۳ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – شرح آياتي از سورة كهف اخلاق ۸۵
شرح آياتي از سورة كهف اخلاق 85
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
پروردگارا ما سخنانت را شنيديم. انشاء الله دوستان اين آيات را با ترجمه مطالعه كردهاند. و انشاء الله كوشش بشه سي آيه خوب دقت بشه و از هر كدام از شما اگر سؤال بشود كه اين آيه چه معنا داره، بايد انشاء الله بلد باشيد. اين مطلبي است كه من در دو هفتة قبل گفتم و انشاء الله امشب هم عمل شده و احساس ميكنم بعضيها اين آيات را ميفهميدند. چون حال توجهي پيدا كرديد. و اگر انشاء الله بيشتر به اين مسئله توجه كنيد، به ياري حضرت حق جل و علا، همين چند دقيقه قرآن گوش دادن شما را مراحلتون را بالا ميبره. هر كدام در هر مرحلهاي كه باشيد كمكتون ميكنه. شما روز اولي كه پا توي اين مرحله گذاشتيد برنامه اتون اين بود كه و جاهدوا باموالكم و انفسكم في سبيل الله. ما نه ميخواهيم مالتون را بگيريم نه جانتون را. ولي چند دقيقهاي زحمت بهتون اگر داده ميشه نبايد ناراحت باشيد و اكثر شماها كارهاي متفرق ديگرتون يا شغلتون يا هر كارتون را خداي نكرده كوشش كنيد كه ترجيح در اين امر ندهيد. اين مجلس، يعني مجلسي بالاتر از اين مجلس با اين خصوصيات يا يافت نميشه يا اگر بشه در رديف اين مجلسه كه سخن خدا گفته بشود و بعد يك مقداري برداشتهايي از آن كلمات پروردگار بشه و ما هم از آخر سخناني با خدا از زبان معصومين عرض كنيم.
لذا انشاء الله جدي و خيلي زياد اهميت بديد. خيلي مواظب باشيد هر چه بيشتر بتونيد انشاء الله در هفتههاي آينده انشاء الله آيات شريفة قرآن را بهتر بفهميد. من هنوز آمادگي، از قيافهها احساس كردم. يك نگاهي در وسط به قيافهها كردم. بعضيها هنوز آنچنان كه من ميخوام توجه به كلمات پروردگار ندارند. خيلي مهمه آقايون، خدا داره صحبت ميكنه. خدا كيه؟ خدا خداست. ما كيم؟ ذرهايم. از ذره هم كوچكتر. ما يك خوردهاي در همون عالم ملك خودتون را بسنجيد. اين كرات مثل كهكشانها و گاهي مثل ابر كه از تراكم كرات اينجور به چشم ميآد؛ هر كدامش بعضي هاش شايد صدها برابر زمينه. شما از اينجا تا يكي از شهرهاي اطراف ميخواهيد بريد، ميگيد خدا چقدر زمينش وسيعه. اين خدائي كه با يك اراده اينهمه چيز را خلق كرده، ما به ملكوتش و حقايقش كار نداريم. اين خدا با شما الان چند دقيقه حرف زد. يكي نگاه به در ديوار ميكنه، يكي نميفهمه، يكي حواسش جاي ديگه است. يكي فكرش توي خانه است. يكي چون شيفت شبه به جلسه نميآد. ببينيد به خدا قسم همين ماها خوابيم. فكر نكنيد شماها الان، نصفة اينها، بعضيها يك تكوني خوردهاند كه شماها باشيد. من كي با ما الان صحبت ميكرد؟ كي حرف ميزد؟ من يك وقتي منزل يكي از علما نشستم. اين عالم بي دليل شروع كرد به قرآن خوندن. من سرم پائين بود. يك دفعه خودم را احساس كردم مثل حضرت موسي در كوه طور. چون غير از اين نيست. شما خودتون را به مقام موسي نرسونديد و الا حقيقت همينه. اونجا يك درخت صحبت كرد اينجا يك انسان داره براي شما ميخونه كلام حق را. كلام حق از توي قلب و حلقوم و زبان يك انسان خارج بشه مهمتره يا از درخت؟ حضرت موسي آنجا چه حالي داشت؟ زن و بچه و آنهم موقع وضع حمل، توي بيابان تاريك، خدا ميدونه چه كساني را انتخاب ميكنه. من و شما! انشاء الله ميرسيم به آنجا و ميخواهيم از خدا كه برسيم. و الاّ زن و بچه را گذاشته رفته آتيش بياره. چشمش افتاد به يك درختي كه يكپارچه نور بود. اني انا الله. لا اله الا انا. موسي من خدا هستم. فخلع نعليك. انك بالواد المقدس الطوي. حضرت موسي با كفش نيا، اينجا زمين خاكيه باشه. تو چي هستي؟ فرش نداره. فخلع نعليك. هر كجا سخن خداي تعالي خونده ميشود، همانجا كوه طوره. شما فكر نكنيد كوه طور خصوصياتي داشت. نه چون خدا آنجا حرف زد و اظهار كلامش را به عالم ملك منتقل كرد، آن اهميت را پيدا كرد. فخلع نعليك. كفشهايت را بكن. انك بالواد المقدس الطوي. كفشهايش را كند. روي اين وادي مقدسي كه خداي تعالي نظر عنايت به آنجا داشته، پاش را گذاشت. آنوقت خداي تعالي بهش فرمود و انخترتك. تا انسان را اختيار نكنند، انتخاب نكنند، الان توي همين مجلس ممكنه آدمي باشه كه انتخاب نشده باشه. لذا حرف خدا را گوش نميده. از همون اول شيطان ميره توي مغزش، رفت، قرآن چقدر طول كشيد، اين پام درد گرفت، اين پا اون پا ميكنه كه زودتر تمام بشه و بعد كه تمام شد، خيلي خوب، راحت شديم. اين را اختيارش نكرده خدا. اما اگر روحت را دارند ميگيرند، دارند جذبت ميكنند. يك هفته زحمت كشيدي، سي آيه را ترجمهاش را خوب فهميدي، حالا هم كه دارد خداي تعالي باهات حرف ميزند. اين جاذبة كلام الهي آنچنان تو را ميكشه كه داري به طرف آسمانها سير ميكني. وقتي يك نماز دو ركعتي كه دو سه دقيقه الي پنج دقيقه طول ميكشه، معراج مومن باشد، الصلاة معراج المؤمن. آيا يك ربع ساعت قرآن خوندن معراج مؤمن نيست؟ پس چرا تو غافلي، هنوز روي زميني. ان اخترتك فاستمع الي ما يوحي. من اختيارت كردم پس گوش بده. اگر اختيار بشيد گوش ميديد. اگر انتخاب شديد گوش ميديد. هيچ لازم نيستش كه من به شما بگم حتما گوش بديد. يك قدم اخراج شديد آمديد. اختيار مرحلة بعد اين است كه شيطان اينجا نميتونه وارد مغز شما بشه. حواستون جمع باشه. از هفتة آينده هر كس حواسش پرت شد بدونه انتخاب نشده براي فاستمع لما يوحي. و ان اخترتك، من اختيارت كردم، من انتخابت كردم، من تو را عزيز خودم قرار دادم. تو محبوب مني. فاستمع لما يوحي. هر كه ميخواد محبوب شيطان بشه گوش نده. هر كه ميخواد محبوب خدا بشه گوش بده. هر كه ميخواد عزيز شيطان باشه گوش نده. هر كه ميخواد عزيز خدا باشه گوش بده. فاستمع لما يوحي. اين معناي استماع كلام خداست. تو احترام براي خدا قائل بشو تا خدا برات احترام قائل بشه. تو براي خدا ارزش قائل بشو تا خدا هم براي تو ارزش قائل بشه. تو عظمت براي خدا قائل بشو تا خدا هم براي تو عظمت قائل بشه. تو ميخواهي همة بي اعتنايي را به پروردگار بكني و خدا در عين حال تو را اكرامت كنه. خدا اكرامت كرد كه انسان خلقت كرد. و لقد كرمنا بني آدم. ما بني آدم را اكرام كرديم. اكرامت اگر نميكرد، فرقي نميكرد، يك الاغ انسان را خلق ميكرد. اكرامت كرده كه عقلت داده، اكرامت كرده كه فكرت داده، اكرامت كرده كه انسانت قرار داده. پس فاستمع لما يوحي. به هر چي كه وحي شده گوش بده. گوش دادن هم تنها، صدا بياد، سماع گوش دادن نيست، استماع گوش دادنه. استماع كن. استماع هم بدون فهم معناي آيات قرآن محاله. چي را ميخواي استماع كني؟ چيزي را كه معناش را نميفهميم. تو با اينكه من انتخاب كردم كه انشاء الله از اين تهجر بيائيد بيرون، از اين بي اعتنايي پروردگار بيائيد بيرون، از اين بي توجهي به خدا بيائيد بيرون. و الاّ خدا ميدونه ما اگر بفهميم خدا يعني چه، يك ساعت وقتمون را صرف خوردن و خوابيدن و استراحت حتي نميكنيم و همهاش مشغول فهم معاني قرآن ميشيم. اما خوب حالا بهرحال بايد غفلت خودش يك نعمتي است براي زندگي كردن. ولي اينهمه! اينقدر! سي تا آيه را در هفته بشينيد مطالعه كنيد. باور كنيد من هنوز جرأت نميكنم بپرسم از بعضي از آقايون كه آيا معاني اين سي آيه را كه خوندند همه بلدند يا نه. ميگم بايد مدارا كنم. ولي انشاء الله يك خوردهاي در اين موضوع صحبت كنم و فشار هم در اين موضوع خواهيم داشت. قاطعيت من را شما سهل انگاري بهش نكنيد. من اگر قاطعيت بخوام عمل بكنم منعي ندارم. يك روايتي است، يك جملهاي است (نامفهوم). خيلي كوشش بكنيد انشاء الله كه جدي باشيد. يك نفر بي حال و بيعرضه توي جمعيت ما باشه، بقيه را بيحال ميكنه. همين امروز يك برنامهاي شد در دفتر كانون. كه من تصميم گرفتم امشب اين مطلب را اعلام كنم. حالا رفع شد. ميخواستم يك قدري از اين آياتي كه خوندند براتون حرف بزنم. اين جريان صندوق، هر كس نميده بره اعلام بكنه كه من نميدم. به آقاي مغيثي بگه من نميدم. توي اين هفته، از اين هفته تا هفتة آينده. هر كس نميخواد بده يا نداره بده يا هرچه، چون ما حرفهايمون را زديم. هر كس كه عقب افتاده تا هفتة ديگه بده اگر ميخواد بده. اگر قرضي از صندوق گرفتيد، طبق تعهداتتون عمل بكنيد و بديد. آدم بي تعهد اصلا نبايد توي اين مجلس بيايد و من صورت كساني كه تعهداتشون عقب افتاده و تا هفتة ديگر ندهند، ميدم به آقاي سيدي، دم در هفتة ديگه راهشون نده. آنهايي كه نميتونند بدهند يا نميخواهند بدهند برن بگن ما نميديم. اين در عرض يك هفته تكليفتون را روشن كنيد. اگر از صندوق قرض گرفتيد، اقساطتون را مرتب كنيد و سر وقت، تعهد داشته باشيد. يعني چي؟ خوب بگيد نميتونم بدهم. آنهايي كه قرض گرفتيد بگيد نميتونم بدهم. ما صندوق مال صدقاته، از باب استحقاق بهشون ميپردازيم. نميگيريم ديگه ازشون. آنهايي هم كه ميتونند بدهند، بدهند بطور مرتب. امروز آقاي مغيثي ميگه حدود يك ميليون ما عقب افتاديم. يك جلسه ميخواهيم مثل كارهايي تشكيل بديم، اصلا با اين جمعيت شما اگر بخواهيد به سر تعهداتتون باشيد كلي كار انجام ميشه. از اين هفته تا هفتة آينده، يعني تا شب دوشنبة آينده، از سه حال نبايد خارج باشه. يا بريد اونجا بگيد آقا ما ماهانهامون را نميديم. يا كمتر قبول داريد، زياد بوده كمتر ميخوايد بديد كمتر بديد. و يا تعهداتتون را تمامش را بپردازيد. اگر حتي يك ماه عقب افتاده باشه، ديگه من ميخواستم امشب را اعلام بكنم كه كيها ندادند، كيها دادند. هفتة ديگه كه راهشون نداديم علتش را بدونند چرا راهشون نداديم. همهها. هر كس توي برنامه هست. امر منكه نيامدم كه پول از شماها بگيرم. اين دستوره، مسجد جمكران و تشكيلات، خذ من اموالهم صدقه، توي كتاب سير الي الله بخونيد. من اگر اينقدر بدم كه اينها را دروغ ميگم به شماها، شما چرا اينجا آمديد؟ خذ من اموالهم صدقه و تطهرهم و تزكيهم بها و صل عليهم انه صلاته سكنن لهم. ما هي مرتب براي شماها دعا كنيم، براي شما زيارت بخونيم، براي شما چي بكنيم، كه شما پول به صندوق بديد براي تزكية نفس و براي ترفيعتون، و شما خيال بكنيد كه خوب اين كه داره كار خودش را ميكنه، پس به ما ميرسه. نخير نميرسه. نخير. خدا بلده چيكار بكنه. اين كار را انشاء الله فراموش نشه و شما آقاي سيد، روز شنبه و يكشنبه موظفيد بريد پيش آقاي مغيثي و صورت كساني كه به اين حرف من گوش ندادند بگيريد و دم در وايستيد و خود آقايون نيايند خودشون كه گوش به حرف ندادند. و الاّ با قاطعيت راهشون نميديم و ديگه هم با ما هيچ ارتباطي نداشته باشند. نميگيم حتما بديد. ميخواهيد بديد ميخواهيد نديد. براي خودتونه. ابولبابه براي اين مسئله رفت خودش را بست به ستون توبه كه تمام اموالم را بدهم به پيغمبر، پيغمبر تا مرا تحويل نگيره من خودم را از اين ستون باز نميكنم. بعد پيغمبر آمد گفت خوب به همة اموالت كه تو بي هيچي ميشي. يك ثلث از اموالش را گرفت و خداي تعالي توبهاش را بخشيد. اين آيه در اين جهت نازل شده. مسامحه تا چقدر؟ قاطعيت داشته باشيد. البته كارهايي كه خيلي من را خوشحال ميكنه و خدا و امام زمان را خوشحال ميكنه، شما اگر هر وقت، اين را بهتون عرض ميكنم، هر وقت ديديد خوشحالي من با خوشحالي امام زمان فاصله افتاد، من خوشحال ميشم، امام زمان خوشحال نميشه. شما بيائيد مرا زير لگد خورد كنيد. ولي من انشاء الله كوشش ميكنم، مگر اشتباه كنم، كوشش ميكنم جائي كه امام زمان خوشحال ميشه منهم خوشحال بشم. روز جمعة آن هفته، خوب رفته بوديد بنام آقا وليعصر مسجدي ساخته بشه كه انشاء الله اين جلسه كمكم منتقل بشه به اونجا كه جائي داشته باشيم. الان ميدونيم جاتون تنگه ديگه، الان براي امام عصر كه قطعا جا نداريم. و انشاء الله ياران و اصحاب امام زمان زياد ميشوند اگر هفتة آينده كم نشوند! ولي اصحاب و ياران حضرت بقية الله انشاء الله زياد ميشوند. اگر شماها كوتاهي بكنيد، سيعطي الله بقوم يحبهم و يحبونه. صريح قرآنه. اين مختصر كه بيدارتون كردند، حالا كه آوردنتون، يك مختصر كوتاهي بكنيد، ناز بكنيد، خدا در قرآن ميفرمايد و يعطي الله بقوم، يك دستهاي را ميآره به جاي شما مينشونه كه هم خدا را، هم خدا اونها را دوست داره هم اونها خدا را دوست دارند. يحبهم و يحبونه. دربارة اصحاب امام زمانه. خدا را اهميت بديد. هر كاري هم بكنيد، و ما قدرونا حق قدره. هيچكس قدر خدا را نميدونه. نميتونه هم بدونه. خداي با آن عظمت آمده با شما صحبت ميكنه. شما نميفهميد حرفهايش را. شما نميتونيد بدونيد چي گفته و بايد انشاء الله اين كار عملي بشه تا دستتون به دست حضرت بقية الله ارواحنا فداه برسه. صفات رذيله را بايد از خودتون دور بكنيد. ميدونيد كه حضرت موسي به درد اين كار، آخه بعضيها ميگن حضرت خضر، آن خضرت نبي نبوده. ولي موسي كه اسمش را تصريح كردند.
اين آية فلان، براتون بخونم. ببينيد نكاتي همين قضية حضرت موسي و خضر داره. اولا اگر انشاء الله شما راه حق را بپيمائيد وجود شما، وجود شما ماية حيات حتي حيوانات مرده ميشه. خيلي مهمه. توي يك خونه، يك انسان اگر عملش صحيح بود و با خدا ارتباط داشت، تمام افراد خواب خونه و مردة خونه حتي زنده ميشوند. حالا مردهها را ما بيشتر، به شما فشار نميآوريم. ولي خوابهاي خونه بايد لااقل زنده بشن، بيدار بشن. كونوا دعاة الناس بغير السنتكم. با عملتون بايد مردم را از خواب غفلت بيدار كنيد. زنتون را بايد بدونيد كه از خواب غفلت بايد بيدار بشه. فرزندتون بايد بيدار بشه. وقتي كه نصف شب فرزند انسان ميبينه مادر و پدر هر دو نشستند در خانة خدا و دارند اشك ميريزند، با خدا دارند مناجات ميكنند؛ فرزند لااقل نماز صبحش را ميخونه. وقتي ميبينه راست ميگن، حقوق مردم را رعايت ميكنند، حق الناس را رعايت ميكنند، فرزند تربيت ميشه، بيدار ميشه از خواب. حضرت خضر اينقدر اهميت داشت كه جائي كه نشسته بود، حضرت موسي هم اين را علامت گرفت، جائي كه نشسته بود ماهي بيرون از آب مرده زنده شد و وارد آب شد. اين يك. شماها هم بايد نفستون اينطور باشه، به اين مرحله برسيد، به اين كمال برسيد. لذا ميبينيد ميگه كه قال أرأيت اذ آوينا الي الصخره اني لكيت لحوت و ما انصره الي الشيطان ان اذكره و اتخذ سبيله في البحر عجبا. يعني چي؟ يعني راهش را با كمال تعجب در دريا گرفت و رفت. يعني زنده شد. بايد انشاء الله از هر كدامتون پرسيدم يعني چه فوري بگيد. از هفتة ديگه انشاء الله. بعد برگشتند. گفت كه اينجا معلومه كه حياته اينجا. فوجد عبدا من عبادنا. ارزش خضر همهاش به اين بود كه عبدي از بندگان خداست. بنده باشيد، بنده باشيد تا خضر بشيد. بنده چطور ميشه انسان باشه؟ هيچي از خودش عمل نكنه. كارهاي به اين مهمي را كه انجام داد حضرت خضر، ميگه و ما، آخر و ما فعلته ان امري. من اين كارهايي كه كردم از پيش خود نكردم. اين معناي بندگيه. معناي بندگي اين است كه كاري از پيش خودت نكن. هيچ كار. غضب نكن و آدم بكش. غضب، ممكنه حضرت موسي فكر كرده كه حضرت خضر غضب كرده آدم كشته. نه. و ما فعلته ان امري. غضب نكن و كشتي سوراخ كن. و ما فعلته ان امري. ما فعلته ان امري يعني چي؟ يعني من از پيش خود نكردم. ديوار گلي درست ميكنيم، اين مردمي كه به ما نون و آب ندادند ما ديوارشون را درست كنيم! باشه، گنجشون هم كه باشه از بين بره. نع. و ما فعلت ان امري. اين معناي بندگيه. بنظر من اينطوري بايد باشه، بنظرم من، نع، نظر شما هيچ بدرد نميخوره. نظر خدا، امر خدا، خواست خدا. لذا خدا ميگه فوجد عبدا من عبادي. آتيناكم به او رحمت و محبت از ناحية خودمون كرديم و علمناه من لدنا علما. از آن حكمتي كه خداي تعالي مقدر كرده براي بندگان خوبش و اسمش علم لدني بقول شماها هست، ما به او عنايت كرديم.
نكتة بعدي اين است كه حضرت موسي ميگه هل اتبعك عن علمي او ما علمت رشدا، من ميخوام… خواست يك چيزي ياد بگيره براي ديگران بگه كه اظهار شخصيت بكنه. روايت داره كه، يكي از منبريهاي مشهد براي ما ميگفت من اين روايت را داشتم حفظ ميكردم براي اينكه برم بگم روي منبر. كه اگر كسي روايتي را حفظ بكنه براي اينكه به مردم بگه، نه براي عمل خودش. اين شخص در خسرانه. نع. براي خودم. اول شما، زكاتش آنوقت بعد بگيد. اگر آمديد اينجا چيز ياد گرفتيد بعد بريد به مردم بگيد كه من چيزي بلدم، اين فايدهاي نداره. زكاتش را خواستيد بديد، يعني اين را زيادش كنيد، پاكش كنيد، منتشرش كنيد، آنوقت براي مردم بگيد.
خوب. حضرت خضر هم ميگه انك لم تستطيع معي صبرا. تو هرگز نميتوني با من صبر كني. آقا اين مسئلة علم و دانش داشتن خيلي مشكله. يكي از آقايون اطبا از شخصيتهاست، چند روز پيش آمده بود پيش من. ميگفت من سالهاست با شما رفيقم چرا شما به ما برنامه نميديد، چي نميكنيد. گفتم ما با سه دسته نميتونيم صددرصد كنار بيائيم: يكي با علماء و مجتهدين. يكي با دكترها، نه دكترهاي سال اول و دوم هستند. كساني كه داراي رياستي هستند، شخصيتي هستند. يا مثلا يكي از سياستمدارها. اينها نميتونند بكشونند. هر كاري استادشون بكنه اينها ميگن بعله قربان. اينها اينقدر بعله قربان بهشون گفتند كه بعله قربان به كسي نميگند. كسي هم توقع نداره، ولي صبر ندارند. و كيف تصبر ان ما لم تحبي خذا. چطور ميتوني صبر بكني به چيزي كه خصوصيات نداري، اطلاع نداري ازش. چطور ميتوني؟ حضرت موسي از يك راه خوبي وارد شد. گفت ستجدني انشاء الله صابرا. من را انشاء الله صبر، يعني اگر خدا بهم كمك بكنه من صابرم. لذا حضرت خضر ديگه نتونست ردش بكنه. و لا لك اعطي امرا. اينش را تعهد كرد كه هيچ معصيت تو را نخواهم كرد. هيچ حرف تو را زير پا نخواهم گذاشت. همة حرفهايت را گوش ميدم. در عين حال حضرت خضر قبول نكرد. گفت كه فان اتبعتني فلا تسأل عن شيئا. اگر با من خواستي با هم باشيم و كنار هم باشيم، از هيچ چيز سؤال نكن. خيلي مشكلهها. عالم انسان باشه، احكام و معارف و مطالب در دستش باشه، با يك نفري راه بره و هيچ حرف نزنه. يكي از چيزهايي كه آقايون تمرين كنيد، تمرين كنيدها. يعني واقعا يك روزي به دردتون ميخوره. يك روز خدمت امام زمان صلواة الله عليه برسيد، چه در زمان غيبت چه در زمان حضور. اينجا تمرين كنيد كه اگر حرف ميزنيد سؤال بكنيد. ولو ايشون ميگه سؤال هم نكن. چون سؤالها، سؤال ايشان، يكي سؤال كرد گفت هذا فراق بيني و بينك. اينها حديث سؤاله، اعتراض هم نيست. ميگه كه قال لو شئت لاتخذت اجرا. سؤال آنطور مثلا شما ميخواستيد از اينها مزدي بگيريد كه اين ديوار را ساختيد؟ اين سواله. حضرت خضر ميگفت نه. براي مثلا الا وجه الله مثلا. وجه خدا در نظرم بود. اين جوابش بود. اما گفت هذا فراق بيني و بينك. اين فقط سؤال بود. آنهاي قبلش اعتراض تقريبا، نيمه اعتراض بود. مثلا ميگه قال اقتلت نفسا زكية بغير نفس لقد جئت شيئا نكرا. يك كار منكري را تو انجام دادي. اينجا به حالت اعتراضه. اما اينجا سؤاله. همين سؤال چون قرارداد اوليه اين بوده كه سوال هم نكني. آنها را بعد كه مطالب را بيان ميكنه و شرح ميده، در عين حال ديگه قبولش نميكنه. حالا شرح داده و او هم قانع شده و حالا دو مرتبه راه بيفتيم. نع. يك مرتبه. اگر كسي پا توي اين راه گذاشت، يك مرتبه بيشتر قبول نميشه. ايني كه ميبينيد ما مسامحه ميكنيم، من خودم مسامحه هستم اصلا. خود من آدمي نيستم كه بخوام جدي بگيرم مطالب را. و الاّ تو آمدي يك مدتي نميدونم مرحله گذروندي، چه كردي، چه كردي. بعد رفتي توي خونهات استراحتهايت را كردي، يكسالي گذشته ميآيي ميگي ببخشيد حاج آقا ما آمديم باز. منهم جدي نميگيرمشون. غالبا اينطوره. مگه اينكه حالا تازه از خواب بيدار شده.
آيات قبليش. انساني، يكي از قصصي كه اينجا هست كه شايد كمتر بهش توجه ميشه، قضية آن دو نفري هست كه و اضرب لهم مثلا رجلين جعلنا احدهما جنتين من اعناب. براي اين مردم از اين آيه معلومه كه خدا قصه نميخواسته نقل كنه، كتاب رمان ننوشته. و اضرب لهم مثلا رجلين. مثلي بزن، قضيهاي بگو تا اينها متوجه بشوند. جعلنا لاحدهم جنتين. يكي از آن دو نفر دو تا باغ داشت. يك باغ آنطرف، يك باغ اينطرف. وسطش هم زمين زراعتي. و سايه انداخته به درختهاي خرما. شما نخلستانها را نديد. نخلستانها سر بهم آورده پر از خرما و جعلنا بينهما زرعا. زمين كشاورزي، بسيار خوب، عالي. تلك الجنة هذت اكلها و لا تظلم منه شيئا و سجلها خلالهما. آب هم ديگه ساعتي و نميدونم تقسيم و اين حرفها نبود. آب يكسره از كوه ميآمد، در خلال اين خدمتتون عرض شود، باغ جاري بود و باور كنيد چشم من و شما هم اگر به يك چنين باغهايي بيفته و زمين كشاورزي، حواسمون پرت ميشه و يادمون ميره از روز قيامت و خدا و بندگي و اينها. و كان له ثمر. ميوهها هم داشتش. درختها بي ميوه نبود. خوب. اين قال له، و قال لصاحبه، اين قدم اول گمراهيه. دقت كنيد. خوب گوش بديد. چون كلام الهي را ما ميخواهيم معناش را بفهميم. و هو يحاربه انا اكثر منك مال و ارض فراقا. حواستون جمع باشه كه يك وقت با مالتون، با جاهتون، با رياستتون خودتون را بر ديگري مزيت نديد. من به زنها گفتم توي جلسة خانمها اين را گفتم كه يك لباسي نپوشيد كه زني توي مجلس باشه كه مثل شما نتونه لباس بپوشه. اين ضررش ميدونيد چيه؟ مواظب زنهايتون باشيد. اگر در راه تزكية نفس هستند حتما بايد اينطوري باشند. اين پنج تا النگو توي دستش، گردنبند، چند تا انگشتر. اين طلا رفتش توي يك مجلسي واقع ميشه خواهي نخواهي زنهاي ديگه ندارند مثل او كه اگر نداشته باشند و شوهرش هم نتونه داشته باشه، اينها آه ميكشند و عكس العملشون، واكنشش براي اين خانم، اين خانم را از مرحله پرتش ميكنه. اصلا مياندازتش. و اگر هم شوهرش پولداره، ولي نخريده. شب ميره با شوهرش دعوا ميكنه. فلاني، ما از فلاني چيمون كمه كه تو براي من اينها را نميخري؟ خدا را شكر كنيد كه زنهاتون، آنهايي كه در راه هستند اين حرفها را شنيدند و عمل كردند و ماية نكبت توي خانههاتون وارد نميكنند. بخدا قسم نكبتها، يعني اين زني كه چشمش به النگو و گردنبند زن شما افتاده و رفته توي خونه دعوا ايجاد كرده يا آه كشيده، چون آنها كه تزكية نفس شده نيستند كه ؛ اين زندگي شما را به باد ميده، يعني شما بيچاره ميشيد توي خونه. و نگذاريد. اگر زينتي داره فقط براي شوهر. اصلا زن اگر براي غير شوهرش زينت بكنه و لباس خوب بپوشه، اين يك مرحله از بي عفتي را انجام داده. قدم اول همة بدبختيها اينه. انا اكثرا منك مالا. حالا نميخواد به زبون بگه. همينطور وقتي نشسته، لباس خوب پوشيده خدمتتون عرض شود كه، در مردها زياد خوب اين جهت چيز نيست. ممكنه زبانا بگند. اما خانمها زياد اينطوري ميشه. و ديديد من در ميخواستيم بريم سوريه، جواني آمده بود در اين قسمت نشسته بود. صدا كرد گفت حاج آقا ببينيد؟ گفتم چي را ببينم. يك زني، پيرزني آمده بود از آنهايي كه نبايد نگاه كردش. در عين حال ما نميخواستيم، قواعد بود، جزء قواعد من النساء كه و الاّ يرجون النكاح، از آنهايي كه اصلا براي ازدواج ديگه بدرد نميخوره. اينها عيبي نداره نگاه كردنشون. نگاه كردم چقدر طلا! من تعجب كردم توي دستش و بالا و پائين نگاه كن. گفتم هميشه تو اينها را ميپوشي. گفت بعله. بعضيها هستند وجودشون ارزشي ندارهها. هيچ. يك پول. ارزش نداره. با همين چيزها ميخوان به خودشون ارزش بدهند. ببيند. از اين بترسيد. اين اول قدم انحراف و اول قدم بدبختي، چه بدبختي خود انسان و چه بدبختي كه براي انسان بوجود ميآيد بوسيلة اين انا اكثر منك مالا و اعظ نظرا. من هم مالم بيشتر از توئه هم از نظر شخصيت مهمترم. اون بندة خدا هم دلش شكست و هيچي نگفت. چون دلش فقط ميشكنه. اهل تزكية نفس باشه دلش نميشكنه. اون فقط خسارت به خودش ميكنه. ولي اهل تزكية نفس هم كه همه نيستند كه. خداي تعالي ميفرمايد و ذخروا جنته و هو ظالم لنفسه. اون با همين حرفش جزء كساني شد كه ظلم به نفسش كرد، خودش را بيچاره كرد. وارد باغش شد در حالي كه ظلم به نفسش كرده بود. خوب نتيجة اين كار چي شد؟ خدا پرده را مياندازه. ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه. يك پرده خدا انداخت تا اين غرور براش پيش آمد، من بالاتر از توئم، آنهم به يك مؤمن. بعدش چي گفت؟ گفت و قال و ما ان تريد هي ابدا. من فكر نميكنم اين از بين بره. درسته؟ مغرور. باغ به اين خوبي، آب هم كه داره و خدمتتون عرض شود همه چيز. من هم كه هستم و مراقبشم اين ديگه از بين نميره. يك قدم وابستگي به اين مال را كه داره. قدم بعدي. ببينيد. سه قدم برداشته رسيده به بدبختي كامل. قدم اول تفوق و رياست و برتري جوئي بر يك رفيقش. قدم دوم ايني كه خيال ميكنه كه اينجا هميشه باقي خواهد ماند. قدم سوم و ما اذن ساعتي قائمة. روز قيامت را فكر نميكنم. اي بابا كي از آن دنيا اومده! من باور نميكنم. تازه خدا هم هر چي بخواد بده از اين بهتر كه نميده. يكي ميگفت خدايا از آن حوريههاي بهشتي يك دونهاش را اينجا به ما بده. ما بقيهاش را نميخوايم. اينه احمق خيال ميكرد حالا همه آنجا صف وايستادند منتظرشند. حالا يكيش بياد بقيهاش پيشكش خدا. نخير. براي تو نيست. تو يقين چون نداري. تو دروغ ميگي.
تا اينجور آدمها را ديدي، اين را بهتون بگم، تا اينطور آدمها را ديديد امر بمعروف و نهي از منكرشون كنيد، هدايتشون كنيد. شايد اينها حواسشون جمع بشه، شايد از خواب غفلت بيدار بشوند. قال له صاحبه و هو يحاوره اكثرت بهي خلق من التراب. تو بدبخت، ببينيد آوردش پائين پائين، تو را از خاك خلق، تو كه روح نداري. آدمي نيستي كه با روحت صحبت كنيم، مطلبي كه مربوط به روح باشه به تو بگم. خلقك من تراب. اين بدن تو را خدا از خاك خلق كرده. ثم من نطفه، بعد از آب گنديدة زن و مرد. بعد سواك رجل، يك مرد، تو نامردي كه اينجور منكر همه چيز شدي. تو را خدا مرد قرار داده. اما من چي ميگم؟ ميگم لكنا هو الله ربي. من ميگم خدا پروردگار ماست. و لا يشرك بربي احدا. من به پروردگارم هيچ چيز را شريك نميدونم. اينجوري باشيد. يك وقت دلتون نلرزه. اين راست ميگه، ما هم توي دنيا آدم بوديم، زندگي داشتيم؟! نه باغي، نه مزرعهاي، نه خدمتتون هيچي هيچي هيچي. نه. بگيد كه لكنا هو الله، اما ما اين مخصوصا با غرور داره اين حرف را ميزنه. لكنا، بگو خدا رب منه. و من مشرك به خداي خودم نميشم. يعني شرك نميآرم به خداي خود احدي را. آخه تو بدبخت، اذ دخلتك جنتك قلت ما شاء الله. وقتي وارد شدي روي عادت بكش، اين چقدر ايمان بود گفتي ما شاء الله. لا حول و لا قوة الا بالله. مثل همين ماشاءاللههاي ما. ميخواهيم طرف را متوجه كنيم، ماشاءالله! ببين چه باغي من دارم! لا حول و لا قوة الا بالله. و لولا اذ دخلت، بعله، حق با شماست مثل اينكه. البته من يادمه در تفسير ديدم كه اين لولا به معناي چرا نيست. اگر نبود كه وقتي داخل شدي جنتت را و هو قلت، حالا من تازگي تفسير نگاه نكردم شايد نظر شما درست باشه. ولي لو به معناي اگر، لا به معناي نه بود. كه وقتي وارد شدي به باغت، گفتي لو ماشاء الله ان اقلك ما فعصي ربي ان يعطيني خيرا من جنه. اگر من اينها را ندارم اميد است اگر من بگم خدا، خدا به من بده. و بهشت تو را و اين باصطلاح باغ تو را، يسرف عليه حسبان من السماء. يك آتشي از آسمان بياد و تصبح صعيدا زرقا. منظور اين دو سه نكتهاي بود كه عرض كردم. متوجه باشيد. تفوق، ببينيد ريشة همة اينها تفوق طلبيه. تفوق بر ديگران پيدا نكنيد.
اميدوارم انشاء الله به همين مقدار از ترجمة اين آيات، انشاء الله موفق بشيم آنچه كه ماية تنبه ماست انشاء الله انجام بشه. خداي تعالي بعد ميفرمايد المال و البنون زينة الحياة الدنيا و الباقيات الصالحات خيرا عند ربك ثوابا و خيرا عملا. زن و فرزند. فرزندان، اينها زينت حيات دنيا هستند، زينت زندگي دنيا هستند. آنچه كه از شما باقي بمانه، باقي بماند و صالح هم باشه، شايسته هم باشه، بهتر است براي شما. در نزد خدا اينها بهتره. اگر پولي داري، مالي داري، زندگي داري، اينها را در كارهايي كه باقيات صالحات باشه كه انشاء الله اميدواريم براي همهامون اين مسجد كه ساخته ميشه باقيات صالحاتي باشه و انشاء الله هميشه خداي تعالي براي ما ثواب بنويسد و در نزد خدا اجر و مزدي داشته باشيم. و اين برنامهاي كه شما اين شبهاي دوشنبه داريد، ما همين سفر كه رفتيم تهران و بعضي از شهرهاي ديگر، انشاء الله انجام ميدهند. شماها كوشش بكنيد كه انشاء الله ممتازتر از آنها باشيد. و تابحالش بحمدالله امتياز داشتيد و ممتاز بوديد و من از اكثر بيشتر شماها راضي و خوشحالم. و اميدوارم انشاء الله كه كوشش بكنيد، جدي باشيد، خيليها هستند كه واقعا غبطه ميبرند به اينكه شما در كنار قبر حضرت رضا صلواة الله عليه هستيد و براي دوستانتون كه در خارج از مشهد هستند، هر وقت مشرف ميشيد، سلامي عرض كنيد به حضرت رضا. يك تسبيح دستتون بگيريد فقط براي كساني كه خارج از مشهد هستند، سيصد مرتبه بگيد السلام عليك يا مولاي. خيلي كار تندي هم ميشه، يك گوشهاي اين كار را بكنيد. همين السلام عليك يا مولاي، ثواب زيارت را براي او بهش ميدهند كه هزار حج و هزار عمره است. براي آنهايي كه در خارج از مشهدند و محرومند از اين فيض عظمايي كه شما در مشهد داريد. و انشاء الله قدر بدونيد و اميدواريم جدي باشيد، كوشش بكنيد يك جوري باشه كه انشاء الله دستتون به دامن حضرت وليعصر عليه الصلاة و السلام برسد انشاء الله.
اين ايام يك خوردهاي مشكله كه انسان حرف بزنه، جاي پيغمبر اكرم نشسته باشه، و سخني از فاطمة زهرا سلام الله عليها نگويد. خيلي بيبي عزيز است و غريب است و و الداخلين علي البتول ببيتها و اعز مصطفين جميع. يك عده اراذل و اوباش آمدند در خانة فاطمة زهرا، با آن وضعي كه شنيدهايد وارد خانة حضرت شدند. محسنش را سقط كردند. علي بن ابيطالب، پسر عمش را به طرف مسجد كشيدند، فاطمة زهرا از جا برخاست. صدا زد خلب ابن عمي او لاكشف بدعا رأسي لاشكو للاله سجوني. پسر عمويم را ول كنيد و الاّ سرم را ميرم برهنه ميكنم، نفرينتون ميكنم، و شكايت امر را به پدرم ميكنم. آيا آنها توجه به فاطمة زهرا كردند؟ ابدا. جمعي ريختند فاطمه را كتك زدند. بدن فاطمة زهرا را كبود كردند. دستش را شكستند. پهلويش را شكستند. او را عليله در ميان بستر انداختند كه اين روزها در ميان بستر افتاده و وفاتش نزديك ميشود.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.