شب ۱۱ محرم ۱۴۲۴ قمری – حقیقت مرگ
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد لله والصّلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقية الله روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللّعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم،وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ،آل عمران/169، يكي از مسايل بسيار پُراهميّت اعتقادي كه بايد امشب بحث شود و انشاءاللّه در بيان اعتقاداتي كه داريم مفصّلتر بحث خواهد شد اين است كه مرگ يعني چه؟ يك چيزي كه همهي ما بايد آن را تحمل كنيم و يك روزي به هر حال به سراغ همهي ما خواهد آمد. آن قدر غافليم از اين موضوع كه اكثر مردم حتّي بعضي از دانشمندان اطلاعي از بعد از اين عالم ندارند. مصاحبههايي من ديدهام كه از بعضي از علماء، بعضي از دانشمندان سؤال ميشود كه بعد از مرگ چه خواهد شد؟ هر چه ميگويند يك معناي تصوّري است كه در اذهان ما فرو كردهاند و ما حقيقتش را درك نكردهايم. متأسفانه به روايات و آيات قرآن هم توجّه نميشود و بشر خودسرانه غالباً ميخواهد حقايق را با درك خودش و به اصطلاح با عقل خودش و با فلسفهاي كه ميبافد درك كند. ما تنها راهي كه براي اطلاع كافي و كامل از بعد از اين عالم بايد داشته باشيم آيات قرآن و روايات است. به علّت اينكه از قيامت و از بعد از مرگ كسي جز خالقِ همه چيز، اطلاع ندارد. يك مسائلي بعد از عالم دنيا گفته شده كه همهاش قابل خدشه است و بلكه آنچه فلاسفه و افكار بشر بيان كرده و حتّي بعضي از اوقات تجربيّاتشان، همهاش حدسيّات و سبب شده مرگ به حقيقتش انسان پي نبرد. محال است خداي بزرگ كه ما را آفريده و براي عالم بعد از اين عالم هم آفريده آنچه مربوط به عالم بعد از اين عالم است براي ما توضيح نداده باشد. اگر كسي اهل قرآن و روايات باشد تمام خصوصيّات حتّي خصوصيّات سكرات موت را دين مقدّس اسلام توضيح داده و آن چنان بيان كرده است مثل اينكه انسان با آن مسأله برخورد كرده باشد و مكرّر عبور كرده باشد و موت و مرگ را بشناسد. من يكي از چيزهايي كه بسيار براي دوستانم اهميّت قائلم اين است كه اين مسأله را كاملاً برايشان واضح بشود و برخلاف آنچه كه مردم فكر ميكنند به اينها فكر كنند، تا سدّي براي پيشرفتشان به سوي معنويّات نباشد. اكثر ماها از معنويّات و حقايق دوريم به خاطر آنكه حقيقت انتقال از اين دنيا به عالم ديگر را نميفهميم. در احاديث و در آيات قرآن گفته شده بخصوص در يك آيهي شريفه تصريح دارد كه انسان وقتي ميخوابد بعد از خواب دو حالت برايش تصوّر دارد. يكي آنكه به دنيا روحش برميگردد چنان كه همهي ما در هر روز و هر شب ميخوابيم و روحمان به دنيا برميگردد.
گاهي چند ساعت خوابيدهايم و بعد كه بيدار ميشويم خوشحاليم كه بحمداللّه خوب خوابيديم، ساعتها در خواب بوديم، استراحت كرديم و حالا بيدار شدهايم. يك قسمت ديگر خداي تعالي ميفرمايد: بعضي از كساني هستند كه اينها مرگ بايد به سراغشان بيايد اينجا رشتهي ارتباط روح را با بدن قطع ميكند و روح به عالم ديگر منتقل ميشود همين و بس. در روايات دارد كما تنامون تموتون، همانطوري كه ميخوابيد ميميريد و همان طوري كه بيدار ميشويد، زنده ميشويد در قيامت. شما ميبينيد با اين جملات، با آن آيهي شريفه قرآن و اين روايت و دهها روايت ديگر خيلي خداي تعالي مرگ را به خواب تشبيه كرده و بلكه در قضيّهي اصحاب كهف عملاً حتي اين مطلب را توضيح داده است. سيصد سال خوابيدند و وقتي بيدار شدند نه احساس خواب داشتند نه احساس مرگ، از يكديگر سؤال كردند كه چقدر خوابيدهايم؟! گفتند: يك روز يا بعضي از روز اينجا واقعاً اينها خواب بودند؛ چون آيهي قرآن به اين مطلب اشاره كرده. امّا آن كسي كه مُرد و بعد زنده شد؛ عزير است كه در قرآن ذكر شده. به يك قريهاي عبور كرد ديد همه را يك مرضي، شايد طاعون بوده كشته است. تمام مردم مُردهاند، گفت: خداي تعالي اينها را چطور زنده ميكند؟ فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ، البقرة/259، اينجا خدا او را ميراند صد سال، وقتي كه زنده شد، خوب زنده شدن خودش را نفهميد باز اين شخص هم گفت يك روز يا بعضي از روز را خوابيدهام. ولي خداي تعالي فرمود: وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ، نگاه كن به الاغت كه چطور زنده ميشود؟ باد و طوفاني حركت كرد، خاكهايي كه از بدن الاغش پراكنده شده بود بعد از صد سال، اين ذرّات خاك بدن الاغ را خداي تعالي جمع كرد به صورت يك الاغ در آورد و بعد او را زنده كرد و اعجاز الهي در از بين رفتن و نگهداشتن، در به وجود آوردن و در نگهداشتن، اين انجام شد فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ، نگاه كن به طعامت، لَمْ يَتَسَنَّهْ، اصلاً دست نخورده، تازه مانده اينها كار خداست، كار طبيعت كه طبيعت هم همهاش كار خداست باز نيست. طبيعت با اعجاز فرقش فقط يك چيز است و آن اين است كه ما طبيعت را كارهاي معمولي را زياد ديدهايم آيتيّتش براي ما از بين رفته است ولي اگر يك چيزي ايجاد شود در مقابل چشممان مثلاً مردهاي زنده شود، كوري شفا پيدا كند آنجا ميگوييم معجزه است. اگر يك فردي كه به مقام معرفت خاص ميرسد، يكي از چيزهايي كه خدا به او عنايت ميكند و علامت معرفت خاصّ انسان است اين است كه همه چيز را معجزه ميبيند، همه چيز، همين دستتان را كه تكان ميدهيد براي آن كسي كه به معرفت خاص رسيده مثل كور شفا يافتن است. غذايي كه جلوي شما گذاشته ميشود مثل اين است كه مرده زنده شده همهي ما همين الان كه اينجا نشستهايم لحظه به لحظه مُردهايم و زنده ميشويم. خداي تعالي به ما حيات ميدهد منتهي عادي شده، تحت تأثير طبيعت عادت قرار گرفتهايم و از معرفت الهي دور شدهايم و معرفت عام را احياناً داريم. امّا معرفت خاص آن معرفتي كه خدا بعد از رياضتهاي نفساني و پاك شدن و طاهر شدن از رذايل به انسان عنايت ميكند اين چنيني ميشود؛ اگر شما اطرافتان صدها كور باشد يكييكي شفا پيدا كنند شما چه حالتي پيدا ميكنيد؛ همانطور آن كسي كه داراي معرفت خاص است به هر چه نگاه ميكند آيتيّت دارد، نشانهي خداست، دست خدا را در آنها ميبيند كه و في كل شي له آية تدل علي انه واحد، همهي چيزها مُرده هستند و زنده ميشوند لحظه به لحظه با ارادهي پروردگار همه چيز حيات پيدا ميكند بنابراين ما نبايد منتظر معجزه باشيم چشممان را معالجه كنيم، دلمان را معالجه كنيم، گوشمان را معالجه كنيم تا همه چيز را معجزه ببينيم. همه چيز مُرده هستند زنده ميشوند خداي تعالي در قرآن مجيد ميفرمايد كه: زمين ميميرد در زمستان فأحييناه، بعد خدا ارض را زنده ميكند و تابستان و زمستان را به مرگ و حيات بيان فرموده است. به هر حال در اين مطلب نميخواهم وارد بشوم. آن چه كه ميخواستم عرض كنم اين است كه مردن با خوابيدن هيچ فرقي ندارد، نهايت اين است كه انسان وقتي مُرد به يك عالم بهتري مخصوصاً آنهايي كه در دنيا محبّت خاندان عصمت در دلشان هست اين محبّت مثل رشتهاي است كه به يك جايي گره خورده وقتي كه ميميرد آن رشته او را ميكشاند به نزد خاندان عصمت و طهارت هر كه بميرد علي بن ابيطالب فرمود: يا حار همدان من يمت يرني، همهي آنهايي كه ميميرند خاندان عصمت و طهارت را ميبينند نهايت بعضي از اينها مورد غضب آنها واقع ميشوند و بعضي مورد محبّت. پس بنابراين اوّل چيزي كه من امشب ميخواهم خدمت شما عرض كنم اين است كه مُردن عيناً خوابيدن است. شما چرا از خوابيدن وحشت نميكنيد؟ چرا وقتي كه خسته ميشويد ميرويد روي تخت دراز ميكشيد، منتظريد خواب به سراغتان بيايد، ولي در خصوص مُردن اين چنين نيستيد؟
امروز روز عاشورا بود، اصحاب سيّدالشهداء ديشب به اين حقيقت رسيدند، امروز استقبال از مرگ ميكردند همانطوري كه يك فرد خسته، يك فردي كه از كار زياد خسته شده دوست دارد هر چه زودتر در بستر بخوابد آنها هم دوست داشتند هر چه زودتر به شهادت برسند، براي ما مردم زنداني در دنيا شهادت آنها ناراحتكننده است. اگر يك جمعي در زنداني باشند چند نفر در بين آنها مايهي خوشحالي آنها هستند، به آنها كمك ميكنند، محبّت ميكنند، اگر اينها را يا زندانيها يا بالاخره از زندان بيرون ببرند براي زندانيها مشكل است نه براي آن كسي كه خلاص شده است.
مشكل براي ما مردم است كه چرا اين قدر لياقت نداشته باشيم كه حسن و حسين در بين ما باشد. شما در دعاي ندبه ميگوييد: فليبك الباكون، گريهكنندگان گريه كنند، ضجّه زنندگان ضجّه زنند، چرا؟ أيْنَ الحسن، أيْنَ الحسين، عيناً مثل آن زنداني كه يك چند نفر در بين آنها بودند و آنها به اينها محبّت ميكردند نميگذاشتند اصلاً بفهمند كه زندان يعني چه؟ همهي وسائل راحتي آنها را در زندان مثل خانهي اصليشان فراهم كرده بودند يا لااقل راهنمايي كردهاند يك چند نفري توي زندان افراد قلدرِ نافهمِ كمدرك اينها را اذيّت بكنند و آنها را از زندان بيرونشان كنند و خودشان مسلّط بر زندانيان باشند، زندانيها مينشينند گريه ميكنند، اشك ميريزند، اين الحسن و اين الحسين، اين ابناء الحسين، آن صالحِ شايستهاي كه پشتسر هم ميآمدند چه شدند؟ صالح بعد صالح و صادق بعد صادق، اينهايي كه ما را راهنمايي به خوشبختيها ميكردند چه شدند؟ اين طوري انسان برخورد ميكند با اين مسائل، بايد اين طوري باشيم. اگر اين طوري بوديم در دنيا، مانعمان رفع ميشود به حقيقت ميرسيم. يعني ديگر به ما امام زمانمان نميگويد ما لك الحقيقه، تو را چه به حقيقت؟ بلكه به حقيقت رسيدهايم.
اصحاب سيّدالشهداء فكر نكنيد الان در دنيا فعّال نيستند چرا، همهي هفتاد و دو تن همهشان ارواح مُعين نيستند، در آسمان چهارم در بهشت برزخي كه من يك شرحي در كتاب عالم عجيب ارواح دربارهي بهشت برزخي دادهام يك جايي است متوسّط بين دنيا و بهشت خُلد، دنيا هر لحظه انسان نگران است كه بايد از اين دنيا برود، مرگ به سراغش بياد، در آنجا خيالش راحت است كه تا قيامت مرگ به سراغش نميآيد، در آنجا همهي نعمتها، همهي خوبيها، آنچه كه خداي تعالي حتّي براي دنياي ما منظور كرده در بهشت برزخي هست، چون اولياء خدا آنجا جمع ميشوند، اطاعت خدا و پيغمبر مايه اصلي رسيدن به بهشت برزخي است، وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، النساء/69،اينها با كساني هستند كه خدا به آنها نعمت داده؛ چهار دسته هستند كه خدا به آنها نعمت داده است. يعني همهي راحتيها را دارند، حتّي اگر مورد شتم و ضرب دشمنان ميشوند در راه خدا برايشان لذّتبخش است. من اين معنا را يك وقتي استادمان، يك كسالتي پيدا كرده بود كه درد شديدي داشت از او پرسيدم حالتان چطور است؟ ميگفت اگر انسان محبوبي داشته حالا آمده در بغلش گرفته است و يك مقداري فشارش ميدهد آنجا از آن درد مختصري كه به بدن وارد ميشود آيا انسان ناراحت ميشود يا لذّتبخش است؟ فكر نكنيد كه اصحاب سيّدالشهداء امروز سخت بر آنها گذشت، شايد حبيببن مظاهر و افرادي مثل او در تمام عمرشان لذّتبخشتر از امروز كه روز عاشورا كه بود نداشتند. يك عدّهشان ارواح معيناند، يك عدّهشان در بهشت برزخي متعنمند، فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ النَّبِيِّينَ، اول پيغمبران، يكصد و بيست چهار هزار پيغمبر اينها در بهشت برزخي، اين كه ميگوييم بهشت برزخي فكر نكنيد كه نه بدن دارند نه مثلاً فرض كنيد يك روحي هست و مثل ديدن خواب است و امثال اينها نه! به مجرّد اينكه اولياء خدا بدن دنياييشان را مثل لباس ميكَنند فوراً يك بدني به آنها داده ميشود كه عيناً لباس نويي كه انسان عوض ميكند و او را با سلام و با رحمت پروردگار و با صلوات الهي به بهشت برزخي ميبرند. بهشت برزخي جايش در آسمان چهارم است و در آنجا كعبه دارند، بيتالمعمور مثل بيتاللّه الحرام است و به طرف آن نماز ميخوانند. همين اعمال صحيحي كه ما در دنيا انجام ميدهيم به طور خوب و كاملش در آنجا انجام ميشود. پيغمبراكرم وقتي كه به آنجا رفت همهي انبياء آمدند اقتدا كردند و به طرف بيتالمعمور كه قبلهي آنها بود ايستادند و طرف راستش حضرت ابراهيم بود، اينها واقعيّت دارد، معتقد باشيم. يك عدّه انيباء هستند. يك عدّه شهداء هستند، بعضي از افرادي كه عقلشان متأسفانه ضعيف است ميآيند اين آيهي وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ،آل عمران/169 اين را ميخواهند تعبير كنند بَلْ أَحْيَاءٌ، شما اينهايي كه كشته ميشوند فكر نكنيد ميميرند اينها زنده هستند، ممكن است تا اينجا آيه ما فكر كنيم اينها بله زندهاند، روحشان زنده است، خداي تعالي اين جمله را اضافه كرده عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، غذا ميخورند، اگر بدن نداشته باشند غذا خوردن يعني چه؟ دهها روايت هم در اين زمينه هست كه من جمعآوري كردم در كتاب عالم عجيب ارواح، البتّه چاپي كه بعداً خواهد شد. عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، وليّخدا بشو به مجرّدي كه مُردي اصلاً خودت نميفهمي كه اين لباست چطور عوض شد! لباست را عوض ميكنند، احترامت ميكنند، ميبردند سر سفرهاي كه ربّتان در سر آن سفره نشسته است، ربّ شما كيست؟ رب الارض امام الارض،امام زمانتان، حضرت اميرالمؤمنين، همهشان سر آن سفره هستند، شما هم مينشينيد، انبياء، شهداء، ما نه از انبياء ميتوانيم باشيم نه شهادت واقعي در اختيارمان هست، امّا دو دسته ديگر هستند كه ما ميتوانيم در آن دسته قرار بگيريم، يكي صالحين، شهداء و صالحين و يكي هم صديقين، صديقين مربوط به روح و قلبشان است؛ يعني افرادي كه راستند، درستند، دغلبازي ندارند، رياكاري ندارند، قلبشان مانند آينه صاف، بدون هيچ رياكاري، بدون هيچ مسألهاي فقط و فقط اخلاص، اين يكي، كه طبعاً مربوط به روح انسان است، صديقين آنهايي هستند كه روحشان پاك است و در اثر داشتن روح پاك صالحند، شايستهاند، كارهاي صالح ميكنند، كارهاي صحيح انجام ميدهند، دو تا موضوع، يكي صديق باشيد يكي صالح باشيد تا وقتي كه قبل از مرگ، آن لحظاتي كه هنوز روح تو بدن است ملائكه بيايند اطراف شما بنشينند اي بندهي خدا، اي وليّخدا، خدا اجازه داده و بلكه فرموده كه اگر تمام دنيا را بخواهي بماني مانعي ندارد. عيناً مثل اينكه يك نفر بيايد از طرف رئيس مملكت به يك زنداني بگويد اگر ميخواهي توي اين زندان دائماً بماني، مشكلي نيست ميتواني بماني، بعضي از اولياي خدا ميگويند: نه ما انتظار رفتن و بيرون شدن از اين زنداني كه سجن المؤمن است داشتيم، بعضي از آنها يك خوردهاي هنوز گير زن و بچّه و اموال دنياييشان هستند، خوبند، صالحند، صديقند امّا يك دلبستگيهاي جزئي دارند، مردد ميشوند، به آنها تمام عوالم را به آنها نشان ميدهند، اينها با يك بوييدن گُل، از همهي آن چه كه در دنيا هست منصرف ميشوند و اصرار دارند زودتر ما را ببريد. اصحاب ابيعبداللّه الحسين امروز خيلي اشتياق داشتند به شهادت، آنها كه شهيد ميشدند، آنها زير سايهي سيّدالشهداء شهيد بودند، حضرت سيّدالشهداء يكيك اينها را به آنها توجّه ميكرد، عنايت ميفرمود، بالين سرشان ميآمد، خوشا به حال آنها امروز، انسان چه ميخواهد آن دنياي پُر از نكبت، پُر از اذيّت، پُر از ناراحتي، حضرت سيّدالشهداء به اينها اظهار لطف فرمود، به آنها اجازه داد كه با او باشند، الان كه شب يازدهم محرّم است شبي است كه همهي مردهايي كه در كربلا بودند جز علي بن الحسين امام سجّاد كشته شدند، همه از دنيا رفتند، ارواح معيني بودند كه الان هم مثل حبيببن مظاهر و مسلم بن عوسجه، بُرير و يك عدّه از اصحاب الان هم به مردم كمك ميكنند، هم ميتوانند توي كرهي زمين باشند هم در آسمانها باشند، همه جا باشند، خاندان عصمتعليهم الصلوة و السلامامشب متأثّر از اين هستند، زينب كبري متأثر از اين است كه چرا برادرش از اين زندان خلاص شده و خودش مانده؟ شام غريبان ابيعبداللّه الحسين است، نميخواهيد چراغها را خاموش كنيد حال عزاي بهتري پيدا كنيم؟
عزاي ما به خاطر اين است كه ما چرا با آنها نبوديم و چرا نرفتيم و همراه آنها نشديم؟ جز يك مقدار زيادي مشكلات، جز اين، با چيز ديگري روبرو نيستيم. زينب كبري امشب فكر ميكند با هشتاد نفر زن و بچّه چه كند؟ امشب آمد بچّههاي را ريخت وسط، زنها را حلقهوار دور بچّهها خردسال قرار داد، اينها را شمرد ديد يكي دو تا از آنها كم هست. چون امروز وقتي كه به امام سجّاد مراجعه كردند عرض كردند آقا مقدّر است، خدا دوست دارد كه ما در خيمهها بمانيم و بسوزيم يا اينكه فرار كنيم و از خيمه بيرون رويم، حضرت سجّاد فرمود: عليكنَّ بالفرار، همهتان فرار كنيد، همه فرار كردند، بچّهها فرار كردند، يكي از اين افراد خبيث ميگويد: ما سه نفر بوديم كه به خيمهها حمله كرديم من ديدم يك بچّهاي، يك دختر بچّهاي عمود خيمه را گرفته و نميداند كجا برود، از ترس بدنش ميلرزد، حلقهاي به گوشش بود آن چنان تكان ميخورد كه ما لرزش بدن او را متوجّه شديم؛ يكي از ما سه نفر عوض اينكه آن بچّه را پناه بدهد خم شد با شمشير به آن طفل زد، همه فرار كرده بودند يكي دو تا از اين كودكان، اطفال، رفته بودند در بيابان زير يك بوتهاي مخفي شده بودند شما خار مغيلان را شايد نديده باشيد، من در صحراي مدينه و بين شهر تبوك ديدم؛ درختهاي بزرگي است فقط ميوهاش خاري است كه شش طرف خار دارد، يك چيزهايي هست ميافتد روي زمين، خشك ميشود و اگر انسان پايش را روي آنها بگذارد پايش مجروح ميشود، زير اين درختهاي خار مغيلان اين كودكان مخفي شده بودند، حضرت زينب اينها را پيدا ميكرد، ميآورد امشب خيلي شب عجيبي است، شبي است بسيار مصيبتبار براي ما مردم دنيا كه بعد از آنها ماندهايم، از يك طرف آن ساربان ملعون كه مدتها در محضر ابيعبداللّه الحسين بوده، حضرت سيّدالشهداء معمولاً به غلامانشان ميفرمودند شما با ما بوديد در راحتي با ما بوديد حالا موقع مشكلات ما هست برويد و راحت باشيد، بعضي قبول ميكردند بعضي ميماندند. اين ساربان ملعون از آنهايي هست كه فرار كرد، قبول كرد، رفت يك جا مخفي شد، امشب آمده غنيمت جمع كند، گردش كرد، چيزي باقي نمانده بود، امشب شب يازدهم ماه است، تقريباً ماه روشنايي ميدهد آمد كنار گودي قتلگاه، حضرت سيّدالشهداء نميخواهد اين شخص دست خالي از كنار ابيعبداللّه الحسين برود، چشمش به انگشتر حضرت افتاد، هر چه كرد نتوانست انگشتر را از دست حضرت بيرون بياورد، يك كاري كرد كه فاطمهي زهرا به گريهي افتاد، با يك شمشير شكستهاي آورد دست مقدّس حضرت ابيعبداللّه الحسين را قطع كرد، السلام عليك يا اباعبداللّه و علي الارواح التي حلّت بفنائك، السلام عليك يا مولاي و رحمة اللّه و بركاته.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.