۱۲ ذی الحجه ۱۴۲۵ قمری

«بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول‌الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیة‌الله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین»

– سؤال این است که آیا روح انسان فقط در أزلیت با خدای‌تعالی تفاوت دارد، ولی در ابدی بودن یکی است و ابدی بودن ما با ابدی بودن ما با ابدی بودن پروردگار فرق دارد یا خیر؟

– جواب: روح انسان طبق فرموده حضرت امیرالمؤمنین علیه‌الصلاةوالسلام «جِسْمٌ لَطِیفٌ»(بحارالانوار: 60/269) هست، به قول معروف با خدا از زمین تا آسمان فرق دارد، این مخلوق است و آن خالق. این را -یعنی روح انسان- حتماً باید خدا نگه بدارد ولو إلی الأبد باشد، ولی خدا را چیزی نگه نمی‌دارد. ازلیت را هم که خود ایشان نوشته‌اند با خدا فرق دارد، یعنی نبود روح ایجاد شده است و عمده فرقی که روح انسان با خدا دارد این است که این محدود است، مخلوق است، ایجاد شده است و خدای‌تعالی ایجاد نشده است و محدود نیست و علم‌خدا ذاتی است، علم‌روح انسان عَرَضی است و إلی آخر، یعنی آن‌چه که مخلوق دارد روح انسان هم دارد، آن‌چه که خالق و خدا باید داشته باشد، خدای‌تعالی دارد و این همه فرق است. اصلاً قابل مقایسه نیست که بخواهیم ما روح انسان را با خدا مقایسه کنیم، حتی در بقایی که در قرآن وعده داده شده است این بقای روح به بقای خدا است، جنبه عَرَضی دارد، جنبه ذاتی ندارد، به هر حال مخلوق است.

– سؤال بعدی این است که نوشته‌اند بستن قفل و نخ به ضریح امام‌زاده‌ها و اماکن مقدسه و یا بستن افراد مریض به‌عنوان دخیل به این مکان‌ها چه حکمی دارد؟

– جواب: بستن قفل خرافی است، بستن نخ خرافی است، شاید هم دشمن‌ها ایجاد کرده باشند که مردم مسلمان را به این خرافات متهم کنند و اما بستن افراد مریض شاید یک تأثیرِ… همان‌طوری که ظاهر در باطن یک تأثیری دارد شاید تأثیر این‌طوری داشته باشد که آن‌جا چون او را بستند، خود او یک قلب شکسته‌ای پیدا کند، یک توسل بیشتری پیدا بکند و با این توسل بهتر نتیجه بگیرد، چون آن‌چه که مایه نتیجه است انقطاع از غیر است و توجه به خدای‌تعالی و توسل به ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام است. بنابراین شاید این اشکالی نداشته باشد ولی درعین‌حال در روایات و دستورات ما نداریم که چنین کاری را انسان بکند.

– سؤال بعدی ایشان این است که منشأ و ریشه تاریخی این کارها از کجا است؟

– جواب: هیچ کجا، مردم گاهی می‌شود… تقلیدی هم هست، مثلاً فرض کنید ما در هندوستان رفته بودیم می‌دیدیم همان کارهایی که بت‌پرست‌ها برای گاو می‌کنند یک عده مسلمان‌ها و شیعه‌ها هم برای اسب انجام می‌دهند، منتها به‌عنوان ذوالجناح، وقتی خود امام هست و خود امام‌زاده‌ها هستند و می‌شنوند، حالا ذوالجناح هر چقدر هم خوب باشد، اهل‌بهشت هم باشد دیگر حالا نوبت توسل به او دیگر نمی‌رسد، یعنی نوبتی هم باشد به او نوبت نمی‌رسد. این‌حرف‌ها هست، گاهی یک کارهایی انجام می‌شود که جنبه تقلیدی هم دارد و از جاهای دیگر هم آمده است، تاریخ خاصی ندارد که حالا مثلاً‌ امامی، پیغمبری، در زمان ابتدای ایجاد اسلام و بعثت پیغمبراکرم این کار را ایشان دستور داده باشند انجام بشود، این منشأ و ریشه تاریخی ندارد.

– سؤال: در قسمتی از آیه 24 سوره انفال خدای‌تعالی می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیهِ تُحْشَرُونَ» در این آیه منظور از این‌که خدا میان انسان و قلب او قرار می‌گیرد برای من واضح نیست، استدعا دارم توضیح بفرمایید.

– جواب: علم خدای‌تعالی ‏ََعین‌ذات او است و بر همه چیز محیط است، دقیق، محیط هم هست، یعنی مثلاً فرض کنید شما الآن از قلب خود هیچ اطلاعی ندارید که آیا مریض است یا مریض نیست، از رگ‌های بدن خود که آیا گرفتگی دارد یا گرفتگی ندارد هیچ اطلاعی ندارید، از مرضی که ممکن است در شما الآن پیدا شده باشد و شما هیچ احساسی نکنید، اگر درد نداشته باشید احساسی نکنید اطلاعی ندارید ولی خدا همه این‌ها را می‌داند، نمی‌توانیم بگوییم خدا نمی‌داند. گاهی مشغول فکر کردن به یک چیزی هستید، یک کاری می‌خواهید بکنید دارید فکر می‌کنید، یک کسی می‌آید یا یک پیش‌آمدی می‌شود یا همین‌طوری می‌بینید فراموش کردید که آن فکر را ادامه بدهید. این را تصور کنید بعد می‌فهمید که «یَحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» چه معنا دارد. وقتی‌که انسان دارد یک فکری را می‌کند، پشت آن را هم گرفته است، خیلی هم جدی است یک دفعه منصرف می‌شود، یک دفعه فکر او می‌رود یک جای دیگر، یک دفعه حواس او پرت می‌شود، این به این معنا است که بین شما که خود شما دارید فکر می‌کنید، اصرار هم دارید و بین ادامه فکر شما می‌بینید یک حایلی آمد جلوی آن قرار گرفت، گاهی هم انسان می‌فهمد این خوب بود، خوب شد من وسط کار فراموش کردم، خوب شد این کار را نکردم، خوب شد دنبال آن نرفتم. تقریباً می‌شود گفت خدا خود را به این وسیله می‌خواهد به ما نشان بدهد که ما یک وقتی فکر نکنیم که هر چیزی هست خود ما هستیم. گاهی می‌بینید انسان یک جمله‌ای که هر روز دارد در نمازها می‌خواند فراموش می‌کند. یک نفر کنار من نشسته بود داشت تشهد خود را می‌خواند، می‌گفت: «أشهد أن لا إله إلّا الله و أشهد محمداً رسول الله» بعد آن نمی‌آمد، این‌طوری بخوانید بعد آن نمی‌آید، مدام این را تکرار کرد، تکرار کرد، ببینید این‌جا یک چیزی آمده است حائل شده است بین آن چیزی که هر روز دارد می‌خواند ولی الآن نمی‌آید.. خود او می‌گفت ردیف آن رد شده بود. «أشهد أن لا إله إلّا الله و أشهد أن محمداً رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم این دیگر بعد آن نمی‌آید. ما به او گفتیم «أشهد أن لا إله إلّا الله وحده» وحده را که گفتیم راه افتاد، گفت این می‌شود. خدا این‌جا می‌خواهد به ما بفهماند که تو حتی مالک آن‌چه که می‌دانی نیستی، آن‌چه که حفظ هستی نیستی، آن‌چه که هر روز روزی پنج دفعه، شاید نُه دفعه در شبانه‌روز فقط نماز واجب خود را بخوانیم، نُه دفعه تشهد داریم، درست است یا نه؟ حساب بکنید، دو تا ظهر، دو تا عصر، دو تا مغرب، دو تا عشا، چند تا می‌شود؟ می‌شود هشت تا، یکی هم صبح، نُه تا، پس درست گفتم.

– سؤال این است که در درس‌های حوزه و دانشگاه هنگامی که صحبت از اعتقادات می‌شود معمولاً بحث معتزله را پیش می‌کشند، آیا این کار برای بیان اعتقادات صحیح است؟

– جواب: نه بحث معتزلی برای ما ارزش دارد و نه بحث فلسفی، نه بحث کلامی، نه بحث اشعری، این‌ها یک مُشت مردمانی بودند آمدند نشستند یک حرف‌هایی زدند، حالا از علما بودند، از بزرگان بودند، در اعتقادات هم که تقلید دیگر همه مراجع می‌گویند جایز نیست. ما نه طرفدار معتزلی‌ها هستیم، نه طرفدار اشعری‌ها هستیم، نه طرفدار فلاسفه هستیم، نه حتی طرفدار متکلمین هستیم، فقط طرفدار خدا و وحی هستیم، این را در گوش خود داشته باشید. در دانشگاه فلسفه درس می‌دهند، در حوزه هم که فلسفه درس می‌دهند، در اعتقادات… چون در زمان بنی امیه… بنی امیه با جهل و فشار خواستند که اسلام را از بین ببرند، دیدند نشد. کشتند، زدند، اذیت کردند.

«لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْک فَلَا       خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْی نَزَلَ»(وقعه‌الطف/68)

گفتند، نشد. بن‌العباس از این روش عبرت گرفتند فهمیدند که چه کار بکنند، گفتند نمی‌شود دین را از مردم گرفت، واقعاً هم دین را از مردم نمی‌شود بگیرید، حتی اگر همه بهایی بشوند دین دارند، یعنی خدایی را قبول دارند ولو خدای دست و پا شکسته‌ای. امام را قبول دارند، کتاب را قبول دارند، یک چیزهایی هست که این‌ها را نمی‌شود از فطرت مردم بیرون آورد، هر مذهبی که از آن پَست‌تر نباشد می‌بینید چند چیزی را خواهی‌نخواهی نمی‌تواند بگوید قبول ندارم. حتی شما بت‌پرست‌ها… خیال می‌کنید بت‌پرست‌ها هیچ چیزی را نمی‌فهمند؟ فلسفه هندو شاید از مشکل‌ترین فلسفه‌های دنیا باشد، که اگر من الآن بنشینم چند جمله، آن‌چه که خود ما آن‌جا رفتیم بحث کردیم، چند جمله حتی برای شما بگویم، شاید یک عده‌ای از شما بگویند آن‌ها راست می‌گویند، این‌طوری است. فلسفه خیلی عمیقی دارد، از این فلسفه سقراط و افلاطون و این‌ها هم شاید قوّی‌تر. الآن این مکتب چهارصد میلیون تنها در هندوستان طرفدار دارد. خیال نکنید عجب مردم احمقی هستند بت را به دست خود می‌تراشند و بعد هم می‌پرستند و می‌گویند این خدای ما است. حتی در قرآن هم خدا این‌طوری برای مردم بیان نکرده است، این‌طور فکر نکنید همه این‌ها سر جای خود، یک بحثی دارد. اگر بخواهید دنبال آن‌ها بروید خیلی سرگردان می‌شوید، یعنی سال‌ها باید دور او برگردید آخر هم چیزی نفهمید. حالا یک چیزی که برای شما حق است، این‌که ما در کتاب دو مقاله مسئله اعجاز قرآن و چه و چه مطرح کردیم، می‌گوییم: وقتی کلید یک دری برای انسان پیدا شد حالا دیگر کلیدساز و قفل‌ساز و کلیدهای مختلف را بیاورد بیندازد تا این در… کلید آن دست تو است، باز کن می‌روی داخل. پیغمبراکرم فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا»(نهج‌البلاغه/ترجه دشتی /285)، تو در را رها کردی و رفتی به ابی‌بکر «جِدارُها» از دیوار رفتی، همین‌طوری می‌شود که گرفتاری به وجود می‌آید. الآن این همه اختلاف آرایی که در دنیا هست، همه آن برای همین است که «عَلِی بَابُهَا» را رها کردند، از در وارد نشدند. حالا ما در این جهت تعصب هم به خرج نمی‌دهیم، کلید را وقتی پیدا…. آیا قرآن کلید همه حقایق هست یا نیست؟ اگر بگویید نیست باید اثبات کنید و کافر می‌شوید، نمی‌خواهم با کفر شما را… کافر بشویم، چه اشکال دارد؟ این همه کافر روی کره زمین هستند ما هم یکی از آن‌ها، ولی اگر قرآن را قبول کردید خدا در قرآن می‌فرماید: «تِبْیاناً لِکلِّ شَی‏ءٍ»(نحل/89)، تو دیگر چه می‌خواهی غیر از «کلِّ شَی‏ءٍ»؟ هر چیزی می‌خواهی در همین قرآن هست، یک مقدار در همین‌جا فرو برو. اگر به شما گفتند آقا هر مقداری پول بخواهی، هر مقدار جواهر بخواهی در همین اتاق هست و این طرف هم راستگو بود، شما هر چه پول می‌خواهید دیگر نمی‌روید به همسایه بگویید آقا یک مقدار پول به ما قرض بده، او هم پول از بین رفته‌ای «بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ»(یوسف/20)، یک چیزی به شما بدهد. قرآن، در قرآن عمیق باشید «تِبْیاناً لِکلِّ شَی‏ءٍ» در همین فرو بروید، بِکَنید، اگر انسان بگوید این پول‌هایی که می‌گویید در همین اتاق هست کجا است؟ می‌گویم: دفن شده است، در بطن آن است، شما چه کار می‌کنید؟ اگر زور خود شما می‌رسد می‌کنید، نمی‌رسد یک کارگری می‌آورید می‌گویید بِکن، شریکی پیدا می‌کنید می‌گویید بِکن، یک استاد فعالِ در قرآن که «إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»(کافی: 8/312)، کسی که قرآن به او خطاب شده است، او را می‌گویید آقا بیا بِکن، برای شما تفسیر قرآن بکند و همه چیز را از همین‌جا دربیاورید. وقت شما را نگیرند به حرف‌های لاتائلاتی که فلان اسم بزرگی هم روی آن گذاشتند، ما اصلاً نمی‌فهمیم سقراط یعنی چه، سقراط به این انسان‌های بزرگِ کله گُندهِ متفکر می‌آید، نه او هم یک انسانی مثل شما بوده است منتها تو وابسته به خدا و پیغمبر هستی، او وابسته هم نبوده است و روی افکار خود پیش آمده است. بنابراین إن‌شاءالله حوزه که این‌طوری نخواهد شد، خدا آن را حفظ می‌کند، امام‌زمان حفظ می‌کند. دانشگاه هم که همان استادهای… بعضی از استادهای فاسق آن‌ها اگر بگذارند باز هم خدا چون جوان‌ها را دوست دارد، امام‌زمان دوست دارد آن‌ها را حفظ می‌کند. اعتقادات صحیح فقط از قرآن و از کلمات خاندان عصمت و از دو لب کسانی که از این راه وارد می‌شوند هست.

– سؤال کردند با عرض سلام و… تا آخر، با توجه به این‌که کلام خدا مخلوق خدا است، یعنی خدا ایجاد می‌کند، این را ایشان قبول دارند، یعنی خدای‌تعالی کلام را… حضرت موسی در کوه طور وقتی‌که آن شجره را دید خدا با او صحبت می‌کرد «مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیمَنِ»(مریم/52)،  از این طرف خدا با او صحبت می‌کرد، یعنی همان‌طوری که صدا را در ما ایجاد می‌کند خدا در درخت ایجاد می‌کند، فکر نکنید حالا خدا مجبور است که حتماً از دو لب و زبان و دهان و این‌ها صدا ایجاد کند، نه، خدا صدا را از هر جایی که بخواهد ایجاد می‌کند. روز قیامت این لب‌ها را می‌بندد می‌گوید: «تُکلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»(یس/65)، دست با درخت چه فرقی می‌کند؟ این دست حرف می‌زند، یعنی صدا را از طریق دست ایجاد می‌کند، حتی «تُکلِّمُنا أَیدیهِمْ» نسبت می‌دهد به خود دست، همان‌طوری که خود شما با زبان خود دارید صحبت می‌کنید، با دست خود صحبت می‌کنید. «مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکةِ مِنَ الشَّجَرَةِ»(قصص/30)،  از جانب درخت صدا می‌آمد. بعضی‌ها اسماً از اولیاءخدا هستند، به یاد دارم یک کسی پیش یکی از بزرگان… که ما هم آن‌جا رفته بودیم به‌عنوان استفاده از محضر ایشان، گفت یک صدایی شنیدم، این تقریباً با من صحبت می‌کرد، در یک جایی بودم. گفت: از کدام طرف شنیدی؟ این گفت: به یاد ندارم. او گفت: اگر از همه طرف شنیده باشی صدای خدا است، ولی اگر از یک طرف شنیده باشی مثلاً صدای ملائکه است، صدای پیغمبر است، صدای ائمه است. من آن‌جا با این‌که بچه بودم گفتم: آخر خدا می‌گوید: «إِنَّنی‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا»(طه/14)، به حضرت موسی این‌طوری می‌گفت ولی «مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکةِ مِنَ الشَّجَرَةِ» از آن طرف صدای او می‌آمد، چطور می‌شود که شما این‌طوری توضیح می‌دهید؟ نظر او این بود که خدا چون همه جا هست باید صدای او هم از همه جا بیرون بیاید و کلام او هم همیشگی است، که این بحث مفصلی هست که اسم متکلمین را از این جهت متکلم گذاشتند که روی این بیشتر از همه صحبت کردند و حال این‌که هیچ صحبتی ندارد، خیلی ساده است، خدا کلام را ایجاد می‌کند، همان‌طور که در قرآن هم فرموده است «مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکةِ مِنَ الشَّجَرَةِ» از این جهت صدا را ایجاد می‌کند. حضرت رسول‌اکرم به معراج رفته بودند، همه جا با خدا صحبت می‌کردند، صدای خدا را می‌شنیدند، حتی در روایت دارد که به تُن صدای علی‌بن‌ابیطالب صدا را می‌شنید، می‌گویند پیغمبر فرمود: علی‌بن‌ابیطالب این‌جا است، مثلاً پشت حجاب‌ها است؟ بعد خدای‌تعالی فرمود: نه، چون تو صدای علی را دوست داری، ما با آن صدایی که برای تو از همه خوشتر هست با تو صحبت می‌کنیم، صدا که نمی‌شود ذات خدا باشد.

تا این‌جا را سؤال‌کننده محترم قبول دارد، بعد سؤال کردند آیا کلام خدا همین قرآن است؟

– جواب: اگر منظور شما کلام خدا، قرآن یعنی همین که در این جلدها است، این باشد که نه، این قرآن نیست. کاغذ این معلوم است که از کجا آمده است و مُرکب آن هم معلوم است که از کجا آمده است و همه چیز آن معلوم است، هیچ عاقلی هم نمی‌گوید که این خدا است. اگر حقیقت آن را بخواهید، حقیقت قرآن علم خدا است و علم‌خدا هم عین‌ذات خدا است، هیچ حرفی در آن نیست، منتها همان‌طوری که من در شب‌های قدر بود راجع به نزول قرآن صحبت کردم عین یک آینه که شما جلوی صورت یک کسی می‌گیرید صورت او منعکس می‌شود، هم او در آینه است هم او نیست، زایل شدنی هم هست، یعنی آینه را کج کنید دیگر آن صورت را نمی‌بینید. خدای‌تعالی از علومی که مربوط به خلق است، مربوط به مخلوقات است، حالا از نظر قوانین، از نظر زندگی، از هر جهت، این را به صورت معلومات در قلب پیغمبراکرم قرار داد که تقریباً در نزول چهارم یا پنجم او همین قرآنی است که جلوی ما هست، که اکثر شما معنای نزول و این‌ها را می‌دانید و برای شما گفتم. خدمت شما عرض شود که این مخلوق است، نمی‌شود مخلوق نباشد. مگر می‌شود خالق حلول بکند در قلب یک مخلوق…، پیغمبر مخلوق است دیگر، اگر بگوییم که قرآن عین وجود خداست حلول خالق بر مخلوق می‌شود، حلول یک موجود بی‌نهایتی می‌شود در یک موجود محدود، این اصلاً غلط است، عقل چنین چیزی را محال می‌داند، محال است، حلول الهی در مخلوق خود اصلاً محال است. بنابراین همین‌طور که گفتیم، به همین سادگی، خیلی هم… «وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ»(قمر/17)، قرآن خیلی ساده مطالب را بیان کرده است و دین اسلام هم دین سهلهِ آسانی است و همه هم باید… دختران از سن نُه سالگی همه این‌ها را باید بلد باشد و بداند، نمی‌شود خیلی مشکل بکنند و به همین آسانی است، نمی‌خواهد هم این‌قدر بحث بشود. خدای‌تعالی علمی را از علم خود که عین‌ذات او است در قلب پیغمبر قرار داد چون پاره‌ای محدوده است، یک مقداری از علم است، این را در قلب پیغمبر قرار داد، وقتی‌که آمد در قلب پیغمبر دیگر معلومات شد، دیگر آن علم ذاتی نیست که در ذات خدا است. حالا اصطلاحات فلاسفه را نمی‌خواهم بگویم، علم حضوری و علم نمی‌دانم چه و…، این‌ها نه، همین آمد در قلب پیغمبر معلومات شد و از آن معلومات هم به ما عنایت کرد. در نزول چهارم طبق آن ترتیبی که دادیم به صورت قرآن درآمد، همین آیاتی که ملاحظه می‌فرمایید و بنابراین این قرآن، آن حقیقت قرآن، تا به خدا نرسیده است مخلوق، وقتی‌که رسید به خدا که هنوز خدا از آن علوم به کسی نداده است، قبل از این‌که خلق را خلق کند «کنت قبل کلّ شیء»(الصحيفة العلوية و التحفة المرتضوية / ترجمه رسولى، ص 26)،‌ آن «قبل کلّ شیء» آن‌جا عین ذات خدا بود.

– سؤال: پس بنابراین با این مطالب که قرآن علم‌خدا است و علم‌خدا عین ذات خدا است، چگونه این دو با هم جمع می‌شوند؟

– جواب: دیدید که خیلی راحت جمع شد.

– سؤال دیگر این است که احتراماً با توجه به این‌که حج تمتع و عمره مفرده هر کدام جداگانه بر شخص مستطی واجب است، آیا می‌توان در صورت استطاعت عمره مفرده را انجام داد و بعداً اگر مجدداً مستطی شد به حج تمتع برود یا این‌که اولویت با حج تمتع می‌باشد؟

– جواب: اگر انسان حج تمتع را مستطی است که برود در این صورت دو تا واجب انجام داده است، یکی عُمره را انجام داده است و یکی حج، پس این مقدّم است. اگر شما الآن استطاعت حج را دارید، چون انسان وقتی‌که به حج می‌رود اول عمره انجام می‌دهد، یعنی در موقع ورود به مکه از مسجد شجره مُحرم می‌شود و وارد مسجدالحرام می‌شود، نماز طواف می‌خواند و سعی می‌کند و بعد هم تقصیر می‌کند و عمره خود را انجام ‌داده است تا زمانی که موقع حج بشود. حالا این یک ماه قبل باشد، ده روز قبل باشد، هر چه می‌خواهد باشد، منتها چون کنار حج است اسم آن را می‌گذارند عمره تمتع، حالا علت تمتع گفتن آن چیست، برای بعد باشد که اگر سؤال شد عرض می‌کنم. بعد هم روز هشتم مثلاً ماه ذی‌الحجه -البته می‌تواند روز نُهم هم این کار را بکند، قبل از ظهر نُهم- این در مکه، بهتر هم این است که در خانه خدا مُحرم بشود برای حج تمتع و بعد به عرفات برود، وقوف او هم در عرفات است، از ظهر تا غروب آفتاب باید آن‌جا وقوف کند، فقط بماند، حالا دعا هم خواند چه بهتر، نخوابید چه بهتر، دیگر آن‌ها مستحب است، بودن آن‌جا، یعنی از اذان ظهر تا موقع غروب، که شیعه احتیاط می‌کند و تا مغرب می‌ماند، چون غروب ما با غروب سنّی‌ها فرق می‌کند، نه این‌که فکر کنید فرق می‌کند، آن‌ها اشتباه می‌کنند، من صد تا دلیل دارم که آن‌ها اشتباه می‌کنند. به جهت این‌که اگر شما غروب آفتاب هواپیماها را در آسمان دیده باشید می‌بینید به او آفتاب تابیده است، هنوز آفتاب روی سر ما هست ولی آن‌ها می‌گویند غروب است، یک جایی بلندتر بود، کوتاهتر بود، چه بود، آن‌جا زودتر غروب شد، دیرتر غروب شد، ولی آن‌ها خورشید را نبینند می‌گویند مغرب است. ما می‌گوییم آفتاب غروب کرد ولی مغرب نشد، موقع نماز نشد. انسان هم تا شک دارد که وقت نماز شده است یا وقت نماز نشده است به ما  می‌گوید که بگو نشده است، با احتیاط می‌خوانیم حالا ولو… وإلّا من شخصاً معتقد هستم که غروب هم نشده است، به جهت این‌که اولاً سر کوه‌ها آفتاب هست، بعد هواپیماها روی سر ما هستند می‌بینید حسابی آفتاب به آن‌ها تابیده است و حال این‌که پایین تاریک است. نمی‌خواهم بگویم حالا اگر شما طرف شرق بروید یا طرف غرب بروید… آن بحث دیگر است، نه همین بالای سر ما تا آن حُمره مشرقیه، یک قرمزی هست که از طرف مشرق حرکت می‌کند و می‌آید بالای سر، یعنی وقتی بالای سر آمد در واقع تابش خورشید از بالای سر ما دارد رد می‌شود، آن حُمره هم برای تابش آفتاب است به گرد و غبارهای بالای سر ما یا مِه‌ای که بالای سر ما هست، این که رد شد دیگر مغرب است. خیلی هم خوب است، یک ربع هم بیشتر طول نمی‌کشد، همیشه کارها افراط و تفریط است، یک ده دقیقه‌ای هم باز تأخیر می‌اندازند، تقریباً 25 دقیقه بعد از غروب می‌بینید اذان می‌گویند. یک وقتی گنبدکاووس… آخر قبله مسلمان‌ها یکی است، سنّی‌ها یک مقداری از این طرف کج کرده بودند، شیعه‌ها هم از آن طرف کج کرده بودند، من یک وقتی آن‌جا بودم گفتم: هیچ‌کدام از شما به طرف قبله نماز نمی‌خوانید. تقریباً با هم لجبازی کرده بودند، البته اول لجبازی را آن‌ها می‌کنند به جهت این‌که مسجد گوهرشاد که کنار حرم مطهر حضرت رضا است و ضریح حضرت رضا رو به قبله است -روی اعجاز آن زمان‌ها، واقعاً عجیب است- این‌ها می‌آمدند در مسجد گوهرشاد کج نماز می‌خواندند، طرف راست کج می‌کردند. در آن‌جا مقیاسی نداشتند، آن‌ها از آن طرف کج کرده بودند و این‌ها هم از این طرف کج کرده بودند. خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله بروجردی یک آقای اردبیلی را آن‌جا فرستادند قبله را یک مقدار راست کرد، به یاد دارم برای آقای بروجردی نامه نوشته بودند که این آخوند سنّی کیست که برای ما فرستادید که قبله را به طرف سنّی‌ها کج کرده است. گاهی می‌شود که ما افراط و تفریط می‌کنیم، دقت می‌کنید؟ نمی‌دانم از کجا بود و چه ارتباطی به این سؤال داشت.

– تا غروب عرفات…

– بله تا غروب عرفات، تا مغرب یا غروب -غروب به اصطلاح به افقی که ما منظور کردیم- در آن‌جا می‌ماند. بعد حرکت می‌کند می‌آید به مشعر، این موقوفات را من برای شما می‌گویم برای این‌که خیال نکنید همه این‌هایی که انجام می‌شود، همه جزو اعمال است، نه از روز هشتم ماه ذی‌الحجه حجاج را به عرفات می‌برند، آن‌ها همین‌طوری مقدمةً است وإلّا از ظهر عرفه تا غروب. از آن‌جا حرکت می‌کنند به طرف مشعر، مشعر هم یک بیابانی است که به آن مزدلفه می‌گویند، در این مشعر از اذان صبح تا اول آفتاب باید بمانند. از سر شب تا صبح آن، هر جا بخواهد باشد، تفریح کند، استراحت کند، هر کاری می‌خواهد بکند که طبعاً این ترافیک و این‌ها انسان را معطل می‌کند، از اذان صبح تا اول آفتاب. این هم وقوف در مشعر، آن‌جا چه کار باید بکنیم؟ نماز صبح خود را بخوان، هیچ کار خاصی ندارد، مستحباتی هست مثل بقیه مستحبات، حتی سنگریزه‌ هم لازم نیست از آن‌جا جمع بکنید، بعضی‌ها خیال می‌کنند باید از آن‌جا سنگریزه جمع بکنند. سنگی که برای رمی جمرات است باید از خارج از حرم جمع کرد، خارج حرم، یعنی یک دایره‌ای دور مکه هست که مِنا در داخل آن دایره هست، اگر از هر کجا خارج از مکه سنگ برداشتید آوردید در داخل و سنگ پرتاب کردید درست است، منتها این‌جا مشعر سر راه آن‌ها است و سنگریزه زیادی هم دارد، حالا هر سال هم دارند جمع می‌کنند چطوری باز هم هست، حالا دیگر تأمین می‌کنند یا هر طوری که هست. شب بیکار هستند می‌نشینند سنگریزه جمع می‌کنند از اول اذان صبح تا اول آفتاب هم آن‌جا باید وقوف کرد، بود و بعد برای مُنا می‌روند. مُنا -مِنا شاید غلط باشد مُنا درست است- در مُنا باید روز عید، روز بعد از عید، روز بعد آن، تا دوازدهم آن‌جا اعمال هست. روز عید چند تا عمل هست، این‌ها را می‌گویم که وصف العیش نصف العیش… حالا ما آن‌جا نبودیم حداقل وصف آن را بکنیم. اول این‌که باید بروید رمی جمره عقبه، یک جمره‌ای هست، جمره یعنی سنگ، سنگریزه، ولی خود آن‌ها نوشتند شیطان، جایی بوده است که شیطان حضرت اسماعیل را می‌خواسته فریب بدهد، آن‌جا باید هفت تا سنگ را طرف آن جمره باید پرتاب کند، بعد از آن باید قربانی کنید –ترتیب این‌ها همین‌طوری است که عرض می‌کنم- بعد از آن باید سر خود را، مخصوصاً اگر دفعه اول است، بتراشید، این سه تا کار هم برای آن روز است و یکی هم وقوف است، وقوفِ شبِ یازدهم، یعنی یا از اول غروب تا نصف شب یا از نصف شب تا اذان صبح این وقوف واجب است، بقیه اوقات دیگر آن‌جا بیکار هستند، دعا بخوانند، عبادت کنند، می‌توانند مکه بروند بقیه اعمال حج خود را انجام بدهند که بعضی‌ها هم می‌روند، مکه می‌روند و اعمال طواف و سعی و تقصیر و نماز طواف و این‌ها را انجام می‌دهند و باز باید به همان مُنا برگردند، آن هم نزدیک است، چسبیده به خود مکه است. باز یک نصفی از شب را باید بمانند، سه تا نصف از شب را باید آن‌جا باشند و روز هم باید رمی جمرات بکنند، هر سه جمره را دیگر در این سه روز باید رمی کنند. این‌جا دیگر حج تمام می‌شود، البته بعد هم طواف نساء است که آن آخرین کار حاجی است و انجام می‌شود. این را حج تمتع می‌گویند، اگر کسی حج تمتع می‌تواند برود هم عمره انجام داده است و هم حج. حالا اگر یک نفر، از این طرف ممکن است جدا بشود، یک نفر پول حج تمتع را ندارد ولی پول عمره را دارد، حج تمتع مثلاً الآن یک میلیون است –نمی‌دانم شاید کمتر باشد یا بیشتر باشد، نرخ تعیین نکنیم- عمره مثلاً ششصد هزار تومان است، این ششصد هزار تومان را دارد اما پول حج را ندارد یا مثلاً از نظر بدنی، چون حج مشکل‌تر است، از نظر بدنی آمادگی برای آن کارها را ندارد. بالأخره استطاعت برای حج ندارد ولی برای عمره دارد، اگر استطاعت برای عمره داشته باشد واجب است که برود عمره، اتفاقاً این را هم دیدم،  را دم دست خود گذاشتم که بیاورم برای شما بخوانم، چون متأسفانه اکثراً خیال می‌کنند عمره مستحب است، از اول آن مستحب است، نه، اگر کسی استطاعت حج تمتع ندارد عمره مفرده واجب است، صریح روایات و آیات و فتوا است، همه هم در این جهت متفق هستند، منتها در بین مردم این مسئله معروف نشده است. حج تمتع چون کار عمره را هم می‌کند با هم می‌رفتند، سابق شش ماه راه بوده است تا به آن‌جا برسند به خاطر همین یک دفعه بیشتر نمی‌توانستند بروند، لذا با هم انجام می‌دادند. روایت هم دارد که عمره داخل می‌شود در حج، ولی الآن که می‌شود، الآن یک هواپیما نشستن است و دو روز ماندن در مکه هست و برگشتن، چون بقیه آن همه مستحب است، حالا مدینه نرویم، نرفتید، بالأخره یک کار مستحب است، همان‌طور که مشهد به زیارت امام رضا نمی‌روید آن‌جا هم می‌توانی نروی. آن چیزی که واجب است همان دو ساعتی است که شما باید بروی از میقاتگاه مُحرِم بشوی، بعد بروی برای عمره و عمره مفرده انجام بدهی و برگردی. ما رفتیم شاید مجموع آن یک صبح تا غروب همه آن بیشتر طول نمی‌کشد. تقریباً سه ساعت راه است، تازه اگر از مدینه بخواهید بیایید، از مدینه سه ساعت راه است تا مکه، دو ساعت هم نهایت اعمال آن باشد، پنج ساعت. این واجب از گردن شما رفع شده است، با چقدر پول؟ هرچه کمتر بهتر، به نظر من اگر کسی بخواهد جمع و جور بکند و به همین چیزی که من می‌گویم اکتفاء بکند، به واجب اکتفاء بکند، با دویست سیصد تومان انجام می‌شود، لذا بدانید با دویست سیصد تومان پول اضافه، حالا نه چهارصد تومان، می‌گویید آن مشکل است، نمی‌گذارند و فلان، مدینه هم برویم و این‌ها، چهارصد پانصد تومان… چون مدینه اگر نتوانستید بروید واجب از گردن شما رفع نمی‌شود، شما می‌توانید بروید جَدّه پیاده بشوید، یک ماشین بگیرد مکه بروید، بین جَدّه و مکه شصت کیلومتر راه بیشتر نیست و از آن‌جا اعمال خود را انجام بدهید بیایید جدّه و سوار هواپیما بشوید و به ایران بیایید. مدینه نرفتیم، آن مستحب است، واجب را که نمی‌شود به خاطر مستحب ترک کرد، این کار را می‌توانید بکنید. خیلی حواس شما جمع باشد، خیلی مسئله مشکل است، نگویید من را حالا نمی‌برند، نمی‌دانم مدینه مگر می‌شود… این آقا چه می‌گوید؟ می‌شود انسان مکه برود ولی مدینه نرود؟ یک کسی به من پایین منبر گفته بود من مکه نرفتم -یک منبری دروغگویی بود- رفت روی منبر گفت من کنار قبر حضرت امام‌حسن در مدینه چنین کردم، چنین کردم، پیش من هم منبر رفت، وقتی از منبر پایین آمد گفتم: تو گفتی من مکه نرفتم، گفت: من مکه نرفتم ولی مدینه رفتم. حالا این دیگر خیلی خلاف انتظار است، می‌شود بگوید مدینه نرفتم ولی مکه رفتم، چون واجب است، می‌شود استدلال هم کرد ولی نمی‌شود بگوییم که مدینه رفتم اما مکه نرفتم، چون اگر مدینه رفتی مکه بر تو واجب می‌شود دیگر، حالا چه به‌عنوان عمره و چه به‌عنوان حج.

– سؤال ایشان این است که آیا می‌توان در صورت استطاعت عمرده مفرده را انجام داد و بعد اگر مجدداً مستطی شد به حج تمتع برود؟

– جواب: بله باید هم این کار را بکند.

– یا این‌که اولویت با حج تمتع است؟

– اولویت با حج تمتع است، اگر کسی نتوانست حج تمتع برود و عمره را توانست، عمره را می‌رود و بعد هم باز دومرتبه اگر مستطی شد حج تمتع بر او واجب می‌شود، آن را هم باید برود و عمره هم هر وقتی‌که وارد مکه می‌شوید، از خارج که می‌روید و وارد مکه می‌شوید، چه رفته باشید و چه نرفته باشید، باید حتماً عمره را انجام بدهید و عمره را انجام می‌دهند.

– سؤال: لطفاً در مورد آیه «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّى‏»(لیل/4)، بفرمایید منظور آیه چیست؟

– جواب: در این آیه که در سوره لیل است است تقریباً یک هشداری به انسان‌ها داده می‌شود که سعی شما متفرق است، اگر یک تمرکزی داشته باشید روی یک کاری و روی همان فعالیت بکنید در هر کاری موفق هستید، در همه کارها. یک انسان پیدا می‌شود هم طلبه است، هم مکانیک است، هم بقال است، همه کاره هست و هیچ‌کاره. گاهی می‌شود انسان همه کاره است و هیچ‌کاره، یعنی پشت یک کاری را نگرفته است که بگوید من از این راه درآمد دارم، این‌قدر درآمد دارم، این‌طوری هستم، این‌طوری… . از یک جهت همه کاره بودن خوب است، هر کاری پیش آمد می‌کند و تکبری چیزی جلوی او را نمی‌گیرد، این‌که باید باشد ولی هیچ‌کاره بودن آن بد است. و انسان غالباً این‌طوری است، غالب انسان‌ها این‌طور هستند که آن سعی و فعالیتی که باید بکنند تمرکز ندارند. شما اگر ده تا میخ بخواهید به دیوار بکوبید، یک چکش روی این میخ زدید…، ده تا چکش را زدید منتها روی ده تا میخ زدید و هیچ‌کدام آن فرو نرفته است، هیچ‌کاری هم انجام ندادید. روی یک میخ اگر ده تا چکش زدید این میخ فرو می‌رود، روی یک کار… طلبه هستی، جدّی طلبه باش. سالک‌إلی‌الله هستی، جدّی سالک‌إلی‌الله باش. کاسب هستی، جدّی پشت کسب خود را بگیر و مرتب کار کن. هر کاری که می‌کنید جدّی باشید، تشتتی در کارهای خود، در اعمال خود نداشته باشید وإلّا همیشه عقب خواهید افتاد.

ظاهراً سؤالات ما تمام شد اگر سؤالی دارید ما چند دقیقه‌ای وقت داریم می‌توانیم جواب بدهیم.

– خیلی مهم است، مهم نیست؟ اگر شما یک بچه لجبازی را ببینید فقط سرهای ده تا میخ را در دیوار کرده است، یک چکش روی این… قسم می‌خورد که این کار تو غلط است، این کار درست نیست.

– اگر پول عمره را دارد ولی حج را ندارد حج واجب می‌شود یا نه؟

– بله، پس من چه می‌گفتم

– کسی می‌خواهد جمع کند حج برود، مثلاً هر دوتا را با هم برود

– نه نمی‌تواند تأخیر بیندازد، اتفاقاً عمره واجب او وجوب فوری است، یعنی نباید منتظر أشهُر خاصی بشود، ماه خاصی بشود، ولی در عمره نه فوری است، اگر می‌تواند بالأخره استطاعت دارد باید فوراً انجام بدهد.

آن‌چه امروز شما یاد گرفتید اسم این‌ها چیست؟ علم است؟ نه معلومات است، معلومات یعنی آن‌چه که انسان یاد گرفته است، علم یعنی آن‌چه که حقیقت است، مثلاً الآن علم طب علم است، اطباء چه چیزی بلد شدند؟ معلومات. اگر همه علم طب آمده باشد در مغز یک فردی، در روح یک فردی، دیگر برای بقیه چیزی باقی نمی‌ماند. متوجه شدید؟ الآن شما احکام اسلام را همه را یاد گرفتید، همه را بلد شدید، دیگر چیزی نمانده است که من هم یاد بگیرم، چیزی باقی نمی‌ماند. همه علوم در نزد خدا است، خدا برای ما هیچ چیز باقی نگذاشته است که ما علم را یاد بگیریم، گوش دادید؟ علم برای خدا است، ما چه چیزی یاد می‌گیریم؟ معلومات. ما مثل آینه هستیم که در مقابل صورت یک شخصی هستیم. نمی‌شود بگوییم آن کسی که در آینه هست، خود آن شخص است. می‌روی پشت آینه می‌بینی که نه کسی پشت آن نیست.

– وقت نماز عصر تا مغرب است، منتها نه مغربی که الآن اذان می‌گویند، من در وسط صحبت‌های خود گفتم که ما ده دقیقه دیرتر می‌گوییم. مغرب و غروب یکی است، ما اسم آن را مغرب و غروب گذاشتیم، مغرب و غروب یک چیز است، منتها ما معتقد هستیم، شیعه معتقد است که هنوز غروبِ آفتاب نشده است، خورشید فرو رفته است، مثلاً من یک جا بودم دو ساعت روز بود، شما می‌گویید چطور؟ وسط یک درّه‌ای بود، تقریباً ساعت یازده آفتاب درمی‌آمد، ساعت یک هم از آن طرف کوه غروب می‌کرد. این‌جا ما بگوییم روز دو ساعت است؟ غروب آفتاب با مغرب فرق نمی‌کند، یعنی غروب آفتاب و مغرب یکی است، منتها اهل‌سنت می‌گویند آفتاب تا غروب کرد غروب است، یعنی تا دیده نشد غروب است. ما می‌گوییم نه، آفتاب هنوز بالای سر ما است، درست است حالا اگر شما در یک اتاقی بودید اصلاً خورشید را ندیدید پس برای شما نه طلوع کرده است و نه غروب کرده است، برای شما مطرح نیست، واقعیت آن مطرح است، واقعیت غروب آفتاب آن وقتی است که روی سر ما هم تا، هر جای آسمان، روی سر ما هم شفق آفتاب نباشد.

– نه، را بیاورند ببینیم، اشتباه است

– حاج آقا عمره مسئله دوم آن است، مسئله اول آن مربوط به حج

– آن‌هایی که در داخل هستند که به خاطر همان نزدیک بودن آن‌ها، تحقیق شده است، به خاطر نزدیک بودن آن‌ها به عمره، آن زمان‌ها که پیاده می‌رفتند به آن‌ها بیشتر تأکید شده است وإلّا فرقی نمی‌کند، این‌که تحقیق نیست، بخوانید

– می‌دانم، روایت هم دارد، منتها برای آن جهت، اگر انسان جمع بین روایات را نتواند بکند آن بحث دیگر است. بخوانید بله

– این‌که مربوط نیست، چه چیز آن مربوط است به این حرفی که من زدم؟

– می‌گوید برای کسی که وظیفه او حج تمتع است، یعنی وظیفه او حج نیست این شخص اگر ولو مستطی هم باشد عمره به او واجب نیست

– می‌گویم برای چه؟ برای این‌که قِران است، برای این‌که نزدیک است

می‌دانم، برای همان شخص. ببینید عمره رفته است، دیگر دلیلی ندارد باز عمره دیگری انجام بدهد. شما بخوانید، البته یک تکه بخوانید تا من به شما بگویم

– این‌که معلوم است، این‌که مربوط به حرف ما نیست

– نه، اجازه بدهید، این برای قِران است

– نه قِران نیست

– چرا، یقیناً سؤال قبلی آن چیز هست، حالا من برای شما می‌آورم

– نه ببینید تقسیم می‌شود عمره به واجب اصلی و عَرَضی. واجب اصلی چیست؟ آن چیزی است که بدون حج باشد بدون حج درست؟ همان شرایطی که حج دارد برای استطاعت و فلان و این‌ها، در عمره هم واجب می‌شود، یک دفعه «بالکتاب و السّنّة و الإجماع»، پس شما چه می‌گویید؟

– آن مربوط به کسی است که حج و قِران وظیفه او است، نه وظیفه او تمتع باشد، وظیفه کسی تمتع باشد عمره به عهده او نمی‌آید

– کسی که وظیفه او تمتع باشد که ما این را گفتیم، الآن این همه انسان این‌جا چیز هستند دیگر…، کسی که وظیفه او حج تمتع است عمره بر او واجب نیست

– نه این‌که وظیفه او تمتع است و مستطی هم هست، وظیفه با استطاعت دو چیز است: استطاعت تمتع…

– ببینید در یک مرتبه «الْعُمْرَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى الْخَلْقِ بِمَنْزِلَةِ الْحَجِّ»(کافی: 4/265)، عمره واجب است بر همه مردم به منزله حج.

– مسئله بعد هم دارد

– حالا این را ما… حج که نمی‌شود فوری باشد  تا این‌جا که همان حرفی بود که ما زدیم

– نه، آن نیست، همه این‌ها مربوط به کسی است که وظیفه او در حج

– از کجا این را می‌گویی؟

– از مسئله بعدی

– نه ما الآن این را مطرح می‌کنیم، ببینید علت این‌که در قِران می‌گویند واجب است، آن‌جا را بحث کردند، این به خاطر این است که آن زمان‌ها می‌توانستند بروند، شخصی که کنار خانه خدا هست می‌توانسته عمره را برود و حج را هم برود، حج را با عمره می‌رود انجام می‌دهد دیگر دلیل ندارد که…

– حاج آقا این‌جا آقای خویی مطلب را کامل توضیح داده است که

– حالا این بر فرض هم باشد نظر ایشان است دیگر، نمی‌شود که حالا…، نه این روایاتی که…. این‌جا روایات صحیحه‌ای دارد که خود آن مستقل است

– حاج آقا تغییر می‌کند

– تغییر آن را هم من دیدم دیگر، می‌گویم این‌ها را تا آخر نگاه کردم، دیدید که…

– اما صحیح حلبی دارد که «دخلت العمرة فی الحج…»

– این «دخلت العمرة فی الحج» یعنی همان عمره تمتع، این‌که من گفتم «دخلت العمرة فی الحج»

– سه تا مطلب مطرح کردند، به وسیله آن سه تا مطلب رد کردند کسی که برای عمره مستطی می‌شود وجوب داشته باشد. – نه اشتباه است

– حالا من دیدم، شاید من هم درس این‌ها را خواندم و هم درس آن را دادم

– نه ممکن است نظر بعضی‌ها به خاطر بعضی از روایات این باشد ولی این‌طور نیست، عمره واجب است بدون حرف، وجوب اصلی هم دارد. همین‌طور که ایشان گفتند «بوجوبٍ الأصلی».

«نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم أسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا الله، یا الله، یا الله، یا الله، یا الله» پروردگارا به آبروی ولی عصر فرج آن حضرت را برسان، ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده، قلب مقدس ایشان را از ما راضی بفرما، پروردگارا به آبروی ولی عصر ما را از بهترین اصحاب آن حضرت قرار بده. خدایا گرفتاری‌های مسلمین برطرف بفرما، اموات ما غریق رحمت بفرما.

«و صلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد»

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *