شب ۱۳ جمادی الاول ۱۴۲۰
أَعُوذُ بِاللّه مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيم
بِسمِاللّهالرَّحمَنِالرَّحِيم
أَلحَمدُ لِلّه رَبِّ الْعالَمين وَ الصَّلوةُ وَ السَّلام عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلي آلِه الطّيّبين الطَّاهرِين لاسِيُّمَا عَلي بَقيِةَ اللّه فِي الْعَالَمِينَ رُوحي وَ أَرواحُ العَالَمِينَ لِتُرابِ مَقدَمِه الفِداء وَ اللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلي أَعدَائِهم أَجمَعين مِنَ الآن إلي قِيامِ يَومِ الدّين.
عن رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم: «فاطِمةُ بضعةٌ مِنّی مَن آذاها فقد آذانی و مَن آذانی فقد آذَی اللّه» (بحارالانوار، ج30، ص353).
صدا کردن افراد با کنیه برای احترام است
اگر شما در احادیث و روایات -چه از طریق سنی و چه از طریق شیعه- دقت کنید، به خوبی متوجه این مسئله خواهید شد که پیغمبر اکرم اهمیت بسیاری به محبت به فاطمهی زهرا سلام الله علیها داده است. خودش عملاً [این کار را انجام داده] و به امتش خیلی سفارش و تأکید کرده است که فاطمهی زهرا را دوست داشته باشید. از اعمال خود رسول اکرم همین بس که دست فاطمهی زهرا را میبوسید (عَنْ عَائِشَةَ بِنْتِ طَلْحَةَ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ أَحَداً كَانَ أَشْبَهَ كَلَاماً وَ حَدِيثاً مِنْ فَاطِمَةَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله وَ كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِهَا وَ قَامَ إِلَيْهَا فَأَخَذَ بِيَدِهَا وَ قَبَّلَ يَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ.بشارة المصطفى لشيعة المرتضى(ط-القديمة)، ج2، ص253).
در عرب اگر بخواهند کسی را تحقیر کنند، با اسم کوچک او را صدا میکنند ولی وقتی کسی را خیلی میخواهند احترام کنند، با کنیه او را صدا میزنند و یا احتراماً با لقب او را اسم میبرند ولی از همه مهمتر کنیه است. بچه وقتی متولد میشود، از همان اول تولدش، او را به عنوان پدر، به عنوان أب، روی او اسم میگذارند؛ به خاطر اینکه او را بزرگ کنند یا اگر دختر هست، کلمهی امّ روی او میگذارند؛ به خاطر اینکه به او عظمت دهند.
حضرت زهرا سلام الله علیها کنیههای مختلفی دارد؛ امّ الحسن، امّ الحسین، امّ الحسنین؛ ولی یک کنیه را پیغمبر اکرم بر روی او گذاشته است: «امّ ابیها» (برای اطلاع از منابع و کنیههای حضرت زهرا سلام الله علیها به زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام(ترجمه جلد43 بحارالانوار)، ترجمه روحانى، ص178-179 مراجعه شود). کلام رسول اکرم اینگونه نیست که بیحساب باشد.
دقت در اسم گذاری فرزندان و معنای امّ ابیها
ما در اسمگذاریهایمان بیحساب اسم میگذاریم و بعدها گاهی خجالت میکشیم از این اسمهایی که روی دخترهایمان گذاشتهایم، روی پسرهایمان گذاشتهایم! حالا نمیخواهم در این مورد وارد شوم. چندی قبل یکی از سادات، اسماء فرزندانش را مثلاً میلاد، ماهان، پروانه، از این قبیل اسمها گذاشته بود! گفتم: اگر روز قیامت پیغمبر اکرم یا فاطمهی زهرا از تو سؤال کنند اسم ما چه بدی داشت که پروانه را بر فاطمهی زهرا برتری دادی و روی فرزندت به جای اینکه اسمش را فاطمه بگذاری که شاید اقتدا به صاحب اسمش بکند، زهرا بگذاری که شاید فاطمهی زهرا الگویش شود، پروانه گذاشتهای؟
در روایت دارد که «الاسماء تُنزِل مِنَ السَّماء». اسمها باید حساب شده باشد؛ چون انسان به صاحب اسمش محبت پیدا میکند؛ وقتی هم به صاحب اسمش محبت پیدا کرد، خواهینخواهی به طرف محبوبش میرود. برای مثال پروانه؛ یک دختر چه محبتی میخواهد به پروانه داشته باشد؟ بر فرض محبت هم پیدا کرد به طرف او برود، از او چه استفادهای میخواهد بکند؟ از همه مهمتر خجالت روز قیامت است؛ خجالتی که روز قیامت در محضر عدل پروردگار انسان میکشد، آن خجالت را نمیتواند جبران کند. پیغمبر اکرم که فاطمهی زهرا را امّ ابیها کنیه داد، تا امروز که ۱۴۰۰ سال تقریباً از آن زمان گذشته است، هنوز میشود از آن استفاده بکنند. پیغمبر هنوز از این لفظ استفاده میکند. علما و دانشمندان مسائلی را دربارهی این کلمه برای مردم بیان میکنند که همهی آن معارف است.
معمولاً مادر، مربّی فرزند است، مربّیِ اهداف فرزند است؛ اگر ما گفتیم فاطمهی زهرا مادر پدرش است، معنایش این است که پدرش هر چه دارد و هر چه از اهداف عالیه منظور کرده است، فاطمهی زهرا سلام الله علیها باید اینها را بپروراند، پرورش بدهد؛ حالا یا با گفتارش یا با اعمالش یا اگر خودش نتوانست -یعنی زمان خودش ایجاب نکرد- به وسیلهی فرزندانش اینها را پرورش بدهد.
تمام هدف پیغمبر اکرم از بعثتشان، از زحمات ۲۳ سالهشان این بود که بتواند اسلام واقعی را به مردم برساند، بتواند حقایق را برای مردم بیان کند، حقایق قرآن را برای مردم توضیح بدهد، این هدف اصلی رسول اکرم بود.
علی بن ابی طالب علیهالسلام برای جلوگیری از تفرقه و با اکراه با ابی بکر بیعت کرد
اگر فاطمهی زهرا سلام الله علیها نبود، اگر این مادر پرورشدهندهی اهداف پیغمبر نبود، اگر آن روزی که بعد از رحلت پیغمبر اکرم درِ خانهی حضرت زهرا سلام الله علیها جمع شدند و درِ خانهی آن حضرت را آتش زدند، آن اعمالی که زیاد شنیدهاید من الآن بنای روضه خواندن ندارم، مصائب تند و ملایم و همه چیز را میدانید، حتی دروغهایی هم که برای گریاندن دیگران در این جریان گفتهاند، شما از من بهتر حفظ هستید. همهگونه مطالبی گفتهاند، ولی آنقدری که بین تمام دانشمندان اهل سنت و علمای شیعه متفقا هست، این است که عمر در خانهی فاطمهی زهرا سلام الله علیها آمد -این قسمتی که میگویم همهی علما بیان کردهاند- و قصدش این بود که علی بن ابیطالب را به هر قیمتی هست باید برای بیعت با ابی بکر ببرد. در خانهی علی بن ابیطالب آمد. در اوایلش تقریباً با تندی و بعد هم با شدت بیشتر علی بن ابی طالب را طلب میکرد. فاطمهی زهرا سلام الله علیها پشت در آمدند. عمر گفت علی بیرون بیاید که میخواهیم او را برای بیعت ببریم.
در ضمن این را هم بدانید که درِ خانهی علی علیهالسلام داخل مسجد باز میشد و اینها از داخل مسجد آمدند! و اینطور نبود که دو در داشته باشد؛ چون روایات زیادی است که سنی و شیعه نقل میکنند که خانهی فاطمهی زهرا سلام الله علیها و علی بن ابی طالب علیهالسلام یک در بیشتر نداشت و آن هم به داخل مسجد باز میشد. پس طبعاً اینطوری میشود که مردم مسلمان در داخل مسجد جمع هستند و در حال بیعت با ابی بکر هستند، از همان جا اینها این طرف مسجد آمدهاند. آن طرف مسجد او نشسته و در حال بیعت گرفتن است، این طرف مسجد هم این جریانات در حال اتفاق است. خارج از مسجد نبوده، خارج از دید این مردمی که با یک مخالف در حال بیعت هستند، نبوده است و همهی مسلمانها میدیدند. اگر درِ خانهی فاطمهی زهرا از کوچه باز میشد، ممکن بود مسلمانها بگویند: خب آن چند نفری که درِ خانهی علی بن ابی طالب علیهالسلام رفتند همانها بودند! ولی نه، در مقابل چشم همهی مسلمانهایی که آنجا جمع بودند؛ چون همه داخل مسجد جمع شده بودند و میخواستند مسئلهی خلافت و ولایت را روشن کنند،با همین سر و صدا، بعد هم وقتی که جواب منفی بود، علی بن ابی طالب علیهالسلام نمیخواست خودش را به آسانی تسلیم اینها بکند تا تاریخ ثبت بکند که علی بن ابی طالب علیه الصلاة و السلام را با اکراه برای بیعت بردند. چون این مسئله خیلی مهم است. الآن هم که وقتی با دانشمندان اهل سنت بحث میشود، میگویند: شما کاسه ی از آش داغتر هستید؛ خود علی بن ابی طالب به خلافت ابی بکر رضایت داد و شما رضایت نمیدهید! ما میگوییم: نه، رضایت نداد. همهی این مسائل برای این است که ما بتوانیم بگوییم: نه، رضایت نداد، مجبور بود. چرا مجبور بود؟ به خاطر اینکه نمیخواست بین مردم مسلمان اختلاف ایجاد کند، نمیخواست مسلمانها دو دسته شوند، نمیخواست کاری انجام شود که مسلمانها مثلاً یک دسته علوی باشند دستهی دیگر ابی بکری باشند، ولی باید بگوید که من با فشار و اکراه رفتم. این را تا همین امروز هم در تاریخ نوشتهاند، همه هم نوشتهاند.
ظلمهای دشمنان به فاطمهی زهرا سلام الله
بنابراین وقتی گفت: من درِ خانه را آتش میزنم، یکی گفت: «فیها فاطمة»؛ در میان این خانه فاطمه است، گفت: باشد! برای ما چه فرقی میکند؟! هدف باید انجام بشود! در جلوی چشم مهاجر و انصار، در مقابل چشم مردم مسلمانِ بیعرضهی نادان که «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِيِّ إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ»، اینجا معلوم میشود. همه میدیدند؛ فکر نکنید در کوچهای خلوت این جریان واقع شده است. همه داشتند میدیدند، همه متوجه بودند، حتی بعضیها روی پا ایستاده بودند نگاه میکردند! خود ابی بکر هم نگاه میکرد. آتش آوردند، هیزم آوردند. حالا هر چه بوده که اختلاف هم دارد که چه کار کردند؟ اگر بخواهیم کلی بگوییم، وسایل آتشزایی آوردند و پای در گذاشتند و در را داخل مسجد و در حضور همهی مسلمانها آتش زدند و بعد هم نگذاشتند در کاملاً بسوزد، نیمهسوخته که شد، با لگد زد! اینها را که میگویم مسلّمیاتش است، داخلش دروغ ندارد. لگد زد و در به فاطمهی زهرا سلام الله علیها خورد! و طبعاً یک خانم حامله وقتی که چنین ضربت شدیدی بخورد، سقط جنین میکند ( ابن قتيبه در كتاب «الإمامة و السياسة» تحت اين عنوان كه على چگونه با ابو بكر و عمر بيعت نمود، مینويسد: عمر به ابو بكر گفت آيا از اين متخلف بيعت نمیگيرى؟ ابو بكر به قنفذ گفت برو به على بگو امير المؤمنين دعوت میكند تا با او بيعت كنى قنفذ رفت و با صداى بلند على علیهالسلام را به بيعت فراخواند، على علیهالسلام فرمود: «سبحان اللَّه لقد ادّعى ما ليس له» چيزى را ادعا میكند كه حق ندارد ابو بكر به گريه افتاد اين بار عمر با جمعى به خانه على علیهالسلام آمد در را زدند فاطمه چون صداى آنها را شنيد: «نادت باعلى صوتها يا ابى يا رسول اللَّه ما ذا لقينا بعدك من ابن الخطّاب و ابن ابى قحافة». با صداى بلند گفت: اى پدر اى رسول خدا بعد از تو از ابن خطاب و پسر ابى قحافه چهها ديديم. چون مردم صدا و ناله زهرا را شنيدند، صدا به گريه و ضجه بلند شد: مردم در حالى كه گريه میكردند، متفرق شدند، فقط عمر با غلامش و چند نفر ديگر باقى ماندند. در اين روايت میگويد على را بيرون آوردند، ديگر كيفيت بيرون آوردن على و آتش زدن درب را نمیگويد در هر حال على علیهالسلام را نزد ابو بكر در مسجد، بردند گفتند بيعت كن؟ فقال: «انا لم افعل قالوا اذا و اللَّه الّذى لا اله الّا هو نضرب عنقك! قال: اذا تقتلون عبد اللَّه و اخا رسوله». گفت: اگر نكنم؟ عمر قسم ياد كرد كه اگر بيعت نكنى گردنت را میزنم، على علیهالسلام گفت اگر اين كار را مرتكب شويد بنده خدا و برادر رسول خدا را كشته ايد. عمر گفت: اما بنده خدا، درست ولى برادر رسول خدا نيستى ابو بكر ساكت بود عمر به ابو بكر گفت: مگر نه اين است كه تو امر كردى چنين كنيم؟ گفت: اگر فاطمه پهلوى او نبود مانعى نداشت آنگاه على علیهالسلام خود را روى قبر پيغمبر انداخت و صيحه زد و بلند گريه كرد و گفت: «يا بن عمّ انّ القوم استضعفونى و كادوا ان يقتلوننى و لم يبايع علىّ حتّى توفّيت فاطمة». اى پسر عمو اين قوم مرا تضعيف كردند و نزديك است مرا بكشند سپس مینويسد او تا فاطمه زنده بود، با ابو بكر بيعت نكرد. احمد بن محمد بن عبد ربه اندلسى مینويسد: كسانى كه از بيعت تخلف كردند على كرّم اللَّه وجهه و عباس و زبير بودند كه در خانه فاطمه نشستند (متحصن شدند) تا ابو بكر عمر را به طلب آنها فرستاد از خانه فاطمه بيرون كشيدند و دستور داد اگر امتناع كردند، پيكار نمائيد. عمر به راه افتاد پاره آتش برداشت كه خانه را آتش بزند و در اين اثنا فاطمه عليهاالسلام عمر را ديد كه آتش میآورد فرمود: «يا بن الخطّاب اجئت لتحرق دارنا؟» قال: نعم او تدخلوا فيما دخلت فيه الأمّة». اى پسر خطاب آتش آوردهاى خانه مرا بسوزانى؟! گفت: بله، آتش آوردهام كه شما را بسوزانم يا آنكه داخل بيعت ابو بكر شويد در اين وقت على از خانه بيرون آمد نزد ابو بكر رفت و با او بيعت كرد. طبرى در تاريخ خود مینويسد: عمر بن خطاب به منزل على علیهالسلام آمد و در آنجا طلحه و زبير و عدهاى از مهاجرين بودند (و تحصّن كرده بودند) عمر گفت: «و اللَّه لاحرقنّ عليكم او لتخرجنّ الى البيعة» به خدا قسم يا خانه را بر شما میسوزانم يا اينكه جهت بيعت خارج میشويد. واقدى نيز مینويسد: عمر با گروهى كه از جمله آنها: اسيد بن حصين و سلمة بن سلامه اشهلى بودند، به خانه على علیهالسلام آمد و گفت: «اخرجوا او لنحرقنّها عليكم» خارج شويد و گرنه خانه را آتش میزنم. «ابن جيرانه» در غرر خود ذكر كرده است كه زيد بن اسلم گفت: من از جمله كسانى بودم كه هيزم به منزل فاطمه بردم، موقعى كه على علیهالسلام و اصحاب وى از بيعت با ابو بكر امتناع كردند عمر به فاطمه گفت: هر كه در منزل است خارج كن و گر نه آن را با ساكنينش میسوزانم و گفت: در منزل، على علیهالسلام و حسن و حسين و جمعى از اصحاب پيامبر هستند، فاطمه فرمود: «أ فتحرق على ولدی؟» خانه را بر بچههاى من آتش میزنى؟ گفت: «اى و اللَّه او ليخرجنّ و ليبايعنّ». آرى به خدا قسم يا خارج شوند و بيعت كنند… عمر گفت: هيزم بياوريد و گفت: سوگند به حق آنكه جان عمر در قبضه قدرت اوست يا بايد بيرون آئيد يا خانه را با هر كه در آن است آتش میزنم. مردم گفتند: يا ابا حفص ان فيها فاطمه: اين خانه دختر پيغمبر است چگونه آتش میزنى گفت: اگر چه فاطمه هم در خانه باشد!!! فاطمه آمد پشت در فرياد زد: اى مردم من قومى بدتر از شما نديدم كه جنازه رسول خدا را روى زمين گذاشته به دنبال مقام و منصب خود برويد، شما ما را از امر خلافت كه مخصوص ما بود محروم كرديد و حق ما را غصب نموديد.الطرائف، ترجمه داود إلهامى، ص383-386).
میدانید از این جریان چه برداشتی مسلمانها کردند؟ ممکن است آن روز نتوانستند حرف بزنند ولی بعدها مردم حرف زدند، بعدها دربارهی آن بحث کردند، الآن هم بحث میکنند که خدای تعالی فرموده است: «قُلْ لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبی» (سوره شوری(42)، آیه23). شما هر چه بخواهید دایرهی اقربای پیغمبر را محدود کنید، هر چقدر مرتب کمش کنید کمش کنید، بگویید ذریهی پیغمبر صلیاللهعلیهوآله منظور نیست، ائمه منظور نیستند، علی بن ابی طالب علیهالسلام منظور نیست، دیگر نمیتوانید بگویید که فاطمهی زهرا هم منظور نیست! چون پیغمبر اکرم یک دانه دختر دارد، یک فرزند. این قدرِ مسلّم است از کسانی که واجب است و اجر رسالت است که باید به او محبت کرد. همین گونه محبت میکنند؟ گوشهی مسجد، با آن ضربت شدید که صدا بزند: «یا فِضَّةُ خُذینی»؛ فضّه مرا بگیر، دریاب (الهجوم علي بيت فاطمه عليهاالسلام، عبدالزهراء مهدي، ص472). و بعد هم آن خطبهی عجیب، آن بحثی که چه عرض کنم؛ بحثی که یک آدم جاهل هیچ وقت اینطور با یک فرد دانشمند آن هم با آن عظمت علمی که مرکز کوثر است، بحث نمیکند؛ در همین خطبهی حضرت زهرا سلام الله علیها که در مسجد انجام شد و فاطمهی زهرا سلام الله علیها آمد خطبه خواند. معنی خطبه این است که یعنی خطابهای است، یعنی مردم را موعظه کرد بعد به بحث و جنجال منجر شد. بعضی از بحثهایی که بین ایشان و ابابکر اتفاق افتاد، بعضی از حرفهایی که او زد برای شما نمیگویند، نباید هم بگویند که چه جسارتی به حضرت زهرا سلام الله علیها کرد! بعد میگوید که من از پیغمبر صلیاللهعلیهوآله شنیدم که فرمود: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْأَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ» (إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج3، ص385)؛ ما انبیا ارث نمیگذاریم. اصلاً بحث ارث نبود، بحث مسئلهی فدک نبود. ایشان یک مطلبی را گفت که از نظر اسلام درست نبود؛ یعنی یک خط باطلی روی آیات شریفهی قرآن بود که حضرت زهرا سلام الله علیها جوابش را داد. بعد هم فرمود: «أَ ترِثُ اَباكَ ولا اَرِثُ أبی»(همان)؛ تو از پدرت ارث ببری، من از پدرم ارث نبرم؟! مسئلهی فدک در بحث ارث نبود. این را بدانید فاطمهی زهرا سلام الله علیها کلیتر صحبت کرد. به جهت اینکه فدک را پیغمبر در زمان خودش به حضرت فاطمهی زهرا بخشیده بود، مال او بود. حضرت زهرا سلام الله علیها آبادیهای دیگری هم داشت ولی اینها میخواستند یک بدعتی در دین بگذارند. لذا فاطمهی زهرا سلام الله علیها به آیات قرآن استدلال کرد و جواب او را داد و بعد هم با آن حالت نقاهت، 75 روز، 95 روز، 45 روز هر چقدر که از نظر تاریخی است، خیلی کم بوده است، علت وفات فاطمهی زهرا را هم همه نوشتهاند که از همان روز شروع شد؛ یعنی حضرت علیله شد؛ چون از همان مردمی که آنجا در همان مسجد نشسته بودند، چهل نفر آمدند علی بن ابی طالب علیهالسلام را میکشیدند! چون همهشان نگاه میکردند! حالا یک عدهشان نیامدند ولی نگاه میکردند و یک عدهشان هم آمدند. وقتی که دستور کتک زدن به فاطمهی زهرا سلام الله علیها صادر شد، ما در روایات بعدی در تاریخ میخوانیم که حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام به افرادی میفرمودند که تو مادر مرا زدی، ما بیشتر قنفذش را شنیدهایم ولی قنفذ چون ضربتش خیلی شدید بود، بازوی حضرت زهرا سلام الله علیها را شکست! آن چنان شدید بود که امام صادق علیهالسلام میفرماید: «كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ [بِأَمْرِهِ]» (بحارالانوار، ج43، ص170)! ضربت خیلی شدید بود ولی بقیه هم کتک زدند (امام صادق علیهالسلام در یک حدیث طولانی فرمودند: … ثُمَّ تَبْتَدِئُ فَاطِمَةُ علیهاالسلام وَ تَشْكُو مَا نَالَهَا مِنْ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ أَخْذِ فَدَكَ مِنْهَا وَ مَشْيِهَا إِلَيْهِ فِي مَجْمَعٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ خِطَابِهَا لَهُ فِي أَمْرِ فَدَكَ وَ مَا رَدَّ عَلَيْهَا مِنْ قَوْلِهِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا تُورَثُ وَ احْتِجَاجِهَا بِقَوْلِ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى وَ قِصَّةِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ وَ قَوْلِ عُمَرَ هَاتِي صَحِيفَتَكِ الَّتِي ذَكَرْتِ أَنَّ أَبَاكِ كَتَبَهَا لَكِ وَ إِخْرَاجِهَا الصَّحِيفَةَ وَ أَخْذِهِ إِيَّاهَا مِنْهَا وَ نَشْرِهِ لَهَا عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ مِنْ قُرَيْشٍ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ سَائِرِ الْعَرَبِ وَ تَفْلِهِ فِيهَا وَ تَمْزِيقِهِ إِيَّاهَا وَ بُكَائِهَا وَ رُجُوعِهَا إِلَى قَبْرِ أَبِيهَا رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله بَاكِيَةً حَزِينَةً تَمْشِي عَلَى الرَّمْضَاءِ قَدْ أَقْلَقَتْهَا وَ اسْتِغَاثَتِهَا بِاللَّهِ وَ بِأَبِيهَا رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله … وَ تَقُصُّ عَلَيْهِ قِصَّةَ أَبِي بَكْرٍ وَ إِنْفَاذِهِ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ وَ قُنْفُذاً وَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ وَ جَمْعِهِ النَّاسَ لِإِخْرَاجِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام مِنْ بَيْتِهِ إِلَى الْبَيْعَةِ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ وَ اشْتِغَالِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص بِضَمِّ أَزْوَاجِهِ وَ قَبْرِهِ وَ تَعْزِيَتِهِمْ وَ جَمْعِ الْقُرْآنِ وَ قَضَاءِ دَيْنِهِ وَ إِنْجَازِ عِدَاتِهِ وَ هِيَ ثَمَانُونَ أَلْفَ دِرْهَمٍ بَاعَ فِيهَا تَلِيدَهُ وَ طَارِفَهُ وَ قَضَاهَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَوْلِ عُمَرَ اخْرُجْ يَا عَلِيُّ إِلَى مَا أَجْمَعَ عَلَيْهِ الْمُسْلِمُونَ وَ إِلَّا قَتَلْنَاكَ وَ قَوْلِ فِضَّةَ جَارِيَةِ فَاطِمَةَ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام مَشْغُولٌ وَ الْحَقُّ لَهُ إِنْ أَنْصَفْتُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ أَنْصَفْتُمُوهُ وَ جَمْعِهِمُ الْجَزْلَ وَ الْحَطَبَ عَلَى الْبَابِ لِإِحْرَاقِ بَيْتِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ زَيْنَبَ وَ أُمِّ كُلْثُومٍ وَ فِضَّةَ وَ إِضْرَامِهِمُ النَّارَ عَلَى الْبَابِ وَ خُرُوجِ فَاطِمَةَ علیهاالسلام إِلَيْهِمْ وَ خِطَابِهَا لَهُمْ مِنْ وَرَاءِ الْبَابِ وَ قَوْلِهَا وَيْحَكَ يَا عُمَرُ مَا هَذِهِ الْجُرْأَةُ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ تُرِيدُ أَنْ تَقْطَعَ نَسْلَهُ مِنَ الدُّنْيَا وَ تُفْنِيَهُ وَ تُطْفِئَ نُورَ اللَّهِ «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» وَ انْتِهَارِهِ لَهَا وَ قَوْلِهِ كُفِّي يَا فَاطِمَةُ فَلَيْسَ مُحَمَّدٌ حَاضِراً وَ لَا الْمَلَائِكَةُ آتِيَةً بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ وَ الزَّجْرِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ مَا عَلِيٌّ إِلَّا كَأَحَدِ الْمُسْلِمِينَ فَاخْتَارِي إِنْ شِئْتِ خُرُوجَهُ لِبَيْعَةِ أَبِي بَكْرٍ أَوْ إِحْرَاقَكُمْ جَمِيعاً فَقَالَتْ وَ هِيَ بَاكِيَةٌ اللَّهُمَّ إِلَيْكَ نَشْكُو فَقْدَ نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ ارْتِدَادَ أُمَّتِهِ عَلَيْنَا وَ مَنْعَهُمْ إِيَّانَا حَقَّنَا الَّذِي جَعَلْتَهُ لَنَا فِي كِتَابِكَ الْمُنْزَلِ عَلَى نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ فَقَالَ لَهَا عُمَرُ دَعِي عَنْكِ يَا فَاطِمَةُ حُمْقَاتِ النِّسَاءِ فَلَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَجْمَعَ لَكُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ وَ أَخَذَتِ النَّارُ فِي خَشَبِ الْبَابِ وَ إِدْخَالِ قُنْفُذٍ يَدَهُ لَعَنَهُ اللَّهُ يَرُومُ فَتْحَ الْبَابِ وَ ضَرْبِ عُمَرَ لَهَا بِالسَّوْطِ عَلَى عَضُدِهَا حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ الْأَسْوَدِ وَ رَكْلِ الْبَابِ بِرِجْلِهِ حَتَّى أَصَابَ بَطْنَهَا وَ هِيَ حَامِلَةٌ بِالْمُحَسِّنِ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ وَ إِسْقَاطِهَا إِيَّاهُ وَ هُجُومِ عُمَرَ وَ قُنْفُذٍ وَ خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ وَ صَفْقِهِ خَدَّهَا حَتَّى بَدَا قُرْطَاهَا تَحْتَ خِمَارِهَا وَ هِيَ تَجْهَرُ بِالْبُكَاءِ وَ تَقُولُ وَا أَبَتَاهْ وَا رَسُولَ اللَّهِ ابْنَتُكَ فَاطِمَةُ تُكَذَّبُ وَ تُضْرَبُ وَ يُقْتَلُ جَنِينٌ فِي بَطْنِهَا وَ خُرُوجِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام مِنْ دَاخِلِ الدَّارِ مُحْمَرَّ الْعَيْنِ حَاسِراً حَتَّى أَلْقَى مُلَاءَتَهُ عَلَيْهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ وَ قَوْلِهِ لَهَا يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ عَلِمْتِي أَنَّ أَبَاكِ بَعَثَهُ اللَّهُ «رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» فَاللَّهَ اللَّهَ أَنْ تَكْشِفِي خِمَارَكِ وَ تَرْفَعِي نَاصِيَتَكِ فَوَ اللَّهِ يَا فَاطِمَةُ لَئِنْ فَعَلْتِ ذَلِكِ لَا أَبْقَى اللَّهُ عَلَى الْأَرْضِ مَنْ يَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ لَا مُوسَى وَ لَا عِيسَى وَ لَا إِبْرَاهِيمَ وَ لَا نوح [نُوحاً] وَ لَا آدَمَ وَ لَا دَابَّةً تَمْشِي عَلَى الْأَرْضِ وَ لَا طَائِراً فِي السَّمَاءِ إِلَّا أَهْلَكَهُ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ لَكَ الْوَيْلُ مِنْ يَوْمِكَ هَذَا وَ مَا بَعْدَهُ وَ مَا يَلِيهِ اخْرُجْ قَبْلَ أَنْ أَشْهَرَ سَيْفِي فَأُفْنِيَ غَابِرَ الْأُمَّةِ فَخَرَجَ عُمَرُ وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ وَ قُنْفُذٌ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي بَكْرٍ فَصَارُوا مِنْ خَارِجِ الدَّارِ وَ صَاحَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بِفِضَّةَ يَا فِضَّةُ مَوْلَاتَكِ فَاقْبَلِي مِنْهَا مَا تَقْبَلُهُ النِّسَاءُ فَقَدْ جَاءَهَا الْمَخَاضُ مِنَ الرَّفْسَةِ وَ رَدِّ الْبَابِ فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام فَإِنَّهُ لَاحِقٌ بِجَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِصلیاللهعلیهوآله فَيَشْكُو إِلَيْهِ وَ حَمْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ لَهَا فِي سَوَادِ اللَّيْلِ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ زَيْنَبَ وَ أُمِّ كُلْثُومٍ إِلَى دُورِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ يُذَكِّرُهُمْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ عَهْدِهِ الَّذِي بَايَعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ بَايَعُوهُ عَلَيْهِ فِي أَرْبَعَةِ مَوَاطِنَ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَسْلِيمِهِمْ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فِي جَمِيعِهَا فَكُلٌّ يَعِدُهُ بِالنَّصْرِ فِي يَوْمِهِ الْمُقْبِلِ فَإِذَا أَصْبَحَ قَعَدَ جَمِيعُهُمْ عَنْهُ ثُمَّ يَشْكُو إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام الْمِحَنَ الْعَظِيمَةَ الَّتِي امْتُحِنَ بِهَا بَعْدَهُ وَ قَوْلِهِ لَقَدْ كَانَتْ قِصَّتِي مِثْلَ قِصَّةِ هَارُونَ مَعَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ قَوْلِي كَقَوْلِهِ لِمُوسَى يَا «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»… .بحارالانوار، ج53، ص17-20 … آنگاه فاطمه زهراء عليها السلام میآيد و از ظلم اولى و دومى و غصب فدك ملك خود توسط آنها، و رفتن بميان مهاجرين و انصار و ايراد خطبهاش در خصوص غصب فدك، و جوابى كه خليفه در رد او گفت كه: پيغمبران ارث نمیگذارند، و استدلال زهرا بگفته زكريا و يحيى و داستان داود و سليمان و اينكه دومى باو گفت: آن طومارى را كه پدرت براى تو نوشت بمن نشان بده و او در آورد و نشان داد و او آن را گرفته پيش روى قريش و مهاجرين و انصار و سايرين پاره كرد و گريستن زهرا علیهاالسلام و برگشتن بطرف قبر پدرش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در حالى كه ميگريست و محزون بود و بخداوند و پدرش پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله پناه آورده … سپس داستان اولى را نقل ميكند كه چگونه خالد بن وليد و قنفذ و عمر بن الخطاب و جمعى را فرستاد تا امير المؤمنين را از خانه خود براى بيعت گرفتن در سقيفه بنى ساعده ببرند، و امير المؤمنين بعد از آن حضرت مشغول جمع آورى قرآن گرديد، و قرض حضرتش را كه هشتاد هزار درهم بود، با فروش دارائى خود، همه آنها را پرداخت. و هم نقل ميكند كه چگونه عمر گفت يا على بيرون بيا و در آنچه مسلمانان شركت كردهاند تو نيز شركت كن و گر نه گردنت را میزنيم، فضه گفت: امير المؤمنين عليه السّلام مشغول كارى است كه اگر انصاف داشته باشيد، خواهيد دانست كه او از آمدن معذور است، ولى آنها گوش نگرفتند و هيزم آوردند تا درب خانهاى را كه امير- مؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و زينب و ام كلثوم و فضه در آن بودند آتش بزنند، و بالاخره، آن در را هم آتش زدند. فاطمه آمد پشت در و از همان جا صدا زد: اى عمر وای بر تو چگونه بر خدا و پيغمبر جسارت ورزيدى كه با اين كار ميخواهى نسل پيغمبر را از روى زمين براندازى و او را از ميان ببرى و نور خدا را خاموش كنى، با اينكه خدا نميگذارد كه نورش خاموش شود. عمر گفت: اى فاطمه! فعلا نه محمد حاضر است و نه فرشتگان از جانب خدا براى امر و نهى و ترساندن میآيند، و على هم مانند يكنفر از مسلمين است، اگر ميخواهى بگو بيرون بيايد و با ابو بكر بيعت كند و گر نه همه شما را آتش ميزنم فاطمه در حالى كه ميگريست گفت: پروردگارا! شكايت فقدان پيغمبر و رسول برگزيدهات و ارتداد امتت و ممانعتى را كه از رسيدن حقى كه تو در كتاب خود براى ما قرار دادهاى بعمل آوردند، بتو ميكنم. عمر گفت: اى فاطمه اين حرفهاى زنانه را كنار بگذار. خدا نبوت و خلافت را يك جا براى شما جمع نميكند. سپس هيزم را آتش زد و قنفذ ملعون دستش را داخل نمود تا در را بگشايد، و عمر با تازيانه به بازوى فاطمه علیهاالسلام زد بطورى كه بازويش همچون بازوبند سياهى ورم كرد، و طورى با پا بدر نيم سوخته زد كه بشكم دختر پيغمبر خورد و او كه حامله بود محسن شش ماهه خود را سقط كرد عمر و قنفذ و خالد بن وليد هجوم آوردند بدرون خانه. فاطمه با صداى بلند گريه ميكرد و ميگفت: اى پدر! اى پيغمبر خدا! دخترت را دروغگو ميدانند و ميزنند! و بچهاش را كشتند!! سپس امير المؤمنين در حالى كه چشمش از شدت غضب سرخ شده بود از داخل خانه بيرون آمد و عبايش را در آورد و روى فاطمه كه غش كرده بود انداخت و او را بسينه چسبانيد. و بوى گفت: اى دختر پيغمبر خدا! ميدانى كه خداوند پدر بزرگوارت را براى هدايت جهانيان برانگيخت. مبادا مقنعه خود را از سر بردارى و نفرين كنى! اى فاطمه بخدا قسم اگر چنين كنى يكنفر در روى زمين نميماند كه بگويد محمد و موسى و عيسى و ابراهيم و نوح و آدم پيغمبر خداست هر جنبندهاى كه در روى زمين است و هر پرندهاى كه در آسمان است خداوند آن را نابود ميكند. آنگاه بعمر گفت: اى پسر خطاب واى بر تو از اين كار كه امروز نمودى و از عواقب آن. از خانه من بيرون برو پيش از آنكه شمشيرم را بكشم و امت جفا جوى را بكشم عمر هم با خالد بن وليد و قنفذ و عبد الرحمن بن ابى بيرون رفتند. امير مؤمنان فضه را صدا زد و فرمود: اى فضه بانوى خود زهراء را درياب كه دچار درد زائيدن شده است. چون فضه بكار آن مخدره پرداخت. بچهاى كه پيش از ولادت نام او را محسن گذارده بودند سقط گرديد! امير المؤمنين فرمود: اين بچه بنزد جدش رسول خدا ميرود و بوى شكايت میكند. امير المؤمنين در تاريكى شب زهرا را برداشته باتفاق حسن و حسين و زينب و ام كلثوم بدر خانه مهاجر و انصار ميرفت، و آنها را بياد خدا و پيغمبر و بيعت و پيمانى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در زمان حيات خود در چهار جا براى وى گرفت و در هر مورد مسلمانان او را امير المؤمنين علیهالسلام دانستند میآورد و همه وعده ميدادند كه فرداى آن شب بيارى وى قيام كنند ولى چون صبح ميشد هيچ كس حركتى از خود نشان نميداد. سپس امير المؤمنين عليه السّلام محنتهاى عظيمى را كه بعد از پيغمبر ديد و با آن امتحان خود را داد، بآن حضرت شكايت میكند. ميگويد: يا رسول اللَّه داستان من مانند داستان هارون است و من بشما همان را ميگويم كه هارون بموسى گفت: «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» يعنى: فرزند مادرم مردم مرا تنها گذاشتند و نزديك بود مرا بكشند پس تو كارى نكن كه دشمن بمن سرزنش كند، و مرا با مردم ظالم قرار مده من هم صبر كردم… .مهدى موعود(ترجمه جلد 51 بحارالانوار)، متن، ص1166-1170)!
شما ببینید مسلمانها چطور تغییر میکنند؟! اما تمام این وظایف و اعمال تا امشب که شب وفات فاطمهی زهرا سلام الله علیها است، همهاش استخدام شده برای اینکه دین مقدس اسلام باقی بماند.
علت مخفی بودن قبر مطهر فاطمهی زهرا سلام الله علیها
شما همین شبِ بعد از وفات که فاطمهی زهرا را مخفی دفن کردند، فکر کنید؛ ضربهای از این مهلکتر بر خلفای خودساختهی بعد از پیغمبر صلیاللهعلیهوآله نبود.
من یک زمانی با یک دانشمند اهل سنت صحبت میکردم، گفتم: قبر فاطمهی زهرا سلام الله علیها کجاست؟ گفت: بعضی میگویند در بقیع است بعضی میگویند: در حرم پیغمبر صلیاللهعلیهوآله. گفتم: چطور شده که اینگونه شده است؟ چون یک برخوردی کردم که او فکر کند من یک آدم عوامی هستم. گفتم: چرا اینطوری شده؟ چون همهی قبرها مشخص است؛ قبر عثمان اینجا، عایشه آنجا و … چرا همین یک دانه قبر نامشخص است؟! چون یا باید بگوید که مردم به فاطمهی زهرا سلام الله علیها علاقه نداشتند به تشییع جنازه ی او نرفتند، تنها علی ابن ابی طالب جنازه را برد و دفن کرد و برگشت؛ لذا نمیدانند کجا دفن کرده است! یا همین که شیعه میگوید را باید بگویند که خود فاطمهی زهرا سلام الله علیها سفارش کرد که من را شب دفن کنید: «غَسِّلْنِي وَ كَفِّنِّي بِاللَّيْلِ [وَ صَلِّ عَلَيَّ] وَ ادْفِنِّي بِاللَّيْلِ وَ لَا تُعْلِمْ أَحَدا» (بحارالانوار، ج43، ص214)؛ هیچ کسی نداند. چرا؟ مگر فاطمهی زهرا سلام الله علیها بخیل بود که یک عده تشییع جنازهاش بکنند و ثواب ببرند؟ هفت قدم پشت سر جنازهی مؤمن اگر کسی راه برود، گناهانش بخشیده میشود (رَجُلٌ خَرَجَ فِي جِنَازَةِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّة.من لا یحضره الفقیه، ج1، ص140) اما پشت سر جنازهی دختر پیغمبر، فاطمهی اطهر چرا نگذاشت؟ چرا گفت مرا شب غسل بدهید؟ شب دفنم کنید؟ خودش فرموده در همان وصیت، که افرادی که مرا اذیت کردند نمیخواهم در تشییع جنازهی من حاضر شوند. همه هم بودند. اگر اقلاً ده نفر در تشییع جنازهی فاطمهی زهرا سلام الله علیها میبودند به همدیگر خبر میدادند که قبر فاطمهی زهرا سلام الله علیها کجاست. ببینید، این زمامداران آن روز، خلیفهی آن وقت، قطعاً آنقدر به فاطمهی زهرا محبت اظهار نکرده که یا تشییع جنازهاش بکند یا از قبرش تحقیق بکند که کجاست، ما میخواهیم برویم تجدید عهدی با این خانم بکنیم، نداشتند. اگر میرفتند سر قبر حضرت زهرا سلام الله علیها یا میدانستند کجاست، این تردید باقی نمیماند که یا آنجاست یا اینجا. حتی مخفی بودن قبرش خط بطلانی است روی محبت آنها که این محبت در قرآن سفارش شده و واجب شده است. کسی که ضد آیهی شریفهی قرآن عمل بکند کافر است، تا چه برسد به اینکه خلیفه ی پیغمبر باشد. ببینید، همهی برنامههایی که از روز وفات پیغمبر تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها انجام شده، همهی اینها دارد اسلام را پرورش میدهد. ام ابیهاست؛ اسلام را پرورش میدهد.
حالا فاطمهی اطهر سلام الله علیها از دار دنیا میرود که قبرش هم پرورش دهنده ی اسلام است، قبرش هم دورکنندهی افراد پستی است که میخواهند زمامدار اسلام باشند، و بعد از او امام حسنش، امام حسینش، فرزندان دیگرش، و در آتیهی انشاءلله نزدیک، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه، اینها همه از نسل فاطمهی زهرا هستند و پرورشدهندهی اسلام میباشند.
ببینید، این کلمهای که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دربارهی فاطمهی زهرا سلام الله علیها فرموده: امّ ابیها، چقدر معنا دارد! حالا شما میخواهید اسمی روی فرزندتان بگذارید، اصلاً فکر نمیکنید که این اسم چه معنایی دارد؟ از بچهای پرسیدم اسمت چیست؟ یک چیزی گفت که من یادم رفت. به او گفتم: معنایش چیست؟ گفت: نمیدانم. گفتم: پدرت نگفت معنایش چیست؟ گفت: پدرم هم نمیداند معنایش چیست. راست هم میگفت؛ ظاهراً هم بیمعنا بود.
چهار فرزند فاطمه زهرا همه معصوم بودند
در تربیت فرزندانتان خیلی کوشش کنید، در تربیت خودتان، در رشدی که باید داشته باشید خیلی کوشش کنید انشاءالله توفیقاتی نصیبتان شود. آنطوری که بتوانید جوابگوی خداوند و ائمهی اطهار علیهم الصلاة و السلام باشید، در تربیت فرزندانتان بکوشید. فاطمهی زهرا سلام الله علیها در دنیا دو پسر و دو دختر دارد؛ شما ببینید اینها چطور تحت تربیت حضرت زهرا بودند. حضرت زینب سلام الله علیها تحت تربیت بودند. شما فکر نکنید حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام احتیاج به تربیت نداشته، حضرت سیدالشهداء علیهالسلام احتیاج به تربیت نداشته، یک تربیتهایی هست، یک پرورشهایی هست که مربوط به همین دنیا است و باید حتی از طرف حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام بشود که این بحثش را در یک وقت دیگری انشاءالله عرض میکنم. حضرت زینب سلام الله علیها، حضرت امّ کلثوم، کوچکترین اشتباهی، کوچکترین خطایی در سرتاسر زندگیشان نداشتهاند و بلکه معصوم بودند.
من یک وقتی در یک جایی گفتم که حضرت زینب سلام الله علیها معصومه بودند؛ بعضیها خیال کردند که ما گفتهایم: پانزده معصوم داریم! اینجا بد نیست این مطلب علمی را برای دوستان [بیان کنم] که غالباً در کتابها هم نوشته نیست، حق هم دارید ندانید و تا صحبتی میشود میگویند: چهارده معصوم بیشتر نداریم! خب آن یکصدوبیستوچهار هزار پیغمبر را هم که شما معصوم میدانید، آنها چه؟
عصمت مراتبی دارد؛ این چهارده نفری که معصوم هستند و ما به عنوان معصومین چهاردهگانه آنها را میشناسیم، آنها یک خصوصیتی در همان عصمت دارند که عرض میکنم.
یک عصمت، عصمت از گناه است، این را باید ما هم داشته باشیم؛ یعنی من و شما باید خودمان را از گناه نگه داریم، ملکهی ما هم بشود. یک عصمت، عصمت از گناه و اشتباه و خطا و نسیان است که این را هم باید انبیاء داشته باشند، همهی انبیاء دارند. یک عصمت هم عصمت از جهل است. آن عصمتی که میگویم در کتابها ننوشتهاند و شاید برای بعضیها که مقداری متوجه حقیقت نیستند و میخواهند چهارده معصوم را خیلی بالا ببرند میگویند: اینها، هم گناه نمیکردند! اشتباه و خطا هم، [البته] گاهی چرا! متأسفانه بعضی از شیعیان هم چنین حرفهایی را میزنند، نه، این چهارده نفر معصوم از خطا، معصوم از اشتباه، معصوم از گناه، معصوم از نسیان و معصوم از جهل هستند. این مهم است. این چهارده نفر معصوم از جهل هستند؛ یعنی آنچه که بشر از علم و معارف و حقایق به آن نیازمند است، این چهارده نفر دارند ولی انبیای گذشته، حتی انبیای اولوالعزم هم این عصمت را نداشتند.
فرق عصمت چهارده معصوم با بقیه انبیاء
میبینیم حضرت موسی پیغمبر اولواالعزم است خدمت حضرت خضر میرود و میگوید: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» (سوره کهف(18)، آیه66)؛ تو به من چیزهایی یاد میدهی که بر رشدم افزوده شود؟ انبیاء معصوم از جهل نبودند؛ یعنی بعضی چیزها را نمیدانستند، حتی انبیای اولواالعزم؛ اما این چهارده نفر که پانزدهمی ندارد، در کرهی زمین که هیچ، در ما سوی الله یک نفر دیگر بر این چهارده نفر بخواهد اضافه شود نیست، مهم این است که اینها نگهداشته شده هستند. معصوم یعنی نگهداشته شده از جهل هستند. چیزی باشد که اینها ندانند، نیست. فاطمهی زهرا سلام الله علیها هم اینگونه است. چیزی در عالم باشد که اینها بخواهند بدانند و ندانند، اینگونه نیست. این معصوم از جهل است. این چهارده نفر معصوم از جهل هستند و این را هم بدانید که معنای عصمت مطلق همین است. عصمت مطلق دارند اما سایر معصومین، آن یکصدوبیستوچهار هزار پیغمبر و غیره، عصمت مطلق نداشتند ولی همهی آنها عصمت از گناه داشتند، از اشتباه و خطا هم به عقیدهی من همهی آنها عصمت داشتند به جهت اینکه از اعتبار ساقط میشوند اگر عصمت از اشتباه و خطا نداشته باشند. و عصمت از گناه اصلاً ما مأمور به آن هستیم: «وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ» (سوره آل عمران(3)، آیه103)؛ طلب عصمت بکنید به وسیلهی معرفت به خدا؛ یعنی باید ما خودمان را از گناه نگه بداریم. ولی معمول نیست که [این را بگویند]، اینجا را میگویند اعتصام، اینجا را میگویند همان «وَ اعْتَصِمُوا باللَّهِ»، «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ». «وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ»؛ یعنی به وسیلهی معرفت خدا شما خودتان را از گناه نگه بدارید و [«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ»؛ یعنی] به وسیلهی معرفت حبل خدا که معصومین علیهم الصلاة و السلام باشند، خودتان را از گناه نگه دارید.
فاطمهی زهرا سلام الله علیها از جهل معصوم است؛ لذا کلامش حجت است
فاطمهی زهرا سلام الله علیها از جهل معصوم است؛ لذا کلامش حجت است. به هیچوجه نمیشود گفت که فاطمهی زهرا سلام الله علیها احساساتی بوده است. آخر یک عدهای میگویند خانمی بوده تندخو! احساساتی! با خلفا درگیر شده! و چند قضیه هم درست کردهاند که ایشان به اندازهای تند بود که با علی بن ابی طالب هم گاهی درگیر میشد! که پیامبر صلیاللهعلیهوآله میآمد بینشان را صلح میداد! در روایتهای ما اینها گفته شده است! این روایات را بعضی از مردم نافهم حتی در سخنرانی و صحبتهای خود هم میگویند! نمیدانند که [این روایات را] آنهایی درست کردهاند که میخواستهاند فاطمهی زهرا سلام الله علیها را یک خانم تند احساساتی معرفی کنند و بگویند چون با خلفا درگیر شد، به خاطر احساساتش بوده است! [فاطمهی زهرا سلام الله علیها] معصومه است، این عصمت را خداوند به آنها داده، به این عصمت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله شهادت داده است، کسی است که پابهپای پیغمبر در مباهله حرکت میکند: «تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ» (سوره آل عمران(3)، آیه61)؛ یعنی زنی [است] که میتواند پابهپای پیغمبر اکرم و علی بن ابی طالب و امام حسن و امام حسین در درگاه پروردگار قدم بگذارد. آیات مختلفی است، در همان جریان آیهی تطهیر که «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (سوره احزاب(33)، آیه33). وقتی که اینها زیر کساء رفتند، این آیه نازل شد و آیهی تطهیر در شأن این پنج نفر که یکی از آنها فاطمهی زهرا سلام الله علیها بود، نازل شد. چون این را بدانید که ما مجبوریم به جهل؛ به هر حال یک معلوماتی داریم و نمیتوانیم ظرفیتی داشته باشیم که تمام علوم را مثل علی بن ابی طالب علیهالسلام بدانیم، وگرنه این «رجس» یعنی جهل. شما هر چیزی را ندانید، برای شما نقص است و هر چیزی را بدانید، کمال است. «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ»؛ از شما اهل بیت، زشتی و پلیدی که شامل معصیت و صفات رذیله و جهل میشود را برداشتیم. «وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»؛ یک طهارت خاصی به شما عنایت کردیم.
ذکر مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها
خب امشب شبی است که همهی مصائب و روضهها امشب است، همهی مصائب. اگر امشب با چشم دل نگاه کنید، یک مقداری قدمهای وسیعی از نظر زمانی و مکانی بردارید میبینید علی ابن ابی طالب علیه السلام چراغها را خاموش کرده، مردم را رد کرده که برای تشییع جنازهی فاطمهی زهرا نیایند. کمکم میخواهد برای عمل کردن به وصیت فاطمهی زهرا آماده شود؛ [فاطمهی زهرا] هم زباناً وصیت کرده، هم روی نامهای که علی بن ابی طالب در زیر رختخواب فاطمه بعد دید در آن نامه نوشته، در همهی وصیتهایش تأکید کرده که شب من را غسل بده، شب من را کفن کن، شب مرا به خاک بسپار، «و لا تُعلِمْ احداً»؛ به احدی خبر نده. در پایان این وصیتنامهی کتبی اش نوشته است: «و أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِیَ السَّلَامَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة» (بحارالانوار، ج43، ص214)؛ به فرزندانم تا روز قیامت، به ذریهام تا روز قیامت، سلام من را برسان. «وَ عَلَیْکِ السَّلَامُ یَا أُمّاهُ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاء». فاطمهی زهرا را امشب علی بن ابی طالب غسل میدهد. مشغول غسل دادن است، خصوصیاتی نقل کردهاند که نمیخواهم آنها را نقل کنم. یک شمعی روشن کرده، صورت علی ابن ابی طالب علیهالسلام دیده میشود، نصفی از بدن مطهّر فاطمهی زهرا دیده میشود، فرزندانش در تاریکی نشستهاند دارند نگاه میکنند. امر امامشان این است که صدایتان را به گریه بلند نکنید، آهستهآهسته اشک میریزند. علی ابن ابی طالب علیهالسلام دارد بدن فاطمهی زهرا سلام الله علیها را غسل میدهد؛ اما یک وقت دیدند آن کوه صبر، آن مظهر استقامت و قدرت پروردگار، سرش را به دیوار گذاشت بلند گریه کرد. شاید اینطور بوده که دستش به بازوی فاطمهی زهرا رسیده بود (فاشتغل أميرالمؤمنين عليهالسلام بتغسيل فاطمة عليهاالسلام، و كانت أسماء بنت عميس تصب الماء على يده و هو يغسلها من تحت ثيابها. قالت أسماء: فرأيت في أثناء ذلك أن عليا عليهالسلام قد رفع صوته بالبكاء مع ما كان عليه من التجلد، فقلت: يا علي! يحق لك البكاء في مثل هذه المصيبة العظمى و البلية الكبرى، و لكن لم ارتفع صوتك بالبكاء من دون اختيار؟ فقال عليهالسلام: يا أسماء! رأيت السواد على طرف وجه فاطمة عليهاالسلام، و بقاء أثر اللطم عليه، و احمرار عينها كالدم، و تورم عضدها كالدملج !هجوم علي بيت فاطمه عليهاالسلام، عبد الزهراء مهدي، ص361).
«السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاء يَا بِنْتَ مُحَمَّد السَّلَامُ عَلَيْكِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه».