شب ۲۸ صفر ۱۴۰۹ قمری – مرض حب دنیا و راه درمان آن

حب دنیا یکی از امراض خطرناک روحی

یکی از امراض خطرناک که بر روح انسان خیلی اثر بد دارد و بسیار باید اهمیت داده شود، محبّت به دنیا است. این را دیگر زیاد شنیده‌اید. محبّت دنیا این است که انسان دلبستگی زیادی به دنیا داشته باشد. به مال دنیا علاقه داشته باشد و به تمام شئون دنیا علاقه داشته باشد.

درباره این موضوع مایلم چند تا از روایات را بخوانم تا معنی واقعی حبّ دنیا را شرح بدهم و بعد هم راه علاج این مرض خطرناک را عرض کنم. این روایت که معروف هم هست و شاید اکثر شما حفظ باشید و در کتب مختلف، هم کتب اخلاقی سنّی و هم شیعه این روایت را نقل کردند. از امام صادق علیه السلام که فرمودند: «حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ»[1] سر تمام بدی‌ها محبت دنیا است.

امراض روحی مثل امراض بدنی است

امراض روحی را باید مثل امراض بدنی تقریباً تصوّر کرد، گاهی می‌شود یک مرض ممکن است که نمودارهای مختلفی در بدن داشته باشد همین‌طور هم می‌شود یک مرض کلی در روح انسان هست که ظواهر و امراض مختلفی در انسان به وجود می‌آورد. مثلاً انسان ممکن است مبتلا به معده درد باشد و سرش، دستش، دلش هم درد بگیرد، قلبش هم درد بگیرد، همین‌طور گاهی یک مرض روحی باعث می‌شود که امراض روحی دیگری ایجاد بشود. مثلاً حبّ دنیا سبب طمع، حرص، خیانت و دزدی و دروغ می‌شود.

امراض روحی مثل امراض بدنی است. در امراض بدنی گفته‌اند: مثلاً «المعدة بیت کل داء»[2]. معده خانهٔ تمام دردهاست. اگر معده را خالی نگه‌دارید خیلی از امراض رفع می‌شود و اگر امتناع داشته باشید خیلی از امراض به وجود می‌آید در مورد امراض روحی حبّ دنیا همین‌طور هست. اگر انسان محبت دنیا را داشته باشد خیلی از امراض در روحش به وجود می‌آید و اگر حبّ دنیا را نداشته باشد خیلی از امراض رفع می‌شود و لذا در این روایت و روایات مختلفی این مضمون از ائمه اطهار علیهم السلام گفته شده که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل است که فرمودند: حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ.

گناه زیاد، به خاطر محبت دنیاست

سلمان فارسی نقل می‌کند که پیغمبر اکرم فرمودند: حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ این در سندهای مختلفی نقل شده و باز امام صادق علیه السلام فرمود: که حضرت عیسی فرموده: «قَسْوَةُ الْقَلْبِ مِنْ جَفْوَةِ الْعُیونِ وَ جَفْوَةُ الْعُیونِ مِنْ کثْرَةِ الذُّنُوبِ وَ کثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا وَ حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَة»[3] معنایش این است که قساوت قلب در اثر خشکی چشم است. البته اینجا باید جمله‌ای را تذکر بدهم که اشکی که اینجا می‌گویند، خیلی‌ها هستند که قساوت قلب دارند ولی اشکشان هم می‌آید و خیلی‌ها هم قساوت قلب ندارند ولی از چشمشان اشک نمی‌آید. در حقیقت در مقابل مظلوم اگر انسان دلش شکست و عواطفش تحریک شد، این قساوت ندارد و اگر ظلمی‌که به مظلوم می‌شود هیچ اثری در انسان نکرد و بی‌تفاوت از کنارش گذشت این قساوت قلب دارد. حالا در مسئلهٔ قساوت قلب که یکی از امراض روحی است یک شب دیگر در موردش صحبت می‌کنم ولی حالا می‌خواستم این خشکی چشم را که در اینجا گفته شده را توضیح بدهم که منظور اشک نیست. حالا خیلی‌ها هم هستند که بی‌جهت گریه می‌کنند که به قول یکی از دانشمندان فرمود که آن زمانی که برادران حضرت یوسف آمدند و گریه دروغی پیش پدرشان کردند، اعتبار گریه از بین رفت. چون گریه وقتی اعتبار دارد که از قلب باشد و از ناراحتی باطن و حزن باشد والاّ با یک مقدار پیاز خورد کردن انسان اشکش جاری می‌شود.

بعد فرمود: خشکی چشم مربوط به کثرت گناه است. «وَ کثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا»، این جمله‌ای که می‌خواستم از این روایت عرض کنم این است که گناه زیاد کردن به خاطر حبّ دنیا است. اگر انسان محبتّ دنیا را داشته باشد گناه زیاد می‌کند «حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ» باز از زبان حضرت عیسی هم این کلام آمده که محبّت دنیا سرِ تمام بدی‌ها و خطاها است.

محبت دنیا و خدا، در یک دل جمع نمی‌شود

خدای تعالی به حضرت داود وحی کرد: «إِنْ کنْتَ تُحِبُّنِی فَأَخْرِجْ حُبَ الدُّنْیا مِنْ قَلْبِک»[4]. اگر مرا دوست داری محبّت دنیا را از قلبت بیرون کن «فَإِنَّ حُبی‌وَ حُبَّهَا لَا یجْتَمِعَانِ فِی قَلْبٍ»[5]. محبّت خدا و محبّت دنیا هر دو با هم در یک دل جا نمی‌گیرد و یک جا جمع نمی‌شود.

روایاتی در مذمّت محبت دنیا

روایت دیگر از علی بن ابیطالب علیه السلام است که می‌فرماید: «اعظم الخطایا حب الدنیا» بدترین و عظیم‌ترین خطاها محبت دنیاست.

و باز علی ابن ابیطالب فرموده: «حب الدنیا رأس الفتن و اصل المحن»[6]. محبّت دنیا رأس تمام فتنه‌ها است؛ یعنی تمام فتنه‌ها که در دنیا به وجود می‌آید در اثر محبّت دنیا است و اصل و ریشهٔ تمام محنت‌ها و ناراحتی‌ها است.

باز علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود: «حبّ الدنیا یفسد العقل»[7]. محبت دنیا عقل را فاسد می‌کند. حالا اینها همش شرح دارد. من اجمالاً می‌خواهم مطالبی‌را از روایات برایتان توضیح بدهم. محبّت دنیا عقل را فاسد می‌کند، آن‌هایی که محبت دنیا دارند و محبت دنیا کاملاً بر مغزشان مستولی شده اینها عقل درستی ندارند و قلبشان از شنیدن حکمت کر شده و موجب عقاب دردناکی خواهند بود.

باز علی بن ابیطالب علیه السلام می‌فرماید: «ان کنتم تحبون الله فاخرجوا من قلوبکم حبّ الدنیا»[8]. اگر شما خدا را دوست دارید و محبت به‌خدا دارید؛ حبّ دنیا را از قلوبتان خارج کنید.

و باز حضرت فرمودند: «کیفَ یدَّعِی حُبَ اللَّهِ مَنْ سَکنَ قَلْبَهُ حُبُّ الدُّنْیا»[9]. چطور ادّعا می‌کند محبّت خدا را کسی که در قلبش حبّ دنیا جا گرفته و ساکن شده.

و باز امام صادق علیه السلام فرمودند: در ذیل آیه شریفه «الاّ من آتی الله بقلب سلیم»[10] بعضی از افراد هستند که اینها وقتی که در روز قیامت می‌آیند یا در همین دنیا کسانی هستند که با قلب سلیم، با قلب سالم به نزد خدا می‌آیند. در تفسیر این آیه شریفه امام صادق علیه السلام فرمود: «هُوَ الْقَلْبُ الَّذِی سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا»[11] قلب سالم آن قلبی‌است که از محبت دنیا سالم باشد چون اگر محبّت دنیا از قلب انسان بیرون رفت آن‌جاست که قلب انسان صد در صد سالم است.

باز امام صادق فرمودند: که محبّت دنیا انسان را کور و کر می‌کند. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «مَا مِنْ عَمَلٍ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیتِهِ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیا»[12]. در نزد خدا بعد از شناختن خدا و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام بعد از اینها چیزی بهتر از بغض دنیا و دشمنی با دنیا هیچ چیزی نیست. این‌ها تعدادی از روایات بود که برایتان خواندم. روایات زیاد است. آیات قرآن هم در این ارتباط زیاد است. من یک مقدارش را هم در کتاب در محضر استاد جلد اول آورده‌ام.

معنای محبت دنیا و زهد در دنیا

محبّت دنیا چیست؟ غالباً محبّت دنیا را با دنیا داری و زندگی دنیا اشتباه می‌گیریم! هر چه روایت هست رفته روی محبّت دنیا، روی مسئلهٔ داشتن دنیا نرفته! در انبیا افرادی بودند که آنقدر ثروتمند بودند که قبل و بعد از آنها ثروتمندی مثل آنها نیامد و نخواهد آمد. حضرت سلیمان صریح قرآن است که گفت: خدایا یک ملکی به من بده، یک قدرت و یک ثروتی به من بده که برای احدی قبل از من و بعد از من سزاوار نباشد. حضرت یوسف عزیز مصر است و آن همه عظمت از نظر مالی دارد، حضرت ابراهیم یک فرد ثروتمندی بود که از این کوتاه به آن کوه گوسفندانش قرار گرفته بودند، حضرت خدیجه از ثروتمندترین افراد مکّه بود و همین‌طور خود ائمّه اطهار علیهم السلام این‌ها ثروتمند بودند و بعضی از اولیای خدا دارای ثروتی بودند. انسان داشته باشد و محبتّش را نداشته باشد این فضیلت دارد تا اینکه نداشته باشد و محبّت هم نداشته باشد. این برنامه اسلام است که می‌گوید: محبت نداشته باش ولی ثروت داشته باش؛ یک تربیت خوبی‌انسان را می‌کند؛ یعنی انسان را وادار می‌کند به تلاش و فعالیّت و به کارهای اساسی و از طرفی چون محبّت آنچه که جمع کرده ندارد طبعاً در راه خدا آسان انفاق می‌کند.

ماها اشتباه می‌کنیم. محبّت دنیا را به داشتن دنیا می‌دانیم. اگر یک نفر را فرض کنیم که در گوشهٔ اتاق خانهٔ خیلی محقری یک زیلو انداخته باشد، نان و ماست مختصری بخورد می‌گوییم: عجب آدم زاهد و تارک دنیایی است و حال اینکه چه بسا همین آدم محبتّش به دنیا بیشتر از حضرت سلیمان است و اگر دیدیم یک نفر در خانهٔ مجلّلی زندگی می‌کند و وضع زندگی‌اش خوب است می‌گوییم: این چقدر طالب دنیا است. این اشتباه است. می‌خواهم معنی حبّ دنیا و معنی زهد در دنیا را برایتان عرض کنم.

زهد یعنی بی‌رغبتی به دنیا، یعنی انسان به دنیا بی‌رغبت باشد، روزی که در عالم میثاق به صریح اوائل دعای ندبه از همهٔ انبیا خدای تعالی تعهّد گرفت که باید زهد در دنیا داشته باشید. «و شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیة و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاءَ به فقبلتهم»[13]. معنی این است که خدایا تو با انبیا شرط کردی که در این دنیا زهد بورزند و بی‌رغبت باشند به دنیا؛ و آنها قبول کردند «و علمت منهم الوفاءَ به»؛ و تو می‌دانستی اینها وفا می‌کنند.

با ماها هم شرط کردند و ما هم قبول کردیم منتها ما بی‌وفا بودیم، انبیا با وفا بودند چون می‌دانستی وفا می‌کنند «فقبلتهم» قبولشان کردی «و قرّبتهم» و آنها را نزدیکشان کردی؛ و خلاصه‌اش این که آنها را پیغمبرشان قرار دادی.

این یکی از شرایطی بود که ذات مقدّس پروردگار با انبیا داشته. آن وقت اگر دنیا داشتن خلاف زهد بود باید بگوییم که حضرت سلیمان تخلف کرده! حضرت یوسف تخلّف کرده در حالی که خدای تعالی بعد از هزارها سال همین انبیا را با همان خصوصیّات در قرآن مدح می‌کند و می‌فرماید: «وَ کَانَ رَسُولاً نَبِیا»[14]. این‌ها نبی‌بودند، پیغمبر بودند و ما قبولشان داریم و دوستشان داریم.

معروف است که یک درویشی شنیده بود که یک مرد بزرگواری در اصفهان هست به نام علّامه مجلسی رحمة الله علیه- ایشان یکی از بزرگان شیعه است، ایشان شخصی است که حقّی به گردن شیعه دارد. شاید بعد از ائمّه اطهار علیهم السلام از همه بیشتر حق به گردن شیعه دارد؛ و یکی از مراجع قم می‌گفت: من در عالم رؤیا دیدم که قیامت برپاست و واقعاً این رویای صادقه است و دربارهٔ علّامه مجلسی باید انسان یک چنین اعتقادی داشته باشد.

دیدم که مراجع تقلید همه صف بستند و منتظر هستند که به حسابشان رسیدگی شود و وارد بهشت بشوند ایشان هم از مراجع تقلید بود و در صف بود. می‌گوید من سرکشیدم تا ببینم که چرا صف معطّل شده؟ دیدم که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نشسته‌اند کنار پیامبر اکرم یک پیرمرد روحانی نشسته و بعضی از مراجع که کارشان گیر دارد، این پیر مرد که پهلوی پیامبر نشسته واسطه می‌شود و شفاعت می‌کند و آنها را رد می‌کند و می‌روند به بهشت. گفتم که خب ما اسم این آقا را بلد باشیم اگر کار من گیر کرد اسم این آقا را ببرم. در ضمن این را هم بلد باشید یه جاهایی که کارتان گیر کرد اگر اسم صاحب کار را آن کسی که در رأس کار است بلد باشید در پیشرفت کارتان موثّر است. من از جلویی پرسیدم: آن پیرمرد کیست؟ گفت: علاّمه مجلسی. گفتم: الحمدالله شناختمشان ما خیلی به ایشان ارادت داشتیم. نوبت به ما رسید اتفاقاً یک گیری هم کار ما داشت و گفتیم: آقای مجلسی ما از ارادتمندان شما هستیم، کتاب‌های شما را خوانده‌ایم و اینها. خلاصه ما را رد کردند.

مجلسی یک همچین فردی است. وزین است، بزرگوار است واقعاً اگر رفتید اصفهان ان‌شاءالله حتماً به سر قبر ایشان بروید و زیارت کنید. قبر ایشان کنار مسجد جامع اصفهان است و از مزارش مردم حاجت می‌گیرند- درویش شنیده بود که علّامه مجلسی مرد بسیار بزرگ و زاهدی است، از شهر خودش حالا هر جا بود حرکت کرد و وارد اصفهان شد و پرسید: منزل علّامه مجلسی کجا است؟ نشانش دادند. وقتی رسید به خانهٔ علّامه مجلسی با منزل خیلی مفصّلی روبه‌رو شد! خب چه کسی کتاب بحارالآنوار را نوشته؟ بحارالآنوار یکی از ده‌ها کتاب مرحوم مجلسی است. امروزه بحارالآنوار صد و ده جلد شده و بزرگترین کار یک روحانی این است که بتواند یک دوره کتاب بحارالآنوار را بررسی کند و بخواند. طبیعی است که یک عده از شاگردان ایشان اطرافشان باشند و با ایشان زندگی کنند، خدمتگذارانی داشته باشد، اتاق‌های متعدّدی می‌خواهد- این درویش وقتی وارد شد از همان اوّل پشیمان شد گفت: چرا من آمدم؟ ما شنیدیم این مرد زاهد است؛ اهل الله است؛ از اولیای خدا است خب حالا آمده پیش علامه نشسته و عرض ارادتی کرده و خب یک دو یا سه روزی اینجا باشم و بنشینم و چند روزی با او باشم ببینم ایشان کیست چیست چطور است؟ زود قضاوت نکنم.

طبعاً بزرگان متوجه اهداف اشخاص می‌شوند. یک روز مرحوم مجلسی صبح زود گفت: پاشو یک مقدار راه برویم. با هم از شهر اصفهان خارج شدند. آن درویش دید علّامه همین‌طوری دارد می‌رود. گفت: کجا می‌رویم؟ علّامه گفت: می‌خواهیم- تعبیر من این است- که مثلاً مثل اصحاب کهف برویم در یکی ازغارها زندگی کنیم. از این به بعد زاهد واقعی بشویم. ایشان گفت: خب اگر قرار بود به همچین مسافرتی برویم و دیگر بر نگردیم چرا نگفتید تا من کشکولم را بردارم؟ کشکولم جا مانده! علّامه مجلسی گفت: تو دلت به کشکولت بند است امّا من دلم به آن ساختمان، زندگی و آن خانه مرفّه بند نیست.

معنی زهد این است. رغبتی به دنیا نداشته باشید. الآن حضرت عزرائیل سلام الله علیه تشریف بیاورند بگویند که برویم؟ سریع بگوید برویم.

دنیا انسان را گول می‌زند

بزرگ‌ترین نعمت این است که انسان از خانه غرور پهلو خالی کند. تمام این دنیا گول است، خدا می‌داند انسان گاهی با یک دانشمند روحی که می‌نشینید و صحبت می‌کند، می‌بیند باز یک گوشه‌اش دل بستگی به دنیا دارد.

این دنیا انسان را گول می‌زند. وسایل زندگی گول می‌زند، پولش، شخصیتش، ریاستش، احترامات مردم انسان را گول می‌زند. همه چیزش انسان راگول می‌زند اصلاً دنیا دار گول خوردن و گول زدن است. جایی است که همهٔ در و دیوارش می‌خواهند انسان را از حقیقت و از معنویت باز بدارد. یک همچین جایی است. این را می‌گویند دارالغرور.

خدایا به ماعنایت کن که ما به آن خانه همیشگی برگردیم برویم به طرفش «وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ»[15] آمادگی برای مرگ «قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت» قبل ازاینکه مرگ برسد. آقا آماده‌ای؟ بله.

دیدید بعضی‌ها چمدانشان را بستند و هر کاری هم داشتند انجام داده‌اند و بلیط‌شان دردستشان است اما هواپیمایشان تأخیر کرده؟ چه حالی دارند؟ تا در بلندگوی فرودگاه می‌گویند که پرواز شماره فلان سوار بشوند همچین بی‌اختیار مثل فنر می‌پرند. یک همچین حالتی. «استعداد للموت» اینجوری باید باشد. انسان باید مثل کسی که منتظر است انتظار داشته باشد. این‌طور حالتی داشته باشید، دنیا زندان است. این در روایت هم هست. من که این حرفها را می‌زنم شما از دنیا خیلی بدتان نیاید. دنیا را اگر از راه صحیحش وارد بشوید می‌شود هم خیلی در دنیا ماند و هم خیلی از دنیا استفاده کرد و باید هم انسان این‌طوری به دنیا محبت داشته باشد.

اگر سه قسمت کتاب عالم عجیب ارواح را نگاه کنید تا حدّی روح معلوم می‌شود که چه موجودی است. روح یک موجودی است که به یک چشم به هم زدن میلیاردها کیلومتر نوری، میلیاردها سال نوری را سیر و حرکت می‌کند.

یکی از دانشمندان خارجی می‌گفت: من وقتی مُردم به یک چشم به هم زدن رفتم به یکی از کرات بالا، از آنجا وطنم را نگاه می‌کردم دیدم من در سن یک سالگی در بغل مادرم هستم. خب این سؤال انگیز است! چطور می‌شود یک همچین چیزی؟ آن دانشمند در جواب گفته: نور در هر ثانیه‌ای سیصد هزار کیلومتر حرکت می‌کند. آن وقتی که من در بغل مادرم بودم هفتاد سال نورِ زمین طول کشیده تا به آن کره رسیده و من هفتاد سال قبل کره زمین را می‌دیدم!

روح اینقدر قوی است و هر چیزی لطافتش بیشتر باشد سرعتش بیشتر است. مثلاً هوا لطافتش کمتراز نور است می‌بینید که امواج هوا دیرتر به انسان می‌رسد تا سرعت نور. نور سریع‌تر می‌آید.

روح انسان آنقدر قوی است که با یک چشم به هم زدن ممکن است تمام افلاک را بچرخد! آن وقت آن را کرده‌اند در قالبی که اگر از ده تا پله بخواهد بالا برود به نفس نفس می‌افتد. این نفس نفس زدن مربوط به بدن است. والاّ روح نفس نفس ندارد.

دنیا زندان مؤمن است

دنیا زندان مؤمن است. در تخلیه‌های روح یا در خوابها، می‌بینیم مثلاً درکربلا داریم زیارت می‌کنیم یکی که به ما دست می‌زند و بیدار می‌شویم. این چطور است؟ مگر روح آنجا نیست؟ البته یک شواهد صدقی دارد که آنجا هست. روح سرعت سیرش این‌طوری است که فوراً منتقل می‌شود به بدن. به هر حال دنیا برای مؤمن زندان است آن هم زندان تک سلولی با اعمال شاقّه.

ان شاالله که هیچ کسی زندان نرفته باشد ولی آنهایی که رفته‌اند می‌دانند که تا اسم انسان را می‌خوانند احتمال می‌دهد که می‌خواهند آزادش کنند مخصوصاً که پرونده‌اش خیلی سنگین نباشد و الا ممکن است احتمال اعدام داشته باشد. تا می‌گویند اسبابت راجمع کن، آنچنان با سرعت وسایلش را جمع می‌کند که هیچ وقت برای هیچ مسافرتی با این سرعت وسیله جمع نکرده بود. هرچه دارد جمع می‌کند و آنقدر عجله دارد که شاید بعضی از وسائلش را جا بگذارد امّا می‌گوید مهم نیست ما از این زندان نجات پیدا کنیم بقیه‌اش مهم نیست این دنیا این‌طوراست.

ما اگر ماهیّت دنیارا بشناسیم، دنیا بازی است. دنیا لهواست، دنیا ارزش ندارد «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ[16]» آنقدر آیات قرآن و روایات در این باره داریم که حساب ندارد.

لذا اگر یک حالت معنوی خوبی‌با مناجات خدا بتوانید پیدا کنید و نشاطی داشته باشید مثل زمانی که دریک مجلسی عزاداری توسل می‌کنید آن اواخرش که ازدنیا قطع شدید وبه خدا وصل شدید و یک حال نشاطی دارید، حالا این حال نشاط را صدبرابر بیشترش کنید چقدر قیمت دارد؟ این دنیا غفلت محض است، وقتی انسان در آن دنیا واقع می‌شود آن حالت راپیدا می‌کند، یعنی اینجا وقتی امام‌زمان ارواحنافداه را در خواب می‌بینیم اینقدر نشاط داریم. آنجا چهارده معصوم علیهم السلام همه با روی باز منتظرتان هستند، اینجا اگر ما یک مقدار سرما خوردگی داشته باشیم نمی‌توانیم از این میوه‌ها و ازاین نعمت‌ها استفاده کنیم، آنجا دیگر سرماخوردگی نیست و نعمت‌ها و میوه‌ها و متاعی که درآنجا هست قابل مقایسه با این دنیا نیست.

خب حالاشما را بگذارند این وسط هم اینجا را ببینید هم آنجارا ببینید؛ یک لحظه هم حاضر نیستیم اینجا صبرکنیم. همان حالت زندان و منتظر آزادی است که تا به ما بگویند: آقا بیا بیرون. بعضی‌ها با زحمت از این دنیا می‌روند، گاهی با هول و فشار و زحمت می‌روند وبعضی ها هم یک دفعه از این دنیا می‌روند.

در حدیث داریم که «مَوْتُ الْفَجْأَةِ رَاحَةُ الْمُؤْمِنِ[17]». بهترین مرگ برای مؤمن این است که یک دفعه بمیرد. ممکن است از نظر بازماندگان یک مقداری ناراحتی داشته باشد، اما از نظر خودش راحت‌تر است که یک دفعه از دنیا برود. اینهاکه البته در این زندان بهشان سخت می‌گذرد. این‌ها «فراق الاحبه» است همان که امام سجاد علیه السلام فرمود اما برای خودش راحت تراست؛ به هرحال محبت دنیا، حتی من یک کتاب دیدم به نام کتاب «عالم پس از مرگ» مال لئوندنی فرانسوی است، بااینکه او در مسائل معنوی زیاد وارد نیست می‌گوید: تجربه ثابت کرده کسانی که دل بستگی به دنیا دارند، بد جان می‌کنند.

 فکر نکنیم جان کندن این است که دیر بمیرد. یک نفر مثلاً دو هفته افتاده در بستر و دیر می‌میرد، نه! این نیست. بد جان کندن جدا شدن از بدن است از دنیا؛ یعنی اورا ممکن است با سکته یا جلوی توپ ببندندش و فوراً بمیرد. امّا این روح بدن را رها نمی‌کند، به این بدن محبّت دارد و آنجا بهش سخت می‌گذرد، گاهی هم ممکن است یک نفر دو هفته جان کندنش طول بکشد امّا خودش در حال اغماست و چیزی نمی‌فهمد و بعداز دوهفته هم می‌میرد این مسئله‌ای نیست، البتّه ما از دید خودمان قیاس به بدی می‌کنیم. خیال می‌کنیم آنکه شش ماه سرطان بگیرد طبیعی مرده و راحت شد که مرد، اماگرکه ساختمان بالای سرش خراب بشود یامثلا زیرماشین برود و مغزش متلاشی بشود، می‌گوییم خیلی بدمرد! معلوم نیست این بد باشد آن خوب

باید برای خود آنطرف را درنظربگیریم آن یکی یکدفعه مرده و راحت ازبین رفته و این زجرکشیده ومرده.

 

راههای علاج مرض حبّ دنیا

و اما آن چیزی که محبت دنیا را علاج می‌کند، چند چیز است:

1-محبت خدا

یکی محبّت خدا است. هر چقدر محبّت خدا در دل انسان زیادتر باشد به همان مقدار محبّت دنیا از بین می‌رود. در همین روایتی که برایتان خواندم داشت که این دو تا محبّت در یک دل جا نمی‌گیرد. دیو چو بیرون رود فرشته درآید. محبّت دنیا بیرون رفت محبّت خدا می‌آید. محبّت خدا وارد شد محبت دنیا ازبین می‌رود. انسان خدارا دوست داشته باشد محبت خداراپیداکند محبت خداهم حاصل نمی‌شود مگر با معرفت خدا، انسان خدا را بشناسد.

 همیشه محبّت فرع برمعرفت هست؛ یعنی اگر شما دوستتان را بشناسید که دارای چه صفات خوبی‌است، کمالاتی دارد به او محبّت پیدا می‌کنید. اگر او را نشناسید همینطوری معنی ندارد که یک آدم ناشناسی را انسان دوست داشته باشد. خداهم همین‌طور است اگر خدا را بشناسید محبّت به او پیدا می‌کنید.

 وقتی محبّتمان به خدا کامل شد، بدانید که محبّتمان از دنیا کنده شده است. هر کس به دنیا محبّت دارد بدانید که محبّتش به خدا یا کم است یا محبّت ندارد و هرکس که محبت به دنیا ندارد احتمالاً محبت خدادرقلبش باشد.

وقتی عزرائیل برای قبض روح حضرت ابراهیم آمد، حضرت ابراهیم به عزرائیل گفت: برو به خدا بگو: آیا هیچ وقت دیده‌ای دوستی بخواهد دوستش را بمیراند؟ عزرائیل برگشت و به پروردگار عرض کرد که حضرت ابراهیم این‌طوری گفته، خدای تعالی هم فرمود: که به او بگو که آیا دوستی را دیده‌ای که ملاقات دوستش را نخواسته باشد؟ حضرت ابراهیم وقتی این جواب را شنید تسلیم شد.

اگر انسان خدا را بشناسد محبّت خدا دردلش پیدامی‌شود حتماً محبّت دنیا را ندارد واگرکسی هم که محبت دنیا رانداشت آمادهٔ برای مرگ است. ببینید در آیات شریفه قرآن هست که اولیای خدا تمنّای مرگ می‌کنند «قُلْ یا أَیهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ[18]» اگر شما معتقد هستید که از اولیای خدایید، پس تمنّای مرگ کنید؛ یعنی کسی که ولی خداست تمنای مرگ می‌کند. در خطبهٔ همّام حضرت امیر علیه‌السلام می‌فرماید:

«لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی کتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَینٍ شَوْقاً إِلَی الثَّوَابِ[19]». اگر آن اجل‌هایی که خدا برای متقین نوشته نبود اینها نمی‌توانستند زنده بمانند.

 

2- فکر کردن به بی‌اعتباری دنیا

یکی محبّت خداست که محبّت دنیا را از دل می‌برد و یکی هم فکر کردن به بی‌اعتباری دنیا است. آقا این دنیا خیلی بی‌اعتبار است. فکر دربی‌اعتباری دنیا. شمااگریک خانه‌ای را شش ماهه اجاره کرده باشید خیلی هم زیبا باشد، وقتی که اجاره‌تان سرآمد آیا می‌گویید که این خانه را من نباید ولش کنم؟ من هستم؟ ترکش نمی‌کنم؟!

از آن ساعت اولی که وارد این خانه شدید شش ماهه آمدید در این خانه، هیچ وقت هم دل به هیچ جایش نبستید. چرا؟ به جهت اینکه می‌دانید این امانت است این مال شما نیست این را ملک شما قرارش ندادند اینجوری است دیگر دل نبستید.

عمده محبّت به دنیا که ماداریم مال دلبستگی مان ازابتداست. از ابتدا وقتی که آمدیم در این خانه گفتیم این سندش به نام ما است و ملک ما است ودلمان را بایک محبتی گره زدیم به این دنیا، این رااشتباه کردیم.

دلبستگی به دنیا پیدا نکنید وفکر کنید اگر دراین دنیا صد سال، دویست سال پانصدسال هم بمانیم آخرش باید برویم برای دیگران بگذاریم. دلبستگی پیدانکنید. حالابه هروسیله ای!

اگریک کسی خیلی محبت به دنیا دارد دستور داده‌اند برود به قبرستان‌ها نگاه کند! سنگ‌های قبر خیلی کم پیدا می‌شود که صد سال در این دنیا مانده باشد. می‌گویند: بهلول می‌رفت سرقبرستان و هی لگد می‌زد به این قبرها و می‌گفت: ای دروغگو! یکی گفت: آقا تو از کجا می‌شناسی این شخص دروغگو بوده؟ گفت: این‌ها وقتی در دنیا بودند می‌گفتند: شهر ما، کوچه ما، خانهٔ ما، دنیای ما؛ مملکت ما، کو؟ اگر مال شما است پس چرا اینجا هستید؟ اگرمال شماست پس چرا اینها برای شما دوام نداشت؟ حتّی انسان نمی‌تواند بگوید: بچهٔ من! نمی‌تواند بگوید زن من! نمی‌تواند بگویدفرش من؛ کتاب من! هیچی.

در همین قطعه‌ای از زمین که اینجاهست دویست سال قبل چه کسی بود؟ چه کسی اینجازندگی می‌کرد؟ نه من می‌دانم نه همسایه‌ها می‌دانند هیچ کس نمی‌داند. دویست سال قبل، حالا هزار سال دیگر، اصلاً نامی‌ازماها از این جمعی که اینجا نشستیم و خیلی هم هرکدام برای خودمان شخصیت و سِمَتی داریم نیست. از ما حرفی نمی‌ماند. اگرهم یک شخصی خیلی با عظمت باشد خداکند به نیکی اسمش رادرتاریخ ثبت کنند و الا در دنیا دیگر خبری بیشترازاین نیست. دراین جهت اگرمافکرکنیم دل به دنیا نمی‌بندیم

 

3-بدانیم از کجا آمده‌ایم و در کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت

سوّمین نسخهٔ علاج این است که ما بدانیم از کجا آمده‌ایم و در کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت. «رحم اللَّه امرء … علم من أین و فی أین و إلی أین[20]» خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و کجاهست وبه کجاخواهد رفت. مافقط جایی راکه الآن هستیم رایادمان هست بقیه‌اش رایادمان نیست ولی خب ائمه اطهار و قرآن اینها بیان کرده‌اند. ما اولاً روحمان شخصیت مارا تشکیل داده نه این بدنمان! این بدن یقیناً ده سال قبل با ما نبوده.

یک کسی از یک حکیمی‌پرسیده بود که: آقا عمر شما چقدر است؟ گفت: کدام عمرم؟ اگر عمر روحی‌ام را می‌گویی که از زمانی که خدا روح مرا خلق کرده 12 هزار سال گذشته، اگر عمر بدنی مرا می‌گویی، این بدن من حداکثر هفت هشت سال که از آن می‌گذرد یک سرسوزن ازسلولهای بدن هفت هشت سال قبل باقی نمانده است!

ما باید بدانیم که روحمان کجا بوده. عالم ارواح و عالم میثاق عوالمی‌است که ماگذرانده ایم و بعد از این عالم، عالم برزخ است یعنی بین این عالم و عالم آخرت که شاید یک میلیون سال تا این کرهٔ زمین بهم بخورد آنجا خواهیم ماند و بعد از آن هم الی الابد خواهیم ماند واین صد سال، این شصت سال این چند سال که این وسط هست درمقابل اصل عمرما اصلاً حساب نمی‌شود تا چه برسد به این که همه چیزها را این بدانیم. عیناً مثل این که انسان در مدت عمرشصت ساله‌اش بخواهد یک ربع جایی بایستد یک ربع هم کمتر. این که می‌گویند: دنیا پل محلّ عبور است. به خاطر مقایسه با عمرما است که می‌گویند. خب وقتی که فکرکنیم دردنیا زمانی نیست خدامی‌داند آن‌هایی که درسنین من هستند و بزرگترازمن آنهابهترمی‌دانند که چقدر زود گذشت! این پنجاه سال چقدر زود گذشت من از سن پنج سالگیم خوب یادم است مثل اینکه دیروز بود. این دیگر تکه کلاممان است که می‌گوییم مثل این که دیروز بود در کوچه فلان محله با بچه‌های مشهد بازی می‌کردیم و به دوستمان می‌گوییم: هی تو هم پیرشدی؟ ما صبح به صبح درآینه نگاه می‌کنیم خیال می‌کنیم ما فقط پیرشدیم وقتی با رفیقمان برخورد می‌کنیم می‌بینیم او هم پیرشده. یکی را می‌بینیم ازماپیرتر شده بااینکه باهم درمدرسه هم سن بودیم، توچراینقدرشکسته شدی؟ او هم می‌گوید: توچقدر پیر شدی؟

کم کم هم وانگهی بانگی برآمد خواجه مرد. هیچی برایش تشییع جنازه می‌گیرند. چقدرعمرش بود؟ 60 سال 70 سال. خب الحمدالله عمر خوبی‌کرد! عمرخوب ما 70 سال است؟ می‌گویند: هفتادسال عمرکرده ناراحت نباشید گریه نکنید 70 سال عمرداشته!

اهمیت تلاش برای دنیاداری و انفاق

اگر به اینها فکر کنید محبّت دنیا از دلتان بیرون می‌رود، دنبال جمع آوری دنیا نمی‌روید، به اندازهٔ کفاف از دنیا را نگه خواهید داشت و برایش تلاش می‌کنید. چقدر خوب است انسان ثروت را به دست بیاورد و تلاش کند دنبال دنیا برود و پول زیادی هم داشته باشد و در راه خدا انفاق کند. به قلبش بسته نباشد که بتواند انفاق کند به بیچاره کمک کند.

 

 در روایات درباره انفاق، ثواب زیادی نقل کرده‌اند که یک عدهّ مستمند اطراف پیغمبر اکرم جمع شدند که یا رسول الله پس ما چکار کنیم؟ حضرت هم فرمود: شما اگر ثروتمند بودید دوست داشتید انفاق کنید یا نه؟ چون «انما الاعمال بالنی‌ات[21]» گفتند بله دوست داشتیم. حضرت به آنها فرمود: خدا اجر آنها را به شما خواهدداد. زحمت نکشیده اجر خواهید برد.

پس بین این دو موضوع یکی ترک حبّ دنیا و زهد و بی‌رغبتی به دنیا و یکی هم تلاش و فعالیّت نتیجه‌اش این می‌شود که هم انسان خودش و هم واجب‌النفقه اش در رفاه هستند و هم آقا است به مردم کمک کرده؛ این که می‌گویم آقا است به مردم کمک کرده است، یک کسی نگوید من فقیرباشم هیچی نداشته باشم و مثلامحبت دنیا نداشته باشم! آن ارزشی ندارد. انسان فعالیّت کرده باشد و ثروتمند باشد. علی بن ابیطالب علیه السلام نخلستان‌های بزرگ ترتیب می‌داد و درخت کاری می‌کرد و باغ بزرگی درست می‌کرد می‌فروخت پولش را می‌ریخت دردامنش می‌آورد درمسجد می‌نشست بین فقرا تقسیم می‌کرد باز دومرتبه می‌رفت یک باغ دیگری احداث می‌کرد. انسان بداند که اگر به مستمندان انفاق کند، یدالله خواهد بود یعنی دست خدا می‌شود. خدا روزی آنها را می‌خواهد بدهد به وسیلهٔ تو داده و تو را واسطه قرار داده است.

انسان اعمالش را انجام بدهد، برنامه‌هایش را در دنیا صحیح انجام بدهد و عبادتهایش را صحیح انجام دهد کارش کاملاً منظّم می‌شود. تمام گرفتاریهایی که درگذشته بوده مربوط به حبّ دنیا است.

 

حبّ دنیا در میان دشمنان اهل بیت

شما می‌بینید همین امروز که روز شهادت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و آله است. این‌هایی که دور بستر پیغمبر اکرم جمع شده بودند و این همه لعن و نفرین را برای خودشان خریدند و تا ابد مردم آنها را لعن می‌کنند به خاطر این بود که محبّت به دنیا داشتند، حبّ جاه و ریاست داشتند.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: معاویه عقل نداشت، عقل نداشت؟! از نظر ما که عاقل بود کسی که درمقابل علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام بیفتد وعلی علیه‌السلام را یا امام حسن مجتبی‌علیه‌السلام را خانه نشین بکند، این از نظر ما خیلی سیاستمدار و باهوش و پرعقل است. ولی امام صادق علیه السلام می‌فرماید: او اصلاً عقل نداشت، ببینید اگر یک بچه‌ای یک سکّه یک قرانی دردست کسی ببیند و در دست خودش یک میلیون تومان پول باشد حالا ازهرجا گیرش آمده یک میلیون تومان رامی‌دهد واین یک قرانی رامی‌گیرد! می‌گویید: بچه است عقلش نمی‌رسد!

اگر کسی دنیای به این کوتاهی را بگیرد وزندگی ابدی عالم آخرت رابدهد این ازآن بچه هم بی‌عقل‌تر است! و خدانکند ماها هم این‌طورباشیم.

حضرت فرمود معاویه عقل نداشت، «فتلک شیطنة و نکراء و هی شبیهة بالعقل[22]» آنقدر هم این دنیا، این ریاست برایش ارزش داشت که امام مجتبی‌علیه السلام را مسموم می‌کند و یک چنین ظلم بزرگی به عالم بشریت می‌کند.

شما فکر نکنید که مثلاً ما از این جهت خیلی برای امام مجتبی‌علیه السلام متأثر هستیم که حضرت با زهر مسموم شدند و زهر، سوزش داشت، درد داشت! این مصیبت زیاد مصیبت مهمی‌نیست یا مثلاً فرض کنیدکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که از دنیا می‌رود مثل افرادی که از مرگ پدرشان یا هر کسی متأثر می‌شوند نیست که این تأثر یک سال، دو سال ده سال طول بکشد بلکه بعد از هزار و چهار صد سال هنوز این موج را در دنیا ایجاد می‌کند. این مو ج مال برای است که با از دنیا رفتن رسول اکرم صلی الله علیه و آله، درب خانهٔ وحی بسته شد.

خدا می‌داند جملهٔ «حسبنا کتاب الله» آن جمله‌ای که نگذاشتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وصیّت کند و خلیفهٔ بعد از خودش را معرّفی کند، این مصیبت است. این مصیبت گریه دارد. این مصیبت است که امروز حتّی الآن بر ما فشار می‌آورد و شیعه‌ها را اذیّت می‌کند، شما ببینید درب خانه علی بن ابیطالب علیه السلام چهارسال باز بود. شما این نهج البلاغه ای که دنیا روی آن توجه کرده است را ببینید، ده برابراین هم کلمات دیگر علی ابن ابیطالب علیه السلام است ببینید چه اثری کرده دردنیا، وحال آنکه حضرت 25 سال در خانه نشسته است، آن چهارسالی هم که تازه علی بن ابیطالب علیه السلام درب خانه‌اش باز بود، ایشان را مبتلا کردند به جنگ جمل و نهروان وصفّین و اینها و علی ابن ابیطالب نمی‌توانست صد در صد باخیال راحت معارف حقه را برای مردم بگوید. امام حسن مجتبی‌و ائمه اطهار علیهم السلام هم دیگر طبعاً نمی‌توانستند فعالیتی کنند وحضرت بقیه الله هم که درغیبت است.

این کلمه خیلی عجیب است که «مارا قرآن بس است»! مثل این است که دریک دانشگاهی شما بروید و استاد بخواهد به دانشجوها درس بدهد، می‌گویند: آقا ما خودمان کتاب را می‌خوانیم شما بفرمایید. عین این جمله است منتها این کوچکش است و کلامی‌که آن مرد پست گفت بزرگش است. این مصیبت است. مااگرواقعا بفهمیم و بخواهیم تصورکنیم پیغمبری که 23 سال زحمت کشیده وقتی که فرمود: «ایتونی بدوات وبیاض[23]» برای من قلم وکاغذی بیاورید، زن‌ها گفتند: برویم برای حضرت تهیّه کنیم، معلوم است که زنها آنجا پشت پرده نشسته بودند وفرمایشات پیامبر را می‌شنیدند.

 فاطمه زهراسلام الله علیها هست، زن‌های پیامبر هستند، اقوام و نزدیکان آنجا جمع شدند و یک چنین جمله‌ای القا شد. این خبیث عجیب سیاستمدار به معنای روز بود فوق العاده هم خودش راحفظ می‌کرد هم کارش راانجام می‌داد. اینجااین حرف راگفته خب کافر شده چون به صریح قرآن مسلمانان باید این را کافر بدانند به جهت اینکه قرآن می‌گوید: «وَ مَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی[24]»‌ پیامبر روی هوای نفس حرف نمی‌زند، وحی از طرف خداست. اینجا این دارد می‌گوید: که نه بی‌خود می‌گوید! ولی خب در خانه سربسته است یک عده کمی‌آنجاهستند. باید این راجبران کند. وقتی پیغمبر از دنیا رفت آمد دستش را زد به دو طرف درب خانهٔ رسول اکرم و به مردم گفت: پبغمبر نمرده! گفتند: چطور نمرده! آخر این همه شیون و داد و فریاد صدایش می‌آید، این‌ها را اهل سنّت در کتابهایشان نوشته‌اند. گفت: چطور حضرت عیسی به آسمان برود پیغمبر ما با این عظمتش بمیرد؟! درضمن قبلاً با ابوبکر توطئه کرده بود که من یک همچین حرفی را می‌زنم بعد جمعیّت را می‌آورم پیش تو تو برنامه را ترتیب بده تا من کارم را انجام بدهم. اینجا ببینید ازاین عملش که پیغمبرنمرده و این شعار راداد خودش را ازآن لکه ننگ نجات داد. چون اگر اینهایی که داخل منزل بودند بیایند و بگویند که این گفته: «انّ الرجل لیهجر[25]» به پیغمبر جسارت کرده، مردم می‌گویند: این که آدم خوبی‌است می‌گوید پیغمبر ما بالاتر از حضرت عیسی است و نمی‌میرد!

 خب این حرف را القا کرده حتّی شمشیر کشیده و می‌گوید: هر کس بگوید پیغمبر مرده من او را می‌کشم. نمی‌گویدکه برویم در داخل منزل ببینیم که پیغمبر خدا ازدنیارفته یا نه! چون این چیزی نیست که درتاریخ بماند. خب چکارکنیم؟ کسی هم جراَت ندارد حرف بزند مسلمانهای ترسو؛ دراین بین ازطرف ابوبکر یک نفرآمد که عمر بیا کارت دارم جمعیّت هم بروند ببینندچه می‌گوید. می‌خواهند چه حرفی بزنند؟! جمعیت هم عقب سر او راه افتادند. ابی‌بکر به او گفت که مگر تو نشنیده‌ای که خدا در قرآن فرموده: ِنَّکَ مَیتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیتُونَ[26]‌. ای پیغمبر تو می‌میری و مردم هم می‌میرند، گفت: تو عجب آدم دانشمندی در بین ما هستی. بارک الله حق باشماست. دستت رابده باتو بیعت کنم -ببینید با این سیاست مردم را برده در خانهٔ ابی‌بکر- نقداً هم خودش نمی‌خواهد خلافت کند به جهت اینکه هرکاری اولش فحش دارد فحش‌ها را به ابوبکر بدهند بعد نوبت او می‌رسد. اواینقدر عقلش سیاستش کار می‌کند که مسئله را به نفع خودش تمام کند. فلذاتمام مصیبت همین امروز است. دریک روایت دارد ابن عباس می‌گفت: روز دوشنبه عجب روز سختی بود. نتیجه‌اش این شد که باید امام مجتبی‌علیه السلام آن همه اذیّت بشود.

 به خدا قسم ما چون بیشتر اهل ظاهرهستیم باید روضهٔ قبرستان بقیع را بخوانیم والاّ امام مجتبی‌علیه السلام درزمان حیاتشان آنقدر مصیبت کشیدند که یک لحظه‌اش را یک ساعتش را خدامی‌داند ماها نمی‌توانیم بشنویم. شماالآن تصورکنید دریک مجلسی نشسته باشید به یک عالمی‌یک مجتهدی هم خیلی علاقه داشته باشید، یک نفر می‌رود منبر وبه اوفحش می‌دهد، انسان نمی‌تواند اعصابش راکنترل کند. هرچه معرفت شما به آن عالم زیادتر باشد ناراحتی شما زیادتراست تاچه برسدبه امام معصومی‌که تمام دنیابایدمتوجهش باشد آنوقت به دستورمعاویه 70 سال در بعضی روایات داردکه علی علیه السلام را لعن می‌کردند.

امام مجتبی‌علیه السلام مجبور باشد بنشیند پای منبر، این که می‌گویند «والحلم الحسنیه» حلم امام مجتبی‌علیه السلام فوق العاده است.

روضه امام مجتبی‌علیه السلام

خب امروز روزشهادت این دو آقا و دومولای ما است. خدایا به آبروی امام مجتبی‌علیه السلام و ر سول اکرم صلی الله علیه و آله فرج امام زمان ما را برسان و ما را از این فشارهای روزگار نجات مرحمت بفرما. بدن امام مجتبی‌علیه السلام را حرکت دادند، بنی‌هاشم هم ماموریّت دارند پای جنازهٔ امام مجتبی‌علیه السلام خونی ریخته نشود اینها برداشتند و بردند بدن امام مجتبی‌علیه السلام را به طرف قبرستان بقیع، قبرستان عمومی‌مدینه که در آنجا دفن کنند همان جایی که اکثر شما رفتید و زیارت کردید که هنوز وارثین معاویه اظهار دشمنی‌شان رانسبت به قبر امام مجتبی‌علیه السلام می‌کنند.

خدا می‌داند من گاهی فکر کرده‌ام درهمان قبرستان بقیع قبری غریب‌تراز قبر امام مجتبی‌علیه السلام نه از نظر ظاهر بلکه از نظر وضع ساختمان و از نظر وضع قبر بودن نیست. این ایّام که دیگر زائر هم ندارد، الآن شب شهادتش کنار قبر فرزندش علی بن موسی الرضا علیه السلام جمعیّتی عجیب آمده‌اند ولی اگر بروید مدینه شاید شیعیان مدینه هم امشب روی تقیه نتوانند بیایند کنار قبر امام مجتبی‌علیه السلام عرض ارادت کنند: «السلام علیک ایها الامام المسموم»، ای امام مسموم ای امامی‌که با آن حالت عجیب از دار دنیا رفتی.

 شب شام غریبان امام مجتبی‌علیه السلام است چراغها راخاموش کنید. ما نمی‌فهمیم که بلای ما چقدرعظیم است آنها به ما گفتند که بگویید: «الهی عظم البلاء[27]». این دستور از طرف خود امام زمان ارواحنافداه است. امام زمان مثل یک بینایی که دارد به یک مشت کور از دوستانش نگاه می‌کند و اینها را می‌بیند که درچه وضعی گرفتارهستند و راه نجاتشان هم این است که درِ خانهٔ خدا تضرّع کنند و اشک بریزند.

امام زمان علیه السلام می‌داند که ما در دنیایی واقع شدیم که این دنیا برای ما خیلی تنگ است. «وضاقت الارض»

 وامام عصر علیه السلام می‌داند که ما در یک زمانی هستیم که وقتی زیاد دعا می‌کنیم و دعایمان اجابت نمی‌شود، قطع امیدمان خواهد شد، فرموده بگویید: «انقطع الرجا». می‌داند که ما نمی‌توانیم به آسمان پرواز کنیم و به طرف خدا برویم چون نه بینایی‌اش را داریم و نه شنوایی‌اش را داریم. یک مفلوکی هستیم دراین دنیا افتاده‌ایم. مثل یک شخصی که درمثالها گفتند که دریک چاهی افتاده دستش به دوتا ریشه درخت بند شده و در چاه اژدهایی دهن بازکرده می‌خواهد اورا ببلعد؛ او به دیوارچاه نگاه می‌کند می‌بیند یک مقدارعسل توام باخاک چاه است و با این حال مشغول خوردن عسل شده وهمه چیز را فراموش کرده و ازهمه چیز غافل شده. امام زمان می‌داند که مااین‌طورهستیم لذا به مادستورداده مادرهرمجلسی بین هرجمعیت؛ باخودمان تنها؛ این دعا رابخوانیم وبگوییم: «وضاقت الارض ومنعت السماء و انت المستعان» فقط راهش این است که ازخداکمک بگیریم، ازخدااستعانت بگیریم و شکایتمان رابه درخانه خداببریم.

 

توضیح دعای الهی عظم البلاء

من درضمن بیان این جملات می‌خواهم که ترجمه این دعا راهم بدانید بعد هم اگرخدابه مااعتنایی نکرد که می‌کند ولی باید واسطه داشته باشیم، برویم درب خانه پیغمبر و آل پیغمبر ازآنهاکمک بگیریم مخصوصاً امشب بگوییم: «یا محمد یا علی یاعلی ویامحمد اکفیانی» شما دو نفر بیایید به ما برسید ما بیچاره‌ایم شماکه می‌بینید ماچقدربیچاره ایم شما به ماکمک کنید «وانصرانی وانّکما ناصران» شما دو نفربه ما کمک کنید و دست ما را به دامن امام زمانمان برسانید.

در یک قضیه‌ای دارد در تخت فولاد اصفهان یکی از علما خدمت حضرت بقیةالله ارواحنافداه رسید و یک دعایی حضرت دستور دادند و فرمودند هر وقت گرفتار شدید این دعا را بخوانید: «یامحمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی».

می‌گوید: من چون آقا را نمی‌شناختم وقتی این دعا را به من فرمود یک مقدار صبر کردم دیدم از نظر ادبی‌درست نیست؟ چون چهار نفر را من صدا می‌زنیم بعد می‌گویم «ادرکنی» یعنی یک نفر مرا دریاب.

حضرت فرمودندکه: محمد و علی و فاطمه علیهم السلام را شفیع قرار بدهید ولی امام زمان ارواحنافداه باید به فریاد تو برسد. واین خطاب «ادرکنی» فقط به امام زمان است. حالاماهم دراین دعای فرج که می‌گوییم: «یامحمد ویاعلی» بعدش تقاضا می‌کنیم که مثلاً «اکفیانی یا انصرانی» ما را یاری کنید این معنیش این است که یاریمان بکنید تا دستمان به دامن امام زمانمان برسد لذا بعدش هم اونها واسطه هستند وفوری ارتباط برقرار می‌کنند می‌گوییم: «یامولانا یاصاحب الزمان». بعد دیگر باید باحضرت صحبت بکنیم.

 حالا با این توجه روبه قبله بنشینیم امشب امام زمان شاید کنار قبرستان بقیع باشد گاهی هم می‌آیدکنار ضریح رسول اکرم، یارسول الله خودت ازخدا تقاضاکن به امام زمان امرکن که خروج کند وازخداتقاضاکن که وسایل فرجش رافراهم کند. تاکی درکناراین دوهمسایه ای که سیلی به صورت دخترت زدند پهلوی دخترت راشکستند، ریسمان به گردن پسرعمویت و وصی‌ات انداختند بایدباشی؟! یارسول الله تاکی باید درمدینه ای که یک عده وهابیت جنایتکار که درآنجا حکومت می‌کنند شماباید قبرتان در آنجاباشد؟! «الی متی» آقاجان یارسول الله.

حالاباتوجه بگویید: یا صاحب الامر خودتان دستور فرمودید ما این دعا را بخوانیم. خودتان از خدا بخواهید تا حال توجهی به این جمع داده شود تا دعاهای این جمع امشب مستجاب گردد.

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الهی عظم البلا…». یا بقیة الله جمعی هستیم از دور و نزدیک جمع شدیم قدرمشترک این جمع را من می‌دانم این است که همه‌مان ادّعا داریم که از دوستان شما هستیم و قطعاً از دشمنان شما نیستیم. آقاجان علامت دوستی ما این است که اگر یک شب ما شما را در خواب ببینیم تا چند روزدر نشاط هستیم و اگر دشمنانتان رادرخواب ببینیم ناراحتیم. دشمنان شماراکه می‌بینیم یاصاحب الزمان خودتان می‌دانید که ازآنها متنفریم. دوستانتان راکه می‌بینیم دلمان روشن می‌شود وخوشحال می‌شویم که الحمدالله دوستان امام زمان رادیده ایم. همین اندازه ما علامت محبتمان به شمااست. یابقیه الله یاصاحب الزمان آقاجان یک دستی بر سر ما بکش، ما یتیمیم، مافقیریم، مامسکینیم؛ ما اسیر هوای نفسیم، در قرآن این آیه آمده که «و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً ویتیماً و اسیرا[28]»، در خانهٔ جدّت امیرالمؤمنین آمدند و اظهار مسکنت کردند، اظهار فقر کردند، آن‌ها هر چه داشتند از افطارشان به آنها دادند. حالا ما هم گدای در خانهٔ شماییم. ما هم در زمان شما واقع شدیم، بهترین زمانهاست از باب اینکه شما امام ما هستید، یا صاحب الزمان روز قیامت هم افتخار می‌کنیم که تحت لوای شما باشیم. «یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[29]». روز قیامت هر دسته‌ای را با امام زمانشان به طرف بهشت دعوت می‌کنند آن روز همان شاالله تحت لوای شما باشیم. یاصاحب الزمان چه می‌شود که بقیّه عمرمان هم در زمان ظهور شما باشد شما را ببینیم و از محضرتان استفاده کنیم و در رکاب شما شمشیر بزنیم و محبّتمان را به شما نشان بدهیم یا بقیة الله یا صاحب الزمان.

[1] – بحارالانوار ج 70، باب 122، ص 119

[2] – بحارالانوار ج 59، باب 89، ص 290

[3] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 76، ص 96

[4] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 39

[5] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 40

[6] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 41

[7] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 41

[8] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 40

[9] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 41

[10] – سوره شعرا، آیه 89

[11] – بحارالانوار ج 7، باب 8، ص 152

[12] – مستدرک الوسائل؛ ج 12؛ ص 36

[13] – مفاتیح الجنان، دعای ندبه

[14] – سوره مریم، آیه 51

[15] – بحار الأنوار؛ ج 95؛ ص 63

[16] – سوره محمد، آیه 36

[17] – بحارالانوار، ج 74، باب 3، ص 54

[18] – سورهٔ جمعه، آیه 6

[19] – نهج البلاغه- خطبهٔ همّام

[20] – الوافی؛ ج 1؛ ص 116

[21] – بحارالانوار، ج 67، باب 53، ص 212

[22] – شرح کافی مولی صالح مازندرانی؛ ج 1؛ ص 192

[23] – بحارالانوار، ج 21، باب 30، ص 26

[24] – سوره نجم، آیه 3

[25] – بحارالانوار، ج 22، باب 1، ص 468

[26] – سوره زمر، آیه 30

[27] – مفاتیح الجنان، دعای فرج

[28] – سوره انسان، آیه 8

[29] – سوره اسرا، آیه 71

 

لینک صوت