۷ شوال ۱۴۱۴ – عظمت روح انسان – بیداری، اخلاق ۷۰
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا.
در دنيا همه چيز و همة مسائل بي اساس و پوچ و بي فايده است. همه چيز سراب است. سراب به معناي جائي كه انسان از دور فكر ميكند آب هست ولي در حقيقت آب نيست. نمايش آب است. همه چيز لهو است. لعب است. بازيست. لهوه، بيهوده است. الا يك چيز. اون يك چيز را كه ما كمتر از هر چيز بهش اهميت ميدهيم. آن يك چيز هدف واقعي از خلقت ماست. خداي تعالي ما را براي اينكه در دنيا يك مظهري، يك مظهري، داشته باشد خلق كرده. بايد ما مظهر خدا باشيم. آينة تمام نماي الهي باشيم. خليفة الله باشيم. رسيدن به اين مسئله زياد شرط دارد. اول اينكه ما بايد آنچه كه در فطرتمان، در باطنمان، ذات مقدس پروردگار قرار داده، آن را ظاهر كنيم. در فطرت ما پروردگار متعال روزي كه ما را خلق كرد همانطوري كه به حضرت آدم و علم آدم اسماء كلها، به حضرت آدم همة نشانيها را تعليم داد، همة اسماء را ياد داد، معرفت جمعي را به او تعليم داد، به ما هم در مدت طولاني اينها را تعليم داده. روح انسان مثل يك ضبط صوتي بوده كه در ابتداء خلقت در مقابل مرآت تمام نماي الهي گذاشتهاند او را و همة علوم آن مرآت را، آن آينه را در خودش ضبط كرده. و اين روح را خداي تعالي تمام علوم را، علوم واقعي، علوم حقيقي، اطلاع به حقايق اشياء، علم به حقيقت، علم به واقعيت، اينها را در وجود انسان گذاشته. و انسان را براي يك مدت كوتاهي، بسيار كوتاه، در اين بدن، اين لباس، اين گوشت و پوست و استخوان، اين بدن ضعيف، قرارش داده. تا بسنجد، تا ببيند از اين اختيارش انسان چه استفاده ميكند. اختيار به معناي انتخاب، به معناي اين است كه انسان يكي از دو راه را انتخاب كند. و لذا در دنيا از آن لحظهاي كه انسان چيز ميفهمد لااقل تا وقتي كه ميميرد، در حال انتخاب و اختيار و در حال امتحانه. يك جلسة بسيار كوچك و كوتاه امتحانيست اين دنيا براي ما. روح با آن عظمت كه خدا به خودش نسبت ميدهد. در ميان ماهها، ماه رمضان را به خودش نسبت داده. در ميان ساختمانها، كعبه را به خودش نسبت داده. در ميان خونها، خون حسين بن علي را به خودش نسبت داده. در ميان ارواح هم روح انسان را به خودش نسبت داده. و نفخت فيه من روحي. اين نسبت روي چه حسابيه؟ بخاطر اين است كه هر چه از صفات حميده، ذات مقدس پروردگار داشته، در روح انسان بعنوان نمونه گذاشته. و نمونة واضح آن را بصورت اهل بيت عصمت و طهارت در دنيا آورده. كه ما بدانيم كه معني خليفة الله يعني چه. چطور ميشه انسان با همة اينكه بسيار ضعيفه، بسيار ناتوانه، در عين حال قدرت ما فوق پيدا ميكنه. در عين حال اعلم ما في سوي الله ميشه. يك انسان ممكن است آنچنان قدرت پيدا بكنه، از نظر ظاهري عرض نميكنم، يعني از نظر ظاهري هم خوب انسان ممكن است با نيروي فكر همة موجودات عالم را تحت كنترل خودش قرار بده. شما هر حيوان درندهاي را كه تصور بكنيد، هر نيروي فوق العادهاي را كه تصور بكنيد. نيروي اتم مخرب است و بقدري قدرت دارد كه به يك لحظه ممكن است يك شهري را زيرو رو كنه. اما همين قدرت را بشر تحت كنترل خودش در ميآره. ميآره در اختيار ميگيره و بعد با اختيار او اظهار ميشه اين قدرت. در عين حال اينها را ما قدرت نميدونيم. اينها قدرت پر ارزشي نيست. اينها قدرت محدوده. اينها قدرت نهايت اين است كه انسان ميتونه به يك فرض كنيد اشاره، يك دكمه را زدن، تمام كرة زمين را تخريب كنه. محدود ميشه. اما بشر از نظر قدرت روحي به جائي ميرسد كه اين مسائل در مقابل او بسيار جزئيست و اساسا خدا اين قدرتها را به حساب قدرت نياورده. قدرتهاي روحي. آنچنان زياده كه بعضيش اگر انسان از اولياء خدا باشد، اگر ارتباطش با خدا باشد. اگر خدا را پشتيبان خودش قرار بده. قدرت يك انسان به جائي ميرسد كه عاصف بن برخيا وقتي كه ميشنود كه حضرت سليمان بهش ميگويد كه من يعطيني بعرشها، كيست كه تخت بلقيس را براي من حاضر كنه؟ اين شخص ميگويد كه انا آتيك بهي قبل ان يرتد اليك طرفك. قبل از اينكه چشمت بهم بخوره من ميآورم. اين چه شخصي است كه يك چنين كاري را ميكنه. و قال الذي عنده علم من الكتاب. يك علمي از كتاب، ببينيد از نيروي معنوي، از قدرت مافوق ماده و مادي، از آن استفاده ميكنه. از امام سؤال ميشود كه عاصف بن برخيا در مقابل علي بن ابيطالب، آن نمونة بارز باصطلاح دين، آن الگوي اهل يقين، آن انسان كامل، از او چقدر از علم كتاب داشت؟ ميفرمايد به مقدار يك بال مگس كه توي دريا بخوره، چقدر اين آب با خودش برميداره. آن مقدار از علم كتاب را داشت. از خود آيه هم استفاده ميشه. كه و قال الذي عنده علم من الكتاب. من من تبعيضيه است بدون ترديد. يعني بعضي از علم كتاب را داشت. بعضي از علم كتاب. و طبعا جزئي، يعني نه پنجاه درصد، اگر پنجاه درصد بشه، بعض نميگن. بلكه كمتر از پنجاه درصد از علم كتاب را داشته و يك چنين اعمال قدرت. شما تصور كنيد بعضي از دانشمندان محدودفكر علوم مادي و فلسفي، اينها ميگن كه محاله از نظر عقل، يعني عقل نميتونه درك كنه كه چطور عاصف بن برخيا تخت را برداشت آورد. به اينجا فكرشون منتهي ميشه كه اين با قدرت مافوق تخت را در آنجا معدومش كرد و در اينجا ايجاد كرد. يعني آنجا گفت تخت نباش و محو شد. اينجا گفت باش. اون نيست ديگه. اين يك چيز ديگه است كه خلق كرده. ولو خود اين مسئله يك قدرت مافوقيست، فوق العاده اهميت داره. اما از خود قرآن استفاده ميشود كه خداي تعالي ميفرمايد حضرت سليمان همان تخت را ميخواست. من يأتيني بعرشها، اين تخت بلقيس را من ميخوام. و اگر كسي ميخواست اعدام و باصطلاح او را معدوم كنه و اين را ايجاد بكنه، طبعا نميتونست بگه من اون تخت را ميآورم. اين تقلب بود. اون تخت را نياورده. و از خود قرآن استفاده ميشه كه چون قرآن مجيد تأييد ميكنه كه همون تخت را حضرت عاصف بن برخيا از آنجا منتقل كرد به اينجا. شما فكر كنيد قدرت اتم، قدرتهاي مادي دنيايي، هرچه باشه، به پاية اين قدرت معنوي و علمي نميرسه كه به يك چشم بهم زدن، هر كجا ميخواد باشه. حالا در روايات دارد كه از شش ماه راه، يعني شش ماه راه پياده هم اگر باشد، تقريبا حدود متجاوز از دو هزار كيلومتر راه ميشه. دو هزار كيلومتر راه را بره، دو هزار كيلومتر راه را بياد. و آنهم نه اينكه خودش تنها بره و بياد. يك تختي كه و لها عرش عظيم، اين تخت را هم بياره. اين تازه يك سر سوزني از اقيانوس علم آن كسي است كه خدا او را براي ما الگو قرار داده و فرموده به او خودتون را برسونيد. ببينيد ما كجا هستيم و انسانيت كجاست؟! ما چه هستيم و آنكه خدا خلق كرده و مقصود و مقصد خدا چيه و كجاست؟ ما در چاه طبيعت، در چاه طبيعت تن مانديم. الان مثلا اگر يك كسي بخواهد بگه كه ما جمعي كه اينجا نشستهايم، آيا ابدان مختلفي هستيم يا ارواح مختلف؟ بدن كه بحساب نميآد. همين امروز در كانون به جمعي ميگفتم كه هيچوقت شده بگند ده دست كت و شلوار دور هم نشسته بودند؟! بيست دست مثلا پيراهن و شلوار دور هم نشسته بودند. اگر ما عقل داشته باشيم، اگر ما حقيقت را درك كرده باشيم، اگر ما بفهميم. نميگيم مثلا صد نفر سفيد پوست دور هم نشسته بودند. صد نفر سياهپوست دور هم نشسته بودند. صد تا پير، صد تا جوان، صد تا زن، صد تا مرد دور هم نشسته بودند. اين بايد به ارواحشون فكر كرد. صدتا مؤمن دور هم نشسته بودند. صد تا عالم دور هم نشسته بودند. صد تا شيعه دور هم نشسته بودند. صد تا، حالا زن باشه، مرد باشه، سياهپوست باشه، سفيدپوست باشه. اينكه ميبينيد اسلام اينهمه با اين تبعيضات نژادي ظاهري جنگ كرده و گفته لا فخر من عرب علي العجم و لا للابيض علي الاسود. فخري بر عرب نيست نسبت به عجم. به جهت اينكه همانطور كه كت و شلوار، اين ماية امتياز واقعي انسان نميشه همانطور بدن هم، سخن هم، طرز كلام هم، فارسي و عربي صحبت كردن هم، اينهم ماية امتياز نميشه.
ما يك وقتي يك كسي را ديدم. گفتم اين شخص چه امتيازي داره كه اينهمه براش ارزش قائليد؟ گفتند دو تا زبان خارجي بلده. نه تقوي، نه هيچ ارزشي، هيچ ارزشي از نظر واقعي نداشت جز اينكه دو زبان خارجي را مسلط بود. من نميخوام بگم زبان بلد بودن با زبان بلد نبودن، باهم فرقي نميكنه. ولي ميخوام عرض كنم اينها ماية امتياز نيست. بشر را خدا براي يك هدف عاليتري خلق كرده. اينها وسايل مختلفي است كه انسان بد نيست داشته باشه. وجدت شيئا و غابت عنك اشياء. تو يك چيز را گرفتي و همه چيز را از دست دادي. قدرت، آن قدرتيست كه وصل به قدرت بي نهايت الهي باشه. علي بن ابيطالب قدرت داره نه صدام. اين را بايد بفهميم. حسين بن علي توي گودي قتلگاه قدرتش مافوق قدرته نه ابن زياد. شما ميگيد چطور؟ همانكه ميگي چطور دليل بر، شما را عرض نميكنم، آني كه ميگه چطور دليل نافهميشه. به جهت اينكه حسين بن علي عليه السلام از آسمانها تا تخوم ارض، تمام قلوب را متوجه خودش كرده، با قدرت الهي و جز اينها تنها هشتاد و دو نفر را كشته. خيلي محدوده. هشتاد و دو نفر كشته شدن كجا، يك عالم ماسوي الله كشتة عشق حسين ابن علي بودن كجا. اين چقدر فرقش است. اون از نظر قدرت. اگر قدرت ميخواييد اينجا قدرت هست. اگر علم ميخواييد تمام علوم، تمام علوم همش شما اهل محاسبه هستيد اقلا دوازده هزار ساله كه خدا روح ما را خلق كرده. اين طرف هم بي نهايت روح انسان باقي است. هم فيها خالدون. اگر كسي منكر بشه منكر آيات قرآنه.
شصت سال تا صد و پنجاه سال بر فرض. چون يك نفر همين چند شب قبل گفتند در هند صد و پنجاه ساله بوده مرده. صد و پنجاه سال. آخرش اينه ديگه. اين صد و پنجاه سال در مقابل اين عمر طولانيه آن ابتدا و انتها، چقدر ميشه؟ چقدر در ميآيد. اهل محاسبهايد تقسيم كنيد. هر دقيقة اين در مقابل ده هزار سال اون، باز كم گفتيم. هيچي. توي اين دنيا انسان يك رفع بره سر جلسة امتحان. مثل همينه. آنوقت انسان همون يك ربع ساعت را بگيره، بقيه را ول كنه. احمقتر از اين آدم شما سراغ داريد؟ نادانتر از اين آدم كسي سراغ داريد؟ توي اين جلسة امتحان بنشينه، اول به فكر صندلي كه روش ميخواد بنشينه باشه. من كدوم صندلي بنشينم؟ بعد همسايهام كي باشه، پهلوم كي نشسته باشه. لابد همهاتون امتحان دادهايد، همهاتون اهل سواديد ديگه. هيچ امتحاني نداده باشيد، امتحان راهنمايي و رانندگي را لابد داديد كه يك ربع طول بيشتر نميكشه. افسر هم بالاي سرتون وايستاده كه تقلب نكنيد. بسيار خوب. اول به فكر صندليتون باشيد. اين صندلي چقدر قيمتشه، چه جوري هست. بعد به فكر اطرافيانتون باشيد. يك سقلمه به او بزنيد، يك اذيت به او بكنيد، يك دعوا با اين بكنيد، يك دعوا با او بكنيد. ميشه؟ حالا بعد هم كه بر همة اين جهات غالب شدي و بر همه غلب كردي، يك آدم پهلوان، اين وسط ديدنت، بعد به سقف سالن امتحان چشمت را بدوزي كه سقف چه رنگيه و زمين چه رنگي است و نميدونم چه و فلان و اينها. وقتي هم كه ميآئي بيرون ميگي بد امتحان داديم. تو امتحان اصلا ندادي. تو اصلا مردودي. بيرون همة مردم ميگويند تو عجب احمقي بودي. اينهمه زحمت كشيدي آمدي توي جلسة امتحان، دو هزار سال چيز ياد گرفتي. آمدي توي جلسة امتحان، اينجور! جاش هست كه شب اول قبر آدم را با گرز آتشي كه واقعا خدا رحم ميكنه كه با گرز آتشي ميزنند. يك كسي، عين همين، اين مثال صددرصد تطبيق ميكنه با وضع ما اگر اعتقاد داشته باشيم. و اگر دست به باطن قضيه بيندازيم، احتمالا، احتمالا، كه خداي نكرده بي اعتقاديم. كجا ميشه انسان باورش بياد كه آخرتي هست. باورش بياد كه بهشتي هست، باورش بياد كه ابديتي هست كه اينجور حواسش پرت بشه و همة كارهايش را مهمتر بدونه تا اصل جريان امتحان. بايد همهامون از خواب غفلت صددرصد بيدار بشيم. شما نگيد ما الحمدلله يقظه را ميگذرونيم. كجا گذرونديد؟! در هر مرحلهاي كه باشيد باز بايد بيدار بشيد. يعني چه؟ يك مدتي تو به فكر خونه هستي، يك مدتي به فكر زن و بچه هستي، يك مدتي به فكر خدمتتون عرض شود كه نميدونم درآمد و خورد و خوراك هستي. بعدش هم ميميري. چيكار كردي؟ خوب من يك چند تا سؤال را جواب بدم. ميشه؟ همين شماها كه چند تا سؤال را جواب ميديد، شماها كه نماز ميخونيد، شماها كه و اذا رأوا تجارة او لهوا ان فضوا اليها و تركوك قائما قل ما عند الله خيرا. شما فكر نكنيد ما خيلي آدمهاي خوبي، بعله الحمد الله انتخاب شديد. الان اگر يك غريبهاي بخواد توي اين جلسه وارد بشه حرفهاي ما را چون نميفهمه، و خاك بر سر اين بشر كه اينقدر خودش را پست كرده كه اين مسائل را تازه ميگه من نميفهمم و شماها را انتخاب كرديم كه ميفهميد. الان بهتون بگند هر كس بياد سر خيابون يك ميليون بهش ميديم. شايد خود منهم بروم. اذا رأوا تجارة، شما ارزان نميفروشيد ولي گران شايد بفروشيد. من دفترهاي شماها را نگاه ميكردم. بعضي خيلي سست گرفتند كارها را. خيلي ارزون ميفروشيد. يك بررسي كرديم اين دفترها را، يك نگاهي آقاي نعمتي زحمت كشيده بودند به من دادند، يك نگاهي كردم. ديدم اصلا… پيغمبر اكرم ميآمد توي مسجد، خيلي مهمه، خيلي مهمه. پيغمبر آمده، توي جلسة امتحانات باصطلاح همون علائم راهنمائي، همون. آنجا افسر بالاي سرتون واي ميايسته كه شما از روي اين يكي ننويسيد. در آنجا افسر، آن سرور، آن بزرگ بالاي سرمون وايستاده كه يادمون بده، بگه اينجوري بنويس. ما يك مشت ميزنيم توي دهنش. كاشكي به مشت اكتفا بكنيم. يازده تا امام را قطعه قطعه كردند. يا جگرشون را قطعه كردند يا امعاء و احشائشون را قطعه كردند يا بدنشون را، از دنيا بيرونشون كردند. مگر نديديد. يكي ديگرشون زنده موند، خدا مخفيش كرده كه به گير ما اهل دنيا نيفته. خيلي عجيبه، انسان اين، اين انسان شد؟! اذا رأوا تجارة. وقتي كه ميبينند يك تجارتي را، يك درآمدي را، يك منافعي را، او لهوا. شب، الحمدلله خدا را شكر ميكنيم شماها اينطور نيستيد، حالا اين اندازهاش كه نيستيد. شب اول فروردين است و تلويزيون تا سحر برنامه داره، فيلم نشون ميده. اقلش نهايت نسبت به آنچه كه خدا شما را به خاطر او خلق كرده. انفضوا اليها. ميروند بطرف او و تركوك، اي پيغمبر، بخدا قسم قدر اوليائمون را ندانستيم كه از ما گرفتند. او را تنها ميگذاشتند توي مسجد. و تركوك قائما، تو ميايستادي اونها رفتند دنبال كارشون، دنبال تجارتشون، دنبال بيعشون. اي پيغمبر بگو ما عند الله خير من اللهو و من التجاره. چه ادبي داره خداي تعالي. چقدر احترام بشر ميكنه. ماها اگر به حقيقت وجود دست پيدا بكنيم و واقعا حقيقت را درك بكنيم، انسان گاهي آنچنان اعصابش خورد، بعضي رفقا ميگند ما از وقتي كه در اين راه قدم برميداريم، با نميتونيم بعضي از اهل معصيت را ببينيم. منهم ميگم حق داريد. نه اينكه ضعف شما باشه. انسان مخصوصا اقوام و خويشاوندانش را، خوب قوم و خويش انسانه، فرزند انسانه، پدر انسانه، زن انسانه. ميبيني توي لجنزار فرو رفته. هر چي بهش ميگي دستت را بده بكشمت بيرون، دست كه نميده هيچي دست ما را هم ميخواد بكشه توي آن لجني كه رفته، وارد كنه. انسان، اعصاب نميگذارند براي انسان. تأثر پيدا ميكنه در دل. من يكي از اولياء خدا را ميشناختم، اين روزي يكي دو ساعت ميرفت توي اطاق مينشست گريه كردن. من خيال ميكردم اين براي مصائب سيد الشهدا يا مثلا گفتم چي هست. گفت اينكه اين مردم چرا اينقدر به فكر حقيقت نيستند، به فكر واقعيت نيستند. چرا مردم اينقدر سرشون توي آخوره. چرا اينقدر پست بايد باشه انسان كه همهاش به فكر خوردن و خوابيدن باشه. آخه خدا تضمين كرده، ميگه تو ول كن من ادارهات ميكنم. و ما من دابة في الارض الا علي الله رزقا. آني كه خدا تعهد كرده، تو اين را قرص گرفتي. آنهايي را كه گفته و الذين جاهدوا فينا شرطش اينه، وقتي او جهاد ميكنه ما هدايتش ميكنيم. اون جهاد را ول كردي.
شب اول ساله، خيلي خوب. ما كه منكر اول سال بودن كه نيستيم. اول بهاره، بسيار خوب. گلها شكوفه پيدا ميكنه. بسيار خوب. همة اينها درست. فردا عيده. اينهم درست. اصلا كلمة عيد عربي را ترجمهاش كنيد. يعني عود به خوبيها، عود به خوشحاليها، عود به زندگي. برگشت به زندگي، برگشت به خوشحالي. خوب بيائيم برگرديم به زندگي. زندگي چي هست. اينها ميگن زندگي يعني خرافات. اكثر مردم. دليلش هم اينه كه شما ازشون بپرسيد هفت سين به چه درد ميخوره. يا بايد انسان خودش يك چيزي احساس كرده باشه از اين كار و يك فايدهاي احساس كرده باشه، يا يك راستگويي، يك كسي از جانب خدا بهش گفته باشه. ديگه سومي نداره. نه كسي از جانب خدا گفته كه تو هفت سين بچين، نه هم خودت ميفهمي. من حاضرم اگر كسي فايدهاش را بگه، ما امشب همهامون هفت سين بچينيم. يا ساير خرافات. زنهاي بي حجاب، آرايش كرده، توي خونة قوم و خويشها، جوانها ببينندشون، با هم كلاس بگيرند، با هم دست بدهند، باهم بنشينند. اينها واقعا انسانيته؟! عود به خرافات، عود به بدبختي. اين عيد همينه ديگه. نتيجهاش هم همين بدبختي است كه ما داريم توي دنيا. راسته. خوب حرفيست. هر كس سر سال هر جور باشه تا آخر سال هم خواهد بود. منهم ميگم. توي بدبختي كه كنار هفت سين نشستي و تؤام با خرافات و كارهاي بيفايده و بي اساس علمي داري ميكني، تا آخر سال هميني. از همينجا توي طويله بايد باشي تا آخر سال. آني هم كه آنموقع مينشينه ميگه حالا، يا مقلب القلوب و الابصار، يا مدبر الليل و النهار، يا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الي احسن الحال، حالا اين وارد شده باشه، بقصد رجاء خونديد. وارد شده باشه، وارد نشده باشه. حالا يك دعائيست. يك حال توجهي به خدا پيدا كردي و اعتراف به ذات مقدس پروردگار پيدا كردي و از خرافات خودت را نجات دادي، حالا بعيد نيست انشاء الله تا سال آينده تا عيد نوروز ديگه همينطوري باشيد. بعله. همين، همين حرفي كه شما ميزنيد كه هر كس حالا اينجوري باشه تا آخر همينطوره، خوب همين را بگير. ببين كدومش بهتره؟ تو كه ميگي من در عصر تمدن زندگي ميكنم. تمدن يعني خرافات؟ همين كثافتكاريها. همين بي بندو باريها. همين خدا را به غضب درآوردنها. همينهاست تمدنتون؟! خوب. امسال نصفه شب هم هست. پاشو، پاشو باريك الله. امشب را شب قدر بدون. تا صبح مشغول عبادت باش. كسي حرفي نداره. فردا هم بنشين در مجالسي كه حرف خدا و حرف دين زده ميشه. باريك الله. اما توئي كه ميگي من متمدنم، تحصيل كرده هستم، با سواد هستم، انسان هستم، اين كثافتكاريها يعني چي؟ كه از رفت و آمدهاي بيموقع، همه فرار بكنند. او فرار بكنه از توي شهرش، اون يكي فرار بكنه، اون يكي فرار بكنه كه پيش خود من، بعضي از دوستان گريه ميكردند كه آقا ما عيد نوروز چيكار كنيم؟ ما چند تا قوم و خويش احمق داريم. اينها با وضع حجاب بدي ميآيند. چيكار كنيم؟ گفتم بريد، نمونيد توي مشهد. اينجوريه.
خدا را شكر كنيد بازهم. و الا من از خودم ميگم، از خودم تا همهاتون، قبول خدا معلوم نيست باشيم. خدا بندگان بهتر از اينهايي ميخواد. نميخوام مأيوستون كنم. ميخوام شما جدي باشيد. چون شما توي يك خطي افتاديد كه نميتونيد برگرديد. آنهايي كه ميخوان برگردند برگردند. ولي نامة دعوتي كسي براشون نفرستاده. هر كسي ميخواد برگرده برگرده. ولي اكثرتون، بيشترتون شايد همهاتون از آنهايي هستيد بالاخره نميتونيد برگرديد. ولي جدي باشيد. قطعي حركت كنيد. قاطعانه باشيد. انسان باشيد. انسان. انساني كه اگر خواستند توي اصحاب خاص حضرت بقية الله شما را بيندازند، وصلة ناهمسر نباشيد. هيچ چيزتون وصلة ناهمسر نباشه. نه، يكنفرتون نه خوراكتون، نه زندگيتون، نه زن و بچهاتون، هيچ چيزتون وصلة نا همسر نباشيد، كاملا بخوريد به اونها. ما همه، خدا ميدونه حرصم، فعاليتم، خواستهام، اصرارم بر اين است كه اقلا شما جمع انشاء الله وصلة ناهمسر توي اصحاب امام زمان نباشيد. اگر رفتيد قاطي شديد، بين شما و آنهائي كه در محضر حضرت وليعصر هستند، فرقي نباشه. هيچ فرقي هم، عمده ايمان به خداست. حالا ميخواد پيرمرد باشه، جوان باشه، تحصيلكرده باشه، تحصيل نكرده باشه. اين ديگه راه براي همه هم بازه. براي همه.
اصحاب كهف. اينها اگر ميخواستند بگند ما وزراي دقيانوسيم شايد شماها در مراحلتون بيشتر از همة سورهها، سورة كهف را ميخونيد. چون خيلي قضاياي جالبي داره. و ضمنش هم قصة اصحاب كهفه. اونها اگر ميخواستند بگند ما وزراي دقيانوسيم، حالا ديگه دوراني پيش آمده، المأمور معذور. و اين بگه من خدا هستم، بگيم بعله تو خدا هستي و باشيم سر زندگي. اينها جوانمرداني معرفي نميشدند كه خدا نامشون را توي قرآن ببره. فتية آمنوا بربهم. شما حالا ميگيد ما اگر كاري كرديم كجا خدا اسممون را مينويسه؟ شما هنوز خبر نداريد. آنوقتي كه اسم اينها را خدا نوشت و نگه داشت، آنوقت نه كتاب بود نه آثار را نگه ميداشتند نه هيچي. اما اگر شماها خودتون را برسونيد به اونها در آينده بدونيد همه جا اسم شما هست. چون زمان ظهور خيال نكنيد ديگه قرآن تموم شد. صدها كتاب از ناحية مقدسة حضرت بقية الله پخش ميشه. ببينيد نام شماها بعنوان افرادي كه در زمان غيبت، توي آن تاريكي از همه چيز دست كشيديد و در عين حال من نميگم از همه چيز دست بكشيد. از همه چيز دست كشيديد فتية آمنوا بربهم. جوانمرداني كه اينها ايمان به خدا آوردند. و دنبال هدايت رفتند. و زدناهم هدي. ما هدايتشون را زياد كرديم، راهنمائيشون كرديم. آنقدر خدا اينها را دوستشون داره. يقلبهم ذات اليمين و ذات الشمال. از مادر مهربانتر. چون مادر اگر بهرحال يك شبانهروز بچهاش بخوابه، حوصلهاش سر ميآيد. سيصد سال اينها خوابيدند نگذاشت يك طرف بدن اينها، يك مختصر پوسيدگي پيدا بكنه. هي اينطرف آنطرفشون ميكرد، هي اينور آنورشون ميكرد. آنها هم خواب، هيچ متوجه نيستند. وقتي هم كه بيدار ميشوند ما آيا، مثل اين افراد باصطلاح متديني كه اينها اهل فسق و فجور هستند و ميميرند. اينها زود بهشون ميگذره تا قيامت كه ميرسه. و خيال ميكنند يك روز يا بعضي از روز را خوابيدند. وقتي بلند شدند گفتند چقدر خوابيديم؟ يكي گفت كه يك روز. يكي گفت نصف روز. ولي خيلي خوابيديم. گفتند حالا بحث سر خواب نكنيم كه چقدر خوابيديم. گرسنهامون شده بريد يك غذائي تهيه كنيد بياريد. وقتي آوردند ديدند نه كمكم متوجه شدند سيصد سال خوابيدند. سيصد سال. و خداي عزيز مهربان، اينها بخاطر يك قدم. ببينيد ايني كه ميگم يك قدم به طرف خدا بريد خدا چقدر به طرف شما ميآيد، خدا توابه، معناش اينه. يك قدم براي خدا برداشتند، اينها سيصد سال خدا پذيرائيشون كرده. از آنوقت تا بحال، و از زمان حال تا زمان ظهور، حالا انشاء الله چيز ديگهاي نمونده، ولي دو سه هزار سال هم باز از اينطرف نگرشون داشته تا بگذاره توي بغل بالاترين و پر ارزشترين موجودات عالم، حضرت بقية الله ارواحنا فداه. حالا خدا چرا اين قضيه را توي كتاب نقل كرده؟ براي اينكه بگه شما هم استقامت داشته باشيد. شما را بيشتر خدا دوست داره تا آنها. شما امت پيغمبر آخر الزمانيد. شماها شيعة علي بن ابيطالبيد. شما وقتي كه نام حسين عليه السلام برده ميشه، اشكتون جاري ميشه. شما آنقدر ارزش داريد كه براي ياد خدا شبها گاهي تا صبح بيدار ميمانيد. نشان ميديد خودتون را در شبهاي احياء. شماها خيلي پر ارزشيد. شما را خدا نگه ميداره. ول كن، ول كن اين فكر باطل را. در عين اينكه انسان بايد كار و كوشش را داشته باشه. اهل دنيا و اهل آخور، گاهي ميگند به من كه دوستان شما دنيا را ترك كردند. نه همچين چيزي نيستش. توي سرازيري آقايون قرار گرفتند. ما يك خوردهاي ترمزشون ميكنيم با سر توي دره نيفتند. توي دنيا توي سرازيري هستند. ترمز همچين يك خوردهاي، اينها ترمزه. و الا من كدوم يكيتون را گفتم كارتون را ترك بكنيد بريد توي يك غاري زندگي بكنيد؟!
خوب انشاء الله اميدواريم، چون اين جلسه بطور كلي براي يقظه است. اين را آقايون بدونند. براي بيدار نگه داشتنه. شماها بيدار شديد، ولي بيدار نگه داشتن هم خودش مهمه. شما غذاهاي گاهي پر چربي ميخوريد، چرتتون ميگيره. بعضي از رفقا واقعا ميبينم چرت ميزنند. نه اينجا حالا چرت ميزنند. نه اينجا الحمدلله چرتي نداريم. بعضيها چرت در راه ميزنند. اكثر رفقا خواب ديدند ولي من خودم از يك مكاشفهاي ديدم همگي با هم داريم ميريم، بعضيها آن عقبها دارند ميآيند. خيلي عقب ماندند. ما مجبوريم برگرديم آنها را هم هولشون بديم بيايند و يك وقتي، يك شبي ميديدم يكي از رفقا، خوابش برده؛ يكي ديگه از رفقا اين را بغلش كرده داره ميآوردش. كه از اون دوست من خيلي خوشم آمد و فرداش باهاش طوري در ميون گذاشتم گفت چي شده؟ گفت يك خواب خوبي برات ديدم. نه اينكه خواب بودها، اون خواب بود ولي اين دو تا با هم دوست بودند. به هم كمك كنيد. يك وقت ميبينيد يك كسي غفلت كرده به دوش بكشيدش و بياريدش به طرف خدا. اين هم براي شما ثواب داره و هم براي او، يك روزي ازتون ممنون خواهد شد. توي دنيا نميفهمه. شايد نفهمه چه خدمتي بهش كرديد. شايد شماها نفهميد الان مثلا اين آقاي نعمتي چه محبتي به شماها، به بعضيهاتون ميكنه. ولي يك روزي ميشه خوب ميفهميد. اينقدر خوشحال ميشيد، اينقدر باريك الله بهش ميگيد. و دعا كنيد، از خدا بخواهيد كه من كوتاهي در خدمتگزاري به شماها نكنم. واقعا اين را از همهاتون، از شماها كه اين حقي است از شماها بر گردن من كه اين دعا را در حق من بكنيد كه خداي تعالي نيرو به من بده و كمكم بكنه كه بتونم خدمتگزار شماها باشم. و فكر هم نكنيد كه خدمتگزاري يعني اينكه هر وقت گفتيد آقا ملاقات، من فورا بگم نيم ساعت ديگه بيائيد. نه. من الان يك كارهاي اساسي، باور كنيد الان يك كاري را مشغولم كه آقاي نعمتي به من گفت واجبه بر شما. ايشان، فتواي ايشانه، كه ايشان گفت بر تو واجبه اين كار را بكني. و چند تا كار اينجوري، پشت سر هم من دارم. اگر يك وقتي در ديدنها، در ملاقاتها، كوتاهي ميشه اين علتش اينه. و الا نه اينكه ترك كرده باشم خداي نكرده. من تمام وجودم بستگي به شماها و كمالات شماها و موفقيت شماها داره. ولي اونهم مربوط به شماست. شايد من نميخوام شرح بدم كه چيكار ميكنم. شايد آقاي نعمتي بعضيهاتون كه خواستيد بپرسيد ازش كه من چيكار ميكنم كه واجبه. راست ميگه ايشان كه واجبه، از واجب هم واجبتر. فتواي ايشان تنها نيست. نظر همه هست. كه بايد بعضي كارها را من بكنم. لذا و الا كي دوست نداره با دوستان به اين خوبي، نوراني، اهل صفا، اهل محبت كه صد برابر آن ارزشي كه من دارم، شما به من اظهار محبت ميكنيد. و اهل همه چي، آنچه خوبان همه دارند شماها تنها داريد نسبت به من. در عين حال من ميخوام كناره بگيرم از شما. نه اين حرف غلطه. اين حرف بسيار كه هر كس اينجور فكر كنه اشتباه فكر كرده. من يك كارهايي ميخوام انشاء الله انجام بدم كه بهتر بتونم خدمتگزار شماها باشم. بهتر بتونم راه را براي كمالاتتون انشاء الله باز كنم.
دفتر شما را ما يك هفته است گرفتيم. خوب من اينها را بررسي بكنم. اين نيست (نامفهوم) اينها نيست. بررسي بكنم انشاء الله در آينده تقسيم ميشيد. توي آن دفترها چون نميخواهم تذكر جدايي باشه، و تقسيم ميشه جلسات و انشاء الله هر كسي در هر مرحلهاي هست، در يك جلسة خاصي مثل كلاسهاي مختلف، و اين جلسه هم در عين حال براي همه هست. ولي آن برنامهها هم هفتهاي يك روز براي هر كسي در هر مرحلهاي هست، انشاء الله در همون مرحلة خودش بياد سؤالاتش را در همون روز خاص بكنه. ما توي دفترها، آنهايي كه دفترهايشون دست ما رسيده كه متأسفانه بعضيها با همة سفارشات، نه آدرسشون را كامل نوشتند، بعضيها، حالا ماهيانه آنها حسابشون با كرام الكاتبينه! سرو كارشون با آقاي مغيثي كرام الكاتبينه. ولي بعضيها آدرسشون را خوب ننوشتند. بعضيها مرحلهاشون را هم حتي ننوشتند. يعني شايد ندونند كه در چه مرحلهاي هستند. خيلي ناقص، خيلي ضعف نشون دادند در اين جمع آوري اين باصطلاح چيزها كه در دفترها آمده. بعضيها هم خيلي عالي بودند. خدا انشاء الله به، بعضيها مثل اينكه اصلا مسئله مهم نبوده براشون. آخه در اين مدت حالات مختلفي داشتند ننوشتند. خوابي لابد ديديد بنويسيد. از حالا براي همه دارم ميگم توي اين دفتر به آن بزرگي گرفتيد، نميخواهيم شماها دفتر بزرگ داشته باشيد. توي اينها حالاتتون، خوابتون، كسي هم جز من، كسي نميخونه. نهايت چون ميدونم همهاتون با آقاي نعمتي و يا بعضي از دوستان كه من به آنها اعتماد دارم، شما هم اعتماد داريد. اين دفترهايتون را، حالتتون را بنويسيد، خصوصياتتون را بنويسيد، و دقيق هم بنويسيد. چون اينها نمودار پيشرفت شماست، موفقيت شماست. و بعضيها خودشون، بعضيها هستند كه مراحلشون هم بالا رفته ولي هيچي ننوشتند. اينطور نباشيد. انشاء الله كوشش بكنيد كه جدي بگيريد مسائل را. يك عده از دوستان از مشهد رفتند مسافرت، يك عده هم از شهرهاي ديگه آمدند. آنهايي كه در شهرهاي ديگه هستند، انشاء الله ترتيبشون را براشون ميديم كه من در همين وضع دفترهايشون مرتب باشه. البته نقدا آنچه كه من عرض ميكنم در قسمت دفترها مربوط به اين آقايوني است كه توي مشهد هستند و مشهد زندگي ميكنند.
خوب شب اول سال است و انشاء الله اميدواريم كه دعاهامون امشب مستجاب بشه و خيلي هم سخت نگيريد. همچين عيد قويي هم نيست. حالا من نميخواستم امشب در مذمت اين عيد بحث بكنم و فردا هم انشاء الله قبل از ظهر، از ساعت هشت و نيم من هستم اينجا. دوستان انشاء الله اظهار لطف ميكنند. آقاي فاني حيف كه مريضه. و الا شيريني، اثاثش البته اينجا آقاي سيدي هست. شيريني تهيه كرديد يا نه؟ نكرديد. شيريني هم گير نميآيد. خيلي خوب چايي ميخوريم، چايي شيرين. بهرحال اينقدر عيدش مهم نيست كه شيريني تهيه بشه. ولي ميتونيد تشريف بياوريد اينجا خدمت آقايون باشيم و باصطلاح دور هم باشيم تا ساعت يازده. ظهر خبري نيست. پاشيد بريد. چون از حالا به بعد شما ظهر اينجا بمونيد آقاي نعمتي گرفتار ميشه. بهرحال انشاء الله فردا قبل از ظهر، اينها همهاش شوخي بودها. شما هر كدامتون هم كه بمونيد همهاتون اهل اين هستيد بريد غذا تهيه بكنيد بياريد اينجا بخوريم. اينجا خونة خودتونه. تا اينجا را همانطوري كه همهاتون ميدونيد، چون اين خونه من نديدم كه بگم من ديدم. البته نميگم نديدم يا ديدم، هيچكدامش را نديدم. ولي مكرر دوستان، حتي دوستاني كه الان حاضر در جلسه هستند، حضرت بقية الله را توي اين اطاق ديدهاند. و در همين جا مكرر، در همين گوشة از اطاق، مكرر خدمت حضرت رسيدهاند. و لذا واقعش اينه كه من حيفم ميآيد كه اينجا را بفروشم. با همة ناراحتيهايي كه ما اينجا داشتيم و بعدا هم شايد داشته باشيم. و لذا دوست عزيزمون جناب آقاي مرشد، هاني كه الان هم توي مجلس تشريف دارند، خدا انشاء الله حفظشون بكنه، نصف اينجا را همينطور زبانا و قولا خريداري كردند كه همينجور كه هست بمانه. و انشاء الله. و پولش را به ما دادند كه ما رفتيم يك كلبهاي در آن كنارتر گرفتيم كه در آنجا يك خوردهاي آرامش داشته باشيم، بتونيم خدمتگزار شماها باشيم. و هيچكدامتون هم توقع نداشته باشيد آنجا بيائيد به سراغ ما. براي اينكه بهرحال آنجا براي فرار از وقتگيريهاي بيفايده انجام شده و استثناء هم تقريبا نداره. ولذا مگر بخواهيد خونه نوئي بياريد كه آنها بايد همينجور انسان، منتقل بشه. آن مشكلي است البته چه جوري حلش كرد كه اين خونهنوئيها آنوقت چي ميشه؟ بهرحال حالا، اينجا كه، اينها را آقاي نعمتي ضبط ميكنه. اينجا هر چي بياورند ايشان ممكنه ضبط بكنه. بهرحال اينها انشاء الله همهاش اميدوارم كه، شب عيد است، شب سال نو است، يك خوردهاي بخنديد، يك خوردهاي من حرف تند زدم و شما متأثر شديد. و اميدواريم با وجود مقدس امام زمان كه انشاء الله اين سال نو زير ساية حضرت بقية الله باشيم، همهامون شاد واقعي بشيم. انشاء الله. و ان يرينا فيكم السرور و الفرج. خدا به ما نشان بده كه در شماها سرور و فرج احساس ميشه.
السلام عليك يا ابا عبد الله. السلام عليك يابن رسول الله. السلام عليك صلي الله عليك. السلام علي الحسين و علي علي ابن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين. الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه السلام. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد. و آخر تابع له علي ذلك. اللهم العن اصابة التي جاهدت الحسين عليه السلام. و شايعت و بايعت و تابعت علي قتله. اللهم العن عن جميعا. و ازدتهم عذابا اليما و لا تجعل فيها. خدايا ما را از آنها قرار نده. و اجعلنا من اصحاب الحسين. و اجعلنا من اصحاب الحجه و اجعلنا من احبائه و اودائه. يا ابا عبد الله يابن رسول الله. اشهد انك قد اقمت الصلوة و آتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و اطعت الله حتي اتاك اليقين. السلام عليك يا ثار الله و ابن ثاره. لعن الله قوما قتلوك. آقا خدا لعنت آن جمعي كه تو را كشتند و احترام تو را حفظ نكردند. و لعن الله قوما رضيت بذلك. آنهايي كه راضي بودند به اين شهادت، خدا لعنت كنه بني اميه را كه روز عاشورا را روز مباركي قرار دادند براي خودشون. تبركت به بنو اميه. و ابن آكلة الاكباد هند اللعين. يا ابا عبد الله، يابن رسول الله فراموش نميكنم آن ساعتي كه طفل شيرخوارت را روي دست بلند كردي. صدا زدي ان لم ترحموني ارحم هذا الرضيع. اگر به من رحم نميكنيد به اين شيرخوار رحم كنيد. اما ترونه كيف يتلظي عطشا. آيا نميبينيد چگونه از شدت عطش زبان به دور دهان ميگرداند. و بينهم قاتل (نامفهوم) ثلاثه شعاع. تير سه شعبة زهرآلود حلقوم علي اصغر، فذبحت الطفل. از گوش تا به گوش علي شكافته شد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.