات مي‌دهد و در شب و روز جمعه هر ساعت هزار هزار نفر را. يكي ممكن است بگويد: پس هيچ گنهكاري باقي نمي‌ماند؟‌ اين‌طور سفره‌اي پروردگار انداخته است، به اندازه اينكه هر شبانه‌روز هزار هزار نفر كه يك ميليون نفر باشد از اين سفره استفاده كنند خداي تعالي آمادگي دارد، اما بايد انسان ذائقه آن را هم داشته باشد، خورنده هم باشد، بيايند از اين سفره استفاده بكنند. زمينه را خدا در ماه مبارك رمضان فراهم كرده است، خدا إن‌شاءالله در اين ماه ما را از اين سفره پُربركت الهي كه كنار آن حضرت بقيةالله (ارواحنا فداه) نشسته است و أولياء خدا هم نشسته‌اند بهره‌‌مند كند و از بركات اين ماه و مغفرت و رحمت اين ماه خداي تعالي كمال بهره را به ما عنايت بفرمايد.

مهمان عزيزي داريم كه حدوداً شايد بيست سال است كه خدمت ايشان نرسيدم،‌ جناب آقاي حجةالإسلام و المسلمين آقاي شيخ عزيزالله از علماي بزرگ تركيه هستند، و ايشان خدمات بزرگي كردند. من در قارص  كه يكي از شهرهاي تركيه بود راه زيادي را پيمودم براي ديدن ايشان و رفتيم و يك شبانه‌روزي هم مهمان ايشان بوديم. امروز رفتيم خدمت ايشان برسيم، متأسفانه مثل اينكه در هتل تشريف داشتند ولي آن دفتردار هتل گفت بيرون رفتند و توفيق زيارت ايشان را امروز پيدا نكرديم، الآن خدمت ايشان رسيديم. إن‌شاءالله اميدواريم اين بزرگاني كه در جاهاي حساس دنيا… كه ما مي‌دانيم كه چقدر مشكلات دارند هم از نظر حكومت و هم از نظر مردم، چه خدمات ارزنده‌اي اين بزرگان در آن‌جا مي‌كنند. الآن ظاهراً آن‌طور كه شنيدم در استانبول و قارص تشريف دارند ، آن حدود قارص اكثراً شيعه هستند و شيعيان تركيه هم غالباً آن طرف هستند. بحمدلله با همت بزرگاني مثل ايشان و مرحوم پرفسور گلپنارلی كه من ايشان را هم آن‌جا ديدم، و يك آقاي ديگري از علما بود كه آن دو نفر فوت كردند، ظاهراً مرحوم آقاي آشيخ مالك بودند، اين بزرگان را ما در آن‌جا زيارت كرديم و بعد از بيست سال، نمي‌دانم شايد بيست سال بيشتر باشد، بعد از بيست سال خدمت ايشان از روي منبر رسيدم. اميدواريم خداي تعالي همه ما را زير سايه امام زمان از جميع بليّات و آفات حفظ بفرمايد.

شب نهم ماه مبارك رمضان است، إن‌شاءالله مشمول الطاف پروردگار در اين ماه خواهيم بود. امروز چهارشنبه بود، متعلق بود به چهار امام بزرگوار، حضرت موسي بن جعفر و حضرت علي بن موسي الرضا و حضرت امام جواد و امام هادي (عليهم السلام). امام جواد (عليه السلام) در ميان اهل‌بيت عصمت و طهارت خيلي محبوب است. حضرت علي بن موسي الرضا فرمودند: تولدي در اسلام پراهميت‌تر و پربركت‌تر از تولد فرزند من امام جواد نبود. همان‌طوري كه از اسم مبارك ايشان استفاده مي‌شود امام جواد (عليه الصلاة و السلام) صاحب جود است. مأمون بعد از شهادت حضرت علي بن موسي الرضا اباصلت را دستگير كرد و در ميان زندان انداخت. يك سال در زندان بود. يك روز به ياد آورد كه يك آقايي بود كه وقتي من درهاي حجره را بسته بودم، درها را بسته بودم، او از در بسته وارد شد و با يك چشم بر هم زدن از مدينه خود را به توس رساند. من چرا به آن آقا متوسل نشوم؟ رو به قبله نشست، اشك از چشم‌هاي او جاري شد، ‌عرض كرد: «يَا أَبَا جَعْفَرٍ»[14] –حالا به تعبير ما- «يَا أَبَا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍٍّ أَيُّهَا التَّقِيُّ الْجَوَادُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ» اباصلت هرطوري و با هر زباني بود اظهار ارادتي به امام جواد كرد و حضرت را خواست، يك وقت ديد امام جواد در ميان زندان حاضر شدند. عرض كرد: آقا من يك سال در زندان هستم، شما چرا به فرياد من نرسيديد؟ حضرت فرمود: تو حالا به ياد ما افتادي، تو حالا ما را خواستي، من هم حالا آمدم. دست اباصلت را گرفت، او را از ميان زندان آزاد كرد.

آن شخص مي‌گويد: من در مسجد رأس الحسين نشسته بودم، داشتم عبادت مي‌كردم، يك وقت ديدم يك آقايي آمدم دست من را گرفت و برد تمام اماکن مقدسه را زيارت كردم و مسجدالحرام و طواف و اعمال عمره را،‌ همه را در يك شب انجام دادم، باز من را برگرداندند شام، در مسجد رأس الحسين. سال بعد هم همين برنامه را اين آقا انجام داد، وقتي خواست از من جدا بشود دامن او را گرفتم‌، عرض كردم: به حق آن كسي كه اين مقام را به تو داده است، بگو ببينم تو چه كسي هستي؟ گفت: من جوادالأئمه هستم. من اين قضيه را براي بعضي‌ها نقل كردم، من را متهم كردند كه من ادعاي پيغمبري كردم، من را در ميان اين زندان انداختند. آن شخص مي‌گويد: دل من به حال اين سوخت، برداشتم نامه‌اي براي زيّاد نوشتم كه اين ادعاي پيغمبري ندارد، جريان او اين است، ديدم زير نامه من نوشته است، همان كسي كه او را در يك شب اين همه سِير داده است بيايد او را از زندان خلاص كند. مي‌گويد: من به زندان برگشتم كه بروم او را دلداري بدهم، ديدم زندانبان مي‌گويد: اين مردي كه ديشب ادعاي پيغمبري مي‌كرد معلوم نيست به زمين فرو رفته است يا به آسمان. من فهميدم جوادالأئمه او را از زندان آزاد كرده است. امام جواد نزد علي بن موسي الرضا خيلي محبوبيت دارد. گاهي مي‌ديدند علي بن موسي الرضا پاي گهواره امام جواد نشسته است و فرزند خود را به استراحت… براي او دعا مي‌كند، براي او لالايي مي‌گويد و خلاصه اظهار محبت به فرزند عزيز خود مي‌كند. اما نگذاشتند امام جواد در اين دنيا زياد بماند. ام‌الفضل او را مسموم كرد، يكي از آثار سمّ اين است كه عطش بر انسان غلبه مي‌كند، صداي العطش امام جواد بلند بود. كنيزكي بود، رفت ظرف آبي برداشت و براي امام جواد آورد، ‌ام‌الفضل اين ظرف آب را از دست او گرفت، گفت: بگذار ابن‌الرضا با لب‌هاي تشنه از دنيا برود. «السلام عليك يا جوادالأئمه» امام جواد از دار دنيا رفت، خيلي از چيزها و مصائب آن حضرت به جدّ أبي‌عبدالله الحسين بود، با لب‌هاي تشنه مانند جدّ خود أبي عبدالله از دار دنيا مي‌رود. ام‌الفضل دستور داد بدن امام جواد را روي بام در مقابل آفتاب سه شبانه‌روز بيندازند. همان‌طوري كه بدن سيدالشهداء در سرزمين كربلا «مُلْقی ثَلاثا بِلا غُسلٍ وَلا کفَنٍ» سه شبانه‌روز در مقابل آفتاب بدون غسل و كفن افتاده است. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»

 

 



[1]. بقره، آيه 183.

[2]. عنكبوت، آيه 69.

[3]. صافات، آيات 158 و 160.

[4]. همان، آيه 39.

[5]. بحار الأنوار، ج ‏93، ص 356.   

[6]. ضحي، آيه 7.

[7]. فاطر، آيه 15.

[8]. الكافي، ج ‏2، ص 578.  

[9]. حجرات، آيه 12.

[10]. نساء، آيه 148.

[11]. كهف، آيه 50.

[12]. اعراف، آيه 172.

[13]. ص،‌ آيه 78.

[14]. بحار الأنوار، ج ‏99، ص 249.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *