۲۲ جمادی الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۷ مرداد ۱۳۸۴ شمسی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سيما علي مولانا بقيةالله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُوَ اسْتَوَيآتَيْنَاهُ حُكْماً وَ عِلْماًوَ كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (قصص / 14).

مطالبي را بايد تذكّر بدهم اوّل آنكه دو سال قبل در چنين ايّامي پسر بسيار عزيزمان پسر جناب آقاي بختياري  در تصادفي از دار دنيا رفتند براي شادي روح ايشان همه يك حمد و سه قل هو اللّه قرائت كنيد.

مسأله دوّم اينكه، آنهايي كه در مرحله ي استقامت هستند انشاءاللّه از همين امروز شروع كنند براي نوشتن مقاله كه نشانگر روحيّاتشان باشد و كوشش كنند كه تا پنجم ماه رجب مقالاتشان را به ما برسانند و انشاءاللّه در سيزدهم ماه رجب يا روز دوازدهم ماه رجب مثل ساير برادرانشان كه جمع شدند در گذشته، آنها هم جمع بشوند و يك امتحان كتبي از آنها بشود و انشاءاللّه اين مطلب مربوط به آقايان است و خانمهايي كه در مرحله ي صراط مستقيم و محبّت هستند آنها هم به همين ترتيب مقالاتشان را بنويسند و براي ما تا سيزدهم ماه رجب ارسال كنند. كوشش بكنيد هر دو دسته از آقايان و خانمها مطالب متفرقه اي ننويسند. مسائل متفرقه را اگر نوشتند  حتّي اگر مربوط به اعتقاداتشان باشد ما نمي پذيريم و مثل اينست كه مقاله اي ننوشته اند. يا مسائل و درددلهايي كه معمولاً دارند فقط روحيّاتشان را در مرحله ي استقامت آقايان و در مرحله ي محبت و صراط مستقيم خانمها بنويسند و براي ما انشاءاللّه به همين ترتيبي كه عرض كردم تا پنجم رجب آقايان و تا سيزدهم ماه رجب خانمها مقالاتشان را به دفتر تهران برسانند.

مطلب ديگري كه تذكّر داده مي شود اينست كه كساني كه در مرحله ي جهاد، در مرحله ي محبّت، در مرحله ي صراط مستقيم اين سه مرحله هستند اگر يك سال از مرحله شان گذشته است يك؛ دوّم اگر ما نمرات امتحاني شان را قبول كرديم و به آنها اعلام كرديم و سوّم اگر انظباطشان را رعايت كرده باشند چون در صراط مستقيم انضباط زندگي و انضباط حضور در جلسه و انضباط دفاتر و حركات مختلف ديگر، مثلاً در همين روز نوزدهم ماه جمادي الثاني جمعي از دوستان كارتشان همراهشان نبود. دفترشان را، كه من ديدم اكثراً چون نياوردند نخواستيم از آنها و كارهاي بي انضباطي از اين قبيل كرده باشند نمراتشان كم مي شود يا اصلاً قبولشان نمي كنيم. اين مسائل را منظور كنند. كارتهايشان همراهشان باشند و مسأله چهارم اينكه اينهايي كه كارتهايشان در دست ماست انشاءاللّه با نمراتشان به وسيله ي نامه برايشان مي فرستيم اگر در شهرستانها باشند و اگر در تهران باشند براي يكي دو روز ديگر با يك قطعنامه جلسه انشاءاللّه به آنها تقديم مي شود و مي آيند از دفتر تهران مي گيرند.

حالا با توجّه روز جمعه است همانطوري كه عرض كردم صلوات بلندي بفرستيد. آياتي كه امروز تلاوت شد بيشتر مربوط به حضرت موسي بن عمران (علي نبينا و آله و عليه السلام) بود. در قرآن كريم شايد بيشتر از همه قضايا، قضيه ي حضرت موسي تكرار شده و يا اگر بگوييم كه تكرار نشده و هر دفعه كه خداي تعالي يك قسمتي از قضيه ي حضرت موسي را بيان فرموده ولو آنكه از نظر ظاهر تكرار فكر مي شود به يك حقايقي خداي تعالي اشاره فرموده كه بسيار مهمّ است. يعني اگر كسي با قرآن آشنايي داشته باشد و بفهمد كه اين تكرارها، تكرار واقعي نيست و بلكه از نظر الفاظ لازمه ي بيان آن حقيقت تكرار است آن وقت انسان متوجّه اينكه تكرار واقعي نيست، تكراري است كه اشاره اي به يك حقايقي است. مثلاً در اينجا خداي تعالي مي فرمايد: وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ؛ وقتي كه حضرت موسي به مرحله ي بلوغ رسيد و خلقتش درست شد و كامل شد آتَيْنَاهُ حُكْماً وَ عِلْماً ما به او علم و حكمت عطا كرديم يا داديم و يا براي او از جانب ما آمد. وَ كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ما اين چنين جزا مي دهيم نيكوكاران را، ببينيد در همين آيه ي شريفه خداي تعالي يك اشاره ي بسيار صريح و بلكه بسيار علمي به عالم قبل از اين عالم دارد. آنجا كه مي فرمايد: وَ كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ، بايد محسني باشد تا خدا جزايش را علم و حكمت بدهد. اين نيكويي و نيكوكاري حتماً در عالم قبل از اين عالم بوده چون وقتي كه حضرت موسي به حدّ بلوغ مي رسد تا آنجا كار نيكويي كه جزء محسنين محسوب بشود شايد نكرده باشد. بعد علم و حكمت به او داده مي شود شيعه اي بايد باشد تا اينكه در وقت خلقت او ائمه اطهار فرموده باشند كه شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا؛ شيعيان ما از زيادي گِل ما خلق شده اند. ببينيد اوّل شيعه اي بايد باشد تا خلقت بدن او از زيادي خاك آنها باشد. اوّل محسني بايد باشد تا جزاي او علم و حكمت باشد. ولذا ما در برداشت چون ممكن است بعضي ها بگويند اين برداشت درست نيست. سالك الي اللّه بايد بداند كه خداي تعالي انبياء را در عالم ذر تزكيه كرده و بعد آنها را به علم و حكمت مزيّن فرموده است. قبلاً در عالم ذر خداي تعالي انبيا را تزكيه كرده، اينها پاك بودند حالا يا خودشان روي اختيار خودشان يا براي اينكه رهبري مردم را به عهده بگيرند اينها را پاك خلقشان كرده. يا پاكشان كرده، يا كمك به پاكي شان فرموده و بعد كه آمدند در دنيا آتَيْنَاهُ حُكْماً وَ عِلْماً علم و حكمت به آنها عطا فرموده تا بتوانند رهبري مردم را به عهده بگيرند. بعد قضيه ي حضرت موسي را از وقتي كه به سني رسيده است و يك مردي شده است و مردِ قوي هم هست كه با يك سيلي يك نفر را كشته، حالا البته آن شخصي كه طرف بوده وَ هَذَا مِنْ عَدُوِّهِ؛ اين شخص از دشمنان حضرت موسي بوده است ممكن است يك مشكلي داشته باشد، گاهي بعضي از افراد با يك اشاره مي ميرند. اين طوري نيست كه با يك سيلي انسان از دنيا برود يا بميرد. هر چه بوده حضرت موسي اين قصد را نداشت كه آن طرف را بكشد بلكه مي خواست اينها را از دعوا نجات بدهد و دعوا با يكديگر نكنند و نزاع نكنند. درست است كه هَذَا مِنْ شِيعَتِهِوَ هَذَا مِنْ عَدُوِّهِ اين از پيروان واقعي حضرت موسي بود، چون هنوز حضرت موسي اظهار نبوّت نكرده بود ولي در واقع از پيروان حضرت موسي بود يعني از غير قبطيان بود، غير از آل فرعون بود و داشت با يك نفر از آل فرعون دعوا مي كرد آنكه از شيعيان حضرت موسي بود فَاسْتَغَاثَهُ؛ استغاثه كرد. استغاثه به معناي طلب ياري كردن. شما به حضرت بقيةاللّه(ارواحنافداه) كه مي گوييد اغثني يعني من را پناه بده، من را ياري كن. فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَي الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ بر آن كسي كه او از دشمنان حضرت موسي بود فَوَكَزَهُ مُوسَي؛ كاري نكرد، فَقَضَي عَلَيْهِ حالا خلاصه اش اينكه مُرد. حضرت موسي چه گفت؟ فرمود: هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ، گاهي انسان قصد هم ندارد امّا شيطان مي آيد دخالت مي كند. شما داري يك كاري را مي كني، كار اصلاح طلبانه، كار صحيح ولي شيطان مي آيد دخالت مي كند كارِ صحيح شما را خراب مي كند. آن كار درست شما را به هم مي ريزد. اين حتّي در قسمتي كه مربوطِ به انبياء است در آيات قرآن اشاره به آن شده. مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ، هم خدا مي داند بخاطر اينكه در قرآن اين را بيان فرموده و هم همه ي مردم بايد بدانند كه اين كار شيطان بود، عقل هم همين را مي گويد با يك سيلي زدن، با يك مشت زدن هيچ وقت كسي نمي ميرد هر جايش را هم مي خواهيد بزنيد ولي ايني كه مُرد شيطان آمد دخالت كرد، حواستان جمع باشد در كارهايتان هر كاري كه مي خواهيد بكنيد از قرآن خواندن كاري شايد بهتر و بالاتر و پرفايده تر نباشد. قرآن هر حرفي اش ده حسنه به شما مي دهند ببينيد چقدر اهميّت دارد ولي در عين حال پروردگار متعال در خود قرآن مي فرمايد اگر خواستيد قرآن بخوانيد فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِمِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ (نحل / 98) شيطان همان جا هم مي آيد دخالت مي كند. يعني كلام، كلام خدا، تو هم بنده خدا، زبانت هم زباني است كه خدا خلق كرده براي تو، امّا قرآن را روي غنا گاهي مي خوانند و از علائم آخرالزمان است. صداي قاري را گوش مي دهند براي اينكه تُن صدايش خيلي انسان را از حالي به حالي مي آورد. قرآنهايي كه غالباً اين قرّاء مصري مي خوانند در عين اينكه بسيار عالي مي خوانند امّا خود آنها هم با قرائتهاي مختلف، با الحان مختلف مي خوانند شنونده هم با الحان مختلفي كه آنها دارند بيشتر گوش مي دهند تا به اينكه تدبر در قرآن بكنند. انشاءالله در اين مسائل شيطان دخالت ندارد امّا گاهي هم دارد. يكي از دوستان پيش يكي از علما – من هم بودم – ايشان از من سؤال كرد ترتيل قرآن را بخوانند يا غير ترتيل؟ آن آقا گفت كه ترتيل چه هست مي خواهي بخواني؟ يك آوازي، يك صدايي، كه من آنجا به اين فكر افتادم كه ما قرآن را غالباً بخاطر صدايش مي شنويم. ما در اين CDها هم قرآن آقاي رضازاده را داريم هم قرآن سديس، سديس چون صدايش بهتر است بيشتر ديدم بعضي از دوستان گوش مي دهند با اينكه سنّي است، با اينكه بسم اللّه الرحمن الرحيم بهترين قسمت قرآن است در اوّل سوره ها نمي گويد او را بيشتر دوست دارند شايد – انشاءاللّه كه اين طور نيست، همه اين طور نيستند – ولي شايد كه اينجا اعوذ بالله من الشيطان الرجيم نگفته باشد، شيطان مي آيد دخالت مي كند.

 حضرت موسي رفته براي اينكه اين دو تا دشمن، اين دو نفر يكي دشمن است يكي دوست است، اينها هم به شدت داشتند با هم دعوا مي كردند. آمده اينها را از هم جدا كند. شيطان آمده، نصف كار را ايشان كرده، نصف كار را شيطان، همان عمل شيطان سبب شد كه حضرت موسي از شهر خودش فرار بكند، خَائِفاً يَتَرَقَّبُ، خَائِفاً يَتَرَقَّبُ يعني در دل ترسان و مراقب خودش هم هست كه نگيرندش و فرار، يك نفر هم از دور آمده، از اقصي المدينه آمده كه من به تو سفارش مي كنم كه زود از شهر فرار كن إِنَّ الْمَلَأَ يأتمرون بک ليقتلوک   «ملأ» يعني بزرگان قوم، اينها جلسه كرده اند كه تو را بكُشند. همه هم حكم كردند كه بله، اين يك نفر را كشته بايد كُشتش و همين عمل شيطان سبب شد كه حضرت موسي سرافكنده بشود. عرض بكند به پروردگارش كه رَبِّإِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي (قصص / 17) من چه كار داشتم دخالت در اين كار کنم؟ هنوز كه مأموريت نداشتم. اين روي ايماني خودم و واقع بيني خودم بود، واجب نبود كه دخالت كنم إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي، من به خودم ظلم كردم. فَاغْفِرْ لِي؛ خدايا پرده پوشي كن اين مسأله را، بالاخره نگيرند ما را، نفهمند كه ما كرديم. ما بتوانيم، مهلتي داشته باشيم تا فرار كنيم. غَفر به معناي پرده پوشي است. فَغَفَرَ لَهُ خداي تعالي اين كار را كرد، إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ اگر انسان كارهايش روي حساب باشد خدا هم كارهاي بد او را پرده پوشي مي كند هم به مومنين يك مهرباني خاصي دارد، غفور است، رحيم است. هر كس توبه بكند در خانه ي خدا بيايد هم پروردگارش نسبت به او گناهان گذشته را مي پوشاند، اصلا مثل اينكه هيچ كاري نكرده. فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ (فرقان / 70) اصلاً مثل اين است كه كار خوب كردي به جاي اينكه آن كارهاي بد را كرده باشي. و كم من ثناء جميل لست اهلا له نشرته، چه كارهاي جميلي كه من اصلاً اهلش نبودم، من در عمرم نمازشب نخواندم مي آيند مي گويند آقا نمازشبش ترك نمي شود. من خيلي دروغ گفتم مي گويند عجب آدم راستگويي است! اگر به طرف پروردگارمان برگرديم. اگر كه مورد غفران پروردگارمان قرار بگيريم. چون آقا مردم هيچ وقت گناه انسان را نمي بخشند. شما الان بهترين فرد اهل تقوا باشيد در جواني يك گناهي كرديد. مي بينيد مي گويند همان آدم است، همان دزد قديمي است. اين همان كسي است كه سوءسابقه دارد. مردم نمي بخشند. لذا مي گويند گناه علني كه مردم بفهمند نكنيد. خدا زود مي بخشد. خدا غفور است. خدا پرده پوشي مي كند. گناهان بد شما را پرده مي اندازد و بعلاوه رحيم هم هست. مهربان هم هست. يك رحمت خاصّه اي دارد. بنابراين حضرت موسي فوراً عرض كرد رَبِّبِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ (قصص / 17) خدايا بخاطر اين محبتّي كه به من كردي، اين نعمتي كه به من دادي، من را كمك معصيت كارها قرار نده، من را ظهير براي مجرمين قرار نده، حضرت موسي در عين حال فَخَرَجَ مِنْهَاخَائِفاً يَتَرَقَّبُ در شهر وقتي كه حضرت موسي از خانه بيرون آمد مواظب خودش بود، مي ترسيد. چون اين طبيعت انسان است. اگر انسان يك كار خطايي كرده باشد بالاخره شيطان را كه مردم نمي بينند به او نسبت مي دهند مي گويند تو كُشتي. هر چه انسان بگويد من آقا! قصد كشتن نداشتم مي گويند معنا ندارد. الان هم اگر به دادگاه هاي همين مملكت اسلامي مراجعه بشود يك نفر زده باشد يك نفر را كشته باشد شيطان را باصطلاح طرف دعوا قرار نمي دهند. بگويند نصفش مال شيطان باشد، نصفش مال تو. تو مشت را زدي، شيطان كُشتش، اين را قرار نمي دهند. تو كشتي اش، و جزاي قاتل هم چه هست؟ اعدام. مخصوصاً، يعني حتماً قتل عمد هم هست. چون انسان با دستش قتل غير عمد ندارد. با ماشين يك وقت بزند به كسي ممكن است غير عمد باشد، ولي با مشت زده، سيلي زده اينطوري كه قتل عمد است. حالا من نيّت، نيت تو را من اصلاً قبول ندارم. نيّتت كاره اي نيست در چنين جايي. بنابراين بايد انسان بترسد، مراقب باشد. نگوييد حضرت موسي چرا ترسيد؟ حضرت موسي چرا مراقب خودش بود؟ حتي اين جمله در مورد علي بن ابيطالب هم گفته شده، فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ آن دوستش كه ديروز اين را به ياري طلبيده بود، امروز هم داشت باز دعوا مي كرد. معلوم است آدم دعوايي بوده و حضرت موسي به طرف آنها حركت كرد. مي خواست با همان دشمنش، باز هم كه دشمن هر دويشان بود هم دشمن آن شيعه بود هم دشمن حضرت موسي بود با او طرف بشود. اين فكر كرد ديروز كه او دعوا مي كرده، امروز هم دعوا دارد مي كند حضرت موسي مي خواهد او را بزند. مشت حضرت موسي خيلي كاري، اين را بكشد. بلند گفت – حالا تا حالا نمي شناختند حضرت موسي را –  بلند گفت كه يَا مُوسَيأَتُرِيدُأَنْ تَقْتُلَنِيكَمَا قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِهمانطوري كه ديروز يك نفر را كشتي معلوم شد ايشان كشته، مي خواهي من را بكشي؟  إِنْ تُرِيدُإِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ تو مي خواهي هر روز يك نفري را بكشي، جباري باشي در روي زمين، وَ مَا تُرِيدُأَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ (قصص / 19) نمي خواهي اصلاح كني، ديروز را ما فكر مي كرديم مي خواهي اصلاح كني ولي امروز ديگر هيچ، در همين بين جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَي الْمَدِينَةِ يَسْعَي همين شخصي كه مؤمن آل فرعون اسمش را در قرآن ذكر كرده اند اين شخص از دور مدينه، راه دور مي دويد إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَفَاخْرُجْإِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ اينها مقدماتي بود كه عرض كردم. حضرت موسي از خدا خواست كه او را از قوم ظالم نجاتش بدهد و آمد حضرت موسي در مدين كه آن وقت شهري بوده كه حضرت شعيب در آنجا زندگي مي كرده. مقدمات را خداي تعالي فراهم كرده كه او را به محضر استادي چون شعيب برساند. در آنجا يك چاهي خارج شهر بود، همه داشتند آب مي كشيدند اين ديد دو تا دختر آن كنار نشسته اند و نمي روند در صف، آخر صفي بود. از چاه آب بكشند بروند خانه، مردها همه ايستاده بودند اينها، آن كنار نشسته بودند كه آخرين فردي باشند كه مثلاً بروند آب بگيرند و ببرند براي خانه. آمد به اينها گفت كه شما چرا در صف نمي رويد؟ آنها گفتند که ما آب بر نمي داريم تا اينكه صف تمام بشود و وقتي كه تمام شد ما مي رويم آب بر مي داريم. خوب، خانمها معمولاً اين از زمان قديم بوده و الان دارد خيلي از بين مي رود و ما از خانمهايي كه اهل تزكيه نفس هستند مي خواهيم به اين حقايق عمل كنند. و آن اينست كه ضمناً حضرت موسي زبان حالش بود خوب شما چرا آمديد براي آب بردن؟ زن بنا نيست که بيايد براي كارهاي خارج از منزل فعّال باشد. نه اداره ي دولتي بايد برود، نه در بازار براي خريد بايد برود، نه آب بردارد بياورد خانه، برود آب كشي بكند بياورد خانه، تو چرا؟ شما چرا اينجا هستيد؟ اين زبان حال حضرت موسي بود. آنها فهميدند كه اين كار درست نيست، گفتند: وَ أَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ (قصص / 23) يك پدر پيري ما در خانه داريم كه نمي تواند بيايد آب بردارد و كسي را هم نداريم. ما هستيم و او، يعني عذرشان را بيان كردند، اينكه گفتند وَ أَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ، گفت خوب من هستم. فوراً سطل هاي آنها را گرفت و رفت در چاه انداخت و آب كشيد و داد دستشان، بفرماييد. بعد خوب آب را كشيده داده دستشان ديگر، چكار كنند؟ اين مطالب را دقّت كنند. بعضي از خانمها خيال مي كنند ما اينكه گفتيم خانمها در خانه باشند و بيرون نيايند در جزوات شايد يكي دو هفته ي آينده خواهيد ديد درباره ي زنهاي پيغمبر خداي تعالي چه مي فرمايد، وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ (احزاب / 33) از اين صراحت بيشتر نمي شود باشد. در خانه ها بنشينند و در ميان مردها تبرّج نكنند، وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي مثل كساني كه در گذشته و قبل از زمان پيغمبر، قبل از اينكه قوانين اسلامي بيايد اينها نروند بيرون، روي ناداني اين كارها را نكنند. لذا برگشت به طرف سايه، رفت زير سايه نشست و تنهاست و تازه وارد اين شهر شده و از هيچ جا هم اطلاع ندارد، آن موقعها هم نه هتلي، نه رستوراني نبود. نشست يك تكيه اي داد. گفت: خدايا رَبِّإِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ (قصص / 24) خدايا من براي آنچه كه تو بر من از خوبيها نازل كردي يك قدري كسر دارم، كم دارم. چه كم دارد حضرت موسي؟ همه چيز خدا به او داده، از دست دشمنان نجاتش داده، يكي خانه كم دارد. حالا شبي كجا برود؟ دوم اينكه خوب جوان است، زن مي خواهد. سوم اينكه خوب يك دوستي، يك راهنمايي، يك تسلّي دهنده اي، يك شخصي كه به او كمك روحي بكند كه از همه مهم تر است. از اين جهات الان فقير است. خداي تعالي فوراً جوابش را داد. اين دخترها وقتي كه آب را بردند در خانه، پدرشان ديد اين دفعه زود آمدند، چه شد؟ پدر بايد خيلي مواظب دخترش باشد. تو كجا بودي؟ كجا رفتي؟ چرا امروز زود آمدي؟ زود آمدن كار خوبي است، ولي هر دفعه دير مي آمديد، مي مانديد تا تمام مردم آب را ببرند بعد شما بياوريد. چي شد؟ خيلي بايد مواظب فرزندانتان مخصوصاً آنهايي كه دختر دارند، پسر هم همينطور. كجا رفته بودي تو؟ تو رفته اي نان بخري دو ساعت طولش دادي. تو امروز زودتر آمدي خانه چه شده؟ يك قدري اين جهات را توجّه داشته باشيد، رعايت كنيد. جريان را گفتند براي پدر، جريان را كه گفتند براي پدرشان، پدرشان گفت يكي از شما – هر دويتان هم نرويد – يكي تان برويد بگوييد ايشان بيايد يك مزدي به او بدهيم. محبّت كرده. اين را بدانيد مزد هر كارگري را به هر وضعي كه هست، يا اوّل طي كنيد با او، كه علي بن موسي الرضا عليه الصلوةوالسلام مي فرمايد كه اگر كارگري گرفتيد، طي نكرديد هر چه به او بدهيد كم است. و او هم ممكن است بعد از جريان يك مقداري طلبكار خودش را بداند. اما وقتي طي كردي، گفتي كه آقا من امروز تو كار برايم بكني اين قدر به تو مي دهم، اگر همانقدر دادي راضي است، اگر بيشتر دادي خيلي راضي مي شود. اين كار را توجّه داشته باشيد. و اساساً فعل مسلم محترم است. من اگر به شما گفتم آقا يك ليوان آب بياور، شما به من فرموديد كه من مي روم ولي ده تومان مي گيرم. من اوقاتم تلخ نشود. نه نياور، نمي خواهي اينقدر پول بدهي نياور. اگر كه خواستي، بگويي خيلي خوب بياور. بايد مزدش را بدهي. فعل مسلمان محترم است. فَجَاءَ‌تْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍ خانمها متوجه باشند. دارد مي رود خدمت حضرت موسي، كه فرستادش؟ حضرت شعيب، ولي در عين حال با حياء دارد مي آيد. حالا هر نحوي حيا آن وقت انجام مي شده با همان حيا، تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍقَالَتْإِنَّ أَبِي يَدْعُوكَلِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ همين اندازه ي ضرورت حرف زدند كه بيا پدرمان مي خواهند به شما مزد آن چيزي كه براي ما كار كردي بدهد. حضرت موسي هم رفت خدمت شعيب قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ تمام قصه ها را برايش گفت، براي حضرت شعيب گفت، حضرت شعيب هم فرمود: لَا تَخَفْنَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (قصص / 25) اينجا امن است ديگر، تو از قوم ظالم نجات پيدا كردي. يك مطلبي اينجا از همين آيات شايد من در برداشتها ننوشته باشم چون برداشتها را گذاشتيم براي شما هم كه انشاءالله شما هم بنويسيد. همه را اگر من بخواهم بنويسم براي شما ممكن است چيزي نماند. شايد من ننوشته باشم ظاهراً ننوشتم الان كه مي خواندم و آن اين بود كه پيشنهاد ازدواج هميشه بايد از طرف زن باشد. نه با بي حيايي، همينطوري كه ببينيد دختر حضرت شعيب پيشنهاد داد قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يكي از اين دو تا دختر گفتش كه يَا أَبَتِاِسْتَأْجِرْهُاين را اجيرش كن، همين باشد پيش ما، همين علامت اين است كه خوب است. إِنَّ خَيْرَ مَنْاِسْتَأْجَرْتَاَلْقَوِيُّ الْأَمِينُ(قصص / 26)دو چيز ارزش دارد، يكي با استقامت انسان باشد. اگر خواستيد براي دخترتان يا خانمي خواست براي خودش شوهري انتخاب كند بايد اول امانتداري و – قدرت بدني مطرح نيست، قدرت بدني هم بايد داشته باشد – امّا بايد قوي باشد، قوي يعني در خود نگه داشتن. اين جوانان ما باشند، آنهايي كه استقامت ندارند، تزكيه نفس نكردند دو تا دختر در شهر غربت حالا آب هم برايشان كشيده خوب پشت سر اينها راه مي افتد. بعد ببيند كدام خانه مي روند، بعد برود براي خواستگاري لااقل، ضعف اينقدر دارد كه نمي تواند خودش را كنترل كند. ولي حضرت موسي آب را داد دستشان، التماس دعا، برويد. من اين اندازه مي توانستم برايتان. بقيّه اش را كه هر روز انجام مي دهيد. اين را عقب افتاده بوديد از صف من كمكتان كردم. استقامت دارد. استقامت را در همه ي كارها انسان بايد رعايت كند. يكي هم امين باش. امانتدار باش. هيچ وقت اگر هر چيزي در اختيارت قرار گرفت به آن خيانت نكن. انسان خائن نبايد باشد. امين بايد باشد. اگر خيانت كرد اين شخص از دائره سير و سلوك و تزكيه نفس خارج مي رود. اگر پيشنهاد اين دختر، مسأله ازدواج نبود كه در اين لسان براي حضرت شعيب گفت – اگر نبود – حضرت شعيب فهميد چه مي گويد اين دختر. لذا بعدش مي گويد: إِنِّي أُرِيدُأَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ يكي از اين دو تا دختر را مي خواهم به تو بدهم. منتها بايد هشت سال اينجا باشي كار كني. خوب هشت سال را براي چه كار كنم؟ براي چه حضرت موسي اين هشت سال را كار كند؟ يكي اينكه بشناسدش، دختره در دانشگاه پسره را ديده خوشش آمده بايد حتماً اين دختر را بگيرد! و آن پسر هم بايد با هم ازدواج كنند! در دانشگاه ديدند. پدرش را مي شناسي؟ نه! مادرش را مي شناسي؟ نه! اخلاقیاتش را مي فهمي؟ نه! خوشم آمده از او، اين كه هواي نفس است. هشت سال بايد اينجا باشي، به مهر هم كاري ندارد، همان مزدت مهرش باشد. مزدي كه من بناست به تو بدهم آن را نمي دهم به تو، به دختر مي دهم به عنوان مهر. اگر ده سال را تمام كردي فَمِنْ عِنْدِكَ اين دو سال ديگرش مال خودت، كار خودت است. وَ مَا أُرِيدُأَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَاي كاش ما اين قرآن را واقعاً در قلبمان جاي بدهيم. من قصد ندارم سخت به تو بگيرم. كار معمولي ات را بكن حالا زمان ما اينطور شده كه هشت ساعت كار، قديمها براي بنّاها – مخصوصاً يادم است – براي بنّاها، كارگرها مي گفتند بايد اول آفتاب بيايي غروب هم بروي، نهارت را همان جا بخوري، بهانه هم نبايد داشته باشي. امّا حالا مي گويند زمستان هم هشت ساعت، تابستان هم هشت ساعت، بسيار برنامه خوبي است وَ مَا أُرِيدُأَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ من قصد ندارم كه بر تو سخت بگيرم. تو را در مشقت بيندازم و سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (قصص / 27) انشاءالله مرا را خواهي ديد كه از صالحين هستم. حضرت موسي هنوز نمي شناخت شعيب را، كه هست ايشان؟ قالَذَلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ حالا اين قرداد بين من و شما باشد أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُفَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّوَ اللَّهُ عَلَي مَا نَقُولُ وَكِيلٌ (قصص / 28) نوشته شان و امضا ءشان و سند همكاريشان همين يك جمله بود كه وَ اللَّهُ عَلَي مَا نَقُولُ وَكِيلٌخدا طرف ماست و بهترين كس هم خداست. من از باب اينكه مطالبي را در ارتباط با تزكيه نفس نگفته ام همينها مسائلي بود كه لازم بود. بايد تذكّر بدهم و انشاءالله اميدواريم كه جدّي باشيد در مراحلتان، در انسانيّت تان، در كارهايي كه طبق دستور قرآن انجام مي دهيد خداي تعالي يك بركتِ خاصي به شما خواهد داد. هم براي كارفرما، هم براي كارگر. كارفرما بايد همينطوري كه حضرت شعيب فرمود عمل بكند كارگر هم بايد همانطوري كه حضرت موسي عمل كرد، عمل بكند. مسأله ازدواج ديگر براي ما مطرح نيست ولي فرقي نمي كند مزد با ازدواج فرقي نمي كند. كوشش بكنيد انشاءالله براي هر كس كار مي كنيد اگر كارفرما هستيد با ايمان كامل، با توجّه به خدا، بهترين انسان آن كسي است كه خودش را جاي ديگري بگذارد. اعدل الناس من رضي للناس ما رضاه لنفسه، عادل ترين مردم آن كسي است كه براي خودش همان را بخواهد كه براي ديگران هم مي خواهد. براي ديگران همان را بخواهد كه برايش خودش  بخواهد. و كارگر كه همه مان بايد كارگر باشيم مخصوصاً در مقابل خدا و پيغمبر و ائمه اطهار كه در حقيقت كارفرماها آنها هستند. ما كارگريم. گفته اند بكن، مي كنيم. انسان بايد عبوديّت داشته باشد. زن در مقابل شوهر، مرد در مقابل كافرماي اصلي؛ اول خدا، بعد ائمه اطهار خاندان عصمت و طهارت و بعد هم در مقابل رئيس اداره اش كارفرما، آن چنان اطاعت كند كه رضايت او را جلب كند. اگر شخص ظالمي است، كارفرماهاي ما كه الحمدللّه گفتيم اول خداست، بعد ائمه اطهار بعد هم اسلام، اينها ظالم نمي توانند باشند امّا اگر كارفرمايي – يك كسي در اداره اي كار مي كند – طرف ظالم است، فكر اين را نكند من از اينجا بيايم بيرون بعد چه كار كنم؟ بعد بمير! به نظر من اگر خدايي نيست بهتر از همه اينست كه از اداره بيرونش كردند بخاطر امر به معروف و نهي از منكر و نام مقدس امام عصر و مسائل از اين قيبل و صداقت و اينها بيرونش كردند من به شما چند نفري كه اينجا نشستيد نمي گويم اين حرفها را، به خيلي ها مي گويم. بيرونش كردند بهتر هم اينست كه آدم بميرد. از اين زندان نجات پيدا كند و خدا نمي گذرد تو بميري. واللّه و باللّه من دلم نمي خواهد قسم بخورم ولي بعضي وقتها انسان مجبور مي شود قسم بخورد چون اعتقاد افراد ممكن است آن طور جا نيفتاده، واللّه و باللّه خدا تو را تنهايت نمي گذارد. خدا تو را وا نمي گذارد. به تو مي رسد، تو براي خدا اين كار را ترك كردي خدا اينقدر كار به سرت مي ريزد و آنقدر كار آسان و مزد زياد كه خودت تعجّب مي كني. يكي از دوستان پدرش نمي گذاشت بيايد در مراحل تزكيه نفس، يقيناً الان صداي من را مي شنود و اصرار مي كرد تو نبايد روحاني بشوي تو بايد بروي صحافي و امثال اينها. خوب ما هر طوري بود، خودش ماشاءاللّه، هر طوري بود اوائل مخفي بعد كم كم پدر ديد اين تغيير كرده، گفت چه شده تو خيلي تغيير روحيّه داده اي؟ گفت من اين كار را مي كنم. گفتند خوب اينجا اشكال ندارد و اجازه اش دادند. بعد به من مي گفت از زمين و آسمان از نظر مادّي به من مي رسد. نه رفتم مشغول كار شدم نه هيچ و به خدا قسم شايد صدها مورد آنهايي كه روي اخلاص كار كردند همين طور بوده برايشان. بگذار از اداره بيرونت كنند براي دينت، براي خدا، اگر در رأس كار يك نفري باشد كه خدا و دين و امام زمان سرش بشود كه تو را بيرون نمي كند. اگر يك كسي است كه نه خدا و نه دين و نه امام زمان و همه اش به سياست فكر مي كند با اينها اصلاً كار نكنيد. با اين طور آدمها حرف نزنيد. اميدواريم خداي تعالي به همه مان كمك كند و همه مان را از ياران خوب امام عصر قرار بدهد و انشاءالله دوستاني كه در مرحله ي استقامت و قبلش يعني مرحله ي توبه چون چهل روز بيشتر نيست نمي شود بگوييم آنها هم بيايند اگر هستند بيايند عيبي ندارد و مرحله ي يقظه هم بايد حتماً يك مدّتي باشند آنها هم مي توانند نيايند. آنها هم نيايند فقط مرحله ي استقامت انشاءالله با دفاترشان با كارتشان روز دوازدهم ماهِ رجب كه شب تولّد مولا اميرالمومنين عليه السلام است انشاءالله در تهران جمع بشوند و خانمها هم در مرحله ي صراط مستقيم و محبّت انشاءالله مقالات خودشان را بنويسند و براي همه وقتي جمع شد انشاءالله نمرات كساني كه نمره شان خوب باشد چون ما بناي محزون كردن ديگران را نداريم ولي هر كاري بكنيم بالاخره محزون مي شوند چه نمره شان را برايشان بفرستيم و بد باشد و يا نمره شان را برايشان نفرستيم ولي چه كنيم كار خودشان است، دست خودشان بوده و انشاءالله مواظب باشند بعدش جبران كنند. چون آن افرادي كه خوب كار نمي كنند با يك باصطلاح تنبيه به كار مي افتند و براي آينده شان خوب است. اميدواريم خداي تعالي به همه ي ما كمك بكند تا بتوانيم به خداي تعالي برسيم. آن هم كه نمره داده خواهد شد در مورد همان سؤالات كتبي است كه در جلسه پرسيديم البته مقالاتشان كمكي به نمره شان مي كند. انظباطشان، ايمانشان اينها كمكهايي است به نمراتشان چون اين كار را خود من بايد انجام بدهم و كار خود من است لذا ممكن است با تأخير انجام بشود.

خدايا ما را از محبيّن فاطمه ي زهرا، از عارفين به حق فاطمه ي زهرا، از كساني كه در امتحان وجود مقدّس فاطمه ي زهرا سرافراز روز قيامت بيرون مي آيند قرارمان بده. ديگر من امروز روضه نمي خوانم ولو اينكه بايد بنشينيم براي خودمان در مقابل اين رهبران مان، پيشوايانمان، ائمه اطهارمان كه چقدر همنوعانمان به آنها ظلم كردند و خدا نكند ما هم جزء همان كساني باشيم كه در زيارت عاشورا عرض مي كنيم كه اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آل محمّد و آخر تابع له علي ذلك، ما جزء تابعين آنها نباشيم.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و باسمك الاعظم الاعظم الاعظم الحجة ابن الحسن يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه؛خدايا به آبروي ولي عصر فرج آن حضرت را برسان. همه ي ما را از بهترين اصحاب و ياورانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا ما را از محبّين و دوستان فاطمه ي زهرا قرارمان بده. پروردگارا به آبروي حجة ابن الحسن،به آبروي حجة ابن الحسنما را از بهترين اصحاب آن حضرت، از بهترين ياران آن حضرت، خدايا ما را از بهترين سالكين الي اللّه قرارمان بده. خدايا امراض روحي را از ما دور بفرما. مريضهاي اسلام شفا مرحمت بفرما. خدايا آنهايي كه به اين مملكت شيعه نشين امام زماني خدمت مي كنند به آبروي ولي عصر مؤيّد و منصورشان بدار. آنهايي كه به اين مملكت ظلم مي كنند، منحرف مي كنند مردم اين مملكت را، اگر قابل هدايت نيستند ذليلشان بفرما. پروردگارا به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن قسمت مي دهيم امروز كه روز مهماني امام عصر است خدايا به آبروي آن حضرت همين امروز فرج آن حضرت را اگر صلاح مي داني مقدّر، معيّن بفرما. پروردگارا اين تأخير ظهور را خدايا مربوط به ماست پروردگارا به ما عقل برداشتن موانع ظهور را عنايت بفرما. همه ي مردم دنيا را آماده ي ظهور حضرت ولي عصر بفرما. عاقبت امرمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا.

 

لینک ویدیو در آپارات : 

کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *