۲۹ شوال ۱۴۲۵ قمری

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول‌الله و علی اله ال الله لا سیما علی بقیة‌الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة على اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

 

– سؤال: یک سؤال فقهی است که آیا زن می‌تواند بدون اجازه شوهر از اموالی که از جهیزیه خود می‌باشد و آورده است به دیگران ببخشد؟

– جواب: اگر جهیزیه برای زن است بله؛ اگر از اولی که آمده است به شوهر بخشیده است و مال شوهر می‌شود طبعا نمی‌تواند به دیگری ببخشد و بهتر این است که از شوهر اجازه بگیرد که بعد دعوایشان نشود.

– سؤال: دوست دارم خدمتی به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) با نظر حضرتعالی بکنم، بهترین کاری که می‌توانم انجام بدهم تا به مرحله نوکری آقا در این مهم نائل شوم چه می‌باشد؟

– جواب: البته هر کسی دوست دارد که خدمتی در راه امام زمان بکند.‌ بهترین خدمت به امام زمان علیه السلام این است که انسان خودش را بسازد، صفات رذیله‌اش را از خودش دور کند، تقوای زیادی داشته باشد، اول خودسازی.

سؤال ایشان انصراف دارد به کارهایی که برای امام زمان انسان می‌خواهد انجام بدهد، کارهای اجتماعی، مالی،… . در مرحله اول بهترین کار این است که انسان چیزی که ترویج نام مقدس امام زمان به آن‌وسیله انجام می‌شود؛ از آن طریق وارد بشود، مثلا کتاب‌هایی که صحیح و درست در معرفت امام زمان علیه الصلاة‌ و السلام نوشته شده است آن‌ها را بخرد و به آن‌هایی که پول ندارند کتاب یا مجلاتی از این قبیل بخرند هدیه بدهد، یا بهترین راه این است که بعد از این مسأله؛ یک عده‌ای که بینابین هستند: نه امام زمانی هستند و نه ضدّ امام زمان هستند، -آن‌ کسانی که ضدّ حضرت هستند -نستجیرُ بالله- آن‌ها افرادی هستند که «خَتَمَ اللهُ على‏ قُلوبِهِمْ و على‏ سَمْعهِمْ و على‏ ابْصارِهِمْ غِشاوةٌ» ( بقره/۷) و مُرده‌ای متحرک هستند؛ فقط از نظر روح نباتی جزو حیواناتی هستند که روی زمین راه می‌روند: «حیوانٌ ناطق» و ارزشی ندارند. یک عدّه هم هستند که خیلی عاشق هستند و کار می‌کنند و فعّالیّت می‌کنند و این‌ها…- آن کسانی که بینابین هستند، بی‌تفاوت هستند، حتی اگر مخارجی هم دارد خرج بکند و این‌ها را عارف به حقّ امام زمان خود بکند. یک وقتی در عالم رؤیا یک نفری را به من نشان دادند، چون من خیلی اصرار می‌کردم که آقا چرا تشریف نمی‌آورید دیگر؟!

گاهی انسان می‌شود: -مثل مورچه! می‌گویند وقتی مورچه‌ای را آب برد، او صدا زد: دنیا را آب برد! -در خودش است، می‌بیند الحمدلله همه‌ی رفقا انسان‌های خوبی هستند و همه عاشق امام زمان هستند و پس چرا آقا نمی‌آید؟! یک مقداری برو به جهان خارج و ببین بقیه مردم چطوری هستند؟ آقا که برای تو تنها نمی‌خواهد بیاید! بعد هم تو لااقل نباید توقع ظهور کلی داشته باشی! برای شخص خودت، خوب؛ ان‌شاءالله برو مسجد جمکران خدمت آقا برس… ولی اگر گفتی خدایا فرج آقا را برسان، آقا را از این غیبت نجات بده؛ این باید زمینه کلی جهانی داشته باشد.

 ببین چقدر مردم می‌خواهند؟! یک مختصری را آن وقتی که جنگ عراق و آمریکا بود؛ نشان دادند، مردم طالب صلح هستند؛ این مسلم شد… تمام دنیا گفتند ما طالب صلح هستیم، طالب جنگ نیستیم! خوب؛ یک مختصری نشان داده شد..

اما باید تمام دنیا، لااقل طالب سه چیز باشند:

یکی طالب صلح باشند؛

دوم طالب یک قوانینی باشند که منافع همه را زیر پوشش قرار بدهد و به کسی ظلم نشود

و سوم یک مجری مقتدرِ عالمِ فعّالی داشته باشند. این یکی خیلی مهمتر است! که قوانین آن هست، قوانین قرآن هست. مردم هم اگر ظاهرا‌ نخواسته باشند، باطنا می‌خواهند؛ منتها هنوز بر روی آن‌ها آن‌قدر فشار نیامده است که همه‌ی آن‌ها داد «وا فرَجاه» بزنند؛ «یا للمسلمین» بگویند!

ولی آن مجری واقعی آن را هم ما داریم؛ اما همه باید به این اعتقاد داشته باشند! چون اگر اعتقاد نداشته باشند نمی‌شود، زیر پرچم او کار نمی‌کنند! اعتقاد بر اینکه یک مجری مقتدری؛ قدرتش چقدر باید باشد؟! مثلا به اندازه‌ی رئیس جمهور آمریکا قدرت داشته باشد، بس است؟ می‌گوییم نه! خیلی از ممالک هستند با آن درافتاده‌اند، که یکی از آن‌ها مملکت خود ما است! این اندازه قدرت کم است.

اگر مثلا فرض کنید که خیلی درس خوانده باشد، در همه‌ی دانشگاه‌های دنیا درس خوانده باشد و یک حافظه‌ی قویی داشته باشد که همه‌ی علوم دنیا را هم بلد باشد! همه‌ی قوانین سیاست‌های مختلف مسالک مختلف را بلد باشد؛ می‌گوییم نه! باید بداند که در فلان جای دنیا فلان کار انجام شده است و آن دارد فساد به وجود می‌آورد؛ بی‌عدالتی به وجود می‌آورد؛ در اقصی نقاط. این احاطه‌ی علمی را حتما باید داشته باشد! حتی در ضمن کلمات راسل، این هست که چون یک چنین چیزی ممکن است وجود نداشته باشد، این کار عملی نیست!… ولی ما می‌گوییم نه! می‌شود، خدا می‌تواند!

چون دارد که: اگر در یک مملکتی به خاطر مسامحه‌ی رئیس مملکت، یک پلی خراب شده باشد و پای یک بُزی در آن پل بشکند، خدا روز قیامت از این حاکم سؤال می‌کند که چرا تو مسامحه کردی؟ این‌قدر دقیق است، باید احاطه علمی بر همه جای دنیا داشته باشد.

فرض کنید حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه) در مکه است، در کوفه است؛ ولی در آن انتهای چین می‌بینید یک پلی خراب شده است، یک نفر هم آمده است عبور بکند، شهردار آن شهر هم مسامحه کرده است، این پل را درست نکرده است و پای این شخص شکسته است. حضرت، قبل از اینکه این پل، پای این شخص را بشکند، باید دستور بدهند که آن پل را درست کن! این علم الهی می‌خواهد! آمدیم و شهردار انجام نداد، مسامحه کرد، یک قدرتی می‌خواهد که از همان جا؛ او را تنبیهش کند! دقت کردید؟

پس علم و قدرت و عصمت؛ این سه چیز را باید آن مجری داشته باشد. علم، قدرت، عصمت؛ عصمت برای چه ؟! برای اینکه یک وقت به او رشوه ندهند، بگویند: آقا؛ ما حالا وقت نداریم پل را درست کنیم! شما ندیده بگیرید!… باید عصمت داشته باشد. عصمت از جهل هم باید داشته باشد، عصمت از اینکه حتی کوتاهی بکند باید داشته باشد.

پس بنابراین؛ باید مردم را، معتقد به امام عصر کرد و بهترین خدمت این است؛ نه اینکه مدام در مسجد جمکران یا مسجد سهله یا جاهای دیگر برود، مدام بگوید یا صاحب الزمان!

-خوب؛ آقا تشریف بیاورند، بگویند: بله؟

چه می‌خواهی بگویی؟‌!

-می‌گوید: من هرچه می‌خواستم بگویم، از یادم رفت!

-این به چه درد می‌خورد؟!

یکی از علماء خدمت حضرت ولی عصر (صلوات الله علیه) رسیده بود؛ می‌گفت: حوائجی داشتم، خیلی تقاضا کرده بودم، حضرت تشریف آوردند؛ هر چه فکر کردم حوائج من چه بود؟! یادم نیامد! قلیان هم جلویم بود، گفتم: اگر این نی قلیان -آن یکی که داخل آب است- کنده بشود و داخل آب بیفتد معروف است که انسان پول به دست می‌آورد، راست است؟ دیگر معلوم است جواب آن چی است. ماها باید اول معرفت..! گفتنِ یا صاحب زمان بعد از معرفت ارزش دارد! والا با گفتن یک اسم دیگری فرقی نمی‌کند! شما وقتی معرفت نداشتی، ندانی امام زمان چه کسی است، چه خصوصیاتی دارد، چه عصمتی از جهل دارد! چه قدرتی ممکن است پشتوانه‌ی او باشد، وقتی شما این‌ها را ندانی؛ هر روز بنشین دعای ندبه بخوان، نه تنها روزهای جمعه! هر روز هم گریه بکن!

-آقا چرا گریه می‌کنی؟

-می‌خواهم آقا را ببینم،

-آقا چطوری ممکن است… چه خصوصیاتی..

-این‌جا که می‌رسد می‌گوید آن خال او را من ببوسم..

-حالا خال را هم ببوسی، چه کار کردی!؟ معرفت مهم است!

-بالاتر از حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه)؛ پیغمبر اکرم بود! هر روز ابوسفیان -حالا اسم بقیه‌ی افراد بدتر از ابوسفیان را نمی‌برم! -لااقل؛ حضرت را می‌دید بعد از اینکه مکه فتح شد، خب، چه فایده داشت؟ معرفت نداشت! اگر آن شبی که ابوسفیان را پیش رسول اکرم بردند و حضرت از ایشان پرسید: قبول داری که خدایی هست؟ گفت: بله، چون اگر خدا نبود تو را به این مقام نمی‌رساند و ما را اینقدر ذلیل نمی‌کرد.

بعد گفت: قبول داری که من رسول خدا هستم؟

گفت: این را شک دارم! هنوز قبول نکرده بود، که… به ایشان گفتند: اگر نگویی، اگر قبول نکنی کشته می‌شوی، قبول کرد! خوب؛ کسی که، مثلا؛ به خاطر کشته نشدن اسلام را قبول می‌کند، پیغمبر را قبول می‌کند، این دیگر معلوم است چقدر ارزش دارد! پس کوشش بکنید که معرفت امام عصر ارواحنا فداه را بفهمید، بشناسید، به دست بیاورید. حالا از راه کتاب شده، از راه توسل شده، از راه انس با حضرت شده‌است؛ هر طوری که… خوب؛ هر کسی یک مرحله‌ای و یک مراتبی دارد و بهترین کارها همین‌ها است که باید انجام بدهید و ان‌شاءالله کوشش کنید افرادی که متوسط هستند، یعنی هم امام زمان را دوست دارند، واقعا دوست دارند -یک شخصی چندی قبل، ۴۵۰ کیلومتر راه را، هر شب چهارشنبه می‌آمد مسجد جمکران، یک سال این کار را کرد، می‌آمد و فردای آن روز هم برمی‌گشت. خوب؛ اگر به جای این؛ اقلا، چهار هفته، همین اندازه وقت صرف می‌کرد، خوب امام زمان را می‌شناخت. حضرت فرموده است که شما من را خوب بشناسید، درست بشوید، ما می‌آییم پیش شما! چرا شما بیایید؟ شما که آدرس من را ندارید! اگر دو تا دوست باشند و همدیگر را خوب بشناسند، آدرس یکی مشخص باشد و آدرس یکی مشخص نباشد، کدام یکی پیش کدام یکی می‌رود؟ آن کسی که آدرس او مشخص نیست و آن کسی که آدرس او مشخص است؛ با هم فرق می‌کنند! آن کسی که آدرس او مشخص است، خوب؛ حتی وظیفه‌ی این است که پیش او برود! این عذر دارد، او عذر ندارد!

 

– سؤال: آیا منظور از محبت، این است که انسان فقط خدا و دوستان خدا را دوست داشته باشد؟ حال اگر کسی از اول خدا و دوستان او را دوست داشته باشد باز نیاز است که مرحله محبت را بگذراند؟

– جواب: البته حرف درست است. همه خدا را دوست دارند. حتی در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی «لا تَسُبُّوا الذینَ یدْعونَ مِنْ دُونِ اللهِ فیسُبُّوا اللهَ عدْوا بِغَیرِ علمٍ» (أنعام/۱۰۸)؛ امام می‌فرماید: «هل رایت احدا یسب الله؟» (البرهان فی تفسیر القرآن/ ج ‏۲/ص ۴۶۸) آیا دیده‌ای کسی خدا را فحش بدهد؟ اگر اعتقاد به خدا دارد، که خدا را فحش نمی‌دهد! اگر هم ندارد که پس باد می‌برد! راوی می‌گوید: نه، من ندیده‌ام. حضرت می‌فرماید که اگر به امام خود فحش دادی، جسارت کردی به خدا فحش داده‌ای؛ خیلی هم مسأله روشن است، به جهتی‌که امام معصوم هرچه می‌گوید، هر کاری که می‌کند، هر صفتی که دارد، همه‌ی آن از ناحیه‌ی خدا است. پس به او که فحش می‌دهی برای چه ایشان را فحش می‌دهی؟ برای کار ایشان؟ کار ایشان که کار خدا بوده است! برای اخلاق ایشان؟ که اخلاق ایشان اخلاق خدا است. برای اعمال ایشان؟ که خوب؛ همه اش مال خدا است، تو چرا ایشان را فحش دادی؟ پس معلوم است فحش دادن به او فحش دادن به خدا است. این را امام می‌فرماید.

همه خدا را دوست دارند، حرفی در آن نیست. منتها گاهی ماها غافل هستیم. یک عده که معتقد به خدا نیستند، که، مسأله‌ی دیگری دارد؛ ولی آن‌هایی که معتقد هستند و خدا را دوست دارند ولی غافل هستند، من و شما همین الان -اگر آن احاطه‌ای که پروردگار بر ما دارد، که حتی علم او که عین ذات او است، از رگ‌های ما اطلاع دارد! الان -یک لحظه توجه کنید: خدای تعالی همین الان احاطه‌ی کامل به سلول‌های وجود ما دارد.

یک مقدار؛ همین‌طور انسان، باشد، می‌بینی، از توجه و محبت می‌خواهد منفجر بشود! حالا نمی‌دانم شاید برای اکثر شماها پیش آمده باشد؛ اگر این خیلی بخواهد ادامه پیدا بکند، انسان ممکن است اصلا یک ناراحتی عصبی پیدا بکند! این‌طوری است.

همه خدا را دوست داریم، منتها غافل هستیم. این‌که مرحله محبت؛ در بین مراحل هست و باید هم باشد؛ این به خاطر این است که، این تثبیت بشود. من مکرر این حرف را گفتم: مراحل را می‌شود در ظرف چند دقیقه گفت، توضیح هم می‌شود داد؛ آن مطلب که ما می‌گوییم آقا یک سال، دو سال، گاهی سه سال، بعضی از دوستان در یک مرحله هستند و بعد هم می‌گویند هنوز خوب جا نیفتاده است! این به خاطر این است که این مراحل تثبیت بشود. اگر به شما گفتند یک میخی را بر دیوار بکوب؛ -خوب؛ کوبیدن عبارت از چیست؟ -این‌که میخ را روی دیوار بگذاری، چکش را هم روی آن بزنی، یک چکش هم زدی و میخ را هم روی دیوار گذاشتی، رها کردی؛ می‌افتد! این، باید مدام بزنی، بزنی، -مخصوصا اگر دیوار سفت باشد، مثل قلب ماها باشد؛ -مدام بکوبی تا این‌که فرو برود! ماها این‌طوری هستیم..! والا همه هم این‌طور نیستند؛ -بعضی‌ها واقعا…؛ -حتی برای خود من پیش آمده است که به بعضی‌ها مرحله محبت نداده‌ام؛ گفته‌ام این اگر بدهم: آن‌چنان بودنِ او، آن‌چنان‌تر می‌شود! الان دیوانه هست، دیوانه‌تر می‌شود! با یک کنترلی اگر هم داده‌ایم، برای یک کنترلی بوده‌است. یا بعضی‌ها هستند استقامت شان به قدری زیاد است که انسان می‌بیند باید یک مقداری به ایشان فورجه داد! بعضی افراد هستند که زیادی از صراط مستقیم… -البته خیال می‌کنند صراط مستقیم است، چون افراط و تفریط، هر دوی آن از صراط مستقیم خارج است، ولی -آن‌قدر رفته آن لب جاده، طرفِ به اصطلاح… -گاهی دیده‌اید ماشین‌ها را بعضی‌ها طرف راست می‌رانند، بعضی‌ها طرف چپ؛ حالا -باید این طرف راست حرکت کند، رفته آن لب راست! راست هم دارد می‌رود ولی لبِ لب که اگر یک ذره ای یک سنگی زیر چرخ او بیاید او را داخل درّه پرت می‌کند! این‌جا می‌گویند یک مقدار بیا این طرف! دقت می‌کنید؟

این‌ها یک کنترل‌هایی هست که باید استاد ماهری؛ این اشخاص را کنترل کند، افراد با هم فرق می‌کنند!

 

یک افرادی هستند سست، بی‌اراده، بی‌ارزش که شماها هم دیده‌اید و ما هم زیاد دیده‌ایم، این‌ها را باید به استقامت وادار کرد.

یک عده هستند که: خیلی مقدس! سه چهار دفعه وضو می‌گیرند؛ با اینکه یک وضو بس بود، سه چهار دفعه وضو می‌گیرند؛ چند دفعه نماز ظهر و عصر خود را تکرار می‌کنند! حالا شاید وسواس هم نداشته باشند -اما در حد تقریبا شبیه به وسواس؛ -این‌ها را باید کنترل کرد.

 یکی هست که سرشب تا صبح، هر شب مفاتیح را دور می‌کند! در نظر من، چند نفر، الان هست که خود من ایشان را کنترل می‌کنم که کم دعا بخوانید، کم قرآن بخوانید، کم عبادت بکنید! یعنی خسته شده‌اند، بعد می‌بینند این عبادت‌ها هم فایده‌ای ندارد، یعنی خیال می‌کنند فایده‌ای ندارد! دقت می‌کنید؟ بعد می‌بینید اصل آن را کنار می‌گذارند! پس این‌ها خیلی مهم است.

اگر می‌گوییم مرحله‌ی محبت را زیاد اهمیت بدهید، برای اینکه محبت شما متمرکز به خدا بشود، هرچه را دوست دارید برای خدا دوست داشته باشید، هرچه را دشمن دارید برای خدا دشمن داشته باشید، اولیاء خدا را روی سلسله مراتب آن دوست داشته باشید، مکرر مثال زده‌ام، مثلا شما وارد حضرت رضا می‌شوید؛ چند درجه این‌جا دارد: درب صحن، بلکه بعضی‌ها از خود شهر مشهد، در و دیوار مشهد را می‌بوسیدند، من دیده بودم: درب صحن، درب حرم، ضریح مقدس، قبر مطهر، بدن حضرت رضا، همه را می‌بوسید! کدام یکی را بیشتر دوست دارید؟ می‌گویید خودِ بدن حضرت رضا. بدن حضرت را چرا دوست دارید؟ برای اینکه آن روح مقدس در او هست. آن روح مقدس را چرا دوست دارید؟ برای خدا. ببینید این‌ها باید حفظ بشود، این‌ها باید درست بشود، در مرحله محبت؛

شما بچه بی‌بندوبارِ پُر از هوای نفسِ معصیت‌کار خود را دوست داری! اگر قبل از این است که به حد بلوغ برسد و دست او به دهنش برسد او را دوست داری اشکالی ندارد، آن محبت باید باشد، خدا قرار داده است که تو این را بزرگ کنی، نه تنها در تو بلکه در حیوانات هم قرار داده است.

حتی اگر یک الاغی، بچه‌ی او هنوز راه نیفتاده است،‌ هنوز شیر می‌خواهد، هنوز نمی‌تواند خودش را از دشمن نگهداری بکند؛ تا آنجا از طرف او دفاع می‌کند، همه‌جا به او رسیدگی می‌کند؛ اما وقتی یک الاغ رسمی شد، یک الاغ درست و حسابی شد دیگر همدیگر را نمی‌شناسند! ولی ماها به خاطر اینکه اهل عاطفه هستیم، اهل صراط مستقیم هستیم، به خاطر این جهات باید عاطفه‌مان را یک‌قدری ادامه بدهیم، نه آن اندازه که تو به آن حدی بشوی که افسار تو را در دست بگیرد و تو را گمراه بکند!

 

ما اتفاقا یک سؤالی بعد از همین داریم:

– سؤال: در قرآن مجید؛ سوره مبارکه کهف: آمده است که حضرت خضر قبل از تخلف آن پسر او را کشت! (رسیدند در کوچه، داشتند عبور می‌کردند، یک پسری را دیدند که -البته پسر قبل از تکلیف نبود، روایت دارد که بعد از بلوغ بود و کافر بود- قبل از انجام جُرم آن پسر را کشت!) پس چرا حضرت علی (علیه السلام) ابن ملجم را نکشت (منظور سؤال‌کننده این است: قبل از اینکه جُرمی داشته باشد.)؟

 

– جواب: حالا جواب این بماند؛ آن مطلبی که من می‌خواستم برای تتمه‌ی حرف گذشته‌ام از این استفاده کنم، این بود که: وقتی حضرت خضر دارد بیان می‌کند که چرا من آن غلام را کشتم!

«ا قَتَلتَ نَفسا زکیةً بِغَیرِ نَفسٍ» (کهف/ ۷۴)؛ تو یک نفس زکیه‌ای را -زکیه یعنی نفسی که کاری نکرده است، هنوز پاک است، یعنی نه اینکه حالا تزکیه نفس کرده بود؛ نه؛ از این جهت پاک بود که: قاتل نبود! -(کشتی)؛ چرا این کار را کردی؟ وقتی که حضرت خضر جواب او را می‌دهد، می‌گوید: این ممکن بود بزرگ بشود و پدر و مادرش را که آدمهای خوبی هستند؛ این‌ها را گمراه بکند. اگر همین کار را خود پدر و مادر هم بکنند، طبعا -البته پدر و مادر اطلاع ندارند ولی حضرت خضر اطلاع داشت، طبعا -مسأله‌ای نیست. حالا نمی‌گویند بچه‌ی خود را بکش، می‌گویند اقلا اینقدر افسار خود را دست او نده!

-آقا تو رفته‌ای در آمریکا زندگی می کنی؛ چرا؟!

-برای اینکه بچه‌ی من رفته است آن‌جا تحصیل بکند!

حالا تا این‌جا اشکالی ندارد، اما وقتی که آقای مقدس برمی‌گردد؛ یک بی‌دینِ کاملی آن‌جا شده است!

من دیدم این را که عرض می‌کنم، یکی از تجار مشهد رفته بود چین و این طرف و آن طرف؛ آمد گفت: این همه جمعیت را، خدا همه را به جهنم می‌برد؟! گفتم که این جمعیت، همه‌ی آنها یک دین ندارند! این را هم بدان؛ هر دسته‌ای از این‌ها، همین اشکال برای آن‌ها هست؛ حالا ما مسلمان‌ها باز جمعیت بیشتری داریم؛ یک جمعیت‌هایی هستند در گوشه و کنار دنیا، در هند هستند؛ که مجموع جمعیت آن‌ها مثلا دو هزار نفر است، تمام جمعیت‌ آن‌ها دو هزار نفر است! مثلا یک دینی این‌طوری است. من می‌گویم فقط ما داخل بهشت می‌رویم، این حرف‌ها نیست، خدای تعالی حالا یا همه را می‌بخشد و به بهشت می‌برد یا این‌ها درست می‌شوند و همه را می‌برد به بهشت یا اینکه چه مشکلی دارد که… هر کس از دستورات الهی تخلف بکند به جهنم می‌رود. بعضی افراد هستند که تحت تاثیر واقع می‌شوند، چون آنقدر ضعیف هستند، من الان کسانی را دارم که همین دوران تزکیه نفس را حالا اجمالا گذرانده‌اند، شاید هنوز خیلی تکمیل هم نشده‌اند، این‌ها هر کجا رفتند اثر گذاشته‌اند، بعضی‌ها هم هر جا می‌روند تحت تاثیر واقع می‌شوند.

 انسان فرزند را به قدری باید دوست داشته باشد که خدا او را دوست دارد، اگر بزرگ بود و یک قدری هم از باب صله‌ی‌رحم، فقط همین، صله‌ی رحم! همان اندازه‌ای که برادرت را دوست داری فرزندت را هم دوست داشته باش، او هم رَحِم تو است این هم رَحِم تو هست.

این سؤال ایشان یک مشکل دیگری را دارد می‌پرسد و آن اینکه ایشان خیال کرده‌اند که قبل از جنایت می‌شود یک کسی را قصاص کرد، منظور ایشان قصاص قبل از جنایت است و صریح قرآن است و بلکه حضرت موسی هم که پیغمبر است این جمله را گفت که «ا قَتَلتَ نَفسا زکیةً بِغَیرِ نَفسٍ»! اگر برای جنایت بعدی است چرا حضرت امیر (صلوات الله علیه) ابن ملجم را نکشت؟ نه؛ برای جنایت بعدی هیچ‌وقت هیچ‌کس و هیچ قانونی حق ندارد طرف را قصاص کند، حق ندارد! یک کسی در دل خود تصمیم دارد یک نفر را بکشد؛ شما قبل از اینکه او این کار را بکند می‌توانید او را بگیرید حبس کنید، نگذارید این کار را بکند، می‌توانید آلت قتاله را از او بگیرید؛ می‌توانید. اما نمی‌توانید او را الان اعدام کنید، بگویید چون تو می‌خواستی یک نفر را بکشی، این را شما بدانید: این در اسلام نیست! حتی به هیچ عنوان انسان نمی‌تواند؛ وقتی معصوم که -گذشته و آینده او مساوی است؛ -تقریبا گذشته و آینده‌ی علم امام مساوی است، یعنی قبل از انجام کار مثل بعد از انجام آن است؛ این کار را نکند.

ولی در عین حال؛ حضرت امیر (صلوات الله علیه) این کار را نکرد!

البته یک مطلبی این‌جا هست که -خیلی ظریف است -شاید اگر این مطلب نبود، حضرت امیر او را می‌کشت؛ چون الان علم معمولی و قضا و قدر این‌طوری ایجاب می‌کند که ابن ملجم قاتل باشد؛ ولی ممکن است در همین لحظه‌ای که: از زمانی که حضرت امیر او را در مسجد کوفه دید؛ تا وقتی که شمشیر را کشید؛ ممکن است این تغییر روحیه بدهد، پشیمان بشود؛ این کار را نکند! اختیار دست او است. و یا اگر قضا و قدر هست؛ بداء حاصل بشود! این هم ممکن است؛ به خاطر این جهت هم به امام اجازه نداده‌اند قصاص قبل از جنایت بکند یا اساسا به طور کلی برای دیگران درس می‌شود، دیگران هم می‌گویند ما یقین داشتیم فلانی می‌خواهد ما را بِکشد و ما او را کشتیم و این باب می‌شود.

 و حضرت خضر می‌دانست که این بچه که بزرگ شد پدر و مادر را منحرف می‌کند! منحرف شدن آن‌ها مهم است، نه کشتن کسی! چون در آن‌جا ندارد که این بعد کسی را می‌کشت، نه؛ منحرف می‌کرد و انحراف خیلی مهم‌تر از کشتن کسی است. اگر یک نفری پیدا شد که مردم را از راه حق منحرف کرد، سد عن سبیل الله شد، این از صدتا قاتل بدتر است، چون قاتل چه کار می‌کند؟ یک نفر را که می‌خواسته پنجاه سال دیگر بمیرد، حالا کشته است ولی اگر مظلومانه کشته بشود؛ روح او آزاد است، شهید است، اگر که حق او هم بوده است که کشته شده باشد که باز قصاص شده است، یک قدری در تخفیف عذاب او داده شده است، اما اگر روح یک شخصی را انسان بکشد، بنشیند کنار او بگوید تزکیه نفس چیست؟ این کارها چه است؟! این عبادت‌ها چیست؟ هر کاری که خدا با همه کرد با ما هم خواهد کرد و این را سُست کرد از رسیدن به کمالات، رسیدن به مقامات عالیه انسانی، این شخص از یک قاتل، از ده تا قاتل بدتر است.

– سؤال: مسأله بداء و قضاء و قدرهم، در رابطه با همین هم، باز هم هست دیگر؟ اگر در رابطه با آن کشتن باشد؛ در رابطه با انحراف هم ممکن هست؛ چون آمدیم و درست شد!؟

– جواب: درباره‌ی حضرت خضر؟ بله؛ آخر انبیاء گذشته -ببخشید من این را نمی‌خواستم مطرح کنم! -غیر از علی بن ابیطالب بودند! دقت کردید؟ ائمه اطهار ملاحظه همه چیز را می‌کردند. حضرت امیر به مالک اشتر گفت که تو هم هفتاد نفر کشتی، من هم هفتاد نفر! اما من با تو فرق می‌کنم. شنیده‌اید دیگر؟! این؛همان فرق هست: بین حضرت خضر و علی بن ابیطالب؛ دقت فرمودید؟ شاید اگر حضرت خضر متوجه این معنا می‌شد؛ -دیگر حالا این قطعی بوده است، اولا حضرت موسی تحت تعلیم بوده است -اگر این کار بود شاید هم نمی‌کشت ولی مثل اینکه این بچه حتما این کار را می‌کرده است و چون خدا هم تایید می‌کند از این جهت مسأله‌ای نیست؛ بله، ما الان اگر یک شخصی را ببینیم واقعا این شخص ده سال دیگر ممکن است یک کاری انجام بدهد که مردم منحرف بشوند و بگوییم الان او را از سر راه برداریم؛ حق چنین کاری را نداریم! چون ممکن هم هست انجام نشود، ممکن است هم هست این کار انجام بشود. همین مسأله برای حضرت عیسی پیش آمد، از یک جا عبور می‌کرد عروسی بود، گفت: فردا شب این‌جا عزاداری است و فرداشب عزاداری نبود! ولی هیچ وقت ائمه اطهار چنین کلامی را نفرمودند.

 

– سؤال: معامله با دوستان باصفای ما، چگونه باید باشد؟

 

– جواب: اگر رفیق تو باصفا با تو هر کار می‌کند تو هم باید باصفا باشی. صفا از صاف می‌آید، از زلال می‌آید، از شفاف بودن می‌آید. انسان یک دوستی دارد؛ همه چیز خود را در مقابل او شفاف و روشن قرار داده است! ولی تو داری پنهانکاری می‌کنی، مکر می‌کنی! این خلاف است. تو هم باصفا باش و او هم باصفا باشد.

حالا او از روی یک مصالحی نمی‌تواند با شما باصفا باشد، خوب؛ تو هم روی همان مصالح آن صفا را با او نداشته باش! خیلی روشن است.

اگر انسان بخواهد باصفا زندگی بکند، با خدا باصفا باشد؛ که خدا چون همه چیز قلب شما را می‌داند! شما هم همه چیز را در طبق اخلاص بگذار، به خدا مکر نکن، مثلا یک‌طوری عبادتت را انجام نده که مثلا، بخواهی خدا را گول بزنی، حالا؛ البته فکر نمی‌کنم کسی اگر خوب خدا را بشناسد، بخواهد خدا را گول بزند ولی یک عده بودند که «و مَکرُوا و مَکرَ اللهُ» (آل عمران/۵۴) با خدا پنهان‌کاری می‌کردند، مکر می‌کردند؛ «و اللهُ خَیرُ الماکرینَ‏»؛ خدا هم سر آن‌ها را بیشتر کلاه گذاشت! -معامله با دوستان باصفای ما باید چگونه باشد؟ -هر اندازه‌ای که طرف شما صفا دارد شما هم صفا داشته باشید و ضمنا هم مواظب باشید به این نام کلاه سر شما نرود!

 

– سؤال: فامیل‌های ما ظاهرا دین اهل حق دارند و دارای مجالسی هستند، آیا می‌شود من در آن مجالس شرکت کنم؟ اگر نروم ممکن است در روح پدر و مادر تاثیر بگذارد

– جواب: اهل حق که ایشان اصطلاحا می‌گویند اهل حق ظاهرا‌ همین خواجه‌وندها باشند، اگر منظور ایشان همین است بگویند؟؛ خواجه‌وندها هم معروف به علی‌اللهی هستند؛ دستورات دین را عمل نمی‌کنند، منظور شما همین است؟ بله؟

– یک گروهی به اسم اهل حق هستند…

– می‌دانم، من دارم اهل حق را معرفی می‌کنم، منظور شما همان علی‌اللهی‌ها است یا نه؟ این‌ها روزه را نمی‌گیرند، نماز نمی‌خوانند، مسجد نمی‌روند، این‌ها را من دیده‌ام، حالا ممکن است یک اهل حقی باشد که این کارها را نکند؛ ولی این‌ها را من دیده‌ام، اگر نرفتن در تاثیر اینکه آن‌ها را متنبه کنید؛ مؤثر باشد؛ باید نروید دیگر! طبعا نروید. خلاصه باید کاری بکنید که این‌ها هدایت بشوند. چون احتمال دارد که منکر ضروریات دین باشند و نجس هم باشند. ما زیاد با این‌ها تماس داشتیم در همین قسمت‌های کرمانشاه و این‌ها، حتی یکی دو تا از دوستان ما که الان هم از دوستان خوب ما هستند، این‌ها آمدند و بعد برای تبلیغ رفتند که یکی از این‌ها یک روزی می‌گفت که من دل‌درد شدیدِ کهنه‌ای داشتم، سه سال بود که دلم درد می‌کرد و رفتم پیش یک داروفروشی که قرص مُسکن معمولی خود را که می‌گرفتم می‌خوردم، آن را بگیرم. این داروفروش به من گفت بخور، ولی با یاد امام صادق بخور؛ -حالا چه مسأله‌ای داشته این‌طوری گفته است -ایشان می‌گفت: من امام صادق را نمی‌شناختم! -چون حتی اسامی ائمه را هم یک‌طور دیگری آن‌ها بیان می‌کردند -ولی این در ذهن من نقش بست؛ شب خواب دیدم که در یک بیابانی هستم، خیلی تشنه هستم، حضرت صادق صلوات الله علیه تشریف آوردند و به من آب دادند و فرمودند: این را بخور، خوب می‌شوی به شرط اینکه بروی مشهد، نماز بخوانی و قرآن بخوانی.

البته ایشان مشهد را نمی‌دانسته‌است، جوانی بود، -البته الان ایشان، خیلی از علماء محترمی است، یعنی اگر این‌جا باشد بعضی از رفقا او را می‌شناسند! یک جوانی بود -با همان لباس مخصوص کردی خود آمده بود؛ می‌رود در شاه‌آباد غرب -سابق می‌گفتند شاه‌آباد ولی الان اسلام‌آباد می‌گویند -در اسلام آباد غرب؛ نزد یک عالمی که خدا او را رحمت کند؛ از علماء بسیار محترم و شاگرد مرحوم حاج ملا آقا جان بود:مرحوم آیت الله حکمت. می‌گوید ایشان هم گفتند برو مشهد. نامه‌ای برای من نوشته بودند که ایشان این‌جا می‌آید، می‌خواهد نماز بخواند، قرآن بخواند و بقیه‌ی چیزها. ما هم دیگر با ایشان کار کردیم، بحمدلله وارد حوزه شد و از طلاب شد.

البته بعد برادر او آمد سراغ ایشان که او را برگرداند و برادر او هم آن‌جا ماند، پدر ایشان هم آمد الحمدلله اهل دین شد و از این جهت اسم آن آقا را نمی‌برم چون چند نفر از رفقا می‌شناسند، ما الان پنج شش نفر شاهد داریم این حرف‌هایی که من می‌زنم؛ ولی الان دیگر خود او از علماء است و الان هم در یکی از شهرهای شمال از علماء است. ایشان بعد از انقلاب رفت آن حدودها، نزدیک به دویست خانوار را متوجه شیعه و اسلام کرد.

اگر آن‌چه او برای ما نقل می‌کرد و آن‌چه را که من بعد در سوریه و لبنان دیدم، -چون در سوریه و لبنان و ترکیه این جمعیت و این علی‌اللهی‌ها زیاد هستند -این‌ها اگر به همان اعتقاداتی که دارند باشند؛ حتی مسلمان هم نیستند؛ ولی اگر که متوجه نباشند! مثل بعضی‌ها که اصلا مستضعف هستند، متوجه نباشند! باید آن‌ها را هدایت کرد؛ یا با رفت و آمد؛ یا با نرفتن و نیامدن؛ آن‌ها را هدایت کرد.

 

– سؤال: اسم سه خلیفه را برده‌اند که می‌شود آن‌ها را لعن کرد یا نه؟

– جواب: وضع ما ایجاب نمی‌کند که الان جواب این را بدهیم! هر کس که به خاندان عصمت ظلمی بکند، آن هم ظلمی که حقوق آن‌ها را از بین ببرد و مردم را از آن‌ها دور بکند، لعن ایشان جایز است.

 

– سؤال: از رفتار پدر من، به نحو کمی معلوم است که از رفتن ما به مسجد؛ کاملا راضی نیست! آیا ما باید کم کنیم؛ ترک کنیم؟، وقتی نماز جمعه را، چون ممکن است فامیل و دیگران من را در مسجد ببینند؟

– جواب: دیگر حالا شما در مملکت اسلامی! -وقتی که نرفتن شما مفید باشد!! -حالا فامیل شما را در مسجد ببینند؛ نه مسجد خود را زیادتر بروید؛ بدانند که شما؛ ان‌شاءالله؛ مسلمان واقعی هستید.

 

– سؤال: راه بهتر سیر الهی چیست که در آن خسته نشده و هر روز اشتیاقات بیشتر شده باشد؟

– جواب: همین راهی که ما در کتاب سیر الی الله و جناب آقای رفیعی هم که در کتاب تزکیه روح و جناب آقای مُرشد هم که در کتاب تزکیه نفس و الحمدلله زیاد نوشته‌اند، این‌ها را ان‌شاءالله عمل کنید تا اشتیاق شما بیشتر شود.

 

– سؤال: چه کنیم بچه‌های ما حرف‌شنوی بهتری داشته باشند؟ هر چه به او می‌گوییم انجام نمی‌دهد، سن او هم سه سال بیشتر نیست!

– جواب: روایت دارد که تا هفت سالگی خیلی سربه‌سر آن‌ها نگذارید‌ «ذروه یلعب» (بحارالانوار/ج ۱۰۱/ص ۹۵/ر ۴۰) و محیط آن‌ها را محیط سالمی قرار بدهید، حرف‌های بد را اطراف آن‌ها نزنید و توقع هم نداشته باشید هر چه شما می‌گویید گوش بدهند! چون پدر و مادر غالبا خیال می‌کنند بچه‌ها وسیله‌ی کار هستند: آن آب را بده، آن ظرف را بشوی، آن کار را انجام بده! البته یک وقت هست از باب تعلیم است، از باب یاد دادن امور زندگی است؛ گاهی هم؛ نه! به علت تنبلی خود مادر و پدر است، می‌خواهند خودشان کار نکنند! به بچه می‌گویند. بچه هم خسته می‌شود؛ یکی از آنها را انجام می‌دهد و یکی را انجام نمی‌دهد؛ بعد دید که آن یکی را که انجام نداد؛ شما خیلی ناراحت نشدید! دومی را هم انجام نمی‌دهد! زیاد به او کار نگویید، در حد خود او بگویید! طوری نباشد که او خسته بشود. البته این‌هایی که من می‌گویم تا هفت‌سالگی است: بچه خسته می‌شود، بچه ضعیف‌تر از شما است! خود شما حال آن را نداری برخیزی بروی ظرف آب را برداری بیاوری؛ به بچه می‌گویی! بچه خسته می‌شود، ضعف او بیشتر است. خود تو برخیز، با عمل خود نشان بده که بچه چه کاری باید بکند؛ مادر در مقابل بچه به شما بگوید: آقا فلان کار را انجام بده؛ زود انجام بده که او زود انجام دادن را یاد بگیرد؛ فعلا در مقام یاد گرفتن است، در مقام کار کردن نیست، هرچه شما می‌گویید گوش بکند! هیچ بچه‌ای چنین کاری نمی‌کند. حالا الحمدلله بچه‌های مادون سن هفت سالگی در این مجلس نیستند؛ ولی این را بدانید بچه‌ها کار نمی‌کنند، از شما ضعیف‌تر هستند، دلیلی هم ندارد که او کار بکند و تو راحت باشی! تا هفت‌ سالگی؛ از هفت سالگی به بعد هم تحت تربیت اسلام و کاملا حساب‌شده که اگر از شما سؤال کرد که چرا این کار را گفتی من انجام بدهم، بگویی به این دلیل اسلام گفته است، خدا گفته است، دین گفته است و او را با دین و خدا و اسلام آشنا کنی.

چند دقیقه‌ای وقت داریم اگر کسی سؤالی چیزی دارد بپرسد یا به مطالب گذشته که عرض شد اشکالی دارد بپرسد.

– معنای تأویل و تفسیر و برداشت؟

– جواب: تأویل از اول می‌اید، معنای آن از اول است، یعنی آن اولین نظری که خدای تعالی دارد، دقت فرمودید؟ این را تأویل می‌گویند. تفسیر: همین مطلبی که هست، جلوی ما این را باز بکنیم. متوجه شدید؟ برداشت هم که دیگر معلوم است، برداشت یعنی ما یک جرعه‌ای از این اقیانوس بی‌نهایت برمی‌داریم، نه چیزی از خود اضافه می‌کنیم و نه معتقد هستیم که همه‌ی مطلب این است و نه این‌که منظور خدا در مرحله اول این بوده است.

– سؤال: در مورد معامله با دوستان باصفا بیشتر باز بفرمایید؟

– جواب: آخر باز شدن این به نظر من معنا ندارد، به خاطر اینکه این مثل یک فرستنده و گیرنده است، یکی از آن‌ خراب باشد کار انجام نمی‌شود. تلویزیون شما اگر خراب بود خوب نمی‌گیرد و اگر فرستنده هم خراب بود خوب نمی‌گیرد. شما دو نفر باصفا، حالا یک ذره کم و زیاد آن یک برفکی می‌زند ولی باز کاری انجام می‌شود، یک نفر باصفا مثل خودتان که می‌خواهید خودتان صددرصد باصفا باشید، او هم صددرصد باصفا باشد پیدا بکنید، همه شرایطش به شما بخورد، صددرصد باصفا باشید. معنای صفا این است که هیچ چیز در دلتان از او پنهان نکنید، هیچ کارتان را از او پنهان نکنید، او مشاور صددرصد شما باشد، همکار صددرصد شما باشد. چطوری توضیح بدهم؟

– در شرایط معامله‌ی باصفا؛ این معنا هست که تخفیف زیادی برای او قائل بشوید؛ تخفیف زیادی بدهید؟

– جواب: از نظر معامله؟ اگر می‌توانید به هر مسلمانی تخفیف بدهید، خوب است، تخفیف دادن صفا لازم ندارد! ببینید در حقیقت انسان یک وقت هست که در معامله هست، البته دستور این است که در معامله مثل غریبه با دوست خود معامله کنید: ولی خوب این استثناء دارد؛ این به خاطر جلوگیری از دعواهای بعد است و بی‌صفایی‌هایی که بعدا ممکن است انجام بشود! نه، در معامله حالا غریبه نمی‌خواهید باشید؛ تمام خصوصیات آن را بگویید؛ مثلا بگویید این متاع این‌طور است، این‌طور است. این اشکال را دارد، این خصوصیات را دارد، همه را به او بگویید، این صفای کامل است.

در زندگی مثلا انسان می‌خواهد باصفا باشد. ولی بیشتر از همه انسان باید با زنش یا زن با شوهرش باصفا باشد، همه‌ی خصوصیات و روحیات خود و چقدر پول کجا پنهان کرده است بگوید، مثلا در بانک دارد بگوید، همه‌ی این‌ها را اگر می‌شود بگوید، بعضی‌ وقت‌ها نمی‌شود. تا گفتی من این‌قدر پول در بانک دارم؛ زن یک لیستی می‌دهد که این‌طور لباس و این‌طور طلا و این‌ها، خلاصه همه‌ی پول‌های تو را مصرف می‌کند، این‌ها یک چیزهایی است که صفا و صمیمیت را انسان باید داشته باشد؛ اما طوری هم باشد که کلاه سر او نرود. دیگر بیشتر از این من بلد نیستم! اما اگر خصوصیات آن را بپرسید عرض می‌کنم.

در مورد برداشت های دوستان از قرآن:

– ما فرصتش را نداریم که الان کارهای شما را بررسی کنیم. به طور کلی هر کس هر برداشتی را برای ما بفرستد و خوب باشد به نام خود او در یک کتابی آن را چاپ می‌کنیم، اگر هم بد باشد کنار می‌گذاریم و یا اگر تکراری باشد یکی از آن‌ها را انتخاب می‌کنیم. دیگر نمی‌گوییم مربوط به آن آقا خوب نبود، درست نبود. این‌جا کلاس چیز یاد گرفتن نیست، این کلاس تحویل دادن است! آنچه را که یاد گرفتید تحویل بدهید. نمی‌خواهیم به شما یاد بدهیم، حالا شما بیایید یک چیزی بنویسید، بعد ما آن را تصحیح کنیم، بعد تازه بفهمید اشتباه شما کجا بوده است؛ نیست! دقت فرمودید؟ این را همه بدانند و ان‌شاءالله که متوجه باشند.

«نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا الله یا الله یا الله یا الله یاالله یا الله» خدایا به آبروی ولی عصر؛ فرج حضرت را برسان. همه ما را از بهترین اصحاب و یاوران او قرار بده. قلب مقدس ایشان را از ما راضی بفرما. خدایا اموات ما غریق رحمت بفرما. پروردگارا گرفتاری‌های ما را برطرف بفرما. هرچه نیکی است در تمام مدت عمر به ما مرحمت بفرما. هرچه شر است از ما دور بفرما.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *