۱۲ صفر ۱۴۱۷ قمری – هدف‌ از خلقت‌ بشر عبوديت‌ است‌

 هدف‌ از خلقت‌ بشر عبوديت‌ است‌ 12 صفر 1417

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌.

 در شب‌ گذشته‌ مطلبي‌ را عرض‌ كردم‌ كه‌ انسان‌ در دنيا بالاخره‌ محدود به‌ يك‌ محدوده‌اي‌ است‌. پايبند به‌ يك‌ بندگي‌ است‌. گاهي‌ بندة‌ خداست‌، گاهي‌ بندة‌ شيطانه‌، گاهي‌ بندة‌ نفسه‌. گاهي‌ هم‌ بندة‌ جامعه‌ است‌، بندة‌ رسوماته‌. بهترين‌ نوع‌ بندگي‌ آن‌ بندگي‌ است‌ كه‌ انسان‌ بتواند سعادت‌ آيندة‌ خود را تأمين‌ كند. معبود انسان‌ از انسان‌ نفعي‌ نبرد و عبادت‌ تنها بخاطر اين‌ باشد كه‌ منافعي‌ به‌ طرف‌ انسان‌ جلب‌ شود. و معبود انسان‌ از همة‌ خطاها و اشتباهات‌ مصون‌ و محفوظ‌ باشد. اين‌ شرايط‌ تنها در بندگي‌ خدا براي‌ انسان‌ بوجود مي‌آيد. چون‌ خداي‌ تعالي‌ ما را كه‌ خلق‌ كرده‌، هيچ‌ نفعي‌ براي‌ خودش‌ منظور نكرده‌ است‌. من‌ نكردم‌ خلق‌ تا سودي‌ كنم‌ بلكه‌ تا بر بندگان‌ جودي‌ كنم‌. تمام‌ آنچه‌ كه‌ به‌ ما دستور داده‌ است‌ بدون‌ اشتباه‌ و خطا به‌ نفع‌ و سعادت‌ ما پايان‌ پيدا خواهد كرد. اما هر يك‌ از بندگيهاي‌ ديگر و معبودهاي‌ ديگر اگر نگوئيم‌ دشمنان‌ سرسخت‌ ما هستند و ما را به‌ بدبختي‌ مي‌كشانند، قطعا اين‌ شرايط‌ را ندارند.

 لذا پروردگار متعال‌ بشر را كه‌ خلق‌ كرد و چون‌ بشر قابل‌ رشده‌ از آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ از مادر متولد ميشود مي‌تواند دائما رشد كند و به‌ كمال‌ برسد، علم‌ و دانشي‌ تحصيل‌ كند، حتما راهنما و امام‌ و پيشوا لازم‌ دارد. كه‌ اين‌ راهنما دو جنبه‌ داشته‌ باشد. يك‌ جنبة‌ الهي‌ كه‌ بتواند با ذات‌ مقدس‌ پروردگار ارتباط‌ برقرار كند و يك‌ جنبة‌ بشري‌ كه‌ بتواند با بشر زندگي‌ كند. لذا خداي‌ تعالي‌ از جنس‌ ملك‌ براي‌ ما پيغمبر نفرستاده‌ كه‌ نتواند با ما انس‌ بگيرد. از جنس‌ جن‌ براي‌ ما پيامبر نفرستاده‌ و از جنس‌ بشر و همانند بشر در تمام‌ خصوصيات‌، يك‌ نفر را فرستاده‌ يا بنا به‌ آنچه‌ در روايات‌ هست‌، صد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر فرستاده‌ است‌ كه‌ در هر زمان‌ با مردم‌ هر زمان‌ به‌ مناسبت‌ رشد فكري‌ آن‌ زمان‌، با آن‌ مردم‌ انس‌ بگيرند. لذا در آية‌ شريفه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد قل‌ انما انا بشر مثلكم‌. بگو اي‌ پيغمبر كه‌ من‌ بشري‌ هستم‌ مثل‌ شما.

 اينكه‌ ما دربارة‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ اعتقادات‌ فوق‌ العاده‌اي‌ داشته‌ باشيم‌، شايد از احاديث‌ و از همين‌ آية‌ شريفه‌ بدست‌ بيايد كه‌ صحيح‌ نيست‌. در بعد بشري‌ پيغمبر اكرم‌ مانند ماست‌، جميع‌ خصوصيات‌ ما را دارد. گرسنه‌ ميشود، مريض‌ ميشود، همسر دارد، داراي‌ فرزند هست‌، اگر به‌ او سمي‌ بدهند مسموم‌ ميشود، اگر او را بكشند كشته‌ ميشود. جميع‌ خصوصيات‌ يك‌ بشر را از نظر بدني‌ و از نظر نوع‌ بشري‌ دارد.

 الا اينكه‌ جملة‌ بعد او را مستثني‌ ميكند و او را با خدا مرتبط‌ ميكند كه‌ مي‌فرمايد يوحي‌ اليه‌. من‌ يك‌ امتياز دارم‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ من‌ وحي‌ ميشود. وحي‌ را هم‌ ما در بعضي‌ از نوشته‌ها نوشته‌ايم‌. تحقيقاتي‌ يك‌ وقت‌ مي‌كردم‌ در كتابي‌ هست‌ مقدمة‌ تفسير قرآن‌. خيلي‌ قبل‌ چاپ‌ شده‌ و اخيرا تجديد طبع‌ نشده‌. در آنجا در خصوص‌ وحي‌ اينطور تحقيق‌ كرديم‌ كه‌ وحي‌ يك‌ ارتباط‌ خاصي‌ است‌ كه‌ پروردگار متعال‌ با افراد بشر برقرار ميكند. اختيارش‌ در دست‌ ما نيست‌. دست‌ خداست‌. با هر كه‌ بخواهد، روي‌ منظور خاصي‌ اين‌ ارتباط‌ را برقرار ميكند براي‌ مصالح‌ خاصي‌. اختصاص‌ به‌ انبياء ندارد ولي‌ همة‌ انبياء بايد از وحي‌ برخوردار باشند. همة‌ انبياء بهشون‌ وحي‌ ميرسد اما اينطور نيست‌ كه‌ به‌ غير انبياء وحي‌ نرسد. مثلا مادر موسي‌ كه‌ نه‌ پيغمبر است‌ و نه‌ امام‌، بهش‌ وحي‌ شده‌. و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌ عن‌ ارضيه‌ فاذا خفت‌ عليه‌ في‌ اليم‌ و لا تخافي‌ و لا تحزني‌ انا رادوه‌ اليك‌ و جاعلوه‌ من‌ المرسلين‌. ما وحي‌ كرديم‌ به‌ مادر موسي‌ كه‌ وقتي‌ فرزندت‌ متولد شد و ترسيدي‌ از اينكه‌ فرعون‌ و فرعونيان‌ به‌ او صدمه‌ بزنند، او را در ميان‌ دريا بينداز. نترس‌، محزون‌ نباش‌، ما او را به‌ تو برمي‌گردانيم‌ و او را از پيامبرانش‌ قرار مي‌دهيم‌. اينجا مي‌بينيد كه‌ وحي‌ بر مادر موسي‌ شده‌. حتي‌ بر بعضي‌ از حيوانات‌ مثل‌ زنبور عسل‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و اوحينا الي‌ النحل‌. ما بر نحل‌ كه‌ زنبور عسله‌ وحي‌ كرديم‌.

 اين‌ ارتباط‌ خاص‌ بين‌ پيغمبر اكرم‌ و ذات‌ مقدس‌ پروردگار برقراره‌ كه‌ همة‌ معارف‌ و علوم‌ و همة‌ برتري‌ها كه‌ ما براي‌ رسول‌ اكرم‌ معتقديم‌ و حتي‌ مثل‌ امروزي‌ در دعاي‌ ندبه‌ دربارة‌ پيغمبر اكرم‌ خونديد و اودعته‌ علم‌ ما كان‌ و ما يكون‌ الي‌ النقضاء الخلقك‌ كه‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ خدايا تو به‌ وديعه‌ گذاشتي‌ به‌ وسيلة‌ وحي‌ در روح‌ پيغمبر اكرم‌ قرار دادي‌ علم‌ آنچه‌ كه‌ بوده‌ و آنچه‌ كه‌ خواهد بود تا پايان‌ خلق‌، همه‌اش‌ را رسول‌ اكرم‌ مي‌داند. اين‌ ارتباط‌ خاص‌ با ذات‌ مقدس‌ پروردگار برقراره‌.

 پس‌ رسول‌ اكرم‌ يك‌ رابطي‌ است‌ بين‌ بشر تراب‌. ما لتراب‌ اين‌ بشر خاكي‌، اين‌ بشر خواب‌ آلود، اين‌ بشري‌ كه‌ از هر حيواني‌ در رتبة‌ وقتي‌ كه‌ متولد ميشود و وقتي‌ كه‌ اگر به‌ حال‌ خودش‌ بگذارند، از هر حيواني‌ پست‌تر، از نظر بدني‌ از هر موجودي‌ ذليل‌تر و پست‌تر و ضعيفتر. مي‌خواد اين‌ موجود پست‌ را از نظر بدني‌، به‌ اوج‌ اعلي‌ برساند كه‌ به‌ وسيلة‌ وحي‌ او را به‌ جائي‌ برساند كه‌ به‌ قول‌ شاعر بار ديگر از ملك‌ پران‌ شود، آنچه‌ اندر وهم‌ نايد آن‌ شوم‌. اگر انسان‌ هر روز يك‌ چيزي‌ ياد بگيرد. چون‌ بشر من‌ اين‌ جمله‌ را در پرانتز عرض‌ كنم‌، بايد توضيح‌ بدهم‌ كه‌ انسان‌ اگر يك‌ روز حتي‌ بنا باشد كه‌ حافظه‌اش‌ را ازش‌ بگيرند، استعدادش‌ را ازش‌ بگيرند، هيچي‌ نبيند، هيچ‌ چيز درك‌ نكند، هيچ‌ چيز نفهمد، اين‌ انسان‌ مرده‌ است‌، نميشه‌. محاله‌ كه‌ انسان‌ هر چه‌ هم‌ كم‌ استعداد باشه‌، هر چه‌ هم‌ خودش‌ را به‌ بي‌ حالي‌ و بي‌ توجهي‌ بزنه‌، چيزي‌ ياد نگيره‌. ولو بوسيلة‌ ديدنيها، ولو بوسيلة‌ شنيدنيها.

 در يك‌ بررسي‌ علمي‌ اينطور نوشته‌ بودند كه‌ انسان‌ در هر روز دويست‌ و پنجاه‌ هزار فيلم‌ از مناظر مختلف‌ در حافظه‌اش‌ ضبط‌ ميكنه‌. پنجاه‌ هزار بوسيلة‌ چشم‌، پنجاه‌ هزار بوسيلة‌ شنيدن‌ و گوش‌، پنجاه‌ هزار بوسيلة‌ شامه‌، پنجاه‌ هزار بوسيلة‌ ذائقه‌ و پنجاه‌ هزار هم‌ بوسيلة‌ لامسه‌. شما كه‌ اينجا نشسته‌ايد دائما بدنتون‌ داره‌ لمس‌ ميكنه‌، چشمتون‌ دائما داره‌ مي‌بينه‌. دوربين‌ فيلمبرداري‌ را نگاه‌ كنيد اين‌ داره‌ دائما فيلم‌ ميگيره‌ تا مثلا نيم‌ ساعت‌ فيلم‌ از شما گرفته‌ كه‌ تمام‌ حالاتتون‌ را باصطلاح‌ وانمود ميكنه‌.

 پس‌ بنابراين‌ انسان‌ نمي‌تواند در يك‌ لحظه‌ حتي‌ از اين‌ فيلمبرداريها غافل‌ باشه‌ و كاري‌ انجام‌ نده‌. بنابراين‌ اگر روح‌ انسان‌ بخواهد دائما بماند، شما حساب‌ كنيد در عالم‌ دنيا هست‌، در عالم‌ برزخ‌ هست‌، در قيامت‌ هست‌، در بهشت‌ هست‌ و اولئك‌ اصحاب‌ الجنة‌ هم‌ فيها خالدون‌، اين‌ ببينيد روح‌ چقدر استعداد داره‌، چقدر آمادگي‌ داره‌. مخصوصا آنهائيكه‌ طالب‌ علم‌ و دانشند در بهشت‌ هم‌ انسان‌ طالب‌ علم‌ و دانشه‌. بعضي‌ها مشغول‌ باصطلاح‌ خوردن‌ ميوه‌هاي‌ بهشتند، بعضيها هم‌ در خدمت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌، عند مليك‌ مقتدر، در خدمت‌ خاندان‌ عصمت‌ نشسته‌اند و از محضر آنها استفاده‌ ميكنند. انسان‌ يك‌ همچين‌ موجودي‌ است‌.

 لذا بايد، بايد، يك‌ رابطي‌ داشته‌ باشد كه‌ به‌ او فيض‌ برساند. اون‌ رابط‌ بايد، بايد تمام‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ را در وجودش‌ داشته‌ باشد. يعني‌ در آن‌ روز اولي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ روح‌ مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ را خلق‌ فرمود، در آن‌ روز خداي‌ تعالي‌ همة‌ علوم‌ را به‌ او تعليم‌ داد. انا انزلناه‌ في‌ ليلة‌ القدر. در شب‌ قدر اول‌ خلقت‌ تمام‌ علوم‌ را به‌ رسول‌ اكرم‌ تعليم‌ داد. لذا ملائكه‌ و تمام‌ انبياء و ارواح‌ تمام‌ موجودات‌ از وجود مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ استفاده‌ كردند. به‌ همين‌ دليله‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايند بنا عرف‌ الله‌. بوسيلة‌ ما خدا شناخته‌ شد. بنا عبد الله‌. يك‌ روز جبرئيل‌ خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌ بود. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وارد شد. جبرئيل‌ خودش‌ را خيلي‌ كوچك‌ كرد، تواضع‌ كرد. پيغمبر اكرم‌ سؤال‌ فرمود كه‌ چرا اينطور خودت‌ را در مقابل‌ اين‌ جوان‌ كوچك‌ كردي‌؟ اينها را براي‌ اينكه‌ ما چيز ياد بگيريم‌، نقل‌ كنيم‌ و براي‌ يكديگر بيان‌ كنيم‌ مي‌گويند. و الا هم‌ جبرئيل‌ مي‌داند علي‌ كيست‌، هم‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌داند علي‌ كيست‌ و هم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌داند. لذا گفت‌ علي‌ را نشناخت‌ جز من‌ و خدا كه‌ جرياني‌ دارد. جبرئيل‌ گفت‌ اين‌ استاد منه‌. اگر اين‌ نبود من‌ وضعم‌ اينطور نبود، من‌ امروز جبرئيل‌ نبود. خدا كه‌ من‌ را خلق‌ كرد، پروردگار متعال‌ جبرئيل‌ را خلق‌ كرده‌. تو كي‌؟ من‌ كيم‌؟ گفت‌ تو تويي‌، من‌ هم‌ منم‌. شما فكر نكنيد كه‌ اينجا خداي‌ تعالي‌ مي‌خواست‌ يك‌ احترامي‌ براش‌ جبرئيل‌ قائل‌ بشه‌ و براي‌ خودش‌ خودش‌ را كوچك‌ كنه‌. فقط‌ سر همين‌ مسئله‌ دعوا بود. نه‌. بايد جبرئيل‌ هم‌ خودش‌ را بشناسه‌ هم‌ خدا را. اين‌ وظيفة‌ امروز من‌ و شما هم‌ هست‌. ما هم‌ بايد هم‌ خودمون‌ را بشناسيم‌ هم‌ خدا را. به‌ خودش‌ قسم‌ اگر ما خودمون‌ را بشناسيم‌ خيلي‌ از امور زندگيمون‌ و كمالاتمون‌ روبراه‌ ميشه‌. اگر خدا را هم‌ در رتبة‌ بعد بشناسيم‌، خيلي‌ موفقيت‌ داريم‌.

 ميگه‌ تا اين‌ جمله‌ را گفتم‌ چون‌ اين‌ جمله‌ نه‌ خداشناسي‌ است‌ نه‌ خودشناسي‌. من‌ منم‌ تو ت‌. اين‌ نه‌ معرفي‌ خداست‌ نه‌ معرفي‌ خود. نه‌ شناخت‌ خوده‌ نه‌ شناخت‌ پروردگار. فورا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ روح‌ مقدس‌ آن‌ بزرگوار حاضر شد گفت‌ جبرئيل‌. بگو عبد تو جبرئيلم‌. اينها درسه‌ براي‌ من‌ و شما. منم‌ اگر مي‌خوام‌ در مقابل‌ پروردگارم‌ موفق‌ به‌ مناجات‌ صحيحي‌ بشم‌ بايد اين‌ كار را بكنم‌. بدانم‌ كه‌ من‌ بندة‌ خدايم‌. بدانم‌ كه‌ من‌ ناچيزم‌. عبد اللهم‌، بندگي‌ را درك‌ بكنم‌. من‌ بندة‌ تو جبرائيل‌، تو خداي‌ رب‌ جليل‌. عرض‌ كردم‌ خدا از اينكه‌ اين‌ مثلا جبرئيل‌ يا اين‌ شخص‌ خودش‌ را بخواهد كوچك‌ بكنه‌ اين‌ تعارفاتي‌ كه‌ ما در بين‌ خودمون‌ داريم‌. وقتي‌ انسان‌ در مقابل‌ بزرگي‌ ميرسه‌، بايد خودش‌ را كوچك‌ كنه‌ تا او خوشش‌ بياد، قربان‌ بهش‌ بگه‌، تواضع‌ بكنه‌، اين‌ حرفها نبود. بايد بشر، مخلوق‌، چه‌ ملائكه‌ باشد، چه‌ انبياء باشند، چه‌ ما باشيم‌ بايد خودمون‌ را بشناسيم‌.

 قربان‌ رسول‌ اكرم‌ در جنگ‌ احزاب‌، جنگ‌ احزاب‌ يك‌ جنگ‌ بسيار پرزحمتي‌ براي‌ پيغمبر اكرم‌ بود. جنگ‌ را كه‌ فتح‌ ميكند رسول‌ اكرم‌ ببينيد آن‌ دعايي‌ كه‌ بعد از جنگ‌ احزاب‌ دستور ميده‌ و خودش‌ ميخوانه‌، اين‌ دعاست‌ كه‌ لا اله‌ الا الله‌ وحده‌ وحده‌ وحده‌ انجز وعده‌ و نصر عبده‌ اين‌ جملات‌ همه‌اش‌ حساب‌ داره‌. و نصر عبده‌ و اعز جنده‌. تا اينجا معناش‌ اكثرتون‌ مي‌دونيد كه‌ لشگرش‌ را خدا عزيز كرد، بنده‌اش‌ را موفق‌ كرد. ولي‌ اين‌ جمله‌ خيلي‌ مهمه‌. و هزم‌ الاحزاب‌ وحده‌. خيلي‌ عجيبه‌. يعني‌ تمام‌ اين‌ احزابي‌ كه‌ اينها جمع‌ شده‌ بودند، اينها را خدا تنها خودش‌، ماها هم‌ حتي‌ دخالتي‌ نداشتيم‌. اين‌ معناي‌ فهم‌ مقام‌ توحيده‌. و هزم‌ الاحزاب‌ وحده‌. فله‌ الملك‌ و له‌ الحمد. براي‌ خداست‌ حمد، براي‌ خداست‌ مالكيت‌. پيغمبر اكرم‌ ملائكه‌ را تعليم‌ داده‌، روح‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ معلم‌ ملائكه‌ است‌. و الا ملائكه‌ بندگي‌ را بلد نبودند. ارتباط‌ با پروردگار را هم‌ كه‌ اينها نمي‌تونستند مستقيم‌ داشته‌ باشند. شما بدانيد از نظر تشريفات‌ كرة‌ زمين‌ و دنيايي‌، درسته‌ جبرئيل‌ واسطة‌ وحي‌ است‌ به‌ رسول‌ اكرم‌. يعني‌ در وقتي‌ كه‌ روح‌ پيغمبر اكرم‌ در اين‌ بدن‌ بشريست‌. اما در حقيقت‌ طبق‌ روايات‌ صحيح‌ پيغمبر واسطة‌ وحي‌ و معارف‌ است‌ از خدا به‌ همة‌ ملائكه‌ حتي‌ به‌ جبرئيل‌. اين‌ از نظر واقعه‌. اينها بحث‌ داره‌، اينها هر كدامش‌ كه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ از نظر روايات‌، از نظر آيات‌ قرآن‌ آنقدر دليل‌ داره‌ كه‌ من‌ اگر بخوام‌ دليل‌ اين‌ مسئله‌ را نقل‌ بكنم‌ شايد يك‌ ساعت‌ طول‌ بكشه‌. ملائكه‌ تمامشون‌ بندة‌ خدا هستند. منتهي‌ بندگي‌ را خاندان‌ عصمت‌، روح‌ مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ آنها تعليم‌ داده‌. لذا مي‌فرمايد بنا عبد الله‌ بوسيلة‌ ما خدا بندگي‌ ميشه‌، اين‌ معناش‌ چيه‌؟ نفرموده‌ بنا عبد الله‌ مثلا بشر. بشر بوسيلة‌ ما خدا را بندگي‌ ميكنه‌. نه‌. بنا. مطلقا همة‌ اشياء كه‌ در عالم‌ هستند بوسيلة‌ ما بندگي‌ خدا را مي‌كنند. ما راهنماشون‌ هستيم‌. بنا عرف‌ الله‌. بوسيلة‌ ما خدا شناخته‌ ميشه‌.

 لذا لازم‌ بود كه‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ مخلوقي‌ كه‌ دو جنبه‌ داشته‌ باشه‌. از يك‌ جنبه‌ الهي‌ باشد. شما هيچوقت‌ آب‌ را مستقيما نمي‌تونيد بوسيلة‌ آتش‌ گرم‌ كنيد. آب‌ را تا بريزيد روي‌ آتش‌، آتش‌ خاموش‌ ميشه‌. اينها يك‌ واسطه‌ مي‌خواد. اين‌ تشبيه‌ و اين‌ مثال‌، مثال‌ خوبي‌ نيست‌. ولي‌ به‌ عنوان‌ اينكه‌ ذهنتون‌ خوب‌ منتقل‌ بشه‌ به‌ اصل‌ مطلب‌ عرض‌ مي‌كنم‌. اين‌ آب‌ را اگر، اين‌ حرارت‌ آتش‌ را اگر خواستيد منتقل‌ به‌ آب‌ بكنيد، يك‌ جنسي‌، يك‌ چيزي‌ در اين‌ وسط‌ لازمه‌ كه‌ از يك‌ طرف‌ حرارت‌ را بگيره‌، مقاوم‌ باشه‌، در خودش‌ حرارت‌ را ضبط‌ كنه‌ و از طرف‌ ديگر به‌ آب‌ تحويل‌ بده‌. پيغمبر اكرم‌ از جانب‌ پروردگار تمام‌ حقايق‌ را اخذ ميكرد و به‌ بشر خاكي‌ تحويل‌ مي‌داد. و الا ما لتراب‌ و رب‌ الارباب‌. ما كجا و خدا كجا؟ ما كجا و آن‌ پروردگاري‌ كه‌ تمام‌ عالم‌ هستي‌ گاهي‌ انسان‌ توي‌ اين‌ كهكشانها نگاه‌ كنه‌. نصف‌ شبها بد نيست‌ گاهي‌ ولو شبها كوتاهه‌. از رختخواب‌ بيائيد بيرون‌، ساعتهاي‌ آخر شب‌، وقتي‌ كه‌ همه‌ خوابيده‌اند، به‌ آسمان‌ نگاه‌ كنيد. ان‌ في‌ خلق‌ السماوات‌ و الارض‌ و اختلاف‌ الليل‌ و النهار لايات‌ لواولالباب‌ الذين‌ يذكرون‌ الله‌ قياما و قعودا. به‌ اين‌ آسمانها نگاه‌ كنيد. اين‌ كهكشانها را يك‌ نگاهي‌ بكنيد. تازه‌ همة‌ آنچه‌ كه‌ شما مي‌بينيد با همة‌ اين‌ دوريهايي‌ كه‌ از يكديگر و فواصلي‌ كه‌ از يكديگر دارند تازه‌ به‌ اندازة‌ چه‌ عرض‌ كنم‌، يك‌ خشخاش‌ در مقابل‌ اقيانوس‌ بينهايت‌ خلقته‌. اين‌ خداي‌ با عظمت‌ با من‌ ضعيف‌، با من‌ و شماي‌ ضعيف‌ چه‌ ارتباطي‌ ميتونه‌ داشته‌ باشه‌. اما لطفش‌ رحمتش‌، مهربانيش‌، ايجاب‌ ميكنه‌ يك‌ واسطه‌ قرار بده‌. اين‌ واسطه‌ رحمت‌ للعالمينه‌. و ما ارسلناك‌ الا رحمة‌ للعالمين‌. پيغمبر من‌ تو را نفرستادم‌ مگر براي‌ اينكه‌ رحمت‌ براي‌ عالمين‌ باشي‌. اما خداي‌ تعالي‌ گاهي‌ من‌ اين‌ آيه‌ را كه‌ مي‌خونم‌ خدا ميدانه‌ تكان‌ مي‌خورم‌. شماها هم‌ حتما اگر به‌ معناش‌ توجه‌ كنيد واقعا مي‌لرزيد. يا حسرة‌ علي‌ العباد. حسرت‌ بر اين‌ بندگان‌ ضعيف‌. ما يعطيهم‌ من‌ رسول‌ الا كانوا به‌ يستهزؤن‌. خيلي‌ عجيبه‌. من‌ پيغمبري‌ را نفرستادم‌ براي‌ اينها مگر اينها استهزائش‌ كردند، مسخره‌اش‌ كردند، كشتند. به‌ بدترين‌ وضع‌ كشتند. چقدر بشر بايد جهول‌ باشه‌. انا عرضن‌ الامانة‌ علي‌ السماوات‌ و الارض‌ و الجبال‌ و ان‌ يبينا و ان‌ يشفقنا و حمله‌ الانسان‌ انه‌ كان‌ ظلوما جهولا. ما همين‌ الان‌ فكر مي‌كنيم‌ خوب‌ ارجي‌ براي‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر گذاشتيم‌، مجلس‌ گذاشتيم‌. ولي‌ اين‌ را بدونيد و ما قدر الله‌ حق‌ قدره‌. شما اين‌ را بدونيد شما هر كاري‌ بكنيد حق‌ آن‌ وظيفه‌اتون‌ را انجام‌ نمي‌ديد. نمي‌تونيد انجام‌ بديد. خدا هم‌ از شما نخواسته‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ مي‌فرمايد شما مثل‌ من‌ نمي‌تونيد بندگي‌ خدا را بكنيد ولكن‌ اعيونني‌ بورع‌ و اجتهاد. يك‌ قدري‌ كمك‌ به‌ من‌ بكنيد، خودتون‌ را شبيه‌ به‌ من‌ بكنيد، ورع‌ داشته‌ باشيد، پاك‌ باشيد، كارهايي‌ كه‌ براتون‌ حتي‌ زحمتش‌ بيشتره‌ از نظر معصيت‌ و گناه‌ نكنيد و كوشش‌ هم‌ بكنيد. به‌ اندازة‌ خودتون‌. فاعينونني‌ بورع‌ و اجتها. و الا ما قدر الله‌ حق‌ قدره‌. ما كجا مي‌تونيم‌ آن‌ احترامي‌ كه‌ لازم‌ است‌ در مقابل‌ پروردگار داشته‌ باشيم‌، انجام‌ بديم‌. يك‌ مقداري‌ به‌ خودمون‌ بيائيم‌. من‌ اين‌ مثال‌ را در بين‌ دوستان‌ زياد زدم‌. خدا ميدونه‌ انسان‌ گاهي‌ دلش‌ به‌ خدا مي‌سوزه‌. چه‌ تعبير بدي‌ است‌ اين‌ كلام‌ اما هست‌ اينطور، هست‌ حقيقته‌. شما در مغازة‌ نانوائي‌ رفته‌ باشيد توي‌ صف‌ وايستاده‌ باشيد. آمديد طبيعي‌ جلو رسيديد نوبتتون‌ شده‌. نانوا ميگه‌ برو عقب‌. ميريد عقب‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 صبح‌ تا ظهر مشغول‌ كارمونيم‌. اذان‌ مي‌گويند. نوبة‌ خدا رسيده‌. برو عقب‌. نهار مي‌خوريد، باز خدا مي‌آد جلو، باز برو عقب‌. استراحتتون‌ را مي‌كنيد. دم‌ غروب‌ خدا مي‌آد جلو يك‌ نماز سر دست‌ و پا شكسته‌اي‌ كه‌ به‌ خودش‌ قسم‌ از آن‌ نون‌ سوخته‌ها بدتر تحويلش‌ ميديم‌. گاهي‌ هم‌ به‌ ما ميگه‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ الم‌ يعلنن‌ الذين‌ آمنوا ان‌ تخشع‌ قلوبهم‌ بذكر الله‌. در دفعة‌ اول‌ و دوم‌ كه‌ از صف‌ عقبش‌ انداختيم‌ ميگه‌ نوبت‌ من‌ نشد؟ الم‌ يعلنن‌ الذين‌ آمنوا ان‌ تخشع‌ قلوبهم‌ لذكر الله‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ نوبة‌ من‌ نشد؟ آن‌ دزد داشت‌ از ديوار مي‌رفت‌ بالا. يكنفر اين‌ آيه‌ را نصف‌ شب‌ مي‌خوند. الم‌ يعلنن‌ الذين‌ آمنوا ان‌ تخشع‌ قلوبهم‌ لذكر الله‌. فكر دربارة‌ همة‌ كار كرديد، دربارة‌ زندگيتون‌ مرتب‌ باشه‌، خانتون‌ مرتب‌ باشه‌، تجارتتون‌ مرتب‌ باشه‌، همه‌ چيزتون‌ را فكر كرديد. يك‌ لحظه‌ نوبت‌ خدا نشد كه‌ بشينيد فكر كنيد چطور با خدا در ارتباط‌ باشيد. چگونه‌ باصطلاح‌ خدا را از خودتون‌ راضي‌ كنيد. الم‌ يعلنن‌ الذين‌ آمنوان‌ ان‌ تخشع‌ قلوبهم‌ لذكر الله‌. اين‌ دزد از ديوار آمد پائين‌ گفت‌ آنه‌ آنه‌، چرا خدا نوبت‌ تو شده‌. الان‌ ديگه‌ نوبت‌ توست‌. بيست‌ ساله‌ شدي‌ نوبت‌ خدا نشد. سي‌ ساله‌ شدي‌ نوبت‌ خدا نشد. چهل‌ ساله‌ شدي‌ نوبت‌ خدا نشد. ديگه‌ كي‌ مي‌خواد نوبت‌ خدا بشه‌؟ كي‌ مي‌خواي‌ در خانة‌ خدا بري‌؟ آمد رفت‌ گوشة‌ خرابه‌ نشست‌ گريه‌ كرد. اشك‌ ريخت‌. فضيل‌ عياض‌ معروف‌ شد كه‌ از زهاد و از بزرگان‌ از اولياء خدا اگر چه‌ متصوفه‌ به‌ خودشون‌ او را منتسب‌ مي‌كنند، ولي‌ از بزرگان‌ شد.

 شما هم‌ امشب‌ بگيد آنه‌. خدايا چرا. بعضي‌ها نگند ما هنوز جوانيم‌. همينقدر انسان‌ كه‌ تكليف‌ شد اي‌ چه‌ بسا در همان‌ لحظة‌ اول‌ تكليف‌ خدا رحمت‌ كنه‌. يك‌ استادي‌ ما داشتيم‌ جوان‌ بود، جوان‌ بود. خداي‌ تعالي‌ بهش‌ الطافي‌ كرده‌ بود. مي‌گفت‌ وقتي‌ من‌ مكلف‌ شدم‌، يعني‌ احساس‌ كردم‌ پانزده‌ سالم‌ تمام‌ شده‌، بقدري‌ از يك‌ بعد خوشحال‌، خوشحالم‌ كه‌ خدا مرا توي‌ آدمها قرار داده‌، برام‌ ارزشي‌ قائل‌ شده‌. بهم‌ حالا ميگه‌ نماز بخون‌، بهم‌ حالا ميگه‌ كه‌ روزه‌ بگير، مرا آدم‌ حساب‌ كرده‌. از يك‌ طرف‌ خوشحال‌. شما ببينيد اگر مثلا مقام‌ رهبري‌ يك‌ كسي‌ را به‌ حساب‌ بياره‌ و باهاش‌ حرف‌ بزنه‌ و قراردادي‌ داشته‌ باشند و صبح‌ چيكار بكن‌ و ظهر چيكار بكن‌، چقدر خوشحال‌ ميشه‌. ميگه‌ از يك‌ بعد خوشحال‌ كه‌ روي‌ پايم‌ نمي‌تونستم‌ بايستم‌. از يك‌ طرف‌ اي‌ كاش‌ بتوانم‌ وظايفم‌ را انجام‌ بدم‌. يك‌ وقت‌ كاري‌ نكنم‌ خشيت‌، اين‌ حالت‌ خشيت‌، كاري‌ نكنم‌ كه‌ محبوبم‌، اين‌ بزرگترين‌ لطفي‌ كه‌ امروز به‌ من‌ شده‌، اين‌ خدشه‌ دار بشه‌. يك‌ كاري‌ بكنم‌ كه‌ او از من‌ ناراضي‌ بشه‌. ميگه‌ رفتم‌ حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. السلام‌ علي‌ امام‌ الرئوف‌. اگر وارد مشهد شديد يك‌ وقتي‌ حاجتي‌ داشتيد اين‌ تجربه‌ شده‌، اين‌ زيارت‌، اين‌ جملة‌ از زيارت‌ را بخوانيد خيلي‌ مؤثره‌. السلام‌ علي‌ قاف‌ الهفان‌. سلام‌ بر پناهگاه‌ افرادي‌ كه‌ بيچاره‌اند. السلام‌ علي‌ قوس‌ اللحان‌. ميگه‌ وارد حرم‌ شدم‌ گفتم‌ آقا من‌ را خدا آدم‌ حساب‌ كرده‌. تكليف‌ به‌ من‌ داده‌، من‌ از اين‌ ساعت‌ مي‌خوام‌ بندة‌ خدا باشم‌. آقا تو به‌ من‌ كمك‌ كن‌، تو مرا ياري‌ كن‌. و لذا او فردي‌ شد كه‌ من‌ نمي‌خوام‌ شرح‌ حالاتش‌ را بگم‌. بقدري‌ با عظمت‌ شد كه‌ در سن‌ بيست‌ و چهار سالگي‌ در عالم‌ رؤيا بوده‌ در بعضي‌ از علما مي‌گفتند در بيداري‌ بوده‌، به‌ او حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ جمله‌ را ميگند و عليك‌ السلام‌ يا شيخ‌ الشهدا. با اينكه‌ شهيد نشد، با اينكه‌ سنش‌ بيست‌ و چهار سال‌ بيشتر نبود. اما شيخ‌ شهدا، يعني‌ بزرگ‌ شهدا. البته‌ بزرگ‌ شهداي‌ همان‌ زمان‌ خودش‌، اين‌ تعبير نسبت‌ به‌ او شد.

 چقدر خوبه‌ انسان‌ شب‌، روز، هر وقتي‌ كه‌ مي‌تواند، من‌ نميگم‌ دم‌ مرگ‌ كه‌ بگيد تا مردنمون‌ خيلي‌ فاصله‌ است‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ با يك‌ تبسمي‌ به‌ انسان‌ نگاه‌ كنه‌. امروز جمعه‌ بوده‌، دم‌ غروب‌ دلها گرفته‌ شده‌ بود. چون‌ يك‌ روز ديگر هم‌ گذشت‌، يك‌ جمعة‌ ديگر هم‌ گذشت‌ و آقامون‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ نيامد. اين‌ لياقت‌ به‌ ما داده‌ نشد. المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌. روز جمعه‌ از خصوصياتش‌ اينه‌ كه‌ در زيارت‌ آن‌ حضرت‌ مي‌خوانيم‌ هذا يوم‌ الجمعه‌ آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌، امروز روز جمعه‌ است‌. و هو يومك‌. روز توست‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر اين‌ روايت‌ را كه‌ لا تعادل‌ الايام‌ و تعاديكم‌، با ايام‌ درگير نباشيد، دعوايي‌ نباشيد، دشمني‌ نكنيد كه‌ ايام‌ با شما دشمني‌ كند، اين‌ روايت‌ را حضرت‌ اينطور تفسير مي‌كنندا كه‌ روز شنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرمه‌، روز يكشنبه‌ متعلق‌ به‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌، روز دوشنبه‌ متعلق‌ به‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌، روز سه‌ شنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ سجاد و امام‌ باقر و امام‌ صادقه‌، روز چهارشنبه‌ متعلق‌ به‌ موسي‌ بن‌ جعفر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، امام‌ جواد و امام‌ هادي‌ است‌ و روز پنجشنبه‌ متعلق‌ به‌ امام‌ عسگري‌ است‌ و روز جمعه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌. هذا يوم‌ الجمعه‌ و هو يومك‌ المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌. ما توقع‌ داريم‌، منتظريم‌، من‌ ديده‌ بودم‌ بعضي‌ از منتظرين‌ واقعي‌ را. اولا منتظر روز جمعه‌ بودند در روزهاي‌ ديگه‌. روز جمعه‌ هم‌ كه‌ مي‌رسيد از اول‌ صبح‌، بعضيها عجله‌ مي‌كردند دعاي‌ ندبه‌ را اول‌ آفتاب‌ مي‌خوندند. و الا دعاي‌ ندبه‌ را براي‌ امثال‌ ماها كه‌ حوصله‌امون‌ بيشتره‌ مثلا، يعني‌ محبتمون‌ كمتره‌، نزديك‌ غروب‌ بايد بخونيم‌. ولي‌ اول‌ صبح‌ مي‌خوندند. زانوهاي‌ غم‌ را در بغل‌ مي‌گرفتند. نزديك‌ غروب‌ آفتاب‌ كه‌ ميشد ديگه‌ طاقتشون‌ سر مي‌آمد. در شنيدم‌ البته‌ روايت‌ را خودم‌ نديدم‌ كه‌ عصرهاي‌ جمعه‌ قلوب‌ مؤمنين‌ محزون‌ ميشه‌. علتش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ يك‌ روز جمعه‌ گذشت‌ باز امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نيامد. المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌ و الفرج‌ للمؤمنين‌ علي‌ يديك‌. فرج‌ براي‌ مؤمنين‌ به‌ دست‌ توست‌. شما اين‌ را بدونيد اگر امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ انشاءالله‌ تشريف‌ بياورد همه‌امون‌ از همه‌ چيز بخصوص‌ از علوم‌ و معارف‌ و حقايق‌ دين‌ بهره‌مند ميشيم‌. و الفرج‌ فيه‌ للمؤمنين‌ علي‌ يديك‌ و قتل‌ الكافرين‌ بسيفك‌ و انا يا مولاي‌ فيه‌ ضيفك‌ و جارك‌. من‌ اي‌ آقا، اي‌ مولاي‌ من‌ در امروز مهمان‌ تو هستم‌. ضيفك‌ و در پناه‌ تو هستم‌. و انا فيه‌ ضيفك‌ و جارك‌ و انت‌ يا مولا كريم‌ من‌ اولاد الكرام‌. تو اولاد آن‌ پيغمبري‌ هستي‌ كه‌ پيغمبر فرمود اكرم‌ الضيف‌ فلو كان‌ كافرا. اكرام‌ كنيد مهمان‌ را ولو اينكه‌ كافر باشد. و انا فيه‌ ضيفك‌ و جارك‌ و انت‌ يا مولاي‌ كريم‌ من‌ اولاد الكرام‌ و مأمور بضيافة‌ و الاجاره‌. حالا علاوة‌ بر اينكه‌ خودش‌ كريمه‌، از طرف‌ پروردگار مهربان‌ هم‌ مأمور است‌ كه‌ مهماني‌ كند، پناه‌ به‌ ما بدهد فاضفني‌ و اجرني‌. حالا تو پس‌ مهماني‌ كن‌ از ما. اين‌ را امروز لابد گفتيد. شما مردمان‌ پر محبت‌ به‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ هستيد. حضرت‌ هم‌ حتما از شما پذيرائي‌ كرده‌. هر چه‌ داريم‌ ما از وجود مقدس‌ آن‌ حضرت‌ است‌. نزيلك‌ حيث‌ ما التهجت‌ ركابي‌ و ضيفك‌ كنت‌ من‌ البلاد. بيمنه‌ رزق‌ الوري‌ و بوجوده‌ ثبتت‌ الارض‌ و السماء.

 خوب‌ دلهاتون‌ امروز و امشب‌ گرفته‌ است‌، چرا امروز هم‌ گذشت‌ امام‌ زمان‌ نيامد. از زبان‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ براي‌ شما امشب‌ روضه‌ خواندند. و اسرع‌ فرسك‌ شاردا الي‌ خيامك‌ قاصدا مهمهم‌ باكيا و هو يقول‌ هذلين‌ هذلين‌ من‌ امة‌ قتلت‌ ابن‌ بنت‌ نبيا. اين‌ عبارات‌ را به‌ امام‌ زمان‌ نسبت‌ مي‌دهند يا جدا فراموش‌ نمي‌كنم‌ آن‌ ساعتي‌ را كه‌ فرست‌، اسبت‌ به‌ طرف‌ خيمه‌ها حركت‌ ميكرد. امام‌ زمان‌ ميگند گفته‌ كه‌ صدا ميزد و هو يقول‌، ميگفت‌، بعله‌ حيوانات‌ هم‌ وقتي‌ كه‌ امر پروردگار باشه‌ حرف‌ مي‌زنند. و هو يقول‌ هذلين‌ هذلين‌ به‌ تعبير ما واي‌ بر امتي‌ كه‌ كشتند پسر دختر پيغمبر را. هشتاد نفر زن‌ و بچه‌ را خبر كرد همه‌ از خيمه‌ها بيرون‌ ريختند. اطراف‌ ذوالجناح‌ را گرفتند. سكنية‌ نازدانه‌ آمد به‌ اسب‌ پدر گفت‌ وقتي‌ پدرم‌ از خيمه‌ها رفت‌ تشنه‌ بود. بگو بدانم‌ آيا به‌ او آب‌ دادند يا با لبهاي‌ تشنه‌… لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌.

 اي‌ صبايك‌ خبري‌ زان‌ مه‌ دلدار بيار. يك‌ غباري‌ تو ز كوي‌ بت‌ تنها بيار.

 دل‌ ما خون‌ شده‌ در خرمن‌ آن‌ زلف‌ سياه‌. بوي‌ مشكين‌ تو از آن‌ طرة‌ تاتار بيار.

 آقاجان‌، مهدي‌ جان‌، اي‌ گم‌ شدة‌ دلها بيا. مژدة‌ يوسف‌ گم‌ گشته‌ به‌ يعقوب‌ رسان‌ نامه‌اي‌ از آن‌ مه‌ كنعان‌ سر بازار بيار. كي‌ ميشه‌ بياي‌ اي‌ آقاي‌ من‌. كي‌ ميشه‌ بياي‌ مولاي‌ من‌. آقا جان‌ من‌ گم‌ شده‌ام‌ آقا جان‌ من‌ را پيدا كن‌. توي‌ بيابان‌ گناه‌ سرگردانم‌ توي‌ اقيانوس‌ گناه‌ غرقم‌، آقا حرف‌ دلم‌ اينه‌ نمي‌خوام‌ بد باشم‌. نمي‌خوام‌ آلودة‌ به‌ گناه‌ باشم‌. آقا جان‌ لري‌تر برات‌ حرف‌ بزنم‌ امشب‌. شما من‌ را آزادم‌ گذاشتي‌ كه‌ شيطان‌ دستم‌ را گرفت‌. اين‌ ميشه‌ معنيش‌ ديگه‌. اگر دستم‌ را گرفته‌ بودي‌ كي‌ شيطان‌ جرأت‌ مي‌كرد دستم‌ را بگيره‌. آزاد بودم‌ آقاجون‌. آقا چرا راه‌ را نشونم‌ نميدي‌؟ چرا من‌ را توي‌ آن‌ جاده‌اي‌ قرار نميدي‌

  

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *