۲۸ شوال ۱۴۱۴- صراط مستقیم، خرافات – اخلاق خانمها ۵۲
بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمدلله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
تذكراتي قبل از ورود به مطلبي كه در هفتههاي قبل از مسافرتم با شما داشتيم بايد عرض كنم كه يكي از كارهايي كه از اولي كه شماها وارد راه تزكية نفس و كمالات روحي ميشويد بايد رعايت كنيد و همتون بايد بدانيد كه موضوع از چه قرار است اين است كه ما در اين برنامهها هدفي جز رسيدن به هدف الهي نداريم. ما بايد اونچه خدا از ما خواسته همان را تعقيب كنيم. بنابر اين كارهايي را كه خداي تعالي دستور فرموده بايد صد در صد همان كارها را انجام بديم.
يكي از مشكلات ما در ارتباط با شماها اين است كه مدتي بايد ما مغزهاي مسلمانهايي كه ميخوان تزكية نفس كنند از آلودگيها شست و شو كنيم. اكثر شماها ناخود آگاه مبتلا به يك مشت خرافاتي هستيد كه از طريق صوفيه و افراد قشري و يك عده افرادي كه دزد راه حقيقت هستند و صد عن سبيل الله ميكنند در شما به وجود آمده. يك مشت خرافاتي هست كه خوب در بين خانمها مخصوصا بيشتره. فلان چيز نحسه، فلان چيز شگون داره، فلان چيز سبب سعادت ميشه و هيچ يك از اينها توي روايات و آيات قرآن نيست. بطور كلي بايد در مقابل اينها خودتون را بسازيد كه اين مسائل براتون مطرح نباشه و اين مسائل زياد هم هست. اگر ميخواهيد راه مستقيم را بپيمائيد بايد يك قانون كلي در دستتون باشه و هر چيزي كه با اين قانون كلي منافات داشت يا تطبيق نكرد، خرافاته. مثل كسي كه توي جاده ميره. جاده بايد آسفالت باشه. و حتي يك دونه سنگ به اندازة فندق هم توي جاده وجود نداشته باشه. و الاّ از زير تاير ماشين شما در ميره ميخوره به شيشة ماشين بعدي. بايد صاف صاف باشه. حالا هر كي توي اين جاده بود هر جور ديگهاي بود درست نيست. اگر قانون كلي اين باشد كه جاده آسفالته. سنگ افتاده باشه، يا بايد از كنارشون عبور بكنيد يا بايد سنگ را از سر راه مردم برداريد بيندازيد كنار. اگر چالهاي باشه بايد يا از كنارش شما عبور كنيد يا چاله را پر كنيد كه ديگران توي چاله نيفتند. اگر آسفالت نباشه بايد اعتراض بكنيد كه چرا اين تيكه از جاده آسفالت نيست و امثال اينها.
شما در راه رسيدن به كمالات جادة شما سخنان خدا و ائمة اطهاره. هر مطلبي كه اين قاعدة كلي را بهتون ميگم، هر مطلبي كه هر كس گفت، اگر از قول خدا و پيغمبر و ائمه ميگويد، اين همين جادة آسفالته. اگر از قول ديگري كه آن ديگري هم ممكنه گاهي از قول خدا و پيغمبر گفته باشه. اما نه، يك فرديست ميگه من ميگم. ابو سعيد ابوالخير يك اشعاري داره، شعره، شعره فارسيه. ميگه هر كس اين شعر را مثلا بخوانه به فلان سعادت ميرسه. خوب اين نه خدا گفته نه پيغمبر. پس اوني كه آن جادة آسفالت اين نيست. يا در مفاتيح ممكنه شما برخورد بكنيد به اين جملات. من مفاتيح و اينها را ميگم بخاطر اينكه شما فكر نكنيد كه بعضي از كتابها صددرصد جادة بي مانعي هستند. توي مفاتيح هست اين مطلب كه مثلا شيخ مغربي اين حرف را زده. شيخ مغربي يك فرد صوفي بوده. حالا بر فرض هم صوفي نباشه. جزء چهارده معصوم ما نبوده. ما نبايد به حرف او توجه كنيم. خدا، پيغمبر، ائمه و ايني كه ميگيم هر چه استادتون ميگه گوش كنيد، اين بخاطر اين هست كه آنها هم از كلمات خدا و پيغمبر و ائمه ميگويند. اگر از خودشون بگويند، از ساختگي مغز خودشون بگويند، استاد كه سهله، خود پيغمبر اكرم، خدا در قرآن ميفرمايد كه اگر از خودت حرف بزني، ما قطع وطينت ميكنيم. يعني رگ حياتت را ميزنيم. براي هيچكس اجازه داده نشده كه در واجبات و مستحبات و مكروهات و مباحات و محرمات اظهار نظر كنند. حتي به پيغمبر اكرم. مگر اينكه از خدا اذن بگيرند. اين يك چيزيه كه بايد توي مغزتون وارد بشه. حالا اين چيز خوب باشه يا بد باشه، فرقي نميكنه. اگر گفتند به شما فلان چيز نحسه، سيزده نحسه، مراجعه كنيد ببينيد اين كلام، كلام خدا يا چهارده معصومه، شما بپذيريد. اگر كلام خدا و چهارده معصوم نبود، شما حتي اگر دلتون باصطلاح چركين باشه كه وقتي سيزدة عيد نوروز را مثلا بيرون شهر نرفتيد، بگيد يك نحسي متوجهامون ميشه، همينقدر نگران هم باشيد از راه خدا و پيغمبر خارجيد. توي دره افتادهايد. نگراني هم نبايد داشته باشيد. هيچ يك از خرافات متوجه شما نبايد بشه. هيچ يك از مسائلي كه مردم درست كردند ولو آنكه صد دفعه هم تجربه كرده باشيد. مثلا تجربه كرديد كه هر وقت شما سيزده نفري توي اطاق هستيد يك ناراحتي برايتون پيش ميآيد مثلا. تجربه كرديد. ميگيد من ده دفعه تجربه كردم. بازهم درست نيست. يعني اگر دلتون چركين باشه كه حالا ايندفعه هم كه سيزده نفر هستيد يا روز سيزده، فلان كار را شروع كرديد، شايد طبق آن تجربه يك نكبتي بهمون متوجه بشه، شما از راه خدا و پيغمبر خارجيد. از صراط مستقيم بيرونيد. شما ميگيد تجربة ما چي ميشه؟ تجربة شما خيلي ساده است. شيطان هميشه شما را ميخواد از راه بيرون بكنه. يك مرتبه سيزده نفري توي يك مجلسي بوديد، يك ناراحتي براتون شيطان پيش ميآره كه شما يك درصد معتقد بشيد كه سيزده نحسه. دفعة دوم هم اين كار را ميكنه كه تا بيست درصد معتقد بشيد. دفعة سوم هم اين كار را ميكنه كه پنجاه درصد معتقد بشيد. دفعه پنجم و ششم و هفتم و هشتم و تا دهم پشت سر هم اين كار را شيطان ميكنه تا شما صددرصد معتقد بشيد. وقتي كه صددرصد معتقد شديد، راهتون كج شده و انحراف پيدا كرديد و توي دره افتاديد و آني كه شيطان ميخواسته، براتون بوجود آمده. يا اگر كسي طبق دستور مرجع تقليدش، فتوي يك چيزي را بهش گفتند كه مثلا پاكه. او دل چركين بود. گفت كه نه، اين مقدار بيشتر از اين بايد شست. مثلا آب استنجاء ميگند پاكه. شما دلتون قبول نميكنه. اين شيطانه. اين را ادامه بديد، وسواس ميشه. وسواس و وسوسه و شخص وسواسي آن كسي است كه شيطان پالونش را گذاشته روي كول آن شخص وسواسي و مهار هم انداخته به دهنش و اكثرا كساني كه وسواسي هستند، كمكم اعتقاداتشون هم زير سؤال ميره. كمكم اعمال صحيحي كه انجام ميدهند، چون شخص وسواسي نماز بخونه و نخونه فرقي نميكنه. شستشو بكنه و نكنه، نجس بمونه يا شستشو بكنه فرقي نميكنه. مثل يك تارك الصلاته. كمكم عقايدش هم خراب ميشه، ايمانش هم خراب ميشه. پس اين تذكر را متوجه باشيد. فكر نكنيد تجربة شما، تجربه به درد نميخوره. چون شيطان دخالت ميكنه و از همين راه تجربه شما را گمراه ميكنه. من هر وقت توي حرم ميرم مثلا سردرد ميشوم. ده دفعه اين كار را كرده. خوب. براي اينكه شما ديگه حرم نريد و تجربه براي شما درست كرده كه شما سردرد بشيد. و امثال اينها.
پس قاعدة كلي كه، آن جادة آسفالتي كه همهاتون بايد داشته باشيد. و الاّ من شب دوشنبه است، من گفتم به آقايون كه هر كس از اين راه حركت نكنه بخواد يا نخواد، اين موفق نميشه. وقتي كه توي جاده سنگ افتاده شما يا بايد از كنارش عبور كنيد يا بايد سنگ را برداريد بيندازيد كنار، بعد عبور كنيد. اگر همينطور بزنيد به سنگ، ماشينتون هم از بين ميره راه هم نميتونيد بريد. پرت هم ميشيد توي كنار جاده. پس بنابراين اينها سنگهايي است كه توي راه افتاده.
سفرة حضرت ابو الفضل، اولا كه كار خيري است. اما چون وارد نشده، آنچه كه وارد شده بريد انجام بديد. نميدونم ختم انعام را تحقيق بكنيد ببينيد وارد شده؟ اگر وارد نشده انجام نديد. ولو قرآن خوندنه. اما اگر وارد شده، همانطوري كه وارد شده انجام بديد. روضه خوانيهاتون در ماه محرم كه از روز شنبه شروع ميشه، بايد طبق دستور باشه. مخصوصا براي شماها كه در راه كمالات ميخواهيد قدم برداريد. شوهر شما اگر از روز اول محرم تا روز يازدهم محرم گفت من راضي نيستم از توي خونه بريد بيرون، نبايد بريد. براي اينكه اگر رفتيد گناه كرديد و امام حسين راضي نيست. رفتيد مجلس روضه، مشغول عزاداري باشيد. نه اينكه دو ساعت بگيد و بخنديد و پنج دقيقه يك روضهخوان كه با دو سه تا شعر روضه ميخوانه، بيايد روضه را بخوانه شما هم يا گريه بكنيد يا صداتون را به گريه كردن بلند كنيد و تمامش كنيد. نه. كه حالا شماها ممكنه من از اين جهت فكرم راحت باشه كه در مجالس غيبت نميكنيد. اما وقتتون را هم به بطالت نگذرونيد. مجلستون بايد مجلسي باشه كه همهاش فضائل خاندان عصمت و طهارت گفته بشه. احكامتون بيان بشه. در بينتون چند نفر كه نشستيد بعنوان منتظر روضه، آني كه مسئلهاي را بلد نيست از آني كه بلده بپرسه. از يكديگر سؤال كنيد. اگر خداي نكرده يك پيرزني مثلا، يك خانم مسني، بگه كه من اين سؤال را اگر از اين خانم جوان بكنم شخصيت من زير سؤال ميره و عنوان من بهم ميخوره، اين الان اگر يك همچين فكري توي مغز خانمها بياد، اين از راه بيرونه، شما اين را يقين بدونيد اين به درد اين برنامهها نميخوره. ما يك ماشيني و با يك مقصدي راه انداختهايم كه هر كدام از شما اين مقصد را نداشته باشه بايد از اين ماشين پياده بشه و هر كدام از شما كه كاري بر خلاف مقررات اين ماشين بكنه، بعنوان مفسد از ماشين پيادهاش ميكنيم. مبادا يك وقت بگيد من مرحلهام بالاتره چرا سؤال را از اوني كه مرحلهاش پائينتره بكنم؟! من سنم بالاتره چرا سؤال را از اون كسي كه سنش كمتره بكنم. حضرت صادق عليه الصلاة و السلام فرمود الحكمة ضالة المؤمن. حكمت و شناخت حقايق اين گمشدة شخص مؤمنه. اين از هر جائي كه باشه بايد بگرده پيدايش كنه. نگه كه من آدم به اين مهمي برم انگشترم را از توي سوراخ موش در بيارم! حالا ديگه اگر آنجا باشه بايد بري در بياري. بايد خم بشي دستت را بكني توي سوراخ موش دستت هم خاكي بشه انگشتر قيمتيت را در بياري. اگر حكمت گمشدة شما باشه هر جا باشه، حتي يك بچة پنج ساله ممكنه يك چيزي توي سخنش بيايد كه آن سخن يك ارزش فقهي فوق العادهاي داشته باشه. من خودم يادمه پنج ساله بودم، با پدرم بودم. مجمعي از علما بود. يك مسئلهاي كه حالا نميخوام عنوان كنم چون مفصله وقت ميگذره. مطرح شده بود. من يك كلمهاي گفتم. ديدم همهاشون خيلي فوق العاده برايشون عجيب بود و آن حكم هم جور ديگري شد و پدرم هم هر وقت به يكي از علما ميرسيد جريان را نقل ميكرد و ميگفت اين بچة من اينقدر باهوشه كه اين حرف را توي مجلس علماء زد و علما همه تحت تأثير واقع شدند. من اصلا نميفهميدم آن حرف يعني چه و اين چه اثري داشته و ايشان چرا اينقدر تعريف ميكنه. بعدها كه درس خونديم و بزرگ شديم و ديدم كه بعله اين حرف معنايش اين بوده و هيچ آنموقع خودم نميفهميدم. يعني حتي بعدش هم نميفهميدم. گاهي ميشه يك كلمهاي از توي ضبط صوت در ميآيد شما چيز ميفهميد. بچة پنج ساله ميگند حالا اين حرفش بدرد نميخوره. اگر گمشدة شما علم و دانش و حكمت باشه همه جا دنبالش ميگرديد. من يك مشكل علمي داشتم يك روز. يك كاغذي را توي كوچه پيدا كردم گفتم ممكنه اسم خدا تويش باشه بردارم بگذارم يك جائي. نگاه ميكردم كه ببينم اللهي محمدي چيزي تويش نباشه كه مثلا زير دست و پا باشه. يك مطلب مشكل علمي بودش كه از علما پرسيده بودم جوابش را بلد نبودند، ديدم اينجا حل كرده. كاغذ كثيف حتي يك تيكهاش كثيف شده بود كه نميتونستم بخونم. برداشتم، وقتي ديدم مطلب را عنوان كرده برداشتم پاكش كردم تا اين مطلب را پيدا كردم و فهميدم.
اگر در فكرتون خداي نكرده بيايد كه من شوهرم اينطور، من سنم اينطور، مرحلهام اينطور، پس نروم حرف ديگري را گوش بدهم اين شما داراي كبر و غرور هستيد و از آن سفينة نجات، از اين ماشين كه بسوي كمالات حركت ميكنه پياده هستيد. توي مجالس ماه محرم و ماه صفر كه مينشينيد بجاي اينكه دنبال اين خرافات باشيد، بجاي اينكه بدون دستور استادتون كاري انجام بدهيد حتي زيارت عاشورا مال همه كس نيست كه در دهة عاشورا بخونه. چرا، روز عاشورا مال همه كس هست. در هر مرحلهاي هست. ولي روزهاي ديگرش نه. اگر استادتون بهتون اجازه داد كه شما زيارت عاشورا را بخونيد، نه اينكه سؤال بكنيد خودش بايد بگه به شما، شما بخونيد. و الاّ نه. كوشش بكنيد در اين مجالس بيشتر از هر چيزي معارف و احكامتون را ياد بگيريد. من تأسف ميخورم كه هنوز در بين شما خانمها با اينكه بعضيهاتون دو سه مرحله هم پيش رفتيد، هنوز بعضي از مسائلتون را بلد نيستيد. در مرحلة سوم كمالات اگر كسي مسائل و احكامش را صددرصد بلد نباشه، حالا من مرحلة چهارم را بهش بدهم يا ندهم فرقي نميكنه او توي آن مرحله مانده. اين را بدونه. احكام را بايد بلد بود تا انسان بتونه صراط مستقيم را بپيمايه. اعتقاداتش بايد كامل باشه تا صراط مستقيم را بتونه مطمئنا به استادش بگه من توي جاده افتادهام. و الاّ شيش ماهه، هفت ماهه، يك ساله، دو ساله ما توي اين راه هستيم. خوب باش. صد سال باش. شما صد سال بريد كنار جادة نيشابور وايستيد يك قدم برنداريد بطرف نيشابور. خوب همانجا هستي ديگه. تأخير شما از خودتونه. نگيد آقا ما يك ساله توي اين مرحله هستيم. خوب چيكار كنم؟ دو تا سؤال ازتون ميكنه انسان ميبينه علاوه بر اينكه در وجودش پياده نكرده حتي خلاف قول خدا و پيغمبر را ميگه. بايد در وجودتون آنچه كه خدا و پيغمبر ميگه بايد در روحتون و در مغزتون پياده كرده باشيد. من يكي از چيزهايي كه در اين سفر متوجه شدم اين بودش كه جمع زيادي از شما خانمها و جمع زيادي از آقايون، اينها خودشون را معطل كردند و ما را هم معطل كردند. حركت نميكنند و به فكر حركت هم نيستند. خوششون ميآيد از اينكه يك اسمي رويشون باشه بعنوان مثلا فرض كنيد شاگرد اين مكتب يا توي اين جلسة روز چهارشنبه راهشون ميدهند، امثال اينها. و دارم بهتون اعلام ميكنم آمدن شما توي اين جلسه، اسم اينكه من در فلان مرحله هستم، اينها هيچ فايدهاي براي شما نداره. چيزي كه فايده داره اينه كه جدي بگيريد كارها را. از خرافات دوري كنيد. از مسائل انحرافي كه ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام نگفتهاند دوري كنيد. اين يك موضوع. يك تذكر.
تذكر دوم اينكه صوفيها مدعي اين هستند كه اگر كسي صوفي بشه به كمالات ميرسه. و چون راهشون درست نيست و از طريق معصومين وارد نشدهاند خوب كسي از متصوفه به كمالات نميرسه. اينجا مجبورند كه و يك (قطع صداي نوار)
عمل پختنتون اين غذا را حرام، توي ظرف ميكشيد يك حرام انجام ميديد. ميخوريد يك حرام انجام ميديد. و تا چهل روز نماز و روزهاتون قبول نميشه. براي يك غذا. چون آذوقه از چيزهايي است كه خمس بهش تعلق ميگيره و اگر سال نداشته باشيد، ايني كه ميگم اگر سال نداشته باشيد بخاطر اينكه وقتي انسان سال نداره، هر روز ممكنه روز سالش باشه و هر روز به آذوقهاش خمس تعلق ميگيره. شما يك كيسه برنج خريدهايد. ديروز خريدهايد امروز ممكنه روز اول سالتون باشه. چون سال نداريد. بايد خمسش را بديد. خوب حالا پنج استكان برنج برداشتيد براي نهار امروزتون. يك استكانش مال امام عليه الصلاة و السلام و ساداته. شما يك استكان برنج غصبي ريختيد توي برنجهاتون همين عمل حرامه. دم كرديد حرامه. پختيد حرامه، خورديد حرامه و اگر به اصطلاح يك همچين كاري را كرديد تا چهل روز، چون اثر غذا تا چهل روز در بدن انسان هست. تا چهل روز اعمالتون قبول خدا نميشه. ولي اگر سال داشته باشيد يك روي را در سال معين كنيد همان روز بايد هر چه آذوقه داريد خمسش را بديد. خوب بعضي از خانمها هنوز نميدونن كه خمس بايد بدن يا نبايد بدن. سال بايد داشته باشن نبايد داشته باشن. روز اولي كه انسان مكلف ميشه بايد همان روز را روز اول سالش قرار بده. اون وقت گله هم دارند كه ما چرا هيچ ترقي نكرديم. شما بايد خيلي ممنون هم باشيد كه خيلي تنزل نكرديد چون در يك غذا پختن پنج، شش تا فعل حرام انجام داديد ميخواستيد سقوط صد در صد بكنيد خوشبختانه سقوط هنوز نكرديد خدا بهتون رحم كرده و از خيلي از چيزها ازتون گذشته. ميگه نميفهمه بندة من نادانه، نافهمه. معاملة بچة دو ساله و سه ساله را باهاتون ميكنه. اگر ننگتون ميكنه به فكر كارتون باشيد. دقيق باشيد. نگيد شوهرمون حساب سال داره. به شما چه، اون هم شايد. من خانمي را از همين شاگردانمون ديدم كه به من ميگه كه شوهرم انشاء الله حساب سال داره و ديگه من ندارم و اين حرفها.
احتمالا، احتمال داره كه حساب سال داشته باشه. خود شما چه پولي داشته باشيد، چه نداشته باشيد. چه مالي داشته باشيد چه نداشته باشيد بايد حساب سال داشته باشيد. يك دفترچه تهيه بكنيد چز برنامه هاتون باشه. يك دفترچة كوچك يك روز را هم در سال تعيين بكنيد. خوب نداشتيد كسي ميياره، شما بي خود پول بگيريد داشته باشيد و هم كسي دنبال شما نيست. نه خدا به پول شما احتياج داره نه پيغمبرش، نه ائمة اطهار نه هم فرزندان اينها. سادات عظام كه همان فقيرترينشون بر آدم معصيت كار صدها برابر شرافت داره. به هر حال اين هم يك تذكر كه احكام را خوب بلد باشيد و رعايت اين جهات را بكنيد. جدي بگيريد برنامه هاتون را. هر كس هم، چون شب دوشنبه يك عده خانمها هم بودهاند ديگه نميخوام اين حرفها را تكرار كنم. هر كسي از خانمها هم براي خواب خوب ديدن، براي مكاشفه كردن براي هر چيزي از اين ظواهر چه ظواهر معنوي باشه، چه ظواهر مادي. آمده اينجا اشتباه كرده. ما يك هدف بيشتر نداريم و اون بندگي خداست. ميخواييم بندة خدا بشيم. خدا هم هدفش از خلقت ما همين بوده. ما هم بايد هدفمون با هدف الهي يكي باشه. و نتيجة اين هدف و بندگي خدا خليفة الله شدنه. زياد پيش من از خانمها يا از آقايون اومدن خوابهاي خوب ديدن، مكاشفات، طي الارض اين طرف اون طرف خوب اكثر شماها موفقيد به اين جهت. ولي ميبينم به فكر مرحلهاش نيست. از چشم من ميافته. حالا صد تا خواب خوب ديده باشه. خوب خواب، خواب خوب خيليها ميبينند. من يك چند جريان براتون بگم اون وقت ميفهميد كه اگر انسان در بيداري پيغمبر اكرم را ببينه چطوره به نظر شما؟ اين چه جور آدمي است. خيلي مقامش بالاست ديگه. پيغمبر اكرم را در بيداري ببينه. خوب ديگه. منصور دوانيقي ميگه من امام صادق را خواستم كه در مجلس باشمشير گردنش را بزنم ديدم پيغمبر از در وارد شد. زمان منصور دوانيقي تا زمان پيغمبر صد سال فاصله بوده، تقريبا. پيغمبر وارد شد. ترسيدم شمشير را تو غلاف كردم، پيغمبر رفت. دفعة دوم باز خواستم باز ديدم پيغمبر آمد. خوب پيغمبر ديدن اون هم بعد از وفات پيغمبر. منصور دوانيقي ميبينه. ملائكه را متوكل عباسي ديد. امام هادي عليه الصلاة و السلام را از توي زندان آورد روي يك بلندي نگهش داشت به لشگرش گفت كه از جلوي ما سان بريد. اينها هم سان رفتن. امام هادي مشغول ذكر و توجه به خدا بود و ديد اين اعتنانمي كنه گفت فهميدي چرا من اينها را سان ديدم. چرا؟ براي اين كه تو به فكر خلافت نيافتي من اين قدر قدرت دارم. حضرت هادي هم فرمود كه ميخواي لشگر من را هم ببيني. عرض كرد بله. حضرت اشاره كردن به آسمان. حالا ببينيد متوكل معلون يك دفعه چشمش باز شد از مشرق تا به مغرب عالم ديد همة ملائكه ايستادند آمادة فرمان امام هادي هستند. خوب ما چه ميدونيم خانمي كه ملائكه را ديده يا مثلا يك معنوياتي را مشاهده كرده يك خواب خوبي ديده يا، اين مقدمة اين نباشه كه شيطان ميخواد گولش بزنه. ميخواد اون را از رسيدن به بندگي خدا نگه بداره. يكي از شاگردان ما كه خيلي هم پيشرفت كرده بود. ولي متأسفانه فكرش اين بود كه آخرين درجة كمالات مكاشفاته و آخرين درجة كمالات خوابهاي خوب ديدنه. چند سالي كه پيش ما بود و پيشرفت خوبي كرده بود خوب اين در اين مدت به فكر كارش بود، خواب هم نميديد. مكاشفه هم نشده بود براش. بعد شنيده بود يك نفر از دراويش. البته اسمش درويش نبود ظاهرش به ظاهر همين لباس روحانيت بود، من ميشناختمش باطنش درويش بود. رفته بود پيش او يك ذكري بهش داده بود همان شب اول خوابهاي خوبي ديده بود، شب دوم خواب بهتر، شب سوم مكاشفه. اين شيطان حسابي متزلزلش كرده بود آمد پيش من. من يك خرده شرح دادم براش. او متوجه شد كه اشتباه كرده. من خودم اگر براي شماها بگم كه از اين برنامهها مكرر داشتم مفصل ميشه و نميتونم شرح بدم.
ببينيد دو، دو تا از بچه گي به ما گفتن دو، دو تا چهار تا. هدف از خلقت چيه؟ توي قرآن گفته، و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون. هدف از خلقت پروردگار از جن و انس چيه؟ بندگي است. بنده يعني كي؟ يعني كسي كه فضولي نكنه. هر چه مولا ميخواد. خوب اوني كه چيزهاي ديگهاي كه مولا ميخواد براش او ميخواد او فضوله بنده نيست. شاعر ميگه كه يكي وصل و يكي هجران پسندد من يك وقتي در مرحلهاي بودم به نام مرحلة تسليم. استادم به من گفت كه تو كامل نشدي. گفتم چرا. همانجور كه شماها ميياييد پيش من اصرار ميكنيد كه ما ديگه اين مرحله را خيلي گذرونديم. من گاهي مرحلتون را عوض ميكنم ميگم كه خسته نشيد. ميگم باز بر ميگرده. ميبينم يك ساله توي يك مرحله مونده ديگه داره خوب به سختي حركت ميكنه. ممكنه مرحلتون را عوض كنم ولي قبولتون ندارم. شما خودتون هم خودتون را اگر بفهميد قبول نداريد. گفتش كه تو هنوز كامل نشدي؟ گفتم كه چرا ديگه الان هر چه خدا ميخواد در مقابل تسليم محضم. گفت خيلي خوب يك امتحاني ميشي. گفتم امتحان كن. من نميدونستم امتحان چيه؟ يك عشقي به پروردگار داشتم. شب ميآدم خونه. آون وقت هنوز منزل پدرم بودم هنوز قبل از سن بيست سالگي بود. مينشستم تا صبح گريه ميكردم باخدا حرف ميزدم، عشق ميكردم خدا را هميشه پهلوي خودم ميديدم خيلي حال خوبي داشتم. يك دفعه اين حالم گرفته شد. اين توجهم گرفته شد. باور كنيد اصلا فكر ميكردم اصلا خدايي وجود نداره. اين قدر ميزدم تو سر خودم كه كبود ميشد سر و صورتم. اتفاقا استادمون هم يكي دو روز پيش ما نبود. كه فوري برم پيشش بگم كه اينجوري شده. بعد از دو سه روز كه خودم را خيلي زجر داده بودم رفتم پيشش. گفت كه تو كه گفتي من راضيم هر چه او بخواد. او خواسته كه تو در هجران باشي. يكي وصل و يك هجران پسندد. يكي درد و يكي درمان پسندد، من از درمان و درد و وصل وهجران پسندم اونچه را جانان پسندند. گفتم نه من تسليم نيستم. من قبول كردم. اشتباه ميكردم. گفت حالا تسليم نيستي كه مثلا هفتاد مرتبه يا صد مرتبه لا حول و لا قوة الا بالله بگو درست ميشه. گفتيم باز برگشت به همان حالت اول. بله.
مگر خيال كرديد تسليم اينه كه مثلا فرض كنيد شوهرتون صبح دعواتون كرد و شما عكس و العمل نشون نداديد و گفتيد هر چه خدا ميخواد اين تسليم كه چيزي نيست. حتي انسان عزيزترين افرادش بيافته در مقابل چشمش پر پر بزنه اين در مقابل اوني كه من عرض ميكنم هنوز نرسيديد شما بعضيهاتون به اون اتصال با پروردگار و حالت انس با پروردگار. تا بفهميد كه يك شب تا صبح دور بودن از خدا چه فشاري داره. اگر برسيد كه بعضيهاتون انشاء الله رسيديد. نميخوام همتون را بگم ولي اكثريت نرسيديد ديگه. چقدر انس با پروردگار اهميت داره. كه اگر خدا يك لحظه حتي و لا تسرف عني وجهك لا تكلني الي نفس طرفة عين يك چشم به هم زدن من را خدايا دست من را ول نكن. صورت از من نگردون. عشق به خدا و محبت به خدا شما نميدونيد چقدر اهميت داره و چقدر دوري از خدا اينهايي كه دورند از خدا و هيچي شون هم نيست. اينها عادت كردند. اينها اصلا ميشه گفت كه هنوز به يك مرحلهاي از انسانيت نرسيدن كه بفهمن دوري از خدا يعني چه؟ دوري از، من از يكي از علما پرسيدم شما هيچ شده خدمت امام زمان برسيد؟ گفت از من بپرس كه هيچ شده يك لحظه از امام زمان جدا باشي؟ اين را از من بپرس. من اگر خدمت حضرت نباشم كه انسان نيستم. خيلي برام اون موقع تعجب بود. بعد ديدم راست ميگه. راست ميگه خدمت حضرت رسيدن هميشه هست. شما هر لحظه بگيد السلام عليك يا داعي الله و ربانيه آياته ميتونيد بگيد. چرا؟ به جهت اين كه در حضور حضرتيد. افراد ظاهر بين ميگن حتما بايد توي حرمي باشه و يك فرد مثلا با لباس خاصي باشه و خصوصيت خاصي داشته باشه تا ما باور كنيم به خدمت امام زمان رسيديم. نه. امام زمان صلوات الله عليه روح مقدسش بر همه جا محيطه در همه حال هم داره شماها را ميبينه شما هم اگر چشم داشته باشيد و چشمتون باز باشه بايد هميشه او را ببينيد. گاهي انسان خيال ميكنه كه مرحلهاش تمام شد. ولي نه هنوز تكميل نشده. پس كوشش بكنيد كه مراحلتون را انشاء الله تكميل كنيد. و مسئلهاي هم كه هدفي هم كه ما داريم اين است كه انسان بايد برسه به مقام عبوديت، بندة خدا باشه. تسليم. در روي كرة زمين قدرتمندتر از علي بن ابيطالب در زمان خودش و در زمان ما امام زمان كسي نيست. گاهي علي بن ابيطالب عليه السلام خودش را يك فرد ضعيف، ضعيفتر از همه خودش را معرفي ميكرد. يعني عملا اينطوري بود. يك آدم كم غيرتي هم كه باشه ببينه كه زنش را دارن كتك ميزنن. اين ميپره، ناراحت ميشه، عصباني ميشه. به طرف سيلي ميزنه كه چرا تو، بعد هم بهش ميگن كه چرا اينجور. دست خودم نبود. به خدا قسم علي بن ابيطالب در اون ساعتي كه حضرت زهرا را سيلي زدند يا در به پهلوش زدند هم قدرت را داشت كه در خيبر را كند. بلكه صد برابر از اون بيشتر. ولي بندة خداست. فاطمة زهرا و ايشان و پيغمبر و ائمة اطهار ميخوان دين را نگه دارند.
با بلند شدن و عمر را يقهاش را گرفتن و خفهاش كردن و اختلاف در بين مسلمانها ايجاد ميشد و دين خدا از بين ميرفت. امروز ما مسلمان نبوديم. لذا وقتي كه براي اين كه ماها يك چيز بفهميم اين كار را فاطمة زهرا كرد. فاطمة زهرا سلام الله عليها آمد در ميان مسجد ديد شمشيري روي سر علي بن ابيطالب گرفتن، و بهش ميگن يا بيعت كن يا الان ميكشيمت. حضرت زهرا نشست پشت پرده گفت خلبني عمي. پسر عمم را ول كنيد او لاكشف بالدعا رأسي. والا همين پشت پرده سرم را برهنه ميكنم و نفرينتون ميكنم. باز داره هنوز خبر ميده. كه من اگر اين را نكنيد من اين كار را ميكنم. ديدند پايههاي مسجد داره ميلرزه، زلزله شد. مؤذن هم داره اذان ميگه و اشهد ان محمد رسول الله. علي بن ابيطالب فرمود برو به فاطمه بگو كه اگر ميخواي اين نام باقي بمونه نفرين نكن. تازه فاطمه فكر نكنيد اشتباه كرد. براي اين كه به ما بفهمونه كه ما ميتونيم، قدرتش را داريم اما براي حفظ اسلام حتي نفرين نميكنيم. براي حفظ دين حرف نميزنيم. خود علي بن ابيطاب هم همينطور. مردم سني باشند ممكنه شيعه بشن بعد. بعدها حقايق براشون روشن ميشه. ولي اگر اسمي از اسلام نباشه و قرآن از بين بره ديگه مسلمان مردم نميشن. ديگه هيچي نيست. اين بندة خدا، بندة خدا يعني اين. تسليم در مقابل پروردگار يعني اين. والا خداي من شاهده من معتقدم كه اگر علي اكبر سيد الشهدا يا حضرت ابوالفضل حسين بن علي روز عاشورا اراده ميكردند تنها حتي به زبان هم نيارن. تو دلشون ميخواستند كه لشگر عمر سعد نباشه، نبود. اما حتي اين در دل هم اين فكر براشون پيش نيامد. چرا؟ به جهت اين كه خدا ميخواست حسين كشته بشه و ظلم و ظالم معلوم بشه و مردم حواسشون جمع باشه و به سوي خدا حركت كنند. لذا همين روزهاست كه حسين بن علي در راه كربلا داره ميياد. علي اكبر ميگه كه من ديدم پدرم سرش را گذاشته روي اسب سرش را بلند كرد گفت انا لله ما انا عليه الراجعون. اين كلمه را معمولا وقتي يك مصيبتي پيش ميياد ميگن. علي اكبر ميگه من سؤال كردم كه اين كلمه را چرا فرموديد؟ حضرت فرمود شنيدم منادي ندا ميكرد كه اين غافله ميرن و مرگ هم داره به استقبالشون ميياد. چقدر خوشحال ميشيد يك كمال فرزند با كمال اين چنيني داشته باشيد. ميگه اولاثنا علي الحق اذا لا يوالي بلموت. گفت مرگ اگر مرگ است گو پيش من آي. اگر ما برحقيم از مرگ باكي نداريم پدر. سيد الشهدا فرمود پدرت به قربانت. روز عاشورا هم خودش را نشان داد. اينها را ميگن بندة خدا. اينها زير دست سيد الشهدا و ائمة اطهار به كمال رسيده بودند.
علي اكبر سلام الله عليه. روز عاشورا اول جوان بني هاشم، اصحاب نگذاشتند كه بني هاشم اول برند. گفتند تا ما زنده هستيم نميگذاريم خاري به پاي شماها بره. ما فدايي شماها هستيم. ما قرباني شماها هستيم. شما ما ببينيم كشته ميشيد و ما زنده باشيم. يك نفر از ما نبايد زنده باشه و شما صدمهاي ببينيد. اونها رفتند كشته شدند، اول فردي كه از بني هاشم آمد خدمت پدر اجازة ميدان خواست علي اكبر بود. امام حسين عليه الصلاة والسلام بر هر يك از اينها يك موانعي به وجود ميآورد كه من تو را دوست دارم مثلا، به قاسم ابن حسن اجازة ميدان نداد. به ابوالفضل عليه الصلاة و السلام فرمود برو آب بيار وقتي آمد اجازة ميدان نداد ولي علي اكبر، خدا رحمت كنه مرحوم حاج ملا آقاجان خيلي به علي اكبر علاقه داشت. ميگفت يك روز رئيس اجنه آمد پيش من تو با زبان بگو من علي اكبر را دوست ندارم تا برات هر چي ميخواي حاضر كنم. گفتم كه اگر تمام كرة زمين را به كف دست من بگذاريد من يك همچين جملهاي را كه سهله دائما ميگم علي اكبر قربانت برم. اشعاري هم در مدح علي اكبر با سوز و گداز اون مرد بزرگ گفته. روز عاشورا وقتي حسين ابن علي ايستاده بود، علي اكبر گفت كه اصحاب تمام شدند حالا نوبة بني هاشمه اجازه ميديد حضرت فرمود برو فرزندم. اما ديدند سيد الشهدا دستها را به آسمان دراز كرده، اشك چشمش ميريزد. ميگويد الهم اشهد علي هولاء القوم. خدايا شاهد باش كه جواني به طرف اين لشگر ميرود كه شبيهترين مردم است به پيغمبر. وقتي ما ميخواستيم پيغمبر را نگاه كنيم به اين جوان نگاه ميكرديم. اين هم فرموده براي اين كه ما امروز بدونيم مصيبت چقدر سخت بوده و حسين ابن علي چگونه بندة خدابوده است. الهم صل علي محمد و آل محمد. اسئلك و ندعوك. اعظم باسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا الله، يا الله، ياالله…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.