شب اول ربیع الاول ۱۴۰۹ – مرض روحی حرص و طمع

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین  والصلاة و السلام علی سیّد و نبینا ابالقاسم محمّد و علی  ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و لعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

مرض روحی حرص و طمع

موضوع بحث امشب ما در مورد مرض حرص و طمع  هست . در این باب آیاتی از قرآن هست و همچنین روایاتی . امشب چند تا از روایات و کلمات ائمه اطهارعلیهم السلام را برایتان می‌خوانم و بعد معقوله‌ی حرص و طمع را عرض می‌کنم و بعد هم اگر توفیقی بود راه علاج این مرض خطرناک را عرض می کنیم .

روایاتی که در این باب آمده زیاد است ، حتّی چند شب هم نمی توانیم تنها روایات را بخوانیم ، ولی یک مقدار از آنها را انتخاب کردم و انشاالله اینها را آقایون دقّت کنند و جنبه‌ی این داشته باشد که استفاده کنیم . کلام اهل بیت عصمت نور است ، کلامکم نور[1] ، در زیارت جامعه می خوانیم که ای خاندان عصمت کلام شما نور است . نور معنایش این است که مانند نورهای ظاهری و چراغ یا خورشید یا هرنوری که درعالم هست ، اینها راه گشای ما هستند و راهنمای ما هستند . در دریاها و زمین و آسمان‌ها آنچه راهنمای انسان از ذلالت و تاریکی هست و نجات می‌دهد نور است .

کلام خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام تشبیه شده به نور ویکی از اسماِ الله ، نور است . معنا ندارد خدا را تشبیه به این نور ظاهری کنیم بلکه باید این نور ظاهری را به نور معنوی تشبیه کرد . نور معنوی و واقعی، چون ذات اقدس الهی  خودش بوده وهمیشه ازلیست و پدید آورنده‌ی تمام موجودات هست. لذا نور ظاهری جز مخلوقات خدای تعالی هست .

چراغ علاوه براینکه خودش را نشان می‌دهد بماند ، به دیگران هم راه را نشان می‌دهد . از این جهت اسم چراغ را نور گذاشتن و خدایتعالی هم خودش بوده و به وجود آورنده ی اشیا ِ دیگر هم بوده است ، لذا : الله نورالسماوات والارض[2]  خدا نور آسمان ها و زمین است.آیاتی که خیلی در این جهت موَثر است همین آیه « الله نورالسموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیهما مصاح المصباح فی زجاجة الزجاجة [3]»  در بعضی از احادیث دارد که اسامی تمام ائمه از این آیه شریفه  بیرون می‌آید «یهدی  الله لنوره من یشاِ »[4]  منظور حضرت بقیة الله است  . لذا هر کس در زمان غیبت کبری بخصوص لیاقت نداره  که مستقیم از نور حضرت ولی عصر استفاده کند به هر حال در این موضوع نمی‌خواستم بحث کنم . کلام خاندان عصمت نور هست . متاَسفانه مسلمان‌ها به جایی رسیدند که کلام دانشمندان خارجی را بیشتر از کلام امام صادق اهمیّت می‌دهند ، یا وقتی که یک سخنگو درمنبریا درهر کجا یا حتّی در یک کتاب که انسان  مطالعه می کند می بینند که یک  فرد خارجی یک الفاظ خارجی را می‌گوید ، را بهتر قبول دارند . تا اینکه ببینند  نوشته : قال صادق علیه السلام .

در کتابها هم همینطور است و بدبختی این است که اگرببینیم  استدلال به کلمات دانشمندان غیر مسلمان در آن هست می‌گوییم کتاب علمی است . امّا اگر یک کتابی را ببینیم که استدلال به قرآن و روایات کرده آن را کتاب دینی می دانیم . فکر می‌کنیم علم یعنی مزخرفات  فلان فیلسوف یا جدید گفتن که هرروز عوض بشود . جالبش این است که فلاسفه قدیم  در فلسفه که بحث می کنند وقتی می رسیدند به مسئله‌ی معراج . میگفتن : که معراج محال هست ، به جهت اینکه یکی بخواهد  به آسمان  برود، به آسمان هفتم !  برود به آسمان اوّل و آن را پاره کند و یک درزی برایش با چاقو ببرند بعد پیغمبر اکرم را عبور بدهند و وقتی برگشت باز یک نفری بیاید و بدوزد  خرق والتیام  لازمه ی این خرق و التیام یعنی پاره  کردن  دوختن .امّا امروز معلوم شد که نه این آسمان  آن جوری که فکر میکردند نیست  بلکه  آسمان یک فضای باز است .

همینطورکه قرآن  فرموده : « يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لاَ تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ‌ [5] » ای گروه جن و انس  اگر خواستید به آسمان  بروید  با وسیله بروید همینطوری نمی‌شه  لایستطیعون  همینطوری نمی توانید . لا تتخذ ون  نفوذ نمی توانید بکنید . الا بسلطان .  وَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذٰلِکَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَکَّرُونَ‌ [6].

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لاَ هُدًى وَ لاَ کِتَابٍ مُنِيرٍ [7].

وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ [8] .

    خدا راه را آنطوری باز کرده ولی فلاسفه‌ی قدیم می گفتند: که همه ی اشیا ِ از یک اجزایی درست شده که یک جزئش که اتم تشخیص دادند . اون جزِ آخر قابل تجزیه  نیست و حال اینکه  تجزیه‌اش می کنند و نمی‌خوام واردش بشوم  . یک خورده‌ای میخواستم اشاره کنم که ما ها در صراط مستقیم نیستیم ، خدا می‌داند ما فکر میکنیم دوستدار خاندان عصمت و طهارت هستیم ، دوستی ما هم خلاصه می‌شود در روزعاشورا که بیاییم و سینه‌ای بزنیم یا در روز بیست وهشتم ماه صفر عزاداری کنیم … همش همین میدانیم . من یک کتابی حدود سی سال قبل یک کتابی نوشتم به نام اتّحاد و دوستی ، یک کتاب دیدم مال یکی از دانشمندان آمریکایی به نام آیین دوستیابی. این در مقدّمه‌اش نوشته بود چهار میلیون و پانصد هزاراز این کتاب قبل از این چاپی که من دارم الان چاپش می‌کنند نه مرتبه به زبان فارسی ترجمه شده در ایران و مردم آنطور از این کتاب استقبال  می کنند .

من در همین کتاب اتّحاد و دوستی  برداشتم کلمات آن را با کلمات روایات  و ائمه اطهار علیهم السلام تطبیق دادم . دیدم هر چه کلام خوب دارد بهترش در کلمات خاندان عصمت هست وبه یک سری از مطالب اصلاَ برخورد نکرده بود .

او در کتابش شش وسیله ی دوست یابی به قول خودش از ابتکارات فکریش بود در آن کتاب نوشته بود . من حدود سی و یک یا سی و دو تا  وسیله دوست یابی را از روایات  انتخاب کردم  ولی در عین حال چون اسمش خارجی هست بیشتر اهمیّت می دهیم . یک کالایی را ما می خواهیم به ایرانی ‌ها بفروشیم  باید رویش شماره خارجی  و مهر خارجی بزنیم .

 این مال بی شخصیّتی خودمان است . حالا ان شاالله دربین ما نیست ، ولی این مال بی شخصیّتی انسان است ، اگر انسان خودش شخصیّت داشته باشد باید همه تابع او باشند  ائمه شیعه و دین شیعه و خود شیعه باید امام بشریّت باشد .

امام یعنی الگو ، اینکه گفتند لباستان شبیه به دیگران قرار ندهید . من این را اصراردارم و حرام می دانم اگر یک لباسی بپوشید که شبیه لباس غیر مسلمان باشد . این بخاطر این است که استقلال شما را حفظ شود . شما مستقل باشید و از خودتان لباس داشته باشید ، شما خودتان ابتکار داشته باشید ، خودتان هنر داشته باشید ، همه چیز خودتان داشته باشید ، استقلال داشته باشید .

استقلالی که ما باید داشته باشیم این است که ما همه چیز از خودمان داشته باشیم ، حتّی در طرز لباس پوشیدن  استقلال داشته باشید . جمعیّت و قومی  که هر روز وضع قیافه شان راعوض می کنند و برایشان قیافه و لباس دیگران خیلی اهمیّت دارد ، این جمعیّت هیچ وقت به سعادت  نمی‌رسند .

یک چیزی را بهتون بگویم . عجیبه !الان کتابهایی نوشته می شود ، علم روز و قرآن  ، خدا در قرآن مسلئه‌ی کرویت زمین را گفته پس چرا این را پانصد  سال قبل مسلمانان اعلام نکرده اند ؟ این امتییازش مال مسلمانان بود اما دیگران  اعلام کردند .

چرا مسلمانان امتیازش را نگرفتند ؟ چون ایمان نداشتند ! گفتند شاید درست در نیاید . یعنی قرآن را احتمال می دهند  مسلمانان .

 احتمال اشتباه و دروغ می‌دهند والاّ قرآن با این صراحت حرکت وضعی و حرکت انتقالی زمین را بیان می کند .

ایمان نداریم ، به خدا قسم همین الان راجع به زندگی بعد از ظهور در کتابها شرح داده شده ، باور کنید ما در دنیا آنقدر بی شخصیّت هستم که جراَت نمی‌کنیم بگوییم مسئله ی ظهور امام زمان  مال ما هست و عنوان نمی کنیم .

یک مساَله‌ای کاملاً علمی و عقلی . شما اگر سیر تاریخی کنید می بینید از زمان اسکندر و ذوالقرنین این مساِله مطرح شده تا الان ! مساِله‌ای که دنیا باید تحت یک حکومت باشد و یک فرمانده باشد . من در کتاب مصلح اخرالزمان مفصّل این مطلب را توضیح دادم و بحث کردم و اینجا نمی خوام بحث کنم یک چیزی است که آرزوی تمام دنیاست . یعنی این سازمان مللی که الان درست شده به همین دلیل و به همین ایده تشکیل شده . که تمام مردم کره ی زمین تحت یک حکومت و یک برنامه باشند و یک حاکم بر آنها فرمانده ای کند . خب شما می توانید ده روز در همین ایّام  نیمه شعبان در رادیو و تلویزیون در این مورد صحبت کنید ، نه ! دنیا نمی پسنده ! ، نه نمی شود، یکی از منبریها در زمان شاه من خودم بهش گفتم : آقا شما روی منبرتان از امام زمان صحبت کنید. گفت : من در مورد چیزی که مسلمانان در موردش اتّفاق ندارند صحبت نمی کنم . به قول خودش بیست و پنج سال منبری بود و یک بار نام مقدّس امام زمان را روی منبر نیاورده بود .

این مساَله را نه تنها مسلمانان اتّفاق دارند بلکه کل دنیا آرزویش را دارد . من در این کتاب مصلح غیبی شرح داده‌ام که حتّی راسل در بعضی از نوشته هایش می گوید : که دنیا اگر می خواهد روی سعادت را ببیند باید یک حکومت واحدی داشته باشد و یک مجری مقتدر و پاک ، مطلع از همه‌ی علوم و مصالح مردم .

که اتفاقاَ ما معتقدیم که چنین فردی هست امّا مردم هنوز لایق نیستند که ایشان را قبول کنند و خدا حدود هزار و صد و پنجاه ساله ایشان را نگه داشته برای اینکه مردم آمادگی پیدا کنند ، قدرت خدا در اختیار ایشان هست ، یدالله .

 خدای‌تعالی در قرآن می فرماید :همه ی علوم را ما در امام مبین قرار دایم و معصومه و کوچک ترین خطایی نمی کند . خب ما داریم پس چرا معرفی نمی کنیم ؟ می ترسیم . می ترسیم بگوییم امام صادق این مطلب را فرموده  . خودمون هستیم زیاد (نا مفهوم )محبت  اینها نیست .

محبت وقتی هست که شما به من وقتی محبت دارید که زمانی من یک جمله ای به شما بگویم شما بگویید چشم . چشم گفتن محبت را می رساند ، اما اگر بی اعتنایی کردید به خدا قسم ما بخواهیم یا نخواهیم خدا لعنت کند آنهایی که این فکر را در ذهن مسلمانان ها فرو کردند،تقرباَ عادت شده ، الان اگر بشنویم فلان خارجی این طوری گفته همه بیشتر به حرفها گوش میدهند . البته شما ها را عرض نمی کنم ، کلی ، مسلمانها بالخصوص تیپ جوان بیشتر خوششان میاید تا بگویند امام صادق این مطلب را گفته . این معنای این است که ما صد در صد از صراط مستقیم منحرف هستیم . ما نوی راه راست نیستیم ، ما دوستدار خاندان عصمت نیستیم . دوستی همین نشد که بگیم آقا جان ما شما را دوست داریم ولی حرفتان را قبول ندارم .بیاییم یک خورده ای پای این دوستی بایستیم . یک خورده ای این دوستی را بفهمیم .

علی بم ابیطالب را کسی دوست دارد که کلمات علی بن ابیطالب را همینطوری که حداقل خارجی ها به آن توجه میکنند آن هم به آن صحبت ها توجه بکند . واقعاَ شرم آور است که بگیم به اندازه ی یک مسیحی برای کلام علی بن ابیطالب احترام قائل هستیم .جرجردا وقتی آمد به نجف خیلی احترامش کردند بخاطر شش کتاب ی که طابه نام صوت العدالت الانسانیة در وصف علی بن ابیطالب نوشته بود . به شیعه گفت به خدا قسم شرم آور است در سخنرانی اش گفت شیعیان من علی بن ابیطالب علیه السلام را در آسمان هفتم می بینم و شما شیعیان علی بن ابیطالب را روی زمین می بینید !

یک عده هستند که خدا لعنت شان کند این وهابی مسلک ها که در توی شیعه ها پیدا شدند که ائمه اطهار علیهم السلام را به عنوان یک عالم می دانند و گاهی خودشان را عالم تر از اهل بیت علیهم السلام می دانند . ولایت تکوینی ندارند . فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام  ، حضرت علی بن موسی الرضا در یک شب یادمه بیست و سه نفر را یکجا شفا دادند ، اینها ولایت تکوینی است .

من خودم به آستانه گفتم در ماه به طور متوسط چند تا معجزه که برای شما ثابت میشه در دفتر آستانه ثبت می شود ؟ گفت به طور متوسط آن چیزی که برای ما ثابت می شود و اسم و خصوصیات آن در معجزات ثبت می شود حوالی سی معجزه است . در ماه حالا چقدر حرفش را نمیزنند ! گاهی خود مریض هم متوجه نمی شود و بعدها می بیند که شفا گرفته است ، چقدر معجزه هست ؟ امراض روحی که شفا داده می شود که اصلاَ به حساب نمیاید ، چقدر از مشکلات حل می شود .

محبت های ما واقعی نیست . ما برای خاندان عصمت ارزشی قائل نیستیم . حرف حساب را انسان از دشمن هم که شده باید بشنود . یکی از دانشمندان خارجی می گفت : مسلمانان مثل گداهایی هستند که روی گنج خوابیده اند و دست گدائی به طرف گداهای دنیا دراز کردند . واقعاَ همین طور هست .

شما بروید کتابهای مذهبی را بردارید و بخوانید توی همین مشهد شهر مذهبی بگردید من نمی خواهم آمار بدهم بروید ببینید کتاب فروشی ها ی مذهبی چند تا است و کتاب فروشی های غیر مذهبی چند تا هستند ؟ شهرهایی هستند که اصلاَ کتاب فروشی مذهبی ندارند . شهرهای بزرگ هم که دارند دو یا سه تا آن هم کارشان کساد است . حالا از این بحث بگذریم .

اینها را تذکرش را لازم میدانستم ، خدا می داند اگر ما محبت مان را تکمیل کنیم صددر صد در صر اط مستقیم قرار می گیریم . این دوستی نیست که هی قربون و صدقه بریم ،البته این از لوازم دوستی هست ولی یک دوستی خیلی معمولی و سطحی! شما ضریح را بگیرید در بغل و ببوسید خیلی کار خوبی کردی امّا اگر بجای این یک روایت را گوش می دادید و عمل می کردید صد برابر /ان ارزش دارد .

حالا ما روایت خاندان عصمت را بخوانیم که ما امید داریم انشاالله در ما چون نور اثر بگذارد . عن ابی عبدالله علیه السلام  قال ابوجعفر علیه السلام مثل حریص علی الدنیا کمثل دوده المز …..حضرت امام صادق علیه السلام از قول پدر بزرگوارشان امام باقر علیه السلام فرمودند :آدم حریص در دنیا مانند کرم ابریشم است آنهایی که کرم ابریشم را دیده اند می دانند که این آنقدر دور خودش تار می تابد تا اینکه خودش میان تارها می ماند و نمی تواند بیاید بیرون . خیلی کلام حکمت آمیز بزرگی است ، تا اینکه در میان این تارها می میرد . ببینید آدم حریص چگونه است . البته حرص را برایتان معنا میکنم . حرص یک زمان هست ، حرص بر ماندن در دنیا است که این در آیه شریفه قرآن هم هست که انسان اصرار دارد در دنیا زیاد بماند  ، ولتجدنهم (بقره96)انسان دوست دارد که هزار سال تو دنیا بماند ، الان اگر به ما بگویند خدا یک عمر هزار ساله به شما بدهد شما می گویید خدا پدرت را بیامرزد درحالی که این از آن دعاهایی است که مستجاب نمی شود تازه مستجاب هم اگر بشود باعث زحمت است .

تا این سن پنجاه سالگی که می رسیم رو به ضعف هستیم تا چه برسد به هزار سال . اما این حرص در دنیا در تمام ما هست . یک آدم متدین می گوید من در دنیا بیشتر بمانم تا در دنیا ثواب بیشتری کسب کنم از یک جهتی هم راست می گوید بمانیم در دنیا تا ثواب بیشتری بدست بیاوریم در حالی که روز به روز گناهانش بیشتر می شود . یکی دیگه می گوید : بمانم در دنیا شاید در زمان ظهور باشم خب این نسبت به همه ی آرزوها از همه بهتر است خب تو اگر بری از دنیا زمانی که حضرت بقیةالله  ارواحنافداه تشریف بیاورند تو می توانی برگردی رجعت هست . خیلی اصرار نداشته باش به ماندن . این هم بهتون بگم عشق و محبت ما ایجاب نمی کند که بگوییم یک سال دیگر امام زمان تشریف میاورند ! نه انشاالله از فردا صبح هم زودتر حضرت تشریف میارند . هر کس به شما گفت : امام زمان حالا حالاها  ممکن نیست که بیاید بدانید این اهل محبت نیست . همچنین ماها نسبت به زندگی حریص هستیم ، امام زمان ارواحنافداه را بهانه می کنیم ، گاهی تقوا را بهانه می کنیم ،گاهی اگر اهل دنیا باشد می گوید بچه هایم را داماد و عروس کنم . اصل مطلب حرص بر ماندن است . خلاصه اش ولتجدنهم احرص الناس علی حیوة….

الذین اشرکوا  حتی از مشرکین اینا حریص تر هستند دوست دارند هزار سال عمر کنند این حرص به دنیا است . از یک بد نیست یا بد بختانه باید بگویم در اکثر ماها هست که می خواهیم در دنیا زیاد بمانیم . در دعاها هم هست که خدایا به ما طول عمر عنایت کن . این از آن دعاهایی است که انسان خیلی دوست دارد حریصه .

یکی هم حرص بر مالی است . بر مال دنیا هم حریص هست ، همه چیز دارد باز می گوید یک چیز دیگری داشته باشم آقا این شهر مال تو باشد چطوره ؟ میگه : آن شهر دیگه هم سندش را بدید ، اگر تمام کره ی زمین را هم بهش بدند باز چشمش به کره ی ماه هست ! انسان حریص به داشتن هست . خیال می کند از این راه می تواند کسب قدرت کند .

انسان تا وقتی بچه هست می خواهد کست رضایت مادرش را بکند تا هر زمان شیر خواست مادرش بهش بدهد ،بعد می بیند مادر هم اختیارش در دست پدر است ، دامنه اختیارش وسیع تر است پول از آنجا میرسه ، تلاش می کند جلب رضایت پدر را بکند ، بعد می بیند اینها هر دوتا نمی توانند حرص او را تاَمین کنند ، هی دایره را وسیع تر می کند و اتکا به چیزهای دیگر می کند تا این که عقل و شعورش که زیاد بشود می فهمد که جز خدا کسی نمی تواند خواسته های او را تاَمین کند . الا بذکرالله تطمئن القلوب . چون هر کس هر کاری بتواند برای انسان انجام بدهد تا شب اوّل قبر است دیگر بیشتر قدرت کارها را ندارد . محدودیتش در همین دنیاست .بدن هر کس که هر چه قدر آدم شریفی هم باشد همین که گذاشتن توی قبر دیگر یک نفر هم پلویش نمی خوابد (نامفهوم) حتی هنوز خارج قبر روی زمین هست ازش فرار می کنند . انسان همین قدر که روح نداشته باشد دیگر بدنش به درد نمی خورد .آدم عاقل این کار را می کند که با کسی ارتباط برقرار می کند که در شب اوّل قبر با او باشد و تنهایش نگذارد و آن خداست ، آن ائمه اطهار و امام زمان ارواحنافداه هستند . ماها در دنیا در امور مادی آنقدر مال دور خودمان جمع می کنیم تا مثل آن کرم ابریشم خودمان را خفه کنیم . در روایت دارد پیامبر اکرم صل الله علیه وآله با گوسفند داری برخورد کرد ازش خواستند تا کمی شیر به آنها بدهد او عذر آورد و گفت : صبح شیر ها را دوشیده ام و الان ندارم ، خلاصه حضرت به او فرمودند : خدا آنقدر بهت بدهد که نتوانی جمع کنی . از او عبور کردند رسیدند به یک چوپان دیگری تا او پیغمبر را دید سریع رفتگوسفندی را دوشید و شیرش را برای حضرت آورد و خیلی هم احترام کرد . رسول اکرم به او فرمودند : خدا آنقدر بهت بده تا کافی باشد . از حضرت علّت اینگونه دعا کردن را اصحاب پرسیدند ؟ حضرت فرمود : آن دعا بهتر است که انسان آنقدر داشته باشد کفافش باشد ، آن فرد را در اصل من نفرین کردم که نتواند جمع کند ! انسان گرفتار می شود مثلاً نداند این پول نقدش را کجا بگذارد ،تو بانک بذاره ممکن است ازش مالیات بگیرند ، حالا آینده معلوم نیست ممکن است بانک ورشکست بشود ، پولش را در خانه بگذارد ، بچه اش ندزد ، کلفتش ندزد، آن زمان ها سماورها زغالی بودند یک نفر پولش را داخل سماور قائم کرده بود زنش هم که خبر نداشت رفته بود آن سماور را آتش انداخته بود و روشن کرده بود و دیده بود خوب می سوزد . و پولها می سوزد . سابقاً بانک که نبود و این گنج هایی که گاهی پیدا می شود ، آن گنج ها مال این بوده که مردم نمی دانستند پولهایشان را کجا بذارند لذا توی یک کوزه ای می گذاشتند و دفن می کردند.

انسان می شود گاهی آنقدر دور خودش مال جمع میکند که واقعاً بیچاره می شود . نمی داند با آنها چکار کند ، همانطور که امام صادق علیه السلام فرمودند : واقعاً می کشد خودش را در وسط گرفتاریهای این اموال . مثل کرم ابریشم .

در روایت دیگری هست . امام هادی علیه السلام فرمود : قال ما استراح .بالحرص  صاحب حرص هیچ وقت استراحت نمی کند . خدایتعالی در قرآن می فرماید : و جعلنا نومکم سباتا (نبا 9) خدا خواب شما را در بر گیرنده ی شما قرار داد . باور کنید اگر این خواب نباشد انسانها آنقدر کار می کنند تا بمیرند . من دیده بودم کسی را اینطوری . این خواب مثل مادر مهربان انسان را میاید در بغل می گیرد و به قدری استراحت کن که بدنت آرام بگیرد و لذا سباة در لغت یعنی در بر گیرنده ، خواب انسان را در بر می گیرد و انسان آرامش پیدا می کند ،بدن ارام می شود ولذا دستور هست که 24 ساعت شبانه روزتان را به سه قسمت تقسیم کنید ،8ساعت برای استراحت ، هشت ساعت هم برای کار و هشت ساعت هم برای مال عبادت . خب هر کس در شبانه روز یک ساعت هم عبادت کند خیلی کار کرده !نماز های واجب ، زیارت ائمه ، نیم جزو قرآن همه را حساب کنید یک ساعت یا یک ساعتو نیم می شود .

یکی گفته بود معده راباید سه قسمت تقسیم کنیم یک قسمت برای غذا و یک قسمت دیگر برای آب و یک قسمت برای نفس کشیدن . یک نفر دیگری می گفت ما هرسه قسمت را از غذا پر میکنیم، آب راه خودش را باز می کنه ، نفس هم می خواد بیاد ، می خواد نیاد . حالا گاهی ماها هر سه قسمت وقتمان را کار می کنیم خواب که خودش میاید ، راه خودش را باز می کند عبادت هم اگر آدم خوبی باشد می گوید همان کسب ما عبادت هست . بالاخره آقایون در شبانه روز حداقل یک ساعت عبادت کنید .سعی کنید در روز نوافل را بخوانید ،نماز غفیله بخوانید ،حتماً قرآن بخوانید. عبادتتان را ترک نکنید  این نمازهای ما  که می خوانیم واقعاً عجیب است در قرآن آمده حافظوا علی الصلوات (بقره 238) نمازهایتان را حفاظت کنید الصلاة وسطی (بقره238)بالخصوص نماز وسط را که نماز ظهر یا عصر است . محافظتش این است که انسان رکوع و سجودش را صحیح انجام بدهد یک طوری نماز نخواند که پیغمبر اکرم فرممود : اگر این شخص همین طور که نماز می خواند از دنیا برود مثل یک کلاغی که به زمین نوک می زند خدا آن را با آتش جهنم می سو زاند .

اینکه سه تا سبحان الله در رکوع می گویید این طور نباشد که یکی را در حال رکوع رفتن ،یکی هم در حال برگشتن ، یکی هم تصادفاً در حال رکوع قرار می گیرد . خدمت بعضی از علما رفته بودم برای اینکه تسبیحات اربعه سه دفعه واجب است یا یک دفعه ؟ ایشان نظرش این بود که یک دفعه بیشتر واجب نیست همان موقع یک نفر آمد و پرسید آقا تسبیحات اربعه را چند با ر بخوانم فرممود : سه دفعه .گفتند آقا شما همین الان  اصرار داشتید که یک بار واجب است ؟گفت برای این سه دفعه لازم است چون یکی را موقع بلند شدن از تشهد می گه یکی هم در حال رکوع رفتن ، یکی را هم در وسط می گه ! حالا ما اینجوری نماز نخوانیم ، نمازهایمان را اهمیت بدهیم و باید بلد باشیم .

چقدر عجیبه !یک زمانی ما در این کانون مشهد تورست هایی می آمدند و می خواستیم اینها را به اسلام دعوت کنیم خب دانشجو ها هم انگلیسی بلد بودند ، استادهای دانشگاها هم انگلیسی بلد بودند امّا بهترین انگلیسی دان یک بازاری بود چون این با توریست ها برخورد داشت و می خواست کمالاهایش را بفروشد انگلیسی را خیلی خوب حرف می زد .سواد هم نداشت . چرا آقا تو انگلیسی بلد شدی ؟ برای اینکه گاهی یک خارجی تو بازار مشهد جنسی بخرد این بتواند به آنها جنسش را بفروشد . بازاری های مشهد ترکی هم خوب بلد هستند ،حالا ما با خدا اینقدر باید کم ارتباط داشته باشیم ، ما با خدا روزی نیم ساعت حداقل عربی  می کنیم برایمان ارزش ندارد که یاد بگیریم که تابتوانیم با خدا صحبت کنیم و بفهمیم که چی می گوییم ! اگر به ما گفته بودند که روزی نیم ساعت بروید در بازار و انگلیسی صحبت کنید حتماً الان همه انگلیسی بلد بودند .اینجا شیطان نمی گذارد ما عربی یاد بگیریم ،حال اینکه زبان دین ما است . اگر واجب نباشد استحباب دارد.

ولی متاسفانه ما بلد نمی شویم . به هرحال ما باید نمازهایمان را محافظت کنیم . امشب من خیلی پراکنده گویی کردم چون می خواستم در مورد حرص صحبت کنم .

روایت دیگری در مورد حرص می فرماید : ازل النفس کالحرص هیچ چیز انسان را مثل حرص ذلیل نمی کند .واقعاً حریص ذلیل هست علی بن ابی طالب علیه السلام از ایشان سوال کردند من فقر ؟ آخه ما خیال میکنیم فقر یعنی بی پولی ،خیلی از افراد هستند که ثروت زیادی دارند ولی به اصطلاح گدا طبع هستند . خیلی افراد هستند که هیچی ندارند ولی بزرگ طبع هستند .

یحسب هم الجاهل اغنیا من التعفف..(بقره273)

آیه شریفه یک عده فقرا هستند که اینها فقیرند چیزی ندارند امّا جهلٌ کسی آنها را نمی شناسد خیال می کنند اینها ثروتمند هستند اَغنیا من التعفف از بس که عفّت دارند ، به قول ما صورتش را با سیلی سرخ نگه میدارند ، اینها ثروتمند و غنی هستند ، یعنی هر چه خودشان را بی نیاز از مخلوق بدانند غنی هستند . و هر کس خودش را محتاج به خلق بداند این فقیر هست ولو پولدار باشد ! حرص انسان را ذلیل می کند .

پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله : اغنی الناس من لم یکن للحرص اسیرا . غنی ترین ،ثروتمند ترین ، بی نیاز ترین مردم کسی است که خودش را اسیر حرص نکند .

حالا حرص به این معنا است که انسان زیاده طلب باشد ،بی حساب از پول شمردن خوشش میاید ، هی پولها را می شمارد .الّذی جمع مالاً وعدده (همزه 2) از شمردن خوششان میاید …(همزه3) خیال میکنند مال وثروت را همیشه می توانند نگه بدارند .آقا انسان مریض میشه وقتی پول دار باشه فوراً به طبیب مراجعه میکند ، غذای خوب میلش کشید فوراً پول می دهد و می خرد . اگرچه حساب نمی کنند که انسان همیشه سالم و زنده نیست ، هارون الرشید  وقتی در بستر بیماری افتاد انجا همین فکر را کرد و گفت : عجب این ثروت ، این ریاست ، این قدرت هیچ کدام به فریاد من نیامد ، تمام قدرتمندان دنیا همین را می گویند تمام ثروتمندان هنگام مرگ به همین نتیجه می رسند ، هارون الرشیدی که به ابر می گفت ای ابر کجا می خواهی بروی بباری که ملک من نباشد . متوکل عباسی یک روز امام هادی علیه السلام را آورد و از لشگرش خواست تا در مقابل امام هادی رژه بروند ، دید امام هادی اهمیّت نمی دهد ،آخه توقع داشت رنگ حضرت بپرد ،خیلی بترسد . گفت : می دانی چرا اینها را در مقابل شما رژه دادم ، برای اینکه بدانید من چقدر قدرت دارم و به فکر خلافت نیوفتید . حضرت فرمود : می خواهی لشگر من را ببینی ؟ حضرت را آورده در لشگرگاه تو زندان ، گفت : بله بفرما نشان بده ! حضرت یک اشاره ای به آسمان کرد از مغرب تا مشرق عالم ملائکه ایستاده بودند تحت فرمان حضرت وفقط یکی از آنهابرای نابود کردن تمام زندگی متوکل کافی بود  ، افتاد به دست و پای حضرت  که آقا اشاره ای نکنند .

به خدا قسم اولیای خدا در مقابل اهل دنیا مثل این می مانند که یک آدم بزرگی می بینه که یک بچه کنار کوچه یک مشت گل درست کرده و یک خانه ساخته و دارد با آن بازی می کند بعد ناراحت می شود که معلوم است تو به این خانه ای که من ساخته ام طمع داری ! مال خودت آن خانه به درد خودت می خورد . عین این مطلب ائمه اطهار علیهم السلام آمده اند و می گویند : این دنیا به درد نمی خورد امّا بشر می گوید اینها طمع به مال ما دارند .

شب شهادت امام رضا علیه السلام است اگر آقایون اجازه بدهند من بقیّه عرایضم رادر مورد حرص انشاالله فردا شب عرض می کنم .

در زمان هارون و ماَمون قدرت بنی عباس خیلی به اوج رسیده بود در مقابل هم بنی هاشم اینطورتنها ، وقتی که حضرت رضا صلوات الله علیه در مشهد بودند چهار هزار از بنی هاشم از سادات با حضرت احمد بن موسی  شاه چراغ  آمدند که ملحق بشوند به حضرت رضا علیه السلام و به اصطلاح ریشه ی بنی عباس را بکنند که جلوی اینها را گرفتند و حضرت احمد بن موسی چون فرمانده سادات بودند به سادات فرمودند : پخش شوید در شهرهای ایران و عملاً خودتان را به مردم نشان بدهید و به اصطلاح بذر تشیّع را در ایران بکارید و محبّت خاندان عصمت را در دلهای مردم زیاد کنید این امام زاده ها آمدند د رکوه و دشت  ببینید تاریخ نشان  می دهد . در زمان امام رضا علیه السلام این ملک وسلطنت برای ماَمون همانند همان خانه ی یگلی بود که ساخته بود که اسمش را گذاشته بود خلافت، می خواست بگوید به حضرت رضا تو هم بیا با ما شریک باش که این افرادی که به شما علاقه دارند اینها سر بلند نکنند ، سادات سر بلند نکنند. حضرت رضا را آورد در خراسان و تحمیل کرد که ایشان ولیعهدی را قبول کند . حضرت هم با او شرط کرد که من در هیچ کاری از سیاست دخالت نمی کنم .باید بگم  خدا به ما ایرانیان لطفی کرده که امام رضا عل یه السلام را در ایران قرار داده است . شما یقین بدانید که همه ی این سادات که کشته شده اند به وسیله ی همان عمال بنی عباس کشته شده اند . امّا مردم ایران خیلی به اینها محبت می کردند ، در دو یا سه تا شهر  حتی جراَت نمی کردند بنی عباس به سادات جسارت کنند ، یکی شهر قم بود که حرم اهل بیت بود یعنی حریمی برا ی اهل بیت قائل بودند ، احترانی قائل بودند . یکی هم کاشان بود ، یکی هم ساوه بود . ظاهراً این قسمت تحت نظر شیعیان خالص بود که در تاریخ قم خیلی شهر عجیب است حرم خاندان عصمت بود .

امام می فرماید : که برای پغمبر حرمی است که مدینه هست و برای علی بن ابیطالب حرمیست که کوفه هست و برای ما خاندان عصمت هم حرمی هست و آن قم است .

قم این چنین شهری است . در همین شهر مشهد هم مردم خیلی به سادات احترام می گذاشتند و محبت می کردند . حضرت امام رضا علیه اسلام را از مدینه حرکت دادند به طرف طوس . در قسمت های عراق قبل از عراق هیچ برننامه ای در تاریخ نقل نشده است که مثلاًمردم استقبالی کرده باشند تا جایی که حضرت به نیشابور می رسند . حالا ببینید شهر میشابور چه شهری بوده ،از شهرهای پرجمعیت وقدیمی ،که ده ها هزار قلم دان طلا و نقره جمع شده بودند که این روایت سلسلة الذهب را بنویسند حالا چقدر جمعیت جمع شده بود ؟ شما حساب کنید در آن زمان شاید صد هزار جمعیت جمع شده بودند که برای استقبال حضرت علی بن موسی الزضا علیه السلام آمده بودند . حضرت وارد شدند از معلوم قرار بنای توقفی ظاهراً نداشتند .در چهار فرسخی نیشابور ظاهراً یک توقف کوتاهی داشتند . وقتی که رسیدند به نیشابور مردم گفتند :آقا یک روایتی ما می خواهین ، خیلی مردم زرنگی بودند اینکه می گویند : یک روایتی از آبا َتون وپیغمبر یک اینجور روایتی می خواهیم . این نه بخاطر اینکه به حضرت رضا اطمینان نداشتند ، اگر اعتماد نداشتند که روایت نمی خواستند بلکه روایتی طلب می کنند که از زبان اجداد حضرت بیان شده از این رو حدیث  سلسلة الذهب  نامیدند یعنی این سلسله سندش از طلا است .آنها از حضرت رسول اکرم خواستند حضرت هم این حدیث را به جبرئیل رساند و جبرئیل به لوح و قلم خدا ی تعالی می گوید . با سند ده هزار نفر با آن قلمدان ها نوشتند . چه فرمود :من از پدرم موسی بن جعفر شنیدم ، پدرم از پدرش امامصادق شنیده بود و امام صادق از پدرش امام باقر شنیده بود  و امام باقراز پدرشان امام سجاد شنیده بود و امام سجاد از پدرش امام حسین شنیده بود و امام حسین از پدرشان حضرت علی بن ابیطالب شنیده بود و حضرت علی بن ابیطالب از پیغمبر شنیده بود و پیغمبر اکرم از جبرئیل شنیده بود و جبرئیل فرمود : که من از خدا وحی آورده ام که کلمة الله لا اله الّاالله حصنی ، کلمه ی لا اله الاالله اگر انسان به زبان و قلب بگوید این حصار محکمی است . حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی  هر کس توی این حصار وارد شد از عذاب خدا در امان است . ناقه ی حضرت یک حرکتی کرد بعد باز نگه داشته شد ، مردم دوباره اعلام توجه دادند . حضرت فرمود : به شرطهاوشروطها ، این لا اله الا الله فکر نکنید هر کس گفت در امانه هست ، نه باید از ما خاندان عصمت توحید را یاد بگیرید و الاّ فرعون هم میگفت لا اله الا فرعون ، یک دونه هم بیشتر نیست ،آن بت پرست هم می گوید فقط یک بت خداست .آن خورشید پرست هم می گوید : لااله الاخورشید ، این لااله الاالله شرطش  این است که صفات وخصوصیات خدا را از خاندان عصمت یاد بگیرید .

به شرطها و شروطها  و انا من شروطها  از من یاد بگیرید . معلّم خداشناسی من هستم . بنا عرف الله  ، به وسیله ی ما خدا شناخته می شود ما اهل بیت باید راهنمای شما باشیم .

ولو لاناما عبدالله  اگر ما نبودیم خدا عبادت نمی شد ،ولو لا نا ما عرف الله اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی شد و خدا بندگی نمی شد ، سبحنا فسبحت الملائکة شما که سهلید  ملائکه هم وقتی ما سجده کردیم آنها هم سجده کردند .

خب خواهش دوّم مردم نیشابور این بود که آقا در محمل نشسته بودند ، آن زمان روی شتر یک اتاقچه ای درست می کردند یک پرده ای هم جلویش می انداختند برای محفوظ بودن از سرما و گرما . خواهش دوّم مردم این بود که ما جمال زیبای شما را ببینیم ، من نمی دانم آیا امامزمان ما امشب خواهش ما را قبول می کند ؟ السلام علیک یا وارث علی بن موسی الرضا . وقتی حضرت پرده ی محمل را کنار زد و جمال زیبایش را مثل خورشیدی به مردم نشان داد و مردم نگاه کردند دارد در تاریخ جمعیتها از دیدن امام زمانشان  از خوشحالی غش کردند و روی زمین افتادند . السلام علیک یا امام الرئوف به امام جواد عرض کردند آقا چرا پدر شما را رضا نامیدند حضرت فرمود : به خاطر اینکه دوست و دشمن از ایشان راضی بودند به قدری امام رضا علیه السلام مهربان است که من فکر می کنمچون در تاریخ نقل شده است که وقتی حضرت رضا تشریف آوردند در خانه به اباسلت  گفتند : که درها را ببند این بخاطر این نبود که چون غریب بودند و کسی به دیدن حضرت نمیاید ، نه اینطور نبود آنها مردمی بودند که زنهایشان مهریه هایشان را بخشیدند تا در تشیع جنازه ی حضرت شرکت کنند آنها اینطور نبودند که اگر بشنوند علی بن موسی الرضا مریض است به عیادت شان نیایند . من فکر میکنم که حضرت درها را گفتند ببندید چون طبعاً سران مملکت میامدند به عیادت حضرت و حضرت به آنها مجبور بود کهبگوید که چه کسی ایشان را مسموم کرده است . این خلاف آن آقایی و مهربانی ایشان بود این معنای رضا است ، دوست و دشمن از ایشان راضی بودند .

لذا فرمود درها را ببندند تا مردم اطلاع از کسالت حضرت نداشته باشند . حضرت مانند مار گزیده ها به خودشان می پیچیدند ، غلامان زیادی داشتند ، اینها نگران حال حضرت بودند و غذا نمی خوردند ، حضرت فرمود : سفره بیندازید ، سفره انداختند ، امام است خودشان را کنترل کردند و و سر سفره نشستند با غلامان غذا خوردند وقتی اینها غذا خوردند خوشحال هم بودند که شاید الحمدالله آقا حالشان بهتر شده است کهغذا خوردند . غذا که تمام شد حضرت فرمود درها را ببندید در تاریخ دارد که در میان حجره مثل مار گزیده حضرت به خودشان می پیچیدند .

اباسلت می گوید : من ایستاده بودم نگران آقا بودم درها هم بسته بود یک وقت دیدم یک جوانی شبیه ترین مردم مبه علی بن موسی الرضا وارد منزل شد ، من نمی شناختم ایشان را. چون امام جواد را ندیده بود .گفتم: آقا جان شما از کجا وارد شده اید من که همه ی درها را بسته بودم  فرمود : آن خدایی که من را به یک چشم به هم زدن از مدینه به طوس آورده است می تواند از درها ی بسته هم وارد کند .

می گوید : فهمیدم امام جواد علیه السلام است . امام جواد وارد حجره شد علی بن موسی الرضا وقتی چشم شان به به جمال جوادش افتاد از جا برخواست و ایشان را در بغل گرفت و این دو انچنان گریه کردند تا هر دو بی حال به زمین افتادند من یک چند دقیقه ای ایستاده بودم دیدم امام جواد از حجره بیرون آمدند و رو به من کردند و فرمودند : اباسلت پدرم از دار دنیا رفتند حالا چراغ ها را خاموش کنید روبه قبله بنشینیم و خدمت حضرت حجةبن الحسن عرض کنیم : شب شهادت حضرت رضا علیه السلام است آخر ماه صفر هست دوماه عزاداری کردیم از بهتر نمی شود امشب کنار قبر علی بن موسی الرضا در مشهد هستیم یا حجةبن الحسن از شما ممنون یم . وقتی امامممجواد وارد حجره شدند چشم پدر به جوادش می افتد بلند می شود و یشان را در بغل می کند و اشک می ریزد تا جایی که حال ضعف به آنها دست می دهد ، نمی دونم چه حالی داشت حضرت سیدالشهدا وقتی آمد به بالین جوانش را دید روی زمین افتاده ، فرق تا ابرویش شکافته شده ، آقایون این روضه ی سیدالشهدا در کربلا را می خوانیم ، این توصیه ی خود علی بن موسی الرضا علیه السلام است : اگر خواستید به چیزی گریه کنید بر جدّ غریبم حسین بن علی  گریه کنید . برنامه ی سید الشهدا این بود که خودش بدن شهدا را به طرف خیام دار الحرب  می برد ولی (قطع صدا  دو دقیقه آخر )                                                         

                                                               تمام

[1] – مفاتیح الجنان ،زیارت جامعه

[2] – سوره نور ،آیه3

[3] – سورهنور ،آیه35

[4] – همان

[5] – سوره الرحمن ،آیه33

[6] – سوره الجاثیه ، آیه13

[7] – سوره لقمان ، آیه20

[8] – سوره ابراهیم ، آیه33

 

لینک فایل صوتی