۴ محرم ۱۴۲۷ مطابق ۱۴ بهمن ۱۳۸۴
فهرست محتوا :
نزول قرآن و نقش پیامبر اکرم در آن
دنیا سالن امتحان است نه محل اقامت
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم
بِسمِاللّهِالرَّحمَنِالرَّحِیم
أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیةِ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم، بِسمِاللّهِالرَّحمَنِالرَّحِیم، فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ، فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (دخان/۵۸ – ۵۹)
نزول قرآن و نقش پیامبر اکرم در آن
اگر نظر مبارک دوستان باشد، در شبهای احیاء و بهخصوص شب بیستوسوم عرض کردم که قرآن در چند مرحله نازل شده است. نزول قرآن به این معناست که از جانب پروردگار، از طرف آن علم بینهایتِ مطلق، یک مقداری از آن علم، به صورت تعلیماتی به شخصِ اول عالم خلقت، حضرت رسول اکرم داده شده و لذا قلب مقدس رسول اکرم با همهی وسعتش که جای پذیرش کلماتِ خدا را داشته آن را در خود جا داده، کلمات خدا هم در قرآن وصف شده که «لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی» (کهف/۱۰۹)، و بلکه در آیهی دیگری میفرماید: اگر هفت دریا مثل این دریای آزاد دنیایی مُرکّب شوند کلمات خدا را نمیتوانند احصاء کنند، آن ظرفی که این همه علم و کلمه را در خود جا داده، کلمات هم مطالب و علومی است که از ذات مقدس پروردگار به صورت کلمه صادر شده، کلمه یعنی وسیلهای که علمی را از جایی به جایی منتقل میکند، کلمةالله یعنی چیزی که علم الهی را به مخلوق منتقل میکند، آن کلمات، که دریاها اگر مُرکب شوند بلکه اگر هفت برابر این دریا باشند و بخواهند کلمات خدا را بنویسند قبل از آنکه کلمات خدا تمام شود دریاها تمام میشود، و این کلمات و این علم را خدای تعالی وقتی که روح مقدس رسول اکرم خلق شد در وجود رسول اکرم قرار داد، این نزول اول است، یعنی علم الهی به صورت معلوم و کلمه در قلب مقدس پیغمبر اکرم وارد شده و مراحل نزول را طی کرده تا رسیده به زمانی که پیغمبر اکرم مبعوث به رسالت شد، یعنی در سنّ چهلسالگی بهخاطر اینکه مردم پیغمبر را بشناسند… شما بدانید اگر کسی را انسان نشناسد طبعاً دربارهی او دچار افراط یا تفریط میشود، مثلاً حضرت عیسی در روز تولد، مردم از او شناختی نداشتند، اول که مادر آن حضرت را به کارهای زشت منتسب کردند و به حضرت مریم گفتند: «یَا اُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مَا کَانَتْ اُمُّکِ بَغِیًّا» (مریم/۲۸) او را متهم کردند که تو چرا اینطوری شدی؟ پدرت که مَرد بدی نبود، مادرت هم که تجاوزکار نبود، تو این فرزند را از کجا آوردی؟ میبینید بدون حمل بر صحت، بدون هیچگونه رعایت عفت، حضرت مریم و عیسی را به اعمال زشت منتسب کردند، چون نه مریم را میشناختند و نه حضرت عیسی را، به مجرّد آنکه حضرت عیسی در روز اوّل تولد سخن گفت دچار افراط شدند، یعنی یکدفعه همین مردمی که فکر می کردند نستجیربالله این بچه از راه غیرحلال متولد شده، یکدفعه گفتند: این پسر خداست! از آنطرف افتادند، چرا؟ بهخاطر اینکه حضرت عیسی و حضرت مریم را نمیشناختند، خدای تعالی پیغمبر اکرم را چهلسال در بین مردم جاهلیت نگه داشت تا دربارهی رسول اکرم دچار افراط و تفریط نشوند، او را کاملاً بشناسند، لذا خدای تعالی در قرآن میفرماید: «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَ فُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّة» (سبأ/۴۶) فکر کنید! اینکه با شما بوده، چهلسال با شما زندگی کرده، این کار مخفی نداشته، او را امین میشناسید، تا به حال یک دروغ نگفته، در سنّ چهلسالگی که معمولاً مردم عقلشان رشد میکند، حالا میآید دروغ بگوید؟ آن هم دروغ به خدا؟ نسبت به خدای عظیم بیاید یک چنین دروغی بگوید؟! پس اینکه در سنّ چهلسالگی رسول اکرم مبعوث شد مصلحتی داشته و اگر مثل حضرت عیسی متولّد میشد که از روز اوّل پیغمبر بود و سخن میگفت و با مردم حرف میزد، (همینطوری که مشاهده کردهاید و الان هم هنوز مسیحیها بر همان افراطی که بودهاند هستند) دربارهی پیغمبر اکرم هم همان را میگفتند که دربارهی حضرت عیسی گفتهاند. پیغمبراکرم آمده، چهلسال در بین مردم بوده، با مردم زندگی کرده، هیچ آثاری از آثار ندانمکاریها و جهالت نداشته، تا چه برسد که جنون داشته باشد، «مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّة»،
بهترین زبان، زبان قرآن است
بنابراین قرآن باز برای مرتبهی چندم اینجا نازل میشود، در این مرحله قرآن نازل شده باید برای مردم باشد. یکوقت خدای تعالی با پیغمبر صحبت میکند، گوینده و شنونده در فکرِ بسیار متعالی هستند، گوینده حکیم است، شنونده عقل کلّ است، بنابراین ممکن است سخنانی بین آنها ردّ و بدل بشود که احدی متوجّه نشود، شما اگر در کنار دو عالِم بزرگ بنشینید، مخصوصاً اگر با اصطلاحات و رمزی صحبت کنند، شما متوجّه مکالمات آنها نمیشوید، ولی اگر آمد و یکی از اینها خواست با شما صحبت کند، طبعاً از هنرهایی که باید داشته باشد و از کارهایی که باید بکند این است که سخنش را طوری بیان کند که طرف بفهمد. یکی از خواستههای حضرت موسی از پروردگار در کوه طور این بود که: «رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی» (طه/۲۵ – ۲۷) خدایا از زبان من این گرهها را بردار، من با مردم طبق اصطلاح فلسفی، طبق اصطلاح علمی، طبق اصطلاحات مختلف صحبت نکنم، بتوانم طوری صحبت کنم که «یَفْقَهُوا قَوْلِی» (طه / ۲۸) حرف من را بفهمند،«یَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی». پروردگار متعال آن روزی که در اوّل خلقت با پیغمبر اکرم صحبت کرد، حتّی ملائکه هم نفهمیدند چه سخنی ردّ و بدل شد، چه سخنی خدا به پیغمبر گفت، احدی نفهمید، وقتی که در شب قدر این قرآن بر ماسویالله نازل شد و همه را طبق قوانین عالَم خلقت و ذات مقدّس پروردگار تنظیم فرمود، ستارهها در جای خود، «و اَلشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ» (الرحمن/۵) خورشید و ماه روی حساب حرکت کنند، زمین در کجا قرار بگیرد، کهکشانها چگونه حرکت کنند که به نظم عجیب عالَم صدمهای نخورد، در شب قدر همهی اینها تنظیم شد، «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ، تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» (قدر/۳ – ۴) همهی امور به وسیلهی ملائکه و روح مقدسی تنظیم شد که گاهی اسمش را روحالقدس گذاشتهاند، گاهی روحالامین گذاشتهاند و بالاخره روح مقدس پیغمبر اکرم و معلوماتی که رسول اکرم داشت به تمام عالم هستی نفوذ کرد و همه را در سر جای خودشان قرار داد. بعد قرآن به زبان عربی درآمد، این نزول سوّم است که قرآن میخواهد کمکم طوری باشد که با فهم ناقص ما قابل درک شود، شما فکر نکنید علامههای زمان فهمشان خیلی عالی است! بوعلیسینا که معروفترین دانشمند شیعه است میگوید: من در کنار اقیانوس بینهایت از علم ایستادهام که یک شِنی از این دریا به دست من رسیده؛ انسان هر چه تحصیل بکند، در تمام رشتهها اگر متخصص شود، باز در مقابل علم الهی صفر است و در مقابل علم پیغمبر اکرم بسیار کم و ناقص است. بعد از آن دو نزول، باید پیغمبر، پیغمبرِ مردم کرهی زمین واقع شود، لذا قرآن زبان میخواهد، ای پیغمبر! بدان که تو با همهی عظمتت نمیتوانی با زبان خودت قرآن را برای مردم بیان کنی، معجزه نخواهد شد، قرآن معجزه است، چون کلمات را خدا خَلق و ایجاد کرده، پروردگار با ارادهی خودش ایجاد کرده و این حروف را در کنار یکدیگر گذاشته، این تنظیم حروف طبعاً باید با بهترین زبانهای عالَم انجام بشود و بهترین زبانهای عالَم در نزد پروردگار برخلاف افکارِ منحرف ما مردم شیعه و مسلمان، زبان عربیست، و الّا خدا زبان عربی را انتخاب نمیکرد، زبان خدا زبان عربیست، زبان پیغمبر زبان عربیست، زبان علیبنابیطالب زبان عربیست و حضرت بقیةاللّه که همهمان فدای مقدمش بشویم زبانش عربی است، ولی زبان ما چه؟ میگویند: فلان دانشجو چه تحصیل میکند؟ میگوید: تحصیل زبان میکند، به اصطلاح بعضیها: «اطلاق المطلق ینصرف الی فرد الاکمل» (جواهر البلاغة/ص ۱۰۰)، وقتی که یک کلمهای را مطلق گفتند، به کاملترینش منصرف میشود، بنابراین از نظر ما زبان انگلیسی زبان کاملی است و وای بر ما! که اینقدر از صراط مستقیم دین فاصله گرفتهایم، کسی که زبان انگلیسی را بلد نباشد شاید بعضی بیسوادش بدانند، اگر دقّت کرده باشید بهوسیلهی چیزهای مختلف میخواهند شما را مجبور کنند که زبان انگلیسی بلد باشید، در حالیکه اسلام به وسائل مختلف خواسته شما را مجبور کند که زبان عربی بلد باشید، یک مبارزهی جدّی بین مردم زمان ما با مردم زمان پیغمبر و بلکه با خدا و پیغمبر شروع شده، منتها متوجه نیستیم، خیلی از مسائل را نمیفهمیم، درست درک نمیکنیم، مثل همین مبارزهی جدّی در زبان، خدا ما را مجبور کرده که هر روز چند دقیقه با خدا به عربی صحبت کنیم، خدا با ما به عربی صحبت کند، در نمازها ما هیچ اعتناء نمیکنیم، امّا برای اینکه یک وقتی اگر یک نسخهی دکتری دستمان رسید متوجه شویم (چون آنها مقیدند به انگلیسی بنویسند) ما انگلیسی را حتماً یاد بگیریم، من نمیخواهم بگویم: وای بر ما! ولی وای بر ما! چقدر تو عربی بلدی؟ چقدر انگلیسی بلدی؟ گاهی بعضی به من میرسند میگویند: آقا شما انگلیسی بلد نیستید؟! من قاعدتاً باید خجالت بکشم اما با کمال شهامت میگویم، هر که هم میخواهد من را تحقیر کند بکند، من یک مدتی تحت تأثیر یک شخصی در خارج از ایران واقع شدم، به من یک مقدار انگلیسی یاد داد، ولی به جان همهتان، همهاش را فراموش کردم، نمیخواهم بگویم نمیخواهم یاد بگیرم اما میخواهم وقتم را صرف آنچه که خدا میگوید، آنچه که خدا میخواهد بکنم، ما یک وقت که بیشتر نداریم، اقلاً شما اوّل عربی را خوب یاد بگیرید، قرآن را حفظ کنید، کلام الهی را در ذهنتان بسپارید، نمازتان را با توجّه بخوانید، بعد بروید زبانهای غیرمسلمانها را یاد بگیرید. این چه دانشگاه اسلامی است که زبان عربی در دانشگاه خیلی باید منحط باشد و زبان انگلیسی را باید همه یاد بگیرند و بلد باشند؟! به هرحال از این موضوع بگذریم؛ خدای تعالی بهترین زبان را انتخاب کرد، خودش با آن زبان صحبت کرد، که حتی پیغمبر اکرم این تلفیق حروف را نمیتوانست انجام دهد، نه پیغمبر، بلکه: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً » (اسراء/۸۸) اگر تمام جنّ و انس جمع بشوند بخواهند این الفاظ را بیاورند نمیتوانند ولو اینکه پشتبهپشت هم بدهند و به هم کمک کنند، هرگز نمیتوانند یک چنین کلماتی را سر هم کنند. قرآن در مرتبهی سوم و چهارم برای ما و شما نازل شده، برای بشر به زبان عربی نازل شده، و بعد تدریجاً برای بشر نازل شده، پیغمبراکرم در این آیهی شریفه از خدا این جمله را دریافت میکند: «فَإِنَّمَا» جز این نیست (خوب دقت کنید) «یَسَّرْنَاهُ»، ضمیر به قرآن بر میگردد، یعنی قرآنی بوده، در قلب پیغمبر بوده، و این قرآن را آسانش کردیم، نازلش کردیم، «بِلِسَانِکَ» تو عرب هستی، آن را به زبان عربی در آوردیم، چرا؟ خدایا چرا؟ برای اینکه عربی یاد بگیریم؟ که یاد نمیگیریم! «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»، شاید متذکر شوید؛ به تعبیر ما خیلی هم خدا امیدوار نیست، چطور خدای تعالی میتواند بگوید: قطعاً؟ با وجود اینکه ما حتّی زبانمان را زبان عربی قرار ندادیم، شما فکر نکنید در گذشتهها اینطور بوده که ما هستیم، نه! علماء و دانشمندان گذشته، اوّلین کارشان این بوده که عربی یاد بگیرند. شما مثلاً دربارهی شیخ کلینی ، دربارهی شیخ طوسی، دربارهی علمای بزرگ اهل سنت مثل بخاری و ترمذی و مسلم و افرادی از این قبیل تحقیق کنید، متوجه میشوید اینها همهشان فارسیزبان بودند، یعنی ترمذی اهل ترمذ افغانستان، بخاری اهل بخارا، شیخ طوسی اهل مشهد، مثلاً خواجه نصیرالدین طوسی اهل همان طوس مشهد، شیخ کلینی اهل ری، (دهاتی از دهات شهر ری به نام کلین است) اینها هیچجا مشکل زبان نداشتند، شما هیچ شنیدید اینها مشکل زبان داشته باشند؟ یعنی رفتند آنجا (مناطق عربزبان)، شیخ کلینی در بغداد دفن است، شیخ طوسی در نجف دفن است، خواجه نصیرالدین طوسی در کاظمین دفن است، اینها همه آن طرفها رفتند، حالا بخاری و ترمذی و اینها هم کتابهایی نوشتهاند، همهی اینها به عربی کتاب نوشتند و آن زمان عربی حرف زدند و هیچجا در تاریخِ زندگیشان نیست که مشکل زبان داشته باشند، خیلی عجیب است! یعنی یک جا مثلاً بگویند: شیخ کلینی نمیتوانست با علمای اهلسنت بحث کند، شیخ طوسی نمیتوانست بحث کند چون زبانش فارسی بود و آنها عرب بودند! از آن طرف حضرت علیبنموسیالرضا امام است، امّا یک عدّه همراه حضرت رضا بودند آمدند در ایران، هیچوقت مشکل زبان نداشتند، هم اینها عربی میفهمیدند هم آنها، مسلمان باید عربی بلد باشد، شما تاریخ را مطالعه کنید هیچ جا مساله و مشکل زبان نداشتیم ولی الان داریم، الان بنده بخواهم بروم در یکی از این ممالک عربی زندگی کنم، حالا شاید کتابی عقب و جلو کنم و یک مدتی آنجا باشم تا زبانم سرراست بشود، چون درسم از اوّل کودکی عربی بوده، کتابها عربی بوده، بالاخره یک کاری میکنم، ولی شماها نمیتوانید، از شما میپرسند: آقا چرا نمیتوانید؟ میگویید: خب ما درس نخواندیم. تو هر روز چند دقیقه عربی صحبت کردی! خب به فکرش نبودیم، ما تا الان به فکر اینکه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» (حمد/۱-۳) یعنی چه نبودیم، «طوطیصفتم داشتهاند»، عیناً طوطی که نمیفهمد چه میگوید! میبینی طوطی خیر مقدم هم میگوید، همه چیز هم میگوید، خوب است ما اینطوری مثل طوطی باشیم؟ یک تکانی به خودتان بدهید!
دنیا سالن امتحان است نه محل اقامت
دو نزول قرآن برای این است که بشر هدایت بشود، یکی نزول سوم و یکی نزول چهارم که خدای تعالی تدریجاً برای مردم آیات را نازل میکند، «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»، شاید این مردم متذکر بشوند، همهی اینها برای این است که یادتان بیاید، یادتان بیاید که مدّتی شما در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت درس خواندید، به خدا قسم شما این موجودی که فکر میکنید نیستید، گذشتهای داشتید و آیندهای دارید، شما که مادّی نیستید که بگویید: «مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ» (جاثیه/۲۴) آقا چرا اینطور فرسوده شدی؟ چرا اینطور چین و چروک در صورتت افتاده؟ طبیعت اینطور کرده، پیر شدیم! چرا پیر شدی؟ چرا امام تو پیر نشد اما تو پیر شدی؟ چرا امام زمان هزار و صد و هفتاد سال از عمرش میگذرد پیر نشده تو چرا پیر شدی؟ برای اینکه او ارتباطش را با خدا قطع نکرده ما قطع کردیم، به جان همهمان جریان این است! پانزدهسال که بچه بودیم خدای ما اسباببازیها بودند، بعد هم که به تکلیف رسیدیم خدای ما تحصیلات و شغل و آینده بودند، بعد هم که زن گرفتیم خدای ما زن بود، بچّهدار شدیم خدای ما بچه بود و بقیّهی چیزها، ارتباط با خدا قطع شد، طبیعتِ زندگی در دنیا ارتباط ما را با خدا قطع کرده، شیطان هم فعالیّت کرده، شما را یک جلسهی امتحانی ببرند بخواهند خوب امتحانتان کنند، ببینند راجع به آیندهتان چه فکر میکنید و گذشتهتان را چقدر به یاد میآورید، اگر ممتحن زرنگ باشد به قدری این سالن امتحان را نقّاشی میکند، به قدری تزئینش میکند که شما از در که وارد بشوید اصلاً امتحان یادتان برود، همانطوری که ما الان مبتلا شدیم. بهبه! عجب نقشی در آن دیوار است، یکربع بیشتر وقت ندارید، به اعماق نقش دیوار فرو رفتید! صندلیها را جورواجور گذاشتهاند، یکی مبله است، انسان وقتی مینشیند تا کمر در آن نرمی مبل فرو میرود، یکی را هم یک صندلی شکسته برایش گذاشتهاند، انسان میگوید: آقا چرا اینطور فرق دارد؟ کلّی دعوا سر این مسأله ایجاد شده، یکی زن است، یکی مرد است، دیگر همینطور شما خودتان حساب کنید. میبینید وارد بازار میشود گوشت گوسفند را از گوشت گاو خوب میشناسد امّا گاو و انسان را با هم فرقی نمیگذارد، میوهها را خوب میشناسد، من خودم خربزهی مشهد را از دور میشناسم، اینها را خوب بلدیم. ببینید، همیشه فکرمان در این است که چرا او مبل دارد من ندارم! (نه مبلهای ظاهری، مبل جلسهی امتحان) چرا او را گفتند آنجا بنشیند من اینجا بنشینم! یک قدری آدم فعالی باشد میدود میرود نزد ممتحن، میگوید: آقا چرا اینطوری؟ این تفاوت، این تبعیض، یعنی چه؟ چرا ما را اینجا نشاندی او را آنجا؟ ببینید در دنیا همینطور هست یا نه؟ چرا خدا به من بچّه نداده! ما الان دَهسال است ازدواج کردیم هنوز بچّه نداریم! به تو چه؟ تو کارت را بکن، امتحانت را بده، بچه میخواهی چه کار؟ آخرش این است که خدا از این کارخانه نمیخواهد بچّه خارج کند، یک کسی از من پرسید: ما دَهسال است بچّه نداریم، دکتر هم هر چه رفتیم نشد، گفتم: به تو چه؟ گفت: چی به من چه؟ گفتم: بچّه به تو چه؟ گفت: همین؟ ما آمدیم اینجا امتحان بدهیم، حالا این مسائل که هوا گرم است، هوا سرد است، هوا بد است، هوا خوب است؛ خب اکثرتان بالأخره یک جایی امتحان دادید، یا در حوزه، یا در دانشگاه یا اقلّش برای راهنمایی رانندگی، یک امتحانی دادید، شما را به خدا هیچوقت شده وارد جلسه امتحان بشوید وقتتان هم محدود باشد سر این مسائل اصلاً فکر کنید؟ میگویید: فقط بنشینم! حالا هر چه هست باشد، صندلی شکسته هم باشد بنشینم امتحانم را بدهم بروم بیرون. متذکّر بشوید، «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»، حواستان جمع امتحانتان باشد، تو اینجا نیامدی سر صندلی و سر جا و مکان دعوا کنی، هر چه خدا داده دستش درد نکند، البته گفتن دستش درد نکند به خدا غلط است، امّا دست خدا علیبنابیطالب است، سیدالشهداء است، هر چه داده داده و هر چه هم نداده باز هم نداده، من امتحان بدهم زودتر این مجلس را ترک کنم و نمرهام بیست بشود، هر چه میخواهد بشود، غیر از این است؟ «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»، شاید اینها متذکّر بشوند.
معنای ذکر و تذکر
طبق روایات متعدد و متواتر، شما دو هزار سال درس خواندید، میگویید: اینقدر درس به چه درد ما میخورد؟ باور کنید یکی از صفات حمیده اگر بخواهد خوب در مغز ما میخکوب بشود من فکر میکنم حالا دیگر مشکل باشد یا محال است بشود مگر اینکه سابقهی قبلی باشد، یادآوری باشد، الان ما به الاغ (ببخشید، ببخشیدش هم بدتر از همه چیز است) بخواهیم بفهمانیم ظلم بد است، اگر توانستید؟! اگر درسهای خاندان عصمت و طهارت در آن وقتی که خدا خلقمان کرد نبود، اگر آن قوّهی دراکهای که خدا به ما داده نبود، ما هم مثل حیوانات بودیم! شما اگر توانستید یک صفت بد را به او بفهمانید که بد است، یک صفت خوب را هم به او بفهمانید که خوب است؟ اگر توانستید آنوقت بگویید: دوهزار سال وقت لازم نبود! اینکه الان میگویند آقا ظلم بد است زود میفهمید برای این است که قبلاً به شما یاد دادند، الان یادتان میآید، (این مساله خیلی دقیق است، اگر برای شما نبود من این مطلب را نمیگفتم، خیلی دقیق است) یادتان میآید، متذکر بشوید، در تمام قرآن شاید زیاد برخورد میکنید به کلمهی «مذکّر»، «ذکر»، «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»، که ذکر به معنای یاد است، یادآوری، یادآمدن، اینهاست، با همهی این حرفها ما هم یادمان نمیآید! هر چه میگویند یادمان نمیآید! یادتان میآید و این را هم بدانید اگر یادتان نمیآمد این شخصی نبودید که الان هستید، اگر به ما یاد نداده بودند و یاد نگرفته بودیم الان مثل حیوانات بودیم، با حیوانات هیچ فرقی نمیکردیم. یک عدّه میخواهند خودشان را از خدا دور کنند، در همه چیز آمدند یک چیز بدلی کنارش گذاشتهاند، خدا میفرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» (بقره/۳۱) اینها میگویند: ما غارنشین بودیم! خودمان با تجربهی خودمان کمکم چیز یاد گرفتیم! عجیب است! در کتابهایمان هم پر است؛ خدا میگوید: من آدم را دفعتاً خلق کردم و همهی شما نسل حضرت آدم هستید، میگویند: بهتر این است که مرحوم آقای داروین گفته که ما میمون بودیم! حتّی ما در هندوستان یک جاییرسیدیم یک عده میمون آنجا بودند، یک دکتر محترمی هم بود، گفت: اینها اجداد ما هستند! بدبختی را ببینید تا کجاست؟! ما اجدادمان میمونها باشند! حالا اگر باز سلسلهی حلقهها را به هم میرساندند باز خب آدم به شک میافتاد، اما حلقههای مفقودهای این وسط هست که نمیشود میمون یکدفعه آدم بشود، این وسط بین ما و میمونها باید یک چند تا نسل دیگری وجود داشته باشد، این را میگویند: حلقهی مفقوده، اینها گم شده، و الاّ اگر گم نشده بود هیچ! ببینید، همهجا با خدا مبارزه میکنیم، خدا میگوید: همهچیزتان من باشم، ما میگوییم: خدایا تو حوصلهی ما را سر میبَری، باشد شیطان ما را بهتر راهنمایی میکند! آقایان این را بدانید، (میخواهید حساب کنید، با حساب پیش بروید) تمام کارهایی که شیطان پیشنهاد میکند به زحمتتان میاندازد و زحمتش بیشتر از آن چیزهایی است که خدا پیشنهاد کرده، میگویید: نه؟ بنشینیم حساب کنیم، من حساب کردم، خدا راحتی برای شما میخواهد، خدا رحمن و رحیم است،
راه بیرون رفتن از تاریکیها
خدای تعالی میفرماید: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ» (احزاب / ۴۳) میخواهید در تاریکی بمانید؟ همین تاریکیهایی که الان ما داریم، همین تاریکیها، میخواهید در همین تاریکی باشید؟ خدا صلوات بر تو میفرستد همانطوری که بر پیغمبر اکرم صلوات میفرستد، بر تو صلوات میفرستد برای اینکه از ظلمات به نور وارد بشوی، میخواهد چراغ به دستت بدهد، ما خدا را قبول نداریم، من همین امروز صبح بود از خدا تقاضا میکردم: «صلّ علیّ لتخرجنی من الظلمات الی النور»، بگویید: خدایا صلوات بر ما بفرست تا ما از ظلمات وارد نور بشویم. تا چه وقت میخواهید در تاریکی باشید؟ ما الان چقدر میبینیم؟ همین اطاق را، شما را، از همین ظاهر مُلکتان بگذرد مَلکوتتان را هیچ نمیبینیم، ملائکهای که موکّل شما هستند نمیبینیم، خدایی که بر شما احاطه دارد نمیبینیم، معصومینی که دو آیهی قرآن به این مضمون میفرماید: «وَ قُلْ اِعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ » (توبه/۱۰۵) ما مومنین، یعنی این چهارده معصوم را نمیبینیم، این همه را نمیبینیم، برای چه؟ چون در تاریکی هستیم. یک تکانی به خودتان بدهید، یادتان بیاید، آدم دوهزار سال پای درس یک معلمی بنشیند باز هم او را نشناسد؟ «لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ»، شما صلوات خدا را نمیبینید، رحیمیت خدا را هم شاید بعضی نبینند، رحمانیت را که میبینید! همین الان خدا دارد رحمانیتش را صد درصد در شما اعمال میکند، نفس میکشید، سالم هستید، چشمتان میبیند، گوشتان میشنود، این را که دیگر نمیتوانید بگویید من نمیبینم! عبادالرحمن باشید، «فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ»، ای پیغمبر! مراقب باش، شما هم مراقب باشید، حواستان پرت نشود، کنار در جلسهی امتحان یکی ایستاده میگوید: حواست صد درصد روی امتحانت باشد، مراقبباش، چیزی حواست را پرت نکند، حواست به جایی پرت نشود؛ تا وقتی بچّه هستیم و شیرخوار هستیم حواسمان جمع است ولی چیزی نمیفهمیم، وقتی هم که بزرگ شدیم (من در کتاب سیرالیالله نوشتهام) آنقدر برایمان لالایی گفتند که مجبور شدیم به خواب برویم، لالاییها را میشنوید، پدر میگوید: بچّه جان! فلان کار را بکن، حالا نمیخواهم بگویم چون میترسم من باز لالایی برای شما بگویم، بعد مبارزه کنید که چرا انسان نخوابد؟ اکثراً با انسان مبارزه میکنند که ما سر جلسهی امتحانآمدیم، یکربع وقت داریم، باید این یکربع را بخوابیم! خوابها صحیح است، کسی که یک دوره تحصیلات جدید یا قدیم (فرقی نمیکند چه حوزه باشد چه دانشگاه) میکند برای اینکه فردا بتواند یک کاری در جامعه مشغول شود (نه برای خدا، باز برای خدا اگر باشد یک چیزی) برای درآمدش، برای زندگی و سربلندیاش، برای اینکه اقوامش نگویند: چرا تو بچّه را بیسواد تربیت کردی؟ چرا مدرک نگرفتی؟ چون اسلام هم با بیسوادی مخالف است، این را بدانید، علم را خیلی اهمیت میدهد، امّا نه علمی که واجبش را ترک کنید مستحبش را بگیرید، علمِ واجب، «انما العلم ثلاثة» (اصول کافی/ج۱،ص ۳۲)، اینها را به انسان میگوید، هر بچّهای در سنین تقریباً هفده هجدهسالگی همهی فکرش رفته روی اینکه من چهکار بکنم و چه بشوم و چه کسی بشوم که درآمدی داشته باشم، زندگی خوبی داشته باشم، سری در سرها در بیاورم، ریاستی پیدا کنم و امثال اینها، هیچ به فکر آخرت نیست. من خوشحالم که الحمدلله اکثر دوستانی که در جلسه هستند جوانها هستند، نمیگویم پیرها به درد نمیخورند، اگر آنها نباشند ما نیستیم، این را بدانید، ولی خب، زود شروع کنید، زود حواستان را جمع کنید، شما زمانتان خیلی محدود است، وقت جلسهی امتحانتان خیلی محدود است، تمام فکرتان این باشد که وقتی روح از بدنتان بیرون میآید به دستتان یک ورقهای بدهند که زیرش را وقتی دیدید (انسان اول نگاه نمیکند ببیند چه نوشتهاند، اول نمرهاش را نگاه میکند) نمرهتان بیست باشد انشاءالله، این فکرتان باشد، عین جلسهی امتحان، «فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ».
نتیجهی بیتوجهی و غفلت
خدایا! به آبروی خاندان عصمت و طهارت تو را قسم میدهیم ما را از خواب غفلت بیدار بفرما، ما را از این سرگردانیهایی که در دنیا برای کسانی است که هیچ نمیفهمند ما را نجات بده. ماه محرّم است، شما فکر نکنید تزکیهی نفس نکردن به یک مُردن ختم میشود بعد دیگر تمام است، ما اگر شرح جریان کربلا را خوب دقت کنیم (من نمیخواهم روضه برایتان بخوانم، گریه و روضه را بروید تنها در خانهتان بنشینید خودتان بخوانید و گریه کنید بهتر است، ولی میخواهم به مناسبت زمان، یک چند تا کلماتی که انشاءالله از خواب بیدارمان بکند عرض کنم) شما ببینید، عمرسعد میگوید: بعضیها میگویند که آخرتی هست! ببینید ما اینطوری نیستیم یا هستیم؟ اگر آخرتی بود که توبه میکنیم، و الاّ «وما عاقلٌ باعَ الوجودَ بدينِ» (اللهوف فی قتلى الطفوف/ص١٩٣)، عاقل نقد را به نسیه نمیدهد! من در یک جلسهای اثبات کردم آخرت نقد و دنیا نسیه است، این شخص نمیفهمد، یعنی اینقدر فهمش نمیرسد که بفهمد دنیا نسیه است، چون هر چه از دست انسان برود مال انسان نیست، هر چه که باقی میماند مال انسان است، «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ» خدا میفرماید: هر چه که دست شماست از بین میرود، «وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ » (نحل/۹۶) شما را به خدا قسم! اگر یک پولی داشته باشید بدانید یک ساعت دیگر یک کسی میآید از شما میگیرد، این پول، پول است؟ برای شما پول میشود؟ یا پولی که در بانک گذاشتید و هیچکس جرأت ندارد که به طرفش برود، هر وقت هم میخواهید میروید میگیرید؟ این پول مال تو نیست، یک مختاری قیام میکند، حالا ظاهرش ایناست که نه میگذارد تو به مُلک ری برسی، که عمر سعد منظورش این بود، حضرت سیدالشهداء به او فرمود: تو از گندم مُلک ری نصیبت نمیشود، گفت: اگر جوِ آن هم به من برسد خوب است! یک الاغی که جو میخواهد! روی اینها با دقّت کار کنید تا از خواب بیدارتان بکند، ما یکوقت اینطوری نباشیم که «وما عاقلٌ باعَ الوجودَ بدينِ»، نقد را به نسیه نمیدهیم! شمر هم همین را میگفت، چرا اینها این کارها را کردند؟ انسان وجدان دارد. چرا حضرت سیدالشهداء را نمیشناختند؟ ما میگوییم امام حسین را یک پسر برای پیغمبر بیشتر نمیدانستند، امّا چرا انسان این کارهای غیرانسانی را بکند؟ برای اینکه نزد یزیدی که از هر حیوانی حیوانتر بود موجّه بشوند، آن یکی را میبینید سر سیدالشهداء را از از کربلا تا کوفه (خیلی راه است) میتازد که ببرد به ابن زیاد بدهد، و از آنجا میتازند به شام ببرند به یزید بدهند، چرا؟ نه جدّاً چرا؟ اینها را فکر کنید، تنها برای گریهکردن عرض نمیکنم، درست است انسان نمیتواند گریه نکند، طبیعت انسان این است که وقتی به این مصائب میرسد گریه میکند، آن هم گریهی شما برای بدبختی خود بشر باشد که اگر ما اینها را در بین خودمان محترم جا میدادیم، از آنها استفاده میکردیم، حالا بشریّت به کجا رسیده بود. خدایا به آبروی خاندان عصمت و طهارت ما را در صف دشمنان خاندان عصمت قرار نده. در دعای کمیل میگوییم: «وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ» خدایا! ما در دنیا نمیخواستیم بین ما و اهل بلا و دشمنان خاندان عصمت جمع بشود، حالا در جهنم بیاییم این طرف را نگاه کنیم یزید ببینیم، آن طرف را نگاه کنیم عمرسعد ببینیم، آن طرف را نگاه کنیم ابن زیاد ببینیم، آخر «هَیْهاتَ، ما ذلِکَ الظَّنُ بک»، هیهات! خدایا ما چنین گمانی به تو نداریم، ولی باید خودمان هم فعالیتی بکنیم، یک همتی بکنیم نگذاریم جزء آنها باشیم، فکرمان فکر آنها باشد و هدفمان هدف آنها باشد، و لو اسممان مسلمان باشد، اسم آنها هم مسلمان بود.
دعای ختم مجلس
نسئلک اللهم و ندعوک، باعظم اسمائک و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه، خدایا به آبروی ولی عصر ما را متذکّر به تمام تعلیماتی که خاندان عصمت علیهمالسلام به ما دادهاند بفرما، پروردگارا فرج امام زمان ما را برای همین هدف هرچه زودتر میسر بفرما، پروردگارا به آبروی حجةبنالحسن تو را قسم میدهیم همهی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. خدایا گرفتاریهای مسلمین برطرف بفرما. خدایا ما را از امتحان دنیا سرافراز بیرون بیاور. خدایا ما نمیدانیم در نزد تو چه نمرهای دُرست است (حالا طبق اصطلاح خودمان) پروردگارا نمرهی ما را کامل بفرما. خدایا ما را از امتحان دنیا خشنود و با کمال بیحزنی از این دنیا ببر. خدایا دین و دنیا و آخرتمان را زیر سایهی امام زمانمان حفظ بفرما. خدایا بهرههای زیادی که در این ماه محرم است از همهی آنها ما را بهرهمند بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.