۱۰ محرم ۱۴۱۷ قمری – ۷ خرداد ۱۳۷۵ شمسی – شب عاشورا
@ متن سخنراني 10 محرم 1417 مصادف با 7 خرداد 1375 و 27 مي 1996
1- خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَاسِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِاللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
2- عبارت قرآني آغازين (بقره/155-157)
«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ، الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»([1])
3- عرض تسليت به محضر امام زمان ارواحنا فداهبه مناسبت شهادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام
«آجَرَكَ اللهُ فِي مُصِيبَةِ جَدِّكَ اَبِي عَبْدِ اللهِ الْحُسَينِ. يَا بَقِيَّةَاللهِ آجَرَكَ اللهُ.إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»
«يَا اَبَاعَبْدِ اللهِ لَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اللهُ اُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ وَ رَضِيَتْ بِهِ يَا اَبَا عَبْدِ اللهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةِ وَ جَلَّتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنَا وَ عَلَي جَمِيعِ اَهْلِ الْاِسْلَامِ»
آقاجان يا حسينبنعلي! بر ما سخت است كه بشنويم قدر تو را نشناختند، با لبان تشنه تو را كشتند. علي ابن موسي الرضا فرمود: شب و روز عاشورا دوستان ما، ما اهل بيت و دوستان ما، آرام نداريم. الان حالي امام زمان چه گذشت. يا بقيةالله، يا صاحب الزمان! اين شيعيان و محبين شما هستند كه اينطور براي جدت ابيعبداللهالحسين اشك ميريزند. چراغها را يك خردهاي تخفيف بدهيد، يك دانه از چراغها روشن باشد، يك حال عزايي به خودمان بگيريم.
4- ارزش گريه و اظهار محبت به سيدالشهداء عليه السلام
من امشب ميخواهم شما را ببرم در خيمههاي ابيعبداللهالحسين. يكي دو جمله مطالبي عرض كنم كه شما اميدوار بشويد، قدر خودتان را بدانيد. همين امروز مطالعه ميكردم در كتاب بحار الانوار، مرحوم مجلسي نوشته كه شخصي در شب عاشورا در منبر گفت كه اگر كسي به قدر بال مگسي بر ابيعبداللهالحسين اشك بريزد، خداي تعالي تمام گناهانش را ميبخشد. ايشان نوشتهاند كه يكي از افراد جاهلي كه ادعاي علم و دانش ميكرد، چون اين مضمون در روايات هست، و او بي جهت ادعاي علم ميكرد، گفت: من اين حرف را قبول ندارم. انسان يك عمر گناه بكند بعد با يك قطره اشك در شب يا روز عاشورا گناهانش بخشيده بشود. خود اين شخص نقل ميكند كه من رفتم خانه خوابيدم. ديدم صحراي محشر است، مردم در فشار عجيبي قرار گرفتهاند. بخصوص بر من تشنگي عجيب فشار آورده. هر كجا گشتم ديدم آبي پيدا نميكنم. اما يك حوض بزرگي در كنارش دو تا مرد و يك زن ايستادهاند. احساس كردم آن يكي پيغمبر اكرم است، آن ديگري علي ابن ابيطالب است و اين خانم، فاطمة زهرا سلام الله عليهااست. رفتم خدمت فاطمة زهرا. گفتم: بيبي تشنهام. حضرت زهرا فرمودند: تو كه منكر فضيلت فضائل گرية بر فرزند عزيزم ابيعبداللهالحسيني. شما خيال كرديد اظهار محبت به محبوب خدا كم اجر دارد.
5- مقايسه حسينيها و عمر سعديها در شب عاشوراء و علت اينكه چرا بنياميه روز عاشوراء را مبارك ميدانند
من زياد مصائب را شنيدهايم. مصيبتها را چون زياد شنيدهايم برايمان عادي شده. و الا فكر نكيند همين امشب با اينكه هنوز مصيبتي شروع به آن صورت نشده. حضرت ابيعبداللهالحسين امشب برنامههايي دارد. يكي از برنامههايشان اين است كه عبادت كنند، آن شخص گفت: من رفتم كنار خيمههاي ابيعبدالله ديدم اصحاب ابيعبدالله يك عده مشغول نماز شباند، يك عده مشغول قرآن خواندن هستند، يك عده مشغول ذكر خدا هستند، از آنطرف رفتم كنار خيمههاي عمر سعد؛ ديدم مشغول آهنگ زدن و رقاصي و خنده و مشغول دنيا و فكر دربارة دنيا و اينكه فردا كه اين معركه تمام شد ما نزد عمر سعد يا نزد ابن زياد چه ارزشي پيدا ميكنيم و امثال اينها. از امام سؤال شد كه چرا روز عاشورا را بني اميه روز مباركي دانستهاند؟ فرمود: بخاطر اينكه هر يك از اينها كه رفتند نزد يزيد يا ابن زياد، به اينها يك چيزي، يك مختصري پولي به آنها داده شد. اينها فكر كردند آغاز بركت از امروز است. اصحاب عمر سعد نه نمازي خواندند آن شب، نه عبادتي كردند. اصحاب ابيعبداللهالحسين تا صبح با انس با پروردگار مشغول بودند.
Cشب عاشوراء، شب انتخاب است
من اين دو تا جمعيت را برايتان يك مقداري توضيح ميدهم طبق روايات، تا انشاءالله امشب تصميم نهائيمان را بگيريم. ما چهكاره هستيم؟ با كدام دسته هستيم؟ با چه جمعيتي در ارتباط خواهيم بود؟ شب اول قبر ما را با كدام دسته، با كدام جمعيت قرار ميدهند؟ بياييم و امشب با خودمان، وجدانمان را قاضي قرار بدهيم. هيچكس از درون شما اطلاع ندارد. آمدهايد روي فرش ابيعبداللهالحسين نشستهايد. در روايت هست هر كجا كه مجلس عزا براي سيدالشهداء ترتيب داده ميشود، آنجا حرم سيد الشهداء است. شما در حرم ابيعبدالله نشستهايد.
cاصحاب سيدالشهداء عليه السلامدر صبح عاشوراء تماماً از اولياء خدا بودند
در خيمة حسينبنعلي نشستهايد. اين دسته امشب مشغول عبادتاند. گاهي هم كه با هم صحبت ميكنند، صحبت از بهشت و وعدههاي بهشتي و فردا با حورالعين مرتبطاند و فردا با ائمة اطهار، پيغمبر اكرم محشورند و آن شب كه به پايان رسيد آنها با يك حال عجيبي شب را به صبح آوردند. شما فكر نكنيد ناراحت بودند، خوابشان از غصة اينكه فردا كشته ميشوند، نميبرد. به خدا قسم! اينطور نيست. از شوق اينكه چرا امشب خورشيد دير دارد طلوع ميكند. از جوان سيزده سالهشان گرفته. وقتي كه امشب ابيعبداللهالحسين پرسيد از قاسمبنالحسن كه مرگ در ذائقهات چگونه است، تا نرسيد به اين مقام و به اين كمال، متوجه كلام قاسمبنالحسن نميشويد. عرض كرد: «اَحْلَي مِنَ الْعَسَلِ». مرگ براي من از عسل شيرينتر است. نه بخاطر اينكه به او در دنيا بد گذشته بود، نه؛ در دامن ابيعبداللهالحسين بر كسي بد نميگذرد. هيچوقت حزني در دلش پيدا نشده بود. اما در آن سن از اولياء خدا شده بود كه «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»([2]) «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ»([3]). تمناي مرگ ميكنند، تمناي اينكه از اين زندان دنيا نجات پيدا كنند، ميكنند. همهشان اينطور بودند.
آن شخص با آن يكي ديگر داشت امشب شوخي ميكرد. آن يكي مرحلهاش پايينتر بود. گفت: امشب شب شوخي نيست. گفت: من در عمرم شوخي نكردهام. امشب، خوشحالم ميبينم فردا شب اين موقع در كنار پيغمبر اكرم هستم، در كنار علي ابن ابيطالب هستم، چرا خوشحال نباشم؟ اينها اينطور بودند.
cعمر سعديها فقط به دنياي بيارزش فكر ميكنند
آن طرفيها به فكر جاه و مقام و رياست و كه گفت: «اَ أَتْرُكُ مُلْكَ الرَّيِّ وَ الرَّيُّ مُنْيَتِي»([4]). من ملك ري را ترك كنم؟! استانداري ملك ري را من از دست بدهم و اين آرزوي من بوده. تنها آرزويي كه من داشتم، عمر سعد گفته اين بوده است كه برود در مثلاً ري حكومت كند. كه صبح فردا حضرت ابيعبداللهالحسين به او فرمود كه تو از گندم ري هم نخواهي خورد. گفت: ما جويش را هم بخوريم برايمان كافي است. اينجور حيواني بود عمر سعد.
Cما حسيني هستيم يا عمر سعدي؟
حالا شما بنشينيد خودتان قاضي خودتان باشيد. از مني كه اينجا نشستهام بايد اين فكر را بكنم تا شما كه آنجا نشستهايد. ما آيا از اصحاب ابيعبداللهايم يا از اصحاب عمر سعد؟ اگر خداي نكرده اهل گناه باشيد، اهل معصيت باشيد، نه يك امشب تنها.
cدر شب عاشوراء تمام عالَم اعم از جماد، نبات، حيوان و انسان و غير آن محزون است و «يا حسين» ميگويد
امشب كه انسانهاي كرة زمين همه محزوناند. شب عاشورا را فكر نكنيد، يكي از علما ميگويد: من در يك بياباني بودم، تاريخ از دستم در رفت. نفهميدم تاريخ كي است؟ يك شب ديدم خيلي دلم گرفته، قلبم خيلي محزون است. رفتم گوشة بياباني مشغول گريه كردن شدم. ديدم حيوانات مختلفي آمدهاند سرشان را روي زمين گذاشتهاند دارند گريه ميكنند. يك دفعه يادم آمد ماه محرم است، امشب شب عاشوراي ابيعبداللهالحسين است. مثل فردايي هر سنگي را از روي زمين برداشتم، زيرش خون تازه ديدم. حتي جمادات، حتي ملائكه، تمام موجودات امشب محزوناند. مگر يك انساني باشد كه از انسانيت هم بيرون رفته باشد، از حيوانيت هم خارج شده باشد، شيطان محض باشد كه امشب خوشحال باشد. امشب همه ميگويند: «يا حسين».
cتنها عملي كه هر طور انجام گيرد پذيرفته است و سبب نجات خواهد بود، «گريه بر ابيعبداللهالحسين عليه السلام» است
مرحوم آشيخ جعفر شوشتري يك كتاب دارد بهنام «خصائص الحسين». اينها را ميگويم براي اينكه امشب شما دلهايتان انشاءالله متوجه ابيعبداللهالحسين بشود. در اين كتاب مينويسد هر چه گشتم چيزي كه قطعاً انسان را در روز قيامت نجات ميدهد، چيزي پيدا نكردم. نمازها، ديدم كه خوب ممكن است درست خوانده نشود، رياء بشود. رفتم به سراغ اعمال ديگر. ديدم نه اينها صددرصد انسان را نجات نميدهد. چيزي كه همة انبياء تجربه كردهاند، همة ائمه فرمودهاند، خداي تعالي به آن عظمت داده، «گرية بر ابيعبداللهالحسين» است. حضرت آدم دويست سال توبه ميكرد. هر چه ميكرد احساس لطف پروردگار را نميكرد. جبرئيل آمد بر او نازل شد. گفت: بيا راهنمائيت كنم. تو درست است آدمي، ابوالبشري اما استاد در اين كار باز هم لازم داري. استاد تو خدا است. مرا فرستاده كه تو را راهنمائي كنم. بگو: «يا حميد بحق محمد»، گفت: يا حميد بحق محمد. بگو: «يا عالي بحق علي»، گفت: يا عالي بحق علي. بگو: «يا فاطر بحق فاطمه»، گفت: «يا فاطر بحق فاطمه». بگو: «يا قديم الاحسان، يا محسن بحق الحسن»، گفت: «يا محسن بحق الحسن»، گفت بگو: «يا قديم الاحسان بحق الحسين»([5])، آدم ميگويد وقتي گفتم: «حسين»، ديدم دلم شكست، اشكم ريخت، بدنم باصطلاح ما «مو بر تنم راست شد»، لرزهاي در تنم پيدا شد. جبرئيل! چرا اينطور شدم؟ جبرئيل ميگويد: ها، همة مطلب اينجا است، بنشين. بنشين تا من برايت روضة ابيعبداللهالحسين را بخوانم. آدم تنها نشسته، حوا كنارش نشسته. جبرئيل گفت كه اين فرزندت را كنار نهر آب با لبهاي تشنه شهيد ميكنند.
c«حسين» اسم اعظم پروردگار است و از خواص آن جاري نمودن اشك حتي انسان قسيالقلبي مثل «عمر سعد» لعنهاللهميباشد
شما هم اگر انشاءالله روحتان پاك بشود، تميز بشود، اين تجربه شده كه عرض ميكنم، هر كس كه تزكية نفس كامل بكند، باور كنيد صد مرتبه نميتواند يك جا بشيند بگويد «يا حسين» و اشكش جاري نشود. اين تجربه شده. حتي ده مرتبه يك جا بنشينيد بگويد: «يا حسين»، اين خاصيت در «يا حسن، يا علي، يا محمد»، اينها نيست. يا اللهاش هم نيست. اما «يا حسين»! همين امشب هم اگر بگوييد: «يا حسين، يا حسين، يا حسين» اين اسم اعظم پروردگار، اين اسم اعظم پروردگار، اين خاصيت را دارد كه اشكت را جاري ميكند هر چه هم قسي القلب باشي. حتي از اين بالاتر عرض كنم. از اين مهمتر، اينهايي كه قساوت قلب دارند، اينهايي كه نميتوانند اشك جاريي داشته باشند، دل محزوني بر مصائب خاندان عصمت داشته باشند، در هر موقع، يك چند لحظه بنشينند بگويند: «يا حسين»، قطعاً دلشان ميشكند، قطعاً اشكشان جاري ميشود. مگر خداي نكرده قساوت قلب آنطور شده باشد كه حتي از عمر سعد هم بدتر باشند.
زينب فردا آمد دوان دوان نزد عمر سعد. «يَا بْنَ سَعْدٍ اَ يُقْتَلُ اَبُو عَبْدِ اللهِ وَ اَنْتَ تَنْظُرُ اِلَيْهِ؟»([6]) پسر سعد، ميبيني برادرم ابيعبدالله را ميكشند، نگاه ميكني؟ اشكش جاري شد، او هم اشكش جاري شد. «إِنَّ لِلْحُسَيْنِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»([7]).
#گريه بر ابيعبداللهالحسين عليه السلاماز علائم ايمان است و انسان را در جمع اصحاب حضرت وليعصر ارواحنا فداهوارد ميكند
براي ابيعبداللهالحسين در دلهاي مؤمنين، اين علامت ايمان است، يك محبت مكنونهاي پروردگار متعال گذاشته كه من يقين دارم، يقين دارم كه اگر امشب شما يك مقدار با توجه دلهايتان را بدهيد به ابيعبداللهالحسين، حضرت ابيعبدالله شما را ميپذيرد، قبولتان ميكند. از اصحاب امامعصر شما را قرار ميدهد كه خطاب فردا ميكنيد در زيارت عاشورا: «وَ اَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِيكُمْ»، آقا ابيعبدالله! از خدا ميخواهيم كه طلب خونت را ما زير ساية امام زمان بكنيم و ما جزء ياران تو باشيم.
#ارزش گريه بر ابيعبداللهالحسين عليه السلامتا آنجا است كه اگر كسي حتي به خود حالت گريه كننده را بگيرد نيز بهشت بر او واجب است
برادران عزيز، دوستان خاندان عصمت، آنقدر اجر و ثواب براي گرية بر ابيعبدالله نقل شده كه هر كس گريه بكند، من اين را اعتقاد دارم، «مَنْ بَكَى اَوْ أَبْكَى اَوْتَبَاكَى وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»([8]) كسي كه گريه بكند يا اگر اشكش نميآيد، خودش را شبيه به گريه كنندگان يا وادار به گريه بكند و يا كسي را بگرياند در مصائب ابيعبداللهالحسين، بهشت به او واجب است. اما به شرط اينكه اين بهشتي كه براي شما خدا قرار داده، با آن حالتان، آنها را از بين نبريد.
6- ياري امام عليه السلامواجب است اما آنقدر از غربال ميگذارنند تا تنها اهل محبت براي ياري امام زمان ارواحنا فداهباقي بمانند
امشب بيائيم، شب سرنوشتسازمان باشد، شب قدر ما باشد. به خدا قسم! امشب است كه انسان معلوم ميشود چهكاره است؟ اين چراغ ديگر را هم خاموش كنيد. ميخواهم آن حالتي كه در خيمههاي ابا عبد الله الحسين وجود داشته، در اين مجلس هم كه انشاءالله توجهات خاصة امام زمان هست؛ وجود پيدا كند. حضرت خطبهاي خواند. به اصحابش فرمود: اصحاب من، من بيعت را از شما برداشتم([9]). يعني تكليف به شما نميكنم با من باشيد. اينجا يك نكتهاي است كه خيلي مهم است براي سالكين الي الله – توجه كنيد كه انشاءالله شما هم همينطور باشيد. يك نكتة مهم كه اينكه فرمود: من بيعت را از شما برداشتم، اين يك معنايي دارد. و الاّ چطور ميتواند حضرت سيدالشهداء واجب الهي را مبدل به غير واجب بكند. ياري امام زمان بر هر فردي مخصوصاً اگر امام زمان در خطر بيفتد، حتي نامش اگر در خطر بيفتد، بر هر فرد مسلماني واجب است([10]) كه ياري بكند. چرا ابيعبدالله اين جمله را فرمود. ميدانيد چرا؟ ميخواهد اصحابش را از راه محبت به طرف خدا ببرد. تكليف نباشد كه من خوب مجبورم و الا فردا من را توي جهنم مياندازند، نه. بياييد عشق پيدا بكنيد، حسين را دوست داشته باشيد. به شما هم من امشب عرض ميكنم: امام زمانتان را دوست داشته باشيد. از باب دلسوزي نميخواهد پيش بياييد، از باب محبت پيش بياييد. من بيعت را از شما برداشتم. حالا هر كدامتان كه محبت داريد ميمانيد. سرش را انداخت پائين. غربال اگر پيش بيايد ببينيد كي بخاطر محبت و كي بخاطر دنيا و كي حتي بخاطر بهشت و از نعمتهاي بهشت ميماند. اين غربال را ابيعبداللهالحسين برداشت. امام زمان هم تا شما را غربال نكند، «وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً»([11])، تا غربالتان نكند بهعنوان بهترين يار خودش انتخابتان نميكند. سرش را انداخته پائين، ببيند كي توي غربال ميماند؟ ام كلثوم گفت: نگاه كردم، دسته دسته برادرم را تنها ميگذارند و ميروند.
Cآنهايي كه امام عليه السلامرا براي غير امام عليه السلامميخواستند، در غربال افتادند و رفتند و بيوفائيشان ثابت شد
آي روندهها، آي كساني كه نميتوانيد ببينيد نام مقدس حجةابنالحسنبر ملأ بشود. نميتوانيد خودتان را حاضر كنيد در ركاب ابيعبداللهالحسين و در ركاب حجةابنالحسنباشيد، امشب برويد. كسي به شما تحميلي نكرده. ولي بدانيد كه رفتيد، رفتيد تا جائي كه ديگر ممكن است راه برگشتن نداشته باشيد. امشب شب توبه است، شب برگشت به سوي خدا است. رفتند، غربال شدند، آنهايي كه ميخواستند فردا و پس فردا و پستر فردايش دنبال عياشي و معصيت و گناه بروند، دنبال دنيا و ماديات بروند، آنها رفتند دنبال دنياشان، دنبال مادياتشان. وفا نداشتند. يكي از صفات خوب انسان كه مخصوص انسان است، «وفا» است. وفا نداشتند، رفتند. وقتي كه رفتند صداي پاها كم شد چون در بعضي از تواريخ دارد متجاوز از هزار نفر در خيمههاي ابيعبدالله تا امشب بودند. آقا هم سرش را پايين انداخته، چراغها را خاموش كرده كسي خجالت نكشد، هر كسي به درد اين راه نميخورد. هر كسي نميتواند سير الي الله بكند. آنهم همراه ابيعبداللهالحسين. همراه امام زمان. بروند، اينها اگر امشب نروند، فردا وسط جبهة جنگ ميروند و آن ضررش بيشتر است. بروند، رفتند.
Cشب عاشوراء بايد عزم را بر ياري حجت بن الحسن ارواحنا فداهجزم كنيم
حالا شما هم همينجا تصميم بگيريد. من يك وقتي به يك نفر از دوستان خيلي اصرار ميكردم نماز بخوان و مسائلي دربارة دين و اينها. اين گوش نميكرد. يك شب اذان صبح ديدم گريه ميكند، نمازش را خواند و هي به من ميگويد: خدا خيرت بدهد. گفتم چي شد؟ گفت: ميداني چي خواب ديدم؟ صحراي كربلا را در خواب ديدم. ديدم يك طرف لشگر عمر سعد ايستادهاند. يك طرف هم لشگر ابيعبداللهالحسين. من اين وسط. شما هي من را هُل ميدهيد طرف لشگر ابيعبداللهالحسين. من را فشار داديد رسيدم آنجا از خواب بيدار شدم. آقايان به خدا قسم! اين جلسات اگر اين فايدهاش نباشد، يك پول ارزش ندارد. اگر فايدهاش درست شدن شماها نباشد، تصميم شما نباشد، تصميم شما بر اينكه از ياران حجةابنالحسنعليه الصلاة و السلامباشيد، امام حسين ما امام زمان ما است و كربلاي ما هر كجا كه بايد دفاع كنيم از امام زمان عليه الصلاة و السلام. «كل ارض كربلا و كل يوم عاشورا». تصميم بگيريد. و انشاءالله ما تجربه داريم در سالهاي قبل كه از همين مجلس شب عاشورا افراد معصيتكار، افراد بي بندوباري كه روحشان نمرده بود، زنده شدند و الان ميروند كه از اولياء خدا باشند. چرا شماها نباشيد؟ چرا اين گريههاتان را هدر بدهيد. چرا اين عزاداريها را هدر بدهيد. خدا نكند و نميدهيد. شما خودتان را نشان داديد. شما شيعيان علي ابن ابيطالب، شيعيان بقيةاللهخودتان را نشان داديد كه ما در مقابل فرمان يك مرجع تقليد ميرويم كشته ميشويم و دينمان را حفظ ميكنيم. تا چه برسد. آقا يا بقيةالله!من ميبينم اكثر اينها اگر الان شما ظاهر بشويد، تشريف بياوريد، بگويد: «هر كس با من است بايد جانش را بدهد، اينها ميگويند: «جان چه باشد كه نثار قدم دوست كنم».
انشاءالله تنها هر يك از شما به امام زمانتان ميگوييد: آقا اگر هفتاد مرتبه ما را بكشند، ترك گناه كه كاري نيست، انجام واجبات كه چيزي نيست آقا، اگر هفتاد مرتبه ما را بكشند دو مرتبه زندهمان كنند، دست از ياريت برنميداريم. همين اظهار ارادتتان، همين گريههايتان امشب نشان ميدهد كه شما اينطوري هستيد. و انشاءالله همينطور خواهيد بود. الحمدلله.
cخدايا! اگر قرار است وقتي امام زمان ارواحنا فداهسرشان را بلند ميكنند، ما از ميان اصحابش رفته باشيم، قبل از آن جان ما را بگير
نكند امام زمان سرش را بلند كند ببيند از هزار نفر هفتاد نفر ماندهاند. خدايا! اگر ميخواهد اينطوري بشود، جان ما را قبل از اين امتحان بگير.
cفقط كساني كه براي نثار جانشان در زير قدمهاي سيدالشهداء عليه السلامآمده بودند، در ركاب آن حضرت ماندند
آنها مردمي بودند از اطراف جمع شده بودند. خيال ميكردند ابيعبداللهالحسين عليه السلامآمده كه مملكت را بگيرد. وقتي كه فرمود: هر كس در اينجا باشد كشته ميشود، حتي اين طفل شيرخوارم هم كشته خواهد شد. قاسم ابن الحسن بلند شد. چون حضرت فرموده بود: هر مردي كه در اين خيمهها باشد كشته ميشود،
#مرگ در ذائقه قاسم ابن الحسن عليهما السلاماز عسل شيرينتر است
قاسم ابن الحسن بلند شد، عموجان من هم كشته ميشوم؟ فرمود: مرگ در ذائقهات چگونه است؟ جواب داد «اَحْلَي مِنَ الْعَسَلِ»، فرمود: تو هم كشته ميشوي، اين طفل شيرخوارم هم كشته ميشود. فردا آمد پيش عمو، اجازة ميدان ميدهيد؟ يك جوان سيزده ساله، شمشير را به كمر بسته، سر شمشير روي زمين كشيده ميشود. صورت مثل قرص قمر ميدرخشد، آن قيافة معصومه را تصور كنيد، آن قيافه آمده در مقابل ابيعبداللهالحسين ايستاده. حضرت اجازة ميدان به او نداد. اشكش جاري شد. چه كند، امام زمانش است، بايد اطاعت كند. يادش آمد پدرش يك وصيتي به او كرده. يك وصيتنامه برايش نوشته كه قاسمم اگر يك وقت حزن زيادي به دلت وارد شد، بعد از من اين وصيتنامه را باز كن بخوان. تا بهحال حزني بر دل قاسم نرسيده. در دامن عموي مهربان بوده. اما الان با اين عمل حزني بر دلش وارد شد باز كرد. ديد پدرش نوشته: بسم الله الرحمن الرحيم، قاسمم، اگر روز عاشورا بودي، دست از ياري عمويت برنداري. دوان دوان آمد نزد عمو. عموجان! ببين پدرم چه نوشته. عمو از اسب پياده شد. پسر برادر را در بغل گرفت. «وَ جَعَلَا يَبْكِيَانِ حَتَّى غَشَي عَلَيْهِمَا»([12]). آنقدر اينها گريه كردند تا حال ضعف به آنها دست داد. بعد دارد امام حسين يك شالي به سر قاسم پيچيد. سوار اسبش كرد. همت و ارادة قاسمابنالحسن اين بود كه خودش را به قلب لشگر برساند و علمدار را سرنگون كند. عمر سعد عضدي يكي از منافقين است، گفت: الان ميروم داغ اين جوان را به دل عمويش ميگذارم. اين شخص گفت كه به خدا قسم! اين چهرة نوراني، اين قيافة رحماني، اگر شمشير به روي من بكشد، من دست به طرفش دراز نميكنم. اما حركت كرد آن عمر سعد عضدي، آمد، گرد و غباري بلند شد. ميگويد: نديدم چه شد، يك دفعه قاسم صدا زد عموجان به فريادم برس. حضرت ابيعبدالله آمده لشگر را عقب ميزند، اين جوان تا نزديك قلب لشگر رفته. وقتي كه گرد و غبار فرو نشست، ديدم قاسم را سرش را ابيعبدالله روي دامن گرفته. اما قاسم با پايش روي زمين ميكشد و دارد جان ميدهد. من نميدانم با بدن قاسم چه كرده بودند كه ابيعبداللهالحسين وقتي سر قاسم را گذاشته بر روي شانه، سينهاش را به سينه چسبانده، راوي ميگويد: ديدم پاهاي قاسم روي زمين كشيده ميشود.
7- امام حسين عليه السلامخيلي مهربان است لذا در شب عاشوراء بايد «توبه» كرد
شب عاشورا است. من يك جملة ديگر عرض كنم. در ارتباط با خودمان. چون من تمام حرصم، اصرارم اين است كه امشب ما خودمان را جزء ياران ابيعبداللهالحسين قرار بدهيم. نكند حتي يك نفر ما برود به طرف لشگر عمر سعد. امام حسين عليه السلامخيلي مهربان است. زود توبه را قبول ميكند. به هيچ وجه به رويتان حتي نميآورد كه شما گناه كرديد. اگر شما تصميم بر توبه بگيريد و ديگر گناه نكنيد، حتي گناهان شما را تبديل به حسنات خداي تعالي ميكند. نمونهاي دارد.
C«حر بن يزيد رياحي» گنهكاري كه در يك لحظه منقلب شد و با اخلاص به سوي امام حسين عليه السلامآمد و توبهاش پذيرفته گرديد
حر بن يزيد رياحي؛ اين اول كسي است كه بيشتر از همه مصيبت بر خاندان عصمت و طهارت وارد كرد. سر راه آنها را گرفته، نگذاشته اينها عبور كنند، بروند؛ برگردند لااقل طرف مدينه. آنها را تحويل «عمر سعد» يا «ابن زياد» داده. فردا پشيمان ميشود. توبه ميكند. شما بخوانيد در همة كتابها هر چه شما گناه كرده باشيد از «حر بن يزيد رياحي» من معتقدم بيشتر گناه نكرديد. بياييد در خانة ابيعبداللهالحسين. حر بن يزيد رياحي پاهايش را برهنه كرده، از اسب پياده شده، مهار اسبش را گرفته، سرش پايين است. «هَلْ لِي تَوْبَة». آيا براي مثل مني هم توبه هست؟ حضرت فرمود: «بيا»([13]). رحمةاللهالواسعهاست ابيعبداللهالحسين، بيا. من دقت كردم در مقاتل، تا آن لحظة آخر حسين ابن علي دوست داشت كه اصحاب عمر سعد برگردند و توبه كنند به در خانة خدا بيايند. تا آن لحظة آخر. همان وقتي كه طفل شيرخوارش را ميآورد در مقابل مردم. دوستتان دارد. همهتان را دوست دارد. امام زمان هم شماها را دوست دارد. به شرط اينكه كارهاي ناشايستي كه شايستة يك انسان نيست، نكنيد. كارهايي كه مناسبتي با انسان ندارد نكنيد. دروغ نگوييد، تهمت نزنيد، غيبت نكنيد. همان مقداري كه لااقل به فكر دنياتان هستيد، به فكر كمالات روحي و اعتقادات و دينتان باشيد. حضرت نگذاشت «حر» خجالت بكشد. خودش خجالت ميكشيد. حضرت فرمود: بيا توي خيمه پذيرائيات كنيم. عرض كرد: «آقا! من خجالت ميكشم». وقتي كه در معركه «حر» كشته شد، ابيعبدالله خودش را به بالين «حر» رساند. سر حر را به دامن گرفت برايش دارد نوحهسرايي ميكند ابيعبداللهالحسين. آي معصيتكار؛ آي گنهكار، آي كساني كه خيال ميكنيد اين خانه، اين در يعني اهل بيت عصمت و طهارت اينها ممكن است دست رد به سينهتان بزنند! اگر ميخواهيد موقع مرگ امام زمان بيايد بالاي سرتان، سر شما را به دامن بگيرد و اشكش جاري بشود، امشب توبه بكنيد و ديگر گناه نكنيد. حضرت فرمود: «اَنْتَ الْحُرّ»، چه بشارتي!! اي حر، تو آزادي از آتش جهنم. همانطوري كه مادرت اسمت را حر گذاشت، آزاد گذاشت([14]).
چراغها را روشن كردند. ديدند كه يك عده ماندهاند. اينها سرهايشان پايين است. خجالت ميكشند از اينكه اينهمه مردم بي وفائي كردند. حضرت فرمود: شماها چرا نرفتيد؟ اشكها جاري شد. يا ابا عبد الله، يكي گفت: اگر ما را قطعه قطعه بكنند دست از دامنت بر نميداريم. يكي گفت: ما را اگر هفتاد مرتبه بسوزانند دست از ياريت برنميداريم. اينجا است كه حسين ميگويد: «مَا رَأَيْتُ اَصْحَابًا» من نديدم اصحابي بهتر، نيكوتر از اصحاب من([15])، مگر اصحاب حضرت بقيةاللهارواحنا فداهكه از خدا ميخواهيم كه ما جزء آنها باشيم، «صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنيَانٌ مَرْصُوصٌ»([16]). خدايا! شاهد باش امشب همة ما توبه ميكنيم، همه عرض ميكنيم: خدايا! تا بهحال اگر بد كرديم، معصيت كرديم، تو عفوّي، تو غفوري، شب عاشورا شب رحمت است. ما را ببخش و بيامرز و سفارش ما را به امام زمانمان بكن([17]).
خدايا! شاهد باش من عرض كردم و از خودم گرفته تا همة اين دوستاني كه انشاءالله در اين مجلس هستند، همهمان توبه ميكنيم. همهمان از گناهانمان استغفار ميكنيم. همهمان پشيمانيم و «انشاءالله انشاءالله» با ياري خود امام زمان اگر قطعه قطعهمان بكنند دست از ياري حضرت بقيةاللهبر نخواهيم داشت. خدايا! اين تعهد را از ما قبول بفرما. الهي آمين.
خدايا! ما را پايدار بر اين تعهد قرار بده. الهي آمين.
خدايا! ما را از ياران خوب ابيعبداللهالحسين و از ياران خوب حضرت بقيةاللهقرار بده. الهي آمين.
8- در عزاداري شب عاشوراء گفتن تنها «يا حسين» كافي است
حالا ميخواهيد عزاداري كنيد، گفتم به شما، امشب من دلم ميخواهد با اينكه خُب دوستان هستند، شايد هم در وسط براي اينكه خستگيتان را شما بگيريد يك چند جملهاي به شما بگويند. اما بهترين اذكار؛ بهترين يعني عظيمترين اسم خداي تعالي كه همة انبياء تجربه كردهاند و همة اولياء بر اين اذعان دارند، نام مقدس «حسين» است. همين «يا حسين». هم اشكتان جاري ميشود، هم دلتان روشن ميشود، هم گناهانتان مثل حضرت آدم بخشيده ميشود، هم شما را به خدا نزديك ميكند. هر كس ميخواهد خدا را زيارت بكند در عرش، بگويد: «يا حسين يا حسين يا حسين»، دقت كنيد! شب عاشورا است. حال عزا به خودتان بگيريد. همان جملهاي را كه نقل ميكنند فاطمة زهرا كنار بدن ابيعبداللهالحسين گفت، شما بگويد. «حسينموا حسينموا حسينا. حسينموا حسينموا حسينا. حسينموا حسينموا حسينا. حسينموا حسينموا حسينا»
[1]بقره/155-157
[2]يونس/62
[3]بقره/94
[4]«فو الله ما أدري و إني لواقف أفكر في أمري على خطرين
أ أترك ملك الري و الري منيتي أم أرجع مذموما بقتل حسين
ففي قتله النار التي ليس دونها حجاب و ملك الري قرة عين» مناقب: 4 / 98
«فقال له ابن سعد لعنه الله إني قد وليت أمر هذا الجيش في حرب الحسين و إنما قتله عندي و أهل بيته كأكلة آكل أو كشربة ماء و إذا قتلته خرجت إلى ملك الري فقال له كامل أف لك يا عمر بن سعد تريد أن تقتل الحسين ابن بنت رسول الله أف لك و لدينك يا عمر أ سفهت الحق و ضللت الهدى أ ما تعلم إلى حرب من تخرج و لمن تقاتل إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بحارالأنوار: 44 / 305
[5]«و روى صاحب الدر الثمين في تفسير قوله تعالى فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ اَنَّهُ رَأَى سَاقَ الْعَرْشِ وَ أَسْمَاءَ النَّبِي وَ الْأَئِمَةِ عليهم السلام فَلَقَنَهُ جِبْرِئيلُ قُلْ يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مِنْكَ الْإِحْسَانُ …»بحار: 44 / 245و 109 / 85، عوالم امام حسين عليه السلام: 104
[6]بحار: 45 / 55، الإرشاد: 2 / 111
[7]«فَقَالَ النَّبِي صلي الله عليه و آله إِنَّ لِلْحُسَيْنِ فِي بَوَاطِنِ الْمُؤْمِنِينَ مَعْرِفَةً مَكْتُومَةً» بحارالأنوار: 43 / 271، الخرائجوالجرائح: 2 / 841
[8]«قَالَ ابْنُ طَاوُوسَ رُوِيَ عَنْ آلِ الرَّسُولِ عليه السلامأَنَّهُمْ قَالُوا مَنْ بَكَى وَ أَبْكَى فِينَا مِائَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَكَى وَ أَبْكَى خَمْسِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَكَى وَ أَبْكَى ثَلاثِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَكَى وَ أَبْكَى عِشْرِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَكَى وَ أَبْكَى عَشَرَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَكَى وَ أَبْكَى وَاحِدًا فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ تَبَاكَى فَلَهُ الْجَنَّةُ» بحارالأنوار: 44 / 288
[9]«… ثُمَّ جَاءَ اللَّيْلُ فَجَمَعَ الْحُسَيْنُ عليه السلام أَصْحَابَهُ فَحَمَد اللهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَاأَعْلَمُ أَصْحَابًا أَصَلَحَ مِنْكُمْ وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَفْضَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللهُ جَمِيعًا عَنِّي خَيْرًا وَ هَذَا اللَّيْلُ قَد غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا وَ لْيَأْخُذْ كُلُّ رَجُلٍّ مِنْكُمْ بِيَدِ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ تَفَرَّقُوا فِي سَوَادِ هَذا اللَّيْلِ وَ ذَرُونِي وَ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ فَإِنَّهُمْ لَايُرِيدُونَ غَيْرِي» لهوف: 90
[10]«… اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدً اُولِي الْاَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ…» مصباح كفعمي: 176
[11]«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ وَ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام لَمَّا بُويِعَ بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ خَطَبَ بِخُطْبَةٍ ذَكَرَهَا يَقُولُ فِيهَا أَلَا إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صلي الله عليه و آله وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَسْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كَذِبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ» كافي: 1 / 369، بحار: 5 / 218، غيبت نعمانى: 201
«وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّدًا صلي الله عليه و آله بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعْلُو أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سابقون كَانُوا سَبَقُوا» غررالحكم: 101،
و من كلام له ع لما بويع في المدينةو فيها يخبر الناس بعلمه بما تئول إليه أحوالهم و فيها يقسمهم إلى أقسام «ذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلَا وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صلي الله عليه و آله وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كِذْبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِي النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيْءٌ فَأَقْبَلَ» نهجالبلاغه : 57 و 58
[12]«… القاسم بن الحسن عليه السلام و هو غلام صغير لم يبلغ الحلم فلما نظر الحسين إليه قد برز اعتنقه وَ جَعَلَا يَبْكِيَانِ حَتَّى غَشَي عَلَيْهِمَا ثُمَّ اسْتَأْذَنَ الْحُسَيْنُ عليه السلام في المبارزة فأبى الحسين أن يأذن له فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه حتى أذن له فخرج و دموعه تسيل على خديه …» بحار: 45 / 34
[13]«… فقال و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار فو الله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و أحرقت ثم ضرب فرسه قاصدا إلى الحسين ع و يده على رأسه و هو يقول اللهم إليك أنبت فتب علي فقد أرعبت قلوب أوليائك و أولاد بنت نبيك و قال للحسين عليه السلام جعلت فداك أنا صاحبك الذي حبسك عن الرجوع و جعجع بك و ما ظننت أن القوم يبلغون منك ما أرى و أنا تائب إلى الله تعالى فَهَلْ تَرَى لِي مِنْ تَوْبَةٍ فَقَالَ الْحُسَيْنُ عليه السلام نَعَمْ يَتُوبُ اللهُ عَلَيْكَ فَاَنْزِلْ …» لهوف: 102
[14]«فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ وَ يَقُولُ أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرًّا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» لهوف: 102، بحار: 45 / 14
[15]«… ثُمَّ جَاءَ اللَّيْلُ فَجَمَعَ الْحُسَيْنُ عليه السلام أَصْحَابَهُ فَحَمَد اللهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَاأَعْلَمُ أَصْحَابًا أَصَلَحَ مِنْكُمْ وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَفْضَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللهُ جَمِيعًا عَنِّي خَيْرًا وَ هَذَا اللَّيْلُ قَد غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا وَ لْيَأْخُذْ كُلُّ رَجُلٍّ مِنْكُمْ بِيَدِ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ تَفَرَّقُوا فِي سَوَادِ هَذا اللَّيْلِ وَ ذَرُونِي وَ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ فَإِنَّهُمْ لَايُرِيدُونَ غَيْرِي» لهوف: 90
[16]صف/4
[17]جهت مطالعه عين قضاياي شب عاشورا و جملاتي كه بين امام حسين عليه السلام و اصحابشان گفتگو شد، به كتاب لهوف سيد بن طاووس، مبحث «آخرين شب يعني شب عاشورا» مراجعه گردد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.