۲۵ ذی الحجه ۱۴۱۶ قمری – ۲۵ ارديبهشت ۱۳۷۵ شمسی- معجزه بودن قرآن مجید
فصاحت و بلاغت قرآن 25 ارديبهشت 1375
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله و السلام و الصلاة علي رسول الله و علي آله آل الله. لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. قل ان اجتمعت الجن و الانس علي ان يعطوا بمثل هذه القرآن لا يأتون بمثله و لو كانوا بعضهم بعضضهم ظهيرا.
خداوند متعال در اين آية شريفه ميفرمايد بگو اي پيغمبر اگر جن و انس جمع شوند، افكارشون را روي يكديگر بريزند و به يكديگر كمك كنند و پشت به پشت هم بدهند و بخواهند مثل اين قرآن را بياورند، نميتوانند. در اين آيه احتمال اينكه منظور از اعجاز، مربوط به آورندة قرآن باشد نيست كه در هفتة گذشته دربارهاش صحبت كرديم.
صريحا ميفرمايد اگر مثل قرآن را بخواهند بياورند، نميتوانند. مردم آن زمان همه عرب بودند. عرب فصيحي هم بودند. هر چه فعاليت كردند نتوانستند حتي يك سوره از مثل قرآن را بياورند. مگر اين قرآن چيه كه اين اندازه اهميت داره كه دانشمندان جن و انس همه اگر جمع بشوند و بخواهند مثل قرآن را بياورند، نميتوانند. با اينكه قرآن با همين حروفي كه در بين ما متداول است نوشته شده و با همين آيات و كلماتي كه در اختيار ما هست، نازل شده. ما در جواب عرض ميكنيم اگر يك مقدار دقت كنيم در مسائل مختلف قرآن، ميفهميم كه آوردن قرآن از ناحية بشر و يا جن و انس يك امر غير طبيعي و غير عاديست و بلكه معجزه است. به جهت اينكه در مرتبة اول فصاحت و بلاغت قرآن براي مردم اول و صدر اسلام اهميت داشته. مطالب ديگري كه بعدا بحث ميكنيم مربوط به زمان ماست و الاّ براي آن مردم صحتش هنوز واضح نشده بود.
فصاحت و بلاغت قرآن چي هست؟ من خيلي فارسي و خيلي روشن و واضح همانطوري كه خود قرآن هم ميفرمايد فلقد يسرنالقرآن بالذكر ما آسان داديم قرآن را براي اينكه مردم يادآوري بشوند. من هم خيلي ساده بيان ميكنم كه فصاحت چيست و بلاغت چيست. فصاحت يعني خوب حرف زدن. يعني كلمات را طوري تنظيم كردن كه شنونده از كلام انسان خوشش بياد، جذب بشه و در ضمن حرفها را هم بفهمد. ممكنه كه گاهي يك كلماتي گفته بشود كه بسيار سجع و قافيهاش مرتب باشه اما شما معنايش را نفهميد. ولي گاهي ميشود كه انسان طوري حرف ميزند كه هم ميفهمند مردم و هم زيبا صحبت كرده. مثلا در ضمن فارسي، كلمات فارسي، سعدي معروفه كه فصاحت در كلام داره. يعني از قبيل اين مثلا ميگويد هر نفسي كه فرو ميرود ممد حيات و چون بيرون آيد مفرح ذات، پس در هر نفس دو شكر لازم از دست و زبان كه برآيد كز عهدة شكرش بدرآيد؟ شما ببينيد اين كلام فصيحه. هم از نظر سجع و قافيه و نثر زيباست و هم معنا را خوب ميرسانه. اين مسئله را شما درجهاش را بالا ببريد تا جائي كه ديگه انسان نتواند مثل آن را بياورد. آيات زيادي در نظر هست. ولي متأسفانه چون ما زبان عربي را درست نميدانيم، آنطوري كه ممكن است بوستان و گلستان و اشعار سعدي ما را به وجد بياورد در خواندنش، يا بعضي از كتابها، بعضي از كتابها فصيحه. يعني انسان وقتي كه شروع ميكنه به خوندن نميتونه به زمين بگذارد اگر اهل مطالعه باشد، تا آن كتاب را تمام كنه. به مطلبش كاري ندارهها. ولي از نظر بيان و طرز قلم بقدري زيباست كه انسان آن را ادامه ميده.
قرآن از نظر فصاحت كه ما عرض كردم متأسفانه چون عرب نيستيم نميتوانيم اين فصاحت را درك كنيم. آنقدر جذابه، آنقدر فصيحه كه عربها وقتي كه قرآن را خود پيغمبر اكرم ميخوند و يا ائمة اطهار ميخوندند، وقتي اينها ميشنيدند آنقدر مجذوب ميشدند كه نميتوانستند عبور بكنند.
در يك تاريخي دارد وقتي امام سجاد قرآن ميخوند، سقاها كه از كنار منزل ايشان عبور ميكردند، زير آن مشك آب با همة سنگينياش ميماندند و ميايستادند كه اگر مثلا يك سوراخي بسيار ريزي اين مشك آب داشت كه قطره قطره ازش آب ميآمد، آنقدر اينها ميايستادند تا آب مشك تمام ميشد. يا پيغمبر اكرم وقتي كه در مسجد الحرام مينشست و قرآن ميخوند، عربهايي كه خيلي متعصب بودند در ميان گوششون پنبه ميكردند كه صداي پيغمبر را نشنوند. زيرا اگر ميشنيدند ممكن بود تحت تأثير قرار بگيرند. ما دربارة فصاحت و بلاغت قرآن زياد نميتونيم حرف بزنيم. اجمالا همة عربهامتوجه اين حقيقت شدند كه اين فصاحت در يك حد بسيار بالائي است. فصاحت مربوط به كلماته، مربوط به باصطلاح جملهبندي است باصطلاح شما. مربوط به طرز نوشتن و يا گفتنه.
اما بلاغت. بلاغت در حقيقت كلام را انسان طوري بگويد كه آنچه كه ميخواد بگه، طرف با كلام كم، زود بفهمه. اين شخص را ميگن بليغ. جوري صحبت بكنه كه طرف مطلب را زود بگيره. بعضيها هستند كه يك ساعت صحبت ميكنند ولي بالاخره طرف نميفهمه كه مطلب چي بود. شما حتي ممكنه در كارهاي معموليتون از يك نفر آدرس ميگيريد. او طوري آدرس را ميده كه احتياج به سؤال دومي نداشته باشيد. فورا متوجه آدرس بشيد. اما در مقابل يك نفر ممكنه به شما آدرس بده. آنقدر بپيچونه آدرس را كه شما بيشتر گم كنيد. يك نفر ممكنه يك مسئله را آنقدر بپيچانه كه شما ياد نگيريد و در مقابل يك نفري مسئله را آنچنون صريح بگه كه شما تعليم بگيريد.
بعضيها اقلاق در زبان دارند. يا لغتهايي را بكار ميبرند، چه در نوشتن و چه در گفتن كه اين لغتها نامأنوسه. يعني اهل زبان حتي نميفهمند. مثلا ممكنه كه لغت فارسي بسيار قديم را بعضيها در سخنانشون استخدام كنند، شما نفهميد. خيلي از گويندگان هستند كه اگر انسان يك ساعت هم با دقت پاي سخنانشون بنشيند، حرفهاي معمولي هم زدند، خيلي هم علمي نبوده، ولي انسان چيزي نميفهمه. اين شخص بليغ نيست يعني رسانندة كلام به طرف نيست.
و بعضي هستند نه. بعضي مطالب علمي بسيار عميق مهم را با بياني ساده كه خود قرآن در حد اعجاز اين كار را كرده، براي شنوندگان بيان كنه و همه زود مطالب را بفهمند كه متأسفانه اينجا يك مطلبي را عرض كنم. فرهنگ باصطلاح ما فعلا ما مردم ايران اينطوري هستيم قطعا اكثريتمون، كه هر كتابي را كه هيچ حرفي از مطالبش را نفهميديم يا سخنراني را كه نفهميديم، اين را بهتر و صاحب سخن را عالمتر از ديگران ميدانيم. و هر كلامي را ولو استفاده كنيم، ساده برامون بيان كردند، اين را عوامانه و يا نازل فكر ميكنيم. اين درست نيست. قرآن صريحا پيغمبران را وقتي كه ميخواد دربارهاشون صحبت كنه، حضرت موسي عليه السلام وقتي كه در آن نيمه شب، زنش دچار درد مخاص شد و در وسط بيابان، به زنش گفت كه تو در اينجا باش. من از آن دور يك نوري ميبينم. برم شايد آتشي بيارم براي تو كه وقتي وضع حمل كردي بتواني با او خودت را گرم كني. حركت كرد و آمد و رسيد به كوه طور. ديد درختي منور و خدا با او صحبت ميكنه و او را پيغمبرش قرار داد و دو تا معجزه هم به او عنايت كرد. در اينجا حضرت موسي چون پيغمبر شده، مأموريت فوق العادهاي متوجهش شد، از آيات استفاده ميشه ديگه از زن و بچهاش فراموش كرد. انسان در راه خدا بايد از همه چيز فراموش كنه. وقتي با خدا حرف ميزند، سخن با پروردگار ميگويد، ديگه به ياد هيچ چيز نباشه. خداي تعالي فرمود اذهبا الي فرعون انه طغي. بريد به طرف فرعون كه او طغيان كرده و با او با نرمي صحبت كنيد. شايد او هم برگردد به طرف خدا و توبه كند. اينها يعني حضرت موسي، حركت كرد با برادرش هارون آمد در دربار فرعون. وقتي رسيد به دربار فرعون از خداي تعالي خواست و از آيات استفاده ميشه كه در همان كوه طور خواست ولي ظاهرا براي اينجا خواسته. گفته رب اشرح لي صدري. خدايا اول به من شرح صدر بده. شرح صدر براي يك معلم، يك استاد، يك پيغمبر، امام بسيار لازمه. كه اگر هر چه اذيتش كنند، هر چه بي محبتي نسبت به او بكنند، او از پا درنياد. گفت رب اشرح لي صدري و يسرلي امري. خدايا اين امر مهمي را كه به من پيشنهاد كردي، اين را بر من آسان كن.
مهمترين چيزي كه اينجا ميخواستم عرض كنم و مربوط به بحث ما هست اينه كه عرض كرد به پروردگار، يفقهوا قولي. مردم حرف مرا بفهمند. حرفم را بفهمند. يك جوري صحبت نكنم كه نفهمند من چه گفتم. يفقهوا قولي. بعضيها ذاتيشونه كه طوري حرف ميزنند كه طرف هيچي نميفهمه. هر كس خواست كسي را راهنمايي كنه اول بايد فصاحت را و بعد هم بلاغت را تمرين كنه. يعني طوري حرف بزنه كه طرف از حرف زدن او خوشش بياد، جذب بشه و هم حرفش را طرف بفهمه. خيلي از حتي اشعار، آهنگها، سرودها هست كه انسان نميفهمه چي ميگن. حتي زبانهاي خارجي است. اما انسان گوش ميده. طوري اين تنظيم شده كه انسان را جذب ميكنه. وقتي كه هم فصاحت و هم بلاغت با يكديگر توأم شد اين ميشه كه هم جذب ميشن هم خوب مطلب را ميفهمند. قرآن يك همچين خصوصيتي داره آنهم در حد اعجاز. در حدي كه عربهاي آن زمان را به قبول كردن اين آية شريفه وادار كرد. يعني پذيرفتند كه قرآن در حد اعجاز فصاحت دارد، بلاغت دارد.
در فصاحت و بلاغتش حتي بعضي از ماديين، طبيعيها كه در آنوقت بودند، اعتقاد به طبيعت داشتند و خدا را قبول نداشتند، اينها گفتند كه ما ميريم قرارداد با هم بستند، دانشمند بودند، استاد ادبيات بودند. در زمان امام صادق چند نفرشون، هشام بن حكم نقل ميكنه، كه چند نفري از اينها تصميم گرفتند كه قرآن را تقسيم كنند بين خودشون و هر كدامي يك چهارم قرآن را از نظر فصاحت و بلاغت يك مطالبي كه خودشون گفته باشند، بياورند. اينها هم دانشمندان اديبي بودند. بعضيشون در ادبيات معروفند. اينها كه من در كتاب دو مقاله اين قضيه را نوشتم. اينها رفتند. يكسال هم مهلت داشتند و بنا شد يك سال ديگه يك چنين روزي در همين مكان جمع بشوند و نتايج كارهايشون را بگن. وقتي برگشتند هر كدام يك عذري آوردند. يكي گفت وقتي من رسيدم به اين آية شريفه كه خداي تعالي ميفرمايد از قول از زمان حضرت نوح كه از قول خودش كه فرمود و قيل يا ارض ابلغي مائك و يا سماء اقلعي. حالا اين از نظر كلام و ترجمه خيلي مطلب زياد مهم نيست آنطوري كه اينها را باصطلاح كاملا عاجز كنه. ولي از نظر فصاحت و بلاغت فوق العاده است كه يكي از علما مينويسد با اينكه اين آيه خيلي كوچكه، اما سي و پنج وجه از وجوه اعجاز علم بديع را در خودش گنجونده. كه اينها همهاش مطالب علمي است مربوط به شعر و شاعري و ادبيات و ذوق و اينها كه اكثر شماها شايد اصلا اين مطالب را نشنيده باشيد و نميخوام وقت شما را به اين موضوع بگيرم.
يا مثلا ديگري گفت وقتي من به اين آيه رسيدم لو كان آلهة الا الله لفسدتا عجيبه اين آية شريفه كه من يك وقتي فكر ميكردم دربارة اين آيه اگر بخوام يك كتاب بنويسم، شايد يك كتاب قطور چهارصد صفحهاي ميشه كه همة مطالب آن كتاب قطور چهارصد صفحهاي را خداي تعالي در اين يك جملة كوتاه قرار داده و خيلي هم واضح همه كس ميفهمند. يعني هر كس عربي بلد باشه ميفهمه. اظهار عجز كردند همة مردم عربي كه آن زمان بودند و مردم عربي كه الان هم دارند همين آيات را تلاوت ميكنند و مسلمانند و ميتوانند بهترين كتابها را از نظر ادبي بنويسند، اما در مثل قرآن خودشون را عاجز ميدونند.
بنابراين فصاحت و بلاغت در آن روزگار معجزه بوده تا جائي كه مثلا يكي از دانشمندان بزرگ اين مينويسد كه شما دربارة يك آيه از اين آيات قرآن فكر كنيد. و حال اينكه همة آيات اينطوره. در فصاحت آنقدر عجيبه كه مثلا خداي تعالي نقل ميكنه كه ما به مادر موسي وحي كرديم و اوحينا الي ام موسي ان ارضعي و اذا خفته عليه يلقي في اليم و لا تخافي و لا تحزني انا رادوه اليك و انا جاعلوه من المرسلين. ما به مادر موسي گفتيم كه بچه را شير بده، طبيعي باش. اگر يك وقتي كه ترسيدي بچه را ازت بگيرند و جلوي چشمت بكشند، بيندازش توي دريا. توي صندوقي بكن و او را در دريا بينداز. و لا تخافي نترس، محزون مباش، او را ما به تو برش ميگردونيم و او را از مرسلين قرارش ميديم. بخاطر دو خبر كه در اين آية شريفه هست، دو تا خبر هست. يكي اينكه حضرت موسي را خدا به مادرش برميگردونه، يكي هم او را از پيغمبران قرارش ميده. چون دو تا خبر توش هست، دو تا خبر از آينده توش هست كه خود اين يك معجزه است كه بعد توضيح ميدم
تمام جملات اين آية شريفه جفت جفت و دو تا دو تا آورده شده. مثلا دو تا واو دارد، دو تا فا دارد، دو تا فعل امر دارد، دو تا كلمة مثلا خوف دارد و لا تخافي ان خفت مثلا، مادة خوف دارد كه من عرض كردم، شرحش را در كتاب دو مقاله نوشتم ميتونيد مراجعه كنيد و هركدام هم اين كتاب، چون متأسفانه كميابه، نداريد از يكديگر لااقل اين مقدار را ياد بگيريد در ضمن اين دو هفتة گذشته، بحمدالله تحقيق كردم، سؤال كردم مراجعاتتون براي مسائل و احكامتون خوب بوده و انشاء الله از امتحان هم خوب بيرون خواهيد آمد و در ضمن ميتونيد اين مسئله را هم، اين مطلب را هم در ضمن مراجعاتتون به دوستانتون در ارتباط با احكام، اين را هم سؤال كنيد. اين آيه را ببينيد. خيلي جالبه. مثلا حساب بكنيد كسي كه يك كلامي را در يك قضيهاي داره نقل ميكنه، ديگه ملاحظة اين كلمات را اينجور نميكنه. حالا مطالب زيادي نوشتند كه من ميدونم هم شما را من اگر بخوام آنها را توضيح بدم خستهاتون ميكنم و هم هم براي شما اين مطالب زياد مفيد نيست. براي يك عرب اهل زبان، چرا بسيار مفيده. آنقدر اين كلام، يعني قرآن مجيد، اين سخن الهي، آنقدر فصاحت و بلاغت داره كه بعضي از دشمنان حتي يك كتابي هست بنام عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، در اينجا مطالبي نوشته شده كه از زبان غير مسلمانهاست. كه قرآن كلامي است مافوق كلام بشر.
و يكي از دانشمندان عصرمون كه عرب است، گفتند كه ميشود مثل قرآن را كسي بياره؟ او گفت قرآن يك برادر كوچكي دارد بنام نهج البلاغه. اگر شما توانستيد مثل نهج البلاغه را بياريد، بعد طمع كنيد به اينكه مثل قرآن را بياريد.
يكي ديگه از دانشمندان باز يك همچين سؤالي ازش كردند، غيرمسلمانها اين مطالب را گفتند، گفت كه يك خواهري داره قرآن، چون صحيفة سجاديه را خواهر قرآن ميدونند و نهج البلاغه را برادر قرآن ميدونند. و اسمش صحيفة سجاديه است. اگر شماتوانستيد حتي يك دعا از دعاهاي صحيفة سجاديه با آن حال و شور كه من گاهي فكر كردم اين دعاهاي، همين دعاهاي مناجات خمس عشر، اينها بعضيهاش آنچنان پر از علم و دانشه و پر از معرفت الهيه كه حساب نداره. شما مثل او را بياوريد تا طمع اينكه مثل قرآن را بتونيد بياريد داشته باشيد.
يادم نميره در مدينه يك وقتي با يكي از علماي مدينه و از مدرسين جامعه اسلامي مدينه، دانشگاه اسلامي مدينه، صحبت ميكردم. ايشان گفت كه من به اعجاز صحيفة سجاديه پي بردم. حتي تعبير اعجاز ميكرد. ميگفت امام سجاد عليه الصلاة و السلام در ضمن دعا فرموده اللهم امج مياههم بالوبا. خدايا آب اين كفار را، دشمنان دين را با ميكروب وبا آلوده كن. دعا داره امام سجاد ميكنه. نفرين ميكنه دشمنان را اما يك مطلب مهم علمي كه امروز فهميدند از كلام امام سجاد كه اگر ميگفت خدايا طاعون را مثلا در آبشون مخلوط كن زياد مهم نبود. همه ميدانيم يعني در عصر ما كه بعد از كشف ميكروب كه اروپائيها معتقدند كه ميكروب حدود صد و چند ساله كه كشف شده، يا سلول، يا سلول واحد و چيزهايي كه به اسم ميكروب و يك سلولي هستند و ميكروبها، اينها، صد و چند ساله كشف شده بوسيلة آن شخص بنام مندل كه حالا اين بحثها را من نميخوام عرض كنم. امام سجاد در هزار و سيصد سال قبل، متوجه ميكروب وبا بوده، متوجه راه سرايت ميكروب وبا كه بوسيلة آب است بوده و در ضمن دعا و نفرين به دشمنان اين جمله را فرموده است.
منظورم اين بود كه كلمات خاندان عصمت را، سخنان علي بن ابيطالب را نميتوانند مثلش را بيان كنند. من در اين كتاب اتحاد و دوستي، اولي كه هنوز طلبهاي بودم و اين اولين اثر من بود، من برخورد كردم به يك كتابي بنام آئين دوست يابي كه يك شخص آمريكايي نوشته بود دربارة دوست يابي، يعني بوسيلة اين اعمال انسان ميتونه دوستان بيشتري پيدا بكنه. شش موضوع را مطرح كرده بود. بعد از اينكه اين كتاب چون نه مرتبه به فارسي ترجمه شده، زياد شايد در اختيار باشه. در مقدمهاش نوشته بود كه من تمام كتابخانهها را زير و رو كردم، مطالعه كردم و بعد از زحمات زياد به اين شش موضوع دست يافتم كه شش مسئلة وسيلة جلب دوستان، من در آنوقت با اينكه نه هنوز سنم ايجاب ميكرد كه خيلي كتاب مطالعه كرده باشم، نه كتابي آنچنان كه او در اختيارش بود، در اختيارم بود؛ همانجا توي ذهنم آمد كه اين شش موضوعي كه ايشان گفته، بهترش را ما داريم و بعلاوه تعدادي هم بيشتر از اين شش موضوع در ضمن كتابهايي كه تابحال من مطالعه كردم در كتب اسلامي ديده ميشه. لذا اگر نگاه كنيد در كتاب اتحاد و دوستي موضوع بحث من اينه كه ما سي و دو موضوع براي جلب دوستان از روايات پيدا كرديم. او شش موضوع پيدا كرده بود. و لذا ولي متأسفانه ما هميشه غربزدگي در همه چيزمون، حتي در مطالعة كتابهامون و در علممون تأثير دارد. من اون وقتي كه آن كتاب را ميديدم، در مقدمهاش نوشته شده بود ناشرش اين مقدمه را نوشته بود كه تابحال از اين كتاب چند ميليون به چاپ رسيده و نه مرتبه در ايران ترجمه شده. ولي از اين كتاب يعني از اين مطالب كه توي اين كتاب هست كه توي اكثر كتابهاي ما هم هست، توي روايات هم هست و توي قرآن، همهاش هست، هيچ استقبالي همين مردم مسلمان ايران نميكنند باندازهاي كه از آن كتاب استقبال كردند.
بهرحال اين يك مقايسة خيلي ساده با كلمات خاندان عصمت و طهارت، تا چه برسد با قرآن. حدود شايد ده صفحه اين دانشمند آمريكايي در اين كتاب آئين دوستيابي دربارة اينكه چگونه صحبت بكنيم تا مردم جذب بشوند. قرآن با يك كلمه، و قولوا للناس حسنا، مطلب را تمام كرده. ببينيد هم كوتاه، هم شما خوب ميفهميد، با مردم خوب صحبت كنيد، نيكو صحبت كنيد. و قولوا للناس حسنا. ببينيد سه كلمه. اين سه كلمه را اگر شما بگذاريد در مقابل آن ده صفحهاي كه او نوشته به مسئلة فصاحت و بلاغت. فصاحت و بلاغت اين تأثير را داره كه هم ساده مطلب را ميگه، هم مطالب علمي را ميگه، هم زود به دل مينشينه و هم خوب بيان ميكنه كه جذاب باشه. اين خلاصة معناي فصاحت و بلاغته و اگر تمام مردم دنيا جمع بشوند بخواهند مثل قرآن، حتي ميدونيد هر كاري را انسان با سرمشق آسانتر ميتونه انجام بده. سرمشقي مثلا به شما يك خطاط داده باشه، شما ممكنه در اولين دفعه نتونيد، در دومين دفعه نتونيد، در ماه اول نتونيد مثل خط او را بنويسيد، در سال اول حتي نتونيد، بالاخره اگر روي همين يك كار بسيار كار كنيد، عين خط او را خواهيد نوشت. اما قرآن. در فصاحت و بلاغت خداي تعالي سرمشق داده. ميگه اينجوري نميتونيد. نه اينكه سال اول و دوم نتوانستند. نه اينكه در صد سال اول و صد سال دوم نتوانستند. در هزار سال اول هم نتوانستند. اينهمه انسان، اينهمه باسواد، اينهمه استادان دانشگاههاي مختلف دنيا در ادبيات و در فصاحت و بلاغت نتوانستند علاوه در مقابلش هم تعظيم كردند. همين سعدي كه اينهمه فصيح و بليغه، در ميان شعرا سعدي فصاحتش بيشتر از بقيه است. در ميان باز شعرا، ملاي رومي بليغتره و حافظ هم بليغه هم فصيحه. يعني هم كلامش خوب ادا شده، زيبا گفته، و هم مطلب را رسونده. ولي در عين حال همينها در مقابل قرآن اين تعظيم را ميكنند كه حافظ، حافظ جميع قرآنه، سعدي اشعار زيادي دربارة قرآن گفته. ملاي رومي در مثنوي آنقدر از قرآن حرف زده كه از چيز ديگري حرف نزده. در عين اينكه هر كدامشون يك انحرافاتي از صراط مستقيم دارند كه من تأييد نكرده باشم صددرصد و پاكتر از همهاشون شايد ديوان حافظ باشه، در عين حال از نظر فصاحت و بلاغت من دارم عرض ميكنم. و تمام اينها مسلمان بودند. تمام شعراي خوب عالم بشريت مسلمان بودند. و در مقابل قرآن تعظيم كردند. در مقابل، يعني آنها چون تخصصشون فصاحت و بلاغت بوده، تخصصشون خوب گفتن و واضح گفتن و اينها بوده.
اما بعضيها، اينها بلاغت ندارند، فصاحت ندارند، نميتونند حرف را جالب بزنند. حتي تن صدا در فصاحت تأثير داره. فصاحت و بلاغتش به حدي است كه همه را مجذوب ميكند و همه در مقابل اعجازش كرنش ميكنند.
اميدواريم خداي تعالي به ما توفيق فهميدن الفاظ و معاني و حقايق قرآن را عنايت بفرمايد. اين مطلب و درس امروز، انشاء الله خوب ياد بگيريد و اميدواريم هر چي هم ميتونيد دربارهاش تحقيق كنيد. حتي از كتابهايي كه در اين خصوص چيزي نوشته تا مطالب ديگري كه مربوط به اعجاز قرآن كه امروز براي ما هم معجزيت دارد، انشاء الله در هفتههاي آينده براتون عرض كنم. راجع به دفترها كه شايد خانمها بگن خوب چطور شد دفترهاي ما؟ ما هفتة گذشته كه عيد غدير بود در مشهد بوديم، جاتون خالي، مجلس باشكوهي در كانون بحث و انتقاد ديني تشكيل شد و حدودا شايد متجاوز از پنجاه حديث از كتب اهل سنت در ضمن اينكه بسيار دوستان اشعار خوبي خوندند و سرودهاي خوبي خونده شد، حدود پنجاه حديث از كتب اهل سنت براي دوستان علي بن ابيطالب مربوط به عيد غدير خونديم و در بين مورد الطافي هم دوستان واقع شدند و يكي از علماي اهل سنت كه خودش يك چيزهايي،مطالبي نقل كرد كه من خيلي شرمنده شدم، دربارة عيد غدير مطالبي گفت. يكي از علماي معروف و كسي است كه داراي حوزة علميه است در تركمن صحرا و حتي گفت كه به من البته اون جمله را من نميتونم بگم، چون خيلي مربوط به من ميشه و من در خودم اين لياقت را احساس نميكنم، ولي اجمالا از ناحية مقدس حضرت رضا صلواة الله عليه، ناحية مقدسة حضرت رضا صلواة الله عليه بهش و فاطمة زهرا، سه شب فاطمة زهرا به خوابش ميآد و بهش ميفرمايد برو پيش فرزندم علي بن موسي الرضا و ايشون هم پا ميشه ميآد. در بيداري ميگه ديدم حضرت رضا از توي ضريح تشريف آوردند و به من دستوري دادند كه از اينجاش عرض نميكنم، ولو توي آن جمعيت گفت ولي من نبايد اين را عرض كنم، و بحمدالله، نگفت كه من شيعه شدم ولي ديگه از اين نزديكتر نميشد و علتش هم اينه كه در آن محلي كه هست نميتونه اظهار بكنه و بحمد الله در هفتة گذشته مجلس بسيار خوب بود. شايد بعضي از خانمها كه آنجا بودند، توي مجلس اينجا هم باشند آنها ميدانند كه مبالغه من انشاء الله نميكنم و حتي كمتر هم از آنچه كه بوده عرض كردم. لذا ما در اين دو هفته نرسيديم به دفترها. البته يك مقداري از كارهاش انجام شد ولي يك مقداريش مونده. كوشش ميكنيم اگر موفق بشويم تا هفتة آينده دفترهاتون را بهتون برسونيم. اگرم نشد باز هفتههاي زيادي ما در پيش داريم. شماهم كه كارتون را مشغوليد و به دفترتون زياد كاري نداريد. اگر چيزي هم، خوابي، حالي چيزي داشتيد، بعد در آن دفتر كه به دستتون رسيد پاكنويس كنيد.
و اما مسئلهاي كه زياد چون پرسش شده و من عرض ميكنم و من جدي اين را ميگم، با اينكه خلاف اظهار محبت شماهاست، من بعنوان مرجع تقليد نه ميخوام و نه خواستم و نه آماده هستم كه معرفي بشوم. در عين اينكه اين را هم بهتون عرض كنم، در عين اينكه شايد سؤالاتي كه توي كانون بحث و انتقاد ديني ظرف سي و چهار سال جواب گفتيم، كمتر از آنچه كه در كتاب توضيح المسائل نوشته شده از نظر تحقيق نبوده و بحمد الله همه را جواب گفتيم. حدود، شايد چند سال قبل، دو سال قبل كه آمارگيري ميكرديم، هفتاد هزار سؤال را جواب داديم و زياد مسئله مهم نيست كه من بخوام در اين وضعم، در اين، ولي خوب بحمد الله علما مراجع زيادند. متخصصين علم فقه و فتوا، در قم در نجف هستند و لذا اين جهت را من اگر انجام ندهم و به اين كاري كه تخصصمون در اين هست بپردازم، امام عصر ارواحنا فداه راضيتره و من نه از كسي وحشت دارم و نه از حرف مردم ميترسم، نه از هيچي از اين حرفها، فقط و فقط ميخوام وظيفهام را انجام بدم. لذا از شماها تقاضا ميكنم به اين عنوان، كه الان هم سر راه متأسفانه يك خانمي اين سؤال را كرد كه از تو تقليد بكنيم و از شما مرجع تقليد ما باشيد، اين حرفها را من تقاضا ميكنم از دوستان كنار بگذارند و كساني كه پائينتر از مرحلة صراط مستقيمند، احكامشون را ميخوان تقليد بكنند، از يكي از اين مراجع قم يا نجف تقليد بكنند انشاء الله. چون من تعيين نميكنم. اينهم منظورتون باشه. علت ايني كه من تعيين نميكنم، چون با اين آقايون ما وقتي هم مباحثه بوديم و در قم بودم، همدرس باصطلاح بوديم، آن وقتشون را نميشه با حالاشون مقايسه كرد و الانشون را هم من باهاشون معاشر نبودم. چون مهم قضيه اين است كه تزكية نفس كرده باشند، مخالفا لهواه، مطيعا لامر مولاه، ولي مثل مرحوم آية الله بروجردي و مرحوم حضرت امام و مرحوم آية الله گلپايگاني و آية الله اراكي چون در زمان ما، وقتي كه ما آنجا طلبه بوديم بودند و ما ميديديم كه اهل تزكية نفسند، لذا آنها را من توصيه ميكردم، ولي الان هيچكس را توصيه نميكنم. انشاء الله همهاشون اهل تزكية نفس هستند. الاّ مقام معظم رهبري كه باز با ايشان من در مشهد محشور بودم و در مسائل سياسي و حكومتي و اجتماعي بايد حتما از ايشون تقليد بكنيم. همه حتي علما هم بايد از ايشان پيروي بكنند. اما در مسائل عبادي، همانطوري كه در اول اين خلاصة توضيح المسائل نوشته شده، در مسائل عبادي شما از هر مجتهد مطلقي كه جامع الشرايط باشه ميتونيد تقليد بكنيد.
و امّا لابد يكي ممكنه سؤال بكنه مخصوصا اينهايي كه تازه با برنامههاي ما آشنا شدند، كه اين كتاب پس چيه؟ اين كتاب اولا هنوز چاپ نشده. بعد هم تمام كتابهاي توضيح المسائل، آن را نه من خودم، جمعي از دوستانم، توضيح المسائلها را جمع كردند و آني كه احوط اقواله، يعني عمل به احتياطه در واقع، شما در اول توضيح المسائل هم كه نگاه كنيد ميبينيد نوشته شده، كه انسان يا بايد مقلد باشه يا مجتهد باشه يا محتاط. محتاط يعني همة فتواهاي علما را جمع كنه، هر كدامش كه مشكلتره، آن را انجام بده. اين ميشه محتاط. مثلا بعضي از علما ميگن تسبيحات اربعه يعني سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر در ركعت سوم و چهارم يك مرتبه واجبه، بعضيها ميگن سه مرتبه. شما توي اين كتاب نوشته سه مرتبه بگيد و يا مثلا شما سه مرتبه بگيد عمل به احتياط. يعني هموني كه ميگه يك مرتبه بگيد، قولش را انجام داديد و هم آني كه ميگه سه مرتبه بگيد.
بنابراين عمل به احتياطه اينه نوشته شده و اين اكثرش با نظر شخصي خودم كه خودم عمل ميكنم موافق نباشه، خيلي گفتههاي خود من آسونتر از ايني است كه اينجا نوشته شده. و لذا اين را گفتيم براي اينكه كسي كه در صراط مستقيمه بايد كمال احتياط را بكنه و با احتياط جلو بره. ما در عين اينكه مثلا شايد يكي از مسائلي كه مربوط به شماهاست عرض كنم، مثلا فرض كنيد وجه و كفين براي باز گذاشتن از طرف زن جايزه. يا حتي با مانتو مثلا زن جلوي مرد باشه، اين اگر خوب پوشيده باشه، موهاش معلوم نباشه، جايي از بدنش معلوم نباشه، اين اشكالي از نظر شرعي نداره. ولي اين را بدونيد. كسي كه در راه تزكية نفس هست، اين حتي اگر بتونه سر سوزني از بدنش را نشون نده بهتره، حجم بدنش را نشون نده بهتره. و الا ممكنه حجم بدن او را يك كسي ببينه، يك مردي ببينه، مريض باشه و به گناه بيفته و يا صورت او را ببينه مردي و مريض باشه و به گناه بيفته واكنش گناه او، چون شما سببش شديد، اين ممكنه در پيشرفت روحي شما مؤثر باشه. لذا بعضيها خوب سرتاپا پوشيدهاند و هيچوقت هم من منعشون نكردم و بعضيها صورتهايشون بازه. باز ميگم شايد خوب جوري حركت ميكنند كه كسي نميبيندشون. البته بدون چادر چون حجم بدن را مردها ميفهمند كه چقدر، حتي بدتر از صورت باز بودنه، اين را ما توي شاگردان نبايد داشته باشيم. آنهايي كه بيرون با مانتو حركت ميكنند و توي مجلس ما با چادر ميآيند، من ازشون راضي نيستم و از اين ساعت اگر در تمام موارد چادر نداشته باشند، چون ميدونم كه موفقيت ندارند براي كمالات روحي، ازشون تقاضا داريم كه در جلسة ما شركت نكنند.
بهرحال اين دو مطلب را هم عرض كردم خدمتتون. لذا شماها ببينيد خانوادهاتون از كي تقليد ميكنه. چون خود اون همبستگي در خانواده، مخصوصا در تقليد خيلي مهمه، شما هم از همون تقليد كنيد. انشاء الله اعمالتون صحيحه و از مرحلة صراط مستقيم هر كس رسيد به بالا، اينها بايد انشاء الله كوشش بكنند همينطوري كه مثال زدم عمل به احتياط بكنند و كوشش بكنند كه كوچكترين لغزشي خداي نكرده براي خودشون يا براي اطرافيانشون بوجود نياد.
و عيد غدير خم را در مرحلة اول، چون ما عيد نوروز را به سيزده روز ميگيريم، عيد غدير را حتما بايد دوازده روز، تا اول محرم عيد داشته باشيم، به همهاتون تبريك عرض ميكنم. اميدواريم زير ساية حجة ابن الحسن ارواحنا فداه موفق باشيد و اين عيد عظيم بر همهاتون مبارك باشه و اما در يكي يعني شايد اول كسي است كه در ميان آقايان از كساني كه اهل تزكيه نفسند، بنام آقاي يوسفي، ديروز فوت كردند. البته تازه تشريف آورده بودند در همين تهران. مردي من در استقامت و پابرجائي مثل او كم ديدم. خانم امداديان الان به من خبر دادند كه ميگفتند ايشان هم تعريف ميكردند و خود من هم در آن هفتة قبل از عيد غدير ايشان توي مجلس بود. با اينكه دو دفعه قلبش را عمل كرده بودند خودش به من وقتي آمد پيش من اين مرحوم، به من گفتش كه من فلاني تا دو سه ماه ديگه ميميرم و زود به من برنامة توبه و برنامههاي تزكية نفس را بديد. ببينيد خانمها آنهايي كه با اينكه ميدانند ميميرند، حالا من كه البته بهش گفتم تو انشاء الله هستي، ولي خوب ايشان گفت كه به من مرحلة تزكية نفس را بديد كه من زودتر انجام بدم. مرحلة توبهاش را گذروند و تازه وارد مرحلة استقامت شده بود كه ايشان ميگفتند ديروز من بالاي سرش بودم. تا آخرين لحظه ايشان حرف ميزد، روحيهاش از دست نرفته بود و استقامتش هم آنطوري كه معلومه بحمدالله از دست نداده بود و مرد بسيار منور، و خودش و دخترش كه من اگر دخترشون توي مجلس ظاهرا نيستند، اينطوري كه خانم امداديان گفتند، رفتند به آمل چون اهل آمل بودند، براي دفن اين مرحوم و خوب شايد خبرش به ايشان برسه. من به ايشان تسليت عرض ميكنم و روح او را، من كمتر اين حرف را براي هر كسي ميزنم، روح او را الان آزاد ميبينم و انشاء الله اميدواريم كه تمام مراحل تزكية نفس را، چون اين روايت داره. خدا به او يك جا عنايت كرده باشه. حالا همينطور كه من اينجا نشستم و شما نشستيد، يك حمد و سه قل هو الله براي اين مرحوم بخوانيد. اميدواريم خداي تعالي شماها را در ثواب شريك بگردانه.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.