۱۷ ربیع الاول ۱۴۱۳ قمری – فضائل رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)

این عید بزرگ را به پیشگاه مقدس بقیة الله الأعظم، حجة ابن الحسن روحی و ارواحنا العالمین له الفداه، تبریک عرض می‌کنم. امیدواریم این جلسات، ذخیرۀ معنویات‌مان و کمالات‌مان، به سوی حق و حقیقت باشد و این خوشحالی‌هایی که ما در روزهای خوشحالی خاندان عصمت داریم و این حزن‌هایی که ما در روزهای مسائل خاندان عصمت داریم، ما را جزء شیعیانی قرار دهد که «يَفْرَحُونَ‏ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا».[1]

پیغمبر اکرم در مثل امروزی، از مادر متولد شد و تمام عالم وجود، تحت تأثیر این خوشحالی و فرح و این مولد پاک قرار گرفتند. پیغمبر اکرم، بسیار تولدش از نظر ظاهر، طبیعی بود. مادری دارد به نام آمنه، پدرش از دار دنیا رفته، در یک خانه‌ای که محقر و معمولی است، پا به عرصۀ وجود ظاهری هم گذاشت. ولی حضرت عیسی (ع) وقتی متولد می‌شود خدای تعالی زمینۀ تولد او، معجزاتی می‌کند تا مردم او را بپذیرد. در روز اول تولدش، سخن می‌گوید، بدون پدر، نطفه‌اش بسته می‌شود و توأم با معجزات است. اما در میلاد پیغمبر اکرم، این حرف‌ها را ننوشته‌اند و نگفته‌اند، ولی در مقابل، معجزاتی از رسول اکرم در موقع تولد نقل شده که بر جهان اثر گذاشته. بین مکه و مدائن، که کاخ کسری در آنجاست، فاصلۀ بسیار زیادی است. آنجا طاق کسری شکست می‌خورد. آتشکدۀ باز خاموش می‌شود، دریای ساوه، خشک می‌گردد. این دو نمونه از معجزات، موقع تولد، در زمان تولد دو پیغمبر است، اگر ما مردم مسلمان و مردم مسیحی، فکر کنیم، به یک نتیجۀ قطعی می‌رسیم و آن نتیجه این است که پیغمبر اسلام، برای تمام جهان آمده و رحمة للعالمین است، در مکه متولد شده، در مدائن طاق کسری، آن طاقی که بر اساس ظلم برپا شده شکست می‌خورد و آتشکده‌ای که به جای خدا، آتش آن را می‌پرستیدند، خاموش می‌شود و جهان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

اما حضرت عیسی در همان قسمت دائرۀ ارزاق خودش، معجزاتش ظاهر می‌شود. از مادر بدون پدر، از زیر درخت خرمای خشک، درخت خرما را باصطلاح زنده می‌کند و خرما می‌دهد، چشمۀ آب، زیر پای حضرت عیسی می‌جوشد، خود حضرت عیسی سخن می‌گوید، اما پیغمبر اکرم، معجزاتش را اگر ما بخواهیم یک دایره‌ای در زمان تولد پیغمبر اکرم، بکشیم و دایرۀ اثر وجودی آن حضرت را، در ربع مسکونی قرار دهیم، در آن زمان که نه آمریکایی بود و بعضی از ممالک اسلامی هم، حتی وجود نداشتند اثرات وجودی رسول اکرم، در سراسر عالم آن روز، ظاهر شد.

این معنا به ما یک مطلبی را می‌گوید و آن این است که حضرت عیسی، مربوط به همان اورشلیم و مربوط به همان زمان کوتاه و مربوط به یک جمعیت خاصّ خودش و بالأخره محدود بود، اما پیغمبر اکرم رحمة للعالمین و اثرات وجودی و رسالت آن حضرت و تولد آن حضرت، مربوط به تمام مردم دنیا است.

این یک مطلب بود، مطلب دوم اینکه به تصدیق تمام مردم مسیحی مذهب و بلکه تمام ادیان رسمی عالم، که صاحب کتاب هستند، کتاب پیغمبرهای زمان خودشان، پیغمبرهای قبل از اسلام، هیچ کدام باقی نماندند، نه انجیل باقی مانده و نه تورات باقی مانده و نه اوستا باقی مانده و نه کتاب‌هایی که قبل از پیغمبر اسلام، پیغمبرانی از قبیل حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی، هیچ‌کدام کتاب‌هایشان باقی نمانده. این کتاب‌هایی که در یک مجموعه، تقریباً سی و سه کتاب را جمع کردند و به نام کتاب مقدس، اسم گذاری کردند که یکی از آن کتاب‌ها تورات است و یکی هم انجیل، این مجموعه، هیچکدام آن، خود پیروان آن ادیان، نمی‌گویند: این‌ها برای پیغمبر ما است. انجیل برای لوخا است، انجیل برای یوحنا است، انجیل برای برقس است، انجیل برای مطرو است. انجیل عیسی، هیچ مسیحی ادعا نکرده که ما انجیل عیسی داریم.

من یک وقتی می‌خواستم، حالا شاید یک وقتی فرصتی شود چاپ هم شود، یک خدمتی به عالم مسیحیت لااقل بکنیم. کلمات حضرت عیسی در کتاب‌های ما، بحمدالله خیلی زیاد است که اگر جمع شود و کنار انجیل گذاشته شود، هر عاقلی، بدون تردید می‌گوید این که در روایات ما هست که حضرت عیسی فرموده، این‌ها بیشتر به حضرت عیسی پاک و با عظمت مناسب است تا کلمات انجیل. تورات هم همینطور است کتاب‌های دیگر مذهب دیگر هم، همینطور است. ولی قرآن به تصدیق تمام مردم غیر مسلمان، یک کلمۀ آن، بر او اضافه نشده، عوض نشده. یک کلمه از قرآن برداشته نشده و کلمۀ دیگری جای آن گذاشته باشد، این باز به ما چه می‌فهماند؟ اینکه تمام مذاهب و تمام کتاب‌هایی که در مذاهب مختلف از جانب پروردگار نازل شده، همۀ آن‌ها موفق بوده و قرآن است که معجزۀ باقیۀ پیغمبر است.

خدای تعالی در این آیۀ شریفه می‌فرماید: «لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ»[2] برای شما ای مردم! یک رسولی آمد، «مِّنْ أَنفُسِكُمْ» در قرائت، بعضی خوانده‌اند «مِن أَنفَسِکُم»، بعضی گفته‌اند: «من أَنفُسِکُم» هر دوی آن هم ممکن است درست باشد، پیغمبر از خود شماست از شکل شماست، از قیافۀ شماست، ملک نیست، جن نیست، از أنفس خود شماست، از خود شماست. یا بگوییم: «مِن أَنفَسِکُم» از نفیس‌ترین قبائل عرب، که پیغمبر اکرم خودش فرمود: خدای تعالی قریش را اختیار کرد و از قریش، بنی‌هاشم را و از میان بنی‌هاشم مرا انتخاب کرد، پس نفیس‌ترین فامیل، یعنی شما اگر در میان جزیرة العرب، بلکه در میان مردم دنیا بروید و تحقیق کنید، از خاندان پیغمبر اکرم، بهتر و با اصالت‌تر، پیدا نمی‌شود. تمام آباء پیغمبر اکرم، پیغمبر بودند یعنی نبی بودند، بعضی از آن‌ها رسول و بعضی از آن‌ها نبی بودند. فرق نبی و رسول هم این است که رسول، آن نبی‌ است که مبعوث به رسالت شده. در آن زمان که کتاب نبود و مردم در میان دهات و شهرستان‌ها، اطراف و اکناف عالم، متفرق بودند. در زمان ما یک روحانی و یا یک مبلغ، یک توضیح المسائل زیر بغلش می‌گذارد، به یک ده می‌رود احکام الهی را به مردم می‌رساند. اما در آن زمان که این وضع نبود، مردم نمی‌توانستند استفادۀ این گونه از مبلغین کنند، خدای تعالی در یک ده، در یک شهر، یکی از پاک‌ترین مردم آن ده را، آن شهر را، به عنوان نبی انتخاب می‌کرد و بعد به عنوان رسول، او را مبعوث می‌کرد. مثلاً در یک ده، پنج خانوار هستند، یک آدم حسابی در میان‌شان هست، از متعهدین، از کسانی که در عالم میثاق، با خدا عهد بسته و در دنیا هم به میثاقش عمل کرده، از آن‌ها را خدای تعالی انتخاب می‌کرد و بعد، او را بر همان مردم مبعوث می‌کرد، پنج خانوار، یک پیغمبر داشت. اگر یک نفر تنها در محله‌ای زندگی می‌کرد و خواستار راه به سوی خدا بود، خدای تعالی خودش را نبی قرار می‌داد. یعنی با خود او ارتباط برقرار می‌کرد و راهنمایی‌اش می‌کرد.

این را شما بدانید در دنیا، هیچ فردی از افراد بشر نیست که حجت برای او تمام نشود. روز قیامت ما نگوییم که «لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى»[3] اگر برای ما رسولی می‌فرستادی، ما پیروی از تو می‌کردیم و گمراه نمی‌شدیم، این را روز قیامت می‌گفتیم، این آیۀ قرآن است. بر همۀ مردم خدای تعالی، حجت را تمام می‌کند و لذا یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر، این‌ها ردیف نبودند، بعضی در یک زمان مثلاً داشت از حالات بنی اسرائیل، اسرائیلی‌ها یک بین الطلوعین، هفتاد پیغمبر را سر بریدند، اینطوری بود. پیغمبران زیادی در اطراف و اکناف بودند و تا وقتی که به آن کمال نرسیده‌اند، حالا پیغمبرها هم بعضی از آن‌ها بر بعضی دیگر فضیلت دارند. «فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»[4] در آیات قرآن هست، بعضی‌ از آن‌ها بر بعضی فضیلت دارند.

بعضی از پیغمبرها هنوز به مرحلۀ کمال نرسیدند، مبعوث نمی‌شدند. باید به مرحلۀ کمال، آن مرحلۀ أعلای محدثین برسند و بعد سیر من الحق، الی الخق‌شان شروع شود تا مبعوث شوند. بنابراین یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر، این‌ها در بین مردم منتشر بودند. البته یک نبی داریم، یک رسولی داریم، یک پیغمبر اولوالعزمی و یک پیغمبر خاتم داریم، فرق این‌ها را بد نیست امروز که روز تولد رسول اکرم است به شما عرض کنم.

نبی، آن کسی است که خدا احکام دین را به او داده ولی هنوز به او اجازه نداده که برای مردم بیان کند، مبعوث نشده، مثل خود پیغمبر اکرم، قبل از چهل سالگی، بلکه قبل از تولد. «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ‏ الْمَاءِ وَ الطِّين‏»[5] من نبی بودم آدم بین هنوز گل و آب بود، هنوز خدای تعالی، مجسمۀ او را هم درست نکرده بود.

بعد از آن یک رسولی ما داریم، رسول، آن نبی‌ای است که خدای تعالی، او را مبعوث به رهبری من کرده. این تا آن مرحلۀ کمال را نرسد به او اجازۀ باصطلاح رسالت را نمی‌دهد. پیغمبر اولوالعزم آن کسی است که در مرحلۀ استقامت، خیلی قوی است، صاحب عزم است، صاحب تسلیم است، قاطعیت فوق العاده‌ای دارد. ببینید خدای تعالی می‌فرماید: «وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ»[6] ای پیغمبر، با مردم مشورت کن، «فَإِذَا عَزَمْتَ» وقتی  که تو عزم پیدا کردی، حضرت آدم در بهشت، به خاطر یک مقدار باصطلاح سستی، تحت تأثیر شیطان قرار گرفت. خدای تعالی می‌فرماید: «وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا»[7] ما برای او عزمی ندیدیم. از آدم سست، خدا خیلی بدش می‌آید، کوشش کنید که عزم‌تان را راسخ کنید. استقامت‌تان را خیلی تقویت کنید. قوی باشید! هر کاری را که فهمیدید حق است به هر قیمتی هست، پشت آن را بگیرید و با قاطعیت بسیار زیاد انجام دهید. اگر شل بودید و تردید پیدا کردید و نمی‌دانم چه کار کنم؟ و از طرفی کار بسیار خوب است و پر نفع است، از طرفی مردم حرف می‌زنند. تو که تحت تأثیر مردم و حرف مردم واقع می‌شوی این را بدان هیچ وقت روی سعادت را نخواهی دید.

علی ابن ابیطالب به دوستانش می‌فرماید: خدا شما را بکشد! خیلی عجیب است! این علی مهربان است. «قَاتَلَكُمُ‏ اللَّهُ‏ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً»[8] دل مرا پر از چرک کردید، پر از خون کردید، خدا شما را بکشد. حالا حضرت وقتی که می‌خواهد توضیح دهد، می‌دانید چه می‌فرماید؟ می‌گوید: در زمستان به شما می‌گویم به جنگ معاویه بروید، می‌گویید: هوا سرد است. در تابستان به شما می‌گویم، می‌گویید: هوا گرم است. سرما و گرمای این زمان، غیر از آن زمان بود. عجب مردمی بودند! الآن وسائل سردی و گرمی، فراوان است، حتی من شنیدم یا خیلی از جاها من خودم دیدم که در جبهه‌ها وضعی برای بعضی از افسران، کولرهای گازی مثلاً در خیمه‌شان یا در سنگرشان نصب کرده بودند مواظب بودند، وسائل سرد کننده، وسائل گرم کننده، زمان ما زیاد است اما شما فکر کنید در کوفه، که شاید گاهی از اوقات، گرم‌ترین نقاط دنیا است علی ابن ابیطالب از این جهت می‌فرماید که: شما در گرما نمی‌روید در سرما هم نمی‌روید. کسی که از سرما و گرما بترسد، از شمشیر بیشتر می‌ترسد. پس بنابراین شما دل مرا پر از خون کردید.

انسان در هر راه و روشی که حرکت می‌کند، اگر قاطعیت نداشته باشد، عزم نداشته باشد، جدی نباشد، این انسان به کمال نخواهد رسید. پیغمبری مثل حضرت آدم، حضرت آدم با آن عظمت! ابوالبشر! پیغمبر اولوالعزم نشد. «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ»[9] خدا انتخابش کرد، اختیارش کرده اما این عزم نداشت، یعنی قاطعیت نداشت، زنش آمد به او گفت: من از این درخت خوردم خوب است، گفت: عجب! بله. عزم نداشت. تحت تأثیر عواطف زنش قرار گرفت، تحت تأثیر عواطف فرزندش قرار گرفت وظیفه‌اش را آنطور که می‌خواست انجام دهد، انجام نداد.

خیلی کوشش می‌کند، زن‌مان نشسته گریه کرده گفته: فلان چیز را بخر، تو هم پول نداری، یک پول حرامی هم آن گوشه هست. برداشتی آن پول حرام را رفتی برای او چیز خریدی. یا مثلاً مرحوم شیخ انصاری، می‌گویند: یک نفر خواب دیده بود خدا به ما رحم کند، اگر واقعاً راه انقدر باریک باشد وای به حال ما! که هست. اشد من الصیف و عدم من الشح» راه رسیدن به خدا می‌دانید چقدر عجیب است! از شمشیر تیزتر، از مو باریک‌تر. به قول آن شخص می‌گفت: بگویید پس اصلاً راه نیست. راه اینطوری که راه نیست. دقیق!

یک شخصی شیطان را خواب دید، این یک مقدار زیادی رسیمان روی دوش او است، یک ریسمان کلفتی هم بالای ریسمان‌هاست. گفت: این ریسمان‌ها برای چه است؟ گفت: برای بعضی از این مردم، خیلی گوش به حرف نمی‌‌دهند من از این ریسمان‌ها استفاده می‌کنم به گردن‌شان می‌اندازم به طرف گناه می‌کشانم. آن ریسمان و بزرگ و ضخیم چه است؟ گفت: این ریسمان برای شیخ انصاری است، شیخ انصاری، دیشب یک ریسمان نسبتاً ضخیمی بود به گردنش انداختم، پاره کرد؛ امشب یک ریسمان ضخیم‌تری گیر آوردم. می‌گوید: از خواب بیدار شدم خدمت شیخ انصاری رفتم، گفت: راست می‌گوید، شیطان همه جا دروغ می‌گوید اما اینجا راست می‌گوید. دیشب من نشسته بودم کنار دستم صندوق بیت المال بود، سهم امام داخل آن صندوق بود پر از پول بود. دختر من نشسته بود، نانش خالی بود ماست می‌خواست. من هم دیگر غیر از این نداشتم. دائماً نشستم با خودم فکر کردم که من هم خدمت به اسلام کردم، چه کنم؟ و چه کنم؟ از این پول‌ها بردارم، یک ماستی برای این بچه بخرم. تحت تأثیر عواطف دخترم قرار گرفتم، گریه می‌کند شیخ انصاری است! مرجع تقلید! می‌گوید: از اول گفتم هر چه می‌خواهی گریه کن، همین است نداریم، بعد ریسمان را پاره کردم.

حالا ما، رفتیم حساب سال‌مان را کردیم. بعضی‌ها می‌آیند نزد من، حساب سال کنند از همان اول قطع دارم که نمی‌دهد. یعنی همان اول می‌فهمم که نمی‌دهد. ما وظیفه‌مان مسئله گفتن است. بعد هم واقعاً نمی‌دهند. اگر روی فرشی که خمس به آن تعلق گرفته شما نماز بخوانید، نماز‌تان باطل است. پایتان را هم روی آن بگذارید حرام است، هر کاری که می‌کنید فعل حرام می‌کنید، فعل حرام است فعل حرام است. قدم بر می‌دارید روی این فرش، فعل حرام می‌کنید. آن وقت ما با شیخ انصاری خیلی فرق می‌کنیم.

حضرت امیر فرمود: «قَاتَلَكُمُ‏ اللَّهُ‏ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً» «وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» حضرت آدم با اینکه پیغمبر اول بود، پیغمبر اولوالعزم نیست. پیغمبر اولوالعزم آن کسی است که محکم ایستاده باشد. حضرت نوح اولواالعزم است. نهصد و پنجاه سال ـ کلام قرآن است ـ حضرت نوح با مردم حرف می‌زند می‌گوید، خیلی انسان گاهی دلش به حال حضرت نوح می‌سوزد، خیلی پیرمرد باصطلاح ضعیف بوده، یعنی ضعیف نبوده، مردمش بد بودند. می‌گوید: «كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ»[10] «لَيْلًا وَنَهَارًا * فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا»[11] هر چه من این‌ها را شب و روز دعوت می‌کردم، برنامۀ حضرت نوح شبانه روزی بوده. «فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي» این دعوت من، این درخواست من، در راه خدا بیایید، برای مردم بیشتر بود و وقتی هم بعد از نهصد و پنجاه سال، حالا می‌خواهد یک عده‌ای اهل نجات را، نجات‌شان دهد، به هر حال این‌ها داخل کشتی نشسته ‌اند و بقیه همه، که حضرت نوح می‌فرماید: که خدایا این‌ها را «وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا»[12] این‌ها جز فاجر و کافر، چیز دیگری متولد نشدند تا این حد!

حضرت ابراهیم، قربان حضرت ابراهیم شوم! در میان انبیاء حضرت ابراهیم عزم عجیبی داشتند، عزم راسخی داشتند فلذا بهترین پغمبران اولوالعزم، بعد از پیغمبر اکرم است. حضرت ابراهیم را به طرف آتش می‌برند. می‌گوید: خدا! اموالش را می‌خواهند بگیرند، می‌گوید: خدا! فرزندش را ببرند. خیلی عجیب است! شما ببینید فرق بین حضرت ابراهیم با حضرت آدم چه است؟ حضرت آدم، زنش می‌آید می‌گوید: بیا از این درخت بخور، می‌گوید: برای اینکه دل تو را نشکنم می‌خورم. اما حضرت ابراهیم، هاجر زن بسیار خوبش را با بچه‌، بچه‌ای که شیرخوار است، خدای تعالی دستور داده برو در وسط بیابان بگذار، بیا! شما تصور کنید ببینید این کار چقدر عجیب است! من فکر نمی‌کنم یک نفر انسان، هر چقدر خوب باشد بتواند طاقت بیاورد، اشک هم نریزد، گریه هم نکند. در وسط یک بیابان بی آب و علف، یک کوزۀ آب، یک دستمال بستۀ غذا، کنار این‌ها گذاشته، بچۀ شیرخوار را وسط آفتاب گذاشته.  حتی در احادیث هست که ایشان برای فرزندش، برای مادر فرزندش، یک سایبان هم درست نکرد داخل آفتاب گذاشت. خداحافظ و رفت. دیگر پشت سرش را هم نگاه نکرد. آن زمان نه تلفن بود، ما یک مسافرت می‌رویم اگر در شبانه‌روز یک تلفن به خانواده نکنیم، هم خانواده و هم ما دادمان بلند می‌شود. من دیروز تا حالا تلفن نکردم.

ببینید چه وضعی داشته، آب تمام شد، غذا تمام شد. انسان در مقابل گرسنگی بیشتر طاقت دارد تا در مقابل تشنگی، آن هم در آن هوای گرم! بچه تشنه شده، گریه می‌کند! حضرت هاجر، این است که هفت مرتبه بین صفا و مروه، سعی در موسم حج هست، این علتش این است که حضرت هاجر، نمی‌دانست چه کار کند؟ می‌دوید آن طرف، باز این طرف می‌دوید، یک دفعه دیدی آب نیست چرا؟ گاهی شده یک چیزی را انسان گم کرده، ده دفعه یک جا را می‌گردد. هفت مرتبه این طرف دوید، آن طرف دوید. تا آخر وقتی که روی کوه مروه ایستاد نگاه کرد، دید زیر پای بچه آب آمده، پایش را روی زمین کشیده، چشمۀ آب! با عجله آمد گفت: زمزم، یعنی جلوی آب را بست که هدر نرود و از آنجا چاه زمزم به وجود آمد.

این حضرت ابراهیم است این است که همۀ انبیاء، ائمۀ اطهار، خود پیغمبر اکرم، افتخار می‌کنند که ما از اولاد حضرت ابراهیم هستیم. واقعاً حقش است، عزم راسخ! پیغمبر اولولعزم است. حضرت موسی همینطور، حضرت عیسی همینطور است. اما پیغمبر اسلام! پیغمبر اکرم! این بزرگواری که امروز، مردم دنیا افتخار می‌کنند به اینکه پیغمبری مثل او دارد! پیغمبر امروز متولد شده، ایشان آنچنان عزم‌شان راسخ است، واقعاً تمام انبیاء باید در محضرش بیایند و از درسش استفاده کنند.

پیغمبر اکرم فرمود: «مَا أُوذِيَ‏ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ»[13] آنقدری که من اذیت شدم، هیچ پیغمبری اذیت نشد. مردم جاهل، مردمی که مرده هستند. خدای تعالی به پیغمبر می‌فرماید: ای پیغمبر! این‌ها مرده هستند، تو خودت را به مشقّت نیانداز. «لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ»[14] بر او سخت می‌گذرد اگر ببیند شما ناراحت هستید. یکی از کفّار حتی، یک گوشه نشسته بود، پیغمبر نمی خواست که او مشکل یا ناراحتی داشته باشد «عزیز علیه مَا عَنِتُّمْ» معنایش این است. یک ناراحتی یک نفر داشته باشد، حالا این یک نفر، هر چه می‌خواهد باشد، هر کسی می‌خواهد باشد. شما فکر نکنید «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ» مردم، مؤمنین هستند نه، آخرش می‌گوید: «بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ». به مؤمنین یک محبت خاصی دارد، اما به همۀ مردم، مهربان است! «عَزِيزٌ عَلَيْهِ» بر او سخت است. شما در دعای ندبه می‌گویید: «عَزِيزٌ عَلَيَ‏ أَنْ‏ أَرَى الْخَلْقَ وَ أَنْتَ لَا تُرَى‏»[15] برای من سخت می‌گذارد که همه را ببینم و تو را نبینم، اینجا می‌گوید: «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ» بر پیغمبر سخت می‌گذرد که ناراحتی‌های شما را ببیند. یکی از شما ناراحت باشید پیغمبر ناراحت است. الآن هم همینطور است، یک نفر از شما مردم، حتی کفّار، ناراحت باشند پیغمبر برایش سخت می‌گذرد. «حَرِيصٌ عَلَيْكُم» حرص می‌زند که شما هدایت شوید، «بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ» به مؤمنین مهربان باشید.

این پیغمبری است که بر ما، مبعوث شده و برای ما امروز متولد شده و در آن لباس ظاهری بشری، آن روح با عظمتی که همۀ مخلوقات را به وسیلۀ او خلق کرده در این بدن ظاهری، درآمده که ما هدایت شویم و یکی از خصوصیات پیغمبر این است که هم روز وفاتش و هم روز تولدش، یکی از عزیزانش هم در آن روز، وفات کرده یا متولد شده. مثل کسی که متصل به فرزندانش باشد. به ائمۀ اطهار است این علامت این است که پیغمبر از عترتش، از آلش جدا نیست. روز وفاتش، فرزند اکبرش، حضرت مجتبی وفات می‌کند، روز تولدش هم، امام صادق، رئیس مذهب شیعه، رئیس مذهب! رئیس دین اسلام! متولد شد. که به خدا قسم، اگر امام صادق نبود، حتی سنی‌ها نبودند. این بحث مفصلی دارد که فرصت برای بحث آن نیست. این را من از نظر تاریخی اثبات می‌کنم که اگر امام صادق نبود، یک مسلمان در عالم نبود حتی سنی، هم نبود. این آقا هم امروز متولد شد. پنجاه درصد روایات ما، از امام صادق و امام باقر و پنجاه درصدش از سایر ائمه (ع) است. امام صادق هم امروز متولد شد. دو عید بزرگ! دو روز، یعنی یک روز با عظمت که دو عید بزرگ با هم توأم شده، خیلی ارزشمند است! قدر بدانیم و إن‌شاءالله امروز عیدی‌تان را از خاندان عصمت و طهارت بگیرید و به خصوص از حضرت بقیة الله ارواحنا لتراب مقدمه الفداه، عیدی‌تان را إن‌شاءالله امروز بگیرید.

نزدیک به اذان ظهر است. من بیشتر از این عرایضم را طول نمی‌دهم و امروز، جناب آقای فانی، آقای فانی ما، از اهل علم بودند، منتهی در زمان طاغوت ایشان را زندان می‌کنند و لباس روحانیت را از ایشان می گیرند.دیگر بعدش، لباس‌شان را نمی‌پوشند، ایشان روحانی بودند و هستند. تحصیلاتش را می‌بینید که مجالس را واقعاً گاهی اداره می‌کنند، فاضل، خوب، از همه جهت است و لباس اصلی مسلمان‌ها، لباس روحانیت است.

یک وقتی کسی به من می‌گفت: این لباس روحانیت را شما از کجا آوردید؟ گفتم: شما این لباس را از کجا آوردید؟ لباس  ما از زمان پیغمبر بود که قبا پیغمبر داشته و هنوز می‌گویند: قبای‌شان در موزه ای در استانبول هست، من رفتم دیدم. عبا هم که حدیث کساء را شنیدید یا نه؟ کسا می‌گوید. لباس روحانیت هم از عمامه و عبا و قبا است و حالا پیرمردها کم شدند، در زمان مثلاً چهل سال قبل، پنجاه سال قبل، همۀ مردم مشهد معمم بودند. این ابوی ما، از علما نبود ولی یک لباسی مثل روحانیون داشت و لذا مدت‌ها است ایشان خودشان، از من تقاضا می‌کنند که لباسش را بپوشد، البته نه اینکه اختیارش دست من باشد، من کوچک‌تر از آن هستم که حتی اختیار کسی را به عهده بگیرم. اختیار ایشان دست من نیست منتهی انقدر ایشان با ادب و بزرگوار هستند، که من یک وقتی می‌گفتم: خدایا به اندازه‌ای که ایشان نسبت به من و دین تو و تو اخلاص دارند من دارای این اخلاص شوم در مقابل دین و به من می‌گفتند، الآن شاید شش ماه باشد که لباس برای ایشان تهیه کردم از قم هم گرفتم، من از جهتی، آخر زمان ما، زمانی است که خیلی باید انسان محکم باشد تا این لباس را داشته باشد. شیطان آنچنان همه را در بغل گرفته، که اگر یک نفر از این لباس داشته باشد شیطان همان اول سرزنشش می‌کند و الحمدلله، من حتی به ایشان گفتم که، ممکن است گاهی کسی حرفی بزند و چطور و این‌ها که این استقامت ما، عزم ما و این حرف‌هایی که می‌گفتم.

عزم راسخ! روزی که ایشان اظهار لطف کردند با من ارتباط پیدا کردند، یک جمله‌ای را به من گفتند که نمی‌خواهم اینجا عرض کنم ولی مفهومش این است که، تا زنده هستم با تو خواهم بود و تا آخرت هم…. یک جمله‌ای گفتند که من واقعاً الآن حدوداً شاید پانزده سال، شانزده سال است که ما با هم هستیم، هم قبل از انقلاب یکدیگر را دیدیم و هم دوران انقلاب یکدیگر را دیدیم و هم بعد از انقلاب و در تمام سختی‌ها، سستی‌ها، ناراحتی‌ها. من هم یک آدم خیلی بدی هستم، بداخلاق و بی‌ادب هستم و ایشان همۀ این‌ها را از ما تحمل می‌کنند و رفاقت‌شان را با ما حفظ کردند.

همین دلیل‌ خوبی‌شان همین بس که، رفاقتش را با مثل من، حفظ کردند و لذا امروز به نام مقدس خاتم انبیاء، خدا آقازادۀ ایشان را حفظ کند جناب آقای جواد آقا. ایشان الآن به من می‌گفتند که: من عمامه را در روز میلاد رسول اکرم سرم گذاشته شد و شب میلاد رسول اکرم ازدواج کردم و شب میلاد رسول اکرم، خدا به من فرزند داده.

پدر ایشان از روحانیون هستند و آقازادۀ ایشان هم هستند، خدا لعنت کند خاندان پهلوی را، که ایشان را در زندان، خلع لباس کرده و لذا ما از ایشان امروز تقاضا می‌کنیم که پا به پای کرامت، بله إن‌شاءالله تاجگذاری کنند. تاج هم فکر نکنید فقط برای شاه بوده، ما در روایات داریم که «العمامة تیجان الملائکه» عمامه تاج ملائکه است. در دعا هم دارد که عمامه تاج است. به هر حال این‌ها بیخود اسم آن تشکیلات‌شان را یک چیزی داشتند، آن‌ها بیخود تاج گذاشتند، تاج آن عمامه‌ای است که پیغمبر اکرم بر سرش می‌گذاشت و چون مستحب است که وقتی شخص عمامه‌اش را روی سرش می‌گذارد، ایستاده باشد و متوجه امام زمان باشد. چون این عمامۀ ما، سابق به ما می‌گفتند: کفن ما باید باشد. یعنی وقتی از سرمان بر می‌دارند، کفن می‌کنند و ما کفن را روی سرمان، در راه خدا گذاشتیم و در راه خدا قدم بر می‌داریم.

حالا فکر نکنید یک عده‌ای اهل این حرف‌ها نیستند و نمی‌فهمند ولی حقیقتش این است و لذا امیدواریم که ایشان موفق باشند و تا زنده هستند إن‌شاءالله از این لباس پر افتخار بهره بگیرند و به امام زمان امروز بگویند که من همان سربازی بودم که هستم، منتهی یک مدتی، در برهه‌ای از زمان، من این لباسم بر تنم نبوده. حالا همۀ آقایان بایستند و صلوات بفرستند تا من…

 

«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ ابْنَ‏ الْحَسَن ‏صَلَواتُكَ‏ عَلَيْهِ وَ َ عَلَى‏ آبَائِه‏ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ‏ فِيهَا طَوِيلا».

«لب تشنه اگر آب نبیند سخت است / شبگرد رخ مهتاب نبیند سخت است / ما نوکر و ارباب تویی مهدی جان / نوکر رخ ارباب نبیند سخت است / نوکر رخ ارباب نبیند سخت است». رفقا، شیعیان، دوستان، عاشقان، محبین، اگر در این مجلسی که به نام نامی پیامبر اکرم و امام صادق (علیه السلام) تشکیل شده، ارباب‌مان، صاحب‌مان هم شرف حضور می‌داشت که بر حسب باطن، حتماً عنایات ایشان شامل حال ما است و دیدگان گنهکار ما به نور جمالش روشن می‌شد، چقدر عالی بود! پروردگارا، عمر ما را در راه رضای امام زمان قرار بده، هر نفسی که می‌کشیم به یاد امام زمان باشد.

«اثری داشت به وقت سحر آه ای دل من / چه کنم آه مرا از اثر انداخته‌ای / دل بشکستۀ ما شد صدف عشق و عجب! / کاندر این ظرف شکسته گوهر انداخته‌ایم. مولا جان! گر نیست دیده‌ام لایق دیدار روی تو / چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را / چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را».

 

 

 



[1]. کامل الزیارات، النص، ص 101.

[2]. توبه، آیه 128.

[3]. طه، آیه 134.

[4]. بقره، آیه 253.

[5]. بحارالأنوار، ج 16، ص 402.

[6]. آل عمران، آیه 159.

[7]. طه، آیه 115.

[8]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص 70.

[9]. آل عمران، آیه 33.

[10]. نوح، آیه 7.

[11]. نوح، آیات 5 و 6.

[12]. نوح، آیه 27.

[13]. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام (لابن شهر آشوب)، ج 3، ص 247.

[14]. توبه، آیه 128.

[15]. المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص 581.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *