۲۳ رمضان ۱۴۱۴ قمری – اهمیت ایمان به غیب
اهمیت ایمان به غیب ۲۳ رمضان ۱۴۱۴ قمری
«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد الله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الأنبياء و المرسلين سيدنا و نبينا ابی القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين لا سيما علي سيدنا و مولانا حجة بن الحسن رُوحي و الأرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»[1]
شبهاي گذشته درباره اين آيه شريفه و اهميت ايمان به غيب صحبت شد، به خصوص در شب گذشته درباره اينكه هر ايماني كه از طريق عقل و فكر، وارد قلب شد، اهميت اين ايمان، عمق آن، استقرار آن بيشتر است. اگر از طريق چشم، گوش وارد بشود، مستودع و موقت و گاهي ممكن است مستقر باشد. شما درباره معجزات انبياء هم كه فكر كنيد از زمان حضرت آدم تا زمان حضرت عيسي، چون بشريت هنوز در ابتدا رشد بوده است و چون بشريت هنوز نميتوانسته است مطالب عميق فكري را درك كند، خداي تعالي معجزات انبياء را معجزاتي ملموس و مشهود همه كس قرار داده است، مثلاً حضرت نوح كشتي ميسازد و با آن عدم امكاناتي كه آن زمان بوده است روي يك جهان آب، بدون ساحل و بدون وسايل موتوري، اين كشتي حركت ميكند و بعد هم به آرامي روي زمين مينشيند، يا حضرت ابراهيم مثلاً چهار پرنده را ميگيرد، اينها را ميكشد و در هم ميكوبد و بعد در وسط ميايستد و هريك را صدا ميزند و اينها جمع ميشوند «يَأْتينَكَ سَعْياً»[2]، يا حضرت موسي عصاي خود را مياندازد اژدها ميشود، يد بيضاء ميكند، معجزات اين انبياء را ملاحظه ميكنيد، همه آن محسوس، ملموس و مشهود است. حضرت عيسي هم كه مُرده زنده ميكند، مريض شفا ميدهد، كور و نابينا را بينا ميكند، اين هم ملموس است و همه آن را ميبينند و لذا آنها ايمان به غيب نياوردند، ايمان به ناپديد نياوردند، همه آن پديده است، همه آن ديدني است، اما پيغمبر اسلام چون بالأخره با يك مردمي ولو در آخر امر كه عمده آن هم آن آخر امر است، يعني بعد از ظهور امام عصر است، با يك مردمِ دانشمندِ متفكرِ باسوادِ متمدن روبرو است، معجزه مهم او معجزه ملموس همه كس نيست. معجزه مشهود همه كس نيست، يعني مردم معمولي قرآن را بردارند نگاه كنند براي آنها با كتابهاي ديگر فرقي نميكند، گاهي در حرم انسان ميبيند در قفسه كتابها مردم بيشتر دنبال مفاتيح ميگردند تا قرآن، قرآن را آن زير ميگذارند و مفاتيح را انتخاب ميكنند. قرآن را هم اگر بخواهيم بخوانيم خيلي با زحمت و چيزي هم نميفهميم، ترجمه آن را هم كه ميخوانيم… گفتند قرآن مهم است، ما هم ميگوييم مهم است. مشهود نيست، ملموس نيست، اعجاز قرآن غيب است، اعجاز قرآن از طريق مغز و فكر و عقل وارد قلب ميشود، نه از طريق چشم. همه اعجاز انبياء گذشته از طريق چشم و از طريق گوش وارد قلب ميشد ولي اعجاز رسول اكرم از طريق فكر و مغز وارد قلب ميشود. انسان بايد بنشيند، تمام سخنان دانشمندان را روي هم بريزد، دقت روي مسائلي كه قرآن فرموده بود بكند، حقايق را مطرح بكند، كلي مطالب از علوم روز و از علم افلاك و از علوم مختلف آفاق و أنفس اينها را تحقيق كند تا تازه متوجه بشود كه قرآن چطور معجزه است. ببينيد اعجاز قرآن از طريق چشم وارد قلب نميشود، مثل مرده زنده كردن نيست. اين يك بحث علمي است، شب قدر است، به ما گفتند افضل اعمال در شب قدر تحصيل علم است. من هم از همين جهت، اگر شب هم گذشته است، حق هم داريد كسل باشيد ولي در عين حال ما ميخواهيم افضل اعمال امشب را إنشاءالله انجام بدهيم، دقت كنيد، بد نيست اين مطلب را متوجه بشويد تا ارزش و اهميت خود را درك كنيد، ببينيد در چه وضعي قرار گرفتيد، چقدر پرارزش هستيد، جا دارد پيغمبر اكرم بنشيند و به خاطر ملاقات شما گريه بكند و بفرمايد: «وَ طَالَ شَوْقِي إِلَى لِقَاءِ رَبِّي وَ إِلَى لِقَاءِ إِخْوَانِيَ»[3]
اعجاز قرآن يك مسئلهاي نيست كه انسان با چشم ببيند، الآن به همه شما بگويند قرآن معجزه است، شما قرآن را با كتابهاي ديگر هيچ فرق نميگذاريد، مخصوصاً يك مقداري چاپ آن هم معموليتر باشد. به شما اگر گفتند مُرده زنده كردن معجزه است و كسي مردهاي را زنده كرد، خوب احساس ميكنيد. شما اگر متوجه اعجاز قرآن شديد و قبول كرديد و اين مطلب را خوب به دست آورديد مشمول اين آيه شريفه ميشويد «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» اين مختصري از اشاره در خصوص معجزه است. يك كتابي، جزوهاي هم به نام دو مقاله نوشتم، يك بخشي از آن مربوط به اعجاز قرآن است، برداريد همان را نگاه كنيد، اعجاز قرآن براي شما ثابت ميشود كه چطور پيغمبر اكرم با نداشتن وسايل آن هم در جزيرةالعرب، آن هم در جايي كه مردم «وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَابا»[4] اين را علي بن ابيطالب ميفرمايد، مكرر هم فرموده است. احدي از اين مردم خواندن را نميدانستند. در چنين جايي بيايد مطالبي در قرآن بيان كند كه هنوز بعضي از آن كشف نشده است است، بعضي از آنها تازه با ترديد دارد كشف ميشود. كُرويت زمين، حركت وضعي، حركت انتقالي، مسائل مختلف، مسائل مختلف كه اگر بخواهند درباره اعجاز قرآن كتاب بنويسند شايد متجاوز از ده جلد كتاب قطور بايد نوشته بشود. ببينيد مشهود نيست، غيب است، اين يك مسئله است.
از چيزهايي كه براي ما باز غيب است و ايمان به آن داريم، همين شب قدر است، يعني پنهان است، امشب شب قدر است هشتاد درصد، شب بيست و يكم شب قدر است پنجاه درصد. شب نوزدهم تازه آن چيزي هم كه ما ميگوييم پنجاه درصد و هشتاد درصد و ۲۵درصد، اينها مربوط به روايات است، آنهايي كه چشم باز داشتند، آنهايي كه از حقايق اطلاع داشتند، ائمه اطهار (عليهم الصلاة و السلام) به ما اشاره كردهاند كه شبهاي قدر اينها است وإلّا براي ما غيب است، الآن براي شما امشب با ديشب چه فرقي ميكند؟ با فردا شب هم فرق نميكند. اگر بگوييد امشب هوا خوب است معلوم است شب قدر است، خيلي از شبهاي بيست و سوم را خود من به ياد دارم كه هوا خيلي برفي و باراني هم بود. همين شب نوزدهم برف ميآمد. اگر بگوييد انسان يك حال و هواي ديگري دارد، اين هم چيز مشهودي نيست، شب قدر با شبهاي ديگر… ببينيد خيلي مهم است كه «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[5] همين آيه شما را امشب اينجا جمع كرده است. همين ايمان به غيب است كه تمام شيعيان را در سراسر دنيا امشب دست به دعا قرار داده است وإلّا ما از شب بيست و سوم چيزي نميفهميم. حالا شب بيست و يكم ميگوييم شب شهادت مولا أميرالمؤمنين هست، يا شب نوزدهم شب ضربت خوردن حضرت هست، امشب چيست؟ امشب ايمان به غيب ما، ما را وادار كرده است كه در مسجد بياييم و تا صبح بمانيم «حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»[6].
يكي ديگر از چيزهاي بسيار مهم كه خيلي مهم است، ايمان به امام زمان است «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ». امام زمان كيست؟ بعضيها خيال ميكنند حتماً صورت امام زمان خيلي نوراني است كه هر كس ببيند ميفهمد اين امام زمان است، نه، چون بايد غايب باشد. پيغمبر اكرم هم اينطور نبود، وقتي دور هم مينشستند، حضرت رسول اكرم مينشستند، سلمان مينشست، حتي بعضي از منافقين، اينها دايرهوار كه مينشستند، يك تازهواردي كه ميآمد نميدانست پيغمبر كدام است. «بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنَّا»[7] شما الآن اگر به يكيك مردم اين مجلس نگاه كنيد، حتي آن كسی را هم كه ميشناسيد هيچ استبعادی ندارد كه حضرت در چشم شما تصرف كرده باشد و شما او را به آن شكل ببينيد. چرا؟ به جهت اينكه بنا است غايب باشد و بنا است ما مؤمن به غيب باشيم. امام زمان را از ابروهاي پيوسته او نبايد شناخت، از خال روي گونه او نبايد شناخت. اگر شما با اين خصوصيات پيش رفتيد شما مؤمن به غيب نيستيد، از راه ديدن نبايد شناخت، از راه مغز و فكر و عقل. از همان راهي كه اعجاز قرآن را فهميديد، از آن راه بايد وارد بشويد، اصلاً راه آن همين است. حتي زمان ظهور، حتي ائمه اطهار ديگر كه همه آنها ظاهر بودند و حضور داشتند، اينها را از راه ديدن نميشناختند، ميگويم ديگر پيغمبر اكرم وقتي مينشست هيچ كسی او را نميشناخت، ولي حضرت يوسف را همه ميشناختند. حضرت يوسف وقتي وارد بر آن زنهاي مصري شد سر خود را پايين انداخته بود «وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً»[8] آنقدر زيبا بود، اعجاز حضرت يوسف در زيبايي او بود. حالا چطوري بود؟ نميتوانيم بگوييم چطوري بود، يعني ما نمونه آن را نديديم. نمونه آن در زمان ما نيست، اينها دستهاي خود را بريدند و گفتند «ما هذا بَشَراً» اين بشر نيست. ببينيد اين ظاهر از راه چشم ما ميفهميم كه اين موجود يك موجود فوقالعادهاي است، اما پيغمبر اكرم را نميتوانيد بشناسيد، بايد در عقل خود برويد، در مغز خود و فكر كنيد «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ»[9] اين كه با شما هميشه بوده است اين ديوانه نيست، فكر كنيد «ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا» ببينيد راه شناختن خود پيغمبر اكرم از راه تفكر است. شناختن امام صادق از راه تفكر است، شناختن علي بن ابيطالب از راه تفكر است، از راه عقل، وإلّا چرا يك ميليارد مسلمان الآن روي كره زمين علي را نشناختند، يك عده متفكر، يك عده دانشمند… اينكه ميگويم متفكر و دانشمند، نگوييد يكّه به قاضي ميروي، حاضر هستيم اين را تجربه كنيم، عاميترين مردم شيعه خدا ميداند در اصول اعتقادات از عالمترين علماي اهل سنت بهتر ميفهمند، به خصوص در شناخت علي بن أبيطالب، بياييد برويد… بنده خيلي با اينها بحث كردم، يك چيزهايي اينها ميگويند كه همان انسانِ بيسوادِ كشاورزي كه در بيابان دارد كار ميكند و شيعه است ميخندد. خيلي اين كار آسان است، بياييد بنشينيد بحث كنيد. چرا علي غيب است؟ براي اينكه «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» براي اينكه شيعه جزء مؤمنين به غيب است. علي را از راه تفكر بايد شناخت، فكر ميكنيد كسي كه سيصد آيه به نقل اهل سنت در شأن او نازل شده است كه يكي از آن سورهها و آيات، سوره هل أتي است…. به خدا قسم اين سوره هل أتي را من يك وقتي –فرصت نيست الآن بحث آن را بكنم- بحث ميكردم، عصمت علي بن أبيطالب و امام حسن و امام حسين و فاطمه زهرا در يازده مورد اثبات ميكند. علم اينها را اثبات ميكند، ميگوييد: كجاي آن؟ اين غيب است، بايد بنشينيم صحبت كنيم، از راه تفكر وارد آن بشويم. آيات ديگري كه هست كه عرض كردم خودِ اهل سنت سيصد آيه… آنوقت اين انسان با كسي كه يك آيه درباره آن نازل شده است كه آن هم مايه آبروريزي است «ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»[10] كه هنوز به مرحله تزكيه نفس…، يعني انسان اگر مراحل تزكيه نفس –هفت مرحله است- را بگذراند ديگر «َلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»[11] نه خوفي دارد و نه حزني دارد، به آنجا ميرسد، اين آقا هنوز به آن مرحله هم نرسيده بود. دليل آن خودِ آيه شريفه قرآن است كه ميفرمايد: «لا تَحْزَنْ» محزون نباش، كسي پيش پيغمبر، كنار پيغمبر نشسته باشد…، خود ما هستيم به خدا قسم من… چه بگويم، اگر كنار پيغمبر نشسته بودم، اگر تمام سنگهاي عالم را ميزدند… حتي من گاهي فكر ميكردم اگر زلزله بشود و ما در حرم باشيم، اينجا خوب جايي است براي اينكه سقف روي سر ما فرود بيايد و همينجا ما دفن بشويم. انسان كنار پيغمبر نشسته است… اگر اين مرد ايمان ميداشت كه دين پيغمبر عالمگير است، اين باقي ميماند، اين «شرع محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مستمرّ إلى يوم القيامة»[12] اگر چنين ايماني ميداشت، اين ديگر ميترسيد. بعد هم فداي سر پيغمبر، الآن به هر كدام از شما بگويند بنا است تو و امام زمان را در يك غاري بكنند، آنجا دوتايي شما را با هم بكُشند ميگوييد بهبه، من فكر نميكنم در مجلس ما كسی باشد كه بهبه نگويد. آخر چه چيزي از اين بهتر. اينكه ميگويم مايه آبروريزي است، آنوقت يك آيه نازل شده است… حالا شما بنشينيد از راه فكر وارد بشويد، ببينيد اينجا فكر ميكنيد، اين «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» براي همه پنهان است ولي براي خواص پنهان نيست، يعني آن پنهاني رفع ميشود، كه علي كجا… همان شب ليلة المبيت… اين دوتا آيه را كنار هم بگذاريد، اين آيه با آيه شريفه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»[13] او رفته است در جاي پيغمبر تنها خوابيده است و نميترسد، اين كنار پيغمبر ميترسد، اينجا ديگر نميشود منكر اين جريان بشويد. اين معناي ايمان به غيب است، شما كه علي را شناختيد، آنها به تاريكي علي را ديدند، يعني علي را اصلاً نديدند، زين سبب غيري بر او بگزيدهاند، ولي ما از راه فكر، عقل وارد شديم. همينطور جلو ميآييم، امروز دنيا، دنيا معتقد هستند كه يك شخصي آخرالزمان ميآيد و دنيا را پر از عدل و داد ميكند و مردم را از زير بار ظلم نجات ميدهد، اين را حتي بتپرستها هم معتقد هستند، در كتابهاي هندو هست، زرتشتيها معتقد هستد، كتاب مستقلي درباره آن نوشتند، سنّيها، شيعيان، مسيحيها، يهوديها همه معتقد هستند چنين فردي هست. براي همه آنها غيب است، نميدانند اين كيست، نميدانند اين كيست، من با يكي از مسيحيان، از كشيشيها بود، صحبت ميكردم، گفت: اين عيسی است. گفتم: نه، خودِ عيسی در كتاب انجيل ميگويد من او را از طرف پدر ميفرستم. معلوم است كسی ديگر است وإلّا من او را ميفرستم كه نميشود. همه معتقد هستند ولي براي اينها محسوس نيست، چون فكر ندارند، از راه صحيح آن وارد نشدند، از راه درست آن نيامدند. ولي شما شيعيان از صراط مستقيم رفتيد، چون وقتي انسان از ديوار بالا ميرود نميداند آن طرف ديوار چيست و در چاله ميافتد، ميبينيد مستقيم در مستراح منزل افتاد. به خدا قسم بعضي از اين افرادي كه گفتند به اصطلاح… ميگويند پيغمبر گفته است، تهمت به پيغمبر ميزنند كه «أنا مدينة العلم و أبي بكر جدارها» ديوار آن، اينها هم از اين ديوار بالا رفتند آن طرف، مستقيم در مستراح منزل افتادند. اگر انسان از در وارد بشود، صاحبخانه بعد از در را مرتب كرده است، چاهي نباشد، گودالي نباشد، چراغ گذاشته است، مستقيم در اتاق پذيرايي ميرود «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»[14] شما شيعيان كاري كه كرديد از راه آن وارد شديد، از در وارد شديد، بعد از در هم موزاييك است و خيلي مرتب، حتي خطري، چيزي، دور و اطراف هم اگر پرتگاهي هست نرده گذاشتند و مستقيم در اتاق پذيرايي رفتيد و در صدر آن اتاق امام زمان شما نشسته است، رفتيد دست او را بوسيديد و او را مي شناسيد، او را ميشناسيد، الآن از شما بپرسند امام زمان كيست؟ ميگوييد: پسر حسن بن علي بن محمد بن علي بن… تا ميرسيد به آباء آنها، حتي اگر يك مقداري اهل مطالعه باشيد تا حضرت آدم ميتوانيد اسامي پدر او و پدران او را بشماريد. من يك وقت به يك مبلّغ وهابي گفتم: شما خيال كرديد همينطور ماها نميفهميم. اگر چهار ميليارد -آن موقع ميگفتند جمعيت كره زمين چهار ميليارد انسان است- جمعيت كره زمين را در صف كنند، با آن آدرسهايي كه پيغمبر اكرم داده است، به دست ما بدهند به خدا قسم ميرويم روي همان شخص حجة بن الحسن انگشت ميگذاريم، همه چيز آن را گفتند، همه خصوصيات آن را گفتند. وقتي كه حتي يك خال روي گونه مبارك او هست، اين را بگويند، وقتي كه حدود سن او را كه به شكل چه شخصي هست، در چه حدودي سني هست، اين را بگويند، آنوقت بقيه صفات باطني او را نميگويند؟ شما مؤمن به غيبي هستيد كه براي همه غيب است و براي شما چون از در آن وارد شديد به اصطلاح غيب نيست، البته غيب است منتها شما غيب را كشف كرديد، ايمان به او پيدا كرديد «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ». شب قدر غيب است، اولياء خدا در بين مردم غيب هستند، از چيزهايي كه غيب هست اولياء خدا است لذا ميگويند به هيچ كس اهانت نكنيد. گاهي ميشود يك نفر وليّ خدا است، تو او را نميشناسي، به او جسارت كردي و مبتلا ميشوي «أوليائي تحت قبائي»[15] اولياء خدا در زير به اصطلاح در بغل خدا هستند، در آغوش مهرباني خدا هستند.
مالك اشتر دارد عبور ميكند، آن شخص او را نميشناسد، خرما خورده است، خرما را زد به كلاه مالك اشتر، مالك اشتر برگشت نگاه كرد و او هم يك مقدار خنديد و ايشان هم تشريف برد. يك نفر آمد گفت: اين فرمانده لشكر علي بن ابيطالب بود كه تو اين كار را كردي. خيلي ترسيد، چون قبلها اگر يك نفر در دستگاه خليفههاي قبل، خليفههاي خودساخته، يك مقدار احترام داشت، اينها پدر درميآوردند، كسي جرأت داشت بگويد بالاي چشم شما ابرو است، حالا اين دستپاچه شد، گفت: چه كار كنم، بروم؟ گفت: برو، انسان خوبي است، زود رضايت بگير. او دواندوان آمد، هرچه گشت… پرسيد: مالك اشتر را نديديد؟ گفتند: داخل مسجد رفت. رفت داخل مسجد، ديد دارد نماز ميخواند، نشست، بدن او ميلرزد، ايشان نماز خود را تمام كرد. گفت: من عذر ميخواهم، من اشتباه كردم، نفهميدم. ايشان گفتند: من اينجا نيامدم مگر اينكه براي تو دعا كنم كه به كسي كه نميشناسي جسارت نكني. من آمدم اينجا و براي تو دارم دعا ميكنم. آن زائر وارد صحن أميرالمؤمنين ميشود، ميبيند يك پيرمردي دارد آنجا راه ميرود، ميگويد: آقا؟ بله. آيا كسی هست لباسهاي ما كثيف شده است، اينها را بشويَد؟ گفت: اتفاقاً خود من اين كاره هستم، لباسهاي شما كجا است؟ بقچه را به مقدس اردبيلي داد. ايشان هم برد و فردا همان موقع آورد به او تحويل داد، لباسهاي او را شسته بود، لباس زائر حضرت أميرالمؤمنين است.
مردي در حمام خوابيده است، دلاك را صدا زد –شما جوانها به ياد نداريد ولي ما خوب به ياد داريم، آنوقتها در حمامها ميخواست انسان در نوبت بنشيند تا دلاك بيايد او را بشويَد- در صف نشسته است، صدا زده است، دلاك نيامده است، آقا علي بن موسي الرضا وارد ميشوند، ميگويد: آقا چرا دير كردي؟ من مدتي است اينجا خوابيدم. حضرت ميگويد: عذر ميخواهم. كيسه را برداشتند و مشغول كيسه كردن ايشان شدند، اين ضمناً ميديد كه هر كس وارد حمام ميشود تعظيم ميكند. كمكم فهميد كه اين آقا، آقا علي بن موسي الرضا هستند. گفت: آقا، خواهش ميكنم، من نفهميدم، اشتباه كردم. حضرت فرمود: پيغمبر اكرم سفارش كرده است تا كار خود را تمام نكرديد رها نكنيد، من بايد پاهاي تو را هم كيسه كنم، پشت تو را هم كيسه كنم. به مردم اهانت نكنيد، اولياء خدا در بين مردم مخفي هستند، كوشش بكنيد… نگوييد لباس اين پاره است. همين مرحوم استاد ما، حاج ملا آقاجان، خدا او را رحمت كند، يك وقتي با ايشان در مدرسه طلاب همان زنجان رفتيم، طلبهها كه او را ميشناختند دور او را گرفتند، مسائل خود را ميپرسيدند، يك نفر آمده بود ميخنديد، ميگفت: لباس اينها خيلي بهتر از او است، چرا اينها دور او جمع شدند؟ حتي يك نفر به من گفت: تو ديوانهتر از آنها هستي كه دنبال اين ديوانه راه افتادي. خدا ميداند همينطور، گاهي من ميگفتم: اجازه بده، من بالأخره طلبه هستم، منبر بروم، حرف بزنم، بگويم، آن حرفهايي كه آن روزها من ميخواستم بزنم بعد در كتاب نوشتم، ميگفت: نه، ميگفت نشناسند. چيزهايي كه خدا ميداند اگر من بخواهم بنويسم ده برابر اين كتاب پرواز روح ميشود. اين وليّ خدا در زنجان راه ميرفت ولي هيچ کس او را نميشناخت. اولياء خدا غيب هستند، يعني شما نميتوانيد آنها را بشناسيد، مگر يك عده خاص، البته هميشه استثناء دارد و اگر غير از اين بود «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» معنا نداشت، ايمان به غيب. شما شيعيان در دنيا بگرديد، با اين بحثي كه من ديشب و امشب براي شما كردم، در دنيا بگرديد مشمول اين آيه شريفه جز شيعه كسي ديگر نيست «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» خدا را شكر ميكنيم كه ما مؤمن به غيب هستيم، خدا را نديديم ولي از راه تفكر شناختيم، پيغمبر را نديديم ولي از راه تفكر شناختيم، شما نگوييد سنّيها هم شناختند، كتابهاي اهل سنت يك چيزهايي درباره پيغمبر اكرم بيان ميكند كه به خدا قسم آن وقت ميفهميد كه شما پيغمبر را شناختيد، آنها نشناختند. شماها هم كه شناختيد به صدقه سر اهلبيت عصمت و طهارت بود. يك مطالبي در كتابها، در همين صحيح بخاري هست كه حالا نميخواهم امشب وقت شما را براي آنها بگيرم، اگر فرصت شد… در بين شما كم افرادي را من ميبينم كه زياد با ما در ارتباط نباشد، إنشاءالله يك فرصتهايي براي شما نقل ميكنم كه اينها پيغمبر را نشناختند و الآن هم نميشناسند. شما حاضر نيستيد درِ حرم پشت به ضريح بكنيد، إنشاءالله مدينه رفتيد ببينيد آنها چه كار ميكنند. آنها اينطور پشت خود را به ضريح ميكنند و به مردم ميگويند: برويد «هذا حديد» اين آهن است، آن را نبوسيد، اينجا چيزي نيست. اين را هم كه ميبينيد ما اين را نگه داشتيم به خاطر اين است كه مسلمانها…، يك كسي به من گفت، به خاطر اينكه مسلمانهاي دنيا احساساتي هستند و تعصب دارند وإلّا ما اينجا را خراب ميكرديم. پيغمبر را نشناختند ولي شما شناختيد، پيغمبر كيست؟ آن عاميترين ما، آن كسي كه بيسوادتر از همه است، ببينيد تا اسم پيغمبر را ميبرد نميتواند راحت بنشيند، يك دفعه از ته دل ميبينيد بر پيغمبر اكرم درود ميفرستد. علي بن ابيطالب را شما شناختيد، شماها ميشناسيد، ائمه اطهار را، آن علي بن موسي الرضا را كجا ميشناسند؟ كه گاهي در يك شب، در يك شب يازدهم ذيالقعده 23 نفر از افرادي كه خود را معرفي كردند و مبتلا به امراض جسمي سختي بودند، حضرت يك دفعه آنها را شفا داده است. اين را چه كسي ميشناسد جز شما. تا ميرسد به حضرت بقيةالله (أرواحنا الفداء)… اينقدر شماها نزديك شديد، قدر خود را بدانيد، آنقدر جلو آمديد، آنقدر اين غيب مطلق را، اين غيبي كه ديگر از نظر همه…، منتها درجات غيبيت حضرت مختلف است، يك عده اصلاً نميدانند چه كسي است، يك عده هستند كه ميگويند هنوز متولد نشده است، يك عده ميگويند متولد شده است ولي نميشود او را ديد، همه اينها كورهايي هستند كه غيب…، يك عده هستند كه ميگويند امام زمان را فقط انسانهاي خوب ميبينند، اين هم اشتباه است، اين را ميگويند كه آنهايي كه امام زمان را ديدند نتوانند بگويند ما ديديم، چون اگر الآن من بگويم كه من ديشب امام زمان را ديدم شما خيال ميكنيد من انسان خوبي هستم، نه، انسان خوب و بد فرقي ندارد، هر كس را كه حضرت وليعصر صلاح بدانند، روي هر مصلحتي اين توفيق را به او ميدهند كه حضرت را ببيند. يك عده ميگويند حضرت مثلاً فرض كنيد در بين ما نيست، در بيابانها دارد راه ميرود، اصلاً به ما ارتباطي ندارد، ولي شماها الحمدلله، خدا را شكر كنيد، من اكثر شما را ميشناسم، اگر براي خود شما مستقيماً تشرف حاصل نشده كه اكثراً شده است…، من در بين شما جمعيت كسي را ميشناسم كه بيشتر از ده مرتبه خدمت امام زمان رسيده است، من در بين شماها افرادي را ميشناسم كه مورد توجهات خاصه امام زمان واقع شده است. شب بيست و يكم تا حالا در همين مجلس چندتا تشرف براي من نقل كردند كه چون اسم و ظاهر مجلس مربوط به… خود من دوست ندارم نقل كنم، ديگران نقل كنند. يك نفر ميگفت: ديدم حضرت بقيةالله تمام اين مجلس را در بغل گرفته است و دارد دست محبت به سر همه ميكشد. اينقدر نزديك شديد، اينقدر شماها ايمان خاصه و خاص پيدا كرديد و لذا من عرض ميكنم شب نوزدهم بود نميدانم يا شب بيست و يكم بود عرض كردم كه اگر يك مقداري خود را بشناسيد، جمع و جور كنيد، دعاهاي شما ميتواند براي مردم دنيا مفيد باشد. امشب شما ميتوانيد تمام مردم دنيا را نجات بدهيد. نگوييد اي بابا، ما؟ در مسجد؟ در اين جمع؟ به خدا قسم آن جمعي كه در بيابان از بني إسرائيل جمع شده بودند و منتظر حضرت موسي بودند و حضرت موسي هم براي آنها غيب بود، از شما خيلي كمتر بودند، از شما جمعيت خيلي كمتر بودند و اخلاص آنها هم معلوم نيست به اندازه شما بوده است. در بيابان در مهتابشب نشسته بودند، عالِم آنها نشسته بود، عدهاي روي ترس… چون خيلي ميترسيدند، اسم حضرت موسي را نميتوانستند ببرند، دور هم در مهتابشب نشسته بودند، عالِم آنها فضائل و خصوصيات حضرت موسي را براي اينها نقل ميكرد، يك دفعه ديدند از گوشه بيابان يك جواني دارد جلو ميآيد، خيلي اين جوان زيبا است، شايد اول ترسيدند، بعد اين نزديك آمد، اين عالِم با آن آدرس و خصوصياتي كه حضرت يوسف براي آنها نقل كرده بود، ديد كه آن آدرس خيلي با اين جوان تطبيق ميكند. عشاق امام زمان (عليه الصلاة و السلام) هر كسي را كه ميبينند -نميگويم اينطوري باشيد- ولي يك مقداري برانداز ميكنند شايد اين آقا باشد، يك خصوصياتي شايد در او باشد. اينطور انسانها زود خدمت حضرت ميرسند. يك بررسي كرد گفت: آقا اسم شما چيست؟ -چون او آمده بود كه خود را نشان بدهد- گفت: اسم من موسي است، عجب… مثل اينكه شما در بيابان نشسته باشيد، ما قم كه بوديم گاهي مسجد جمكران ميرفتيم، آنوقتها مسجد جمكران اينطوري نبود، يك مسجد كوچكي بود، از اين مسجد هم كوچكتر، سه چهار نفري ميرفتيم آن پشتها، در بيابان مينشستيم و گريه ميكرديم و از اين حرفها، اگر همان موقعي يك سيدي بيايد همه ما ترديد داشته باشيم كه اين كيست، خيلي شباهت دارد، بگوييم آقا اسم شما چيست؟ بگويد: سيد مهدي، عجب، ببينيد چقدر يك دفعه تكان ميخوريد، آقا پسر چه كسي هستي؟ اسم پدر شما چيست؟ اگر بگويد حسن عسكري… اي خدا ميشود چنين جرياني براي ما پيش بيايد؟ ميشود امشب آقا از اين روشنتر خود را به ما نشان بدهد؟ اسم پدر شما چيست؟ گفت: عمران، پس خود شما هستي، آقا جان يك مقدار راه برو ببينيم، بهبه شما هستي كه بايد بيايي ما را نجات بدهي؟ بله. پس چه موقع ميآيي؟ فرمود: چهل سال ديگر. كسي كه بچههاي پسر او را جلوي چشم او ميكُشند، دخترهاي او را براي كنيزي نگه ميدارند، به اين بگويند چهل سال ديگر بايد اينطور باشي چقدر آتش ميگيرد، خدا نكند امام زمان ما به ما بگويد حتي ده روز ديگر. يك وقتي در قطار داشتيم ميآمديم، يكي از همراهان ما يك خوابي ديده بود، يك آقايي را با يك شواهد صدقي، به من گفت: آقا در خواب به من فرمودهاند كه چهارده سال ديگر من ظهور ميكنم، من خيلي ناراحت شدم، گفتم: إنشاءالله چهارده روز ديگر منظور ايشان بوده است. اينطوري تعبير كردم، خود من… چون در قطار ميدانيد ديگر، براي شما هم پيش آمده است، گاهي انسان به خواب ميرود، خود من خوابيدم، با آن خصوصياتي كه او نقل ميكرد همان آقا را ديدم، به من گفت تو اگر علاقمند به ما ميبودي چهارده روز هم حاضر نبودي صبر كني، من از خواب پريدم. ماها عاشق هستيم؟
يك روز خدمت يكي از علما بوديم گفت: شما چقدر اسم امام زمان را ميبريد؟ شايد صدهزار سال ديگر حضرت نيايد، خدا ميداند آنجا… آن عالِم بزرگ بود، روي يك ناداني گفت، او عالِم بود ولي در اين جهت نادان بود، اگر آنجا آزاد بودم بر سر او ميزدم. چطور دل تو ميآيد، تو چطور محبي هستي كه ميگويي شايد… شايد هم نگو، خدا ميداند من گاهي ميخواهم بگويم خدايا مثلاً فردا صبح امام زمان بيايد، دل من نميآيد، ميگويم همين الآن، عشق انسان، علاقه انسان اينطوري است. چهل سال ديگر، حضرت هم تشريف برد، تقدير الهي است، اينها هم نشستند گريه كردند -ببينيد اين مطلب را ميگويم براي اينكه شما بدانيد راه تعجيل در فرج تنها شعار دادن نيست- ضجه زدند، دعا كردند خدايا موسي ما را زودتر برسان. حضرت موسي بعد با اينها ملاقات كرد، گفت: به شما بشارت بدهم، براي دعاهاي شما خداي تعالي ده سال تخفيف داد، سي سال ديگر. همه آنها به سجده شكر افتادند، شكر كردند، چون «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ»[16] حضرت موسي براي آنها خبر آورد كه ده سال ديگر هم به خاطر شكر شما كم شد، اينها راه را پيدا كردند، باز به دعا كردن و اينها افتادند، باز حضرت موسي خبر آورد كه ده سال ديگر هم كم شد. إنشاءالله به ما اين حرف را نميزنند، اگر به ما خدايي نكرده بگويند چهار روز ديگر، ما بايد امشب داد بزنيم، عاشق مگر ميتواند چهار روز صبر كند. به خدا قسم اگر شماها اهل عشق نبوديد اين حرفها را براي شماها نميزدم، مجلس الحمدلله آزاد است، الآن اگر مجلس گوهرشاد پر از جمعيت باشد، به من بگويند اين صحبتها را بكن نميكنم، شماها همه الحمدلله نخبههاي… هيچ كس هم نگفته است شما اينجا بياييد، همه شما به خاطر عشق به امام زمان خود… چون بعضي از شما كه در جريان هستيد، بعضی از شما هم شنيديد كه اينجا بيشتر از همه چيز اسم امام زمان ميبرند و از ذات مقدس متعال تقاضا ميكنند شب بيست و سوم كه آن روزي كه بنا ما باشد اسم امام زمان را كمتر از اين ببريم خدا ما را زنده نگه ندارد. مگر ما نمكنشناس هستيم؟ مگر ما بايد عاق امام زمان بشويم؟ هر چه داريم از حضرت بقيةالله (أرواحنا الفداء) است. آن وقتي كه محله سعدآباد پر از بهايي بود، خداي تعالي لطف كرد مسجد صاحبالزمان را، ميدان و خيابان صاحبالزمان را اسمگذاري كردم در وسط -مردم و افرادي كه در آن سال در متجاوز از سي سال قبل يا چهل سال قبل بودند ميدانند- آنها و بحمدلله همه آنها از بين رفتند. اگر ميخواهيد همه جا رونق پيدا كنيد بيشتر از همه چيز اسم حضرت بقيةالله را ببريد. يكي ميگويد: چرا؟ مگر با امامهاي ديگر چه فرقي دارد؟ اصلاً اين حرف به قدري بد است، به قدري غلط است كه اصلاً انسان نميتواند بگويد يعني چه؟ اين صاحب ما است، اين امام ما است، اين امام زمان ما است، آنها ائمه بودند و الآن هم امام ما هستند، الآن هم كلمات آنها كه مانده است ما بايد پيروي بكنيم ولي الآن زمام امور در دست حجة بن الحسن است. امشب اگر چراغها را خاموش كردند شماها… امشب خيلي مهم است، ما سالهاي گذشته كه در منزل مجلس داشتيم، همين شماها بوديد، كسي اضافه نبود، يعني امسال اگر عدهاي اضافه شدند، خوب شدند و اضافه شدند، امام زماني شدند و اضافه شدند، نه اينكه… ولي از نظر روحي همان مردم پارسال هستيد. در شب بيست وسوم هر چه مريض بود، اين آقاي فاني را ما اينجا شاهد ميگيريم، هر چه مريض در مجلس بود شفا پيدا كرد، شما ميگوييد: لابد يك مورد بوده است، نه، متجاوز از ده يازده تا مريض بودند، همه اينها شفا پيدا كردند. چشم اكثر اينها به جمال امام زمان روشن شده بود. شما نگوييد: چرا ما…؟ نه، شماها هم يك مقدار همت كنيد، به خدا قسم تصميم بگيريد كه گناه نكنيد، تصميم بگيريد كه اگر مال مردم به گردن شما هست همين فردا به آنها رد بكنيد چون الآن كه نميشود، تصميم بگيريد كه ديگر هروقت صبح از خواب بيدار ميشويد بگوييد يا صاحب الزمان قربان شما بروم، تصميم بگيريد كه اظهار عشق و علاقه به امام زمان بكنيد شما هم در اين مجلس به همه چيز خواهيد رسيد. من قول ميدهم، خدا من را نيامرزد اگر بخواهم براي اينكه شما يك حالي پيدا كنيد اين حرفها را بزنم، ميخواهم شما به حقيقت، به آن غيبي كه هست ايمان پيدا كنيد. اين حقيقتي است، حقيقتي است، اگر يك وقتي هم به صورت ظاهر خبري نشد، همين حال شما، همين يكي از تجليات… چون تجليات امام زمان مراحل دارد، يك مرحله آن اين است كه به شما حال ميداد. از سرشب امشب شما… من الآن تمام اين مجلس را دارم نگاه ميكنم يك مورد چُرتي نداريم، اين موقع شب، الآن ميدانيد ساعت نيم بعد از نصف شب است، يك مورد چُرتي نيست، اين تجلي امام زمان است، اين اظهار محبت امام زمان است، يك مورد چُرتي كه نيست، همه اكثراً يك حالت شوق و شعف و نورانيتي دارند. من از اين جمله دوست عزيز خود جناب آقاي افشار… واقعاً ديدم عجيب ديدي ايشان دارند، همه شما نوراني هستيد، الآن تمام وجود شما دارد ميگويد يا صاحبالزمان، شماها امشب بايد خيلي قدر خود را بدانيد، همين يك تجلي امام زمان است، تجلي نكرده بود يكي آن گوشه نشسته بود چُرت ميزد، يكي دعا ميخواند، مجالس ديگر را برويد نگاه كنيد، ما در مجالس بوديم، خود من كلي وقت در مجالس بوده ام ميخواست به اين دعاخوانها، مقدسهايي كه گوشه و كنار نشسته بودند شب بيست و سوم، بگويم آقا حالا مفاتيح خود را كنار بگذار، به آن يكي بگويم حواس خود را جمع كن، به آن يكي بگويم چُرت نزن، همين يك تجلي است، همين يك اثري است كه به شماها رسيده است.
دوم اينكه ممكن است حواس شما هم با شما، با آن مغز شما، فكر شما هماهنگ بشود. خدا رحمت كند استاد ما را ميگفت: اول حسي كه از انسان ظاهر ميشود شامّه است. يك عطري… يكي از آقايان همين الآن آنجا نشسته بودند، پيش من آمد، گفت: من دو شب پيش آن طرف نشسته بودم هرچه فكر كردم… معلوم بود اين جريان خيلي براي او جديد است، ميگويد: هرچه فكركردم، به اين و آن نگاه كردم ديدم هيچ كس عطر نزده است، يك عطري فضا را گرفته است، يك شعفي به انسان دست ميدهد، بوي اين عطرهاي معنوي هم… از اين عطرهاي ظاهري نيست كه نميدانم هر كس بزند اگر يكي زكام باشد او را ناراحت كند، اگر يكي مثلاً عطر تندي… اين حرفها نيست، يكي ميبينيد كه بعد از شامّه و ذائقه… ذائقه انسان هم باز ميشود، شما اين يا صاحبالزماني كه الآن گفتيد، يك مقدار فكر كنيد دهان شما شيرين ميشود، چون ذكر دوست ميگويم دهانم ميشود شيرين، بله. ميگوييد نه، اگر يك دشمني داشته باشيد، يك قدري بنشينيد در مقابل او، اسم او را ببريد، اصلاً با او برخورد بكنيد دهان شما تلخ ميشود، ميگوييد اوقات من تلخ شد، كام من تلخ شد، اين هم يك تجلي.
يك تجلي هم البته ديگر چشم انسان باز ميشود، گوش انسان باز ميشود، آقا ميآيد اظهار محبت ميكند، دستي به سر و صورت شما ميكشد، پيشاني شما را ميبوسد، سلام ميگويد، شما نگوييد: امام زمان با او… بله، هر كس با حضرت ملاقات كرده است اول حضرت به او سلام كرده است «… هَلْ مِنْ مُعِينٍ فَأُطِيلَ مَعَهُ الْعَوِيلَ» يا بقيةالله امشب ما در اين مجلس ما ميخواهيم نام مادر تو زهرا را ببريم، چون از تشرفات مختلف استفاده ميشود كه براي روضه دو شخص حضرت خود را ميرساند، يكي براي مصائب حضرت زهرا و يكي هم حضرت ابوالفضل العباس. امشب ما ميخواهيم… چون نام حضرت زهرا (سلام الله عليها) برده شد، چراغها را هم كمكم خاموش كنيد، حال توجهي إنشاءالله پيدا كنيم، نام مقدس فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را ببريم، شايد آقاي ما امشب بيايد و ميآيد، اگر تا به حال نيامده باشد، من كه اميد دارم كه تشريف آورده باشند.
«السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الْبَتُولُ، يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلَاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ»[17]. يك عده أعراب درِ خانه فاطمه زهرا جمع شدند، يا بقيةالله. در كه نيمسوخته شد با لگد در به پهلوي فاطمه زهرا زد، محسن او سقط شد، به روي زمين افتاد، يا صاحبالزمان عذر ميخواهم آقا، فضه را صدا زد: «يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي»[18] فضه من را درياب. فضه رسيد، سر فاطمه زهرا را به دامن گرفت، محسن او سقط شده است، پهلوي او شكسته است، از سينه مبارك او خون ميريزد. يا صاحبالزمان آقا باز هم تشريف نميآوريد، اگر تشريف داريد به دوستان صميمي خود بگوييد تا به ما بگويند و اميدواريم دوستان شما هم سلام ما را به شما برسانند. چشمها را باز كرد، از فضه سؤال كرد: پسر عمّ من چه شد؟ عرض كرد: بيبي او را به طرف مسجد بردند، از جا برخاست، چادر عفت بر سر انداخت، روانه مسجد شد، دامن علي بن ابيطالب را گرفت، آن خبيثِ پستِ بيحيا وقتي ديد علي بن ابيطالب را نميتواند اينطور به مسجد ببرد، صدا زد قنفذ دست زهرا را كوتاه كن، يا زهرا.
[1]. بقره آيه 3.
[2]. همان، آيه 260.
[3]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 12، ص 64.
[4]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 77.
[5]. قدر، آيه 3.
[6]. همان، آيه 5.
[7]. بحار الأنوار، ج 99، ص 108.
[8]. يوسف، آيه 31.
[9]. سبأ، آيه 46.
[10]. توبه، آيه 40.
[11]. بقره، آيه 38.
[12]. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص 187.
[13]. بقره، آيه 207.
[14]. نهج البلاغة / ترجمه دشتى، ص 285.
[15]. روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج 9، ص 285.
[16]. ابراهيم، آيه 7.
[17]. بحار الأنوار، ج 99، ص 248.
[18]. همان، ج 30، ص 294.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.