۱۴۲۶/۵/۷ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۴ شمسی – درباره خودم (انجمن حجتیه)

درباره خودم
 
 
 
 
"آقای شیخ محمود حلبی که درباره انتخابات سخنرانی میکند و آقای حاجی عابد زاده کنار ایشان دیده می شود"
 
 
 
بسمه تعالی …………… در زمان قیام مرحوم آیة الله کاشانی که در راس قوه مقننه یعنی مجلس شورای ملی معظم له قرار گرفته بود راهی پیدا شد که علما و دانشمندان به فکر رفتن در مجلس شورای ملی بیافتند و قوه مقننه را اصلاح کنند. من در آن موقع خیلی جوان بودم ولی همانطوری که در صفحات قبل گفتم دوست داشتم که در مسائل سیاسی دخالت کنم و تحرکی در این ارتباط داشته باشم. زیرا فکر می کردم که اگر مجلس اصلاح شود وضع مملکت بهتر خواهد شد. لذا در مشهد آقای شیخ محمود حلبی و آقای حاجی عابد زاده دو کاندیدای مجلس شورای ملی بودند و چنانکه در عکس دیده می شود این دو نفر کنار یکدیگر ایستاده اند و آقای حلبی مشغول سخنرانی درباره انتخابات مجلس است. ما هم بخاطر اینکه آنها دو مرد صالح هستند کمکشان می کردیم ولی بعدها معلوم شد که با بودن شاه در راس کار و نخست وزیری مانند مصدق. روحانیت نمی تواند کاری بکند. بعدها آقای شیخ محمود حلبی از معروفیت خوبی برخوردار شد و منبرهای بسیار موثری در مسجد گوهرشاد و سایر شهرهای بزرگ می رفت. در همان زمان و بعد ها مسلک بهائیت به پشتیبانی شاه و عواملش فعال شده بود. بطوریکه در مشهد یک محله وسیعی در بالای شهر (سعد آباد) را به خود اختصاص داده بودند که اگر یک مسلمان می خواست در آنجا زندگی کند در تقیه بود. طبق آماری که ما داشتیم ۱۵۰ خانوار از بهائی ها در آن محله زندگی می کردند. آقای شیخ محمود حلبی انجمن حجتیه را تاسیس کرد و عقائد صحیحی را به جوانهای متدین در مرحله اول تعلیم می داد و سپس پیدایش بهائیت و عقائد انحرافی آنها را برای جوانها توضیح می داد. همزمان با اوج گرفتن مبارزه با بهائیت و تبلیغات شدید بهائیت در محله سعد آباد (مرکز بهائیت) در مشهد من با کمک مرحوم آیة الله میلانی موفق شدم مسجدی بنام حضرت صاحب الزمان علیه السلام بسازم و این کار ما هیچ ارتباطی با انجمن حجتیه نداشت و گاهی مخالفتهائی هم از ناحیه بعضی از جوانهای انجمن با ما می شد ولی در هر حال تا اول انقلاب اسلامی ایران آنها بسیار خوب به دین و مذهب و امام عصر ارواحنا فداه خدمت می کردند. ولی بعد از انقلاب تنشی بین انقلابیون و انجمن حجتیه در سر مسائل جزئی بوجود آمد. شاید هم چون من از فعالیتهای انجمن اطلاع نداشتم این تنشها جزئی نبوده و بالاخره منجر به انحلال انجمن حجتیه شد. در آن زمان که اوائل انقلاب اسلامی بود بسیاری از احزاب و گروهها منحل شدند که من جمله حزب توده بود (که امروز همه آنرا فراموش کرده اند) ولی دشمنان امام زمان علیه السلام که می خواستند بوسیله خود مسلمانها اسلام و امام زمان روحی فداه را بکوبند نام انجمن حجتیه را با تصور اینکه این انجمن می خواسته با انقلاب مبارزه کند زنده نگه داشتند و شخصیتهای بزرگی را که احیانا بعضی از آنها قبل از انقلاب در جلسات آنها رفت و آمدی می کردند به این وسیله بکوبند و نگذارند که آنها کمک به انقلاب باشند. اگرچه امام عصر ارواحنا فداه نگذاشت نیت آنها عملی شود ولی بالاخره بی تاثیر هم نبود و من که حتی در جلسات آنها قبل از انقلاب و بعد از انقلاب شرکت نمی کردم و گاهی با من آنها بخاطر اینکه جمعی از مبلغین بهائی ها را مسلمان کرده بودم ونام خیابان و میدان سعد آباد (محله بهائی ها) را به نام خیابان صاحب الزمان علیه السلام و میدان صاحب الزمان تغییر داده بودم مخالفت می کردند. زیرا بعضی ازآنها دوست داشتند این کارها انحصاری آنها باشد حتی به آقای حلبی که آن زمان در تهران زندگی می کرد کارهای ما را بعنوان خودشان گزارش داده بودند. دشمنان که انشاالله خدا هدایتشان کند هر چند وقت یکدفعه برای اینکه من نتوانم به جامعه خدمت کنم مرا بعنوان رئیس انجمن حجتیه معرفی میکنند و کارهای مهمی که آن زمان علیه بهائیت و مسلمان کردن مبلغین آنها و از بین بردن اجتماع آنها کنار قبر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام انجام داده بودم به دیگران نسبت دهند یا آنها را بدست فراموشی بسپارند مرا به این عناوین معرفی میکنند ولی همه کارها در نزد خدای تعالی محفوظ است و چون معتقد به قیامتیم انشاالله اجرمان را از پروردگارمان دریافت خواهیم نمود .
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *