۱۶ ذی القعده ۱۴۱۳ قمری – تذكرات اخلاقی و تربیتی اخلاق ۴۷
تذكرات اخلاقی و تربیتی اخلاق 47
بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
يكي دو تا تذكر خدمت آقايون عرض كنم. يكي از چيزهايي كه خيلي اهميت داره براي هر فرد مؤمن اين است كه اگر وعدهاي داد به وعدهاش عمل كنه. دربارة مؤمنون خداي تعالي ميفرمايد كه قد افلح المؤمنون الذينهم في صلاتهم خاشعون، تا ميرسد به اينجا كه و الذينهم لاماناتهم و عهدهم راعون. يكي از علائم شخص مؤمن اين است كه امانات مردم را حفظ ميكند، اسرار مردم را نگه ميدارد، اگر چيزي در اختيارش گذاشتند، سخني، مالي، ناموسي، هر چيزي كه جنبة امانت داشت؛ اينها را رعايت ميكند و عهدهم راعون. عهدشون را هم رعايت ميكنند. من روز جمعه توي ذهنم آمد كه اين جمله را به دوستان بگم كه از اين به بعد يا قولي را نديد يا وعدهاي را نديد، كه انسان وقتي وعده كرد علامت تحركشه، علامت انسانيتشه، علامت كمكش به مردمه. فكر نكنيد كه خوب ما راحت باشيم. وعده نديم. بعضي از مقدسها اينطورند. هيچ وعدهاي نميدهند. يك وجود بيفايدة بي مصرف بي ارزشي ميشوند. چون اين را ميگم كه يا وعده نديد مخير بين دو چيز نيستيد از نظر اسلام. وعده بايد داد، نبايد كه، حالا چون گفتند وعده نديد، شما از اين به بعد يك آدم بي مصرف بي فايدة بي ارزشي بشيد هيچ وعده نديد. هيچ. راحت. رفتيد توي يك ادارهاي، به رئيس اداره هم بگيد كه من قرار هر روز بيام و سر ساعت بيام و اينها نداريمها. وعده نميدم. او ميگه تشريف نياريد. در دين اسلام هم همينه. خدايا ما قول نميديم كه نماز بخونيم، ولي خوب هر وقت مايل شديم ميخونيم. در اين جمله من يك مقداري تذكر بدم. نگيد كه ما وعده نميديم، راحت، راحتره. بعله. اصلا راحتيد. نه به خدا، نه به رئيس اداره، نه به خانهاتون. ما وعده نميديم كه بيائيم خونه، هر وقت دلمون خواست ميآئيم. نه به زن و فرزندتون، نه به دوست و رفيقتون، نه به استاد و شاگردتون، به هيچكدام وعده نديد. راحته. نه. اگر يك همچين كاري يك وقت كرديد، نه دين داريد نه انسانيد نه هم ارزش وجودي داريد. ايني كه من ميگم يا وعده نديد، اين معنايش تخيير نيست كه مخير بشي يا وعده نديد يا به وعدهاتون بايد وفا كنيد.
انسان بايد متحرك باشه، بايد حركت داشته باشه، بايد پرارزش باشه، يك آدم گوشهاي افتاده و بي ارزشي كه هيچ مردم ازش استفادهاي نميكنند، خودش هم از خودش استفاده نميكنه نباشيد. پريروزها بود من با آقاي گنجي صحبت ميكرديم. يك مطلبي بود كه اين جمله را به ايشان گفتم. مطلب اين بود كه يك آقايي كار زيادي هم داشت، باران ميآمد گفت چون چتر ندارم نميرم. گفتم من هيچوقت چتر از آن وقتي كه اين جريان را شنيدم از آن آقا، ديدم عادت به چتر تعطيل ميشه، ديگه هيچوقت خودم نه خريدم نه روي سرم نگه داشتم. آدمي كه بخواد كارهايش بخاطر چتر كه باران نياد روي سرم، تعطيل بشه، اين آدم نيست. حيوانات همه لخت، زير باران دارند راه ميروند. خوب تو هم يكي از اينها. دنبال كارت پاشو برو. توي خانه نشستي كه بارون ميآد. بارون بياد. توي جنگ، يكي از جنگها، شب باران آمد و همه هم اتفاقا، يعني اكثرشون جنب شده بودند، محتلم شده بودند، باران آمد اينها همه رفتند زير باران غسل كردند. آيه قرآن نازل شد. باران جلوي كار آدم را نبايد بگيره. هيچ مشكلي جلوي كار انسان را نبايد بگيره. شما چرا دير آمديد؟ باران ميآمد. اي بابا. يك مسلمان محكم داراي فهم و شعور براي باران توي خانه مينشينه؟! دقت كرديد.
ايني كه عرض ميكنم كه، اين جمله را چون شروع كردم يادتون نره. يا وعده نديد، اين مثل اينه كه من بگم يا زنده نباشيد يا اين كار را بكنيد. خوب زنده بايد بود. يا غذا نخوريد يا اينطور مثلا. حالا دارم اخطار ميكنم. اين ديگه كلمهاي است كه جنبة اخطار داره. جدا عرض ميكنم. رفقامون در اين جلسه يا وعده نميدهند، اگر وعده دادند و تخلف كردند، براي همين اولين دفعه تخلف اگر بشه، از رفاقت با من بايد منفصل بشوند. اين ديگه يك مسئلة قطعيهها. چون خيلي بد شده وضع ما. رفقا وعده ميدهند وفا نميكنند. و اين خودش از همان مرحلة اولي كه باصطلاح مرحلة اول كه استقامته، شما همانجا تخلف كرديد. چون ما ديگه با شما رفاقتي نداريم كه بنا بشه كه حتي قدم اول را هم برنداشته باشيد. كوشش كنيد، اين را جدي ميگمها، چه به يكديگر وقتي وعده ميدهيد، چه وعدهاي به من ميديد، فرقي نميكنه، حالا بگيد مال تو را استثنائا عمل ميكنيم. نه. چه به زن و بچهاتون وعده ميدهيد، چه با يك فرض كنيد مؤمني، چون الذينهم لاماناتهم و عهدهم راعون. اين را امشب بعنوان اخطار، بعنوان هر چيزي، منهم البته يك مقداري تقصير من هم هست كه با رفقا يك مقداري حالا شايد اين ضعف روح من باشه و ما شايد در آن مرحلة استقامت كه بودند، در چيزهاي ديگه كار كردم كه گفتم چند روز قبل در نترسيدن، واقعا كار ميكردم. در صبر، كار ميكردم. در خدمتتون عرض شود كه اعتماد به نفس و استقلال، كار ميكردم. شايد در اين جهت من كار نكردم كه يك خوردهاي مسامحه ميكنم و شايد هم لياقت براي اينكه استاد باشم ندارم. به جهت اينكه حالا اينها را ميگم، شماها بهرحال، تصميم ميگيرم از اين به بعد باشم اينطوري. چون يادمه كه استاد ما، استاد اخلاق ما، خدا رحمتش كنه، ايشان يك چيزي را كه به من ميگفت بايد اين كار را بكني، هر چه بر خلاف ميلم بود، اين قاطعيت وقتي نشون ميداد، ميدونستم بايد انجام بدم. نه برنامههاي علميمون، نه برنامههاي تحقيقاتيمون، از اين به بعد انشاء الله آقايون كوشش بكنند، آدم منظم اينطور خواهد شد. يكي از دوستان ما، همسفر خود شماهاست، آقاي مهندس فرزانهاي است كه در كرجه، اين يك دفتر داره. من ميبينم همه روز، من ديدمها، به من نشان داده، همه روز تمام كارهايش را نوشته. شما بعضيهاتون ميآئيد پيش من ميگيد آقا من هفت هشت تا سؤال داشتم يادم رفت. خوب ببينيد چقدر آدم بايد نامنظم باشه كه هفت هشت تا سؤال داشته باشه، اين را يادداشت نكرده باشه كه وقتي اينجا ميآد يادش نره. من چند تا سؤال داشتم يادم رفت. حالا چيكار كنم؟ ما هم معطليم كه وقت هم بهش داديم، سؤالاتش را بپرسه. مدتي اينجا نشسته. آقا پس باشه يك جلسة ديگه. اين سؤالات را بنويس خونه كه نشستي كه يادت نره. اين خيلي ساده است. خدمت ائمه ميرفتند همينطور. خدمت شخصيتها، يك چيزي، يك كاري ميخواي بكني، بنويس. يك نوشته داشته باش، يك دفتر داشته باش. يك دفتر داشته باش صبح كه پا ميشي همة كارهايت را منظم توي آن دفترت بنويس. عهدها و پيمانها، من فراموش كردم، بعله يادمه، فراموش كردم. عهد كرده، قرار بسته فراموش كرده.
خدا رحمت كنه مرحوم آقاي حاج آقا حسين قمي را، آية الله حاج آقا حسين قمي، مرجع تقليد، از ايشان نقل كردند كه يك وقتي يكي از محترمين كربلا، يكي از تجار كربلا دعوت ميكنه ايشان را. ميگه آقا شما تشريف بياريد با يك عدهاي از طلاب و رفقايي كه همراه شما هستند. معمولا خوب طبعا يك چند نفري با يك مرجع تقليد ميروند. فردا شب شام بيائيد منزل ما. بسيار خوب. ايشان حركت ميكنند با جمعي ميروند. زن صاحب خانه ميآد دم در كه ايشان نيستند، چيزي هم به ما نگفتند. خوب ايشان بر ميگردند. فرداش، پس فرداش ميبينند ايشان را آقاي حاج آقا حسين قمي ميفرمايد كه ما آمديم شما نبوديد. بعله آقا فراموش كردم. ايشان ميفرمايد اگر استاندار كربلا را دعوت كرده بودي فراموش ميكردي؟ وجدانا بگو. گفت كه نه. نه همون لحظه به لحظه با خودم فكر ميكردم اين آمد، چه جوري ميآد، فلان. پس چرا ما را فراموش كردي؟ اهميت ندادي، ترك تحفظ كردي. ارزش براي من قائل نشدي. نمازم را فراموش كردم. ارزش براي ملاقات با خدا قائل نشدي. فراموش كردم فلان ساعت بيام. ارزش براي من قائل نشدي. الذينهم لاماناتهم و عهدهم، شما براي كوچكترين مؤمني كه از نظر شما كوچكترينه، بايد آنقدر ارزش قائل بشيد كه براي بزرگترين افراد ارزش قائليد. اينها بندههاي خدا هستند، چرا براشون ارزش قائل نيستي؟ اگر قراري گذاشتيد انشاء الله اين را من جدا ميگم. ديگه گلهاي از من نباشه. اگر قراري گذاشتيد و يا همون موقع. چون ببينيد اگر انسان تعهد با كسي بكنه، از سه حال خارج نيست. يا همان موقع كه ميگه ميآم نميخواد بره. اينجا دو تا كار كرده. يكي اينه دروغ گفته يكي خلاف عهدش كرده. اينجا دروغ گفتي. تو نميخواي بري چرا گفتي من ميخوام بيام. يا اينكه ميخواد بره و واقعا تصميم داره بره و سر وقت مسامحه ميكنه و نميره. اين فقط خلف عهد كرده. يعني خلاف تعهدش عمل كرده. و يا اينكه اين شخص اصلا، اين دو تا گناهه، معصيته، ولو يك دفعه هم انجام بشه. ولي گاهي ميشه بعضي اشخاص اصلا همينطوري هستند، اين مريضه. يعني هر جائي وعده ميدهند ديگه معلومه اين آقا به وعدهاش وفا نميكنه. اين ديگه مريضه، اين بايد معالجه بشه. اين توي صراط مستقيم نيست. اين ديگه راه راست نيست. دقت كرديد.
گاهي ميشه بعضيها عادتشونه، عادت كردند كه من خودم با يك نفر از آدمهاي محترمي بود، از افراد محترمي بود، براي خودش ارزشي قائل بود. اصلا اين جرياني كه ميخوام عرض كنم شما ميفهميد كه او براي خودش ارزش قائل بود كه از نظر من يك پول اينجور افراد ارزش ندارند. نشسته بوديم، گفتيم يك ربع مانده، يك ربع هم راه داريم. الان وقت رفتن به آن محله. باهم بوديم. گفت نه يك خوردهاي بنشين. ما كه كاري نداريم، راه هم يك ربع راه هست. مثلا يك ربع به نه، يك ربع راه داريم، ما هم نه آنجا وعده كرديم. خدا ميدونه به من گفت كه اگر انسان سر وقت بره ميگن اين آدم بيكاريه. بي فايدهايه. بگذار يك قدري انتظار ما را بكشه، ارزش ما پيدا بكنيم. من گفتم تو بيائي يا نيائي من ميرم. چون دوتايي مشتركا وعده كرده بوديم. ما دنبال ارزش بوجود آوردن از اين راهها، بعضيها تعمد دارند، بعضيها اينجوريند. بابا اين كار را تو ميكني يا نميكني؟ وعده ميكنه. خوب بكن، تعهد كردي، واجب ميشه. اوفوا بالعهد. امر خداست. ان العهد كان مسئولا. روز قيامت سؤال ميشه، نه روز قيامت توي همين دنيا هم سؤال ميشه. مسئولا. ميگن فلاني مسئول و متعهد نيست. يعني وجود بيفايده و بي ارزشيه. يعني نميشه به بهش اعتماد كرد، نميشه به قولش اتكا كرد. انسان ارزشش به همين است. بنابراين اين را، اين يك اخطار اسمش را ميگذاريد، بگذاريد، يك خدمتتون عرض ميشود قرارداد ميگذاريد بگذاريد. يك شرط معاشرت زندگي اين جمع با يكديگر ميگذاريد بگذاريد. پس از همين الان اين قرارمون بسته شد كه اگر يك قراري را بگذاره يك نفر از شماها و چه با من، چه با خودتون، چه با حتي خانوادهاتون، مطلقا، فرقي نميكنه، چه با خدا، چه با ائمة اطهار و تخلف بكنه. اين شخص ميشه معصيتكار و بايد برگرده، توبة نصوحش باطل شده و بايد برگرده به اول خط. و ما حوصلة اينكه از اول خط با افراد شروع كنند به مسافرت نداريم. همچين صريح. اين يك اخطار.
دوم. دوم اينكه كوشش بكنيد كه يك همبستگي با هم داشته باشيد. اين را من مكرر گفتم. يك تعاوني با هم داشته باشيد، يك جوري باشه كه همهاتون يك وجود باشيد، يك روح باشيد اندر چند بدن. اگر ما عدة قليل توي يك خط، توي يك راه، توي يك صراط، اعضاي وجود يكديگر نباشيم، كه چو عضوي بدرد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار. حالا ما از بني آدم ميگن اعضاي يكديگرند، اينجا ميگه نه. بني آدم خوب شمر و يزيد و صدام و امثال اينها هم بني آدمند. نه. اينها جزو وجود ما نيستند. خوب. اين يك. امام صادق فرموده است همة مؤمنين بايد عضو وجود يكديگر باشند. روايت داره كه اگر يك جائي از اين بدن درد گرفت، دگر عضوها را نماند قرار. عين اين عبارت تقريبا توي روايت هست. مؤمني. خوب اينجا كه نميتوني بگي شمر و يزيد و اينها را چيكارش كنيم، نه. شمر و اينها مؤمن نيستند. اين كلام جامعتره، كاملتره. حالا ميگيد كه همة مؤمنين هم يك عده فاسقند، يك عده فاجرند، يك عده توي خط نيستند. حالا اين عده كه ديگه اگر نباشيد كه ما اصلا، التماس دعا. هيچي. اگر يكنفر از شما جمع يك گرفتاري داره همهاتون بايد گرفتار باشيد. يك نفر از شما جمع يك مصيبتي داره، همهاتون بايد مصيبتزده بشيد. چه اشكال داره همه در غم همديگه شريك باشيد. و خدا هيچوقت بهتون غم نميده اگر اينجوري باشيد. خدا ميدونه، اين را ما تجربه كرديم كه اگر يك عده انسان بداند كه يك عده غمخور داره، يك عده غمخوار انسانند. هيچوقت غمي هم اگر براش پيش بياد، خيلي سهل از كنارش ميتونه رد بشه. همهامون جانا و مالا بايد در مقابل يكديگر گذشت داشته باشيم. خوب ميخواست نكنه، حالا كرد. نه خودش تقصير داره. خوب اگر تقصير نميداشت كه، حالا شما اگر اين دستت تقصيري كرد و رفت توي آتش و سوخت، ديگه بقية بدنت نبايد ناراحت باشه؟! وقتي ما همه اعضاي وجود يكديگر شديم، از حال همديگه بايد لااقل خبر داشته باشيم. و گرنه ارزش نداره اين اجتماعات. خوب چي؟ براي چي؟ چرا آمديم دور هم جمع بشيم. حرفهايي كه من ميزنم اكثرش تكراريه. همهاتون بلديد. يك چند جملهاي اگر آن وسطها خدمتتون عرض شود كه پيدا بشه كه جنبة حكمت داشته باشه و اگر اين كارها، اين بحثها، اين اخطارها نباشه و وقتمون صرف اينها نشه، ممكنه يك مطالبي گفته بشه و گفته بشه در اين مجلس كه مفيد باشه. و الا خوب بايد به اين مسائل اول بپردازيم. تمامتون از حال همديگه براي اصلاح گرفتاريهاي يكديگر بايد اطلاع داشته باشيد. در صدر اسلام همه همينطور بودند. حالا كه زمان پايان انشاء الله غيبت كبراي امام عصر ارواحنا فداه است. اقلا خودتون را بسازيد براي ورود به زمان ظهور. ميخواهيد چيكار كنيد؟ امام زمان هم بياد شما كه عادت كرديد به اينكه وقتي وعدهاي ميكنيد، وفا نكنيد؛ آدم عادتي كرده، امام زمان صلواة الله عليه هم خدمت شما عرض شود كه وعده ميكنيد ميگيد آقا فردا صبح ميآم، نميريد. علي بن ابيطالب وقتي كه خلافت را ازش غصب كردند، هر شب ميرفت در خانة مهاجر و انصار، با فاطمة زهرا و امام حسن و امام حسين عليهم السلام، همه وعده ميكردند كه فردا صبح بيايند. اگر نگوئيم كه خلافت علي بن ابيطالب عليه الصلاة و السلام را همين مسلمانهاي عهد شكن، سست، به فكر يكديگر نبودن، وحدت نداشتن، وحدت كلمه نداشتن، خلافت را از بين برد، بطور مسلم خلافت علي بن ابيطالب را همين مردم عهدشكن از بين بردند. ميگفتند فردا صبح ميآئيم، يكي دو سه نفر صبح ميآمدند. سلمان بود و ابي ذر و مقداد. نگيد اگر ما بوديم ميرفتيم. نه. ما هم اگر عادت به عهد شكني، عادت به بي نظمي، به من چه؟!، چه كنم كه فلاني گرفتاره!، اگر عادت به اينها كرديد يقينا در مقابل اماممون هم همينطوريم. تمرينش، هر كاري يك تمريني داره. يك مدتي انسان بايد تمرين بكنه كه عهد شكني نكنه، ايني كه ما نمازمون را فراموش ميكنيم، بخاطر اينه كه خيلي از كارهاي ديگه را هم فراموش ميكنيم. اگر شما يك دفتري داشته باشيد كه سر صبح بلند ميشيد از خواب، نماز صبح را كه خونديد من به شما حرفي ميخوام بزنم كه به قول كسي نه خدا گفته نه پيغمبر، ولي بسيار كار خوبيست. بجاي تعقيبات، تعقيبات، تعقيبات نمازتون اين مستحب، استحبابش بيشتره. دفتر را برداريد بنويسد ساعت فلان، فلان كار، فلان كار، فلان كار. اذان ظهر توي مسجد، نماز جماعت. نيم ساعت بعدش منزل. چه، چه، تا شب. دفتر هم هي توي دستتون باشه. هي نگاه كنيد. ديگه هيچوقت نمازتون فراموشتون نميشه. بلكه نماز اول وقتتون فراموش نميشه. بلكه نماز جماعت فراموشتون نميشه. و اين كارها را كه اين دو چيزي كه عرض كردم: يكي اينكه عهد را انسان عمل بكنه، يكي هم مسئلة يگانگي و وحدت و باهم معاشرت و، خوب من خيلي دلم ميخواد كه رفقا يك همبستگي داشته باشند، يك چندي قبل، مثلا چند وقت قبلش اعلام بكنيد، خدمتتون عرض شود كه، گاهي مسافرتهاي با هم بريم. هنوز، عجيبهها، هنوز ما آن انسجام، آن صميميت، آن رفاقت را نداريم. چون اگر خداي نكرده مثل ساير مسافرتها كه با افراد پا ميشوند ميروند و خدمتتان عرض شود كه وقتي برميگردند همه از هم دلخور باشند، آن را ما نميخواهيم. ميخواهيم وابستگيمون بيشتر بشه، صميمتمون بيشتر بشه. يك وقتي با مرحوم حاج ملا آقاجان ما شيش نفر بوديم. رفتيم مسافرت، سه نفرمون توي راه ماندند. يعني اخلاقشون، روششون، رويهاشون طوري بود كه با اين سه نفر ديگه سازش نداشتند. اينجوري كه نبايد باشه، نميخوايم باشه، نميخوايم رفقا را از دست بديم. ما ميخواهيم هي رفقا انشاء الله با هم همبستگيشون بيشتر بشه، وابستگيشون شديدتر بشه.
خوب اين هست. يكي دو تا، خوب مسافرتهاي كوچيك كه هنوز، من خودم اين، هنوز زوده. هنوز ما غمخور يكديگر نيستيم، گذشت، صفا، صميميت، جامون را به همديگه اهدا كنيم. يك صميمت فوق العاده. خلاصهاش آقايون، همانطوري كه روايت داره كه تمام جمع شماها بايد مثل اعضاي يك بدن باشيد، يكي انگشت كوچك، يكي انگشت بزرگتره، يكي انگشت بزرگتره. يكي آن انگشته، يكي آن دسته، يكي آن دست و كه همون، چو عضوي بدرد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار. مواسات داشته باشيد، يعني گذشت داشته باشيد. تا يك نفرتون يك ناراحتي داره، همهاتون بشينيد ببينيد چه كاري ميتونيد بكنيد. بعضي از رفقايي كه در شهرستانها هستند، همين ديروز يكنفر از اردبيل يك كاري داشت، سفارشي كرده بود، من واقعا اين فكر به جهتي كه من اگر مطرح كنم، فورا رفقا در سر يك ساعت حلش ميكنند. گفتم، با خودم البته به او چيزي نگفتم، با خودم گفتم كه اگر اين مطلب گفته بشه، من آبروي طرف را هم بردم هيچ كاري هم انجام نميشه. اينجوري نبايد باشه. شما ميگيد ماها چيزي نداريم. كاري نميتونيم، هر كاري ميتونيد. در روايت داره اگر يك گرفتاري داشتيد به دوستتون بگيد از سه حال خارج نيست. يا خودش حلش ميكنه. يا از آبروش استفاده ميكنه، ديگران را به كمك ميگيره و مسئله را حل ميكنند. يا دعا ميكنه. خوب اگر يك وقتي ديديد يك گرفتاري براي يكي از دوستانتون پيدا شد، مثلا فرض كنيد كه يك ميليون تومان بدهي داره، تقصيري هم نداره، البته اگر جزو اين رفقا و اين جمع باشه، تقصيري نخواهد داشت، آدم تزكيه شده، كسي كه تزكية نفس كرده، كسي كه مراحل را گذرونده، ديگه معنا نداره كه تقصير داشته باشه. فورا بشينيم هر كداممون يك مقداري، هر چي داريم، فرش خونهامون را ميفروشيم، بعله. هيچ مسئلهاي نيست، حالا ما فرش نداشته باشيم. همه را، ما اين وضع را حلش ميكنيم. نميتونيد، يك جلسة دعا تشكيل بديد، همهامون بشينيم براش دعا بكنيم. اشكال ندارهها. يك جلسة دعا تشكيل بديد براي گرفتاري فلان آقا. اينهم جزء برنامه انشاء الله بايد باشه. اين خواست منه، اين بايد عمل بشه انشاء الله. يكي از دوستان مثلا فرض كنيد بدهي داره، قرض داره. بشينيم اول اگر ميتونيم حلش كنيم خوب ميديم بهش. نميتونيم راه ميافتيم براش. مشكلش را حل ميكنيم. نميتونيم، يك جلسة دعا و توسل تشكيل ميديم و اين جلسه در آنجا دعا ميشه. ديگه اگر دعا كردي و مستجاب نشد ديگه وظايفت را انجام دادي. اين را بايد حتما انشاء الله عملي كنيد.
و سوم اينكه آقايوني كه يك خوردهاي بيشتر كار كردند در تزكية نفس و كمالات روحي، يك خوردهاي به من كمك بدهند. يعني افرادي هستند، همين امروز به آقاي نعمتي صحبت بود. ما وقتي كه شماها را مقايسه ميكنيم با اين مردم كوچه و بازار، خودتون متوجه هستيد كه يك فردي كه يك دونه هم گناه نميكنه، عادله، ميشه پشت سرش نماز خوند، با اين مردم بي ادب و بي تربیتی كه توي كوچه و بازار هستند كه حتي حيفه اسم انسان را روي بعضي از اينها گذاشتند. اين چقدر خوبه، چقدر شماها الحمدلله به كمالات رسيديد، به رشد روحي رسيديد. خوب. بيائيد كمك كنيد، خيلي مراجعه زياده. هر روز يك عدهاي مراجعه ميكنند كه ميخوان تزكية نفس كنند. راهش هم بلد نيستند. دنبال استاد ميگردند. و من واقعا ديگه از حد طاقتم خارجه. يعني اگر دوستان كمك نكنند، من ديگه بيشتر از اين نميتونم قبول كنم. الان حدودا شايد هفتاد هشتاد نفر مردها هستند، همين تعداد هم خانمها هستند. به همهاشون هم بايد وقت خصوصي، ايني كه ميگم من ميگم وقت ندارم، واقعا ناراحتم از اين جهت. به همهاشون هم لااقل من بايد در ماه يك وقت خصوصي بدم. اقلش. و گاهي نميشهها. مشكلاتشون گاهي طوريه كه به روحياتشون صدمه وارد ميكنه. گاهي بعضي از مسائل مشكل دارند كه نميتونند قدم از قدم بردارند در مقابل اين مشكل. زياد داريم رفقايي كه مثلا مشكلات سبب شده كند شدند در مسيرشون، در حركتشون بسوي پروردگار و بسوي اهداف عاليهاشون.
خوب اين گاهي ميشه با چند كلمه صحبت كه من فرصت بكنم براشون صحبت بكنم، راه ميافتند. يك سنگي جلوي پاشون افتاده و نميتونند كاري بكنند. موندند. اين سنگ را بهشون ميگيم اينجوري بردار بنداز آنور، و زياد داريم اينطور. و متأسفانه من فرصتم خيلي كم شده. گاهي احساس ميكنم كه دارم صدمة بدني و جسمي به خودم ميزنم. و از آقايون تقاضا دارم يك مقدار كمك بكنند. كمكها را هم من خودم ميگم كه چه نحوه كمك، شماها غالبا افراد را تشويق ميكنيد به تزكية نفس و هولش ميديد به طرف من. اين كار درست نيست. تشويق بكنيد، همه را از خواب غفلت بايد بيدار بكنيد. من خودم كتاب نوشتم براي اينكه واقعا تزكية نفس بكنند همه، واقعا از خواب غفلت بيدار بشوند، همين كتاب سير الي الله، خوب خيلي باز مؤثره بعد از پرواز روح. و افراد را تكان ميده و خوب يك كاريست. بيدار كردن مردم از خواب غفلت از شغلهاي بزرگ انبياست. و شايد بگيم كه شغل منحصر بفرد در امور مردم. انما انت مذكر. اي پيغمبر تو مذكري، يعني از خواب بيدار كننده. يعني مردم بايد، قرآن هم ذكره، يعني انسان را از خواب غفلت بايد بيدار كنه. خداي تعالي كه اينهمه دربارة قصص انبياء و مسائل مختلفي كه در قرآن هست شايد نصف از قرآن براي بيدار كردن مردم است از خواب غفلت. خيلي مهمه. اما از خواب غفلت بيدارشون كنيد، تا جائي كه خودتون ميتونيد باهاشون كار كنيد. هر جائي كه گير كرديد، آنوقت من در خدمتتون هستم. افرادي كه هستند ديگه. الان دوستانمون، بعضيها، خودشون، زنشون، فرزندشون، اقوامشون، خوب اينها ديدند اين آقا خيلي خوب شده، راه راست، صراط مستقيم، زندگي بهشتي، داره. زندگي خوبي داره. خوب اينها ميگن تو از كجا اينطوري شدي؟ بعله در جلسات با فلاني، بهمان، فلان كتاب را خوندم، چه كردم، فلان. خوب حالا ما چيكار كنيم؟ بيا تا من تعليمت بدهم. بگيد. شما همهاتون ميتونيد كه افرادي كه در اطرافتون هستند تعلميات بديد و اينها را به طرف خدا دعوت كنيد و اين را هم بدانيد كه خداي تعالي ميفرمايد و من احسن قولا من من دعا الي الله. در ميان كساني كه حرف ميزنند، بالاترينشون و بهترينشون آن كسي است كه مردم را به سوي خدا دعوت ميكنه. به سوي خدا دعوت كنيد. بچة كوچكش، يك شخصي امروز آمده بود ايشان را شما بگيد. آخه اينو شما پدر بزرگوارشون، كه توي مجلس هم هستند خود اين پدر بزرگوار، گفتم پيشرفته هستند، به كمالات رسيدند، من ايشان را بعنوان استاد براي بعضيها قبول دارم. حالا ديگه خانمشون و بچهاشون و همة اقوامشون را من بايد مستقيما دستورات بدم. اينكه نميشه كه. يعني واقعا نميتونم، از عهده بر نميتونم بيام. علتش اينه كه من مجلس روضه و مثل كانون بحث انتقاد نيست والا هر شب من همين منبر را برم مسئلهاي نيستش. اما اين برنامه، برنامة فردي است يعني من بايد يك يك شما را تمام زندگيتون را بدونم، معاشرتهاتون را بدونم، شغلتون را بدونم همانطور كه خوب عملا شماها با من اين برنامه را داريد. بعضيها، همين امروز يكي تلفن ميزد فلان كار را من بكنم يا نكنم.شما چيه نظرتون، يك خرده آمدم بهش بگم هر چيزي را از من سؤال نميكنند ديدم نه خوب راست ميگه ممكنه همين موضوع ارتباطي به من نداشته باشد در روحياتش مؤثر باشه و از پيشرفتش بكاهه. و اينطوره و واقع قضيه اين است كه بايد تمام زندگي خصوصيات و وضع زندگي و معاشرتهاش را انسان كنترل بكنه تا بتونه كاملا او را موفق به وظايفش و پيشرفتش بكنه. خوب اونوقت شماها حساب بكنيد حدودا صد و پنجاه نفر اقلش يا مثلا شايد هم بيشتر جمعيت را اقلا من بايد ماهي يك دفعه اينها را برسي بكنم. شما ببينيد تقسيمش بكنيد به سي روز روزي چند نفر ميشه؟ روزي پنج نفربدون تعطيلي و تازه اونوقت دوستاني كه از شهرستانها مييان كه ديديد اون هفته جمعيت اينجا شايد يك برابر و نيم، شايد هم بيشتر بود همه هم توقع دارند و شماها كمك كنيد حالا كه الحمد الله راه راست را پيدا كرديد و لذت برديد از اين راه نجات از اين صراط مستقيم از اين برنامة صحيح از اينكه انشاء الله همش توأم با آيات محكم قرآن چه مرحلة توبتون چه مراحل استقامتتون، چه مراحل ديگهتون. اينها همش با آيات قرآن توأمه و به قول يكي از دانشمندان بايد بگم همين چند روز قبل ميفرمود كه همة كارها كلاسيك شده جز تزكية نفس. وقتي من جريان را، همين راه و روشي كه انتخاب كرديم براي شماها، گفت اين بهترين طرز كلاسيك شدن خدمتتون عرض شود كه تزكية نفسه و رسيدن به كمالاته و آنهايي كه اقلا همين مراحل تزكية نفس كه هفت هشت تا مرحله هست، طي كردند؛ ميدونند كه با سهلترين و آسانترين برنامه، بدون اينكه خودشون كوچكترين مبارزه با يكي از صفات رذيله بكنند، صفات رذيله آنها را ترك كرده و رسيدند به تزكية نفس. همين چند تا مرحلهاي كه هست، همين مرحلة استقامت و صراط مستقيم و محبته و جهاد با نفس و عبوديت و اينها. همين چند تا. يعني انسان را آنچنان ميسازه كه تمام شرائطي را كه يك ولي خدا بايد داشته باشه، طبعا بايد در اين شخص بوجود بياد. طبعا بايد بوجود بياد. و دارند بعضي از افراد شماها كه الحمد لله پشتكارشون خوب بوده و موفق شدند من ميتونم بگم كه تمام صفات اولياء خدا را اينها دارند. نه خوفي از چيزي دارند، نه حزني دارند، نه ترسي از مرگ حتي دارند. استعداد براي موت دارند. بل استعداد للموت قبل حلول الفوت. و واقعا دنيا را يك زنداني براي خودشون ميدانند. منتهي در همين زندان خيلي با نشاط دارند زندگي ميكنند. با صبر و تحمل زندگي ميكنند.
اميدوارم خداي تعالي به همهامون توفيق عنايت كنه كه اين مطالبي كه امشب من گفتم، اينها را جدي عمل كنيد. اول قولي كه ميديد به هر قيمتي هست به سر قولتون باشيد و عهد شكن نباشيد كه اگر با مردم عهدشكني كرديد، با خدا هم عهدشكني ميكنيد، با امام زمانتون هم عهد شكني ميكنيد. ايني كه روايت داره من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق، اين معناش اينه كسي كه عادت نداره كه شكر بكنه و تشكر بكنه، خدا را هم شكر نميكنه. عادت نكرده. عادت نكرده به عهد، سر قولش باشه، سر عهدش باشه. اين خدمتتون عرض شود كه طبعا با خدا هم عهدشكني ميكنه. با امام زمان هم فردا، خوب يك مدتي امام زمان صلواة الله عليه، خيلي محترم و همه تعظيم ميكنند. يك مدتي توي ماها بمانه و هي دو سه تا فرمان بده و دستور بده، اينها بالاخره آدم عهد شكن تنبل و نامنظم، اين حوصلهاش سر ميره ديگه. ميبيني با امام زمان هم عهد شكني كرد.
پس اين يك. دوم اينكه با هم صميمت و صفا و كمال محبت را با يكديگر داشته باشيد انشاء الله و سوم اينكه اگر يك گرفتاري براي يكي از شماها پيدا شد، انشاء الله از سه تا كار يك كار را حتما بكنيد. به ترتيب. گرفتاريش را رفع كنيد. نميتونيد، از آبروتون استفاده كنيد براي رفع گرفتاريش. نميتونيد. جلسه فورا تشكيل بديد و بيشنيد دعا كنيم براي شخص او. اين روايت داره. يك وقتي يك كسي خيلي گرفتار شده بود، خيلي گرفتار شده بود، به من گفت كه فلاني، البته آمد از آنطريق، گفت ميشه چهارده نفر سيد را شما دعوت كنيد و اينها براي من دعا كنند. من ديدم كه خوب كار خوبيست. حالا تعدادش وارد نشده. ولي حالا او نيتش اين بود كه چهارده تا سيد بعنوان چهارده معصوم… همهاش با هم. اين تقريبا تضعيف ميشه. مثلا فرض كنيد كه اللهم اشف كل مريض. خوب بنا نيست كل مريضها شفا پيدا بكنند و اين يك مريضي هم كه ما منظورمونه، قاطي همونها، خوب هر وقت آنها شفا پيدا كردند اين را هم شفاش ميديم. اما گفتيم خدايا همين مريض را شفاش بده، همينه. اصرار كرديم. در بعضي از روايات داره كه يا چهل نفر دور هم جمع بشيد يك مرتبه دعا كنيد براي يك كار. يا اگر بيست نفريد دو مرتبه. اگر ده نفريد چهار مرتبه. اگر يكنفريد چهل مرتبه. چهل نفر جمع بشيد دور هم، از خدا بخواهيد. و چه اشكال داره كه انسان چهل مرتبه اين حاجت را از خدا بخواد. حاجتي هم، حالا البته انشاء الله هيچوقت گرفتار نشيد گرفتاري كه خيلي سخت باشه. ولي اگر يك وقتي توي شماها يك نفري اينطوري شد، انشاء الله كوشش بكنيد كه حتي المقدور يك كاري براش بكنيد. يكي از اين سه تا كار را، سه تا كار هم نه، آن كار آخري بي خرج و بي زحمته. ما دعا ميكنيم. نه. اگر اولي و دومي را نتونستيد، سومي. اولي، حتي اگر اولي را ميتونيد دومي نبايد باشه. ميگيد خوب پولهاي خودم را ميگذارم كنار، ميرم حالا از اين و از اون براش قرض ميكنيم كه مسئوليتش هم با خودش باشه. نه. تو خودت، براي برادر مؤمنت خودت بايد. دوستاني هستند خوب طبعا ميخوان بيان مشهد فرض كنيد. زندگيشون را بيارن مشهد بهر عنواني هست. ممكنه دنبال خونه بگردند، ممكنه خدمت شما عرض شود دوستاني هستند دنبال كار و فعاليت ميخوان باشند. بهرحال بايد همهامون انشاء الله انسجامي داشته باشيم كه وقتي يكي از اين آقايون، از اين دوستان، از اين همسفرها، ببينيد عين سفرهاي ظاهري باشه. يكي پاش درد گرفت. چيكارش ميكنند؟ همه كولش ميكنند. ما يك وقتي رفته بوديم به كاشان. من و حاج آقاي راضي كه شايد الان صداي من را هم بشنوند، توي آن اطاق نشستند و استاد ما هم هستند و از علما هستند، رفته بوديم كاشان. بعد نواب صفوي بنا بود كه بياد كاشان. يك اتوبوسي را گرفته بودند با جمعيتشون، ما دو نفر جلو رفته بوديم، با آن اتوبوس نرفته بوديم. وقتي ميخواستيم برگرديم، ميخواستيم با همينها برگرديم، ماشين هم كم بود آنوقتها. يادمه مرحوم نواب صفوي بلند شد، از راننده پرسيد چند ساعت توي راهيم؟ از كاشان تا قم. گفت كه دو ساعت مثلا. چند نفر هستيم. فلان تعداد. تقسيم كرد. گفت كه هر نفري، هر دو نفر، يعني دونفر دو نفر ميخواست بگه، چون ما دو نفر بوديم. بايد پنج دقيقه مثلا وسط اتوبوس بايسته. همه، دو نفر دو نفر، پنج دقيقه ايستادند وسط اتوبوس. هميشه دو نفر وسط اتوبوس ايستاده بودند. و همه هم نشستند. يعني ما دو نفر را از اين طريق جايمون را پيدا كرد. يك همچين تعاوني، يك همچين وضعي داشتند. خوبان، البته حالا از اينها هم بهتر بودند. كمك باشيد براي يكديگر. من جاي بهتر بنشينم، من غذاي بهتر بخورم، من زندگي بهتري داشته باشم، ديگران خودشون ميدونند، اين حرفها در بين مسلمانهاي واقعي نبايد باشه.
حالا امشب ديگه بيشتر از اين فرصت براي حرف زدن نيست. اميدواريم انشاء الله خداي تعالي به ما لطف كنه و به اينها عمل كنيم و من اين، نميخواستم با تهديد حرفهايم را بزنم. چون هر چه بشه، بازهم بهتر همين است كه انسان با محبت، ولي خوب واقعا در اين دو قسمت اول چند دفعه گفتم و عمل نشده. گفت كه انسان سه دفعه وقتي يك چيزي را به يك كسي گفت گوش نكرد ديگه بايد كمكم رفاقتش را با او بهم بزنه. و اين واقعا جدي ميگم كه بعد از اين تعاون با هم داشته باشيد، تعهد با هم داشته باشيد، كارهايي كه بايد انجام بديد، انشاء الله صميمانه انجام بديد، نگيد ديگران هستند ميكنند. و كارهاي بعله، راسته، اگر من يك كاري از شما خواستم كه به نفع شخص من تمام ميشه، نكنيد. من الان دارم اين را عرض ميكنم. ولي كارهايي كه براي دينه، براي خداست، براي راه و روشه، يك وقتي هست كه من يك كاري را از شما ميخوام، مثل يك نفري ديگهاي كه از شما ميخواد، يعني عادي. يك مشتري داريد مثلا از شما خواسته كه آقا اين در را تا كي درست ميكني آقاي جاويد؟ چون من در گفتم، حالا آقاي جاويد هم ظاهرا در ساز نيست. ما اخيرا فهميديم مثلا. ايشان گفته پس فردا بهت ميدم. آن پس فردا سر وقت بده. چه به مشتري چه به دوستان. فرقي نميكنه. آن ملكة نفساني شماست كه بايد متعهد باشيد. سر عهدتون باشيد. و كارهاي اجتماعيتون هم انشاء الله مرتب باشه.
يا صاحب الزمان. تو را قسم ميديم به جان مادرت زهرا، ما نميخواستم قسم بدم، يك جوري باشه كه ما از اين حرفها زياد لازم نباشه بزنيم. و بيشتر به ياد تو باشيم در اين مجالس. بيشتر با خدايمون حرف بزنيم. يا صاحب الامر، آقا كمكمون كن كه ما نواقصمون را رفع كنيم و تا اين حد مسائل عادي جزئي كه واقعا براي مؤمني كه هنوز در اول كاره بايد حل شده باشه، ما هنوز بايد به اين مسائل بپردازيم. يا بقية الله. اگر شما ظاهر ميبودي، اگر شما ما شما را ميديديم، اگر اين كلمات را شما به ما ميگفتيد، ما يك نحوة ديگري گوش ميكرديم. يك جور ديگري با اينها، اين مطالب روبرو ميشديم. يا حجة الله، يا صاحب الزمان، دستمون را بگير آقا. مولاي، يا مولاي، خذ بايدينا يا صاحب الامر، يا بقية الله. ما در شبهاي جمعه و وقتهاي مختلفي كه داريم، در موقعي كه حال دعا داريم شما را دعا ميكنيم. ميگيم اللهم احفظ من بين يديه و من خلفه و من يمينه و يساره. و احفظها ان يمنع بالسوء. خدايا خودت حافظش باش كه بدي بهش نرسه، ناراحت نشه، براي شما از خدا طلب رحمت خاصهاش را ميكنيم. ميگيم اللهم صل علي محمد، اسم شما را حتي به ما اجازه دادند كه صلواتمون را به مستقيما به شما عرض كنيم و از خدا رحمت خاصهاش را براي شما بخواهيم. آقا جان، در قرآن فرموده است اذا دعيتم بالتحية تحي باحسن اذا ردوها. من نميخوام استدلال براي شما بكنم يا بقية الله. توي قرآنه اينها، شما كمال لطف را داريد. من خودم يك وقتي بالاي سر حضرت رضا صلواة الله عليه همين حرفها را ميزدم. خودمون را طلبكار نسبت به حجة ابن الحسن معرفي ميكردم، سرم را گذاشته بودم به سجده، يك خوردهاي همچين حال خواب يا مكاشفهاي بهم دست داد، ديدم آقا ميفرمايند كه ما شب و روز به ياد تو هستيم، تو ما را فراموش كردي، تو قطع رحم كردي. ما گاهي به ياد حضرت ميافتيم آنهم خيلي با سردي و غفلت. آقاجان شما دائما براي ما دعا ميكنيد. من اشتباه كردم ميخواستم يك جملهاي را بگم كه آقاجان شما هم براي ما دعا كنيد. ولي اشتباه كردم. انا غير محملين. ما اصلا اهمال نميكنيم، خودشون فرمودند. آقاجان ببخشيد، عذر ميخواهيم. عذر ميخواهيم آقا. ما كوتاهي كرديم. شما دعا كرديد اما خداي تعالي آنقدر براي ما لياقت قائل نيست كه حتي، يعني ما ظرفيتش را نداريم. و الا امام عصر عليه الصلاة و السلام حتي فرموده كه خدايا اگر اينها گناه ميكنند، از ثوابهاي ما، از آن عبادتهاي ما براي آنها قرار بده كه آنها راحت باشند. جانمون به قربانت يا بقية الله. يا حجة الله، ما وظيفهامون اين است كه دعا بكنيم، اظهار علاقه و محبتمون را بكنيم و شما ما را از جميع بدبختيها نگه ميداريد. خلقته لنا عصمة و ملاذا. امام زمان براي ما عصمته، نگهدارنده است، پناهگاهه. يا بقية الله عذر ميخواهيم. بايد ما عرض ارادت بكنيم. در مقابل صدها و هزارها دعايي كه شما براي ما ميكنيد و از خدا براي ما رحمت و غفران ميخواهيد، ما در مقابل حالا اگر شب و روز هم دعا بكنيم كاري نكرديم.
خدايا به خاطر امام زمان ما را از خواب غفلت بيدار بفرما. الهي آمين. خدايا بخاطر حجة ابن الحسن معرفت امام زمان را به ما مرحمت بفرما. الهي آمين. ادب حضور حجة ابن الحسن را براي ما خدايا كمكم مهيا بفرما. الهي آمين. خدايا به آبروي حجة ابن الحسن ما را آمادة براي محضرش، براي خدمتش، براي ياريش بفرما. الهي آمين.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.