۵ ذی الحجه ۱۴۲۶ – ۱۶ دی ۱۳۸۴ – بی ارزش بودن دنیا

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، وَ لَوْلَا أَنْ یکونَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یکفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیهَا یظْهَرُونَ ، وَ لِبُیوتِهِمْ أَبْوَاباً وَ سُرُراً عَلَیهَا یتَّکؤُنَ ، وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کلُّ ذَلِک لَمَّا مَتَاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهُ عِنْدَ رَبِّک لِلْمُتَّقِینَ (زخرف/۳۳-۳۵)

 روحیه و راه و روش مردم بر اساس مالکین آنهاست

 آیات این هفته که تلاوت کرده‌اید یک مقداری ممکن است مورد بحثِ اهل فضل و تفسیر قرار بگیرد. بخصوص آیه‌ای که تلاوت کردم. خدای تعالی در این آیه می‌فرماید – و برداشت غیر از آنچه نوشته شده، ممکن است این باشد- که اگر مردم به کفر تشویق نمی‌شدند… گاهی بخصوص در زمان ما صنایع و اکتشافات و مال دنیا انسان را آن‌چنان به طرف خود می‌کشد که گاهی به هیچ‌وجه انسان به یاد خدا نمی‌افتد. اگر خدا به همین مسئله‌ای که جاذبه‌ی بسیار خوب ظاهری دارد کمک بکند، مردم همه کافر می‌شدند، خدا را ترک می‌کردند. الان هم تقریباً همین‌طور شده، آنچه که ما از همه چیز می‌بینیم چیزهای ظاهری و چیزهایی است که با حواس ظاهری‌مان سر و کار دارد. اگر ما دیدیم یک نفر کافر، سالم است خیال می‌کنیم به خاطر کفرش سلامتی را دارد یا اگر دیدیم که او ثروتمند است ما گمان می‌کنیم به خاطر کفرش ثروتمند شده. ما یک وقتی که برای یک عده از دوستان‌مان در مشهد درسِ روان‌شناسی و یک مقدار هم اعتقادات عرض می‌کردیم به یک مسأله‌ای من با یک تحقیقی که داشتم رسیدم و برای آنها گفتم؛ ما قبل از انقلاب اسلامی در هفته تقریباً دویست نفر از طلاب را مخارج‌شان را می‌دادیم که به دهات و قراء اطراف مشهد بروند و تبلیغ کنند. متأسفانه یا از جهتی خوشبختانه زمانی بود که شاه یک انقلابی کرده بود به اصطلاح خودش، به نام انقلاب سفید؛ شش ماده داشت که یکی از آنها تقسیم اراضی مالکین بود. البته آنهایی که سن‌شان ایجاب می‌کند یادشان هست که علماء قم و مشهد علیه او قیام کردند و تقریبا مسئله تا زمانی که انقلاب شد تقریباً راکد مانده ‌بود ولی چون تقسیم اراضی طرفداران زیادی داشت، طرفدارانی که در قراء و دهات بودند، این‌ها بخاطر جلب منافع‌شان و طبعاً زمینی که مستقلاً گیرشان می‌آمد طرفداری می‌کردند و ما در همان زمان، طلاب را برای تبلیغ به آن دهات می‌فرستادیم، خواهی نخواهی اولی که یک روحانی وارد یک ده می‌شد می‌دیدیم که با مخالفت مردم روبرو می‌شود. با اینکه ما زیاد کاری به این مسائل نداشتیم و نمی‌شد به این مسائلی که مطرح بود و سیاسی بود کاری داشته باشیم، وارد نمی‌شدیم، نمی‌توانستیم بشویم، امّا آنها برداشت‌شان این بود که این روحانی از طرف مالکین است، یا اگر از طرف من می‌روند مالک حتماً به من فشار آورده که برویم آنها را تبلیغ کنیم، متدین‌شان کنیم، طبعاً شخص متدین به مال غصبی دست دراز نمی‌کند و خواهی نخواهی این مسأله در آن قریه حل می‌شود. با مردم عجیبی روبرو می‌شدیم؛ هم کم‌سواد و هم سودجو و هم مخالف برنامه‌های تبلیغاتی. من از مجموع کارهایی که اینها می‌کردند، سخنرانی‌هایی که می‌کردند، برخوردهایی که این‌ها می‌کردند که نمی‌خواهم مفصّلا عرض کنم به یک مسأله توجه پیدا کردم: در این دهات که یا من خودم برای سرکشی می‌رفتم یا طلاب‌مان می‌رفتند وقتی که با روحانی برخورد می‌کردند افراد مختلفی بودند؛ یک عدّه خسیس به تمام معنا، یعنی حاضر نبودند که حتی یک غذا به این روحانی که آمده برای این‌ها تبلیغ می‌کند بدهند. یک عده سخی به تمام معنا؛ یعنی با همه‌ی مخالفت‌هایی که در آن ده بود می‌دیدیم که از یک مهمان خیلی پذیرایی کردند، نهایت می‌گفتند آقا زیاد از این حرف‌ها این‌جا نزن و پول رفت و برگشت و مخارجی که آن شب داشت می‌دادند و می‌گذشتند. من یادم هست یک وقت به دوستان گفتم شما ببینید علّت این‌که این ده با آن ده این همه تفاوت دارد چیست؟ آنها هم تحقیق کردند، خود من هم یک بررسی کردم دیدم علت این است: -خیلی مهم است- آن کدخدا –آن وقتها کدخداها بودند، خانه‌ی انصافی بود که کدخدا در آن‌جا مستقر بود- این کدخدا حالا دین داشت یا نداشت، اگر سخی بوده اهل ده سخی شدند، اگر بخیل بوده اهل ده بخیل شدند. به این نتیجه رسیدیم؛ علت این‌که این‌ها تحت تأثیر این اشخاص واقع شدند چه بوده؟ یک جمله‌ای از امام علیه الصلوه والسلام نقل شده که فرموده است: الناس علی دین ملوکهم (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۷، موسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ق؛ الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۱، مکتبه هاشمی، تبریز، ۱۳۸۱ق)، غالباً ملوک را به پادشاه‌ها و شاه‌ها معنا می‌کنند ولی ملوک جمع مالک است، کسی که مالک مردم است. نه این‌که به صورت برده مردم را دارد، نه، یک نفر بزرگ‌تر در یک ده که همه چشم‌شان را به او دوخته‌اند و فکر می‌کنند اگر هر کاری او کرد این‌ها هم بکنند کدخدا می‌شوند، بزرگ می‌شوند، شخصیت پیدا می‌کنند و چون چشم‌شان را به او دوخته‌اند بر روش مالکین خود هستند. دین در اینجا به معنای روش است، اصل دین به طور کلی در لغت به معنای راه و روش است. بر راه و روش مالکین‌شان هستند. حالا این مالکین یک سلطان محبوبی باشد که بیشتر، یک سلطان مبغوضی باشد کمتر و اگر خدای نکرده یک روحانی -که اینجا این تذکر را می‌خواهم به دوستان روحانی‌ام عرض کنم- که اگر یک روحانی محبوب در بین مردم باشد، هر کاری که او بکند اینها هم می‌خواهند بکنند تا شاید به آن مرحله برسند. این مسأله را اگر روی آن فکر کنید خیلی می‌بینید موارد زیادی دارد. یک مرجع تقلید چه خوانده؟ ما هم بخوانیم. حالا آنچه که او خوانده در زمان خودش لازم بوده و الان لازم نیست این‌ها مطرح نیست. یک تاجر موفق چه کار کرده؟ آیا با بی‌دینی موفق شده یا با دین‌داری موفق شده؟ هر چه او کرده ما هم بکنیم. این مسأله از نظر روانی، از نظر روان‌شناسی خیلی مهم است. یک دکتر، یک طبیبی که سالم باشد این چه می‌خورد، چگونه غذا می‌خورد، چه برنامه و چه رژیمی دارد؟ دقیق بشویم هر کاری او کرده ما هم بکنیم تا سالم باشیم. من خودم به یک طبیبی که خیلی دیدم قوی است حوصله دارد گفتم از آن داروهایی که خودت می‌خوری به ما هم بده شاید ما هم این حوصله و این قوت را پیدا کنیم. این یک مطلب. ان‌شاءالله این مطلب را خوب متوجه شدید.

دل بستن به دنیا بیهوده است

مطلب دوم برای این‌که این آیه را ما بتوانیم خوب بفهمیم این است که به طور کلّی دنیا از نظر اولیاء‌خدا -تا چه برسد به خدای‌تعالی- ارزش ندارد، به هیچ وجه ارزش ندارد و دنیا و آن‌چه در دنیا هست تحت رحمانیت پروردگار است که این رحمانیت پروردگار به شمر و دشمنان خاندان عصمت هم داده شده و شامل آنها هم می‌شود، این را بدانید؛ چون خدای‌تعالی در قرآن راجع به دنیا فرموده است: انَّمَا اَلْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ (محمد/۴۷) انّما کلمه‌ی حصر است؛ جز این نیست. حتی اگر شما در دنیا که محلّ امتحان شماست، دل به آن بخواهید ببندید، بخاطر اینکه باز هم می‌دانید دنیا محل امتحان است، این لهو است، بی‌خود است، بیهوده است، دل بستن به دنیا بیهوده است. چرا؟ علت چیست؟ چرا دنیا لهو است؟ لعب است؟ علتش این است که زودگذر است، همیشه مال ما نیست، چیزی که همیشه مال شما نباشد این بیخود است، خیلی ساده است. به شما یک عبا داده‌اند گفته‌اند آقا می‌خواهی بروی بالای منبر، این یک‌ربع، نیم‌ساعت، یک‌ساعتی که آن‌جا هستی این قشنگ‌تر است روی دوش تو باشد. خوب این چه فایده‌ای برای من دارد؟ اگر بازی‌مان هم بگیرند که خیلی بازی است، والا بی‌فایده است. اگر این عبا را می‌دهی همیشه مال من باشد ممنون، خیلی هم تشکر می‌کنیم و خیلی هم باید ممنون بود، امّا اگر بگویی آقا بعدش عبایم را بده، این خیلی بی‌فایده می‌شود. گاهی حسرتش هم هست، عجب عبای خوبی بود، بیخود از دست دادیم، انسان را به دزدی می‌کشاند، به غصب و غاصبیت و ظلم می‌کشاند، به خیلی چیزها می‌کشاند. دنیا را اگر کسی نفهمیده که دائمی نیست خیلی احمق است. به جهت این‌که بروید سر قبرستان، ببینید هر روز چقدر وارد می‌شوند، چقدر می‌آیند. تا به حال جز انگشت‌شمار ما نداریم که بیشتر از مثلاً فرض کنید دویست سال عمر کرده باشند، صدوپنجاه سال عمر کرده باشند. حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه که قطعاً عمرشان زیاد بوده یا حضرت خضر یا بعضی می‌گویند الیاس و یا هر که، این‌ها نمی‌خواهند باشند و بوده‌اند. دنیا را لهو و لعب بدانید. دل به دنیا نبندید. این را هم توجه داشته باشید که دنیا از نظر اولیاء‌خدا و از نظر ائمه‌ی اطهار و از نظر ذات مقدس پروردگار، که خدا در قرآن فرموده، خاندان عصمت هم در ضمن کلمات‌شان فرمودند و عقل شما هم که حجّت باطن شماست به شما می‌گوید؛ یک نفر الان اگر اینجا باشد مثلاً صد و بیست سال عمر کرده باشد شما می‌گویید عجب؛ این چرا زنده است؟ این چطور شده که زنده مانده؟ بنابراین، این حرف عقلی است، عقل ما به ما می‌گوید که هر چه هم تو فعالیت بکنی با این وضعی که دنیا دارد -حالا شاید بعد از ظهور فرق کند آن هم باز دائمی نمی‌شود، یک قدری عمر انسان چون آب و هوا عوض می‌شود، وضع عوض می‌شود، خوراک‌ها عوض می‌شود، شاید عمر انسان طبق روایات یک قدری بیشتر باشد- باز هم تمام شدنی است، چون فرقی نمی‌کند مثلاً فرض کنید که انسان اوّل تولدش باشد یا در صد سالگی مثلاً زندگی بکند، این فرقی ندارد، الان بالاخره در این زمان ما رفتنی هستیم. دنیا به هیچ‌وجه نه پیش خدا باید ارزش داشته باشد که می‌بینید ندارد، نه نزد ائمه علیهم السلام و نه نزد اولیاء‌خدا.

رحمانیت پروردگار به کفار

خدای‌تعالی می‌فرماید که رحمانیت من -خوب دقت کنید– اگر پروردگار یک مصلحتی را منظور نمی‌کرد، رحمانیت خدا ایجاب می‌کرد –و یک مصلحتی دارد که این کار را نمی‌کند- که هر کس کافرتر بود بیش‌تر به او در دنیا می‌دادیم؛ هر کس کافرتر بود، چون دنیا که ارزش ندارد. یک کسی آمده تمام طلاهایی که سکه‌های زیادی داشته را ریخته؛ اینها را نمی‌خواهم، یک مشت از این کاه‌ها به من بدهید، برو انبار کاه مال تو! خوب دقّت کنید. همه‌ی این کاه‌ها، همه‌ی آن پِهِن‌ها، همه‌ی آن عذره‌ها، همه‌ی اینها مال تو. یک دانه از این سکه‌ها را هم بدهی ما همه را می‌دهیم.
رحمانیت پروردگار – اهل علم بخصوص دقت کنند؛ نه رحیمیت – رحمانیت پروردگار ایجاب می‌کند که سقف همه‌ی کفّار را -آخر سقف از نقره باشد نمی‌دانم شما فکر کرده‌اید که چگونه می‌شود؟ ما بعضی جاها دیدیم این شیروانی‌ها را از مس درست کرده‌اند می‌گوییم عجب خرجی کرده! حالا آمد و از نقره درست کرده- سقف‌شان از نقره باشد، متّکایشان از بهترین چیزهای نرم باشد، همین‌هایی که در این آیات هست، تمام این‌ها را ما به آنها می‌دادیم. اما یک مصلحتی را ما منظور می‌کنیم و ان‌شاءالله آن نصیب شما نشود و آن مصلحت این است که همه می‌رفتند به طرف مقدمه‌ی اول، همه می‌رفتند به طرف این کفّاری که سقف‌هایشان از نقره است. ببینید آیه خیلی صراحت دارد: وَ لَوْلَا أَنْ یکونَ النَّاسُ أُمَّهً واحده اگر این چنین نبود که همه‌ی مردم کافر می‌شدند – خوب دقت کنید – لَجَعَلْنَا لِمَنْ یکفُرُ بِالرَّحْمنِ، ما قرار می‌دادیم برای کسانی که به خدای رحمان -کلمه رحمان را هم آورده، این یک عنایت خاصی دارد، یعنی اگر کسی به رحمان کافر بشود دیگر کافر است، کافر مطلق است، یک وقت است ما به مهربانی خاصّ خدا کافریم؛ می‌گوییم چرا ما مریض شدیم خدا ما را شفا نداد، چرا دعای ما مستجاب نشد، چرا چنین شد، چرا آن طوری شد، مربوط به مهربانی خاص پروردگار است، یک وقت است به مهربانی عام پروردگار کافریم، این کافر مطلق است، یعنی نه نعمت چشم را منظور کرده، نه نعمت گوش را منظور کرده، نه نعمت سلامتی را منظور کرده، نه این همه نعمتی که در روی کره‌ی زمین هست هیچ‌کدام را منظور نکرده- این شخص را، همین شخص کافر در این حدّ، ما خانه‌اش را…. تو که از آن طلای پرقیمت صرف‌نظر کردی و از ما کاه می‌خواهی همه‌ی این کاه‌ها مال تو. یکی می‌آید می‌گوید آقا یک مشت علف به من بدهید؛ هر چه علف در بیابان است برو بِکَن، مال تو! این‌قدر از این خار و کاه و علف جمع بکن برای خودت که اصلا نتوانی جمعش کنی، اینطوری باش. ببینید: لَجَعَلْنَا لِمَنْ یکفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ این‌طورشان می‌کنیم. خوب این بیچاره از همه چیز صرف‌نظر کرده، شما مثلاً فرض کنید چند میلیارد سال بعد از این در نعمت خدا دنیا هستید؟ می‌گویید چند میلیارد؟ تمام‌شدنی نیست، خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً (نساء/۵۷) در بهشت همیشه مخلّد هستید، ابدا است، تا خدا خدایی می‌کند هستید. این یک طرف، صدوپنجاه سال -ما هم خیلی دست بالا را می‌گیریم- صدوپنجاه سال زندگی در این دنیا با کمال خوشی، که این‌قدر پول داشتی که رفتی سقف خانه‌ات را نقره گرفتی، آن قدر پول داشتی که نردبان پله‌های منزلت را همه از نقره و امثال اینها درست کردی، بهترین کاخ‌ها را درست کردی، تمامش در مقابل بی‌نهایت نعمت‌های قیامت و بهشت و بهشتی که عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ (آل‌عمران/۱۳۳) به اندازه‌ی آسمان‌ها و زمین است، این چه ارزشی دارد؟ امّا یک بدبختی این‌جا هست که همان سبب شده به آنها هم خدا ندهد و آن چه هست؟ این است که همه‌ی ما می‌رفتیم آن‌طرف، همان طوری که توضیح دادم؛ کدخدای ده بخیل است اینها همه بخیل شدند به امید اینکه یک روزی شاید کدخدا بشوند، رئیس‌جمهور یک مملکتی آدم متقی و با تقوایی است، همه‌شان با تقوا می‌شوند، فرعون آدم‌کش است همه‌شان آدم‌کش می‌شوند و لذا در قرآن خدای‌تعالی می‌فرماید: أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ (غافر/۴۶) اینهایی که پیرو فرعون هستند را به شدیدترین عذاب وارد کنید. مردمی خوب، خوب تربیت می‌کنند، مردمی بد، بد تربیت می‌کنند.

اهل تزکیه نفس نباید کار خلاف تزکیه نفس بکنند

در اینجا عرض می‌کنم اگر شما که اهل تزکیه‌ی نفس هستید و این اسم را روی خودتان گذاشته‌اید یا دیگران گذاشته‌اند یا واقعاً هستید؛ کوشش کنید که مبادا یک وقت خدای‌نکرده یک کاری بکنید که بگویند این هم اهل تزکیه‌ی نفس! این هم افرادی که پاک‌اند! یک اوقات تلخی، یک عصبانیت، یک کار خلاف اخلاق. من یک نفر -از علماء هم بود- دیدم سیگار می‌کشید، گفتم چرا تو این سیگار را می‌کشی، ضرر دارد. گفت: فلانی – یکی از بزرگان را گفت که من نتوانستم دیگر حرف بزنم که خود من هم ارادت داشتم نسبت به ایشان – فلانی می‌کشد من هم می‌کشم. ببینید، اثر دارد. فلانی، فلان گناه را می‌کند من هم می‌کنم. فلانی فلان کار خلاف متعارف را می‌کند من هم می‌کنم. گاهی می‌شود او روی مصالح مختلفی و با حساب دقیقی این کار را کرده، این کاری که از نظر شما یا از نظر عرف مثلاً فرض کنید بد است، دیگر شما نباید بکنید. او شاید مصالحی منظور کرده. خیلی باید رعایت کنید، شما تنها نیستید، یک روحانی تنها خودش نیست. یک سالک الی اللّه خودش تنها نیست، یک عدّه بخواهد یا نخواهد عقب سرش راه می‌افتند، مخصوصاً اگر همین‌طور که عرض کردم روحانی باشد، عالم باشد، مجتهد باشد، یک فرد مشخصّی باشد، یک استادِ دانشگاهی باشد، یک کسی باشد که یک عدّه به او چشم دوخته‌اند و کوشش می‌کنند مثل او بشوند، در کارهای خلافش هم مثل او می‌شوند. این را بدانید. اگر تو کار خلاف کردی بدان تنها تو را خدای تعالی به خاطر کار خلاف شخصی خودت، مؤاخذه نمی‌کند، برای خاطر این‌که یک عدّه هم پشت سر تو آمدند مؤاخذه می‌کند. نگذارید کارهایی که انجام می‌دهید مخصوصاً معصیت، مخصوصاً کارِ خلاف متعارف، مردم بفهمند. اینکه می‌بینید روزه خوردن در خفا این کفّاره دارد، طبیعی است، امّا اگر آمد علناً در میان کوچه و بازار در روز ماه رمضان روزه خورد، این علاوه بر کفّاره کتک هم دارد. شلاقش هم باید بزنند، چرا؟ به جهت اینکه تو حیثیت ماه رمضان را بردی. اگر بالاتر از این، کسی حیثیت اولیاء‌خدا را برد؛ ما همه از اولیاء خدا هستیم، می‌خواهیم ولی خدا باشیم، علی بن ابیطالب یک ولی خدا، شما هم در زیارت آل‌یس می‌گویید که ولی لک، نمی‌گویید؟ زیارت آل‌یس معمولاً هفته‌ای یک جلسه در مجالس ما خوانده می‌شود؛ می‌گویید انّا ولی لک، آقا امام زمان؛ من ولی‌اللّه‌ هستم، چون ولیِ امام زمان: من والاکم فقد والی اللّه (زیارت جامعه کبیره،مفاتیح الجنان)، کسی که شما را، ولایت شما را قبول بکند، ولی امام‌زمان بشود، ولی‌اللّه هم هست، خدا هم ولی اوست؛ اَللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ (بقره/۲۵۷) تو ولی‌خدایی با همین زیارت آل‌یس خواندنت، ولیّ‌خدا هستی، علی بن ابیطالب هم ولی خداست، ببین در چه صفی واقع شدی، در یک صفی واقع شدی که اوّل صف، علی بن ابیطالب قرار دارد حالا آخر صف هم تو،

دقت نظر علی بن ابیطالب علیه‌السلام در ارتباط با دنیا و ثروت و مردم

شما شیعه‌ی علی بن ابیطالب هستید، ببینید علی علیه‌الصلوه والسلام چقدر دقت داشت، با همه‌ی ثروتی که داشت چقدر دقّت داشت. من معتقدم که ائمه‌ی اطهار ثروتمند بودند منتها در عمل، غیر از ثروتمندهای معمولی بودند. ثروتمند معمولی و دور از خدا اینطوری است که مثلاً همه را برای خودش جمع می‌کند، خودش خوب می‌خورد، خودش فرش در خانه‌اش تهیه می‌کند، همه‌ی وسایل خوبی را برای خودش آماده می‌کند، به کسی هم کاری ندارد. امّا ثروتمندِ الهی که ائمه‌ی اطهار در این جهت باید مقتدای ما باشند اینها چه‌کار می‌کنند؟ کار می‌کنند، فعالیت می‌کنند، پول در می‌آورند، ثروت‌شان را زیاد می‌کنند که دست‌شان باز باشد برای اینکه به فقرا و کسانی که باید به آن‌ها پول برسانند، برسانند. همین. می‌خواهم یک مقداری در این جهت صحبت کنم تا شما فکر نکنید که آنطوری که علی را معرفی کرده‌اند نستجیربالله درست بوده، حتی این روایاتی که اینطوری گفته باید اینها را فاضربوه علی الجدار (الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج۱، ص۶۹، ط اسلامی) که این‌قدر علی یا مثلاً فاطمه‌ی زهرا آن‌قدر پول نداشته‌اند، آ‌ن‌قدر گرسنه بوده‌اند که می‌رفتند نزد یهودی -که اینها را می‌گویند روایات اسرائیلیات- از یهودی پول قرض می‌کردند تا بتوانند خودشان را از گرسنگی نجات بدهند! یا چادر حضرت زهرا هفتاد جایش وصله داشت! حالا اقلاّ بگو ده جایش که قبول بشود، باور بشود! آن هم از لیف خرما وصله‌اش کرده بودند! شما ببینید این حرف‌ها را دوست نادان ممکن است باور کند و بزند ولی دشمن دانا جعلش کرده، مسلّم است. علی بن ابیطالب مکرر در حالات حضرت نوشته‌اند که نخلستان ایجاد می‌کرد که اینها از چاه‌هایی که خود علی بن ابیطالب زده بود آب می‌خوردند، الان همین مسجد شجره‌ای که حجّاج از مدینه وقتی می‌خواهند بروند برای مکه، در آنجا مُحرم می‌شوند و شاید علت اینکه از همان جا باید مُحرم بشوند همین باشد، آنجا اسمش بئار علی است، اسم اصلی‌اش بئار علی است، تازه مسجد شجره هم که می‌گویند بخاطر این است که درخت‌هایی که علی بن ابیطالب در آنجا کاشته، آنجا یک مسجدی شده که اطرافش پُر از درخت بود. این بئار علی یعنی چه؟ یعنی چاه‌های علی، بئر یعنی چاه، چاه‌های علی بن ابیطالب. از همان جا هم انسان مُحرِم می‌شود، از همان جا هم قصد خدا را می‌کند. علی بن ابیطالب در یک باغ هزار درخت کاشته بود که این را می‌فروخت، باز می‌کاشت، باز می‌فروخت -شما دقت کنید به این مسائل- و هزار تا درخت آقایان، چقدر زمین می‌خواهد؟ و چند تا چاه آب می‌خواهد؟ درخت خرما را نمی‌شود چفت‌ در چفت کاشت، اقلاً باید بین‌شان ده متر فاصله باشد، ببینید چه می‌شود؟ چند هکتار زمین؟ چند هکتار زمین آباد؟ حضرت زهرا با اینکه فدکش را گرفته بودند؛ هفت پارچه آبادی روز وفاتش به حسن بن علی علیه‌السلام توصیه کرد که تولیت اینها با شما باشد، شما در جایی که لازم است خرجش کنید. امّا در عین حال، این در نهج‌البلاغه است که این‌قدر دقیق است؛ رهبر، حالا فرقی نمی‌کند، یک وقتی هست رهبر یک جامعه‌ی اسلامی است، یک وقت هست رهبر یک خانواده است، ایشان نان جو می‌خورد -آن موقع‌ها جو ارزشش خیلی کمتر از گندم بود. حالا مثل اینکه نان جو گران‌تر است تا نان گندم. چون دولت برای نام گندم سوبسید می‌دهد، برای نان جو نمی‌دهد، از این جهت گران‌تر می‌فروشند ولی آن موقع‌ها یقیناً جو ارزان‌تر بوده- حضرت این را می‌خورد که اگر یک وقتی بین مردم مسلمان شیعه، بین دوستانش کسی پیدا شد که نتوانست گندم بخرد و جو خرید و خورد بگوید اگر من جو می‌خورم علی بن ابیطالب هم همین را می‌خورد. علی علیه‌الصلوه والسلام می‌فرماید: من این غذا را می‌خورم، این نان را می‌خورم که در بین مردم مسلمان کسی پیدا نشود حسرت مرا بخورد. این بخاطر مالکیت است، این مال مقام رهبریت است، این مال کسی است که می‌بیند، دیدی دارد که یک عده پشت سر این دارند می‌آیند، اگر کج برود آنها هم کج می‌روند، اگر راست بروند آنها هم راست می‌روند. والاّ سایر ائمه امامتشان را مردم خلع کرده بودند، آنها امام بودند ولی خلع کرده بودند، حضرت مجتبی وقتی که با معاویه صلح فرمود همه‌ی بار گران را انداخت روی دوش معاویه، حالا تو برو روز قیامت جواب بده، یک مهمانخانه‌ی مفصّلی باز کرد، مردم بیایید بخورید و بروید. اینطوری بود.

در گفتار و شنیدنی‌ها عقل‌مان را به کار بیندازیم

در دنیا اگر مردم این حالت را نمی‌داشتند، یک قدری عقل‌شان را به‌کار می‌انداختند، عقل چطور به‌کار بیفتد؟ عقل‌شان را اینطوری به‌کار می‌انداختند که خدا در قرآن می‌فرماید که: اَلَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِک الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئِک هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ (زمر/۱۸) صاحبان لُب چه کسانی هستند؟ آنهایی که حرف را گوش می‌دهند، خوبش را انتخاب می‌کنند. تو سخن را نگر که حالش چیست، بر گذرانده‌ی سخن منگر. شما الان در همین جامعه‌ی خودمان، اگر یک سخنی را یک دانشمند معروف منحرف -آخر دانشمندان معروف ما یک عدّه‌شان منحرف‌اند، یک عدّه‌شان غیرمنحرف، حالا یک دانشمند معروف منحرف- گفته باشد و من یک حرفی را این‌جا خلاف او بگویم، یکی از آن‌جا می‌گوید آقا فلانی چنین حرفی گفته! بگوید! معصوم که نیست! این روحیه را در خودتان به طور کلّی از بین ببرید. من باید ببینم این کلام فایده دارد؟ خوب است یا خوب نیست؟ جز معصومین که آن بحث دیگری است که ما در خصوص معصومین علیهم‌الصلوه والسلام یک دلیل عقلی داریم که هر چه گفتند باید ما قبول کنیم؛ آنچه را که نمی‌فهمیم بگذاریم به قول معروف بزرگ می‌شویم یا مثلا عقل‌مان به جا می‌آید می‌فهمیم یا اینکه تا ابد هم نفهمیدیم، نفهمیدیم. اگر یک وقتی هم یک کلامی را به معصوم در زمان ما نسبت دادند، ما اگر با عقل‌مان، با آیات قرآن بررسی کردیم دیدیم حرف بیخودی است، ولو از امام باشد خود امام فرموده هر چه که با قرآن مخالفت داشت فاضربوه علی الجدار، بزن آن را به دیوار، یعنی دور بینداز، پس می‌بینید ما باید در گفتارها عقل‌مان را بکار بیندازیم، اگر می‌خواهیم اولوا‌الالباب باشیم. در شنیدنی‌ها به طور مسلّم و بیشتر؛ من شنیدم فلانی فلان کار را کرده، یک کارِ خوبی است، شاید ان شاء الله. آقا فلان آقا نماز شب خوانده؟ بسیار خوب. بگو بله. باز هم نباید تو صددرصد قبول بکنی، امّا اگر گفتند فلانی فلان گناه را کرده، اینجا اگر قبول کردی اوّلاً او ‌که دارد به شما می‌گوید غیبت کرده، مسلّماً غیبت معنایش همین است، شما که داری می‌شنوی غیبت شنیدی، از زنا بدتر است این کار، بعد هم بدتر از این، که حالا او گفته و تو شنیدی، انسان این را شایعش بکند، به همه بگوید، آقا خبر داری؟ بعضی‌ها نُقل مجلس‌شان است، دروغ‌گویی را کم‌کم به ما دارند تعلیم می‌دهند، غیبت‌کردن را به ما تعلیم دارند می‌دهند. خدا رحمت کند امام رضوان اللّه علیه را، فرمود که تلویزیون یک دانشگاه است، واقعاً اگر دانشگاه ما به ما دروغ تعلیم داد، غیبت‌کردن تعلیم داد، ما باید از این دانشگاه بیرون بیاییم یا نه؟ در ضمن همین سریال‌ها و فیلم‌ها و حتی بعضی از مطالب جدّی دارند به ما دروغ را تعلیم می‌دهند، در امور دینی‌مان دروغ را به ما تعلیم می‌دهند، باید یک مقداری به فکر باشیم.

ملاقات با امام زمان علیه السلام طبق مصلحت است

کفار درجه‌ی یک؛ کفار درجه‌ی یک چه کسانی هستند؟ آن‌هایی که حتی به رحمانیت خدا کافرند، یکفُرُ بِالرَّحْمنِ، ببینید، کفر می‌ورزند به رحمانیت خدا، خوب این چشم را تو از کجا آوردی؟ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اَللَّهُ (زمر/۳۸) همه می‌گویند خدا، تو به این خدایی که چشم به تو داده، زبان به تو داده، سلامتی به تو داده، غذا و روزی به تو داده، تو کافر می‌شوی؟ تو کافرترین کفّار هستی، عرض کردم، یک وقت انسان به رحیمیت خدا کافر می‌شود، آن‌طور کافر نیست، خوب رحیمیت به او نرسیده. یکی می‌گوید حضرت ولی‌عصر صلوات‌اللّه‌علیه دیده نمی‌شود. خوب این آقا هفتاد سال است در دنیا هست ندیده، آدم خوبی هم بوده، می‌گوید اگر بنا بود که کسی امام‌زمان را ببیند چرا آن مرد عوام بقال دید، من ندیدم؟ پس نمی‌شود. دیشب به یکی از دوستان همین را می‌گفتم، در زمان غیبت صغری علمای بسیار بزرگی بودند که بعد از هزارودویست سال تقریباً ما هنوز مرهون علم آنها هستیم؛ مثل شیخ کلینی صاحب کتاب کافی، مثل شیخ صدوق صاحب من لایحضره الفقیه و کتب دیگر، اینها در زمان غیبت صغری بودند. حضرت، چهارتا نائب خاص دارد که با آنها رفت و آمد دارد، این علمای بزرگ با یک شرح صدری با اینها برخورد کرده‌اند، علامت عالم خوب همین است که به این‌ها نگفتند آقای روغن‌فروش -آخر حسین بن روح در بازار بغداد روغن‌فروشی می‌کرد- چرا تو امام زمان را هر روز ببینی و ما با این علم و دانش و تقوا و فضیلت‌مان نبینیم؟ نه، این‌قدر خوب بودند که می‌رفتند نامه‌های‌شان را به همین‌ها می‌دادند می‌گفتند برسان به امام زمان، این‌قدر خوب بودند که – یعنی اینطوری ما باید خوب بشویم – این‌قدر خوب بودند که یک دفعه در هیچ‌جا دیده نشده که مثلاً مرحوم کلینی -پدرش هم بوده که قبر پدرش الان در ری است و قبر خود مرحوم کلینی در بغداد است. اینها هر دو از علماء بوده‌اند کتاب نوشته‌اند، خیلی باشخصیت، سُنی‌ها قبول‌شان داشتند- مرحوم صدوق پدر و پسر، این‌ها در هیچ‌جا از کلمات‌شان گفته نشده که ما غیبت صغری را قبول نداریم، ما این نواب را قبول نداریم، ما این حرف‌ها را قبول نداریم. الان چرا باید این حرف‌ها زده بشود؟ جز این‌که این افراد خودشان را خراب می‌کنند؟ به خدا قسم خودشان را از چشم امام زمان می‌اندازند. چرا؟ به خاطر همین حسادت، به خاطر همین خودخواهی، بخاطر همین خودنمایی و تکبر. امام زمان علیه‌الصلوه والسلام اگر خودش اراده بکند هر کس، نه مقام بالایی برای حضرت ارزش دارد آن طوری که باید مثلاً حضرت مجبور بشود برود خودش را به آنها نشان بدهد، نه مقامِ پایین، نه هیچ چیز، هر که را مصلحت بداند، این را معتقد باشید و همین را بگویید که هر که را حضرت مصلحت بداند چون اختیار در دست اوست، به او ملاقات می‌دهد، هر که را هم مصلحت نداند ملاقات نمی‌دهد. همین. حالا اگر گفتیم که نه! ما هر روز با آقا رفت و آمد داریم، غلط است، یا سالی یک دفعه هم رفت و آمد داریم و اختیار دست من است ، این هم غلط و اگر هم کسی بگوید اصلاً دیده نمی‌شود، خوب چرا دیده نشود؟ این هم غلط. بهترین حرف همین است که بگوییم اختیار دست خودشان است، هر چه آن مولا کند شیرین بود، هر چه می‌خواهد، هرچه مصلحت بداند، مصلحت دانستند که مثل منی هم حتی ملاقات با حضرت بکنند، خوب آقا مصلحت دانسته تو چه حرفی داری؟

دادن دنیای بی‌ارزش به کفار

این مطلب را بالاخره دقّت کنید که خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: وَ لَوْلَا أَنْ یکونَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً خیلی عجیب است، اگر این طور نبود که مردم همه‌شان کافر می‌شدند -همه کافر می‌شدند- لَجَعَلْنَا لِمَنْ یکفُرُ بِالرَّحْمنِ برای کفاری که به خدای رحمان کافر شده‌اند لِبُیوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ، اصلاً همه‌ی دنیا را به آنها می‌دادیم، حالا اینطوری من بگویم بهتر است؛ نه اینکه بهتر از کلام خداست، نستجیربالله، ولی یک چنین حرفی را ما بهتر می‌فهمیم، همه را می‌دادیم به آنها، همه را، بروند خانه‌هایشان را، پشت بام‌شان را از فضه قرار دهند، درون خانه‌شان پر از طلا باشد، همه چیز داشته باشند؛ کلفت، نوکر، همه خدمتگزارش باشند، اینطوری هم بوده؛ فرعون تقریباً همین‌طورها بود، فراعنه‌ی مصر همین‌طورها بودند، بعضی از سلاطین همین الان در زمان ما تقریباً همین‌طورها هستند. امّا امّت واحده می‌شوند، همه‌شان کافر می‌شوند. اگر می‌بینید همه‌شان کافر نشدند برای این است که در هر مملکتی یک شاه بیشتر لازم نیست، چون می‌دانند که اینها دیگر شاه نمی‌شوند مخصوصاً شاه‌هایی که آباء و اجدادی شاه بودند و اصلاً شاه متولد شدند، خوب اینها معلوم است که مملکت یکی بیشتر شاه نمی‌خواهد، از این جهت مأیوس‌اند والاّ همه‌شان کوشش می‌کردند مثل او بشوند. وَ مَعَارِجَ عَلَیهَا یظْهَرُونَ وَ لِبُیوتِهِمْ أَبْوَاباً درهای خانه‌ی آقا، چند تا در دارد، ده بیست تا در دارد مثلاً، هر دری هم چند تا دربان دارد وَ سُرُراً سریرهایی، متکّاهایی حالا الحمدللّه شاید در بین شما کسانی نباشند که در دربار شاه رفته باشند و دیده باشند آنها چه وسائل راحتی‌هایی دارند وَ سُرُراً عَلَیهَا یتَّکؤُنَ؛ تکیه بکنند وَ زُخْرُفاً، زخرف یعنی زینت‌ها، چیزهایی که جزء تزئینات است. آن‌قدر مجسمه‌ی طلا در یک کاخی می‌بینید وجود دارد که آدم تعجّب می‌کند که این‌ها را برای چه این‌جا گذاشتند؟ خدای تعالی می‌گوید: وَ إِنْ کلُّ ذَلِک لَمَّا مَتَاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا اینها همه‌اش متاعِ زندگی دنیاست. آقا شما که می‌خواهید امتحان بدهید در جلسه‌ی امتحان نشستید صندلی‌ات از طلا باشد بهتر است یا از چوب؟ می‌گویی فرقی نمی‌کند. من امتحان بدهم، یک ربع زودتر بروم، خوب امتحان بدهم آن مهم است. دقت کردید؟

تقوا اساس همه کارهاست

وَ الْآخِرَهُ عِنْدَ رَبِّک لِلْمُتَّقِینَ آقا تقوا اساس همه‌ی کارهاست. از مرحله‌ی یقظه باید تقوا را شما شروع بکنید، همین‌طور تقوا کنار شما می‌آید تا می‌رسید به مرحله‌ی اعتصام. اعتصام چه هست؟ اعتصام از مادّه‌ی عَصَم است که معصوم هم از همین ماده است. به جایی می‌رسی که نمی‌خواهی گناه بکنی، یک جایی می‌رسی که واجباتت را اول وقت انجام می‌دهی، یک جایی می‌رسی با اشتهای کامل به طرف خوبی‌ها می‌روی و از تمام بدی‌ها دور می‌شوی همانطور که انبیاء بودند. لذا خدای تعالی می‌فرماید: وَ اعْتَصِمُوا باللّه (نساء/۱۴۶) معرفت خدا را پیدا بکنید، تقوا را داشته باشید تا اعتصام به خدا پیدا کنید، همه‌تان باید معتصم‌بالله بشوید یا وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ (آل‌عمران/۱۰۳) به حبل خدا، با معرفت خاندان عصمت و طهارت، شما خودتان را به مرحله‌ی اعتصام برسانید. من هم جرأت نمی‌کنم بگویم معصوم بشوید به جهت اینکه نمی‌دانم چه کسی به ما گفته که معصوم چهارده تاست؟ آن معصوم از جهل است و همان چهارده‌تاست، امّا معصوم از گناه، خدا امر کرده که باید گناه نکنید، باید واجبات‌تان را انجام بدهید.

از ذکر رحمان کناره نگیرید

وَ مَنْ یعْشُ عَنْ ذِکرِ الرَّحْمنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (زخرف/۳۶) اگر هرچه هستید از ذکر رحمان کناره نگیرید، ذکر رحیم نمی‌گویند، -نه ذکر‌گفتن- یاد خدای رحمان باشید. آقا به دست خودت نگاه کن ببین اگر این دست، بند نمی‌داشت، همه‌اش راست ایستاده بود، -بعضی‌ها هستند عمل می‌کنند انگشت‌شان راست می‌ایستد- این هیچ‌کار نمی‌توانست بکند، این را بند برایش درست کرده، این ناخن پشت انگشت چرا هست؟ من یک دفعه ناخنم شکسته بود که هنوز هم تمام درست نشده یک فشاری که می‌آمد این‌قدر سر این انگشتم درد می‌گرفت، این پشتوانه این گوشت جلوی انگشت است، نگه داشته، شما دست‌تان را هر چه هم فشار بدهید درد نمی‌گیرد، امّا ناخن نداشته باشید درد می‌گیرد. این خطوط سرانگشت‌ها را دیگر مکرر هم شنیده‌اید و هم علمی شده و هم در دنیا مهم شده، حتی از امضاء اهمیتش بیشتر است، این را هم می‌دانید. این‌ها معنای دقّت یاد رحمان است. اینها همه‌اش رحمانیت خداست. نقش سرانگشت‌ها مال شمر هم هست، مال دزد هم هست، مال اولین ولی‌خدا هم هست. اینها رحمانیت خداست دیگر، خوب این معنای رحمانیت را بفهمید. معده که غذا را هضم می‌کند برای همه‌ی اینها هست. سلامتی بدن برای همه هست، چشم برای همه هست، گوش برای همه هست، برای همه‌ی اینهایی که هستند؛ چه مسلمان، غیر مسلمان، بد، خوب، هر که هست خدای‌تعالی یک مهربانی عامی دارد که همه را شامل شده.

علامتهای رحیمیت خدا

ولی رحیمیت اینطوری نیست، للمؤمنین خاصه، می‌بینید شما یک حالتی دارید که از حرف خوب و صراط مستقیم خوش‌تان می‌آید، این مربوط به رحیمیت است، همه اینطوری نیستند، نصف شب بیدار می‌شوی می‌گویی خدایا من مناجات در خلوت را با تو دوست دارم و سرت را می‌گذاری به سجده و اشک می‌ریزی، همه اینطور نیستند، این‌ها رحیمیت خداست. آمدی به طرف تحصیل علوم اسلامی که واجب است و برای آخرتت بدرد می‌خورد، این رحیمیت خداست. معتقد به عالم آخرت هستی و همیشه به فکر تأمین زندگی عالم آخرتت هستی، این رحیمیت خداست. نمازت را اول وقت مقیدی بخوانی این رحیمیت خداست و توفیق خداست،

تدریجی بودن ظهور امام زمان ارواحنا فداه و هجوم شیاطین

ولی اگر کسی از رحمانیت خدا فراموش کند، رحمانیت خدا را فراموش کند نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً، شما اگر سگ‌ها را در بیابان دیده باشید می‌بینید همه یک‌جا جمع شدند. چه هست؟ یک لاشه مرده اینجا افتاده فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ کنارش هست، سیر می‌شود، می‌نشیند یک مقداری هضم بشود، باز دو مرتبه، شیطان برای ما این‌طور است. حواس‌تان جمع باشد، من هر شبی که می‌گویند آسمان شهاب‌باران می‌شود که سال گذشته زیاد هم شد، می‌گویم یک خبرهایی می‌خواهد بشود. حالا شما می‌گویید چه خبری؟ هیچ خبری هم نشد. نه! شیاطین حواس‌شان جمع‌تر از ما است، چون می‌خواهند کار بکنند، این‌ها وقتی که در روی کره زمین خبری از ظهور می‌شود، یک آمادگی پیدا می‌شود، این‌ها هجوم می‌برند به طرف آسمان که بروند ببینند بین ملائکه چه خبر است؟ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ (صافات/۱۰) ما چون ظاهربین هستیم می‌گوییم آقا سنگ است، از بالا افتاده به زمین نخورده، همین! و فقط آتش گرفته و ردّ شده، امّا باطن قضیه‌ی همین سنگ‌ها، باطنش این است که شیاطین هجوم می‌آورند. آخر یک جایی که مانع می‌شوند، اگر دسته‌جمعی حرکت بکنند در را معمولاً باز می‌کنند، جلو می‌روند، ولی هر چه این‌ها زیاد باشند خدای‌تعالی ملک زیاد‌تری و سنگ زیادتری و شهاب ثاقب زیادتری دارد و آن وقت‌ها یک خبری در روی کره‌ی زمین دارد می‌شود و شده. فرج این‌طور نیست یک‌دفعه حضرت ظهور کند که همه منکرش بشوند. نه! کم‌کم، همان‌طوری که می‌بینید بحمدالله از ده سال قبل، از بیست سال قبل تا حالا نام مقدس حضرت بقیة الله چقدر شایع شده، چقدر حضرت ظهور کرده، چقدر پیشرفتِ باصطلاح ظهوریِ نامی شده، مثل صبح بین‌الطلوعین که می‌بینیم که هوا روشنِ روشن شده. امّا اگر خدای نکرده از ذکر رحمان غافل شدید… ذکر رحمان را لااقل یادتان نرود، ذکر رحیمیت خدا را هم داشته باشید، امّا رحمانیت خدا را لااقل داشته باشید، والاّ اگر این کار را نکنید، غافل بشوید، نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ شیطان کنارتان قرار می‌گیرد و بعضی از مشکلاتی که بعداً در این آیات هست برای شما ایجاد می‌کند که شما خواندید و این مطالب هم خیلی روی آن دقت کنید و ان‌شاءالله جزء خوبان باشید.

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *