۲۷ شوال ۱۴۲۳ قمری – اهمیت علوم ثلاثه

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين والصلاة و السلام علي رسول الله و آله اجمعين لاسيما علي بقية الله روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا‌‌‌ء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

ديشب يك بحثي را مطرح كردم كه ناقص ماند و منظور هم از همه‌ي بحث‌هايي كه ديشب شد اين بود كه آنچه از علوم كه خداي‌ تعالي در عالم ارواح به ما تعليم داده به وسيله‌ي ائمّه‌ي اطهار عليهم السلام آنهايي است كه مفيد براي ما در دنيا و آخرت است، يك مقداري درباره‌ي اينكه دنيا چيست و چقدر ارزش دارد مي‌‌خواستم عرض كنم يك مقدمه‌اي برايش گذاشتيم كه درباره‌ي عالم ذر و عالم ارواح اين مقدمه‌اي براي اين بود كه با اين سابقه طولاني حيات بشر اين مدّتي كه انسان در دنيا مي‌‌آيد كه همه‌ي توجّه ما را همين دنياي كوتاه مدّت جلب كرده، اين آنقدرها اهميّت ندارد كه همه‌ي فكر و عقل و هوشمان را متوجّه آن بكنيم. عرض كردم كه وقتي ما از عالم ذر گذشتيم در اين دنيا وارد مي‌شويم، دنيا يك جلسه امتحاني است و براي همين امتحان هم آمده‌ايم توي اين دنيا، الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا،الملك/2، در آيه ديگر مي‌‌فرمايد: أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ عنكبوت/2، و اگر يك دقّتي توي آيات قرآن بشود اكثرش به همين، براي امتحان است، براي اينكه آنجا كه به ما تعليم داده، ببينند ما يادمان مي‌‌آيد بالاخره يا نه، يا آنقدر حواسمان پرت است كه حتّي سر جلسه‌ي امتحان هم يادمان نمي‌آيد. براي يك محصل، يك طلبه، يك دانشجو، يك جلسه امتحان مي‌‌گذارند ببينند آنچه كه بهش ياد دادند يادش مانده يا نه؟ و الاّ براي كسي كه درس نخوانده، تحصيلاتي نداشته كه جلسه‌ي امتحان نمي‌گذارند. بعضي از اين، اين را هم ضمناً بدانيد چون يكي از دوستان چيزي سؤال كرد كه احساس كردم كه همه‌ شايد متوجّه نشده باشند. اين را هم بدانيد كه خدا ما را در وضعي قرار داده كه ما معلومات عالم ارواحمان را فراموش كنيم و اين فراموشي به خاطر همين است كه ما امتحان بايد بشويم و لازمه‌ي امتحان اين است كه يك زمينه‌اي فراهم بشود كه،‌‌‌‌ ببينند فطرتمان، وجدانمان، تحركي دارد، اظهار وجودي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند يا نمي‌كند و امتحانمان بكند. همه‌ي مردم، البتّه غير از معلمين ما، خود پيشوايان ما، ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلامو الاّ حتي انبياء اولوالعزم هم امتحاناتي داشتند، يعني امتحان بوده براي‌شان مي‌‌‌گوئيم، ان و شرطت عليهم الزّهد في درجات هذه الدنيا الدنية و زخرفها و زبرجها فشرطوا لك ذلك و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم اينها يك عدّه‌اي بودند كه به عهدشان وفا مي‌‌‌‌‌‌‌كردند، به تعهداتشان وفا كردند، بهر حال من از اينجا مي‌‌‌‌‌‌خواهم ردّ بشوم، انشاءاللّه يك سلسله بحث‌هاي لازم براي دوستان كه در پرانتز عرض كنم كه من شما دوستان را باور كنيد از هر چيزي بيشتر دوست دارم و اين را هم بدانيد كه دوستان بايد نسبت به هم محبّت داشته باشند. يك وقت يك طلبه‌ي فاضل حتّي تحصيلات جديد مهندس، تحصيلات قديم فاضل، اهل تزكيه‌ي نفس، اين اگر يك وقت  آمد تواضع كرد، براي شما يك كاري كرد، شما خيال نكنيد كه اين يك كارگر زير نظر شماست، مخصوصاً فردي مثل من يك همچنين فكري بكنم، يك همچنين مسأله‌اي را عملي خداي نكرده باهايش برخورد بكنم، نه، من اين را بهتان عرض كنم، به همه‌ي دوستان، حتّي همانهايي كه در مراحل كمالات هستند اين را بهشان عرض مي‌‌كنم كه خداي تعالي چند چيز را در چند چيز مخفي كرده، يكي شب قدر را در شبها، يكي اولياءاش را در ميان مردم، حالا اگر واقعاً در بين همه‌ي مردم مخفي باشد، ما يقين داريم در بين اين دوستاني كه من مي‌‌شناسمشان بيشتر از همه‌تان كه در روز مثل همه، مثل همه‌ي طلبه‌ها، مثل همه‌ي مردم حركت مي‌‌كنند، چه راز و نيازهاي با پروردگار شبها دارند، چه توجّه‌اي به خدا دارند، چه محبّتي به خدا و اولياءاش دارند، اينها اگر ما گفتيم كه اولياء خدا در بين مردم مخفي هستند، ولي ما يقين داريم در بين همين جمع، اوليائي از اولياء الهي هستند حالا در بين اين جمع مخفي شدنشان خيلي مسأله‌ي چيزي نيست. همه‌تان بايد نسبت به همه‌ مخصوصاً اينهايي كه در راه تزكيه‌ي نفس هستند خيلي با محبّت، با احترام، با صميميّت، كه من عمده‌ي اينكه اين مسأله از پريشب تا حالا شروع كردم، از ديشب تا حالا شروع كردم مي‌‌خواهم وظايفتان را از نظر اخلاقی بهتان تذكّر بدهم، گاهي انسان خيال مي‌‌كند كه حالا رفيق شديم، صميمي شديم، ديگر، مطلبي هم معروف شده كه بين احباب تسقط الاداب، ادب نداشته باشيم نسبت به همديگر، تو بگوييم، برو، بيا، فرمان بدهيم خداي نكرده، نه اينجوري نبايد باشيم و كوشش بكنيد انشاءاللّه كه همه‌تان نسبت به هم با كمال ادب و احترام رفتار كنيد. يك وقتي خدا رحمت كند مرحوم حاج ملاآقاجان به من مي‌‌گفت كه اينهايي كه مي‌‌گويند انسان وقتي با هم خيلي صميمي شد، ديگر ادب لازم نيست. از اينها بايد پرسيد كه ادب چيزي خوبي است يا ادب چيز بدي است، اگر چيزي خوبي است انسان چيز خوبي كه دارد بايد براي دوستش داشته باشد، نه براي غريبه‌ها، آن ادبي كه در مقابل غريبه داري، آن ادب روي ترس ممكن است باشد، كه غالبش يا بيشترش روي ترسش است، نگويند، اقل ترستان اين است كه نگويند فلاني چرا به ما احترام نكرد، چرا اينجوري شد، چرا آنجوري شد. آن ادبي ارزش دارد كه وقتي شما ادب كرديد يك هديه‌‌اي به دوستتان اهداء كرده باشيد و با كمال محبّت و احترام بايد با دوستانتان انشاءاللّه برخورد كنيد. شما چه مي‌‌دانيد همين آدمي كه حتّي سوادي ندارد، همين شخصي كه خدمت شما عرض شود، از نظر ماديّات عقب است، همين شخصي كه، از نظر، و خلاصه تواضع زيادي براي شما دارد، همين شخص يك رابطه‌ي قويي با خداي تعالي داشته باشد، كه اين را من مطمئنم و يقين دارم كه بعضي‌ها اينطوريند كه، حالا شما مي‌‌گوييد پس چرا من اينقدر اذيّتش كردم، هيچ، آنها وقتي كه، آن آدمهاي حسابي وقتي كه شما اذيّتشان مي‌‌كنيد مي‌‌روند در خانه‌ي خدا، و از خدا مي‌‌خواهند كه خدايا اين بنده‌ات را آزارش نده ما ازش راضي شديم. گاهي مي‌‌شود خود خداي تعالي براي اينكه ربّ است، مربّي است، شمايي كه اذيّت كرديد يك وليّ‌اش را، شما را ادب مي‌‌كند، گفت كه چوبي مي‌‌زند كه صدا ندارد، هر كس هم كه بخورد دوا ندارد، من أهان لي وليّاً، كه كسي كه اهانت كند به وليي از اولياء من، خدمت شما عرض شود كه، مثل اينكه با من جنگ كرده، خيلي بايد مواظبت بكنيد و اين مسائلي را كه من مي‌‌خواهم انشاءاللّه شبها حالا، مي‌‌خواهيم بنشينيم بيكار، دور هم صحبت‌هاي مختلف بكنيم از اين صحبتهاي خوبي كه خاندان عصمت و طهارت به ما تعليم دادند و شماها هم مي‌‌دانيد از باب تذكّر بهتان عرض كنم.

افرادي كه توي اين دنيا مي‌‌آيند، يك مدّتي هم حتّي در همين دنيا برايشان برنامه‌اي گذاشته خداي تعالي كه حتماً، همه چيز را فراموش ‌‌كنند و بلكه همانطوري كه مكرّر گفتم در مدّت طفوليّت، صفات رذيله را هم كسب كنند، يعني اين دو كار تا حتماً انجام مي‌‌شود، شما چه بخواهيد چه نخواهيد، بگوئيد من بچّه‌ام را خيلي مواظبم صفات رذيله را كسب نكنم. يك دو تا چيز در بچّه هست كه خواهي و نخواهي كسب مي‌‌كند، يكي اينكه ايمان به خدا ندارد، به معنويّات، به كمالات كه تقوا را رعايت كند. بچّه است تقوايش چي مي‌‌شود؟ و از طرفي يك حالت نيازمندي به همين وسايل ظاهري بيشتر از بزرگها، در خودش احساس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. آدم بزرگ هر كاريش بكنند، نمي‌ورد به مادر پناهنده بشود بگوييد نه‌نه جان چكار كنم مثلاً، يا شيرم بده، يا مثلاً غذايم بده، آدم بزرگ است. ولي بچّه اين حالت را دارد، علامت وابستگي شديدش است به مادر، به طور كلّي، هر ضعيفي كه خودش را ضعيف بداند وابسته است به قوي، يعني مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود زير سايه‌ي قوي‌تر، آنهايي كه مؤمنند و اهل تقوا هستند و اهل كمالاتند، تازه همانها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند زير يك سايه‌ي قوي، منتها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند اينها قوي نيستند و خداي تعالي قوي است و به سوي او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند. خوب دقّت كرديد؟ اين دو حالت كه در بچّه هست و بچّه نمي‌تواند تزكيه‌ي نفس بكند و نمي‌تواند صفات رذيله را در خودش به وجود نياورد، محبّت دنيا كه رأس كلّ خطيئه، است بچّه اصلاً دارد، و يك كسي هم بگويد، به يك بچّه‌ي دو سال آقا تو محبّت به دنيا نداشته باش، به آن كسي كه دارد او را نصيحت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خندند. نمي‌تواند نداشته باشد، اين صفات رذيله را هم در خودش جذب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، در همان قوه‌ي درّاكه‌اش و لذا از اوّل تكليف، از اوّل تكليف اين سه علم بر او واجب است كه ياد داشته باشد حتّي، يا لااقل ياد بگيرد. يا لااقل بايد ياد بگيرد. يكي علم به احكامي است كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد عمل كند، ماها خيلي مسامحه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم در تربيت فرزندانمان، بچّه‌اي كه مكلّف شده چطور نماز بخواند، احكام نمازش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ياد نداشته باشد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد بابايش هم ياد ندارد، بابايش هم مثل بچّه‌اش، بچّه هم مثل باباش. احكام را بايد بلد باشد، چون تكليف دارد، تكليف يك بچّه‌ي پانزده ساله، با يك پيرمرد هشتاد نود ساله فرقي نمي‌كند، تكليف دارد و بايد همه‌ي احكام را بلد باشد، شما مي‌‌گوييد نمي‌شود، چطور از هفت سالگي شد ببريش مدرسه و آن مسائل مدرسه را ياد بگيرد، چطور شد بچّه‌ي سه ساله قرآن را حفظ مي‌‌كند احكام كه از آن آسانتر است. احكام را بايد بلد باشد، قبل از اينكه به تكليف برسد، عقائدش بايد درست باشد، خداشناسي، پيغمبرشناسي، به خصوص آخرت را بايد بشناسد، بفهمد، مبدأ و معاد را خوب بلد باشد و از همان لحظه‌اي كه به تكليف رسيد بايد شروع كند به تزكيه‌ي نفس و اخلاقیّات، از همان لحظه، يعني ببينيد الان ما مثلمان، مثل آن كسي است كه بهش ملاقات داده يك، فرض كنيد رئيس جمهوري يك، شاهي، يك شخصيّت والايي، يك كسي كه احترامش لازم است. حالا نمي‌گوييم خدا، به خاطر اينكه ما نمي‌دانيم اصلاً خدا چگونه بايد احترامش كرد، ولو اينكه ائمّه‌ي اطهار به ما فرمودند. اين شخص كه مي‌‌خواهد به محضر يك چنين بزرگي به لقاي او برود، او با او صحبت كند و اين هم با او صحبت كند اين بايد اوّل معتقد باشد كه اين شخصيّت خيلي بزرگ است. بشناسدش، اگر نشناسدش، خوب يك اعمالي انجام مي‌‌دهد كه مناسب نيست. وقتي كه شناخت، و اعتقاداتش درست شد، احكامي دارد ملاقات او، مثل خانه‌ي عمّه‌اش نيست كه همين‌جور برود توي خانه و برود، اين ور را بريزد و آن ور را بپاشد، نه يك آدابي دارد، يك حسابي دارد، اينها را بايد بلد باشي. يك حالتي بايد در وقتي كه، در محضر او قرار مي‌‌گيرد بايد داشته باشد، يك اخلاقیّاتي، مثلاً جلويش ايستاده، هي ور و آن ور را نگاه كند، يا مثلاً بخندد، يا مثلاً مسخره كند يا امثال اينها، خوب خيلي بد است، بايد يك اخلاقیّاتي هم بلد باشد. همين مسأله را ما بزرگش مي‌‌كنيم، به بزرگي ذات مقدّس پروردگار، خوب مي‌‌فهميد چي مي‌‌گويم؟ يعني هر چه طرف بزرگتر باشد، اين سه موضوعي كه گفتم كه در وقتي كه با خدا روبرو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويم علم اعتقادات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، علم احكام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، علم اخلاق مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. اين خيلي قوي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، يعني آن چنان قوي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه ما بايد در دلمان، خطور صفت رذيله نكند، در عباداتمان بايد خطور نخورد كه ما غير از خدا هم توي ذهنمان بيايد و به ياد بياوريم، ببينيد وقتي شما جلوي يك بزرگي معمولي وايستاده‌ايد، خيلي كم حواستان پرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، صدها، بي‌نهايت حتّي بايد مواظب باشيد كه حواستان، وقتي با خدا داريد حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيد پرت نشود، از همه مهم‌تر، آني كه ما زياد مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم رويش صحبت كنيم، هم از نظر اخلاقیات اجتماعي، هم از نظر ارتباطمان با پروردگار، مسائل اخلاقی است. در آنجا اگر شما يك حركت، من يك وقتي پيش بزرگي بودم، يكي از علما‌ء بود، يكي آمد خدمتش و بعد رفت به من گفت اين آدم، خيلي آدم بي‌ادبي است. من چيزي هم ازش نديدم، من نديده بودم. گفتم: چطور؟ گفت: اين وقتي من ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشتم با او صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم داشت كتابهاي من را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شمرد، ببينيد حواس پرتي حتّي بد است. من يك وقتي گفتم، كه: يك وقتي مرحوم ابوي ما با من داشت صحبت مي‌‌كرد، من بچّه بودم شايد چهار يا پنج ساله بودم، من حواسم رفت يك گنجشكي رفت توي سوراخ آنطرف، وسط حرفهاي ايشان گفتم يك گنجشك رفت آنجا، خيلي ايشان ناراحت شد، حالا ببنيد ما چقدر فكرمان با خدا داريم حرف مي‌‌زنيم، در وقتهاي ديگري كه با خدا داريم صحبت مي‌‌كنيم، در همه‌ي حال كه خدا احاطه به ما دارد چقدر حواسمان پرت گنجشكي كه رفته توي سوراخ آنجا لانه كرده، دقّت مي‌‌كنيد. يك اخلاقیّاتي، يعني علومي كه ديشب عرض كردم، همه‌ي علومي كه هست در عالم، همه‌ي علوم از علم فرض كنيد تسخير فضا گرفته، فرض كنيد يك نفري پيدا شد تمام ستاره‌ها را مسخر خودش كرد، از آنجا گرفته تا؛ فرض كنيد مثلاً چي بگويم؟ يك شغلي، بقّالي، يك شغل خيلي ساده‌ي معمولي، همه‌ي اين علوم مال دنياست. شما يك علمي پيدا بكنيد كه براي آخرتتان مفيد باشد، چرا با واسطه ممكن است انسان خدمت به خلق خدا بكند و خدا بهش اجر بدهد، اين با واسطه است. ولي علم به درد آخرت نمي‌خورد، ولي چون خدمت به خلق كرده، ديشب گفتم: بعضي‌هايش حتّي واجب كفايي است، خدمت به خلق كرده ممكن است خداي تعالي يك پاداشي بهش بدهد، ولي اجر علم و كارش نيست. يك پاداشي است كه، مثل اين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند فرض كنيد شما يك لقمه‌ي ناني به يك بچّه‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيد كه اين بچّه‌ محبوب است پيش شخصيّت بزرگي كه او نان كه هيچي، ميلياردها، ميلياردها چيز دارد، چون اين محبّت را به او كردي، شما محبوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي پيش آن شخص. و الاّ خود نفس علم، شما علمي پيدا نمي‌كنيد كه نفسِ علم بدرد آخرتتان بخورد، همه‌اش به درد دنيا مي‌‌‌خورد، همه‌اش براي زندگي دنيايمان مفيد است، تمام علوم رياضي، تمام علوم خدمت شما عرض شود هر چيزي، اكتشافي، اختراعي، هر چه باشد از كامپيوتر، چه، همه چيز، همه‌اش، همه‌اش مال اين دنياست. علم پزشكي، علم مهندسي، همه‌اش مال دنياست، يعني از موقعِ تولّد تا شب اوّل قبر، همين قدر كه مُرد تمام علم پزشكي براي اين آقا بي‌فايده است، همين قدر مُرد تمام اختراعات براي اين آقا بي‌فايده است، ديگر خيلي ساده است. فقط سه علم است كه به درد آن ور دنياتان هم مي‌‌خورد، به درد بهشتتان هم مي‌‌خورد، اين سه علم يكي علم اعتقادات است، اعتقادش انسان درست باشد، اعتقادات قلبي‌اش درست باشد، شب اوّل قبر مي‌‌آيند سؤال مي‌‌كنند، من ربّك، از اعتقاد سؤال مي‌‌كنند، در بهشت به اين شرط وارد بهشت مي‌‌شويد كه اعتقاداتان درست باشد، خدمت شما عرض شود كه مي‌‌بينيد اعتقادات، حتّي توي بهشت، اگر مثلاً ممكن باشد توي بهشت، كسي خدمتتان عرض شود كه اعتقاداتش خراب بشود، كافر بشود،  خوب بيرونش مي‌‌كنند. يك سر سوزني، آن هم بهشت آخرت، آن هم بهشت خلد نبوده آن بهشتي كه حضرت آدم تويش بود، يك مختصري در روايت دارد در قلبش گفت چرا بچّه‌هاي من اين قدر بهتر از منند؟ خدا امتحاني گذاشت برايش، كه براي چي آنها بهتر از تواند؟ علي‌بن ابيطالب تمام مدّت عمرش با يك ملاحظه‌ي اخلاقی آن طوري كه از روايت استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، براي يك ملاحظه‌ي اخلاقی گندم نخورد، آقاي آدم توي بهشت، هيچي بي‌جهت رفت گندم خورد، حالا، اين مقايسه ظاهري است ديگر، خود حضرت علي هم اين مقايسه را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. وقتي كه صعصعه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسد شما بهتريد يا حضرت آدم، ايشان اين جواب را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد ما هم همين را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم خوب ببينيد بهشت جاي كافر شدن، اعتقاد نداشتن، اعتقادات درست نداشتن نيست. پس اعتقادات اوّل، دوّم، در قيامت، در آخرت، در به اصطلاح بهشت، چي ضرورت دارد، صفات حميده، و نداشتن صفات رذيله، اين هم معلوم است، مكرّر من خودم گفتم برايتان و توي آيات شريفه قرآن هم هست، خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: ولا يزّكيهم، اينها را خدا تزكيه‌شان نمي‌كند يعني چون تزكيه‌شان نمي‌كند، چون اجازه‌ي تزكيه‌نفس به آنها نمي‌دهد، اينها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند توي جهنم، حتمي هم هست. دقّت كرديد؟ تزكيه‌نفس اين در مرحله‌ي دّوم بسيار مهم است. در مرحله‌ي ضعيف و سوّم اعمال عبادي است. به جهت اينكه اعمال عبادي، براي اين است كه نتيجه‌اش تزكيه‌ي نفس بشود، نتيجه‌اش اعتقادات صحيح باشد، الان شما نماز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيد براي اينكه صفات حميده‌تان را تحكيم كنيد، محكم كنيد و صفات رذيله را از خودتان دور كنيد، روزه مي‌‌‌‌‌‌‌گيريد براي همين است. و چه بسا اين عبادات، به اين صورت توي بهشت نباشد، اين عبادت به اين صورت در عالم قيامت و عالم برزخ نباشد. دقّت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد؟ شايد هم باشد، يك وقتي از قول من نقل نكنيد كه آنجا نيست. چه بسا گفتم، ممكن است نباشد، ولي آن دو علم بايد باشد، نمي‌شود نباشد. لذا در دنيا آن چيزي كه خيلي مهم است و ما بايد حتماً به يادمان بياد و به ياد بياوريم، اعتقادات و تزكيه‌ي نفس و چون عبادت اگر نكرديم، عبادت صحيح اگر نكرديم، و واجباتمان را نشناختيم و عمل نكرديم و اگر محرّمات را انجام داديم و گناهان را ترك نكرديم چون ممكن است با اينها مبغوض پروردگار واقع بشويم چون ممكن است صفات رذيله‌مان را نتوانيم از بين ببريم، چون ممكن است خدمتتان عرض شود مطيع خدا نباشيم، چون ممكن است كه بنده‌ي خدا نباشيم از اين نظر اين هم خيلي مهم است شما از اين سه علم بگذريد ديگر چيزي كه بدرد آن دنيايمان بخورد نداريم، هيچي نداريم، خوب پس اين سه موضوع واجب است اگر گفتند «طلب العلم فريضة علي كل مسلمٍ و مسلمه» عقل به ما مي‌‌گويد، فكر به ما مي‌‌گويد كه هيچ علمي جز اين سه علم نيست به جهت اينكه «علي كل مسلم و مسلمه» بر هر مرد مسلمان و زن مسلمان طلب علم واجب است حالا بر هر زن مسلمان و مرد مسلمان علم پزشكي واجب است يا نه. اگر باشد كه ما همه‌مان كه اينجا نشسته‌ايم به جز يكي دو تا از آقايوني كه گاهي رفته‌اند ياد گرفته‌اند هستند، امّا اكثر ما و همه ما يك واجبي را ترك كرديم، علم هندسه، علم رياضيات، علم نمي‌دانم شيمي علم فيزيك همين‌هايي كه هست كل علومي كه هست در عالم اينها اگر واجب بود همه ما كه الان اينجا نشسته‌ايم ترك واجب كرده‌ايم و گناهكاريم مسلم است لذا پيغمبراكرم در مسجد فرمود: «انّما العلم ثلاثه آية محكمه، فريضة عادله، سنة قائمة» خوب بنابراين پس اول اعتقادات، اعتقادات شيعه، ايني كه ما زياد روي اعتقادات، البّته انشاءاللّه روزهاي جمعه، معتقدم روي مسائل اعتقادي پيش برويم، ايني كه ما در اعتقادات تقريباً پنجاه درصدش شايد شماها هشتاد درصدش الحمدللّه داريد شيعه اصلاً ساخته شده با اعتقادات صحيح تعصّب هم نيست نه فكر كنيد تعصب باشد الان سني‌ها قائل به تجسم خدا هستند در عرش و شيعه نيست و اگر به آنها بگوييم خدا را شما جسم مي‌‌دانيد؟ مي‌‌‌گويند: نه، همين كه مي‌‌‌گويند: نه معنايش اينست كه كار بدي، فكر بدي، اعتقاد بدي و همين طور، خوب بيايم مقايسه بكنيم، آنچه كه ما درباره‌ي پيغمبراكرم مي‌‌‌گوييم و آنچه كه آنها درباره‌ي پيغمبراكرم مي‌‌‌گوييم. آنچه كه ما درباره‌ي خليفه پيغمبر مي‌‌‌گوييم، كار نداريم به اسم علي‌بن ابيطالب و ابابكر و عمر، نه آنچه كه ما معتقديم كه كسي كه داراي اين صفات است جانشين پيغمبر است و آنچه كه آنها مي‌‌‌گويند. درباره‌ي آخرت هم همينطور است، يعني بياييم بنشينيم، مقايسه كنيم، گفتارشان هست، صحبت‌هايشان هست، من خودم اوائل زندگي‌ام، خيلي به ذهنم آمده بود كه نبايد آنچه را كه پدر و مادر گفتند از نظر اعتقادات به خصوص من همان را معتقد باشم. شايد براي شما تعجّب‌آور باشد كه من اكثر مذاهب را يك تحقيقِ، بعضي‌هايش خوب اصلاً ارزش تحقيق ندارد، وقت گذراندن است، امّا خيلي از مذاهب را يك تحقيقات كاملي كردم، خوب، مسيحيت شما برداريد نگاه كنيد، پنجاه صفحه كتاب انجيل بيشتر نيست، آن كتاب قطوري كه مي‌‌بينيد آن كتاب انجيل نيست. پنجاه صفحه‌اش انجيل است، نه قانوني دارد، نه احكامي دارد، و نه هم يك مسأله‌اي كه فرق بين اسلام و مسيحيّت هست اين است كه ما مي‌‌گوييم قرآن اصلش عربي است، توي اين عربي بودن خيلي مطالب هست، حالا ولو اينكه ادّعا باشد ولي هست مي‌‌شود گفت، امّا آنها (اينجا يك نكته‌اي است) آنها مي‌‌گويند اصل انجيل هر زباني كه مي‌‌خواهيد بگوييد هست، لذا انجيل به چه زباني نازل شده؟ معلوم نيست. هم عبريش انجيل است، هم عربيش انجيل است، هم فارسي‌اش انجيل است، همه را انجيل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند. خوب پس معلوم است توي عمق‌اش چيزي نيست، چون هر چيزي كه اين جوري بود، عمق ندارد، شما مثلاً شعرهاي حافظ را برداريد ترجمه كنيد، چي از وقتي ترجمه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد از شعر حافظ برايتان باقي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند، آن معاني و لطايفي كه در شعر گنجانده، و الاّ شعريتش از بين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. مثلاً اگر يك غزل را كه من نمونه‌اش را ديدم، شما شايد هم ديده باشيد، كه مثلاً حروف اوّل هر فردي از شعر را جمع بكنيم يك شعر ديگري بشود، اين كتاب اگر عربي باشد، خوب ترجمه‌اش كنند به فارسي، ديگر آن خصوصيّات را ندارد ديگر، متوجه‌ايد؟ امّا وقتي گفتند در كادر عربي اين كتاب، كتاب است اين معنايش اين است كه در آن عربيّتش، در آن زباني كه به كار رفته يك رموزي را گذاشتند كه اگر ترجمه‌اش كردند آن رموز ديگر نيست. و لذا از نظر ما ترجمه‌ي قرآن، قرآن نيست. حالا چه زيادتر بنويسند چه كمتر بنويسند. دست بي‌وضو هم مي‌‌‌‌شود بهش زد، دقت كرديد؟

بنابراين بررسي اگر بكنيم، همين‌جور بررسي‌هايي بكنيد اديان را، كاملاً مثل آفتاب برايتان روشن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه بهترين مذهب، مذهب تشيّع است، وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ، آل عمران/85، كسي كه غير از اسلام ديني را براي خودش اتخاذ بكند، قبول نمي‌شود. از او خوب، اعتقادتتان، اين را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم بگويم اعتقاداتتان، هشتاد درصد از پنجاه درصد شروع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود تا هشتاد درصد، خوب است. آن بيست درصد يا آن پنجاه درصدي كه مال افراد ضعيف و بي‌بند و بار، كم اعتقاد، پنجاه درصد، مال افراد نه مقيّد، يك خورده ترس از خدا دارند، يك خورده به اعمال و حقايق بيشتر توجّه دارند، هشتاد درصد، آن بيست درصد بالاخره يا آن پنجاه درصد درست مي‌‌‌‌‌‌‌‌شود. امّا آن چيزي كه ما بايد رويش خيلي كار كنيم، خيلي رويش بايد كار كنيم و مشكل هم هست و زحمت هم دارد، جنبه‌ي اخلاقیّات، سلامت نفس، تزكيه‌ي نفس و امثال اينهاست. لذا انشاءاللّه، حالا تا وقتي كه ما در خدمتتان در اينجا باشيم يا در هر جا باشيم، من كوشش مي‌‌‌كنم، دوستاني هم حتّي با ما بودند در كلاردشت، اين را مي‌‌‌دانند من در شبانه‌روز يك ساعتي را بالاخره براي گفتن اين مسايل گذاشتم، انشاءاللّه اين مسئله را برايتان بگويم و خيلي هم اهميّت دارد، متأسفانه، متأسفانه، اكثر مردم و حتي يك عدّه‌اي كه ديگر قدم برداشتند در راه تزكيه‌ي نفس، من اينجا را مي‌‌گويم بيست درصد خوبند تا پنجاه درصد، يعني اين طرفش يك خورده‌اي ضعيف است، يعني مثل اعتقاداتتان نيست. الان، من نمونه‌هاي بگويم، اگر يك كسي به شما بگويد شما علي بن ابيطالب را دوست نداريد، قبول نداريد، خيلي ناراحت مي‌‌شويد.  امّا اگر بگويند تو آدم عصباني، غضبناكي هستي، اين هم صفت بدي است ديگر، در اين علم، اين يكي خوب بدترين است، بله‌ من متأسفانه زود عصباني مي‌‌شوم، زود از كوره در مي‌‌روم، حتي اين هم را گاهي ما مي‌‌گوييم براي اينكه طرفش را بترسانيمش كه مواظب باشد زياد با ما سر به سر نگذارد، ببينيد اينجا معلوم مي‌‌شود كه در اعتقاداتمان قوي‌تريم تا در تزكيه‌ي نفس و يا هر صفتي از صفات رذيله را بهمان نسبت بدهند، آنچنان كه ما اعتقادتمان را زير سؤال ببرند ناراحت نمي‌شويم. مثلاً من در يك كوپه‌ي قطاري داشتيم مي‌‌رفتيم، يك جوانكي آنجا نشسته بود، خيلي قيافه‌اش هم نمي‌خورد كه خيلي سنّي باشد، ولي رفيقي داشتيم ازش پرسيد، تو خدمت شما عرض شود كي هستي؟ معلوم شد مال تركمن صحراست و گفت: سني هستي؟ گفت: بله، اين هم بدون مقدّمه گفت: بر عمر لعنت، اين يك خورده ناراحت شد، فقط ناراحتي‌اش اين بود يك جسارتي به علي‌بن ابيطالب كرد، اين جوان رفيق ما بلند شد، واقعاً اگر من نبودم اين را كشته بودش، آخر ببينيد به او هم همين حرف گفته شده بود بلكه مقدمتاً، او در ازاي حرف او، چون اعتقاد، چون محبّت به علي‌بن ابيطالب زياد است، اينجور برآشفتگي پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، امّا در خصوص مسايل اخلاقی نه، ممكن است يك خورده آدم بگويند تو آدم متكبّري هستي، مي‌‌‌‌گويد: بله، حالا، نه من متكبّر نيستم، اوّل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد، بله، حالا، من متكبّر نيستم، يك خورده اصرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند انسان، قبول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، خيلي هم ككش نمي‌گزد كه من متكبّرم و حال اينكه همانطوري كه آدم بي‌اعتقاد را توي بهشت راه نمي‌دهند، توي بهشت كسي كه سرسوزني كبر درش باشد راهش نمي‌دهند، بلكه بوي بهشت را استشمام نمي‌كند، اين را زياد ناراحت نمي‌شود، چرا؟ به جهت اينكه چون زياد رويش كار نكرده، امّا اگر به اولياء خدا يك چنين نسبتي بدهند، خيلي ناراحت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، خيلي متأثر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، هر چه كه شما به خدا نزديكتر بشويد بايد صفات خدايي را در خودتان بيشتر ايجاد بكنيد، بايد صفات حميده‌ي الهي را در خودتان زيادتر كنيد و اگر يك كسي شما را گفت فلان صفت بد را داري، معنايش اين است كه چند قدم از خدا دوري هست، دقّت كرديد، اگر به شما يك كسي گفت كه شما مثلاً فرض كنيد يك صفت رذيله‌اي، همين بداخلاقید، همين غضب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، غضب بي‌جا البتّه منظور است، بايد شما خيلي ناراحت بشويد و لذا من چون فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم دوستان شايد كمتر اهميّت بدهند، انشاءاللّه من يك خورده بررسي هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم و در اين علمي كه در دنيا، در آخرت، در برزخ، در قيامت، در بهشت، لازم داريد اين را انشاءاللّه توضيح بدهم، بتوانيم انشاءاللّه در خدمت دوستان باشيم،و صل اللّه سيدنا محمّد و آله اجمعين.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *