۱۹ رمضان ۱۴۱۲ قمری – رحمت و مغفرت الهی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى أَشْرَفِ الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین سَيِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ عَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ لَا سِیَّمَا عَلَی سَيِّدِنَا وَ مَولانا حُجَّةِ بْنِ الْحَسَن روحِی وَ أَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفِدَاء وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ مِنَ الْآنَ إِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّین».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا».[1]
یکی از چیزهایی که امشب به خصوص، باید بفهمیم و در گذشته خلاف این را به ما تبلیغ کردند این است که خدا را، مهربانتر از آنچه که تا به حال به ما گفتهاند، باید بشناسیم. در طول زمان، شاید به خاطر اینکه مردم قرون قبل، از نظر سواد و از نظر رشد فکری، در یک وضعی بودند که فقط با ترساندن از خدا، آنها را از گناه نگه میداشتند و لذا در گذشته مبلغین ما، ما را از خدا زیاد ترساندند، مثل ترسیدن یک مظلوم از ظالم. یک بیدادگر که بر یک عده مردم مسلط میشود و همه باید از او، از بیداد او و از بیدادگری او بترسد، ولی فکر میکنم زمان ما، زمانی است که مردم رشد فکری پیدا کردهاند به تجربه برای شخص خود من ثابت شده که امروز، وضع مردم طوری است، در اثر تحصیلات، باسواد شدن، اطلاعات فراوانی به دست آوردن از معارف حقی الهی و بالأخره رشد فکری، مردم را حالا دیگر نباید با ترساندن از خدا و عذاب الهی، از گناه نگه داشت، راه دیگری دارد، همان راهی که خود قرآن انتخاب کرده، که إنشاءالله امشب میخواهیم به عنوان مقدمۀ توجهتان به خدا و گرفتن حاجاتتان از پروردگار و ارتباطتان امشب با ذات مقدس متعال، عرض کنم.
حتی مردم نسبت به زمامدارهای خودشان در گذشته، همینطور بودند. یعنی یک زمامدار دیکتاتور مستبد، فقط با ترساندن و اظهار قدرت کردن، مردم را میتوانست کنترل کند و مردم در طول زمان، هر چه جلوتر میرویم این جهت بیشتر است که تسلط یک قدرتمند و بیچاره کردن مردم تا میرسد به زمان فرعون و آن زمامداران خودسر، که هر چه ادعا میکردند مجبور بودند مردم بشنوند و قبول کنند، حتی ادعای خدایی میکردند و مردم لاعلاج، مجبور بودند که آنها را به خدایی قبول کنند و تنها چیزی که مردم را وادار میکرد که آنها او را بپذیرند، دو چیز بود: یکی عدم رشد فکری مردم و بیسوادی مردم، یکی هم اعمال قدرت و شکنجه و اذیت و آزار، از ناحیۀ قدرتمند.
ولی زمان ما، در سراسر کرۀ زمین، یک وضعی است که مردم، حاضر نیستند زیر بار ظلم بروند. هر کجا که ظلم فشار میآورد مردم یک حرکتی میکنند و بالأخره خودشان را، از زیر بار ظلم نجات میدهند و یا اینکه لااقل داد میزنند و میفهمند که ظلمی بر آنها واقع شده. شما شاید بهترین نمونهای که در اثبات این مطلب دیده باشید انقلاب خود ایران بوده، آن ظلمهایی که از طرف رژیمهای گذشته و بالأخص رژیم شاه بر مردم فشارهایی که بر مردم وارد شد، یک روز دیدیم همه با یک زبان، با یک حرکت، خودشان را از زیر بار ظلم نجات دادند و انقلاب کردند و نظیر این مسائل، زیاد بوده همین الآن هم هست.
مردم فلسطین، اینها تا یک مدتهایی بود که هر چه آنها را اذیت میکردند و بر آنها ظلم میکردند میدیدید که زیر بار ظلم میرفتند. شاید پنجاه سال قبل، همین مردم فلسطین بومدند که سرزمینهای خودشان را به دست خودشان، به دست اسرائیلیها دادند ولی امروز، حرکت کردند و دوست دارند با سنگ و چوب، زمینهای خودشان را پس بگیرند. من نمیخواهم شب احیاء و احتمال شب قدر، امشب برای شما، در این مسائل حرف بزنم.
میخواهم مطلبی را به طور کلی برای شما عرض کنم که مردم دنیا و بالأخص مسلمانها و باز بالأخص شیعه، امروز باید از یک راه دیگری آنها را با خدا مرتبطشان کرد، با ترساندن از خدا، آخر ما یک اشتباهی داشتیم شاید هم اشتباه نبوده، فرهنگ مردم گذشته و قرون گذشته این گونه بوده که تا میتوانستیم میگفتیم: باید از خدا ترسید! ترس از خدا یعنی چه؟ امشب من این را میخواهم برای شما عرض کنم، که آیا ترس انسان از خدا، مثل ترس یک مظلوم از ظالم است؟ که این غلط است. پس ترس از خدا چطوری است؟ خدایی که در تمام سورههای قرآن که شروع میشود، میگوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» خدای مهربان، خدای مهربانی که بر همه مهربان است، بر مؤمنین به خصوص، مهربانتر است. در سورۀ حمدی که در شبانهروز ما ده مرتبه در نماز لااقل تکرار میکنیم، هم در بسم الله، رحمان و رحیم هست و هم در خود سورۀ حمد. «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»[2]
رحمان و رحیم یعنی چه؟ یعنی خدای مهربان، خدای پر محبت، خدایی که بندگانش را دوست دارد. مبلغین ما در قرون گذشته، که در کتابهایشان دیده میشود، سختشان است این آیه را تحت الفظی و زیر آیه ترجمه کنند، این آیهای که تلاوت کردم. «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ» ای بندگانی که اسراف کردید، زیادهروی در گناه کردید، «عَلَى أَنفُسِهِمْ» خیلی گناه کردید، «لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ» از رحمت و محبت خدا مأیوس نشوید، چرا؟ من خیلی گناه کردم.
یک روز یک معاذ ابن جبل آمد وارد بر پیغمبر اکرم شد و اشک میریزد و گریه میکند. رسول اکرم از او سؤال فرمودند: چرا اینطور گریه میکنی؟ عرض کرد: یک جوان خوش سیمایی، بیرون درب منزل شما نشسته، آنچنان اشک میریزد که من از گریۀ او، به گریه آمدم و میخواهد با شما ملاقات کند. حضرت فرمود: بگویید بیاید داخل. وقتی وارد شد، همینطور گریه میکند اشک میریزد، در حضور پیغمبر اکرم نشسته، گریه به او مهلت نمیدهد که حرف بزند، رسول اکرم از او سؤال کردند: چه شده که اینطور گریه میکنی؟ عرض کرد: من یک گناهی کردم که یقین دارم خدا به من دیگر مهربانی نمیکند. گناهت چیست؟ گفت: گناه من خیلی بزرگ است. گناه تو بزرگتر است یا آسمانها؟ گناه من، گناه تو بزرگتر است یا کوهها؟ گناه من، دائم پیغمبر اکرم پرسید، هر چه پرسید، این جوان گفت: گناه من بزرگتر است. گناه تو بزرگتر است یا عفو پروردگار؟ گفت: نه، عفو پروردگار اگر بزرگتر نبود، که من در خانۀ تو ای رسول اکرم نمیآمدم. «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»[3] اگر یک عده گنهکار نزد پیغمبر اکرم آمدند، صریح قرآن است. در حضور پیغمبر دو زانو نشستند، استغفار کردند پیغمبر هم برای آنها استغفار کرد، خدا تواب و رحیم خواهد بود. من آمدم در خانۀ شما برای اینکه استغفار کنم، من از زبان شما امشب میگویم، یا صاحب الزمان این مردم، امشب در این ساعت، الآن نیمۀ شب است همه بیدار نشستند آمدهاند استغفار کنند و طلب بخشش از گناهان گذشتهشان کنند. «جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» به خدا قسم، اگر امشب، کاری کنید که امام زمان، برایتان استغفار کند، خدای تعالی، تمام گناهان شما را میبخشد و میآمرزد.
گفت: نه، عطوفت پروردگار، مهربانی خدا، بخشش خدا، این اهمیتش و بزرگتر از گناه من است. حالا گناهت را بگو. عرض کرد: یا رسول الله! من نبش قبر میکردم، یک در اثر فقر، یعنی آن زمانها نبش قبر کردن و کفن دزدی یک کاری بود. این کار من بود، شغل من بود. یکی از روزها، دختر یکی از انصار، از دار دنیا رفت. من در کمین نشستم جای قبر او را پیدا کردم و شب رفتم و قبر او را نبش کردم و کفن او را دزدیدم و چشمم به بدن او افتاد با او زنا کردم. صدایی از روح این زن و این دختر بلند شد، که همانطوری که من را بر عرصۀ قیامت، با این حالت جنابت وارد کردی، خدا از تو نبخشد و نیامرزد، من بدنم لرزید. آمدم در خانۀ شما، که این گناهم را امشب و امروز، اعتراف کنم. پیغمبر اکرم خیلی ناراحت شدند، فرمودند: بلند شو، از نزد من برو، خارج شو، میترسم خدای تعالی، عذابی بر تو نازل کند و مرا هم بگیرد. بیرونش کردند او رفت در کوهها، یک ریسمانی برداشته، یک سر ریسمان را به گردن خودش بسته. ایمان انسان داشته باشد بالأخره به یک جایی منتهی میشود. یک سر ریسمان را به جای دیگر، مثل عبد ذلیل گریه میکند، اشک میریزد. چهل شبانه روز در وسط بیابان، مشغول گریه کردن شد، اشک میریخت، ناگهان البته عرض میکند خدایا! اگر در این مدت، تو مرا نمیبخشی، یک بلایی نازل کن، همین دنیا عذابم را ببینم، من طاقت عذاب جهنم تو را ندارم.
خدا میداند ما اگر یقین به قیامت داشته باشیم یک گناه صغیره هم نمیکنیم. و یا اینکه به پیغمبرت خبر بده که اگر گناه مرا تو بخشیدهای، او بیاید و به من بشارت عفو و بخشش تو را بدهد. آیه از جانب پروردگار نازل میشود: «وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ»[4] ای پیغمبر! آنهایی که کار بد میکنند، به خودشان ظلم میکنند، اینها توبه میکنند اینها اراده میکنند در خانۀ من میآیند، اینها را من که خدای مهربانم، آنها را بخشیدم. این آیه نازل شد، پیغمبر اکرم فرمود: چه کسی از جای این جوان اطلاع دارد؟ یک نفر گفت: آقا در این کوهها، صدای گریه و نالهاش میپیچد و شب و روز مشغول گریه است. پیغمبر اکرم با اصحابشان حرکت کردند رفتند، او را با آغوش باز به خانه و کاشانهاش باز گرداندند.
خدای تعالی میفرماید: بگو ای پیغمبر ما! «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا» ای بندگانی که اسراف کردید، ای بندگانی که زیاد گناه کردید، «لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ» از رحمت خدا مأیوس نشوید «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا» خدا همۀ گناهان شما را خواهد بخشید. یک چنین خدای مهربانی را انسان نباید معصیت کند. شب نوزدهم ماه رمضان، به عقیدۀ من، شب توبه و انابه است و إنشاءالله شب بیست و یکم، شب تقاضای حاجت است و شب بیست و سوم، شب دریافت حوائج است. حالا امشب، شب توبه است. امشب شما به اعمالی که دستور فرمودهاند خاندان عصمت، نگاه کنید. اول شب دو رکعت نماز، بعد از حمد، هفت مرتبه قل هو الله احد و بعد رو به قبله بعد از نماز بنشینید و هفتاد مرتبه بگویید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْه». معنای این جمله این است که طلب بخشش میکنم، گذشتههایم را عذر میخواهم و به سوی خدا بر میگردم، اشتباه کردم این راه باطل را رفتم، با خدا درگیر شدم، خدای به این مهربانی را از خودم ناراضی کردم. این یک دستور. باز دارد که صد مرتبه بگویید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْه» این جزء اعمال امشب است و صد مرتبه هم بگویید: «اللَّهُمَ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين» خدایا قتلۀ امیرالمؤمنین را لعنت کن، آنهایی که امیرالمؤمنین را کشتند. ابن ملجم امیرالمؤمنین را کشت، خدا لعنتش کند.
در دعای ندبه میگوییم: «وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاءِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِين»[5] أشقی الأشقیاء یا «وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاءِ مِنَ الْآخِرِينَ يَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِين»[6] هر دو نسخه هست، هر دو هم درست است. اگر نمیآمد آن أشقی الأولین، در خانۀ علی ابن ابیطالب را آتش نمیزد و آن جسارت را به علی ابن ابیطالب نمیکرد و علی ابن ابیطالب را، حرمتش را نمیشکست، کجا ابن ملجم جرأت داشت بیاید مثل صبح امشب، در مسجد کوفه، با شمشیر به فرق نازنین علی ابن ابیطالب بزند. «اللَّهُمَ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين».
یک نفر باید بگوییم: «اللهم العن قاتل امیرالمؤمنین» چرا میگوییم: قتله؟ جمع میگوییم؟ یک روایتی را برایتان عرض کنم که باید تکان دهد آن معصیتکارهایی که خدای نکرده اهل گناه هستند و تصمیم ندارند توبه کنند. أقلش تصمیم بگیریم از همین الآن توبه کنیم.
یک روایت من دیدم، علی ابن ابیطالب میفرماید: کسی که فلان، نمیخواهم اسم آن معصیت را ببرم، چون خیلی معصیت معمولی کوچکی است. «فکأنما قتل علی سبعینا» هر کس این گناه را کند، فکر نکنید گناه زنا باشد، نه! فکر نکنید گناه، قتل یک مظلوم است، نه! یک کاری است خیلی کار کوچکی است، یک گناه کوچکی است که به علتی نمیخواهم بگویم. کسی که این گناه را بگوید مثل اینکه هفتاد مرتبه، علی ابن ابیطالب را کشته باشد.
گاهی میشود ما خودمان قاتل علی ابن ابیطالب هستیم. ما نمیدانیم گناه چقدر بد است. هر چه یک قانونگذار عظمتش بیشتر باشد، تخلف آن قانون، اهمیتش بیشتر است. خدای با این عظمت! گفته: غیبت نکن. ما نقل مجالسمان است. گفته: دروغ نگو، ما کارمان به غیر از دروغ گفتن، پیش نمیرود. به ما گفته: روی شهوت به زنها، ولو اینکه آنها صورتهایشان باز است نگاه نکن، همین امشب من سر شب در حرم مطهر، دیدم یک خانمی با یک جوانی دعوایش شد. این همه فحشاء، این همه منکرات، در گوشه و کنار اتفاق میافتد، اسممان را هم مسلمان گذاشتیم. چشم انسان، یک نگاه، سهم من سهام ابلیس، نگاه کردن این تیری است از تیرهای شیطان، که به قلب انسان میزند. ز دست دیده و دل، هر دو فریاد/ که هر چه دیده بیند، دل کند یاد. باید مواظب باشیم.
خانمها هم باید بدانند با این روی باز که میآیند در کوچه و بازار، چشم یک جوان به صورتشان میافتد به معصیت میافتند، فکر نکنند که به من چه، نخیر به شما چه. این معصیتها، عاید شما هم میشود. یعنی واکنش آن، شما چون او را وادار به گناه کردید، واکنش آن، این است که قلب شما هم تاریک میشود از خدا دور میشود. حالا بر فرض اگر فتوا این باشد که صورت زن باز باشد واجب نیست که صورت زن باز باشد. واجب بلکه اکثر مراجع تقلید فتوا دادند و احتیاط وجوبی دارند که صورت زن دیده نشود. حالا بر فرض ما بگوییم صورت زن، دیدنش، یعنی باز بودنش جایز است اما نگاه کردن آن هم جایز است؟ اینطور حرف زدن و این برنامهها.
شما ببینید حضرت زینب (سلام الله علیها) وقتی میخواهد حرم پیغمبر اکرم برود، اولاً خانۀ حرم علی ابن ابیطالب، درش داخل حرم رسول اکرم باز میشود، الآن هم خانۀ علی ابن ابیطالب در مدینه هست. حضرت قبلاً امیرالمؤمنین میفرستادند بروید داخل حرم را بگردید مردی نباشد، احتیاطاً چراغها را خاموش کنید، امام حسین جلو حرکت میکند، امام حسین از عقب سرش، که حضرت زینب (سلام الله علیها) میخواهد زیارت رسول اکرم برود. حالا این برنامهها شاید برای ما اصلاً معقول به خیال خودمان نباشد، ما حالا اینها را نمیفهمیم لااقل یک مقداری حیا کنیم، یک مقداری به فکر گناه باشیم که امیرالمؤمنین فرمود، هر گناهی که انسان میکند مثل یک لکۀ تاریکی است که در قلبش وارد میشود. گناه بعدی، لکۀ تاریکی را کنار آن به وجود میآورد. همینطور گناهان، قلب انسان را سیاه میکند و وقتی که سیاه شد، دیگر قابل هدایت نیست، دیگر دین قسی میشود.
توبه باید نصوح باشد. «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا»[7] هر سال یکی از دوستان میگوید: من هر سال، شبهای احیاء، شبهایی که به عنوان شب قدر هست، من میآیم آنجا توبه میکنم ولی باز یک سال گناه میکنم. برای اینکه توبۀ نصوح نکرد. توبۀ نصوح معنایش این است که انسان را اگر قطعه قطعه کنند حاضر نباشد دیگر گناه کند. خدا هم مهربان است، خدای تعالی از راه مهربانی خواسته بندگانش را به طرف بهشت دعوت کند. همه جا فرموده است: رحمان است، رحیم است، عطوف است، عفو است، غفور است، اینها مهربانیهای پروردگار است.
امام عصر ارواحنا فداه، با همۀ ما مهربان است دعایتان میکند. بزرگان از علماء برخورد کردند، حتی مراجع تقلید را دستور فرمودند: که با مهربانی با مردم روبرو شوید. خدا رحمت کند، یکی از علمای کوفه، به نام شیخ محمد کوفی. من خیلی کم سن بودم که او را دیدم و از دار دنیا رفته، ایشان مرد بزرگواری بود. یک نامه، بعضی گفتهاند نامه ولی بعضی نوشتهاند، کلام را حضرت فرمودهاند بعد خودش نوشت که وقتی مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی، میخواست مرجع تقلید بشود به شیخ محمد کوفی فرمودند: که برو به آقای سید ابوالحسن اصفهانی بگو، «أرخص نفسک» ارخص نفسک معنایش این است که برای خودت خیلی قیمت قائل نشو، کسی جرأت نداشته باشد با تو حرف بزند. بعضی اوقات آنچنان بعضی از علما یا بزرگان یا شخصیتها، به هر حال هر کسی که یک وصلهای به او چسبیده، چه از علمی، چه دانشی، چه ریاستی، هر چه که به این ارزانیها انسان نمیشود با او حرف بزند، یا مرجع تقلید هستی، تمام شیعیان از تو تقلید میکنند اما باید خودت را ارزان کنی، در اختیار همه باشی. «أرخص نفسک» به مردم رخصت بده تو را ببینند، با تو رفت و آمد کنند.
«و اجعل مجلسک فی الدهلیز» یک اتاقی، کنار درب خانهات درست کن و آنجا بنشین تا مردم وقتی میآیند وارد میشوند دیگر معطل نشوند یک حیاط طولانی، یک مثلاً فرض کنید یک باغی، انسان دائماً برود تا برسد به کاخی که آن آخر، عرض کنید آقای سید ابوالحسن اصفهانی نشسته، نه این گونه نباشد همان کنار در، یک اتاق درست کن، در همان جا بنشین، در دهلیز خانه تا هر کسی بیاید، من حتی دیده بودم یکی از علما، طوری بود که میتوانست پشت در، جواب طرف را بدهد، این احتیاجی میآمد پشت در، در میزد میگفت: که هستی؟ گفت: منم، چنین سوالی دارم، سوالش را جواب میداد میرفت. «واقض حوائجنا» این جملاتی است که امام زمان شما، برای نایبش فرموده. «و أقض حوائج الناس» حوائج مردم را برآورید، هر کسی میآید مراجع میکند اصلاً چیزی میخواهد.
من یک وقتی دیدم یک نفر، در سخنرانیاش که در رادیو هم پخش میشد، میگفت: یک نفری، یک روزی با ما یک ناهار خورده، حالا میآید با ما اظهار آشنایی میکند و از ما توقع کار دارد. ناهار هم نمیخواهد خورده باشد مسلمان است، میآید در خانهات، حاجتی دارد. اقض حاجته، حاجتش را برآورده کن اگر از تو بر بیاید. اگر از دستت هم بر نمیآید بگو آقا از من بر نمیآید.
یکی از علمای بزرگ تهران، زمان شاه آن زمان بود هر کس به او مراجعه میکرد، هر توصیهای را میگفت، ایشان فوراً بر میداشت توصیه مینوشت میگفت: وظیفۀ من نوشتن است، وظیفۀ طرف هم این است که قبول کند، حالا قبول نمیکند حالا از نظر من، من کارم را کردم.
در روایات هست که اگر حاجتی داشتید به برادر مؤمنتان بگویید. از سه حال خارج نیست یا خودش میتواند حاجت شما را برآورده کند، یا آبرو دارد که با آبرویش به وسیلۀ دیگری، که او میتواند حاجت تو را برآورده کند از آبرویش استفاده میکند و یا لااقل دعایت میکند، شریک غمت میشود با تو هماهنگ میشود. مردم مسلمان باید اینطور باشد. «مَنْ أَصْبَحَ لَايَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِم»[8] کسی که صبح کند و اهتمام به عمر مسلمانها نداشته باشد مسلمان نیست.
«و أقض حوائج الناس» حضرت بعد فرمودند: طبعاً اگر کسی کنار در خانه نشسته باشد و مراجعه به او آسان باشد، حاجت هم دستور داشته باشد که برآورد، طبعاً زیاد مراجعه میکنند. حضرت فرمود: «نحن نصرک» ما یاریات میکنیم، تو این سه کار را بکن ما یاریات میکنیم. «أرخص نفسک، و اجعل مجلسک فی دهلیز، و أقض حوائج الناس نحن نصرک» این گونه است. خدا رحمت کند این نامه را، شیخ محمد کوفی، داد برای مرحوم آقای سید ابوالحسن اصفهانی، آقا سید ابوالحسن آرام گرفت. آن ریاست کلی که شاید نه قبل از آن بوده و نه بعد از آن، پیدا کرد و آن عظمتی که شاید بینظیر بود، من در سن خردسالی بودم مرحوم سید ابوالحسن از دار دنیا رفت، ولی دیده بودم که چقدر مردم برای فوت ایشان، احترام قائل شدند.
شیخ محمد کوفی، چند قضیه هم دارد منتهی، یکی مربوط به همین شب نوزدهم است. علما و دانشمندان، شما هم پیروی از همانها میکنید. در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، میروند در مساجد، در محافل، احیاء نگه میدارند. ایشان میگوید: من در کوفه بودم، وارد مسجد کوفه شدم رفتم نماز مغربم را امشب مستحب است که حالا إنشاءالله این یک شب را هر طور گذراندید، گذرانده باشید ولی شب بیست و یکم و شب بیست و سوم را کوشش کنید که این برنامههایی که میگویم را انجام دهید.
مقارن غروب آفتاب، قبل از اذان و بعد از غروب آفتاب، غسل کنید. مستحب است حالا در همۀ خانهها حمام هست و غسل میشود کرد، که نماز مغرب و عشاء را با غسل بخوانید، البته بهتر این است که وضو را قبل از غسل بگیرید و بعد غسل کنید و بعد نماز مغربتان را بخوانید. با توجه، با حال.
ایشان میگویند من وارد مسجد کوفه شدم، رفتم نماز مغربم را خواندم و بعد امشب و شب بیست و یکم و بیست و سوم، دستور این است، همان طور که عرض کردم دو رکعت نماز، که بعد از حمد، هفت مرتبه قل هو الله و بعد از نماز هم، هفتاد مرتبه «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْه» ربی ندارد، مقید باشیم، همان طور که امام دستور فرموده، همان طور انجام دهیم، «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْه» و بعد نماز عشاء را بخوانیم یا حالا اگر حال ضعف دارید افطار کنید دیر نمیشود، نماز عشاء را بعد بخوانید. ایشان میگویند: من رفتم در مقام امیرالمؤمنین (علیه السلام)، خدا قسمتمان کرده باشد نجف و کوفه برویم، حالا اینطوری شده که اکثر مردم شیعی ایران، نجف و کربلا را ندیدند، خدا صدام را لعنت کند، خدا دشمنان خاندان عصمت و طهارت را ریشهکن کند.
مسجد کوفه، مسجد بزرگی است. مقامات زیادی دارد که ظاهراً با راهنمایی سید بحرالعلوم و بعضی گفتند با راهنمایی سید ابن طاووس این مقامات را درست کردند. جایی که امیرالمؤمنین نماز خوانده مثل امشبی، به فرق نازنینش ضربت خورده. آنجا الآن محفوظ است، محرابی است جایی که امام سجاد نماز میخواند هست و جایی که امام صادق نماز میخواند هست، جایی که حضرت آدم، حضرت نوح، خلاصه مقامات زیادی در این مسجد هست. ایشان میگوید: من رفتم در مقام امیرالمؤمنین، نماز مغربم را خواندم و بعد آمدم گوشهای افطار کنم. دور مسجد کوفه اطاقهایی است و ایوان جلویش دارد. میگوید: اطاق اول را رد کردم دیدم اطاق دوم، یک آقایی تکیه داده و یک روحانی هم خیلی مؤدب، آنجا نشسته. به من تعارف کردند بیا اینجا بنشین. من رفتم نشستم مشغول افطار بودم گفتم: این آقا چه کسی است؟ این آقا، با این روحانی حرفی زد، با این کسی که در لباس طلبگی بود یک حرفی زد، من پرسیدم این آقا کیست؟ گفت: این سید عالم است، من گفتم: سید عالم، آقای همۀ عالم، این از القاب امام زمان است، ایشان چرا به ایشان گفت؟ گفتم: لابد منظورش این بود که سید عالِم است، گفتم: سید عالِم است؟ گفت: نه این سید عالَم است. در عین حال متوجه نشدم نشستم، دیدم مثل اینکه موقع افطار است آب لازم است یک نفر پیدا شد، تا اراده کردیم یک نفر پیدا شد آب آورد و بعد ما که آب را خوردیم، باز ناپدید شد.
من یک مقداری حواسم جمع شد که شاید این آقا حجت ابن الحسن است، من بلند شدم آمدم به طرف محراب، برگشتم دیدم کسی نیست. شیخ محمد کوفی، مکرر خدمت امام زمان رسید. آقایان نگویید که ما متأسفانه شیعه هستیم، ما مسلمان هستیم شاید از مهمترین اعتقادات شیعه، وجود مقدس امام زمان است. ولی باصطلاح چطور عرض کنم که بتوانم این مطلب را صحیح جا بیاندازم. در بین خودمان امام زمان را، راه ندادیم یعنی مثلاً فرض کنید از شخصیتهایی که در کرۀ زمین هستند، از همه نام میبریم ولی از امام زمان زیاد نام نمیبریم به فکر او هم نیستیم. انقدر تشرفات بالأخص در دوران ما، زیاد شده که حساب ندارد. خدمت حضرت مکرر میرسند منتهی باورمان نمیآید. این چشم ماست که جمال مقدس امام زمان را نمیبیند.
حضرت رسول اکرم، امام عصر را تشبیه به خورشید فرمودند، تشبیه به خورشید! خورشید پشت ابر، من این جمله را اینطوری میگویم که خورشید هیچگاه پشت ابر نیست، شما اگر پشت ابر باشید، خورشید پشت ابر نیست خورشید تمام این باصطلاح ستارهها را، منظومۀ شمسی را، همه جا را نور میدهد حالا در یک شب مشهد، ابر گرفته ما پشت این ابر قرار گرفتیم، خیال میکنیم که امام زمان پشت ابر است، در غیبت است نه ما در غیبت هستیم.
وقتی که آن فرد، میرود خدمت امام صادق (علیه السلام) و میخواهد با امام صادق مصاحفه کند، دقت کنید به این عرض، میآید دستش را میآورد جلو، با امام صادق مصاحفه کند، حضرت صادق دستشان را عقب میکشند. آقا من از کوفه بلند شدم به دیدن شما آمدم، شما مصاحفه نمیکنید؟ حضرت فرمودند: تو در بازار کوفه، دستت را به دست زن نامحرمی مالیدی و هنوز توبه نکردی و دستت گنهکار است و دست گنهکار با دست امام معصوم، نمیتواند مصاحفه کند. اگر این مقیاس باشد، چشم گنهکار هم همینطور است نمیتواند امام معصوم را ببیند، گوش گنهکار هم همینطور است.
خدا رحمت کند یکی از علمای بزرگ افغانستان بود، اهل کابل بود که همین رژیم افغانستان، او را گرفت و زندان کرد و بعد هم دیگر ناپدید شد، به نام آقای محمد امین افشار، از علمای بزرگی بود، خیلی به من اظهار محبت میکرد، هر وقت میآمد مشهد، میآمد منزل ما، میگفت: از امام زمانمان حرف بزنیم. خیلی اظهار محبت به حضرت میکرد. ایشان قضیهای را برای من نقل کرد و این قضیه را بعد دیدم در بعضی از کتب هم نوشتهاند، آن قضیه این بود.
در مجلسی، در افغانستان، علمای اهل سنت و بعضی از رجال سیاسی اهل سنت هم نشسته بودند و یک نفر هم از کسانی که شیعه بود ولی تقیه میکرد، او هم نشسته بود. یک نفر از میان این علمای اهل سنت، شروع کرد به مذمت شیعه و خرافاتی که شیعه معتقد است، من جمله گفت: اینها معتقد هستند که امام زمانی هم هست. در میان این جمع، یک فردی اهل مصر بود این در بقیۀ مطالب، با آن علمای افغانی هماهنگ بود و موافقت میکرد، اما راجع به امام زمان که بحث شد، ایشان سکوت کرد، حرفی نزد. از او پرسیدند: چرا اینجا چیزی نمیگویی؟ گفت: من در مصر که بودم، درست مثل این جلسه را داشتیم. یک نفر از علمای اهل سنت، اوصاف حضرت مهدی روحی و ارواحنا له فداه را داشت شرح میداد، یک دفعه تمام جمعیت سکوت کردند و به یک گوشه چشمشان را دوختند. دیدیم یک فردی آنجا نشسته، تمام آن صفاتی که این آقا تا حالا میگفت، همه در وجود این شخص هست و همه هم مبهوت او هستند.
ایشان این قضیه را تا اینجا میگوید، میگوید: یک دفعه دیدیم این مجلس هم، به یک نقطه همه متوجه شدند و یک آقایی آنجا نشسته که جان همۀ ما به قربانش، تمام متوجه او شدند و سکوت مجلس را گرفت و مردم، جمعیت بلند شدند بدون حرف، از مجلس رفتند بیرون و مجلس به هم خورد. فردا تمام این علماء گفتند: دیروز در آن مجلس، آقا حجت ابن الحسن آمد و برای ما همه ثابت شد که این وجود مقدس هست.
امام عصر ارواحنا له فداه، در بین ما میآیند تشریف میآورند. ما چشم بازی میخواهد داشته باشیم تا ایشان را ببینیم. امشب احتمال شب قدر را دارد یکی در مسئلۀ توبه برای شما حرف زدم و مهربانی خدا، یک بخش هم دربارۀ مهربانی امام زمان و این که میشود خدمت امام زمان رسید و فکر نکنید که بعضی از خوبان ممکن است مشرف شوند به محضر امام زمان. نه گاهی میشود سبب هدایت یک عدهای، این ملاقاتها میشود. ما امشب بیاییم آن حضرت را واسطه قرار دهیم احتمال شب قدر، امشب دارد و این وجود مقدس را ما ببریم در خانۀ خدا و از خدا طلب عفو و آمرزش کنیم، بالأخص که امشب، شب ضربت خوردن امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب است. جداً آقایان، انسان گاهی آنچنان از خدا و حقیقت دور میشود که حاضر میشود. ابن ملجم یک آدم به ظاهر مسلمانی بود، یک آدم مقدس، از این خشکه مقدسهایی که خیال میکردند، هر چه هست در همان عبادت آنهاست، جزء خوارج بود. خوارج عدهای بودند کاسۀ داغتر از آش. افراد باصطلاح انقلابی تند بیدرک.
در قرآن هست «الْحُكْمُ لِلَّهِ»[9]، نمیدانند که علی، مظهر پروردگار است. میآمدند به علی ابن ابیطالب میگفتند: «الحکم لله لا لک» حکم برای خداست نه برای تو. شعارشان این بود، افراد متحجّر، افرادی که درک ندارند. ما هم داریم مفاتیح را زیر بغلش میگذارد، صبح تا شب داخل حرم میرود مشغول عبادت است، ولی کوچکترین معرفتی به امام زمانش ندارد و هر چه هم بتواند ظلم میکند. خدا نیاورد برای کسی که با این گونه افراد، چون اینها تاریکتر از معصیتکارها هستند.
من خودم یک وقتی یادم است در حرم مطهر، از جزء افرادی بودم که دلم میخواست اول کس باشم وارد حرم شوم، در حرم را میبستند. یک مردی آنجا بود، اول قبل از همه وارد حرم میشد و مشغول نماز شب و اینها بود. من هم خیلی دوست داشتم به ایشان التماس بگیرم. یک شب، بعد از نماز صبح بود، دیدم یک نفر دارد زیارت میخواند دیدم پایش را گذاشته روی سجادۀ ایشان، ایشان حالا در نماز چقدر تقلا کرد که این پایش را از روی سجادهاش بردارد، که موفق هم نشد بعد از نماز، بلند شد به او یک فحش بسیار بدی داد، که من خجالت میکشم اینجا برای شما بگویم، نقل کنم به او داد که پایت را از روی سجادۀ من بردار. گفتم: الحمدلله که ما این را زود شناختیم قبل از اینکه، به او التماس بگوییم.
انسانیت انسان، به عبادت نیست، به نماز نیست، انسانیت انسان، به صفات حمیدی است که باید داشته باشد. شما صفات خوب داشته باش، متخلق به اخلاق الله باش، همان واجباتت را انجام بده و محرماتت را ترک کن، کافی است. در روایت هست در کتاب اصول کافی است که یک مرد زاهد و عابدی، در یک جزیرهای مشغول عبادت بود. دائم عبادت میکرد شب و روز، یکی از ملائکه از خدای تعالی سؤال کرد که خدا جای این شخص در بهشت کجاست؟ یک جایی باید برای این پیدا شود که أعلاء علیین باشد. خدای تعالی یک جایی به این ملک نشان داد مثلاً فرض کنید که طویلۀ بهشت، حالا بهشت طویله داشته باشد، اینجا، جای ایشان است. چرا؟ برو با او معاشرت کن، ببین چه میگوید؟ آن ملک به صورت بشر آمد با او مشغول عبادت شد، مهلت پیدا نمیکند یک کلمه با او صحبت کند. بالأخره یک جا او را گرفت، با او یک مقداری حرف زد. گفت: آرزویی هم در دنیا داری؟ این عبادتت، این مکانت، این وضعت. گفت: یک آرزو دارم خدا خرش را برای ما بفرستد و ما اینجا بچرانیم و از این علفها استفاده کند تا ما محبتی به خدا کرده باشیم.
این روایت است امام صادق در کتاب اصول کافی، نقل میکند. بعضی، این گونه هستند. کوشش کنید که نه آن طرف بیافتید و نه آن طرف. فکر نکنید که هر کسی اهل عبادت، خیلی عبادت کرد حالا خیلی آدم خوبی است. نه! وقتی که خدای تعالی حضرت آدم را میخواست خلق کند، فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»[10] ملائکه گفتند: خدایا حالا به تعبیر ما، که «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ» خدایا ما که تسبیح تو میکنیم اگر احتیاج به تسبیح داری، ذکر داری که ما هستیم، تقدیست هم میکنیم، همیشه سجده برایت میکنیم، اینها را برای چه خلق میکنی؟ بله «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ».
یکی از بزرگان میگفت: ما مقدس لازم نداریم، ما آدم میخواهیم، ما آدم میخواهیم خلق کنیم. آدم شدن مشکل است. انسان، عبادت کند، عبادت و دعا مثل دواست به اندازۀ رفع مرض روحیاش، باید از دعا و از عبادت استفاده کند. بنابراین، این را بدانید البته امشب استثنائاً گفتند: تا صبح بمانید، زنده هم باشید احیاء نگه دارید، خودتان را زنده کنید اینها هست، اما از همین امشب تصمیم بگیرید که همین دو سه جمله تصمیم را اگر بگیرید، من قول میدهم شما از اولیاء خدا باشید.
اول: اینکه واجباتتان را انجام دهید، خیلی کم است واجبات خیلی زیاد نیست. دوم: هر چه حرام است ترک کنید. گاهی بعضی از دوستان از شهرستانها میآیند از من میپرسند، یک تقاضایی میکنند که شما یک کلمهای برای ما بگویید که ما عمل کنیم و خیلی مثل آن فردی که فرزندش را آورده بود کنار در مکتبخانه گفت: ملا این را، باسوادش کن میخواهم ببرم. بعضی این گونه هستند. خدمت رسول اکرم گاهی میرفتند، میگفتند: یا رسول الله! موعضهای ما را بکن و خیلی مختصر، همینطور ایستاده، حضرت هم میفرمودند چون هیچ کس را رد نمیکردند. مثلاً یک قضیه دارد حضرت میفرمود: غضب نکن! چون همۀ گرفتاریها سر همین غضبهای بیجایی است که ما میکنیم و شیطان بر ما تحمیل میکند.
من هم گاهی این جمله را میگویم و جداً این جمله خیلی مهم است که هر چه میدانید بد است نکنید. هر چه را هم که میدانید خوب است بکنید. اگر کسی این کار را کند، همین دستور را عمل کند خدای تعالی، آن چه که نمیداند به او تعلیم میدهد، به او الهام میکند. میگوید: «من عمل بما علم، علمه الله ما لم یعلم» کسی که عمل کند به آنچه که میداند، خدا آنچه را که نمیداند به او تعلیم میدهد، الهام میکند.
پس اول ترک گناه، دوم انجام واجبات، سوم به فکر این باشیم که اخلاق رذیله را از خودمان دور کنیم. ببینیم چه صفت بدی داریم آنها را از خودمان دور کنیم و امشب إنشاءالله باید این تصمیم را بگیریم و از خدا بخواهیم که خدا به ما کمک کند.
شب شهادت امیرالمؤمنین است. ابن ملجم، این خبیث. شما فکر نکنید مرد کافر، کافر بود اما این به صورت ظاهری مسلمان بود، مقدس بود. این آمده داخل مسجد، قطام هم اعتکاف کرده این هم به صورت اعتکاف آمده داخل مسجد، شمشیری را برده داخل زهر خوابانده، چون وسایل کشتن و جنگ در آن زمانها شمشیر بود، حالا این شمشیر را تدابیری روی آن میکردند که باصطلاح خیلی مؤثر باشد. شمشیر را داخل زهر میخواباندند، بر میداشتند خشک میکردند و دو مرتبه زهرآلودش میکردند باز خشکش میکردند که خوب زهر در شمشیر تحقق پیدا کند. یک چنین کاری هم کرد. آخر امشب، آمده در میان مسجد خوابیده، شمشیر را گذاشته زیر بدن خودش و به روی زمین خوابیده. حضرت امیرالمؤمنین (ع) آمدند داخل مسجد، خوابیدهها را بیدار کردند رسیدند بالین این مرد، این نامرد! به او فرمودند: بلند شو، این گونه نخواب! چقدر امام ما مهربان است. به طرف راست بخواب که خواب اولیاست یا به طرف چپ بخواب، که خواب حکماست، این طرز خوابیدن، خواب شیاطین است و من میدانم چه فکری داری و چه اراده کردی، نزدیک است که محاسنم به خون سرم به وسیلۀ تو خضاب شود.
گاهگاهی امیرالمؤمنین میفرمود: این قاتل من است. حضرت این جملات را در بین اصحاب می فرمودند.، اصحاب میگفتند: این را بکشیم. حضرت میفرمود…
[1]. زمر، آیه 53.
[2]. الفاتحه، آیات 1 و 2.
[3]. نساء، آیه 64.
[4]. آل عمران، آیه 135.
[5]. اقبال الأعمال، ج 1، ص 296.
[6]. زاد المعاد ـ مفاتیح الجنان، ص 305.
[7]. تحریم، آیه 8.
[8]. کافی، ج 3، ص 417.
[9]. غافر، آیه 12.
[10]. بقره، آیه 30.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.