۱۱ محرم ۱۴۱۸ قمری – ۲۷ اردیبهشت ۱۳۷۶ شمسی – شرح زيارت عاشورا
شرح زيارت عاشورا 11 محرم 1418
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمدلله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا. علي يسرف القتل انه كان منصورا.
در عصر عاشوراي ابي عبد الله الحسين روز مصيبت شيعيان و هر انسان با وجدانيست. روز مصيبت عوالم حقيقي است. خداي تعالي را آنچنان امروز بني اميه به غضب آوردند كه در آيات مختلفة قرآن مجيد پروردگار متعال جهنم را جايگاه آنها قرار داده و مورد لعن و نفرين انبيائ و ملائكه و اولياء خدا بني اميه را قرار داده است. امروز شما زياد گريه كردهايد. اميد است اين گريههاي شما دل شما را شستشو آنچنان داده باشد كه ديگر نيازي به هيچگونه استغفار و توبه نداشته باشيد. چون در روايات هست كه كسي كه بر ابي عبد الله الحسين گريه كند قلبش اگر مرده هم باشد، زنده ميشود. تمام اعمال زشتش جبران ميشود و ملائكه به او ميگويند جدد العمل. عملت را از سر بگير. مثل وقتي كه از مادر انسان متولد شده. بحمدالله موفق شديد امشب يازده شب است كه براي ابي عبد الله الحسن عزاداري ميكنيد و امروز صد مرتبه بر آنهايي كه بر اهل بيت عصمت ظلم كردند، چه آنهايي كه شروع كنندة ظلم بودند و چه آنان كه پيرو آنها بودند، آنها را لعن كرديد و از رحمت خدا درخواست كرديد كه دور باشند. و اظهار ارادت به ابي عبد الله الحسين و اصحاب و فرزندانش نموديد. و يكي از اساسيترين و اركان محكم اسلام، تولي و تبراست.
تولي يعني دوست داشتن. ولايت قبول كردن. زير بار ولايت خوبان رفتن. دستورات خوبان را با محبت پذيرفتن. و تبري و تبرا هم معناش اينه كه بيزار باشد انسان، دشمن باشد با آنهايي كه راه كج رفتند. با آنهايي كه متوجه خدا و پيغمبر و خاندان عصمت عليهم الصلاة و السلام نبودند. دشمن بودن با آنهايي كه آنها در صراط مستقيم دين قرار نگرفته بودند. امراض روحيشون را معالجه نكردند و در نتيجه پاپيچ خودشون و جامعهاشون شد. اظهار بيزاري و تنفر از اين افراد كردن يكي از اركان دين ماست. در سخنان امير المؤمنين علي بن ابيطالب كه به مالك اشتر دستور ميدهد ميفرمايد در مقابل تو آدم صالح و فاسق مساوي نباشد. چون اگر مساوي بود، شخص صالح به شايستگيش تشويق نميشود و فرد فاسق از فسادش دست نميكشد. در مقابل تو افراد صالح و فاسد مخصوصا از نظر قلب، مساوي نباشند. فرق بگذاره بين خاندان عصمت و طهارت و دشمنان اونها. اونهايي كه دشمنند عداوت دارند و حتي گاهي بعضي از شيعيان بي اعتنا هستند، بي توجه هستند بايد اينها توجه پيدا كنند. عظمت عاشورا اونقدر مهم است كه بعضي اينطور تشبيه كردهاند مثل اين است كه يك سنگي را انسان وسط دريا بياندازد اين امواجش روز به روز زيادتر بشود. امواج انقلاب ابي عبد الله و شهادت اون حضرت روز به روز افزوده ميشه چون مردم فهمشون بالا ميره. وجدانشون سالمتر ميشه. انسانيتشون بيشتره ميشه. قصاوتشون كمتر ميشه. لذا امروز شما ميشنويد و تكرار شده و زياد شنيدهايد شايد براتون اهميت زياد نداشته باشه والا اگر انسان يك مطلبي را تازه بشنود كه اين معامله با فرزند دختر پيغمبر با امام زماني كه قلب عالم امكان است، با كسي كه بعد از خداي تعالي كسي در اهميت مانند اين چهارده نفر نيست. اون وقت اين طور باهاش برخورد بكنند كه آب به او ندن. لبهايش تشنه باشد به طوري كه در بعضي از احاديث دارد روز عاشورا حضرت سيد الشهدا اونچنان چشمش تاريك شده بود از شدت عطش مثل كسي كه آسمان را دود گرفته مشاهده ميكرد. يا فرزندانش اون قدر تشنه شدند و بي تاب از تشنگي شدند بلكه مفصل شنيدهايد اظهار عطش ميكردند. انسان با وجدان، نه مسلمان. مسلمان هم نباشند اعتقاد به عظمت ابي عبد الله الحسين هم نداشته باشند وجدان انسان قبول نميكنه كه طفل شيرخوار، طفل دو ساله، طفل چهار ساله، دختر چهار ساله اينها در فشار بودند اينطور تشنه باشند. اگر روز عاشورا نبود اين جمله را اين قضيه را نميگفتم. يك نفر راوي است نقل ميكنه ميگه من با دو نفر وارد يكي از خيمههاي ابي عبدالله براي غارت شديم. يك طفل سه سالهاي دختر دستش را به عمود خيمه گرفته كه نميداند كجا فرار كند. بدنش ميلرزه. شما تصور كنيد هر چه انسان قصي القلب باشد با اين منظره اگر برخورد كند ترحم خواهد كرد. دستش را به عمود خيمه گرفته، بدنش ميلرزه دو تا حلقة طلا در گوششه، يكي از ما خم شد اين گوشوارهها را از گوش اين طفل كشيد. بعد هم يك نفر از ما چنان اين شمشير را به پهلوي اين طفل، كه او روي زمين افتاد.
شما ببينيد آيا انسان هر چه هم بي وجدان باشد، يك چنين عملي را انجام ميده و از اين اعمال سختر شديدتر در كربلا اتفاق افتاد كه بعضيهاش واقعا برامون مشكله بيان كنيم. نوشتهاند. در روايات هست، در مقاتل هست. اما واقعا من كه شخصا نميتونم بيان كنم كه امروز عصر بر بدن ابي عبد الله الحسين چه اعمالي را انجام دادند. وقتي كه حسين ابن علي را كشتند چه اظهار دشمني بر بدن مقدسش نمودند. يك نفر شهيد شده در يك جا افتاده ديگه دست ازش ميكشند. اما اين جمعيت جمع شدند هر كس هر چه در دست داشت به بدن ابي عبد الله الحسين پرتاب كرد. اونچنان كه وقتي زينب كبري با اين كه ديده بود ابي عبد الله كجا كشته شده، اما در دفعة دوم كه آمد بدن را پيدا نكرد. در ميان كشتهها گردش كرد. فرجتهم وجه علي وجه. نگاه ديد به رو به روي زمين افتاده، شمشير شكستهها را كنار زد. سنگها را عقب زد، بدن ابي عبد الله را بداشت. و لبها را گذاشت روي رگهاي بريدة حلقوم ابا عبد الله الحسين، اين مردم بي وجدان، اگر در بين اونها هم يك نفر اظهار ترحم ميكرد باهاش مخالفت ميكردند. ابي عبد الله الحسين خواست به ما مردم بفهماند كه اگر افرادي را كه براي خود در رأس كارتون قرار ميدهيد يك افرادي باشند اينها پابند به دين باشند. اينها مقيد به دينشون باشند. اينها لااقل وجدان داشته باشند، انسان باشند. معاويه وقتي با امام مجتبي صلح كرد، صلحنامه را نوشت خودش هم امضاء كرده بود. آمد در ميان مسجد كوفه صلح نامه را پاره كرد، زير پاش انداخت. امضاي خودش را زير پاش انداخت. مردم فهميدند اين خاندان اين كه در زيارت عاشورا ميگيد كه الهم العن بني امية غاطبتا، خدايا غاطبة بني اميه را لعنت كن. يك نفر در بين اينها يك انسان با وجداني نبود تا چه برسد با دين. نبودند. مردم هم سست و ضعيف، مردم بي وفا، مردم بي توجه به حقايق و حتي منافع خودشون. اطراف خاندان عصمت را خالي گذاشتند اونها را تنها گذاشتند تا وقتي كه بني اميه بر اونها مسلط شدند و اين وضعي كه ما تا به امروز از نظر اسلامي داريم كه الان اگر يك ميليارد و خردهاي مسلمان وجود داشته باشد شايد پانصد ميليونش شيعه باشند بقيه همه اينها منحرف شدهاند. بخاطر همين انحرافي كه در روز اول پيدا شد. شروعش هم از اون لحظهاي بود كه آمدند در خانة فاطمة زهرا را آتش زدند. از اون وقتي بود كه علي بن ابيطالب را تنها گذاشتند. در اون جلسه حضرت امام مجتبي به مغيره ميگه و انت يا مغيره، اي مغيرت و ابن شعبه تو مادر من را كتك زدي، محسنش را سقط كردي، من از اين جمله ميخوام يك استفادهاي بكنم و اون استفاده اين است كه معلومه وقتي كه فاطمة زهرا را زدند و دومي اشاره كرد به قنفض كه دست زهرا را كوتاه كن همه براي خود شيريني ريختند كه در بعضي از تواريخ داره كه چهل نفر بودند همه فاطمة زهرا را زدند و همه شريك در خون محسن فاطة زهرا بودند. كه اونجا امام صادق ميفرمايد سبب وفاتها ان قنفض مولا فلان و كذع بنعل الصيف. سبب قتل و شهادت مادرمون زهرا اين بود كه قنفض او را زد. اونجا هم امام حسن مغيرة ابن شعبه را ميگه تو زدي و اكثر اينها اون روز ريختند به سر مادر شما فاطمة زهرا و او را شهيد كردند در سن هيجده سالگي. اين وضع ادامه داشت تا وقتي كه مثل امروزي در كربلا جمع شدند. اظهار قدرت كردند. حالا اگر ميخواييد خوب عزاداري كنيد من چون زياد حال حرف زدن ندارم اگر ميخواييد عزاداري كنيد دلهاتون را روانه كنيد در همين ساعت به صحراي كربلا. اين ساعتي است كه ديگر شايد با اختلاف تاريخ هم كه تصور كنيم ديگه تمام شهدا روي زمين ريختهاند. هشتاد نفر زن و بچه هم هستند.
خيمهها را هم آتش زدهاند. اموالشون را به غارت بردهاند. زينب كبري بايد اينها را تمام اين نابسامانيها را مواظبت كند. اون شخص ميگه ديدم يك خانمي در ميان يك خيمة نيمه سوخته ميره باز برميگرده. گفتم، چرا شما اينجا رفت و آمد ميكني؟ گفت يك عليل بيماري، حجت خداست امام سجاد بايد حفظش كند در اين خيمه دارم. امام سجاد هست، امام باقر هست. دو تا امام در ميان اين اسرا هستند در ميان اين خيمهها هستند. امشب حضرت زينب شما وضع اونجا را اگر تصور كنيد اين مطالب قطعي براتون ميشه. آمدند خدمت امام سجاد آقا شما امام ما هستيد آيا مقدر است ما هم در خيمهها بمانيم و بسوزيم يا اونكه فرار كنيم؟ خيمهها را آتش زدند. حضرت فرمود عليك كن بافراق. همتون فرار كنيد تو خيمهها نمانيد. شما ميدانيد وقتي جمعي آتش را ببينند مخصوصا يك مشت اطفال خردسال باشند و دشمن را حمله ور ببينند اينها چه حالي پيدا ميكنند. هر كدامشون هر قدر قدرت داشتند در بيابان كربلا فرار كردند. رفتند تا خسته شدند شب شد روي زمين افتادند. حالا بايد زينب كبري اينها را جمع آوري كنه. اينها امانتهاي ابي عبد الله الحسينند. اين بچههاي كوچك فرار كردند دور شدند. شب يك مقدار مهتاب دارد، شب يازدهمه، يك مقدار روشنه، اما بايد چقدر زينب سلام الله عليها امشب اين طرف و اون طرف برود. اين اطفال سه ساله و چهار ساله، كوچكتر و بزرگتر و اينها را پيدا كنه، زير اين بتههاي خار، درختهاي كوتاه خار مقيلن، من خار مقيلان را در بيابان مكه ديدم. يك خاري است پنج پهلو. از همه طرف خاره. وقتي كه روي زمين ميافته بالاخره يكي دو تا از اين خارها به بدن فرو ميرفت اگر، و اينها درختي داره زير اين درخت خار ريخته. حالا اين اطفال لطيف اين اطفال ظريف اينها وقت كفش پا كردن هم نداشتند فرار كردند. زير اين درختها خوابيدهاند. ماندهاند خسته شدهاند،تشنه هم كه بودند. زينب كبري گردش كرد اينها را جمع كرد. امشب سر شب به زنها گفت شما دور بنشينيد دايره وار، روتون رو به طرف بيابان بكنيد بچهها را در وسط بريزيد تا از شر دشمن محفوظ بمانيد. خود زينب كبري هم روي سر اينها ميگشت. دور ميزد. ببيند مبادا كسي به اينها در اين تاريكي شب حمله كند. گاه گاهي هم ميآمد كنار گودي قتلگاه. خبري از بدن برادرش ابي عبد الله الحسين بگيرد. دو جريان دارد امشب.
دو تا جريان امشب اتفاق افتاد و اين را در كتابها هم نوشتهاند. دشمنان هم هنوز نرفتهاند هستند در صحراي كربلا. بعضي هاشون گفتند ما ديديم از آسمان آمد زير بغل پيغمبر اكرم را گرفته است، از اين حودك فرود آمد كنار گودي قتلگاه نشست، علي بن ابيطالب تشريف آورد، امام حسن تشريف آورد. ديدند فاطمة زهرا به سينه ميزند. صدا ميزند حسينم، حسينم واي، حسينم وا، حسينم وا… جريان دوم، حسين بن علي يك سارباني دارد، شترباني دارد روز تاسوعا حضرت به او فرمود تو به ما خدمت كردي برو در بين ما نباش كشته نشوي. اين رفت يك گوشهاي، امشب آمده ببينه چيزي گيرش ميياد از ميان كشتهها پيدا كند. غارتگرها همه را برده بودند. حتي شنيديد پيراهن كهنة ابي عبد الله الحسين را هم از بدنش بيرون كرده بودند. امام مهربان، امام رئوف، به خاطر اين كه اين هم مأيوس از در اين خانه برنگردد، انگشترش را به او نشان داد. اين تعبير در كتابها نوشته شد. آمد خواست انگشتر را در آورد. شما ميدونيد اون دست با اون خصوصيات كه نميخوام تصريح كنم نميشه انگشتر را درآورد. يك عملي انجام داد كه زينب كبري را امشب به ناله در آورد. دست مقدس ابي عبد الله را از بدن جدا كرد. امروز عصر وقتي كه سر مقدس ابي عبد الله را جدا كردند خولي لعين تقاضا كرد كه من سر را زودتر به ابن زياد برسانم جايزه بگيرم. از كربلا تا كوفه راه تقريبا زيادي است. هر چه دويد نتوانست امشب خودش را به ابن زياد برسانه. آخرهاي شب رفت به خانه. سر مقدس ابي عبد الله را گذاشته در ميان تنور. خوابيده تا صبح بشود. زنش هم بي اطلاع چون مردم كوفه اكثرا طرفدار خاندان عصمت بودند. مخصوصا خانمهايي كه تو جريان نبودند. زن نصف شب پاشده وضو بگيرد نماز شب بخواند، يك وقت ديد اطراف تنور نوري ريخته. فاطمة زهرا بعد از اونكه كنار گودي قتلگاه بوده آمده كنار تنور خولي. سر ابي عبد الله الحسين را برداشته به سينه چسبانده. السلام عليك يا ابا عبد الله. السلام عليك و علي ارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقيا اليل و النهار. و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السلام علي الحسين و علي علي ابن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين. و رحمت الله و بركات. السلام عليك يا ابا عبد الله. السلام عليك يا ابن رسول الله. السلام عليك يابن امير المؤمنين و سيد الوصيين السلام عليك يابن فاطمة سيدة نساء العالمين. السلام عليك يا ثار الله و ابن ثاره، و وتر الموتور السلام عليك و علي ارواح التي حلت بفنائك عليكم مني جميعا سلام الله ابدا ما بقيت و بقي اليلي و النهار يا ابا عبد الله، حسين جانم، حسين جانم، حسين جانم… آه يا بقية الله، عاجرك الله مولانا آقاجان قربان اون گونه هات كه امروز از صبح تا به حال خشك نشده آقا. آقاجان قربان اون چشمانت اشك آلودت، آقا الان كربلا تشريف داريد مولا يا اين كه اومدي كنار گودال قتلگاه. شايد هم آقا امشب با عمه ات زينب هم ناله ميشي آقا. آقا فرمودي من صبح و شام برات گريه ميكنم. ميخواي من دليلش را برات بگم گر چه امام زمان از لحاظ جسمي تشريف نداشته اما از روحي داشته اين را عرض كنم امام زمان ميفرمايد خودم ديدم كه طفلان ميدويدند. خودم ديدم كه طفلان ميدويدند همه پنجه به صورت ميكشيدند. خودم ديدم كه دشمن وحشيانه ميزد او را به ضرب تازيانه. خودم ديدم گلوي اصغرم را، قربان قلب داغدار تو آقا. خودم ديدم گلوي اصغرم را، خودم گردن كشيدم اكبرم را. خودم ديدم همة خيمهها را آتش زدند. خودم ديدم عمهام از اين خيمه به اون خيمه ميرفت. من روضه نميخوام بخونم. امشب شب عزاداري و امشب بايد مثل فاطمه به سر و صورتت بزني. امشب وقتي آمد كنار نازنين بدن، مادر حسين، حسين وقتي همة بچهها را آروم كرد به زنها سپرد شما هواي اينها را داشته باشيد من برم تا اين بدن و برگردم دوان دوان به قتلگاه. آخ تمام هستيم در خون نشسته، تمام هستيم در خون نشسته. فلك درچشم اشكم اين نوشته. چگونه نالهام پيدا نبايد ميان اين همه. حسين جانم، حسين جانم،…+
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.