شب ۲ ربیع الاول ۱۴۰۹ – توکل و تفویض

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی علی أشرف الأنبیاء و المرسلین حبیب إله العالمین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لا سیما علی سیدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

 

به مناسبت سلسله مطالبی که در شب‌های گذشته در بحث توکل عرض شد مناسب این بود که درباره توکل و تفویض امر إلی الله و اعتصام بالله صحبت کنم، روایات و آیات قرآن هم متعدد در خصوص توکل و اعتصام به پروردگار بیان شده است. آیاتی که تلاوت شد خیلی توجه من را جلب کرد، البته همه آیات قرآن جلب توجه می‌کند ولی گاهی بعضی از آیات مناسبت‌هایی دارد مخصوصاً با افراد و اهل مجلس. آیاتی که تلاوت شد اجمالاً مربوط به قضیه حضرت موسی است در آن وقتی که نزدیک به ظهور و بروز او و اظهار قدرت او و بعثت او می‌شود. چند فراز در زندگی حضرت موسی بوده است: یکی دوران تولد او است، یکی دوران رشد و بزرگ شدن او است، یکی هم دوران بعثت او است.

تشابه دوران بنی اسرائیل با دوران ما

دوران بعثت او که ماقبل آن دوران غیبت او از میان بنی إسرائیل است خیلی تطبیق می‌کند با غیبت حجة بن الحسن ارواحنا فداه و زمان ظهور آن حضرت. حضرت یوسف به بنی إسرائیل خبر داده بود که شما دچار ظلم فرعون خواهید بود، مدت‌ها طول می‌کشد، تنها کسی که شما را از زیر بار ظلم نجات می‌دهد شخصی است به نام موسی بن عمران، باید انتظار او را بکشید تا او نیاید شما از زیر بار ظلم نجات پیدا نمی‌کنید.

آن‌ها به عذاب دردناکی مبتلا بودند، قرآن حال مردم بنی إسرائیل را در دوران فرعون بیان می‌کند: «یذَبِّحُونَ أَبْناءَکمْ وَ یسْتَحْیونَ نِساءَکمْ»[1] فرعون بچه‌های پسر را تا متولد می‌شدند سر می‌بُرید، اولاً نمی‌گذاشت نطفه‌ای در بنی إسرائیل منعقد بشود، اگر هم نُدرتاً نطفه یک فرزندی در رَحِم منعقد می‌شد، یک مأمور می‌گذاشت که هر وقت این بچه متولد شد فوراً او را بررسی کنند اگر پسر است بکُشند و اگر دختر است نام او را ضبط و ثبت کنند برای کنیزی و خدمتگزاری و جلوی چشم پدر و مادر بچه پسر را می‌کشتند «وَ فی ذلِکمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکمْ عَظیمٌ[2]» یک بلای بسیار بزرگی بود.

فرق بنی اسرائیل با ما

بنی إسرائیل خیلی درِ خانه خدا رفتند، مثل ماها نبودند که به همه چیز فکر کنند جز به امام زمانشان، آن‌ها فشار را احساس می‌کردند، ما فشار را احساس نمی‌کنیم چون مادّی هستیم، اگر روی ما هم یک فشار مادّی می‌آمد ما هم احساس ظلم را می‌کردیم. شما این را یقین بدانید که اهمیت مرگ روح و از بین رفتن روح بیشتر از بین رفتن جسم و مُردن جسم است. این بدن انسان بالأخره خواهد مُرد و بالأخره از بین خواهد رفت اما اگر روح از بین رفت و مُرد این دیگر قابل معالجه که نیست بماند، حتی به پیغمبر اکرم گفته می‌شود: «إِنَّک لا تُسْمِعُ الْمَوْتی»[3] توای پیغمبر نمی‌توانی به مرده چیزی بشنوانی «وَ سَواءٌ عَلَیهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یؤْمِنُونَ»[4] بالای سر یک مرده حرف‌های ترسناک بزنند و چه حرف‌های شاد بزنند فرقی نمی‌کند.

یک عده روحشان مُرده است. ماها اگر درک داشته باشیم می‌بینیم که در غیبت امام عصر ارواحنا فداه فرزندان دختر و پسر ما از نظر روحی کشته می‌شوند. محیطِ تمام دنیا شده است فرعون و ما مردم هم شدیم بنی إسرائیل، منتها با این فرق که فرعون فقط فرزندان پسر را می‌کُشت، آن هم از نظر جسمانی ولی نتیجه غیبت حجة بن الحسن روحی فداه این شده است که پسر و دختر ما در محیط‌های آلوده، در فرهنگ بسیار دور از فرهنگ واقعی اسلام به آن کمالی که ما باید به آن کمال برسیم، تزکیه نفس کنیم، کمالات روحی در خود ایجاد کنیم، روح خود را به اوج أعلا برسانیم، بسیار عقب افتاده‌ایم. خلاصه این‌قدر برای شما عرض کنم که «أعلم من فی الأرض» داناترین مردم قبل از ظهور ازنادان ترین مردم بعد ازظهور نادان‌تر است.

ظلم اولی و دومی به تمام مردم عامل

ببینید ما را چقدر عقب انداختند و شروع آن هم از روز بیست و هشتم ماه صفر بود. وقتی که نگذاشتند پیغمبر اکرم آن نوشته را بنویسد و به وسیله آن نوشته درِ خانه علم را باز بکند «ایتُونِی بِدَوَاةٍ وَ کتِفٍ لِأَکتُبَ لَکمْ کتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»[5] اگر آن کتب نوشته می‌شد درِ مدینه علم پیغمبر باز می‌شد. پشت سر هم درها باز می‌شد و امام دوازدهم روحی لتراب مقدمه الفداء هم غایب نمی‌شد. شما حساب کنید اگر از 1400 سال قبل تا به حال مثل چهار سالی که علی بن ابیطالب برای مردم حرف می‌زد در این مدت درهای علم به روی بشریت باز بود امروز همه مردم دانا بودند، یک مُرده ما نداشتیم، نه مرده قبرستان بلکه مرده هوای نفس، مرده معنویات. اگر درِ مدینه علم پیغمبر باز می‌بود علی علیه السلام بعد حضرت مجتبی علیه السلام، …، حالا طبعاً اگر آن روز آن جسارت را به پیغمبر اکرم نمی‌کردند حتماً ابن ملجمی هم نبود یا جرأت نمی‌کرد که آن جسارت را بکند و علی بن ابیطالب را به شهادت برساند، لذا می‌گوییم: «وَ قَتَلَهُ أَشْقَی الْآخِرِینَ، یتْبَعُ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ»[6] این شقیِ تبعیت کرد از شقیِ اول. ما گاهی می‌گوییم چرا به اوّلی و دوّمی این‌قدر بد بگوییم و این‌قدر دشمنی بکنیم؟ چرا؟ آن‌ها هم فتوحاتی داشتند، چه داشتند، چه داشتند، ما می‌گوییم آن دو سبب مرگ میلیاردها انسان شده‌اند، آن هم از نظر روحی.

در حدیثی است که وقتی حضرت بقیةالله ارواحنا فداه ظاهر می‌شوند از بیست و هشت حرف علم که تمام انبیا و اولیا و تمام دانشمندان دو حرف آن را برای مردم بیان کردند بیست و شش حرف دیگر را حضرت ولیعصر ارواحنا فداه بیان می‌کند، بقیةالله است، ببینید چقدر به ما ظلم شده است، الآن گاهی من برخورد می‌کنم به بعضی از این جوان‌های پاک خدا می‌داند متأثر می‌شوم با یک محبتی، با یک توجهی گاهی می‌آیند پیش ما، حالا خیال می‌کنند گریه می‌کنند که آقا ما چطور تزکیه نفس کنیم؟ چطور خود را به کمالات برسانیم؟ راه چیست؟

فرق انجام واجبات و ترک محرمات با تزکیه نفس

 الآن اگر شما در دنیا بگردید و تحقیق کنید شاید بالاترین علم و لازم‌ترین علمی که همه مردم به آن نیازمند هستند مسئله اخلاقیات و تزکیه نفس باشد، در دنیا یک دانشگاه، یک دانشکده برای این علم نداریم. ما اصلاً از این جهت خیلی فقیر هستیم، من به بعضی از علمای بزرگ و دوستانی که در شهرها هستند گفتم: الآن اگر یک جوانی بیاید خدمت شما و بگوید آقا من می‌خواهم خود را بسازم شما به او چه می‌گویید؟ می‌گویند می‌گوییم: به انجام واجبات و ترک گناهان عمل کن، من مکرر گفتم: عمل باید از درون نشأت بگیرد، عمل مثل ناله‌ای است که یک مریض می‌کند، می‌گویند: ناله نکن تا خوب بشوی، آیا با این کار معالجه می‌شود؟ او باید اول خوب بشود و بعد ناله نکند، باید اول روح او ساخته بشود و بعد گناه نکند. از یکی از شهرهای ایران، یکی از علما و محترمین آمده بود نزد من و می‌گفت: تمام اهل شهر ما دارند صوفی می‌شوند، گفتم: شما برای آن‌ها چه کار کردید؟ ایشان گفت: ما هرچه با این‌ها صحبت می‌کنیم گوش نمی‌دهند، یک چیزهایی به این جوان‌ها نشان می‌دهند که همه آن سِحر است، همه آن دروغ است. گفتم: از کجا می‌گویی دروغ و سِحر است؟ گفت: معلوم است، گفتم: راست می‌گویی، من هم با تو هم‌عقیده هستم.

مسئله اخلاق اعجاز می‌کند

در قرآن خدای تعالی وقتی می‌خواهد حضرت موسی را به طرف فرعون بفرستد. می‌فرماید: «اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی»[7] شما دو نفر جناب موسی و جناب هارون، شما دو برادر به نزد فرعون بروید، چرا ما برویم؟ «إِنَّهُ طَغی» او طغیان کرده است، فرعون می‌گوید: «أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلی»[8] من خدای برتر شما هستم، خدای معمولی هم نه خدای برتر.

حالا چگونه برای انذار او برویم؟ با شمشیر برویم؟ نه با تندی و عصبانیت برویم واو را بترسانیم؟ نه با چه چیزی برویم؟ «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیناً»[9] با زبان نرم بروید، با اخلاق، مسئله اخلاق اعجاز می‌کند، حضرت رسول اکرم در همین روزهای آخر عمر خود اقوام خود را جمع کردند فرمودند: «[یا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ] إِنَّکمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِکمْ»[10] شما با پول دادن نمی‌توانید مردم را به طرف خود و دُور خود جمع کنید تا با شما یکی بشوند.

 من پول می‌دهم، این‌ها درست اما یک وقتی می‌شود که پول نداری بدهی، پول‌هایت تمام می‌شود، آن وقت همه می‌روند، چون آن‌ها دوست پول تو هستند، دوست جیب تو هستند، نه دوست خود تو «فَسَعُوهُمْ بِأَخْلَاقِکمْ» با اخلاق مردم را نگه دارید «وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک»[11] اگر ای پیغمبر تو یک فظّ غلیظ القلبی بودی و تندخو بودی مردم از دُور تو پراکنده می‌شدند «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ[12]» ای پیغمبر خدای تعالی به تو مهربانی کرده است که تو با مردم نرم هستی «إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»[13] ٍ با آن محبت، با آن خُلق عظیم با مردم روبه‌رو می‌شوی، یکی از حربه‌هایی که این دوتا برادر باید با آن با فرعون رو به رو بشوند اخلاق خوب است، کلام نرم و ملایم است، «إِنَّهُ طَغی» اگر خواستید امر به معروف و نهی از منکر کنید با تندخویی نمی‌شود.

زبان خوش، بزرگ‌ترین حربه یک مُبلّغ

حربه دوم، چون در بین این طرفدارهای فرعون یک عده ساحر هستند، من به آن آقا عرض می‌کردم این صوفیه هم که شما می‌گویید این‌ها هم ساحر هستند، فِرَق مختلف صوفیه یک ادعاهایی دارند و یک چیزهایی را هم به مردم نشان می‌دهند، اگر شما یک کاری کردید که سِحر آن‌ها را باطل کردید مردم به طرف شما می‌آیند وإلّا به احتمال اینکه شاید معنویت پیش آن‌ها باشند نزد آنها می‌روند. ما نمی‌توانیم بگوییم که معنویتی در کار نیست، این همه آیات قرآن هست که مسائل خارق‌العاده‌ای به وسیله حتی افراد بشر انجام می‌شود، ملائکه دیده می‌شود، کارهای فوق‌العاده‌ای به وسیله افراد بشر انجام می‌شود که اصلاً برای ما قابل هضم نیست، حتی به وسیله اجنه، اگر بخواهیم این‌ها را از داخل خود قرآن جمع کنیم شاید یک کتاب بشود، یک مسائل معنوی هست، مشاهداتی انسان دارد ممکن است چشم او باز بشود، گوش او باز بشود، ذائقه وشامه او باز بشود، این‌ها هست، این‌ها را نمی‌توانیم منکر بشویم، آن‌ها هم مدعی هستند و شما هم که هیچ چیزی ندارید و فقط با حرف منفی نمی‌شود پیشرفت کرد، چه کار کنیم؟ همان کاری که خدا به وسیله حضرت موسی انجام داد، اول اخلاق خوش که این به نظر من حتی از ید بیضاء و از اژدهای حضرت موسی مؤثرتر است.

در کتاب شب‌های مکه نوشتم، یک وقتی پیش عالم بزرگ مکه رفتم، خیلی هم متواضعانه نشسته بود، گفتم: علی بن ابیطالب امام ما فرموده است «سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً»[14] برای چیز فهمیدن سؤال کن، برای خودنمایی و تعنت سؤال نکن، خیلی از این کلام من لذت برد، بعد هم در تمام بحث‌ها می‌دیدیم این بنده خدا رسیده است به یک جایی که در بن‌بست قرار می‌گرفت – خدا را شکر کنید، به نعمت ولایت خاندان عصمت علیهم السلام، همین مجالس عزاداری، همین روضه‌خوانی‌ها وجود دارد. یک وقتی با یک جوانی ما بحث می‌کردیم، می‌گفت: آقا این همه روضه چه فایده‌ای دارد؟ گفتم: فرض کنید الآن روز عاشورا یک واعظ هم منبر رفته است، چقدر روضه خوانده است و چقدر امر به معروف و نهی از منکر کرده است، خیلی روضه خوانده باشد پنج دقیقه إلی ده دقیقه ولی یک ساعت صحبت کرده است، این بهانه‌ای شده است برای موعظه و اهل سنت این برنامه‌ها را ندارند و لذا گاهی عوام شیعه بهتر از عالم سنّی می‌تواند مطالب حق را بفهمد و بیان کند، حالا از این مسئله بگذریم- ولی در عین حال من در مقابل این عالم سنّی تواضع و کوچکی می‌کردم، انسان نباید بگوید من یک روحانی هستم، من یک شخصیتی دارم، چرا این‌جا کوچکی کنم؟ نه که همان عالم به دوستان خود گفته بود «ما رأیت أحسن جدلاً من هذا الرجل» من ندیدم کسی بهتر از او، نیکوتر از او با من بحث بکند، خیلی لذت برده بود. کلام نرم، با زبان خوش، این بزرگترین حربه یک مُبلّغ است، مُبلّغ نباید با تندی با افراد صحبت کند، باید اخلاق داشته باشد.

 

 حضرت موسی یک عصایی دارد، اول که به کوه طور رسید خدای تعالی فرمود: کفش‌های خود را دربیاور «فَاخْلَعْ نَعْلَیک»[15] کفش‌هایش را که درآورد هیچ اتفاقی نیفتاد، کفش‌ها راه نیفتاد، کفش‌ها آن‌جا درآورده شد و گذاشته شد. آمد جلو و یک مقدار خدای تعالی با او صحبت کرد و فرمود «أَلْقِ عَصاک»[16] عصای خود را بینداز- من می‌خواهم علت ترس حضرت موسی را بگویم، حضرت موسی شاید فکر می‌کرد همانطور که گفتند کفش‌های خود را دربیاور گقته اند عصای خود را هم بینداز، لذا عصا را انداخت- «فَإِذا هِی حَیةٌ تَسْعی»[17] ناگهان عصا تبدیل شد به یک ماری که دارد حرکت می‌کند وحمله می‌کند، خدای تعالی فرمود: «خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعیدُها سیرت‌ها الْأُولی»[18] آن را بگیر، ما آن را عصا می‌کنیم، باز به صورت اول خود برمی‌گردد، حضرت موسی هم خم شد و پشت گردن این مار یا اژدها را گرفت و یک دفعه دید که عصا شد.

بعد گفته شد: دست خود را در بغل خود بکن و بیرون بیاور، بیرون آورد تمام فضا را روشن کرد، شب هم بود، چون در اوایل این آیات خدای تعالی می‌فرماید: حضرت موسی با زن خود داشت می‌آمد، زن او را درد زایمان گرفت، می‌خواهد فرزند او متولد بشود، در بیابان خیلی مشکل است، وسیله و ماشین هم نبود، دونفری هم هستند، فرمود: من از دور یک روشنایی می‌بینم، یک آتشی می‌بینم «فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً»[19] بروم یک مقدار آتش برای شما بیاورم تا برای شما آتش درست کنم.

 بعد از اینکه حضرت موسی در کوه طور صدا را شنید و با خدا ارتباط او برقرار شد زن و بچه او چه شدند، اصلاً فراموش می‌شوند، انسان در راه رسیدن به خدا باید همه چیز را فراموش کند، در آن شب دست خود را درآورد تمام فضا روشن شد، این دوتا علامت برای یک عده مردمی که منطق نمی‌فهمند.

دلیل عقلی بهتر از معجزه

 این را بدانید معجزه خیلی مهم است ولی بهتر از معجزه این است که انسان از راه دلایل عقلی به یک چیزی معتقد باشد. سلمان هیچ وقت از طریق معجزه به پیغمبر نگروید و همین‌طور دانشمندان، اصلاً خدا هم دوست دارد که از طریق منطق و استدلال، به کار افتادن عقل انسان به حقایق برسد و لذا حضرت موسی دوتا معجزه دارد: یکی اینکه همان عصا را بینداز و اژدها بشود و همید بیضاء کند و یکی هم برای اهل منطق، یعنی آن‌هایی که می‌فهمند چه کار می‌کنند و دارای منطق هستند برای آن‌ها هم باید حتماً قول لیّن (کلام نرم) باشد.

 

میزان ایمان ساحران با دیدن معجره

در آن بیابان آمدند اول سحره ریسمان‌های خود را انداختند همه خیال می‌کردند این ریسمان‌ها مار است، حرکت می‌کردند، به نظر هم نمی‌آمد که این‌ها غیر مار باشد، یک طوری نشان می‌دادند که تخیل می‌شد که این‌ها مار هستند، بعد حضرت موسی که عصای خود را انداخت آمد تمام این مارها را بلعید، خود سحره متوجه شدند… چون آن‌ها اهل فن بودند، متوجه شدند که این معجزه است «فَأُلْقِی السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی»[20] همه آن‌ها به سجده افتادند و یک ایمان محکمی هم پیدا کردند، گفتند: ما ایمان به خدای موسی و هارون آوردیم. ایمان آن‌ها هم به قدری محکم است که وقتی فرعون به آن‌ها می‌گوید من دست و پای شما را می‌بُرم «فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیدِیکمْ وَ أَرْجُلَکمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ»[21] و شما را به درخت‌های خرما دار می‌زنم، این‌ها می‌گویند: «إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ»[22] ما به سوی خدا می‌رویم، ببینید چه اعتقادی پیدا کردند، گفتند: هر کاری می‌خواهی بکنی بکن.

دوری ساحرانِ زمان غیبت

ما هم که در زمان غیبت که واقع شدیم باید مواظب باشیم مردم و جوان‌ها به طرف سحره نروند، حالا هر کسی که هست، تمام مسلک‌های متصوفه، به طور کلی حواس خود را جمع کنیم چون سفره‌های مفصلی پهن شده است، تمام این‌ها ساحر هستند، حالا وظیفه ما چیست؟ اگر می‌خواهید جوان‌های شما به طرف شما بیایند از معنویات برای این‌ها بگویید، آن‌ها تشنه معنویات هستند، مردم از معنویات می‌خواهند استفاده کنند. ما بنشینیم بگوییم امام زمان هزار و صد و پنجاه و چند سال است که متولد شده است و هیچ کس هم حق ندارد او را ببیند و نخواهد دید می گوییم: حضرت در بیابان‌ها برای خود گردش می‌کنند و ما هم که در شهرها هستیم، یعنی قسمت کرده‌ایم بیابان‌ها برای ایشان باشد و شهرها برای ما، البته ایشان از طرف امام عسکری علیه السلام دستور دارد که در بیابان‌ها و جاهای دور زندگی کند اما اینکه هیچ رابطه‌ای نباشد، نه این‌طور نیست. هم رابطه روحی ممکن است، هم رابطه ظاهری، منتها

اگر خواهی آری به کف دامن او برو دامن از هرچه جز اوست برچین

راه سیدن به خدمت امام زمان ارواحنافداه

رسیدن به محضر مقدس حضرت بقیةالله ارواحنافداه به نظر من یک راه دارد و آن این است که انسان سنخیت روحی با امام زمان ارواحنافداه پیدا کند، تزکیه نفس کند، خود را به کمالات روحی برساند، انسانی باشد که از نظر عمل، از نظر افکار، از نظر عقاید همانطوری باشد که امام زمان ارواحنافداه هست یا از شما می‌خواهد، در صراط مستقیم باشد. ما روزی ده مرتبه در نماز واجب می‌گوییم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»[23] خدایا ما را به راه راست هدایت کن، بعد هم خود ما توضیح می‌دهیم «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»[24] البته ما توضیح نمی‌دهیم خدا توضیح می‌دهد «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ» راه کسانی که به آن‌ها نعمت دادی «غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» نه راه کسانی که به آن‌ها غضب شده است و نه راه گمراهان. خیلی هم این جاده دقیق است، البته جاده مستقیم است و بدون هیچ پیچ و خمی انسان را به مقصد می‌رساند اگر از این راه برود، چون صراط مستقیم است ولی انسان در جاده راست پشت فرمان ماشین که نشسته است باید فرمان را محکم‌تر نگه دارد، اگر نیم میلیمتر فرمان را کج بکند از جاده بیرون می‌رود، باید در راه راست باشید.

پرهیز از افراط و تفریط

خیلی حواستان را جمع کنید که افراط یا تفریط نداشته باشید، از افراط و تفریط بترسید. یک نفر آن‌قدر مقدس است که وسواسی شده است، این افراط کرده است، یکی هم آن‌قدر بی‌بندوبار است که تفریط کرده است. ما باید در تمام کارهای خود در صراط مستقیم دین باشیم. من به یک نفر که وسواسی بود می‌گفتم: ماها اکثراً وسواسی هستیم، ما خیال می‌کنیم وسواسی‌ها انسان‌های خوبی هستند، نه چه فرقی می‌کند انسان از این طرف جاده پرت بشود و داخل دره بیفتد یا از آن طرف جاده، هر دوی این‌ها مساوی است، منتها او رفته است عیاشی کرده است، خوشگذرانی کرده است و آن پایین افتاده است ولی این بیچاره خود را به زحمت انداخته است و ناراحتی هم کشیده است، داخل دره افتاده است، فرقی نمی‌کند.

چه انسان در نماز یک فحش به یک کسی بدهد نماز اوباطل است و چه «إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیا ک نَسْتَعینُ»[25] را روی وسواس پنج شش مرتبه بگوید نماز او باطل است، فرق نمی‌کند، هر دوی آن اشتباه است. این را به شما بگویم اگر با یک نفر که خیلی وسواسی است برخورد کردید نگویید عجب انسان خوبی است، شخصی آمد خدمت امام صادق گفت: یک نفری هست خیلی عاقل است ولی وسواس دارد. حضرت فرمود: «کیف یکون عاقلاً و هو یطیع الشیطان» چطور عاقل است که اطاعت شیطان را می‌کند؟ بنده شیطان است، دیروز با یکی از دوستان راجع به همین وسواس صحبت می‌کردیم، می‌گفتیم اگر ما زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در مکه بودیم، یک چاه آب است، سگ و کافر آن‌جا هست، با سطل هم آب می‌کشند، موتور چاه‌های عمیق و این‌ها هم نیست، جداً هیچ کدام از ماها نمی‌توانیم آن‌جا زندگی کنیم، خود من که نمی‌توانم آن‌جا زندگی کنم، همه ماها تقریباً نمی‌توانیم چنین جایی زندگی کنیم ولی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آن‌جا زندگی می‌کرد. ماها یک مقداری به خود بیاییم، هیچ وقت شما دیدید که در حرام و حلال یک نفری وسواس داشته باشد؟ آیا این غذا حرام است یا حلال است؟ ولی در طهارت و نجاست خیلی افراد وسواسی داریم، اگر غضب پروردگار مطرح است که در حرام و حلال هم هست، ولی آنجا وسواس بخرج نمی‌دهد شیطان هم کاری ندارد، برای اینکه انسان یک قدری در حرام و حلال و مال مردم و این‌طور چیزها بخواهد ملاحظه کند دست و بال شیطان از تجاوز به مال مردم بسته می‌شود ولی در این طرف، در نجاست و طهارت و قرائت نماز و امثال این‌ها هرچه وسواس بکنید همه آن به نفع شیطان است، نه افراط و نه تفریط، دقیقاً در جاده، این صراط مستقیم می‌شود «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» صراط مستقیم یعنی خدا «إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»[26] صراط مستقیم یعنی پیغمبر اکرم صل الله علیه واله «إِنَّک لَمِنَ الْمُرْسَلینَ * عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» ٍ[27] صراط مستقیم یعنی علی بن ابیطالب علیه السلام «صِراطٌ عَلَی مُسْتَقیمٌ»[28] ٌ این آیه همین‌طوری در بعضی قرائت‌ها خوانده شده است و در روایتی هم دیدم که یک روز عمر آمد به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله گفت که این همه شما از علی بن ابیطالب دَم می‌زنید چرا اسم او در قرآن نیامده است؟ حضرت فرمود: «[یا اعرابی] یا جَاهِلُ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ یقُولُ هَذَا صِرَاطُ عَلِی مُسْتَقِیمٌ»[29] -اعرابی معمولاً به افراد بی‌سواد که از علم و دانش دور هستند گفته می‌شود که قرآن می‌فرماید: «الْأَعْرابُ أَشَدُّ کفْراً وَ نِفاقاً»[30] در جهل گاهی کفر و نفاق انسان زیاد می‌شود- آیا نشنیدی این آیه شریفه را که خدای تعالی می‌فرماید: «صِرَاطُ عَلِی مُسْتَقِیمٌ».

فرق بین اختلاف قرائت و تحریف قرآن

 این را بدانید من در کتاب‌هایم نوشته‌ام که معتقد به تحریف قرآن نیستم ولو یک کلمه، دلایلی هم دارم که قرآن تحریف نشده است ولی این تحریف نیست، این قرائت است، قرائت غیر از تحریف است، ولو از نظر لغت شاید تحریفی باشد یعنی تحریف لغتاً بر این کار اطلاق بشود ولی اختلاف قرائت است، شما ببینید «مَلِک یوْمِ الدِّینِ» و «مالِک یوْمِ الدِّینِ»[31] هر دوی آن قرائت شده است، خیلی در قرائت‌ها این مسائل هست، حتی یک حرف و حرکات در قرائت‌ها هست «سَلَامٌ عَلَی آلِ یاسِینَ» یا «سَلامٌ عَلی إِلْ‌یاسینَ»[32] که در روایات شیعه و سنّی، عجیب است شیعه و سنّی… تا زمان حضرت رضا علیه السلام هیچ حرف «إِلْ‌یاسینَ» نبوده است تا آن‌جا همه «آلِ یاسِینَ» می‌خواندند، برای اینکه در آن مجلسی که حضرت رضا علیه السلام تشریف داشتند و علمای عراق و خراسان جمع شده بودند و روایت آن هم صحیحه است و بحثی هست درباره فضائل آل پیغمبر و عترت پیغمبر، حضرت از علما می‌پرسد: «یس» کیست؟ می‌گویند: پیغمبر اکرم صل الله علیه واله «آلِ یاسِینَ» کیست؟ آل پیغمبر، خدا در قرآن در ردیف انبیای اولوالعزم می‌فرماید: «سَلَامٌ عَلَی آلِ یاسِینَ» آن‌جا یک نفر از این علمای عراق و خراسان که علمای برجسته‌ای در دربار مأمون بودند، خود مأمون هم یک مرد دانشمندی بود، بااینکه دین نداشت، معنویت نداشت، تقوا نداشت ولی علم داشت، یک مطالبی با حضرت رضا علیه السلام صحبت کرده است که گاهی واقعاً ماها باید بنشینیم فکر کنیم تا بفهمیم که اصلاً مأمون چه گفته است و حضرت رضا علیه السلام چه جوابی به او دادند. در عین حال خود مأمون هم حرفی نزد، یک نفر نگفت: آقا در قرآن «إِلْ‌یاسینَ» است کدام «آلِ یاسِینَ» که «سَلَامٌ عَلَی آلِ یاسِینَ» کدام را می‌گویید؟ تا آن‌جا را ما خبر داریم، حالا چه موقع «إِلْ‌یاسینَ» شده است؟ به قول شیخ سلیمان بلخی حنفی در کتاب ینابیع الموده می‌گوید: اصلاً «إِلْ‌یاسینَ» غلط است، به جهتی که این لابد جمع است و ما یک إلیاس بیشتر نداشتیم، در بین پیغمبرها یک الیاس بیشتر نبوده است و ایشان هم آن‌قدر پیغمبر بزرگی نبوده است که خدا در ردیف انبیا اولوالعزم او را قرار بدهد، چون در این سوره فقط انبیا اولوالعزم را خدای تعالی سلام داده است «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ»[33] {بعد می‌فرماید} «سَلامٌ عَلی إِبْراهیمَ»[34] بعد می‌فرماید: «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ»[35]‌ هارون هم اگر این‌جا ضمیمه شده است به جهتی که حضرت موسی پیغمبر اولوالعزم بوده است و این هم برادر او بوده است، همه جا با هم بودند، به اصطلاح من نخواستند دل او را بشکنند او را هم گفتند.

پیغمبری الیاس چقدر مهم بوده است که حالا در ردیف پیغمبران اولوالعزم قرار بگیرد؟ و بعد هم «سَلامٌ عَلی إِلْیاس» می‌گفتند اما چرا «إِلْ‌یاسینَ» گفتند؟ این‌ها را آن سنّی می‌گوید و می‌گوید به دلایلی «إِلْ‌یاسینَ» در قرآن درست نیست و این‌ها جزء قرائت است، این‌ها تحریف نیست، تحریف آن چیزی است که یک آیه‌ای، یک کلمه‌ای که مُغیِّر معنای آیه باشد یا یک سوره از قرآن حذف شده باشد معمولاً این‌ها را تحریف می‌گویند، البته این‌ها ثابت است که در قرآن پیش نیامده است که قرآن را از حجیت بیندازد.

پس بنابراین اگر «صِرَاطُ عَلِی» خواندیم، این‌جا قرائت فرق کرده است اگر «صِراطٌ عَلَی» نبود، هرچند معنای «صِرَاطُ عَلِی» هم خیلی بهتر است، در این‌جا من زیاد دخالت نمی‌کنم به خاطر اینکه این مثل «سَلَامٌ عَلَی آلِ یاسِینَ» نیست که خیلی سابقه مُشعشعی داشته باشد و مطلب روشن باشد و در این کتاب احقاق الحق روایات زیادی نقل شده است که سنّی و شیعه گفتند «سَلَامٌ عَلَی آلِ یاسِینَ» و این واقعاً برای ما، در مرحله اول برای ائمه اطهار علیهم السلام و بعد هم آل پیغمبر خیلی شرافت است، در ردیف پیغمبران اولوالعزم خدای تعالی به این‌ها درود فرستاده است و این‌ها منافات با عدم تحریف قرآن ندارد. حالا اگر هم بر فرض این «صِراطٌ عَلَی مُسْتَقیمٌ» باشد، چهل جا در قرآن صراط مستقیم، یعنی این دوتا لفظ مرکباً ذکر شده است‌ٍ. اگربه تفاسیر شیعه وسنّی مراجعه کنید در تمام جاها منظور علی بن ابیطالب علیه السلام و فرزندان او است. پس این راه راست است و راست‌ترین افراد در راه راست آن کسی است که اعمال او، افکار او، عقاید او، اخلاقیات او با خاندان عصمت علیهم السلام بهتر تطبیق کند.

عرضه عقائد به استاد

عرض کردم گاهی اصحاب عقاید خود را می‌آوردند تطبیق می‌کردند با عقاید امام زمان خود. یک دفعه شده است که ما پیش یک عالِم متقیِ در صراط مستقیم برویم و بگوییم آقا ما عقاید خود را بیان می‌کنیم و شما گوش بدهید ببینید درست است یا نه؟ و حال اینکه وظیفه است. این حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه، ایشان خدمت امام هادی علیه السلام می‌رفت و عقاید خود را به امام هادی علیه السلام عَرضه می‌کرد، آقا ببینید این عقاید را من دارم درست است یا درست نیست؟ شما در همین زیارت آل یاسین می‌خوانیدکه «وَ أُشْهِدُک یا مَوْلَای»[36] اول سلام عرض می‌کنیم و بعد می‌گوییم «وَ أُشْهِدُک یا مَوْلَای إِنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» این «أُشْهِدُک» یعنی تو را شاهد می‌گیریم که خدا را به وحدانیت قبول داریم، پیغمبر را قبول داریم، یک‌یک از عقاید حقه را به طور خلاصه در این‌جا بیان می‌کنیم که شما را شاهد می‌گیریم که ما این‌ها را حق می‌دانیم «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ أَنَّ نَاکراً وَ نَکیراً حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ… وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِیدَ بِهِمَا حَقٌّ» َ این‌ها را می‌گوییم، بعد هم در آخر می‌گوییم «فَاشْهَدْ عَلَی مَا أَشْهَدْتُک عَلَیهِ» شاهد باش، شهادت بده بر آنچه که من شما را شاهد گرفتم، این‌ها همان عرض عقاید است «وَ أَنَا وَلِی لَک بَرِی‌ءٌ مِنْ عَدُوِّک» من تحت فرمان شما هستم، من مطیع شما هستم، آنچه که شما می‌گویید من عمل می‌کنم.

قضیه امّ خالد معبدیه

 ام خالد معبدیه خدمت امام صادق علیه السلام آمده است و می‌گوید: من دارای یک درد دل پرسابقه‌ای هستم و اطبای عراق به من گفتند که خمر بخور، شراب بخور خوب می‌شوی، این کار را بکنم یا نه؟ حضرت فرمودند: چرا از من می‌پرسی؟ عرض کرد: «اقلدک دینی» من دین خود را از شما پیروی می‌کنم، من حنفی نیستم، مالکی نیستم، حنبلی نیستم، شافعی نیستم «اقلدک دینی» روز قیامت می‌خواهم وقتی که خدای تعالی فرمود: چرا شراب خوردی؟ بگویم امام صادق علیه السلام گفت، اگر من شراب نخورده باشم بپرسد چرا شراب نخوردی و مُردی؟ – چون هر دو طرف ممکن است اشکال داشته باشد- بگویم امام صادق علیه السلام فرمود: نخور، من هم نخوردم، هرچه شما بگویید، حضرت رو می‌کنند به ابی‌بصیر می‌فرمایند: می‌بینی چقدر این زن با کمالاتی است. خوشا به حال آن کسی که امام افتخار کند که ببین چقدر بافهم و درک و درست است، فرمودند: می‌بینی چه زن با کمالی است، حالا تعبیر را دقیق به یاد ندارم.

کاری کنیم که امام زمان از ما راضی باشد

 «کونُوا لَنَا زَیناً»[37] یک طوری باشیم که امام زمان ارواحنافداه وقتی تشریف آوردند و إن‌شاءالله همه ما مشرف به محضر ایشان شدیم به ما بگویند بارک‌الله، شماها خوب حرکت کردید. شب گذشته گفتم: این ایام خیلی گریه کردید، خیلی بر سر و سینه زدید، خیلی هم ثواب بردید اما باز از این هم بالاتر هست و بالاتر این است که انسان مَرضی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام باشد، یعنی وقتی که به محضر حجة بن الحسن ارواحنافداه إن‌شاءالله مشرف شدیم آقا بفرمایند شماها یاران من هستید، شما دوستان من هستید، شما احباء من هستید، حضرت بقیةالله ارواحنافداه به همه شما افتخار بکند، مایه سرافکندگی امام زمان ارواحنافداه نباشید.

امروز شیعه در دنیا معروف شده است، به خدا قسم من تحقیقاتی در این موضوع دارم و مسافرت به ممالک مختلفی هم کردم، حدوداً پانزده سال قبل شیعه را اکثر ممالک دورافتاده نمی‌شناختند، مخصوصاً با کلمه شیعه و بعد از انقلاب به خاطر همین جبهه جنگ اخبار دنیا خیلی اسم ایران و مذهب ایران و مرجع تقلید ایران و رهبر انقلاب ایران و امثال این‌ها را در دنیا خیلی می‌بردند و در نتیجه اسم امام زمان ارواحنافداه برده می‌شود، یک کسی که اطلاع خیلی زیاد داشت و من یقین دارم درست می‌گفت، می‌گفت: در این مدت هشت سال 45 درصد اخبار دنیا مربوط به ایران بود، در دنیا پخش شد که شیعه‌ای هست و عقایدی دارد و خصوصیاتی دارد و هر کجای دنیا که باشند با هیچ طاغوتی سازش نمی‌کنند و امثال این‌ها. خدا کند ما کاری کرده باشیم… البته در آن سطح کلی که مربوط به فردی نیست، البته جمع را هم افراد تشکیل می‌دهند، خدا کند کاری کرده باشیم که آبروی شیعه را حفظ کرده باشیم، آبروی شیعه را نبرده باشیم و در نتیجه آبروی حضرت بقیةالله ارواحنافداه را نبرده باشیم.

من یک وقتی در احمدآباد کجرات هند بودم، حدود 25 هزار شیعه در بیابان جمع شده بودند، چرا؟ برای اینکه یک دِهی بود در وسط هندوها که این‌ها شیعه بودند، سالی یک دفعه این جمعیت از همه جای هند جمع می‌شدند کار بسیار خوبی شیعیان هند دارند، برای تقویت این‌ها و به اصطلاح به عنوان عزاداری بر سیدالشهداء این‌ها آن‌جا جمع شده بودند که در ماه صفر هم بود. من وقتی که آن‌جا رفتم بیابان مثل صحرای عرفات بود، همه چادر زده بودند، نشسته بودند، یک جنبه روحانیتی داشت إلّا اینکه من می‌دیدم زن‌های این‌ها اکثراً بی‌حجاب هستند، از یک کسی که همراه من بود پرسیدم مگر هندوها و دیگران هم این‌جا هستند؟ گفت: نه این‌ها شیعه هستند، این‌جا غیر شیعه کسی دیگر نیست و یک عزاداری در آن بیابان این‌ها کردند آن روزی که ما آن‌جا بودیم و آن شب و آن یکی دو سه روز که واقعاً یک ساعت آن را ما آن‌طور عزاداری حتی روز عاشورا نمی‌کنیم، خیلی اظهار محبت کردند. تا اینکه نوبت سخنرانی به من رسید، من به این‌ها گفتم: شما شیعیان هندوستان در تولی و اظهار محبت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام جلوتر از ما ایرانی‌ها هستید ولی ماها در عمل جلوتر از شما هستیم، چون زن‌های شیعیان ما این‌طور لخت و بی‌حجاب نیستند، آن هم در چنین جایی، اگر مثلاً در حسینیه‌ای یا جایی برای عزاداری جمع بشوند دیگر این‌طوری نمی‌آیند، نمازهای خود را هم می‌خوانیم، چون بعد معلوم شد که این‌ها خیلی نماز هم نمی‌خوانند، گفتم: اگر روز قیامت بنا باشد که ما با کم‌محبتی خود و شما با پرمحبتی خود و ما با عمل زیاد خود و شما با عمل کم خود یک دسته را انتخاب کنند و به بهشت ببرند شما را جلوتر از ما به بهشت می‌برند ولی یک مطلب به شما بگویم و آن مطلب این است که روز قیامت حضرت سیدالشهداء شماها را به دنیا نشان می‌دهد که چه کسی محبینی مثل این‌ها دارد که به عشق من در آتش راه می‌روند؟ چون آن‌جا همه این‌ها بود، به عشق من زنجیری به پشت خود می‌زنند که سر هر زنجیر یک تیغ دو سر و چنگال داشت که تا می‌زدند پشت کَنده می‌شد، چه کسی در عالم دوستانی دارد که شمشیر را این‌طور به فرق خود بزند وخون بریزد؟ چه کسی در عالم دوستانی دارد که وقتی برای عزای من سینه می‌زنند؟ ممکن است امام حسین روز قیامت شما را نشان بدهد و باعث افتخار و سربلندی باشید، آن وقت پرونده اعمال شما هم طبعاً آن‌جا نشان داده می‌شود، این آقا نماز نخوانده است، این خانم بی‌حجاب بوده است، آن وقت امام حسین علیه السلام خجالت می‌کشد؛ و شما دوستان امام حسین باعث شرمندگی حضرت می‌شوید.

خدا می‌داند وقتی من این جمله را گفتم، البته مفصل با توضیح شرح هم دادم همه آن‌ها گریه کردند، گفتم امام حسین خجالت بکشد که شما نماز خود را درست نخواندید، معصیتکار هستید، گنهکار هستید، شما را شفاعت هم می‌کند اما سرافکندگی دارد.

شب آخر مجلس است و امشب هم شاید شام غریبان حضرت عسکری علیه السلام باشد، بیاییم با خدای خود در همین مجلس، هیچ ضرورت هم ندارد که بلند شویم و حرم برویم، هرکجا که هستید «عجلوا بالتوبه قبل الموت» چون ما خبر نداریم که از این‌جا می‌توانیم قبل از مُردن خود را به حرم برسانیم یا نه؟ اگر بخواهیم در توبه عجله کنیم باید همین جا که نشستیم توبه کنیم، بیاییم و تصمیم بگیریم کاری که امام حسین علیه السلام، حضرت ولیعصر ارواحنافداه را سرافکنده می‌کند انجام ندهیم، همین یک کلام.

واقعاً تصمیم بگیریم یک کاری که شأن یک شیعه نیست، شأن یک محب خاندان عصمت علیهم السلام نیست، انجام ندهیم، شأن ما خیلی بالا است، شما فکر نکنید شیعه یعنی یک چیز خیلی معمولی، شماها با انسان‌های دنیا خیلی فرق دارید، به خدا قسم یک شیعه بهتر از هزارها انسان دیگری است. مقام شیعه آن‌قدر بالا است که طبق تفسیری که من دیدم و مسلّم است و باید همین‌طور باشد حضرت ابراهیم خلیل الله آرزو می‌کند که از شیعیان علی بن ابیطالب علیه السلام بشود و دعا می‌کند و وقتی که با دلی سالم در درگاه پروردگار می‌رود آن وقت خدا می‌فرماید: «وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ * إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»[38] شما فکر نکنید که شیعه با دیگر مردم فرقی ندارد، چطور شد اروپایی‌ها عیاشی بکنند ولی ما عیاشی نکنیم، آن‌ها چطور باشند ولی ما نباشیم، شما شیعه هستید، شما کسی هستید که حضرت ابراهیم آرزوی مقام شما را می‌کند، آرزو می‌کند که از شیعیان علی بن ابیطالب علیه السلام باشد.

پس این تصمیم را إن‌شاءالله گرفتیم، چون شب جمعه است و شب‌های اوایل ماه ربیع الاول است و ماه تولی و تبری هم هست من دوست دارم إن‌شاءالله ما یک تصمیمی در این مجلس گرفته باشیم و آن تصمیم ما این است که یا صاحب الزمان من از قول همه می‌گویم هر کس حاضر نیست که این تعهد را با من به محضر حجة بن الحسن ارواحنافداه عرض کند خود او می‌داند ولی می‌دانم همه شما یا اکثر شما حاضر هستید این تعهد را بکنید، یا صاحب الزمان ما از این ساعت به بعد کاری که مایه سرافکندگی شما باشد نخواهیم کرد.

آقا اگرچه ما تا به حال بد کرده بودیم، مایه شرم و سرافکندگی شما را فراهم آورده بودیم اما از حالا تعهد کردیم و مقید هستیم که کاری که شما را ناراحت کند نکنیم.

بنا به قولی شام غریبان امام عسکری علیه السلام

 امشب هم بنا به قولی شام غریبان امام عسکری علیه السلام است، باید سرسلامتی به امام زمان خود عرض کنیم. یا بقیةالله آجرکم الله، معمولاً در یک مجلسی که برای یک فرد بزرگی گرفته شده باشد فرزند رشید او جلوی در می‌ایستد و از دیگران تشکر می‌کند و امروز جنازه امام عسکری را طبق آن نقل بردند و کنار خانه امام عسکری علیه السلام به خاک سپردند. دیگر بعد از این جریان غیر از بعضی از خواص آقا امام زمان ارواحنافداه را ندیدند، امروز وقتی جنازه حضرت عسکری علیه السلام را گذاشته بودند و جعفر برادر امام عسکری آمده است به جنازه امام عسکری علیه السلام نماز بخواند یک وقت دیدند خورشید تابان در سنین خردسالی به صورت ظاهر ولی روح مقدس او را خدا قبل از خلقت اشیا خلق کرده است، آمد دامان عمو را گرفت، کنار زد و فرمود: من اُولی و أحق هستم که بر بدن پدر خود نماز بخوانم. نماز را خواند، ای کاش شما هم آن‌جا بودید و به امام زمان خود اقتدا می‌کردید و بر جنازه امام عسکری علیه السلام نماز می‌خواندید.

[1]. سوره بقره، آیه 49.

[2]. سوره بقره، آیه 49.

[3]. سوره نمل، آیه 80.

[4]. سوره یس، آیه 10.

[5]. بحار الأنوار، ج 22، ص 468.

[6]. بحار الأنوار، ج ‌99، ص 106.

[7]. سوره طه، آیه 43.

[8]. سوره نازعات، آیه 24.

[9]. سوره طه، آیه 44.

[10]. بحار الأنوار، ج ‌68، ص 383.

[11]. سوره آل عمران، آیه 159.

[12] -سوره اعراف، آیه ۱۵۹

[13]. سوره قلم، آیه 4.

[14]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 531.

[15]. سوره طه، آیه 12.

[16]. سوره أعراف، آیه 117.

[17]. سوره طه، آیه 20.

[18]. سوره طه، آیه 21.

[19]. سوره طه، آیه 10.

[20]. سوره طه، آیه 70.

[21]. سوره طه، آیه 71.

[22]. سوره أعراف، آیه 125.

[23]. سوره فاتحه، آیه 6.

[24]. سوره فاتحه، آیه 7.

[25]. سوره فاتحه، آیه 5.

[26]. سوره هود، آیه 56.

[27]. سوره یس، آیات 3 و 4.

[28]. سوره حجر، آیه 41.

[29]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 3، ص 107.

[30]. سوره توبه، آیه 97.

[31]. سوره فاتحه، آیه 4.

[32]. سوره صافات، آیه 130.

[33]. سوره صافات، آیه 79.

[34]. سوره صافات، آیه 109.

[35]. سوره صافات، آیه 120.

[36]. بحار الأنوار، ج ‌53، ص 171.

[37]. بحار الأنوار، ج ‌65، ص 151.

[38]. سوره صافات، آیات 83 و 84.

 

دانلود صوت

شب اول ربیع الاول ۱۴۰۹ – مرض روحی حرص و طمع

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین  والصلاة و السلام علی سیّد و نبینا ابالقاسم محمّد و علی  ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و لعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

مرض روحی حرص و طمع

موضوع بحث امشب ما در مورد مرض حرص و طمع  هست . در این باب آیاتی از قرآن هست و همچنین روایاتی . امشب چند تا از روایات و کلمات ائمه اطهارعلیهم السلام را برایتان می‌خوانم و بعد معقوله‌ی حرص و طمع را عرض می‌کنم و بعد هم اگر توفیقی بود راه علاج این مرض خطرناک را عرض می کنیم .

روایاتی که در این باب آمده زیاد است ، حتّی چند شب هم نمی توانیم تنها روایات را بخوانیم ، ولی یک مقدار از آنها را انتخاب کردم و انشاالله اینها را آقایون دقّت کنند و جنبه‌ی این داشته باشد که استفاده کنیم . کلام اهل بیت عصمت نور است ، کلامکم نور[1] ، در زیارت جامعه می خوانیم که ای خاندان عصمت کلام شما نور است . نور معنایش این است که مانند نورهای ظاهری و چراغ یا خورشید یا هرنوری که درعالم هست ، اینها راه گشای ما هستند و راهنمای ما هستند . در دریاها و زمین و آسمان‌ها آنچه راهنمای انسان از ذلالت و تاریکی هست و نجات می‌دهد نور است .

کلام خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام تشبیه شده به نور ویکی از اسماِ الله ، نور است . معنا ندارد خدا را تشبیه به این نور ظاهری کنیم بلکه باید این نور ظاهری را به نور معنوی تشبیه کرد . نور معنوی و واقعی، چون ذات اقدس الهی  خودش بوده وهمیشه ازلیست و پدید آورنده‌ی تمام موجودات هست. لذا نور ظاهری جز مخلوقات خدای تعالی هست .

چراغ علاوه براینکه خودش را نشان می‌دهد بماند ، به دیگران هم راه را نشان می‌دهد . از این جهت اسم چراغ را نور گذاشتن و خدایتعالی هم خودش بوده و به وجود آورنده ی اشیا ِ دیگر هم بوده است ، لذا : الله نورالسماوات والارض[2]  خدا نور آسمان ها و زمین است.آیاتی که خیلی در این جهت موَثر است همین آیه « الله نورالسموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیهما مصاح المصباح فی زجاجة الزجاجة [3]»  در بعضی از احادیث دارد که اسامی تمام ائمه از این آیه شریفه  بیرون می‌آید «یهدی  الله لنوره من یشاِ »[4]  منظور حضرت بقیة الله است  . لذا هر کس در زمان غیبت کبری بخصوص لیاقت نداره  که مستقیم از نور حضرت ولی عصر استفاده کند به هر حال در این موضوع نمی‌خواستم بحث کنم . کلام خاندان عصمت نور هست . متاَسفانه مسلمان‌ها به جایی رسیدند که کلام دانشمندان خارجی را بیشتر از کلام امام صادق اهمیّت می‌دهند ، یا وقتی که یک سخنگو درمنبریا درهر کجا یا حتّی در یک کتاب که انسان  مطالعه می کند می بینند که یک  فرد خارجی یک الفاظ خارجی را می‌گوید ، را بهتر قبول دارند . تا اینکه ببینند  نوشته : قال صادق علیه السلام .

در کتابها هم همینطور است و بدبختی این است که اگرببینیم  استدلال به کلمات دانشمندان غیر مسلمان در آن هست می‌گوییم کتاب علمی است . امّا اگر یک کتابی را ببینیم که استدلال به قرآن و روایات کرده آن را کتاب دینی می دانیم . فکر می‌کنیم علم یعنی مزخرفات  فلان فیلسوف یا جدید گفتن که هرروز عوض بشود . جالبش این است که فلاسفه قدیم  در فلسفه که بحث می کنند وقتی می رسیدند به مسئله‌ی معراج . میگفتن : که معراج محال هست ، به جهت اینکه یکی بخواهد  به آسمان  برود، به آسمان هفتم !  برود به آسمان اوّل و آن را پاره کند و یک درزی برایش با چاقو ببرند بعد پیغمبر اکرم را عبور بدهند و وقتی برگشت باز یک نفری بیاید و بدوزد  خرق والتیام  لازمه ی این خرق و التیام یعنی پاره  کردن  دوختن .امّا امروز معلوم شد که نه این آسمان  آن جوری که فکر میکردند نیست  بلکه  آسمان یک فضای باز است .

همینطورکه قرآن  فرموده : « يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لاَ تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ‌ [5] » ای گروه جن و انس  اگر خواستید به آسمان  بروید  با وسیله بروید همینطوری نمی‌شه  لایستطیعون  همینطوری نمی توانید . لا تتخذ ون  نفوذ نمی توانید بکنید . الا بسلطان .  وَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذٰلِکَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَکَّرُونَ‌ [6].

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لاَ هُدًى وَ لاَ کِتَابٍ مُنِيرٍ [7].

وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ [8] .

    خدا راه را آنطوری باز کرده ولی فلاسفه‌ی قدیم می گفتند: که همه ی اشیا ِ از یک اجزایی درست شده که یک جزئش که اتم تشخیص دادند . اون جزِ آخر قابل تجزیه  نیست و حال اینکه  تجزیه‌اش می کنند و نمی‌خوام واردش بشوم  . یک خورده‌ای میخواستم اشاره کنم که ما ها در صراط مستقیم نیستیم ، خدا می‌داند ما فکر میکنیم دوستدار خاندان عصمت و طهارت هستیم ، دوستی ما هم خلاصه می‌شود در روزعاشورا که بیاییم و سینه‌ای بزنیم یا در روز بیست وهشتم ماه صفر عزاداری کنیم … همش همین میدانیم . من یک کتابی حدود سی سال قبل یک کتابی نوشتم به نام اتّحاد و دوستی ، یک کتاب دیدم مال یکی از دانشمندان آمریکایی به نام آیین دوستیابی. این در مقدّمه‌اش نوشته بود چهار میلیون و پانصد هزاراز این کتاب قبل از این چاپی که من دارم الان چاپش می‌کنند نه مرتبه به زبان فارسی ترجمه شده در ایران و مردم آنطور از این کتاب استقبال  می کنند .

من در همین کتاب اتّحاد و دوستی  برداشتم کلمات آن را با کلمات روایات  و ائمه اطهار علیهم السلام تطبیق دادم . دیدم هر چه کلام خوب دارد بهترش در کلمات خاندان عصمت هست وبه یک سری از مطالب اصلاَ برخورد نکرده بود .

او در کتابش شش وسیله ی دوست یابی به قول خودش از ابتکارات فکریش بود در آن کتاب نوشته بود . من حدود سی و یک یا سی و دو تا  وسیله دوست یابی را از روایات  انتخاب کردم  ولی در عین حال چون اسمش خارجی هست بیشتر اهمیّت می دهیم . یک کالایی را ما می خواهیم به ایرانی ‌ها بفروشیم  باید رویش شماره خارجی  و مهر خارجی بزنیم .

 این مال بی شخصیّتی خودمان است . حالا ان شاالله دربین ما نیست ، ولی این مال بی شخصیّتی انسان است ، اگر انسان خودش شخصیّت داشته باشد باید همه تابع او باشند  ائمه شیعه و دین شیعه و خود شیعه باید امام بشریّت باشد .

امام یعنی الگو ، اینکه گفتند لباستان شبیه به دیگران قرار ندهید . من این را اصراردارم و حرام می دانم اگر یک لباسی بپوشید که شبیه لباس غیر مسلمان باشد . این بخاطر این است که استقلال شما را حفظ شود . شما مستقل باشید و از خودتان لباس داشته باشید ، شما خودتان ابتکار داشته باشید ، خودتان هنر داشته باشید ، همه چیز خودتان داشته باشید ، استقلال داشته باشید .

استقلالی که ما باید داشته باشیم این است که ما همه چیز از خودمان داشته باشیم ، حتّی در طرز لباس پوشیدن  استقلال داشته باشید . جمعیّت و قومی  که هر روز وضع قیافه شان راعوض می کنند و برایشان قیافه و لباس دیگران خیلی اهمیّت دارد ، این جمعیّت هیچ وقت به سعادت  نمی‌رسند .

یک چیزی را بهتون بگویم . عجیبه !الان کتابهایی نوشته می شود ، علم روز و قرآن  ، خدا در قرآن مسلئه‌ی کرویت زمین را گفته پس چرا این را پانصد  سال قبل مسلمانان اعلام نکرده اند ؟ این امتییازش مال مسلمانان بود اما دیگران  اعلام کردند .

چرا مسلمانان امتیازش را نگرفتند ؟ چون ایمان نداشتند ! گفتند شاید درست در نیاید . یعنی قرآن را احتمال می دهند  مسلمانان .

 احتمال اشتباه و دروغ می‌دهند والاّ قرآن با این صراحت حرکت وضعی و حرکت انتقالی زمین را بیان می کند .

ایمان نداریم ، به خدا قسم همین الان راجع به زندگی بعد از ظهور در کتابها شرح داده شده ، باور کنید ما در دنیا آنقدر بی شخصیّت هستم که جراَت نمی‌کنیم بگوییم مسئله ی ظهور امام زمان  مال ما هست و عنوان نمی کنیم .

یک مساَله‌ای کاملاً علمی و عقلی . شما اگر سیر تاریخی کنید می بینید از زمان اسکندر و ذوالقرنین این مساِله مطرح شده تا الان ! مساِله‌ای که دنیا باید تحت یک حکومت باشد و یک فرمانده باشد . من در کتاب مصلح اخرالزمان مفصّل این مطلب را توضیح دادم و بحث کردم و اینجا نمی خوام بحث کنم یک چیزی است که آرزوی تمام دنیاست . یعنی این سازمان مللی که الان درست شده به همین دلیل و به همین ایده تشکیل شده . که تمام مردم کره ی زمین تحت یک حکومت و یک برنامه باشند و یک حاکم بر آنها فرمانده ای کند . خب شما می توانید ده روز در همین ایّام  نیمه شعبان در رادیو و تلویزیون در این مورد صحبت کنید ، نه ! دنیا نمی پسنده ! ، نه نمی شود، یکی از منبریها در زمان شاه من خودم بهش گفتم : آقا شما روی منبرتان از امام زمان صحبت کنید. گفت : من در مورد چیزی که مسلمانان در موردش اتّفاق ندارند صحبت نمی کنم . به قول خودش بیست و پنج سال منبری بود و یک بار نام مقدّس امام زمان را روی منبر نیاورده بود .

این مساَله را نه تنها مسلمانان اتّفاق دارند بلکه کل دنیا آرزویش را دارد . من در این کتاب مصلح غیبی شرح داده‌ام که حتّی راسل در بعضی از نوشته هایش می گوید : که دنیا اگر می خواهد روی سعادت را ببیند باید یک حکومت واحدی داشته باشد و یک مجری مقتدر و پاک ، مطلع از همه‌ی علوم و مصالح مردم .

که اتفاقاَ ما معتقدیم که چنین فردی هست امّا مردم هنوز لایق نیستند که ایشان را قبول کنند و خدا حدود هزار و صد و پنجاه ساله ایشان را نگه داشته برای اینکه مردم آمادگی پیدا کنند ، قدرت خدا در اختیار ایشان هست ، یدالله .

 خدای‌تعالی در قرآن می فرماید :همه ی علوم را ما در امام مبین قرار دایم و معصومه و کوچک ترین خطایی نمی کند . خب ما داریم پس چرا معرفی نمی کنیم ؟ می ترسیم . می ترسیم بگوییم امام صادق این مطلب را فرموده  . خودمون هستیم زیاد (نا مفهوم )محبت  اینها نیست .

محبت وقتی هست که شما به من وقتی محبت دارید که زمانی من یک جمله ای به شما بگویم شما بگویید چشم . چشم گفتن محبت را می رساند ، اما اگر بی اعتنایی کردید به خدا قسم ما بخواهیم یا نخواهیم خدا لعنت کند آنهایی که این فکر را در ذهن مسلمانان ها فرو کردند،تقرباَ عادت شده ، الان اگر بشنویم فلان خارجی این طوری گفته همه بیشتر به حرفها گوش میدهند . البته شما ها را عرض نمی کنم ، کلی ، مسلمانها بالخصوص تیپ جوان بیشتر خوششان میاید تا بگویند امام صادق این مطلب را گفته . این معنای این است که ما صد در صد از صراط مستقیم منحرف هستیم . ما نوی راه راست نیستیم ، ما دوستدار خاندان عصمت نیستیم . دوستی همین نشد که بگیم آقا جان ما شما را دوست داریم ولی حرفتان را قبول ندارم .بیاییم یک خورده ای پای این دوستی بایستیم . یک خورده ای این دوستی را بفهمیم .

علی بم ابیطالب را کسی دوست دارد که کلمات علی بن ابیطالب را همینطوری که حداقل خارجی ها به آن توجه میکنند آن هم به آن صحبت ها توجه بکند . واقعاَ شرم آور است که بگیم به اندازه ی یک مسیحی برای کلام علی بن ابیطالب احترام قائل هستیم .جرجردا وقتی آمد به نجف خیلی احترامش کردند بخاطر شش کتاب ی که طابه نام صوت العدالت الانسانیة در وصف علی بن ابیطالب نوشته بود . به شیعه گفت به خدا قسم شرم آور است در سخنرانی اش گفت شیعیان من علی بن ابیطالب علیه السلام را در آسمان هفتم می بینم و شما شیعیان علی بن ابیطالب را روی زمین می بینید !

یک عده هستند که خدا لعنت شان کند این وهابی مسلک ها که در توی شیعه ها پیدا شدند که ائمه اطهار علیهم السلام را به عنوان یک عالم می دانند و گاهی خودشان را عالم تر از اهل بیت علیهم السلام می دانند . ولایت تکوینی ندارند . فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام  ، حضرت علی بن موسی الرضا در یک شب یادمه بیست و سه نفر را یکجا شفا دادند ، اینها ولایت تکوینی است .

من خودم به آستانه گفتم در ماه به طور متوسط چند تا معجزه که برای شما ثابت میشه در دفتر آستانه ثبت می شود ؟ گفت به طور متوسط آن چیزی که برای ما ثابت می شود و اسم و خصوصیات آن در معجزات ثبت می شود حوالی سی معجزه است . در ماه حالا چقدر حرفش را نمیزنند ! گاهی خود مریض هم متوجه نمی شود و بعدها می بیند که شفا گرفته است ، چقدر معجزه هست ؟ امراض روحی که شفا داده می شود که اصلاَ به حساب نمیاید ، چقدر از مشکلات حل می شود .

محبت های ما واقعی نیست . ما برای خاندان عصمت ارزشی قائل نیستیم . حرف حساب را انسان از دشمن هم که شده باید بشنود . یکی از دانشمندان خارجی می گفت : مسلمانان مثل گداهایی هستند که روی گنج خوابیده اند و دست گدائی به طرف گداهای دنیا دراز کردند . واقعاَ همین طور هست .

شما بروید کتابهای مذهبی را بردارید و بخوانید توی همین مشهد شهر مذهبی بگردید من نمی خواهم آمار بدهم بروید ببینید کتاب فروشی ها ی مذهبی چند تا است و کتاب فروشی های غیر مذهبی چند تا هستند ؟ شهرهایی هستند که اصلاَ کتاب فروشی مذهبی ندارند . شهرهای بزرگ هم که دارند دو یا سه تا آن هم کارشان کساد است . حالا از این بحث بگذریم .

اینها را تذکرش را لازم میدانستم ، خدا می داند اگر ما محبت مان را تکمیل کنیم صددر صد در صر اط مستقیم قرار می گیریم . این دوستی نیست که هی قربون و صدقه بریم ،البته این از لوازم دوستی هست ولی یک دوستی خیلی معمولی و سطحی! شما ضریح را بگیرید در بغل و ببوسید خیلی کار خوبی کردی امّا اگر بجای این یک روایت را گوش می دادید و عمل می کردید صد برابر /ان ارزش دارد .

حالا ما روایت خاندان عصمت را بخوانیم که ما امید داریم انشاالله در ما چون نور اثر بگذارد . عن ابی عبدالله علیه السلام  قال ابوجعفر علیه السلام مثل حریص علی الدنیا کمثل دوده المز …..حضرت امام صادق علیه السلام از قول پدر بزرگوارشان امام باقر علیه السلام فرمودند :آدم حریص در دنیا مانند کرم ابریشم است آنهایی که کرم ابریشم را دیده اند می دانند که این آنقدر دور خودش تار می تابد تا اینکه خودش میان تارها می ماند و نمی تواند بیاید بیرون . خیلی کلام حکمت آمیز بزرگی است ، تا اینکه در میان این تارها می میرد . ببینید آدم حریص چگونه است . البته حرص را برایتان معنا میکنم . حرص یک زمان هست ، حرص بر ماندن در دنیا است که این در آیه شریفه قرآن هم هست که انسان اصرار دارد در دنیا زیاد بماند  ، ولتجدنهم (بقره96)انسان دوست دارد که هزار سال تو دنیا بماند ، الان اگر به ما بگویند خدا یک عمر هزار ساله به شما بدهد شما می گویید خدا پدرت را بیامرزد درحالی که این از آن دعاهایی است که مستجاب نمی شود تازه مستجاب هم اگر بشود باعث زحمت است .

تا این سن پنجاه سالگی که می رسیم رو به ضعف هستیم تا چه برسد به هزار سال . اما این حرص در دنیا در تمام ما هست . یک آدم متدین می گوید من در دنیا بیشتر بمانم تا در دنیا ثواب بیشتری کسب کنم از یک جهتی هم راست می گوید بمانیم در دنیا تا ثواب بیشتری بدست بیاوریم در حالی که روز به روز گناهانش بیشتر می شود . یکی دیگه می گوید : بمانم در دنیا شاید در زمان ظهور باشم خب این نسبت به همه ی آرزوها از همه بهتر است خب تو اگر بری از دنیا زمانی که حضرت بقیةالله  ارواحنافداه تشریف بیاورند تو می توانی برگردی رجعت هست . خیلی اصرار نداشته باش به ماندن . این هم بهتون بگم عشق و محبت ما ایجاب نمی کند که بگوییم یک سال دیگر امام زمان تشریف میاورند ! نه انشاالله از فردا صبح هم زودتر حضرت تشریف میارند . هر کس به شما گفت : امام زمان حالا حالاها  ممکن نیست که بیاید بدانید این اهل محبت نیست . همچنین ماها نسبت به زندگی حریص هستیم ، امام زمان ارواحنافداه را بهانه می کنیم ، گاهی تقوا را بهانه می کنیم ،گاهی اگر اهل دنیا باشد می گوید بچه هایم را داماد و عروس کنم . اصل مطلب حرص بر ماندن است . خلاصه اش ولتجدنهم احرص الناس علی حیوة….

الذین اشرکوا  حتی از مشرکین اینا حریص تر هستند دوست دارند هزار سال عمر کنند این حرص به دنیا است . از یک بد نیست یا بد بختانه باید بگویم در اکثر ماها هست که می خواهیم در دنیا زیاد بمانیم . در دعاها هم هست که خدایا به ما طول عمر عنایت کن . این از آن دعاهایی است که انسان خیلی دوست دارد حریصه .

یکی هم حرص بر مالی است . بر مال دنیا هم حریص هست ، همه چیز دارد باز می گوید یک چیز دیگری داشته باشم آقا این شهر مال تو باشد چطوره ؟ میگه : آن شهر دیگه هم سندش را بدید ، اگر تمام کره ی زمین را هم بهش بدند باز چشمش به کره ی ماه هست ! انسان حریص به داشتن هست . خیال می کند از این راه می تواند کسب قدرت کند .

انسان تا وقتی بچه هست می خواهد کست رضایت مادرش را بکند تا هر زمان شیر خواست مادرش بهش بدهد ،بعد می بیند مادر هم اختیارش در دست پدر است ، دامنه اختیارش وسیع تر است پول از آنجا میرسه ، تلاش می کند جلب رضایت پدر را بکند ، بعد می بیند اینها هر دوتا نمی توانند حرص او را تاَمین کنند ، هی دایره را وسیع تر می کند و اتکا به چیزهای دیگر می کند تا این که عقل و شعورش که زیاد بشود می فهمد که جز خدا کسی نمی تواند خواسته های او را تاَمین کند . الا بذکرالله تطمئن القلوب . چون هر کس هر کاری بتواند برای انسان انجام بدهد تا شب اوّل قبر است دیگر بیشتر قدرت کارها را ندارد . محدودیتش در همین دنیاست .بدن هر کس که هر چه قدر آدم شریفی هم باشد همین که گذاشتن توی قبر دیگر یک نفر هم پلویش نمی خوابد (نامفهوم) حتی هنوز خارج قبر روی زمین هست ازش فرار می کنند . انسان همین قدر که روح نداشته باشد دیگر بدنش به درد نمی خورد .آدم عاقل این کار را می کند که با کسی ارتباط برقرار می کند که در شب اوّل قبر با او باشد و تنهایش نگذارد و آن خداست ، آن ائمه اطهار و امام زمان ارواحنافداه هستند . ماها در دنیا در امور مادی آنقدر مال دور خودمان جمع می کنیم تا مثل آن کرم ابریشم خودمان را خفه کنیم . در روایت دارد پیامبر اکرم صل الله علیه وآله با گوسفند داری برخورد کرد ازش خواستند تا کمی شیر به آنها بدهد او عذر آورد و گفت : صبح شیر ها را دوشیده ام و الان ندارم ، خلاصه حضرت به او فرمودند : خدا آنقدر بهت بدهد که نتوانی جمع کنی . از او عبور کردند رسیدند به یک چوپان دیگری تا او پیغمبر را دید سریع رفتگوسفندی را دوشید و شیرش را برای حضرت آورد و خیلی هم احترام کرد . رسول اکرم به او فرمودند : خدا آنقدر بهت بده تا کافی باشد . از حضرت علّت اینگونه دعا کردن را اصحاب پرسیدند ؟ حضرت فرمود : آن دعا بهتر است که انسان آنقدر داشته باشد کفافش باشد ، آن فرد را در اصل من نفرین کردم که نتواند جمع کند ! انسان گرفتار می شود مثلاً نداند این پول نقدش را کجا بگذارد ،تو بانک بذاره ممکن است ازش مالیات بگیرند ، حالا آینده معلوم نیست ممکن است بانک ورشکست بشود ، پولش را در خانه بگذارد ، بچه اش ندزد ، کلفتش ندزد، آن زمان ها سماورها زغالی بودند یک نفر پولش را داخل سماور قائم کرده بود زنش هم که خبر نداشت رفته بود آن سماور را آتش انداخته بود و روشن کرده بود و دیده بود خوب می سوزد . و پولها می سوزد . سابقاً بانک که نبود و این گنج هایی که گاهی پیدا می شود ، آن گنج ها مال این بوده که مردم نمی دانستند پولهایشان را کجا بذارند لذا توی یک کوزه ای می گذاشتند و دفن می کردند.

انسان می شود گاهی آنقدر دور خودش مال جمع میکند که واقعاً بیچاره می شود . نمی داند با آنها چکار کند ، همانطور که امام صادق علیه السلام فرمودند : واقعاً می کشد خودش را در وسط گرفتاریهای این اموال . مثل کرم ابریشم .

در روایت دیگری هست . امام هادی علیه السلام فرمود : قال ما استراح .بالحرص  صاحب حرص هیچ وقت استراحت نمی کند . خدایتعالی در قرآن می فرماید : و جعلنا نومکم سباتا (نبا 9) خدا خواب شما را در بر گیرنده ی شما قرار داد . باور کنید اگر این خواب نباشد انسانها آنقدر کار می کنند تا بمیرند . من دیده بودم کسی را اینطوری . این خواب مثل مادر مهربان انسان را میاید در بغل می گیرد و به قدری استراحت کن که بدنت آرام بگیرد و لذا سباة در لغت یعنی در بر گیرنده ، خواب انسان را در بر می گیرد و انسان آرامش پیدا می کند ،بدن ارام می شود ولذا دستور هست که 24 ساعت شبانه روزتان را به سه قسمت تقسیم کنید ،8ساعت برای استراحت ، هشت ساعت هم برای کار و هشت ساعت هم برای مال عبادت . خب هر کس در شبانه روز یک ساعت هم عبادت کند خیلی کار کرده !نماز های واجب ، زیارت ائمه ، نیم جزو قرآن همه را حساب کنید یک ساعت یا یک ساعتو نیم می شود .

یکی گفته بود معده راباید سه قسمت تقسیم کنیم یک قسمت برای غذا و یک قسمت دیگر برای آب و یک قسمت برای نفس کشیدن . یک نفر دیگری می گفت ما هرسه قسمت را از غذا پر میکنیم، آب راه خودش را باز می کنه ، نفس هم می خواد بیاد ، می خواد نیاد . حالا گاهی ماها هر سه قسمت وقتمان را کار می کنیم خواب که خودش میاید ، راه خودش را باز می کند عبادت هم اگر آدم خوبی باشد می گوید همان کسب ما عبادت هست . بالاخره آقایون در شبانه روز حداقل یک ساعت عبادت کنید .سعی کنید در روز نوافل را بخوانید ،نماز غفیله بخوانید ،حتماً قرآن بخوانید. عبادتتان را ترک نکنید  این نمازهای ما  که می خوانیم واقعاً عجیب است در قرآن آمده حافظوا علی الصلوات (بقره 238) نمازهایتان را حفاظت کنید الصلاة وسطی (بقره238)بالخصوص نماز وسط را که نماز ظهر یا عصر است . محافظتش این است که انسان رکوع و سجودش را صحیح انجام بدهد یک طوری نماز نخواند که پیغمبر اکرم فرممود : اگر این شخص همین طور که نماز می خواند از دنیا برود مثل یک کلاغی که به زمین نوک می زند خدا آن را با آتش جهنم می سو زاند .

اینکه سه تا سبحان الله در رکوع می گویید این طور نباشد که یکی را در حال رکوع رفتن ،یکی هم در حال برگشتن ، یکی هم تصادفاً در حال رکوع قرار می گیرد . خدمت بعضی از علما رفته بودم برای اینکه تسبیحات اربعه سه دفعه واجب است یا یک دفعه ؟ ایشان نظرش این بود که یک دفعه بیشتر واجب نیست همان موقع یک نفر آمد و پرسید آقا تسبیحات اربعه را چند با ر بخوانم فرممود : سه دفعه .گفتند آقا شما همین الان  اصرار داشتید که یک بار واجب است ؟گفت برای این سه دفعه لازم است چون یکی را موقع بلند شدن از تشهد می گه یکی هم در حال رکوع رفتن ، یکی را هم در وسط می گه ! حالا ما اینجوری نماز نخوانیم ، نمازهایمان را اهمیت بدهیم و باید بلد باشیم .

چقدر عجیبه !یک زمانی ما در این کانون مشهد تورست هایی می آمدند و می خواستیم اینها را به اسلام دعوت کنیم خب دانشجو ها هم انگلیسی بلد بودند ، استادهای دانشگاها هم انگلیسی بلد بودند امّا بهترین انگلیسی دان یک بازاری بود چون این با توریست ها برخورد داشت و می خواست کمالاهایش را بفروشد انگلیسی را خیلی خوب حرف می زد .سواد هم نداشت . چرا آقا تو انگلیسی بلد شدی ؟ برای اینکه گاهی یک خارجی تو بازار مشهد جنسی بخرد این بتواند به آنها جنسش را بفروشد . بازاری های مشهد ترکی هم خوب بلد هستند ،حالا ما با خدا اینقدر باید کم ارتباط داشته باشیم ، ما با خدا روزی نیم ساعت حداقل عربی  می کنیم برایمان ارزش ندارد که یاد بگیریم که تابتوانیم با خدا صحبت کنیم و بفهمیم که چی می گوییم ! اگر به ما گفته بودند که روزی نیم ساعت بروید در بازار و انگلیسی صحبت کنید حتماً الان همه انگلیسی بلد بودند .اینجا شیطان نمی گذارد ما عربی یاد بگیریم ،حال اینکه زبان دین ما است . اگر واجب نباشد استحباب دارد.

ولی متاسفانه ما بلد نمی شویم . به هرحال ما باید نمازهایمان را محافظت کنیم . امشب من خیلی پراکنده گویی کردم چون می خواستم در مورد حرص صحبت کنم .

روایت دیگری در مورد حرص می فرماید : ازل النفس کالحرص هیچ چیز انسان را مثل حرص ذلیل نمی کند .واقعاً حریص ذلیل هست علی بن ابی طالب علیه السلام از ایشان سوال کردند من فقر ؟ آخه ما خیال میکنیم فقر یعنی بی پولی ،خیلی از افراد هستند که ثروت زیادی دارند ولی به اصطلاح گدا طبع هستند . خیلی افراد هستند که هیچی ندارند ولی بزرگ طبع هستند .

یحسب هم الجاهل اغنیا من التعفف..(بقره273)

آیه شریفه یک عده فقرا هستند که اینها فقیرند چیزی ندارند امّا جهلٌ کسی آنها را نمی شناسد خیال می کنند اینها ثروتمند هستند اَغنیا من التعفف از بس که عفّت دارند ، به قول ما صورتش را با سیلی سرخ نگه میدارند ، اینها ثروتمند و غنی هستند ، یعنی هر چه خودشان را بی نیاز از مخلوق بدانند غنی هستند . و هر کس خودش را محتاج به خلق بداند این فقیر هست ولو پولدار باشد ! حرص انسان را ذلیل می کند .

پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله : اغنی الناس من لم یکن للحرص اسیرا . غنی ترین ،ثروتمند ترین ، بی نیاز ترین مردم کسی است که خودش را اسیر حرص نکند .

حالا حرص به این معنا است که انسان زیاده طلب باشد ،بی حساب از پول شمردن خوشش میاید ، هی پولها را می شمارد .الّذی جمع مالاً وعدده (همزه 2) از شمردن خوششان میاید …(همزه3) خیال میکنند مال وثروت را همیشه می توانند نگه بدارند .آقا انسان مریض میشه وقتی پول دار باشه فوراً به طبیب مراجعه میکند ، غذای خوب میلش کشید فوراً پول می دهد و می خرد . اگرچه حساب نمی کنند که انسان همیشه سالم و زنده نیست ، هارون الرشید  وقتی در بستر بیماری افتاد انجا همین فکر را کرد و گفت : عجب این ثروت ، این ریاست ، این قدرت هیچ کدام به فریاد من نیامد ، تمام قدرتمندان دنیا همین را می گویند تمام ثروتمندان هنگام مرگ به همین نتیجه می رسند ، هارون الرشیدی که به ابر می گفت ای ابر کجا می خواهی بروی بباری که ملک من نباشد . متوکل عباسی یک روز امام هادی علیه السلام را آورد و از لشگرش خواست تا در مقابل امام هادی رژه بروند ، دید امام هادی اهمیّت نمی دهد ،آخه توقع داشت رنگ حضرت بپرد ،خیلی بترسد . گفت : می دانی چرا اینها را در مقابل شما رژه دادم ، برای اینکه بدانید من چقدر قدرت دارم و به فکر خلافت نیوفتید . حضرت فرمود : می خواهی لشگر من را ببینی ؟ حضرت را آورده در لشگرگاه تو زندان ، گفت : بله بفرما نشان بده ! حضرت یک اشاره ای به آسمان کرد از مغرب تا مشرق عالم ملائکه ایستاده بودند تحت فرمان حضرت وفقط یکی از آنهابرای نابود کردن تمام زندگی متوکل کافی بود  ، افتاد به دست و پای حضرت  که آقا اشاره ای نکنند .

به خدا قسم اولیای خدا در مقابل اهل دنیا مثل این می مانند که یک آدم بزرگی می بینه که یک بچه کنار کوچه یک مشت گل درست کرده و یک خانه ساخته و دارد با آن بازی می کند بعد ناراحت می شود که معلوم است تو به این خانه ای که من ساخته ام طمع داری ! مال خودت آن خانه به درد خودت می خورد . عین این مطلب ائمه اطهار علیهم السلام آمده اند و می گویند : این دنیا به درد نمی خورد امّا بشر می گوید اینها طمع به مال ما دارند .

شب شهادت امام رضا علیه السلام است اگر آقایون اجازه بدهند من بقیّه عرایضم رادر مورد حرص انشاالله فردا شب عرض می کنم .

در زمان هارون و ماَمون قدرت بنی عباس خیلی به اوج رسیده بود در مقابل هم بنی هاشم اینطورتنها ، وقتی که حضرت رضا صلوات الله علیه در مشهد بودند چهار هزار از بنی هاشم از سادات با حضرت احمد بن موسی  شاه چراغ  آمدند که ملحق بشوند به حضرت رضا علیه السلام و به اصطلاح ریشه ی بنی عباس را بکنند که جلوی اینها را گرفتند و حضرت احمد بن موسی چون فرمانده سادات بودند به سادات فرمودند : پخش شوید در شهرهای ایران و عملاً خودتان را به مردم نشان بدهید و به اصطلاح بذر تشیّع را در ایران بکارید و محبّت خاندان عصمت را در دلهای مردم زیاد کنید این امام زاده ها آمدند د رکوه و دشت  ببینید تاریخ نشان  می دهد . در زمان امام رضا علیه السلام این ملک وسلطنت برای ماَمون همانند همان خانه ی یگلی بود که ساخته بود که اسمش را گذاشته بود خلافت، می خواست بگوید به حضرت رضا تو هم بیا با ما شریک باش که این افرادی که به شما علاقه دارند اینها سر بلند نکنند ، سادات سر بلند نکنند. حضرت رضا را آورد در خراسان و تحمیل کرد که ایشان ولیعهدی را قبول کند . حضرت هم با او شرط کرد که من در هیچ کاری از سیاست دخالت نمی کنم .باید بگم  خدا به ما ایرانیان لطفی کرده که امام رضا عل یه السلام را در ایران قرار داده است . شما یقین بدانید که همه ی این سادات که کشته شده اند به وسیله ی همان عمال بنی عباس کشته شده اند . امّا مردم ایران خیلی به اینها محبت می کردند ، در دو یا سه تا شهر  حتی جراَت نمی کردند بنی عباس به سادات جسارت کنند ، یکی شهر قم بود که حرم اهل بیت بود یعنی حریمی برا ی اهل بیت قائل بودند ، احترانی قائل بودند . یکی هم کاشان بود ، یکی هم ساوه بود . ظاهراً این قسمت تحت نظر شیعیان خالص بود که در تاریخ قم خیلی شهر عجیب است حرم خاندان عصمت بود .

امام می فرماید : که برای پغمبر حرمی است که مدینه هست و برای علی بن ابیطالب حرمیست که کوفه هست و برای ما خاندان عصمت هم حرمی هست و آن قم است .

قم این چنین شهری است . در همین شهر مشهد هم مردم خیلی به سادات احترام می گذاشتند و محبت می کردند . حضرت امام رضا علیه اسلام را از مدینه حرکت دادند به طرف طوس . در قسمت های عراق قبل از عراق هیچ برننامه ای در تاریخ نقل نشده است که مثلاًمردم استقبالی کرده باشند تا جایی که حضرت به نیشابور می رسند . حالا ببینید شهر میشابور چه شهری بوده ،از شهرهای پرجمعیت وقدیمی ،که ده ها هزار قلم دان طلا و نقره جمع شده بودند که این روایت سلسلة الذهب را بنویسند حالا چقدر جمعیت جمع شده بود ؟ شما حساب کنید در آن زمان شاید صد هزار جمعیت جمع شده بودند که برای استقبال حضرت علی بن موسی الزضا علیه السلام آمده بودند . حضرت وارد شدند از معلوم قرار بنای توقفی ظاهراً نداشتند .در چهار فرسخی نیشابور ظاهراً یک توقف کوتاهی داشتند . وقتی که رسیدند به نیشابور مردم گفتند :آقا یک روایتی ما می خواهین ، خیلی مردم زرنگی بودند اینکه می گویند : یک روایتی از آبا َتون وپیغمبر یک اینجور روایتی می خواهیم . این نه بخاطر اینکه به حضرت رضا اطمینان نداشتند ، اگر اعتماد نداشتند که روایت نمی خواستند بلکه روایتی طلب می کنند که از زبان اجداد حضرت بیان شده از این رو حدیث  سلسلة الذهب  نامیدند یعنی این سلسله سندش از طلا است .آنها از حضرت رسول اکرم خواستند حضرت هم این حدیث را به جبرئیل رساند و جبرئیل به لوح و قلم خدا ی تعالی می گوید . با سند ده هزار نفر با آن قلمدان ها نوشتند . چه فرمود :من از پدرم موسی بن جعفر شنیدم ، پدرم از پدرش امامصادق شنیده بود و امام صادق از پدرش امام باقر شنیده بود  و امام باقراز پدرشان امام سجاد شنیده بود و امام سجاد از پدرش امام حسین شنیده بود و امام حسین از پدرشان حضرت علی بن ابیطالب شنیده بود و حضرت علی بن ابیطالب از پیغمبر شنیده بود و پیغمبر اکرم از جبرئیل شنیده بود و جبرئیل فرمود : که من از خدا وحی آورده ام که کلمة الله لا اله الّاالله حصنی ، کلمه ی لا اله الاالله اگر انسان به زبان و قلب بگوید این حصار محکمی است . حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی  هر کس توی این حصار وارد شد از عذاب خدا در امان است . ناقه ی حضرت یک حرکتی کرد بعد باز نگه داشته شد ، مردم دوباره اعلام توجه دادند . حضرت فرمود : به شرطهاوشروطها ، این لا اله الا الله فکر نکنید هر کس گفت در امانه هست ، نه باید از ما خاندان عصمت توحید را یاد بگیرید و الاّ فرعون هم میگفت لا اله الا فرعون ، یک دونه هم بیشتر نیست ،آن بت پرست هم می گوید فقط یک بت خداست .آن خورشید پرست هم می گوید : لااله الاخورشید ، این لااله الاالله شرطش  این است که صفات وخصوصیات خدا را از خاندان عصمت یاد بگیرید .

به شرطها و شروطها  و انا من شروطها  از من یاد بگیرید . معلّم خداشناسی من هستم . بنا عرف الله  ، به وسیله ی ما خدا شناخته می شود ما اهل بیت باید راهنمای شما باشیم .

ولو لاناما عبدالله  اگر ما نبودیم خدا عبادت نمی شد ،ولو لا نا ما عرف الله اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی شد و خدا بندگی نمی شد ، سبحنا فسبحت الملائکة شما که سهلید  ملائکه هم وقتی ما سجده کردیم آنها هم سجده کردند .

خب خواهش دوّم مردم نیشابور این بود که آقا در محمل نشسته بودند ، آن زمان روی شتر یک اتاقچه ای درست می کردند یک پرده ای هم جلویش می انداختند برای محفوظ بودن از سرما و گرما . خواهش دوّم مردم این بود که ما جمال زیبای شما را ببینیم ، من نمی دانم آیا امامزمان ما امشب خواهش ما را قبول می کند ؟ السلام علیک یا وارث علی بن موسی الرضا . وقتی حضرت پرده ی محمل را کنار زد و جمال زیبایش را مثل خورشیدی به مردم نشان داد و مردم نگاه کردند دارد در تاریخ جمعیتها از دیدن امام زمانشان  از خوشحالی غش کردند و روی زمین افتادند . السلام علیک یا امام الرئوف به امام جواد عرض کردند آقا چرا پدر شما را رضا نامیدند حضرت فرمود : به خاطر اینکه دوست و دشمن از ایشان راضی بودند به قدری امام رضا علیه السلام مهربان است که من فکر می کنمچون در تاریخ نقل شده است که وقتی حضرت رضا تشریف آوردند در خانه به اباسلت  گفتند : که درها را ببند این بخاطر این نبود که چون غریب بودند و کسی به دیدن حضرت نمیاید ، نه اینطور نبود آنها مردمی بودند که زنهایشان مهریه هایشان را بخشیدند تا در تشیع جنازه ی حضرت شرکت کنند آنها اینطور نبودند که اگر بشنوند علی بن موسی الرضا مریض است به عیادت شان نیایند . من فکر میکنم که حضرت درها را گفتند ببندید چون طبعاً سران مملکت میامدند به عیادت حضرت و حضرت به آنها مجبور بود کهبگوید که چه کسی ایشان را مسموم کرده است . این خلاف آن آقایی و مهربانی ایشان بود این معنای رضا است ، دوست و دشمن از ایشان راضی بودند .

لذا فرمود درها را ببندند تا مردم اطلاع از کسالت حضرت نداشته باشند . حضرت مانند مار گزیده ها به خودشان می پیچیدند ، غلامان زیادی داشتند ، اینها نگران حال حضرت بودند و غذا نمی خوردند ، حضرت فرمود : سفره بیندازید ، سفره انداختند ، امام است خودشان را کنترل کردند و و سر سفره نشستند با غلامان غذا خوردند وقتی اینها غذا خوردند خوشحال هم بودند که شاید الحمدالله آقا حالشان بهتر شده است کهغذا خوردند . غذا که تمام شد حضرت فرمود درها را ببندید در تاریخ دارد که در میان حجره مثل مار گزیده حضرت به خودشان می پیچیدند .

اباسلت می گوید : من ایستاده بودم نگران آقا بودم درها هم بسته بود یک وقت دیدم یک جوانی شبیه ترین مردم مبه علی بن موسی الرضا وارد منزل شد ، من نمی شناختم ایشان را. چون امام جواد را ندیده بود .گفتم: آقا جان شما از کجا وارد شده اید من که همه ی درها را بسته بودم  فرمود : آن خدایی که من را به یک چشم به هم زدن از مدینه به طوس آورده است می تواند از درها ی بسته هم وارد کند .

می گوید : فهمیدم امام جواد علیه السلام است . امام جواد وارد حجره شد علی بن موسی الرضا وقتی چشم شان به به جمال جوادش افتاد از جا برخواست و ایشان را در بغل گرفت و این دو انچنان گریه کردند تا هر دو بی حال به زمین افتادند من یک چند دقیقه ای ایستاده بودم دیدم امام جواد از حجره بیرون آمدند و رو به من کردند و فرمودند : اباسلت پدرم از دار دنیا رفتند حالا چراغ ها را خاموش کنید روبه قبله بنشینیم و خدمت حضرت حجةبن الحسن عرض کنیم : شب شهادت حضرت رضا علیه السلام است آخر ماه صفر هست دوماه عزاداری کردیم از بهتر نمی شود امشب کنار قبر علی بن موسی الرضا در مشهد هستیم یا حجةبن الحسن از شما ممنون یم . وقتی امامممجواد وارد حجره شدند چشم پدر به جوادش می افتد بلند می شود و یشان را در بغل می کند و اشک می ریزد تا جایی که حال ضعف به آنها دست می دهد ، نمی دونم چه حالی داشت حضرت سیدالشهدا وقتی آمد به بالین جوانش را دید روی زمین افتاده ، فرق تا ابرویش شکافته شده ، آقایون این روضه ی سیدالشهدا در کربلا را می خوانیم ، این توصیه ی خود علی بن موسی الرضا علیه السلام است : اگر خواستید به چیزی گریه کنید بر جدّ غریبم حسین بن علی  گریه کنید . برنامه ی سید الشهدا این بود که خودش بدن شهدا را به طرف خیام دار الحرب  می برد ولی (قطع صدا  دو دقیقه آخر )                                                         

                                                               تمام

[1] – مفاتیح الجنان ،زیارت جامعه

[2] – سوره نور ،آیه3

[3] – سورهنور ،آیه35

[4] – همان

[5] – سوره الرحمن ،آیه33

[6] – سوره الجاثیه ، آیه13

[7] – سوره لقمان ، آیه20

[8] – سوره ابراهیم ، آیه33

 

لینک فایل صوتی

شب ۲۹ صفر ۱۴۰۹ قمری – مرض حرص و راه درمان

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لا سیما علی سیدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

موضوع بحث ما امشب درباره مرض پرضرر حرص است. زیاد شنیدید که یکی از امراض روحی انسان در دنیا حرص و طمع است، در این باب آیاتی از قرآن هست، روایاتی هست. چندتا روایت از کلمات خاندان عصمت علیهم السلام برای شما می‌خوانیم و بعد معنای حرص و طمع را عرض می‌کنیم و بعد هم إن‌شاءالله اگر توفیقی بود و وقتی بود راه علاج این مرض خطرناک را عرض خواهیم کرد. روایاتی که در این باب آمده است زیاد است که ما در چند شب هم نمی‌توانیم تنها روایات آن را بخوانیم ولی یک مقدار از آن‌ها را انتخاب کردیم و إن‌شاءالله این‌ها را آقایان دقت کنند،

 

کلام اهل بیت نور است

جنبهٔ این را داشته باشد که از کلمات خاندان عصمت ما طلب نورکنیم، یعنی کلام اهل بیت عصمت نور است «کلَامُکمْ نُورٌ»[1] در زیارت جامعه می‌خوانیم که‌ای خاندان عصمت کلام شما نور است، معنای نور این است که همانطوری که نورهای ظاهری و چراغ یا خورشید یا هر نوری که در عالم هست این‌ها راهگشای ما هستند، راهنمای ما هستند، در دریا و زمین و آسمان چیزی که راهگشای انسان است، راهنمای انسان است، انسان را از ضلالت نجات می‌دهد نور است و کلام خاندان عصمت به نور تشبیه شده است یا نور ظاهری تشبیه شده است به کلام خاندان عصمت علیم السلام، در این مساله بحث است که آیا به این چراغ‌ها، به این نور ظاهری که ما نور می‌گوییم این را تشبیه کردیم به آن نور معنوی و یا نور معنوی را تشبیه کردیم به این چراغ‌ها.

ظاهر آن این است که این نور ظاهری را باید تشبیه کرده باشیم به نور معنوی، چون «اللَّهُ نُورُ»[2] یکی از اسماءالله نور است، معنا ندارد خدا را تشبیه کنیم به این نور ظاهری، باید این نور ظاهری را تشبیه کنیم به نور معنوی و واقعی، چون خود ذات اقدس پروردگار همیشه بوده است و ازلی است و پدیدآورندهٔ تمام موجودات است، همین‌طور نور ظاهری هم به خودی خود روشن است و روشنگر موجودات دیگر است. یک چراغ آن‌جا اگر روشن است خود این چراغ که خود را نشان می‌دهد بماند، دیگران را هم نشان می‌دهد، از این جهت اسم این چراغ را نور گذاشتند و خود خدای تعالی هم هست، خود او بوده است و به وجود آورندهٔ اشیا دیگر هم بوده است. لذا «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خدا نور آسمان‌ها و زمین است «مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ» مَثَل نور خدا مثل همان چراغی است… که حالا این‌جا بحثی دارد که این آیهٔ شریفه از آن آیاتی است که بعضی گفتند زیاد خواندن آن نورانیتی به انسان می‌دهد و چشم انسان لیاقتی پیدا می‌کند که می‌تواند نور واقعی را ببیند و آن حضرت بقیةالله ارواحنا فداه است، یکی از آیاتی که خیلی در این جهت مؤثر است همین آیهٔ شریفهٔ «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ فی‌ها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کأَنَّها کوْکبٌ دُرِّی یوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکةٍ زَیتُونَةٍ لا شَرْقِیةٍ وَ لا غَرْبِیةٍ یکادُ زَیتُها یضی‌ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشاءُ» که در بعضی از احادیث دارد که اسامی تمام ائمه علیهم السلام از این آیهٔ شریفه بیرون می‌آید و آن «نُورٌ عَلی نُورٍ» که در آخر آیهٔ شریفه است و «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشاءُ» منظور حضرت بقیةالله ارواحنافداه است و لذا هر کسی به خصوص در زمان غیبت کبری لیاقت ندارد که مستقیم از نور حضرت ولیعصر ارواحنافداه استفاده کند. به هر حال در این موضوع نمی‌خواستم بحث کنم، کلام خاندان عصمت نور است، اگر خدایی نکرده ما مسلمان‌ها به آن‌جا رسیدیم که بعضی از ما رسیده‌اند که کلام دانشمندان خارجی را بیشتر از کلام امام صادق اهمیت دادیم، یا وقتی که یک سخنگو در منبر یا در هر کجا یا حتی در یک کتابی انسان مطالعه می‌کند می‌بیند یک مرد خارجی مثلاً از این الفاظ خارجی گفتند آن‌ها را بهتر قبول می‌کند تا ببیند قال الصادق علیه السلام نوشته است. در کتاب‌ها هم همین‌طور است و بدبختی این است که اگر ببینیم در یک کتابی استدلال به کلمات دانشمندان غیر مسلمان شده است می‌گوییم کتاب علمی است اما اگر یک کتابی را ببینیم که در آن استدلال به قرآن و روایات کرده است آن را کتاب دینی می‌دانیم.

 

علم نزد اهل بیت است نه دیگران

فکر می‌کنیم علم یعنی این مزخرفاتی که فلاسفهٔ قدیم یا جدید گفتند که جالب است هر روز هم عوض می‌شوند. فلاسفهٔ قدیم در فلسفه وقتی که بحث می‌کردند و وارد می‌شدند فلسفه را به سه بخش تقسیم می‌کردند: یکی فلکیات، یکی هم طبیعیات، یکی هم الهیات. فلکی‌ات از این قبیل بود که وقتی می‌رسیدند به مسئلهٔ معراج می‌گفتند که معراج محال است، به جهتی که یکی بخواهد به آسمان هفتم برود باید آسمان اول را پاره بکنند، یک درزی برای آن با چاقو ببُرند مثل اینکه این سقف را مثلاً {می‌بُرند} بعد پیغمبر اکرم را عبور بدهند و وقتی هم که برگشت باز یک نفری بیاید آن را بدوزد، لذا می‌گفتند: خرق یعنی پاره کردن و التیام یعنی دوختن لازم است. امروز معلوم شد که نه این آسمان آن‌طور که فکر می‌کردیم نیست، بلکه آسمان یک فضای بازی است همانطوری که قرآن فرموده است، بهترین حکمت وبهترین مطالب را امروز ما درک می‌کنیم که قرآن فرموده است که «إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ»[3] ِ{می‌فرماید} «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» ای معاشر جن و إنس، ای گروه جن و إنس اگر خواستید به آسمان بروید باید با وسیله بروید، همین‌طوری نمی‌شود «لا یسْتَطیعُونَ» همین‌طور نمی‌توانید «لا تَنْفُذُونَ» نمی‌توانید نفوذ کنید «إِلاَّ بِسُلْطانٍ» یا «سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[4] یا «سَخَّرَ لَکمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»[5] خدا راه را این‌طور باز کرده است ولی فلاسفهٔ قدیم این‌طور می‌گفتند. باز فلاسفهٔ قدیم در طبیعیات می‌گفتند که همهٔ اشیا از یک اجزایی درست شده است که آن جزء آخریِ – که امروز آن را اتم تشخیص داده‌اند- قابل تجزیه نیست و حال اینکه حالا آن را تجزیه می‌کنند، نمی‌خواهم در این مسائل وارد بشوم {فقط} می‌خواستم یک مقداری اشاره کنم که ماها در صراط مستقیم نیستیم، خدا می‌داند ما فکر می‌کنیم که دوستان خاندان عصمت هستیم، دوستی ما هم خلاصه می‌شود به اینکه یک روز عاشورایی بیاید یک قدری خود را بزنیم، یک روز بیست و هشتم صفری باشد یک قدری خود را مجروح کنیم، یک سینه‌ای بزنیم، همین

 

توجه به اروپایی‌ها نشانه بی شخصیتی است

من تقریباً در سی سال قبل یک کتابی نوشتم به نام «اتحاد و دوستی»، یک کتاب دیدم برای یکی از دانشمندان آمریکایی به نام «آیین دوست‌یابی»، این مترجم در مقدمه کتاب نوشته بود-خدا می‌داند جگر من آب شد، قلب من ذوب شد که نوشته بود- چهار میلیون و پانصد هزار جلد از این کتاب قبل از این پخش شده است و نُه مرتبه به فارسی در ایران ترجمه شده است و مردم این‌طور از آن استقبال می‌کنند. من در همین کتاب «اتحاد و دوستی» برداشتم کلمات او را با کلمات روایات ائمه علیهم السلام تطبیق دادم دیدم هرچه کلام خوب دارد بهتر آن در کلمات خاندان عصمت علیهم السلام هست و یک تعدادی را هم اصلاً این شخص برخورد نکرده است. او در کتاب خود شش وسیلهٔ دوست‌یابی را نوشته است که به قول این شخص از ابتکارات فکری او است اما من 31 یا 32 وسیلهٔ دوست‌یابی را از روایات انتخاب کردم ولی در عین حال چون اسم او خارجی است و یک کالایی را ما می‌خواهیم به ایرانی‌ها بفروشیم باید روی آن شمارهٔ خارجی، مُهر خارجی بزنیم، یک پارچه‌ای را در کارخانه‌های ایران می‌خواهیم ببافیم و بین مردم پخش کنیم حاشیهٔ آن مثلاً همان ساخت ایران، کارخانهٔ فلان باید خارجی باشد! بدون تعارف می‌گویم این‌ها برای بی‌شخصیتی ما است، حالا إن‌شاءالله که در بین ماها از این‌طور افراد نیستند ولی برای بی‌شخصیتی است. اگر خود انسان شخصیت داشته باشد باید همه تابع او باشند، شیعه و ائمهٔ شیعه و دین شیعه باید امام بشریت باشد، امام یعنی الگو، اینکه گفتند لباس شما لباس تشبّه به کفار نباشد، خود را شبیه به دیگران قرار ندهید «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»[6] اینکه به این اصرار دارند و حرام است اگر شما یک لباسی بپوشید که شبیه به غیر مسلمان‌ها باشید این به خاطر این است که استقلال شما را حفظ کنند، شما مستقل باشید، خود شما لباس داشته باشید، خود شما ابتکار داشته باشید، خود شما فُرم داشته باشید، خود شما هنر داشته باشید، همه چیز را خود شما داشته باشید، این کلمهٔ استقلال سال‌های قبل از انقلاب هم گفته می‌شد، استقلالی که ما باید داشته باشیم این است که همه چیز از خودمان باشد، حتی طرز لباس پوشیدن ما. جمعیت و قومی که هر روز وضع قیافهٔ خود را عوض می‌کنند و برای آن‌ها قیافه‌ها و لباس‌های دیگران خیلی اهمیت دارد این جمعیت و قوم هیچ وقت به سعادت نمی‌رسند- من یک چیزی را به شما بگویم عجیب است، الآن کتاب‌هایی نوشته می‌شود در همین زمان ما که در این کتاب‌ها مثلاً علم روز و قرآن، امثال این تعبیرها که حالا در ذهن من هست، کتاب‌هایی از این قبیل که نوشته می‌شود می‌بینیم در این کتاب می‌گوید کُرویت زمین را خدا در قرآن گفته است، حرکت زمین را خدا در قرآن گفته است، پس چرا این را شما مسلمان‌ها پانصد سال قبل اعلام نکردید تا امتیاز آن برای شما باشد تا دیگران بروند اعلام کنند و امتیاز آن را بگیرند؟ چرا شما امتیاز آن را نگرفتید؟ چون ایمان نداشتیم، می‌گفتیم شاید درست درنیاید، یعنی احتمال می‌دادیم که قرآن دروغ بگوید؟! وإلّا به این صراحت در قرآن، هم حرکت وضعی و هم حرکت انتقالی زمین بیان شده است که اگرزمان مناسبی باشد من عرض می‌کنم که به صراحت این در قرآن گفته شده است، پس چرا نگفتید؟ چرا اعلام نکردید که زمین یک حرکت وضعی دارد و یک حرکت انتقالی دارد؟ برای اینکه ترسیدیم دروغ دربیاید، چرا ترسیدید؟ مگر قرآن دروغ دارد؟ چون ایمان نداریم.

 

نشانه ضعف ایمانمان به امام زمان ارواحنافداه

به خدا قسم همین الآن راجع به زندگی بعد از ظهور که این‌طور در کتاب‌ها شرح داده شده است… باور کنید ما در دنیا این‌قدر بی‌شخصیت هستیم که جرأت نمی‌کنیم مسئلهٔ ظهور امام زمان ارواحنافداه را در دنیا عنوان بکنیم، یک مسئلهٔ علمی، صددرصد علمی که اگر سِیر تاریخیِ همین مسئله را و آرزوی بشریت را برای این مسئله ما بسنجیم از زمان اسکندر ذوالقرنین این مسئله مطرح شده است تا به حال، این مسئله که دنیا باید تحت یک حکومت و یک فرمانده باشد و من در کتاب «مصلح غیبی» این مطلب را مشروح بحث کردم و دیگر این‌جا نمی‌خواهم بحث کنم. یک چیزی است که آرزوی تمام دنیا است، یعنی این سازمان مللی که الآن درست شده است روی همین علم درست شده است، بعد از جنگ جهانی اول و دوم، یعنی هدف تمام انبیا همین معنا بوده است که تمام مردم، تمام جمعیت کرهٔ زمین زیر یک حکومت باشند و تحت یک برنامه باشند و یک حاکم بر آن‌ها فرماندهی داشته باشد، حالا همین چیزی که دنیا انتظار آن را داشته است و برای همه ایده است و همه استقبال می‌کنند شما می‌توانید ده شب به مناسبت نیمهٔ شعبان در رادیوی ایران در سراسر دنیا عنوان کنید و پخش بشود، می‌گویند نه دنیا نمی‌پسندد، نه نمی‌شود.

خود من به یکی از منبری‌های زمان شاه گفتم، البته دیگران هم گفته بودند که آقا شما دربارهٔ امام زمان ارواحنافداه هم صحبت کن، خودش می‌گفت: من بیست و پنج سال است در رادیو صحبت می‌کنم. در تمام دوران عمرش حتی شب نیمهٔ شعبان یک دفعه نام مقدس امام زمان ارواحنافداه را کسی از زبان او نشنیده بود. وقتی این جمله به او گفته شد گفت: من دربارهٔ چیزی که همهٔ مسلمان‌ها به آن اتفاق ندارند حرف نمی‌زنم! در حالیکه تمام مسلمان‌ها علاوه بر اینکه بر این مسئله اتفاق دارند، اصلاً آرزوی تمام دنیا است.

من در این کتاب «مصلح غیبی» شرح داده‌ام که حتی دانشمندی به نام «راسل» در بعضی از نوشته‌های خود می‌گوید دنیا اگر می‌خواهد روی سعادت را ببیند باید یک حکومت واحده‌ای داشته باشد و چون یک مجریِ مقتدرِ پاکِ مطلع از همهٔ علوم و مصالح مردم وجود ندارد این حکومت برپا نشده است. من در آن‌جا نوشتم که اتفاقاً ما معتقد هستیم آن آن مجری مقتدر وجود دارد ولی مردم هنوز لایق نیستند که او را قبول کنند و خدا حدود 1150 سال است که او را نگه داشته است برای اینکه مردم آمادگی پیدا کنند. اوآن‌قدر مقتدر است که قدرت خدا در اختیار او است «یدُ اللَّهِ» است و آن‌قدر عالم است که خدا در قرآن فرموده است همهٔ علوم را ما در امام مبین قرار دادیم و آن‌قدر پاک است که معصوم است، حتی کوچکترین خطایی نمی‌کند.

ما داریم پس چرا عَرضه نمی‌کنیم؟ چون می‌ترسیم. می‌خواهم بگویم که ما این‌طوری هستیم، می‌ترسیم. می‌ترسیم بگوییم امام صادق ما چنین حرفی زده است، خود ما هم زیاد دوست نداریم (چنین حرفی زده شود). آقایان این‌ها محبت نیست، شما زمانی به من محبت دارید که وقتی من یک جمله‌ای به شما گفتم شما بگویید: چشم، ولو بی‌جهت هم بگویید ولی این چشم گفتن محبت را می‌رساند اما اگر بی‌اعتنایی کردید.

خدا لعنت کند آن‌هایی را که این فکر را در مغز مسلمان‌ها فرو کردند و تقریباً عادت شده است و در خمیرهٔ ما قرار گرفته است که الآن اگر من بنشینم مدام بگویم فلان خارجی این‌طوری گفته است، فلان خارجی {آن‌طوری گفته است} افراد مسلمان و به خصوص تیپ جوان بیشتر لذت می‌برند تا بگویم امام صادق علیه السلام این‌طوری گفته است و همچنین اگر کتابی به این صورت بخوانیم.

و این به این معنا است که ما صددرصد از صراط مستقیم منحرف هستیم، ما در راه راست نیستیم، ما شیعهٔ واقعی نیستیم، ما دوستدار خاندان عصمت علیهم السلام نیستیم. دوستی که فقط این نیست که {بگوییم} آقاجان من تو را دوست دارم، یا یک کسی به کسی دیگر بگوید من تو را دوست دارم ولی نه حرف تو را قبول می‌کنم، نه ارزشی برای تو قائل هستم، نه تو را احترام می‌کنم و نه هیچ چیز دیگری، فقط تو را دوست دارم!

 

توجه بیشتر دانشمندان غیر مسلمانان به ائمه علیهم السلام

بیاییم یک مقداری پای این دوستی بایستیم، یک مقداری این دوستی را بفهمیم. علی بن ابیطالب علیه السلام را کسی دوست دارد که کلمات آن حضرت را همانطوری که لااقل خارجی‌ها به آن توجه دارند او هم به آن توجه داشته باشد. واقعاً شرم‌آور است که ما می‌گوییم به اندازه‌ای که یک مسیحیِ لبنانی برای علی بن ابیطالب علیه السلام احترام قائل است و برای کلمات او اهمیت قائل است ما شیعه‌ها هم قائل باشیم. جرج جرداق وقتی که نجف آمد خیلی او را احترام کردند به خاطر شش جلد کتابی که به نام «صوت العدالة الإنسانیه» در وصف علی بن ابیطالب علیه السلام نوشته بود.

به خدا قسم شرم‌آور است در سخنرانی خود به شیعه {این‌طور} گفت، گفت: شیعیان، من علی بن ابیطالب را در آسمان هفتم می‌بینم و شما شیعیان علی بن ابیطالب را در زمین دارید می‌بینید.

حالا ماها که علاقمندان و اهل ولا و اهل محبت هستیم، یک عده هستند که خدا إن‌شاءالله آن‌ها را لعنت کند و به عقیدهٔ من ممکن است یک وقتی خدا یهودی‌ها را به بهشت ببرد ولی این وهابی مسلک‌هایی که مخصوصاً در شیعه پیدا شدند که علی بن ابیطالب و خاندان عصمت علیهم السلام و ائمهٔ اطهار را یک عده علمای خیلی باسوادی می‌دانند و گاهی هم خود این‌ها باسوادتر از آن‌ها می‌شوند که مسئله خوب بلد بودند، ولی ولایت تکوینی نداشتند، ولایت تکوینی را گاهی دوستان علی بن ابیطالب علیه السلام دارند، خاک پای علی بن ابیطالب علیه السلام ولایت تکوینی دارد. آصف بن برخیایی که شاگرد و وزیر سلیمانی است که سلیمان جزء انبیای پایین است او ولایت تکوینی دارد ولی علی بن ابیطالب علیه السلام ولایت تکوینی ندارد؟!

اگر ولایت تکوینی را علی علیه السلام نمی‌داشت چطور درِ خیبر را آن‌طور کَنده است و روی دست نگه داشته است و لشکر را از این طرف خندق به آن طرف خندق حمل می‌کند و وقتی هم که آن شخص تعجب می‌کند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید که به پاهای علی نگاه کن، می‌گوید به پاهای او نگاه کردم دیدم پاهای او بین زمین و آسمان مُعلق است. اگر علی بن ابیطالب علیه السلام ولایت تکوینی ندارد در شبانه‌روز فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام چطور این همه مریض را شفا می‌دهد که در یک شب یازده ذیقعده گزارش دادند بیست و سه نفر را حضرت یک جا شفا دادند، این‌ها ولایت تکوینی است. من به خود آستانه گفتم به طور متوسط در ماه چند تا معجزه که برای شما ثابت است –چون آن‌ها هم خیلی بدپسند هستند- در دفتر آستانه ثبت می‌شود؟ گفت: به طور متوسط، آن چیزی که برای ما ثابت می‌شود و ما قبول می‌کنیم و اسم و خصوصیات او را ثبت می‌کنیم دو الی سه معجزه در ماه است. حالا چقدر هست که حرف آن را نمی‌زنند، چقدر هستند که حتی خود مریض نمی‌فهمد، چقدر معجزات و امراض روحی است که شفا داده می‌شود که ما اصلاً به حساب معجزه نمی‌آوریم، چقدر کارها انجام می‌شود، حالا آن‌ها بماند.

محبت‌های ما خیلی محبت‌های حرفی است، خدا می‌داند حرفی است. تا جایی که زحمتی نداشته باشد تا جایی که احترامی لازم نداشته باشد تا جایی که… چه عرض کنم، نمی‌خواهم زیاد توهین کنم چون خود من را هم شامل می‌شود، اقلاً به خودمان خیلی توهین نکنیم، ما برای خاندان عصمت علیهم السلام ارزش قائل نیستیم.

یکی از دانشمندان خارجی می‌گوید: مسلمان‌ها مثل گداهایی هستند که روی گنج خوابیده‌اند و دست گدایی به طرف گداهای دنیا دراز کرده‌اند، واقعاً هم همین‌طور است. این کتاب‌های مذهبی را بردارید بخوانید، در این شهر مقدس مشهد بروید بگردید ببینید کتابفروشی مذهبی چندتا است و کتابفروشی‌های غیر مذهبی چندتا است، در شهر مقدس مشهد، در ایران اسلامی، در جمهوری اسلامی. من اطلاع دارم این چیزی را که می‌گویم و دوستان هم در مجلس هستند که تأیید بکنند، بعضی شهرها اصلاً کتابفروشی مذهبی ندارند، شهرهای بزرگ، بعضی شهرها هم دارد {شاید} دو تا سه تا چهارتا کتابفروشی دارد که آن هم بازار کسادی دارد.

حالا از این بحث بگذریم من این تذکرات را لازم می‌دانستم، خدا می‌داند ما باید محبت خود را به خاندان عصمت علیهم السلام تکمیل کنیم، دوستی این نیست که مدام قربان صدقهٔ آن‌ها برویم، البته این هم از لوازم دوستی است ولی دوستیِ معمولیِ خیلی سطحی است، یک ساعت ضریح را شما در بغل خود بگیرید و ببوسید خیلی کار خوبی کرده‌اید اما اگر به جای این، یک روایت را گوش بدهید و عمل کنید صد برابر آن قیمت دارد.

 

انسان حریص مثل کرم ابریشم است

حالا روایات خاندان عصمت علیهم السلام را در عین حال ما بخوانیم که إن‌شاءالله امیدوار هستیم در ما اثر بگذارد چون نور است «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: مَثَلُ الْحَرِیصِ عَلَی الدُّنْیا کمَثَلِ دُودَةِ الْقَزِّ، کلَّمَا ازْدَادَتْ عَلی نَفْسِهَا لَفّاً، کانَ أَبْعَدَ لَهَا مِنَ الْخُرُوجِ حَتّی تَمُوتَ غَمّاً»[7] حضرت صادق علیه السلام از قول پدر بزرگوار خود امام باقر علیه السلام فرمودند: انسان حریص در دنیا مثل کرم ابریشم می‌ماند، آن‌هایی که کرم ابریشم را دیده‌اند می‌دانند این کرم این‌قدر دُور خود ابریشم می‌تند و تار می‌تند تا اینکه خود را داخل آن می‌پیچاند و بعد نمی‌تواند از میان این تارها بیرون بیاید تا اینکه در میان این تارها می‌میرد، خیلی کلام حکمت‌آمیز و بزرگی است.

 

حرص به ماندن در دنیا

البته حرص را برای شما بگویم، یک وقت هست حرص بر ماندن در دنیا است که این در آیهٔ شریفهٔ قرآن هم هست که انسان اصرار دارد که در دنیا زیاد بماند «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکوا یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ»[8] انسان دوست دارد که هزار سال در دنیا بماند، الآن اگر به هریک از ما بگویند: خدا یک عمر هزارساله به تو بدهد می‌گویید: خدا پدر تو را بیامرزد و حال اینکه اصلاً از آن دعاهایی است که مستجاب نمی‌شود، تازه مستجاب هم بشود اسباب زحمت است، الآن که به سن پنجاه سالگی رسیدیم رو به ضعف هستیم تا چه برسد به هزار سال. پیرمردی را انسان می‌بیند می‌گوید: بعد از 120 سال اگر خدای نکرده، خدای نکرده، خدای نکرده، سه دفعه بگویید بهتر است چون او بیشتر دوست دارد، اگر یک طوری شد، نباید بگویید که مُردی، به جهتی که ما از مرگ و مردن و این مسائل بیزار هستیم، اگر طوری شد شما را کجا دفن کنند؟

مگر 120 سال دیگر خود تو زنده هستی؟ حالا اگر او بماند تو که نیستی، آن هم خدای نکرده {اگر می‌گویی خدایی نکرده پس} چطور تو می‌خواهی به فکر کفن و دفن او باشی؟ بگو اگر مُردی تو را چه کار کنند؟ اگر إن‌شاءالله از این زندان دنیا نجات پیدا کردی چه برنامه‌ای برای بعد از خودت قرار داده‌ای؟ آن چیزی که مؤمن واقعی باید بگوید این است.

 این حرص بر دنیا در تمام ماها هست، یک انسان خوبی است، خیلی متدین، می‌گوید بمانم در دنیا تا ثواب بیشتری کسب کنم، هر کدام از ماها یک جهتی هم درست می‌کنیم، بمانم در دنیا تا ثواب بیشتری کسب کنم و حال اینکه دارد روز به روز بیشتر گناه می‌کند. یکی دیگر می‌گوید: در دنیا بمانم شاید زمان ظهور باشم، این نسبت به همهٔ آرزوها یک آرزویی است که تا حدی {قابل قبول است} آقا تو نمان، امام زمان ارواحنافداه هر وقت تشریف بیاورند تو را برمی‌گردانند، رجعت هست، خیلی اصرار به ماندن نداشته باشید، آیا می‌شود چنین حرفی هم زد؟ نه من باید بمانم امام زمان ارواحنافداه بیاید.

 این را هم به شما بگویم عشق و محبت ما ایجاب نمی‌کند بگوییم: یک سال دیگر امام زمان ارواحنافداه می‌آید، نه إن‌شاءالله إن‌شاءالله إن‌شاءالله از فردا صبح هم زودتر بیاید، عشق ایجاب می‌کند، هر کس به شما گفت که امام زمان ارواحنافداه حالا به این زودی‌ها معلوم نیست بیاید بدانید این اهل محبت نیست، همین‌طور صاف به شما بگویم.

ماها نسبت به زندگی حریص هستیم {ولی} گاهی امام زمان ارواحنافداه را بهانه می‌کنیم، گاهی تقوا را بهانه می‌کنیم، گاهی اگر یک مقدار اهل دنیا باشد می‌گوید: بچه‌های خود را عروس کنم، داماد کنم و این را بهانه می‌کنیم، یکی می‌گوید: کارهای خود را ردیف کنم، هزار تا گناه کردم، معصیت کردم، وقتی داشته باشم تا توبه کنم و امثال این‌ها، اصل مطلب حرص بر ماندن است، خلاصه عرض کنم «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکوا» که حتی از مشرکین این‌ها حریص‌تر هستند «یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» بعضی از آن‌ها دوست دارند که هزار سال عمر کنند. این حرص به عمر و ماندن در دنیا از یک جهت بد نیست اما بدبختانه در اکثر ماها هست یعنی همه می‌خواهیم در این دنیا زیاد بمانیم، بهترین دعاها این است که خدایا طول عمر به این آقا عنایت کن. شب‌های ماه رمضان چون شب‌های تقدیر است و آن شب‌هایی است که تقدیرات تعیین می‌شود وقتی که می‌گویم: خدایا ایمان کامل به ما عنایت کن خیلی الهی آمین‌ها محکم نیست ولی وقتی می‌گوییم خدایا به همهٔ ما طول عمر بده همه می‌گویند الهی آمین، واقعاً معلوم است یکی از چیزهایی است که خیلی انسان دوست دارد و حریص است ماندن در دنیاست.

 

حرص به مال دنیا

یکی هم حرص بر مال دنیا است، انسان بر مال دنیا هم حریص است، همه چیز دارد ولی باز هم می‌گوید یک چیزی را داشته باشم. آقا سند این شهر برای تو باشد، چطور است؟ می‌گوید سند آن شهر دیگر را هم به نام من بزنید، اگرآن شهر را هم دادند، آن شهر دیگر را می‌خواهد و اگر تمام کرهٔ زمین را هم دادند چشم خود را باز می‌کند می‌گوید کرهٔ ماه که آن بالا است آن هم برای ما باشد، کرهٔ ماه را هم به او بدهند باز می‌گوید بالاتر. انسان حریص به داشتن است، خیال می‌کند از این راه می‌تواند کسب قدرت بکند. انسان تا وقتی بچه است و در دامن پدر و مادر است اول می‌خواهد جلب رضایت مادر را بکند که البته این هم روی حرص است برای اینکه هر وقت شیر خواست، نان خواست، هرچیزی خواست به او بدهند، بعد می‌بیند اختیارات این مادر هم در خانه محدود است می‌فهمد دایرهٔ اختیارات پدر وسیع‌تر است، پول از آن‌جا می‌رسد، می‌بینید که جلب رضایت پدر را می‌کند، بعد می‌بیند که نه هردوی این‌ها زیاد حرص او را تأمین نمی‌کنند مدام دایره را وسیع می‌کند، دایره را وسیع می‌کند و اتکای به این‌ها پیدا می‌کند و حال اینکه وقتی حسابی عاقل بشود می‌فهمد که اختیارات همه محدود است و خواستهٔ او را تأمین نمی‌کنند مگر خدا که می‌فرماید: «أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[9] ُِ چون هر کس هر کاری بتواند برای انسان بکند تا شب اول قبر است و بیشتر از آن قدرت‌ها کار نمی‌کند، محدودیت آن در همین دنیا است، بدن هر کسی باشد، هرچه هم انسان شریفی باشد، اگر او را داخل قبر گذاشتند دیگر یک نفر هم کنار او نمی‌خوابد و او باید آن‌جا بخوابد، حتی هنوز خارج قبر است، روی زمین است ولی از او فرار می‌کنند که مرده است، همان قدر که روح نداشته باشد دیگر به درد نمی‌خورد.

باید با کس دیگری ارتباط برقرار کنیم که در شب اول قبر و روز اول برزخ باید ارتباط با او باشد و آن خدا است و آن ائمهٔ اطهار علیهم السلام هستند و آن حضرت ولی عصر ارواحنافداه است؛ و انسان عاقل این کار را می‌کند. ماها در دنیا در امور مادّی آن‌قدر دُور خود جمع می‌کنیم تا مثل آن کرم ابریشم خود را خفه کنیم. در روایت دارد که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به یک گوسفندچرانی، شترچرانی برخورد کرد، از او خواستند که شیری به آن حضرت و اصحابشان بدهد، او هم عذر آورد، گفت صبح من شیرها را دوشیدم و الآن این‌ها شیری ندارند، خلاصه عذر آورد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خدا این‌قدر به تو بدهد که نتوانی جمع کنی. از او عبور کرد، به یک چوپان دیگری رسیدند، این چوپان تا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را دید فوراً یک گوسفند جلوی پای پیغمبر کُشت و شیر دوشید و آورد و خیلی هم احترام کرد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله به او فرمودند: خدا این‌قدر به تو بدهد که کافی باشد، محتاج به لئام خلق (انسان‌های پست) نباشی.

اصحاب گفتند: آن دعا -به تعبیر ما -بهتر است که آن‌قدر انسان داشته باشد که نتواند جمع کند، حضرت فرمود: نه من او را در واقع نفرین کردم، انسان آن‌قدر بخواهد برای چه؟ آن گرفتاری است، انسان کاری بکند که دارای گرفتاری باشد، مثلاً نداند پول‌های نقد خود را کجا بگذارد، اگر در بانک بگذارد ممکن است اوضاع یک طوری بشود بفهمند که این پول زیادی دارد مثلاً بیایند و مالیات {از او بگیرند} یا حالا هر کاری که می‌شود، یعنی در آینده معلوم نیست چه می‌شود. پول‌ها را بخواهد در خانه بگذارد اولاً نباید پول خُرد باشد باید از این اسکانس‌ها بگیردکه آن هم کمیاب است، کجا بگذاردکه بچه‌اش ندزدد، کُلفَتش ندزدد، زندگی او به هم نخورد، آتش نگیرد. آن وقت‌ها که سماورها ذغالی بود یک کسی پول‌های اسکناس خود را داخل یک سماور بزرگ گذاشته بود، یک روز کُلفَتش رفته بود داخلش آتش انداخته بود دیده بود خوب می‌سوزد، پول‌ها همه سوخت. این گنج‌هایی که گاهی پیدا می‌شود- که الآن اگر بگویم خدا نصیب شما کند همه می‌گویید الهی آمین- آن گنج‌ها برای این بود که سابق‌ها بانک نبود و مردم نمی‌دانستند پول‌های خود را چه کار کنند، در یک کوزه‌ای می‌کردند و داخل خاک می‌گذاشتند و بعد هم می‌مردند و این‌ها می‌ماند، ورثه هم اطلاع نداشتند، بعدها این‌ها به صورت گنج درمی‌آمد.

گاهی می‌شود این‌قدر انسان مال دنیا را دُور خود جمع می‌کند که واقعاً بیچاره می‌شود، نمی‌داند چه کار کند و همین‌طور که امام صادق علیه السلام فرمودند واقعاً خود را در وسط این گرفتاری‌ها، این اموال، مثل همان کرم ابریشم می‌کُشد.

 

حریص استراحت نمی‌کند

در روایت دیگر امام هادی علیه السلام فرمودند: صاحب حرص هیچ وقت استراحت نمی‌کند. خدای تعالی در قرآن می‌گوید «وَ جَعَلْنا نَوْمَکمْ سُباتاً»[10] خدا خواب شما را دربرگیرندهٔ شما قرار داده است. باور کنید اگر این خواب نباشد انسان این‌قدر کار می‌کند تا بمیرد، من دیده بودم کسی را که این‌طوری بود، این خواب مثل مادر مهربان می‌آید انسان را که ده دوازده ساعت کار می‌کند در بغل می‌گیرد می‌گوید یک قدری استراحت کن تا بدن تو آرام بگیرد و لذا در لغت معنای سبات، دربرگیرنده است، خواب انسان را در برمی‌گیرد؛ و انسان آرامش پیدا می‌کند، بدن آرام می‌شود

 

تقسیم شبانه روز به سه قسمت

و لذا دستور این است که شبانه‌روز شما راکه 24 ساعت است به سه قسمت تقسیم بکنید: هشت ساعت برای استراحت، البته هشت ساعت خواب ضرورت ندارد، با شش ساعت هم {انسان سرحال می‌شود} حتی بعضی‌ها تقلیل هم می‌توانند بکنند، خواب کمتری داشته باشند و همان نشاط را داشته باشند که آن بحث دیگری است، هشت ساعت برای کار و هشت ساعت هم برای عبادت.

عبادت که هر کس یک ساعت در شبانه‌روز عبادت کند خیلی کار کرده است، به جهتی که شما اگر نمازهای واجب خود را بخوانید، زیارت ائمهٔ اطهارعلیهم السلام را هم انجام بدهید، چندتا دعا هم بخوانید، روزی نیم جزء قرآن هم که بخوانید معلوم نیست که همهٔ آن‌ها یک ساعت یا یک ساعت و نیم بیشتر بشود، حالا بنشینید حساب کنید. به یک کسی گفته بودند باید انسان معدهٔ خود را سه قسمت تقسیم بکند، یک قسمت آن برای غذا، یک قسمت آن برای آب و یک قسمت هم برای نفس کشیدن، این گفته بود ما هر سه قسمت را از غذا پر می‌کنیم، آب راه خود را باز می‌کند، نفس هم می‌خواهد بیاید و می‌خواهد نیاید.

حالا گاهی ماها می‌گوییم هر سه قسمت را کار می‌کنیم، خواب که خود به خود می‌آید، راه خود را باز می‌کند، عبادت هم اگر انسان خوبی باشیم می‌گوییم همان کسب ما عبادت است، همان فعالیت ما عبادت است و اگر هم حالا نخواسته باشیم این‌طوری بگوییم به هر حال در شبانه‌روز یک ساعت یا یک ساعت و نیم عبادت کنید همهٔ این کارها را کردید، چون نماز مغرب و عشا نهایت یک ربع طول بکشد، نماز ظهر و عصر هم یک ربع، این می‌شود نیم ساعت، نماز صبح هم که خیلی با تأنی بخوانیم پنج دقیقه، این می‌شود 35 دقیقه، 25 دقیقهٔ دیگر را شما زیارت هم می‌توانید بخوانید، قرآن هم می‌توانید بخوانید، همه کار می‌توانید بکنید، نوافل را بخوانید، نماز غفیله بخوانید، قرآن بخوانید، همهٔ این کارها یک ساعت و نیم طول می‌کشد، دیگر چه کار می‌خواهید بکنید؟

عابدترین ما آن کسی است که وقتی صبح از خواب بیدار می‌شود نماز صبح خود را می‌خواند، بعد هم نیم جزء قرآن بخواند، انسان یک جزء قرآن را مثل عبدالباسط با تمام خصوصیات بخواند آن یک ساعت طول می‌کشد، در ماه رمضان دیده‌اید که دریک ساعت یک جزء قرآن می‌خوانند ولی شما نیم جزء بخوانید نیم ساعت طول می‌کشد و شما تندتر هم می‌خوانید چون شما روان‌تر از آن‌ها هستید، به هرحال یک ربع یا بیست دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد.

 

محافظت بر نمازها

 اما حالا نمازهایی که ماها می‌خوانیم، در آیات قرآن هست که «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ»[11] نمازهای خود را محافظت کنید «وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی» و به خصوص نماز وسط را که بعضی‌ها می‌گویند نماز ظهر است، بعضی‌ها می‌گویند نماز عصر است، حالا به هر حال نماز ظهر و عصر را محافظت کنید، محافظت آن هم این است که انسان رکوع و سجود خود را صحیح انجام بدهد، یک طوری نماز نخواند که پیغمبر اکرم فرمود: اگر این شخص همین‌طور که نماز می‌خواند از دنیا برود خدا او را با آتش جهنم می‌سوزاند، مثل کلاغی که به زمین نوک بزند. من یک نفری را در یک جا دیدم نماز می‌خواند، به او گفتم اگر نماز مستحبی می‌خوانی که هیچ ولی اگر نماز واجب است قطعاً باطل است، سه تا «سبحان الله» که در رکوع می‌خواست بگوید یکی را در حال رفتن می‌گفت، یکی را در حال برگشتن و یکی هم تصادفاً در حال رکوع قرار می‌گرفت چون نمی‌شد دیگر بالأخره انسان هر طوری بخواهد نماز بخواند یک «سبحان‌الله» در رکوع می‌گوید.

 خدمت بعضی از علما رفته بودم برای اینکه بپرسم آیا تسبیحات اربعه سه دفعه واجب است یا یک دفعه؟ نظر ایشان این بود که یک دفعه بیشتر واجب نیست، حالا علما داشتند با هم بحث می‌کردند، یک نفر از راه رسید گفت: تسبیحات أربعه چند دفعه بگوییم؟ فرمودند: سه دفعه، گفتند: آقا شما که الآن اصرار داشتید که یک دفعه بس است، گفت: برای این سه دفعه واجب است، چون یکی را در موقع بلند شدن از تشهد می‌گویند، یکی را هم در موقع رفتن به رکوع می‌گویند، یکی را که وسط می‌خوانند همان یکی است که واجب است.

ما این‌طوری نماز نخوانیم، به نمازهای خود اهمیت بدهیم، معنای نماز را باید بلد باشیم، چقدر عجیب است، یک وقتی ما در کانون این توریست‌هایی که می‌آمدند می‌خواستیم این‌ها را دعوت به اسلام کنیم، دانشجوها انگلیسی بلد بودند، بعضی از اساتید دانشگاه انگلیسی بلد بودند اما بهترین کسانی که انگلیسی می‌دانستند آن بازاری‌ها بودند چون با این توریست‌ها برخورد داشتند و می‌خواستند کالای خود را به آن‌ها بفروشند. باور کنید یک جوانی در بازار بود که این جنس‌ها را می‌فروخت و درس هم نخوانده بود آن‌قدر خوب انگلیسی حرف می‌زد که چه عرض کنم، چرا آقا تو انگلیسی بلد شدی؟ برای اینکه گاهی از داخل بازار، آن هم مشهد، یک خارجی انگلیسی‌زبان عبور می‌کند و می‌خواهیم به او جنس بفروشیم باید بلد باشیم. این بازاری‌های مشهد ترکی خوب بلد هستند، انگلیسی را خوب بلد هستند، سابق‌ها که شوروی‌ها در مشهد بودند زبان روسی را خوب بلد شده بودند.

ما با خدا این‌قدر باید کم‌ارتباط باشیم که خدا به ما گفته است لااقل روزی نیم ساعت عربی صحبت کنید، این‌قدر برای ما ارزش ندارد که ما عربی را یاد بگیریم تا بدانیم با خدا چه حرفی می‌زنیم، از اول تکلیف اگر به ما می‌گفتند آقا روزی نیم ساعت در بازار برو و انگلیسی حرف بزن، همهٔ ما انگلیسی بلد می‌شدیم، اما این‌جا شیطان نمی‌گذارد. زبان عربی را ما نمی‌توانیم بلد بشویم، بلد نشدیم و حال اینکه زبان دین ما است، استحباب دارد اگر واجب نباشد «تعلم العربیه فإنها لسان دینکم» ولی متأسفانه ما بلد نمی‌شویم. به هر حال نماز خود را باید محافظت کنیم

 

حرص انسان را ذلیل می‌کند

روایت دیگری در باب حرص هست که می‌فرماید «مَا أَذَلَّ النَّفْسَ کالْحِرْصِ»[12] هیچ چیز انسان را مثل حرص ذلیل نمی‌کند، واقعاً حریص ذلیل است و هیچ چیز مثل حرص انسان را ذلیل نمی‌کند. از علی بن ابیطالب علیه السلام سؤال کردند «مَا الْفَقْر» فقر چیست؟ چون ما خیال می‌کنیم فقر یعنی پول نداشتن، خیلی از افراد هستند که ثروت زیادی دارند ولی پَست‌تر هستند، گدا هستند و خیلی افراد هستند که هیچ چیزی ندارند ولی بزرگتر هستند «یحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»[13] آیهٔ شریفهٔ قرآن است «لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا» یک عده فقرا هستند که این‌ها چیزی ندارند اما جاهل، یعنی کسی که آن‌ها را نمی‌شناسد خیال می‌کند که این‌ها ثروتمند هستند «أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» از بس که عفت دارند. به قول ما صورت خود را با سیلی سرخ نگه می‌دارند، یعنی هر کسی خود را بی‌نیاز از مخلوق بداند غنی است و هر کسی خود را محتاج به خلق بداند فقیر است ولو پولدار باشد، ولو ثروتمند باشد. آن‌قدری که حرص انسان را ذلیل می‌کند هیچ چیز دیگری ذلیل نمی‌کند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید «أَغْنَی النَّاسِ مَنْ لَمْ یکنْ لِلْحِرْصِ أَسِیراً»[14] غنی‌ترین و ثروتمندترین و بی‌نیازترین مردم کسی است که خود را اسیر حرص نکند، حالا حرص این است که انسان بی‌حساب زیاده‌طلب باشد، از پول شمردن لذت ببرد، بعضی‌ها هستند که از پول شمردن لذت می‌برند، مدام پول‌ها را می‌شمارند که «الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ»[15]‌ این آیهٔ شریفهٔ قرآن است، مال را جمع کرده است و مدام می‌شمارد. شب تا پول‌های خود را نشمارد نمی‌تواند بخوابد تا املاک خود را نشمارد نمی‌تواند بخوابد «الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ» از خودِ شمردن لذت می‌برد «یحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ»[16]‌ خیال می‌کند که مال او همیشه او را نگه می‌دارد. فکر می‌کند انسان پولدار اگر مریض شد فوراً به طبیب مراجعه می‌کند پول می‌دهد {دکتر} خلاف نوبت بالای سر انسان می‌آید و انسان سالم می‌شود، اگر مثلاً دلش غذای خوب خواست فوراً پول می‌دهد می‌خرد و می‌خورد،{بنابراین} همیشه انسان سالم و زنده و سرحال می‌ماند!

 این‌جا دو دوتا چهارتا نمی‌شود، این‌جا را اشتباه کرده است. هارون الرشید وقتی که در بستر مرض افتاده بود آن‌جا همین فکرها را می‌کرد، می‌گفت عجب، این سفره، این ریاست، این قدرت، هیچ کدام به فریاد من نمی‌رسد. تمام قدرتمندان دنیا همین را می‌گفتند، تمام ثروتمندان دنیا در موقعی که مرگ به سراغشان آمد همین را می‌گفتند و هارون الرشید، آن مردم قدرتمند عالَم که به ابر می‌گفت کجا می‌خواهی بروی بباری که در مُلک من نباشی؟ متوکل عباسی، فرعون بنی العباس، أکفر بنی العباس، همهٔ این‌ها مُردند. متوکل عباسی یک روز امام هادی علیه السلام را آورد روی تَلی که از توبره‌های اسب‌ها خاک آن را جمع کرده بود و با حضرت هادی علیه السلام دو نفری ایستادند، به لشکر خود گفت رژه بروید، آن‌ها هم رژه رفتند، دید امام هادی علیه السلام اهمیت نمی‌دهد، چون باید رنگ او بپرد، خیلی بترسد. گفت: می‌دانی چرا این‌ها را در مقابل تو رژه دادم؟ حضرت هادی علیه السلام فرمود: برای چه؟ گفت: برای اینکه بدانی من چقدر قدرتمند هستم و به فکر خلافت نیفتی. حضرت فرمود: می‌خواهی لشکر من را هم ببینی؟ گفت: شما لشکر دارید؟ حضرت فرمود: بله گفت: بفرمایید. حضرت یک اشاره به آسمان کرد از مغرب تا به مشرق عالم ملائکه ایستاده بودند در فرمان امام هادی علیه السلام که یک نفر آن‌ها کافی بود تا متوکل و تمام زندگی متوکل را از بین ببرد، افتاد به دست و پای امام علیه السلام. حضرت فرمود: برو، این بازی نیست.

به خدا قسم اولیا خدا در مقابل اهل دنیا مثل این می‌مانند که یک انسان بزرگی می‌بیند یک بچه‌ای کنار کوچه بول کرده است، یک مُشت گِل درست کرده است، یک خانه ساخته است و دارد با آن بازی می‌کند، بعد هم ناراحت می‌شود که تو به این خانه‌ای که من ساختم طمع داری! برو، ما به تو طمع نداریم، برای خود تو باشد، آن خانه به درد خود تو می‌خورد، مثل همین است، ائمۀاطهار علیهم السلام آمدند به تو بگویند که تو دنبال این خانه‌ها نباش، این اصلاً نجس است، آن را رها کن و برو. می‌گوید نه این حریص نسبت به مال و منال است ولذا بزرگ‌ترین کاری که می‌خواهند بکنند می‌گویند باشد، شما را هم ما یک قدری در این خانه شریک می‌کنیم، دیگر ما را اذیت نکنید.

 

چگونگی پخش شدن سادات در ایران

 شب شهادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام است، در زمان هارون و مأمون قدرت بنی العباس خیلی به اوج رسید در مقابل آنها بنی هاشم بودند، تنها وقتی که حضرت رضا علیه السلام در این سرزمین بود چهار هزار از بنی هاشم و از سادات با حضرت احمد بن موسی شاهچراغ آمدند که به حضرت رضا علیه السلام ملحق بشوند و ریشهٔ بنی العباس را بکَنند که در قسمت شیراز جلوی آن‌ها را گرفتند و چون حضرت احمد بن موسی شاهچراغ فرمانده سادات بود به آن‌ها فرمود که پخش بشوید در شهرهای ایران و عملاً خود را به مردم نشان بدهید و تخم تشیّع را در ایران بکارید و محبت خاندان عصمت علیهم السلام را در دل‌های مردم زیاد کنید و این امامزاده‌هایی که در کوه و دشت و همه جا می‌بینید پخش هستند غالباً تاریخشان به آن‌جا می‌رسد. در زمان حضرت رضا علیه السلام وضع به گونه‌ای بود که از طرفی مأمون با برادر خود امین اختلاف داشت و از طرف دیگر اراضی خراسان و ایران محبوبیتی از خاندان عصمت علیهم السلام دیده بودند لذا مأمون برای {حفظ} خلافت می‌خواست به حضرت رضا بگوید تو هم بیا با ما شریک باش که این افرادی که به تو علاقه دارند سر بلند نکنند، سادات هم سر بلند نکنند لذا حضرت رضا را در خراسان آورد و تحمیل کرد که او ولیعهدش باشد، حضرت هم با او شرط کرد که من در هیچ کاری نسبت به امور سیاسی دخالت نخواهم کرد، او هم از خدا خواسته قبول کرد، زیرا او فقط همین اندازه می‌خواست که حضرت رضا این‌جا باشد.

 

محبت ایرانی‌ها به اهل بیت

خدای تعالی به ما ایرانیها لطفی کرده است که ما را در سرزمینی قرار داده است که از هزار و دویست، سیصد سال قبل محبت خاندان عصمت در آن بحمدالله به طور وفور بوده است و مأمن فرزندان پیغمبر بوده است. شما یقین بدانید هر یک از این سادات که کشته شدند به وسیلهٔ همان عُمال بنی العباس کشته شدند وإلّا مردم ایران خیلی به این‌ها محبت می‌کردند. در سه تا شهر حتی عُمال بنی العباس جرأت نداشتند به سادات آن‌جا جسارت کنند، یکی شهر قم بود که حرم اهل بیت بود، یعنی حریمی برای اهل بیت قائل بودند، احترامی قائل بودند، یکی هم کاشان بود و یکی هم آوه که همان ساوه است، ظاهراً این قسمت در تحت نظر شیعیان خالص بود که در تاریخ قم نوشته است از روزی که قم شهر شد یک خانوادهٔ سنّی تا به حال آن‌جا زندگی نکرده است، خیلی عجیب است، شهری است حرم خاندان عصمت. امام علیه السلام می‌فرماید که برای پیغمبر یک حرمی است که آن مدینه است و برای علی بن ابیطالب علیه السلام حرمی است که آن کوفه است و برای ما خاندان عصمت حرمی است و آن قم است، قم چنین شهری است. بقیهٔ شهرهای ایران هم در عین اینکه بنی العباس نفوذ داشتند ولی در عین حال مردم نسبت به سادات خیلی احترام می‌کردند. من در همین کتاب «انوار زهرا سلام الله علیها» قضایای زیادی در این باره نقل کرده‌ام و محدودهٔ این خراسان را هم فکر نکنید همین قسمت است، نه تا بلخ وبخارا و آن قسمت‌ها جزء خراسان بود و در همه جا شیعیان بودند که حتی نسبت به سادات، نسبت به شیعیان خیلی محبت می‌کردند.

 نشانه‌هایی که از محبت مردم ایران دربارهٔ حضرت رضا علیه السلام در تاریخ نقل شده است یکی این است که حضرت از مدینه حرکت کردند و به طرف طوس می‌آیند، در قسمت‌های عراق و قبل از عراق هیچ برنامه‌ای در تاریخ نقل نشده است که مثلاً مردم استقبالی کرده باشند، احترامی کرده باشند، از آن‌جا به بعد دیگر هرچه نزدیک‌تر به خراسان می‌شود استقبال مردم بیشتر می‌شود تا جایی که وقتی حضرت به نیشابور می‌رسند، حالا ببینید شهر نیشابور چه شهری بوده است، از شهرهای بسیار پُرجمعیت و قدیمی بوده است که می‌گویند ده هزار قلمدان طلا و نقره جمع شده بود که این روایت را که حدیث سلسلة الذهب است بنویسند، حالا بقیهٔ آن چه خبر بوده است و چقدر جمعیت جمع شده بود، شما حساب بکنید در آن زمان شاید صدهزار جمعیت جمع شده بودند برای استقبال از علی بن موسی الرضا علیه الصلاة و السلام.

 

حدیث سلسله الذهب

حضرت وارد شده است، ظاهراً بنای توقفی هم در نیشابور نداشتند و در چهار فرسخی نیشابور ظاهراً یک توقف کوتاهی داشتند و لابد در منزل‌های مختلف توقف می‌کردند. وقتی که به نیشابور رسیدند مردم نیشابور گفتند آقا یک روایت ما می‌خواهیم، خیلی مردم زرنگی بودند، ببینید اینکه می‌گویند یک روایت نقل کن که از آباء خود شنیده باشی و آن‌ها از پیغمبر، این‌طور روایتی می‌خواهیم، ببینید این نه به خاطر این است که به حضرت رضا اعتماد نداشتند، اگر اعتماد نداشتند که روایت او را قبول نمی‌کردند، می‌خواهند در این روایت نام خود حضرت رضا که هست نام پدر او هم باشد، از زبان جدّ او هم رسیده باشد، از زبان حضرت باقر هم باشد، از زبان حضرت سجاد هم باشد، از زبان حضرت سیدالشهداء هم باشد، حدیث را سلسلةالذهب نامیدند، یعنی سلسلهٔ سند این روایت از طلا است، حضرت هم به قول ما آن را چرب‌تر کرد، آن‌ها از حضرت رسول اکرم یک حدیث خواستند که بیان بشود ولی حضرت برد این حدیث را از پیغمبر رد کرد و به جبرئیل رساند و جبرئیل به لوح و قلم خدای تعالی رساند. حالا که شما می‌گویید از پیغمبر ما از خدا برای شما می‌گوییم، این روایت در تمام کتب شیعه و سنّی نوشته شده است، حدیثی است با سند… چون ده هزار نفر تنها با آن قلمدان‌ها نوشتند، سند زیادی دارد.

چه فرمود؟ فرمود که من از پدر خود موسی بن جعفر شنیدم، پدر من فرمود که من از پدر خود امام صادق شنیدم، امام صادق فرمود که من از پدر خود امام باقر شنیدم، امام باقر فرمود که من از پدر خود امام سجاد شنیدم، امام سجاد فرمود که من از پدر خود سیدالشهداء شنیدم که سیدالشهداء فرمود من از پدر خود علی بن ابیطالب شنیدم و علی بن ابیطالب فرمود من از پیغمبر اکرم شنیدم و پیغمبر فرمود من از جبرئیل شنیدم، جبرئیل هم فرمود که من از خدا وحی آورده‌ام که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی»[17] کلمهٔ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» انسان به زبان و قلب اگر گفت، این حصار محکمی است «فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ عَذَابِی» هرکس در این حصار وارد شد از عذاب خدا محفوظ است، در امان است. کار آسانی هم هست و خیلی راحت می‌گوییم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» حضرت فرمود… «مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ» ناقه یک حرکتی کرد، این به خاطر این بود که مردم اهمیت موضوع را بفهمند، چون اگر ردیف می‌گفت معمولی بود، ناقهٔ حضرت یک حرکتی کرد بعد باز نگه داشت، مردم را دومرتبه اعلان توجه داد «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» فکر نکنید هر کس «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفت درست است، نه باید از ما خاندان عصمت توحید را یاد بگیرد وإلّا آن کسی هم که می‌گوید فرعون خدا هست او هم می‌گوید «لا إله إلّا فرعون» یکی هم بیشتر نیست، یک فرعون است و او را می‌پرستد، آن کسانی هم که بت‌های دیگر را می‌پرستند همین‌طور هستند.

من در بنارس یک محلی را دیدم یک صحن با 22 تا گنبد طلا داشت، زیر هر گنبد طلایی 30 تا بت بود و این‌ها می‌پرستیدند، بت‌های عجیب و غریب که اگر بعضی از آن‌ها را در خواب ببینید می‌ترسید و از خواب می‌پرید. هر کسی در تصور خود یک خدایی درست کرده است و آن کسی هم که خورشیدپرست است می‌گوید «لا إله إلّا الشمس» اما شرط آن این است که صفات و خصوصیات خدا را از خاندان عصمت یاد بگیریم لذا حضرت فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» از من یاد بگیرید، معلم خداشناسی من هستم «بِنَا عُرِفَ اللَّهُ»[18] به وسیلهٔ ما خدا شناخته می‌شود، ماها باید راهنمای شما باشیم «لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ»[19] اگر ما نبودیم خدا عبادت نمی‌شد «لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّهُ»[20] اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی‌شد و خدا بندگی نمی‌شد «سبحنا و سبحت الملائکة»[21] شما که سهل هستید، وقتی ما تسبیح کردیم ملائکه هم تسبیح کردند، وقتی ما «لا إله إلّا الله» گفتیم آن‌ها هم «لا إله إلّا الله» گفتند.

خواهش دوم مردم نیشابور زمانی مطرح شد که حضرت در محمل نشسته بود، آن زمان‌ها روی شتر یک اتاقچه‌ای درست می‌کردند و پرده‌ای هم جلوی آن می‌انداختند، محملی بود تا از سرما و گرما محفوظ باشند، حضرت رضا را آن‌جا نشانده بودند، {مردم نیشابور گفتند} آقا خواهش دوم ما این است که ما جمال زیبای شما را ببینیم، من نمی‌دانم امام زمان ما آیا خواهش ما را هم امشب قبول می‌کنند؟ «السلام علیک یا وارث علی بن موسی الرضا» من گریهٔ بعضی از دوستان را می‌دانم چیست، وقتی که حضرت پردهٔ محمل را عقب زد جمال زیبای ایشان مثل خورشید در افق سیطره انداخت و نور انداخت مردم نگاه کردند، در تاریخ دارد که جمعیت‌هایی از جمال زیبای امام زمان خود و از خوشحالی غش کردند و روی زمین افتادند. این محبت مردم به خاندان عصمت بود، در هیچ کجا نداریم که یکی از ائمه این‌طور باشند، إن‌شاءالله ما هم نسبت به امام زمان خود این‌طور باشیم. حضرت حرکت کردند آمدند

 

مطالبی درباره قدمگاه

خود من یک خوابی دیدم راجع به این قدمگاه، بد نیست شب شهادت حضرت رضا علیه السلام عرض کنم، ما یک وقتی نسبت به این قدمگاه زیاد توجه نداشتم، البته من به زیارت می‌رفتم، همان روز آن‌جا زیارت رفته بودم، بعد یک خوابی دیدم، خود من احتمال می‌دهم که این خواب درست باشد، دیدم که یک قافله‌ای دارد می‌آید، معلوم است که حضرت رضا علیه السلام دارند تشریف می‌آورند و این محل هم یک دِهی است و جمعیت دِه هم برای استقبال آمدند، حضرت این‌جا تشریف آوردند، این‌جا یک چشمه‌ای بود که الآن هم آن چشمه هست و کنار این چشمه یک سنگی بود حضرت رفتند روی سنگ ایستادند که پاهای خود را از این چشمه بشویند، چون راه است، به هر حال گرد و غباری بود. یک پیرمردی که بزرگتر آن دِه بود آمد و اجازه گرفت که پای حضرت را بشوید و آب ریخت و پای حضرت را شست، بعد هم آن سنگ را برداشت و به منزل برد به خاطر اینکه این افتخار را حضرت رضا علیه السلام به او دادند و این‌طور به نظر من می‌آمد که بعدها آن جای پا را روی آن سنگ کَند که این از بین نرود و همیشه بماند و بدانند حضرت رضا علیه السلام یک روزی پای خود را روی این سنگ گذاشته است، من این‌طور توجیه شدم، خود من همان جا رفتم زیارت این قدمگاه و اگر هر کدام از آقایان با ماشین آمدند و آن‌جا می‌روند خود این هم یک عرض ادبی است و اظهار ارادتی است و بد نیست زیارت این سنگ پا.

 البته فکر نکنید مسلمان‌ها این مساله را قبول ندارند، نه اگر مکه رفته باشید جای پای حضرت ابراهیم را در روی آن سنگ در مقام ابراهیم همه زیارت می‌کنند، آن خیلی جالب‌تر از این نیست، این هم مثل آن است و آن هم مثل این است.

 

روضه امام رضا علیه السلام

از این‌جا می‌خواهم دیگر حال عزا به خود بگیریم، من فقط نقل تاریخ می‌کنم، آنچه را هم که مسلّم است عرض می‌کنم، حالا دیگر به حواشی آن زیاد نمی‌خواهم بپردازم «السلام علی الإمام رئوف» سلام بر امام مهربان، به امام جواد علیه السلام عرض کردند: آقا چرا پدر شما را رضا گفتند؟ حضرت فرمود: به خاطر اینکه دوست و دشمن از او راضی بودند. به قدری علی بن موسی الرضا علیه السلام مهربان است. در تاریخ نقل شده است که وقتی حضرت رضا علیه السلام تشریف آوردند در خانه به اباصلت گفتند درها را ببند، بعضی می‌گویند به خاطر اینکه حضرت می‌خواست بگوید من غریب هستم و کسی به دیدن من نمی‌آید ولی نه این‌طور نبود، آن مردمی که چند هزار نفر از آن‌ها…، حتی خانم‌ها به خاطر اینکه ممکن بود شوهرهای آن‌ها اجازه ندهند مهریه‌های خود را بخشیدند و به تشییع جنازهٔ حضرت رضا علیه السلام آمدند، آن‌ها این‌طور نبودند که اگر بشنوند علی بن موسی الرضا علیه السلام مریض است به عیادت او نیایند، من فکر می‌کنم که حضرت این‌طوری فکر می‌کرد که طبعاً سران مملکت به عیادت می‌آیند، حضرت به این‌ها بگوید من را مأمون مسموم کرده است این خلاف آن آقایی و مهربانی و آن معنای رضا بودن او و اینکه دوست و دشمن از او راضی بودند هست، لذا فرمود درها را بندد تا کسی نیاید، مردم هم که اطلاع نداشتند از کسالت علی بن موسی الرضا علیه السلام. اول ظهر شده است حضرت «یتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ» مثل مارگزیده به خود می‌پیچد، غلامان زیادی هستند که این‌ها نگران حال علی بن موسی الرضا علیه السلام هستند، غذا نخوردند، حضرت فرمود سفره بیندازند، سفره انداختند، امام است، خود را کنترل کرد و سر سفره نشست تا غلامان غذا بخورند، وقتی این‌ها غذا خوردند، شاید خوشحال هم بودند که الحمدلله حال آقا یک مقداری بهتر است، غذای خود را خوردند، حضرت فرمود دیگر حالا درها را بندد. در تاریخ دارد که در میان حجره مثل مارگزیده به خود می‌پیچد، اباصلت می‌گوید من ایستاده بودم، نگران حال علی بن موسی الرضا علیه السلام بودم، درها هم بسته بود در آن قسمتی که من بودم، چون بعید نیست که منزل مثلاً قسمت‌های مختلفی داشته است، آن قسمتی که مخصوص علی بن موسی الرضا علیه السلام بوده است و اتاق مخصوص علی بن موسی الرضا علیه السلام بود درهای آن قسمت بسته بود، من هم ایستاده بودم، یک وقت دیدم یک جوانی شبیه‌ترین مردم به علی بن موسی الرضا علیه السلام وارد منزل شد، من او را نمی‌شناختم، چون اباصلت مربوط به اهل این حدود بود و امام جواد علیه السلام را ندیده بود، گفتم آقاجان شما از کجا وارد شدید من که درها را بسته بودم؟ فرمود: آن خدایی که من را به یک چشم برهم زدن از مدینه به طوس آورده است می‌تواند از در بسته هم وارد کند، می‌گوید دانستم امام جواد علیه السلام است، وارد حجره شد، وقتی چشم علی بن موسی الرضا علیه السلام به جمال جواد خود افتاد از جا برخاست او را در بغل گرفت و این دو آن‌چنان گریه کردند و زاری کردند تا «غُشیَ علیهما» هر دو بی‌حال شدند، من یک چند دقیقه‌ای ایستادم، یک وقت دیدم امام جواد علیه السلام از میان حجره بیرون آمد به من رو کرد و فرمود: اباصلت پدر من از دار دنیا رفت.

حالا چراغ‌ها را خاموش کنیم و رو به قبله بنشینیم و تسلیتی به آقای خود حجة بن الحسن علیه السلام عرض کنیم. شب شهادت حضرت رضا علیه السلام است. شب آخر ماه صفر است، دو ماه عزاداری کردیم، فرداشب هم شب شهادت امام عسکری علیه السلام پدر حجة بن الحسن علیه السلام است إن‌شاءالله عزاداری می‌کنیم. امشب برای علی بن موسی الرضا علیه السلام عزاداری می‌کنیم، از این بهتر نمی‌شود شب شهادت علی بن موسی الرضا علیه السلام در مشهد کنار قبر علی بن موسی الرضا علیه السلام، به خدا قسم 250 میلیون شیعهٔ دنیا الآن آرزو داشتند جای شما بودند و در کنار قبر علی بن موسی الرضا علیه السلام بودند و این توفیق را پروردگار به شما داده است. خدایا تو را شکر می‌کنیم، حجة بن الحسن از شما تشکر می‌کنیم آقا. امام جواد وقتی وارد حجره می‌شود چشم پدر به جمال جوان خود می‌افتد بلند می‌شود او را در بغل می‌گیرد، اشک می‌ریزد تا جایی که حال ضعف به آن‌ها دست می‌دهد. نمی‌دانم چه حالی داشت حسین بن علی علیه السلام وقتی که آمد بالین علی اکبر، جوان خود را دید که روی زمین افتاده است، فرق تا طاق ابرو شکافته شده است، از دل صدا زد جوان من علی. برنامهٔ سیدالشهداء این بود… آقایان اینکه روضهٔ سیدالشهداء و کربلا را می‌خوانیم این توصیهٔ خود علی بن موسی الرضا علیه السلام به پسر شبیب است، فرمود: «یا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کنْتَ بَاکیاً لِشَی‌ءٍ فَابْک لِلْحُسَینِ»[22] اگر خواستی به چیزی گریه کنی بر جدّ غریب من حسین بن علی علیه السلام گریه کن. برنامهٔ سیدالشهداء علیه السلام این بود که خود ایشان بدن شهدا را به طرف خیمهٔ دارالحرب می‌برد ولی…

[1]. بحار الأنوار، ج ‌99، ص 132.

[2]. سوره نور، آیه 35.

[3]. سوره رحمن، آیه 33.

[4]. سوره لقمان، آیه 20.

[5]. سوره ابراهیم، آیه 33.

[6]. بحار الأنوار، ج ‌11، ص 174.

[7]. الکافی، ج ‌3، ص 347.

[8]. سوره بقره، آیه 96.

[9]. سوره رعد، آیه 28.

[10]. سوره نبأ، آیه 9.

[11]. سوره بقره، آیه 238.

[12]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 688.

[13]. سوره بقره، آیه 273.

[14]. الکافی، ج ‌3، ص 770.

[15]. سوره همزه، آیه 2.

[16]. سوره همزه، آیه 3.

[17]. بحار الأنوار، ج ‌3، ص 7.

[18]. الکافی، ج ‌1، ص 145.

[19]. الکافی، ج ‌1، ص 193.

[20]. بحار الأنوار، ج ‌25، ص 5.

[21]. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئی)، ج ‌14، ص 95.

[22]. بحار الأنوار، ج ‌44، ص 286.

 

لینک صوت 

شب ۲۸ صفر ۱۴۰۹ قمری – مرض حب دنیا و راه درمان آن

حب دنیا یکی از امراض خطرناک روحی

یکی از امراض خطرناک که بر روح انسان خیلی اثر بد دارد و بسیار باید اهمیت داده شود، محبّت به دنیا است. این را دیگر زیاد شنیده‌اید. محبّت دنیا این است که انسان دلبستگی زیادی به دنیا داشته باشد. به مال دنیا علاقه داشته باشد و به تمام شئون دنیا علاقه داشته باشد.

درباره این موضوع مایلم چند تا از روایات را بخوانم تا معنی واقعی حبّ دنیا را شرح بدهم و بعد هم راه علاج این مرض خطرناک را عرض کنم. این روایت که معروف هم هست و شاید اکثر شما حفظ باشید و در کتب مختلف، هم کتب اخلاقی سنّی و هم شیعه این روایت را نقل کردند. از امام صادق علیه السلام که فرمودند: «حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ»[1] سر تمام بدی‌ها محبت دنیا است.

امراض روحی مثل امراض بدنی است

امراض روحی را باید مثل امراض بدنی تقریباً تصوّر کرد، گاهی می‌شود یک مرض ممکن است که نمودارهای مختلفی در بدن داشته باشد همین‌طور هم می‌شود یک مرض کلی در روح انسان هست که ظواهر و امراض مختلفی در انسان به وجود می‌آورد. مثلاً انسان ممکن است مبتلا به معده درد باشد و سرش، دستش، دلش هم درد بگیرد، قلبش هم درد بگیرد، همین‌طور گاهی یک مرض روحی باعث می‌شود که امراض روحی دیگری ایجاد بشود. مثلاً حبّ دنیا سبب طمع، حرص، خیانت و دزدی و دروغ می‌شود.

امراض روحی مثل امراض بدنی است. در امراض بدنی گفته‌اند: مثلاً «المعدة بیت کل داء»[2]. معده خانهٔ تمام دردهاست. اگر معده را خالی نگه‌دارید خیلی از امراض رفع می‌شود و اگر امتناع داشته باشید خیلی از امراض به وجود می‌آید در مورد امراض روحی حبّ دنیا همین‌طور هست. اگر انسان محبت دنیا را داشته باشد خیلی از امراض در روحش به وجود می‌آید و اگر حبّ دنیا را نداشته باشد خیلی از امراض رفع می‌شود و لذا در این روایت و روایات مختلفی این مضمون از ائمه اطهار علیهم السلام گفته شده که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل است که فرمودند: حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ.

گناه زیاد، به خاطر محبت دنیاست

سلمان فارسی نقل می‌کند که پیغمبر اکرم فرمودند: حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ این در سندهای مختلفی نقل شده و باز امام صادق علیه السلام فرمود: که حضرت عیسی فرموده: «قَسْوَةُ الْقَلْبِ مِنْ جَفْوَةِ الْعُیونِ وَ جَفْوَةُ الْعُیونِ مِنْ کثْرَةِ الذُّنُوبِ وَ کثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا وَ حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَة»[3] معنایش این است که قساوت قلب در اثر خشکی چشم است. البته اینجا باید جمله‌ای را تذکر بدهم که اشکی که اینجا می‌گویند، خیلی‌ها هستند که قساوت قلب دارند ولی اشکشان هم می‌آید و خیلی‌ها هم قساوت قلب ندارند ولی از چشمشان اشک نمی‌آید. در حقیقت در مقابل مظلوم اگر انسان دلش شکست و عواطفش تحریک شد، این قساوت ندارد و اگر ظلمی‌که به مظلوم می‌شود هیچ اثری در انسان نکرد و بی‌تفاوت از کنارش گذشت این قساوت قلب دارد. حالا در مسئلهٔ قساوت قلب که یکی از امراض روحی است یک شب دیگر در موردش صحبت می‌کنم ولی حالا می‌خواستم این خشکی چشم را که در اینجا گفته شده را توضیح بدهم که منظور اشک نیست. حالا خیلی‌ها هم هستند که بی‌جهت گریه می‌کنند که به قول یکی از دانشمندان فرمود که آن زمانی که برادران حضرت یوسف آمدند و گریه دروغی پیش پدرشان کردند، اعتبار گریه از بین رفت. چون گریه وقتی اعتبار دارد که از قلب باشد و از ناراحتی باطن و حزن باشد والاّ با یک مقدار پیاز خورد کردن انسان اشکش جاری می‌شود.

بعد فرمود: خشکی چشم مربوط به کثرت گناه است. «وَ کثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا»، این جمله‌ای که می‌خواستم از این روایت عرض کنم این است که گناه زیاد کردن به خاطر حبّ دنیا است. اگر انسان محبتّ دنیا را داشته باشد گناه زیاد می‌کند «حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ» باز از زبان حضرت عیسی هم این کلام آمده که محبّت دنیا سرِ تمام بدی‌ها و خطاها است.

محبت دنیا و خدا، در یک دل جمع نمی‌شود

خدای تعالی به حضرت داود وحی کرد: «إِنْ کنْتَ تُحِبُّنِی فَأَخْرِجْ حُبَ الدُّنْیا مِنْ قَلْبِک»[4]. اگر مرا دوست داری محبّت دنیا را از قلبت بیرون کن «فَإِنَّ حُبی‌وَ حُبَّهَا لَا یجْتَمِعَانِ فِی قَلْبٍ»[5]. محبّت خدا و محبّت دنیا هر دو با هم در یک دل جا نمی‌گیرد و یک جا جمع نمی‌شود.

روایاتی در مذمّت محبت دنیا

روایت دیگر از علی بن ابیطالب علیه السلام است که می‌فرماید: «اعظم الخطایا حب الدنیا» بدترین و عظیم‌ترین خطاها محبت دنیاست.

و باز علی ابن ابیطالب فرموده: «حب الدنیا رأس الفتن و اصل المحن»[6]. محبّت دنیا رأس تمام فتنه‌ها است؛ یعنی تمام فتنه‌ها که در دنیا به وجود می‌آید در اثر محبّت دنیا است و اصل و ریشهٔ تمام محنت‌ها و ناراحتی‌ها است.

باز علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود: «حبّ الدنیا یفسد العقل»[7]. محبت دنیا عقل را فاسد می‌کند. حالا اینها همش شرح دارد. من اجمالاً می‌خواهم مطالبی‌را از روایات برایتان توضیح بدهم. محبّت دنیا عقل را فاسد می‌کند، آن‌هایی که محبت دنیا دارند و محبت دنیا کاملاً بر مغزشان مستولی شده اینها عقل درستی ندارند و قلبشان از شنیدن حکمت کر شده و موجب عقاب دردناکی خواهند بود.

باز علی بن ابیطالب علیه السلام می‌فرماید: «ان کنتم تحبون الله فاخرجوا من قلوبکم حبّ الدنیا»[8]. اگر شما خدا را دوست دارید و محبت به‌خدا دارید؛ حبّ دنیا را از قلوبتان خارج کنید.

و باز حضرت فرمودند: «کیفَ یدَّعِی حُبَ اللَّهِ مَنْ سَکنَ قَلْبَهُ حُبُّ الدُّنْیا»[9]. چطور ادّعا می‌کند محبّت خدا را کسی که در قلبش حبّ دنیا جا گرفته و ساکن شده.

و باز امام صادق علیه السلام فرمودند: در ذیل آیه شریفه «الاّ من آتی الله بقلب سلیم»[10] بعضی از افراد هستند که اینها وقتی که در روز قیامت می‌آیند یا در همین دنیا کسانی هستند که با قلب سلیم، با قلب سالم به نزد خدا می‌آیند. در تفسیر این آیه شریفه امام صادق علیه السلام فرمود: «هُوَ الْقَلْبُ الَّذِی سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا»[11] قلب سالم آن قلبی‌است که از محبت دنیا سالم باشد چون اگر محبّت دنیا از قلب انسان بیرون رفت آن‌جاست که قلب انسان صد در صد سالم است.

باز امام صادق فرمودند: که محبّت دنیا انسان را کور و کر می‌کند. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «مَا مِنْ عَمَلٍ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیتِهِ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیا»[12]. در نزد خدا بعد از شناختن خدا و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام بعد از اینها چیزی بهتر از بغض دنیا و دشمنی با دنیا هیچ چیزی نیست. این‌ها تعدادی از روایات بود که برایتان خواندم. روایات زیاد است. آیات قرآن هم در این ارتباط زیاد است. من یک مقدارش را هم در کتاب در محضر استاد جلد اول آورده‌ام.

معنای محبت دنیا و زهد در دنیا

محبّت دنیا چیست؟ غالباً محبّت دنیا را با دنیا داری و زندگی دنیا اشتباه می‌گیریم! هر چه روایت هست رفته روی محبّت دنیا، روی مسئلهٔ داشتن دنیا نرفته! در انبیا افرادی بودند که آنقدر ثروتمند بودند که قبل و بعد از آنها ثروتمندی مثل آنها نیامد و نخواهد آمد. حضرت سلیمان صریح قرآن است که گفت: خدایا یک ملکی به من بده، یک قدرت و یک ثروتی به من بده که برای احدی قبل از من و بعد از من سزاوار نباشد. حضرت یوسف عزیز مصر است و آن همه عظمت از نظر مالی دارد، حضرت ابراهیم یک فرد ثروتمندی بود که از این کوتاه به آن کوه گوسفندانش قرار گرفته بودند، حضرت خدیجه از ثروتمندترین افراد مکّه بود و همین‌طور خود ائمّه اطهار علیهم السلام این‌ها ثروتمند بودند و بعضی از اولیای خدا دارای ثروتی بودند. انسان داشته باشد و محبتّش را نداشته باشد این فضیلت دارد تا اینکه نداشته باشد و محبّت هم نداشته باشد. این برنامه اسلام است که می‌گوید: محبت نداشته باش ولی ثروت داشته باش؛ یک تربیت خوبی‌انسان را می‌کند؛ یعنی انسان را وادار می‌کند به تلاش و فعالیّت و به کارهای اساسی و از طرفی چون محبّت آنچه که جمع کرده ندارد طبعاً در راه خدا آسان انفاق می‌کند.

ماها اشتباه می‌کنیم. محبّت دنیا را به داشتن دنیا می‌دانیم. اگر یک نفر را فرض کنیم که در گوشهٔ اتاق خانهٔ خیلی محقری یک زیلو انداخته باشد، نان و ماست مختصری بخورد می‌گوییم: عجب آدم زاهد و تارک دنیایی است و حال اینکه چه بسا همین آدم محبتّش به دنیا بیشتر از حضرت سلیمان است و اگر دیدیم یک نفر در خانهٔ مجلّلی زندگی می‌کند و وضع زندگی‌اش خوب است می‌گوییم: این چقدر طالب دنیا است. این اشتباه است. می‌خواهم معنی حبّ دنیا و معنی زهد در دنیا را برایتان عرض کنم.

زهد یعنی بی‌رغبتی به دنیا، یعنی انسان به دنیا بی‌رغبت باشد، روزی که در عالم میثاق به صریح اوائل دعای ندبه از همهٔ انبیا خدای تعالی تعهّد گرفت که باید زهد در دنیا داشته باشید. «و شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیة و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاءَ به فقبلتهم»[13]. معنی این است که خدایا تو با انبیا شرط کردی که در این دنیا زهد بورزند و بی‌رغبت باشند به دنیا؛ و آنها قبول کردند «و علمت منهم الوفاءَ به»؛ و تو می‌دانستی اینها وفا می‌کنند.

با ماها هم شرط کردند و ما هم قبول کردیم منتها ما بی‌وفا بودیم، انبیا با وفا بودند چون می‌دانستی وفا می‌کنند «فقبلتهم» قبولشان کردی «و قرّبتهم» و آنها را نزدیکشان کردی؛ و خلاصه‌اش این که آنها را پیغمبرشان قرار دادی.

این یکی از شرایطی بود که ذات مقدّس پروردگار با انبیا داشته. آن وقت اگر دنیا داشتن خلاف زهد بود باید بگوییم که حضرت سلیمان تخلف کرده! حضرت یوسف تخلّف کرده در حالی که خدای تعالی بعد از هزارها سال همین انبیا را با همان خصوصیّات در قرآن مدح می‌کند و می‌فرماید: «وَ کَانَ رَسُولاً نَبِیا»[14]. این‌ها نبی‌بودند، پیغمبر بودند و ما قبولشان داریم و دوستشان داریم.

معروف است که یک درویشی شنیده بود که یک مرد بزرگواری در اصفهان هست به نام علّامه مجلسی رحمة الله علیه- ایشان یکی از بزرگان شیعه است، ایشان شخصی است که حقّی به گردن شیعه دارد. شاید بعد از ائمّه اطهار علیهم السلام از همه بیشتر حق به گردن شیعه دارد؛ و یکی از مراجع قم می‌گفت: من در عالم رؤیا دیدم که قیامت برپاست و واقعاً این رویای صادقه است و دربارهٔ علّامه مجلسی باید انسان یک چنین اعتقادی داشته باشد.

دیدم که مراجع تقلید همه صف بستند و منتظر هستند که به حسابشان رسیدگی شود و وارد بهشت بشوند ایشان هم از مراجع تقلید بود و در صف بود. می‌گوید من سرکشیدم تا ببینم که چرا صف معطّل شده؟ دیدم که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نشسته‌اند کنار پیامبر اکرم یک پیرمرد روحانی نشسته و بعضی از مراجع که کارشان گیر دارد، این پیر مرد که پهلوی پیامبر نشسته واسطه می‌شود و شفاعت می‌کند و آنها را رد می‌کند و می‌روند به بهشت. گفتم که خب ما اسم این آقا را بلد باشیم اگر کار من گیر کرد اسم این آقا را ببرم. در ضمن این را هم بلد باشید یه جاهایی که کارتان گیر کرد اگر اسم صاحب کار را آن کسی که در رأس کار است بلد باشید در پیشرفت کارتان موثّر است. من از جلویی پرسیدم: آن پیرمرد کیست؟ گفت: علاّمه مجلسی. گفتم: الحمدالله شناختمشان ما خیلی به ایشان ارادت داشتیم. نوبت به ما رسید اتفاقاً یک گیری هم کار ما داشت و گفتیم: آقای مجلسی ما از ارادتمندان شما هستیم، کتاب‌های شما را خوانده‌ایم و اینها. خلاصه ما را رد کردند.

مجلسی یک همچین فردی است. وزین است، بزرگوار است واقعاً اگر رفتید اصفهان ان‌شاءالله حتماً به سر قبر ایشان بروید و زیارت کنید. قبر ایشان کنار مسجد جامع اصفهان است و از مزارش مردم حاجت می‌گیرند- درویش شنیده بود که علّامه مجلسی مرد بسیار بزرگ و زاهدی است، از شهر خودش حالا هر جا بود حرکت کرد و وارد اصفهان شد و پرسید: منزل علّامه مجلسی کجا است؟ نشانش دادند. وقتی رسید به خانهٔ علّامه مجلسی با منزل خیلی مفصّلی روبه‌رو شد! خب چه کسی کتاب بحارالآنوار را نوشته؟ بحارالآنوار یکی از ده‌ها کتاب مرحوم مجلسی است. امروزه بحارالآنوار صد و ده جلد شده و بزرگترین کار یک روحانی این است که بتواند یک دوره کتاب بحارالآنوار را بررسی کند و بخواند. طبیعی است که یک عده از شاگردان ایشان اطرافشان باشند و با ایشان زندگی کنند، خدمتگذارانی داشته باشد، اتاق‌های متعدّدی می‌خواهد- این درویش وقتی وارد شد از همان اوّل پشیمان شد گفت: چرا من آمدم؟ ما شنیدیم این مرد زاهد است؛ اهل الله است؛ از اولیای خدا است خب حالا آمده پیش علامه نشسته و عرض ارادتی کرده و خب یک دو یا سه روزی اینجا باشم و بنشینم و چند روزی با او باشم ببینم ایشان کیست چیست چطور است؟ زود قضاوت نکنم.

طبعاً بزرگان متوجه اهداف اشخاص می‌شوند. یک روز مرحوم مجلسی صبح زود گفت: پاشو یک مقدار راه برویم. با هم از شهر اصفهان خارج شدند. آن درویش دید علّامه همین‌طوری دارد می‌رود. گفت: کجا می‌رویم؟ علّامه گفت: می‌خواهیم- تعبیر من این است- که مثلاً مثل اصحاب کهف برویم در یکی ازغارها زندگی کنیم. از این به بعد زاهد واقعی بشویم. ایشان گفت: خب اگر قرار بود به همچین مسافرتی برویم و دیگر بر نگردیم چرا نگفتید تا من کشکولم را بردارم؟ کشکولم جا مانده! علّامه مجلسی گفت: تو دلت به کشکولت بند است امّا من دلم به آن ساختمان، زندگی و آن خانه مرفّه بند نیست.

معنی زهد این است. رغبتی به دنیا نداشته باشید. الآن حضرت عزرائیل سلام الله علیه تشریف بیاورند بگویند که برویم؟ سریع بگوید برویم.

دنیا انسان را گول می‌زند

بزرگ‌ترین نعمت این است که انسان از خانه غرور پهلو خالی کند. تمام این دنیا گول است، خدا می‌داند انسان گاهی با یک دانشمند روحی که می‌نشینید و صحبت می‌کند، می‌بیند باز یک گوشه‌اش دل بستگی به دنیا دارد.

این دنیا انسان را گول می‌زند. وسایل زندگی گول می‌زند، پولش، شخصیتش، ریاستش، احترامات مردم انسان را گول می‌زند. همه چیزش انسان راگول می‌زند اصلاً دنیا دار گول خوردن و گول زدن است. جایی است که همهٔ در و دیوارش می‌خواهند انسان را از حقیقت و از معنویت باز بدارد. یک همچین جایی است. این را می‌گویند دارالغرور.

خدایا به ماعنایت کن که ما به آن خانه همیشگی برگردیم برویم به طرفش «وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ»[15] آمادگی برای مرگ «قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت» قبل ازاینکه مرگ برسد. آقا آماده‌ای؟ بله.

دیدید بعضی‌ها چمدانشان را بستند و هر کاری هم داشتند انجام داده‌اند و بلیط‌شان دردستشان است اما هواپیمایشان تأخیر کرده؟ چه حالی دارند؟ تا در بلندگوی فرودگاه می‌گویند که پرواز شماره فلان سوار بشوند همچین بی‌اختیار مثل فنر می‌پرند. یک همچین حالتی. «استعداد للموت» اینجوری باید باشد. انسان باید مثل کسی که منتظر است انتظار داشته باشد. این‌طور حالتی داشته باشید، دنیا زندان است. این در روایت هم هست. من که این حرفها را می‌زنم شما از دنیا خیلی بدتان نیاید. دنیا را اگر از راه صحیحش وارد بشوید می‌شود هم خیلی در دنیا ماند و هم خیلی از دنیا استفاده کرد و باید هم انسان این‌طوری به دنیا محبت داشته باشد.

اگر سه قسمت کتاب عالم عجیب ارواح را نگاه کنید تا حدّی روح معلوم می‌شود که چه موجودی است. روح یک موجودی است که به یک چشم به هم زدن میلیاردها کیلومتر نوری، میلیاردها سال نوری را سیر و حرکت می‌کند.

یکی از دانشمندان خارجی می‌گفت: من وقتی مُردم به یک چشم به هم زدن رفتم به یکی از کرات بالا، از آنجا وطنم را نگاه می‌کردم دیدم من در سن یک سالگی در بغل مادرم هستم. خب این سؤال انگیز است! چطور می‌شود یک همچین چیزی؟ آن دانشمند در جواب گفته: نور در هر ثانیه‌ای سیصد هزار کیلومتر حرکت می‌کند. آن وقتی که من در بغل مادرم بودم هفتاد سال نورِ زمین طول کشیده تا به آن کره رسیده و من هفتاد سال قبل کره زمین را می‌دیدم!

روح اینقدر قوی است و هر چیزی لطافتش بیشتر باشد سرعتش بیشتر است. مثلاً هوا لطافتش کمتراز نور است می‌بینید که امواج هوا دیرتر به انسان می‌رسد تا سرعت نور. نور سریع‌تر می‌آید.

روح انسان آنقدر قوی است که با یک چشم به هم زدن ممکن است تمام افلاک را بچرخد! آن وقت آن را کرده‌اند در قالبی که اگر از ده تا پله بخواهد بالا برود به نفس نفس می‌افتد. این نفس نفس زدن مربوط به بدن است. والاّ روح نفس نفس ندارد.

دنیا زندان مؤمن است

دنیا زندان مؤمن است. در تخلیه‌های روح یا در خوابها، می‌بینیم مثلاً درکربلا داریم زیارت می‌کنیم یکی که به ما دست می‌زند و بیدار می‌شویم. این چطور است؟ مگر روح آنجا نیست؟ البته یک شواهد صدقی دارد که آنجا هست. روح سرعت سیرش این‌طوری است که فوراً منتقل می‌شود به بدن. به هر حال دنیا برای مؤمن زندان است آن هم زندان تک سلولی با اعمال شاقّه.

ان شاالله که هیچ کسی زندان نرفته باشد ولی آنهایی که رفته‌اند می‌دانند که تا اسم انسان را می‌خوانند احتمال می‌دهد که می‌خواهند آزادش کنند مخصوصاً که پرونده‌اش خیلی سنگین نباشد و الا ممکن است احتمال اعدام داشته باشد. تا می‌گویند اسبابت راجمع کن، آنچنان با سرعت وسایلش را جمع می‌کند که هیچ وقت برای هیچ مسافرتی با این سرعت وسیله جمع نکرده بود. هرچه دارد جمع می‌کند و آنقدر عجله دارد که شاید بعضی از وسائلش را جا بگذارد امّا می‌گوید مهم نیست ما از این زندان نجات پیدا کنیم بقیه‌اش مهم نیست این دنیا این‌طوراست.

ما اگر ماهیّت دنیارا بشناسیم، دنیا بازی است. دنیا لهواست، دنیا ارزش ندارد «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ[16]» آنقدر آیات قرآن و روایات در این باره داریم که حساب ندارد.

لذا اگر یک حالت معنوی خوبی‌با مناجات خدا بتوانید پیدا کنید و نشاطی داشته باشید مثل زمانی که دریک مجلسی عزاداری توسل می‌کنید آن اواخرش که ازدنیا قطع شدید وبه خدا وصل شدید و یک حال نشاطی دارید، حالا این حال نشاط را صدبرابر بیشترش کنید چقدر قیمت دارد؟ این دنیا غفلت محض است، وقتی انسان در آن دنیا واقع می‌شود آن حالت راپیدا می‌کند، یعنی اینجا وقتی امام‌زمان ارواحنافداه را در خواب می‌بینیم اینقدر نشاط داریم. آنجا چهارده معصوم علیهم السلام همه با روی باز منتظرتان هستند، اینجا اگر ما یک مقدار سرما خوردگی داشته باشیم نمی‌توانیم از این میوه‌ها و ازاین نعمت‌ها استفاده کنیم، آنجا دیگر سرماخوردگی نیست و نعمت‌ها و میوه‌ها و متاعی که درآنجا هست قابل مقایسه با این دنیا نیست.

خب حالاشما را بگذارند این وسط هم اینجا را ببینید هم آنجارا ببینید؛ یک لحظه هم حاضر نیستیم اینجا صبرکنیم. همان حالت زندان و منتظر آزادی است که تا به ما بگویند: آقا بیا بیرون. بعضی‌ها با زحمت از این دنیا می‌روند، گاهی با هول و فشار و زحمت می‌روند وبعضی ها هم یک دفعه از این دنیا می‌روند.

در حدیث داریم که «مَوْتُ الْفَجْأَةِ رَاحَةُ الْمُؤْمِنِ[17]». بهترین مرگ برای مؤمن این است که یک دفعه بمیرد. ممکن است از نظر بازماندگان یک مقداری ناراحتی داشته باشد، اما از نظر خودش راحت‌تر است که یک دفعه از دنیا برود. اینهاکه البته در این زندان بهشان سخت می‌گذرد. این‌ها «فراق الاحبه» است همان که امام سجاد علیه السلام فرمود اما برای خودش راحت تراست؛ به هرحال محبت دنیا، حتی من یک کتاب دیدم به نام کتاب «عالم پس از مرگ» مال لئوندنی فرانسوی است، بااینکه او در مسائل معنوی زیاد وارد نیست می‌گوید: تجربه ثابت کرده کسانی که دل بستگی به دنیا دارند، بد جان می‌کنند.

 فکر نکنیم جان کندن این است که دیر بمیرد. یک نفر مثلاً دو هفته افتاده در بستر و دیر می‌میرد، نه! این نیست. بد جان کندن جدا شدن از بدن است از دنیا؛ یعنی اورا ممکن است با سکته یا جلوی توپ ببندندش و فوراً بمیرد. امّا این روح بدن را رها نمی‌کند، به این بدن محبّت دارد و آنجا بهش سخت می‌گذرد، گاهی هم ممکن است یک نفر دو هفته جان کندنش طول بکشد امّا خودش در حال اغماست و چیزی نمی‌فهمد و بعداز دوهفته هم می‌میرد این مسئله‌ای نیست، البتّه ما از دید خودمان قیاس به بدی می‌کنیم. خیال می‌کنیم آنکه شش ماه سرطان بگیرد طبیعی مرده و راحت شد که مرد، اماگرکه ساختمان بالای سرش خراب بشود یامثلا زیرماشین برود و مغزش متلاشی بشود، می‌گوییم خیلی بدمرد! معلوم نیست این بد باشد آن خوب

باید برای خود آنطرف را درنظربگیریم آن یکی یکدفعه مرده و راحت ازبین رفته و این زجرکشیده ومرده.

 

راههای علاج مرض حبّ دنیا

و اما آن چیزی که محبت دنیا را علاج می‌کند، چند چیز است:

1-محبت خدا

یکی محبّت خدا است. هر چقدر محبّت خدا در دل انسان زیادتر باشد به همان مقدار محبّت دنیا از بین می‌رود. در همین روایتی که برایتان خواندم داشت که این دو تا محبّت در یک دل جا نمی‌گیرد. دیو چو بیرون رود فرشته درآید. محبّت دنیا بیرون رفت محبّت خدا می‌آید. محبّت خدا وارد شد محبت دنیا ازبین می‌رود. انسان خدارا دوست داشته باشد محبت خداراپیداکند محبت خداهم حاصل نمی‌شود مگر با معرفت خدا، انسان خدا را بشناسد.

 همیشه محبّت فرع برمعرفت هست؛ یعنی اگر شما دوستتان را بشناسید که دارای چه صفات خوبی‌است، کمالاتی دارد به او محبّت پیدا می‌کنید. اگر او را نشناسید همینطوری معنی ندارد که یک آدم ناشناسی را انسان دوست داشته باشد. خداهم همین‌طور است اگر خدا را بشناسید محبّت به او پیدا می‌کنید.

 وقتی محبّتمان به خدا کامل شد، بدانید که محبّتمان از دنیا کنده شده است. هر کس به دنیا محبّت دارد بدانید که محبّتش به خدا یا کم است یا محبّت ندارد و هرکس که محبت به دنیا ندارد احتمالاً محبت خدادرقلبش باشد.

وقتی عزرائیل برای قبض روح حضرت ابراهیم آمد، حضرت ابراهیم به عزرائیل گفت: برو به خدا بگو: آیا هیچ وقت دیده‌ای دوستی بخواهد دوستش را بمیراند؟ عزرائیل برگشت و به پروردگار عرض کرد که حضرت ابراهیم این‌طوری گفته، خدای تعالی هم فرمود: که به او بگو که آیا دوستی را دیده‌ای که ملاقات دوستش را نخواسته باشد؟ حضرت ابراهیم وقتی این جواب را شنید تسلیم شد.

اگر انسان خدا را بشناسد محبّت خدا دردلش پیدامی‌شود حتماً محبّت دنیا را ندارد واگرکسی هم که محبت دنیا رانداشت آمادهٔ برای مرگ است. ببینید در آیات شریفه قرآن هست که اولیای خدا تمنّای مرگ می‌کنند «قُلْ یا أَیهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ[18]» اگر شما معتقد هستید که از اولیای خدایید، پس تمنّای مرگ کنید؛ یعنی کسی که ولی خداست تمنای مرگ می‌کند. در خطبهٔ همّام حضرت امیر علیه‌السلام می‌فرماید:

«لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی کتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَینٍ شَوْقاً إِلَی الثَّوَابِ[19]». اگر آن اجل‌هایی که خدا برای متقین نوشته نبود اینها نمی‌توانستند زنده بمانند.

 

2- فکر کردن به بی‌اعتباری دنیا

یکی محبّت خداست که محبّت دنیا را از دل می‌برد و یکی هم فکر کردن به بی‌اعتباری دنیا است. آقا این دنیا خیلی بی‌اعتبار است. فکر دربی‌اعتباری دنیا. شمااگریک خانه‌ای را شش ماهه اجاره کرده باشید خیلی هم زیبا باشد، وقتی که اجاره‌تان سرآمد آیا می‌گویید که این خانه را من نباید ولش کنم؟ من هستم؟ ترکش نمی‌کنم؟!

از آن ساعت اولی که وارد این خانه شدید شش ماهه آمدید در این خانه، هیچ وقت هم دل به هیچ جایش نبستید. چرا؟ به جهت اینکه می‌دانید این امانت است این مال شما نیست این را ملک شما قرارش ندادند اینجوری است دیگر دل نبستید.

عمده محبّت به دنیا که ماداریم مال دلبستگی مان ازابتداست. از ابتدا وقتی که آمدیم در این خانه گفتیم این سندش به نام ما است و ملک ما است ودلمان را بایک محبتی گره زدیم به این دنیا، این رااشتباه کردیم.

دلبستگی به دنیا پیدا نکنید وفکر کنید اگر دراین دنیا صد سال، دویست سال پانصدسال هم بمانیم آخرش باید برویم برای دیگران بگذاریم. دلبستگی پیدانکنید. حالابه هروسیله ای!

اگریک کسی خیلی محبت به دنیا دارد دستور داده‌اند برود به قبرستان‌ها نگاه کند! سنگ‌های قبر خیلی کم پیدا می‌شود که صد سال در این دنیا مانده باشد. می‌گویند: بهلول می‌رفت سرقبرستان و هی لگد می‌زد به این قبرها و می‌گفت: ای دروغگو! یکی گفت: آقا تو از کجا می‌شناسی این شخص دروغگو بوده؟ گفت: این‌ها وقتی در دنیا بودند می‌گفتند: شهر ما، کوچه ما، خانهٔ ما، دنیای ما؛ مملکت ما، کو؟ اگر مال شما است پس چرا اینجا هستید؟ اگرمال شماست پس چرا اینها برای شما دوام نداشت؟ حتّی انسان نمی‌تواند بگوید: بچهٔ من! نمی‌تواند بگوید زن من! نمی‌تواند بگویدفرش من؛ کتاب من! هیچی.

در همین قطعه‌ای از زمین که اینجاهست دویست سال قبل چه کسی بود؟ چه کسی اینجازندگی می‌کرد؟ نه من می‌دانم نه همسایه‌ها می‌دانند هیچ کس نمی‌داند. دویست سال قبل، حالا هزار سال دیگر، اصلاً نامی‌ازماها از این جمعی که اینجا نشستیم و خیلی هم هرکدام برای خودمان شخصیت و سِمَتی داریم نیست. از ما حرفی نمی‌ماند. اگرهم یک شخصی خیلی با عظمت باشد خداکند به نیکی اسمش رادرتاریخ ثبت کنند و الا در دنیا دیگر خبری بیشترازاین نیست. دراین جهت اگرمافکرکنیم دل به دنیا نمی‌بندیم

 

3-بدانیم از کجا آمده‌ایم و در کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت

سوّمین نسخهٔ علاج این است که ما بدانیم از کجا آمده‌ایم و در کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت. «رحم اللَّه امرء … علم من أین و فی أین و إلی أین[20]» خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و کجاهست وبه کجاخواهد رفت. مافقط جایی راکه الآن هستیم رایادمان هست بقیه‌اش رایادمان نیست ولی خب ائمه اطهار و قرآن اینها بیان کرده‌اند. ما اولاً روحمان شخصیت مارا تشکیل داده نه این بدنمان! این بدن یقیناً ده سال قبل با ما نبوده.

یک کسی از یک حکیمی‌پرسیده بود که: آقا عمر شما چقدر است؟ گفت: کدام عمرم؟ اگر عمر روحی‌ام را می‌گویی که از زمانی که خدا روح مرا خلق کرده 12 هزار سال گذشته، اگر عمر بدنی مرا می‌گویی، این بدن من حداکثر هفت هشت سال که از آن می‌گذرد یک سرسوزن ازسلولهای بدن هفت هشت سال قبل باقی نمانده است!

ما باید بدانیم که روحمان کجا بوده. عالم ارواح و عالم میثاق عوالمی‌است که ماگذرانده ایم و بعد از این عالم، عالم برزخ است یعنی بین این عالم و عالم آخرت که شاید یک میلیون سال تا این کرهٔ زمین بهم بخورد آنجا خواهیم ماند و بعد از آن هم الی الابد خواهیم ماند واین صد سال، این شصت سال این چند سال که این وسط هست درمقابل اصل عمرما اصلاً حساب نمی‌شود تا چه برسد به این که همه چیزها را این بدانیم. عیناً مثل این که انسان در مدت عمرشصت ساله‌اش بخواهد یک ربع جایی بایستد یک ربع هم کمتر. این که می‌گویند: دنیا پل محلّ عبور است. به خاطر مقایسه با عمرما است که می‌گویند. خب وقتی که فکرکنیم دردنیا زمانی نیست خدامی‌داند آن‌هایی که درسنین من هستند و بزرگترازمن آنهابهترمی‌دانند که چقدر زود گذشت! این پنجاه سال چقدر زود گذشت من از سن پنج سالگیم خوب یادم است مثل اینکه دیروز بود. این دیگر تکه کلاممان است که می‌گوییم مثل این که دیروز بود در کوچه فلان محله با بچه‌های مشهد بازی می‌کردیم و به دوستمان می‌گوییم: هی تو هم پیرشدی؟ ما صبح به صبح درآینه نگاه می‌کنیم خیال می‌کنیم ما فقط پیرشدیم وقتی با رفیقمان برخورد می‌کنیم می‌بینیم او هم پیرشده. یکی را می‌بینیم ازماپیرتر شده بااینکه باهم درمدرسه هم سن بودیم، توچراینقدرشکسته شدی؟ او هم می‌گوید: توچقدر پیر شدی؟

کم کم هم وانگهی بانگی برآمد خواجه مرد. هیچی برایش تشییع جنازه می‌گیرند. چقدرعمرش بود؟ 60 سال 70 سال. خب الحمدالله عمر خوبی‌کرد! عمرخوب ما 70 سال است؟ می‌گویند: هفتادسال عمرکرده ناراحت نباشید گریه نکنید 70 سال عمرداشته!

اهمیت تلاش برای دنیاداری و انفاق

اگر به اینها فکر کنید محبّت دنیا از دلتان بیرون می‌رود، دنبال جمع آوری دنیا نمی‌روید، به اندازهٔ کفاف از دنیا را نگه خواهید داشت و برایش تلاش می‌کنید. چقدر خوب است انسان ثروت را به دست بیاورد و تلاش کند دنبال دنیا برود و پول زیادی هم داشته باشد و در راه خدا انفاق کند. به قلبش بسته نباشد که بتواند انفاق کند به بیچاره کمک کند.

 

 در روایات درباره انفاق، ثواب زیادی نقل کرده‌اند که یک عدهّ مستمند اطراف پیغمبر اکرم جمع شدند که یا رسول الله پس ما چکار کنیم؟ حضرت هم فرمود: شما اگر ثروتمند بودید دوست داشتید انفاق کنید یا نه؟ چون «انما الاعمال بالنی‌ات[21]» گفتند بله دوست داشتیم. حضرت به آنها فرمود: خدا اجر آنها را به شما خواهدداد. زحمت نکشیده اجر خواهید برد.

پس بین این دو موضوع یکی ترک حبّ دنیا و زهد و بی‌رغبتی به دنیا و یکی هم تلاش و فعالیّت نتیجه‌اش این می‌شود که هم انسان خودش و هم واجب‌النفقه اش در رفاه هستند و هم آقا است به مردم کمک کرده؛ این که می‌گویم آقا است به مردم کمک کرده است، یک کسی نگوید من فقیرباشم هیچی نداشته باشم و مثلامحبت دنیا نداشته باشم! آن ارزشی ندارد. انسان فعالیّت کرده باشد و ثروتمند باشد. علی بن ابیطالب علیه السلام نخلستان‌های بزرگ ترتیب می‌داد و درخت کاری می‌کرد و باغ بزرگی درست می‌کرد می‌فروخت پولش را می‌ریخت دردامنش می‌آورد درمسجد می‌نشست بین فقرا تقسیم می‌کرد باز دومرتبه می‌رفت یک باغ دیگری احداث می‌کرد. انسان بداند که اگر به مستمندان انفاق کند، یدالله خواهد بود یعنی دست خدا می‌شود. خدا روزی آنها را می‌خواهد بدهد به وسیلهٔ تو داده و تو را واسطه قرار داده است.

انسان اعمالش را انجام بدهد، برنامه‌هایش را در دنیا صحیح انجام بدهد و عبادتهایش را صحیح انجام دهد کارش کاملاً منظّم می‌شود. تمام گرفتاریهایی که درگذشته بوده مربوط به حبّ دنیا است.

 

حبّ دنیا در میان دشمنان اهل بیت

شما می‌بینید همین امروز که روز شهادت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و آله است. این‌هایی که دور بستر پیغمبر اکرم جمع شده بودند و این همه لعن و نفرین را برای خودشان خریدند و تا ابد مردم آنها را لعن می‌کنند به خاطر این بود که محبّت به دنیا داشتند، حبّ جاه و ریاست داشتند.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: معاویه عقل نداشت، عقل نداشت؟! از نظر ما که عاقل بود کسی که درمقابل علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام بیفتد وعلی علیه‌السلام را یا امام حسن مجتبی‌علیه‌السلام را خانه نشین بکند، این از نظر ما خیلی سیاستمدار و باهوش و پرعقل است. ولی امام صادق علیه السلام می‌فرماید: او اصلاً عقل نداشت، ببینید اگر یک بچه‌ای یک سکّه یک قرانی دردست کسی ببیند و در دست خودش یک میلیون تومان پول باشد حالا ازهرجا گیرش آمده یک میلیون تومان رامی‌دهد واین یک قرانی رامی‌گیرد! می‌گویید: بچه است عقلش نمی‌رسد!

اگر کسی دنیای به این کوتاهی را بگیرد وزندگی ابدی عالم آخرت رابدهد این ازآن بچه هم بی‌عقل‌تر است! و خدانکند ماها هم این‌طورباشیم.

حضرت فرمود معاویه عقل نداشت، «فتلک شیطنة و نکراء و هی شبیهة بالعقل[22]» آنقدر هم این دنیا، این ریاست برایش ارزش داشت که امام مجتبی‌علیه السلام را مسموم می‌کند و یک چنین ظلم بزرگی به عالم بشریت می‌کند.

شما فکر نکنید که مثلاً ما از این جهت خیلی برای امام مجتبی‌علیه السلام متأثر هستیم که حضرت با زهر مسموم شدند و زهر، سوزش داشت، درد داشت! این مصیبت زیاد مصیبت مهمی‌نیست یا مثلاً فرض کنیدکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که از دنیا می‌رود مثل افرادی که از مرگ پدرشان یا هر کسی متأثر می‌شوند نیست که این تأثر یک سال، دو سال ده سال طول بکشد بلکه بعد از هزار و چهار صد سال هنوز این موج را در دنیا ایجاد می‌کند. این مو ج مال برای است که با از دنیا رفتن رسول اکرم صلی الله علیه و آله، درب خانهٔ وحی بسته شد.

خدا می‌داند جملهٔ «حسبنا کتاب الله» آن جمله‌ای که نگذاشتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وصیّت کند و خلیفهٔ بعد از خودش را معرّفی کند، این مصیبت است. این مصیبت گریه دارد. این مصیبت است که امروز حتّی الآن بر ما فشار می‌آورد و شیعه‌ها را اذیّت می‌کند، شما ببینید درب خانه علی بن ابیطالب علیه السلام چهارسال باز بود. شما این نهج البلاغه ای که دنیا روی آن توجه کرده است را ببینید، ده برابراین هم کلمات دیگر علی ابن ابیطالب علیه السلام است ببینید چه اثری کرده دردنیا، وحال آنکه حضرت 25 سال در خانه نشسته است، آن چهارسالی هم که تازه علی بن ابیطالب علیه السلام درب خانه‌اش باز بود، ایشان را مبتلا کردند به جنگ جمل و نهروان وصفّین و اینها و علی ابن ابیطالب نمی‌توانست صد در صد باخیال راحت معارف حقه را برای مردم بگوید. امام حسن مجتبی‌و ائمه اطهار علیهم السلام هم دیگر طبعاً نمی‌توانستند فعالیتی کنند وحضرت بقیه الله هم که درغیبت است.

این کلمه خیلی عجیب است که «مارا قرآن بس است»! مثل این است که دریک دانشگاهی شما بروید و استاد بخواهد به دانشجوها درس بدهد، می‌گویند: آقا ما خودمان کتاب را می‌خوانیم شما بفرمایید. عین این جمله است منتها این کوچکش است و کلامی‌که آن مرد پست گفت بزرگش است. این مصیبت است. مااگرواقعا بفهمیم و بخواهیم تصورکنیم پیغمبری که 23 سال زحمت کشیده وقتی که فرمود: «ایتونی بدوات وبیاض[23]» برای من قلم وکاغذی بیاورید، زن‌ها گفتند: برویم برای حضرت تهیّه کنیم، معلوم است که زنها آنجا پشت پرده نشسته بودند وفرمایشات پیامبر را می‌شنیدند.

 فاطمه زهراسلام الله علیها هست، زن‌های پیامبر هستند، اقوام و نزدیکان آنجا جمع شدند و یک چنین جمله‌ای القا شد. این خبیث عجیب سیاستمدار به معنای روز بود فوق العاده هم خودش راحفظ می‌کرد هم کارش راانجام می‌داد. اینجااین حرف راگفته خب کافر شده چون به صریح قرآن مسلمانان باید این را کافر بدانند به جهت اینکه قرآن می‌گوید: «وَ مَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی[24]»‌ پیامبر روی هوای نفس حرف نمی‌زند، وحی از طرف خداست. اینجا این دارد می‌گوید: که نه بی‌خود می‌گوید! ولی خب در خانه سربسته است یک عده کمی‌آنجاهستند. باید این راجبران کند. وقتی پیغمبر از دنیا رفت آمد دستش را زد به دو طرف درب خانهٔ رسول اکرم و به مردم گفت: پبغمبر نمرده! گفتند: چطور نمرده! آخر این همه شیون و داد و فریاد صدایش می‌آید، این‌ها را اهل سنّت در کتابهایشان نوشته‌اند. گفت: چطور حضرت عیسی به آسمان برود پیغمبر ما با این عظمتش بمیرد؟! درضمن قبلاً با ابوبکر توطئه کرده بود که من یک همچین حرفی را می‌زنم بعد جمعیّت را می‌آورم پیش تو تو برنامه را ترتیب بده تا من کارم را انجام بدهم. اینجا ببینید ازاین عملش که پیغمبرنمرده و این شعار راداد خودش را ازآن لکه ننگ نجات داد. چون اگر اینهایی که داخل منزل بودند بیایند و بگویند که این گفته: «انّ الرجل لیهجر[25]» به پیغمبر جسارت کرده، مردم می‌گویند: این که آدم خوبی‌است می‌گوید پیغمبر ما بالاتر از حضرت عیسی است و نمی‌میرد!

 خب این حرف را القا کرده حتّی شمشیر کشیده و می‌گوید: هر کس بگوید پیغمبر مرده من او را می‌کشم. نمی‌گویدکه برویم در داخل منزل ببینیم که پیغمبر خدا ازدنیارفته یا نه! چون این چیزی نیست که درتاریخ بماند. خب چکارکنیم؟ کسی هم جراَت ندارد حرف بزند مسلمانهای ترسو؛ دراین بین ازطرف ابوبکر یک نفرآمد که عمر بیا کارت دارم جمعیّت هم بروند ببینندچه می‌گوید. می‌خواهند چه حرفی بزنند؟! جمعیت هم عقب سر او راه افتادند. ابی‌بکر به او گفت که مگر تو نشنیده‌ای که خدا در قرآن فرموده: ِنَّکَ مَیتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیتُونَ[26]‌. ای پیغمبر تو می‌میری و مردم هم می‌میرند، گفت: تو عجب آدم دانشمندی در بین ما هستی. بارک الله حق باشماست. دستت رابده باتو بیعت کنم -ببینید با این سیاست مردم را برده در خانهٔ ابی‌بکر- نقداً هم خودش نمی‌خواهد خلافت کند به جهت اینکه هرکاری اولش فحش دارد فحش‌ها را به ابوبکر بدهند بعد نوبت او می‌رسد. اواینقدر عقلش سیاستش کار می‌کند که مسئله را به نفع خودش تمام کند. فلذاتمام مصیبت همین امروز است. دریک روایت دارد ابن عباس می‌گفت: روز دوشنبه عجب روز سختی بود. نتیجه‌اش این شد که باید امام مجتبی‌علیه السلام آن همه اذیّت بشود.

 به خدا قسم ما چون بیشتر اهل ظاهرهستیم باید روضهٔ قبرستان بقیع را بخوانیم والاّ امام مجتبی‌علیه السلام درزمان حیاتشان آنقدر مصیبت کشیدند که یک لحظه‌اش را یک ساعتش را خدامی‌داند ماها نمی‌توانیم بشنویم. شماالآن تصورکنید دریک مجلسی نشسته باشید به یک عالمی‌یک مجتهدی هم خیلی علاقه داشته باشید، یک نفر می‌رود منبر وبه اوفحش می‌دهد، انسان نمی‌تواند اعصابش راکنترل کند. هرچه معرفت شما به آن عالم زیادتر باشد ناراحتی شما زیادتراست تاچه برسدبه امام معصومی‌که تمام دنیابایدمتوجهش باشد آنوقت به دستورمعاویه 70 سال در بعضی روایات داردکه علی علیه السلام را لعن می‌کردند.

امام مجتبی‌علیه السلام مجبور باشد بنشیند پای منبر، این که می‌گویند «والحلم الحسنیه» حلم امام مجتبی‌علیه السلام فوق العاده است.

روضه امام مجتبی‌علیه السلام

خب امروز روزشهادت این دو آقا و دومولای ما است. خدایا به آبروی امام مجتبی‌علیه السلام و ر سول اکرم صلی الله علیه و آله فرج امام زمان ما را برسان و ما را از این فشارهای روزگار نجات مرحمت بفرما. بدن امام مجتبی‌علیه السلام را حرکت دادند، بنی‌هاشم هم ماموریّت دارند پای جنازهٔ امام مجتبی‌علیه السلام خونی ریخته نشود اینها برداشتند و بردند بدن امام مجتبی‌علیه السلام را به طرف قبرستان بقیع، قبرستان عمومی‌مدینه که در آنجا دفن کنند همان جایی که اکثر شما رفتید و زیارت کردید که هنوز وارثین معاویه اظهار دشمنی‌شان رانسبت به قبر امام مجتبی‌علیه السلام می‌کنند.

خدا می‌داند من گاهی فکر کرده‌ام درهمان قبرستان بقیع قبری غریب‌تراز قبر امام مجتبی‌علیه السلام نه از نظر ظاهر بلکه از نظر وضع ساختمان و از نظر وضع قبر بودن نیست. این ایّام که دیگر زائر هم ندارد، الآن شب شهادتش کنار قبر فرزندش علی بن موسی الرضا علیه السلام جمعیّتی عجیب آمده‌اند ولی اگر بروید مدینه شاید شیعیان مدینه هم امشب روی تقیه نتوانند بیایند کنار قبر امام مجتبی‌علیه السلام عرض ارادت کنند: «السلام علیک ایها الامام المسموم»، ای امام مسموم ای امامی‌که با آن حالت عجیب از دار دنیا رفتی.

 شب شام غریبان امام مجتبی‌علیه السلام است چراغها راخاموش کنید. ما نمی‌فهمیم که بلای ما چقدرعظیم است آنها به ما گفتند که بگویید: «الهی عظم البلاء[27]». این دستور از طرف خود امام زمان ارواحنافداه است. امام زمان مثل یک بینایی که دارد به یک مشت کور از دوستانش نگاه می‌کند و اینها را می‌بیند که درچه وضعی گرفتارهستند و راه نجاتشان هم این است که درِ خانهٔ خدا تضرّع کنند و اشک بریزند.

امام زمان علیه السلام می‌داند که ما در دنیایی واقع شدیم که این دنیا برای ما خیلی تنگ است. «وضاقت الارض»

 وامام عصر علیه السلام می‌داند که ما در یک زمانی هستیم که وقتی زیاد دعا می‌کنیم و دعایمان اجابت نمی‌شود، قطع امیدمان خواهد شد، فرموده بگویید: «انقطع الرجا». می‌داند که ما نمی‌توانیم به آسمان پرواز کنیم و به طرف خدا برویم چون نه بینایی‌اش را داریم و نه شنوایی‌اش را داریم. یک مفلوکی هستیم دراین دنیا افتاده‌ایم. مثل یک شخصی که درمثالها گفتند که دریک چاهی افتاده دستش به دوتا ریشه درخت بند شده و در چاه اژدهایی دهن بازکرده می‌خواهد اورا ببلعد؛ او به دیوارچاه نگاه می‌کند می‌بیند یک مقدارعسل توام باخاک چاه است و با این حال مشغول خوردن عسل شده وهمه چیز را فراموش کرده و ازهمه چیز غافل شده. امام زمان می‌داند که مااین‌طورهستیم لذا به مادستورداده مادرهرمجلسی بین هرجمعیت؛ باخودمان تنها؛ این دعا رابخوانیم وبگوییم: «وضاقت الارض ومنعت السماء و انت المستعان» فقط راهش این است که ازخداکمک بگیریم، ازخدااستعانت بگیریم و شکایتمان رابه درخانه خداببریم.

 

توضیح دعای الهی عظم البلاء

من درضمن بیان این جملات می‌خواهم که ترجمه این دعا راهم بدانید بعد هم اگرخدابه مااعتنایی نکرد که می‌کند ولی باید واسطه داشته باشیم، برویم درب خانه پیغمبر و آل پیغمبر ازآنهاکمک بگیریم مخصوصاً امشب بگوییم: «یا محمد یا علی یاعلی ویامحمد اکفیانی» شما دو نفر بیایید به ما برسید ما بیچاره‌ایم شماکه می‌بینید ماچقدربیچاره ایم شما به ماکمک کنید «وانصرانی وانّکما ناصران» شما دو نفربه ما کمک کنید و دست ما را به دامن امام زمانمان برسانید.

در یک قضیه‌ای دارد در تخت فولاد اصفهان یکی از علما خدمت حضرت بقیةالله ارواحنافداه رسید و یک دعایی حضرت دستور دادند و فرمودند هر وقت گرفتار شدید این دعا را بخوانید: «یامحمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی».

می‌گوید: من چون آقا را نمی‌شناختم وقتی این دعا را به من فرمود یک مقدار صبر کردم دیدم از نظر ادبی‌درست نیست؟ چون چهار نفر را من صدا می‌زنیم بعد می‌گویم «ادرکنی» یعنی یک نفر مرا دریاب.

حضرت فرمودندکه: محمد و علی و فاطمه علیهم السلام را شفیع قرار بدهید ولی امام زمان ارواحنافداه باید به فریاد تو برسد. واین خطاب «ادرکنی» فقط به امام زمان است. حالاماهم دراین دعای فرج که می‌گوییم: «یامحمد ویاعلی» بعدش تقاضا می‌کنیم که مثلاً «اکفیانی یا انصرانی» ما را یاری کنید این معنیش این است که یاریمان بکنید تا دستمان به دامن امام زمانمان برسد لذا بعدش هم اونها واسطه هستند وفوری ارتباط برقرار می‌کنند می‌گوییم: «یامولانا یاصاحب الزمان». بعد دیگر باید باحضرت صحبت بکنیم.

 حالا با این توجه روبه قبله بنشینیم امشب امام زمان شاید کنار قبرستان بقیع باشد گاهی هم می‌آیدکنار ضریح رسول اکرم، یارسول الله خودت ازخدا تقاضاکن به امام زمان امرکن که خروج کند وازخداتقاضاکن که وسایل فرجش رافراهم کند. تاکی درکناراین دوهمسایه ای که سیلی به صورت دخترت زدند پهلوی دخترت راشکستند، ریسمان به گردن پسرعمویت و وصی‌ات انداختند بایدباشی؟! یارسول الله تاکی باید درمدینه ای که یک عده وهابیت جنایتکار که درآنجا حکومت می‌کنند شماباید قبرتان در آنجاباشد؟! «الی متی» آقاجان یارسول الله.

حالاباتوجه بگویید: یا صاحب الامر خودتان دستور فرمودید ما این دعا را بخوانیم. خودتان از خدا بخواهید تا حال توجهی به این جمع داده شود تا دعاهای این جمع امشب مستجاب گردد.

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الهی عظم البلا…». یا بقیة الله جمعی هستیم از دور و نزدیک جمع شدیم قدرمشترک این جمع را من می‌دانم این است که همه‌مان ادّعا داریم که از دوستان شما هستیم و قطعاً از دشمنان شما نیستیم. آقاجان علامت دوستی ما این است که اگر یک شب ما شما را در خواب ببینیم تا چند روزدر نشاط هستیم و اگر دشمنانتان رادرخواب ببینیم ناراحتیم. دشمنان شماراکه می‌بینیم یاصاحب الزمان خودتان می‌دانید که ازآنها متنفریم. دوستانتان راکه می‌بینیم دلمان روشن می‌شود وخوشحال می‌شویم که الحمدالله دوستان امام زمان رادیده ایم. همین اندازه ما علامت محبتمان به شمااست. یابقیه الله یاصاحب الزمان آقاجان یک دستی بر سر ما بکش، ما یتیمیم، مافقیریم، مامسکینیم؛ ما اسیر هوای نفسیم، در قرآن این آیه آمده که «و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً ویتیماً و اسیرا[28]»، در خانهٔ جدّت امیرالمؤمنین آمدند و اظهار مسکنت کردند، اظهار فقر کردند، آن‌ها هر چه داشتند از افطارشان به آنها دادند. حالا ما هم گدای در خانهٔ شماییم. ما هم در زمان شما واقع شدیم، بهترین زمانهاست از باب اینکه شما امام ما هستید، یا صاحب الزمان روز قیامت هم افتخار می‌کنیم که تحت لوای شما باشیم. «یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[29]». روز قیامت هر دسته‌ای را با امام زمانشان به طرف بهشت دعوت می‌کنند آن روز همان شاالله تحت لوای شما باشیم. یاصاحب الزمان چه می‌شود که بقیّه عمرمان هم در زمان ظهور شما باشد شما را ببینیم و از محضرتان استفاده کنیم و در رکاب شما شمشیر بزنیم و محبّتمان را به شما نشان بدهیم یا بقیة الله یا صاحب الزمان.

[1] – بحارالانوار ج 70، باب 122، ص 119

[2] – بحارالانوار ج 59، باب 89، ص 290

[3] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 76، ص 96

[4] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 39

[5] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 40

[6] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 41

[7] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 41

[8] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 40

[9] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 41

[10] – سوره شعرا، آیه 89

[11] – بحارالانوار ج 7، باب 8، ص 152

[12] – مستدرک الوسائل؛ ج 12؛ ص 36

[13] – مفاتیح الجنان، دعای ندبه

[14] – سوره مریم، آیه 51

[15] – بحار الأنوار؛ ج 95؛ ص 63

[16] – سوره محمد، آیه 36

[17] – بحارالانوار، ج 74، باب 3، ص 54

[18] – سورهٔ جمعه، آیه 6

[19] – نهج البلاغه- خطبهٔ همّام

[20] – الوافی؛ ج 1؛ ص 116

[21] – بحارالانوار، ج 67، باب 53، ص 212

[22] – شرح کافی مولی صالح مازندرانی؛ ج 1؛ ص 192

[23] – بحارالانوار، ج 21، باب 30، ص 26

[24] – سوره نجم، آیه 3

[25] – بحارالانوار، ج 22، باب 1، ص 468

[26] – سوره زمر، آیه 30

[27] – مفاتیح الجنان، دعای فرج

[28] – سوره انسان، آیه 8

[29] – سوره اسرا، آیه 71

 

لینک صوت

شب ۱۰ محرم ۱۴۰۹ قمری – ارزش اظهار محبت به اهل بیت و امام زمان علیهم السلام 

 

اعوذبالله من الشیطان الرجیم. «انّ ربّک لبالمرصاد»
آیاتی‌که تلاوت شد راجع به انسان است که انسان در یک بعد دارای‌صفاتی‌می‌شود که خودش از این صفات پشیمان خواهد شد. شاید در دنیا غفلت و نسیان او را به هر حال راضی‌نگه دارد امّا یک روز به اصطلاح «یوْمَ تُبْلَی‌السَّرَائِرُ» است یعنی‌باطن او که سرّ او هست ظاهر می‌شود.
آداب گوش دادن به قرآن
کسانی‌که در موقع خواندن قرآن گوش نمی‌دهند برای‌این است که قرآن را نمی‌فهمند. ما کلام خدا را اعتنا نمی‌کنیم! خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: «وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا » حتی بعضی می‌گویند: ذکر گفتن در زمان قرآن خواندن کراهت دارد؛ یعنی اگر موقع خواندن قرآن لااله‌الاالله بگویید این هم کراهت دارد، خود قرآن می‌گوید: وَ «أَنْصِتُوا» یعنی چیزی نگویید، «فَاسْتَمِعُوا لَهُ» شش دنگ حواستان به قرآن باشد. انسان باید استماع بکند و ساکت باشد حتی ذکر هم نگوید حتی صلوات هم نباید بفرستد، صلواتی که این‌قدر ثواب دارد موقع خواندن قرآن شدیداً کراهت دارد. در نماز زمانی‌که امام جماعت حمد و سوره را می‌خواند واجب است انسان ساکت باشد و گوش دهد و هیچ چیز نگوید.
ماها فرهنگمان خراب شده است، در مجالس فاتحه عوض این‌که فاتحه‌های ما محبوب پروردگار واقع بشود و طلب مغفرتی برای متوفی بشود، متاسفانه یا اعمال مکروه انجام می‌دهیم یا حرام، در مجالس ما وقتی قرآن خوانده می‌شود یکی سیگار می‌کشد، یکی چای تعارف می‌کند آن دیگری پایش را دراز کرده! وقتی قرآن خوانده می‌شود خدا دارد با ما صحبت می‌کند!
من یک وقت بچه بودم خیلی کوچک بودم. پیش پدرم نشسته بودم، پدرم داشت مرا نصیحت می‌کرد. من دیدم یک گنجشکی رفت داخل سوراخی به پدرم گفتم: یک گنجشک رفت آنجا. آنقدر عصبانی شد که تا آخر عمرش به من می‌گفت: وقتی من با تو صحبت می‌کردم تو حواست رفت دنبال گنجشک!
خداوند روز قیامت حق دارد بگوید ما داشتیم با تو حرف می‌زدیم تو داشتی چای می‌خوردی، با رفیقت صحبت می‌کردی!
اگر روز قیامت پرسید شما چه می‌گویید؟ ماها خدا و اهلبیت را یک خیال تصور کرده‌ایم. مجالس فاتحهٔ ما با این وضعی که دارد معلوم نیست برای متوفی ثوابی کسب بشود! آن کسی‌هم که می‌آید برای صاحب مرده است. به یک کسی گفتند: نوکر فلانی مرده است، رفت برای‌تشیع جنازه، در بین راه به او گفتند: خود فلانی‌مرده. بر گشت. گفتند: چرا بر می‌گردی؟ گفت: می‌رفتم که آن رفیقم ببیند که من برای‌تشیع جنازهٔ نوکرش آمدم امّا حالا برای‌چه کسی بروم؟!
کارهای ما برای خدا نیست. بروم طرف ببیند، برای این‌که صاحب مرده ببیند خب البته بد هم نیست صاحب مرده یک خورده‌ای تسلی بشود، عیبی ندارد.
ارزش اظهار محبت به اهل بیت
به هر حال امشب شب عاشورا است شبی که در عالم وجود از امشب پر حزن‌تر نیست. ان شاءالله برای حضرت سیّدالشهدا علیه السلام عزاداری کنید، عزاداری برای سیدالشهدا هم هر طور باشد خوب است. محدود به حدی نیست چون اظهار محبّت است. من مکرر برای شما گفته‌ام که آن محبت ارزش دارد نه کاری‌که انجام می‌دهید. مثلاً فرض کنید انسان برای‌سلامتی‌امام زمان علیه السلام نماز می‌خواند، صلوات می‌فرستد، در زیارت آل یاسین می‌خوانیم: «السلام علیک ایها الامام المامون» . امامی که در امان است. در امن است. هیچ آسیبی به او نمی‌رسد. «و احفظه من بین یدیه ومن خلفه وعن یمینه و عن شماله» به هیچ وجه آسیبی‌به امام زمان نمی‌رسد. پس چرا ما این دعاها را می‌خوانیم؟ برای‌اظهار محبّت.
حضرت سلیمان روی تخت نشسته بود همه برای ایشان هدایایی به اندازه قدرت جیبشان می‌آوردند؛ دید یک مورچه یک ران ملخی را برایش هدیه می‌آورد، مورچه فکر می‌کرد بهترین چیز برای هدیه دادن ران پرگوشت ملخ است، بیشتر از این هم زورش نمی‌رسید ولی آورد. حالا اگر فکر می‌کرد که خب حالا حضرت سلیمان با این عمل من یک شبانه روز گوشت خانه‌اش تأمین می‌شود، مورچه خیلی نادانی بود که فکر کند خدمتی به حضرت سلیمان کرده؛ ما هم اگر فکر کنیم با این اعمالمان؛ نماز برای سلامتی امام زمان ارواحنافداه می‌خوانیم، حج می‌رویم، صدقه می‌دهیم، خدمتی به امام زمان کردیم؛ و دیگر امام زمانمان با این صدقاتی که دادیم مسموم نمی‌شود، پایش به سنگ نمی‌خورد، این حرفها را اگر فکر کردیم سخت در اشتباه هستیم و مانند همان مورچه می‌مانیم.
حالا این کارها را بکنیم یا نکنیم؟ بکنید باید کرد، امّا فکر نکنید این کارها برای‌امام زمان علیه السلام مفید است؛ برای شما مفید است، شما اظهار محبّتی کرده‌اید و در ردیف محبّان حضرت قرار گرفته‌اید. شما اجر زیادی می‌برید و روز قیامت سر افرازید که خدایا من هر چه از دستم برآمد در راه محبوبت انجام دادم دیگر چه کنم؟ البته همین‌طور باید باشد، اگر همان مورچه کمتر از ران ملخی را می‌برد یا چیز دیگری می‌برد باز هم توهین بود. انسان باید در راه امام زمانش محبّتش را در حدّ کمال انجام دهد ولو به درد حضرت نمی‌خورد.
صبح به صبح یک پولی می‌اندازد در قلک که این جمع بشود در سال یک صدقه‌ای برای آقا داده باشد! که با امام زمان ارواحنافداه یا با ابالفضل علیه السلام شریک بشود! همیشه هم ضررها را پای حضرت ابالفضل حساب می‌کند نه نفعش را.
اهمیت حرکت درصراط مستقیم
ما باید یک مقداری به فکر برنامه‌هایمان و صراط مستقیم باشیم. این سوره حمد را زیاد می‌خوانیم؛ بیشترین قرآنی که ما در شبانه‌روز می‌خوانیم سوره حمد است. سوره قل هو الله بعدش هست ولی گاهی ممکن است انسان سوره «و العصر» یا سوره «انا انزلنا» را بخواند ولی‌حمد را باید حتماً خواند. در این سوره حمد ما می‌گوییم: «اهدنا الصراط المستقیم»، خدایا ما را به صراط مستقیم هدایت کن. مگر ما در صراط مستقیم نیستیم؟ ما که شیعهٔ علی بن ابیطالب علیه السلام و دوازده امامی هستیم. چه کم داریم که اینقدر دعا می‌کنیم تا خدا دست ما را بگیرد و به راه راست هدایت کند؟
جوابش این است که ما در صراط مستقیم نیستیم، اگر شما رانندگی کرده باشید می‌فهمید مسئله راه چقدر مهّم است. صراط مستقیم معنایش این است که اگر با شاقُل یا هر چیزی اندازه‌گیری کردید از اول راه تا 100 کیلومتر یا 1000 کیلومتر، یک سانتیمتر انحراف نداشته باشید. اگر شما در عین حرکت کمی فرمان ماشین را به راست یا چپ بچرخانید، چه می‌شود؟ از اینجا تا ده متر جلوتر معلوم نمی‌شود که کج رفتید ولی سر بیست متری راهت کج می‌شود و سر سی متری داخل دره می‌افتید! امتحان کنید. در یک جاده راست یک ذره بدون این‌که نفر کنار شما متوجه بشود فرمان را کج کنید ببینید چه می‌شود؟ ما فکر نکنیم که در دین غیر از این است؛ یک مختصر از آن الگویی که به دست ما داده‌اند نباید تخطی کنیم، من گاهی در همین مجلس می‌گویم: اگر مثلاً آخر زیارت آل یاسین یک دفعه «یا ذالجلال و الاکرام یا ارحم الراحمین» نوشته، همان یک دفعه را بخوانید. اگر بیشتر تکرار کردید این از صراط مستقیم خارج است چون آنچه که آنها گفته‌اند در صراط مستقیم است.
شاید شما توجه نکنید، در مستحبّات و مکروهات خدای تعالی زیاد پا پیچ ما نشده است. در دعای کمیل «یارب یارب یارب» سه دفعه هست، شما اگر نُه‌مرتبه گفتید، یا شما بهتر فهمیدید یا علی بن ابیطالب علیه السلام؛ دیگر نمی‌شود بگوییم: هم من خوب فهمیدم هم علی بن ابیطالب علیه السلام. اگر لازم بود خود حضرت به کمیل می‌گفتند: نُه دفعه بگو. این را هم بگویم اگر جایی دیدید نروید به آنها بگویید: شما از صراط مستقیم خارج هستید! نه من به شما می‌گویم چون شماها همه از رفقا هستید و من می‌خواهم متّه به خشخاش بگذاریم.
می‌خواهم «یعفوا عن کثیر» را معنا کنم که خدای تعالی‌از خیلی کارها می‌گذرد. مثلاً یک کسی‌که رانندگی خوب بلد نیست، گاز می‌دهد و فرمان را می‌چرخاند، ترمز می‌گیرد، امّا آن کسی‌که رانندگی بلد است و کنارش نشسته دستش را احتیاطاً روی‌فرمان می‌گذارد وکمکش می‌کند و مراقبش است. خدا با ما این کار را می‌کند؛ و الاّ ما در صراط مستقیم نیستیم. امام صادق علیه السلام به شخصی فرمود: بگو: «یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک» و آن فرد گفت: «یا مقلب القلوب و الابصار ثبت قلبی علی دینک». حضرت فرمود: خد ا «مقلب القلوب و الابصار» هست ولی- این توضیح من است- من که «و الابصار» را نگفتم تو از کجا گفتی؟ صراط مستقیم، ائمه اطهار علیهم السلام هستند، به همین اندازه که تخلف کردی و این حرف را اضافه گفتی از صراط مستقیم خارج شدی! ائمه اطهار علیهم السلام ولیّ امر ما هستند، حضرت بقیة الله ارواحنافداه ولیّ‌عصر ما هستند. هیچ وقت فکرش را کرده‌اید چرا خدای تعالی‌تمام اختیارات ما را به دست پیغمبر و ائمه اطهار علیهم السلام داده است؟ چرا؟ اگر ما بخواهیم زنده باشیم و آقا رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله نخواسته باشد ما نمی‌توانیم زنده باشیم! اگر ما یک چیزی بخواهیم و ائمه علیهم السلام نخواهند، ما نباید داشته باشیم. چرا؟ چون آنها معصوم هستند ولی شما معصوم نیستید، آن‌ها اشتباه نمی‌کنند ولی شما اشتباه می‌کنید. او مرتبط با خدایی است که هیچ اشتباهی در ذات مقدسش معنا ندارد و شما ارتباطت یا با نفست است یا با شیطان اگر تخلف کردی! خب اگر قرار باشد یک خطاکار و یک معصوم در مقابل هم قرار بگیرند حق با کدام طرف است؟ با معصوم. لذا حق با ائمه اطهار علیهم السلام است و هر چه می‌گویند و دستور می‌دهند باید شما انجام بدهید و از خودتان کوچک‌ترین اظهار رأی نکنید و از صراط مستقیم تخلّف نکنید.
این‌که از راه طرد نمی‌شویم، در دره نمی‌افتیم و به اصطلاح به مرگ ابدی مبتلا نمی‌شویم در عین این‌که تخلّفاتی از صراط مستقیم ما داریم و در رانندگی ناشی هستیم، به‌خاطر این است که دست استاد روی فرمان است، شما خیال نکنید خوب رانندگی می‌کنید. شما دائم از این طرف به آن طرف فرمان را می‌چرخانید ولی آنها درستش می‌کنند. همین‌که می‌گویید: «یا رب، یارب، یارب» و حالی پیدا می‌کنید و با خودتان می‌گویید حالا که حالی پیدا کردم صد بار بگویم، داری فرمان را به این طرف و آن طرف می‌چرخانی ولی ائمه اطهار علیهم السلام دائماً کارهای شما را درست می‌کنند؛ و الاّ ما در صراط مستقیم نیستیم.
دوری‌از هرگونه افراط و تفریط
صراط مستقیم این است که باید یک سر سوزن از آنچه که فرموده‌اند تخلف نکنیم. نه افراط و نه تفریط. افراط مثلاً چطور؟ این‌که زیاده روی بکند انسان مثلاً اسلام گفته آقا شما اگر دستت نجس شد دو دفعه زیر آب قلیل بشویی پاک است، در صورتی که عین نجاست در آن نباشد. این آقا می‌گوید: آب که مفت است و وقت هم که دارم من ده دفعه می‌شویم. اینجا تخلّف از صراط مستقیم دین کردی!
اگر گفتی: «إِیاکَ نَعْبُدُ وَ إِیاکَ نَسْتَعِینُ»‌ که در نماز امام زمان علیه السلام گفته‌اند صدمرتبه بگو. خب پس در نماز ظهر و عصر هم هفت هشت‌مرتبه می‌گوییم در نماز پنج‌مرتبه می‌گویم! تا این کار را کردی نمازتان باطل است. چرا؟ چطور آنجا صدمرتبه بگویم باطل نمی‌شود اینجا پنج‌مرتبه بگویم باطل می‌شود؟! برای این‌که از صراط مستقیم تخلّف می‌کنید. ماها خیلی تخلف می‌کنیم. مسئله خیلی واضح است. ما در صراط مستقیم نیستیم. لذا دائم می‌گوییم: «اهدنا الصراط المستقیم». باز به همان مثال رانندگی برگردیم تا همه بفهمند؛ ما پشت فرمان نشسته‌ایم، ما داریم ماشین را می‌بریم امّا این مربی ما مراقب ما هست تا ما ماشین را ته درّه نیندازیم.
روزی ده‌دفعه بهش می‌گوییم مواظب ما باش، ما را در راه راست ببر، یک وقت فرمان را ول نکنی، ما هی کج می‌رویم و می‌افتیم توی درهّ. این معنای «اهدنا الصراط المستقیم» است. من حواسم نیست، شما حواستان باشد، حالا خدا را در نظر می‌گیرید یا امام زمان ارواحنافداه را فرقی نمی‌کند. چون دست خدا امام زمان علیه السلام است.
من امشب در بحث توبه می‌خواستم وارد بشوم چون شب عاشورا، شب توبه است. اگر ما در صراط مستقیم باشیم آن کاری را می‌کنیم که اصحاب سیّدالشهدا علیه السلام امشب انجام دادند.
اهل محبت، با امام زمانشان می‌مانند
امشب شب امتحان است. برای آنهایی‌که از این امتحان رفوزه شده‌اند و می‌روند که هیچ. امّا آنهایی‌که رفوزه نشدند و نمره آورده‌اند و می‌مانند باید توبه کنند تا لایق بشوند پا بگذارند جای پای حضرت سیّدالشهدا علیه السلام. ای‌کاش ما هم در خیمه امام زمان‌مان امشب بودیم. ولی خیلی مشکل است! حتی اصرار هم داشتند، تنها چیزی‌که انسان را آنجا نگه می‌دارد محبّت است.
سیّدالشهدا علیه السلام چراغ‌ها را خاموش کرده وسرشان را هم پایین انداختند تا نبینند چه کسی‌می‌رود و چه کسی‌می‌ماند، یک عده بلند شدند رفتند. خیلی‌ها متجاوز از هزار نفر بودند، وقتی امتحان پیش آمد همه رفتند بجز 72 نفر؛ می‌بینید چقدر امتحان عجیب است!
خیلی کم اتفّاق می‌افتد که یک جلسه امتحانی باشد از هزار نفر، 72 نفر قبول بشوند، رفتند! امّا آنهایی‌که ماندند فقط روی محبّت ماندند. اهل محبّت و عشق باشید، اهل عاطفه باشید تا با امام زمانتان بمانید و الاّ هر چه مقدس بشوید ممکن است از دور در بروید.
ما عبادت می‌کردیم که روزیمان غذایمان وضع زندگیمان مرتّب باشد. امام زمان هم که دعا می‌کنید تشریف بیاورد برای این‌که از این فشارها و کمبودها نجات پیدا کنید. اهل محبّت نیستیم حضرت ولیّ‌عصر ارواحنافداه هم به ما اعتنایی‌ندارد؛ اما اگراهل محبت شدید حضرت سیّدالشهدا علیه السلام دستور داد که چراغها را روشن کنند، یک عده مانده بودند. فرمود: شما چرا نرفتید؟ یکی گفت: اگر من را هفتاد بار بکشند باز هم دست از یاری شما بر نمی‌دارم. یکی دیگر گفت: پسر فاطمه زهرا را در میان دشمن بگذارم و به کجا بروم؟ یک اظهار محبّت‌هایی کردند. حضرت سیّدالشهدا علیه السلام دید این‌ها پروانهٔ شمع وجود او هستند و تا آخرین نفس ایستاده‌اند. فرمود: حالا مشغول عبادت و توبه به در خانه‌ی‌خدا بشوید یک شبه ره صدساله می‌روید!
اگر به حالات اصحاب سیّدالشهدا علیه السلام توجه کنید. افرادی بودند که روز قبل کاملاً دور از همهٔ معنویات، در یک شب بلکه در یک ساعت تمام مراحل سیر و سلوک را پیمودند.
خوشا به حالشان، بهترین نمونه‌اش حرّ بن یزید ریاحی بود؛ که به اصطلاح از مرحلهٔ توبه شروع کرد تا مرحلهٔ فناء فی‌االله در ظرف یکی دو ساعت قدم برداشت. یک مواردی می‌بینید این‌طوری است این‌طور حساس، این‌طوری انسان می‌تواند زود پیشرفت کند. این طفل یک شبه ره صدساله می‌رود. افرادی بودند که روز تاسوعا اصلاً نمی‌دانستند امام حسین یعنی چه؟ کمالات روحی یعنی چه؟ فقط یک چیز داشتند و آن محبّت به حسین بن علی علیه السلام بود. من به بعضی از دوستانم گفتم: محبّت مثل بنزین است که در ماشین می‌ریزید و مایه محّرک ماشین است. آن‌ها یک چیز داشتند فقط محبت، شب شده چراغها را خاموش کردند امتحان پیش آمده، چیزی‌که این‌ها را جذب کرده محبّت به حسین بن علی‌علیه السلام است که آنها را نگه داشته و لذا عرض می‌کنم اگر می‌خواهید خوب از امتحان بیرون بیایید محبّتتان را به امام حسین وبه امام زمان‌تان و به خدا زیاد کنید.
هر چه انسان محبّتش به دنیا زیاد می‌شود به همان مقدار می‌ماند و هر چه محبّتش به خدا زیاد باشد به همان مقدار سرعتش پیش می‌رود. حضرت سیّدالشهدا علیه السلام دید یک عده‌ای مانده‌اند که اهل محبّت‌اند. حضرت فرمود: امشب شب دعاست، شب عبادت، شب توبه است. شبی است که باید با خدا مناجات کنید. حضرت نفرمود: امشب شب آخر عمرتان است و امشب را استراحت کنید که فردا خیلی کار داریم، نیرو داشته باشید تا بتوانید با دشمن جنگ کنید! چون اهل ایمان نیرو دارند. چون آن‌که اهل محبت است، نیرومند است.
عجباً من محبّ کیف ینام
کل نوم علی‌المحب حرام.
ترجمه‌اش این است که: عجب از عاشقی‌که خواب کند خواب بر عاشقان حرام بود. در صحرای‌کربلا در تاریخ و مقتل هست که ندارد یک نفر از اصحاب سیّدالشهدا علیه السلام در امشب خوابیده باشد هیچ ندارد مثلاً حضرت اباالفضل رفته باشد یک گوشه‌ای و استراحت کرده باشد. چون فردا صبح می‌خواهند جنگ کنند باید نیرو داشته باشند، ماها باشیم این فکرها را می‌کنیم.
در روایت هست که بعضی‌شان با هم شوخی می‌کردند. مسلم بن اوسجه می‌گوید: به حبیب گفتم: تو چطور امشب داری شوخی می‌کنی؟ تو اهل این حرفها نبودی؟ گفت: من در عمرم شوخی نکردم. امشب بهترین شبهای دوره عمرم است، امشب خیلی خوشحالم. خوش به حالشان حضرت سیّدالشهدا علیه السلام جاهایشان را به آنها نشان داد، این معنایی‌که من عرض می‌کنم باز برای آنها کوچک است ولی خب آنچه که برای ما می‌توانستند بگویند و نقل کنند این است. من الآن پیش تو هستم و فردا شب در بهشت با ذات مقدس پروردگار و با حورالعین و امثال آن هستم. این‌طوری‌هستند.
آقا مردن خیلی‌آسان است، یکدفعه جلد عوض کردن و رسیدن به مقام قرب، چه از این بهتر که انسان با امام زمانش قدم بردارد و به درگاه پروردگار مشرّف بشود.
شما را به یک مهمانی دعوت کنند دسته جمعی، یک طرف فلان شخصیت باشد، یک طرف فلان مرجع تقلید باشد، یک طرف هم شما باشید. خیلی‌مهم است
امام حسین علیه السلام مهمان است، علی اکبر مهمان است حضرت ابالفضل مهمان است، قاسم بن الحسن مهمان است، جعفر و حبیب بن مظاهر مهمانند، آن غلام سیاه هم مهمان است. روز عاشورا حضرت به آن غلام سیاه فرمود: تو می‌توانی بروی. گفت: آقا تا حالا من خدمتگذار شما بودم حالا که وقت نتیجه شده به من می‌فرمایید برو؟! اجازه نمی‌دهید خون کثیف من با خون طیّب شما مخلوط بشود؟
در تاریخ دارد که حضرت همان عمل که با حضرت علی‌اکبر انجام داد با این غلام هم انجام داد. ببینید چقدر انسان به کمال می‌رسد! «یا ایهاالذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصدقین» ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید تقوا داشته باشید و با صادقین باشید. در تفسیر دارد مراد از صادقین، ائمه اطهار علیهم السلام هستند. با امامتان باشید. هیچ زحمتی ندارد با امام زمانتان هر روز صبح که بیدار می‌شوید بیعت کنید. هر روز صبح دعای عهد را بخوانید و عرض کنید «اللَّهُمَ بَلِّغْ مَوْلَانَا الْإِمَامَ الْهَادِی الْمَهْدِی» هر روز صبح دست‌تان را در دست دیگرتان بگذارید و با جضرت بیعت کنید. واقعاً انسان لذت می‌برد اگربفهمید. من یک جایی مجلسی‌بودم دیدم یک منبری دارد می‌گوید: یاالله، یاالله، یاالله. دیدم یکی با تسبیحش بازی می‌کند و بقیه هم وسط یاالله گفتن داشتند حرف می‌زدند. این جوری خدا را صدا می‌کردند. از این معنا بیاییم بیرون، به ما گفته‌اند این دستت را به جای دست امام زمانت بگذار و آن دست دیگرت را به جای دست خودت بگذار در دست امام زمانت، بگذار ببین چه لذّتی‌دارد. به‌خدا قسم یک لذتی دارد، یک شخصی می‌گفت من احساس می‌کردم یک لطافت خاصی این دستم پیدا کرده است. در یک لحظه فکر می‌کردم دستم را گذاشتم در دست امام زمان. با این توجه هر روز با امام زمان‌تان بیعت کنید. فکر نکنید که امام زمان اینجا نیست و من دارم سر خودم کلاه می‌گذارم! نه. امام زمان محیط بر شماست، هر جا خدا هست، امام زمان هم هست. ما در محضر حضرت بقیة الله هستیم و در ذرّات دست شما هم احاطه علمی‌دارد. با واقعیت پیش بروید ببینید احساس لطافت دست امام زمان را می‌کنید یانه؟ من بیشتر از این نمی‌توانم در مجلس پرده بردارم.
به‌خدا قسم انسان چند روز اگر این عمل را انجام بدهد روی واقعیت و روی توجه کم‌کم شاید حس کند حضرت ولیّ‌عصر ارواحنافداه تشریف آورده‌اند. شما تحقیق کنید درباره اصحاب سیّدالشهدا علیه السلام تنها کسانی که امشب ماندند، آن‌هایی هستند که اهل محبّت بودند. با علی ابن ابیطالب اهل محبت بودند. این محبّتتان را تشدید کنید. همه هم محبت دارند، یک وقت فکر نکنید اهل محبّت نیستید، نه شما محبّتتان را از دنیا بکشید از زن وبچه‌تان بکشید از اموالتان بکشید و تحویل خدا بدهید، ببینید چه عشقی به خدا پیدا می‌کنید! چه عشقی به امام حسین علیه السلام به امام زمان ارواحنافداه پیدا می‌کنید. شما یک مقدار محبّت داشتید و آن را تقسیم کردید یک ذره دادید به زن وبچه‌تان، یک ذره دادید به باغتان به اموالتان و یک ذره را هم به خدا و امام حسین و امام زمان علیهم السلام دادید، هر اندازه شما در مجلس عزای امام حسین گریه می‌کنید. به همان اندازه نصیبتان می‌شود. دیدید ذرهّ‌بین را که نور آفتاب را جمع می‌کند یک جا و آتش می‌زند امّا اگر بجای ذرهّ‌بین یک شیشه را مقابل آفتاب بگذارید آتش که نمی‌زند هیچ، حتّی مانع رد شدن گرمای آفتاب هم می‌شود.
شما محبّتتان، خواسته‌هایتان را جمع کنید، هر چه که دارید و تحویل امام حسین بدهید ببینید چه تغییری در روحتان ایجاد می‌شود. شما همین امشب و فردا اگر قطعه قطعه‌تان کنند که بعضی کارها را انجام بدهید، می‌گویید: نه! امروز مال این کارها نیست. امروز من حتماً باید بروم یک جایی‌تا بتوانم عزاداری کنم. توی دسته‌ها به سینه بزنم، به سر بزنم ظهر هم می‌آیم خانه گردآلود، بعضی‌ها بودند آن سابق که مردم غذاهای حلال‌تری می‌خوردند و وضع بهتری داشتند روز عاشورا گِل به سرو صورت می‌زدند، پای برهنه در خیابان‌ها راه می‌افتادند حتی ظهر عاشورا می‌گفتند: مگر عزادار نهار می‌خورد؛ و اینجوری اظهار محبّت به حضرت سیّدالشهدا علیه السلام می‌کردند، گاهی مکان، محبت انسان راجمع می‌کند؛ مثلاحرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام. واقعاً اگر بروید کربلا مخصوصاً اگر دفعهٔ اوّلتان باشد تا از در صحن وارد می‌شوید و چشمتان به آن ضریح می‌افتد، به آن گنبد می‌افتد، چشمتان به آن جمله السلام علیک یا ثارالله که روی قبر حضرت سیّد الشهدا نوشته می‌افتد می‌بینید که دلتان جز حضرت سیّدالشهدا علیه السلام چیز دیگری را نمی‌خواهد و همه چیز را فراموش می‌کنید.
محبّتتان جمع می‌شود و یک جا تحویل سیّدالشهدا علیه السلام می‌کنید. مکان مؤثر است. می‌روید مسجد جمکران آنجایی که حضرت بقیة الله ارواحناه فداه نشسته بودند آن محراب وسط، انسان می‌بیند هیچ نمی‌خواهد جز امام زمان را، این مکان مؤثر است امّا چقدر خوب است که انسان خودش را بسازد تا همیشه نسبت به خاندان عصمت و طهارت محبّت داشته باشد و جانش را بدهد.
البتّه به جان و مال ما آنقدر احتیاجی نیست ولی جان بده، مال بده تا خدای تعالی‌در عوضش «هل ادلّکم علی تجرةٍ تنجیکم من عذاب الیم» آیا دلالت کنم شما را به یک تجارتی‌که شما را نجات دهد از عذاب دردناک؟ «تومنون بالله» ایمان به خدا داشته باشید، محبّت به خاندان عصمت علیهم السلام داشته باشید.
اظهار محبت به اهل بیت، اجر پیامبر است
پیغمبر اکرم وقتی می‌خواست از دنیا برود این را همه مورّخین نوشته‌اند و تمام روایات آمده که اصحابش را دور خودش جمع کرد و فرمود: خدای تعالی به من فرموده: «قل لا اسئلکم علیه اجرًا الا المودّة فی‌القربی» کلمه «قل» را هر جا در قرآن آورده‌اند می‌خواهند آن کلام را که بعد از «قل» می‌گوید خیلی محکم‌تر به خدا نسبت بدهد. فرموده: «قل لا اسئلکم علیه اجرًا الا المودّة فی‌القربی» پیغمبر فرمود من، البته هیچ آیه بلکه هیچ روایتی‌هم ازجانب خودش نفرموده. خود خدای تعالی‌در قرآن می‌فرماید: «ما ینطق عن الهوی» یعنی پیامبر کلامی روی هوای نفس نمی‌زند مگر این‌که وحی است و از جانب خدا است. خب این کلیّتش مسلم است ولی بعضی جاها گفته «قل» یعنی‌عین کلام خدا را نقل کرده است
از اوّل تا آخر قرآن به پیغمبر گفته می‌شود که بگو: «الحمدالله رب العالمین»، چون این قرآن کلام خود پیامبر نیست. ولی بعضی‌از جاها می‌خواهند خیلی محکم کنند گفته می‌شود «قل» یعنی بدانید که حتماً مال پیغمبر نیست؛ یعنی متذکر باشند که مال پیغمبر نیست لذا فرموده: «قل لا اسئلکم علیه اجراً» بگو: ای پیغمبر من از شما اجری نمی‌خواهم، در برابر زحماتی که برای هدایت شما کشیدم هیچ اجری نمی‌خواهم. اگر یک نفر برای شما همیشه کار کند و همیشه محبّت کند شما در ذهنتان می‌آید که حتماً یک طمعی به من دارد و یک چیزی از من می‌خواهد، حالا چطوری از خجالتش در بیاییم؟ بعضی افراد نمی‌توانند درک کنند که می‌شود در راه محبّت خدمتگزار کسی بود و هیچ توقعی هم نداشت.
آن‌ها دائم می‌آمدند و به پیغمبر می‌گفتند: از ما یک مزدی بخواه، پیغمبر چه بخواهد؟ یعنی چه دارند که به اوبدهند؟ آنچه او می‌خواهد که در دست آنها نیست و در دست پیغمبر است که پیغمبر خودش می‌خواهد به آنها بدهد. روایت دارد که یا با سکوت رد می‌شد یا پیغمبر تقاضای آنها را رد می‌کرد. تا این‌که آیه نازل شد. آن هم موقع وفات پیغمبر. حال که شما اصرار دارید، یک چیزی باشد که به نفع شما هم باشد، پس این کار را انجام بدهید «قل لا اسئلکم علیه اجراً الاّ المودّة فی‌القربی» این بچه‌های من را دوست داشته باشید، ذریّه من را دوست داشته باشید و اظهار دوستی با آنها بکنید. در مقابل این اظهار دوستی که باید هم بکنید و در فطرت شما هم هست خدای تعالی اجر و ثواب هم به شما می‌دهد.
در روایتی که سنی و شیعه نقل کرده‌اند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: «أَرْبَعَةٌ أَنَا شَفِیعٌ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَوْ أَتَوْا بِذُنُوبِ أَهْلِ الْأَرْض» در روز قیامت من چهار دسته را شفیع می‌شوم ولو این‌که اینقدر گناه کرده باشند که تمام گناهان اهل دنیا به دوششان باشد
۱- کسی‌که ذرّیه من را دوست داشته باشد، چون کسی‌که ذرّیه پیامبر را دوست داشته باشد گناه نمی‌کند. پیغمبر می‌داند چه می‌گوید، چطور می‌شود من امام زمان که یکی‌از ذرّیه‌های پیغمبر است دوستش داشته باشم و هر روز قلبش را برنجانم!
2- اگر یک وقت حاجتی داشتند، حاجتشان را برآورده کند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: من شفیع آنها هستم ولو گناهان اهل دنیا به گردنشان باشد
3- وقتی سادات و فرزندان پیغمبر مطرود واقع می‌شوند، پراکنده می‌شوند، در آن زمان‌ها زیاد بوده و الآن هم گاهی هست. شخصی می‌گفت سادات بعضی‌هاشان سید نیستند و ادعای سیادت می‌کنند! من گفتم: قبول ندارم چون سیادت یک امتیاز دنیایی نیست که یک نفر خودش را سید معرفی کند و از آن بهره ببرد. شما یک زمان را نام ببرید که سادات را اینقدر اکرام کرده باشند که غیر از سیدها بخواهند سید بشوند. مثلاً یک پولی را دراختیار آن‌ها گذاشته باشند. حالاشما می‌گویید خمس. خمس را که به علما می‌دهند نصفش سهم امام و نصف آن سهم سادات است که به غیر سید زکات می‌دهند سادات همیشه در هر زمان در فشار بودند.
زمان خلفای اموی، عباسی، آن شبی که حمید بن قحطبه، لعنة الله علیه 60 نفر سیّد را در همین توس در کنار قبر فردوسی، همین ایوانی که هست، اینجا با احترام بروید اینجا قبر 60 سیّد است؛ که نصف شب حمید بن قحطبه به امر هارون الرشید این‌ها را سر برید و ریخت درچاهی. در روایت هست که هارون الرشید همیشه مرتب از این برنامه‌ها داشت یعنی‌متعدّد سادات را می‌کشت؛ و همه خلفا این‌طور بودند، مثلاً متوکل سادات را لای دیوار می‌گذاشت. آن زمان سادات ممکن بود حتی خودشان را مخفی کنند. با این همه فشار هیچ وقت یک نفر به دروغ نمی‌آمد بگوید: من سیّد هستم! که یا او را در چاه بیندازند یا سرش را قطع کنند یا او را لای دیوار بگذارند!
خب وقتی‌که این‌ها مطرود و محزون واقع شدند و در وسط بیابان‌ها داشتند می‌گشتند شما رسیدید و دیدید و به عقیده و ایمان خودتان شخصی سید بود ولو سیّد هم نباشد این‌ها را پناهشان بدهید. پیغمبر می‌فرماید: که من شفیع آنها هستم در روز قیامت.
4- آن‌هایی‌هستند که فرزندان من را با قلب وبه زبان اکرام می‌کنند.
این 4 تا است. مجموعش خلاصه‌اش اظهار محبّت به فرزندان پیغمبر است. به فرزندان پیغمبر باید اظهارمحبت کرد.
علامت سیادت
شما مردم اگر به سادات اظهار محبت می‌کردید آنها علامت سیادت به خودشان می‌گذاشتند. بعضی‌از سادات یک علامتی برای خودشان می‌گذارند، یک شال سبزی استفاده می‌کنند ولی در کل من چون خودم جزء سادات هستم نمی‌خواهم بیشتر از این دربارهٔ احترام به سادات صحبت کنم. مطالب در کتاب انوار زهرا سلام الله علیها هست.
«قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودّة فی‌القربی» و در آیه دیگر می‌فرماید: «قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم» بگو ای پیغمبر آن چیزی که من از شما درخواست کردم، از این‌که گفتم محبّت به ذوالقربای من را داشته باشید این به نفع شما است. چون شما عقب سر این‌ها راه می‌افتید این‌ها می‌روند به بهشت و شما هم می‌روید بهشت.

لینک صوت

۱۴ رمضان ۱۴۰۸- کمالات روحی

اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین، باعث الانبیاء و المرسلین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لاسیما علی سیدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ[1]

 

بعضی از برتری‌های حیوانات نسبت به انسان

انسان در دنیا برای انسانیت خلق شده، شما مطمئن باشید که اگر غرض خدای تعالی از خلقت انسان جز این بود اینقدر عقل و فکر و دانش به او نمی‌داد.

محاسبه شده که در تمام ورزشهای جسمانی حیوانات قهرمان هستند یعنی مقام قهرمانی را برده‌اند. مثلاً مورچه صد برابر وزنش را می‌تواند بردارد که هیچ انسانی نمی تواند صد برابر که هیچ پنجاه برابر وزنش را بردارد، آن هم نه با زور و بازو با دندان، شما با دندان دو سه کیلو نهایت بتوانید بردارید، در جستن انسان نهایت می‌تواند پنج متر بپرد ولی حیواناتی هستند که نه با پر، صد برابر قد خودشان، دویست برابر قد خودشان، بلکه بعضی از آنها هزار برابر قد خودشان را می‌پرند.

در کُشتی، حیوانات بدون تعلیم دیدن اکثراً استادند. در خوردن، در خوابیدن، در تمام کارهایی که شما تصور می‌کنید، فکرش را می‌کنید قهرمان واقعی حیوانات هستند، حتی در بعضی از خواسته های معنوی ما مثلاً از ما می‌پرسند که چه وقت می‌رسیم به مقامی که بتوانیم به آسمان برویم؟! روی آب راه برویم؟! دست به هرچیزی بزنیم طلا بشود؟! تخلیه روح بکنیم؟! ملائکه را ببینیم؟! اجنه را ببینیم؟! اینها تمامش ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و ابائکم همه اینها بی فایده است، به یکی از بزرگان اهل معنا گفتند که فلانی روی آب راه می‌رود گفت که مرغابی هم روی آب راه می‌رود و هم روی هوا می‌پرد ولی مثل ماهی نمی‌تواند زیر آب برود، گفتند: طی الارض دارد – طی الارض مقام خیلی شامخی نیست هیچ وقت در قرآن خدا از طی الارضِ ائمه اطهار یا بزرگان وصف نکرده، آصف ابن برخیا و بلکه عفریت من الجن، عفریتی از جنّ هم گفت انا اتیک به قبل ان تقوم من مقامک او هم طی الارض داشت- پس انسان برای چه خلق شده؟ نه برای طی الارض نه برای روی آب راه رفتن نه برای غیب گویی. شانه به سر می گویند از سه متر روی زمین آب را در عمق زمین می بیند

حیوانات پیش گویی هایشان خیلی عجیب است، بعضی از مرتاض‌ها هستند که پیش بینی‌های خوبی دارند هنرشان است. می گویند ابوریحان بیرونی در علم هواشناسی خیلی استاد بود رفت دریک بیابانی توی یک آسیابی، هوا بسیار خوب، بسیار صاف، خیلی مرتب، آن آسیابان گفت که امشب باران می‌آید بیایید داخل بخوابید گفت: نه هواشناسی ما می‌گوید که باران نمی‌آید. رفتند بیرون خوابیدند. نصف شب یک باران تند عجیبی آمد. آمدند داخل. از آن آسیابان پرسید: تو از کجا گفتی باران می‌آید؟ گفت: این سگ هرشبی که باران می خواهد بیاید ، می‌آید داخل می خوابد، هرشبی که باران نمی‌آید بیرون می‌خوابد. امشب آمده داخل خوابیده من فهمیدم که باران می‌آید! معلوم می‌شود که هواشناسی او مربوط به سگش است و سگ از آسیابان و از ابوریحان که عالم دانشمند علم هواشناسی است بهتر می‌داند. پس ما در این مسائل بسیار ضعیفیم.

 

خطر توجه زیاد به امور مادی

در توسلاتمان هم وقتی خیلی توسل می‌کنیم به علی بن موسی بن الرضا علیه السلام و امام زمان ارواحنافداه برای مسائل مالی‌مان است؛ یعنی می گوییم روزی‌مان زیاد بشود، مرتب حرم می‌رویم و حوائج مادی‌مان را بیشتر در نظر می‌گیریم ولی از روح و معنویات و کمالات روحی هیچ خبری نیست. انسان را خدا برای اینها خلق نکرده است. توسلات به خاندان عصمت را برای این خدای تعالی قرار نداده که تنها حوائج مادی‌تان را از آنها بخواهید. در حوائج مادی انسان باید تسلیم خدای تعالی و ائمه اطهار علیهم السلام باشد. ما تا فشار مادی به ما نیاید فشار معنوی را احساس نمی‌کنیم. تا صد در صد فشار مادی به ما نیاید به ائمه اطهار علیه السلام مراجعه نمی‌کنیم. یک درد شدیدی که بیاید می گوییم یا فاطمه الزهرا، یا صاحب الزمان. یک حکومت ظالم و ستمگر روی ما فشار بیاورد یا صاحب الزمان گفتنمان بلند می شود، آن هم اگر اهلش باشیم باز هم بفهمیم و ای کاش همین مقدار گاهی یا صاحب الزمان صلوات الله علیه را بگوییم والا از نظر روحی حب دنیا بیچاره‌مان کرده. تا چشممان به یک ثروتمند می افتد (حالا اگر سخی بود معلوم نبود ثروتمند بشود) انسان از ثروتمند خوشش میاد برایش تعظیم می‌کنیم اما یک اهل معنا یک مرد با معنویت یک مردی که کمالات روحی دارد این را برایش اهمیت قائل نیستیم و حال اینکه پول او مال خودش است، قدرتمندان، امروز آقا شده رئیس جمهور، رئیس اداره شده، رئیس مجلس شده، وکیل مجلس شده، کاندید شده رأی نیاورده که وقتی یک نفری کاندید می‌شود رأی نمی‌آورد باید یک مقداری انسان تنزل کند در نظرش، می گویند نه اشکال ندارد کاندید مجلس است؛ و امثال اینها که هستند و خوششان میاد عکسشان بر در و دیوار است همین خودش یک افتخاری است که عکس انسان به در و دیوار بخورد حالا خانه‌اش را فروخته، زندگیش را به باد داده زن و بچه‌اش را مستأجر خانه مردم کرده پوستر چاپ کرده زده به در و دیوار ولی رأی نیاورده چرا این آدم باید حالا محترم بشود؟ یک بادی توی دماغش افتاده که من کاندیدای مجلس شورای اسلامی هستم. خب رأی نیاوردی که تو؟ باشد هنوز هم ما کسی هستیم!

یک شخصی رفته بود پیش شاه، شاه چند تا فحش به او داده بود. این آمده بود توی بازار گفته بود: منم که شاه به من گفته: ای بی شرف! گاهی می‌شود انسان تا حدی پست می‌شود که آدم تعجب می‌کند. شما در جامعه کم اینطور افراد دارید؟ کم این طور مریضهای روحی دارید؟ کم افرادی هستند که بی جهت بدون هیچ ارزشی توی جامعه برای خودشان ارزش قائلند؟ انسان یعنی اینقدر بدبخت؟

اولیاء خدا، خدای من شاهد است هر وقت به این مطالب می‌رسم یادم می‌آید روزی به مرحوم حاج ملأ آقا جان گفتم شما کیمیا، علوم غریبه (علوم غریبه بعضی هایش خیلی مهم است)، هیپنوتیزم، لیمیا، سیمیا را بلد هستید؟ گفت: انسان اگر برای اینطور چیزها خلق شده بود که دستش را بزند به این آهن و یک دفعه طلا بشود کم بود! مرحوم مقدس اردبیلی سطل را توی چاه انداخت بالا کشید دید پر از جواهر است، برگرداند گفت: من آب می‌خواهم جواهر نیاز ندارم.

ما طلا می‌خواهیم چه کار؟ بشر آمده برای طلاپرستی؟! می‌پرسی: چندتا سکه آزادی داری؟ می‌گوید: الحمدلله ده بیست تا دارم و ترقی هم کرده است؛ خوش بحالت. اما چقدر از گوهر گرانبهای محبت خاندان عصمت علیهم السلام در دلت هست؟ ما ائمه اطهار را هم می‌خواهیم که سکه های عاریه ای ما را حفظ کنند. شب که می‌خوابیم سکه‌هایمان را بگذاریم آن بالا آنها دست دزدان را ببندند تا سکه‌های ما را ندزدد و اگر دزدید ما دیگر امام زمان ارواحنافداه را قبول نداریم!

یکی از افراد که خیلی به امام زمان ارواحنافداه ارادت داشت یک گرفتاری برایش پیش آمده بود می‌گفت: من کم کم درباره امام زمان ارواحنافداه شک کردم که چرا آقا گرفتاری ما را رفع نمی‌کند؟

 

برای چه خلق شده‌ایم؟

یک مقداری به خودمان بیاییم. یک دم به خود آی و ببین چه کسی؟

چرا خدا خلقمان کرده؟ واقعاً بنشینیم ببینیم آیا برای چیزهایی که به آن دلخوش هستیم برای آن خلقمان کرده؟ خب خوش به حالمان. برای چه خلق شده‌ایم؟ چه می‌خواهیم باشیم؟ شما که در صراط مستقیم هستید ائمه اطهار علیهم السلام به چه چیزی دل خوش بودند، شما هم به همان دل خوش باشید. آیا به این دل خوش بودند که پول زیادی دارند؟ مسلّماً نه. دلشان خوش بود به اینکه قهرمان کُشتی هستند؟

 

ائمه را با خودمان قیاس نکنیم

ما گاهی ائمه علیهم السلام را هم با خودمان قیاس می‌کنیم. علی بن ابیطالب علیه السلام شجاع بود. لذا وقتی که می‌خواهیم عکسشان را بکشیم بازوهایش را خیلی توانا و یک شمشیر هم روی زانویش می‌گذاریم، پایش راهم می‌گذاریم روی سر یک شیر و دارد شیر را فشار می‌دهد!

علی بن ابیطالب علیه السلام این‌ها نبود. آقا علی بن ابیطالب علیه السلام شجاعتش این بود که در لشکر، در جبهه جنگ در بحبوحه فعالیت جنگی، دشمن می‌گوید: آقا شمشیرم شکسته، حضرت شمشیرش را به او می‌دهد! و وقتی چشمش به بچه یتیم می افتد و به منزل ایتام می‌رود که من تحقیق کردم آن جریان معروفی که یک زنی در کوچه راه می‌رفت و می‌گفت: خدایا داد مرا از علی بن ابیطالب بگیر؛ و علی بن ابیطالب علیه السلام به او گفت چه شده؟ او گفت شوهرم در جنگ با علی بن ابیطالب کشته شده و من بچه‌های یتیمی دارم کسی به داد من نمی‌رسد. این زن، زن یکی از خوارج بوده یعنی یکی از منافقینی بود که با علی بن ابیطالب علیه السلام جنگ کرده بود و در جنگ کشته شده بود، حالا این زن با این بچه‌ها تنها بود، بچه‌های منافقین بودند و بعد که علی بن ابیطالب رفته در خانه او سرش را در مقابل آتش تنور نگه داشته و می‌گوید: یا علی بچش حرارت آتش را تا از فرزندان یتیم مردم فراموش نکنی. این‌ها را بیان کرده‌اند تا ما یاد بگیریم. این شجاعت علی بن ابیطالب علیه السلام است. شجاعت علی بن ابیطالب همین آیاتی بود که تلاوت کردند وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکینًا وَیتِیمًا وَأَسِیرًا[2]

 شجاعت علی بن ابیطالب علیه السلام این بود که یک لحظه برای غیر خدا غضب نمی‌کرد و یک لحظه محبت برای غیر از خدا نمی‌کرد «انما نطعمکم لوجه الله[3]»

 

توهین ملای رومی به امیرالمؤمنین علیه السلام

خدا دهان آن کسانی را بشکند که در فضائل علی بن ابیطالب علیه السلام مطلب ملای رومی را نقل می‌کنند نه یک شیعه معتقد اما در حقیقت جسارت می کنند، هر چند برای ما مردم کم معرفت این مطلب فضیلت است که می‌گوید: وقتی که علی بن ابیطالب علیه السلام روی سینه عمرو بن عبدود نشست، او آب دهان به صورت آن حضرت انداخت علی بن ابیطالب علیه السلام بلند شد قدم زد. گفتند: آقا چرا قدم زدی؟ فرمود: وقتی آب دهان انداخت من احساس کردم که ممکن است برای غیر خدا بخواهم او را بکشم!

 این‌ها را ملای رومی در کتاب مثنوی می‌گوید، سندش مال مثنوی ملای رومی است، مطلب ناقص و بد و توهینش این است که علی بن ابیطالب علیه السلام را تحت تأثیر هوای نفسش معرفی می‌کند که اگر در همان جا سر عمرو بن عبدود را می‌برید ممکن بود هم برای خدا باشد و هم برای غضبی که برای آب دهان انداختن او به وجود آمده است. و حال اینکه علی بن ابیطالب علیه السلام آب دهان که سهل است اگر تمام جسارتها را به ایشان می‌کردند باز هم فقط برای خدا کار انجام می‌داد. منتها ملای رومی خودش حساب می‌کند که اگر کسی آب دهان به او بیندازد یکی دو ساعت غضب می‌کند و بلند می‌شود راه می‌رود تا غضبش فرو بنشیند علی بن ابیطالب علیه السلام را هم همینطور موجودی تصور کرده است.

به حضرت سیدالشهداء علیه السلام در میان گودی قتلگاه آن همه توهین کردند در عین حال می‌گوید «رضا برضائک، تسلیما لامرک لا معبود سواک». ما معرفت نداریم گاهی بعضی از منبری‌های شیعه ی معتقد به مقام علی بن ابیطالب علیه السلام این قضیه را به عنوان اینکه بله، علی علیه السلام چقدر مخالف هوای نفس بوده است نقل می‌کنند! علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود اسلم شیطانی بیدی من اصلاً نفس ندارم. علی بن ابیطالب علیه السلام نفس اماره بالسوء ندارد. نفس مطمئنه، نفس راضیه، نفس مرضیه، تازه اینها مال بندگان علی بن ابیطالب علیه السلام است مال کسانی است که بندگی علی بن ابیطالب علیه السلام را کرده‌اند.

شاگردان کوچک درِ خانه ولایت اینطور هستند که دیگر نفس اماره بالسوء ندارند. اصلاً نفسانیت ندارند. نفسشان را رام کرده‌اند جهاد با نفس کرده‌اند «یا ایتها النفس المطمئنه» نفسشان آرام گرفته «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه[4]»

 

تسلیم خواست خدا باشیم

وقتی که به مقام راضیه و مرضیه برسید هرچه خدا می‌خواهد همان را می‌خواهید آقا تو چه می خواهی؟ هرچه که خدا بخواهد «و ما تشائون الا ان یشاء الله[5]» هیچ چیز انسان نخواسته باشد جز آنچه خدا بخواهد.

همین اندازه که تو یک چیز بخواهی خدا هم یک چیز دیگر، تو از خدا فاصله پیدا کرده‌ای. به مجرد اینکه شما گفتی خدایا مرض مرا شفا بده، خدا نمی‌خواهد مریضی‌ات را شفا بدهد، البته دعا باید کرد، شب تا صبح بنشین دعا کن اما در دلت نگویی چرا من مریضم. من دارم شک می‌کنم این خدایی که گوش به حرف ما نمی‌دهد خدایی که مطیع ما نیست این خدا اصلاً معلوم نیست باشد! می گویند چند دفعه دعا کنیم خدا نخواست اشکال ندارد گفت: یکی درد و یکی درمان پسندد، یکی وصل و یکی هجران پسندد، من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد. تو می‌خواهی من مریض باشم من مریضم، تو می‌خواهی من سالم باشم من سالمم، تو می‌خواهی من پولدار باشم پولدارم، تو می‌خواهی من بی پول باشم بی پولم.

 

آخرین درس امام باقر علیه السلام به جابر

جابر بن عبدلله انصاری در بستر افتاده- این‌ها مقامات عالیه است. این‌ها را من دارم نقلشان می‌کنم و برای خودم و هم برای شما آرزویش را می‌کنم چون که «وصف العیش نصف العیش» و الّا جابری که پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله علی بن ابیطالب و امام حسن و امام حسین و امام سجاد علیهم السلام این پنج معصوم را دیده و از وجود اینها استفاده کرده هیچ نقطه ضعفی ندارد، در تمام جاها در تمام مراحل در تمام خدماتی که داشته همه جا مورد محبت و احترام بوده، اما باید درس آخر را از امام باقرعلیه السلام بگیرد- در بستر افتاده مریض است ساعت آخر عمرش است امام باقر علیه السلام تشریف آوردند برای عیادت ایشان وقتی که از او پرسیدند: حالتان چطور است؟ گفت: الحمدلله طوری شدم که مرض را بهتر از صحت می دانم فقر را بهتر از ثروت می دانم. حضرت فرمود: ما آل محمد صلی الله علیه و آله اینطور نیستیم. گفت شما چطورید فرمود ما هرچه خدا بخواهد همان را می‌خواهیم.

دوتا دوست باشند، یکی خیلی قدرتمند باشد و همه کار از دستش بر بیاید و یکی هم خیلی ضعیف باشد، وقتی خودش را به او واگذاشت هرچه او می‌خواهد این هم باید خواسته باشد. خدای قادر حکیم، شما در چه چیز خدا ممکن است شک کنید؟ آیا قدرت ندارد که دارد، حکیم نیست که هست، بهتر از شما مصالح شما را نمی‌داند که می‌داند. این‌ها هست پس چرا شما خودت را به او واگذار نمی‌کنی؟ خواست خودت را با خواست او عوض نمی‌کنی؟ چرا اصلاً خواست داری؟ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً[6]» ای کسانی که ایمان آوردید همه شما در تسلیم در سلم وارد شوید هیچ چیز جز آنچه که خدا خواسته نخواسته باشید «ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ[7]» معلوم است اگر انسان در مقابل پروردگار تسلیم نباشد پیرو شیطان است، چون نوبت شیطان رسیده است. تا انسان گفت خدایا من این را خواستم چرا اینطوری اش کردی؟! و با خدا دعوا کرد آنجا شیطان آمده در قلبش جا گرفته و به او نزدیک شده است. البته برای تکمیل ایمانمان به ما فرموده‌اند در فشارها، در امراض، در فقر، در امثال اینها به خاندان عصمت علیهم السلام مراجعه کنید، و الباب المبتلی به الناس، همه برای همه چیز به درِخانه این‌ها باید بروند ولی نه اینکه تنها برای مادیات برویم و برای معنویات خبری نباشد.

 

تفکّر در شبهای ماه مبارک رمضان

در شبهای ماه مبارک رمضان ان شاء الله کوشش کنیم که لااقل نیم ساعتی بنشینیم فکر کنیم ببینیم چه صفت سیاهی در دل داریم این سیاهی دل را نداشته باشیم یک کسی میگفت چله گرفته ام که سواد نداشته باشم چون سواد یعنی سیاهی و یک چند وقتی من همراهش بودم کلمات حکمت آمیزی می گفت ما از او استفاده می کردیم. حالا این سوادها، سواد دل هم گاهی می‌آورد، آن علم نیست، علم رسمی دنیایی است که سر به سر قیل است و قال، نه از آن کیفیتی حاصل نه حال.

 

فرق عالم ناپاک و شخص بی سواد و پاک

مرحوم شیخ بهایی که آن همه علوم را بلد است که می‌گوید: من بر هر صاحب علمی غلبه کردم کتابهای ریاضیش تا الان تدریس می‌شود بعضی کارهای علمی کرده که شبیه به معجزات است، او با آن عظمت می‌گوید که این علوم رسمی، فیزیک، شیمی، این اصطلاحات، این ادبیات، سر به سر قیل و قال است.

غالباً کسانی که خیلی ادبیاتشان خوب است کبر و غرور پدرشان را در آورده است، یک ادیبی در مشهد بود گفته بود که من کلمات حضرت رضا علیه السلام را دیدم که خیلی ادبی نیست لذا زیارت حضرت رضا علیه السلام نمی‌روم! این اندازه انسان احمق می‌شود، فلان کس فلان حرف را بر خلاف ادبیات گفته است، پس هیچ چیزی ندارد باید فحشش داد. یک چنین افرادی در بین ما هستند که غرور پیدا می‌شود برای آنها.

شیخ بهایی این شعر را می‌گوید: علم رسمی سر به سر قیل است و قال، نه از آن کیفیتی حاصل نه حال. حاج علی بغدادی یک انسان بی سوادی است، سواد خواندن ندارد دلیلش این است که در همان قضیه که در کتاب مفاتیح آمده میگوید: حضرت ولی عصرعلیه السلام فرمودند: کدام زیارت را دوست داری؟ زیارت بخوان. می‌گوید «لستُ انا بِقاری» من سواد ندارم، حالا یکوقت هست فارس است و عربی بلد نیست اما او خودش عرب بوده بغدادی بوده عربی می توانسته بخواند عربی خواندن او مثل فارسی خواندن ماست سواد نداشته حضرت برایش زیارتنامه خواندند و این همه کرامات به او اظهار کردند.

شخصی بود به نام جعفر نعلبند که به مردم یک حرف‌هایی می‌زد، مردم هم می‌گفتند: فلانی (با این حرفها برای خودش) دکّان باز کرده می‌گوید من خدمت امام زمان ارواحنافداه رسیدم و چه دیدم و چه دیدم! این حرفها چیست که می زند؟ همان حرفهایی که غالباً مانع شده از اینکه ما در بین مردم نعمتهای پرودگار را تذکر بدهیم، و الا شما هر کدام تان، از مردم شیعه بنشیند فکر کند چندتا معجزه درباره خودش انجام شده. چه کسی گفته نباید گفت؟ همین قضیه ای که می خواهم عرض کنم حضرت فرمودند: بگویید، نمی دانم از کجا پخش شده که نباید گفت! چرا نباید بگویید؟ چطور شد همه فحش‌ها و غیبت‌ها و همه بدگویی ها پشت سر مردم و همه تشییع فاحشه‌ها را باید گفت و کرد ولی اسم امام زمان ارواحنافداه نباید برده شود برای اینکه مردم مبادا متوجه امام زمان ارواحنافداه بشوند؟! مبادا از امام زمان ارواحنافداه حاجتشان را بگیرند؟! مبادا دلشان متوجه حضرت بقیه الله ارواحنافداه بشود؟! آن کسی که می‌گوید خودش را فدای ترویج نام مقدس حضرت ولی عصر ارواحنافداه می کند.

عموی مرحوم گلستانی می‌گوید که من در راه تخت فولاد اصفهان داشتم می‌رفتم با جعفر آقای نعلبند برخورد کردم به ایشان گفتم: ما با شما هم فکر هستیم، ماهم دوستدار شما هستیم، به عنوان مبارزه صحبت نمی‌کنم بلکه از راه مصالحه از راه موافقت و رفاقت حرف می‌زنم. یکی از قضایای خوبت را برای من نقل کن.

 

لزوم عدم تندی در مناظره

من خودم خدا را شکر می‌کنم که هیچ وقت نشده ولو با یک فرد مخالف با تندی برخورد کرده باشم. با عالم سنی برخورد کردم بعنوان یک شاگرد گاهی در مقابل عالم سنی نشستم خدا می‌داند که بعدش او آنقدر خضوع کرده که جریان برعکس شده او شده شاگرد و من شدم استاد. نمونه‌هایش را زیاد می‌توانم نشانتان بدهم. برخوردتان با آدمهای خوب و بد، خوب باشد این عمل پیامبر اکرم است. البته تبری و این مسائل جداست. اگر هم کسی را می‌خواهید به اسلام دعوت کنید با زبان خوب و اخلاق خوش دعوت کنید.

 

قضیه جعفر نعلبند

می‌گوید با این شخص برخورد کردم گفتم ما رفیقیم با هم همراه هستیم و تخته فولاد اصفهان یک مکان و یک قبرستان معمولی نیست اولیاء خدا و انبیا آنجا دفن هستند. به هر حال قضیه‌ات را برایم تعریف کن. اول نمی خواست بگوید ولی بعد گفت چشم. ایشان هم قبول کرد و گفت: من بیست و پنج مرتبه کربلا رفتم یک بار روز عرفه در کربلا بودم – کسی که روز عرفه در کربلا باشد خدای تعالی اول به زائرین سید الشهداء نظر می‌کند بعد به کسانی که در سرزمین عرفات وقوف کردند نظر می‌کند- می‌گوید من مقید بودم در روز عرفه بروم کربلا. یک سال حرکت کردیم و یک نفر هم در بین راه با ما رفیق شد. هوا هم خیلی گرم بود این هم آدم خوبی بود رفیق خوبی بود، آن زمان‌ها با قافله حرکت می‌کردند، ماشین نبود، در یکی ازاین منزل‌ها رفیق ما مریض شد. قافله هم وقتی بخواهد سر ساعت حرکت کند دیگر برای یک نفر توقف نمی‌کند چون یک قافله با دویست سیصد نفر جمعیت یک روز هم برایشان خیلی مهم است. این مریض شد سخت هم مریض شد حالا قافله هم می‌خواهد حرکت کند من به او گفتم من هم باید بروم خداحافظ. دیدم گریه کرد گفت که اگر شما بروید من چکار کنم؟ من اینجا تنها هستم. بیا تو یک ساعت دیگر صبر کن من تا یک ساعت دیگر می‌میرم هرچه از پول پول زیادی داشت) و وسائل (الاغ و بقیه وسایل) دارم مال تو و تو فقط مرا ببر کربلا دفن کن. می‌گوید من دلم سوخت و ماندم و همانطور که گفت یک ساعت بعد از دار دنیا رفت. من هم جنازه را برداشتم روی الاغش بستم البته از قافله هم یک ساعت عقب افتاده بودم. می‌خواستم جنازه را ببرم من یک نفر آدم، هرچه جنازه را می‌بستم کج می‌شد و می‌افتاد قافله هم رفته بود و من هم می‌ترسیدم و همینطور تنها مانده بودم و مشکل درست شد.

یک دفعه توجه و توسلی به آقا سید الشهداء کردم که آقا جان این زائر شماست من تعهد کردم که این را به کربلا برسانم شما کمک کنید تا من زائرتان را به کربلا بیاورم. در همین زمان دیدم چهار نفر آمدند یکی از آنها جلوتر بود و سه نفر دیگر در خدمت این آقا بودند و اینها اسم مرا بردند و گفتند: جعفر، این را برعهده ما بگذار، جنازه را پیاده کردند، آنجا چشمه آبی پیدا شد، او را غسل دادند کفنش کردند و بعد یک طوری روی الاغ بستند که دیگر هیچ تکانی نخورد و بعد از من خداحافظی کردند و رفتند – دیدید که ماشین‌ها وقتی به الاغ سوارها می‌رسند چطور رد می‌شوند؟- می گوید که من دیدم وقتی که حرکت کردم خیلی سریع از قافله خودمان عبور کردم و از قافله ای که دو روز قبل از ما حرکت کرده بود رد شدم و همین طور با سرعت دارم به سمت کربلا می‌روم، یک دفعه در همان روز من به کربلا رسیدم و خلاصه جنازه را دفن کردم بعد معلوم شد که من بیست و پنج روز زودتر از آن قافله به کربلا رسیدم؛ و ایشان حضرت بقیه الله اروحنافداه بودند که این محبت را کردند.

می‌گوید من این قضیه را به کسی نمی‌گفتم- منظورم این قسمت است- با کسی درمیان نمی‌گذاشتم، یک بار خدمت حضرت رسیدم حضرت فرمودند: آن قضیه را چرا برای مردم نمی‌گویی؟ برای مردم بگو تا بدانند که ما با زوار جدمان چه معامله‌ای می‌کنیم.

 

اهمیت نقل تشرفات در مجالس

من به شما یک توصیه می‌کنم. هرکدامتان چند تا از این قضایای تشرفات را حفظ کنید و در مجالسی که دو سه نفر می‌نشینید نقل کنید، هم مجلستان را منور می‌کند، هم برای دوستانتان یک قضیه گفتید و وقتتان به بطالت نگذشته. آن که می‌خواهید جوک بگویید و حرفهای بی ربط بگویید خوب اینها را بگویید و شایع کنید پخش کنید این الطافی که حضرت بقیه الله ارواحنافداه به مردم دارد. اینقدر امام زمان ارواحنافداه را از توی جامعه خودتان بیرون نکنید نگویید توی بیابانهاست آن هم یک بیابانی که اطرافش آبادی نباشد آنجا باید حضرت باشد از ما دور باید باشد نه خیر. «بنفسی انت من مغیب لم یخل منا[8]»

 

شب بیست و هفتم حتماً شب قدر نیست

 امشب شب تولد حضرت مجتبی علیه السلام است در نیمه ماه خدا قرار گرفتیم به ضمیمه توسل به امام مجتبی صلوات الله علیه فیوضات زیادی در این شب عنایت می‌شود، این شب باید بگوییم ازشب قدر بالاتر است چون ما هرچه داریم از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است، شب قدر هم که شب قدر است به خاطر فرق شکافته علی ابن ابیطالب علیه السلام است فلذا سنی ها که به علی ابن ابیطالب علیه السلام خیلی ارادت ندارند شب قدرشان هم شب بیست و هفتم است. شما این را می دانید که آنها شب قدر را شب بیست و هفتم می‌دانند و من به یکی از علما گفتم (این مساله ذوقی است) من هرشبی از شبهای ماه رمضان را احتمال شب قدر می دهم الا شب بیست و هفتم، چون اگر شب بیست وهفتم شب قدر بود هیچ وقت سنی‌ها آن شب را احیاء نمی‌گرفتند و دعا نمی‌کردند، خداوند این توفیق را به آن‌ها نمی‌دهد حالا بعضیها شب بیست و هفتم احیاء می گیرند و دعا می کنند خوب هم هست این حرفهایی که من می‌زنم حرفهای ذوقی است ولی من شب بیست وهفتم راحت‌تر می‌خوابم و احیاء نگه نمی‌دارم تا شبهای دیگر.

 

تعیین شب قدر از آیات و روایات

چون هرشب ازماه رمضان را می‌توان گفت احتمال شب قدر است، ولی به برکت معصومین علیهم السلام تقریبا در همان سه شب جمع اش کردند و کنترل کردند و بعضی‌ها آمده‌اند از روایات گفته‌اند دو شب است، مثلاً در یک روایت آمده که شخصی از روستاها خدمت امام علیه السلام آمد گفت آقا شب قدر را تعیین کنید من یک شب بیشتر نمی‌توانم از ده به شهر بیایم، حضرت فرمودند: اگر می‌خواهی شب قدر را درک کنی دو شب بیا، شب بیست ویکم و شب بیست وسوم.

خلاصه این اندازه محدودش کردند و الا شب قدر یقیناً در ماه رمضان است و یقینا شب قدر بهتر از هزار ماه است ولی حالا درکدام شب از شبهای ماه رمضان هست؟ این دیگر تعیین نشده است و دلیلش هم که شب قدر در ماه مبارک رمضان است این است که در آیات قرآن هست که «انا انزلناه فی لیله القدر» یعنی خدا قرآن را در شب قدر نازل کرده و در آیه دیگر می‌فرماید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ[9]» در ماه رمضان قرآن نازل شده است پس اگر گفتیم در شب قدر قرآن نازل شده و درماه رمضان قرآن نازل شده نتیجه‌اش این است که شب قدر در ماه رمضان است. حالا کدام شب است؟ از روایات استفاده می‌شود درشب نوزدهم و بیست ویکم و بیست وسوم که ان شالله خدا توفیق احیای آن شبها را به ما بدهد.

 

بُعد ملکوتی شب قدر

و این که عرض می‌کنم، بعضی از اولیای خدا گفته‌اند و روایات هم تأیید کرده است که در شب قدر اگر انسان چشمش باز شود و بعد ملکوتی شب قدر را ببیند اینطوری می بیند که حضرت ولی عصر ارواحنافداه نشسته‌اند و تمام ملائکه که موکّل هرفردی از افراد بشر هستند با طومار عملکرد سال گذشته آن شخص می‌آیند خدمت امام زمان صلوات الله علیه و می گویند که آقا این شخص این کارها را کرده شما چه می فرمایید؟ خوب یک کسی هست که همیشه گناه کرده، حضرت می‌فرمایند این دیگر شقی است و اسمش جزء اشقیا باشد. یکی آمده که هم کار خوب کرده هم کار بد کرده، اما بعضی در آن شب آمدند نشسته‌اند کنار امام زمان، شما هم ان شاء الله همین طور باشید، دامن حضرت را گرفتند، ملائکه هم پرونده را آورده‌اند، حالا هرچه هست، اگر آدم هم شقی باشد حالا خودش را آورده آنجا رسانده می‌گوید: آقا خواهش می‌کنم ان کان اسمی من الاشقیاء فامحنی اگر اسم من در اشقیاء است آن را محو کنید، پاک کن را بگیرید پاکش کنید، جوهر را هم پاک می کند، هرچه که شما بگویید همان را پاک می کند، اراده شما همه گناهان را پاک می‌کند این را پاکش کنید، واکتبنی فی السعداء اسم ما را جزء لیست سعدا بنویسید. این در بُعد ملکوتی این شب است و بُعد ملکوتی مهم تر از بُعد ملکی است. این بُعد ملکی که ما همدیگر را می‌بینیم و در و دیوار و اینها همه‌اش زائل شدنی است «ما عِنْدَکُمْ ینْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق[10]» انسان با چشم صحیح نمی‌بیند، یک مطلب دیگر از جعفر نعلبند که فراموش کردم بگویم ایشان می‌گفت: بعد از آن هر وقت روز عرفه به کربلا مشرف می‌شدم چشمم در آن روز باز می‌شد و ملکوت همه چیز را می‌دیدم. حتی ملکوت و سیرت مردم را هم می‌دیدم. وقتی وارد حرم می‌شدم می‌دیدم یک مشت حیوانات دور ضریح دارند می‌چرخند. اگر انسان یک صفت حیوانی داشته باشد به در نظر آن افرادی که با امام زمان صلوات الله علیه ارتباط دارند و انطور که خدمت به زائر حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه می کنند صورت حیوان دیده می شود.

 به هر حال ان شاءالله احیاء شب قدر را خدای تعالی نصیبمان بکند، شبهای دیگر زودتر بیایید البته می دانم روزه بودید و بعد از افطار خسته هستید و خوابتان می گیرد ولی اگر اهل حال و معنا باشید ان شاالله از خستگی بیرونتان می آوریم و ان شاالله  نام مقدس حضرت بقیة الله همه را از خستگی دربیاورد تا چه برسید به زیارت خود آن حضرت، امیدواریم که این شبهای احیاء در زمان ظهور حضرت واقع بشود و این بقیه عمر ما در زمان ظهور آن حضرت باشد. خب من عرایضم را تمام می‌کنم و روضه هم نمی‌خوانم. مجلس همین اندازه کافیست ولی شب تولد است و همه حوائج را نباید با گریه گرفت. بعضی وقتها باخنده هم می‌شود حاجت گرفت، با دل شاد هم می‌شود حاجت گرفت.

 

توجه در وقت گفتن «یا الله» در شب قدر

 همینطورکه نشستید نه میگویم رو به قبله بنشینید و نه چراغها را خاموش کنید، اینما تولوا فثم وجه الله، هر طرف رو کنید همان طرف خدا هست. خدا طرف خاصی ندارد ولی دلهایتان را بدهید به خدا و تا می‌توانید در مجالس معمولی وقتی یا الله می گویند شمایا الله را با توجه بگویید؛ یعنی واقعاً خدا را نزدیک بدانید که فرمود: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ[11]» او نزدیک تراز رگ گردن به شماست. خدا را نزدیک به خودتان بدانید و یا الله که می گویید یعنی ای خدا. اگر در مقابل یک آدمی نشسته باشید و حواستان پرت باشد و بگویید آقا این حاجت ما را بده، اما حواستان جای دیگر باشد باشد و خودتان هم نفهمید چه می گویید این بد است. واقعاً برای یک انسان بد است. اگر نگویید بهتر است! نستجیربالله خدا را یکی از خودمان حساب کنیم که یک حاجتی هم به او داریم حواست جای دیگر باشد

یک وقتی من بچه بودم پدرم داشت مرا نصحیت می‌کرد من حواسم رفت به یک گنجشک که رفته بود تو دیوار. به پدرم گفتم گنجشک رفت آنجا. پدرم خیلی ناراحت شد. شاید از آن زمان حدود چهل و پنج سال گذشته هنوز هم یادم است که پدرم ناراحت شد که من دارم با توحرف می‌زنم و تو حواست به گنجشک است. حالا ببینید خدای با آن عظمت وقتی که می گوییم یاالله اگر حواسمان پرت باشد چقدر بد است؟ خب حالا توی نماز چون نماز طولانی است ممکن است حواسمان پرت شود. ولی یک یا الله گفتن که حواس پرتی ندارد زود تمام می‌شود. یک دفعه یا الله بگویید کافی است اینکه می گویند ده مرتبه بگویید بخاطر این است که یک دفعه‌اش را درست بگویید.

به خدا قسم اگرحواستان به هرچیز باشد اهمیت آن چیز به اندازه همان گنجشک است. برای من بچه پنج شش ساله گنجشک اهمیت داشت و برای شمای چهل پنجاه ساله یک خانه سیصد چهارصد متری اهمیت دارد! من به اندازه سنّم و شما هم به اندازه سنّتان. ان شاءالله که منبری‌ها اینطور نیستند. هم گوینده هم شنونده بی توجهند یکی بادبزن دستش گرفته یا الله می گوید آنها هم می گویند الهی امین و خدا هم به هیچکدام توجه نمی کند. واقع اش این است. بیاییم در این مواقع که یک ساعت اینجا نشسته‌اید و فضائل خاندان عصمت را گوش کردید، فضائل حضرت بقیة الله را شنیدید و قلبهایتان منوّر و مجلستان معطر شده ده تا یاالله گفتن نیم دقیقه هم طول نمی کشد، نیم دقیقه آدم توجهش را به خدا ندهد؟ خیلی باید آدم بی ربطی باشد! لذا یک چند دفعه یا الله می گوییم و از این بیشتر نمی توانم جسارت کنم به آنهایی که موقع یاالله گفتن حواسشان پرت است، و ان شاالله چند تا هم دعا می کنیم با توجه، امیدواریم شب عید است عیدی را ما کامل به ما مرحمت بفرمایند …

نسئلک اللهم و ندعوک

باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم

بامام زماننا و بالحسن بن علی

یا الله …

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

خدایا به آبروی حجة بن الحسن عیدی ما را فرج آن حضرت قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضی بفرما

خدایا به آبروی حجة بن الحسن قسم ات می دهیم خیر دنیا و آخرت به ما مرحمت بفرما

خدایا ما را از بهترین یاران امام زمان قرار بده

خدایا به آبروی حجة بن الحسن قسم ات می دهیم دوستان امام زمان را در پناه امام زمان حفظ بفرما

دشمنان امام زمان را به آبروی آن حضرت ذلیل بفرما

خدایا قلوب شیعه را بیشتر متوجه به امام زمان بفرما

خدایا به آبروی ولی عصر گرفتاری های شیعه را برطرف بفرما

خدایا به آبروی حجة بن الحسن قسم ات می دهیم سربازان اسلام را بر کفر پیروز بفرما

مریضهای اسلام، مرضهای روحی مان شفای کامل مرحمت بفرما

شهدای ما با شهدای کربلا محشور بفرما

 

گرفتاریهایمان رفع بفرما

امواتمان غریق رحمت بگردان

پدر و مادرمان ببخش و بیامرز

و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان…

 

[1] -سوره انسان، آیه 9

[2] – سوره انسان، آیه 8

[3] – سوره انسان، آیه 9

[4] – سوره فجر، آیه 28

[5] – سوره انسان، آیه 30

[6] – سوره بقرة، آیه 208

[7] – سوره بقرة، آیه 208

[8] -مفاتیح الجنان، دعای ندبه

[9] – سوره بقرة، آیه 185

[10] – سوره نحل، آیه 96

[11] – سوره ق، آیه 16

لینک فایل صوتی

۱۳ جمادی الاول ۱۴۰۸- توضیح آیات قرآن، بکائین پنج گانه

اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین، باعث الانبیاء و المرسلین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لاسیما علی سیدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فی لیله القدر، و ما ادراک ما لیله القدر، لیله القدر خیر من الف شهر، تنزل الملائکه و الروح فی‌ها باذن ربهم من کل امر، سلام هی حتی مطلع الفجر

 

ظاهر و باطن قرآن

آیات قرآن یک تفسیر دارد و یک ظاهری دارد و یک تاویلی. ظاهر هر آیه همان معنای ظاهریش است معنای تحت اللفظی اش است. مثلاً معنای سوره قدر این است که ما نازل کردیم قرآن را در شب قدر، تو از کجا می دانی که شب قدر چه شبی است، (چه کسی به تو فهمانده که شب قدر چگونه شبی است) شب قدر بهتر از هزار ماه است و ملائکه و روح در آن شب به اذن پرودگارشان تاطلوع فجر نازل می‌شوند. سلام است آن شب تا مطلع فجر.

این معنای ظاهری است که شاید در ترجمه های تحت اللفظی قرآن هم باشد. شاید معانی تحت اللفظی قرآن در مقابل متون قرآن، بطن قرآن، در مقابل تفسیر و تاویل قرآن، یک هزارم باشد یعنی اگر بنا باشد قرآن هزار صفحه تفسیرش باشد، ترجمه تحت اللفظی آن یک صفحه است شاید هم بیشتر. خود قرآن در دو آیه می‌گوید که اگر دریاها مرکب بشود، و تمام درختها قلم بشوند، جنّ و انس هم نویسنده بشوند کلمات خدا پایان پذیر نیست. حالا اینجا یک بحث مفصلی هست که اگر بخواهم وارد آن بحث بشوم از مطلبی که امشب در نظر گرفته‌ام عقب می‌مانم.

حالا همان مقداری که در روایات دارد، می‌فرماید: ” إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً[1] ” برای قرآن یک ظاهری و باطنی است ” وَ لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إِلَی سَبْعَةِ أَبْطُن[2]‌ ” و هر بطنی از آن بطنی دارد تا هفت بطن. یا سبعین ابطن یا در روایتی در کتاب مجمع البحرین، مجمع البحرین کتاب لغت است روایات را هم بیان می کند، دو تا بحر، بحر قرآن و بحر روایات، اینها وارد شدند، ترجمه کلمات که در آیات و روایات وارد شده را بیان می کند،

در کتاب مجمع البحرین هست که هر حرفی از قرآن هفتاد هزار معنا دارد، با این مقیاس یک بر هفتاد هزار است. حالا اینها چه معنایی دارد الحمدلله ما نه به فکر یاد گرفتنش بودیم و نه خواهیم بود و نه فرصتش را داریم و این قرآن هم باشد برای خود امام زمان صلوات الله علیه و ان شاءالله وقتی که آمدند و عمرها 150 ساله و 300 ساله شد و معارف و احکام توسعه پیدا کرد آنجا آن‌هایی که لیاقتش را دارند یاد می‌گیرند، ماها که در زمان غیبت وارد شدیم لیاقتش را نداشتیم، و البته اینها طعنه بود و الا در این زمان بیشتر لازم است که انسان از معارف قرآن اطلاع پیدا کند؛ گرفتاری‌ها را هم خودمان برای خودمان درست می‌کنیم، اگر قرآن را می‌خواندیم، قرآن را می‌فهمیدیم، قرآن را لمس می‌کردیم، حقایق قرآن را درک می‌کردیم این همه گرفتاری نداشتیم.

 

قرآن شفای روح انسان است

یعنی «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»[3] قرآن شفا و رحمت است. هم شفای روح انسان است، اکثرگرفتاریها و بدبختی‌ها، بیچارگی‌ها، نداشتن‌ها، فقرها، مال امراض روحی است. قرآن روح انسان را شفا می‌دهد «وَ شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ»[4] قرآن شفاست برای آنچه که در سینه‌هاست، امراض روحی را شفا می‌دهد، امراض جسمی را هم شفا می‌دهد.

 

تأثیر سوره حمد و شرایط آن

در حدیث داریم اگر برای یک مریضی هفت مرتبه سوره حمد را بخوانید، هفت مرتبه حمد حسابی که لااقل «ایاک نعبد و ایاک نستعین» یعنی تنها از تو کمک می‌خواهیم را درست بگویید. هفت مرتبه سوره حمد واقعی بر یک مریض خواندید و شفا پیدا نکرد این دیگر خوب نمی‌شود و همه امراض را حمد شفا می‌دهد جز مرض مرگ را. می گویید: خب اگر اینطور باشد که آسان است. بله آسان است ولی باید سوره حمد را وقتی می گویید «ایاک نستعین» درست بخوانید.

من خودم یک وقتی یک کسالتی داشتم فکر نمی کردم کسالت جدی باشد. منم بد دوا و بد دکترم یعنی تا بتوانم دکتر نمی‌روم و دوا نمی‌خورم اما آن موقع هرچه دوا و دکتر رفتم جوان هم بودم شاید بیست ساله بودم دیدم خوب نمی‌شوم رفتم بالا سر حضرت رضا علیه السلام یک مقدار از آن گرد حرم مالیدم به خودم، بدنم را یک آدم حساب کردم و خودم را هم یک آدم و به بدنم گفتم با این گرد حرم خوب شدی که شدی، نشدی من تو را نمی‌خواهم برو، با همین صراحت، وقتی با این قطعیت و قاطعیت با خودم صحبت کردم فردا صبحش خوب شدم، واقعا گفتم تو را نمی خواهم، « نستعین» معنایش این است که خدایا ما از تو یاری می‌خواهیم. از تو کمک می‌خواهیم، تو را می‌خواهیم. کمک از تو باید باشد. به هر حال ما اگر قرآن را بفهمیم و درست بخوانیم، همین سوره فاتحه را درست بخوانیم شما هفت بار سوره حمد را بخوان به مریضت بگو خوب شدی شدی، نشدی دیگر باید بمیری التماس دعا.

گاهی می‌شود انسان خودش، خودش را از غیر خدا قطع می‌کند، گاهی لازم است یک نفر او را از غیر خدا قطع کند. یک نفر خیلی گرفتار بود توی زندان بود خواب دیدم که اگر این از وسایل ظاهری انقطاع پیدا کند زود نجات پیدا می‌کند چون گرفتاری‌هایش زیاد بود رفتم هرچه گفتم من چنین خوابی دیدم بیا انقطاع پیدا کن، گفت شما تهران می‌روید بروید بگویید فلانی زندان است مرا از زندان خلاص ‌کند، دیدم نه این رها نمی‌کند و از خلق انقطاع پیدا نمی‌کند می‌دانستم او هم کاری نمی‌کند اما برای اینکه دروغ نشود رفتم به او گفتم بعد هم آمدم گفتم ما همه درها را زدیم تو باید بمانی در زندان، هیچ راهی ندارد، خدا می‌داند بعضی دوستان در آنجا بودند، به دوستان گفتم این تا فردا از زندان آزاد می شود، چون تا این را گفتم یک خورده‌ای سرخ شد و اشکی به چشمش آمد و گفت بسیار خوب، از همه قطع شد. چون تنها کسی هم که رابطش بود من بودم، به آن دوستان گفتم این تا فردا از زندان آزاد می شود ما دریک شهری بودیم گفتم همین جا باشید او می‌آید! خدا می‌داند به جان فاطمه زهرا سلام الله علیها روز بعد به خانه برگشت.

انسان باید یا خودش منقطع بشود یا کس دیگری باید امیدش را قطع کند، حالا نمی‌گویم شما بالای سر هر مریضی رفتید مایوسش کنید و بگویید تو مردنی هستی تا منطقع بشود نه، شما چکار دارید؟ سوره حمد را انسان هفت مرتبه بالای سر مریض بخواند و یا اگرخودش مریض است (برای خودش بخواند بهتر مؤثر است، فکر نکنید حتما دیگری باید بیاید بالای سر شما بخواند، خودش اگر مریض بود بخواند بهتر موثر است) روایت دارد اگر سوره حمد را درست خواندی نه اینکه لقلقه لسان باشد نه اینکه با آهنگ بخوانیم با توجه سوره حمد را بخوانیم ” ایاک نعبد و ایاک نستعین ” را درست بگوییم ” الرحمن الرحیم ” را درست بگوییم ” رب العالمین ” را درست بگوییم ” مالک یوم الدین ” را درست بگوییم توجه به خدا داشته باشید یقیناً خدا شفایتان می‌دهد، شفا دست خداست تازه آن شفایی هم که توی دارو گذاشتند آن هم خدا گذاشته است.

هم جسم را قرآن شفا می‌دهد هم روح را. ” وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ[5]

جمله دومی مهم‌تر است که ” وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ ” قرآن رحمت است برای مؤمنین. رحمت یعنی همه چیز، “و برحتمک التی وسعت کل شئ ” این جمله مال کجاست؟ مال دعای کمیل است. ” و برحمتک التی وسعت کل شئ ” رحمت خدا بر همه چیزها وسعت دارد یعنی خدای تعالی با رحمتش این کارها را انجام می‌دهد، حتی بلا را که نازل می‌کند برای رحمتش بلا را نازل می‌کند؛ یعنی اگر شما مریض شدی بخاطر رحمت خداست می‌خواهد خدای تعالی در همین دنیا تو را ناراحت کند، گوش مالی‌ات بدهد که از راه بد برگردی یا عذابت را در همین دنیا قرار بدهد که در آخرت عذاب نداشته باشی. خلاصه یعنی همه چیز را رحمت پروردگار شامل می‌شود. ” وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ[6] ” مومنش هم باید ایمان داشته باشد ولی ” وَ لاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَاراً ” ظالمین جز خسران، جز ناراحتی، جز بدبختی، از همین قرآن بهره ای نمی برند. پس قرآن یک ظاهری دارد و یک باطنی دارد و قران همه چیز دارد و برای ما همه چیز است.

 

سوره قدر، درباره حضرت زهرا سلام الله علیها

یکی از سوره‌هایی که درباره فاطمه زهرا سلام الله علیها در بُعد تأویل و باطن نازل شده سوره قدر است که کلمه ” لیله القدر ” به فاطمه زهرا سلام الله علیها تفسیر شده. چرا فاطمه زهرا سلام الله علیها را شب قدر گفتند؟ برای اینکه ؟”وما ادراک ما لیله القدر” ” ً الْمَجْهُولَةِ قَدْرا[7] ” قدر فاطمه زهرا مجهول است هیچ کس نمی‌داند که فاطمه زهرا یعنی چه؟

 در زمان پیغمبراکرم آن‌هایی که زنها و دختران شان را زیرخاک می‌کردند تعجب می‌کردند که چرا پیغمبر به دخترش این همه احترام می‌گذارد. من با یک سنی بحثم شده بود می‌گفت: چطور می‌شود اصحاب پیامبر (خلاف سیاست هم هست) این همه اذیت به دختر پیغمبر وارد کنند؟

گفتم تو خیال می‌کنی اصحاب پیغمبر مردم زمان ما بودند؟ این‌ها کسانی بودند که دختران خودشان را زیر خاک کرده بودند. همین خبیث لعینی که در به پهلوی فاطمه زهرا زده، خودش می‌گوید که من یک دختری داشتم که تقریباً بزرگ شده بود و من احساس کردم این دختری است که در خفا بزرگش کرده‌اند روی همان اخلاق جاهلیت او را بردم قبرستان و داشتم یک قبری می‌کندم که این دختر را زیر خاک کنم در این بین یک مقدار از خاک قبر از زمین که داشتم می‌کندم به ریشم خورد دیدم این بچه آمده محاسن مرا پاک می‌کند دلم شکست نخواستم که این دختر را زیر خاک بکنم ولی در عین حال آن را خواباندم و خاک ریختم و زیر خاکش کردم!! یک چنین آدمهایی بودند. شما فکر می‌کنید انسانهایی مثل ما بودند، که این حسابها را می‌کردند که مثلاً دختر آنهم دختر پیغمبر را نباید اذیت کنند؟ اصلاً دختر برای آنها ارزش نداشته است، پیغمبراکرم بر اینها تحمیل کرده بود که باید دختر بین آدمها وجود داشته باشد تا چه برسد به این همه فضائل که برای فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل شده است.

 ” لیله القدر خیر من الف شهر ” ای پیغمبر بدان! شب قدر بهتر از هزار ماه است که هر ماهی سی روز است. فاطمه زهرا سلام الله علیها که فرمود: ” صُبَّتْ عَلَی مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَی الْأَیامِ صِرْنَ لَیالِیا[8] ” از همین جهت هم اورا ” لیله القدر” گفتند. این فاطمه زهرا بهتر از هزار ماه است یعنی بهتر از سی هزار مردی است که به صورت ظاهر مؤمن باشند و معمولی باشند. مثل شب قبل تعدادی روایات برایتان می خوانم.

 

گریه کنندگان عالم

“قال الصادق علیه السلام: الْبَکاءُونَ خَمْسَةٌ[9] ” بهترین کلمات، کلمات خود خاندان عصمت و طهارت علیه السلام است. بخوانید دلهایتان روشن می‌شود هرچه من بگویم اگر از اینها گفته باشم ارزش دارد اگر از این‌ها نگفته باشم یک پول هم ارزش ندارد ” الْبَکاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ یعْقُوبُ وَ یوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بنت محمد وَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ علیهم السلام[10]

و اما معنای این جمله این است که گریه کنندگان آنهایی که رکورد گریه را در دنیا شکستند، آنهایی که در گریه‌های با فضیلت نه گریه‌های بی ارزش و بی فضیلت از همه سبقت را بردند، اینها پنج نفر بودند یکی حضرت آدم، یکی حضرت یعقوب، یکی حضرت یوسف و یکی هم فاطمه زهرا سلام الله علیها و یکی هم علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام بود.

و اما آدم چرا گریه می‌کرد؟ «بَکی عَلَی الْجَنَّةِ حَتَّی صَارَ عَلَی خَدَّیهِ أَمْثَالُ الْأَوْدِیة[11].» حضرت آدم آنقدر در فراق بهشت گریه کرد که دو طرف صورتش مثل ناودان شده بود، توی بهشت انسان زندگی کند همه چیزش مرتب باشد با خدا حرف بزند. عمده‌اش جنبه‌های معنوی بود حالت نشاط و توجه به پرودگار همه چیز دارد و از جمله جنبه‌های ظاهری، حالا هم به صورت ظاهر مبغوض پرودگار واقع شده البته در یک حدی نه آن اندازه‌ای که خدا ما را مبغوض قرار می‌دهد ولی حالا از بهشت بیرونش کردند و آن همه نعمت را از دست داده، در روایات دارد آنقدر گریه کرد حدود دویست سال که دو طرف صورتش مثل ناودان شده بود. تا آنکه که خدای تعالی به جبرئیل دستور دادکه بیاید و این کلمات را بگوید «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»[12].

 کلمات هم اینها بود شما هم یاد بگیرید اگر از بهشت یک وقت خواستند بیرونتان کنند و یا بیرونتان کرده‌اند بگویید «یا حَمِیدُ بِحَقِ مُحَمَّدٍ یا عَالِی بِحَقِّ عَلِی یا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یا قدیم الاحسان بحق الْحُسَینِ اغفر ذنوبی»[13].

دوم حضرت یعقوب بود، یعقوب آنقدر در فراق یوسفش گریه کرد تا اینکه به صریح قرآن «تَاللّهِ تَفْتَؤُا تَذْکرُ یوسُفَ حَتّی تَکونَ حَرَضاً أَوْ تَکونَ مِنَ اَلْهالِکینَ»[14]یعنی فرزندانش گفتند تو آنقدر حرف یوسف را می‌زنی که از هالکین خواهی شد و هلاک می‌شوی. «وَ ابْیضَّتْ عَینَاهُ مِنَ الْحُزْنِ»[15] چشمش کور شد چشمانش سفید شد.

«أَمَّا یوسُفُ فَبَکی عَلَی یعْقُوبَ حَتَّی تَأَذَّی بِهِ أَهْلُ السِّجْن»[16] و اما یوسف آنقدر در فراق یعقوب گریه کرد تا اینکه اهل زندان به اذیت افتادند خب اگر یک نفر رفیقشان که با آنها در زندان است مدام گریه بکند خب مسلم است آنها هم ناراحت می شوند. «فَقَالُوا لَهُ إِمَّا أَنْ تَبْکی اَللَّیلَ وَ تَسْکتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْکی اَلنَّهَارَ وَ تَسْکتَ بِاللَّیلِ»[17] گفتند: یاشب گریه کن روز آرام بگیر تا ما هم روز آرام باشیم یا روز گریه کن شب آرام بگیر «فَصَالَحَهُمْ عَلَی وَاحِدٍ مِنْهُمَا»[18] پس با آنها مصالحه کرد: که خیلی خب، روزها خودم راکنترل می‌کنم (چون قلب را که نمی شود نگه داشت) و شبها گریه می‌کنم، یا روزها گریه می‌کنم شبها ساکت خواهم بود.

«َأَمَّا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ ص فَبَکتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّی تَأَذَّی بِهَا أَهْلُ الْمَدِینَةِ وَ قَالُوا لَهَا قَدْ آذَیتِنَا بِکثْرَةِ بُکائِک فَکانَتْ تَخْرُجُ إِلَی الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْکی حَتَّی تَقْضِی حاجت‌ها ثُمَّ تَنْصَرِف»[19] آنقدر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در فراق پیغمبر گریه کرد که اهل مدینه ناراحت شدند و گفتند زیاد گریه می‌کند به فاطمه بگویید: یا روز گریه کند یا شب گریه بکند. فاطمه زهرا خارج می‌شد می‌رفت روزها در کنار مقبره شهدا در قبرستان بقیع و گریه می‌کرد تا اینکه حاجتش بر آورده می‌شد یعنی دلش آرام می‌گرفت و برمی گشت.

ببینید در اینجا حضرت یعقوب چهل سال گریه کرد چهل سال حضرت یوسف گریه کرد دویست سال حضرت آدم گریه کرده است و نود و پنج روز یا هفتاد وپنج روز فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کرده و حضرت زهرا سلام الله علیها را در ردیف آنها قرار داده اند. ببینیدچقدر گریه می‌کرده است وَ «أَمَّا عَلِی بْنُ اَلْحُسَینِ فَبَکی عَلَی اَلْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلاَمُ عِشْرِینَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِینَ سَنَةً[20]» علی بن الحسین بر سیّدالشهداء علیه السلام بیست سال یا چهل سال گریه کرد ” ماوُضِعَ بَینَ یدَیهِ طَعَامٌ إِلاَّ بَکی[21] ” غذا در مقابل علی بن الحسین نمی‌گذاشتند مگر اینکه گریه می‌کرد. «حَتَّی قَالَ لَهُ مَوْلًی لَهُ جُعِلْتُ فِدَاک یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ[22]» یک غلامی داشت حضرت، عرض کرد جانم به قربانت ای پسر پیغمبر ” إِنِّی أَخَافُ عَلَیک أَنْ تَکونَ مِنَ اَلْهالِکینَ[23] ” من می‌ترسم شما خودتان را هلاک کنید حضرت علی بن الحسین فرمودند: إِنَّما أَشْکوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اَللّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اَللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّی مَا أَذْکرُ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَةَ إِلاَّ خَنَقَتْنِی لِذَلِک عَبْرَةٌ[24]. من هر وقت یادم می‌آید از کربلا، از آن گودال از آن خیمه شهداء، از گودی قتلگاه، از سرهایی که روی نیزه بودند عقده گلویم را می‌گیرد نمی‌توانم گریه نکنم.

عبدالله ابن عباس می‌گوید ” لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص الْوَفَاةُ بَکی حَتَّی بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیتَه[25] ” وقتی که پیغمبر در بستر وفات افتاده بود می‌خواست از دار دنیا برود آنقدر گریه کرد تا محاسنش از اشک چشمش خیس شد. ” فَقِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا یبْکیک[26] ” یک کسی گفت که ‌ای پیغمبر ای رسول خدا چرا این قدر گریه می‌کنید؟ ” فَقَالَ أَبْکی لِذُرِّیتِی وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی کأَنِّی بِفَاطِمَةَ بِنْتِی وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِی وَ هِی تُنَادِی یا أَبَتَاهْ یا أَبَتَاهْ فَلَا یعِینُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِی[27] ” من برای فرزندانم گریه می‌کنم برای اولادم گریه می‌کنم و آنچه که بر آنها انجام خواهند داد، بدترین امت من بعد از من به آنها آنهمه اذیت وارد می کنند مثل اینکه می‌بینم دخترم فاطمه‌ام آنقدر اذیت شده و ظلم به او شده که دائم صدا می زند یا أَبَتَاهْ ای پدر و هیچ کس از امت من به او کمک نمی‌کند “فَسَمِعَتْ ذَلِک فَاطِمَةُ علیها السلام فَبَکتْ[28] ” و فاطمه زهرا سلام الله علیها کلمات پدر بزرگوارش را شنید و زیاد گریه کرد ” فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله لَا تَبْکینَّ یا بُنَیةِ[29] ” پیغمبر فرمود: ای دختر من گریه نکن “فَقَالَتْ لَسْتُ أَبْکی لِمَا یصْنَعُ بِی مِنْ بَعْدِک[30]” من برای آن ظلم‌هایی که فرمودی گریه نمی‌کنم…

روضه…

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی عظم البلاء

و برح الخفاء

و انکشف الغطاء

و انقطع الرجاء

و ضاقت الارض

و منعت السماء

و انت المستعان

و الیک المشتکی

و علیک المعول فی الشدة و الرخاء

اللهم صل علی محمد و ال محمد

اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم

ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب

یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

الغوث الغوث الغوث

ادرکنی ادرکنی ادرکنی

الساعه الساعه الساعه

العجل العجل العجل

یا بقیه الله آجرک الله فی مصیبة امک فاطمه

نسئلک اللهم و ندعوک باحب اسمائک و باسمائک الحسنی و باعظم اسمائک و بمحمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه المعصومین من ولد الحسین و بامام زماننا یا الله …

یا غیاث المستغیثین

یا حبیب قلوب العارفین

یا اله العاصین

یا رباه یا سیداه

عجل لولیک الفرج

عجل لولیک الفرج

عجل لولیک الفرج

خدایا خودت فرمودی ادعونی استجب لکم دعا کنید تا من اجابت کنم

خدایا خودت فرمودی اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان

خدایا ما امشب که شام غریبان فاطمه زهراست خودمان را کنار جنازه فاطمه زهرا می بینیم خودمان را کنار امام زمانمان می بینیم

خدایا به آبروی این دو بزرگوار امشب فرج امام زمان ما را برسان

خدایا بقیه عمر ما را در زمان ظهورش قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضی بفرما

خدایا همه ما را از بهترین یارانش قرار بده

پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن قسم ات می دهیم دوستان امام زمان علمای ربانی مراجع تقلید در پناه ان حضرت حفظ بفرما

پروردگارا به آبروی ولی عصر دشمنان امام زمان را ذلیل بفرما

پروردگارا به آبروی ولی عصر سربازان اسلام را  بر کفر پیروز بفرما

پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن مرضهای روحیمان شفا عنایت بفرما

مریضهای اسلام معلولین مجروحین شفای کامل مرحمت بفرما

شهدای ما با شهدای کربلا محشور بگردان

امواتمان غریق رحمت بگردان

پدر و مادرمان ببخش و بیامرز

عاقبت امرمان ختم بخیر

و عجل اللهم فی فرج مولانا صاحب الزمان

[1]– عوالی اللئالی، ج 4، ص 107.

[2]– عوالی اللئالی، ج 4، ص 107.

[3]– سوره اسراء، آیه 82

[4]– سوره یونس، آیه 57

[5] – سوره اسراء، آیه 82

[6] – سوره اسراء، آیه 82

[7] – مصباح کفعمی، ص 718

[8] – بحار الأنوار، ج 79، ص 106

[9] – إرشاد القلوب، ج 1، ص 95

[10] – إرشاد القلوب، ج 1، ص 95

[11] – إرشاد القلوب، ج 1، ص 95

[12] – سوره بقره، آیه 37

[13] – بحار الأنوار، ج 44، ص 245

[14] – سوره یوسف، آیه 85

[15] – سوره یوسف، آیه 84

[16] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[17] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[18] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[19] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[20] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[21] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[22] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[23] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[24] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[25] – بحار الأنوار، ج 28، ص 41

[26] – بحار الأنوار، ج 28، ص 41

[27] – بحار الأنوار، ج 28، ص 41

[28] – بحار الأنوار، ج 28، ص 41

[29] – بحار الأنوار، ج 28، ص 41

[30] – بحار الأنوار، ج 28، ص 41

 

لینک فایل صوتی

۱۲ جمادی الاول ۱۴۰۸- توضیح آیات قرآن، فضائل حضرت زهراء سلام الله علیها

اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لاسیما علی سیدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً[1]

آیاتی که تلاوت شد یکی این آیه بود، بعد هم سوره کوثر که :

بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هو الابتر

مطلبی که به‌عنوان تذکر باید عرض کنم مربوط به این آیه قبل می‌شود که می‌فرماید: «یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ». فکر نشود که هرکسی لیاقت دارد به مقام انسانیت مشرف گردد و مشمول رحمت پروردگار بشود.

 

فرق انسان خواب و مرده در قصه یوذاسف و بلوهر

مردم در دنیا سه دسته هستند، یک دسته مرده‌اند، مردگانی هستند که از جهت انسانی حیات ندارند؛ مرحوم مجلسی قصّه‌ای را نقل می‌کند اجمالا می‌فرماید: یک فردی به نام بلوهر بود و فردی هم به نام یوذاسف. یوذاسف سلطان مقتدری بود ولی حیوان سیرت، تمام فکرش به دنیا و زندگی دنیا و عیش و نوش دنیا بود و به هیچ وجه متوجه معنویات و ملکوت عالم و اینکه انسانیت غیر از این حرف‌هاست نبود، ولی باز باید عرض کنم که در این قصه یوذاسیف خواب بود و نمرده بود، چون خواب است که بیدار می‌شود، مرده بیدار نمی‌شود، از علائم شخص مرده این است که صدایش که می‌زنند، داد به سرش می‌زنند از خواب نمی‌پرد، پس معلوم است مرده است، قرآن که تلاوت می‌شود به قرآن توجه نمی‌کنند، «الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ[2]» علامت افراد زنده این است که وقتی قرآن خوانده می‌شود دل‌هایشان تکان می‌خورد، «وَ إِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً[3]» وقتی‌که آیات قرآن برای آن‌ها خوانده می‌شود ایمانشان زیاد می‌شود، شخصی که خواب است بیدار می‌شود ولی شخص مرده بیدار نمی‌شود، پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با آن صدای جذابش که حتی کفار وقتی می‌آمدند در مسجدالحرام برای اینکه مبادا صدای پیغمبر را بشنوند و بیدار بشوند پنبه در میان گوششان می‌گذاشتند که قرآن را نشنوند چون اگر پنبه در گوششان نمی‌گذاشتند ممکن بود هدایت شوند؛ ولی یک عده از مردم هستند که قرآن را می‌شنوند ترجمه‌اش را هم می‌فهمند ولی بیدار نمی‌شوند این‌ها قطعاً مرده‌اند.

یوذاسف مرده نبود ولی خیلی عیّاش بود، خواب بود، در خواب عمیقی فرو رفته بود؛ بلوهر خیلی به فکر این بود که جوری بشود از یک طریقی او را از خواب بیدارش کند. یک‌شب به او گفت: بیا با هم برویم در بیرون شهر، در میان این کوخ‌نشین‌ها، ببینیم بر آن‌ها چه می‌گذرد، یوذاسف سلطان است؛ بلوهر حکیمی است که وزیر او بود؛ لباسشان را عوض کردند، مبدّل آمدند در میان این کوخ‌نشینان نگاه می‌کردند، دیدند یک خانواده‌ای یک زمینی را کنده‌اند یک نقبی زده‌اند در میان آن نقب یک مقدار سرگین حیوانات را جمع کرده‌اند برای خودشان پشتی قرار داده‌اند تکیه داده‌اند یک جمجه انسانی را هم پیداکرده‌اند در آن شراب ریخته‌اند و یک زن کثیف خیلی زشت بداندامی هم برای این‌ها دارد می‌رقصد. یوذاسف گفت: این انسان‌ها به چه دلخوش کرده‌اند؟ چه زندگی دارند؟ بلوهر گفت: همین‌طور که ما داریم زندگی آن‌ها را می‌بینیم یک عده هم هستند زندگی من و تو را همین‌طوری می‌بینند. گفت: آن‌ها دیگر چه کسانی هستند؟ از خواب بیدار شد، آن‌ها چه افرادی هستند که‌این‌قدر خوش می‌گذرانند آن‌قدر عالی زندگی می‌کنند که زندگی من که شاه و سلطانم برای آن‌ها مثل زندگی این‌ها بشود؟ گفت: بیا برویم تا من برایت بگویم. آمدند میان افرادی که اهل معنا و اهل توجه به پروردگار بودند توجه‌شان به خدا بود خداشناس بودند به قدرت لایزال تکیه کرده بودند[4].

 

حالت کسانیکه مشمول رحمت پروردگارند

من یک روز برای یک نفر که نمی‌فهمید چطور می‌شود انسان به خدا تکیه کند و در عین فقر زندگی خوبی داشته باشد این‌طور مثال می‌زدم که اگر یک قدرتمندی، یک مقتدری، هرروز صبح به انسان تلفن بزند که من پشتیبان تو هستم، من با تو هستم، قدرتش هم فوق‌العاده عجیب باشد مثلاً فرض کنید شاه یک مملکت، رئیس‌جمهور یک مملکت، هرروز تلفن بزند بگوید هر جا کارَت گیر کرد به من بگو، من پشتیبان تو هستم، من کمک تو هستم، این‌یک حالت نشاطی طبعاً پیدا می‌کند، یک آرامشی پیدا می‌کند که هرکجا که وارد می‌شود خوشحال است، همه‌جا باقدرت وارد می‌شود، همه‌جا باشخصیت وارد می‌شود، اگر یک ولیّ خدا، آن ولیّ خدایی که هست و ما از او غافلیم، آن اولیاء خدایی که روی همین کره زمین راه می‌روند و همه ساعت و هر دقیقه باخدا حرف می‌زنند و خدای قادر مطلق دائماً به اینها می‌گوید من با شما هستم «وَ مَنْ یتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[5]» کسی که توکل به خدا کند خدا پشتیبانش است، «ایاک نستعین» ای خدا ما فقط از تو کمک می‌گیریم یک چنین فردی به خدا قسم از هیچ‌چیز نمی‌ترسد، دلش گرم است ایمانش قوی است «یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ[6]» این انسان‌ها هستند که خدای تعالی در رحمت خودش آن‌ها را وارد کرده و آن‌چنان بانشاط هستند که یک‌لحظه نشاط آن‌ها را اگر تقسیم کنند به زندگی شصت‌ساله و هفتادساله ما، تمام زندگی‌مان پر از نشاط می‌شود پر از خوشحالی می شود، در عین فقر، در عین دست‌تنگی. وقتی‌که خدا پشتیبان انسان است، خدا با انسان است، همه‌جا یار انسان خدا است، همه‌جا خدای‌تعالی با انسان حرف می‌زند و صحبت می‌کند، وقتی‌که یک چنین قدرتی با انسان باشد انسان نشاط دارد.

 

قضیه امام هادی علیه‌السلام و متوکل

متوکل عباسی لعنة‌الله‌علیه حضرت امام هادی علیه‌السلام را آورد در مقابلش یک تلی ساخت، به سربازانش گفت که از توبره اسبتان استفاده بکنید و در میان آنها خاک بریزید و بیاورید یکجا کود کنید، یک تلی شد، حضرت امام هادی علیه‌السلام را برد روی تل با خودش ایستادند، دستور داد سربازانش از مقابلش رژه بروند؛ سربازان رژه رفتند، لشکر متوکل از مقابل امام هادی علیه‌السلام عبور کردند گاه‌گاهی متوکل برمی‌گشت نگاه می‌کرد به امام هادی ببیند ایشان چه می‌کند آیا تغییر روحیه داد ترسید یا به حال خودش است. دید نه، به حال خودش هست. بالاخره به حرف آمد گفت: می‌دانید چرا به این سربازان دستور دادم از مقابلتان عبور کنند؟ حضرت فرمود: برای چه؟ عرض کرد: برای اینکه به فکر خلافت نیفتید، ببینید من چقدر قدرت دارم، این‌همه قدرت مال من است. امام هادی علیه‌السلام فرمود: می‌خواهی قدرت من را هم ببینی؟ گفت: قدرت شما؟ از میان زندان شما را آوردیم اینجا و این لشکر را در مقابل شما عبور دادیم قدرتتان چیست؟ حضرت یک اشاره به‌طرف آسمان کرد – کور باد چشمی که این حقایق را نمی‌بیند- متوکل دید از شرق تا غرب عالم همه ملائکه و انوار ملائکه ایستاده‌اند، آماده‌اند که حضرت امام هادی علیه‌السلام امر بفرمایند تمام کارها انجام بشود. گفت: آقا قربانتان بروم من به دست و پایتان می‌افتم، حضرت فرمودند: این دنیا مال تو، این ریاست مال تو، این لذت‌های دنیا برای تو که لذتش توأم با ناراحتی است. محال است یک خوشی در دنیا پیدا شود الا اینکه در کنارش یک ناراحتی نباشد.

 

قضیه امام کاظم علیه‌السلام و طبیب یهودی

حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام به‌صورت ظاهر مریض شده بودند، فرزندانشان رفتند یک طبیب یهودی آوردند، طبیب یهودی یک نگاهی به موسی بن جعفر علیه‌السلام کرد گفت: آقا اجازه می‌دهید من طبابت‌تان کنم و نبضتان را بگیرم؟ حضرت فرمود: من یک دوستی دارم که این دوستم هر وقت کاری را می‌خواهم انجام بدهم باید به او مراجعه کنم اجازه بدهید من با او مشورت کنم اگر او اجازه داد من خودم را در اختیار تو می‌گذارم. گفت: بفرمایید. موسی بن جعفر علیه‌السلام دو زانو رو به قبله نشست یک مقدار باخدا مناجات کرد رنگش عوض شد، رنگ زرد موسی بن جعفر تبدیل به یک رنگ بسیار خوب و سرحال شد. این طبیب یهودی در خواب غفلت بود، مرده نبود، بیدار شد، گفت: یابن رسول‌الله، تا حالا فکر می‌کردم که شما مریض هستید و من طبیبم حالا فهمیدم که شما طبیبید و من مریضم، مرا معالجه کنید، من از این وضع بیرون بیایم، عمرم تمام شد، نمی‌دانم شب اول قبر چه به سرم خواهد آمد روح من کجا خواهد رفت؟ آیا عالم برزخ، عالم قیامت حقیقت دارد یا ندارد؟

انسان چقدر باید غافل باشد؟ چقدر باید دور باشد؟ اقلاً باید انسان خواب باشد تا بیدارش کنند، مرده نباشد، هفتادسال از سن انسان می‌گذرد، شصت سال می‌گذرد، پنجاه سال می‌گذرد، چهل سال می‌گذرد، انسان اصلاً به فکر قیامت نبوده، یک نمازش را درست نکرده، یک عبادتش را درست نکرده، زندگی خودش را درست نکرده، آنچه مربوط به خودش است آن‌ها را درست نکرده، آن‌وقت توقع دارد که خدا او را در رحمت خودش هم داخلش کند؟ «یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ» همه‌کس داخل رحمت پروردگار نمی‌شود. هرکس بیدار بشود، راه حق را در پیش بگیرد…

 

عذاب بی‌ایمانی، بدترین عذاب

«وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً[7]» اما برای ظالمین عذاب دردناک آماده‌شده است. ذهن ما فوراً به جهنم و عذاب الیم جهنم نرود! نه، در همین دنیا بدترین چیزها عذاب بی‌ایمانی است. یکی از دانشمندان مادی که کمونیست است می‌گوید: خوشا به حال کسانی که معتقد به خدا هستند، این‌ها یک آرامشی دارند اما ما آرامش نداریم. نمی‌دانیم که آیا بعد از این عالم چه خواهد شد؟ مثل اینکه شما ندانید از این در که بیرون می‌روید یک تروریستی مثلاً بیرون ایستاده و ترورتان می‌کند یا نه.

چون اگر کسی بگوید من یقین دارم آخرتی نیست این خیلی احمق است چون در دنیا یک نفر را نمی‌توانید پیدا کنید مگر دیوانه های دارالمجانین و افرادی که عقلی نداشته باشند و الا احتمال اینکه 124 هزار پیغمبر آمده‌اند و تمام عقلای عالم اعم از مسیحیت، یهودیت، مسلمان‌ها حتی بت‌پرست‌ها همه می‌گویند: یک خدایی هست، همه اینها آیا دروغ است و تازه بگویی من یقین دارم! اقلا آدم را باید به شک بیندازد، من یقین دارم خدایی نیست! یک چنین آدمی اگر پیدا کردید بدانید که این را فقط باید فرستاد دارالمجانین و یک خورده معالجه‌اش کرد و الا احتمالش هست، همه می دانند، احتمال دارد که خدایی باشد، خب احتمال اینکه خدایی هست آیا انسان را نباید وادار کند که یک تحقیقی از این وجود ذیجود از این خدای عزیز بکند؟ و اگر هست انسان به وظایفش عمل بکند و اوامر این خدا را انجام بدهد و نواهی اش را ترک کند؟ چون اگر خدا باشد همین‌طوری رهایمان نمی‌کند، اگر خدا باشد بهشت دارد، جهنم دارد.

 

لزوم وجود جهنم و بهشت

یک نفر در این دنیا صدها، هزارها انسان را کشته، اگر بخواهند مجازاتش کنند یک دفعه می توانند بکشندش این را باید کجا مجازاتش کنند؟ خدای عادل این شخص را در کجا مجازات کند که بتواند در مقابل صد هزار نفر، یا هزار نفر یا بیشتر یا کمتر که این شخص کشته و اذیت کرده بتواند مجازات او را در آنجا انجام بدهد؟ در این دنیا که نمی‌شود، این دنیا نهایتش صدسال انسان بیشتر زندگی نمی‌کند، یک محکوم با اعمال شاقه در زندان صدسال هم برفرض بماند خب صدسال چقدر مجازاتش است؟ یا از آن‌طرف بعضی افراد هستند خدماتی به جامعه کرده‌اند یک جامعه‌ای را احیاء کرده‌اند یک جامعه‌ای را زنده کرده‌اند یک جامعه‌ای را از بدبختی نجات داده‌اند خب این را چطور خدای‌تعالی اجر بدهد؟ پس اگر خدایی باشد حتماً قیامتی هست، عالم برزخی هست، بهشتی هست، جهنمی هست و اگر همه اینها باشد باید انسان را یک تکانی بدهد یک حرکتی کن.

نه اشک روان، نه رخ زردی… الله الله چه تو بی‌دردی

«یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً[8]». اگر انسان عاقل باشد در همین دنیا ناراحت است. تا می‌گویند مرگ، می‌گوید ای‌وای آنجا چه می‌شود؟ تا می‌گویند خدا، می‌گوید ای‌وای، من که باخدا ارتباطی ندارم؟ چه خواهد شد؟ همین‌ها عذاب است.

 

نشانه‌های غفلت

منتها ما غفلت داریم؛ اگر یک خورده‌ای روی کارهایمان فکر کنیم می‌بینیم که جنبه‌های حیوانی آن‌چنان بر ما مسلط شده و اکثریت مردم این‌جور هستند که صبح از خواب پا می‌شویم می‌رویم دنبال کسب ‌و کار و یک غذایی از هر راهی که شده تهیه می‌کنیم می‌آوریم در منزل می‌خوریم بعد شب برمی‌گردیم به خانه، باز می‌خوابیم و فردا صبح همین برنامه تکرار می‌شود. حیوانات هم همه همین کار را می‌کنند، شما فرقی بین خودتان و حیوانات بگذارید، آیا حیوانات غیر از این کار می‌کنند؟

نه یک کلمه تحصیل علم حقیقی، نه یک جمله اطلاعی از خدا، نه یک جمله اطلاعی از حقایق؛ هیچ! حیوانات هم همین کار را می‌کنند. هر حیوانی بهتر از ما هم کار می‌کند، هم می‌خورد، هم استراحت می‌کند، فکرش هم راحت است، نه فکر سیاست است، نه فکر مملکت است، نه فکر این است که دشمن دارد. اگر یک حیوان، یک گاو در آخور هیچ به فکر این نیست که گاو همسایه مثلا دشمنش است، و ممکن است ناراحتش بکند؛ هیچ از اینها ندارد، راحت است، فقط کاه و جویش مرتب باشد خیلی راحت است مریض هم به‌اندازه‌ای که ما مریض می‌شویم او مریض نمی‌شود. خب اگر این است که خدا باید اسم حیوانات را بگذارد اشرف مخلوقات.

 

دنیا ارزشی ندارد

«یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً[9]» عذاب دردناک، اگر دنیا ارزشی می داشت برای اولیاء خدا،  دنیا اصلا محدود است، آن لذت‌هایی که برای روح انسان هست آن‌ها در این دنیا نمی‌شود به انسان تحویل داده شود. اصلاً محال است. دنیا اگر ارزشی داشت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نباید هجده‌ساله از دار دنیا برود. نباید دشمنان خاندان عصمت آن‌قدر عمر کنند. البته از دید ما می‌گوییم که چرا فاطمه زهرا در سن هجده‌سالگی از دنیا رفت ولی مثلاً عایشه در سن هشتادسالگی از دنیا برود، پس معلوم است خدا عایشه را بیشتر از فاطمه زهرا دوست داشته چون به او طول عمر داده! طول عمر که ما آن‌قدر خوشمان می‌آید. الآن به هریک از ماها بگویند خدا طول عمرت بدهد خوشحال می‌شویم طول عمری که ما خیلی دوستش داریم به جهت اینکه همین دنیا را می‌بینیم، همین محدوده را مشاهده می‌کنیم؛ ما هر چه تو این دنیا بمونیم برد با ماست هر چی تو این دنیا بمانیم نفع کردیم به ظاهر، خیال کردیم این دنیاست ……. بالاخره دنیا تمام می‌شود نهایت صدسال، صدوبیست سال است.

آن آقا به من می‌گوید خدا به شما صدوبیست سال عمر بدهد گفتم نه آقا، من الآن پنجاه سال از عمرم گذشته صدوبیست سال دیگر می‌شود صد و هفتادسال.

یک روزی آمدند به حضرت موسی گفتند یا موسی، مرگ را از ما بردار تا ما نمیریم. حضرت موسی هم برای اینکه تجربه‌ای برای ما و دیگران باشد از خدا خواست یک عده نمردند؛ خب وضع زندگی دنیا نتیجه‌اش همین است یعنی انسان در اثر غذاها فرسوده می‌شود «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلاَ یعْقِلُونَ[10]» شکستی در خلقتش پیدا می‌شود. دیدند کسی نمی‌میرد یک جوان کار می کند پدربزرگ هست، پدر پدر هست، پدر مادر هست، مادربزرگ هست، مادر مادر هست، همین‌جور یک عده‌ای را باید روزی بدهد، رفتند تقاضا کردند که مرگ بفرستید، حضرت عزرائیل بیاید این‌ها را جمع کند ببرد.

یکی از خلفای عباسی گفت این خلافت خیلی خوب است لذت بخش است، خیلی قدرت خوب است، حیف که زود تمام می‌شود. وزیرش به او گفت که اتفاقاً این از حُسنش است که زود تمام می‌شود و همیشه در دست یک نفر نیست، گفت چطور؟ گفت: برای اینکه ‌اگر بنا بود که تمام نمی‌شد نوبت به شما نمی‌رسید می‌ماند دست همان اولی.

 

دنیا برای اولیاء خدا زندان است

این دنیا برای اولیاء خدا زندان است ولو در کمال خوشی باشند و برای کفار بهشت است ولو اینکه درنهایت ذلت باشند. یک گدای یهودی آمد مهار اسب حضرت صادق علیه‌السلام را گرفت گفت: شما سوار بر این اسب با این وضع و با این خوبی اینجا برای شما زندان است و برای من بدبخت فقیر فلک‌زده اینجا بهشت است؟ این کلامی بوده که رسول اکرم فرموده است؟ حضرت فرمود: اگر آنچه را که خدا در آن دنیا برای مؤمنین مهیا کرده تو می‌دیدی متوجه می‌شدی که من در زندانم با اعمال شاقه و اگر خدا آنچه را برای کفار آماده کرده و برای کفارقرارداده ‌آنها را هم تو می‌دیدی؛ می‌فهمیدی که همین‌جا با همه این گرفتاری‌ها برای تو بهشت است. عیناً مثل یک گنجشکی که در قفس کرده باشند این قفسش از طلا باشد، آب از کوثر آورده باشند، دانه‌هایی که ‌آنجا ریختند از بهترین دانه‌ها باشد باز این گنجشک تمام آرزویش این است که این قفس بشکند و درمیان این باغ روی درختان پرواز کند؛ اما اگر همین گنجشک ببیند بازها اطراف ایستاده‌اند منتظرند گنجشک از میان این قفس بیرون بیاید تا فوراً طعمه خودشان قرارش بدهند آنجا می‌گوید: خدا کند قفس نشکند.

ماها در این دنیا می‌گوییم خدا کند نمیریم، خدا کند همیشه باشیم و حال‌آنکه «أَنَّ الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ[11]» برای مؤمن دنیا زندان است، هر وقت بدان مقام رسیدی که وقتی به شما می‌گویند خدا مرگت بدهد مساوی باشد با وقتی‌که به یک زندانی بگویند: خدا از زندان آزادت کند بدان از اولیاء خدا هستی. چون در قرآن مجید خدای تعالی علامت ولیّ خدا بودن را در سوره جمعه ‌اینطور بیان می‌کند: «قُلْ یا أَیهَا الَّذِین‌هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ[12]»‌ بگو ای کسانی که یهودی هستید اگر گمان می‌کنید که از اولیای خدا هستید پس تمنای مرگ کنید اگر راست می‌گویید.

 

چرا ما دوست نداریم بمیریم

شما برای عالم آخرت چه فرستاده‌اید؟ یک‌مشت گناه؟! یک‌مشت بی‌بندوباری؟! یک‌مشت ظلم؟! یک‌مشت اذیت مردم؟! این را فرستاده‌ایم برای آن عالم، این را فرستاده‌ایم آنجا، خب آنجا باید برویم با همان‌ها سروکار داشته باشیم و با همان‌ها برخورد کنیم، «وَ لاَیتَمَنَّوْنَه ‌ابَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیدِیهِمْ[13]» شما مرگ را نمی‌خواهید. از امام صادق پرسیدند: که چرا ما دوست نداریم بمیریم؟ حضرت فرمود: کسی که خانه دنیایش را آباد کرده و خانه ‌آخرتش را خراب کرده دیگر دوست ندارد از خانه ‌آباد برود به خانه‌ خراب؛ اما اگر به‌ عکس بود کسی خانه دنیایش را آباد نکرده بود (البته هرچه باشد باز آباد نیست نسبت به خانه آخرت، تازه اگر آباد باشد) و خانه ‌آخرتش را آباد کرده بود تمنای مرگ می‌کند، درخواست مرگ می کند.

 

حالات مومنین در هنگام مرگ

ولیّ خدا علامتش این است که همیشه دوست دارد بمیرد. لذا خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام تمنای مرگ می‌کردند. شما در شرح حالات خاندان عصمت نگاه کنید از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله گرفته تا هر یک از ائمه علیهم‌السلام، رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله وقتی عزرائیل آمد خدمتش گفت: من در اختیار شما هستم هر چه بفرمایید انجام می‌دهم. حضرت فرمودند: مرا قبض روح کن. این روایت را من دریکی از نوشته‌هایم نقل کرده‌ام و روایت صحیحه‌ای هم هست که هیچ مؤمنی از دنیا نمی‌رود مگر اینکه یک ملک می‌آید خدمتش و می‌گوید: خدا به من فرموده است: اگر تو اجازه بدهی من قبض روحت کنم اگر اجازه ندهی تا آخر دنیا می‌توانی بمانی! عجیب است! مؤدب هم ایستاده خُب طبعاً انسان است و انس دارد، نمی‌خواهد بمیرد، بعد ملک می‌گوید: ولی آن‌طرف را نگاه کن، یک باغی، خانه‌ای، تمام اقوام از دنیا رفته‌اش را می‌بیند، چون ما در دنیا کمتر قوم و خویش داریم تا آن‌طرف. تمام اقوام از دنیا رفته، پدر و مادر همه آن‌طرف هستند همه می‌گویند: بیا، اشاره می‌کنند. این به تردید می‌افتد که چکار کند. تا به تردید می‌افتد آن ملک یک گُلی به او می‌دهد و می‌گوید: این را بو کن. وقتی بو می‌کند به ملک می‌گوید: زود قبض روحم کن من عجله دارم. اسم این گل منسیه ‌است. منسیه یعنی آنچه که در دنیا هست فراموشش می‌شود. خب من بچه‌ام را چکار کنم؟ زنم را چکار کنم؟ اثاثیه منزلم را چکارکنم؟ از آن طرف می کشد و از این طرف ول می‌کند خب می‌رود دیگر.

 

آمادگی برای مرگ یا ظهور

ما باید بالاخره برای مردن خودمان را آماده کنیم، نه مردن تنها، برای زنده‌بودن، برای زندگی دائمی، «مَا عِنْدَکُمْ ینْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ[14]» آنچه در نزد شماست از بین می‌رود و آنچه که پیش خداست باقی می‌ماند برای زندگی ابدی. حتی اگر حضرت بقیه‌الله ‌ارواحنا فداه ظهور کنند بعضی‌ها فکر می‌کنند که دیگر دنیا و ‌آخرت دیگر همین هست. بازهم تا خودتان را درست نکنید باز هم همین دنیا زندانتان هست مگر اینکه ‌این دنیایت را وصل به ‌اخرت بکنی یعنی به‌وسیله حضرت بقیةالله‌ ارواحنافداه‌ این کار خواهد شد. در زمان ظهور تنها و تنها امتیازش این است که در همین دنیا ما وصل به عالم آخرت بشویم. از این دنیا کنده می‌شویم، انقطاع پیدا می‌کنیم یعنی درک می‌کنیم که آخرت یعنی چه درک می‌کنیم حیات ابدی و واقعی یعنی چه. این امتیاز را دارد.

به هر حال «یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً[15]» این آیه عجیب است. خدا ان‌شاءالله چشم ما را بینا کند، گوش ما را شنوا کند تا ما به ملکوت عالم پی ببریم.

به خدا قسم بدترین انسان‌ها آن مسلمانی است که ایمان به‌ آیات قرآن نداشته باشد. اصلاً انسان نیست. یا برو کافر بشو و یک مذهب دیگر را انتخاب کن یا اینکه ‌اگر مسلمانی به این حقایق اعتقاد داشته باش، به معنویات اعتقاد داشته باش، به ماوراء الطبیعه به ماوراء آنچه که می‌بینی اعتقاد داشته باش.

 

فاطمه زهرا مافوق بشر است

بعد فرمود: «إِنَّا أَعْطَینَاکَ الْکَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ، إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ[16]» یک خانم، یک انسیه حوراء،  نه می شود کلمه زن را برای بی‌بی اطلاق کرد. حتی مرد هم نباید گفت. یک موجودی که مافوق بشر است. شاعر درباره ‌امیرالمومنین می‌گوید «ها عَلیٌّ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر» باید درباره فاطمه زهرا هم گفت «ها فاطمه بشر کیف بشر». آن‌چنان باعظمت است این خانم که ‌اصلا انسان دچار حیرت می‌شود. در یک مدت کوتاهی زندگی کرده است آن‌هم زیر سایه پیغمبر اکرم و بعد از آن حضرت دو ماه، سه ماه، نهایتش نود و پنج روز گفته اند، و الا چهل‌وپنج روز، یا هفتادوپنج روز با علی بن ابیطالب علیه‌السلام زندگی کرده ولی تمام کتب فضائل پر است از فضیلت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها. کتاب سنی‌ها را باز می‌کنیم فضائل درباره فاطمه زهرا یک بابی دارد در همین صحیح بخاری به نام فضائل فاطمه، فضائل فاطمه ‌زهرا، مسند حنبل را باز می‌کنید می‌بینید کتاب فضائل فاطمه است. قرآن را باز می‌کنید می‌بینید فضائل فاطمه در آنجا نقل‌شده است. کتب شیعه هم که پر است از فضایل فاطمه‌ زهرا سلام‌الله علیها. دیشب براتون خوندم از روی کتاب که حتی دشمن میگوید اعبد مردم، اعبد مرد و زن فاطمه زهرا سلام الله علیهاست، از همه اعبد است.

 

فضائل فاطمه زهرا در سوره کوثر

فاطمه زهرا دختری است که خدای تعالی به پیغمبر اکرم عطا کرده، من می خواستم درباره این سوره شبهای بعد صحبت کنم، یکی دو شب بعد ان شاءالله صحبت خواهم کرد، می‌فرماید: «إِنَّا أَعْطَینَا» ببینید وقتی‌که یک بزرگی می‌خواهد یک‌چیز بزرگی به کسی بدهد اولاً خودش را باعظمت یاد می‌کند که ما این کار را کردیم بعد می‌گوید: ما عطا کردیم، نه اینکه در مقابل فلان کار تو یا فلان مسئله مزدت را داده باشیم نه! ما عطا کردیم. بعد هم با کلمه کوثر بیان می‌کند، کوثر یعنی خیر کثیر، خیر زیاد.

ای پیغمبر از این فاطمه خیر زیادی به تو خواهد رسید، ما خیر زیادی به تو دادیم، بعد هم خدای تعالی می‌فرماید: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ» حالا که یک چنین محبتی خدا به تو کرده «فَصَلِّ لِرَبِّکَ» نماز بخوان در مقابل خدا کرنش کن و نحر کن یعنی طبق بعضی از تفاسیر شتر قربانی کن «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ای پیغمبر آن دشمن تو، بلکه دشمنان تو همگی مقطوع‌النسل هستند که ان شاء الله شرحی شبهای آینده برایتان خواهم گفت.

 

محبوبیت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در نزد رسول اکرم

فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در نزد رسول اکرم به‌قدری محبوبه است که دیشب نقل کردم هر وقت پیغمبر اکرم از مسافرت برمی‌گشت اول می‌آمد درب خانه فاطمه. هر روز صبح دست‌ها را می‌گذاشت دو طرف درب خانه فاطمه می‌گفت «السلام علیکم یا اهل‌بیت النبوه»، سلام می کند پیغمبر به فاطمه زهرا و اهل بیت پیغمبر.

 

روضه فاطمه زهرا سلام‌الله علیها

یا رسول الله، این روزها فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در میان بستر افتاده. وقتی‌که فاطمه سلام‌الله علیها از دار دنیا می‌رود خوشحال است، آن روزی که پیغمبر اکرم در بستر مرض افتاده بود و داشت از دار دنیا می‌رفت فاطمه خیلی گریه می‌کرد، یک‌وقت دیدند که پیغمبر اکرم فاطمه را صدا زد، فاطمه ‌آمد پیغمبر اکرم یک جمله در گوش بی‌بی گفت؛ بی‌بی خیلی خوشحال شد تبسم کرد. عرض کردند که پیغمبر اکرم چه فرمود؟ گفتند به من فرمودند: اول کسی که از اهل‌بیت من بر من وارد خواهد شد تو خواهی بود.

می‌بینید که همه‌شان خوشحال می‌شوند وقتی قرار است از این دنیا بروند، از این زندان، از زندانی که حاکمش خلفای جور باشند، آن‌هایی باشند که یک سر سوزن ایمان به خدا نداشتند و ندارند. اگر اینها بنا باشد در راس کار باشند این دنیا ارزشی ندارد فاطمه‌ زهرا سلام‌الله علیها با مصائبی روبرو می‌شود گاهی بعضی اجازه می‌خواستند که برای عیادت فاطمه زهرا بیایند البته سلمان می‌آید، ابوذر می‌آید، دوستان می‌آیند، نزدیکان می‌آیند، همه را می‌پذیرد اما وقتی علی بن ابیطالب علیه‌السلام آمد و فرمود: که یا فاطمه ‌این دو نفر گفته‌اند که ما می‌خواهیم برای عیادتت بیاییم! بی بی فاطمه زهرا فرمود: «الْبَیتُ بَیتُک وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُک افْعَلْ مَا تَشَاءُ[17]» خانه، خانه تو است یعنی من اجازه نمی‌دهم ولی خودتت می‌دانی یا علی. علی بن ابیطالب درعین‌حال برای اینکه ‌امروز برای ما نقل بشود و این جریان گفته بشود که ‌آنها چگونه عیادت کردند و فاطمه زهرا چه فرمود: آمدند کنار بستر فاطمه زهرا نشستند. فاطمه زهرا رویش را از آن‌ها برگرداند و فرمود: آیا از پدرم پیغمبر اکرم شنیدید که فرمود: «هر کس فاطمه من را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده؟» گفتند خدا را شاهد می‌گیریم که این را ما از پیغمبر اکرم شنیدیم. فاطمه‌ زهرا دست‌ها را به طرف آسمان دراز کرد گفت: خدایا تو شاهد باش این دو نفر مرا اذیت کردند و مرا ناراحت نمودند.

شب‌های عزاست حال بکاء دارید حال عزا به خودتان بگیرید. ان‌شاءالله ‌امیدوارم امشب خود صاحب‌عزا در مجلس بیاید و عرض تسلیت به ‌آقا حجه بن الحسن بکنیم و عرض ارادت بنماییم. یا بقیه‌الله، یا صاحب‌الزمان ما دیشب گفتیم در این روزهای حساس در این روزهای حساس در شبانه‌روز می‌خواهیم برویم از مادرمان زهرا احوال بپرسیم برویم به عیادت فاطمه زهرا به بی‌بی عرض ادب کنیم ان‌شاءالله‌اگر با شما به خانه علی بن ابیطالب برویم راهمان می‌دهند. برویم ببینیم این پهلو شکسته، این کسی که محسنش سقط شده، بازویش شکسته، با مادرمان فاطمه زهرا چه عملی انجام دادند چه کردند که در سن هیجده سالگی باید از دار دنیا برود؟ یا بقیه‌الله یا صاحب‌الزمان آقاجان ما در محضرت در خدمتت می‌خواهیم عیادتی از فاطمه زهرا بکنیم.

حالش را دارید؟ آن‌هایی که بیدارند، آن‌هایی که متوجه‌اند، یک سفر روحی بکنیم برویم مدینه، آن‌هایی که به مکه و مدینه مشرف شده‌اند می‌دانند از درب جبرئیل که وارد می‌شوید در مقابلتان یک‌خانه‌ای است که‌ الان در میان ضریح پیغمبر واقع شده، این خانه فاطمه زهراست. وارد بشویم عرض ادب بکنیم ببینید بی‌بی درمیان بستر افتاده دارد ناله می‌کند همه‌مان می‌نشینیم آنجا اشک می‌ریزیم.

دلم می‌خواهد امشب با همان حال گریه کنید، به خدا قسم اگر درب خانه فاطمه زهرا را نمی‌شکستند وآتش نمی‌زدند و به پهلوی فاطمه نمی‌زدند چه کسی جرات داشت روز عاشورا خیمه‌های حضرت سیدالشهداء را آتش بزند؟

 

روضه حضرت رقیه

به من گفتند امشب یک روضه‌ای از حضرت رقیه خوانده شود، خوابی دیده‌شده توسلی به رقیه دختر چهارساله ‌ابی‌عبدالله‌الحسین بکنیم، در کتاب کامل شیخ بهایی هست که از روزی که سیدالشهداء شهید شده بود و عاشورا گذشته بود این بچه‌های خردسال می‌پرسیدند پدرمان کجاست؟ زن‌ها به خاطر اینکه بچه‌ها خیلی ناراحت نباشند می‌گفتند پدرتان به سفر رفته، منظورشان سفر آخرت بود و بالاخره‌ آنها را خواهیم دید. همین‌طور در میان مسافرت‌ها این‌ها وقتی‌که ناراحتی می‌کشیدند اذیت می‌کشیدند بیشتر به یاد پدر و محبت‌های پدر می‌افتادند تا اینکه در خرابه شام یک‌شب رقیه خواب پدر را می‌بیند، می‌بیند همان برنامه‌های قبل، پدرش نشسته سر او را به دامن گرفته محبت می‌کند، رقیه هم می‌گوید: بابا کجا بودی؟ مرا اذیت کردند، تازیانه زدند، آب به ما ندادند، ما می‌دیدیم که شب‌ها پدرهای اهل شام دست فرزندانشان را می‌گیرند به خانه می روند، این حرف‌ها را داشت با پدر می‌زد، یک دفعه‌از خواب بیدار شد، بچه است، شما یک بچه چهارساله را درنظر بگیرید خواب پدر دیده باشد، حالا بیدار شده گفت: پدرم چه شد؟

همه گریه کردند همه عزادار بودند به یاد سید الشهداء اشک می‌ریختند. در تاریخ آمده که یزید ملعون در آن نیمه‌شب صدای همهمه گریه اطفال را شنید گفت: چه خبر است؟ گفتند: ظاهراً فرزند ابی‌عبدالله خواب پدرش را دیده است و بیدار شده و بهانه پدر گرفته. این روی خباثتی که داشت می‌خواست مصیبت خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام را زنده کند قلب مجروح آن‌ها را نمک بپاشد لذا دستور داد سر سید الشهداء را در میان خرابه‌ آوردند.

روضه…

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی عظم البلاء

و برح الخفاء

و انکشف الغطاء

و انقطع الرجاء

و ضاقت الارض

و منعت السماء

و انت المستعان

و الیک المشتکی

و علیک المعول فی الشدة و الرخاء

اللهم صل علی محمد و ال محمد

اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم

ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب

یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

الغوث الغوث الغوث

ادرکنی ادرکنی ادرکنی

الساعه الساعه الساعه

العجل العجل العجل

یا بقیه الله آجرک الله

آقا جان از خدا بخواه دعاهای ما را ذات مقدس پروردگار مستجاب کند

با توجه، نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بامام زماننا یا الله …

یا ارحم الراحمین

یا غیاث المستغیثین

یا اله العاصین

یا رباه یا سیداه

عجل لولیک الفرج

عجل لولیک الفرج

عجل لولیک الفرج

خدایا به آبروی امام زمان فرجش را الساعه مقدر بفرما

[1] – سوره انسان، آیه 31

[2] – سوره انفال، آیه 2

[3] – سوره انفال، آیه 2

[4] – بحار الأنوار، ج 75، باب 32 قصه بلوهر و یوذاسف، ص 383

[5] – سوره طلاق، آیه 3

[6] – سوره انسان، آیه 31

[7] – سوره انسان، آیه 31

[8] – سوره انسان، آیه 31

[9] – سوره انسان، آیه 31

[10] – سوره یس، آیه 68

[11] – کافی، ج 3، ص 630

[12] – سوره جمعه، آیه 6

[13] – سوره جمعه، آیه 7

[14] – سوره نحل، آیه 96

[15] – سوره انسان، آیه 31

[16] – سوره کوثر، آیات 3-2-1

[17] – بحار الأنوار، ج 28، ص 242

 

لینک فایل صوتی

۱۱ جمادی الاول ۱۴۰۸- فضائل حضرت زهراء سلام الله علیها، نقش مادر در خلقت فرزند

اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لاسیما علی سیدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم «هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکُنْ شَیئاً مَذْکُوراً، إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً[1]».

 

آیه‌ای در ردّ وحدت وجود

خدای‌تعالی در این آیات می‌فرماید: آیا گذشت بر انسان، آمد بر انسان، زمانی از روزگار که انسان چیزی نبود که ذکر شود، یاد شود، نه اینکه انسانی نبود، بلکه هیچ‌چیز نبود. در سابق وقتی برای ما درس میگفتند میخواستند قصه بگویند میگفتند: یکی بود و یکی نبود ، غیر از خدا هیچ چیز نبود. ما باید معتقد باشیم که غیر از خدا هیچ چیز نبود . خدا لعنت کند آنهایی که اصرار دارند میگویند غیر از خدا همه چیز بود. چون یکی از مسائل بسیار مهم در اعتقادات همین است که بگوییم همه چیزها را خدا خلق کرده، یک عده از افراد بیسواد، بی درک، اینها میخواهند اصرار داشته باشند بر اینکه همه ی چیزها بوده، همه ی کلمات بوده، همه ی مخلوقات بوده اند و حال اینکه در دعاها، در روایات فراوان داریم حتی در دعا خطاب میشود به پروردگار متعال که «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی کانَ إِذْ لَمْ تَکنْ أَرْضٌ مَدْحِیةٌ وَ لَا سَمَاءٌ مَبْنِیةٌ[2]» تا اینکه «کنت قبل کلّ شئ و کوّنت کلّ شئ و قدّرت کلّ شئ[3]» یکی از عقاید باید این باشد که خدا قبل از همه چیز بوده و همه چیز را خدا بوجود آورده تکوین کرده، انسان هم نبود، یک زمانی اصلا اسمی از ما نبود.

 

اشاره قرآن به نقش مادر در تشکیل بدن فرزند

” انا خلقنا الانسان” ما انسان را خلق کردیم ، یک بعد بدن انسان دارد ، یک بعد روح انسان. انسان دارای دو بعد است ، بعد روحی و بعد جسمی و جسدی، از نظر جسد انسان را خدایتعالی اینطور معرفی می کند «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ[4]» از یک نطفه ی آمیخته به هم، این کلمه “امشاج نبتلیه” این از معجزات قرانه، یه زمانی بود شاید صد و پنجاه سال قبل نهایت، همه فکر میکردند نطفه مرد است که فرزند میشود و مادر جز یک ظرفی برای پرورش نطفه مرد چیزی نیست و به همین جهت هم فرزند را نسبت به پدر میدادند که پدر صاحب فرزند هست ولی اسلام از همان روز اول از همان لحظه ای که این ایات نازل شد و روایات فراوانی هم داریم در این خصوص، نطفه را نسبت به هم پدر میدهد و هم به مادر و و امروز علم ثابت کرده که «اسپرم» مال پدر و «اوول» مال مادر است و این‌ها به هم‌آمیخته می‌شوند، «امشاج» یعنی آمیخته می‌شوند و هر دوی این‌ها مستقلاً بدون کم و زیاد در انعقاد نطفه انسان سهم دارند. هم پدر و هم مادر؛ پدر سهم دارد مادر هم سهم دارد، پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از همان روز اول می‌فرمود که: حسن و حسین «ابنای» حسن و حسین دو فرزند من هستند، این از همین باب است، چون مادرشان سهم دارد در انعقاد نطفه فرزند، و بحث‌های فراوانی هم بین خلفای عباسی و اموی و ائمه اطهار علیهم الصلوه و السلام در همین رابطه می‌شده.

 

بحث هارون‌الرشید با موسی بن جعفر علیه‌السلام

مثلاً هارون‌الرشید یک بحث جالبی با حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه دارد که تمام کتب نقل کرده‌اند و روایتش هم صحیحه است. به موسی بن جعفر عرض می‌کند که ما احقّیم به خلافت، برای اینکه وقتی‌که جد ما عباس در دنیا بود پیغمبر از دار دنیا رفت و اگر پیغمبر بنا بشود ارثش را به کسی بدهد به عمو می‌دهد نه به پسرعمو و چون عباس جد ما که عموی پیغمبر بوده زنده بود، عمو مقدّم بر این جهت است که خلافت را ببرد تا پسرعموی پیغمبر که علی ابن ابیطالب علیه‌الصلوة والسلام می‌شود و بنابراین ارث پدر به ما رسیده و ما بنی‌ العباس باید جانشین پیغمبر اکرم باشیم. نه شما که جدتان علی بن ابیطالب علیه‌الصلوة والسلام پسرعموی پیغمبر اکرم بود.

حضرت یک استدلال درباره خود عباس دارد، می‌فرماید: در قرآن شریف آمده که کسانی که با پیغمبر هجرت نکردند از خلافت و ولایت هیچ حقی نمی‌برند. این صریح قرآن است و عموی ما عباس با پیغمبر هجرت نکرد. این در خصوص عباس، و امّا ما فرزندان علی بن ابیطالب خیلی نزدیک‌تر از شما به پیغمبریم چون ما فرزندانش هستیم.

بعد یک مطلب جالبی، موسی بن جعفر صلوات الله علیه به هارون‌الرشید می‌فرمایند – در بحث و مناظره این مسئله خیلی مهم است که وقتی انسان دارد با یک کسی بحث می‌کند او را غافل کند از بحث و مطلب را از او بگیرد، یک‌وقتی یادم است یک شخصی زرتشتی بود. این خیلی متکبر بود. آوردنش پیش من در کانون بحث و انتقاد که با او بحث کنم، من دیدم اگر مستقیماً درباره زرتشتیت بحث کنم ممکن است زود خاضع نشود لذا به یک مناسبتی بحث را بردم درباره مسیحیت و تثلیث مسیحیت. وقتی‌که درباره تثلیث بحث کردم گفت: بله، از خرافات مسیحیت هم این است که قائل به تثلیث‌اند یعنی هم سه خدا را معتقد باشند و هم یک خدا را. تثلیث در عین توحید، توحید در عین تثلیث؛ بعد وقتی‌که بحث خوب به یکجایی رسید و هر دو نفرِ ما به تفاهم رسیدیم چون نه من مسیحی بودم و نه او؛ هردومان قبول کردیم تثلیث مطلب غلطی است و نباید خدا را سه چیز دانست من به او گفتم: ثنویت و دو چیز دانستن خدا هم مثل سه چیز دانستن خدا است فرقی نمی‌کند چون زرتشتیان هم معتقد به دو خدا هستند، یزدان و اهریمن. اینجا او یک‌دفعه یکّه خورد؛ گفت خوب شما بحث کردید. لذا گاهی انسان باید طرف را غافل کند، من در کتاب شب‌های مکه زیاد از این برنامه‌ها با آن عالم بزرگ مکه داشتم که در آنجا نوشتم. فرد باید غافل بشود و بعد مطلب را انسان از او بگیرد – حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه فرمودند: اگر الآن پیغمبر زنده بشود و از شما دخترت را بخواهد یعنی بخواهد داماد هارون‌الرشید بشود شما دخترت را به ایشان می‌دهید؟ هارون‌الرشید گفت: افتخار می‌کنم بر عرب و عجم که دامادی مثل پیغمبر داشته باشم. حضرت موسی بن جعفر فرمودند: امّا من نه دخترم را به ایشان نمی‌دهم، و نه ایشان هم از من دختر نمی‌خواهند. چرا؟ به خاطر اینکه دختر من دختر خودش است با او محرم است.

 

اشاره روایات درباره تشکیل بدن فرزند

آن روزها نمی‌توانستند از طریق علمی استدلال کنند چون مردم نمی‌فهمیدند، نه اینکه ائمه اطهار علیهم الصلوة و السلام نفرموده باشند، حتی روایت دارد که اگر فرزند شبیه به پدر بشود معلوم است نطفه مرد قوی‌تر است و اگر شبیه مادرش بشود معلوم است نطفه زن قوی‌تر است و اگر فرزند پسر شد نطفه مرد قوی‌تر و اگر دختر شد نطفه زن قوی‌تر است؛ گاهی هم می‌شود که دختر شبیه پدرش است زیرا این ژن‌ها هرکدام عامل یک‌جهت هستند، یعنی یکی شباهت را درست می‌کند یکی هم مثلاً ذکوریت و انثویت را درست می‌کند. در آن جهت که می‌خواهد شباهت را درست کند نطفه مرد قوی‌تر است و در آن جهت که می‌خواهد مثلاً زن بودن، دختر بودن را درست کند نطفه زن قوی‌تر است، این‌ها در روایات گفته شده است و من فکر می‌کنم در کتاب «انوار زهرا سلام‌الله‌علیها» این‌ها را شرح داده‌ام.

 

آیه‌ای دالّ بر اعجاز قرآن

آن روز که خدای‌تعالی می‌فرماید: «من نطفهٍ امشاج» این نطفه‌ای که به هم‌آمیخته شده، اسپرم و اوول. اول کسی که این مطلب را عنوان کرد و نخواست فرزندان فاطمه زهرا فرزندان پیغمبر باشند، عمر بود که گفت: «بنونا بنو أبنائنا و بناتنا بنوهنّ أبناء الرّجال الأباعدا»[5] یعنی فرزندان ما فرزندان پسران ما هستند و فرزندان دختران ما مال مردهای غریبه هستند و فرزند ما نیستند! ولی در همان زمان رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمود: «الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ ابْنَای هَذَانِ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا[6]» یعنی حسن و حسین هر دو امام هستند چه قیام کنند چه در خانه بنشینند فرزندان من هستند. فرزند من از نسل علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا است. و شما امروز بعد از نه پشت که مادر جد نهمین حضرت بقیة‌الله ارواحنافداه دختر پیغمبر بوده به ایشان می‌گویید: السلام علیک یابن رسول‌الله.

و این از نظر علم آن‌قدر پرارزش است و از معجزات قرآن مجید است که خدای‌تعالی در قرآن مجید هزار و دویست سال قبل از اینکه از نظر علمی کشف بشود که فرزند دختر، فرزند انسان است و مادر و پدر هر دو در انعقاد نطفه فرزند سهیم‌اند، فرموده است: «من نطفة امشاج»؛ و به ائمه اطهار علیهم‌السلام هم قبل از اینکه بخواهیم بگوییم یابن امیرالمومنین به آنها  می‌گوییم: یابن رسول الله و در خصوص امام حسن و امام حسین می گوییم السلام علیک یابن رسول‌الله. و در قرآن هم خدای‌تعالی در آیه مباهله فرموده است: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ[7]» ای پیغمبر بگو ما هم ابناءمان را می آوریم

حضرت رضا علیه الصلوة و‌السلام به مأمون فرمود که تمام مفسرین و مورخین معتقدند که جز امام حسن و امام حسین در روز مباهله هیچ فرزندی با پیغمبر اکرم نبود.

این آیه هم این‌طور می‌گوید: «هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکُنْ شَیئاً مَذْکُوراً[8]» این در بُعد جسد و بدن است به علت اینکه بعد می‌فرماید: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً[9]» و بعد ما آن را سمیع و بصیر قرار دادیم انا هدیناه السبیل بعد از اینکه سمیع و بصیر شد، با آیات دیگر اگر تطبیقش بدهید خوب متوجه می‌شوید که «فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیرا» یعنی وقتی‌که این دو نطفه را با هم مخلوطش کردیم و ساخته شد – که در سن چهارماهگی در شکم مادر ساخته می‌شود- در آنجا می‌گوید: «نبتلیه فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً» یعنی روحی به او دادیم که او سمیع بود، بصیر بود، می‌فهمید، می‌دید، می‌شنید و به‌اصطلاح درک می‌کرد چون عمده درک ما از ناحیه گوش و چشم است، فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً آن‌وقت می‌فرماید: آن روح که در این بدن- به تعبیر ما- قرار گرفت «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً[10]» ما راه را به آن نشان دادیم. یا شاکر بود، ممنون شد، قبول کرد و دریافت راه را و یا اینکه نه کفور بود  بی‌اعتنایی کرد، این در همان عالم ارواح و عالم ذر بوده چون در اینجا راجع به روح انسان و خلقت روح صحبت نمی‌کند زیرا روح انسان را خدای‌تعالی خیلی جلوتر خلق کرده و بعد این روح را وارد بدن کرده تا اینکه امتحانش کند بعدها خدای‌تعالی در اینجا این مطلب را می‌فرماید بعد راجع به بهترین و شاه فرد انسانیت یعنی آن پنج نور مبارک و بلکه چند نفر هم مخلوط این‌ها هستند چون این سوره البته فضیلت بسیار بزرگی است برای خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام یعنی وعلی‌بن‌ابیطالب و حضرت امام حسن و امام حسین و فاطمه زهرا سلام الله علیها ولی در بین این‌ها فضه هم هست، میخواهند به ما بگویند که انسان ممکن است به جایی برسد به مقامی برسد که شامل این آیات هم بشود و خدایتعالی این سوره مبارکه را برای ما بیان کرده.

 

فضیلت فاطمه زهرا علیهاالسلام از زبان حسن بصری

به هر حال شبهایی است که به مناسبت فاطمه زهرا سلام الله علیها و عزای آن حضرت تشکیل میشود. من دیشب چند روایت نوشتم یعنی یادادشت کرده بودم که برایتان بخوانم متاسفانه دیشب فرصت نشد و کتاب را من اینجا گذاشتم و یادم رفت برایتان شرح دهم. حالا همان روایات را میخوانیم و انشاءالله به فضائل فاطمه زهرا سلام الله علیها یه مقدار آگاه باشیم.  شخصی است به نام حسن بصری در زمان علی بن ابیطالب که از زهّاد ثمانیه است البته آدم منحرفی است زهّاد ثمانیه هشت نفر بودند که این‌ها چند نفرشان آدمهای خوبی بودند و چند نفرشان هم آدمهای بدی بودند و بعضی‌هایشان هم معلوم نبود آدمهای خوبی بودند یا بد. خوبشان مثل اویس قرن، بدشان هم ظاهراً همین حسن بصری است و متوسطشان هم همین خواجه ربیع (ربیع بن خثیم) است که انسان نمی داند چون هم درباره اش خوب گفته اند و هم بد گفته اند.

حسن بصری از همان دشمنان علی بن ابیطالب است از کسانی است که با کارهای علی بن ابیطالب زیاد مخالف بود از افرادی بود که زیاد به عبادت می‌پرداخت، فردی بود خیلی مقدس و اهل عبادت. یعنی افرادی هستند خیلی مقدسند اهل عبادتند فقط فقط اهل نمازند و ذکر و با کارهای اجتماعی هیچ ارتباطی ندارند.  در یک حدیث داریم که حسن بصری داشت وضو می‌گرفت خیلی آب می‌ریخت علی بن ابیطالب به او فرمود: در آب این‌قدر اسراف نکن، گفت: تو دیروز خون مردم را این‌همه ریختی ما نگفتیم اسراف نکن حالا تو برای یک مقدار آب ریختن می‌گویی اسراف نکن؟!

ولی بهترین فضیلت آن فضیلتی است که دشمن برای انسان بگوید: قال الحسن البصری: «مَا کانَ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ أَعْبَدُ مِنْ فَاطِمَةَ[11]» یعنی در امت پیغمبر بنده‌ای، بندگی‌اش بهتر از فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نبوده است، «کانَتْ تَقُومُ حَتَّی تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا[12]» شب‌ها آن‌قدر روی پا می‌ایستاد در محضر پروردگار تا اینکه پاهایش ورم می‌کرد «وَ قَالَ النَّبِی صلی‌الله‌علیه‌وآله و سلم لَهَا أَی شَی‌ءٍ خَیرٌ لِلْمَرْأَةِ[13]؟» پیغمبر اکرم به فاطمه زهرا فرمود: چه چیزی بهتر است برای زن؟ – زن‌ها گوش بدهند و شما آقایان هم برای خانم‌هایتان نقل کنید- «قَالَتْ: أَنْ لَا تَرَی رَجُلًا وَ لَا یرَاهَا رَجُلٌ[14]» عرض کرد: بهترین چیز برای زن این است که مردی را نبیند و مردی هم او را نبیند. البته معلوم است که اینجا منظور با چشم ناصحیح و ناپاک است که بهترین چیزها برای زن این است که مردی او را نبیند و او هم مردی را نبیند. پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خیلی خوشحال شد و فرمود: «ذرّیهً بعض‌ها من بعض[15]» این یک اقتباس از آیه قرآن است که ذریه پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بعضی‌شان از بعضی بهتر هستند و فاطمه زهرا بهترین فرزندان رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است.

 

فضیلت فاطمه زهرا علیهاالسلام از زبان امام مجتبی علیه‌السلام

حضرت امام حسن علیه‌السلام فرمود: قال الحسن علیه السلام: «رَأَیتُ أُمِّی فَاطِمَةَ علیهاالسلام قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا لَیلَةَ جُمُعَتِهَا[16]» من دیدم مادرم فاطمه سلام‌الله‌علیها در محرابش می‌ایستاد در شب جمعه «فَلَمْ تَزَلْ رَاکعَةً سَاجِدَةً حَتَّی اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ[17]» من دائماً می‌دیدم یا در رکوع است یا در سجده تا اینکه صبح طالع می شد «وَ سَمِعْتُهَا تَدْعُو لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ تُسَمِّیهِمْ وَ تُکثِرُ الدُّعَاءَ لَهُمْ وَ لَا تَدْعُو لِنَفْسِهَا بِشَی‌ءٍ[18]» من گوش می‌دادم که هر چه دعا می‌کرد برای مؤمنین و مؤمنات بود و این‌ها را اسم می‌برد و یک دعا برای خودش نکرد «فَقُلْتُ لَهَا یا أُمَّاهْ لِمَ لَا تَدْعِینَ لِنَفْسِک کمَا تَدْعِینَ لِغَیرِک[19]» گفتم: مادر چرا همه اش برای دیگران دعا کردی برای خودت دعا نکردی؟ فرمود: «یا بُنَی الْجَارَ ثُمَّ الدَّارَ[20]» اول دیگران، اول همسایه بعد اهل خانه انسان. آن کسی که برای مردم ارزش قائل است به‌اصطلاح می‌فهمد چه‌کار می‌کند، اول دیگران را دعا می‌کند بعد خودش را دعا می‌کند.

 

دعای فاطمه زهرا علیهاالسلام در عصر جمعه

«عَنْ فَاطِمَةَ قَالَتْ سَمِعْتُ النَّبِی صلی‌الله‌علیه‌وآله یقُولُ إِنَّ فِی الْجُمُعَةِ لَسَاعَةً لَا یوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ یسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فی‌ها خَیراً إِلَّا أَعْطَاهُ إِیاهُ[21]» فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها فرمود که من شنیدم از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله که فرمود: در روز جمعه یک ساعتی است که در آن ساعت انسان هر چه از خدا بخواهد خدای تعالی به او خواهد ‌داد «قَالَتْ فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ أَیةُ سَاعَةٍ هِی[22]» می‌گوید گفتم: این کدام ساعت است؟ «قَالَ إِذَا تَدَلَّی نِصْفُ عَینِ الشَّمْسِ لِلْغُرُوبِ[23]» فرمود: وقتی‌که نصف خورشید می‌رود پشت کوه و نصفش بیرون است «قَالَ فَکانَتْ فَاطِمَةُ تَقُولُ لِغُلَامِهَا اصْعَدْ عَلَی الظِّرَابِ فَإِذَا رَأَیتَ نِصْفَ عَینِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلَّی لِلْغُرُوبِ فَأَعْلِمْنِی حَتَّی أَدْعُوَ[24]» فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها به یک نفری (کسی که در اختیارش بود) می‌فرمود: که برو روی بلندی وقتی نیمی از خورشید فرو رفت آن‌وقت به من خبر بده تا من دعا کنم. ببینید این تعبد فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را می‌رساند؛ چقدر بنده است، چقدر مطیع است.

این لحظات آخر روز جمعه، لحظات خیلی مهمی است، ساعت استجابت دعا است، دعاهایی هم دستور داده شده مخصوصاً آن لحظه‌ای که آفتاب می‌خواهد غروب کند، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها مقید بود آن ساعت را رو به قبله بنشیند و مشغول دعا کردن شود.

 

فضیلت فاطمه زهراء علیهاالسلام از زبان احمدبن‌حنبل

این روایت را احمدبن‌حنبل در مسندش نقل می‌کند، احمدبن‌حنبل یکی از ائمه اربعه اهل سنت است، کتابی دارد به نام مُسند که از صحاح سته اسن صحاح شش گانه اهل سنت یکی مُسند حنبل است، «عن ثوبان»، ثوبان، غلام پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است همیشه با رسول الله بود. این ثوبان خیلی علاقه به پیغمبر داشت به‌طوری که حضرت می دید او دائم گریه می‌کند. پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به او فرمود: چرا دائم گریه می‌کنی؟ گفت: آقا من شما را خیلی دوست دارم فرمود: خب تو که همیشه همراه من هستی عرض کرد: من از یک‌جهت دیگری گریه می‌کنم می‌ترسم روز قیامت که بشود غلام را با آقا یک جا که نمی برند دربهشت. بر فرض ما را در بهشت بردند، یکجایی به ما خواهند داد که با شما فاصله داریم. حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: نه ثوبان، خدای‌تعالی هر کسی را با هرچیزی دوست دارد محشور می‌کند، اگر سنگی را انسان دوست داشته باشد با همان محشور می‌شود و تو چون مرا دوست داری با من محشور می‌شوی؛ و این بشارتی بود برای ثوبان.

ایشان نقل می‌کند که: «کانَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا سَافَرَ آخِرُ عَهْدِهِ بِإِنْسَانٍ مِنْ أَهْلِهِ فَاطِمَةُ[25]» وقتی‌که پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌خواست مسافرت برود آخرین کسی که با او خدا حافظی می‌کرد، با او ملاقات می‌کرد، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بود که از خانه فاطمه زهرا برای مسافرت می‌رفت.

یک دوست وقتی بخواهد از دوستانش دوری کند و جدا بشود بهترین دوستش را می‌گذارد آخرین کسی باشد که او را می‌بیند که فاصله فراق کم شود. «وَ أَوَّلُ مَنْ یدْخَلُ عَلَیهِ إِذَا قَدِمَ فَاطِمَةُ ع[26]» و وقتی انسان از مسافرت بر می‌گردد قاعدتا هر کس را بیشتر دوست دارد اول پیش او می‌رود. لذا رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از راه می‌رسید مستقیم می‌رفت به خانه فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها.

روایات در این خصوص زیاد است همین چند مورد را برایتان خواندم که دلهای‌تان متوجه فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بشود و این را بدانید مقام فاطمه زهرا با مقام علی بن ابیطالب و ائمه اطهار علیهم‌السلام مساوی است، کمتر نیست؛ اگر نگوییم زیادتر است باید معتقد نباشیم که کمتر است چون معصومین علیهم‌السلام در همه جهت با هم مساوی هستند؛ در علم، در دانش، در عصمت و در همه‌چیز.

 

روضه حضرت زهرا علیهاالسلام

ایام تعلق به فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها دارد، ما هم می‌خواهیم یک توسل مختصری هم که شده به فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها داشته باشیم. اگر الآن برویم برای عیادت فاطمه زهرا می‌بینیم که فاطمه در بستر افتاده، روزهای آخر عمر فاطمه زهرا است. یا صاحب‌الزمان، یا بقیه‌الله آجرک الله، ولو برای چند دقیقه‌ای که شده چراغها را خاموش کنید حال توسلی پیدا کنیم. من همانطور که اطلاع دارید نمی‌توانم زیاد روضه بخوانم ولی شما خودتان توجه پیدا کنید الآن کنار بستر فاطمه زهرا نشستید من نمی‌دانم با این جگر گوشه پیغمبر، با این تنها یادگار رسول‌الله در همین کتابی که داشتم فضائل فاطمه زهرا را می‌خواندم در همین جا یادداشت کرده بودم امروز برایتان بخوانم کتاب «بیت الاحزان» مرحوم محدث قمی است، در آنجا نوشته عده‌ای ریختند بر سر فاطمه زهرا، آن ساعتی که دامن علی بن ابیطالب علیه‌السلام را گرفته، به طرف خانه می‌کشاند، می دانید یک زنی که در به پهلویش خورده، بچه سقط کرده، روی زمین افتاده بود، غش کرده بود که فضّه آمد او را از زمین بلند کرد، تا چشمش را باز کرد به فضّه فرمود: فضّه پسرعمم را کجا بردند؟ عرض کرد: به طرف مسجد بردند. چادر عفت بر سر انداخت به طرف مسجد رفت، دید علی بن ابیطالب را یک جمع زیادی از اعراب از کسانی که این‌ها عقده‌هایی از علی بن ابیطالب داشتند، از جنگ احزاب و از جنگهای مختلفی که علی بن ابیطالب داشت، این‌ها ریختند بر سر علی بن ابیطالب، یکی هُل می‌دهد علی ابن ابیطالب را، یکی ریسمان را می‌کشد، با یک وضع خاصی علی بن ابیطالب را به طرف مسجد می‌کشانند فاطمه زهرا دامن علی بن ابیطالب را گرفت. صدا زد: من نمی‌گذارم پسرعمویم را با این حال به طرف مسجد ببرید.

 

[1] – سوره انسان، آیه 1 و 2

[2] – إقبال الأعمال، ج 1، ص 256

[3] – الصحیفة العلویة و التحفة المرتضویة، ص 25

[4] – سوره انسان، آیه 2

[5] – تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 10 ص 399

[6] – الفصول المختارة، ص 303

[7] – سوره آل عمران، آیه ۶۱

[8] – سوره انسان، آیه 1

[9] – سوره انسان، آیه 2

[10] – سوره انسان، آیه 3

[11] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 3، ص 341

[12] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 3، ص 341

[13] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 3، ص 341

[14] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 3، ص 341

[15] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 3، ص 341

[16] – علل الشرائع، ج 1، ص 182

[17] – علل الشرائع، ج 1، ص 182

[18] – علل الشرائع، ج 1، ص 182

[19] – علل الشرائع، ج 1، ص 182

[20] – علل الشرائع، ج 1، ص 182

[21] – وسائل الشیعة، ج 7، باب 41، ص 384

[22] – وسائل الشیعة، ج 7، باب 41، ص 384

[23] – وسائل الشیعة، ج 7، باب 41، ص 384

[24] – وسائل الشیعة، ج 7، باب 41، ص 384

[25] – بحار الأنوار، ج 43، باب 4، ص 89

[26] – بحار الأنوار، ج 43، باب 4، ص 89.

 

لینک فایل صوتی 

۱۰ شعبان ۱۴۰۷ – ۲۰ فروردین ۱۳۶۶ – صراط مستقیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

” اهدنا الصراط المستقیم “

 

از طریق صراط مستقیم، انسان به خدا می رسد

این آیه نتیجه دعایی هم دارد، ما میخواهیم که به راه راست ما را هدایت کنند، این راه راست چه هست که اینقدر اصرار شده، و خدایتعالی در قرآن دستور فرموده و ما باید این دستور را هر روز تکرار کنیم و این کلام را بشنویم، و مرتب در دل و قلب و روحمان این جمله میخکوب بشود باصطلاح، فرو برود، «اهدنا الصراط المستقیم» خدایا ما را به راه راست هدایت کن، مگر راهمان کج است؟ از این بهتر نمیشود که شیعه علی بن ابی طالب علیه الصلوة و السلام هستیم و پیرو خاندان عصمت علیهم السلام، راه راست تر از این در عالم وجود ندارد، چرا اینقدر اصرار شده که بگوییم «اهدنا الصراط المستقیم»؟ حتی بهترین دعاهاست، بقول یکی از اولیاء خدا از ایشان پرسیده بودم که در قنوت نماز چه بخوانم؟ چه دعایی را بخوانم؟ ایشان فرمودند بگو: «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین» همین را تکرار کن، منتها آنجا به قصد قرآنی بخوان، به قصد اینکه خدا با تو دارد صحبت میکند، اما اینجا به قصد دعایی بخوان، قصد دعایی یعنی از زبان خودش انسان بگوید و قصد قرآنی یعنی اینکه از زبان خدا بگوید، آنجا دستور بگیر و اینجا عمل کن، آنجا دستور دعا کردن را از خدای تعالی میگیرید، و در قنوت دعا می کنید، می گویید: «اهدنا الصراط المستقیم» و واقعا هم بعید نیست بهترین دعاها در قنوت بعد از صلوات، اول صلوات میفرستید بعد میگویید: «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین» و بعد هم یک صلوات میفرستید و این قنوتتان باشد، هیچ اشکالی که ندارد بلکه شاید بهترین دعاها در قنوت باشد، چون در هدایت به صراط مستقیم همه چیز هست، توحید هست، ولایت هست، از طریق صراط مستقیم انسان به امام زمان می رسد، از طریق صراط مستقیم انسان به حقایق می رسد.

 

مگر ما در صراط مستقیم نیستیم

حالا که این همه اصرار شده مگر ما در صراط مستقیم نیستیم؟ نه! اگربدمان نیاید، خیلی از چیزها هست که اسلام بد میداند و ما خوب میدانیم، خیلی از چیزها هست که اسلام خوب میداند و ما بد میدانیم. این قدر مثال دارم که در حدیث هم هست اگر یک نفر بخواهد صد در صد در صراط مستقیم وارد بشود که فکرش، عملش، برنامه های اجتماعی اش در صراط مستقیم بخواهد قرار بگیرد میگویندش دیوانه است. د رحدیث هست که «لا یکون المومن مومنا» در آخرالزمان این طوری است، مومن، مومن واقعی نمی شود تا اینکه هزار راستگو، همین راستگوهای معمولی بگویند: «انه مجنون» این آدم دیوانه است، صراط مستقیم می دانید از نظر فکری چه هست؟ مثالهایی میخواهم برایتان بزنم تا بدانیم ماها هم در صراط مستقیم نیستیم . هفته قبل اشاره ای کردم، عید نوروز را ما بیشتر از عید غدیر و تولد حضرت ولی عصر روحی فداه اهمیت میدهیم، همین دلیل بر این است که ما میزان نیستیم، ما در صراط مستقیم نیستیم، چند روز دیگر، روز سه شنبه آینده تولد حضرت بقیة الله ارواحنا فداه است که بنظر من از همه اعیاد من الاولین و الاخرین اهمیتش بیشتر است، شما را به خدا سه چهار روز مانده بود به روز تحویل سال، همین حالی را که الان داریم نسبت به تولد حضرت بقیه الله داشتیم؟ یا آنجا یک حرکت دیگری داشتیم؟ عید نزدیک است بچه ها لباس میخواهند، عید نزدیک است زندگی ما مرتب باشد، عید نزدیک است! یک عید عیدی میگوییم مثل اینکه در دوره سال ما عیدی بهتر از این نداریم! من هفته قبل گفتم، که یکی از رفقا خیلی این حرف را مکرر به من گفت، گفتم ماها که میگوییم منتظر حضرت بقیه الله روحی فداه هستیم و این طور نسبت به تولدش عمل میکنیم ما درحقیقت باید بگوییم منتظر جمشید جم هستیم و او را دوست داریم برای اینکه آثار او را خیلی حفظ میکنیم.

ما حالا خودمانیم اینجا نشستیم داریم صحبت میکنیم، میدانید مجلس ما زیاد مجلس تشریفاتی نیست، شما را به خدا اگر شما در مسجدالحرام ببینید یک مردی یک گوشه ای با زنی زنا میکند! بدتان می آید و هروقت او را می بینید میخواهید تف بیندازید بالایش، چه آدمی هست؟ بله؟ چقدر بد است، اگر همین مرد با مادرش یک زنایی کرد، دیگر واقعا این «اخبثنا»  از نظراجتماع ما مسلمانها، خبیث ترین مردم یک چنین فردی است، نیست این جور؟ شما خودتان با چشم خودتان یک چنین چیزی را و فردی را ببینید، حق هم دارید، بسیار کار بجایی است، واقعا یک چنین فردی باید ازجامعه بشریت خارج بشود، در خانه خدا، در کعبه یک چنین کار کثیف، خیلی هم بجا این عمل را شما انجام میدهید و این جور تنفر دارید.

در حدیث است که «الغیبة اشد من الزنا» غیبت بدتر از زنا است، بدتر از زنای با مادر در خانه کعبه! اگر یک نفر پهلوی شما بنشیند و غیبت بکند شما همان قدر از او بدتان می آید؟ اگر بگویید که ما بدمان نمی آید در صراط مستقیم نیستید، اگر بگویید که روایت درست نیست که همه مراجع تقلید در فتواهایشان این روایت را قبول دارند، میگویید نه؟ مکاسب شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه،

 

تایید اجتهاد شیخ انصاری بوسیله امام زمان ارواحنا فداه

شیخ انصاری یک فردی است، یک عالمی است آنقدر بزرگ که وقتی مرحوم صاحب جواهر از دنیا میرود و مردم میخواهند از او تقلید بکنند می آیند خدمت ایشان، میگویند که ما دوست داریم از شما تقلید کنیم، اعلم شما هستید، میگوید نه، سید العلمایی هست در بابل، او از من اعلم است، از او بخواهید. بعد نامه مینویسند برای سید العلماء، سید العلماء درجواب مینویسد بله، راست است، من وقتی که در نجف بودم و با هم بحث میکردیم من بر تو اعلم بودم اما چون مدتی است آمده ام در بارفروش (البته در بابل فعلی، آن وقتها اسمش بارفروش بود)، آمده ام در بارفروش، من مدتی است تارکم، شما از من اعلم هستید. شیخ انصاری میگوید که من قانع نشدم، تا خود امام عصر روحی فداه تایید نکنند من فتوا نمیدهم. تا اینکه در سر یک جلسه ای در درس میبینند یک شخصی وارد شده، شیخ انصاری خیلی احترام میکند، بعد آن عرب سوال میکند از شیخ انصاری که اگر یک زنی شوهرش مسخ بشود آیا باید عده وفات بگیرد یا عده طلاق؟ ایشان در جواب عرض میکند چون در زمان ما مسخ نیست… مسخ یعنی تبدیل شدن یک انسان به حیوان یا مثلا جمادات، در امم سابق بوده، ما امت مرحومه هستیم خدای تعالی به ما ترحم کرده، در امم سابقه یک کسی اگر خیلی سیرت حیوانی داشت کم کم سیرت حیوانی به صورت حیوانی تبدیل میشد و مسخ میشد، ولی ما را خدا بخاطر گل روی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و بخاطر حضرت بقیه الله که در بین ماست «و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم» یعنی ای پیغمبر، بخاطر اینکه تو بین این مردم هستی خدا آن جور عذاب هایی را اینها را نمیکند. شیخ انصاری عرض میکند که در زمان ما مسخ نیست، خب ولی مسئله است، حالا خیلی از چیزها نیستند ولی مسئله اش مطرح است توی کتب فقهی، ایشان میگوید که شوهر اگر به جمادات مسخ بشود یعنی سنگی بشود مثلا، اینجا باید زن عده وفات بگیرد و اگر بر حیوانی مسخ بشود باید عده طلاق بگیرد. دانشمندان میدانند که این جواب چقدر علمی است، چقدر جواب خوبی است، ایشان امام عصر ارواحنا فداه بودند، حضرت پا میشوند میگویند « انت المجتهد، انت المجتهد، انت المجتهد» تو مجتهدی! از اینجا ایشان رساله میدهد، خوشا به حال آن مجتهدی که امام زمان اجازه اجتهادش را بدهد، خوشا به حال آن عالمی که امام زمان تاییدش کند، به هر حال این جمله را درباره شیخ انصاری می فرماید، شیخ انصاری یک چنین عالم بزرگی است، ایشان در کتاب مکاسب، مراجعه کنید فضلا هستند، در آنجا یک باب درباره غیبت دارد و این روایات را صحیح میداند ودر آنجا نوشته است که غیبت بدتر از زنا با مادر در خانه کعبه است!

 

با میزان اهل بیت علیهم السلام خودمان را در صراط مستقیم قرار دهیم

خب اگر ما در صراط مستقیم باشیم (نکته عرضم اینجاست) اگر ما در صراط مستقیم باشیم و فکرمان میزان شده باشد با فکر خاندان عصمت باید ما شخص غیبت کننده را آنچنان ازش بدمان بیاید، توی مجالسمان راهش ندهیم، متنفر ازش باشیم، همانطوری که یک نفر را دیده ایم با چشمانمان در خانه کعبه زنا کرده، و نیست، و اینی که نیستیم علامت این است که باید هی بگوییم «اهدنا الصراط المستقیم». اگر میزان شدیم با خاندان عصمت و طهارت، دقت کنید به عرضم، من خیلی اصرار ندارم به منبر رفتن ولی خب میخواهم بنشینیم درد دل کنیم، یک حرفی بزنیم واقعا تاثیری داشته باشد، اینجا میخواهیم ان شاءالله طوری باشد برای دوستانمان که هر هفته می آیند یک مکتبی باشد که ما چیزی یاد بگیریم.

صراط مستقیم، ببینید چه موقع توی صراط مستقیم هستید؟ اگر افتادید توی صراط مستقیم دیگر راحت باشید، مثل وقتی قطار را می اندازند روی ریل، این دیگر یک مختصر فشاری میخواهد، یک مختصر حرکتی میخواهد، خودش دیگر مستقیم حرکت میکند، اگر میخواهید در صراط مستقیم قرار بگیریم باید بنشینیم خودمان را درست کنیم، بسازیم با میزانی که خدا تعیین کرده، «السلام علی میزان الاعمال» سلام بر میزان اعمال، میزان اعمال کیست؟ علی بن ابی طالب، اینجا یعنی در این زیارت علی بن ابی طالب علیه الصلوة و السلام است.

 صراط مستقیم  چه کسی است؟ در حدود چهل جا در قرآن کلمه صراط مستقیم هست، شما در تفاسیر شیعه و سنی نگاه کنید، سنی و شیعه فرموده اند که صراط مستقیم؛ علی بن ابی طالب علیه الصلوة و السلام است. کتابی که میخواهید من معرفی کنم احقاق الحق، در یک جا تصریح هم شده «صراطُ عَلِیٍّ مستقیم»، شما نگویید در قرآن «صراطٌ عَلَیَّ مستقیم» است، توی قرآن زیر و زبرها خیلی عقب و جلو شده، سنی و شیعه هم قبول دارند، در قرائت است.

یک روز عمر آمد خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، عرض کرد آقا! شما که میگویید علی این قدر مقام دارد بزرگ است عظمت دارد، پس کو؟ در قرآن چرا اسمش برده نشده؟ شاید شماها هم این سوال را داشته باشید، حضرت فرمود: یا اعرابی!  یعنی ای (باصطلاح ما البته از گفتن یک دهاتی بدتر است، یعنی بیشتر است، آخر من دیدم بعضی ترجمه کرده اند ای دهاتی، نه، خیلی از دهات هستند که خیلی کمالاتشان و فضلشان بیشتر از شهری هاست، تعبیر این است که ای اعرابی) یعنی ای بیابانی! ای کسی که اصلا سواد نداری، عقل نداری، درک نداری، مگر نخواندی این آیه را که خدای تعالی در قرآن میفرماید: «صراطُ عَلِیٍّ مستقیم» صراط علی راست است، «ولا تتبع السبل» پیرو راههای مختلف نباشید، حالا یکی قبول نکند که بقول یکی از علماء و مفسرین میگوید اصلا کلمه «صراطٌ عَلَیَّ مستقیم» همچین معنایش صاف در نمی آید، بحثی دارد نمیخواهم توی اون بحث وارد بشوم، بر فرض این آیه هم باشد «صراطٌ عَلَیَّ مستقیم» بر فرض که باشد، خب مگر فقط قرآن را داریم؟ اگر اینجوری باشد که قرآن فقط حاکم بر ما باشد و ما احتیاج به روایات نداشته باشیم شما نمیتوانید بدانید که نماز صبحتان چند رکعت است، نماز ظهرتان چند رکعت است، نصاب زکات چقدر است، مثلا فرض کنید نصاب خمستان، خمس را به چه کسی باید بدهید، هیچی معلوم نیست، این روایت است دیگر، روایات است که سرنوشت اینها را تعیین می کند: «انی تارکم فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی» یکی کتاب خداست و دیگری عترت من، «لن یفترقا» اینها هرگز از هم جدا نمیشوند، در دانشگاه، کتاب از استاد جدا نمی شود و استاد از کتاب جدا نمی شود، یعنی اگر من خودم یک آدم حسابی هستم دیگر، میروم کتاب دانشگاه را مطالعه میکنم، دیگر به استاد کار ندارم، این را کسی نمی گوید. استاد بی کتاب هم یعنی از روی کتاب نگوید، باز هم بدرد نمیخورد، استاد نیست اصلا، اینها «لن یفترقا»، پیغمبر مفسر قرآن است، علی علیه السلام مفسر قرآن است.

 

باید طبق دستور فقها از قرآن استفاده کنیم

هفته گذشته گفتم، ابوحنیفه که یک مرد عرب دانشمندی است، درست است دین ندارد ولی علم که دارد، این مرد را حضرت صادق بهش میفرمایند که تو یک حرف از قرآن را نمیفهمی! این جور نباشیم، ما خودمان قرآن میخوانیم بعد هم ترجمه زیرش را می خوانیم، بدانید ترجمه قرآن، قرآن نیست، دست بی وضو هم میتوانید به ترجمه قرآن بزنید، چون قرآن نیست، ترجمه قرآن، ترجمه است، خودش اگر جمعش کنند یک کتاب دیگر است.

خدای تعالی با پیغمبر و دوازده امام حرف زده، این را من مکرر گفته ام، و ائمه با فقها حرف زدند، فقها هم با مردم حرف زدند، این سلسله مراتب باید محفوظ باشد، یک وقت کسی فکر نکند خدا با ما صحبت کرده! نخیر، برای اینکه ما نمی فهمیم، چرا، اگر فقیه بشوید آن وقت خودتان میفهمید که خدا با پیغمبر صحبت کرده، پیغمبر با فقها صحبت کرده، فقها هم با مردم. شما حق دارید یک آیه از قرآن را بردارید خودتان معنایش را بفهمید و به آن عمل کنید؟ دیگر از قرآن محکمتر نیست، یک آیه از قرآن، نه حق ندارید، جنابعالی و تمام مسلمانها که در ماه رمضان روزه میگیرند اگر بگویند چون خدا در قرآن فرموده روزه بگیرید ما روزه میگیریم روزه شان درست نیست، «کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم» روزه را بگیرید دیگر، خب از این بهتر؟ ما هم چون خدا گفته روزه می گیریم،  میگویند روزه ات باطل است! باید بگویید چون مرجع تقلیدم گفته، من روزه میگیرم، مرجع تقلید هم بگوید خدایا، چون تو این را فرموده ای آن روایت هم آن را گفته، در مجموع استنباط من این است که باید از اول اذان صبح انسان روزه بگیرید و مبطلات روزه هم چه چیزهایی است، مبطلات روزه را که توی قرآن نفرموده خدای تعالی، بعضی خیال می کنند «الآیات یفسر بعضها بعض» درست است این حرف، آیات تفسیر میکند بعضیش بعضی دیگر را، اما ما حق نداریم در این کار دخالت کنیم، خود ذات آیه اینکاره است، حالا این بحثی است مفصل که نمیخواهم در آن وارد بشوم ولی اگر آیات، تفسیر بکند بعضی، بعضی را، الان بنده یک تفسیری میکنم، شما ببینید درست است یا نه؟ حضرت مریم وقتی که بچه اش توی بغلش بود و بچه تازه ازش متولد شده، همه تا امروز این را یک دختر باکره ای میدانستند، شوهر اصلا ندیده، رفته در خارج شهر، وضع حمل کرده آمده و بچه هم در بغلش، حضرت عیسی به او فرمود که تو حرف نزن، من حرف میزنم، به مردم بگو: «نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا» ببینید؛ صوم در اینجا معنایش این است که حرف نزند انسان، اینجا هم می گوید: «کتب علیکم الصیام» بر شما روزه نوشته شده، آن آیه این آیه را تفسیر اگر بنا باشد بکند با سلیقه ما، ما از امسال باید فقط حرف نزنیم، هر چه خوردیم خوردیم، چون در جایی از قرآن ندارد چیزی نخورید، صوم را، این جوری حالا از قول من نقل نکنید، چون بعضی ها همین تکه را نقل میکنند و می گویند فلانی نظرش این است که در ماه رمضان حرف نزند انسان، ولی هر چه خورد خورد! این جوری نفهمید یک وقت مطلب را، برای ما اسباب درد سر بشود، میخواهم بگویم ماها اهل فهم قرآن نیستیم، خدا با پیغمبر صحبت کرده، یک عده از اخباری ها هستند این ها به علماء و مراجع میخواهند توهین کنند، می گویند امام صادق فرموده است: فلان کار را بکنید، این آقا مرجع تقلید میگوید احوط است، من دیده ام که میگویم که یک روز هم ناراحت شدم، دهنش را کج میکند میگوید مرجع تقلید میگوید احوط این است که این کار را مثلا نکنید، تو از کجا فهمیده ای امام صادق گفته؟ تو مگر مجتهدی؟

 

برای اجتهاد باید یک اشاره ای از طرف امام زمان ارواحنا فداه شود

اجتهاد مگر هر کسی لیاقت دارد، تازه آنهایی که تمام دوره مقدمات را میخوانند، یک دوره خارج میخوانند، ادبیات خوانده اند، معانی بیان خوانده اند، سطح خوانده اند، خلاصه اش بگویم 30 سال درس خوانده و خیلی هم خوش استعداد بوده، تازه باید یک اشاره ای از طرف امام زمان، از طرف خاندان عصمت بشود تا این بشود مجتهد! شما خیال کرده اید هر کس ادعا کرد، مجتهد است؟ فخر رازی این تفسیر کبیر را نوشته، شاید پرمطلب ترین تفاسیر اسلامی باشد، واقعا این طور است، این مرد نور ندارد، سنی است، هنوز نفهمیده که علی بر حق است یا ابی بکر. ملای رومی می گفت خاک بر فرق من و تمثیل من، واقعا خاک بر سرش با آن تمثیلش، ولی گاهی میشود انسان یک مثالی باید بزند، طلای ناب را با پست ترین چیزها آدم فرق نگذارد؟ مخصوصا بگوید اول آن بعد این، این جوری فکر بکند، علی بن ابی طالب که بقول آقایان اهل سنت، سیصد آیه در شانش نازل شده، با ابی بکر که یک آیه در مذمتش نازل شده، یک آیه نازل شده آن هم در مذمت بنظر من، (حالا ممکن است یک فرصتی باشد برایتان شرح میدهم که ببینید مذمت است یا مدح) آیا می شود اینها را با هم مقایسه کرد؟ می شود اینها را مثلا او را اول دانست و این را چهارم؟ دقت می کنید؟ ولی خب عالم است، باور کنید من گاهی به تفسیرش که مراجعه میکنم میبینم خیلی مطالب را عالی گفته، خیلی علمی گفته، اما نور ندارد، «العلم نور» علم یک نوری است، «یقذفه الله فی قلب من یشاء» درست است زحمت انسان باید بکشد، ادبیات بخواند، تمام مقدمات فقاهت را، فقه را یاد بگیرد، اما تا آن اشاره نشود، تا آن نور تابش نکند، فقیه، فقیه نمی شود.

 

سلیقه و هوای نفس نباید در برنامه های اسلامی باشد

ما در صراط مستقیم باید قرار بگیریم، من این را میخواستم عرض کنم، «اهدنا الصراط المستقیم»، سلیقه ها، سلیقه هایی که ما اکثرا داریم، من سلیقه ام نمیگیرد این کار بشود! تو کی هستی؟ تو چی هستی که سلیقه تو مطرح باشد؟ آن هم در برنامه های اسلامی. من دلم نمیخواهد این کار انجام بشود! و همین سلیقه ها سبب شده که این همه تشتت در بین مسلمانها بوجود بیاید. یک وقت هست من کم ارزش توی اجتماع، سلیقه خاصی دارم، یک وقت هست که یک نفر عالم یک سلیقه خاصی دارد، آن عالم وقتی که سلیقه خاصش را از اول جوانی مرتب اعمال می کند و مرتب پیرو هوای نفس است می دانید نتیجه چه می شود؟ نتیجه اش می شود ملا سلطان، نتیجه اش می شود علی محمد باب، نتیجه اش می شود شیخ احمد احسایی، اینها فکر نکنید آدمهای بی سوادی بودند، نخیر، منتها تربیت نشده بودند، میزان نبودند، خودشان را با اسلام میزان نکردند، هر چه سلیقه شان بوده کردند، من دلم این را میخواهد! کم کم دلش میخواسته یک مشت مرید داشته باشد، کم کم دلش میخواسته این مریدها بالای حرف او حرف نزنند، مالشان، جانشان، ثروتشان، ناموسشان در اختیارش باشد، دیگر هوای نفس را وقتی ولش کنند همین جوری جلو می رود، خب راهش چه هست؟ راهش این است که من ادعا بکنم من قطب هستم، من امام زمان هستم، من باب امام زمانم، چون علی محمد باب، اول ادعای بابیت کرد.

 

ادعای بابیت در ارتباط با امام زمان درست نیست

بعضی از کسانی که خدا ان شاءالله هدایتشان کند، کسانی که خیلی امام زمانی هستند، اینها هم ادعای بابیت می کنند، خودشان نمی فهمند، حالی شان نمی شود، مردم هم هی اینها را باد می دهند، می آیند به خود من هم زیاد می گویند (که هر کس این حرف را بزند بهش تند میشوم) می آیند میگویند: آقا از امام زمان بخواه این حاجت ما برآورده می شود یا نمی شود؟ مرد حسابی! مگر من با امام زمان رفت و آمد دارم؟ کی من این ادعا را کردم؟ می روند پیش یک فردی میگویند که آقا، شما از امام زمان بخواهید… البته یک وقت هست در مقام دعاست، یا حضرت بقیه الله، به همه اینها خیر و سلامتی و برکت عنایت بکن، خب این خوب است، اما من بروم پیغام ببرم و بیاورم، این کارهای بی ربط را انجام بدهم، فردا شب میخواهم بروم جزیره خضراء! جنابعالی اگر کاری دارید بفرمایید من انجام بدهم! پس فردا یک ملاقاتی با امام زمان دارم! اگر شما هم حرفی دارید به من بگویید، اینها ادعای بابیت است، این در واقع گفته که من باب امام زمان هستم، خلاصه من جای حسین بن روح هستم، چهارتا نایب خاص داشته امام زمان که این جور بودند، از اولی که غیبت کبری شروع شده تا به حال یک نفر از بزرگترین علماء حتی سید بحرالعلوم، حتی سید بن طاووس اینها یک چنین ادعایی نداشتند. در زمان غیبت صغری هم افراد محدود و معدودی بودند، شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه که بهترین عالم شیعه است، ایشان این ادعا را نداشتند. وقتی که می بیند که باصطلاح مریدها را می خواهد خوب جذب بکند، خب شما دوست ندارید که یک عده مطیعتان باشند؟ جانشان را، مالشان را، ناموسشان را در اختیار شما بگذارند؟ هر کسی دلش میخواهد! هوای نفس همین است دیگر، خب حالا برای او زمینه فراهم شده، چرا نکند؟ خدا هم که در کار نیست دین هم که در کار نیست، هوای نفس هم همینطور رشد کرده، از اول جوانی… در اوایل جوانی اگر انسان هوای نفسش را نکشد دیگر در بزرگسالی خیلی سخت است! اول دلش میخواسته مردم تعریفش را بکنند بعد کم کم دلش میخواسته مردم بگویند این خیلی باسواد است بعد کم کم دلش میخواسته مردم بگویند این خیلی آدم خوبی است و حالا مردم هم گفتند و این آقا هم مغرور هم شده و ادعای بابیت می کند، به لفظ هم شاید نگوید اما با عمل میکند. وقتی انسان اینجوری شد در صراط مستقیم نیست.

 

معنای صراط مستقیم

صراط مستقیم یعنی شما یک سر سوزن از نفست دستور نگیری، هوا نداشته باشی، هر چه در قرآن و روایات هست اگر مجتهدی همان است، اگرمجتهد نیستی هر چه مرجع تقلیدت میگوید، چشم بگو، معنای تسلیم این است.

 

منظور از نعمت در آیه صراط الذین انعمت علیهم

«اهدنا الصراط المستقیم» خدایا ما را به راه راست هدایت کن، خود آیه تفسیر می کند صراط مستقیم یعنی چه: «صراط الذین انعمت علیهم» صراط کسانی که به آنها نعمت داده ای. شما بروید در تمام طول زندگی بشریت بگردید، ببینید خدا به چه کسانی نعمت داده؟ نعمتی که خدا به پیغمبر اکرم داده، نعمتی که خدا به علی و فاطمه سلام الله علیهم داده، نعمتی که به آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین داده، ولو اینکه ما در این جهت هم میزان نیستیم و خیال میکنیم نعمت همان پول داشتن است، خیال می کنیم نعمت یعنی سلامتی مزاج! اینها قابل توجه نیست، دو روز دنیا هرچه انسان پول داشته باشد هر چه مزاجش سالم باشد هرجور باشد می گذرد، نعمت می دانید چه هست؟ نعمت خداشناسی است، نعمت رابطه با پروردگار است، نعمت، این است که انسان قلبش مملو از محبت به خدا باشد، نعمت این است که انسان وقتی که می نشیند برای نماز و متوجه پروردگار می شود دیگر هیچ چیز سرش نشود، دیشب یک فردی توی حرم ایستاده بود جلوی ضریح، من با اینکه خودم زیارت می خواندم اما متوجه او بودم، آنچنان مجذوب بود، اگر کسی در قیافه اش دقیق می شد شاید بعضی فکر می کردند او دیوانه است، آنچنان مجذوب حضرت بود یک قدری همینطور بود و اشکش ریخت و بعد هم افتاد و غش کرد، محبت خاندان عصمت… هر وقت چشمتان باز شد ملکوت آسمانها را دیدید، چشمتان باز شد ملکوت حرم و مسجد و مردان خوب و اولیاء خدا را دیدید بدانید که نعمت به شما داده اند، «صراط الذین انعمت علیهم» بهترین جملات، بهترین معرفی خاندان عصمت علیهم الصلوة و السلام همین است که اینها نعمت از طرف خدای تعالی گرفته اند، نعمت واقعی، این مسائل دنیایی البته اینها هم نعمت است اما خود خدا هم اینها را بحساب نمی آورد، امام صادق صلوات الله علیه در تفسیر آیه شریفه یوم یتسائلون عن النعیم می فرماید: شما فکر می کنید روز قیامت سوال می شود چقدر نان خورده اید یا چقدر غذا خورده اید؟ اینها از خدا بعید است! از یک فرد عادی هم بعید است که شما را دعوت کرده گرسنه هم هستید غذایتان داده بعد هی بگوید آقا یک کیلو برنج به شما دادم ده من نان بشما دادم چه دادم چه دادم، اصلا بعید است برای شخص کریم، آن نعمتی که خدا روز قیامت سوال می کند نعمت ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است.

 

در روایات، صوفیه به شدت مذمت شده اند

مطلبی که بالاخره میخواهم از این عرایض عرض کنم و ان شاالله درسی باشد برای همه ما این است که تا می توانیم کوشش کنیم با کلمات خاندان عصمت و مذاق آنها خودمان را تطبیق بدهیم. یادم هست که شب جمعه ای بود، کتاب حافظ آنجا بود، من داشتم حافظ میخواندم، مرحوم استادمان حاج ملا آقا جان که استاد اخلاق بود و قدم به قدم با ما کار میکرد بمن گفت: اگر الان حضرت سجاد بود شعر حافظ میخواند شب جمعه؟ امام سجاد یا علی بن ابیطالب شب جمعه چکار میکرد؟ دعای کمیل می خواند، حضرت می فرمود اگر اهل گناهی دعای کمیل بخوان حافظ چه هست؟ مثنوی آنقدر می خوانند تا کف می کنند. امام صادق مثنوی می خواند؟ می گویید آن وقتها مثنوی نبوده، خب یک شعر دیگری، یک چرت دیگری… اینها نبوده، حضرت صادق آیا شنیده اید شاربهایشان را بلند کرده باشند؟ روی دهنش را گرفته باشد و شب جمعه تا صبح نشسته باشند و یاهو گفته باشند تا حالت غش به ایشان دست داده باشد؟ یک چنین چیزهایی نداریم بلکه در روایتی هست که حضرت صادق صلوات الله علیه وارد مسجد مدینه شدند، دیدند حلقه ذکری صوفی ها دارند، حضرت فرمود نزدیک اینها نشوید، اینها بدعت گذاران در دین هستند، حضرت رضا صلوات الله علیه می فرماید (در صحیحه بزنطی): هر کس نام این صوفی ها را بشنود و ابراز تبری نکند از ما نیست، خیلی عجیب است، خیلی حواستان باشد، بساط صوفیه خیلی در زمان ما پهن شده است، مردم گرایششان به معنویات زیاد شده آنها هم دارند سوء استفاده می کنند، مثل یک عده مریض که حالا مزاجشان سالم شده و به غذا میل پیدا کردند، اینها آن گوشه یک سفره پر از غذای زهرآلود گذاشتند می گویند بیایید بخورید اینها هم می روند. اینها دکان است. روایاتی در کتاب حدیقه الشیعه مرحوم مقدس اردبیلی جمع کرده، ایشان کسی است که وقتی سطل آب را در چاه می اندازد و آب می کشد می بیند که پر از جواهرات است، برمی گرداند می گوید مقدس از تو جواهر نمی خواهد از تو آب می خواهد، کسی است که در حرم علی بن ابیطالب خدمت امام زمان می رسد و مسائل و سوالاتش را از حضرت میپرسد، این آدم در کتاب حدیقه الشیعه ده ها روایت در مذمت این صوفی ها بیان کرده، حالا شیعه علی بن ابی طالب بیاید درویش بشود یا حرفهای آنها را ترویج کند؟ یا مطالب آنها را بگوید؟ در یک مجالسی مردم از موسیقی ناراحتند اما من بیشتر از ترویجی که از صوفیه می شود ناراحتم.

 

هم دنیا و هم آخرت

اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم میگوید خدایا آنهایی که بهشان غضب کردی راه آنها را نمیخواهم. یک عده از مردم بهشان غضب شده، مطرود هستند، همان افرادی که اهل هوای نفس هستند، خدا غضب کرده به آنها، به پیغمبرش می فرماید: «سواء علیهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون» اینها را چه بترسانی چه نترسانی اینها ایمان نمی آورند، خدایا راه آنها را به ما نشان نده ما نمی خواهیم از راه آنها برویم، ”ولاالضالین” و نه گمراهان، خدایا راه گمراه را ما نمی خواهیم، این معنای این آیات است. البته در تفاسیر دارد کسانی مثل یهودی ها مثل نصرانی ها، در کتاب تورات و انجیل همش تبلیغ شده از انزوا و دوری از خلق و رهبانیت و اینها و یهودی ها هم منظور از مغضوب یهودی ها هستند که همش متوجه دنیا هستند، اصلا در کتاب تورات حرفی از آخرت نیست، تورات فعلی همه اش مربوط به دنیاست، میبینید که یهودی ها همه شان سرمایه دار هستند و مسیحی ها هم به تبعیت از یهودی ها سرمایه دار شدند و الا دینشان می گوید شماها نباید سرمایه داشته باشید نباید دنیا داشته باشید، اسلام آمده و میگوید هم دنیا داشته باشید و هم آخرت. در کتابی دیدم یک روز بهلول یک چوب بزرگی را وسط گذاشته بود می آمد یک سر چوب را بلند می کرد باز می رفت آن سر چوب را بلند می کرد، می آمد کمر چوب را میگرفت تا بلند کند نمی توانست، یک نفر آمد ازش پرسید چکار میکنی؟ گفت آن سر چوب را دنیا فرض کردم و این سر را آخرت، آخرتم را بلند می کنم دنیایم زمین می ماند، میخواهم دنیایم را بگیرم آخرتم می ماند، می خواهم هر دو را بلند کنم زورم نمی رسد. البته کلام حکیمانه است اما ما می گوییم نه، باید آن قدر زورت زیاد باشد که هر دو یعنی کمر چوب را بگیری، ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنه و قنا عذاب النار هم دنیا و هم آخرت، اگر کسی گفت: من دنیا را نمی خواهم، البته محبت دنیا خوب است که نداشته باشید، اما اگر گفت: دنیا را نمی خواهم در صراط مستقیم نیست، و اگر کسی هم گفت: آخرت را نمیخواهم باز هم در صراط مستقیم نیست، هم دنیایش را باید درست کند هم آخرتش را، البته اینکه می گوییم دنیایش را درست کند نه اینکه کاخ بسازد و تشکیلات و فلان، نه، به اندازه رفع احتیاج، به اندازه ای که احتیاج خودش و رفاه زن و بچه اش و خانواده اش هست باید داشته باشد، قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق بگو ای پیغمبر، چه کسی غذاهای خوب را برایتان حرام کرده؟ خیلی آیه عجیبی است، از راه حلال بدست بیاور، همسایه ات هم گرسنه نباشد، چون وجدان انسان دیگر نمی تواند قبول بکند، جایی هم مردم گرسنه نباشند تو ده جور خورشت درست کن با برنج با تمام مقدمات و موخراتش، هیچ اشکالی ندارد، آیه قرآن است، من حرم زینة الله، زینت، زینتی که خدا برایتان مقدر کرده، این که حضرت علی علیه السلام نان جو میخورد خودش یک شرح مفصلی دارد، با شرایط هست، اما اگر تمام مردم در رفاه هستند تو هم در رفاه باش، از راه حلال بدست بیاور بخور، بریز، بپاش، البته اسراف نباید باشد، یعنی مهمانی بده .

 

اگر میزان شدید همیشه کنار امام زمان هستید

ان شاءالله روز نیمه شعبان روز تولد حضرت بقیه الله ارواحنا فداه روز گرفتن عیدی روزی که در تمام دوره سال به خوبی و عظمت آن روز وجود ندارد ان شاالله آقایان بیایند ما اینجا مجلسی خواهیم داشت ولی به هرحال همه باید مجلس داشته باشند، ناهار بدهند اطعام کنند عرض کردم اگر میزان باشیم ما باید از الان در فکر مقدمات نیمه شعبان باشیم، برنجش را تهیه کنیم، گوشتش را تهیه کنیم، دوستان را دعوت کنیم و به فکرش باشیم، اگر میزان نباشیم از چند شب مانده به عید نوروز به فکر شب چهارشنبه سوری هستیم، ما میزان نیستیم. اتفاقا  شب چهارشنبه قبل از عید نوروز همین امسال در تهران بودم، البته من عید به این موضوع نمی گویم این هم از زبانم در رفت! من نمی دانستم، گفتم چه خبر است؟ واقعا یادم رفته بود، گفتند بله شب چهارشنبه است و مردم سر از پا نمی شناسند،  به هر حال اگر انسان میزان شد، یعنی همه جوره خودش را از همه جهت هم روحی و هم عمل با امام زمان تطبیق داد، جایش کجاست؟ کنار امام زمان است، به خدا قسم جایش کنار امام زمان است، خود امام زمان می آورد شما را کنار خودش می نشاند، من خیلی این مثال را گفتم، اگر دو نفر رفیق باشند بخواهند مسافرت بروند یکی بخیل باشد یکی سخی باشد سخی می گوید ما با هم سنخیت نداریم من با این آقا مسافرت نمی روم ما با هم سازش نداریم یک چلوکبابی می رویم من میخواهم غذای خوبی بخورم این می گوید نه، مثلا چلوکباب کوبیده بیاورند! نوشابه هم نمی خواهیم، همه جا دعوایمان است، من میخواهم راحت باشم او نمی خواهد راحت باشد، خود سخاوت و بخل این دو تا با هم سازش ندارند، مسلما حجة بن الحسن روحی فداه تمام صفات کمالیه انسانی را دارد، هر چه ما از صفات کمالیه کم داشته باشیم از امام زمان دور هستیم، این دو دو تا چهارتاست، دوریم و هر چه صفات کمالیه را در خودمان ایجاد کنیم به امام زمان نزدیکتر میشویم، معنی ندارد یک انسانی که حیوان سیرت است… چون سیرت را امام زمان می بیند، شما هیچوقت شده در اتاق پذیرایی یا خواب که می خواهید بنشینید و بلند شوید یک الاغی را بیاورید که با او رفیق باشید؟ حتی حیوانات تمیز را هم ما حاضر نیستیم بیاوریم درون اتاقمان، حالا بعضیها حیوانیتشان آنقدر زیاد است که با سگ و گربه راحت هستند، اما اگر دو تا انسان باشند هم مذاق و هم فکر، اینها با هم در یک اتاق زندگی می کنندف حتی اگر یکی در اتاقی دیگر باشد نفر دیگر می گوید ما که باهم یکی هستیم بیا اینجا با هم زندگی کنیم. اگر ما از لحاظ روحی با امام عصر ارواحنا فداه یکی شدیم، یعنی او عطوف است ما هم عطوف باشیم او سخی است ما هم سخی باشیم او رحمان است ما هم رحمان باشیم او رحیم است ما هم رحیم، و ما نمونه ایشان باشیم و ایشان الگوی ما باشد ما مَثَل او باشیم جای ما کنار امام زمانمان هست در همان اتاقی که امام زمان زندگی می کند ما هم خواهیم بود نمی خواهد غیبت کبرا و غیبت صغرا و زمان ظهور هیچکدامش فرقی نمی کند

و از خدا بخواهیم ان شاالله قلبمان، روحمان، رفتارمان همه را در صراط مستقیم قرار دهد، جداً به قصد دعا این آیه بخوانید  «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین»

خب امشب شب جمعه است، بمناسبتی یادم آمد مصیبت حضرت علی اصغر، من در مقابل دو تا روضه بشرط اینکه شنونده باشم نمی توانم خودم را نگه دارم نه اینکه خودم بخوانم چون من خوب نمی توانم روضه بخوانم و خوب از آب دربیاورم، اما برای اینکه روز قیامت شما شهادت بدهید پیش امام حسین که من روضه خوان هستم روضه را می خوانم، چون یک جریانی دارد، ان شاالله شهادت می دهید که من روضه خوانم چون اگر این ثابت بشود روز قیامت وقتی انسان از صراط رد شد زودتر از هرکسی وارد بهشت می شود و یک سر سوزن از اشک شما را اگر روز قیامت در یک میزان بگذارند بر تمام اعمال مستحب شما ترجیح دارد. اینها از نظر عقلی هم درست است، مساله سیدالشهداء اینطوری است، من از نظر استدلال علمی روایت من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجنه را می توانم اثبات کنم و آن وقتها که در کانون بحث و انتقاد دینی جلساتی تشکیل می شد و این سوال را از من می کردند من این را توضیح می دادم. که درست است، شاید جمعیت زیادی از جوانها از افراد روشنفکر از افراد تحصیلکرده در آنجا بودند و ما بحث می کردیم همینجوری بخواهیم ترجمه اش کنیم ممکن است یک مساله خرافی بنظر بیاید ولی نه، وقتی که شرح بدهیم خیلی مطلب عالی، عقلی، مخصوصا اگر مظلومترین افراد در کربلا باشد، یک مظلوم چه زمانی مظلومیتش ثابت می شود؟ یک نفر در کتابی نوشته مهر و امضای مظلومیت حسین بن علی علیه السلام را شهادت حضرت علی اصغر انجام داده، سیدالشهداء هم یک برنامه ای تنظیم کرده که می خواهد مطلب را به مردم برساند، شما در نوشته ها شاید دیده باشید و در منبرها شنیدید که سیدالشهداء وقتی که علی اصغر را در بغل گرفت این بچه یک حالت مخصوصی داشت یعنی لباس به او پیچیده، سر به طرف شانه خم شده، یتلظی عطشا، این دهان مقدسش زبان را می گرداند لبها را به هم می زند دیدید وقتی ماهی از آب بیرون می افتد چکار می کند؟ یتلظی ان طوری است یک چنین حالتی است سیدالشهداء علیه السلام سوار شتر شد، اینها همه را آن دانشمند توضیح می دهد، می گوید اینکه حضرت سیدالشهداء سوار شتر شد و عبا و عمامه و لباس پیغمبر را پوشید و آمد روی بلندی ایستاد بخاطر این بود که یک نفر روز قیامت نگوید من اگر آن حالت طفل شیرخوار سیدالشهداء را می دیدم دست از جنگ کشیده بودم. حجت بر همه تمام بشود امده روی بلندی، قنداقه علی اصغر را روی دست بلند کرده، ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع، این جمله خیلی معنا دارد یعنی مردم اگر شما مسلمان نیستید چون اگر انسان مسلمان باشد به پسر دختر پیغمبر محبت می کند مسلمان نیستند ان لم ترحمونی یعنی اگر مسلمان نیستید اگر کافرید فارحموا هذا الرضیع بیایید و انسان باشید چون انسان وقتی آن قیافه بچه شیرخوار را دارد می بیند که اینطور از عطش دارد تلظی می کند خواهی نخواهی تغییر برنامه و وضع می دهد ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع خب شاید آن دورها یک نفر باشد که درست نبیند که این کودک چه وضعی دارد می فرماید اما ترونه کیف یتلظی عطشا آیا نمی بینید چگونه از کثرت عطش تلظی می کند زبان به دور دهان می چرخاند فبین ما هو یخاطبهم همینطوری که سیدالشهداء دارد با این مردم صحبت می کند حرف میزند اذ اتاه سهم محدد مسموم یک وقت حسین نگاه کرد دید تیر سه شعبه زهرآلود از گوش تا به گوش علی اصغر را شکافته معمولا تیر سوراخ می کند در کتاب لهوف دارد سید بن طاووس می نویسد فذبح الطفل یعنی این طفل این کودک ذبح شد یعنی سر بریده شد با این تیر سه شعبه زهرآلود

حالا اگر حال دعا دارید رو به قبله بنشینید ان شاالله امیدوارم امشب که این فرزند حسین بن علی را در خانه خدا برده ایم خدای تعالی یک توجهی به ما بفرماید ما را از یاران خوب امام زمان قرار بدهد، در تجربه ها زیاد تجربه شده تجره احتیاج ندارد عقل هم این را می گوید روایات هم می گوید که هر وقت متوسل به طفل شیرخوار سیدالشهداء شده اند حوائجشان را گرفته اند از میان حاجتها یک حاجت فقط خیلی مهم است نیمه شعبان نزدیک است آقا یا صاحب الزمان خودت میدانی که بزرگترین و بالاترین حاجت ما ظهور خودت خواهد بود فرج شما خواهد بود یا صاحب الامر ما امشب متوسل به علی اصغر علیه السلام شده ایم برای اینکه دیگر این گرفتاری هایمان برطرف بشود این جوانها در این جبهه ها اینطور گرفتار و هر روز جنازه ها، شهداء، کشته ها به طرف شهرها سرازیر نشوند

یا بقیة الله بیا و امشب از مادرت فاطمه زهرا بخاطر مظلومیت این طفل شیرخوار بخواه که مادرتان زهراء امشب اجازه بدهند امشب از خدا بخواهد… زهراء وقتی که در مسجد دید پسرعمویش را کنار محراب گذاشته اند و شمشیر روی سرش گرفته اند صدا زد خلوا ابن عمی او لاکشف بالدعاء راسی که علی بن ابیطالب یکدفعه به سلمان فرمود که زهراء را دریاب معلوم است اگر فاطمه زهرا سرش را برهنه کند دست به دعا بردارد دیگر دعا مستجاب است اگر نفرین کند نفرینش زود می گیرد امشب شب جمعه است یا صاحب الامر مادرت امشب سرش را برهنه کند دست به دعا بردارد صدام و کسانی که به شیعه خیانت می کنند ناراحتی هایی که آنها متوجه ما کرده اند آنها را برطرف کند

یا فاطمه الزهراء امشب از شما می خواهیم شما مادر هستید ما این ماه هم تولد فرزندت حسین بن علی را پشت سر گذاشتیم خیلی عیدی طلب داریم هم تولد فرزند دیگرت امام سجاد را گذراندیم هم تولد حضرت اباالفضل العباس را گذرانده ایم همه را جمع کرده ایم همه عیدیهای ما را جمع کنید تولد حضرت بقیة الله برای ما فرج فرزندتان را از خدا بخواهید

با توجه ان شاالله دوستان بعد از دعای فرج که من خواندم عرض ادب به پیشگاه امام زمان می کنند و ان شاالله زیارت آل یاسین را هم بعد می خوانیم، با توجه، من مکرر عرض کردم یک چیزی را که می خواهم تذکر بدهم چون امشب مجلس اکثرا خواص هستند آقایان! دعا خواندنها و زیارت خواندنها قیافه اش را عوض کنید، اگر انسان دعا می خواند با خدا حرف می زند، حالا مثلا خدا را تنزل می دهیم مثلا نستجیربالله یک مرجع تقلیدی را جلویش نشسته باشید خودتان را جمع می کنید، مودب، من فکر می کنم اگر اینطوری باشد زیارت خواندن و دعا خواندن ما، خب تاریک است همه که حفظ نیستند یک نفر برای اینکه صدایش را به دیگران برساند مودب و کلمات را آهسته بگویند و خیلی ادب را رعایت کنند، بعضیها را دیدم با آهنگ می خوانند و گاهی هم عقب می افتند و عقب جلو می خوانند حواس دیگران را هم پرت می کنند با ادب دعا و زیارت منافات دارد شما خودتان را در مقابل خدا و امام زمان صلوات الله علیه بدانید خدا را هم به اندازه یک بزرگی احترام کنید چون ما وقتی دعا را برای خودمان می خوانیم شما خودتان متوجه می شوید که حالت دعا این نیست حالت زیارت این نیست حالا من این دعای فرج را می خوانم با همان توجه با توجه محکم به پروردگار ما در این دعا می گوییم که خدایا بلا بر ما عظیم شده خدایا زمین بر ما تنگ شده خدایا قطع امید دارد از ما می شود خدایا ما بیچاره شدیم ففرج عنا فرجی برای ما برسان اینها را داریم میگوییم لذا باید خیلی توجه داشته باشیم

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی عظم البلاء بخدا قسم اگر با توجه بخوانید، من مانع حال بکاء شما نیستم هر چه بیشتر انسان توجه کند بیشتر اشکش می ریزد،

و برح الخفاء

و انکشف الغطاء

و انقطع الرجاء

و ضاقت الارض

و منعت السماء

و انت المستعان

و الیک المشتکی

و علیک المعول فی الشدة و الرخاء

اللهم صل علی محمد و ال محمد

اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم

ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب

یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

الغوث الغوث الغوث

ادرکنی ادرکنی ادرکنی

الساعه الساعه الساعه

العجل العجل العجل

والسلام علیکم و رحمة الله

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید