۱۲ صفر ۱۴۱۵ قمری – وجود مقدس امام زمان روحي فداه
وجود مقدس امام زمان روحي فداه 12 صفر 1415
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه ان لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه.
امروز روز جمعه بود و روز حضرت بقية الله ارواحنا لتراب مقدمه الفداء. روزي كه توقع فرج آن حضرت بوده است. كه در زيارت آن حضرت در روز جمعه ميخوانيم المتوقع فيه ظهورك. من در شب گذشته به مناسبت اينكه شايد مجلس هنوز آمادگي نداشته باشد بر خلاف دعو هميشگيم زياد سخن از آقامون حجة ابن الحسن نگفتم. با اينكه شب جمعه بود. منتظر بودم كه اشارهاي بشود. همين الان كه ميآمدم وارد مجلس ميشدم يك آقائي كه الان دارم ميبينمش به من گفت كه من ديشب در خواب ديدم كه شما بايد همهاش در اين مجلس از امام زمان حرف بزنيد.
و لذا يك عاشق، يك علاقمند، يك كسي كه قبول داشته باشد وجود مقدس امام عصر ارواحنا فداه را، و بداند كه آنحضرت در بين ما زندگي ميكند كه بنفسي ان من مغيب لم يخلوا منا. جانم به قربانت، كه در بين ما هستي و ما تو را نميشناسيم. يك چنين انساني كمالش، مقامش، تمام شخصيتش بايد به اين باشد كه هميشه به ياد مولايش حجة ابن الحسن ارواحنا فداه باشد. و اگر خداي نكرده ما نام آن حضرت را براي مجلس گرم كردنمون و يا به خاطر اينكه يك حالي پيدا كنيم يا بخاطر اينكه مردم بگويند اين مجلس نام امام عصر برده شده، اگر باشد اين خلاف ادب است. ما بايد عشقمون، محبتمون، ايجاب بكند كه در هر كجا كه مينشينيم از آن حضرت حرف بزنيم. در هر كجا كه هستيم با آن حضرت باشيم، يك وقتي در مشهد ما از اين توريستهايي كه وارد ايران ميشدند قبل از انقلاب دعوت ميكرديم كه بيايند و از اسلام تحقيق كنند. طبعا چند نفر مترجم به زبانهاي مختلف داشتيم. اينها هم دسته دسته ميآمدند. يكي از اين جوانها كه اسمش ديويد بود يعني داود ظاهرا و بعد اسمش را ما تغيير داديم با پيشنهاد خودش وقتي مسلمان شد و من مقيد بودم كه اينها در دو مسئله كاملا مجهزشون كنم. يعني اينها در دو مسئلة اعتقادي كاملا وارد باشند. يكي در مسئلة خلافت بلا فصل علي بن ابيطالب عليه الصلاة و السلام. بخاطر اينكه وقتي از ما جدا ميشدند به ممالك ديگر ميرفتند، آنها اكثرا اهل سنت بودند و طبعا اكثريت خود اين مسئلة اكثريت شايد آنها را تحت تأثير قرار ميداد و تجربه داشتيم كه ممكن بود مذهب شيعه را صرفنظر كنند و سني بشوند. لذا در مسئلة خلافت بلا فصل علي بن ابيطالب زياد باهاشون بحث ميكرديم.
مسئلة دوم راجع به وجود مقدس حضرت بقية الله كه بعد از مامعمولا برخورد ميكردند به افرادي كه اينها در مسلك پوچ بهائيت بودند و چون مسئله اگر جا نيفتد براي افراد، ممكن است صورت خرافي بهش بدهند و اين كار را ميكردند كه يكنفر هزار و صد و پنجاه سال مثلا عمر كرده و ديده نميشود و در بين مردم هم هست. خوب اين طبعا در برخورد اول با اين بيان ممكن است افراد زياد مثلا قبول نكنند و به اين مرد تازه مسلمان يك همچين مطالبي را ميگفتند و آنها را به طرف بهائيت ميكشاندند. ما لذا خودمون را موظف ميدانستيم كه اگر دربارة اثبات وجود خدا زياد باهاش بحث نميكنيم، با اثبات نبوت پيغمبر اكرم بحث نميكنيم، اين دو مسئله را كاملا با او بحث كنيم كه از اين جهت ما او را آماده كنيم كه در مقابل دشمنان اسلام و تشيع و دشمنان حضرت بقية الله ارواحنا فداه اين آماده باشد. يك شب با اين جوان آمريكايي كه عرض كردم اسمش داود بود يا ديويد بود، صحبت ميكردم راجع به امام عصر. شبهاي مختلف با او صحبت ميكردم. يك شب جمعهاي بود حالا اين چطور شد يك حال توجه فوق العاده عجيبي به او دست داد كه خدا ميدوند اين حال توجه بايد براي هر يك از دوستان امام عصر و شيعيان باشد. يك حال توجهي به او دست داد. گفت اين شخصي كه شما ميگوئيد توي همين مردمه؟ گفتم بله. گفت مثلا در بين مردم زندگي ميكند؟ گفتم بله. گفت پس چرا شما اينطور راحت نشستيد؟ شما يك همچين امامي كه قلب عالم امكان است، همچين موجودي كه همة سعادت در نزد اوست. يك همچين فردي كه يد الله و عين الله و اذن الله و لسان الله است، اين زنده باشه، توي اين ربع مسكوني زندگي كند، در بين همين مردم معمولي باشد و شما راحت نشسته باشيد. آنوقت در يك باصطلاح محلي بود در مسجد صاحب الزمان مشهد. اتفاقا نزديك نماز بود و اجتماعي بود توي مسجد اين پرده را عقب زد گفت اينها چرا بيكار نشستند؟ چرا داد نميزنند؟ چرا فرياد نميزنند؟ آقا خودش همين حال را پيدا كرد. چون ما يك طوري باهاش بحث كرده بوديم كه يقين كرده بود امام عصر ارواحنا فداه وجود دارد و آن شب تا صبح خدا ميداند كه من بعد از نماز مغرب و عشا او را برداشتم ديدم حالش منقلبه، يك محلي يك دهي هست در نزديكي مشهد كه آن شب ميخواست آنجا بروم براي ديدن بعضي از دوستان و بعضي از برنامهها، او تا صبح آنجا گريه كرد. گاهي ميآمد توي بيابان ميگفت يا بقية الله، يا حجة ابن الحسن، با همان زبان خودش. تو هستي و به خدا قسم، من نميخوام زياد دربارة اين شرح بدهم. يك حال توجه روحي با امام زمان پيدا كرد كه يك آرامش عجيبي كه گاهي بعد از چند روز به من ميگفت كه مثل اينكه آقا در دل من هست، شعاع نور مقدسش در دل من تابيده با او حرف ميزنم و او جواب مرا ميدهد. حالا واقعا ميشه گفت اين غفلت هم خودش يك مسئلهاي است براي ما. همانطوري كه غفلت از مرگ مسئله است، غفلت از وجود مقدس امام زمان هم يك مسئلهاي است. و الا ما طبق معمول نبايد بتونيم زندگي كنيم. من ديدهام افراد عاشق به حجة ابن الحسن را. اينها بعضيهاشون آنچنان علاقمندند، آنچنان اظهار عشق ميكنند كه لحظهاي آرام ندارند.
در همين تهران شما يك مردي بود، پيرمردي بود، يكي دو سال قبل از دار دنيا رفت. ايشون نقل ميكرد كه من يك مدتي كارواني داشتم براي مكه ميرفتم. شب هشتم ماه ذي حجه كه يك شب جلوتر از آن شبي است كه حجاج معمولا به عرفات ميروند، من به عرفات رفتم. چادرها برپا بود اما كسي نبود. به من آمدند گفتند كه تو اگر امشب وسايلت را آوردهاي به عرفات، بايد محافظ وسايلت هم خودت باشي. من گفتم مانعي نداره، بيدار ميمانم و وسايلم را حفظ ميكنم. ميگه ساعات نيمة شب بود ديديم يك مردي وارد خيمة من شد. به من گفت حاج محمد علي، اسمش محمد علي فشندي بود. حاج محمد علي سلام عليكم. غالبا كساني كه خدمت حضرت بقية الله رسيدهاند، اول حضرت سلام كردهاند. يكي از صفات حميدة مؤمن اين است كه تقدم بر سلام داشته باشد. پيغمبر اكرم هميشه مقدم ميشد بر همه كس در سلام. اين را تعليم بگيريد از امام زمانتون عليه الصلاة و السلام. وارد شدند. منهم جواب سلام دادم. ايشان آمدند نشستند حالا من نميشناسم. يك چند نفر جوانهاي تازه محاسن به صورت درآمده، اينها هم در خدمتش بودند. اينها بيرون ايستادند. ما با هم نشستيم. ايشان گفتند كه ميدوني امشب چه شبي است؟ خوشا به حالت، خوشا به حالت. امشب شبي است كه جدم حسين در عرفات بوده و دعا ميكرده. گفتم خوب امشب بايد ما چكار كنيم؟ معلومه يك كسي كه نيمه شب در عرفات باشد تنها هم باشه دوست داره بيشتر عبادت كنه. ميگه اين مرد، اين آقا فرمودند كه دو ركعت نماز بخون تا با هم دعا بكنيم. مسئلة دعا آقايون خيلي اهميت داره. افرادي كه علاقة به خدا و معنويات و كمالات دارند، اينها دعا ميكنند. همين امروز با يكي از دوستان بحث بود صحبت بود كه حضرت موسي وقتي كه به كوه طور رسيد خداي تعالي به او فرمود كه ما تلك بيمينك يا موسي چيه در دستت اي موسي؟ موسي در جواب عرض كرد هي عصاي. خوب حرف تمومه ديگه. اولا سؤال خدا ميشه گفت به خاطر اظهار محبته. و الا خدا ميدانه چيه در دست حضرت موسي. و جواب حضرت موسي هم اينه كه اين عصاي منه. اما اضافه كرد. هي عصاي اتوكل عليه و احش علي غنمي و معارب الاخري. اين عصاي منهه تكيه بهش ميدم براي گوسفندانم از درخت برگ ميريزم، كارهاي ديگه هم باهاش انجام ميدم. كلي حرف زد فقط روي محبت. و عجلت اليك ربك لترضي. به كوه طور وقتي كه ميرسيد زودتر از موعد ميآمد. عرض ميكرد خدايا من عجله كردم بخاطر اينكه تو را دوستت دارم. دوست داشتن خدا خيلي اهميت داره. يكي از وسيلههاي رسيدن به كمالات اين است كه انسان خدا را دوست داشته باشه. دعا را براي اينكه حاجت ميخواهيد و حاجت داريد نكنيد. چون بالاخره ذات مقدس پروردگار مصلحت شما را از شما بهتر ميداند و علمك بحالي كفي ان مقالي. علم تو به حال من كفايت ميكند از گفتار من. ولي اينهمه دستور دعا دادهاند كه دعا كنيد. همين امروز اين دعاي ندبه را لابد بعضيتون خواندهايد. از ابتداي دعاي ندبه شروع ميكنه با خدا حرف زدن تا دوران بيان اينكه انبياء چطور آمدند و چه كردند و بعد ما مبتلا به فراق همهاشون شدهايم. نه پيغمبر را ديدهايم حتي قضي نحبه. او از دار دنيا رفت علي بن ابيطالب آمد و قتله اشقي الاشقياء من الاولين و الاخرين. بعد اين الحسن و اين الحسين. كجاست امام حسن، كجاست امام حسين. تا ميرسد اين بقية الله التي لا تخلوا من العترة الهاديه. آن امام زماني كه از آن بقية الله، آن علم خدا، آن عصمت الهي، آن حقيقت و معنويت باقيمانده، او كجاست. اينها را ما با خدا حرف ميزنيم، دعا ميكنيم. و الا خداي تعالي كه ميداند كه با حضرت آدم چه كرده، با حضرت نوح چه كرده، با حضرت ابراهيم چه كرده. خود حرف زدن محب با محبوبش، اين قيمت داره. قرآن بخوانيد خدا با شما حرف ميزنه. دعا بخوانيد شما با خدا حرف ميزنيد. اگر انشاء الله از اين طريق پيشرفت كرديد، به جائي ميرسيد كه بدون خوندن قرآن و بدون دعاهاي مأثوره خوندن، دائما خداي تعالي با شما حرف ميزنه شما هم با خدا حرف ميزنيد. پروردگار با شما انس داره شما هم با خدا انس داريد. به خدا قسم آقايون، اگر بدونيد ارتباط با خدا چه لذتي داره. چه حياتي داره. چه زندگي داره كه اگر انسان بداند يك لحظه حاضر نيست از خداي تعالي غافل بشه.
حضرت رسول اكرم وقتي در بين مردم بود، با مردم حرف ميزد به خاطر همين لحظاتي كه با مردم ليقال علي قلبي با مردم حرف زده، مثل يك عاشقي كه به معشوقش خيره شده داره معشوقش را نگاه ميكنه و با او حرف ميزنه. معشوق به انسان ميگه به اون شخص جواب بده منتظره. اين برميگرده به او يك جوابي ميده برميگرده به اين ميگه ببخشيد. پيغمبر اكرم ميفرمايد ليقان علي قلبي فاستغفر الله في كل يوم سبعين مرة. به امر الهي من با مردم حرف زدم و مردم را هدايت كردم ولي بخاطر اينكه يك چند لحظهاي ظاهرا با مردم انس گرفتم از خدا روزي هفتاد مرتبه طلب بخشش ميكنم. اين عاشق، اين كسي كه جز خدا چيزي را نميشناسه، بندة كامل خداست. اين دائما ميخواد با خدا حرف بزنه. اگر بدانيد لذت مناجات با پروردگار را. من ذالذي ضاق حلاوت محبتك بدلا. كيه كه چشيده باشد حلاوت محبت تو را اي خدا و محبوب ديگري براي خودش انتخاب كنه.
ايشان ميگه كه به من گفتند نماز بخوانيم در آن نيمة شب، خوب طبعا علاقه داره با خدا در ارتباط باشه. نماز خونديم، دو ركعت نماز خونديم. بعد اين آقا نشست رو به قبله يك دعايي خوند، خيلي دعا سطحش بالا. يك مطلبي را باز اينجا عرض كنم. دعاهايي كه از ناحية مقدسة حضرت بقية الله ارواحنا فداه رسيده، اينها خيلي سطح علميش بالاست و دعاهاي ساير ائمه به ترتيب سطحش فرق ميكنه. ميدونيد علتش چيه؟ علتش اين است كه امام عصر بيشتر با مردم سطح بالا از نظر فكري در ارتباطه. علي بن ابيطالب زمانش ايجاب ميكرد كه امام جمعي باشد كه وقتي ميگويد سلوني قبل ان تفقدوني، از من سؤال كنيد قبل از اينكه من را نبينيد يك نفر بلند بشه بگه آقا سر و صورت من چند تا مو داره. سعد وقاص اين را سؤال كرد از علي بن ابيطالب كه آن دانشمند ميگه اي كاش علي در زمان ما ميبود كه ما مشكلات فضائيمون را از آن حضرت سؤال ميكرديم. او ميگه انا اعلم بطرق السماء منكم بطرق الارض. من راههاي آسمانها را بلدم و ميدانم آنوقت اين شخص ميگه چند تا مو سر و صورت من دارد؟ ابن كواء پاميشه يك سؤالاتي از همين قبيل ميكنه. كساني كه پاي منبر علي بن ابيطالب بودند، يكي دو نفر اگر حالا لياقت سخنان علي را داشتند در خطبة شقشقيه وقتي مطالب مهمي را بيان ميكنه، يك نفر پاميشه حرف ميزنه، حضرت ميفرمايد شقشقة هدرت، ديگه حرف تمام شد، ديگه به درد شما اين حرفها نميخوره. اما امام عصر با مردماني در زماني امامت دارد و امامت ميكند كه اكثرا دانشمندان و شخصيتهاي باسواد چه دانشمندان علوم مادي باشد و چه دانشمندان علوم روحي و معنوي. لذا دعاهايي كه حضرت ميخواند و بيان كرده، شما در دعاهاي رجبيه نگاه كنيد، دعاهاي شعبانيه نگاه كنيد، دعاهايي كه در ماه رمضان رسيده، اگر دقت كنيد آنچه كه مربوط به امام عصر است آنها خيلي سطحش بالاست. هم در معرفت امام سطحش خيلي بالاست، هم در مسائل مختلف ديگر. مثلا همين دعاي
حضرت بقية الله ارواحنا فداه فرمودهاند كه لا فرق بينك و بينهم الا انهم عبادك و خلقك، اين جمله را شايد فلاسفة روز بخواهند توضيح بدهند يك كتاب علمي نوشته ميشه در اطراف همين چند كلمهاي كه من از اين دعا براتون عرض كردم. و لذا ايشان ميگه كه من ديدم يك دعاي خيلي سطح بالايي حضرت خوندند بعد از نماز كه من خواستم اين را يادداشت كنم، حفظش كنم، هميشه داشته باشم حضرت فرمود حالا من نميشناسم ايشان كيه، فرمود اين دعا را فقط امام حق داره بخونه. باز هم متوجه نشدم. بعد به من فرمودند كه چايي آوردي، چايي داري؟ گفتم آقا خوب شد گفتيد. چايي براي مسافرين گرما زدة خسته بعضي وقتها از همه چيز لازمتره. من اتفاقا چايي را فراموش كرده بودم. حضرت فرمودند چايي با من. رفتند بيرون يك چايي آوردند دم كرديم. اصلا چايي نبود. شيرين، معطر، لذت عجيبي از اين چايي ما برديم، با هم خورديم. بعد فرمود كه غذايي داري؟ گفتم نان و پنير دارم. گفتند كه من پنير نميخورم. اين دليل بر كراهت پنير نداره. به جهت اينكه شايد آنوقت حضرت پنير ميل نفرمودند. گفتم ماست هم داريم. يك قدري نان و ماست با هم خورديم و بعد من يك خورده ترديد پيدا كردم كه اين آقا كيه اينجا آمده در اين نيمة شب با من انس گرفته. خوشا به حال آنهايي كه ولو نشناسند، ولو نفهمند. يك لحظه با حجة ابن الحسن روبرو بشوند. گرش ببيني و دست از ترنچ بشناسي، روا بود كه ملامت كني زليخا را. آنهائي كه آقا را ديدند و شناختند، به خدا قسم بعدش ديوانه شدند. ديوانه نه مجنون، ديوانة عشق او، ديوانة محبت او، ديوانة الطاف و عنايات او شدند. ميگه با خودم فكر كردم اين آقا كيه؟ گفتم الان آقا امام زمان كجا هستند. فرمود الان توي خيمه نشستند. گفتم روز عرفه آقا كجا تشريف دارند، فرمودند در دامن كوه رحمت. جبل الرحمه. اين مطلب بعد ايشان به من فرمودند كه من پنجاه ريال سعودي به تو بدم تو براي پدر من يك عمرة مفرده انجام ميدي؟ گفتم اسم پدر شما چيه؟ فرمود سيد حسن. اسم خودتون آقا چيه؟ فرمود سيد مهدي (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) پول را گرفتم. اسم پدرشون را و اسم خودشون را يادداشت كردم. بعد از آقا سؤال كردم كه شب عرفه آيا امام زمان به خيمههاي حجاج تشريف ميآورند؟ فرمود به خيمة شما ميآيند چون شما شب عرفه روضة عمويم ابو الفضل العباس را ميخوانيد و به آن حضرت متوسل ميشيد. بعد هم به من فرمودند خوب من بايد برم. حركت كردند و از خيمه رفتند. من نشستم با خودم فكر كردم اين آقا كي بود با من اينطور فارسي صحبت ميكرد، اسم مرا برد، اسم پدرش حسنه، اسم خودش مهدي بود. اين كي بود. پا شدم خوب آن شب در عرفات كسي نبود. هر چه نگاه كردم نديدمش (قطع صداي نوار)
نشسته بوديم روحاني كاروانمون دفعة شروع كرد به روضة ابو الفضل العباس خوندن. من ديدم نه علامت درسته. منهم نشستم گريه كردم. يك چشمم به در خيمه است كه كي آقا وارد ميشوند و دارم اشك ميريزم. ديگه حوصلهام سر آمد. ديدم داره روضه تمام ميشه آقا تشريف نياوردند. پاشدم از در خيمه بيرون آمدم. ديدم آقا سرش را گذاشته به ديوار خيمه(قطع صداي نوار)
منهم سرم را گذاشتم اينطرف خيمه و با آن حضرت مشغول اشك ريختن شدم. ديگه تصرف در من شده بود. نتوانستم حركت كنم نه هم حرفي بزنم تا آقا تشريف بردند.
مطلبي كه اين وسط، خدا رحمت كنه اين مرحوم ميگفت، اين بود. ميگفت من عقائدم را وقتي كه احساس كردم اين يك مرد بزرگواري است، عقائدم را اظهار كردم به وليعصر ارواحنا فداه. دربارة خداشناسي گفتم آقا ما به اين دليل به اين دليل ميگوئيم خدائي هست. اينها را بد نيست انشاء الله دوستان دقت كنند. دلايل اثبات وجود خدا را از راه فطرت، از راه معمولي نظم عجيب عالم، از راه خلقت جهان آفرينش، ميگه يك مقدار كه صحبت كردم فرمودند خوب عقيدهاي داري. خوشا به حال آن كسي كه بهش امام زمان بگه خوب عقيدهاي داري. يك مطلبي را آقايون بگم زمان ما يك زماني شده كه با كمال تأسف، با كمال تأسف ما خدا را ميخواهيم از راه فلسفه و افكار بشري بشناسيم.
يك جملهاي را بهتون عرض كنم كه اكثر دوستان ما ميدونند. من اين را مكرر گفتم و بعضي ميگند از ابتكارات فكري توه ولي نه اين در آيات قرآن و در كتب لغت هست. يك فرق بين فلسفه و حكمت كه اكثرا فكر ميكنند فلسفه و حكمت يكيه. فلسفه در تمام كتب لغت نوشته شده كه شناخت حقايق اشيائه متكيا به افكار بشر. يعني از زمان سقراط و افلاطون و دانشمندان و فلاسفة يونان گرفته تا دانشمندان امروز. افكارشون را روي هم ريختند فلسفه را بوجود آوردند. ولي حكمت شناخت حقايق اشيائه بوسيلة وحي. به افكار بشري كاري نداره. فقط افكار بشري ظرفي است براي پذيرفتن حكمت. خداي تعالي در قرآن ميفرمايد و لقد آتينا القلمان الحكمه. ما به لقمان حكمت داديم. هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه. حكمت از طرف پروردگاره. اين فرق را متوجه باشيد كه فلسفه مسائلي است كه افكار بشر بوجود آورده حالا در مسائل مختلف. چه دربارة شناخت ذات مقدس پروردگار كه الهيات باشه و حقايق معنوي كه بخش الهيات باشه چه در مسائل و مطالب مادي و طبيعي كه بحث طبيعيات باشه و چه هم دربارة اخترشناسي و فلكشناسي كه بحث فلكيات فلسفه باشه. اينها همهاش چيزهايي است كه مردم با فكرشون درست كردند و يك مدت هم گذشته باز بهم خورده مثل اينكه در فلكيات و طبيعيات فلسفه اكثر يا همة مسائلش از بين رفته و مسئلة الهيات چون خدا از همه مظلومتره متأسفانه در ميان دانشگاهها باقي مانده. ولي حكمت. حكمت از جانب خداست.
شما به مرحلة خلوص در مراحل كمالات برسيد. چهل روز در مرحلة خلوص خودتون را خالص كنيد، اينجا امام عليه الصلاة و السلام و شايد رسول اكرم ميفرمايد من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه. كسي كه چهل روز خودش را خالص كنه براي خدا، البته خالص كردن براي خدا براي همه كس ميسر نيست. اين را بدانيد. چون هم اعمالش را بايد خالص كنه هم خودش را خالص كنه و خود خالص كردن خيلي مشكله. يعني الان به شما بگويند كه محبت غير خدا را نداشته باش. نميشه. الان اگر به شما بگند كه مثلا فرض كنيد جز ذات مقدس پروردگار و جز براي خدا هيچ فكري نكن و هيچ كاري نكن نميتونيد. يك مقدماتي دارد. يك مراحل كماليهاي است كه خوشبختانه اينها روي خيلي از افراد پياده شده و به مرحلة كمال هم بعضي رسيدهاند و انشاء الله دوستان به مرحلة كمالات كه انشاء الله يك فهرستي تصميم دارم اين شبها براي دوستان عزيزم بگم كه اگر عمل كنند به ان مرحلة خلوص و مرحلة اخلاص خواهند رسيد.
حكمت از جانب خداست. حكمت همان علمي است كه در روايات زياد آمده كه العلم نور يقذف الله في قلب من يشاء. علم يك نوري است كه خدا در دل كساني كه ميخواد آن را قرار ميده. يا من دل علي ذاته بذاته. بك عرفتك. خدايا بوسيلة تو من تو را شناختم. خدا با انسان حرف ميزنه و از طريق فلسفه خدا را نميشه شناخت. همانطوري كه محسوسات را نشد ما در گذشته بشناسيم. در گذشته محسوساتشون را نميتونستند بشناسند و به واقعيت نميرسيدند. يكي از محسوسات كرة زمين و منظومة شمسي و امثال اينهاست. خوب همه در زمان گذشته، در هيأت بطلميوس ميگفتند كه زمين يك جا ايستاده و همة افلاك دور زمين ميچرخه. كرويت زمين را نفهميده بودند. بعد فلسفة جديد آمد و همه را باطل كرد و مسئله را عوض كرد. در طبيعيات خيلي از مسائل عوض شده. در مسئلة زلزله، در مسائل مختلف كه مرحوم حاجي در منظومه و در كتابهاي مختلف اينها را نوشتهاند. دربارة خدا هم اين را بدونيد آقايون كه بشر وقتي كه نتونه در ماديات محسوس چشمش كه ميبينيد خوب اظهار نظر بكنه، در معقولات به طريق اولي، بايد حتما كمك الهي باشد.
حضرت موسي بن جعفر عليه الصلاة و السلام به هشام بن حكم ميفرمايند ان لله علي الناس حجتين. خدا براي مردم دو حجت داره. يكي حجت باطن يكي هم حجت ظاهر. حجت باطن عقله و حجت ظاهر انبياء و رسلند. عقل را بايد آنها راهنمائي كنند. نبايد عقل را فلسفة قديم فقط راهنمائي بكنه و لذا من به بعضي از دانشمندان كه خيلي متكي به فلسفة در شناخت حقايق مخصوصا معنويات هستند يك نامهاي نوشتم كه به خدا قسم اين مردم پاي سخنرانيهاي شما كه مينشينند چيزي استفاده نميكنند از خداشناسي، از حقايق. بيائيد و براي خدا آنطوري كه قرآن وارد شده و خدا را معرفي كرده، شما هم معرفي كنيد. آنطوري كه روايات معرفي كرده شما هم معرفي كنيد. قرآن ميفرمايد ان في خلق السماوات و الارض و اختلاف الليل و النهار لآيات لاولي الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا. خيلي راه دوري نميخواد بريد. به نظم وجود خودت، به نظم آسمانها به نظم زمين نگاه كن، خدا را ببين و خدا بشناس. انسان از راه باصطلاح حكمت به جائي ميرسه كه خدا را ميبينيه. ميگه يك مقدار عقايدم را به حضرت عرض كردم. عقايد همان دوراني كه، يك دانشمند نبود، من ايشان را ديده بودم. يك شخص معمولي بود. به آن پيرزن گفتند كه خدا را از كجا شناختي؟ دستش را از روي چرخ نخ ريسياش برداشت. گفت من اين را ميگردونم ميگرده. اگر دست من برداشته بشه اين نميگرده. اگر نيرو و علم و قدرت بي نهايت پروردگار نباشه، اين عالم بينهايت نميچرخه. بعد راجع به ولايت چيزهايي گفتند. راجع به ولايت هم كه مسئلة ولايت را ما غالبا اشتباه كرديم. ولايت را فكر ميكنيم كه محبتمون به خاندان عصمت و طهارت ولايته. نه. اينطور نيست. و لذا همين قدر كه دوست داشته باشيم خاندان عصمت را ولو هرچه گناه بكنيم، اين ديگه ولايت داريم و روز قيامت هم ميفرمايند كه بفرمائيد وارد بهشت بشيد چون ولايت خاندان عصمت را داريد. شايد دوستان من مرا بشناسند كه من در محبت به خاندان عصمت اگر نگند يك عده شايد بگند كه من زيادهروي ميكنم. اما در عين حال اين جمله را امشب بهتون بگم. يك دونه صفت رذيلة خيلي كوچك، اگر در وجودتون باشد ولو اينكه شيعة محكم و پا در جا، پابرجاي علي بن ابيطالب باشيد، توي بهشت راهتون نميدهند. يك صفت رذيلة كوچك، حسد، بخل، كينه. شما ميگيد عجب ما كه شنيده بوديم شيعيان علي بن ابيطالب روز قيامت دسته دسته وارد بهشت ميشوند. منهم قبول دارم و شفاعت هم ميكنند. اما بايد بيرون در بهشت بشينيد اين صفت رذيلهات را از خودت خارج بكني. شما ميگيد تصميم ميگيريم. نه با تصميم درست نميشه. بايد تزكية نفس بكنيد. قد افلح من زكيها كسي كه تزكية نفس بكنه ميتونه توي بهشت بره. آنجا ديگه جاي خدمتتون عرض شود كه بعضي از كارهايي كه در دنيا ميكنيم كه نيست. زمين آن همساية بهشتيمون را يك چند متر بگيريم به سر زمينمون بديم، ديوارمون را طوري بلند بكنيم كه همسايه اذيت باشه و حسادتها، كينه توزيها، دعواها، آنجا هم خداي تعالي بايد فورا يك دادگستري و نيروهاي انتظامي را بسيج كنه و همان گرفتاريهايي كه در دنيا داشتيم باز در بهشت داشته باشيم. نه آنجا آدم وارد ميكنند. آنجا افراد خودساخته وارد ميكنند. ولايت معنيش اينه كه با عشق و محبت ما بايد پيرو علي بن ابيطالب باشيم. گاهي هست انسان به خاطر منافعش پيروي از خاندان عصمت ميكنه اين مطيعه. گاهي محبت داره پيروي نميكنه، اينم محبه. اما ولي كه امروز در زيارت حضرت بقية الله خونديم كه يا مولاي انا مولاك. اي مولاي من من نوكر تو هستم، من دوست پر محبت تو هستم. من مطيع و فرمانبردار پر محبت تو هستم. مولاي انا مولاك. عارف باولاك و اخراك. اگر اينچنين شديم يعني يكي عقيدة فاسد را وارد بهشت نميكنند كه جاش هم حتي توي جهنمه. يكي هم افرادي را كه تزكية نفس نكردند، تزكية نفس نكردند. بايد حتما تزكية نفس بشه. حالا در دنيا راحتتره. خيلي ساده انجام ميشه. در عالم برزخ مشكل و در روز قيامت بسيار مشكل. بالاخره بايد اين كار را انجام بديد وارد بهشت بشيد. يعني خالص بشيد.
همين امروز از من سؤال ميكردند كه توي بهشت هم آيا حجاب براي خانمها هست يا نيست؟ خوب بعله حرفي است سؤالي است كه آنجا هم بايد حجاب داشته باشند يا نداشته باشند؟ من گفتم كه آنجا ديگه اين حرفها نيست كه جوانه سر كوچه بايسته شما جرأت نداشته باشيد كه دخترت با صورت باز از خونه بيرون بره. آنجا ديگه اين حرفها نيست. چون همه پاك، همه تزكيه شده، همه سالم. همه راحت، هيچ كس به هيچ كس كوچكترين نظر بدي نميتونه داشته باشه. لذا ولايتش را به اينصورت حضرت بقية الله ارواحنا فداه بيان كرد و حضرت تصديقش كرد. ما بايد در صراط مستقيم باشيم.
اين حضرت عبد العظيمي كه ما قدرش را نميدونيم و بايد يكي از ستارگان فروزان عالم ولايته، كه من كسي كه حضرت عبد العظيم را زيارت كنه كمن زار الحسين بكربلا. مثل كسي است كه سيد الشهدا را در كربلا زيارت كرده. كه من يك وقتي در عالم رؤيا سؤال كردم از يك آقايي. در عالم خواب بود كه ايشان از اولاد امام حسن مجتبي است. چرا گفتند زيارتش ثواب زيارت سيد الشهدا را داره؟ بايد بگن زيارتش ثواب زيارت امام حسن مجتبي را داره چون فرزند امام حسنه. حالا خوابه ديگه. بعنوان سندي عرض نميكنم. به من گفتند كه ايشان بر عزاي سيد الشهدا زياد اشك ميريخت، در مجالس عزا زياد گريه ميكرد. اگر كسي زياد بر سيد الشهدا گريه كنه يك تجربهاي هم يك نفري داشت، حالا معلوم نيست اين تجربه صددرصد باشه ولي خوب بعيد نيست كه اگر كسي يك سال صبح و شب بر سيد الشهدا گريه بكنه، سال تمام نميشه جز اينكه حضرت بقية الله را ملاقات ميكنه. و يكي دو نفر تجربه كرده بودند براي من نقل كردند. چرا بخاطر اينكه اين كاري است كه حضرت بقية الله خودش انجام ميده. هر صبح و شب طبق آن زيارتي كه از ناحية مقدسه نقل شده و لابكين عليك صباحا و مسائا. يا جدا اگر نبودم كه ياريت كنم هر صبح و شام گريه برايت ميكنم. حالا نميتونيم دائما گريه كنيم. ولي صبح شب. صبح بشين يك مقداري با خودت اگر زن و بچهات هم بتوني جمع كني دور و برت، يك چند جمله، همينهايي كه از منبريها شنيدهايد همينها را بگو و گريه بكن. به مقدار يك بال مگس اگر اين مژههاي تو از اشك چشمتتر بشه خداي تعالي ثوابهايي، حالا نميخوام رواياتش را عرض كنم، در اين كتاب پرواز روح من زياد اين روايات را در همان اوائل نقل كردم و دليلش هم آوردم كه درسته، حقيقت داره. اگر خودت تنها هستي بگو السلام عليك يا ابا عبد الله. متوجه قبر مقدس حضرت سيد الشهدا. بعد بگو قتلوك تو را كشتند و ما عرفوك. تو را نشناختند. يا ابا عبد الله آيا به تو آب ندادند، با لبهاي تشنه شهيدت كردند، همين جملات كافيه خدا ميدونه. اگر شما بخواهيد با سيد الشهدا در ارتباط باشيد، زيارت حسين بن علي مثل زيارت خداست در عرش. سيد الشهدا مطابق با صد حج و صد عمرة مقبوله خداي تعالي قرار داده. بعضي از روايات خيلي زيادتر گفتند.
اين ايام متعلق به حضرت سيد الشهداست، اربعين ابا عبد الله الحسين نزديكه. دلها را روانة حرم مطهرش بكنيد. حالا اگر مايليد برويم كنار آن قبر شش گوشه. اگر اهل حال هستيد و اهل توجه بيشتر، يك قدم بلندتري برداريد بريم كنار گودي قتلگاه. چراغها را ميخواهيد خاموش كنيد مانعي نداره. برويم كنار گودي قتلكاه آنجايي كه زينب كبري ايستاده بود. در آن بلندي ايستاده نگاه كرد اطرافش. فوجدهم مكبوب علي وجهه. يك وقت نگاهش افتاد ميان گودي. ديد برادر به رو به روي زمين افتاده. آمد بدن برادر را روي دست بلند كرد. صدا زد پروردگارا اين قرباني را از آل محمد قبول بفرما. بعد رو كرد به رسول اكرم كه يا ايها الرسول هذا حسينك مرمل بالدماء مقطع الاعضاء، اين كشتة فتاده به هامون حسين توست. اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست. خدايا به آبروي ابي عبد الله الحسين فرج امام زمان ما را برسان. الهي آمين. ما را از بهترين ياران و اصحابش قرار بده. الهي آمين. خدايا موانع ظهورش را برطرف بفرما. الهي آمين. خدايا او را در پناه خودت حفظ بفرما. الهي آمين. پروردگارا ما را از بهترين اصحاب و يارانش و از آنهايي كه نعت اهله في كتابك و قلت صفا كانهم بنيان مرصوص قرار بده. الهي آمين.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.