۲۶ ذی الحجه ۱۴۲۶ قمری – ۷ بهمن ۱۳۸۴ شمسی – جمعه آخر سال

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواحالعالمينلتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

 اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم کَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ ٭ وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ ٭ وَ نَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ ٭ كَذَلِكَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِينَ ٭ فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُوَ مَا كَانُوا مُنْظَرِينَ (دخان / 25 – 29)

جمعه آخر سال 1426، سال رسمي مذهب مقدّس اسلام، تاريخ قمري كه خداي تعالي در قرآن مي فرمايد: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِاِثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللَّهِ (توبه / 36) عدد ماهها، در نزد خدا – نه در نزد زرتشتي ها و مسيحيت و مسلمانان بي توجه به مستحبات و واجبات- عِنْدَ اللَّهِ آنهايي كه خدايي هستند و اهميت به واجبات و مستحباتي كه ارتباطي با زمان دارد مثل حجّ و روزه و اعمال مستحبه اي كه در هر ماه قمري دستور داده شده، نزد اينها، نزد خدا، دوازده ماه است. كه اوّل آنها ماه محرم است و آخرين ماه دوازده گانه ماه ذيحجّه است. اِثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللَّهِ يك روزي انشاءالله كتاب اللّه حاكم بر ما كه شد يعني آن كتابي كه خداي تعالي با شرح و توضيح و حقايقي كه حتي أرش الخدش در آن هست و همه احكام و مسائل در آن گفته شده و خداي تعالي راضي است كه آن كتاب در بين ما باشد و اين كتاب اجمالي است كه مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ…  وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ (آل عمران / 7) -وسط آيه را متوجه هستم، مي خواستم به أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ اشاره كنم.- يك آياتي است در قرآن كه متشابه است و بدون مراجعه به معصوم و آنهايي كه قرآن به آنها خطاب شده كه انما يعرف القران من خوطب به، غير از آنها نمي فهمند و بايد حتماً آنها تفسير و تأويل كنند و آنها هستند كه راسخين در علمند كه منظور از علم هم در اينجا همان علمي است كه وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (رعد / 43) همه علم كتابي كه يك مختصرش در آصف بن برخيا بود تخت بلقيس را با يك چشم به هم زدن از شش ماه راه منتقل كرد به محضر جناب سليمان، اين كتاب و اين علم بايد فقط راسخين در علم، آنهايي كه فرو رفته اند و حقيقت آن علم را بلدند از علم كتاب براي ما بگويند كه پيغمبراكرم باز هم اجمالاً فرمود به علي بن ابيطالب و علي عليه الصلوةوالسلام آنها را نوشت و به صورت كتاب مبين در آورد و آن كتاب مبين، لَا رَيْبَ فِيهِهُدًي لِلْمُتَّقِينَ (بقره / 2) كتابي است كه ديگر قابل شبهه نيست و أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ آن را خداي تعالي در آن كتاب آشكارا و توضيح داده شده بيان فرموده و كساني كه در دلهايشان زيغ و كم استعدادي يا غل و غشي است اينها ديگر از آن كتاب سوءاستفاده نمي كنند. فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌفَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُاِبْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ (آل عمران / 7) براي فتنه انگيزي، براي فساد روي كره زمين از آيات متشابه سوءاستفاده مي كنند ولي از آن كتاب ديگر سوءاستفاده نمي شود چون توضيح داده شده. به خط علي بن ابيطالب نوشته شده، من زياد اصرار دارم كه اين مطلب كه خدا رحمت كند مرحوم آيت اللّه بروجردي زياد اصرار داشتند كه كتاب علي معرفي شود و تمام آنچه كه در روايات صحيح آمده همه اش از آن كتاب نقل شده چه فرموده باشند در كتاب علي اينطور بوده چه امام عليه الصلوةوالسلام نفرموده باشد، همه اش از كتاب علي بن ابيطالب بيان شده، در آن كتاب عدد ماهها دوازده تاست. شما مي گوييد خوب ماه شمسي هم دوازده تاست، ماه ميلادي هم دوازده تا است، اما خود خدا اين دوازده ماه را با آن دوازده ماههاي ديگر، تفاوت گذاشته .آنجا كه مي آيند از پيغمبر سؤال مي كنند: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِقُلْهِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ (بقره / 189) اين هلال هاي ماه كه در هر ماهي كه تمام مي شود ماه بعدي هلال هايي دارد از باريك ترين شروع مي شود و به پهن ترينش مي رسد و از پهن ترينش شروع مي شود و به باريك ترين باز مي رسد. از اين هلال سؤال مي كنند، چرا ماه قمري يا قمر چرا مثل خورشيد هميشه گرد نيست، نورش يك اندازه نيست؟ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِقُلْهِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ، آن براي وقت مردم است. از امتيازات ماه قمري اينست كه شما اگر تقويم نداشته باشيد، اگر هيچ مسأله اي كه به وسيله آن بخواهيد ماه را بفهميد و بشناسيد نداشته باشيد، فقط شما باشيد و يك بيابان و يك آسمان صاف، حدود ماه را لااقل مي توانيد بفهميد. سابقي ها كه دقيقاً چندم ماه هم هست، آن را هم مي فهميدند. چون انسان با هر چيزي كه ممارست بيشتري داشته باشد به آن دقيق تر مي شود. پس بنابراين اگر اوائل شب ماه هلالي بود معلوم است كه اوائل ماه است، آخر شب هلالي بود معلوم مي شود كه اواخر ماه است. اگر ماه گرد بود معلوم مي شود كه وسط هاي ماه است، اين اندازه را همه مي فهمند. امّا در ماههاي شمسي، يا ماه ميلادي، يا ساير ماههايي كه بعضي ها درست كرده اند شما به هيچ وجه، از هيچ جهتي جز تقويم نمي توانيد بفهميد كه چندم ماه است و در چه موقعيتي واقع شده ايد. بنابراين ما، ماه اسلامي مان، در مقدمه عرايضم عرض كردم عندالله، عندالله بعدش بايد عندالرسول هم باشد، عند الرسول ولَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (احزاب / 21) چون اقتدا ما بايد به پيغمبراكرم بكنيم نزد ما هم كه مسلمانيم بايد عدّه شهور، عدد ماهها دوازده تا باشد و از همين هلال ها هم بايد شروع بشود.

پس يكي از انحرافات ما از صراط مستقيم، بي توجهي ماست. حالا ايران كه هر دو ماهش يعني هم شمسي اش هم قمري اش از هجرت شروع مي شود ولي متأسفانه ممالك اسلامي غير ايران، بيشتر متوجه به ماه ميلادي و سال ميلادي هستند و حتی مبدأ تاريخ شان را  ماه ميلادي و ميلاد مسيح مي دانند. ما براي حضرت مسيح خيلي احترام قائليم، حرفي نيست، حضرت مسيح پيغمبر بسيار باعظمت و بسيار بزرگ كه بعد از پيغمبر ما در پيغمبرها شايد كم نظير باشد ولي در عين حال ماه قمري را ارج ندادن و ماه ميلادي را ارج دادن، علامت بي توجّهي و بي اعتنايي به قرآن و پيغمبر و هجرت پيغمبر و دين مقدس اسلام است. لذا خدا در آخر همين آيه مي فرمايد: ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ (توبه / 36) دوستان سائر الي اللّه وكساني كه سير و سلوكي براي خود منظور كرده ايد و مي خواهيد در صراط مستقيم باشيد يكي از انحرافات صراط مستقيم، بي توجهي به ماه قمري است. الان اگر از ما بپرسند چندم ماه است ما زياد توجّه به آن نداريم و حال اينكه، مثل امروزي آيه ي شريفه ي: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ (مائده / 55) شايد در همين ايّام بوده كه آيه تطهير كه بزرگترين و مهم ترين مسأله است براي خاندان عصمت و طهارت عليهم الصلوةوالسلام نازل شده كه متأسفانه باز هم تاريخش را نمي دانيم. عيد غدير در اين ماه بوده و بالاخره كلي از مسائل پراهميت كه اگر ما تاريخ را ندانيم، اگر ما، ماه قمري را درست اوقاتش را نشناسيم. بسياري از مستحبات، از دستمان مي رود. روز عيد غدير اگر كسي روزه بگيرد معادل با عمر دنيا اجر مي برد. شما ملاحظه كنيد اگر حالا يك جايي باشيد عيد غدير را نفهميد چه روزي است. اوّل وسط و آخر ماه كه روزه اش مستحب است متوجه نباشيد. در جايي باشيد كه همه ي مردم، نگوييد كه بين مسلمانها معروف است نه همچنين چيزی نيست، در ممالك عربي كه آنها بيشتر هم بايد توجه داشته باشند اين مسأله نيست. گاهي مي شود من به بعضي از مسلمانهاي خارج كشور در روزهاي حساس، نيمه شعبان را خوب يادم است. وقتي آنها تلفن مي زدند، سؤالي داشتند من تبريك به آنها مي گفتم، مي پرسيدند چرا تبريك مي گوييد؟ مطلع از نيمه شعبان نبودند! مطلع از شهادت حضرت ابي عبدالله در دهم ماه محرم نبودند! خيلي اهميت بدهيد الان آن چنان بايد حساس باشيد در اين روزها، كه روزهاي بسيار پربركتي است، يك روزهايي است كه خداي تعالي قرار داده براي اينكه سال گذشته را اگر يك ندانم كاري هايي داشته ايد به بركت علي بن ابيطالب عليه الصلوةوالسلام، به بركت خاندان عصمت، به بركت پنج نور مقدس كه زير كساء وقتي واقع شدند حتّي نصاراي نجران ترسيدند با آنها مباهله كنند، به بركت اين آيه شريفه كه تعيين ولايت مي كند بسيار آيه ي صريح و واضحي است. كه خداي تعالي مي فرمايد: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وليّ شما خداست، با واو عاطفه رسول خداست، با واو عاطفه والمومنون، حالا چرا نگفت علي بن ابيطالب؟ عللي من در همين جهت اينكه اسم حضرت را نبرد و فرمود: والمومنون، من در يكي از كتابهايم بيان كردم كه  الان وقتش را نداريم كه عرض كنم كه –مؤمنين- چرا جمع آورده، چرا اسم علي بن ابيطالب را نبرده و بعد هم در ركوع اگر چه در رواياتي است كه حضرت در حال نماز ركوع كرده بودند ولي نماز را در آيه ندارد. آنهايي كه زكات مي دهند وَ هُمْ رَاكِعُونَ، در حال عبادت، حالا در چه حالي علي بن ابيطالب بوده در حال عبادت بوده، همه مسلمانها قبول دارند كه حضرت در حال عبادت اين زكات را داده. زكات كه يك عبادت اجتماعي است و ركوع كه يك عبادت  فردي است هر دو را با هم توأم كرده يعني هم اجتماع را علي عليه الصلوةوالسلام دارد هم به جامعه مي رسد، هم شرح صدري دارد كه كوچك ترين كار اجتماعي از نظرش از بين نمي رود و هم مشغول عبادت است همان جمله اي كه: رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ (نور / 37) وليّ شما يك چنين شخصي است كه هم به اجتماع توجّه كاملي دارد، يك فقيري آمده يك چيزي مي خواهد، كمكي مي خواهد، نبايد از نظر رهبر مسلمين احتياج او مخفي باشد. در عين اينكه بزرگترين و حسّاس ترين عبادت را مي كند، ركوع حساس ترين عبادت است يعني يك عبادتي است كه بايد بيشتر از هر چيزي به آن انسان متوجه باشد. در حال قيام انسان همه جا را مي بيند، در حال سجده انسان هيچ جا را نمي بيند، در حال ركوع خيلي بايد انسان مواظب باشد كه ركوع سالمي داشته باشد، امّا در عين حال كه ركوع سالمي دارد كه خدا تصديق كرده ركوع اين شخصي را كه دارد در حال ركوع زكات مي دهد، انسان بايد داراي يك حالتي باشد كه لا يشغله شأن عن شأن، شما نمي شود كه مشغول يك كاري باشيد و يك كاري كه مخالف اين كار است هر دويش را صد درصد داشته باشيد و هر دويش مورد تصديق پروردگار باشد. يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ، ببينيد توأم كرده، يك چنين فردي را خداي تعالي به عنوان وليّ شما مردم مسلمان قرار مي دهد، وليّ شما مردم مسلمان كيست؟ خداست، خدا جاي خود دارد، خيلي معلوم، روشن، بعد از آن پيغمبر، پيغمبر هم مشخص است براي هر مسلماني پيغمبر معلوم است كه كيست و چيست و چه خصوصيتي دارد. – يك تذكر خوبي دادند دست تان درد نكند – و چه خصوصيتي دارد، پيغمبر معلوم است، مؤمنين، إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ؛ يك مطلبي را ايشان اشاره فرمودند بد نيست مطرح بشود. ايشان فكر كردند من در آيه يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ را متوجه نيستم. نه، من چيزي كه در ذهنم مي آيد البته روايات هم دارد كه در حال نماز حضرت بوده ولي چون يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ عام تر از آن چه كه ما فكر مي كنيم به نظر من مي آيد كه چون راكعون در حال زكات دادن ركوع كرده، البته همانطوري كه عرض كردم رواياتي هم دارد، من مي خواهم بگويم ركوع يك حالت عبادتي است، يك عبادت خاص، حالا چه در نماز باشد، چه در غير نماز، اينكه گفتم چه در نماز باشد چه در غير نماز، منظورم اين نبود كه در آيه يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ نيست، نخواندم هم من، من همه آيه را نخواندم، يك عبادت خاصي است اين نمازي كه ما مي خوانيم اين نماز ما، ركوع دارد امّا ركوع يك عبادت ديگري هم هست. مثلاً وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ (آل عمران / 43) به حضرت مريم خداي تعالي مي فرمايد كه ركوع كن با ركوع كنندگان، آنجا كه اين ركوع اينطوري و اصطلاحي و نماز كه نبوده، حالا نمي خواهم وارد اين مسائل بشوم اجمالاً ركوع يك حالت بسيار عبادت خاصي است. لذا به تنهايي ركن است، مثل سجده نيست كه دوتايش يك ركن باشد، سجده شايد از بعضي جهات اهميتش بيشتر است امّا دو تا سجده بكن تا يك ركن حساب بشود، ولي ركوع يك ركن است، مستقلاً ركن است و اين را هم بدانيد مثلاً – حالا كه در مسأله گفتن، افتاديم – اگر كسي به ركوع نماز جماعت رسيد ركعت اولش درست است امّا اگر به سجده رسيد، يعني اقتدا كرد رفت به سجده، مي خواست تبعيت كند از امام، اينجا بايد آن ركعت را، ركعت حساب نكند، ركعت بعدي را ركعت حساب بكند حالا اينها بحث هاي مختلف كه من اگر يك وقتي بخواهم در معناي ركوع تنها صحبت كنم برايتان عرايضي دارم. اين وليّ را خدا تعيين كرده، دقيق اين نكته را من مي خواستم تذكّر بدهم، خوب دقّت كنيد كه در حال ركوع كه حساس ترين عبادتي است كه شش دانگ توجه انسان به آن باشد در آن حالت به زكات پرداختن مهم است. انسان هم به كار اجتماعي برسد اين نمونه است هم به كار عبادي فردي برسد، هر دو با هم، انجام بشود، در خلفايي كه ادّعاي خلافت داشته اند غير از دوازده معصوم عليهم الصلوةوالسلام، شما يك نفر پيدا نمي كنيد كه يك چنين خصوصيتي داشته باشد، يعني هم در امور اجتماعي عادل باشد و دقيق آنچه خدا مي خواهد و تأييد مي كند انجام بدهد و هم در امور عبادي، لذا اين چنين كسي را خدا مثل امروزي براي پيشوايي و ولايت تعيين مي كند. إِنَّمَا، آن هم با كلمه إِنَّمَا، وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ زكات مي دهند؛ وَ هُمْ رَاكِعُونَ، ببينيد خيلي ساده، حالا چرا نفرمود علي بن ابيطالب؟ به عللي، يكي براي حفظ قرآن از خطر تحريف، كه اين بحث مفصلي دارد و دوّم به خاطر اينكه ساير ائمه را شامل بشود يك نمونه اش علي بن ابيطالب که در حال ركوع دارد زكات مي دهد و نمونه هاي ديگر با توضيحات حضرت رسول اكرم، يا در كتاب علي اينها بيان شده و همه اينها يك همچنين خصوصيّتي دارند. از اعمالشان هم اين خصوصيّت پيداست. تا مي خواست يك بي عدالتي بشود، مي ديديم كه اينها از همه ي مناصب دنيا دست مي كشند كه مبادا يك بي عدالتي به وسيله آنها انجام بشود. اگر علي بن ابيطالب يا حضرت علي بن موسي الرضا عليه الصلوةوالسلام مثل سايرين دست به شمشير مي بردند و قيام مي كردند كه قطعاً طرفدارهاي آنها خيلي بيشتر از طرفدارهاي بني العباس و بني اميه بودند، خيلي بيشتر، نهايت يك عدّه كشته مي شدند، خونريزي مي شد، افراد مظلوم زير دست و پا قرار مي گرفتند، بسياري از اموال مردم ضايع مي شد، پيغمبراكرم وقتي به جنگ مي رفتند در اكثراً دارد كه اعلام مي كردند كه مردم، اي مسلمانها، شما در اين جنگ كه مي رويد به مزارع مردم تجاوز نشود، درختي را از بين نبريد، در سر راهتان، پيرمردي، پيرزني، بچّه اي، طفلي قرار گرفت حواستان جمع باشد كه به آنها تعرّض نشود، كم كم بعد از بعضي از زمامدارهايي كه به نام اسلام زمامداري مي كردند شايع شده بود، يعني ديگر نمي شد جلويش را گرفت، اگر امام مجتبي عليه الصلوةوالسلام يا هر يك از ائمه عليهم السلام مي خواست جنگ كنند، چون آن طرفشان مسلمان بود و مسلمانها به جان يكديگر مي افتادند قطعاً زنهاي مسلمانها، بچّه هاي مسلمانها، افراد ضعيف مسلمان زير دست و پاي اينها اگر پايمال نمي شدند آنها بودند كه اينها را پايمال كنند. روي اين اساس اينها مي خواستند يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ، اين مسأله را دقيقاً به همانطوري كه بحث كردم و توضيح دادم، آن طوري عمل كنند، نمي شد. جبري هم كه نبود بنابراين به صلح تن مي دادند. به كناره گيري تن مي دادند، به اينكه يك گوشه اي باشند، در زندانها باشند، و از اجتماع دور باشند تا خون و عِرض مردم ريخته نشود، خون مردم مثل عرض مردم، عرض مردم مثل خون مردم است، اينطوري نشود. بنابراين اينكه در آيه شريفه فرموده: والمومنون، منظور همه ي يازده امامي است كه بعد از علي بن ابيطالب آمده اند. اينجا نمي خواستم زياد درباره ي اين موضوع بحث كنم چون روز ولايت است، روزي است كه اين آيه نازل شده و انشاءالله ما تابع اين آيه شريفه خواهيم بود و آيه ي مباهله هم كه شنيديد در چند مورد آيه تطهير نازل شد كه يكي از آن موارد در مجادله و مباحثه با نصاراي نجران بود.

پيغمبراكرم فرمود: قُلْتَعَالَوْانَدْعُ أَبْنَاءَ‌نَا وَ أَبْنَاءَ‌كُمْ وَ نِسَاءَ‌نَا وَ نِسَاءَ‌كُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْثُمَّ نَبْتَهِلْفَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ (آل عمران / 61) يا ما كافريم يا شما، كافر يعني چه؟ يعني حقّ را بپوشاند. پوشاندن حقّ كفر است، از كسي كه نعمت ديگري را مي پوشاند و اعتنا نمي كند و اهميّت نمي دهد و شاكر نيست كافر است تا آن كسي كه حقّ پروردگار را نديده مي گيرد، كفر مراتب دارد.

در آن شب گفتم يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (كافرون / 1) در اين سوره مباركه، اي كافرين، اي كساني كه كافريد، ما بايد همه ي اين افراد مورد توجّه مان باشد. وقتي مي گوييم يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ، يعني اي كسي كه كفران نعمت مي كني، اين هم كافر است. اي كسي كه خدا را نديده مي گيري، آن هم كافر است. بنابراين فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ، نصاراي عرب بودند، معني كفر را مي فهميدند، حقّ را نبايد بپوشانند، پنج چهره نوراني، خود رسول اكرم، فاطمه اطهر، علي بن ابيطالب، حضرت امام مجتبي، حضرت سيدالشهداء عليهم السلام، اينها آمده اند. خوب بالاخره انسان وجدان دارد، همه انسانها يك وجداني در آنها هست، حقيقت را درك مي كنند، شما اگر ديديد كه يك نفري در همين مسأله مباهله كه متأسفانه در بين ما ور افتاده، نيست، اگر خدا را موثر بدانيم، چون هم نصاري خدا را مؤثر مي دانستند هم مسلمانها. در اين جهت با هم مشترك بودند و قدرت پروردگار را هم مؤثر بدانيم، قراردادمان هم اين باشد كه هر كس حقّ را بپوشاند و برخلاف حق حرف بزند لعنت خدا بر او باد يك عالم نصاري هر چه هم بي وجدان باشد اين را وجدان مي كند كه اين عدّه از افراد، اينكه پيغمبراكرم نرفته يك چند تا غريبه را با خودش بياورد، نرفته يك عدّه اي كه دوستانش را جمع بكند، جمعيت زياد بياورد، خوب بالاخره در اين جمعيت زياد، يك نفر دعايش مستجاب مي شود، مي ترساند طرف را، نصاري را ممكن است جمعيت زياد بترساند، يك عدّه افراد شجاع باصطلاح بعضي از افراد هستند، بعضي از مسئولين هستند يك افراد درشت قامت و خوش قيافه را پشت سر خودشان مي اندازند كه طرف بترسد از برخورد با آنها، نه! دو تا از نظر ظاهر بچّه، يك زن و در آن موقع يك جوان كه هنوز آنها درست نمي شناختد علي بن ابيطالب را، علي بن ابيطالب از نظر بدني خيلي باصطلاح قد بلند نبود.

 آنچنان هم آن دوتا قدبلند بودند كه علي بن ابيطالب يك روز وسطشان نشسته بود آنها به علي بن ابيطالب گفتند أنت في بيننا كَنون لنا، يعني ما دو تا دراز دو طرفت هستيم تو هم مثل نون لنا، ديده ايد؛ نون لنا را بنويسيد تو قد كوتاه هستي بالاخره، حضرت هم يك جواب ذوقي مثل خود آنها به آنها داد و فرمود: أنا ان لم اکن، اگر من نباشم شما لا، هستيم، دو تا، لا به هم مي چسبد مي شود لا، يعني هر دوي شما نيستيد. وجود شما با وجود من است، به هرحال قد بلند و رشيد و اينها نبود. حتي دارد اصلع البطين، حضرت از نظر قيافه ظاهري معمولي بود به هرحال. اينها آمدند، انسان اگر وجدان داشته باشد مي گويد كه ما شك داريم در حق، اينها حتماً شك ندارند، اقلاً يك طوري با آنها كنار مي آييم نفرين نكنند. لذا همين كار هم شد، كنار آمدند، آنها مسلمان نشدند با مباهله، چون اگر مباهله مي كردند، پايان پيدا مي كرد آنجا ممكن بود كه بقيه مسيحي ها مسلمان بشوند، ديدند آنها از بين رفتند يا مورد لعن پروردگار واقع شدند آنها هم مسلمان مي شدند ولي اينها ترسيدند و مباهله نكردند. پيغمبراكرم اينجا از آن جاهايي بود كه امام حسن و امام حسين را گرفت در بغل، حضرت زهرا را هم گرفت، علي بن ابيطالب هم كه با آنها بود و عبا را رويشان كشيد، جمع شان كرد، يعني ما همه يك واحديم، اولنا محمد، آخرنا محمّد، و كلّنا محمد صلي اللّه عليه وآله وسلم، و اين آيه نازل شد. آيه تطهير، آيه ي تطهير هم آنقدر حرف دارد كه من فكر مي كنم با كمال بي بضاعتي علمي كه دارم مي توانم يك كتاب قطور درباره ي آيه ي تطهير بنويسم. اينقدر مطلب دارد كه چه عرض كنم. إِنَّمَا؛ يكي از علماء نوشته بود حالا روايتش مرسله بود كه علي بن ابيطالب عليه الصلوةوالسلام ديدند يك جا نشسته، دارد با خودش فكر مي كند. سؤال كردند آقا چه فكر مي كنيد؟ حضرت فرمود: مردم چطور متوجّه نيستند، از إِنَّمَا آيه ي تطهير نام مقدس پيغمبراكرم و علي بن ابيطالب وصيّ بر حق در مي آيد، حالا زُبر دارد، بينات دارد، عرض كردم خيلي مطلب دارد و ما حساب كرديم مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي حساب كرده همه ائمه را از آيه تطهير با حساب ابجد در آورده، حالا اين بحثي است كه اصل حساب ابجد يعني چه و چطور در مي آيد و چطور مي شود. خوب بعضي هايتان مي دانيد بعضي هايتان نمي دانيد -بنده خدا گفت آنهايي كه مي دانند به آنهايي كه نمي دانند بگويند.- بعد با كلمه يإِنَّمَا، جز اين نيست، خدا اين اراده را كرده بخواهيد يا نخواهيد،  إِنَّمَايُرِيدُ اللَّهُ، اراده پروردگار هم مربوط به آنچه كه اراده شده زمان و مكان دارد امّا براي خدا زمان و مكان ندارد كه اين بحثي است. يك عدّه شان را اراده كرده در گذشته، يريد، به معناي گذشته هم هست، چون زمان ندارد براي خدا، يك عدّه شان اراده شده و اراده كرده و دفع كرده از آنها رجس و پليدي را كه منظور ائمه اطهار عليهم الصلوةوالسلام اند و بعضي ها هم بعداً رجس و پليدي را از آنها رفع مي كند، كه خود اين معناي دفع و رفع خيلي حرف دارد شايد جست و گريخته من گاهي صحبت كرده باشم ولي در عين حال كامل نشده، خدا اراده كرده كه چه؟ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ، اي اهل خانه پيغمبر، اي كساني كه وابسته به خانه پيغمبريد، زنهاي پيغمبر گفتند ما هم هستيم، قائدتاً بايد بگوييم هستند به خاطر اينكه اهل بيت انسان همان زن انسان است، قاعدتاً حضرت موسي گفت: فقال لاهله اُمْكُثُواإِنِّي آنَسْتُ نَاراً (طه / 10) به اهلش گفت كه شما اينجا مكث كنيد من آتش برايتان بياورم، زياد در قرآن خداي تعالي اهل را به زن اطلاق كرده، امّا اينجا اهل البيت است، پيغمبر آنقدر عظمت دارد يك وابسته هايي كه وابستگي بتوانند به پيغمبراكرم داشته باشند. آخر گاهي بعضی چيزها را نبايد جزء خانه دانست، خانه اينقدر اهميت دارد – اين يك نكته دقيقي است دقّت كنيد! – خانه اينقدر اهميت دارد كه اگر شما يك شمش طلا هم آن گوشه گذاشته باشيد آن را نبايد جزء خانه دانست، خانه خيلي بالاتر از اينهاست. خانه پيغمبر، بيت پيغمبر، من اين نكته را نمي توانم خوب بفهمانم لااقل به بعضي ها، هر چه پيغمبر عظمت دارد بايد وابسته هاي به اين خانه و به پيغمبر عظمت داشته باشند، اهل بيت پيغمبر، بيت اول به پيغمبر و بعد هم اهل بيت، شما اگر در ضريح حضرت رضا عليه الصلوةوالسلام ميليونها پول بريزيد نمي گويند اين مال ضريح است بايد هميشه در ضريح باشد، امّا اگر يك قرآن برديد روي ضريح گذاشتيد، قرآن بسيار نفيس، اين مي شود مال ضريح. مثالهاي زيادي مي شود زد ولي اين نكته است، اين كه مي بينيد رسول اكرم (صلي اللّه عليه وآله وسلم) وقتي كه زير كساء بودند اهل بيت عصمت و همه را در بغل گرفته بود روايت دارد همين ام السلمه، بعضي از خانمهايي كه در خانه بودند حضرت گاهي در بغل مي گرفت ولي اينجا آيه نازل شده، همه شان را يكي حساب كن. اين در بغل گرفتن غير از آن در بغل گرفتن است. اين لباس بودن غير از اين لباس بودن است. اهل البيت، إِنَّمَايُرِيدُ اللَّهُلِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ، خدا اراده كرده، كي اراده كرده؟ وقتي كه پيغمبراكرم را خلق كرد، وقتي كه علي بن ابيطالب و انوار مقدّسه معصومين را خلق كرد همان جا چون مخلوق لازمه اش هجوم رجس است به او. شما ببينيد مي گويند خون اگر از بدن در بيايد، بيرون آمد نجس است، در داخل بدن پاك است به مجردي كه خون بيرون آمد از بدن، هجوم ميكروب ها به آن مي شود، ميكروبهايي كه در فضا هستند، يك انسان، يك مخلوق هر مخلوقي كه باشد چون فقير است، به مجرّدي كه خلق شد تمامِ بدي ها به او متوجه می شود، اين را بدانيد. لازمه ي مخلوق بودن است، جهل، ناداني، گناه، معصيت، اشتباه، همه ي اينها هست. به مجرد اينكه خدا اراده بكند كه نباشد، دفع بكند، پيغمبراكرم را خدا خلق كرد وَ وَجَدَكَ ضَالًّافَهَدَي (ضحي / 7) نه اينكه اوّل گمراه شد، بعد هدايت شد. نه اصلاً نگذاشت خدا به آنجا برسد كه پيغمبر گمراه بشود، دفع كرد جهل را از پيغمبر، رجس هم جزء همين هاست. يعني جهل جزء رجس است براي آنها، براي هر كسي، بنابراين پيغمبراكرم وقتي خلق شد ائمه اطهار هم كه نور واحدي بودند با آن خلق شدند خداي تعالي تمام پليدي ها را از آنها دفع كرد، يعني نگذاشت وارد بشود بعد رفع بكند اين يُرِيدُ اللَّهُلِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ تنها رجس را از آنها دفع نكرد بلكه يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً؛ (احزاب / 33) آن چنان هم پاك تان كرد كه وقتي ملائكه چشم شان به اين انوار مقدسه افتاد، به نور علي بن ابيطالب افتاد، اينها خيال كردند خدا اينها هستند. چون مخلوق، خالقش را فرقي برايش نمي كند، مي بيند يك كسي است مافوق آن به ميلياردها برابر، بعد امام مي فرمايد: فسبحنا، فسبحت الملائكه، ما تسبيح كرديم، اينها فهميدند يك كسي بالاتر هست كه ما داريم تسبيحش مي كنيم، فقدّسنا، فقدّست الملائكه، ما تقديس كرديم خدا را، ملائكه هم ياد گرفتند تقديس كردند، از اينجا بنا عرف اللّه، به وسيله ما خدا شناخته شد و به وسيله ما خداي تعالي عبادت شد، و بنا عُبد اللّه، بنابراين اين آيه هم در اين روزها نازل شده، مكرر هم نازل شده ولي در قضيّه نصاراي نجران اين ايّام نازل شده، اين قضيه خانه ي فاطمه زهرا سلام اللّه عليها كه عجيب است، چون بعضي آيات مكرر نازل شده، حضرت رسول اكرم در بين مردم، براي مردم صحبت كرد، تبليغ كرد. يك چيزي را به شما بگويم اگر يك جا صحبت كرديد همه به شما نظر مثبت داشته باشند، خيلي راحت مي توانيد صحبت بكنيد، امّا اگر همه نظر منفي داشته باشند حتي من تجربه كردم در مجلس اگر يك نفر نظر منفي به انسان داشته باشد انسان را خيلي خسته تر مي كند از آن وقتي كه نظر منفي ندارد. من امروز مريض بودم، حتّي فكر نمي كردم صحبت كنم ولي خوب مي دانم شما دوستاني هستيد همه تان بالاخره با اين مطالب آشنا هستيد و نظر منفي نداريد. همين من خودم، همين الان دارم تجربه مي كنم. گاهي يك كسي مي آيد مي خواهد بنشيند با انسان بحث هاي جدل آميز پرغوغاي، پرسرصدا انجام بدهد، اصلاً حاضر نيستي ده دقيقه با او صحبت كني. صحبت مي كنيم، پيغمبراكرم شرح صدرش از همين جا معلوم مي شود كه همه نظر منفي داشتند به او، در عين حال با كمال بلاغت و فصاحت حرفهايش را مي زد. نظر منفي خيلي بد است، يك عدّه باشند مثلاً فرض كنيد اصلاً خدا را قبول ندارند، شما مي توانيد اين حرفها را به آنها بزنيد؟ اهل كمالات نيستند، اهل فهم نيستند، اهل درك نيستند، حواسشان پرت جاي ديگر است، مي توانيد اين صحبت ها را بكنيد؟ انسان اين خصوصيّت را دارد.

از كجا آمدم اينجا؟ بله،حيف که همه تان يادتان رفته! -خوب حرفها را ياد بگيريد شما سركلاس نشسته ايد، من مكرّر گفته ام، گاهي هم خدا از ذهن من مي برد كه ببيند شما حواستان جمع است يا نه؟-

اين را عرض مي كردم كه پيغمبراكرم خسته شده، همه نظر منفي داشتند با پيغمبر، اين خستگي مي آورد، نگوييد پيغمبر نبايد خسته بشود. ما يك كلمه هم با بعضي از مخالفين نمي توانستيم صحبت كنيم، اين را بدانيد. پيغمبر بود كه اين همه صحبت مي كرد، طبيعتاً خسته مي شد، يك روز آمد منزل فاطمه ي زهرا، اني لاجد فی بدني ضعفا، فاطمه من يك ضعفي احساس مي كنم، يك عبايي بياور من رويم بكشم، يك قدري دراز بكشم. اين كار را هم شما بكنيد، يك وقتي خسته شديد دراز بكشيد دست هايتان را باز بگذاريد، حتّي آقاي دكتر به من مي گفت پنجه ات را هم تکان نده. اين خودش يك كاري است، ول كن، يك چند دقيقه خودتان را ول كنيد يك مقداري خستگي تان رفع بشود. خوابيدن هم لازم نيست، همين اندازه. كساء يماني را كه آنجا هست، مال يمن است بياور  فغطّيني به، روي من بكش، خيلي عجيب است! حيف كه ما مسلمانها، ما شيعيان قدر اين راهنمايي ها را نمي دانيم. خدا مي داند من خودم هر وقت كه مريض مي شوم يك چيزي مي كشم مي گويم يا فاطمة اغيثيني، خيلي مؤثر است، حالا مربوط به ايمان من است، مربوط به اينست كه تا چه اندازه ببينم دست فاطمه زهرا دارد اين پتو را روي من مي كشد.

يك مردي بود در مشهد، صد و بيست و پنج سال عمرش بود، سيدي بود من رفتم به ديدنش. گفتم راز طول عمر شما چيست؟ رفت يك لحافي آورد، گفت من مريض بودم حضرت رضا صلوات اللّه عليه تشريف آوردند به عيادت من، من لفظ شان را مي ديدم كه نوشته الّحاف المعاف، بعد آن لحاف را آورد ديدم عيناً خط كوفي نوشته شده كه اين را كشيد حضرت روي من، من خوب شدم. تا حالا هم مريض نشده ام. عقيده داشته باشيد، به خدا قسم اگر شما عقيده به اين مسائل كاملاً داشته باشيد هيچ وقت احتياج به كار غيرعادي لااقل، دوا هم مثل غذاست يا مثلاً فرض كنيد امثال اينها، غذا مي خوريد، دعوا هم ممكن است بخوريد ولي يك كار غيرعادي كه مريضي برايتان پيش بيايد كه اينطوري باشد پيدا نمي كنيد.

كساء يماني را كشيد روي حضرت، خودش مي گويد: فصرت انظر اليه، برگشتم نگاه كردم به پيغمبر، پيغمبري كه خسته شده، رنگش طبعاً يك مقداري ممكن است تغيير كرده باشد، آثار خستگي از سر و صورتش ديده بشود، مي گويد نگاهش كردم كأنّه البدر في ليلة تمامه و كماله، مثل ماه شب چهارده كه تمام و كمال  است آن طوري بود. ديگر مشغول خوشي شدند، حضرت امام حسن آمد، بوي پدربزرگ را من مي شنوم، خيلي است! شامّه قوي، نورانيّت و اظهار لطف رسول اكرم، حالا اين اشمُّ اين چه معنا دارد، خيلي معنا دارد. رائحة طيّبهيك بوي بسيار خوبي، چه عطري، خدايا ما را در دنيا كه از ارتباط با آنها كم موفقيت شده ايم، خدايا در آخرت ما را دائماً با آنها محشور بفرما.

اشمُّ عندك رائحة طيّبه كأنّها رائحة جدّي رسول اللّه، فقلت نعم، گفتم بله، همين طور است. انَّ جدّك تحت الكساء، خدا لعنت كند آنهايي كه مي خواهند به هر وسيله اي كه هست اين فضيلت با اين بزرگي را از فاطمه زهرا بگيرند. حديث كساء سندش چطور؟ وضعش چطور؟ مگر يك كسي ديگر مي تواند يك چنين كلماتي را رديف كند؟ فما كانت الاّ ساعة زماني نگذشت مگر يك چند دقيقه اي، يك چندين وقتي امام حسين آمد. بعد علي بن ابيطالب، همه رفتند دور اين بزرگوار، دور حضرتش جمع شدند حضرت هم اين عبا را كشيد روي سر همه شان، حضرت زهرا هم آمد، جبرئيل گفت: خدايا مي شود ما هم برويم با آنها ششمي شان بشويم؟ ششمي كه تو نمي تواني بشوي، خمسه طيّبه هستند، برو ولي، برو يك هديه هم برايشان ببر، اين آيه را دو مرتبه برايشان بگو، إِنَّمَايُرِيدُ اللَّهُلِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِوَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً؛ خداي تعالي فرمود كه: ما خلقت سماء مبنيه و لا ارضاً مدحيّة و لا قمرا منيرا و لا شمسا مضيئة، خلاصه هيچ جيزي را خلق نكردم الاّ لاجلكم، بايد هم اينطور باشد هر كس غير از اين بگويد، خيلي اشتباه كرده و محبتكم، از هر چه پرارزش تر كلام امير است كه سؤال مي كند از رسول اكرم ما لجلوسنا هذا؟ چه اجري هست براي اين؟ چه فايده اي است براي اين نشستن مان زير كساء؟ حضرت مي فرمايد كه اگر جمعي از شيعيان ما جمع شدند – يكي از علماء بسيار بزرگ اهل معنا در همين قم، منزل يكي از علماء بسيار محترم، فقط كارش اين بود كه مي آمد آنجا، يك عده طلبه ها مي آمدند عصرهاي جمعه حديث كساء مي خواند و مي رفت. خدا رحمت كند اين آقا را، در بهبوهه جنگ صدام و آمريكايي ها ايشان كه در مشهد فوت كرد جنازه اش را بردند كربلا، حالا چطور، من اصلاً بهتم زد. اينقدر امام حسيني بود اين آقا، دوستان مي شناسند. وقتي همين مجلس حديث كساء را كه تشكيل مي داد خودش مي نشست پاي سماور براي دوستاني كه اكثراً هم اهل چايي و اينها نبودند و آبجوش مي ريخت و چايي مي ريخت بالاخره خودش خدمت مي كرد، پيرمردي بود، محاسن سفيد، حديث كساء، يك روز يك چند تا از اين طلبه هاي جوان آمده بودند در آن مجلس، در همين قم كه آقا اين سند حديث كساء؟ آن عالم بزرگ، مرحوم آيت اللّه خندآبادي، كه من خودم خدمت ايشان رسائل و مكاسب و اينها را خواندم فرمودند تا شما دنبال سندش هستيد، برويد دنبال سندش، ما حوائج مان گرفتيم و رفتيم!

عاقل بكنار آب تا پل مي جست     ديوانه ی پا برهنه از آب گذشت

حالا البته نمي گوييم ديوانه باشيد، حديث كساء از احاديث بسيار متقن، متيقّن و بسيار خوب است. امّا ولو احاديث من بلغ هم شاملش بشود در آنجا مي فرمايد كه نمي شود يك عدّه از شيعيان مان دور هم جمع بشوند اين حديث را بخوانند، مکروبي در بين آنها باشد، يعني دل گرفته اي باشد، مغمومي باشد، يك كسي غمي به او رسيده باشد، و لا طالب حاجة يك حاجتي داشته باشد الاّ اينكه خدا به او عنايت كند. قدر اين ثروت هاي عظيم را بدانيد. جمع بشويد چه اشكال دارد؟ همين طوري كه دعاي ندبه را معروف كرديد حديث كساء هم در خانه هايتان بخوانيد، خودتان، زنتان، بچّه تان، خود اهل كساء بيشتر از پنج نفر نبودند، شما هم بيشتر از پنج نفر هم نشد، نشد اين حديث را بنشينيد بخوانيد، حاجتتان هم بگوييد چون حضرت رسول اكرم قسم خورد. و الذي بعثني نبيّا به خدا قسم خورده، كه حوائج داده بشود. خوب امروز من با اينكه مي خواستم كم صحبت كنم به آقاي مدنی گفته بودم شايد من اصلاً نتوانم صحبت كنم مثل اينكه زيادي هم صحبت كرديم. اميدواريم انشاءالله حضرت زهرا سلام اللّه عليها در اين آخر سال، در اين آخر ماه ذيحجه، به همه مان نظر لطف و عنايت خاصي داشته باشد و سال گذشته مان هر چه نواقص داشته ايم صرف نظر بفرمايند و سال آينده را برايمان ميمون و مبارك قرار بدهند. سال آينده چه بهتر از اينكه حضرت ابي عبدالله الحسين شافع روز جزا جلودار ما باشد. بنشينيد از روز اول ماه محرم براي ارتباطتان با حضرت سيدالشهداء يك چند قطره اشك بريزيد. من ديده بودم بزرگاني را، نماز صبح شان را مي خواندند يك قدري تعقيب، السلام عليك يا اباعبدالله قتلوك و ما عرفوك و من الماء منعوك، آقاجان شما را كشتند، شما را نشناختند، از آب منعت كردند، لعن اللّه من ظلمك و لعن اللّه من قتلك.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه پروردگارا به آبروي ولي عصر فرج آن حضرت را برسان، همه ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما، پروردگارا به آبروي حجة بن الحسنگرفتاري هاي مسلمين برطرف بفرما. خدايا سال گذشته ما را نواقص مان، گناهانمان، كوتاهي هايمان را خدايا ببخش و بيامرز، در سال آينده ما را به آبروي ولي عصر موفق به تمام پيروزي ها، خوشبختي ها قرار بده، پروردگارا به آبروي ولي عصر از لحظه اي كه سال آينده كه ظاهراً شب سه شنبه است شروع مي شود خدايا دلهاي ما را متوجه خاندان عصمت و طهارت بفرما، ما را آني از آنها غافل مفرما. دستمان از دامنشان كوتاه نفرما، خدايا ما را به تمام حقايق  و معارف و حِكَمي كه اهل بيت عصمت عليهم الصلوةوالسلام داشتند موفق بفرما، مريض هاي اسلام به آبروي آقاي مان حجة بن الحسن، مرض هاي روحي مان شفا عنايت بفرما، مريض منظور، مريضه منظوره الساعه، مريض منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما. شهداءمان با شهداي كربلا محشور بفرما، عاقبت مان امرمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا. 

 

لینک ویدیو در آپارات: 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *