۲۲ شعبان ۱۴۱۴ قمری – آماده شدن برای ضیافت الله

«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين سيدنا و نبينا ابی القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين لا سيما علي سيدنا و مولانا بقيةالله في الأرضيين رُوحي و الأرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْقارِعَةُ * مَا الْقارِعَةُ * وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ * يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ * وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ»[1]

بد نيست يك تذكري داده بشود، اين كلمه يابن‌الحسن در روايات و در ضمن زيارت‌ها نيامده است و وقتي هم آن را ترجمه كنيم خيلي معناي سنگيني ندارد، پسر حسن. بهتر اين است كه در اين‌طور وقت‌ها كه حالي داريد با عظمت نام مقدس او را ياد كنيد، يا بقيةالله، يا صاحب‌الزمان، از اين قبيل كلمات. به جهت اينكه در عرب رسم است كه اگر يك نفر را بخواهند كوچك كنند…، البته حضرت وليعصر با اين كلمه كوچك نمي‌شود، ولي به طور كلي مي‌گويند پسر فلاني -شايد در بين ما هم رسم باشد- اگر بخواهند او را بزرگ كنند با «اب» مثلاً پدر فلاني، حالا البته اين‌جا از آن جاها نيست، آن وقتي است كه پدر كوچكتر از فرزند باشد ولي اينجا حضرت عسكري (عليه الصلاة و السلام) خيلي باعظمت هستند و انتساب حضرت بقيةالله به حضرت عسكري از افتخارات ايشان است و ايشان كوچك نمي‌شوند، ولي به طور كلي فرهنگ لغات اين‌طوري مي‌گويد.

چون ائمه اطهار هم نفرمودند…، كلمه حجةبن‌الحسن هست ولي اين كلمه‌اي كه عرض مي‌كنم انتساب به پدر مسئله نيست، اين پسر و بچه فلاني، اين مسئله است، حالا اين‌ها يك مطالبي است كه از نظر ادب بايد خيلي رعايت بشود و ايشان هم كه گفتند بگوييد، نه اينكه ايشان اختراع كرده باشند، نه مرسوم است، مي‌گويند، همه جا مي‌گويند ولي دوستان ما مي‌دانند، من سابقاً هم گفته بودم كه به جاي يابن‌الحسن بگوييد يا بقيةالله. بهترين اسماء حضرت و صفات حضرت بقيةالله است. يا حجةالله، صاحب‌الزمان، اين كلمه صاحب زمان. يك كسي يك جايي به من گفت: چرا شما بيشتر از همه اسم حضرت وليعصر را مي‌بريد؟ گفتم: او صاحب زمان ما است؛ صاحب‌الزمان، صاحب ما است، اين صاحب زمان يعني ماسوي‌الله، تحت اختيار حضرت بقيةالله است، اين هم خوب لقبي است و لذا وقتي كه نام مقدس…، يك كلمه‌اي هست كه آن كلمه هم خوب است منتها به خاطر اينكه -از نظر من و روايات هم اين را مي‌رساند- وقتي آن نام برده مي‌شود واجب است همه بلند شوند بايستند و احترام كنند، بعضي خيال مي‌كنند مستحب است، نه روايات آن مي‌رساند كه تقريباً واجب است. عمل ائمه (عليه السلام) هم همين بوده است، وقتي كه نام ايشان را با آن كلمه مي‌بردند بلند مي‌شدند، مي‌ايستادند، دست روي سر مي‌گذاشتند، چون اين احترامي است. حضرت رضا مي‌فرمود: «صل الله عليه، صل الله عليه، صل الله عليه». در ادب ما خيلي بايد مواظب باشيم، تمرين ادب بكنيم، شايد آقا إن‌شاءالله در زمان ما ظاهر شدند، آن‌وقت ما ادب حضور امام زمان را ندانيم، ندانيم كه چه بايد بكنيم. درست است آقا لطف دارند و به اين مسائل شايد اعتناء نكنند ولي وظيفه ما چيست؟ خيلي بايد رعايت ادب محضر….، يعني اقلاً تمرين بكنيد كه اگر يك وقتي حضرت تشريف آوردند و بنا شد شما جزو مقربين باشيد -همين‌طور كه دعا مي‌كنيد- و از بهترين ياران و اصحاب ايشان باشيد، آن‌وقت بتوانيد ادب حضور را رعايت كنيد. خيلي اين جهات و تذكرات اهميت دارد، مواظب باشيد.

شايد هفته آينده روز جمعه روز آخر ماه شعبان باشد، ولي اگر جمعه آخر ماه شعبان باشد، احتمال هست كه آخرين روز ماه شعبان هم باشد و انسان براي ماه رمضان بايد يك مدتي فرصت داشته باشد كه خود را مهيا بكند. ماها متأسفانه در صراط مستقيم نيستيم، آن‌هايي كه در صراط مستقيم هستند، آن‌ها شايد صدبرابر، هزار برابر از آن كساني كه براي عيد نوروز خود را آماده مي‌كنند، خود را براي ماه رمضان بايد مهيا بكنند. ببينيد جملاتي كه در قرآن هست، در روايات و در خُطبِ نقل‌شده هست…، ماه شعبان در اين دعاهاي «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ»[2] كه اول آن از اين‌جا شروع مي‌شود، در اين دعا مي‌فرمايد: «وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكََ سَيِّدِ رُسُلِك‏» اين ماه، ماه پيغمبر است. و حال اينكه تولد پيغمبر در اين ماه نيست، مبعث ايشان هم در اين ماه نيست، چرا گفتند: شهر پيغمبر، ماه پيغمبر؟ ماه امام زمان مي‌گفتند، چون نيمه شعبان در ماه شعبان تولد حضرت بود، يا ماه امام حسين، تولد امام حسين (عليه السلام) مي‌گفتيم مناسبتي دارد، اما ماه پيغمبر، خود پيغمبر اكرم مي‌گويد چرا اين ماه، ماه پيغمبر است؟‌ «يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ» دأب آن اين بود كه شب‌ها تا صبح مشغول عبادت بود و روزها را هم روزه مي‌گرفت. «يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ». پيغمبر اكرم اسوه است «وَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[3] يعني الگو است، بايد به او اقتدا كرد. همان‌طوري كه حضرت رسول اكرم در اين ماه يك برنامه خاصي داشتند، بيشتر متوجه خدا بودند، عبادت بيشتري مي‌كردند، مسلمان‌ها هم بايد همين‌طور باشند. دأب آن‌ها اين باشد كه روزه بگيرند و شب‌ها مشغول عبادت باشند. اقلاً نماز شب را در ماه شعبان ديگر بايد ترك نكرد. «يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ».

جمعه آخر ماه شعبان پيغمبر اكرم يك خطبه‌اي خوانده است و از اين خطبه هم استفاده مي‌شود كه ماه رمضان يك حساب خاصي دارد. حضرت فرمود: «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ»[4] در اين دعا ماه شعبان ماه پيغمبر است اما در خطبه پيغمبر ماه رمضان ماه خدا است. «بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» پيش آمده است، ماه خدا دارد مي‌آيد. گاهي روز به نام خدا است، گاهي ماه به نام خدا است، گاهي هم شب به نام خدا است. گاهي هم خانه‌اي به نام خدا است. كعبه خانه خدا است، حتي مشركين نبايد نزديك خانه خدا بشوند «فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ»[5] اصلاً نزديك مسجدالحرام نشوند، از خارج شهر…، الآن هم هست، يك تابلو زدند كه مسلمان‌ها فقط مي‌توانند از اين‌جا وارد بشوند، جاده را هم گرداندند كه كفار حق ورود در حرم خدا ندارند، نزديك خانه خدا نبايد بشوند، اين خانه خدا است. چرا اين خانه اين‌قدر اهميت پپيدا كرده است؟ به خاطر اينكه با اخلاص ساخته شده است، براي خدا ساخته شده است، حضرت اسماعيل و ابراهيم وقتي خانه را ساختند گفتند: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا»[6] خدايا از ما قبول كن، خدا هم قبول كرد. اي كاش اعمال ما، رفتار ما طوري باشد كه خدا قبول كند. گاهي مي‌شود يك جنسي در مغازه شما مي‌آورند، مي‌بينيد جنس به درد بخوري نيست ولي حالا زحمت كشيده است آورده است، بگير آن گوشه بگذار، اين را نمي‌گويند قبول كرد، مي‌گويند از تو گرفت. بگذار آن گوشه، نگاه هم نمي‌كند، مي‌گويد: آقا چقدر مي‌شود؟ معلوم است دارد ترحماً به تو پول مي‌دهد. نگاه هم نمي‌كند، پول را به تو مي‌دهد مي‌گويد برو. اين را از تو گرفته است، پذيرفته است، مُزد تو را هم داده است اما قبول نكرده است، اين به درد نمي‌خورد، تو بروي مي‌رود نصف آن را در زباله‌داني خالي مي‌كند، اگر مثلاً ميوه پوسيده‌اي باشد، يك چيزي به درد…، يا كنار مي‌اندازد، ترحم كرده است. خداي تعالي نسبت به اعمال ما همين‌طور است. همان‌طوري كه ما روي اخلاص براي خدا كار نمي‌كنيم و اعمال خود را مشمول به همه چيز مي‌كنيم، خداي تعالي هم مي‌پذيرد. نماز خوانديم، باريك‌الله، ثواب هم به تو مي‌دهد، اما قبول نمي‌شود. گاهي مي‌شود يك عمل خيلي هم كوچك است ولي قبول مي‌شود. باريك‌الله، دست شما درد نكند،‌ اين جنسي را كه آوردي به‌به عجب چيزي است. مي‌گيرد، مي‌گذارد در آن…، يك بررسي‌اي مي‌كند و پول چندين برابر هم به تو مي‌دهد، اصلاً مي‌گويد آن دخل، هرچه مي‌خواهي برو بردار. اگر عملي را خداي تعالي قبول كرد اين‌طوري مي‌شود. «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏»[7] جزا داده نمي‌شويد مگر آنچه را كه عمل بكنيد. «كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ‏»[8] هر انساني گرو عمل خود است «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ»[9] هر نفسي گرو عمل خود است، اما اينجا مي‌گويد «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏» در مقابل عمل شما مزد مناسب عمل به شما داده مي‌شود «إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ‏»[10] مگر بندگان مخلص، پاك، آن‌هايي كه اخلاص دارند.

«إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ‏» مگر بندگان خالص، خالص شده. اين‌ها عيناً همان چيزي كه عرض كردم خداي تعالي مي‌گويد عملي داريد، نداريد، مسئله‌اي نيست. «اذا رضي الله من عبدٍ يرضي عنه بالقليل» اگر توانستي خدا را از خود راضي كني، به مرحله رضا برسي، به مرحله كاملي كه خدا از تو راضي باشد، تو هم از خدا راضي باشي «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»[11] اگر به اين مرحله رسيدي، آن‌وقت خداي تعالي به تو يك نظر لطف خاصي دارد. از تو عمل كمي…، همين واجبات خود را انجام بده خوب است، اصلاً در مقابل عمل تو نمي‌خواهد به تو مزد بدهد. تو هر چه داري به من بده و من هم هرچه دارم به تو مي‌دهم، اين‌طوري مي‌شود «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ»[12] خدا از مؤمنين جان آن‌ها را مي‌خرد، تو جان خود را دادي، خدا هم…، اگر بگويم خدايي آن را مي‌دهد شايد براي شما به اصطلاح غير قابل هضم باشد، اما صفات الهي در وجود تو مي‌آيد. چشم تو چشم خدا مي‌شود، گوش تو گوش خدا مي‌شود، زبان تو زبان خدا مي‌شود، اراده تو اراده خدايي مي‌شود. روايت دارد اگر خداي تعالي عملي را از انسان قبول كرد حساب اينكه اين عمل چقدر ارزش دارد…، در مجلس ما مهندس هست، بنا هست، همه‌ گونه افراد هستند، آقا خانه كعبه را برو ببين چند روز مي‌تواني بسازي؟ خيلي طول داشته باشد يك ماه. مي‌گوييم حضرت ابراهيم امكانات نداشته است دو ماه، سه ماه، يك سال، اين چه خانه‌اي است كه آن‌چنان عظمت دارد؟ نگاه به كعبه چشم انسان را روشن مي‌كند، ايمان انسان را زياد مي‌كند، نگاه به كعبه اين‌طور است تا چه رسد كه انسان استلام ‌بكند. دست بكشد و به صورت خود بمالد. در روايت دارد كه هر كس حجرالاسود را ببوسد هيچ وقت فقير نمي‌شود. بوسيدن آن، استلام آن ، دعا در مستجار آن، عجيب است. ببينيد خدا قبول كرده است، يك كاري بكنيد عمل شما قبول بشود، قبول، و عمل قبول آن عملي است كه روي اخلاص باشد، با عشق. به خدا قسم خدا به آب و تاب و زرق و برق و به زيبايي و زشتي نگاه نمي‌كند. اخلاص، اخلاص خيلي مهم است.

يك شخصي نقل مي‌كرد –حالا اين قضيه را من نمي‌دانم ولي براي مثال بد نيست- مي‌گفت: يكي از شعراي خيلي معروف يك شعري در مدح اميرالمؤمنين (عليه الصلاة و السلام) گفته بود، خيلي غرّا، شعر ادبي، پرمعنا، آن را برده بود و در مقابل ضريح حضرت خوانده بود و از حضرت صِله خواسته بود. شب در خواب اميرالمؤمنين را ديد، حضرت فرمودند: شعر تو را به هر حال مي‌پذيريم ولي ما يك شاعري داريم در صحن، او خوب شعر مي‌گويد. اين شاعر معروف…، اسم او را همه شما هم شنيديد، حالا نمي‌خواهم اسم ببرم…، اين شاعر كيست كه حضرت امير او را پسنديده است. اين كيست؟ بروم ببينم -هر شاعري مي‌خواهد شاعر بالاتر از خود را ببيند و از او استفاده بكند-می گوید آمدم ديدم شمع‌فروشي اين‌جا هست، اشك چشم او جاري است، چشم خود را به گنبد مولا اميرالمؤمنين دوخته است، مي‌گويد: شمع مي‌سازم برايت يا اميرالمؤمنين. بله، آن حال، آن اخلاص. در شبانه‌روز يك دقيقه هم كه شده است آن حال را در خود ايجاد كنيد. يك يا الله از روي اخلاص ارزش آن بيشتر از هزار تا يا الله حواس‌پرت است.

 «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ» حضرت رسول اكرم فرمودند: ماه خدا دارد پيش مي‌آيد، هيچ فكر آن را كرديد؟ عيد نوروز -باور كنيد، ما به اصطلاح همديگر را كه نمي‌توانيم گول بزنيم- اگر هفته ديگر عيد نوروز بود با الآن يك حال و هواي ديگري داشتيم. هفته ديگر از روز شنبه آن شما مهمان خدا مي‌شويد، خدا دعوتنامه‌ فرستاده است. «عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»[13] اين دعوتنامه را نوشته است، براي شما روزه نوشته است، به شما امتياز داده است. «شَهْرُ رَمَضانَ»[14] ماه رمضان، آنقدر ماه رمضان براي خدا پرارزش است…، شما مي‌گوييد چه ارزشي دارد؟‌ حالا مي‌گويم. قرآن را خدا در ماه رمضان كرده است «الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ» بزرگترين كاري كه ذات مقدس پروردگار براي بشريت كرده است يا براي عالم امكان و مخلوق خود كرده است اين است كه قرآن را نازل كرده است. همين قرآني كه وقتي مي‌خوانند حواس ما اين طرف و آن طرف است. «إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا»[15] ذكر هم نبايد بگوييد. بعضي‌ها مي‌نشينند حالا قرآن مي‌خوانند، آن‌ها دارند صلوات مي‌فرستند، نه «أَنْصِتُوا». ماه رمضان در پيش است مجالس قرآن مي‌رويد اگر كسي در وسط قرآن خواندن حرف زد حواس شما جمع باشد او را نهي از كار نادرست بكنيد، سكوت و استماع هر دو. بحمدلله رفقاي ما اينجا قرآن خواندند، الحمدلله همه شما گوش مي‌داديد، اين‌جا اين حرف‌ها نيست ولي به عنوان نهي از كار غير صحيح -نمي‌خواهم بگويم منكر، چون حالا اختلاف است- كه در وسط قرآن خواندن چايي بدهند…، شب‌هاي ماه رمضان يك جزء قرآن مي‌خواهيد بخوانيد وقت شما هم زياد است، طول هم مي‌كشد، چايي بدهند، چُرتي بشويد، حرف بزنيد، اين‌ حرف‌ها نيست. قرآن را نخوانيد، چه كسي واجب كرده است كه شما يك جزء قرآن بخوانيد؟ يك شب احيايي بود، ديدم كه دعاي جوشن كبير مي‌خوانند. رسيد از پنجاه بند به بالا، آن آقايي كه مي‌خواند مدام اين پا و آن پا مي‌كرد مي‌گفت: آقايان مثلاً سي تا ديگر بيشتر نمانده است، ۲۹ تا ديگر بيشتر نمانده است، ۲۸ تا ديگر بيشتر…، به او گفتم: آقا چه كسي واجب كرده است كه تو دعاي جوشن كبير بخواني، اين‌قدر با اين…، مثل ماشيني كه به اصطلاح، چه عرض كنم بنزين آن تمام شده است مدام تَلق و تلوق مي‌كند. چه كسي گفته است تو دعاي جوشن…، چه كسي واجب كرده است؟ اين‌طوري مستحب هم نيست اين را بدانيد. دعا و عبادت تا جايي درست است كه انسان كسل نباشد، براي رفع كسالت است، و اين براي شماها بهانه نشود كه بگوييد پس دعا نمي‌خوانيم چون هميشه كسل هستيم، نه، رفع كسالت خود را بكن. اول رفع كسالت خود را بكن، بعد بنشين. اولاً وقتي پاي خود را آن‌طور دراز مي‌كني و بعد هم يك سيگار مي‌كشي و بعد هم چايي مي‌خوري و با رفيق خود صحبت مي‌كني، تبعاً اين دعاي جوشن كبير به اين طولاني تو را چُرتي مي‌كند. ولي اگر دوزانو بنشيني، خدا را در نظر بگيري، يا الله هزار اسم خدا، هزار صفت خدا، اين‌ها تقريباً در اين دعا آمده است. داريي با خدا حرف مي‌زني، مي‌گويي «الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ يَا رَبِّ»[16] يعني چه؟ «الغَوْثَ» مي‌دانيد يعني چه، يعني پناه. يك كسي در آتش افتاده باشد، كمك. آن حال را بايد داشته باشي. خدايا من را خلاص كن از آتش جهنم، اي پروردگار من، اي مربي من، اي كسي كه من را خلق كردي، من را براي جهنم خلق نكردي. خدا هيچ كس را، حتي شمر را براي جهنم خلق نكرد، همه را براي بهشت خلق كرده است، خود آن‌ها خود را جهنمي كردند.

ماه رمضان در پيش است كه «أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ» يك نزول قرآن، دوم شب قدر را خدا در اين ماه قرار داده است كه «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[17] هزار ماه. بعضي از بزرگان بودند كه از اول ماه رمضان تا آخر ماه رمضان اعمال شب قدر را انجام مي‌دادند كه شايد واقعاً شب قدر را درك كنند. حالا ائمه ما (عليهم الصلاة و السلام) به فكر ما تنبل‌ها بودند كه ما خيلي تنبل هستيم، باور كنيد آن‌چنان تنبل هستيم كه حساب ندارد. خدمت آقا امام صادق آمد مي‌گويد: آقا از اين دو شب -شب بيست و يكم و شب بيست و سوم-‌ يك شب آن را تعيين كنيد من از راه دور مي‌آيم، حضرت مي‌فرمايد: اين همه ثواب دو شب زحمت مي‌ارزد. يك شب، آن هم يك شب آن، همان‌طور كه «الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ» خلصنا من الدعاء، خلصنا…، خدايا ما را از اين دعا خلاص كن، اين‌طوري مي‌گويند. شب قدر را خداي تعالي در اين ماه رمضان قرار داده است. رحمت خود را آن‌چنان در ماه رمضان نازل مي‌كند كه احدي…-منتها حالا ذائقه مي‌خواهد- احدي از سر اين سفره احسان پروردگار گرسنه بيرون نمي‌رود. در هر شبانه‌روز خدا يك ميليون نفر را از آتش جهنم نجات بدهد، انسان‌هاي معصيت‌كاري كه اهل جهنم هستند. شب و روز جمعه ماه رمضان هر ساعتي يك ميليون، يعني 24 ميليون…، شما مي‌گوييد پس كسي نمي‌ماند، نه اين مردم ذائقه ندارند. غذا حاضر است، يك كسي به اندازه هزار نفر غذا تهيه كرده است، نمي‌آيند بخورند، نمي‌آيند استفاده بكنند، وإلّا از طرف خدا مانعي نيست، يك يا الله بگو، يك «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ» بگو، يك اراده بكن كه ديگر گناه نكني، خدا اين لطف را به تو خواهد كرد. از همه مهمتر «أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ» خيلي عجيب است. شما نفس كه مي‌كشيد ثواب سبحان الله به شما مي‌دهند. خواب هستيد، داريد با رفيق خود صحبت مي‌كنيد، نفس مي‌كشيد به شما ثواب می دهند. این ماه بوي آن دارد مي‌آيد، از آشپزخانه خدا بوي آن الآن به مشام مي‌رسد. اگر چشم معنوي مي‌داشتيد مي‌فهميد چه سفره‌ رنگيني پروردگار پهن كرده است، براي من و شما زياد نه ولي يك مهمان خيلي بزرگواري دارد، خيلي بزرگوار. ما هم بايد كنار او بنشينيم. «أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ» بخواب من به ملائكه خود مي‌گويم كه بنويسد دارد نماز مي‌خواند، دارد عبادت مي‌كند، قرآن دارد مي‌خواند، خيلي عجيب است. اين سفره را خدا براي چه كسي انداخته است؟ به خاطر چه كسي است؟ انسان يك جا مي‌رود يك سفره مفصلي انداختند، خود او مي‌داند كه اين سفره براي من نيست.

ما يك وقتي با يكي از مراجع يك جا مهماني رفته بوديم، خود صاحبخانه از علما بود، گفت: بيا ببين چه سفره‌اي انداختم، گفتيم: خيلي مفصل است، سفره مفصل، همه مي‌دانستيم كه براي آن مرجع اين سفره را انداختند، براي ماها نيست. ماها هم بايد روي خود را كم كنيم خيال نكنيم كه سفره را براي ما مي‌اندازند. چرا، ماها از اين سفره استفاده مي‌كنيم. اين سفره را خداي تعالي براي امام زمان انداخته است، براي حجةبن‌الحسن انداخته است. براي آن محبوبي كه انتظار مقدم آن را مي‌كشد. «فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ‏»[18] مي‌گوييد: چرا انتظار مي‌كشد؟ خدا او را بفرستد ديگر بيايد. انتظار مي‌كشد كه ما سر عقل بياييم، ما لايق بشويم، ما از حجاب بيرون بياييم، ما آدم بشويم، اگر الآن بيايد كه -همان‌طور كه دشمنان تبليغ مي‌كنند- بايد از هزار نفر، از دو هزار نفر، يك نفر را زنده بگذارد، يك نفر هم زياد است. امام نيامده است كه انسان بكشد، امام مي‌آيد براي «رَحْمَةً لِلْعالَمينَ‏»[19] اقتدا كرده است به جد بزرگوار خود كه خداي تعالي درباره او مي‌فرمايد: رسولي است كه «رَحْمَةً لِلْعالَمينَ‏» است، براي همه رحمت است، تا جايي كه ممكن باشد حضرت مي‌خواهد شماها از چشمه زلال توحيد و ولايت بهره‌مند بشويد و زير سايه آن حضرت به كمالات برسيد و عدل و داد را برقرار كنيد.

يك كسي به من مي‌گفت: حضرت آنقدر مي‌كشد كه ديگر كسی نمي‌ماند و بعد عدل و داد را برقرار مي‌كند. گفتم: خوب است كه همان چندتاي ديگر را هم بكشد كه ديگر اصلاً راحت باشد، سروصدايي در دنيا نباشد. عدل و داد وقتي كه يك عده مظلوم را حضرت بقيةالله از زير بار ظلم نجات بدهد به درد مي‌خورد. اين سفره را خداي تعالي براي اين عزيز خود انداخته است. همه ما هم صدقه…، كه من افتخار مي‌كنم…، يك كسي آمد گفت: من يك پولي صدقه براي امام زمان كنار گذاشتم، شما مي‌گيريد؟ گفتم: اگر اجازه بدهيد خود من مصرف كنم، بلاهاي آن حضرت در سر ما بخورد، اگر بلايي هست. آن امام مأمون است، در همين زيارت آل ياسين مي‌گوييم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمَامُ الْمَأْمُونُ»[20] صدقه براي امام زمان كنار بگذاريد، بچه شما مريض شد از آن دعوا بگيريد به او بدهيد، به جان شما زود خوب مي‌شود. خداي تعالي مي‌گويد: اين بچه خود را فداي حبيب من كرده است، من بگذارم بچه او مريض بماند. من اين را براي احساسات خود…، اين‌ها تجربه است. مي‌دانم يك عده شما دوست داريد من از تجربيات خود براي شما بگويم، نه، پولي را به عنوان صدقه براي امام زمان كنار بگذاريد. خود شما مريض شديد، آن پول را بدهيد غذا، دوا، هرچه، هرچه، شفاء است. صدقه براي امام زمان. بعضي‌ها توهين هم مي‌كنند، يك كسي يك مشت پول خورده برداشته است آورده است، مي‌گويد: اين‌ها صدقه براي امام زمان است، شما بگيريد به يك فقيري بدهيد. هر وقت گير افتاديد، كار شما پيچ آمد، الآن در بين شما حتماً افرادي هستند كه كار آن‌ها پيچ آورده است، تجربه كنند، يك پول مناسبي براي امام زمان كنار بگذاريد، بعد به عزيزان خود، آن كساني كه خيلي آن‌ها را دوست داريد به عنوان صدقه به امام زمان به آن‌ها بدهيد. فكر نكنيد كه نه برويم بدهيم به كساني كه دور و بر ما نيستند، نه. و اي كاش اگر بلايي هست و به ايشان مي‌خواهد بخورد به ما بخورد. جان ما فداي او، زندگي ما فداي او، و در زيارت جامعه به ائمه اطهار مي‌گوييم «بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِی وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ أُسْرَتِي»[21] پدر من، مادر من، جان من، مال من و هر چه دارم فداي شما. اين‌ها را جدي بگوييم. اين عزيز ماه رمضان مهمان خدا است و صدقه سر اين بزرگ، اين عزيزِ همه، خداي تعالي رحمت خود را نازل مي‌كند سفره را…، غذاهاي مختلف روحي را سر اين سفره گذاشته است بياييد بخوريد. خوشا به حال آن كساني كه اين را در ماه رمضان درك بكنند، يعني سراسر ماه رمضان تا هلال ماه رمضان ظاهر شد، به مجرد اينكه ظاهر شد وارد مهماني خدا شديد. نكند يك وقت بگويند آقا وارد نشو، تو دعوت نيستي. فكر نكنيد اگر ما حتماً روزه هستيم….، اين را هم ضمناً من به شما بگوييم شرط وارد اين مهماني شدن روزه گرفتن نيست، بندگي شرط آن است. مي‌گوييد: يعني چه؟‌ حالا عرض مي‌كنم. اگر سالم هستي روزه بگير، مسافر هستي روزه نگير، مريض هستي روزه نگير، اگر روزه گرفتي در سفر باطل است. در يك مسافرتي يك نفر كنار ما نشسته بود، در ماه رمضان پشت سر من يك نفر سيگار مي‌كشيد، اين ناراحت بود، گفت: من روزه هستم، گفتم: تو چطور روزه هستي؟ چون خيلي هم راه رفته بوديم، از حد به اصطلاح ترخص هم رد شده بوديم. گفت: من سنّي هستم، در سفر روزه از نظر فتواي ابوحنيفه اشكال ندارد. مرد دانشمندي هم بود، استدلال مي‌كرد به آيه قرآن كه «يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»[22] خدا آساني را براي شما مي‌خواهد سختي را براي شما نمي‌خواهد كه گفته است در سفر روزه خود را بخوريد. و براي من آسان‌تر آن، اين است كه در ماه رمضان در سفر هم كه هستم روزه خود را بگيرم، براي بعد نماند. اين استدلال او بود. قدري هم استدلال چيز بود. بعد آن روايت معروف را  كه براي لغت طیّ در سیوطی -كه ما آن‌وقت‌ها مي‌خوانديم- اين شعر بود. حضرت به زبان خود او جواب دادند که مضمونش این است که خوب نيست كه در سفر روزه بگيريد. وقتي گفتم گفت: خيلي خوب حالا مي‌خوريم. ديگر بيشتر از اين نتوانست حرف بزند. اگر گفتند در مسافرت روزه خود را بخور، بخور. تو در مهماني خدا هستي. اگر گفتند مريض هستي روزه‌ خود را بخور، هيچ براي تو ناراحتي نداشته باشد، اي بابا من روزه خود را خوردم. نه، اگر مي‌گرفتي بايد مي‌گفتي: اي بابا چرا من روزه را گرفتم؟ مقدسي را كنار بگذاريد هر چه خدا فرموده همان كار را بكنيد تا در مهماني خدا وارد بشويد. اگر يك طبيب متدينِ خداشناسي…، اينكه مي‌گوييم متدينِ خداشناس نه حالا مثلاً….، مسلماني به شما گفت: آقا روزه براي شما ضرر دارد، شما روزه گرفتي مثل آن كسي است كه روزه خورده و سالم بوده است. خيلي مواظب باشيد، بهترين چيزها بندگي است، هر چه خدا گفته است من همان را مي‌خواهم، من همان را عمل مي‌كنم.

حضرت صادق (عليه الصلاة و السلام) به عمران بصري فرمودند: «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ»[23] اگر مي‌خواهي انسان خوبي باشي و داراي كمال –هشتاد سال دارد، پشت سر مالك بن انس بوده است، حالا خدا او را دوست داشت اين آخر عمري خدمت امام صادق (عليه الصلاة‌ و السلام) آمده است و مي‌خواهد درس بگيرد- حضرت فرمودند: «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ» در خود حقيقت عبوديت را به وجود بياور. بنده هستم، بنده، نوكر، هر چه گفتند چشم. گفتند روزه نگير، چشم. گفتند روزه بگير، چشم. گفتند خدمت شما عرض شود كه فلان جا را اين‌قدر احتياط نكن…، يكي از بدبختي‌ها و گرفتاري‌هايي كه انسان هيچ وقت به كمال نمي‌رسد وسواس است. وسوسه، چند روز قبل روايت صحيحه‌اي ديديم كه شخصي خدمت امام صادق (عليه الصلاة‌ و السلام) آمده است، مي‌گويد: آقا من لباس خود را به يك انسان مسيحي عاريه دادم -يك كت و شلوار، البته آن‌وقت‌ها كت و شلوار نبوده است شايد قبا بوده است- و اين را هم مي‌دانم مشروب هم مي‌خورد، گوشت خوك هم مي‌خورد، حالا آورده به من پس داده است، آن را آب بكشم يا نه؟ فتواي شما چيست؟ بگوييد؟ شايد احتياطاً انسان آن را آب بكشد. حضرت مي‌فرمايند: نه آب نكش. نه، وسواس نبايد داشت. كوشش كنيد…، مي‌گوييد آقا چه اشكال دارد؟ اين آب نكشيدن مقدمه وسواس اين اين آب نكشيدن مقدمه وسواس است. اگر مي‌خواهي مبتلا به وسواس نشوي حتماً آب نكش. خيلي مقدس‌ها به وسواس گرفتار هستند. نه وسواس و نه بي‌بندوباري، بلكه انسان بايد صراط مستقيمي را انتخاب كند و من غالباً مي‌گويم زمان پيغمبر اكرم يك چاه زمزم در مكه بيشتر نبوده است. با سطل هم از اين چاه زمزم آب مي‌كشيدند، موتور هم نداشته است. دور و بر آن سگ بود، كافر بود -آن‌وقت‌ها كه هنوز پيغمبر فتح نكرده بود- كافر بود، بچه كوچك بود، همه چيز بود. هيچ وقت هم پيغمبر اكرم نناليد از اينكه ما در جايي زندگي مي‌كنيم كه نجاست و طهارت رعايت نمي‌شود. كوشش بكنيد نگذاريد وسواس دور و بر شما بيايد، چون اسم وسواس روي آن است، براي شيطان است. انسان هم وقتي تابع شيطان شد ديگر… .

يك شخصي خدمت حضرت صادق (صلوات الله عليه) آمد به حضرت عرض كرد: فلاني اين‌طور است، اين‌طور است، خيلي باهوش است، خيلي با استعداد است، انسان بسيار خوبي است ولي وسواس دارد. حضرت فرمود: «كَيْفَ يَكُونُ عاقلا و هو یطیع الشیطان »چطور يك انسان عاقلي است و حال اينكه اطاعت شيطان را مي‌كند؟ انسان عاقل كه بندگي شيطان را نمي‌كند. بنده خدا باشيد، هر چه خدا گفت. با سرفرازي بگوييد كه خدا امسال گفته است ما روزه نگيريم. بله، اگر طبيب به تو گفت خطرناك است، روزه نگير. مرجع تلقيد تو گفته است كه طبق قول طبيب كه متخصص است عمل كن، شما در واقع به حرف او عمل نمي‌كني به حرف مرجع تقليد خود عمل مي‌كني و مرجع تقليد هم «كل ما افتي به المفتي فهو حكم الله في حق مقلديه» هرچه مرجع تقليد با خصوصياتي كه روايات او را معين كردند فتوا بدهد، اين حكم خدا درباره او است. تو كار نداشته باش، اگر هم اشتباه كرده باشد با او حرف مي‌زنند،‌ تو بگو كه او گفت. تو هر چه عمل كردي طبق دستور او باشد، بگو او گفت، ديگر او مي‌داند و خدا، روز قيامت تو را رها مي‌كنند. ولي به شرط اينكه دقيق طبق فتواي مرجع تقليد عمل كرده باشي و مرجع تقليد تو مي‌گويد اگر طبيب متدين گفت تو نبايد روزه بگيري شما روزه نگير، حكم خدا اين است، حكم مرجع تقليد حكم خدا است، به همين سلسله مراتب به خدا مي‌رسد.

آقايان ماه رمضان در پيش است، إن‌شاءالله كوشش بكنيد هرطوري كه مي‌توانيد خود را باحال نگه داريد. الآن يك هفته وقت داريد، دو تا شب جمعه هم داريد: يكي امشب و ديگري شب جمعه آينده. مي‌خواهيد برويد در مجلسي بنشينيد كه بزرگان نشستند، رئيس‌جمهور نشسته است؟ بالاتر. رهبر انقلاب نشسته است؟ بالاتر. مراجع تقليد نشستند؟ بالاتر. چه كسي نشسته است؟ امام زمان. يك نفر مي‌گفت: چشم برزخي من باز شده بود -خود او مي‌گفت- ديدم در يك مجلسي نشستيم، حضرت وليعصر (صلوات الله عليه) نشسته‌اند، اولياء خدا همه نشسته‌اند، لباس من هم پر از گريس و چربي زير ماشين و يك شاگرد شوفر سابق البته، الآن ماشين‌ها تر و تميز شدند، سابق ما ديده بوديم، به اين انگشت مي‌زدي دست تو سياه مي‌شد. من با اين لباس رفتم آن‌جا نشستم. خودم خجالت كشيدم و بيرون آمدم. اين لباسي كه گناه است، سرتاپاي آن معصيت است. من چرا هفته قبل شب نيمه شعبان از آن مجلس پر از معنويت استفاده كردم گفتم: بياييد با امام زمان خود تعهد كنيم و خيلي‌ها هم تعهد خود را الحمدلله تا همين امروز به ما گفتند ما نشكستيم، كه آقا يا وليعصر ديگر ما گناه نمي‌كنيم. لباس بايد يك لباس فاخري…، حالا آن لباس تقواي امام زمان را تو نداري، آن لباس عصمت را نداري، كه هر يك سانتيمتر آن شايد ميلياردها قيمت آن باشد، يك لباسي كه خود تو در مجلس خجالت نكشي، براي خود تهيه بكن، و آن لباس تقوا است «وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْرٌ»[24] چطوري اين لباس تقوا را به وجود بياوريم؟ گناه نكن. درست است لباس تو كم‌قيمت است، پاره است، خدمت شما عرض شود تو را خوب نمي‌پوشاند ولي اقلاً يك مشت گريس به آن نماليده باشي كه آن‌جا بگويند آقا تو مجلس را خراب مي‌كني، برو بيرون. گناه ديگر نداشته باشيد، به خدا قسم اگر گناه را ببينيم…، حيف كه چشم دل نداريم، يك نفر كه گناه مي‌كند مثل اين است كه يك مشت دوده برداشته باشد و به صورت خود ماليده باشد، صورت او سياه مي‌شود، قلب او سياه مي‌شود. اگر انگشت شما سياه باشد به پيشاني خود ماليده باشي، مي‌خواهي از خانه بيرون بيايي، مي‌گويي: خوب شد من در آينه نگاه كردم وإلّا اگر اين‌طور مي‌رفتم مردم مي‌خنديدند. چطور مي‌تواني با گناه وارد ماه رمضان بشوي؟ چه كسي به تو اجازه مي‌دهد؟ به خدا قسم خيلي‌ها روزه مي‌گيرند -اين را من نمي‌گويم، امام مي‌فرمايد- روزه مي‌گيرند، گرسنگي مي‌كشند، شب‌ها مشغول عبادت هستند، فقط از ماه رمضان جز گرسنگي و خستگي هيچ چيز نصيب آن‌ها نمي‌شود، آن‌ها را بيرون كردند. يك هفته وقت داريد، تمرين كنيد، حرف‌ها را هم جدي بگيريد. من در اين گرما و در اين وضع اين‌جا نيامدم براي شما حرف بزنم…، مكرر گفتم نه باني داريم، نه بعد از منبر به ما پاكت مي‌دهند، نه هم خيلي…، آمديم جدي با هم حرف بزنيم، جدي باشيم. يك هفته شما وقت داريد لباس تقوا را بپوشيد، ولو دير است، بايد از اول ماه رجب شروع مي‌كرديد براي دوختن لباس. الآن سر خياط‌هاي خدا شلوغ است، مي‌گوييد خياط‌هاي خدا چه كساني هستند؟ شما گناهان را يك كاري بكن، آن‌ها را پاك كن، ببين كه…، حالا ما لباس جديدي هم نداريم، همين لباس خود را تميز كنيم، حالا وقت كم است، وقت نيست براي لباس جديد دوختن.

از پانزده ماه شعبان تا آخر ماه شعبان -هفته قبل گفتم- زياد اين دعا را بخوانيد «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ»[25] خدايا اگر اين‌طور نبوده است كه تو…، خدايا ما كاري نكرديم كه گناهان ما را در گذشته از ماه شعبان بيامرزي، خدايا از اين باقيمانده آن ما را بيامرز.

شب جمعه است و شب جمعه متعلق به حضرت بقيةالله (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) است. امشب و فردا از امام زمان بخواهيم كه آقا ما مي‌خواهيم كنار تو بنشينم. چقدر انسان احترام دارد وقتي وارد مجلس شد همه بلند شوند و او را كنار آن شخصيت اول بنشانند. ما مي‌خواهيم كنار تو بنشينيم، ما مي‌خواهيم با تو باشيم. در دنيا الآن شايد يك ميليارد مسلمان ماه رمضان را روزه مي‌گيرند، ماها خصوصي هستيم، ماها معروف هستيم «وَ مَعْرُوفِينَ بِتَصْدِيقِنَا إِيَّاكُمْ»[26] آقا جان يا حجةبن‌الحسن ما در دنيا معروف هستيم كه شما را تصديق كرديم، شما را قبول داريم. يقيناً در مقابل مسلمان‌هاي مختلف -حالا آن‌ها را در آن مجلس راه مي‌دهند يا راه نمي‌دهند نمي‌دانم، يعني مي‌دانم ولي نمي‌خواهم بگويم- يقيناً ما جلوتر هستيم إن‌شاءالله. اما يك طوري بشود كنار امام زمان بنشينيم. كنار آقا نشسته باشيم، از الطاف آقا استفاده كنيم. به خدا قسم ماه رمضان را اگر كسي خوب بتواند از آن استفاده كند يَنادي حكمت از قلب او به زبان او جاري مي‌شود. شب قدر اگر كسي متوجه باشد به يقين مي‌رسد، به سرچشمه زلال حقايق مي‌رسد. خدايا توفيق روزه‌ گرفتن، توفيق عبادت، بندگي، توفيق آنچه كه تو دوست داري در ماه رمضان به ما مرحمت بفرما.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[27] يكي از خصوصيات ماه رمضان اين است كه به هر مناسبتي مي‌گويند برويد كربلا، زيارت سيدالشهداء. شب‌هاي إحيا، شب قدر، شب نيمه ماه رمضان، حتي اگر هر شب بتوانيد به زيارت حضرت سيدالشهداء برويد حضرت باري‌تعالي به شما يك عنايات خاصي خواهد كرد. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ ع يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ الْإِسْلَامِ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» يك زيارتي را به آقا وليعصر نسبت مي‌دهند، اين يك فرازهايي دارد، من امشب دوست دارم به وسيله به ابي عبدالله الحسين (عليه السلام) إن‌شاءالله از آقا سيدالشهداء لباس تقوا را بگيريم. چراغ‌ها را خاموش كنيد حالي پيدا كنيم، إن‌شاءالله اميدواريم مادر او فاطمه زهرا نظر لطفي به اين مجلس بكند.

فرازهاي مختلفي هست، يكي از فرازها مي‌فرمايد: «وَ أَسْرَعَ فَرَسُكَ شَارِداً إِلَى خِيَامِكَ قَاصِداً مُهمْهماً بَاكِياً يا جَدَّاه يا جَدَّاه»[28] آمد به طرف خيمه‌ها،‌ با خود يك همهمه‌اي داشت، يك چيزي مي‌گفت، صدا مي‌زد: « الظلیمة من أُمَّةٍ قَتَلَتِ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّهَا» واي بر امتي كه كشتند پسر دختر پيغمبر خود را. حسين بن علي هر وقت نزديك خيمه‌ها مي‌آمد، هم اسب شيهه مي‌كشيد، هم سيدالشهداء تكبير مي‌گفت براي اينكه زن‌ها آرام بگيرند، در خيمه‌ها بنشينند، اظهار ناراحتي نكنند، اما اين دفعه زينب كبري مي‌بيند صداي شيهه اسب مي‌آيد ولي صداي تكبير برادر نيامد. هشتاد نفر زن و بچه از ميان خيمه‌ها بيرون ريختند، اطراف ذوالجناح را گرفتند، شما اگر تصور آن را بكنيد مي‌بينيد چه حالي، چه گريه‌اي، چه عزايي، چگونه اين‌ها اطراف ذوالجناح…، ذوالجناح هم سر خود را پايين انداخته است. طبعاً در اين‌طور وقت‌ها فرزند ارشد، آن فرزند محبوب‌تر مي‌تواند وسط حرف بزند. سكينه آمد مقابل اسب ايستاد، سر اسب بابا را به آغوش گرفت. اشك مي‌ريزد، گريه مي‌كند، صدا زد: «یا جواد أبی» اي اسب پدر، وقتي پدر من از اين خيمه‌ها رفت لب‌هاي او تشنه بود، آيا وقتي كه از روي اسب به روي زمين افتاد به او آب دادند يا با لب‌هاي تشنه او را شهيد كردند. همه با توجه رو به قبله «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءِ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ»[29] خدايا دنيا بر ما تنگ شده است، اميد ما دارد نااميد مي‌شود «وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى‏ وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ فَعَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ» يك بچه‌اي اگر گم شده باشد، در يك بيابان راه را نداند، پدر را صدا مي‌زند، اين دو پدر اين امت هستند «‏يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ يَا مَوْلَايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي‏ السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ»

 

 

 

 

 

 

 

 



[1]. القارعه، آيات 1 تا 5.

[2]. وسائل الشيعة، ج ‏10، ص 492.

[3]. احزاب، آيه 21.

[4]. وسائل الشيعه، ج 10، ص 313.

[5]. توبه، آيه 28.

[6]. بقره، آيه 127.

[7]. صافات، آيه 39.

[8]. طور، آيه 21.

[9]. مدثر، آيه 38.

[10]. صافات، آيه 40.

[11]. مائده، آيه 119.

[12]. توبه، آيه 111.

[13]. بقره، آيه 183.

[14]. همان، آيه 185.

[15]. اعراف، آيه 204.

[16]. المصباح للكفعمي، ص 247.

[17]. قدر، آيه 3.

[18]. اعراف، آيه 71.

[19]. انبياء، آيه 107.

[20]. بحار الأنوار، ج ‏53، ص 171.

[21]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏10، ص 422.

[22]. بقره، آيه 185.

[23]. بحار الأنوار، ج ‏1، ص 225.

[24]. اعراف، آيه 26.

[25]. بحار الأنوار، ج ‏94، ص 73.

[26]. همان، ج 99، ص 152.

[27]. زيارت عاشورا.

[28]. بحار الأنوار، ج ‏98، ص 322.

[29]. المصباح للكفعمي، ص 176. 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *