۸ ذي القعده ۱۴۱۶ قمری – ۹ فروردین ۱۳۷۵ شمسی – يقظه و بيداري، صراط مستقيم
بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجت ابن الحسن روحي و ارواحنا العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. واعبد ربك حتي یأتیک اليقين.
آياتي تلاوت شد كه يك جملهاش اين آيه بود يقين در اين آيه تفسير شده به موت. يعني اي پيغمبر عبادت كن پروردگارت را تا زمان مرگ. به هيچ وجه ترك بندگي نكن. حالا چرا يقين را به مرگ و مرگ را به يقين تعبير كردهاند؟ علت عمدهاش اين است كه انسان وقتي كه از دار دنيا رفت تمام حجابها و از جلوي چشمش برطرف ميشه. علت اين كه ما الان در دنيا در مسائل معنوي و شكي اين است كه حجاب داريم. حجاب به معناي پرده است. يعني يك پردههاي معنوي هست كه انسان به طور كلي همه را دارد. از باب مثال براي اين كه اين معنا خوب روشن بشود شما اگر مشغول مطالعة يك مطلب علمي توي يك كتاب هستيد بي حجاب و بي مانع مشغول مطالعيد و اون مطالب را درك ميكنيد. در همين بين يك جريان واقع شد كه حواس شما را پرت كرد. حتي ممكن است يك مقداري از همان كتاب را خونده باشيد يا يك سخنگويي كه داره سخن ميگه حرفهاش را گوش كرده باشيد اما نفهميديد يك پرده از اونجا جلوتون افتاده، جلوي فهم شما را گرفته نميگذارد كه بفهميد و اون پرده همان حادثهاي است كه بوجود آمده و همان چيزي كه سبب حواس پرتي شما شده. ما در دنيا به طور كلي حواسمون پرته. يعني حواسمون پرته ديدنيهاست. شنيدنيهاست. چشيدنيهاست، و امثال اينها، حواسمون پرت اينهاست چون فكر انسان دنبال حواسش ميره. شما ممكنه مثلاها فرض كنيد كه داريد الان حرفهاي من را گوش ميديد يك دفعه ذهنتون ميره توي تابلويي كه بالاي سر من هست، تو اين فكر ميافتيد كه خطش خوبه، اين معناش چيه؟ معناش چيه؟ كلي رفتيد اونجا من هم دارم صحبت ميكنم. شما حواستون پرته، دقت ميكنيد و با علوم انسان از طريق چشم، از طريق گوش، از طريق طُرُق مختلف دائما حواسش پرته تمركز به يك جنبة معنوي نميتونه پيدا كنه. خداي تعالي اظهرالاشياء يعني براي اونهايي كه اين حواس پرتيها را ندارند. يعني اگر ممكن بشه كه چون خيلي بعيده براي هر كسي ممكن بشه با اون رياضتهاي خيلي زياد ممكن ميشه. اگر ممكن بشه كه شما همة ديدنيها را نديده بگيريد، همة شنيدنيها را نشنيده بگيريد. همه چيزي كه مربوط به حواس ظاهري است اينها را مخفي الامر يعني دور از اونها باشيد شما به ملكوت عالم پي ميبريد. همة مانع شما همين هاست يعني همين ديدنها، شنيدنها، كشيدنها توجه به اين طرف و اون طرف كردن به اطراف خودش انسان توجه پيدا كردن و امثال اينهاست. اينها هر كدامش حجابه. هر كدامش پرده است جلوي شما و اون واقعيت. شما چرا هر چه كوشش ميكنيد كه به ياد خدا باشيد نميتونيد. حتي در نماز. ولو اين كه نماز را يك خرده دين بهتون كمك كرده. يعني گفته كه طرف راستت را نگاه نكن، طرف چپت را نگاه نكن، ببينيد تا پشت سرت را نگاه نكن سه طرف را ازتون گرفته يك طرف را گذاشته. تقريبا يك چهارم از يعني سه چهارم از حواس پرتيتون را جلوش را گرفته. ذائقه را هم به طور كلي گرفته و اينها به طور كلي چون ممكن است حواسش پرت بشه به طور كلي گرفته، گفته نه آب بخور، نه غذا بخور نه هيچي. شهوت سخن گفتن را ازتون گرفته حرف هم نداري بزني. خوب با اين كه ميبينيد خيلي چيزها را ازتون گرفتند چيزي كه مانع ميشه، خيلي ساده است، دقت كنيد ببينيد چي مانع ميشه. همان حجابه اسمش. اين حجابها تا وقتي انسان زنده است تقريبا كم و بيش هست اين انساني كه بتواند اينها را از خودش دور كنه، اين حجابها را از خودش دور كنه حالا چه حجاب حجاب ظلماني باشه، حجاب ظلماني، گناهان چيزي كه حرامه.
تو توي نماز چشمت را دوختي به زن نامحرم با شوت داري بهش نگاه ميكني خوب اين حجاب ظلمانيه تو را از خدا بازداشته با يك پردة سياه تاريك ولي نه يك همچين كاري نميكني. نگاه ميكني به صفحة از دعا كه مربوط به نمازت نيستها به يك صفحة از قران كه مربوط به نمازت نيست حواست رفته توي اون معناي صفحة قران اين هم حجاب، به جهتي كه تو را از نماز باز داشته. از توجه به نماز باز داشته اما اين حجاب را اصطلاحا در طبق روايات ميگن حجاب نوراني. ولي نوراني باشه چه نوراني باشه چه ظلماني باشه بين تو و خدا فاصله انداخته. اون كسي به ملكوت اعلي واقعيت رسيده و ميرسه كه اين حجابها را كم كم از خودش رفع كنه. اين حجابها ريشهاش از كجاست؟ چرا ما داراي اين حواس پرتيها هستيم. اگر دقت بكنيد عقلتون را قاضي قرار بدهيد متوجه ميشيد كه تمام اين حجابها ريشهاش مربوطه به يكي از صفات رزيلهاي است كه در وجود انسان هست. مثلا شما پسرتون بچهاي كه بسيار از نظر شما محبوبه، آمده از كنار شما عبور كرده شما در نمازيد. ذهنتون و توجهتون از خدا منتقل شده به بچه، رفتيد توي اين كه اين بچه يك وقت نيافته، اين بچه عاقبتش چي ميشه از خدا باز ميمونيد. همين را يك تحقيقي كنيد كه چرا اين حجاب پيش آمد؟ چرا اين حواس پرتي جلو آمد؟ تحقيقي ميكنند متوجه ميشيد كه خدا را دوست نداريد اونطوري كه بايد دوست داشته باشيد. گاهي انسان محبتش به خدا و به هر چيزي يك جوري است كه مثلا فرض كنيد محبت تمركز پيدا كرده به خدا. محبت شما تمركز پيدا كرده به حضرت علي ابن موسي الرضا عليه السلام شما وارد حرم ميشيد. در و ديوار را ميبوسيد. ضريح را ميبوسيد، اما ازتون ميپرسن آقا اون چيزي كه بوسيدي چي بود؟ چه شكلي بود؟ ميگي يادم نيست، چرا مگر توجه توجه نداشتيد؟ نه من توجه به امام هشتم داشتم اينها را كه ميبوسيدم مثل اين بودش كه دارم لباس محبوبم را ميبوسم. حالا اين لباس كهنه است، نوه، چه رنگي هست اينها را ديگه اگر توجه بكنيم در واقع حواست از اصل محبوب از خود محبوب دور شده.
شما يك وقت هستش كه طلا را دوست داريد تشريف ميبريد مغازة طلا فروشي قربان صدقة طلاها ميشيد، يا لااق تو دلت ميگي اي كاش اينها مال من بود. يك وقت هست امام هشتم را دوست داريد ميري طلا را ميبوسيد اما برات فرقي نميكنه كه اين طلا باشه يا نقره باشه يا آهن باشه يا چوب. اون سنگهاي، سنگريزههاي روي قبر حضرت امام حسن مجتبي كه در بقيع هست ما يك وقتي در مدينه بوديم يكي از اين شعيان مدينه آمد به من گفت من يك هدية خيلي بزرگي براتون آوردم. گفتم چيه؟ گفت نميتونيد اصلا تصور كنيد. گفتم لابد اهل مدينه به اون وقت با كربلا رفت و آمدي داشتند گفتم لابد تربتي آوردي. گفت از اين هم بالاتر. گفت يك ما را مأمور قبرستان بقيع كرده بودند. آخه شبها مأمور ديگه هست اونجا ما يك مقداري رفتيم از قبر مطهر حضرت مجتبي يك مقداري خاك برداشتيم يك ذرهاش را هم آوردم براي شما. ببينيد اين خاك قيمتش خيلي زياده، اما نه طلاست نه نقره است و اين محبتي كه ما الان به اين خاك داريم يا به خاك كربلا داريم يا به تربت سيد الشهدا داريم اين محبت از محبتها جداست، لباس محبوب، خانة محبوب هر چه كه متعلق به محبوب باشه انسان دوست داره و هيچ هم حواسش پرت نيست. مستقلا ميرسه به محبوب. اما اگر اينطور نبود. مستقلا چيزهاي ديگه را دوست داشتيد مثلا فرض كنيد مستقلا طلا را دوست داريد، براي شما فرق اين ضريح حضرت رضا صلوات الله عليه چون طلاست خيلي زيباست بعضيها را ديديد تو حرم مييان دستهاشون را به كمرشون ميزنند اصلا توجه به حضرت رضا ندارند. اون بالا ميبينند مثلا فرض كنيد فلان شمشير را فلان شاه آورده چقدر دستهاش منبت كاري زيباست من يك كسي را تو مشهد سراغ داشتم يك وقت بهش برخورد كردم گفت تو من را حواسم را پرت كردي. ميگفت من اصلا تا به امروز كه هر روز هم ميرفت حرم اون قابهاي اون بالا رو نديده بودم تو گفتي اونجا يك قابهايي هست يك شمشيرهايي را گذاشتن حالا كه رفتم تو حرم چشمم افتاد و حواسم پرت شد بعضيها اينجورند. فقط علي ابن موسي الرضا. فقط خدا، تو را هم كه دوست دارم براي خاطر خدا ست. امام زمان را هم كه دوست دارم براي خاطر خداست. يك روز پيغمبر اكرم صل الله عليه و آله و صلم (الهم صل علي محمد و آل محمد) با اصحابشون عبو ميكردند يك بچهاي كنار كوچه ايستاده بود خيلي كم سن رسيدند بهش، احوالش را پرسيدند فرمودند كه پسر من را بيشتر دوست داري يا پدرت را؟ گفت كه شما را، من را بيشتر دوست داري يا مادرت را، گفت شما را، من را بيشتر دوست داري يا اسباب بازيهات را؟ گفت شما را. هر چي پيغمبر سؤال كرد گفت شما را. حضرت فرمود كه من را بيشتر دوست داري يا خدا را؟ گفت خدا را شما را هم كه دوست دارم بخاطر خداست. پيغمبر اكرم رو كردند به اصحابشون فرمودند هر چي را دوست داريد اينطور دوست داشته باشيد.
اين محبت از محبتها جداست، حب محبوب خدا، حب خداست. اما از افرادي كه نه همه چي را دوست دارند. ما چرا خدا را دوست نداريم تو نماز حواسمون پرت ميشه چون انسان به هر چيزي كه علاقه داشت حواسش متوجه اونه. اين را يقين بدونيد. هر چي بيشتر بشه محبتتون به اون چيز بيشتر بهش توجه داريد. شما يك برليان قيمتي خريديد و گذاشتيد تو جيبتون تمام فكرتون تو جيبتونه تمام قدرتتون هم براي محفظت براي اين گوهر گرانبها هست. براي چي؟ براي اين كه دوستش داريد. اما يك سنگه. گذاشتيد تو جيبتون، يادتون ميره يك وقت دست ميكنيد ميبينيد كه سنگ را چرا من برداشتم. چرا به جهتي كه محبت بهش نداريد. هر چه انسان محبتش را به هر جا متمركز كنه بيشتر حواسش به اونه. تو نماز ما اگر اين را ما اگر اين را بدونيد اگر خدا را دوست داشته باشيم و بشناسيم البته در مرحلة اول شناخته در مرحلة دوم محبته، چون محبت در اثر معرفت بوجود ميياد. اگر ما خدا را دوست داشته باشيمها هيچ وقت نميتونيم حواسمون را پرت كنيم. اصلا بخواييم هم حواسمون پرت بشه توي نماز چون چيزي محبوبتر از ذات مقدس پروردگار براي ما نيست به چي ميخواييم حواسمون پرت بشه. اما ما واقعش اينه كه محبتهامون را مستقلا تقسيم كرديم. بچه امون را دوست داريم، نه براي خداها، اگر براي خدا باشه تقسيم نشده اما بچه را دوست داريم براي خاطر اين كه بچة خودمونه. منزلمون را دوست داريم، رفيقمون را دوست داريم، همسرمون را دوست داريم، نميدونم همين طور محبت انسان فرض كنيد يك كيلو محبت شما داريد خدا بهتون داده.
پنج مثقال، پنج مثقال به افراد و موجواداتي كه دور و برتون هست تقسيم كرديد. يك پنج مثقالي هم براي خدا مانده خوب معلومه اين محبت حواس متمركز به خدا نميكنه. اين را جمعش كنه، اينها را از همه بگير هيچ كس را براي غير خدا دوست نداشته باش، همه را براي خاطر خدا دوست داشته باش. و خداي تعالي را اون نقطة اساسيمحبت را متمركز به ذات مقدس پروردگار بكن. حتي حضرت بقية الله كه ما ديگه بايد جانمون را فداش كنيم كه جان هم چه باشد كه نثار قدم دوست كند انسان، در عين حال اگر به خاطر خدا نباشه محبتت هيچ ارزشي نداره امام زمانش هم راضي نيست. ميگه من را دوست نداشته باش بخاطر خودم، بخاطر خدا من را دوست داشته باش. محبوب اصلي و اساسي و واقعي خداست. لذا اگر شما اين كار را كرديد اينجور محبتتون را متمركز كرديد كه به زحمت زيادي انسان به اين مرحله و به اين مقام برسه يعني اول خودش را از گناهان پاك كنه بعد داراي يك استقامت قويي باشه كه هر چيزي جلب توجهش را نكنه و بعد هم در راه راست راه دين حركت كنه اينها مقدماتي است كه بتوانه محبتش را متوجه به ذات مقدس پروردگار بكنه اين جا شايد، شايد يك مقداري اگر حجابها برطرف شد يقينت را بتوني در دنيا بسازي، يعني تكميل كني به جهت اين كه به هر چيزي انسان محبت زياد داشته باشه انسان توجه زياد داره و چون محبت در اثر معرفت به وجود آمده توجه با معرفت به ذات مقدس پروردگار انسان پيدا ميكنه و لذا يقين از همين راه براي انسان به وجود ميياد. كه آية شريفه ميفرمايد فعبد ربك حتي يعطيك اليقين كه وقتي كه يقين آمد اينجاست كه انسان تازه عبادت حسابي ميكنه و اين كه مرگ را گفتن يقين براي اين كه در انسان وقتي روح از بدن جدا شد، اين را بدونيد روح از بدن جدا شد همة اين حواس پرتي را ازش ميگيرند ديگه چشم نداره كه اون چشم نيست، اين گوش نيست، اين زبان نيست، همة اينها و ساير حواس پرتي را ازش ميگيرن يك دفعه متوجه به يك حقايقي ميشه كه بعضيها خوب وار اون حقايق ميشن بعضيها تأسف ميخورند.
افرادي كه از دار دنيا ميرن اينها چه كافر باشند، چه مؤمن باشند حضرت علي ابن ابيطالب ميفرمايد كه من يمت يرني به مجردي كه بميري يا هر كس بميرد من ميبينم، للمؤمنين او منافق سبلا چه مؤمن باشه چه منافق تا انسان مرد همة حقايق را ميبينه وقتي حقايق را ديد خوب اونجا متوجه ميشه اگر خودش اهل كمالاتي باشه، اهل تزكية نفسي باشه حقايق را نديده طبق حقايق عمل كرده باشه خوب اينجا مورد لطف واقع ميشه، مورد اون مهر قلبي و اون درياي پر معنويت سنخيت داره براي اين كه خودش را ساخته اما اگر سنخيت پيدا نكرده باشه. بعد از مرگ انسان گرفتاري خيلي زيادي پيدا ميكنه. تو دنيا الان ممكنه همين جا كه شماها نشسته باشيد همه جور افراد باشه يكي باشه اصلا صفت رزيلهاي نداشته باشيد يك باشه يك پارچه صفات رزيله باشه يكي باشه ده صفت رزيله داره يكي هست پنج تا داره همه مثل هم نشستند. شناخته نميشه چون در يك جهت همه با هم مشتركند و اون در جنبههاي جسماني و بدني است. در واقع اين را الان ميبينيم.
اما وقتي انسان از دار دنيا رفت بدنش را گذاشت روحها با هم فرق ميكنه يكي ولي خداست ميبينه كه ملائكه آمدند به استقبالش كه سلام عليكم بما… و اظهار محبت بهش ميكنند اظهار علاقه ميكنند از طرف خدا سلام قول من رب رحيم از خدا رحيم جالب اينه از خدايي كه مهربانه، مهرباني خاصي به شخص تو داره، از طرف او من سلام آوردم. شما وارد يك مملكتي ميشيد توي مرز تو همان مرز همانجا اين گذرنامهاتون را داديد ميخواند مثلا مهري بزنند يك چند تا افسر مييان بگن از طرف مثلا رئيس جمهور ما براي تو سلام آورديم چقدر انسان راحت ميشه و از اين ساعت شما مهمان هستيد در پذيرايي ما هستيد. منتظرت هستند. اينجوري. يكي هم ممكنه كه تو مرز وارد بشه بگن آقا كارت اشكال داره. تو همين جا بايد بموني، همين جا بايد بموني. توي جاي نامناسب هيچ يك از شرايط زندگي درش نيست همين جا بايد بموني. چرا؟ كارت اشكال داري، گذرنامهات اشكال داره. خوب برگديم. ميگن نميشه، بعضيها ميرن كارشون خيلي خرابه ميگن كه عمل صالحا، خدايا ما را برگردون خيلي خوب گذرنامهامون خرابه ما برمي گرديم ميگن نميشه ديگه همين جا بايد بمونيد. اون بالاخره هر دوي اينها هم اين شخص و هم اون شخص اينها به يقين ميرسند يقين ميكنند، ميفهمند يك خبرهايي كه ميگفتهاند و با شك و ترديد همه باهاش روبه رو ميشدند درسته. برزخ درسته اما چيزي را كه انسان از روح ملكوتي در حتي همين دنيا ميبينه ملائكه است. ملائكه مييان به سراغش، چه مسلمان باشه، چه غير مسلمان باشه، چه كافر باشه، چه فاجر هر چي ميخواد باشه، ملك، بعد هم تمام حقايق يعني خدا را كاملا احساس ميكنه. ائمه را كاملا ميبينه. مخصوصا در هر زماني امام زمانش را انسان ميبينه. اما يقين ميكنه، يقين پيدا ميكنه كه همة حقايق درسته. واي به حال اون كسي كه اينها را به بازي گرفته باشه كه متأسفانه اكثر ماها اينطوريم. ما خدارا به بازي گرفتيم ائمه را به بازي گرفتيم. در روزة حضرت سيد الشهدا ميگيم كه آقا شما چرا اينقدر گريه كرديد؟ آدم گاهي ميخواد بدونه كه طرف چرا اينقدر گريه كرده. ميگه دلم گرفته بود رفتم روضه براي اين كه دلم باز بشه. خيلي از اين قبيل چيزها هست حالا، همه را وسيله براي خودمون، خدا را كه اصلا بهش اعتنا نميكنيم. توجه نداريم خدا اينقدر در قرآنش، من گاهي همين چندي قبل داشتم قرآن را گوش ميدادم قصة حضرت يوسف را خدا براي من تعريف ميكرد. به رفقايي بودند نزديكم گفتم خداچقدر مهربانه! براي ما قصه ميگه، آخه ما كييم؟ ما چييم اصلا! شما به خلقت پروردگا نگاه كنيد كه اينها همهاش قدرت پروردگار و عظمت پروردگار همين هايي كه جلوي چشممونه اين كهكشانها اين خلقت عظيم در عين حال ميبينيد در سورههاي مختلف قرآن خداي تعالي ميفرمايد كه واذكر في الكتاب مثلا ابراهيم. حضرت ابراهيم را ياد كنيد. اينجور كرد، اينجور كرد همهاش براي تنبه ما، قصة حضرت يوسف را با اون مفصلي براي ما بيان ميكنه بعد ميفرمايد كه من اين قصصي را كه براي شما نقل ميكنيم لقد كان في قصصهم عدوت الاباب ما كان حديث مفترا اين قصهها را براي اين كه شما حواستون را جمع كنيد، شما اگر عاشق شديد به معنويت عاشق بشيد به حقيقت عاشق بشيد نه مثل زليخا باشيد كه به صورت ظاهر عشق ورزيد. مثل يوسف باشيد كه به خدا عشق بورزيد محبت داشته باشيد. اين قصهها را براي ما ميگه، مهربانيهايي براي ما ميكنه، به رومون نميياره اينقدر ما حواسمون پرته متوجه خدا نيستيم. معصيتهامون را و يوعطوا عن كثيز و از بيشتر گناهان ما ميگذره، از صراط مستقيم اين همه ما غافليم خداي تعالي به رومون نميياره. خوب اين نسبت به ذات مقدس پروردگار. اين واقعا خدايي نيست بريد دنبال كارتون راحت باشيد، اگر هست دستوراتش را عمل كنيد ديگه! اين يكي را من خوشم نميياد، اون يكي را من خوشم ميياد، روزه را من تا به حال نشده ترك بكنم اما نماز را حوصلهاش را ندارم مثلا، اين مومن را قبول ميكنم مؤمن بعبعض و… آية شريفة قرآنه اين علامت منافقه كه بعضي را قبول داشته باشه انسان بعضيها را قبول نداشته باشه. بعضيها را بپذيره، بعضيها را نپذيره. نه بايد تمام قوانين الهي را مو به مو، هر مقدار خدا بزرگه قانونش هم عظمت داره. و حق دخالت حتي نداريم. حق اين كه يكي از چيزهايي كه در اسلام هست اين است كه دستورات اسلامي اينها توقيفيه، توقيفي يعني به اصطلاح وقف شده يعني بسته شده به هماني كه خدا گفته. هيچ شما حق كم و زيادش هم نداريد. به قصد قنوت حالا البته ميبينيد بعضي همينش هم خودش مسئله است.
به شما گفتن مثلا فلان ذكر را صد مرتبه بگيد شما حق نداريد صد و ده مرتبه بگيد، هيچ هر كاري كه ميكنيد هر دستوري كه انجام ميديد دقيقا بايد طبق گفتههاي ائمة اطهار و پيغمبر اكرم باشه. مگر اين كه حالا مثلا مجتهد استنباط كرده باشه و يك چيزي را از مجموع روايات به دست آورده باشه و تحويل شما داده باشه. ما گاهي به بعضي از دوستان مثلا ميگيم كه روزي چهل مرتبه بگوربنا آتنا في الدنيا حسنه و في الآخرة حسنه و في آخرة حسنه. خوب اين ميگه هيچ جاي اين روايت اين حرف نيست خوب راست هم ميگه اما اين استنباط شده، روايت داريم كه هر آيهاي از سورهها را براي هر حاجتي بخونيد قبوله. مثلا شما يك حاجتي داريد، قرضتون ميخواييد ادا بشه. خودت انتخاب كن يك آيهاي را، اون را براي اداي اين دينت طبق اين روايت اون دينت ادا ميشه. بخاطر بركت اين آيه. و يك روايت ديگه ميخوام استنباط را بگمها بعضي از آقايون متوجه اين مسائل نيستند و روايت داره كه هر دعايي را شما چهل مرتبه از خدا بخواييد خدا مستجاب ميكنه، مگر اين كه شما تعدادتون طوري باشه كه شما چهل نفر مثلا باشيد بيست نفريد دو مرتبه بخواييد از خدا، ده نفريد چهار مرتبه از خدا بخواييد، خداي تعالي يك نفريد چهل مرتبه بخونيد، خوب آية ربنا آتنا في الدنيا حسنه را ما انتخاب كرديد مثلا گفتيم چهل مرتبه طبق روايت بخون تا فلان مرضت رفع بشه يا فلان حاجتت برآورده بشه. مثلا اينها استنباطه ديگه. اينها خود انسان اجتهاد ميكنه و طبق دستوره و اشكالي نداره. ببينيد دقيقا طبق دستوره. خدا نياره اون روزي را كه از خودمون بخواييم حرفي درست كنيم.
همانطوري كه متصرفين اين كار را ميكنند. مينشينند يك اذكاري را جمع كردند و خوب طبعا يك حالي هم دست ميده به طرف حتي من در كتاب پرواز روح از قول مرحوم حاج ملا آقاجان گفتم كه انسان يك چيزي را با محبت به معناش بگه، نشاطي پيدا كرده. شما يك كسي را خيلي دوست داشته باشيد اسم او را صد مرتبه، دويست مرتبه بگيد يك حال نشاطي پيدا ميكنيد. يك كسي را دشمن داشته باشيد خيلي اسمش را ببريد دهنتون تلخ ميشه اصلا در ذائقتون نيست. اين طبيعيه، ولي بايد ما در صراط مستقيم باشيم. دقيقا هر كاري كه ميكنيم سفرة حضرت ابوالفضل حضرت ابوالفضل قربونشون بريم خيلي خوبه، سفره هم خيلي خوبه. اما اگر خواستيد يك كار مستحب انجام بدي بايد روايت داشته باشه يا مجتهدت گفته باشه والا معنا نداره. مستحب يعني چي؟ يعني خدا دوست داره كه تو اين كار را بكني. تو از كجا ميدوني كه خدا دوست داره؟
تو كه با خدا ارتباطت مستقيم نيست و امام و پيغمبر هم كه ارتباط داشتن اونها هم نگفتن. شما چه ميدنيد كه مستحبه؟ يا واجبه؟ اين را بايد واقعا حلش كنيم. و لذا صراط مستقيم دين اين است كه تمام عباداتت توقيفي باشه. يعني از امام صادق، امام باقر، پيغمبر اكرم بهت رسيده باشه و الا حق نداري اين كارها را بكني مگر اين كه عرض كردم يك وقت يك مجتهدي يك كسي كه اهل اجتهاده، اهل استنباطه اين استنباط كرده باشه، اين كار خوبه. اين عمل خوبه، شما مقيد كن خودت را مثلا فرض كنيد پنجاه آيه از قران بخونيد، پنجاه آيه روايت داره، كه هر روز حد اقل پنجاه آيه از قرآن را بخونيد روايت داره، اما خودت را مقيد كن كه روزي صد آيه را بخون، صد آيه از قرآن را بخونه، اين اشكال داره، اما اگر گفتيد كه مستحبه كه صد آيه هر روز بخونه ببينيد اين اشكال داره براي اين كه از كجا ميگي كه مستحبه، دقت كرديد. زني كه مثلا عادت ماهانه است كراهت داره قرآن بخونه همين قرآني كه اينقدر ثواب داره براي ديگران براي جنب و حائض كراهت داره كه از هفت آيه بيشتر بخونه. پس يقين انسان وقتي براي انسان حاصل ميشه كه همة حجابها برطرف بشه. بعضيها كه انشاء الله خداي تعالي ما را جزء اون بعض قرار بده قبل از مرگ اون حالت يقين براشون به وجود ميياد. يعني حجابها رفع ميشه، موتوا قبل الموتا. بميريد قبل از اين كه بميرانندتون. قبل از اين كه بميرانندتون بميريد. يعني جدا بشيد از اين ماديات. از اين حجابها، خودتون را نجات بديد. امام عليه الصلاة و السلام ميفرمايد كه اينجوري دعا كنيد كه الهن ارزقنا…خدايا ما را جدا كن از اين خانة پر از فريب، اصلا دنيا دار فريبه، همه چيزش انسان را فريب ميده، يعني نگه ميداره، همانطور كه عرض كردم شما اگر بخواييد يك جايي بريد امتحان بديد و تمام شش دنگ حواستون توي ورقة امتحاني باشه يك خانهاي را در اختيارتون بگذارند كه نقاشي زياد نداشته باشه حالا شما هم وقت داريد واردتون كردن توي يك اطاقي كه يك نقاشيهايي كه اصلا نديديد شما هم اهل ذوق باشيد، يك ساعتش را به اين نقاشيها نگاه ميكرديد. از امتحانتون ميمونيد. براي امتحان كه شما را خوب امتحان كنند اين دنيا البته نقاشي نداره براي اهل معنا، اونهايي كه به اصطلاح انسانند اونهايي كه با خدا در ارتباطند اين دنيا اصلا ارزش نداره. بهترين چيزهاي دنيا بي ارزشترين چيزهاست از نظر اهل معنا. اونوقت گفتند كه تو اين دنيا تو يك مدتي به فكر اين كه مثلا فرض كنيد اين نقاشي سقفش چطوره اونجاش چطوه، حتي صندلي كه من نشستم چرا صندلي من زنگ زده، كهنهتر از صندلي او باشه اصلا به اين فكرها يك كسي را كه ميخوان امتحانش كنند هست؟ ابدا. تمام توجهش به اين ورقة امتحانيه كه اين امتحان را درست بده ما تو اين دنيا آمديم براي امتحان دادن. بايد از دنيا از غرورش، از گولهاش، از گول زدنهاش خودمون را جدا كنيم. والا اگر خودمون را جدا نكنيم و حواسمون پرت گولهاي دنيا باشه، به هيچ وجه نميتونيم خوب امتحان بديم، خوب از اين دنيا سالم بيرون بريم. الهم ارزقنا تجادوا عن دار الغرور و عنادت الي دار البيوت، برگرديم به طرف اون زندگي دائمي. و الستعداد الموت، آماده شدن براي مردن، بعضيها آمادگي ندارند، حرفش را هم ميگن نزن. تا ميگن مثلا خوب انشاء الله بعد از صد و بيست سال اگر شما مرديد چي ميشه؟ ببينيد اين از حالا فكر مردن من را هم كرده. بعد از صد و بيست سال هم گفتهها، و حال اين كه براي مؤمن اينطوريه اگر مؤمن واقعي ما باشيم، خدا مرگت بده مساوي است با خدا از دنيا آزادت كنه، به جهتي كه دنيا زندان براي مؤمنه.
اگر به يك زنداني بگن كه خدا آزادت كنه، اين آدم ناراحت ميشه! بگن هم خدا مرگت بده، البته به دشمن هم با محبت بگن ما دست به دعا بردارم، بگن خدايا مرگ فلاني را برسون، خيلي هم با محبت اين هر كي باشه چرا به جهتي كه ما دنيا را زندون نميدونيم. آخرت را اون آخرتي كه خدا فرموده ما اون را هنوز قبول نكرديم. تا يك كسي خواب ميبينه كه مرده، بايد حتما بهش بگيم كه انشاء الله عمرت زياد ميشه والا ما بد تعبير كرديم ميگيم انشاءالله ميميري ما بد تعبير كرديم. اين استعداد براي مردن را نداريم، آمادگي براي مردن را نداريم. و الا دنيا ارزشي نداره كه. يقين بدونيد صد سال ديگه هم هيچ كدوم ما نيستيم. صد سال ديگه حتي بچه هايي كه تو اين مجلسند نيستند، وقتي كه اينجوره، صد سال هم تند ميگذرهها، وقتي اينجوريه، چرا انسان اينقدر خودش را خدمتون عرض شود وابسته ميكنه، حواسش را متوجه اين دنيا بكنه، ضمنا اين را هم بهتون بگم، كه انسان موظفه يعني وظيفه داره كه كنف دنيا كانه پريش ابدا جوري زندگي بكنه مثل اين كه هيچ وقت نميميره، همة كارهات محكم، مرتب، منظم، ترك دنيا نكن، دنيا را بايد تو آباد كني، دنيا را بايد تو بسازي، دنيا محل تجارت اولياء خداست يك لحظهاش حساب داره و كن لآخرتك لانك تموت غدا براي آخرتت هم يك جوري حركت بكن مثل اين كه فردا ميخواي بميري. اگر خبر بدن كه شما فردا مثلا از دنيا ميريد، چه كار ميكنيد؟ ميگيد امشب ديگه خواب نيست بايد تا صبح مشغول عبادت بشن، و استعداد موت قبل حلول الفوت. پس يك همچين حالتي انسان بايد البته خيلي ميزان، يعني مردم وقتي باهاش برخورد ميكنند ميگن عجب آدم دنيا دوستيه، خدا كه عجب اين قطع دنياست، امام صادق عليه الصلاة و السلام روز تابستان گرم از مزرعه ميآمدند عرق هم ميريختند يك يهودي رسيد به ايشان گفت كه آقا جدت پيغمبر گفته دنيا چيه، فلان. ميرسيدن نصيحت ميكردند، علي ابن ابيطالب و ائمة اطهار اونقدر كار ميكردند و اونقدر، آخه اينهاش را نميگن، اونقدر نخلستان خرما، شما مثلا يك نخلستانهايي كه دربارة به اصطلاح دسترنج علي ابن ابيطالب نقل ميكنند نخلستانهاي بزرگي درست ميكرد حضرت امير المؤمنين عليه الصلاة و السلام كه هزار نخل داشت. هزار نخل ميدونيد نخلستان را نميشه نخلها را پهلوي هم كاشت، فاصله بايد داشته باشه. اين چقدر زمين ميشه! چه باغ مفصلي ميشه!
اينها به فكر دنياتون باشيد، كوشش كنيد الكاسب حبيب الله و بايد انسان زندگيش را تأمين كنه، همه چيزش تقدير المعيشه الكمال كل الكمال عجيبه علي ابن ابيطالب ميفرمايد كمال همة كمال، در سه چيزه، اتفقه الدين، يكي اين كه در دينت فهم داشته باشي بفهمي دينت را، بشناسي دينت را در دينت فهم داشته باشي، بفهمي كه اين دينت حقه يا حق نيست. همين طور از پدر و مادر رسيده نرو جلو. اتفقه في الدين. و الصبر علي النائبه، انسان در مقابل مشكلات يك استقامتي داشته باشه،يك صبري داشته باشه، صبور باشه كه اگر فكر بكنيد همة جنبههاي معنوي در همين دو چيزي است كه اينجا فرموده و تقدير المعيشه، سوم تقدير المعيشه. زندگيت را، معيشتت را اندازهگيري كن، به اندازة درآمدت خرج كن. درآمدت را ببر بالا نه خرجت را، آخه بعضيها خرج را ميبرن بالا، تشريفات زندگي را ميبرن بالا، درآمد را ببر بالا، طبعا بايد انجام بشه. يك كاري كن درآمدت روز به روز زيادتر بشه. چه اشكال داره تو ثرومتند درجة يكي باشي كه بتوني هر سال چندين ميليون خمس و سهم امام و زكات و امثال اينها را بدي چه اشكالي داره. هر سال تو دفتر مييان امسال هم حساب شد هيچي ندارم، چرا هيچي نداشت، هيچي نداشت نباشه. يك كاري بكن، فعاليت كن، كوشا باش. دزدي نميگم بكن ولي فعال باشه از راه حلال به دست بيار. فكر بكن، يعني اگر كسي اهل فعاليت نباشه و كار و كوشش نكنه من گاهي به بعضي از دوستانمون فرهنگيند اين خوب نصف روز ميره مدرسه درس ميده نصف روزهاي ديگه را چه كار ميكني؟ يك كاري بكن، يك به اصطلاح مزرعهاي درست كن بعد از ظهرها اين را باغت را آب بدي يك كاري از اين قبيل بكن. يا مثلا بعضيها داراي يك شغلهايي هستند خوب اداري بوده، حالا باز نشست شده، خوب باز نشست، اصلا انسان بازنشستگي نداره، يك كاري بكن. تا كه دستت ميرسد كاري بكنه، فكر نكنيد انسان اگر مثلا تو وارد نشو و رفت تو خونه نشست و يك وقتي اين آية شريفة ومن يتق الله يجعل لكم كه نازل شده بود يك عده گفتند كه خوب راحت شديم معناي اين ايه اينه كسي كه تقوا داشته باشه خدا از راهي كه گمانش را نداره براش روزيش را ميرسونه خيلي خوب ما ميريم، تقوا را همهامون اينجوري فكر ميكنيم فلاني مرد با تقوايي است منظورش اين است كه نماز ميخونه، معناش اينه كه به اصطلاح رفت و آمدي با كسي نداره، نه. اين نيستش، اينها هم اينجوري فكر كردن. همان اصحاب پيغمبرها، پيغمبر داراي خلق عظيم روايت داره كه شلاق را برداشت از خونه آمد تو مسجد گفت پاشيد بريد دنبال كار. چرا اينجا مشغول نماز شديد؟ كي به شما گفته؟ تقوا اين است كه انسان تا جايي كه ميتونه كار حلال و طيب و طاهر بكنه، كار بكنيد. بالاخره يك كاري بكنيد درسته حقوق بازنشستگي كافيه خوب باشه. اضافه داشته باش. و يكي از اشتباهات همينه كه خيال ميكنند انسان وقتي كه اهل تقوا شد بايد دست از دنيا بكشه.
نخير بايد و اذ كنا دنيا كانك فعيش ابدا، اگر تو الان بهت بگن كه آقا دو هزار سال عمر ميكني. چكار ميكني؟ همان مقدار كار ميكني. و كل آخرتك كانك تموت البته اين وظيفه است، ما بندگي ايجاب ميكنه كه اينقدر كار بكنيم، اينقدر فعاليت بكنيم، كوشش بكنيم. خاندان عصمت عليه الصلاة و السلام ما يك وقتي صحبت بودكه حضرت سيد الشهدا عليه الصلاة والسلام يك فرد ثروتمندي بود. اين اسب حضرت به قدري قيمتي بود، حالا از نظر معنوي عمر سعد و اينها چيزي نميفهميدند اين از نظر ارزش ظاهريش اين قدر قيمتي بود كه وقتي حضرت سيد الشهدا صلوات الله عليه را شهيد كردند خواستند اسب را بگيرند براي يزيد تحفه ببرند. اسب بسيار قيمتي بود. حالا اگر يك آدم با تقوايي يك ماشين آخرين سيستم زير پاش باشه ميگيم اي آقا تو عجب تقوايي، نميدونيم تقوا چيه؟ اينجوري ميشيم. در يك روايت من ديدم حالا نميدونم يك خرده خودمم هم برام ثقيله حتي پذيرفتنش كه وقتي صبح عاشوا عمر سعد گفت كه شاهد باشيد، پيش ابن زياد شهادت بديدكه اول تيري را كه به طرف اصحاب سيد الشهدا رها كرد عمر سعد بود. تير اندازي كردند، يك قوبهاي از طلا روي خيمة حضرت سيد الشهدا بود، كه اون را حتي هدف گرفته بود حالا عرض كردم حالا خودش ثقيله كه بپذيرم، ولي اينطوره بودند. وقتي كه مردها كشته شدند اونچه كه بيشتر سبب هجومشون شد به اهل بيت عصمت و طهارت اين بود كه اونجا احتمال طلا و آلات زيادي ميدادند. نه اين كه بوده، نبوده، اونها اشتباه ميكردند. از وضع ظاهر زندگي حضرت سيد الشهدا اين احتمال را ميدادند. انسان بايد دنياش را درست كنه.
قل من حرم زينت امت اخرج…اي پيغمبر براي اين مردم بگو كه زينت را كي حرام كرده براي شما؟ طيبات رزق را كي حرام كرده؟ همان غذاها را شما بخوريد مال شماست. اما با تقوا. تقوا را هم رعايت كنيد. نميشه هم نداره، ميشه. خداي تعالي راه را باز كرده منتهاي يك مقدار انسان برنامه داشته باشه، يك مقدار فكر داشته باشه، تقدير معيشت خيلي مهمه، حتي بايد انسان استاد داشته باشه در تقدير معيشت. استاد هم كه ميگم مثلا استاد اخلاقتون هي نياييد بگيد آقا ما فلان چيز را بخريم، اون هم مثل شما هيچي وارد نيست. نه اين كه ميگم استاد بايد از اهلش سؤال كنيد. مثلا فرض كنيد ميخواييد زمين بخريد از اون مالكي كه مثلا اون حدودها زمين داره ميريم ميگيم آقا زمينهاي اينجا رو به ترقيه يا رو به تنزله از اون برو بپرس. اينجا استاد اينجور استادي ميگفتيم. از اهلش سؤال بكن و كار بكنه انسان و اهل تقوا هم باشه تقدير معيشت كنه. اميدواريم خداي تعالي ما را در راه صراط مستقيم دين قرار بده (الهي آمين). و از راههاي انحرافي خداي تعالي ما را نجات بده(الهي آمين). چون اكثر ماها منحرفيم حالا نميخواستم ماه ذي قعده است و اين ماه صد در صد تقريبا تعلق به حضرت علي ابن موسي الرضا داره. خوشا به حال شما هم مجاورين و هم مسافريني كه اين ايام مخصوصا شب ميلاد مسعود حضرت علي بن موسي الرضا كنار قبر حضرت رضا هستيد و زيارت حضرت علي ابن موسي الرضا اونقدر پر قيمته كه براي اين كه افراد تعجب نكنند حضرت فرمود هزار حج، هزار عمره، يكي تعجب كرد فرمود كه صد هزار حج، صد هزار عمره. اين مطلب اين جملة امام جواد صلوات الله عليه ميخواد يك مطلبي به ما بگه، بگه كه تو رو ميزان محبت و معرفتت بهت اجر ميدن. هم هزار تاش درسته هم صد هزار تاش درسته هم بي نهايت ثوابش درسته همش درسته. ولي قدر اقلش، اقلش حضرت امير عليه الصلاة و السلام فرمود يا ائمه همه فرمودند دربارة حضرت رضا در ثواب زيارت حضرت رضا صلوات الله عليه كه حضرت امير ميفرمايد ثطفن من ولدي بارض خراسان، عنقريب دفن ميشه يك فرزندي از فرزندان من در سرزمين خراسان علي فمن زارهم همه بدونند اين مال همه هست. غفر الله له ذنوبه البته ميفرمايد اسمي و اسمي اسم علي و موسي، اسم او اسم منه و اسم پدرش موسي است كسي كه او را زيارت كنه غفر الله له ذنوبه ما تقدم منها و ما تآخر هر چي گناه قبلها داشته و هر چه بعدها داشته همه را خدا ميبخشه. ولو كان بعدد مثل النجوم ولي اين كه به عدد ستارههاي آسمان باشه. و غفر الامتار و ورق الاشجار، هر چه ميخواد باشه ميبخشه. خوب شما ميگيد پس ما هر چند وقت يك دفعه ميياييم زيارت تمامه مسئله. من يك كسي يك مكاشفة خوبي داشت به عنوان مثال عرض ميكنم. ميگفت كه من وارد حرم حضرت رضا شدم، حياط حرم را مثل يك جواهر فروشي يا جواهر فروشي ديدم و صاحب اون جواهر فروشي حضرت رضا صلوات الله عليه بودند. ميگه من رفتم وارد كه شدم يك انگشتري داشتم گفتم آقا اين را آوردم. ايشان گرفت فوري تميزش كرد. چون معمولا اينطوره شما در دكان جواهر فروشي يك چيز قيمتي باشه خيلي هم كثيف باشه حالا اول شما اجازه بديد يا اجازه نديد تميزش ميكنند. بعد نگاهش ميكنه. تميزش كرد بعد نگاهش كرد، گفت اين خيلي قيمتيه، آخه اين جواهري كه شما ميبريد توي حرم حضرت رضا خيلي قيمتيه اين نفست اين جانت، اين روحي كه خدا روز اول و نفقت في روحي اين روحي كه در تو دميد اين خيلي قيمتيه، قيمتيه. چقدر قيمت داره؟
خدا قيمتش را توي قرآن تعيين كرده. من المؤمنين انفسهم و لهم الجنه، بهشت، بهشت در مقابل اين. بهشت چيه؟ و جنت الارض كارض السموات و الارض. اندازة بهشت به اندازة آسمانها. اين اندازة آسمانها و زمين را حد اقلي كه مفسرين كه در بارة آسمانها و زمين گفتند، گفتند كه همين منظومة شمسي. به اندازة منظومة شمسي يك همچين بهشتي بهت ميدن. ببين چقدر قيمت داره. اين بهشت زمينش يقينا از زمينهاي مشهد گرانتره، به جهتي كه ممكنه اينجا متري پنجاه هزار تومن ميشه اونجا يقينا خيلي بيشتره. اون وقت متر كن حالا چه خبر! اصلا باور كردني نيست. قيمت اينجور، خيلي قيمتيهها. اين روحي كه توي بدن تو هست و اين كثيفش كردي، آلودهاش كردي خيلي قيمتيه. خدا كس ديگه نميتونه بخره، به اون شخص گفته بودند. آدم اين پا و اون پا ميكنه با زن و بچه امون بريم ايام نوروزي را بگرديم و فلان. باز ممكنه كثيفش كنه، باز ميياره، باز ممكنه حضرت تميزش بكنه. اما فيروزه را ميگن اگر انسان به درد ديگه نميخوره كم كم، كم كم اين جواهر قيمتي شما از دستت رفت واقعا عجيبه. صريح قرآنه، ثم كان عاقبت الذين عصاء سوءا كار بد نتيجهاش اينه اصلا ضد اين جواهري است كه توداري معصيته. عن كثروا بآيات الله. ببينيد در باب مرگ بگن آقا شما لياقت اين كه اين مسلمان بميري نداره، دربارة چند تا از واجبات حتي روايت هست دربارة حج همهاتون شنيديد كسي حج واجب بشه بش، نره، يهودي او نصرانيا، تو يا يهودي ميميري،يا نصراني دربارة تارك الصلاة داره، دربارة روزهات را اهميت نداره داره، مسلمان نه، به درد تو رديف مسلمانها نبايد قرار بگيره. يا يهودي ميميره يا نصراني كدام يكيش را انتخاب كن. لذا زيارت حضرت رضا را اهميت بديد. وقتي كه ميريد توي حرم اقل كاري كه بايد در حرم بكنيد اينه كه تصميم بگيرد كه بيرون آمديد ديگه گناه نكنيد. اين اقله كاري است كه بايد بكنيد. اقل كاري كه توي حرم وقتي وارد ميشيد بايد بكنيد اين است كه از تمام گناهانتون توبه بكنيد. لذا قدر بدانيد ماه را. پس كوشش كنيم مخصوصا زيارتي بيست و سوم اين ماه زيارتي مخصوص علي ابن موسي الرضاست. در ساله يك روز زيارتي
مخصوص داره حضرت، بيست و سوم اين ماه. روز بيست و پنجم اين ماه هم ده الارضه كه باز افضل اعمال اين زيارت حضرت رضاست و روز آخر هم كه وفات فرزند عزيزش امام جواده. خوب انشاء الله اميدواريم كه عيديمون را ظهور حضرت بقية الله قرار بدن وما را از ياران خوب اون حضرت قرار بدن (الهي آمين).
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.