۱۱ شوال ۱۴۲۳ قمری – ۲۴ آذر ۱۳۸۱ شمسی

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آلِ اللهِ لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

از مطالبي كه بسيار لازم است براي دوستان به خصوص شماهايي كه تصميم داريد يار حضرت بقية‌اللّه باشيد و مايليد خدمتگزار حضرت ولي‌عصر باشيد و انتظار داريد كه وقتي كه آن حضرت فرمود: هل من ينصرني، يا در گذشته حضرت سيدالشهداء فرمودند هل من ناصر ينصرني يارشان باشيد و مي‌‌خواهيد ان‌شاءاللّه كوشش كنيد كه مبلّغ مردم براي رسيدن به اهداف اسلام باشيد خيلي ضرورت دارد براي شما، اينست كه راه اهل‌بيت عصمت و طهارت عليهم‌السلام را در هدايت مردم بدانيد چون مهمّ‌ترين چيزي كه بشر به طور ناقص و ذات مقدّس پروردگار به طور كامل عهده‌دار آن بايد باشند هدايت است. خداي تعالي در قرآن مي‌‌فرمايد: «إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى»([1])، هدايت به عهده‌ي ماست حتي به پيغمبراكرم مي‌‌فرمايد: تو هرگز نمي‌تواني هر كسي كه دوست داري هدايتش كني، بلكه هدايت به عهده خداست. وقتي كه هدايت به عهده‌ي خدا شد و يك چيزهايي را به شما محوّل كردند و شما هم به اذن پروردگار ديگران را هدايت كرديد، شما مي‌‌شويد لسان‌اللّه، يعني زبانتان زبان خدا مي‌‌شود. اگر توانستيد كسي را به حقيقت برسانيد و به حقيقت آشنايش كنيد و خدا هم راضي بود كه آن حقيقت را شما به آن‌ها تعليم بدهيد اذن پروردگار بود، همانطوري كه در يك شبي حالا نمي‌دانم شماها بوديد نبوديد شنيديد، نشنيديد درباره‌ي شفاعت چيزي عرض مي‌‌كردم كه شفاعت يعني جفت و جور كردن چيزي را با چيزي؛ انساني كه اهل بهشت نيست، اهل تقوي نيست، اهل محبّت و معرفت و رحمت نيست، آن را با خدايي كه اهل تقوا است، با بهشتي كه اهل تقوا واردش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، با خدايي كه اهل رحمت و رأفت است. شما در همين دعاي نماز عيدفطر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانديد: اهل التقوي و اهل المغفره، خدا اهل مغفرت است، اهل جود است، اهل كرم است، اگر شما بخواهيد، اگر توانستيد مردم را اهل تقوي كنيد، اهل جودشان كنيد، اهل مغفرتشان كنيد، اهل بهشتشان كنيد، اين مردم را با خدا جور كرديد، چون خدا هم همينطور است و شفاعتشان كرديد و واسطه‌اي بين خدا كه هادي مطلق است و مردم در هدايت شديد. پس لسان اللّه‌ايد، خيلي ارزش دارد انسان به مقامي برسد كه زبانش زبان خدا باشد، لسان‌اللّه باشد. زبان انسان گاهي آنقدر پُرارزش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، اين دهان انسان آنقدر پر ارزش مي‌‌‌شود باشد كه از نظر مُلكي پُر ميكروبترين جاهاي بدن انسان دهن انسان است. خيلي هم سفارش شده كه دهان را بشوريد، مضمضه كنيد، موقع هر وضو سه دفعه آب توي دهانتان بگردانيد، مضمضه كنيد، از نظر پزشكي هم همينطور است، از نظر ديني هم همينطور است، دهان خوب محل عبور و مرور غذاهاست، تنفّس است، همين دهن در اثر گفتن كلام حقّ، در اثر گفتن ذكر خدا، در اثر اين‌كه زبانتان لسان‌اللّه شده آن چنان ارزش پيدا مي‌‌‌‌‌كند كه سُئور مؤمن شفاست، سُئور مؤمن مي‌‌دانيد يعني چه؟ يعني يك چيزي كه مؤمن خورده، آب دهانش بهش خورده، اين شفاست. همين دهن، آب اين دهن به چشم بعضي‌ها كه خيلي مقامشان بالاست، حالا آن‌ها خيلي بالا هستند كه مي‌‌‌مالند به چشم كور و بينا مي‌‌‌شود.

علي‌بن ابيطالب چشمشان درد مي‌‌كرد خوب روي يك مصلحتي، پيغمبراكرم آب دهن ماليدند و اين را براي مردم نشان دادند يك وقت مي‌‌برندشان مي‌‌برشان توي اتاق خصوصي و اين كار را مي‌‌كردند مي‌‌گفتيم پيغمبراكرم است، علي بن ابيطالب، نه؛ دهان مبارك پيغمبراكرم ميكروب دارد نه دهان علي بن ابيطالب، ولي يك وقتي جلوي مردم اين كار را كردند و گفتند كه سُوْرِ     مؤمن شفاست و گفتند كه آب دهن مؤمن ممكن است كه مرض‌هايي را شفا بده، اين معنايش اين است غير از پيغمبر و علي‌بن ابيطالب هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند يك همچنين كاري بكنند و معنايش اين است كه همين عبور لا اله الاّ اللّه، سخن خدا، وقتي زبان خدا زبان خدا شد، لسان انسان، لسان پروردگار شد، اين شفابخش است. شايد؛ من يك وقتي در مشهد گفتم كه اگر جايي را بخواهيد از نظر ظاهر پُر ميكروبتر، جايي را بخواهيد تصوّر كنيد، ضريح علي‌بن موسي الرضاست، به جهت اين‌كه همه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بوسند، مريض، مخصوصاً مريض‌ها، بعضي از مريض‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتند به اصطلاح آن ضريح را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مكيدند، هيچ كس از توي حرم علي‌بن موسي الرضا مريض نشد، مخصوصاً مرض‌هاي واگير يك وقتي بود، شايع هم شده بود هيچكس از آنجا مريض نشد، بلكه شفا گرفتند، بلكه همان مريضي كه طبعاً بايد وضعش بدتر بشود از نظر ظاهر او شفا گرفت. اين‌ها مربوط به يك جنبه‌هاي ايماني است، ما هر چه با خدا رابطه‌مان بيشتر بشود وجودمان؛ اگر كسي چشمش جز خدا، جز حقيقت نبيند، اين چشم او، ديگران را هدايت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، گوشش اگر غير از خدا، غير از حقيقت، غير از سخن خدا، نشود، اين گوش هميشه ظرف براي شنيدن حقايق مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. يعني عبرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد، يك چيزي شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنويد، ديگري هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنود، امّا شما كلّي از آن استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، آن هيچي استفاده نمي‌كند. شما آيات قرآن را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنويد، يك كسي برايتان قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند، او هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنود و منتها شما يك برداشت ديگري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، كه او آن برداشت را نمي‌كند. «وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا»([2])، اين جوري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. شما ممكن است كه يك كاري بكنيد كار شما راهنما ديگري باشد، كونوا دعاة الناس بغير السنتكم، با غير زبان مردم را به خدا دعوت كنيد. انسان گاهي طوري است حركاتش، سكناتش، زندگيش، زندگي با زن و بچّه‌اش، زندگي با دوستانش، جوري است كه در عين اين‌كه خيلي مهربان است، در عين حال مربّي است. يعني اين دو چيز را غالباً با هم تضادي بينشان احساس مي‌‌كنيم، كه انسان وقتي مربّي شد، مهرباني نداشته باشد. خداي تعالي مربّي است ولي مهربان است. شما هم اين صفت را داشته باشيد، مهربان باشيد، مربّي هم باشيد، ربّ غفور، ربّ رحيم، در آيات قرآن هست. خداي بخشنده، بخشندگي با ربوبيّت يك خرده‌اي ما منافات مي‌‌دانيم، گاهي انسان مي‌‌گويد: اين را بايد يك ‌ها‌ايي بهش خشنوت كرد تا تربيت بشود. گاهي اينجوري است، امّا خداي‌ تعالي رَبّ غفور است، ما گاهي مي‌‌گوييم يك مقداري اين را مورد غضب قرارش بدهيم، يك مدّتي بايد توي ناراحتي باشد و بعد تربيت بشود، قهر بكنيم بايش تا تربيت بشود. امّا خداي‌ تعالي غفور است و ربّ، ربّ‌الغفور، رَبّ الرحيم، اين فرد بايد بندگان خدا هم همينجور باشند. ربّ رحيم باشند، مربّي باشند و مهربان، مربّي باشند و غفور، بخشنده باشند، ببخشند. گناه كرده، بدي كرده، همه كارها را كرده، ببخشندش و تربيتش هم بكنند. اين كار مشكلي است فكر نكنيد كه كار آساني است، اين خاصّ ذات مقدّس پروردگار و كساني كه خدايي هستند. كساني كه با خدا در ارتباطند، كساني كه متصّف به صفات الهي شدند، پس بنابراين وجود شما ممكن است همه‌ي وجودتان، زبانتان، چشمتان، گوشتان، همه خدايي باشد. وقتي همه خدايي شد و متصّف به صفات الهي شديد، هادي هستيد، هدايتي كه به عهده‌ي پروردگار است نه به عهده‌ي شما؛ كه علي‌بن ابيطالب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد خدمت پيغمبراكرم عليه آلاف التحية و السلام و علي آله نشسته بودند يك جرياني پيش آمده بود، مفصّل است امّا؛ حضرت فرمودند: يا علي لواهدي بك رجلاً، يك انسان، به وسيله‌ي تو اگر هدايت بشود، براي تو بهتر است از آنچه كه در دنياست و خود دنيا كه از طلا و نقره باشد بهت بدهيم، هدايت يك نفر، راهنمايي يك نفر، انسان همينطوري كه نمي‌شود هادي مردم بشود، همينجوري كه روي هواي نفس رشد كرده باشد، ترقّي كرده باشد هر چه كه دلش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد عمل بكند، هر چه دلش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بگويد، اين كه نمي‌تواند هادي باشد. هادي به سوي نار است، «أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»([3]) امام‌هايي كه به سوي آتش مردم را دعوت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و روز قيامت هم كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود يك عدّه‌اي بلند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند مريدهايشان، اصحابشان، دوستانشان كه اين‌ها را راهنمايي كردند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برندشان به سوي جهنّم، آن كسي ارزش دارد به ارزش خدا، ارزش پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، به عظمت خدا، عظمت پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند آن كسي است كه زبانش، زبان خدا باشد. گوشش، گوش خدا باشد، چشمش چشم خدا باشد، همه‌ي اعمالش حتّي خدايي باشد، از هر گونه افراط و تفريطي دور باشد، گاهي مي‌‌شود كه ما تفريط مي‌‌كنيم، يعني آمديم به اصطلاح خيلي آدم خيلي خوبي باشيم، شديم يك وسوساي آمديم كار خدايي كنيم مي‌‌بينييم شيطان بيشتر زمام فكر ما را در دست گرفته، دست و زبان و گوش و چشم ما را بهتر كنترل مي‌‌كند تا خدا اين جوري آدمي ديگر زبانش زبان شيطان است، گوشش گوش شيطان است، چشمش چشم شيطان است، هم وجودش وجود شيطان است، حالا چه فرقي مي‌‌كند از افراط باشد يا از تفريط، يا بي‌بند و بار باشد يا وسواس هيچكدام فرقي نمي‌كند، شما وسط جاده كه داريد مي‌‌رويد چه طرف چپ بيفتيد توي دره، بگوييد حالا ما چون از طرف راست افتاديم توي درّه خوب است نه يك آدم وسواسي به هيچ وجه بهتر از يك انسان معصيت‌كار، زناكار، شرابخواري نمي‌تواند باشد او هم منحرف است اين هم نحرف است، صراط مستقيم راه راست اين‌كه پيغمبران مي‌‌گفتند يكي از پيغمبران مي‌‌گفت كه ان ربّي علي صراط مستقيم، ببينيد هم ربّ گفته هم صراط، صراط مستقيم گفته در صورتي تربيت انجام مي‌‌شود كه در صراط مستقيم باشد و الا تربيت نيست حتي شما فرزندانتان را اگر اين دو جمله را برايش منظور نكنيد تربيت درستي نكرديد كه هم ربوبيت داشته باشيد هم در صراط مستقيم باشيد هم در راه راست باشد هم تربيتش كرده باشيد يا مثلاً درباره‌ي پيامبراكرم مي‌‌گوئيم: «إِنَّكَ لَمِنْ الْمُرْسَلِينَ، عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»([4])، درباره‌ي ائمه هم مكرر در حمد مي‌‌خوانيم كه «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ»([5]) كساني كه به آن‌ها نعمت دادي پس ان‌شاءاللّه كوشش كنيد بايد هم خودمان را بسيازيم كه حالا كه ما در كسوت اهل علم و روحانيّت حالا چه لباس داشته باشيم چه لباس نداشته ابشيم اين‌ها يك مسئله عارضي است براي انسان را بيشتر وادار مي‌‌كند كه در صراط مستقيم باشد بهر حال حالا كه شماها الحمدللّه در كسوت روحانيّت، در راه موفقيّت، در راه هدايت قدم برداشتيد خوب روي وجود خودتان دقت كنيد، محاسبه كنيد، مراقبت داشته باشيد، در وجود خودتان كوچكترين انحرافي كه شايسته مقام هدايت مردم نيست در شما وجود نداشته باشد شايستگي آدم خودش ملاحظه مي‌‌كند از ابب مثال: گاهي انسان مي‌‌گويد حالا من همين لباس‌ها برم كه هست مقداري توي خيابان بدوم، يك مسخره‌بازي در آورم، مي‌‌گويد اين‌ها شايسته شما نيست. كما اين‌كه مردم دارند مي‌‌بينيند مي‌‌گويند عجب روحاني است خوب مردم مهمتريند يا خدا؟ مردم مهمترند يا ملائكه خدا، مردم مهمترند يا مؤمنيني كه شما را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينند؟ كدام يكي؟ اگر همين را بتوانيم حل كنيم من اسمم مسلمان است، من اسمم شيعه است، من اسمم روحاني است، من اسمم هادي مردم است، لباس هدايت مردم را پوشيدم همين‌ها را اگر انسان حساب كرد با خودش چي صلاحيت دارد چه چيزي صلاحيّت دارد كه انجام بدهد، مؤمن صالح كيست؟ صالح يعني شايسته، چه كاري اين از اعمال چه افكاري شايسته است اين روحاني داشته باشد، چه تحصيلاتي شايسته است يك روحاني داشته باشد چه برخوردي با مردم شايسته است كه يك روحاني داشته باشد خيلي رويش همه اين‌ها را خودتان جوابشان را بلديد و خلاصه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود در اين‌كه آنچه كه ائمّه‌ي اطهار فرمودند و انجام دادند همان شايسته روحانيت است همان شايسته يك مسلمان است، همان شايسته يك شيعه است، آنچه كه آن‌ها انجام دادند حالات آن‌ها را نگاه كنيد اعمال آن‌ها را مطالعه كنيد مطالعه هم كه مي‌‌‌كنيد از زبان اين منبري اعمال را مطالعه‌اي هم كه مي‌‌كنيد از زبان اين منبري، از زبان آن مدّاح، از زبان آن خدمتتان عرض شود نمي‌دانم شاعر نباشد. از منابع اصلي، يا خودتان تحقيق كنيد و تفحّص كنيد كه آن‌ها چگونه بودند، چون يك چيزهايي نسبت به ائمّه‌ي اطهار عليهم‌الصلوة و السلام دادند و مي‌‌دهند كه اصلاً مسخره است، آن‌ها دشمن اين كار را كرده كه ما آن‌ها را كوچك تصوّر كنيم، آن‌ها را بد بشناسيم، هر چه عقلتان درباره‌ي آن‌ها مي‌‌گويد و هر چه عقلتان و اصولي كه در اعتقاداتان هست بايد ما از آن‌ها استفاده كنيم و نسبت به ائمّه‌ي عصمت و طهارت بدهيم. آن‌ها هيچوقت دنبال اين جهت نبودند كه مثلاً اگر كسي دعوتشان كرد آن‌ها رفتند، مي‌‌روند آنجا غذا مي‌‌خورند، تجسّس نمي‌كنند كه اين صاحبخانه اين غذا را از راه حلال بدست آورده، از راه حرام بدست آورده، علم امامتشان هم ازش استفاده نمي‌كنند و عادي برخورد مي‌‌كنند با مردم. مقدّسين ما اينجوري هستند، اوّل تحقيق مي‌‌كنند كه آقا اين غذا را از كجا آوردي؟ اگر شب خواب بد ببيند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند حتماً غذاي حرام فلاني به ما داده و آن قدري كه تأثير در غذا و براي غذا و براي هيچ، موجودي كه اصلاً نه روح دارد، نه جان دارد، نه اثر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد، نه بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارد، آنقدر براي او قدرت قائلند كه براي خدا قدرت قائل نيستند. مشركِ محض، غذاي فلاني را من خوردم، شب از نماز شب باز ماندم، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست كمتر بخوري. غذاي فلاني را خوردم، تاريك شدم، غذاي فلاني را خوردم، نمي‌دانم داراي صفات رذيله شدم، اين حرف‌ها را اصلاً يك آدم عاقل نبايد بگويد چه برسد كه به اولياء خدا، البتّه متصوفه شاگرد داشتند و يك عدّه را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستند تربيت كنند، اين‌ها هم از راه و روش غلطي كه آن‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتند تربيت نمي‌شدند مجبور بودند گناه را بياندازند گردن يك چيزي ديگري، تو ديشب كجا غذا خوردي؟ هر كجا غذا خورده باشد، احتمال حرام بودن، نجس بودن لااقل، يك كسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت: من تحقيق كردم ديدم غذايش حلال، خمس داده، گفت: حتماً تو آن غذا را نجس كرده، بعد هم معلوم شد زنش دستاش مثلاً نجس بوده زده به غذا، يا فلاني؛ اين‌ها را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم از دلتان بيرون بياورم تا بتوانم يك حقيقتي، جا باز بشود حقايق را براي شما بتوانم بگويم. اين خانمش با خدمت شما عرض شود در حال حيض غذا درست كرده، اين آقا از توفيق افتاده، زن حائض هيچ كس نگفته كه بد است. حتّي روايت دارد كه هر روز آن مطابق عبادت يكسال ديگران است، اينقدر خدا بهش اجر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، حالا چطور شد؟ يا مثلاً فلاني را مادرش بي‌وضو بهش شير نداده، خوب حالا بي‌وضو شير بدهد، شير كه فرق نمي‌كند، ايشان حالا شده مرجع تقليد، آيت‌اللّه العظمي، نمي‌دانم چي؟ خوب هر كسي بي‌وضو بچّه‌اش را  شير نداد همينجور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟ چه ارتباطي اين‌ها به هم دارد؟ همه‌ي كارها دست خداست، «قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»([6])، خوب اين كار را حقّش بود مادر جعفر كذّاب هم مي‌‌‌‌‌كرد بچّه‌اش اينجوري نمي‌شد، زير نظر امام هادي صلوات‌اللّه عليه، اين‌ها مال متصوفّه هست، مال دراويش است، اين‌ها نتوانستند افراد را خوب تربيت كنند، خوب بايد به گردن كسي بار كنند اين كَسرشان را، به غذاي او، كه يكي از علماء مي‌‌نويسد در كتابش كه، خدمتتان عرض ‌شود هيهات در آن زمان، هيهات كه انسان بتواند غذاي حلال تهيّه كند مگر اين‌كه برود آب بيابان و گياه، گياه بيابان آب باران بخورد. خوب آب هم كه در زمان ما متأسفانه همين گياه بيابان حرام شده و آن باران هم آنچنان در فضا آلوده مي‌‌شود كه اصلاً مضاف مي‌‌شود نمي‌شود خوردش. اين حرف‌ها را بريزيد دور، بجايش به حقايقي توجّه بكنيد كه معصومين عليهم‌الصلوة و السلام فرمودند. شما هر جا برويد غذا احتمال دارد كه يا نجس باشد يا حرام باشد يا بالاخره بلايي توي راه به سرش آمده، آن نانوايي كه نان مي‌‌پزد، ممكن است توي خميرش نجاست افتاده باشد، ممكن است بعد كه نون شده باشد نجاست افتاده باشد، بعد ممكن است حرام باشد، هزار جور احتمالات اين حرف‌ها هست، اين‌ها همه‌اش مال اين است كه ما خودمان را تبرئه كنيم، يك وقتي، گفتم من: هميشه اخلاق انسان اين بوده كه گناه خودش را بياندازد گردن ديگري، آقا چرا تو آدم خوبي نيستي؟ آقا توفيق ندارم، خدا توفيق نداد. انداخت گردن خدا، آقا چرا تو مثلاً زيارت امام رضا نرفتي؟ حضرت رضا نطلبيده، حالا ممكن كي را طلبيده كه مرا  نطلبيده؟ حضرت رضا نطلبيده. نمي‌دانم خيلي آدم خوبي باشد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد شيطان نگذاشت ما همچنين كاري بكنيم، رفيق بد، ديگر مكرّر اين‌ها را من گفتم، آن رفيق بد كي هست؟ نمي‌دانم. هيچوقت انسان فكر نمي‌كند كه خودم من چرا به خود نمي‌آيم، بيدار از خواب غفلت نمي‌شوم، مرحله‌ي اوّل كه يقظه است بايد انسان از همه‌ي اين‌ها بيدار بشود، آقا من خودم كوتاهي و سستي مي‌‌‌‌‌‌‌كنم، تنبلي مي‌‌‌‌‌‌‌كنم، به فكر روحم نيستم، به فكر كمالاتم نيستم، اين است و بعضي از اساتيدِ، البتّه اسم استاد نبايد رويشان گذاشت، اسم مراد هم نبايد گذاشت، اسم مرشد هم، هيچي تا چه برسد به اين‌كه قطب باشند، تا چه برسد به اين‌كه رهبر مسلكي باشند، اين‌ها، اين‌ها را ياد مي‌‌دهند اين مسائل را در دل‌هاي همه‌ي متديّن، مقدسيّن اين‌ها انداختند.

يكي از مراجع فعلي يك وقتي به من خيلي دوست بودند، الان هم محبّت دارند اين‌ها، كتاب مرا گرفته بودند درباره‌ي غذاي حلال و حرام اين‌ها به اينجا رسيده كه بودند، آخر همه‌ي علماء اشتباه مي‌‌كنند، همه‌ي، حالا شما استدلال بفرماييد بگوييد به من كه چطور ممكن است غذاي حرام كه من نمي‌دانم حرام است و خدا گفته مانعي ندارد تو بخوري اين غذاي حرام توفيقات من را سلب كند؟ غذاي حرامي كه من نمي‌دانم، حرام اگر من بدانم، چرا توفيقات انسان تجرّي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، معصيت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، امّا غذاي حرام كه من نمي‌دانم حرام است و خدا هم گفته بخور و من هم خوردم اين چطوري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود توفيقات من را، يا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم بگوييم اين غذا خودش قدرتي دارد كه در مقابل خدا ايستاده، خدا به تو گفته بخور و اين خورده ولي من نمي‌گذارم اين توفيقات را داشته باشم، يا در مقابل خدا ايستاده كه اين مشرك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود يا اين‌كه بايد بگوييم غذاي حرام خودش يك قدرتي دارد كه خدا هم عذاب گذاشته، يا بايد بگوييم خداي‌ تعالي براي، ما را طرد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، توفيقات ما را سلب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه خدا خودش گفته بخور، عيبي ندارد بخورد، بعد هم آمده سر وقتمان، خدمتتان عرض شود كه از توفيقات سلب كرده. آن روايتي كه، اين روايت را هميشه توي ذهنتان داشته باشيد: «من عَبَد الاسم دون المعني فقد كفر»، كسي كه اسم را عبادت كند، اسم چي هست؟ همين كه، همين ماديّات، همين دنيا، هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد اسم خدا، اسماء اللّه آيات الهي، اگر كسي بگويد اين اتاق، اين خانه، اين محل بدون ارتباطي با دين اين‌ها داشته باشد و با خدا داشته باشد بگويد اين توفقيات آدم را كم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، من توي اين اتاق هر وقت خوابيدم نماز شبم قضا شده، يك همچنين چيزهايي، حالا ماها هم شايد بگوييم. اين اسم دون المعنا، خدا را عبادت نكرده، اين خانه را مؤثّر دانسته و «من عبد المعني و الاسم، من عَبَد اسم و المعنا فقد الشركّ»، كسي كه بگويد هر دو مؤثرند هم خدا، هم اين انگشتري كه من دستم كردم كه مايه‌ي سعادت و خوشبختي من است، اين مشرك است، «و من عَبَد المعنا دون الاسم»، كسي كه عبادت كند معنا را بدون اسم، اين‌ها كنيد؟ اين‌ها چي هستند؟ اگر اثري هم گذاشته خدا گذاشته، انگشتر عقيق اين همه فضيلت دارد، انگشتر نمي‌دانم چه؟ حضر امام جواد، خود امام جواد و پيغمبراكرم، قرآن، هر چه كه هست خدا رويش اثر گذاشته، اوّل خدا بعد اين‌ها، اين شخص خوب موّحد است. ببينيد خيلي حساب شده است واقعاً؛ ان‌شاءاللّه اميدواريم كه خداي تعالي ان‌شاءاللّه توفيق همه‌ي حقايق را و درك همه‌ي حقايق را عنايت كند و از خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم ان‌شاءاللّه كه در صراط مستقيم، در راه راست، همه‌مان را قرار بده تا از هر گونه انحرافي فكري و اعتقادي و عملي خدا ما را دور نگه دارد. و صلّ اللّه سيدنا محمّد و آله الطاهرين.

 


[1]ليل/12

[2]اعراف/179

[3]قصص/41

[4]يس/3-4

[5]حمد/1-7

[6]نساء/78

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *