۱۱ ذي القعده ۱۴۱۶ – ۱۲ فروردين ۱۳۷۵ شمسی – معرفت حضرت رضا (علیه السلام)
@ متن سخنراني 11 ذي القعده 1416 مصادف با 12 فروردين 1375 و 31 مارس 1996
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آلِ اللهِ لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»([1]).
يكي از مقامات عاليهي انسان كه در سيرش به سوي لقاء الله و وصول معرفتِ حقيقي خدا دارد، مرحلهي رضا است. رضا يكي از القاب حضرت عليبن موسيالرضا است و معروفترين القاب آن حضرت است؛ اين يك حالتي است در انسان پيدا ميشود اگر از راه صحيحي به سوي خدا حركت كند كه به طوري راضي است يعني خوشنود است به خواستههاي پروردگار كه هر چه به او برسد، نسبت به آن چيزي كه انجام شده خوشحال و خوشنود است.
اين حالت در انسان پس از مراحل بسيار زيادي به وجود ميآيد. مراحل مقدّماتي اين مرحله تسليم است و توكّل است و حالاتي است كه انسان بايد مقدّمتاً آنها را انجام بدهد.
يكي از آنها توكّل است ما حقيقتِ توكّل را بايد خوب بفهميم، در وجودمان پياده كنيم و خودمان را متوكّل علياللّه قرار بدهيم به جايي برسيم كه خداي تعالي ميفرمايد: «وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»([2])، كسي كه توكّل به پروردگار بكند خدا او را كفايت ميكند. هر وقت ديديد خدا كفايتان كرد بدانيد به مقام توكّل رسيديد، هر وقت توكّل به خدا كرديد خدا توكّل ميكند شما را. اين موضوع و اين بحث را اگر من بخواهم برايتان توضيح بدهم يك مقدار طول ميكشد و زياد در قرآن كريم به مسألهي توكّل اشاره شده.
در حقيقت اگر بخواهيم تقسيم كنيم مقام توكّل را بايد به سه مرحله تقسيمش كرد؛ يكي «توكّل عام»، مثل توكّلهايي كه ما داريم وقتي كه كارمان از همه جا به اصطلاح گير ميكند و ديگر چارهاي نداريم و به اصطلاح ميخوانيم اين توكّل بر خدا، كه من مكّرر گفتم اين جور توكّل را اگر كسي به يك معتادِ بيحال بيحركت داشته باشد او بهش بر ميخورد. مثلاً شما يك نفر را با همين خصوصيّات وكيل خودتان قرار داديد كه يك كاري كه شما نميخواهيد انجام بدهيد يا نميتوانيد انجام دهيد او براي شما انجام بده، امّا همهاش چشمانتان دنبالش است كه ببينيد انجام ميدهد يا نميدهد، خوب انجام ميدهد يا نميدهد، آيا حالش را دارد انجام بده يا نه؟ اگر يك همچين حالتي داشته باشيد ميگويد: اگر را وكيل خودت كردي ديگر اين باصطلاح دلهره و ناراحتي يعني چه؟ ماها اكثراً وقتي كه يك كاريمان را به خدا وا ميگذاريم غالباً يك دلواپسي هم داريم كه آيا خدا انجام ميدهد يا نميدهد؟ به نفع ما انجام ميدهد يا نه، آيا اساساً اين يك حقيقتي است ميشود چنين توكلي كرد و لذا خدا هم هيچ وقت وكالت شما را قبول نميكند يعني اين كار هر وكيلي است شما اگر به هر وكيلي توكّل كنيد و وكالتتان را به او بسپاريد، ولي او بفهمد كه شما دلهره داريد، دائماً تحقيق ميكنيد، تجسس ميكنيد ببينيد كه آيا اين كار را درست انجام داد يا درست انجام نداد آيا دنبال كار شما رفت يا نرفت، اگر يك همچين حالتي پيدا كرديد اين را آن شخص ميگويد: آقا! تو خودت برو دنبال كارت، به من اعتماد نداري، به من ايمان نداري، ماها كمتر تويمان پيدا ميشود كه همين توكّل عام را حتي داشته باشيم، خدا را وكيل خودمان را قرار بدهيم، خدا هم وكيل ما نميشود، «وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» كسي كه توكّل به خدا بكند خدا او را كفايت ميكند، نه آن كه كسي كه توكّل نكند.
اين اسمش توكّل نيست اين كاري را كه ما ميكنيم، اين توكّلي كه ما باصطلاح داريم، تازه اين يك مرحلهي خيلي پايينش است كه اگر به خدا واگذاشتيم كارهاي مشكلمان را و دلواپسي هم نداشتيم تازه توكّل عام را انجام داديم.
«توكل خاص» اين است كه افرادي كه باصطلاح معرفت به پروردگار دارند اوّلاً يعني خدا را ميشناسند كه در تمام كارها از آنها بهتر آن كار را ميشناسد، بهتر راه انجامش را بلد است و بهتر ميتواند انجام بدهد، به اين اندازه لااقل خدا را ميشناسند و خودشان را فقير ميدانند، يعني محتاج ميدانند كه خداي تعالي در قرآن ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمْ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ»، همهي شما فقير در خانهي خدا هستيد. يعني تمام سلّولهاي بدن ما، تمام وجودمان حتّي روحمان دادِ وانيازا و واحتياجا به درگاه مقدّس پروردگار دارد و از خدا ميخواهد كه، حالا ما قلبمان بخواهد يا نخواهد ولي تمام وجودمان از خدا ميخواهد كه خدا به او كمك كند و اين چنين فردي خدا را چون به اين وضع ميشناسد و خودش را هم فقير در خانهي خدا ميداند و خدا «هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»([3])، غني است، بينيازي است كه به هيچ چيزي نياز ندارد اين را چون ميداند كارها را به خدا وا ميگذارد؛ يعني ميگويد پروردگارا همهي كارهاي من را تو انجام بده، مخصوصاً در كارهايي كه انسان خودش نه ميتواند پيشبيني بكند و نه هم ميتواند صحيح انجام بدهد به خدا وا ميگذارد، اين هم معناي توكل خاص است.
يك «توكّل خاصالخاصي» هست كه آن توكّل مال اولياي خدا است، يعني انسان به جايي ميرسد كه به هيچ وجه، فرض كنيد من يك مثال خيلي باصطلاح بلاتشبيهاي، معمولاً وقتهايي كه يك كسي ميخواهد يك مثالي بزند ميگويد بلاتشبيه، يك مثالِ بلاتشبيهي ميخواهم عرض كنم، شما اگر همه روز فرض كنيد مقامِ مقدس رهبري به شما تلفن بزند، همه روز صبح كه تو هر كاري داشته باشي من خودم انجام ميدهم، يك همچين تلفني او بزند به شماها، شما چه حالي پيدا ميكنيد؟ چه آرامشي پيدا ميكنيد؟ نه جدّاً هر روز صبح تلفن زنگ زد، بينيد فرض كنيد رئيسجمهور يا مقام رهبري به شما گفت كه آقا هر كاري تو هر جايي داشته باشي من انجام ميدهم، شما توي اداره وارد ميشويد خيلي محكم، با فكر راحت، آرامش، كسي حق ندارد كوچكترين حرفي به شما بزند، همه بايد جلوي پاي شما بلند شوند، همه بايد احترامتان كنند، يك همچين حالتي دارد، يك آرامش عجيبي داريد كه چي؟ ميگويد: هر جا كه كار گير كرد فردا صبح كه تلفن كردم به آنها ميگويم اينجا كار گير كرده، نيم ساعت بعدش تلفن زده ميشود به آنجا رفع ميشود، خيلي راحت، با اينكه هزار جور احتمال خطر هم تويش هست، يعني احتمال دارد كه اين كار حتّي از آنجا هم برآورده نشود، از عهده آنجا هم انجام نشود، دوّم اينكه تا فردا معلوم نيست حالا اين آقاي رئيس جمهور باشد يا نباشد، معلوم نيست كه فراموش نكرده باشد، شايد فردا تلفن استثنائاً نكند به شما و امثال اينها، اما خيلي آرامش داريد. خدا در شبانهروز اگر نماز واجبت را تنها بخواني ده مرتبه ميگويد بگو: «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»([4])، اين تلفن خدا است به تو، من كمكت ميكنم، تنها من كمك تو هستم، اصلاً بببيند قابل مقايسه نيست، ذات مقدّس پروردگار، خدا كند شماها همهتان به اين مقام توكّل برسيد. قابل مقايسه نيست، «لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ»([5]). شما هر وقت گفتيد خدا، نه خدا آن موقع چرت ميزند نه خواب است، نه گرفتاري دارد، «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ»([6])، با شما كه صحبت ميكند در همان لحظه ميتواند با كسي ديگر هم صحبت كند، هيچ چيز او را از هيچ چيز باز نميدارد، ميگوييد: ما بايد چقدر توكّل داشته باشيم؟ خدا خودش ميگويد اين آيهي قرآن است «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»([7])، خدا به ما ميگويد، خدا تلفن ميزند كه «نستعين»، يعني ما، خدايا تو يار ما هستي، چقدر؟ همان اندازهاي كه مقام رهبري محدود است در مقابل پروردگار و خدا نامحدود است، همانطور تو بايد نامحدود آرامش داشته باشي، اين «توكّل خاصالخاص» است، با اين مثال ساده كه عرض كردم به خاطر اينكه معناي توكّل را تا حدّي بفهميد، توكّل خاصالخاص كه انشاءالله مقدمهي مقام تسليم و رضا است، اگر به آن برسيد يك همچين حالتي پيدا ميكنيد، كه خدا خودش فرموده: «وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»، كسي كه به خدا توكّل ميكند، خدا حسبش است، حسب يعني چه؟ يعني كافي است براي او، ما يك وقتي يك استادي داشتيم اين استادمان هم استادمان بود، هم هممباحثيمان بود، هم رفيقِ گردش ما بود، سنّمان هم كم بود، هم همبازي ما بود، امّا بعضي وقتها به من ميگفت: تو چي ميخواهي كه من ندارم، تو چي ميخواهي از او كه من ندارم، ميخواست من را محدود كند كه من با افرادِ مختلف حرف نزم، حالا خدا ميگويد: تو چي ميخواهي كه من ندارم؟ تو پول ميخواهي كه تمام پولها دست خدا است، قدرت ميخواهي در دست خدا است، آبرو ميخواهي در دست خدا است، آخر چي ميخواهي كه خدا ندارد؟ اگر قبولش نداري يك حرف ديگر است، امّا اگر قبولش داري چي ميخواهي كه خدا ندارد و خودش فرموده: «وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»، كسي كه به خدا توكّل كند خدا برايش كافي است، با اين مثالي كه عرض كردم شما همهتان ميتوانيد بفهميد مرحلهي توكّل خاصالخاص چه حالتي به انسان دست ميدهد، چه آرامشي به انسان دست ميدهد،مرگ. مرگ كه «فَتَمَنَّوْا الْمَوْتَ»([8])، تازه آنجا راحتي من است، كشته شدن، شهادت، بهبه چه بهتر! شما ببينيد اولياي خدا چطور بودند؟ اولياي خدا، يكي آمد خدمت حضرت امام صادق صلوات اللّه عليه، گفت: آقا! چرا ما از مرگ ميترسيم؟ حضرت فرمود: براي اينكه از دنياي آباد، از خانهي آباد ميخواهيد برويد خانهي خراب، ترس دارد، اگر به عكس بود آن طرف را خوب آبادش كردي، اين طرف هي ميگفتي خدايا اين نقّاشِ تحويل نميدهد كه ما از اين خانهي سياه و تاريك نجات پيدا كنيم. هيچي براي انسان در آن حالت مسأله نيست، تمام كرهي زمين دشمن انسان باشند. كياند اينها؟ تمام قدرتمندان عالم دشمن انسان باشند، امام هادي عليه الصلوة و السلامرا متوكّل آورد روي بلندي كه به وسيلهي سربازهايشيعني گفته بود كه در هر توبرهاي يك مقدار خاك بريزيد سربازها، بياييد اينجا كود كنيد، يك كوهي شده بود، رفته بود آنجا ايستاده بود با امام هادي عليهالسلام، حضرت هم او جاي ديگر، تو يك عالم ديگر توي يك فكر ديگر، ايستادند. گفت كه سربازها فرم بروند، هي رفتند، رفتند، حضرت هم وايستاد، ديد نه حضرت بيتفاوت است، گفت: ميدانيد چرا اين كار را كردم؟ بفرماييد، چرا اين كار را كردي؟ براي اينكه شما بدانيد كه من چه قدرتي دارم، به فكر مبارزه با من نيفتيد. شما را به خدا! با يك چنين كسي فرض كنيد حالا مورچهها تمام صف ببنندند بگويند: آقاي انسان با ما به فكر مبارزه نيفتي كه ما همهمان بسيج ميشويم عليهات، يك لگد ميزني سرشان ميگويي خفه بشويد. ولي امام هادي اين كار را نكرد فرمودند: اين لانه مورچه به تعبير من و اين سرزمين اينطوري مال شماها، ولي لشكر من را هم ميخواهي ببينيد؟ متوكّل حضرت هادي را از توي زندان آورده توي، لشكر آن هم اينجا گفت كجا است لشكر شما؟ حضرت يك اشاره به طرف آسمان كرد ديد تمام ـ چشم متوكل هم گاهي باز ميشود ها، افراد خبيث هم گاهي چشمانشان باز ميشود يك چيزهايي ميبينند ـ ديد سرتاسر عالم ملائكه، ارواح تمام در اختيار حضرت هادي هستند يك اشاره بكند اصلاً ماسوياللّه را ممكن است نابود كنند، فرمود: اين هم لشكر ما است، گفت: آقا! پس ببخشيد، حضرت فرمودند: بخشيديم به تعبير من، اين هم مال تو، «وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»، من يك وكيلي دارم كه تمام قدرتها مال او است.
«طَأْطَأَ» تازه ما دربارهي ائمه ميگوييم: «طَأْطَأَ كُلُّ شَرِيفٍ لِشَرَفِكُمْ وَ بَخَعَ كُلُّ مُتَكَبِّرٍ لِطَاعَتِكُمْ»([9])، هر شريفي در مقابلِ شرف شما چه بفهمد چه نفهمد، چه قدرتمندي باشد دمق و بيحال و بيهوش، ديديد بعضيها مستند حالا كم شده آن سابقها مست شنيع ميآمد، ميگفت: نفسكش كيه؟ بيايد بيرون، يك سيلي هم كه ميزدندش ميافتاد امّا اينجوري بودند، مخالفشان بودند، همهي عالم اظهار قدرت بكنند در مقابل قدرت خدا چياند اصلاً؟ عرض كردم تمامِ مورچهها صف ببندند واقعاً فاصلهي بين ما و ائمه مثل فاصله بين مورچه و يك انسان قوي هيكل باز هم زيادتر است، چي ميفهميديم؟
اگر نازي كند درهم كند
فرو ريزند ظالمها
اگر حضرت سيّدالشهداء كه خوب بزرگ عالم هستي است، اگر همان علياصغرش خدا ميداند اگر اراده ميكرد كه تمام مردم كرهي زمين محو بشوند، نابود بشوند، ميشدند. آنها بندهي خدا هستند، نميخواهند. آن يهودي وقتي حضرت علي را ديد يك ريسمان به طرف مسجد ميكشند او را، گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لَااِلَهَ اِلاَّ اللّهُ»، گفتند: تو روزهاي عزّت اسلام تو مسلمان نشدي، حالا داري مسلمان ميشوي؟ گفت كه اين علي را من ديدم چه قدرتي داشت چه قدرتي دارد من ميشناسمش. در خيبر را كنده روي دست نگه داشته امّا اينجا دستش را هم اصلاً تكان نميدهد اين معلوم است كه اين بندهي خدا است، اين بندهي غضبش نيست. اين غضبش تحت كنترلش است، لذا انسانِ صحيح و عاقل و بالغ واقعي آن كسي است كه غضب و شهوتش تحت كنترل خودش باشد، در اختيار خودش باشد، نه اينكه خودش تحت اختيار شهوت و غضبش باشد. عصباني شدم ديگر از دستم در رفت، نفهميدم چه كار كردم، داريم ديگر، زياد داريم. آقا چرا اين كار را كردي براي اين كه عصبانيام كرد، از دستم در رفت، نهفميدم، زياد داريم، بله. امّا نه، علي ميفهمد. آن كاري كه نسبت به فاطمهي زهرا سلام اللّه عليهاشد به خدا قسم اگر نسبت به خانوادهي خدمت شما عرض شود چه بگويم بدحجاب هر كدام از ماها بشود انسان نميتواند طاقت بياورد. فاطمهي زهرا است، در عين حال بندهي خدا است، مورچهها همه بسيج شدهاند كه اين آقا را از پا در بياورند، اگر بندگياش ايجاب نكند و ارادهي خودش بود و مستقل بود و بندهي خدا نبود و تحت ارادهي الهي نبود با يك نيّت، «إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»([10])، باش، هست؛ نباش نيست همهشان از بين ميرفتند ولي نه اين با خدا در ارتباط است حالا هر چه ميخواهند بگويند، هر كاري ميخواهند بكنند، خودشان را زحمت ميدهند. گفت كه
اي مگس! عرصهي سيمرغ درگه تو است
عِرض خود ميبري و زحمت ما ميداري
فقط همين.
خيلي عالي است انسان تمام عمرش را زحمت بكشد يك ساعت به مرحلهي توكّل برسد، يك آرامشي، توكّل خاصالخاص، يك حالتي پيدا ميكند اصلاً ميگويي همه چيز در اختيار تو است. ما يك وقتي انسان يك ارباب پُرقدرت و پُر پولي داشته باشد او هم هميشه بگويد: هر چه من دارم مال تو، انسان احساس ميكند همه چيز دارد، خداي تعالي ميگويد: بندگان من! من هر چه دارم از تو، همين آيهاي كه تلاوت كردم «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»، اوّل رضايت خودش را ميگويد از اينها ، اوّل من مال اينها هستم، بعد ميفرمايد كه «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»، توكّل، اين مراحل را عرض كردم زياد نميشود توضيح داد انشاءاللّه در راه كمالات كه حركت ميكنيد انشاءاللّه به يك مرحلهاي انشاءاللّه يك وقتي ميرسيد.
بعد از اين ميرسيد به مرحلهي تسليم، تسليم چيه؟ تسليم آياتي در قرآن است كه خداي تعالي مؤمنين را دعوت به تسليم ميكند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً»([11])، همهتان را وارد سلم بشويد، تسليم بشويد، تسليم، شما در زيارت عاشورا ميگوييد «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ»([12])، تسليم بشويد. تسليم چيه؟ تسليم را من هر چه فكر ميكنم نميتوانم آن حقيقتش را براي شما الان توي اين مجلس بگويم. يك مرحلهاي است انسان اصلاً از خودش هيچ اراده ندارد، هيچ ارادهاي ندارد، هيچي، يك حالتي پيدا ميكند مثل در مقابل، «كالميت بين يدي الغسّال»: مثل ميّت در زير دست غسّال. خدايا! هر چه تو بگويي.
بالاتر از اين مرحله، مرحلهي رضا است، رضا، مرحلهي رضا. آخر آدمي كه تسليم است ميگويد: باشد هر چه شما، حالا من خوشم بيايد، خوشم نيايد زياد توجّهي نيست امّا هر چه تو ميخواهي، هر چه كه تو ميگويي درست است، حق بوده كه شده ميگويم درست است، امّا مرحلهي رضا اين است كه انسان به حقيقت تمام مسائل ميرسد و درك ميكند كه اين خوب است. حضرت سيدالشهداء توي گودي قتلگاه افتاده تمام بدنش سوراخ سوراخ شده، خيلي وضعي كه نقل ميكنند توي مقاتل آن مقدارش كه صحيح است اگر انسان واقعاً بتواند تصوّر آنجا را بكند ميخواهد جانش بالا بيايد. من گاهي پاي منبرها، پاي روضهها هيچوقت تصوّرش را نميكنم، از ذهنم منصرف ميكنم، و الا انسان طبعاً بايد منفجر بشود. امام، قلب عالم امكان خداي باصطلاح چطوري بگويم كه شرك نشود، خداي ازلي يك ربّ باصطلاح ماسوي اللّه را خلق كرده ولي الان اين را اين جور توهين به او بشود يا از جهت اين كه حضرت دردش آمده يا مثلاً بدنش زخم شده اينها را ماها ممكن است داشته باشيم ولي اين اندازه به او توهين بشود، اين اندازه بشر بيتوجّه باشد آن وقت در همين حال ديد كه لشكر به طرف خيمههايش ميروند، در همين حال متوجّه اين است كه خيمهها را آتش ميزنند و بعد گوشواره از گوش بچّهها ميكشند و چه وضعي پيش ميآيد. در عين حال ميگويد: «رضاً برضائك»، او ميتواند بگويد: «رضاً برضائك»، خوشنودم كه تو خوشنودي، خوشحالم كه تو خوشحالي، راضيام كه تو راضياي، خيلي عجيب است! ما نميتوانيم تصوّرش را بكنيم. من توكّل را تا حدّي برايتان توضيح دادم ولي واقعاً نميتوانم تسليم و رضا را چون خودم هم نفهمم، تسليم و رضا را برايتان را خوب توضيح بدهم اصلاً يعني چه؟ خوشحال ميشود همانطوري كه الان به شما خبر بدهند دنيا و آخرت را خدا سندش را به نام شما ثبت كرده، چقدر خوشحال ميشويد، اينها خوشحال ميشوند كه خدا موافق است با اين كارها، حالا هر چه ميخواهد باشد. «رضاً برضائك»، اين حالت و اين از امتيازات مرحله «رضا» است.
در بين هر يك از ائمّه صفات الهي در آنها ظهور كرده. در علي بن موسيالرضا كه جان همهمان بقربانش، ظهور كرده، اگر بشود اين حالات علي بن موسي الرضا را مطالعه كنيد ببينيد چقدر حضرت در مقابل خداي تعالي و كارهايي كه خدا اراده كرده بود براي آبرو بردن دشمنان و روشن شدن مردم چه كارهايي خداي تعالي انجام داده و چه كارهايي انجام شده و حضرت علي بن موسي الرضا چطور راضي بوده، خيلي عجيب است، ما نميتوانيم تصورش را بكنيم! يعني هر چه دربارهي حضرت رضا صلوات اللّه عليهشنيدهايد و هر چه من بگويم و هر چه همه بگويند آن حقيقت رضا را، كلمهي رضا را نميتوانيم، بيان كنيم. حتّي امام عليه الصلوة و السلامچون مستمعين ايشان مستمعين درست و حسابي نبودند، نتوانستند بيان كنند. از حضرت جواد ميپرسند كه چرا حضرت رضا را رضا گفتند؟ فرمود: به خاطر اينكه دوست و دشمن از او راضي بودند، دوست و دشمن از او راضي بودند. همين است معنايش؟ تنها اين است؟ بعيد ميدانم، اين به اندازه فكر طرف حضرت، البتّه اين هست امّا اين آن مرحلهي خيلي نازلش را براي اينكه طرف بيشتر از اين نميفهمد. واقعاً نميشود بيان كرد معناي رضا را. من يك مختصر در كتاب در محضر استاد توضيح دادم امّا واقعاش اين است كه نه معناي رضاي واقعي اين نيست تازه، «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ».
يك عاشق و معشوق كه هر دوتايشان عاشق باشند و هر دوتايشان هم معشوق، فرض كنيد اينها بهم برسند اينها چطور از همديگر خوششان ميآيد از همهي كارهايشان ،ميگويد: …، اگر شما از كسي خوشتان بيايد كارهاي بدش هم خوشتان ميآيد، از همه چيزش خوشتان ميآيد نميدانم البته اكثر مردم به عشق مجازي مبتلا نشدند والاّ مثال خوبي بود براي اين معنا، آنهايي كه به عشق مجازي مبتلا ميشوند مثل مجنون نسبت به ليلي، فرهاد نسبت به شيرين و آنهايي كه توي قصّهها گفتند و يا لااقل آنچه كه خدا در قرآن دربارهي زليخا و حضرت يوسف ميگويد، آقا! «قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ»، دستشان را داشتند ميوه را ميخواستند پاره كنند و بخورند چشمشان به يوسف افتاد دستشان را همين طور بريدند، «قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ»، بريدن تنها نبود ها! بالاخره يك قسمت از دستشان را قطع كردند، «قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ»([13])، حواسشان آن قدر پرت شد، اگر كسي به عشق مجازي رسيده باشد تمام كارهاي محبوبش خوب است. من خدا رحمت كند مرحوم حاج ملاآقاجان رضوان اللّه تعالي عليه، يك دردي يك وقتي گرفته بود خيلي معلوم بود، طبيب به من گفت اين دردش خيلي فشار دارد، خيلي درد دارد، گفتم چطور آقا؟ ميگفت: اگر انسان محبوبي داشته باشد حالا آمده توي بغل گرفته او را و فشارش ميدهد بعد بگويد من از اين درد ناراحتم؟ لذّت ميبرد انسان از آن درد، خيلي عجيب است، نميتوانيم، عرض كردم نميشود بيان كرد، تمام كارهايي كه تمام مردم بد ميدانند ها اگر محبوب انسان انجام بدهد، اين عشقهاي مجازي اينطور ها، ميگويد چون كه تو كردي خوب است،
تو زخم زني به كه ديگري مرهم
تو زهر دهي به كه ديگري ترياك
اگر تو هر كاري بكني خوب است. عرض كردم اين حرفها خيلي در زمان ما و مخصوصاً توي اين وضع گرفتاريهاي ما بازار ندارد به جهت اينكه عاشقها و معشوقهايي خيلي كم حالا پيدا ميشوند اينقدر گرفتاري درست كردند براي مردم كه به عشق ديگر، ميگويد:
چنان قحط سالي شد اندر دمشق
كه ياران فراموش كردند عشق
حالا زمان ما تقريباً زمان ما تقريتاً قحط سالي نشده ولي گرفتاري زياد شده. بچّه از همان سنّ اولي كه ميآيد مدرسه هست، گرفتاري بابا و ننه است كه نمرهاش چند است، بعدش ازدواج، بعدش درآمد، بعدش …، آنقدر گرفتاري درست كردند كه «ياران فراموش كردند عشق»، يعني زمانهاي سابق مردم بيكار بودند عاشق ميشدند خيلي هم بود.
من خودم يك كسي همراه من مسافرتي آمده بود معلوم بود كه عاشق است، يك كسي را، به يك كسي عشق داشت كه اوّل اسمش سين بود، اين به هر جايي سيني ميرسيد كه اوّلش سين بوده، سين در وسط كلمه، او مدّتي ما را در آنجا معطل ميكرد واميايستاد نگاه كردن و اشك ريختن، يك همچين حالتي. شبها ميرفت روي پشتبام ميخوابيد ستارهي سهيل را ما، خيلي اگر شما توانستيد پيدا كنيد. ستارهي سهيل را پيدا كرده بود، هم سهيل بود آن وقت آن ستاره را نگاه ميكرد تا صبح. راست هم ميگفت، نميخوابيد.
باصطلاح عشق يك مرحله از جنون است. افرادي كه عاشق بودند اينها خودشان بعضيها به عقلشان رسيده بود. در اوّل انقلاب يك آقايي بود ديديم اين خودش عمّامه و قبا را گذاشته كنار، گفتم: چطور؟ گفت: من ميدانم اينها خلع لباسم ميكنند، منتها احتمال دارد، خودم خودم را خلع لباس كنم. حالا اين عاشقها بعضيهايشان ميدانند مردم به آنها ميگويند: ديوانه، لذا از اوّل مجنون اسمش را ميگذارد. مجنون عامري ايشان خدمت شما عرض شود معروف است ديگر، عاشق ليلي بود.
خدا رحمت كند مرحوم حاجملاآقاجان را امضا ميكرد: «مجنون، محمود مجنون»، ميگفتيم: چرا اين طور امضا ميكني؟ ميگفت: من، راست هم ميگفت، مجنون امام حسين عليه الصلوة و السلامهستم. در زمان رضاخان ملعون كه روضهخواني ممنوع شده بود، ايشان به همين عنوان عيناً بهلول.
بهلولِ زمان امام صادق، چون حضرت امام صادق صلوات الله عليههم براي دو نفر از يارانشان كه در فشار بودند در زمان بنيالعباس حضرت نوشتند كه، يك «جيم» نوشتند، از حضرت سؤال كردند كه ما چه كار كنيم؟ حضرت «جيم» نوشت. يكيشان گفت: حضرت دستور داده كه ما «جراي وطن» بكنيم. رفت، هجرت كرد. يكيشان گفت حضرت دستور «جنون» داده كه بهلول بود. صبح رفت يك چوبي پيدا كرد از خانه و مثل اسب، ديديد بچّهها اسب سواري ميكنند با چوب؟ حالا الحمدللّه اينقدر وسيلهي اسباب بازي درست شده كه لازم نيست، مثلاً اسباببازي نبود و پول هم نبود، وضع بد بود، بچّه يك چوبي بر ميداشت و ميآمد بيرون، اين بهلول از علما بود، از روات حديث است از شخصيّتهاي بسيار با عظمت، يك حكيم واقعي است، كتابي دربارهاش نوشتهاند كلماتش حكمتآميز است امّا بچّهها عقب برويد اسبم لگدتان نزند آمد توي بازار و بچّهها هم كه منتظر چنين فرصتهايي هستند، دورش را گرفتند و دست زدند و ايشان هم با آنها، معروف شد ديگر، اگر شما خواستيد يك وقتي معروف بشويد يك همچين كاري توي بكنيد شهر مشهد تا در حرم ديگر فردا توي روزنامهها هم اسمتان را مينويسند و معروف ميشويد، بله! خيلي اثر داشت اين بهلول، هم از دشمنها راحت شدند گفتند: لابد اين ديوانه است، مرحوم حاج ملاآقاجان هم ميگفت من ديدم كه هيچ راهي، نام امام حسين را بايد توي زنجان نگه داشت، هيچ راهي ندارم، عمّامه معمولي پيچيد و البته نه اين كارهاي سبكي ايشان انجام نميداد ولي خوب اينها البته آنجا مقتضي بود، اين زمان ايشان اين كارها مقتضي بود، ميگفت: تا ميديدم هفت يا هشت نفر توي بازار ايستادهاند آنها هم ميدانستند كه من چون آمدهام بايد يك روضهاي گوش بدهند. ميگفتم: «السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي»، روضه را ميخواندم در ظرف پنج دقيقه تا پاسبان ميرسيد ما روضه را تمام كرده بوديم. ما را ميگرفتند ميبردند كلانتري سه تا چهار دفعهي اوّل بردند كلانتري، گفتند: اين ديوانه است ولش كنيد؛ تا وقتي كه رضاخان خبيث بود و روضه خواندن هم ممنوع بود ميگفت روز هفت يا هشتبار روضه توي بازار يا كوچه من ميخواندم.
او ميدانست روضه بر سيّدالشهداء چه ارزشي دارد. من در اين كتاب پرواز روح نوشتهام آن وقت من متوجّه نبودم بعدها به رواياتي كه برخورد كردم متوجّه شدم كه روضه بر ابيعبداللّه، به خدا قسم، به خدا قسم آقايان! روز تولّد حضرت رضا است دارم عرض ميكنم همين حيثيتي كه شيعه توي اين مملكت دارد با همهي گرفتاريها و دشمنيهايي كه تمام ممالك به او ميكنند و هيچ اثر الحمدللّه ندارد به خاطر روضه بر سيّدالشهداء و همين مجالس عزاداري است كه داريد، قدرش را بدانيد. عاشق امام حسين بود، عاشق امام حسين، نه اينكه عاشق ائمّهي ديگر نبود، نه بعضيها آخر كنترل ندارند وقتي كه ميشوند مثلاً عاشق عليبن ابيطالب ديگر همهاش دم از علي بن ابيطالب ديگر از امام زمان هم فراموش ميكنند. از من يكي پرسيد: شما به ائمه به كدام يكي بيشتر علاقه داريد؟ گفتم: ائمه را چون ما براي خدا دوست داريم همهشان را مساوي دوست داريم بايد هم همينطوري باشد. يكي امام زماني ميشود ديگر از سيّدالشهداء فراموش ميكند، يكي امام حسيني ميشود و از بقيّه فراموش ميكند، نه اينجور نبود. ولي روضهي حضرت سيّدالشهداء سوژه اسلامي است كه دنيا را مسخر كرده و دشمنان هم كاملاً ميخواستند اين نور را خاموش كنند، شما ببينيد رضاخان وقتي ميخواست با مردم شيعه يعني تشيّع را مزاحم خودش ميدانست، مزاحم كشف حجاب ميدانست، مزاحمِ مثلاً كارهاي مختلفي كه داشت ميدانست روضهها را تعطيل كرد، روضه را تعطيل كرد. من نميخواهم بشمارم در زمان خودمان افرادي بودند كه ميخواستند مردم را منحرف كنند با روضهي سيدالشهداء عليه الصلاة و السلاممخالفت ميكردند و كوشش بكنيد كه اين مجالستان را حفظ كنيد و من اين را تجربه كردم اين تجربه پنجاه و شصت سالهاي است كه به شما عرض ميكنم در منزل انسان حتّي هفته يك دفعه اگر روضه باشد يا لااقل ماهي يك بار روضه باشد هيچ وقت انسان روي فقر را نميبيند، يك بركتي ميآيد. ما يك وقتي از مشهد رفته بوديم نجف براي تحصيل با مرحوم شهيد هاشمينژاد دوتايي رفته بوديم تدريس، آنجا رسم بود روضه كسي كه ميخواند بايد خيلي عالم باشد، مجتهد باشد، مردم بيايند به روضهاش، يك همچين عنواني داشت خوب ما طبعاً روضهي هفتگيمان را تعطيل كرديم آقا اين قدر وضعمان ماليمان بخصوص خراب شده بود، كسي هم آنجا نبود كه ما از او پول قرض كنيم من به آن مرحوم گفتم كه ما چه مردم خوششان بيايد چه بدشان بيايد هر چه ميخواهند بگويند ما يك روضهخوان دعوت ميكنيم منزلمان روضه ميخواند و خودمان هم گوش ميدهيم هيچ عنواني ندارد كه، خدا ميداند توي همان مجلس اوّلي كه ما روضه را تشكيل داديم و يكي از آقا واعظ بود كه ايشان هم مشهد هستند ايشان را دعوت كرديم روضه آمد خواند، در همان مجلس از ايران براي من پول فرستاده بودند، يعني همانجا به ما دادند. و تا آن روز خيلي وضعمان بد بود، نه مريض ميشويد ميگوييد نه تجربه كنيد، خودتان روضه بخوانيد اينها را من نميگويم روضهخوانها را شما دعوت كنيد حالا خيال كنيد بعضيها از روضهخوانها به ما گفتند. نه خودتان بنشيند روضه بخوانيد، چه اشكالي دارد؟ كتاب «منتهيالآمال» راهنماييتان ميكند كتاب «منتهيالآمال» يا «لهوف سيد بن طاووس» تجربه شده اين را بگيريد زن و بچهتان را هم بنشانيد و قوم و خويشان را هم بنشانيد از روي كتاب برايشان بخوانيد خودتان هم گريه كنيد آنها هم گريه كنند، همين، همين اندازه، اين اثر دارد. نميدانم هفت سين خدا ميداند اثري ندارد باورتان بيايد، سيزده هيچ نحسي ندارد اگر سيزده نحس بود علي بن ابيطالب در روز سيزدهي ماه رجب متولّد نميشد، نحسي مال اين فكر نحس ما است كه راه را گم كرديم، راه را گم كرديم و انشاءاللّه راه را پيدا ميكنيم.
حالا صحبتمان دربارهي اين مسائل نبود در رضا بود، راضي باشد انسان به رضاي پروردگار.
حضرت علي بن موسي الرضا راضي بود به رضاي خدا، خداي تعالي هر چه خواست نه به خودش تنها بلكه به زوّارش عنايت ميكند، به زوّارش، روايات عجيبي دارد از پيغمبر اكرم روايت نقل شده، «سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ»، پارهي تن من، پيغمبراكرم توي فرزندان البته همهي فرزندان پيغمبر پارهي تن پيغمبرند امّا اين كلمه را بضعه به دو نفر گفته يكي فاطمهي زهرا و يكي علي بن موسيالرضا، «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي»([14])، يكي هم «بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ»([15])، پارهي تن من در زمين خراسان دفن ميكنند هر كس او را زيارت كند خودم شفيعاش ميشوم خيلي عجيب است علي بن ابيطالب ميفرمايد: «سَيُقْتَلُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ … اسْمُهُ اسْمِي وَ اسْمُ أَبِيهِ اسْمُ ابْنِ عِمْرَانَ مُوسَى ع أَلَا فَمَنْ زَارَهُ فِي غُرْبَتِهِ غَفَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذُنُوبَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهَا وَ مَا تَأَخَّرَ وَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ عَدَدِ النُّجُومِ وَ قَطْرِ الْأَمْطَارِ وَ وَرَقِ الْأَشْجَارِ»([16])، عجيب است، كسي كه حضرت رضا را زيارت كند خدا گناهانش را ميآمرزد بعضيها ميگويند: اينها نگو مردم جري ميشوند. ميخواستند نگويند تا ما هم نگوييم ما كه از خودمان در نياورديم و بعد هم با اين همه لطف مردم جري ميشوند و گناه ميكنند؟ ابدا ، خدا گناهان او را ميآمرزد ولو اينكه مثل عدد نجوم باشد، عدد ستارهها، عدد دانهي باران، عدد برگ درختان خدا ميآمرزدش، منتها خوب بعدش بايد مواظب باشد كه ديگر گناه نكند. حضرات ائمّه عليهم السلاميك زيارتي هست زيارت هفت حديث اگر بخوانيد اين هفت تا حديث از هفت تا امام كه قبل از حضرت رضا عليه الصلوة و السلامبودند همه نقل كردند، حضرت صادق، قيد عارفاً بحقّ را ميكند كه بشناسيد او را، آخر هر كسي البته غريبهها را يكي از خصوصيّتها حضرت علي بن موسي الرضا اين است كه غريبهها به زيارتش نميآيند، اگر بيايند مفيد نيست برايشان، «لَا يَزُورُهُ إِلَّا الْخَوَاصُّ مِنَ الشِّيعَةِ»([17])، خواص از شيعه، چون حضرت صادق را شش اماميها زيارت ميكنند، حضرت سجّاد را چهار اماميها زيارت ميكنند، حضرت سيّدالشهداء را سه اماميها، چهار اماميها، ششاماميها زيارت ميكنند اما حضرت رضا را كساني زيارت ميكنند كه معتقد به وجود مقدس حضرت بقيةاللههم هستند، خواص از شيعه، زيارت حضرت رضا عليه الصلوة و السلامآمد خدمت امام جواد از ايشان سؤال كرد: آقا! من سال گذشته مكّه رفتم، مدينه رفتم، قبور ائمّهي بقيع را زيارت كردم، كربلا رفتم، نجف رفتم، اين زيارت بهتر است يا بروم زيارت حضرت رضا صلوات اللّه عليه؟ حضرت فرمود: «وَاللهِ زِيَارَةُ أَبِي أَفْضَلُ»([18])، به خدا قسم! زيارت پدرم علي بن موسي الرضا افضل است، زيارتِ حضرت سيّدالشهداء معادل با صد حجّ و صد عمره است، زيارت حضرت حضرت رضا معادل با هزار حجّ و هزار عمره است، ده برابر، اين زيارت را اهميّت بدهيد.
صبحي من در منزل فكر ميكردم يك حالتي داشتم نميدانم چطور شد مثل اينكه به دلم افتاده بود كه به شماها بگويم و جدّاً آقايان اقلاً شماها به همه بگوييد كه كاري نكنيم كه همانطوري كه كربلا و نجف و سامرا و كاظمين را از ما گرفتند، حضرت رضا را هم از ما بگيرند حالا چطور نميدانم. براي اينكه من يادم است خودم مشرف شدم بودم كربلا يك سالي بود يك گذرنامههاي مثل ورقهاي بود ميدادند پانزده تومان هم بيشتر خرجش نبود و همه ميرفتند اينقدر زنهاي بدكاره را از كربلا دستگير كردند فرستادند ايران كه واقعاً آبرويمان رفت، آنقدر جيببر ايراني. آخر يك وقت جيببر خودشان هستند جيببر ايراني توي حرمهاي ائمه گرفتند و فرستادند كه مايه شرمندگي بود، كارهاي فجيع در كنار قبر ابيعبداللّه الحسين جايي كه خاكش تربت است يعني اين خاك زمين كربلا را شما برداريد جاهاي ديگر ببريد دستِ بيوضو نميشود زد، نجسش نميشود كرد آنجا چون محذور دارد مسألهاي نيست آن وقت كارها، گرفتند از ما، ما در كنار قبر حضرت رضا صلوات اللّه عليه، اين ايام نوروز يك خرده به زنهايمان بفهمانيم كه اينجا غير از شهر تهران است، غير از جاها ديگر است، همه جا گناه بد است ولي اينجا بدتر است. يك خردهاي به خودمان بفهمانيم كه حيثيت حضرت رضا را حفظ كنيم.
يك شخصي از علما ميگفت خواب ديده بود ظاهراً ميگفت كه حضرت رضا خودشان فرموده بودند ترديد دارم خصوصياتش را، كه خلاصهاش اين بود كه يزيد سر مقدّس حضرت سيدالشهداء را وسط گذاشته بود و دورش گناه ميكرد ما بدن مقدس حضرت رضا را وسط گذاشتيم و دورش گناه ميكنيم. من در هند بودم آقايان، من ديدم رختخواب را يك چند نفر مهمان بوديم يك جا رختخواب را يك جوري انداختند مناسب نيست من برداشتم درستش كنم، گفتند: نه اين طرف طرفِ مشهد است خودش هم باورش نميآمد حالا من نميفهمم خوب طرف مشهد است گفت: پايت را طرف مشهد دراز ميكني؟ من فوري فهميدم كه اينها احترام ميكنند طرف مشهد را پيدا كردند پايشان را طرفش دراز نميكنند آن وقت ما، چه عرض كنم؟ خيلي مواظب باشيد، خيلي قيمت دارد نكند كه ماها طوري حركت كنيم كه حضرت رضا از ما بيزار بشود.
آن شخص ميگويد، يكي از علماي بزرگ بود مرحوم آشيخ عبداللّه گلپايگاني در مسجد گوهرشاد ايشان نماز ميخوانند بسيار مرد باتقوايي و مقدسي بود يك روز درس مختصري داشت سه تا چهار نفر بودند كه من كوچكتر و كمسنتر از همهشان بودم ميرفتم ايشان به ما گفت كه ديشب خوابي ديدم، خوابشان را گفتند. ديدم توي حرم حضرت رضا صلوات اللّه عليههستند و ضريح نيست و بدنِ مقدس حضرت رضا را وسط حرم طرف قبله، پايشان طرف قبله است معلوم است از دنيا رفتهاند يك پردهاي سفيد روي بدن كشيده بودند يك بادي حركت كرد اين پرده را عقب زد من نگاه به بدن حضرت رضا كردم ديدم سوراخ سوراخ است گفتم: آقا! شما را ما شنيده بوديم كه با سمّ شهيد كردند شما مثل اينكه تيرباران كردند حضرت فرمود: نه اين مال بعد از شهادت است، اينهايي كه، يك باصطلاح گناهي را حضرت بيان كردند، اسم بردند كه شايد نتوانم بگويم، نه از نظر مهمياش، كوچكياش كه اگر بگويم آن وقت ممكن است كه مثلاً بعضيها خودشان را منفعل بدانند، همان فلان گناهي كه دروبر قبر من ميكنند مثل تيري است كه به بدنِ من ميزنند، اين جاي آن تيرها است.
خيلي كوشش بكنيم كه مبادا خداي نكرده حضرت رضا را آمديم زيارتش، «وَيْلٌ لِمَنْ شُفَعَاؤُهُ خُصَمَاؤُهُ»([19])، واي بر كسي كه آدم فكر ميكرده اين شفيعاش است خصمش باشد، توي اداره رفيقي داريد خيلي هم با او مأنوس، ميبينيد وارد اداره ميشويد ميبينيد همين آقا پايش را زد به رئيس گفت اين آقا خيلي پولدار است بايد مالياتش را خيلي چندين برابر بگيري، خصمت بشود، ويلٌ. روز قيامت، در همين دنيا خصم ما نشوند. در همين ايّام نوروز چقدر مصيبت بر اين قبر مطهّر وارد شد كه انسان واقعاً شرمنده ميشود، در دورهي سال اين را آقايان بدانند شايد الان من اين را بگويم شلوغ بشود روزي خلوتتر از روز سيزده عيد من خوب بزرگ شدهي مشهدم، سيزده عيد خلوتتر از آن روز حرم امام رضا نيست و در دروهي سال شلوغتر از لحظهي تحويل هيچ وقت نيست، خوب حالا سيزده را شايد زودتر فهميده باشيد كه چه بدي دارد اگر انسان نحس است پناهنده به يك «غَوْثُ اللَّهْفَانِ» بشود، «اَلسَّلَامُ عَلَى غَوْثَ اللَّهْفَانِ وَ مَنْ صَارَتْ بِهِ أَرْضُ خُرَاسَانَ»([20])، ولي نه همين فردا امتحان كنيد الان گفتم همين جمعيت هم بروند باز خوب است. حرم خلوت، ميشود ضريح را بوسيد، تحويل سال چرا، خوب حالا شما ميگوييد تحويل سال خوب است كه آنجا باشند، با آن نيّتي كه آنجا جمع ميشوند بسيار غلط است. نيّت اين است كه اگر آن لحظه ما، لحظهي سرنوشتساز است ديگر، يك سالتان را همان لحظه تعيين ميكند، اگر آن لحظه جاي متبركي باشيد تا آخر سال متبّرك هستيد با اينكه هيچ جا نه روايتي دارد و همانهايي كه براي عيد نوروز خيلي اهميّت قائلند اين را نگفتند لااقل، كي را گفتند؟ شب قدر، آقا «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»([21])، قدر اصلاً اسمش يعني سرمايهي سال، شما شب قدر هيچ وقت شده كه حرم حضرت رضا را به اين شلوغي ببينيد، ولو يك لحظهاش؟ ببينيد چقدر ما منحرفيم، آخر آنجا سرنوشت ساز است، ميگوييد كه خوب روز بوده تحويل سال، پارسال شب بود، پارسال تا اوّل اذان صبح مردم توي حرم گرفتار بودند، پيرارسال، يك عدّه زير دست و پا كشته شدند، اينها چي است؟ اينها همهاش اين است كه ما دنبال اهلبيت عصمت و طهارت نيستيم، عقب سر آنها حركت نميكنيم. فردا شهر مشهد خلوت ميشود همه ميروند، من پريروز بود، ديروز بود گفتم كه شما توي خانه بنشينيد هيچ نحسي به شما متوجّهتان نميشود، وقتي كه ميآييد بيرون و با اين جوانها و افراد و دخترها و زنها و همه مخلوط خوب معلوم است نحسي سراغتان ميآيد. خيلي رعايت حريم مقدس حضرت رضا را بكنيد، حرمِ مطهر، تمام مشهد حرم علي بن موسي الرضا است، «بَيْنَ جَبَلَيْ طُوسَ»، دو تا كوه است طوس، از آن كوه تا اين كوه، «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ»([22])، حريم علي بن موسي الرضا است، همين جا كه نشستهايد حرم حضرت رضا است، ديگر امام رضا يك شهري را كه بايد حرم داشته باشد و توي حرم هم بعضيها گناه ميكنند يا فكر گناه لااقل دارند، به هرحال وقت زياد آقايان را معطل نكنم انشاءاللّه اميدوارم به حرم حضرت رضا برويم با يك اخلاصي برويد، انشاءاللّه تمام گناهانتان بخشيده خواهد شد و اميدواريم خداي تعالي همه شما را از ياران خوب حضرت بقيةاللهارواحنافداهقرار بدهد و لحظهاي از مسير حق و صراط مستقيم منحرف نشويد و انشاءاللّه در دنيا به مقام رضا و در آخرت با بندگانِ خالص خدا محشور باشيد.
روضه هم خواندم برايتان، حضرت رضا صلوات اللّه عليهفرمود: «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ»([23]).
[1]بينه/8
[2]طلاق/3
[3]فاطر/15
[4]حمد/5
[5]بقر/255
[6]مستدركالوسائل: 2 / 241؛بحارالأنوار: 7 / 28
[7]حمد/5
[8]بقره/94، جمعه/6
[9]فقيه: 2 / 615، تهذيب: 6 / 99
[10]يس/82
[11]بقره/208
[12]مستدرك: 10 / 369، بحار: 95 / 251
[13]يوسف/50
[14]وسائل: 20 / 67، بحارالانوار: 27 / 62
[15]كاملالزيارات: 306
[16]فقيه: 2 / 584
[17]كافي: 4 / 584
[18]«زِيَارَةُ الرِّضَا ع أَفْضَلُ أَمْ زِيَارَةُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ زِيَارَةُ أَبِي أَفْضَلُ وَ ذَلِكَ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَزُورُهُ كُلُّ النَّاسِ وَ أَبِي لَا يَزُورُهُ إِلَّا الْخَوَاصُّ مِنَ الشِّيعَةِ» كافي: 4 / 584، تهذيب: 6/84، وسائل: 14/562
[19]«وَيْلٌ لِمَنْ شُفَعَاؤُهُ خُصَمَاؤُهُ …» روضهالواعظين: 1 / 195، مناقب: 3 / 328
[20]بحارالانوار: 99 / 52
[21]قدر/3
[22]«يَقُولُ إِنَّ بَيْنَ جَبَلَيْ طُوسَ قَبْضَةً قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْ دَخَلَهَا كَانَ آمِناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ النَّارِ» تهذيبالاحكام 6 109، «هِيَ بِأَرْضِ طُوسَ فَهِيَ وَ اللَّهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ» فقيه: 2 / 585
[23]وسائل: 14 / 502، عيون: 1 / 299
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.