۲۳ ذی القعده ۱۴۱۳ قمری – ملكوت عالم و راه رسيدن به… اخلاق ۴۸
ملكوت عالم و راه رسيدن به… اخلاق 48
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين
بسم الله الرحمن الرحيم. و بيده ملكوت كل شيء.
بحث ما در هفتههاي گذشته در بعد ملكوتي عالم هستي بود كه تفاوتهايي با عالم ملك و اين ظواهر دارد كه مقداري از آنها را بحث كرديم. خيلي كار داره كه ما به آنجا برسيم كه بفهميم و درك بكنيم كه عالم ملكوت چيست. تا در اين دنيا هستيم صددرصد به اين مطلب نخواهيم رسيد. ولي بايد كوشش بكنيم بالاخره خودمون را آمادة شناختن ملكوت عالم در عالم بعد از اين عالم بنمائيم. به جهت اينكه وقتي انسان اطلاعي از حقايق نداشت و بالاخره خواهد مرد، يك مرتبه در يك تيرگي عجيبي، در يك سرگرداني عجيبي، در يك وضع فوق العادهاي قرار ميگيرد كه نميتواند خودش را كنترل كنه. از باب مثال يك شخصي كه نميداند كه مثلا يك محل پر از نعمت و پر از درخت و باغ باصفائي، اين چگونه است؟ از يك بيابان كويري زندگي ميكرده يكدفعه او را چشمش را ببندند وارد يك باغ با صفاي پر از درخت پر از ميوة پر از تمام نعمتهايش بكنند. اين شخص يك سرگرداني اول پيدا ميكنه. درسته به جاي خوبي منتقلش كردند. اما طبعش عادت به اين وضع پيدا نكرده. طبعش آشنايي نداره. ملاي رومي در مثنوي يك قضيهاي نقل ميكند. ميگه كه يك نفر كناسي را كه دائما كارش كناسي بود، اين آمد توي بازار عطرفروشها. بوي عطر كه به دماغش خورد افتاد بيهوش شد. آمدند اين را به هوشش بياورند ديدند نه به هوش نميآيد. يك طبيبي، يك طبيب حاذقي، يك فرد حكيمي، اين گفت الان من او را به هوش ميآورم. يك مقدار نجاست آورد دم دماغش گرفت اين بحال آمد. اين طبع ثانوي پيدا كرده. بعضي افراد هستند طبع ثانوي پيدا كردند. عادت به اين دنيا. ماها اكثرا همينطوريم. من از اين خاك نيم زآب و هواي دگرم. ما از اين دنيا نيستيم. روح ما مال اين دنيا نيست. ارواح همة مردم، اين روحي كه هر چه علم و دانش كسب بكنه، باز جا داره. ببينيد چقدر روح شما قويه! شما اگر هزار سال عمر كنيد مثل حضرت نوح، هر روز هم يك كلمه ياد بگيريد. باز روحتون ظرفيت داره كه چيزي ياد بگيريد. هر چي بيشتر ياد بگيريد باز ظرفيت داره. هر چي فعالتر بكنيد روحتون را، فكرتون را، ميبينيد جايش بيشتر باز ميشه. شرح صدر انسان پيدا ميكنه. علما و دانشمنداني بودند، هستند كه هر روزي يك مقدار زيادي از علوم و حقايق را كشف ميكردند و استنباط ميكردند و ياد ميگرفتند. در عين حال باز هم ظرفيت وجوديشون ميبينيد كه ادامه داره، باز جا داره.
روح انسان بالاخره از ذات مقدس پروردگار جدا نشده. ما اين را معتقد نيستيم. ولي نمونة خداست. يعني ميتونه يك وقتي همة صفات و اسماء پروردگار را در خودش جا بده. همة علوم، روح انسان آنقدر وسيعه، آنقدر استعداد داره، آنقدر ظرفيت داره كه تمام اسماء و صفات الهي را ميتونه در خودش بگنجانه. تنها روح انسان بود كه وقتي در بدن انسان وارد شد، خداي تعالي ميگه ثم انشأناه خلقا آخر. آنجا ميگه فتبارك الله احسن الخالقين. قبل از اينكه بدن را خلق بكنه، اين بدن چيزي نيست. شايد بدن انسان از نظر فيزيكي از بدن حيوانات هم ضعيفتره. در خيلي از قواي بدني انسان از حيوانات هم ضعيفتره. انسان ارزشش به همان روحشه. آنقدر اين روح با عظمته كه شما در اين دنيا هزار سال مثل حضرت نوح عمر كنيد، همه روزه چيز ياد بگيريد؛ ظرفيت داره. در عالم برزخ يك ميليون سال، دو ميليون سال، انسان متوقف ميشه آنجا هم چيز ياد ميگيره باز جا داره. در بهشت، باز هم متوقف نميشه. متوقف شد انسان روحش، مرده است. در بهشت هم اينهمه تا ابد ميخواد بمونه، باز در هر روز چيزي ياد بگيره، بر معلوماتش اضافه بشه، باز هم جا داره. يك همچين موجود عجيبي، عجيبي است. خدا از اين جهت ميفرمايد اني جاعل في الارض خليفه. من در روي زمين ميخواهم خليفة خودم را قرار بدم. بعضي خيال كردند حضرت آدم را ميخواسته. حالا فرقي نميكنه بهرحال حضرت آدم هم يك انسان بوده. ولي از خود آيه استفاده ميشه كه فقط منظور حضرت آدم نبوده. فرد فرد افراد بشر منظور بوده. كه بحثش را قبلا براتون كردم.
خوب. يك چنين روحي آلوده شده در اين دنيا به همين محدودة دنيا. به ديدنيهايش، به شنيدنيهايش، به لمسكردنيهايش. همه چيز را در همين محدوده فكر ميكنه. حتي شما اگر امام زمان عليه الصلاة و السلام را هم ميخواهيد ببينيد، بايد با اين چشمتون ببينيد و با اين گوشتون صدايش را بشنويد و با همين دستتون هم لمسش كنيد. و الاّ امام زمان را نديديد. آن روز در آن جلسه براي يك عده مثال زدم و بد مثالي نبود. خودم بعد ديدم كه مثال خوبيست. ايني هم كه گاهي مثلا فلان شخص وارد حرم ميشه حضرت رضا را ميبينه روي ضريح نشسته است يا شماها ملائكه را به صورت انواري ميبينيد، يا مثلا فرض كنيد كه ارواح را بصورت زمان زنده بودنشون ميبينيد، اين را خداي تعالي اينطوري بهتون نشون ميده يا در قرآن آمده كه ملائكه بصورت انسان شدند، فتمثل لها بشرا صبيا؛ اين بخاطر اين است كه ما توي اين دنيا هستيم. يك مثال خوبي ميزدم. در تلويزيون ميگفت پ، پ را ميخواست، صداش چه جور. مثل پرتقال. پرتقال را، اين براي كي اينجور درس ميدهند؟ براي كساني كه در ابتداي كارند. پرتقال. بچه بايد پرتقال را بهش نشون داد. آن پ را از پرتقال بايد بشناسه. و الاّ پ را نميفهمه. ماها هم ميخواهند واردمون بكنند به عالم ملكوت ميبينند اينطوري بگند ماها نميفهميم. هيچ نميفهميم. ماها نميفهميم كه امام عصر ارواحنا فداه يا حضرت علي بن موسي الرضا عليه الصلاة و السلام، اين روحيست كه روح اين دو بزرگوار يا ساير ائمه، احاطة بر ماسوي الله داره و همه چيز تحت قدرت آنهاست. اين را ما چطور ميتوانيم بفهميم. واردشون ميكنند توي قالب بشري. نشونت ميدهند. اين را ميشناسي؟ بعله. خوب حالا ايشان تمام ماسوي الله زير نظرشه. ديگه شما هم تعبدا گوش ميديد. نميتونيد از اين راه همينجور مستقيم بريد توي عالم ملكوت. حتي يك عده بدبخت خدا را هم، وقتي كه ميخوان بشناسند خيال ميكنند حتما بايد در قالب بشري باشه و خدا را مجسم تصور ميكنند. كتاب فتح المجيد شايد همينجا يك كتابيست، من دارم، اين را در دانشگاه اسلامي مدينه تدريس ميكردند. من آنجا خريدم. آنجا تصريح كرده كه خدا چشم داره، گوش داره. نه چشم و گوش معنويها! بصورت انسانه. روي عرش نشسته ولي يك خورده خدا چاقتر از كرسيه كه رويش نشسته. و حتي رواياتي را نقل ميكنند كه خلق الله آدمه علي صورته. خدا آدم را به شكل خودش خلق كرد. ببينيد چقدر بايد انسان پست باشه و متحجر باشه كه مثل آن بچهاي كه ميگن پ را بخون، پرتقال همهاش توي ذهنش بياد. س را بگند سيب توي ذهنش بياد. همهاش به فكر خوردنيهايش باشه. همهاش به فكر تجسم آن موجودات باشه. اين را براي بچهها ميگن. اصلا چرا بايد پيغمبر اكرم و ائمة اطهار كه خلقكم الله انوارا و جعل لكم في العرش حتي من علينا بكم. چرا بصورت بشر اينها را در اين قالبهاي كوچك، آن روح با آن عظمت را وارد كرد، براي اينكه با ما انس بگيرند، فاصلة بين ما و ائمة اطهار بيشتر از فاصلة مورچهاي است با حضرت سليمان. حضرت سليمان را اگر بصورت مورچه درآورند، توي لونة مورچهها بكنند براي هدايت. با همان روح سليماني. اينها اينجوري فاصلهاشون بيشتره با ما، بصورت انسان كه درشون آوردند، اين گوشت و پوست و استخوان، اهل معرفت ميدونند كه آن روح با عظمت كه در اذن دخول ائمة اطهار هست. الحمد لله الذي من علينا بحكام يقومون مقامه. يا لا فرق بينك و بينهم الا انكم عبادك و خلقك. فرقي بين تو اي خدا و بين ائمة اطهار نيست جز اينكه اينها مخلوق تو هستند و بندة تو هستند. ببينيد در صفات فعل با خدا فرقي ندارند. در صفات ذاته، خدا ازليست، اينها مخلوقند. خدا معبوده، اينها عابدند. اما خدا رحمانه اينها هم رحمانند. چرا در اين لباس و قالب كوچك، حتي دربارة بشر دارهها، از امام صادق عليه الصلاة و السلام سؤال ميشه كه روح انسان كه در آن عالم آنهمه عظمت داشت اينطوري كه شما ميگيد، چرا از دو مجراي بول خدا خارجش كرده آنهم توي اين بدبختي بايد زندگي كنه؟ خيلي انسان از نظر بدني بدبخته. مريض زياد ميشه، ضعيفترين اطفال حيواناته. هيچ حيواني به اندازة بچة انسان، بچة هيچ حيواني مثل بچة انسان ضعيف نيست. مردنش هم بدتر از همة حيواناته. عجبت لمن كان اوله نطفه و آخره جيفه و بين ذلك حامل ازره. يعني از نظر بدني ما اينيم. انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج مبتليه و جعلناه سميعا بصيرا. اين سميعا بصيرا يعني روحي كه سميع بود، بصير بود در او وارد كردهاند. روي اين اصل ما نميتونيم درك بكنيم آن حقايق را. چون آمديم توي اين بدن. اگر، امام فرمود كه اگر اينها در عرش ميبودند، خدا اينجور باصطلاح من، لجنمالشون نميكرد، بيچارهاشون نميكرد، ضعيفشون نميكرد، توي اين قفس تن قرارشون نميداد، اينها البته كلمات امام نيست، خلاصه ميشه از كلام امام اينها را استفاده كرد. اگر اينطور انسان را توي اين بدن ضعيف و از اين دو مجراي بول خدا خارجش نميكرد، اينها ادعاي خدائي ميكردند در آنجا. ميگفتند خوب فرق بين ماو خدا چيه؟ از اينكه خلق هم شدند هم كه يادشون نبود. چون ما الان تازه حرفه كه ما خلق شديم يا بوديم؟ الان توي فلاسفة مادي و الهي اين بحث هست كه آيا موجودات قديمند يا حادث؟ يعني من و شما، نه اينكه اين قيافة من و شما، اينكه معلومه، اين ماهيته. اصل ما، آيا هميشه بوده يا خدا خلقش كرده؟ ما الانش تازه توي همين به بدنم هم ادعاي خدائي زياد كردند. بايزيد بسطامي ميگه اليك في جبتي سوي الله. يا منصور حلاج ميگه انا الحق. آن يكي هم ميگه كه از يك درختي روا باشد انا الحق از درختي، چرا نبود روا از نيكبختي. درخت بگه اني انأ الله. اينقدر بيشعورند بعضيها. كه درخت بگه اني انا الله ولي يك انسان خوشبخت و نيكبختي نگه اني انا الله. درخت هيچوقت نگفت اني انا الله. من جانب الطور الايمن، اين اندازه درك نداره، اقلا قرآن، همين ظاهر قرآن را كه خدا نداش كرد از طرف، از طرف درخت. از طرف شجرة در طور ايمن. نه اينكه درخت خودش گفت اني انا الله.
بهرحال در عين حال ميبينيد كه با همة اين گرفتاريها ادعاي خدائي كردند و ادعاي خدائي ميكنند. مغرور ميشن. ميگن كه همه چيز خداست حتي. حالا به اون بحثها كار نداريم. ما بايد به اين نكته متوجه باشيم كه عظمت روحمون آنقدر زياده، آنقدر زياده كه تمام صفات و اسماء الهي در اين روح بايد گنجايش پيدا بكنه، ظرف اسماء و صفات الهي باشه. يعني همون چرا كه خداي تعالي از صفات و اسماء داره انسانها هم داشته باشند. حالا شرحش مفصله. و تا جائي پيش بره كه خليفة الله بشه. خليفة الله بايد باشه. آنوقت اينها را بايد يك قدم انسان برداره كه همينهايي كه من امشب، اين دو سه شب گذشته گفتم اين همان قدمهاست. اين قدمهايي برداره توي ملكوت عالم يك خورده آشنا بشه كه اگر مرد دچار سرگرداني نشه. همهامون سرگردان ميشيم. چون همهامون بايد بالاخره بميريم و همه هم دچار سرگرداني ميشيم. يك دفعه از اين زندگي مادي محض، زندگي مادي صددرصد، كه حتي دوست داريم ائمه را ما در همين قالبها ببينيم، ملائكه را در همين قالب ببينيم. الان اگر من بگم امام زمان را من ديدم شما فوري ميگيد كه چه شكلي بود؟ اگر بگم پيغمبر اكرم را ديدم ميگيد چه شكلي بود؟ هيچ به ذهنتون نميآيد كه پيغمبر كه هست، همه جا هست، من هم چشم دلي بايد داشته باشم. خوب پيغمبر را با چشم دل بايد ببينم. نميدونيم اين را. ميگند زمان ظهور آيا همه امام زمان را ميبينند، چه جوري ميبينند؟ نميتونيم اين را خوب تحليلش كنيم. يعني معدهامون نميتونه اين را هضم بكنه، نميتونه بفهمه. هاضمه اصلا نميتونه مثل فرض كنيد كه سنگ را معدة انسان نميتونه هضمش كنه. اصلا اينقدر غيرقابل هضمه. ولي بايد بالاخره يك روزي روح شما كه از بدنتون بيرون ميآيد، همة اينها را بايد بفهمه. و دچار يك سرگرداني، يك ناراحتي فوق العاده بشه. آن مسئلة مردن و وحشت از مردن و هول مطلع و اينها همهاش مربوط به اينه كه از يك عالم صددرصد مادي وارد يك عالم صددرصد معنوي بخواهيد بشيد. پس يك مقداري زمينهسازي بكنيم الان. اين خلاصة منظور من از اين گفتاره. آنهايي كه در همين دنيا مكاشفاتي دارند، آنها كه در همين دنيا به بعضي از مسائل رسيدند، مطلب براشون حل ميشه. مكاشفات علمي مهمتر از مكاشفات منظرهايه. منظرهاي همون مسائل قبليه ديگه. يعني اگر شما الان يك مكاشفه، حرم حضرت سيد الشهدا را توي مكاشفه ببينيد. اين خوب حالا، فرقش با در غير مكاشفه ديدن اين است كه شما گذرنامه و پول بليط و خدمت شما عرض شود چند روز توي راه ماندن را نداريد. اگر مكاشفهاتون صددرصد دقيق هم باشه. مكاشفات منظرهاي اينطوريه. آني كه خيلي اهميت داره مكاشفات علميه. منتهي براي شماها مكاشفات علمي وجود داشته باشه. خدا را نميشناختيد، در يك مكاشفه خدا را شناختيد. امام را نميشناختيد، در يك مكاشفه امام شناس شديد. اينها مهمه. و الا، خوب عرض كردم ديگه، در يك مكاشفه شما بريد جزيرة خضراء و تمام فرزندان امام زمان صلواة الله عليه را ببينيد و خدمتتون عرض شود يك روزي هم باهاشون باشيد و اصحاب حضرت را هم ببينيد و برگرديد. اين مكاشفة منظرهايه. اين خيلي خوب، باريك الله، خوشا به حالتون. ولي اگر همانجا يك حقيقت از حقايق عالم را مكاشفه كنيد. اللهم ارن الاشياء كما هي. خدايا اشياء را آنچنان كه هست به من نشان بده. ما همه چيز را عوضي ميبينيمها. هر چي توي اين عالم ميبينيم عوضي ميبينيم، يعني حقيقتش را نميبينيم. الان شما اينجا نشستيد. حقيقت همين جمعي كه اينجا نشستهاند نميتونيد ببينيد. هر چي ميبينيد ظواهره. و ان شيء الا يسبح بحمده، هيچ چيز نيست مگر اينكه هم خدا را تسبيح ميكنه هم حمد ميكنه خدا را، خوب شما اينها را ميفهميد؟ خدا ميفرمايد لا تفقهون تسبيحا. شما نميفهميد تسبيحشون را. چرا؟ به جهت اينكه فعلا توي اين عالم هستيد. ولي خوشا بحال آن كسي كه قبل از مردن، قبل از مردن ظاهري، انقطاعي پيدا بكنه و موتوا قبل ان تموتوا بشه. قبل از اينكه بميره، يعني ملك الموت بياد قبض روحش كنه، خودش خودش را قبض روح بكنه، يعني از اين عالم بگيره خودش را. انقطاع پيدا بكنه. جدا بشه از اين عالم. ديگه اون شخص اين خصوصيت را داره كه امام زمان را ميبينه ديگه نه در بدن ظاهري، حضرت رضا صلواة الله عليه را ميبينه نه در بدن ظاهري. خدا را ميبينه ديگه توقع نداره كه بدن داشته باشه. و يك خط باطلي روي تمام مذاهب و اعتقادات تمام مذاهب ميكشه و الاّ در حديث داريم من ابد الاسم دون المعني فقد كفر، اگر شما همهاش به ظاهر اكتفا بكنيد و حقيقت را درك نكنيد، معني را نفهميد، اينجا كافريد، اصلا كافره انسان. خدا را نميتونه بفهمه، آخرش هم خيلي سربسرش آدم بگذاره، ميگه خدا در آسمانه. يك لكة نوره مثلا. يك چيزي بالاخره آخه، نميشه باشه آخه من. بعضي از دانشمندان ميگفتند چيزي باشه و ما نبينيمش. براي چي؟ چرا اين را ميگه؟ براي اينكه عقلش همين اندازه است. ائمة اطهار را حتما بايد آنها خودشون را زحمت بدهند بيايند توي قالب بشري تا آقا ببيندشون. ملائكه بايد خودشون را متشكل كنند تا شما ببينيدشون. اجنه هم حتي خودشون را متشكل كنند تا شما ببينيد. و الاّ نميبينيد. دقت كرديد؟ بيائيد يك فكري براي اين جهت بكنيم. يك چند قدم برداريد بريد در ملكوت عالم. از دنيا كه رفتيد اين را بدونيد، بدن را گه گذاشتند توي قبر و روح آمد بيرون. اينجا مسائل شروع ميشه. آدم نميدونه چيكار كنه؟ روح آزادهها. نميدونه. گرفتار ميشه. حتي نميدونه چقدر نيرو داره. خيال ميكنه كه هيچ نيرويي، آخه تا حالا ما فكر ميكرديم همة نيرومون توي مشتمونه. بعله؟ تا ميخواستيم كسي را بزنيم با مشت ميزديم. حالا مشت نداشته باشي، چيكار ميكني؟ فكر ميكردي هر چيزي را كه ميخواهي ببيني با اين چشم ببيني. چشم نداري حالا ديگه از بين رفت. هر چيزي را ميخواي بشنوي با اين گوش، گوش هم نداري. همه را ازت گرفتند. اگر ما باشيم و اين بدن. چشم و گوش و زبان و خدمت شما عرض شود مشت و لگد، اينها هيچكدامش نيست. انسان خودش را پوچ حس ميكنه اول. وقتي كه وارد عالم برزخ ميشه، پوچ، نميدونه چيكار كنه. هر كاري هم ميخواد بكنه فكر ميكنه نميتونه چون وسيلهاش را نداره. به يك نجار بگند كه اين چوب را ببر، اره هم نداره ارهاش را گرفتهاند ازش. اين ميگه چه جور؟ بي اره كه نميشه بريد. بابا تو ميبري، اره كه تا يكسال اين اره كنار اين چوب بوده، نبريده. تو ميبري. ميگه من تا حالا با اون ميبريدم، حالا عادت كردم، اين راه ديگهاي نداره. خوب اره را هم كه ازش گرفتهاند. و حال اينكه تمام نيرو مال خود انسانه، مال روح انسانه. اينقدر بايد تمرين بكنه، البته فورا، اگر از اولياء باشه كه توي اين دنيا يك قدمهاي توي ملكوت برداشته و ما هم همين را ميخواهيم بگيم و ملائكة، ملائكه هم بهش كمك ميكنند بعد از مردن. ائمه هم حتي كمك ميكنند. اما اگر بحال خودش بخواهند وا بگذارندش، خيلي بدبخت خودش را حس ميكنه. يك موجود كوچك. شما الان وقتي ميخوابيد، توي خواب، نميدونم براتون پيش آمده يا نه، ميخواهيد بدويد ميبينيد نميتونيد بدويد. گاهي انسان خيلي هم تقلا ميكنه بدوه پاش ميخوره باز چون يك ارتباطي با بدن داره، پاش تكان ميخوره ميخوره به يك جائي هي از خواب ميپره. از يك جائي ميبينيد افتاديد. همين بدبختي كه انسان در موقع خواب، با اينكه خوابه ولي يك ارتباطي با بدنش داره، اين بدبختي عينا در عالم برزخ هست. كما تموتون، كما ماتوا تموتوا. مگر اينكه كسي به آن مرحله رسيده باشه كه تخليه بكنه. آنكه تخلية روح با خواب فرقش همينه كه آدمي كه ميخوابه اختيار در دست نداره. يك انتقال روحشه از عالم ماده به عالم خدمت شما عرض شود كه معنوي، فلذا هيچ چيز نميفهمه. كجا رفت؟ كجا شد؟ يك خاطرات يك چيزهايي متوجه ميشه. گاهي بهتر از بيداري متوجه ميشه گاهي خيلي كمتر از بيداري. اما آن كسي كه تخلية روح ميكنه نه. خيلي دقيقتر از بيداري، در تمام موارد، بهتر از بيداري احساس ميكنه، درك ميكنه. اگر مردن ما مثل تخلية روح باشه، يعني قبل از اينكه بميريم، خودمون را بميرانيم. اين حرفها را ميزنيم خيال نكنيد خيلي ساده است. من ساده ميگم براي شما. اينها اينقدر فلاسفة مادي و الهي و اينها اينقدر توي سر و كلة هم زدند كه، بدبختيشون هم در همينه كه زياد توي سرو كلة هم زدند، مغزهايشون خورد شده ديگه چيزي نميفهمند. و الاّ خدمتتون عرض شود كه اين حرفها خيلي ساده است، خيلي، راحت. آنهايي كه اهل اين بحثها نيستند، آنها اي كاش اينها را در شناخت و در فطرياتمون، آنچه كه مربوط به فطرتمونه، آنچه كه ما در عالم زر ياد گرفتيم، ما را به حال خودمون ميگذاشتند. هر بچهاي كه متولد ميشه روي فطرت حقيقي متولد ميشه، توحيد. روي فطرت ملكوتي متولد ميشه. ملكوتي، چون روحشه ديگه. در عالم ارواح كلاسها را خوب ياد گرفت. حالا هم با همان روح آمده. ولي الا ان ابواها ينهدانه او ينصرانه او يمجسانه او بهرحال، پدر و مادرند كه او را يهوديش ميكنند، مسيحيش ميكنند، مجوسيش ميكنند. محيط مدرسه است او را منحرفش ميكنه. لالاييهاي پدر و مادر، يك دانشجوي مهندسي براي من نوشته بود كه ما را پدر و مادر آنقدر لالايي بالاي سرمون خودند كه ما را خوب خواب كردند. وقتي كه ميرفتيم مدرسه مرتب به ما ميگفتند كه نمرهات بيست باشه كه آن يكي ميگفت ميخوام مهندس بشي، آن يكي ميگفت ميخوام دكتر بشي، آن يكي ميگفت ميخوام پول دربياري، پول زيادي داشته باشي، يك كلمه از معنويات، از خدا، از عالم بعد از اين عالم حرف به ما نميزدند. ما هم از همين لالاييها خوشمون آمد و خوابمون برد. رفتيم شديم يك مهندس. همهاش هم به فكر همان خوابهايي كه آنها در همان لالاييهايشون ما را تعليم ميدادند، همانها را خواب ميديديم. سر كي كلاه بگذاريم، پولدار بشيم. كدام ساختمان را كم قيمت تموم كنيم و پر قيمت بفروشيم تا پولدار بشيم. خدمتتون عرض شود كه خوشحالتر ميشديم يك مريضي مريضتر باشه بيشتر احتياج به عمل و مثلا اينجور چيزها، پول بيشتر بگيرم. و امثال اينها. خواب. و بدبخت و بيچاره. اينها، دنيا همهاش لالائيه. همهاش. يعني شب و روز دارند ما را روي پا انداختند، ديديد بچه را روي پايشون مياندازند، يك متكا هم ميگذارند، لالالالا ميكنند، اينجوري ما را خواب دارند ميكنند. همه چيز. الان همه چيز، همة در، ديوار، مملكت، سياست، همه چيز داره لالايي براي ما ميگه. مرد آني است كه با همة اين لالائيها نخوابه. اي آقا! تو تحصيلاتت خوبه، استعدادت هم خوبه، تو برو يك كسي بشو توي اين مملكت. اينها لالائيه. نميگند كه برو يك خدمتي بكن كه خدا را از خودت راضي بكني. و همينطور. حالا نميخوام زياد شرح بدم. آنوقت شخصي كه خوابه چي خواب ميبينه؟ همينها را. وقتي كه شخصي مرد چي ميبينه از اول چيزي كه داره ميبينه؟ همون لالائيها. آخه توي لالائيها زنها لالائي نميگن، گاهي بچه يك خوردهاي بزرگتر باشه قصههاي جعلي برايش ميگويند تا بچه خوابش ببره. همون قصهها را بچه خواب ميبينه. عينا همونها را خواب ميبينه. توي مغزش فرو كردند. چون در آن قبل از خواب يك حالت خلسهاي، اين را ضمنا از نظر روانپزشكي و روانشناسي عرض ميكنم كه بچههاتون را وقتي ميخواهيد بخوابانيدش، قصههاي مزخرف نگيد براش. قصه بگيد، خيلي هم خوبه در آن لحظه براي بچه قصه بگيد. ولي قصههايي از قبيل، همين مربوط به امام زمان، مربوط به ائمه. نگيد آقا بچه است، ما هم خوابيديم، اسم امام زمان! نه. اين تعارفها را بگذاريد كنار. اثرات روحي داره. همون توي ذهنش ميمانه. چون آن لحظات قبل از خواب و بعد از خواب، در كتاب سير الي الله من نوشتم، اين لحظة خلسه است باصطلاح. در روح انسان خيلي مطالب موثره. خيلي مؤثره. حتي اگر كسي مريضه ميخواهيد خوبش كنيد در همين حالت كه ميخواهد خوابش ببره يا تازه از خواب بيدار شده، بهش بگيد تو سالمي، اين واقعا درش تأثير ميكنه. به بچه وقتي كه ميخواد بخوابه توي پرانتز ميگم، قصه ميگيد قصههاي مزخرف نگيد. مثلا يك فرض كنيد يك، ببينيد آن قديمها چقدر براي ما قشنگ قصه ميگفتند. ميگن يكي بود يكي نبود غير از خدا هيچكس نبود. پدر فلاسفه را كه ميگفتند همه چي بود، در ميآوردند با همين يك كلمة يكي بود و يكي نبود غير از خدا هيچي نبود. يعني همه را خدا خلق كرده. اين حرفها چيه كه همة موجودات بودند و صورت عوض كردند و اين حرفها. همين، به همين ترتيب قصه بگيد براي بچه. بگيد يك امامي بود بنام حسين بن علي عليه السلام. حالا ديگه خيلي علميش نكنيد كه بچه نفهمه. يك مثلا اين امام حسين ميآمد بچههاي مدينه را بهشون مثلا نان و خرما ميداد. حالا خرما نميفهمه چيه، بگيد شكلات ميداد. عيبي نداره، اينهم حالا تصرفش اشكالي نداره. نميدونم، علي بن ابيطالبي بود، اينجور ميكرد اينجور ميكرد. اينجور قصهها براي بچهاتون بگيد تا اينها را بشناسند. بعله، بچة دو ساله! بعله. شما بچة دو ساله را ميگيد نميتونه بفهمه. اسلام دستور داده كه بچه روز اول تولدش اذان عربي را در گوشش بگيد. به خدا قسم اين عبث نيستها، اثر داره. اقامة عربي را در گوش چپش بگيد. حتي اين را بيائيد منكر بشيد. اين را كه ما نميتونيم منكر بشيم. اين دستوره، اسلام فرموده، اثر داره. شما بچه را مثل يك ضبط صوت بدونيد. دقت ميكنيد مثل يك ضبط صوت بدونيد كه اين ضبط صوت را زدند داره ضبط ميكنه. بچه! بعله. عرض كردم مكرر اين را گفتم. شما خودتون آدم بزرگ با تمام توجه دو سال، سه سال بريد توي انگلستان بمونيد مثل بچه كه در ظرف سه سال حرف زدن را ياد ميگيره، شما نميتونيد فقط با نگاه كردن آنهم بدون توجه دقيق، زبان ياد بگيريد. آنهم زبان مادري بشه براتون. بچه حساسه، همه را ياد ميگيره. يك قصههاي اينجوري بگيد. بگذار از همان قدم اول، از همان روز اول به طرف معنويات كشيده بشه. بچهات را همهاش بازي ميكني باهاش. خودت آدم به اين بزرگي، خدمت شما عرض شود كه بزغاله، الان مثلا بزغاله ميشي براي بچهات. ببعي ميشه براي آن بچهات! خوب آن بچه هم نهايت درجه ميشه ببعي. خيلي دقت كنيد. اينها بعد بچهها كه بزرگ ميشن ممكنه نفهمند نفرينتون نكنند ولي ذاتا نفرين ميكنند. تمام بديهايي كه بچهها بعد پيدا ميكنند مربوط به محيطه. الا ان ابواه، قدم اول، يهودانه او ينصرانه. وقتي شما هي گفتيد شيعة علي، شيعة علي درگوشش، شيعهاش كرديد. وقتي گفتيد حضرت مسيح، مسيحياش كرديد. وقتي گفتيد حضرت موسي، يهوديش كرديد. اينها را قبول كنيد. اينها رواياته. فطرة الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله. همان درسهايي كه آنجا به ما دادند، ما اينجا فراموش نكنيم. به خواب نريم. با قصههاي مزخرف حواس ما را پرت نكنند. همهامون داريم، پدر و مادرها، متدينينشون، اي بابا بگذار بچه بره به تحصيلات عاليه بكنه، مهندس بشه، همين وسيله است، همين گفتار ناداناننه وسيله است كه آن درسهاي عالم ارواحمون را فراموش كنيم. مهندس، دكتر، نميدونم نانوا، بقال، اينها همهاش به اندازة ضرورت لازمه. فرقي هم نميكنه هر كدامش نباشه بر همه واجب كفائي است كه بروند ياد بگيرند رفع احتياج مردم بكنند. اما چيزي كه همه بايد بلد باشند، اين درسهايي است كه در عالم ارواح به ما تعليم دادند. الست بربكم، قالوا بلي. و محمد نبيكم، (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم)، گفتم وقتي صلوات ميخواهيد بفرستيد به من ديگه نگاه نكنيد. دستها اينجوري، با خدا، توجه به خدا پيدا بكنيد صلوات بفرستيد. اين صلواتها گفتم درست نيستش. حواستون جمع باشه. تمام اينها را تعهد گرفتندها، و الشيطان عدوكم، همين درسها را يادمونه بمونه، همينها بمونه. آنوقت وقتي كه از اين دنيا منتقل شديم باز همينها به دردمون ميخوره. همينها. كه من در كتاب محضر استاد آن پيمانهايي كه، از روايات استخراج كردم، پيمانهايي كه از ما در عالم زر گرفتند، همه را نوشتم. توي اين دنيا فراموش نكنيم. هيچي از ما نميخواهند جز اينكه اقلا آنها را ما فراموش نكنيم. درسهامون يادمون بياد توي باصطلاح جلسة امتحان، درسها را هم، علاوه بر اينكه امتحان خوب نداده، هيچي، درسها را هم فراموش ميكنه. هواسش پرت در و ديوار بشه، صندلي بشه. اينها بشه اون وقت درسهاش را هم فراموش بكنه. درسها را فراموش نكنيد. هيچي لازم نيست. فطرت، بعضيها خيال كردن فطرت يك چيز تحميلي است. شما همين نمازتون، نمازتون را خوب برسيد به خدمتون عرض شود كه به كمال فطرت ميبينيد نماز را حالا الفاظش را اگر بلد نباشيد ولي حقيقتش را بلديد. 0حقيقتش را بلديد. حجتون را حقيقتش را بلديد. همة اينها اون حقيقتش، پوستهاش را نميگم پوستهاش مال همين دنياست.
اون حقيقتش را ما بلديم. خورشيد هم نماز ميخونه. من شي لا يسبح و لالله يسجد، سجده ميكنه. من في السموات و ما في الارض. هر چه، هر كه در آسمانها و زمينه. خوب اينها همه سجده ميكنند. سجدة هر موجودي هم به تناسب خودش مربوط به خودشه. ما سجده را ميگيم پيشونيمون را بگذاريم روي خاك، خورشيد كمال تواضع را در مقابل امر الهي بكنه ما هم اين طور. خوب پس انشاء الله كوشش بكنيد كه يك قدري از اين ظواهر خودمون را نجات بديم و قدم در ملكوت عالم بگذاريم. منتهي حالا انشاء الله بيشتر از اين بتوانم در هفتههاي بعد صحبت بكنم. تا از اين عالم وقتي كه ميخواييم به اون عالم منتقل بشيم دچار سرگردوني و ناراحتي نشيم.
اميدوارم خداي تعالي همة ما را به حقايق عالم برسانه، به حقايق هر چيزي كه هست در عالم و داراي حقيقتي هست برسانه و اميداواريم خداي تعالي ما را به حقيقت ولايت كه خيلي اهمييت داره به اون هم اگر انشاء الله همتي بكنيم برسانه. فردا هم زيارتي مخصوص حضرت، يعني در مفاتيح هست كه افضل اعمال روز ده الارض كه فردا ده الارضه زيارت حضرت رضاست. زيارت هم ببينيد، زيارت به معناي ديدنه ديگه. حضور زائر عند المزور. حاضر شدن زائر در جلوي كسي كه انسان ميخواد زيارتش كنه. اين زيارته. شما اگر رفتيد توي حرم و زيارت جامعه هم خونديد و همة اعمال را هم انجام داديد ولي توجهي به حضرت رضا نداشتيد معلوم نيست زيارت كرده باشيد. ولي اگر يك لحظه توجهي به حضرت كرديد و بعد آمديد بيرون شما زيارت كرديد. زيارت همينه. زيارات خودتون را در مقابل حضرت رضا حاضر بدونيد. حاضر، حضرت را حاضر بدونيد خودتون را حاضر كنيد. حضور پيدا كنيد. و توجه داشته باشيد كه العلم و ان امام المتفره الطاعه. بدونيد اين آقايي است كه زنده و مرده ندارد، روحش را زيارت كنيد و بدونيد كه حضرت رضا عليه الصلاة و السلام امامي است كه واجب است اطاعتش. اين اقل مرحلة معرفته. اكثرش هم اين است كه، آخرش هم اين است كه معتقد باشيم كه همة كارهاي خدا خودش خواسته با ارادة خودش به دست اينها باشه. اونها يد اللهند، اونها قدرت اللهند.كه در اون زيارت هست كه ارادت الرب، في مقابير امورهي تحبت عليكم و تحبت بيوتكم. ارادة خدا هر كاري كه خدا بخواد بكنه ارادة خدا هم فعل خداست. اين اول وارد ميشه بر شما خاندان عصمت و از شما صادر ميشه.
ما مستقل با ارادة خدا ارتباط نداريم. با واسطه ارتباط داريم. السلام عليك يا مولاي يا ابي الحسن. يا علي ابن موسي الرضا. السلام علي الامام القريب، السلام علي الامام المظلوم. السلام علي من عمر اولاده و عياله بنابت عليه قبل حلول قتل عليه. السلام علي من ثار به ارض خراسان، خراسان. السلام علي من حي احزال من الدخول. آقا جان يا علي بن موسي الرضا سلام بر اون آقايي كه دعبل بر حق قبر مطهرش گفت، مطالبي دعبل ميگه ولي خود حضرت فرمود و قبر بطوس يا لها من مصيبت يك قبري هست در طوس كه چقدر مصيبت بر اون قبر وارد ميشه. و تا زمان ظهور امام زمان اين مصيبتها بر قبر مطهر هست كه يكي از مصائب اين قبر مطهر همين كه يك عده از شيعيان دور قبر موسي الرضا معصيت كنند و تيري باشد باشد به بدن مطهر اون حضرت بخورد. السلام عليك يا رسول الله و بركاة.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.