۲۷ ربیع الثانی ۱۴۱۵ قمری – شرح آياتي از سورة كهف
شرح آياتي از سورة كهف 12 مهر 1373
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
از اين آياتي كه تلاوت شد اين آيه جلب توجه ميكرد و مناسب مجلس ما و شما برادران و خواهران محترم هست. واصبر نفسك مع الذين يدعون بالقدات و العشي يريدون وجه.
سورة كهف دربارة استقامت و صبر و بردباري است. به پيغمبر اكرم خدا ميفرمايد خودت را نگه دار. با كساني كه پروردگارشون را صبح و شب ميخوانند. بعضيها هستند شب و روزشون با خداست. خوشا آنان كه دائم در نمازند. با اونها باش. خودت را با اونها نگه دار. از اونها دور نشو. اينهايي كه اهل لغويات و لهو و لعب و مسائلي از اين قبيل هستند حالا خودش ميفرمايد بعد با اونها نباش. ببينيد واصبر، واصبر يعني تحمل كن، باش، استقامت كن. بردبار باش، حتي از بديهاي اونها نرنج. مع الذين يدعون، با كساني كه ميخونند ربهم پروردگارشان را. صبح و شام. انقدات و العشي. گاهي ميشه انسان صبح و شام ذكر ميگه ولي لا يريدون وجه الله. ذكر ميگه حوائجش برآورده بشه، ذكر ميگه براي گشايش كار. براي هر چيز. همين يريدون وجه، همانطوري كه دربارة علي ابن ابيطالب در سورة هل عطي و اهل بيت عصمت هست كه انما يطعمكم لوجه الله. اين اخلاص، يريدون وجه، ببينيد اينجا اولا با كساني باشيد كه شب و روز به ياد خدا هستند. دوم به ياد خدا هستند نه براي طمعي، بلكه يريدون وجه. چيزي كه ميخوان و اراده كردهاند ملاقات با پروردگاره، رسيدن به خداست. رسيدن به صورت خداست. و جه الله امام زمانه عليه الصلاة و السلامه. اونهايي كه اراده كردهاند امام زمان را پيدا كنند. به مقام معرفتش برسند. اونهايي كه دائما دم از وجه الله ميزنند. در دعاي ندبه ميگيم كه عين وجه الله التي عليه يتوجه الاولياء. اولياء خدا به اون وجهي كه مال خداست متوجه ميشوند. و اون امام زمانه. ببينيد اينجا ميفرمايد خودت را نگه دار. شماها انشاء الله اكثرتون از اونهايي هستيد كه يدعون ربهم بالعدات و العشي يريدون وجهه. يعني يك عدهاي شما هستيد. من امروز خداي تعالي لطف كرد همة دفترهاتون را نگاه كردم. فكر نميكردم بتونم ما حدود دو بعد از ظهر تازه از قم و كاشان رسيديم اينجا، خيلي هم خسته و كسل بوديم. اما خدا لطف كرده همه را ديدم. يعين هر كدام يك چيزي توش نوشتم. فقط همين بعد از ظهري هم موفق شدم. دوستاني كه همراه بودند ميدونند. ميخواستم دفترها را با خودم ببرم، نشد. يك عدة شماها اينطوري هستيد. شب و روز،شب و روز به ياد امام زمانتون هستيد. يعني خدا را ميخونيد صبح و شب. ولي اراده كردهاي وجه خدا را. يريدون وجهه. وجه الله هم كه نحن وجه الله.
در دعاي ندبه هم ميگيد كه عين وجه الله التي يتوجه الاولياء من اراد الله بدا بكم كسي كه خدا را ميخواد از شما شروع ميكنه. يك عدة شما هستيد كه هنوز اونجور نشديد ولي كوشش كنيد كه با همينها باشيد. با همين دستهاي باشيد كه، هيچ وقت جدا نشيد. به خدا قسم وحدت شما صميميت شما، رفاقت شما يگانگي شما، دوستي شما با يكديگر اون قدر اهميت پيش خدا داره كه اگر خداي تعالي بقية مردم اگر اينجوري نباشند همه را از دست ميده شماها را داشته باشه خداي تعالي به همان راضيه. زيادي مشتار نيايد به كار، يكي مرد جنگي به از صد هزار. اراده بكنيد امام زمانتون را بشناسيد. وجه الله رسيده به امام زمان، اين مسائل را هم از تو مغزتون بيرون كنيد كه من برم از در خونه بيرون، يك سيدي را ببينم بعد با خودم فكر كنم كه امام زمان را ديدم. اين نه، اينها را بگذاريدش كنار. امام زمان صلوات الله عليه همه جا تشريف دارند احاطة روحي بر همه دارند. توي خانة شما هستند، توي اين مجلس هستند، بدنشون اگر يك جا باشه عين خورشيد، چون تشبيه شده به خورشيد وجود مقدسش. اگر در آسمان چهارم باشه نورش در زواياي خانههاي شما هست. اگر امام عصر عليه الصلاة و السلام هر كجاي اين كرة زمين باشه نور مقدسش در زواياي قلب شما بايد باشه. و لا تعد و لا تعد ايماك عنهم. حتي چشمت را از اينها نگردون. ببينيد خيلي عجيبه. با هم باشيد. چشمت را از اينها نگردون. منتهي چشمش را بگردونه، كجا بگردونه؟ تريد زينت حيات في الدنيا. فرض داشته باشه كه زينت حيات دنيا را انتخاب بكنه. وقتي انسان روش را از وجه الله گردوند به وجه الشيطان چشمش ميافته. اگر به اونجا نگاه نكرد، اين اينجا نگاه ميكنه. و لا تتطع من اغفلنا قلبه ان ذكرنا و اطبع هوا. من يك توصيهاي امشب به شما ميكنم. خيلي توجه كنيد. گوش به حرف كسي كه خدا قلبش را از ذكر خودش غافل كرده نديد، نديد. بعضيها غافل از ياد خدا هستند. علامت مؤمن اين است كه هميشه به ياد خدا ست. ببنيد من تفسير نميگم براتون، ترجمه ميكنم و لا تطع، اطاعت نكن، من اغفلنا، كسي را كه غافل كرديم قلبش را از ياد ما. بعضيها را خدا زده تو سينهاشون برين گم شين. شماها غافل از خدا هستيد. همش به فكر خودپرستي و خود خواهي و منيت و افكار پوسيدة خودتون هستيد. خداي تعالي يك مشتي را زده نميفهمند . كساني كه غافل از ياد خدا هستند. تو هم ميگه آقا همه چير را در استخدام اهداف دنيوي خودشون و كبر و غرور خودشون و خودخواهي خودشون ميكنند. مجلس عزاداري ميشه براي همين جهت، استخدامش ميكنند. منبري منبر ميره براي همين جهت، منبر پيغمبر را استخدام ميكنه. اكثرا ماها مجالسي كه شركت ميكنيم براي اين كه صاحب خانه را راضي كنيم و چند روزه فلاني روضه داره، ما يك دفعه هم نرفتيم حالا گلهمند ميشه. ببينيد هيچ به ياد خدا نيستيم. براي غفلت از ياد خدا داريم و بلكه همش به فكر اينيم كه مجلس عزاداري را مجلس روضه را، منبر پيغمبر را، حتي مثل من ممكنه باشه افرادي كه لباس پيغمبر را علم پيغمبر را، قرآن را همة اينها را استخدام ميكنيم براي اين كه خدمتون عرض شود كه اهداف دنياييمون را تعقيب كنند. و لا تطع شماها از اونها اطاعت نكنيد. اگر اومديد پاي منبر من نشستيد ديديد من همش به فكر اينم كه خودنمايي بكنم. همشه به فكر اينم كه خودم را در قلب شماها جا بدم. يك كلمه حرف من را گوش نديد حتي حرفهاي خوب من را. شماها اينجوري بايد باشيد.
ببينيد ميفرمايد و لا تطع نميگه كه حرف بدش يا حرف خودش. چون اون ظرفي كه غافله از ياد خدا اصلا حرف خوب نداره. حرف خوبش هم بده. شيطان آمد به حضرت ابراهيم گفت بگو لا اله الا الله. حضرت ابراهيم بهش گفت كهاي فلان، فلان شده. معلومه يك قصد سوئي داري، و الا تو اين قدر طرفدار خدا نبودي. تو ميخواي از اين راه من را گول بزني. ميياد به شما ميگه وضوت را خوب نگرفتي آب بريز. ميگه تكبيرة الاحرام را خوب نگفتي دو مرتبه بگو. وسواسيها را ديديد ديگه. خودشون هم ميگن ما وسواسي هستيم. نميگه كه بيا برو سينما، نميگه بيا برو در حالات لهو لعب بنشين، ميگه نمازت را بد خوندي. بهتر از اين نماز بخون. خودت سجده به حضرت آدم نكردي، به امر الهي توجه نكردي حالا چطور شد ما بهتر از اين نماز ميخونديم. وسواس. كسي كه غافله از ياد خداست و براي خدا كار نميكنه اصلا بهش توجه نبايد شماها مخصوصا بكنيد. اطاعتشون را نكنيد. بسنجيدش ببينيد اين آدمي است كه به درد ميخوره انسان گوش به حرفش بده يا ارزشي براي حرفش قائل بشيم يا نه؟ بسنجيدش. و لا تطع من ارسلنا قلبه ان و تبع هواي. بعضي از افراد هم هستند چون معلومه دارن روي كينه، روي عداوت، روي هواي نفس دارن حرف ميزنند. حرف خوب هم ميزنه از او نيست. انسان حرف خوب را نميتونه بپذيره. آمده پيش شما آمد گفت كه لا اله الا الله بگو. يقين بدونيد كه پشت سر اين ميخواد يك نيشي به شما بزنه. يك هدفي را ميخواد تعقيب كنه. شما را از خدا دور كنه. صريحه قرآنه. من ترجمه براتون ميكنم. و لا تطع، اطاعت نكن، اطاعت يعني گوش به حرفش نده. من اغفلنا قلبه ان ذكرنا و اطبع هواي. آقا دو سه كلمه افراد صحبت ميكنند ميفهميم كه اين هواي نفس داره يا نداره. هواي نفس داره يا نداره. او كه در حالت قسمت و درگاه پروردگار است و مرده در اون خودخواهيشه اون را كاري خدا نداره. اما تويي كه ميخواي راه كمال را بپيمايي عينا يك نفر كه ميخواد به رئيس كاروان بگه به صداي احدي گوش نديد هر جايي كه من ميرم بيايد، پشت سر من بياييد. شياطين گوش و كنار ايستادن آقا راه از اين وره. ميخوان شما را گمراههتون كنند. و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اطبع هوي و كان امره در حال افراطه در صراط مستقيم نيست. توي خط نيست.
يك ساعت پهلوش نشستي همش حرف تجارت و دلار قيمتش ترقي كرده چي شده، اين اغفال شده. اين قلبش. يك وقت هست يك كسي كاري داره خوب بايد دربارة همان كارش صحبت بشه. اما نه من يك سال تو يك مجلسي دعوت بودم دو تا دو مردم داشتند صحبت ميكردند باز اين مجالس عروسي دعوت ميكنند ولي برنامهاش هم ندارند آهنگي هم نميزنند كه اينها سرگرم بشن. صاحب خانه متدين، مهمانها هم همين جوري. من تنها نشسته بودم ما اتفاقا رفيق نداشتم. گوش ميدادم ببينم اينها چي ميگن، يك بقالي با بقال ديگه از اونجا بلند شده بود بقال هم پهلوي اون نشسته بود خوب مثلاها درباره، حرف خدا، دين هيچي، هيچي. اون يكي ديگه باز همين جور. اينجا منبر كه نيست. اينجا ايني كه مييان حرف دنيا تو مسجد نزنيد. اوايل انقلاب بود اين تابلو از قبل از انقلاب زده شده بود تو مسجد سعادت آباد كه حرف دنيا را تو مسجد نزنيد روايته. كه شما منظورتون اينه كه حرف سياست، گفتم كه حرف سياست كه عين دينه، و حرف دنيا نيست. گفت نه اينجوري برداشت ميكنم. گفتم بردار. اگر واقعا برداشتتون اينه و واقعا مردم اين قدر نفهمند بردار. حرف دنيا اينه كه شما همش به فكر اين باشيد كه نميدونم فلان كار، فلان وضع يك وقت هستش توي مغازه نشستيد توي اداره نشستيد خوب اونجا هم باز آنطرف نيفتد و كان يعطوا نباشه كه خوب مثلا آمده مشتري ميگه لوبيا كيلو چنده؟ ميگيد لا اله الا الله. خوب اينهم باز غلطه. اداره آمده پشت ميز ادارة شما، مطلبي يا كاري داره. حالا شما نصيحت كردنتون يا حرف آخرت زدنتون باصطلاح پيش آمده و اين آقا، ايشان را وقت مردم را گرفتهاي. حالا يك عدهاي كار دارند شما داريد آنجا حرف آخرت ميزني.
ما در همين تهران، خوب در عين اينكه ميشهها، ميشه متذكر كرد مردم را، در همين تهران يك چلوكبابي بود، شماها اكثرتون شايد يادتون نيايد. مگر اينكه خيلي پيرمرد باشيد. از منهم پيرمردتر، توي اين نوروزخان يك چلوكبابي بود. من آنجا با اينكه آشناهايي بودند كه بروم خونهاشون غذا بخورم، ميرفتم آنجا. يكي از اولياء خدا بود، خدا رحمتش كنه. اين ميآمد روغن ميريخت روي برنج ما، همانجا يكي دو جمله تكان دهنده كه من مكرر شده بود كه غذا نميخوردم، گريه ميكردم. تا آخر غذا گريه ميكردم. يكي دو جمله حرفهاي تكان دهنده، كارش را هم ميكردها، روغن را ميريخت، ميرفت سر آن مشتري ديگه. يك نفري را ميديد كه من را ميشناخت، چون يك نسبتي هم بعدها دور پيدا كرديم. عيبي هم نداره اسمش را ببرم. مرحوم حاج آقا مصطفي اطمينان توي نوروزخان، نميدونم شماها فكر نميكنم هيچكدامتون يادتون باشه. حاج آقاي نعيم هستند آنجا، ايشان چون آمده بودند. خدا رحمتش كنه. آره ميآمد يك روغني ميريخت، يك پيشبندي هم بسته بود و يك جمله ميگفت. من عاشق حرفهاي او بودم. ميشه. اما اگر آمد و حالا روغن نريخت، كارش را هم نكرد، وايستاد آنجا، بقيه هم منتظرند. چون آنوقتها برنج كه درست ميكردند روغن را يكي ميريزه تند تند، واي ميايستاد با من يك مدتي صحبت كردن، همه را منتظر ميگذاشت. اين كان امره ثبتا. اين شيطان ميشد. حالا حرف خوب هم بزنهها. شيطان ميشد.
پس دستور امشب اينه. انشاء الله با كمال قاطعيت و جديت بايد عمل بشه. كه با هم باشيد، چون جمعي از شما بحمدالله يدعون ربهم بالقضات و العشي، يريدون وجهه، ميشناسند. خدا را شكر كنيد، اگر نگويم بيشتر از پنجاه درصدتون اينطوريد، اقلا پنجاه درصدتون اينطوريد. همهاش خدا منظورتونه، همهاش امام زمان منظورتونه و الاّ اينجا چيكار ميكرديد؟ راههاي دور، آمديد براي چي. يك عده هم كه تازه هستند و تازه آمدند، خودشون را قرص به همينها وصل كنند. بچسبونند. همه همديگر را داشته باشيد. نگيد تازه آمده مرا ميگه، ممكنه يك نفر تازه آمده باشه از آني كه ده سال آمده، بهتر به ياد امام زمان و به ياد خدا و به ياد دينه. و لذا حواستون را اين اينكه ميفرمايد و لا تعدوا عيناك كانهم، اين نگاه را جاي ديگه، حواستون را جاي ديگه پرت نكنيد. به آنهايي كه زينة حواس دنيا دارند، بهبه فلاني عجب زندگي داره! مدتي توي فكر زندگي او باشيد. فلانكس چرا اينجور لباس پوشيده، فلانكس چرا اينجور فرش توي خانهاش انداخته؟ باور ميكنيد گاهي من خدا ميدونه حالا البته اين نفع نيست براي من ممكنه حواس پرتي باشه. گاهي ميروم توي خونة يك كسي ميروم ميآيم، اصلا نميدونم چه شكلي بود فرشش، چه غذايي به ما داد، چي، چون انسان دليلي نداره تجسس بكنه. كسي كه آمده از راه رسيده، به لباس شما اعتراض داره، به زندگي شما اعتراض داره، و اي كاش بيايد به خود شما بگه، ميره به ديگران ميگه. من يك وقتي يك كسي آمده بود پيش من به من گفت كه فلاني پشت سر شما حرف زد. من رسما بهش گفتم. گفتم تو از نظر من فاسقي. او مشكوكه كه آيا فاسق هست يا نيست. و من هيچوقت حرف تو را بر او مزيت نميدهم و به حرف تو، تحت تأثير حرف تو واقع نميشوم. آخه گفت فلاني بد گفته پشت سر شما. تو كه الان داري ميگي نمامي. اين يقينا نماميه ديگه. حالا يا اگر گفته باشه يا نگفته باشه. اگر نگفته باشه هم كه تهمت زدي. اگر گفته باشه، نمامي. و آدم نمام فاسقه. او آيا غيبت مرا كرده يا نكرده؟ آيا آن گناهي كه تو ميگي كرده يا نكرده؟ شك دارم. هيچوقت خداي تعالي هم در قرآن ميفرمايد كه به حرف فاسق هيچوقت توجه نكنيد. و اذا جائكم فاسقا بنبأ فتبينوا. تبينوا يعني چي؟ اگر يك فاسقي آمد به شما يك چيزي گفت، يك خبري داد، برويد تحقيق كنيد. البته ايني كه گفته فتبينوا، آن وليد خبيث گفت كه لشگري از دور حركت كرده بيايد عليه اسلام. يك چيزي مربوط به همه بود. ولي خداي تعالي ميفرمايد اين فاسق بوده، تو تبين كن ببين راسته كه آنوقت مجهز بشويد. و الا به حرف او…. اساس مطلب اين است كه به حرف آدم فاسق اعتماد نكنيد. آمده ميگه فلاني فحش به تو داده. فلاني اين گناه را كرده. تو معصيتكار، حالا نميدونم تو راست ميگي، آيا معصيتي كرده. اگر تو دروغ بگي معصيت، حالا تو معصيتكاري. تو يقينيه كه معصيتكاري. اينجوري باشيد. خواهش ميكنم، تقاضا ميكنم كه اينجوري باشيد. نه از او دلم چركين شده. حرف تأثير داره آقايون. پدر من خدا رحمتش كنه، همه جا ميرفت نماز ميخوند. يك جا نميرفت. من كمكم ديگه بزرگ شده بودم. گفتم اينجا چرا شما نميرويد نماز؟ گفت خدا لعنت كنه شيطان را. كار اونه. گفتم اگر شيطان ميگه نرو، كه بايد بعكس بكني. وقتي هم كه بود كه ما با مرحوم حاج ملا آقاجان رفيق شده بوديم. گفت من اصلا دلم نميآيد پشت سر اين نماز بخونم. گفتم چرا؟ حالا همهاشون فوت كردندها. گفت من يك وقت پشت سر اين نماز ميخوندم، يكي از پشت سرم رد شد گفت ببين مردم پشت سر دزد نماز ميخونند. اينه كه از آنجا به بعد، حالا اينهم ميگفت من نديدمش. شيطان بود حالا يا هر كي بود، گفت ديگه اصلا دلم… حرف تأثير دارهها. من همانجا دست پدرم را بوسيدم، گفتم برو پشت سر او نماز بخون. حاج ملاآقاجان به ما دستور داده بود، حالا همانطوري كه اظهار ارادت ميكنيم حرفهاي او را به شما منتقل ميكنيم يك مرد بسيار سيد، خوب. بعد هم فهميد كه از همة ائمة جماعات مسجد باغشاه، چون آنموقع زياد توي مسجد باغشاه نماز ميخوندند، بهتر بود. و رفع شد. حرف در انسان تأثير داره. ببينيد ميگه و اسمعوا نفسك الذين مع يدعون ربهم بالغداة و العشي يريدون و الكف. با آنها باش. و لا تعدك عيناك عنهم. اصلا فكرت را، نظرت را از آنها نكش، نبر. آنهايي كه زينة الحياة الدنيا را دارند. و لا تتبع، باز دو مرتبه تكرار ميكنه. من اغسي قرضه ذكرنا. به پيغمبر ميگه كه اطاعت نكن كسي را كه از ياد ما غافله، همهاش به فكر خودشه، به فكر شخصيت خودشه. به فكر اينه كه چرا به من توهين شد، چرا به من احترام نشد. يك كسي چندي قبل به من گفت كه آقا من يك مجلسي رفتم خيلي به من سخت گذشت. تا صبح خوابم نبرد. ببينيد چقدر آدم ضعيف ميشه. گفتم چي شد؟ گفت من وارد مجلس شدم صاحبخانه با اينكه مرا ميشناخت اصلا به من اعتنايي نكرد. مثل اينكه آسمان را به سر من كوبيدند. بعد هم شب آمدم، چرا اين به من اعتنا نكرد، چرا احترام نكرد. تا صبح خوابم نبرد. چقدر آدم بايد ضعيف باشه. من پهلوي يكي از اولياء خدا در يك مجلسي نشسته بودم. يك آقايي آمد برود منبر، مردم خيلي احساسات بخرج دادند. او هم آدم خوبي بود. رفت روي منبر. گفت آقايون اينجور احساسات بخرج نديد. من نفسم ممكنه چه بشه، فلان. اين آقا پهلوي من نشسته بود گفت اي بيچاره. ميخواست به من چيز ياد بده. همينطوري علني. گفت آدمي كه بخاطر صلوات مردم، بخاطر احساسات مردم حالش عوض بشه خيلي بيچاره است. خيلي ضعيفه. آدم بره توي مجلس احترامش نكردند، مثل اينكه آسمون به سرش زده باشند، شب خوابش نبره، بعد هم كينه بگيره توي دلش، بعد هم دعوا بكنه، بعد هم با او ديگه رفت و آمد را قطع بكنه. اي بابا! پس بين شما يك انسان اينطوري مگر ميشه باشه؟! علي ابن ابيطالب ميفرمايد و لقد اذر عن اللئيني سبني. از يك لئيني عبور كردم داشت به من فحش ميداد. گذشتم. گفتم لا يعنيني، گفتم مرا قصد نكرده. يك علي ديگه علي ديگهاي را داره فحش ميده. اينها كه به ما نميخوره. ميفرمايد داشت مرا فحش ميداد. ميگه كه فحاشي ميكرد. گفتم كه لا يعني. خيلي عجيبه. يك روز تلفن را يك كسي برداشته بود، نميشناختمش. هي فحش هي فحش. گفتم آقا فرمايشتون تموم شد؟ گفت بعله. گفتم خداحافظ شما. همين. اصلا گاهي صرف انسان به همينه كه بگه ممنون، خداحافظ. صرفشه. صرفتون در اينه. فحش بده. او خودش را خسته كرده، اعصابش را خورد كرده، تو چرا ناراحتي؟ كسي كه قلبش اينقدر فاسده كه المؤمن لا يكون سبابا و لا فحاشا. مؤمن نه سب ميكنه نه فحش ميده. لا يكون. عجيبهها. حتي من به شماها عرض ميكنم با همة بغضتون به غاصبين حق فاطمة زهرا سلام الله عليها، با همة بغضتون، كه بغض داريد، شايد كاشان وقتي توي اذان ميگفتند حي علي خير العمل، همه ميگفتند لعنت بر عمر. من اين را تازه ديدم. خوب. با همة بغضتون نسبت به اين اخبث الخبثاء و اشقي الاشقياء، فحش نديد، لعن كنيد. براي اينكه فحش اصلا نبايد از توي دهن شما بيرون بيايد. فحش ميدونيد چيه؟ فحش يعني حرفي كه باصطلاح بد باشه. ذاتا بده. ذاتا بده. لعن خيلي مهمهها. لعن معرفت انسان را اينقدر بالا ميبره نسبت به خدا كه حساب نداره. شما ميگيد اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد. يعني خدايا آنهايي كه به آل پيغمبر، به پيغمبر و آل پيغمبر ظلم كردند، خدايا اينها را لعنت كن. لعنت ميدوني چه؟ يعني خدايا اينها را از نعمت خودت دورشون كن. يعني خدايا تو اينقدر مهرباني كه ما ميترسيم به آنها هم مهرباني كني. خواهش ميكنيم به او ديگه مهرباني نكن.
با يكي از علما و مراجع بود، خيلي بعضيها بهش فحش داده بودند. يك فحاشي بود خيلي بد بود. اين پيغام فرستاده بود كه آقا من ميخواهم بيايم. خود من از روحية اين مرد فكر ميكردم اين را ميخواهد ببخشدش. ما رفتيم پيشش كه ديگه آقا اين را نبخشيد، اين خيلي فحاشي كرده. گاهي ميشه انسان دست به دامن خدا ميشه، خدا تو خيلي مهرباني. يك وقت مهرباني، رحمت، شامل اينها نشه. اين معناي لعنته. اللهم العن عمر. يعني خدايا رحمتت ديگه شامل عمر خواهش ميكنم ديگه نشه. ببينيد خيلي عجيبه. اينجوري گاهي انسان ميشناسه با اين لعن. ايني كه ميگويند تبري مهمتر از تولي است بخاطر همينه كه مرحلة معرفت انسان را بالا ميبره. انسان به جائي رسيده كه خدا را آنچنان ميشناسه، آنچنان خدا از نظر او رحيم ميدوندش كه دست به دامن خدا شده كه خدايا عمر را بهش مهرباني نكن خواهش ميكنيم. خدا ابي بكر را بهش مهرباني نكن. شمر و يزيد را… اين معلومه يك وقتي ممكنه، كاره ديگه، خداي تعالي مهرباني بكنه.
خوب. و قل الحق من ربكم. اينها را ياد بگيريد. اين آيه را بايد انشاء الله يكي يكيش در وجود شما پياده بشه انشاء الله تا آيندهاي كه من ميآيم خدمتتون اگر خدا لطف كرد. و قل اللحق من ربكم. هرچه حق است از جانب خدا به يكديگر بگيد. امر بمعروف و نهي از منكر. و العصر ان الانسان لفي خسر. الا الذين آمنوا و تواصوا بالحق. به همديگه وصيت به حق بكنيد. ببينيد بابا غضبهاي شما، چرا فلاني پشت سر من حرف زده؟ اي بابا، ولش كن. ميبينيد كه فلاني يك گناهي ميكنه، يك معروفي را ترك كرده، امر بمعروفش بكنيد. و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. تواصوا بالحق يعني امر بمعروف، تواصوا بالصبر يعني نهي از منكر. و قل اللحق من ربكم و من شاء، خدا ميگه، خدا هم مثل اينكه از اكثر ماها مأيوسه. خدا ميگه حالا هر كس ميخواهد به اين حرفها ايمان بياره بياره. و قل من شاء. ميگه من آنچه شرط بلاغ است با تو ميگويم، اي خداي مظلوم. خدا بايد به ما هر چي ميگه فورا بگيم چشم. ميگه و من شاء فليؤمن و من شاء فليكفر. هر كه ميخواهد ايمان به اين حرفهاي خوب داشته باشه هر كي هم ميخواهد كفران بكنه. ولش كن. من آنچه شرط بلاغ است با تو ميگويم تو خواه از سخنم پند بگير خواه ملال. يك گويندهاي كه ميدونه اعتنا نميكنند آخر حرفش اين را ميگه.
انشاء الله خدايا من از زبان اين جمع ميگويم كه نه، ما جزء آنهايي هستيم كه ايمان به حق و قرآن تو داريم. و من شاء فليؤمن، انشاء الله جزء اين دسته هستيم. و من شاء يعني كسي كه ميخواهد ايمان بياره به اين حرفها بياره. كسي هم كه ميخواهد كفر بياره، بورزه اما اين را بدوند. انا اعتدنا للظالمين النار احاط بهم سرادقها. خيلي عجيبه. اينجايش ديگه تكان ميده. واقعا من يك دفعه بدنم لرزيد. با اينكه خوب مكرر اين آيه را خوندهايم. اين را بدونيد كسي كه به خودش ظلم بكنه، كسي كه به اين حرفها توجه نكنه ما آماده كرديم يك آتشي را كه، آتش گاهي ميشه فقط پاي انسان را ميسوزانه، فقط سر انسان را. اما احاط بهم، اين يكدفعه وسط آتش قرار ميگيريد. احاط بهم سرادقها و ان يستغيثوا يغاث بما ان كلبك. آدم توي جاي حرارت وقتي كه آتش همه جايش را گرفته، تشنهاش ميشه. استغاثه ميكنه، پناهنده ميشه، آبي توي حلقش ميريزند كه يشبه الوجوه. تمام پوست بدن انسان را ميكنه ميبره. آب ذوب شدة از آهن. سوء الشراب. بد آشاميدني است. خدا ميگه بد آشاميدني. بيائيم باورمون بيايد، بيائيم ايمان به اين حرفها داشته باشيم، بيائيم يك تكاني بخوريم. تا وضعمون را اصلاح كنيم. خدايا آمنا بك. پروردگارا ايمان به تو داريم. اين حرفها را قبول ميكنيم. خدايا قول ميديم كه اين حرفها را عمل كنيم. با ما مهرباني كن، محبت كن. امشب بايد بگيم امشب اين آيات را بهش توجه كرديم.
از خدا بخواهيم كه خداي تعالي به ما نظر لطفي بكنه، عنايتي بكنه، بخاطر فاطمة زهرا، بخاطر اين بيبي كه وقتي پيغمبر اكرم در خودش ضعفي احساس ميكنه، خستگي احساس ميكنه؛ ميآيد به خانة فاطمه ميگه اني لاجد في بدني ضعفا. به فاطمة زهرا او را در پناه خدا قرارش ميده. اعيذك بالله يا ابتي من الضعف. فاطمة من دست تو تبركه، آن عبا را بياور بينداز روي من كه من نيرو بگيرم. تا من براي همه چيز درد از دست بره. تمام بدن مرا اين كساء بگيره. و اعيتطوني و اعطيت به. كسي اينجا ترديد نداره كه وقتي عبا را روي يك كسي كه خودش ميگه من ضعف، آنهم مثل پيغمبر اكرم تا عبا را انداخت انظر اليه برگشتم نگاه كردم فسرت وجه يتلألأ كانه البدر في ليلته تمامه و كماله. برگشتم نگاه كردم به پدرم. (نامفهوم) چه دست پر بركتي. برگشتم به پدرم نگاه كردم. ديدم صورتش مثل ماه شب چهارده ميدرخشه. (نامفهوم) خدا لعنت كنه آن كسي كه اين دست را بشكند. (نامفهوم) كه امام صادق ميفرمايد و قال سبب وفات امي فاطمه قنفذ مولا عمر. ميفرمايد سبب وفات مادرمون زهرا ضربة قنفذ بود. براي روح مرحوم پدر آقاي بخاطر اينكه خيلي اين فرزند و انشاء الله اميدواريم بهترين هديه باشد اين اظهار ارادت به فاطمة زهرا براي ايشان.
مطلبي كه وعده كردم برايتون عرض كنم همين يكي دو سه نفري كه با من بودند روحية اينجوري يك جور ديگهاي برداشت نداشته باشند. همين آقايوني كه مثل فرزندان خودم ميدونم. هميشه به يادتون هستم. همين امروز توي مسجد جمكران همهاتون را دعا كردم و آنچه كه براي من اهميت داره براي شماها بدهيتون، نميدونم كسالتتون، كسالت جسميتون، گرفتاريهاي دنيايئتون، هيچ براي من يعني توي اين چيزها كار نميكنم، اهميت هم ميدهم. ولي رشد روحيتون را خيلي برايش اهميت قائلم. انشاء الله اميدواريم كه آقا وليعصر ارواحنا فداه انشاء الله با خواست، با درخواست ما و تقاضاي ما امشب انشاء الله همهاتون را موفق به رسيدن به مقام بندگي واقعي و خليفة اللهي انشاء الله بفرمايد. الهي آمين.
مطلبي كه ميخواستم عرض كنم در چند سال قبل، دو سال قبل ظاهرا يا بيشتر، حالا نميدونم. در مسجد جمكران شب جمعهاي بود، روز پنجشنبهاي بود ظاهرا، يك ارتباط روحي با آقا وليعصر ارواحنا فداه داشتيم. ضمنا در قبل از اين جريان در كوههاي قبلة مشهد كه اسمش كوههاي خلجه، يك مكاني هست و بود كه مكرر آنجا خدمت حضرت وليعصر افرادي رسيده بودند. اين خاصي بود يك نورانيت خاصي هم داشت. ولي كساني كه در مشهد بودند گاهي رفته بودند آنجا. من تصميم گرفتم كه آنجا يك مسجدي درست كنيم چون گاهي كه رفقا ميرفتند هوا سرد بود برف ميآمد، باران ميآمد، كوه هم بود، اذيت ميشدند. يك مسجدي درست كنيم زمين هم وسط كوهها بود، مال كسي نبود. ما يك روز به دوست عزيزمون آقاي نعمتي، من نصفي از كارهام را در واقع ميشه گفت كه، نصف هم كم گفتم، خيلي بيشتر كارهايم را كارهاي من نهها، كارهاي آقا را ايشان انجام ميدهند. خدا حفظشون كنه. الحمد لله مردي است دانشمند، در خيلي از مسائل فقيه، و جلويشون نبايد تعريف كرد، شما از من بهتر خوبها را ميشناسيد. از آنهايي هستند كه بايد با ايشان انشاء الله باشيم. من كه افتخار ميكنم به دوستي ايشان. اين آقاي محترم براي اينكه آنجا را مسجدش كنيم چند ارگان را رفتيم ديديم براي اينكه اجازه بدهند به ما كه، پانزده محل، مثلا شهرداري، ادارة برق، ادارة آب، نميدونم زمين شهري، جنگلباني، تا پانزدهتا كه همهاش پروندهاش هست. آخر گفتند بايد از سپاه هم اجازه بگيريد. چون آن نزديكها سپاه بود. ايشان رفتند سپاه گفت كه نه، اينجا را ما ميخواهيم براي پادگان و نميشه. ما حتي گفتيم كه مسجد درست ميكنيم بعد مال شما. آقاي چمني هم توي جريان بودند. دست به دامن همه هم شديم. امروز كه من مسجد جمكران بودم به آقا عرض كردم آقا من دلم ميخواست اينجا هم مثل مسجد جمكران، مشهديها هم يك جائي داشته باشند. احساس ميكردم كه ميفرمايند كه مكان كه مطرح نيست. جاي ديگه، چند وقت طول كشيد، خيلي طول كشيد. بعد ضمنا يك زميني ما داشتيم كه من خودم از يكي از دوستان خريده بودم. اين زمين در فردوسي ما آن زمين را به اين جهت دوست داشتم كه در عالم باصطلاح بقول شماها در عالم مكاشفه يا خواب يا شهود، هر چي كه شما ميخواهيد اسمش را بگذاريد، كه محل زندگي حضرت رضا در آنوقتي كه در طوس بودند، همينجا بوده. و بايد هم بهرحال يك محيط خيلي خوبيست. من دوست داشتم ميگفتم اين باشه كه درختي بكاريم و اينها و، يك چيزي بشه. زمين خشكي بود. تا آنكه آن روز گفتند اين زمين را ميتوني براي اين كار بدهي؟ گفتم آقا ما مال و جانمون مال شماست. ما چيزي نداريم. اينها را هم امانت دادهاند دست ما. و الاّ ان الارض يرثها عبادي الصالحون. زمين مال بندگان صالح خداست كه در مرحلة اول امام هر زماني. و ضيفك من التحجة من بلادي و ضيفك. تا اينكه مسئله موند. موند تا يكي دو ماه قبل. دو ماه قبل يك شب جمعي از رفقا دور هم بوديم. و آنجا يك دفعه چون شما تشريف داشتيد؟ نه مثل اينكه تشريف نداشتيد. يك چند نفر متوجه شدند كه بايد اين مسجد را شروع كنيم. در همان محل. بدون اينكه ما به كسي بگيم، در همان روزي كه رفته بوديم براي من نقل كردند، يكي از رفقا رفته بود يك گوني از خاك از همان زمين خلج برداشته بود آورده بود پاشيده بود اينجا كه من بهش گفتم مثل اينكه آنجا منتقل شد به اينجا. يكي ديگه وقتي كه بمبگزاري شده بود توي حرم كنار ضريح، خاكها را برداشتند؛ يك مقداري خاك از كنار ضريح برداشته بود آورده بود پاشيده بود اينجا. حالا زمين تقريبا ما مربوط به هرحال، يك ارتباطي البته آن شخص با اين زمين داشت. يكي ديگه خواب ديده بود، بدون اينكه من، من چون مقيدم اگر ضرورت ايجاب بكنه، يك مكاشفهاي، خوابي را من به كسي بگويم، روي ضرورت الان عرض كنم. به كسي نگفته بودم كه اينجا اين زمين اينجوري بوده. بعضيها خواب ديده بودند كه آنجا محل زندگي حضرت رضا صلواة الله عليه بوده. و آن شخص يكي از دوستان كه خيلي مرحلهاش خوبه و داراي كمالاتي است، خدا حفظش كنه؛ او ديده بود كه يك عدهاي، تعدادي، حالا تعدادش را گفتهاند من نميخواهم عرض كنم، اينها در كارهاي اين مسجد دخالت دارند. كه يكي از آنها همان فردايش آمد بدون اينكه من تا اين ساعت به دو سه نفر كه خيلي از ما دورند و از ما تقاضا كردند كه يك جريان اينجوري بود با خواهش به ما بگيد، به كس ديگري عنوان اين مسئله را نكرده بودم. الان هم كه ميگم بعنوان اطلاع شماهاست. چون شماها بايد مطلع باشيد. يكي آمد از دوستانمون كه خيلي دوره و او آمده بود مشهد، آمده بود ايران و مشهد، به من گفت كه ما ميخواهيم يك زميني تهيه كنيم براي مسجد، مسجدي كه براي امام زمان باشه. زمينش را ايشان، يعني يك قطعه زمين ما بود و حدودا هزار و ششصد متر بود، بقيهاش را كه خريديم چند هزار متره؟ پنج هزار متر و خوردهاي الحمد لله زمين، همان مكان، جايش خيلي حساسه. تابستان اگر رفته باشيد كنار باغ فردوسي. و بحمدالله رفقا در جلسة شب دوشنبه در هفتة گذشته كه من دوشنبة هفتة بعدش اينجا بودم، پيشنهاد كردند هر كس هر شغلي داره در اين مسجد عمل كنه. با يك ورقههايي، كاش اين ورقهها را ميآورديم. دوستان اينجا هستند شايد ميخواستند شريك بشوند. ورقههايي فرم پر كردند كه آنهايي كه اداري بودند مثلا، حالا يك وقت هست آهنگره مثلا يك وقت، خوب فردا ميآيد آهنگريش را ميكنه. آنهم نه مجانيها. نه اين توي برنامه است كه افرادي كه اهل تزكية نفسند بايد اينجا كار كنند و فعاليت كنند. چون جمعيت مشهد زياده، (نامفهوم) فلان آقا آهنگره، فلان آقا در و پنجره سازه، فلانكس نجاره، خوب اينها تشخيص بديم از همينها استفاده بكنيم. ولي با همت خوب اين دوستانمون روز دوشنبه كه شب دوشنبه جلسه بود، روز دوشنبه رفتيم كلنگش را زديم. چهارده تا سيد پيدا كرديم، كلنگ آنجا را به دست سادات زدند. نه اينكه حالا فكر كنيد كه يك تشريفات خاص، اين حرفها، اون سيزدهتا همهاشون بهتر از من بودند. و كلنگ را چهارده تا سيد زده، يكيش هم ما بوديم. و روز جمعة گذشته بعد از كانون به پيشنهاد خود رفقاي جلسه رفتند آنجا براي ديوار دور، خيلي از اين زمين ديوار دور، بعله شفتهاش را، ما ميگيم شفته نميدونم شما چي ميگيد، پياش را ريختند. و من روز شنبهاش هم آمدهام خدمت شما ديگه خبر ندارم. حالا شايد كسي از مشهد آمده باشه، شما خبر نداريد؟ آن يك طرحي براي انبار وسايل و اين جور چيزها. اين تمام اطلاعي كه داشتيم بهتون عرض كنيم.
خوابها، رؤياها، مكاشفات، نميدونم عرض كنم يا نه، چون آقاي نعمتي هم خبر نداره. امروز در مسجد جمكران نقشهاش هم به ما خبر دادند غير از آن نقشهاي كه آنها كشيدند، بعله، حالا ما نقشه را بهم بزنيم اينجا (قطع صداي نوار)
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.