۱۰ ربيع الاول ۱۴۱۷ قمری – ۶ مرداد ۱۳۷۵ شمسی – نكات اخلاقی و تربیتی
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر.
آياتي دربارة قرآن و رسول اكرم تلاوت شد كه چون يك تحولي در اين جلسه بوجود آمده، من يك نكاتي را اشاره ميكنم. انشاء الله دوستاني كه ميخواهند ادامه بدهند برنامه شون را بايد اين نكات را دقيقا حفظ كنند و به هيچ وجه تخطي نشود. اولا معناي اينكه اين جلسه آزاده هر كي بياد، اين نيست كه هر يك از شما دست چند نفر را بگيريد بياريد، اين بخاطر شكستي است كه به ما خورد. من دقيقا شايد دو ماه قبل بود گفتم در همين جلسه كه اين جلسه را من مثل يك كلاس دانشگاه ميخواستم قرارش بدم. بلكه صدها برابر از يك كلاس دانشگاه اهميتش بيشتر. روي اين اصل هم در جلسة خانمها گفتم و هم در جلسة آقايان كه هيچوقت شما وقتي كه سر كلاس دانشگاه ميريد مثلا اگر پسرتون، دخترتون، يا دوستتون ميخواد همراه شما بياد، نه شما ميبريدش نه دانشگاه راهش ميده. اگر نامنظم تشريف ببريد نه شما روتون ميشه وارد كلاس بشيد نه شما را راه ميدهند. خوب اين را گفتيم. متأسفانه ديديم كه به هيچ وجه عمل نشد. لذا ما كوتاه آمديم. گفتيم كه حالا آنطور نشد، يك منبر معمولي باشه. منتهي نه اينكه فكر كنيد من يك منبري هستم و براي مثلا فرض كنيد يك مجلسي را بگذرونم، نه حالش را دارم نه وضعم ايجاب ميكنه نه وقتم. اين معناش اينه براي اين جهت بود كه وقتي شما يك عدهاي را متفرقه راه ميدهيد از طرفي من هم نميتونم حرفهايم را دقيقا بزنم، نه اينكه حرف فوق العادهاي داشته باشيم، مطالب علمي بود كه از قرآن و روايات استفاده ميشد. چون اينطوري نميشه خوب حالا افرادي آنوقت ميآمدند پشت در، من مخصوصا دو سه موردش را ديدم. دوستشون بهشون گفته بود در اين جلسه شما نبايد بيائيد مگر اينكه مثلا تحت برنامة تزكية نفس باشيد و يا مثلا باصطلاح اسم نويسي كرده باشيد و بتوانيد مرتب بيائيد. طبعا تا وقتي راهش نميدادند افرادي كه تزكية نفس نكردند، مغرضند، يك اهانتي هم كه بهشون ميشه، خيلي برآشفته ميشدند و تهران هم متأسفانه از اين تيپ اشخاص زياد، بيشتر از مشهد من ديدم. مينشستند حرف بيخود ميگفتند پشت سر اين جلسه. من خودم مهم نيستم، آنقدر ارزش ندارم كه اگر پشت سر من حرفي بزنه، مسئلهاي باشه. ولي پشت سر يك عده افراد تزكية نفس ميگفتند اينها معلوم نيست توي آن جلسه در را ميبندند چه ميكنند. گاهي حدسياتشون را بصورت وضع خارجي قرار ميدادند. يعني فكر ميكردند كه حقيقتا همينطوره. مثلا شنيدم كه كسي ميگفت كه اينجا احضار ارواح ميكنند. كس ديگري گفته بود كه اينجا احضار يا تسخير جن ميكنند. كه شما دوستان شاهديد و ميبينيد كه ما تنها به چيزي كه فكر نميكرديم توي اين مجلس، از اين قبيل مطالب بود و بلكه ما حتي مكاشفات و خوابهاي خوب و مشاهدات را ما منكريم كه مفيد براي راه باشه. و مطالب علمي مطرح ميشد، نوارهايش هست، نوارها هم پخش ميشده. ولي كمكم متأسفانه به سمع بعضي از رجال علمي هم همينطور نقل كرده بودند و آنها هم متأسفانه بعضيهايشون اينقدر به خودشون زحمت نداده بودند كه يك جلسهاي را لااقل، يا يك نفري را، يا يكي از دوستانمون را يا از خود من بپرسند كه آيا اين جلسه چگونه برگزار ميشه؛ نشسته بودند حرفهايي زده بودند و مطالبي. حالا بهرحال معناي اينكه اين جلسه آزاده، معناش اين نيستش كه نظم قبليش از دست بره. يك مقداري لازمة اين وضع اين است كه نظم قبلي از دست بره. ولي بايد با شدت بيشتري روبرو شد تا نظم قبلي از دست نره. يكي از كارهايي كه شماها ميخواهيد بكنيد اگر كسي را دعوت ميكنيد در اين مجلس من خيلي روي اين جهت حساسم كه در مقابل ادب خوندن قرآن اون ادبي را كه خودتون انجام ميديديد انجام بدن. فكر نكنن كه هر هفته بايد من تذكر بدم كه كسي حرف نزنه چون ديگه به مطلبي نميرسيم.
دوم اين كه دوستان اونهايي به اصطلاح تو برنامة تزكية نفس هستند بدانند به قول يك كسي ميگفت كه شيطان به من خبر بده، دير آمدنشون، نيامدنشون، تمام اينها در برنامشون مؤثره چون واقعا مؤثره. حالا نه اين كه من اثري بگذارم. روحا اينها عقب ميافتند و خود مصامحه كاري علامت اين است كه معلوم است كه بله اين شخص اهل اين مسائل نيست كه متأسفانه من با مطالعة اين دفترها به اين حقيقت رسيدم كه لااقل پنجاه درصد دوستان اهل تزكية نفس نيستند فقط خوشحالند يك دفتري داشته باشند و يك جلسهاي بياند و شايد مثلا با زور ما و رفقا، رفقاي اهل تزكية نفس اينها هم اهل عمل مختصري باشند و مؤثر هم بوده براي اون پنجاه در صد. ولي انشاء الله من براي، اونها را من جدي هم نميگيرم تشريف بيارن و تو جلسه هم باشند ولي اون كساني كه ما جدي باهاشون برخورد ميكنيم اين كه يك دونه گناه صغيره نكنند، مكروهات را حتي در يك مرحله انجام ندن و واجباتشون را تكميل با اطلاع كامل از احكام عمل كنند و دستوراتي هم كه بهشون داده شده، جدا مشغول باشند. لازمة اين جلسه كه زنها با آقايون در يك جلسه آمدهاند من يك قدري حق به اونها ميدم كه طبعا بچهها را با خودشون بيارن.چون زن و شوهر مييان بچهاشون را چه كار كنند. مجبورند بچهها را بيارن. اما دارم اعلام ميكنم بچهاي را كه نميتونن كنترلش كنند، نميتونند نگهش دارند كه حواس ديگران را پرت نكنه خودشون هم نيان لازم نيست تشريف بيارن. و بچه را يا بايد صد در صد كنترل كنند مخصوصا خانمها. حواسشون جمع باشه اگر كه بچهاشون فرزندشون كودكشون حواس ديگران را پرت ميكنه يا نيان خودشون، يا پيش كسي بگذارند بالاخره يا كنترلش كنند و دير آمدن،يا نيامدن اينها يك اثر مفيدي براي شما داره. كه دير بياييد يا نياييد و اون اينه كه من كم كم زحمتم را از شماها كم ميكنم. جدا اين را ميگم و همين هم تموم ميشه واز بين ميره.
يا شلوغ كردن حتي، اين را با كمال قاطعيت بهتون عرض ميكنم نه اين كه شما شلوغ ميكنيد نه افرادي هستند در خارج از اين مجلس خيال ميكنند مجلس روضهاي است براي ثواب ميآيند و براي هر دقيقهاش ثواب ميبرند و نه اين ثوابي نداره جز اونچه كه ياد ميگيريد، جز اونچه كه عمل ميكنيد. من اين را بهتون بگم. شرايط تقوايي، يعني ظاهر تقوا را لااقل بايد در اين مجلس و كساني كه ميخوان بيان در اين مجلس رعايت كنند. به هيچ وجه افرادي كه متجاهل به فسقند شما دعوتشون نكنيد بيان اينجا. ما نيامديم اينجا يعني اين مجلس را تشكيل نداديم به خاطر اين كه ما نهي از منكر ظاهري را بكنيم. نهي از منكر ظاهري تو رسالهها نوشته شده و به گوششون هم رسيده. يعني الان كسي نيست كه ندونه مشروب خوردن حرامه و معصيتهاي ديگه. اون معصيتهايي كه ميكنند اينجا مجلسي نيست كه همچين آش دهن سوزي باشه براي اين افراد نه روضه، خوبي، نه من صدام خوبه كه روضه بخونم شما گريه بكنيد يا حالي هست، نه قالي هست نه مطلبي هست، آوازي هست، نه مداحي هست، بنابر اين فقط ما ميخواييم وقتمون، مثل همين امروز كه چقدر وقتمون براي تذكر اين مطالب ميگذره وقتمون براي تنظيم و تأخير اشخاص و من اگر يك فرد غريبهاي از در وارد بشه خيلي اهمييت نميدم اما اگر يكي از رفقا كه اهل تزكية نفس هستند يك نفر دير بياد و وسط جلسه بخواد وارد بشه چون عالما، عامدا حواس ديگران را پرت ميكنه بهش اعتراض ميكنم جلوي جمعييت و ممكنه شرمنده بشه. و البته ميخواستم تندتر از اين صحبت كنم و يك مطالب ديگهاي را هم بگم منتهي امروز روز ايام سروز خاندان عصمت و طهارته ايامي نيست كه من شماها را يك خردهاي محزون بكنم اما اين اندازه لازم بود.
انشاءالله كوشش بكنيد از همين مجلس بايد شروع بشه تا اون قدري كه تا به حال جدي برخورد نشده به مطالب و فايدهاي از مجالس برده نشده انشاء الله از اين جا بايد برده بشه و فايده برده بشه. بايد برده بشه انشاء الله كوشش بكنيد جدي باشيد تا من بتونم يك مطالبي را از اولي كه مينشينم روي اين صندلي يك مطالبي را انشاء الله براتون بنويسم يادداشت كنم يا از رو يا از حفظ براتون بخونم و هر كس ميخواد فكر كنه ببينه من چه جوري حرف ميزنم، چه جوري منبر ميرم، چه جوري جلسه دارم اينها را جدا ازشون خواهش ميكنم اينجا نيان. بدترين منبرها و بدترين جلسهها را فكر كنم ما داريم و دور و بر ما اصلا تشريف نيارن ما نه براي خود نمايي نه براي تظاهر نه براي مريد جمع كردن نه براي مريد شدن نه من مريد كسي هستم، نه مريد ميخوام نه دنبال اين حرفها هستم. يك انساني هستم كه از سن چهارده سالگي توي لباس روحانيت بودم الان هم حدود شصت و، طبق شناسنامهام شصت و يك سال از عمرم ميگذره نزديك آخر عمرم است و ميخوام انشاء الله آخرتمون يك كاري بكنيم. و خواهش ميكنم از دوستان نكاتي را كه متوجهاند و شما اكثريت داريد متوجهيد به اونهايي كه تازه تشريف مييارن تذكر بديد و صد در صد مطالب، مطالبي باشد كه انشاء الله من براتون بگم و شما عمل كنيد. مسئلة بعدي كه بايد باز تذكر بدم به همتون و بخصوص به دوستاني كه سابقة اين جلسه را دارند اين است كه انشاء الله، چون اين را بدونيد مقدمتا يك جملهاي عرض كنم همة شخصيت انسان است و شخصيتش. يعني اگر يك وقتي به يك كسي گفتند فلاني متعهد نيست اين بدترين فحش را بهش دادن به نظر من.
بدترين حرف را بهش گفتن. همة انسانيت انسان، يعني متعهد نيست مساوي با اين است كه انسان نيست. متعهد نيست مساوي با اين است كه انسان نيست، متعهد نيست مساوي با اين است با اين كه كافره. متعهد نيست مساوي است با اين كه فاسقه. متعهد نيست يعني در حقيقت مساوي است با اين كه انسانيت نداره. چون هر چه در اين جهاتي كه عرض كردم اسلام با تعهده. مؤمن بودن با تعهده، خدمتون عرض شود كه انسانيت با تعهده. هيچ حيواني تعهد نداره جز انسان. گاهي شبه تعهدي در بعضي از حيوانات هست. ولي اوني كه با اراده هست در انسانه. صداقت نداره انسان مگر با تعهد. روي حرفش نميشه حساب كرد مگر با تعهد. براي امضاش ارزش نميشه قائل شد مگر با تعهد. يعني اگر شما متعهد شديد همة اينها درسته. اگر متعهد نشديد هيچ يك از اينها درست نيست. باز دو مرتبه تكرار ميكن كسي كه متعهد نيست، بهش گفتن فلاني متعهد نيست يعني مسلمان نيست، ايمان نداره، انسانيت نداره، امضاش ارزش نداره، نوشتهاش ارزش نداره، رفاقتش ارزش نداره، حتي زن بهش داديد اين ارزش نگهداري زن را نداره، امانتي بهش سپرديد ارزش نگهداري امانت را نداره. اگر شما باهاش دست رفاقت داديد بدونيد كه اين آدم به هيچ وجه آينده در رفاقت شما نخواهد داشت. شما ميتونيد با همين مطلبي كه عرض كردم شما بنشينيد حساب بكنيد تعهد يعني چي؟ تعهد نداشتن يعني هيچ چيز! اين را خوب دقت كرديد. بنشين بچه. دقت كرديد. به هر كي انسان بيشتر علاقه داره بايد بيشتر صحبت كنه. دقت كرديد. چيزي كه شماها را ممكنه و به احتمال برسونه به كمالات تعهدتونه، يك كلمه.
نه اين جلسه است، نه سخنان منه، نه توسلتونه به امام زمان، نه گرية دو ماه محرم و صفرتونه، اين را بدونيد شما هر روز صبح و شب بريد توي يك روضة حضرت سيد الشهدا خودتون را بزنيد گريه كنيد متعهد نباشيد شما به جايي نميرسيد. ممكنه گناهانتون بخشيده بشه ولي باز هم همان آدم بي ارزش قبل از ماه محرم و صفر هستيد. اينها را فكر كنيد خودتون ميبينيد كه من همان چه را كه شما فكر ميكنيد ميگم، هماني كه خودتون ميفهميد ميگم. آدمي كه با امام حسين روز عاشورا ميگه آقا فياليتي كنت معكم فافوذ معكم، اي كاش من روز عاشورا با شما بودم اين آدم اگر كه تعهد نداشته باشه گنه كاره، معصيت كاره و ضد و نقيض حرف زده. دروغ به امام حسين عليه الصلاة والسلام گفته. و همين طور شما روش فكر كنيد. حالا چرا اين مقدمه را عرض كردم براي اين كه شماها فكر نكنيد يك دفتر براتون نوشتم يا مثلا من دفتري براي شما نوشتم اونجا اول هر دفتري چه در مرحلة يغظه، چه در مرحلة توبه، نوشتم يا نوشتيد كه من گناه نميكنم اين تعهده. حالا ننوشته باشيد كه من متعهد ميشم، تعهده و شما همين امشب اين تقاضا را من از شما دارم از همتون حالا به طور خواهشه، انشاء الله اين خواهش را عمل كنيد. اگر به طور امره، امر را عمل كنيد. اگر به طور تقاضا است، تقاضا را عمل كنيد امشب يك خلوتي داشته باشيد چند دقيقه با خودتون صحبت كنيد. با خودتون انشاء الله فكر كنيد زن و مرد را ميگمها.
با خودتون انشاء الله فكر كنيد زن و مرد را ميگمها فكر كنيد كه چقدر روز مرحلتون و وظايفي كه در مرحلتون هست چقدر متعهد بوديد تا به حال؟ و اگر خداي نكرده تعهدتون ضعيف بوده و گاهي طبق تعهدتون عمل نكرديد يك دونه گناه كرديد. يك واجبي را مسامحه كرديد ترك كرديد. در گذشته اگر يك چنين كاري را كرديد ديگه من را مسؤل ندونيد. خودتون را مسؤل بدونيد و تصميم جدي بگيريد كه از همين امشب انشاء الله متعهد باشيد و ننگه براي انسان كه حاضر باشه انسان نباشه. مسلمان نباشه، فاسق باشه، بي ارزش باشه، بي شخصيت باشه، براي چي براي اين كه به يك تعهد عمل نكنه.
خوب اين يك مطلبي است انشاءالله اين را بايد امشب روش تصميم بگيريد. و يك عده ممكنه كه بگن ما كه الحمد الله دفتر نداريم نه برنامهاي داشتيم و نه هيچي. اين را بدونيد لحظهاي كه مكلف شديد، لحظهاي كه ملكف شديد خدا تمام چهارده معصوم عليهم الصلاة و السلام، به خاطر اين كه شما ميگيد من مسلمانم، مسلمان نيستي برو با يك دين و مذهب ديگهاي تعهد ببند. قرار داد ببند. به خاطر اين كه ميگيد من مسلمانم، خوب دقت كنيد به اين خاطر همة اين افراد يعني ذات مقدس پروردگار و اين چهارده معصوم از شما تعهد گرفتن و شما متعهديد در مقابل اينها. كه چي؟ گناه نكنيد. واجباتتون را انجام بديد. عقايدتون را اصلاح كنيد، و كاري كه بر خلاف تزكية نفسه نكنيد. قرآن شريف ميفرمايد الم عهد عليكم يا بني آدم ان لا تعبدوا الشيطان. آيا من عهد نگرفتم از شما از پسران آدم و نه اي كساني كه تزكية نفس ميخواهيد بكنيد نه اينها را نگفته، اي مسلمانها، نه. اي مؤمنين، نه. پسر آدم، شامل حتي صدام هم ميشه. صدام معصيت كاره فاسق اين فقط اشكالش اينه كه تعهد نداره. شما هم اگر تعهد نداشتيد در همان رديفيد. شمر، يزيد فقط تعهد نداشتند. الم عهد عليكم يا بني آدم ان لا تعبدو الشيطان منتهي تو يك آدم بي عرضه، اون آدم معصيت كار يك آدم بي عرضهاي است كه كاري نميتونه بكنه جز يك نگاهي به زن نامحرم يا يك معصيت ديگه چون با همين يك نگاه، با همين يك معصيت كوچك خودش را در رديف بي تعهدها قرار داده كه رأس اونها در اول صف يزيد است و عمر سعد است و همة عمرهاي دنيا هر كه هست بالاخره. در پشت سر اينها قرار گرفته، پش سر اينها. براي اين كه تو اون صفي ديگه. اون هم تعهد نداشت و الا يزيد مسلمان بود. تعهد نداشت. يعني به اين آيه عمل نكرده بود. الم عهد عليكم يا بني آدم ان لا تعبدوا الشيطان. بندگي شيطان را ميكرد و بندگي خدا را نميكرد، فقط تعهد نداشت.
پس بدونيد در اون صف خودتون را قرار نديد. يعني به مجرد اين كه مكلف شديد، من يك شخصي از علما بود خدا رحمتش كنه ايشان ميگفت من وقتي كه احساس كردم كه مكلف شدم يعني از نظر تاريخي متأسفانه حتي به اين مسئلة مهم هم ما توجه نداريم. يعني يكي از كارهايي كه براي تكليف شدن فرزندانمون بايد بهش توجه كنيم بچه وقتي تكليف ميشه كه دختر نه سالش تمام شده باشه، پسر پانزده سالش. شما كه تاريخ قمري را اصلا نميدونيد و شناسنامة بچه اتون را هم طبق تاريخ قمري تنظيم نكرديد چطور مكلف شدن او را ميتوانيد بفهميد. اين يكي از اشكالات ماست. چون تكليف شدن از نظر زمان فقط و فقط به وسيلة تاريخ قمري درسته. نه سال قمري تمام بشه و يا پانزده سال قمري تمام بشه. ما اصلا شناسنامه شمسي، شمسي هم حساب ميكنيم. خودش در هر سالي ده روز فرق ميكنه در پانزده سال، پانزده سال، ده تا ده ورز چقدر ميشه؟ صد و پنجاه روز تقريبا پنج ماه ممكنه بچه را شما مكلف ندونيد و همين جور تكليف شده باشه. و زودتر هم تكليف ميشه. دقت كرديد.
در روزي كه متولد شده حتي قبل از ظهر اگر متولد شده، قبل از ظهر پايان پانزده سال اين مكلف ميشه در همان لحظهاي كه متولد شده. و نماز ظهر و عصرش برش واجبه. اين دوست ما ميگفت كه خدا رحمتش كنه ميگفت لحظهاي كه من از نظر تاريخ ديدم مكلفم رفتم حرم علي بن موسي الرضا بدن ميلرزه ولي از ترس و خوشحالي يك حالتي ضمنا از نظر علمي خوبه متوجه باشند چون به اين مرحله انسان ميرسه، يك مرحلهاي است در معرفت زياد پروردگار و انس با خداي تعالي انسان ميرسه كه همين مراحل را بايد تمام كنه و بعدش مرحلة كمالاته در رديف مرحلة كمالاته. كه انسان به جايي ميرسه كه حالت خشيت پيدا ميكنه. خشيت غير خوفه. شما مثلا از يك دوستتون خيلي دوستش داريد نميترسيد، اما خيلي ميترسيد. چون زياد دوستش داريد ميترسيد كه يك وقتي از دستش بديد. اين حالت خشيته اسمش. دقت كرديد براي اونهايي كه اهل محبتند زياد پيش ميياد. كسي كه به خدا خشيت داشته باشه در دل خوشحاله كه يك چنين خدايي داره، اما در عين حال در كمال خوف هم هست. اين يك مرحلهاي هستها. يك مرحلة كمالي است مرحلة خشيت. كه انما يخشي الله من عباده العلما. علما، علمايي كه اينجا ميگم منظور اونهايي هستند كه خدا را ميشناسند و خدا را ميدانند و خدا را قبول دارند و به خدايقين دارند. و خدا را هميشه حاضر و ناظر ميدونند و متعهدند در مقابل ذات مقدس پروردگار. انما يخشي الله من عباده العلما. اينها از خدا ميترسند.
ترس ما از خدا فكر نكنيد مثل ترس يك مظلوم، يك ضعيف از ظالم يا از يك قوي است. نه. ترس ما از ذات مقدس پروردگار مثل ترس يك عاشقه كه از معشوقش ميترسه كه مبادا معشوقش را از دست بده. اين معناي خشيته. يك همچين حالت خشيتي به انسان دست ميده. ايشان ميگفت يك همچين حالتي بهم دست داد و از طرفي خوشحال بودم كه خداي تعالي به من اعتنا كرده براي من ارزش قائل شده. دقت كنيد من مورد خطاب خدا واقع شدم در رديف يا اليها الذين آمنوا اقيمو الصلاه، آت الزكاه، كتب عليكم الصيام كما كتب عليكم من قبلكم ما اگر خدا را بشناسيم مورد خطاب پروردگار واقع شدن خيلي عجيبه. خيلي اهمييت داره. يك وقتي نقل ميكردند توي بازار بد نيست حالا اگر خنده اتون هم گرفت مانعي نداره. توي بازار يك نفر راه ميرفت ميگفت با من زياد حرف نزنيد من خيلي شخصيتم بالا رفته گفتند چرا؟ گفت رفتم شاه به من چند تا فحش هم داد حالا اون فحشها را من نميگم. شاه بهش فحش داده معلومه يك لحظهاي بهش توجه كرده. يك آدم در مقابل پروردگار ميگهاي دوست من اين قدر خدا به ما محبت ميكنه. اين قدر ما را دوست داره، كه يا ايها الذين آمنوا اي كساني كه ايمان آورديد اقيموا الصلاه. يعني اون بچة پانزده ساله، شانزده ساله كه تمام شده پانزده سالگيش اي كسي كه، اي دوست من كه ايمان داري. اي دوست من كه ارزش اين را داره كه من از حالا با تو صحبت كنم. اي دوست من كه اين قرآن را با اون همه زحماتي كه پيغمبر كشيد براي تو نازل كردم. اي دوست من كه بهترين مخلوقم را كه پيغمبر اكرم باشه بيست و سه سال اون همه ناراحتي كشيد كه اين كتاب را به دست تو برسانه.
ببينيد چقدر انسان خوشحاله كه از اين لحظه من مورد خطاب خداي با عظمت، يعني خدا و من. خدا معبود و من بنده. از طرفي بار سنگيني آدم احساس ميكنه كه مبادا حالا كه من را خواستن، من را به غلامي قبول كردن من را به بندگي پذيرفتن، من را انسان حساب كردن، من را مورد خطاب قرار دادن مبادا يك كاري بكنم كه او از من ناراحت بشه. ميگفت بدن ميلرزيد شماها بچه اتون را همين طور تربيت كرديد كه وقتي مكلف ميشه بدنش بلرزه. يك دختر بچهاي ديشب همين ديشب آمد از من سؤال كرد. گفت كه من هشت سالمه من نمازهام را بخونم بر من واجبه. گفتم بلدي نمازت را؟ ديدم بله. پدر و مادر خوبي تربيتش كرده بودند نمازش را بلد بود. حمد و سورهاش را بلد بود.گفتم كه بله قبل از ظهري به من گفتند كه اين مثلا نماز صبح را خواب ميمونده، امروز صبح پريد از خواب براي خوندن نماز صبح. بله. بايد انسان فرزندش را اين طور تربيت كنه. از اين هم بهتر. شما ميگيد فرزند ما الحمد الله تحصيلاتش خوبه. بله خيلي خوبه. تقواش چطور؟ خدا را ميشناسه. آقا هنوز زودشه. جوانش شده بيست ساله تقريبا هنوز زوده كه خدا را بشناسه. هنوز زودشه كه معارف را ياد بگيره. همة اين معارف و حقايق را حتي تزكية نفس را بايد قبل از تكليف اگر ماها محيطمون، فرهنگمون تربيتمون، پدر و مادرمون خوب باشند بايد قبل از تكليف ياد بگيرند. چون اول تكليف هم اول كاره. اول زندگي است. مثل اين است كه شما بچهاتون را به يك هنرستاني به يك جايي بفرستيد بخواهيد بهره برداري بكنيد ازش. بخواهد كار بكنه. هيچي بلد نباشه خوب نميتونه كار بكنه.
لذا بهتون عرض ميكنم كه كوشش بكنيد انشاءالله فرزندانتون را اين طوري تربيت كنيد كه اين شخص براي من نقل ميكرد بدن ميلرزيد و استمداد ميكرد از حضرت علي بن موسي الرضا كه من تا به آخر عمرم بتونم تكاليفم را خوب رعايت كنم و همين طور هم شده بود. من شرحي در حالاتش در همين كتاب پرواز روح نوشتم به نام فريدت الاسلام يك آقايي بود خدا رحمتش كنه بيست و چهار ساله بود البته فوت كرد ولي در همان مدت مجتهد شد. مراجع تقليد حكم اجتهاد بهش داده بودند و گاهي هم خدمت حضرت ولي عصر صلوات الله عليه رسيده بود. و بهش حضرت لقب شيخ الشهدا، خيلي عجيبه. شيخ الشهدا دادند. اين جوري. اين در اثر يك تربيت صحيحه. در اثر يك محاسبة صحيح و تعهد صحيح. اگر يك كار جزئي حتي انسان بكنه بر خلاف اون تعهدي است كه در لحظة تكليف خداي تعالي از او گرفته و لذا اين مخصوص اين تعهداتي كه ماها داريم كه انشاء الله گناه نكنيم اين تعهد يك تعهده و الا تعهد همه داديم. در مقابل پروردگار. ان لا تعبدوا الشيطان. حتي اين سيگاري كه تو ميكشي با خودت حساب بكن. ميخوام يك چيزي خيلي جزئي را بهتون بگم كه شماها مثلا حساب بكنيد. اين را آيا خدا گفته؟ يا خدا بايد گفته باشه يا شيطان. يا هواي نفس. تو ميدوني ضرر داره، تو ميدوني برات مفيد نيست. اگر عادت كردي تركش كن. اگر كه عادت نكردي تفنني ميكشي اين كه ميگم من منبر رفتم براي سيگار كشيدن يا سيگار نكشيدن. اين قدر سيگار بكشيد تا خدمت شما عرض شود تا تمام سيگارها دود بشه بره بالا به من چه. ولي نه ميخوام يك معصيتي كه، حالا معصيت هم نه. يك كار جزئي را حساب بنشينيم بكنيم. همين طور همة كارهاتون را حساب بكنيد.
يا تعهدي است، يا خداست، يا شيطان يا نفس امارة بالسوء غير از اين سه تا خارج نيست. نفس امارة بالسوء كه حتما نبايد انسان ازش پيروي بكنه. شيطان هم كه خدا ميگه ان لا تعبدواالشيطان. بندگي شيطان را نكن. انه له عدو مبين. خدا هم كه شما هم اگر يك جا را پيدا كردي كه خداي تعالي گفته باشه آقا روي يكي دو تا سيگار بكش اشكال نداره ما حاضريم از حرفمون صرف نظر بكنيم.
ببينيد اينه معناي بندگي نكردن شيطان. بندگي نكنيد شيطان را. تعهد داشته باشيد. الم اعهد عليكم يا بني آدم ان لا تعبدوا الشيطان انهم لكم عدو مبين و انعبدوني و از من پيروي كنيد. من را بندگي كنيد. چرا خدا را ما بايد بندگي كنيم؟ بخاطر اين كه خدا مصالح ما را از ما بهتر ميدونه و دوست ماست. و كوچكترين اشتباهي نميكنه. لا تأخذه السنة و لا نوم نه چرت ميزنه نه ميخوابه و در هر حال متوجه ما هست. پس بنابر اين انشاء الله كوشش كنيد، من امروز از شما فقط يك چيز ميخوام و اون يك تجديد فكري، تجديد خاطرهاي، تجديد عهدي، يعني براي عهدتون تجديد كنيد همان عهد را كه عهد بكنيد انشاء الله. نه اين كه عهد جديديها همان عهد اول تكليف. همانه. اگر هر مبلغي ميره روي منبر ميگه گناه نكنيد همان را داره ميگه. اگر شما ميياييد متعهد ميشيد و توي دفترتون نوشته شده كه گناه نكنيد و واجباتتون را انجام بديد همان تعهد را تأكيد ميكنند. لذا مسئلة جديدي نيست.
پس انشاء الله كوشش بكنيد كه اين را روش فكر بكنيد، تعهدتون را تجديد بكنيد. يك چند تا مطلب من امروز نرسيديم به اون مطلب راجع به اعجاز قرآن صحبت كنيم. يك چند مطلب تذكرا عرض ميكنم. انشاء الله اينها را يادداشت كنيد كه بايد عمل بشه. يكي اين كه حسن معاشرت داشته باشيد. فكر نكنيد حالا متدين شديد ديگران آدم نيستند به حساب نيان برخوردها سرد باشه، چون پيغمبر اكرم و ساير ائمه عليهم الصلاة و السلام فرمودند كه المؤمن معلوف . مؤمن اهل الفته. ببينيد از اين روايت استفاده ميشه. اگر توي يك كوپة قطار نشستيد ديديد كه يك نفر اونجاست. اين آمد و گفت آقا سلام عليكم احوال شما. اسم شما چيه؟ مثلا شغلتون چيه؟ كجا ميريد، كجا ميياييد؟ نگيد عجب آدم فضوليه. چون الان زمان ما يك همچين حالتي پيدا كرده. اين مؤمنه. اين را بدونيد. البته گاهي ميشه از طرز حرف زدن معلوم آدمه مرموزي است اين استثناست. ولي كلي نيست اين طور. اين معلومه مؤمنه. چون روايت داره كه مؤمن اهل الفته. خوب ما يك شبانه روز يا دوازده ساعت، سيزده ساعت ميخواييم پهلوي هم بنشينيم. بايد الفت پيدا كنيم با هم. انس با هم داشته باشيم از همديگر استفاده كنيم. و در روايات دارد كه وقتي دو نفر مؤمن به هم ميرسند از اسم همديگه(قطع نوار).
اگر نياز هست آدرسش، تلفنش اين را سؤال كنيم. هر چي ميتونيد الفت برقرار بكنيد. المؤمن مألوف. اصلا مؤمن اهل الفته. مثلا تو قطار نشستيد ايشان كوشش ميكنه حتي المقدور به شما نگاه نكنه كه مبادا يك تبسمي شما بهش بكنيد، بعد اگر نگاه بكنيد يا چشمتون به هم ميافته حاضر نيست كه احوال آدم را ميپرسه. يك حالتي كه مربوط به مؤمنين نيست. يعني اگر شما يك مسافرت خارج مخصوصا در قسمتهاي اروپا و اونجاها بريد ميفهميد كه معناي مؤمن يعني چي؟ بازهم يك مختصر ايمان در مقايسة با آنها، در ما هست. آنجا همسايه از همسايه خبر نداره. متأسفانه تهرانمون هم همينطوره، يك مقداري همينجور شده. همسايه از همسايه خبر نداره مومن مألوفه و امام فرمود، پيغمبر اكرم هم فرموده چون روايتش متعدده، لا خير في من لا يألف و لا يؤلف. در اون آدمي كه نه الفت را ميپذيره و نه الفت ميده خير نيست. يعني خوبي از او توقع نداشته باش.
پس اين يك مطلب انشاء الله اهل الفت باشيد و اهل معاشرت باشيد. نسبت به همسايهها خيلي روايت داريم. اينهايي كه عرض ميكنم مجموع روايات را عرض ميكنم. نسبت به همسايه كوشش بكنيد كه رعايت كنيد. و بعد تحقيق كنيد كه همسايههاتون كي هستند و بعد هم از چه چيزهايي بدشون ميياد چيزهاي سروصدادار مخصوصا. و اگر از اون چيزها بدشون ميياد شما اون كارها را انجام نديد. خيلي مهمه.
پيغمبر اكرم ميفرمايد جبرئيل اونقدر توصية همسايه را كرد كه من مثلا محسوس ميشد برام حالا تعبير روايت من الان درست يادم نيست كه خلاصه معروف هم هست و اكثرتون هم شنيد ميخواد به من بگه همسايه از همسايه ارث ميبره. اينجور نيستها، پيغمبر خلاف فكر نميكنه. ولي خوب حالا همين جور، حتي من گاهي از آقاي نعيمي پرسيدم گفتند نه در اطراف ما بلندگو مزاحم همسايهاي باشه نيست. خوب ما خوشحال شديم.
مسئلة ديگر انشاء الله رعايت بايد بشه و از همين حالا و به هر كس ميرسيد كه مناسبتي داشته باشه، گاهي مناسبت نداره، خودتون بهتر ميدونيد سلام كنيد، او بزرگتره من كوچكترم، من بزرگترم اون كوچيكتره، اين حرفها را بگذاريد كنار، هر چي بزرگ ميشيد از پيغمبر اكرم و امام زمان كه بزرگتر نيستي و هر كوچكتر از تو كوچكتر باشه از تو كه در مقابل امام زمان صلواة الله عليه قرار ميگيري كوچكتر نسبت به امام زمان كوچكتر نيست. سلام كن. سلام هم آهسته سلام كردن بسيار بده. افشاء السلام. جوري سلام كنه كه طرف بشنوه، هيچ طوري نميشه. رسم كنيد در بين خودتون لااقل سلام را. در بين مردم رسم كنيد سلام كردن را. شما اگر وارد اطاق شديد، ما غالبا اينجوريم وارد خونه ميشيم منتظره همه بهش سلام كنند. اين بيخوده، اين بايد اهل تزكية نفس باشه اين فكر را نداشته باشه. به همه سلام كنيد. وارد اطاق كه شدم گاهي سلامها فرق ميكنه، سلام به قصد قربت همان طور كه پيغمبر اكرم و ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام عمل ميكردند. سلام. مصافحه از چيزهاي بسيار مفيده. مصافحه. در هر لحظهاي هم اشكال نداره. حتي از پشت اين ديوار اگر اين ديوار وسط هست بعد هم باز بيائيد مصافحه بكنيد اشكال نداره. دستتون تو دست هم باشه، راه ميريد هم اشكال نداره يعني اينقدر كف دستتون را ببنيد. روايت داريم وقتي دست دوستي ميخوره، اين محبت ايجاد ميكنه. به طوري كه حضرت موسي ابن جعفر عليهم الصلاة و السلام به هارون الرشيد فرمود محبت به هم پيدا كنيد. هارون الرشيد دستش را باز كرد، ايشان هم دستش را باز كرد با هم مصافحه كردند. هارون الرشيد گفت راست گفت جدت. حضرت موسي ابن جعفر از قول پيغمبر نقل ميكردند. راست گفت جدت من الان يك احساس محبتي نسبت به تو ميكنم. محبت ميآره. و اون كسي محبوبتره پيش خدا. خدا رحمت كنه استاد ما اين بحث را كرديم و اينجوري گفت. به من ميگفت كه آخه روايت داريم اون كسي محبوبتره پيش خدا كه ديرتر دستش را از مصافحه بكشه. خوب طبعا اون هم ميخواد محبوبتر بشه، اينهم ميخواد محبوبتر بشه پيش خدا، دستها تو دست هم ميمونه، خوب بمونه. بعد مثلا هيمنطور كه راه ميرفتند، مردهايي كه از اولياء خدا بودند دستها تو دست هم بود، چه اشكالي داره؟ مصافحه خيلي خوبه. حتي من الان كه اين حرفها را ميزنم ميترسم بعضيها بگن عجب، اين كار بده. در روايت هست كه يك زماني ميآيد صار المنكر معروف المعروف منكر. يك زماني ميآد معروف منكر ميشه، منكر معروف. بعد از مصافحه، سلامها. بعضي از سلامها و بعضي از مصافحهها، اينها گاهي بدتر از نبودنشه. انسان دستش را اين بده. انسان گاهي ميبينه دستش سرده، نه سرد از نظر حرارت، نه. اين دست بيحال، بعضيها متأثر انسان را ميگيرند آسان ميگيرند. روايت داره كه قرص بگيريد. اينجوري باشه كه طرف احساس بكنه دستش توي دست كسيه نه يك چوب خشكيده. آخه مثلا انسان ممكنه دستش را بغل درخت بگيره. نه. با گرمي با هم مصافحه كنيد. گناهان طرفين روايت داره اگر دو تا دوست دستهايشون را با ايمان با هم مصافحه بكنند گناهان دوتائيشون مثل برگ درختي كه در خزان واقع شده، در پائيز واقع شده، ميريزه. اينها ديديد كه يك كسي يك چيز عمدهاي ميخواد بخره پاي ترازو مثلا ميگه پول خورد ندارم آدامس ميده. سر فرصت خدمتتون عرض شود كه، اينها بهتر از آن آدامسهها. نه. تذكرات لازميست كه گاهي احياء ميكنه انسان را. يك سلام. بعضي هستند با سردي مصافحه ميكنند با سردي هم سلام ميكنند. لذا فرمودند مصافحه را با گرمي مصافحه كنيد. دست همديگه را بگيريد توي دست هم، محبت داشته باشيد، جانتون را در راه هم بديد. با كمال عطوفت الفت پيدا كنيد و سلام را هم بلند بگيد. سلام متواضعانه بگيد، سلام متكبرانه نباشه. و انشاء الله اميدواريم كه خداي تعالي اين دستوراتي را كه به ما عنايت فرموده توفيق عمل كردنش را هم به ما عنايت كند. انشاء الله. حالا فرصت كمه انشاء الله هفتههاي آينده آقايون كوشش بكنند بهرحال زود جلسه را شروع بكنند كه حواسمون زياد پرت نشه و انشاء الله مطالبي را تذكرا خدمت آقايان و خانمها انشاء الله عرض كنيم.
و اما من انشاء الله در لاي برنامههاي مراجعة مسير تزكية نفس و اينها، من در هفته دو روز در دفتر كانون هستم انشاء الله دوستان هر كدام كه برنامهاي داشتند، سؤالي داشتند، روزهاي يكشنبه و دوشنبه بين هفته هستم. انشاء الله هستيم و تشريف بياورند و سؤالاتي كه دارند انشاء الله. ما يك روز نهم ربيع را يك جا رفتيم روضه. يك آقايي روضه خوند ما هم گريه كرديم. بعد از ظهر خوابيده بوديم. در عالم رؤيا يك آقايي را ديدم به من فرمود كه همانطوري كه روز عاشورا خنديدن بده، روز نهم ربيع هم گريه كردن، براي هر چي باشه، بده. حالا نميدونم امروز كه روز دهمه
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.