شب ۱۰ محرم ۱۴۲۷ مطابق با ۱۸ بهمن ۱۳۸۴
فهرست محتوا:
حزن اهل بیت و شیعیان در ایام محرم
خلقت روح، عالم ذر و علت مسکوت ماندن این حقایق
اهمیت عقل، تفاوت فکر با عقل، عقل حجیت دارد
شب عاشورا محکی برای شیعیان، تعهدات شب عاشوراء
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم
بِسمِاللّهِالرَّحمَنِالرَّحِیم
أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیةِ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم، وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَات وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ، اَلَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَة قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، أُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَة وَ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (بقره/۱۵۵ – ۱۵۷)
حزن اهل بیت و شیعیان در ایام محرم
شبِ عاشوراست، امشب و فردا بزرگترین شب و روزی است که برای اهل بیت عصمت و طهارت بوده است و حضرت علیبنموسیالرضا علیهالصلوةوالسلام در روز اول محرم به ابنشبیب میفرماید: «أصائم أنت؟» (المصنف لابن أبی شیبه / ج۴)، امروز روز اوّل ماه محرم است، روزهدار هستی؟ و بعد میفرماید: از روز اوّلِ محرم که هِلال محرم ظاهر میشود، حزن قلوب ما اهل بیت را میگیرد و روز بهروز اضافه میشود تا آنکه به شب و روز عاشورا میرسیم دیگر طاقتمان طاق میشود و نمیتوانیم بدون گریه و زاری تحمّل داشته باشیم، بعد حضرت علیبنموسیالرضا روضه میخواند، ابنشبیب گریه میکند و این برنامهای است که بعد از هزار و سیصد سال هنوز مردم در شب و روزِ عاشوراء در هر کجای عالَم که شیعهای باشد و بلکه حتّی اهل سنّت و از سائر ادیان یک حالت انقلابی عجیبی دارند. یقیناً شما امشب با شبهای دیگر برایتان فرق میکند، حزن تمام قلوب شیعیان را میگیرد، فرمود: شیعیان ما از زیادی طینت ما خلق شدهاند و به آب ولایتمان معجون گردیدهاند، با خوشحالی ما خوشحال و با حزن ما محزون میشوند.
خلقت روح، عالم ذر و علت مسکوت ماندن این حقایق
یک مطلبی که امشب میخواستم تذکّر بدهم تا انشاءاللّه بتوانیم خودمان را به خیمههای حضرت سیدالشهداء برسانیم و امشب با اصحاب امام حسین همراه بشویم و آنجا ما را راه بدهند، این است که یک مطلبی که از آیات و روایات همین امروز فکر میکردم و استفاده میکنیم این است که یک عالَم ارواحی داشتیم، یک عالم ذَری داشتیم… من جوان بودم، در اوائل زندگی گاهی منبر میرفتم، در سنین جوانی دیدم یکی از علماء که پای منبر من نشسته بود به من گفت: سخن از عالَم ارواح و عالَم ذَر نگو! گفتم: چرا؟ گفت: مردم متوجّه نمیشوند. من زیاد روی آن فکر کردم، به یک نکتهی سیاسی عجیبی برخورد کردم که امشب میخواهم نتیجهی همهی افکاری که در گذشته داشتم و مبارزهای که یک عدّه با روایات و آیات قرآن داشتهاند برایتان بگویم. روایات ما زیاد به این مسأله توجّه داشته و شاید متجاوز از هزار حدیث دربارهی این مطلب جزئی که میخواهم عرض کنم که از نظر حجم بسیار جزئی است ولی از نظر معنا بسیار پراهمیّت است و یک عدّه با این فکر، با این برداشت از آیات و روایات کاملاً مبارزه کردهاند و آن برداشتی که میخواهم عرض کنم این است که ما در وقتیکه خدا خلقمان کرد، اکثراً فکر میکنند که در شکم مادر، یا نهایتاً در وقتیکه نطفهی پدر بسته شد انسان خلق شده و همین انسان در دنیا آمده، کمکم روح معمولیاش که در حیوانات هم هست، این روح قابل رشد بوده و از بدن تبدیل به روح شده و روح تقویت شده و بعد گفت که: «از جمادی مُردم و نامی شدم/ وز نما مُردم ز حیوان سر زدم/ بار دیگر از ملک پَرّان شوم/ آنچه اندر وهم ناید آن شوم» (مثنوی معنوی) این شعری که خواندم بسیار غلط و مخالف متجاوز از هزار حدیث و تعدادی از آیات قرآن است. اگر ما بخواهیم با تأویل و تفسیرِ آیات قرآن عرض کنیم، شاید متجاوز از صد الی دویست آیه ضدّ این شعر است. این شعر به ما میگوید: ما جمادی بودیم، خاک بودیم، نامی شدیم، یعنی مثل یک گیاهی یک روحی در ما پیدا شد که نُموّ پیدا کردیم و بعد به صورت حیوانی در آمدیم، یک مقدار دید داشتیم، شنوایی داشتیم و بعد هم از حیوانیت به آنجا میرسیم که از مَلک پَرّان میشویم. ظاهر این حرف با افرادی که فکرشان بسیار محدود است تطبیق میکند، افرادی در بین من و شما در بین این جامعه هستند که هر چه میبینند همان را قبول دارند، ولی این مطلبی را که عرض کردم شاید صدها آیه و متجاوز از هزار حدیث خلاف این مطلب را بیان میکند. دوست داشتم یک عدّه اهل تحقیق میبودند، آیات قرآن که میفرماید: قرآن ذکر است، پیغمبر مذکّر است، «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (انعام / ۱۵۲) و بسیار آیه داریم که ارجاع ما به قرآن برای یادآوری را بیان فرموده و بهعلاوه در چند آیه صریحاً خدای تعالی از عوالِم قبلِ ما توضیح داده که یکی از آن آیات این است که میفرماید: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ… اَلَستُ بِرَبِکُم قالُوا بَلی» (اعراف / ۱۷۲) و آیات دیگر اگر تحقیق بشود، روایات زیادی داریم: روایات طینت هست، روایات عالَم ذَر هست، روایات عالَم ارواح هست، که اگر آنها را جمع بزنیم از هزار حدیث بیشتر است. در بخشی از این احادیث خدای تعالی یک برنامهای را مقرّر فرموده که آن را بیان میکند: «خلق اللّه الارواح قبل الابدان بالفی عام» (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام/ جلد ۵۸،صفحه ۱۳۱ )، خدا روح را قبل از بدن (نه این بدن) به دو هزارسال خلق کرد. احادیث و روایات و آیات خیلی صریح است. یک جمله اینجا بگویم: چرا نهی میکردند که دربارهی عالَم ذَر حرف نزنید؟ چون به اربابانشان، به آنهایی که این شعر را گفتهاند و معنای این شعر را میخواهند به کُرسی بنشانند برخورد داشت. اصطلاح علمیاش را نمیگویم برای اینکه یک عدّه ممکن است با ما باز برخورد کنند، ولی احادیث زیاد، آیات زیاد، روایات فراوان، این چند جملهای را که میخواهم عرض کنم به صراحت بیان فرمودهاند. روح دو هزارسال قبل از بدنمان خلق شد، منظور از بدن، این بدن فعلی نیست، چون اگر این بدن بود با آنچه که آیهی عالَم ذر بیان میکند منافات داشت، دو هزارسال قبل تقریباً زمان حضرت عیسی میشود که اگر روح ما را آنوقت خلق کرده باشند با آن میثاقی که بعد از خلقت حضرت آدم از ما گرفتند منافات پیدا میکند. این دو هزارسالی که روح ما قبل از بدن ما خلق شده منظور همان بدن عالَم ذر است، خوب دقّت کنید! بدن عالَم ذر، در روایات فراوان داریم، این عالَم، که اسمش را گذاشتند: ذَر! به٬خاطر ایناست که بدن مانند ذرّهای بوده و ماکت همین بدن فعلی هم بوده و روح هم به آن تعلّق گرفته است. فطرت و غرائز ما را در این دو هزارسال ساختند، در روحمان تعلیماتی به ما دادند. من وظیفهام میدانم که در این شب حساس که همهتان منتظر گریهکردن هستید این مطالب را بگویم و حقیقت را که متأسفانه جمع زیادی از دانشمندان و علمای بزرگ مانعش بودند عرض کنم. دو هزارسال ما مشغول درس بودیم، نه فکر کنید که اختیار نداشتیم ولی طوری خدای تعالی مقرّر فرموده بود که مثل بچّهای که نمیتواند در سنّ هفتسالگی به مدرسه نرود، ما در سرِ درس خاندان عصمت و طهارت نشستیم و خدا به دستورِ خودش خاندان عصمت و طهارت را وادار کرد که درسها را به ما بدهندُ ربّ اصلی خداست، مربیان ما که اهل بیت عصمت علیهمالصلوةوالسلام باشند و منظور هم از اهل بیت عصمت علیهمالصلوةوالسلام یک نور واحد است که فرمود: «کلنا واحد، اولنا محمّد، آخرنا محمّد و کلّنا محمّد صلیاللّهعلیهوآلهوسلم» (الغیبه/ص۸۵)؛ همهمان یکی هستیم، آن نور مقدّس، آن «اوّل ما خلق اللّه»، آن عقل کلّ، او ما را درس میداد. خدای تعالی دربارهی یک فرد از همهی این جمعیت که تا روز قیامت خواهند آمد میفرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» (بقره / ۳۱) خدا همهی نشانهها را به حضرت آدم تعلیم داد، فکر نکنید که حضرت آدم هیچ چیز نمیدانست و یکدفعه عالِم شد، نه! در همان دو هزارسال او هم با ما بود، هنوز اسماً پدر و فرزندی در کار نبود، او با ما این را یاد گرفت، حالا در نهایت شروع شده بر اینکه یکی پدر باشد، یکی فرزند باشد، یکی ذریه باشد، و الّا پدر که نمیشود مثلاً کم شخصیتتر از فرزند باشد، فرزندان حضرت آدم، انبیاء اولوالعزم بودند، ائمهی اطهار علیهمالصلوةوالسلام بودند، پدر و فرزندی یک اعتباری است که بعدها بهوجود آمده است (حالا کاری به این مطلب نداریم) یک نمونهاش «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا»؛ و خدای تعالی او را در معرض نمایش گذاشت، «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکَة» (بقره/۳۱)، در معرض نمایش و دید ملائکه گذاشت، «فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاء إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ» (بقره/۳۱)، شما هم چنین علمی دارید؟
اهمیت عقل، تفاوت فکر با عقل، عقل حجیت دارد
ارزش آدم، ارزش بنیآدم، ارزش بشر که «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» (اسراء/ ۷۰) چرا این بنیآدم اینقدر ارزش پیدا کرده؟ چرا؟ بیاییم الان بنشینیم با حیواناتی که الان روی کرهی زمیناند مقایسه کنیم، بشر چه امتیازی دارد؟ چه فرقی دارد؟ همه بدون استثناء میگویند: چون انسان عقل دارد و حیوانات عقل ندارند، درست هم هست. عقل چیست؟ عقل را معنا کردیم، زیاد هم معنا کردیم که عقل از عِقال است، کسی که عقل دارد بندهی خداست و بهوسیلهی عقل، بهشت را کسب میکند، از این نشانی میتوانیم پیدا کنیم که عقل چیست: «العقل ما عُبِد به الرحمن و اکتسب به الجنان» (اصول کافی/ترجمه مصطفوی؛ج۱،ص ۱۱)، عقل آن چیزی است که با آن خدا عبادت میشود و بهوسیلهی او کسب بهشت میشود. ما به چه وسیله خدا را عبادت میکنیم؟ میآییم سر این مطلب که به چه وسیله خدا را عبادت میکنیم و کسب بهشت میکنیم؟ سؤال! بهوسیلهی فطرت و وجدانیاتمان، اینطور است دیگر! خدای تعالی دو حجّت برای بشر قرار داده، یک حجّت باطنی که همان عقل است و یک حجّت ظاهری که انبیاء و رُسُل هستند، این در احادیث فراوانی هست. حجّت باطن، فکر انسان نیست که متأسفانه دانشمندان اکثراً عقل را با فکر اشتباه کردهاند، میگویند: ما عقل داریم! عقل داری چه کار میکنی؟ یعنی فکر میکنیم! نه، عقل این نیست، خیلیها هستند که فکر میکنند امّا فکرشان اشتباه میرود و نمیشود چیزی که اشتباه میکند حجّت باشد و خیلی از افراد هم با فکر، انحراف پیدا میکنند. عقل همان چیزهایی است که در وجود ما خدا قرار داده، یعنی ما دارای یک فطرتی هستیم. اینجا مطلب یک مقداری فهمش مشکل است، من از آن عبور میکنم و اگر کسی خواست برایش میتوانم خصوصی بگویم، با فکر او حرف بزنم. از اینجا خدا در وجود ما، در فطرت ما، کاری کرده که ما با حیوانات فرق میکنیم، شما فکر نکنید که حیوانات فکر ندارند، نه! فکر دارند، عقل ندارند، بهجهت اینکه من یک وقتی خودم دیدم یک الاغی از روی یک پلی عبور نمیکرد، صاحبش او را میزد ، این باز هم نمیرفت، شما هم حتماً یک چنین منظرههایی دیدهاید، من از صاحبش پرسیدم که این الاغ از پل قبلی عبور کرد، اینجا را چرا عبور نکرد؟ گفت: چون یکدفعه از اینجا عبور کرده پایش در گودال رفته، فکر آنوقت را میکند و الان هم از روی این پل عبور نمیکند، پس معلوم است فکر دارد، امّا خدای تعالی در وجود او معرفت خدا را نگذاشته، خدای تعالی در وجود این الاغ معرفت امام، محبت به علم، محبت به عصمت و سایر فطریات و غرائز ما را که در وجود ما هست و ما را کنترل میکند نگذاشته؛ کجا در ما گذاشت و کجا در آنها نگذاشت؟ خدای تعالی ما را در همان عالَم ارواح وقتی که روح ما را خلق کرد، همان جا دو هزارسال… من روی این دو هزارسال تکیه میکنم، زمان زیادی است، از نظر ما که اگر کسی نود سال عمر میکند میگوییم خیلی عمر کرده زمان زیادی است، امّا خدا در این دو هزار سال کاری در وجود ما کرده که اگر نمیکرد با حیوانات مساوی بودیم و فهم و درک نداشتیم، قرآن و پیغمبر مذکّر ما نبودند، و فکر نکنید زمان زیادی است، کار خداست و الّا خیلی بیشتر از اینها باید وقت صرف بشود تا انسان اینطوری بشود. در دو هزارسال اینها را یاد گرفتیم، بعد در عالمذر، عالممیثاق، همان عالمی که وقتی حضرت آدم را خدای تعالی خلق فرمود اخذ میثاق کرد، من در کتاب محضر استاد نوشتهام، یک منظرهای را تصور کردهایم که فرض کنید میلیاردها میلیارد جمعیت همه ایستادهاند دارند تماشا میکنند، ملائکه هم هستند، خدای تعالی وقتی آدم را نشان داد… در آن وقت لازم نبود ملائکه به همهی افراد بشر سجده کنند ولی همیشه سجده میکنند، شما فکر نکنید که الان ملائکه بر ما سجده نمیکنند، امام علیهالصلوةوالسلام فرمود: «انّ الملائکة لخدامنا و خدّام محبینا» (تفسیر نور الثقلین /جلد ۳،صفحه ۱۸۸)، شما شیعه بشو، همهی آنچه را که به تو تعلیم دادهاند یادت بیاید و به آن عمل کن! ملائکه خدمتگزارانت خواهند شد، «خدّامنا» معنایش این است، خدمت همان سجده است، خضوع و تواضع است که ملائکه دارند. بعد از آن خدای تعالی از ما میثاق گرفت، میثاقی بود که از همه گرفت که وقتی وارد دنیا شدید باید زهد داشته باشید، «وشَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّة وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ» (دعای ندبه) ، خدای تعالی یکی از میثاقهایی که از همهمان گرفت و میخواست ما را در دنیا بفرستد، این بود که شما باید ترک دنیا بکنید! دل به دنیا نبندید! دنیا یک خانهی امتحان است، وارد آنجا که شدید… ( اینجا این آیه تلاوت شد در اول سورهی کهف، این آیهی هفت سورهی کهف است) خدای تعالی میفرماید: ما بشر را وارد دنیا میکنیم، دنیا یک دار زینتی است برای مردم، وارد یک جلسهی امتحان میشوید، میبینید که یک مُشت صندلی شکسته گذاشتهاند، یک مشت هم مبل گذاشتهاند، نقش و نگار عجیبی هم به در و دیوار این سالن ریختهاند، برای چه؟ «لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (کهف /۷) برای اینکه به شما بفهماند که کدام یکیتان بهتر عمل میکنید، «أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»، انسان وارد این تالار امتحان میشود، یک مشت نقاشی به دَر و دیوار است، اوّل آنها را نگاه میکند، بعد سر اینکه چرا من روی صندلی شکسته بنشینم آن آقا روی مبل بنشیند دعوا می کند! این آقایی که پهلوی من نشسته چرا دهانش بو میدهد، این کیست؟ من چرا پهلوی این بنشینم؟ و امثال اینها، اگر با زندگی دنیا تطبیق بکنید خوب این مسأله را لمس میکنید، چرا اینطور؟ چرا آنطور؟ این مدت کوتاهی که ما باید به ورقهی امتحانیمان برسیم را از بین میبریم، بعد هم اجل میرسد باید برویم، این سیر روح و بدن ما است، بدن چیست؟ خدای تعالی در قرآن میفرماید، خیلی هم به این جهت ما را توجه داده که متکبّر و دارای صفات رذیله نشویم: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَة أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ» (دهر / ۲) ما بدن انسان را از نطفه خلق کردیم، نطفهای که مخلوط شده، نطفهی زن و نطفهی مرد و بعد هم مبتلا و گرفتارش میکنیم، بعد «جَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً، ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ» (مومنون /۱۴) در وجودش یک خلقت دیگری قرار میدهیم، «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»، که همان روح را در چهارماهگی در شکم مادر بر فرزند وارد میکنیم. خیلی مطلب اینجا هست که متاسفانه نه وقتمان ایجاب میکند همه را عرض کنم و نه حال من و شما در شب عاشوراء که من این مطالب علمی را برایتان توضیح بدهم، از این مقدمه میخواهم یک مطلب را برایتان بگویم که انشاءاللّه حواستان جمع باشد و به این مطلب عمل کنید و آن مطلب این است: امشب اصحاب عمر سعد و اصحاب حضرت ابیعبداللهالحسین مطرح هستند، این دو دسته در مقابل چشم ما قرار گرفتهاند، یک گروه را ما لعن میکنیم، بر گروه دیگر درود و سلام و صلوات میفرستیم، یک دسته را مطرود و کافر و مرتد میدانیم ولی برای یک دسته آنقدر احترام قائلیم که اماممان حضرت سجّاد علیهالصلوةوالسلام در مقابل آنها میایستد و میفرماید: «بأبی انتم و امّی»، پدر و مادرم به قربانتان! آنها چه کردند که آنگونه شدند و اینها چه کردند که اینطوری شدند؟ آنها چرا باید اینقدر مطرود باشند که الان شاید دنیای اسلام و تشیّع بر آنها لعنت میکند و به اینطرفیها اظهار ارادت میکنیم، اسم هر کدامشان را که میبریم به آنها آنقدر اظهار ارادت میکنیم که نقل میکنند که امام عصر ارواحنافداه فرمود: اگر اشک چشمم برای شما تمام بشود من خون گریه میکنم. چرا؟! ما در زندگی باید خودمان را به کجا ببریم؟ به کجا بکشانیم؟ یک قدری فکر کنید، شبعاشوراست، یک قدری با خودتان تعقّل کنید، عقلتان را به کار بیندازید، فکر، دلیل عقل است، با فکر، خودتان را به عقلتان برسانید، اینها رهبرشان عقلشان بود، نشستند حساب کردند، خدا را قبول داریم، پیغمبر را قبول داریم، پیغمبر، امامحسین را به عنوان امامت برای ما تعیین کرده، امام معصوم میگوید این کار را بکنید و ما هم انجام میدهیم، خیلی صریح و واضح! آنها چه کردند؟ خدا گفته ظلم نکن، کردند! خدا گفته دل و روحیهی یک عدّه زن و بچّه را نلرزان، انجام دادند! آب را بر خیمهها بستند، از خودشان آنچنان قساوتی نشان دادند که وقتی روز یازدهم محرم در خیمهها میریزند، این بچّهها و این زنها از خیمهها فرار میکنند و بدنشان مثل بید میلرزد و از آنها میترسند. عمده ی مسأله در همینجاست: آنها ظلم کردند، ظالم بودند، از رحمت خدا دور بودند، خدا به آنها محبّتِ رحیمیّتی نمیکرد، ولی اصحاب ابیعبداللهالحسین مشمول رحیمیت پروردگار شدند، آن دسته خباثتشان از عالَم ذر شروع شده چون روایت دارد که کسانی که دشمن خاندان عصمت و طهارتاند در نطفهشان یک خللی هست، خلل در نطفه مربوط به عالَم ذر است، یعنی اینها در عالم ذر بد کردند، در نتیجه روح اینها را خدای تعالی در بدنی آورد که از زِنا یا از انحرافات تشکیل شده و وارد دنیاشان کرد؛ امّا اصحاب امام حسین، حبیببنمظاهر، هانیبنعروة، حتّی حرّبنیزید ریاحی، (البته حرّ یک مدتی با بدان بنشست، با بدها زندگی کرد، آن معنویّتش را از دست داد ولی بهکلّی از بین نبرده بود) همهی اینها از آنجا (عالم ذر) شروع شده، آمده وارد دنیا شده، در دنیا هم کمکم اینها وارد دستگاه بنیامیّه شدند و آن روزی هم که گفتند: باید به جنگ ابیعبداللهالحسین بروی… ببینید، عمر سعد یک کلمه دارد که خوب می توانید با این کلمه معنای داشتن عقل و نداشتن آن را بفهمید، امشب یا شبهای قبل وقتی که گفتند: باید جنگ کنید، نشست فکر کرد، فکر، حجّت نیست، اگر انسان را به عقل برساند درست است؛ فکر کرد، فکرش او را به عقل نرساند! عقل چه بود؟ اینکه خدایی هست، پیغمبری هست، پیغمبر هم وصیای دارد به نام ابیعبداللهالحسین و قیامتی هست و بالأخره من اگر حسینبنعلی را کُشتم روز قیامت باید جواب بدهم، اگر اینها برایش روشنِ روشن بود هیچوقت این کار را نمیکرد، امّا گفت: «یقولون»، میگویند که قیامتی هست! ببینید، به عقل نرسیده، «یقولون» که قیامتی هست، اگر بود من توبه میکنم اگر هم نبود که من زندگی دنیایی خوبی دارم. اینکه میگویند: کربلا کلاس و مدرسه است، دانشگاه و حوزه است، (هر چه میخواهید اسمش را بگذارید) محل چیز یاد گرفتن است، برای این است، هم انسان از مخالف میتواند چیز یاد بگیرد هم از موافق. عمر سعد گفت: اینطوری میگویند، آنوقت نسبت به عقل هم میدهد! خدا نکند ما پیرو عمر سعد بشویم، فکرمان را عقل بدانیم، «فما عاقل باع الوجود بدینی»، هیچ عاقلی! نقد را به نسیه نمیدهد، این فکر توست، و الّا اگر تو با فطرتت زندگی میکردی، اگر تو عقلت را به کار میانداختی، آخرت برایت نقد بود و این دنیایی که از دستت گرفته میشود و بالأخره از بین میرود نسیه بود. شب که صبح شد با حضرت ابیعبداللهالحسین جنگ کرد و آن کاری را که تمام انبیاء و اولیاء در مقابلش اشک ریختند انجام داد. این دو دسته هستند.
شب عاشورا محکی برای شیعیان، تعهدات شب عاشوراء
ما شب عاشورا یک برنامهی خاصّی داریم، نه ما، شیعه باید داشته باشد، خودش را محک بزند، باید خودش را بسازد، ما در این مراحلی که در گذشته بوده یک مسائلی را به عنوان قطعنامه برای دو یا سه مرحله نوشتهایم و برای آنها فرستادهایم، اکثرتان هم شاید داشته باشید، ولی اینها را من امشب میخواهم از شماها تعهد بگیرم، هر که هم طبق برنامههای سالهای قبل نمیخواهد تعهد بدهد آزاد است. جلساتی برای مرحلهی استقامت، مرحلهی صراط مستقیم، مرحلهی محبت ترتیب دادیم که برای این سه مرحله قطعنامهای نوشتیم و قاطعانه از دوستان اهل تزکیهی نفس میخواهم که انشاءاللّه به اینها عمل کنند. من اینها را برای شما میخوانم که انشاءاللّه باز برایتان تذکّری باشد و من در تمام صحبتهایی که میکنم، سخنرانیهایی که میکنم، حرفهایی که میزنم هدفم این است که انشاءاللّه شما به مقصد برسید. این مطالب در خصوص مرحلهی استقامت در تاریخ دوازدهم رجب ۱۴۲۶ شب میلاد مسعود حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب علیهالسلام که جلسهای در دفتر تهران تشکیل شد نوشته شده بود؛ یک: ما سالکینالیاللّه (چون همهمان باید به سوی خدا برویم، این آیهای که تلاوت کردم خدای تعالی می فرماید: «وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ همهی ما به سوی خدا می رویم، حالا بعضیها با بیایمانی میخواهند بروند و بعضیها هم با بصیرت حرکت میکنند) باید خود را برای خدمتگزاری به دین و امام عصر ارواحنافداه صد درصد آماده کنیم و به هیچوجه ضعفی در خود راه ندهیم، دوّم: همهی ما باید واجبات الهی را صحیح و کامل انجام دهیم و محرمات را ترک کنیم زیرا توبهی نصوح کردهایم و از خوابِ غفلت بیدار شدهایم، سه: همه باید از مرجع دینی و ولیّ فقیه تقلید کنیم و یا بکوشیم تا مجتهد شویم، چون در مرحلهی اوّل دستور است که انسان در احکام دین مجتهد بشود، حالا برای اینکه اگر نتوانست باید از مرجع دینی، مرجع تقلید، همان مرجعی که امام علیهالصلوةوالسلام در وصفش فرموده: «صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لامر مولاه» (وسائل الشیعه/ج ۱۸،باب ۱۰، ح ۲۰)، از او باید تقلید کنیم، چهار: ما نباید پیرو غیر مسلمانها در قوانین اجتماعی باشیم، خدای تعالی در قرآن میفرماید: «لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَی أَوْلِیَاءَ» (مائده / ۵۱) زیرا اسلام کاملترین قوانین اجتماعی را به ما ارائه فرموده است، پنج: باید به همنوعان خود مهربان باشیم و کوشش کنیم اخلاق حسنه را شعار خود قرار بدهیم، شش: باید در امر دینمان دارای استقامت باشیم و امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنیم، هفت: باید در سیرالیاللّه جدّی باشیم و در هر مرحلهای که هستیم تنها به همان مرحله تمرکز کنیم و حتی در دعاهایمان از خدای تعالی موفقیت در همان مرحله را تقاضا نماییم، هشت: با اهل دنیا و کسانی که فقط هدفشان دنیاست کمتر معاشرت کنیم و یا آنها را به سوی خدا دعوت نمائیم و آنها را متوجه زندگی ابدی و حیات طیّبه در دنیا و آخرت بنمائیم، نُه: باید به وابستگانمان حقایق را بفهمانیم و آنها را از خوابِ غفلت بیدار کنیم، ده: باید برای بقاء حالات روحی و بقاء یقظهی کامل، همه روزه قرآن بخوانیم و توسّل به ائمهی اطهار علیهمالصلاةوالسلام بهخصوص امام عصر روحیفداه داشته باشیم و برای آن حضرت بسیار دعا کنیم تا موفق شویم. اینها ده مادّه در این قطعنامه بود که باید انشاءالله همهی افراد تعهد بدهند، دیگر اقل مرحلهای که دوستان دارند استقامت است و این استقامت در همهی مراحل باید وجود داشته باشد. ما الان فکر میکنیم خودمان را در خیمههای حضرت ابیعبداللّه قرار دادهایم و آنهایی که اهل تزکیهی نفس نیستند، آنهایی که معصیتکارند، آنهایی که اهل غیبت و دروغ هستند، آنهایی که کفران نعمت پروردگار را میکنند، آنهایی که کافر باللّهالعظیم هستند، اینها را ما یکطرف قرار میدهیم و یکطرف هم آنهایی که خدا در قرآن وصفشان کرده: «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ» (نساء / ۶۹) که صدیقین و صالحینش انشاءالله شامل ما بشود، چون از انبیاء که نمیتوانیم باشیم، شهادت هم که شاید نصیبمان نشود، پس امشب در اصحاب سیدالشهداء از صالحین و صدیقین هستند و بعد هم از شهداء بلکه از بهترین شهداء هم شدند! اینها هم اینطرف، فرض کنید الان در صحرای کربلا قرار گرفتهاید. ما یک دوستی داشتیم من خیلی به او اصرار میکردم نماز بخوان، درست باش، آدم درستی باش، ایشان زیاد گوش به حرف ما نمیداد، یک شب خودش خواب دیده بود، میگفت: خواب دیدم که اصحاب سیدالشهداء یک طرفاند و اصحاب عمر سعد هم یک طرفاند، شما هم داری من را به طرف اصحاب سیدالشهداء هُل میدهی و بالاخره هر طوری بود ما رفتیم طرف اصحاب سیدالشهداء. حالا همینطور است، همهی حرفهایی که زده میشود برای همین است که هُل داده بشوید به طرف اصحاب سیدالشهداء، نمیخواهید در آخرت با حبیببنمظاهر باشید؟ با قمر بنیهاشم باشید؟ با قاسمبنالحسن باشید؟ یا میخواهید که در جهنم بگویید: «وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ» (بحارالانوار/ج۶۷-۶۸)، آخر در همین دنیا باید تصمیممان را بگیریم! بیاییم برویم طرف خیمههای ابیعبداللهالحسین، آقا چراغها را خاموش کرده است که هر کس میخواهد برود برود، یعنی هر کس لیاقت این مقام شهادت را ندارد، هر کس نمیتواند با علی اکبر همراه و هماهنگ باشد خب برود، از میان ما برود، خارج بشود.
روضهی سیدالشهداء علیهالسلام
لذا من هم عرض میکنم حالا چراغها را خاموش کنند، یک حال و هوایی در این مجلس از حال و هوای خیمههای ابیعبداللّهالحسین بهوجود بیاید، امام زمان ما هم که محیط بر ماست، همهجا هستند، با دلائل و آیات قرآن و احادیث فراوان، امام زمان احاطه بر ما دارند، آقا الان صدای «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنی»اش بلند است، شما هم در زیارتها میخوانید: خدایا ما را جزء یاران امام زمان قرار بده، اگر کسی سرِسوزنی نسبت به حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه و یاری آن حضرت کوتاهی بکند به همان مقدار بدبخت است و هر چه بتواند آن حضرت را یاری بکند سعادت بیشتری پیدا میکند. الان فرض کنید در خیمههای حضرت ابیعبدالله هستید، تصمیمتان را بگیرید، خدای حکیم الان به همهی شما نظر دارد، امام زمانتان شما را میبیند، «وَ قُلْ اِعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» (توبه / ۱۰۵) هم خدا شما را میبیند، اعمال شما را مشاهده میکند و با همان معنا پیغمبر اکرم هم میبیند و مؤمنین که در تفاسیر زیادی نقل شده منظور، دوازده امام هستند، آنها هم شما را دارند میبینند. یا بقیةاللّه، یا صاحبالزمان، به ما کمک کن که اگر امشب خدا دعای ما را مستجاب کرد و فردا صبحِ ظهور شما بود ما بتوانیم همانطوری که ابیعبداللهالحسین … که راوی میگوید: «لما اصبح الحسین یوم عاشوراء»، صبح عاشورا وقتی که حضرت سیدالشهداء نمازش را خواند، «و صلّی باصحابه صلاة الصبح قام خطیباً»، حضرت بلند شد خطبه خواند، برای مردم صحبت کرد، به مردم گفت: همانطوری که در گردنِ یک جوان، گردنبند افتاده است، مرگ هم برای همه مسلم است، همهتان امروز شهید میشوید، امشب هم فرمود، بعد از اینکه چراغها را روشن کردند به اصحابش فرمود که هر کس و هر مردی در این خیمهها باشد کشته میشود، غیر از فرزندم علیبنالحسین امامسجّاد؛ قاسمبنالحسن بلند شد عرض کرد: عموجان! من هم کشته میشوم؟ حضرت فرمود: حتّی این طفل شیرخوارم هم کشته خواهد شد، آیا مرگ در ذائقهات چگونه است؟ قاسمبنالحسن تربیتشدهی امام مجتبی است، عرض کرد: «احلی مِنَ العسل»، مرگ برایم از عسل شیرینتر است، فرمود: تو هم کشته میشوی. روز عاشورا شد، در همان اوّل صبح عمر سعد اشاره ای کرد، تیراندازها تیراندازی کردند، پنجاه نفر از اصحاب سیدالشهداء به زمین افتادند و شهید شدند. بعد جنگ تن بهتن شروع شد، اصحاب به هم گفتند که تا وقتی ما زنده باشیم نباید بگذاریم یک نفر از بنیهاشم کشته بشود، به میدانرفتند، یکیک کشته شدند، تمام اصحاب ابیعبداللهالحسین شهید شدند، نوبت به بنیهاشم رسید، اوّل کسی که از بنیهاشم آمد حضرت علی اکبر بود. از پدر درخواستِ رفتن به میدان کرد، سیدالشهداء یک نگاهی به قد و قامت علی اکبر کرد، این آیه را تلاوت کرد: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ، ذُرِّیَّهً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ» (آل عمران / ۳۳ – ۳۴) و بعد دست به دعا برداشت، صدا زد: «اللهم اشهد علی هولاء القوم»، خدایا شاهد باش، خودت نظاره کن بر این جمعیت، جوانی به مبارزه با اینها میرود که «اشبه الناس خَلقا و خُلقاً و منطقاً بِرَسولِک» (منتهی الآمال/ج ۱، ص ۳۷۵)، از جهت خَلق، از جهت اخلاق شبیهترین مردم است به پیغمبر، وقتی که ما مشتاق میشدیم پیغمبر را ببینیم «نَظرنا الیه»، به او نگاه میکردیم. یکیک از بنیهاشم رفتند، شهید شدند، سیدالشهداء ایستاده، «نظر الی یمینه و یَسارِه»، یک نگاهی به اطرافش کرد، «فلم یر احدا من اصحابه»، هیچ یک از اصحابش را ندید، «فنادی یا مسلمبنعقیل! و یا هانیبنعروه! یا بریر! یا زهیر! قوموا عن نومتکم ایّها الکرام» (معالی السبطین/ج ۲، ص ۱۷)، چرا مرا یاری نمیکنید…
سلام
نزدیک به ۱۸تا۲۰سال است که مطالب حضرت استاد جناب ایت الله عظمی عالم ربانی سید حسن ابطحی را دنبال میکنم
وبا تطبیق دادن این مطالب با آیات قرآن و دعاهای معصومین علیهمالسلام متوجّه حقیقتی شدم که حضرت استاد صادقانه و خالصانه و طوطی وار و بدونه کم و کاستی از زبان اهل آلبیت علیهمالسلام بیان میکنند
سلام علیکم
خدای تعالی روح مطهر ایشان را بیشتر از قبل معین و یار سالکین الی الله قرار دهد
و به جنابعالی توفیقات روزافزون عنایت فرماید.
از توجه جنابعالی متشکریم.