۱۸ ربیع الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۶ خرداد ۱۳۸۴ شمسی – تذکرات، ایمان

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ (69) إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ (70) قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ (71) قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (73) قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ (74) (شعراء/69-74).

قبل از عرايضي كه درباره‌ي ايمان به خدا و مراحلِ ايمان بايد سخن بگويم چند موضوع را كه غالباً منتظرش هستند بايد تذكر بدهم. ما يك امتحاني از مراحل بالا، از دوستاني كه سالهاست زحمت مي‌‌كشند از آقايان گرفتيم، بحمدالله بسيار مفيد بود و بسيار پربار. ولي مسأله‌اي كه باقي مانده نسبت به خانم‌هاست. ما هر چه بررسي كرديم ديديم آمدن خانمها به تهران و تشكيل جلسه‌ي امتحان برايشان خيلي مشكل است. ولو اين‌كه اگر همين درخواست را، همين مسأله را به دانشجويان زن بكنند سر كوهي هم باشد مشكل نيست برايشان ولي خوب امر دين بسيار، امر مشكلي است. سدهايي شيطان سر راهشان مي‌‌گذارد مخصوصاً از ناحيه و به وسيله شوهرها و پدر و مادرها و تبليغات سوء، لذا اين طور تصميم گرفته شد كه خانم‌ها مسائلي را كه مطرح مي‌‌كنيم در مرحله‌ي جهاد با نفس و عبوديّت ان‌شاءاللّه امتحان بدهند كه اين مسأله موكول به هفته‌هاي بعد مي‌‌شود، اين سؤالات براي هر يك از آن‌ها به وسيله نامه فرستاده مي‌‌شود. ولی تا روز اوّل جمادي الثاني كه بيست روز به تولد حضرت زهرا سلام اللّه عليها مانده، مقالاتشان را در ارتباط با جهاد با نفس و در ارتباط با بندگي خدا، آنهايي كه در آن مرحله هستند براي ما بفرستند تا بررسي شود كه آن‌ها چه كرده اند و به هيچ وجه از آنها تزهايي كه نوشته اند يا مطالبي كه در تزهايشان نوشته اند و به ما تحويل داده اند اگر از آن‌جا بخواهند رونويس كنند و بفرستند قبول نمي‌شود. بايد كاملاً از باطنشان، از وضع فعلي‌شان، مطالب را بنويسند و به ما تحويل بدهند. ما مي‌‌فهميم ان‌شاءاللّه كه چه کسي جدي‌تر است و چه کسي ضعيف‌تر است و اين‌ها امتحان نه براي اين است كه ما طرفها را بشناسيم چون پنجاه درصد را مي‌‌شناسيم كه نه اهل تزكيه نفسند و نه، آن پنجاه درصدي كه شركت مي‌‌كنند امتحان دهنده‌ها و زياد هم اهميت نمي‌دهند. ولي خوب براي اين‌كه خودشان به فكر بيفتند، زحمت كشيده اند، لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنْ الطَّيِّب (انفال / 37) ان‌شاءاللّه اين امتحان برقرار خواهد شد. پس آن‌چه كه خانمها در همه جا در شهرهاي مختلف امروز يادداشت بايد بكنند و فراموش نشود اينست كه تا اوّل ماه جمادي الثاني بايد مقالاتشان را براي ما بفرستند كه بيست روز هم هيئت داوران مهلت داشته باشند اين‌ها را بررسي كنند. مسأله دوم كه ان‌شاءاللّه باز بايد به آن توجّه‌ي كاملي بشود مرحله‌ي تقوا و محبت و مرحله‌ي صراط مستقيم اين آقايان فعلاً آقايان است تنها تا روز اوّل جمادي الثاني كساني كه در اين دو مرحله هستند مقالاتي در همين ارتباط و در همين مرحله بنويسند و براي ما بفرستند كه شايد روز قبل از تولد يا روز بعد از تولد يا وقت ديگري كه تصميم گرفته مي‌‌شود ان‌شاءاللّه يك امتحان حضوري مثل همان امتحان  قبلي براي اين دسته از آقايان داشته باشيم و تا اين امتحان داده نشود اين مراحل عوض نمي‌شود ولو اين‌كه چند سالي هم در اين مراحل باشند اين امتحان داده بشود، بررسي بشود و تا اوّل ماه جمادي‌الثاني مقالاتشان را بفرستند و ان‌شاءاللّه براي امتحان كتبي و حضوري در حول و حوش تولد بي‌بي فاطمه‌ي زهرا سلام اللّه عليها امتحانشان داده بشود و گرفته بشود. مسأله بعدي براي دوستاني كه در قبل امتحان دادند آن‌ها بعضي‌هايشان خيلي امتحانشان خوب بوده و بعضي خيلي خراب بوده و بعضي متوسط، در عين حال ما با همه بايد كار كنيم، درست است براي خودمان زحمت درست مي‌‌كنيم ولي گفت كه اين باري كه روي دوشمان گذاشته شده مي‌‌خواهيم ان‌شاءاللّه به منزل برسانيم و روي اين را داشته باشيم كه به حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه بگوييم يك عدّه را يا خودشان با زحمات خودشان آماده براي كمك به شما كرده‌اند. بيشتر بايد كار كرد، بيشتر بايد توجّه كرد، ما پنج تا سؤال براي مرحله‌ي جهاد با نفس عنوان كرده بوديم اكثراً كامل جواب نداده بودند الاّ يك عده‌ي خاصي كه ما از قبل هم مي‌‌شناختيم اين‌ها بسيار خوبند و ان‌شاءاللّه براي اين‌كه آن‌ها هم بيايند نمره‌هايشان را ببينند يا با آن‌ها صحبت بشود نواقصشان رفع بشود ان‌شاءاللّه با اعلام بعدي در كوتاه‌ترين زمان خصوصي به آن‌ها تذكر داده مي‌‌شود و ان‌شاءاللّه جمع مي‌‌شوند و صحبت با آنها خواهد شد. اين موضوعِ ايمان را كه در هفته‌هاي گذشته بحث شد و عبادالرحمن در اين سوره‌ي مباركه معرفي شدند يك نمونه‌ي بارزي بعد از عبادالرحمن و بيان پروردگار درباره‌ي بندگان خاص خدا بيان فرموده كه خيلي جالب است. يك فردِ با ايمان، بايد بسنجد كه آيا ايمانش ضعفي دارد يا ندارد، خودش را آزمايش كند، چرا بايد مرد با ايمان، زن با ايمان از مرگ بترسد؟ معلوم است كه ايمانش ضعيف است. چرا بايد در عبادت سستي نشان بدهد معني‌اش اين است كه ايمانش ضعيف است. اينهايي كه عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم شما را متوجّه به ضعف ايمان بكنم. ضعفهايي است در ايمان كه اين‌ها علامت ضعف ايمان است. چرا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسد امر به معروف و نهي از منكر بكند؟ چون ايمانش ضعيف است، چرا از يك مرضي كه نهايتاً او را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشد وحشت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ چون ايمانش ضعيف است و امثال اين مسائل، اگر ضرر مالي كرد چرا اينگونه دست وپاي خود را گم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ چون ايمانش ضعيف است، اگر يك شغلي نداشت كه زندگي زن و بچّه‌اش را تأمين كند و خودش كوتاهي نكرده، تنبلي نكرده، چرا از اين جهت وحشت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ چون ايمانش ضعيف است، و خيلي از مطالب هست كه همه‌ علامت ضعف ايمان است. هر انسان سالك الي اللهي بايد كوشش كند و در شبانه‌روز به فكر باشد كه ضعفهاي ايمانش را برطرف كند، يك قضيه‌ي از حضرت ابراهيم نقل كرده است كه امروز تمام آياتي كه تلاوت شد و برداشتي كه از اين آيات شد، مربوط به همين موضوع است. حضرت ابراهيم بسيار مورد ستايش و محبّت پروردگار است در قرآن مجيد، شايد بعد از پيغمبراكرم هيچ پيغمبري را خداي‌تعالي اينقدر احترام نكرده و مخصوصاً به حضرت رسول اكرم خطاب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ اي پيغمبر تلاوت كن براي آنها، بيان كن براي آنها، خبر حضرت ابراهيم را، براي شما بايد خبر حضرت ابراهيم را بگويند تا بفهميد عبادالرحمن چه اشخاصي هستند و آن‌هايي كه ايمانشان قوي است چه مردمي بودند، چگونه به وضع خودشان توجّه داشتند. يك فردي كه شب و روز به فكر ماديّات است، شب و روز به فكر آن چيزهايي است كه جلوي پايش هست، شب و روز مشغول كارهاي بيهوده يا نهايتاً مربوط به دنياست اين شخص نمي‌تواند ايمانش را تقويت كند. بايد به فكر ايمانتان باشيد، بايد به فكر زندگي پس از مرگتان باشيد چون او حيات است. زندگي پس از مرگ محل اقامت است. دار المقامه، در يك جا مي‌‌فرمايد که محل اقامت شما، آخرت است. اين راهي كه شما داريد مي‌‌رويد راه سفر شماست. بايد براي آن تزودوا فانّ خير الزّاد التقوي، بايد براي محلّ اقامتتان زاد و توشه فراهم كنيد. قضيه حضرت ابراهيم را براي اين مردم بگو، اولاً حضرت ابراهيم از آن كساني بوده شايد بين انبياء هم كم نظير باشد كه زياد به فكر ايمانش بوده. يك روز نشسته بود فكر كرد يك لكه‌ي ضعفي در ايمانش احساس مي‌‌شود آن لكه‌ي ضعف با تفسيري كه حضرت علي بن موسي الرضا عليه الصلاةوالسلام درباره‌ي اين آيه تلاوت مي‌‌كنند، مربوط به آن بوده كه آيا من خليل‌اللّه هستم يا نيستم، مي‌‌داند كه در اين كره‌ي زمين كسي به حدّ ايمان او نيست، كسي در كمالات به حدّ او نيست و از خدا هم شنيده كه فرموده من از ميان بندگان مي‌‌خواهم يك دوست انتخاب كنم. اگر الان به شما كسي بگويد كه مثلاً فلان شخصيت مي‌‌خواهد يك نفر را از بين شما به عنوان دوست انتخاب كند. ولو اين‌كه مي‌‌بينيد همه‌ي شرائطي كه او دارد در شما جمع است، ولي يك نشانه‌اي گذاشته كه آن نشانه كاملاً روشن مي‌‌كند كه دوست كيست. فرموده بود خداي‌تعالي كه من به وسيله‌ي خليلم مرده زنده مي‌‌كنم. اينقدر اين دوست من پرارزش است كه با من يكي مي‌‌شود. من كه خداي شما هستم با اراده مرده زنده مي‌‌كنم، او هم آن‌قدر با من صميمي است كه اراده‌ي او هم اراده‌ي من است و با اراده‌ي او هم مرده زنده مي‌‌شود. اين را شنيده بود حضرت ابراهيم، باصطلاح ما دل توي دلش نبود كه شايد گوشه كنار يك فردي باشد كه آن خليل‌اللّه باشد، اگر چه کاوش كرده، كسي را در اين حد نديده، خدا هم فرموده كه ابراهيم امت واحده‌اي است. يعني اگر يك نفر در عالم باشد ابراهيم است. ولي در عين حال، امضا‌ء مي‌‌خواهد، تأييد مي‌‌خواهد چون اين مسأله بسيار مهم است. خداي با آن عظمت، پروردگاري كه همه‌ي اختيارات در دست اوست، جان همه‌ي مخلوق در دست اوست. بهشت در دست اوست، همه چيز در دست اوست او با يك فردي خليل بشود، دوست بشود. اين اهميت دارد، رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتَى، نتوانست صريح بپرسد من هستم يا نه؟ خدايا نشان بده كه چگونه مرده زنده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني، مرده را چطوري زنده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني. حضرت ابراهيم شك داشت كه چطوري مرده زنده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟! اين بياناتي كه عرض كردم مشروح فرمايشات حضرت علي بن موسي الرضا بود. قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ تو هنوز ايمان نداري، مثل كسي كه خيلي عشق به كسي دارد در بغل اوست، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد آيا مرا دوست داري؟ زياد اتفاق افتاده، اهل محبّت مي‌‌فهمند. در بغلش است. مي‌گويد ايمان مگر نداري؟ نمي‌بيني؟ بلي، دلم مي‌‌خواهد آرام بگيرد. دلم مي‌خواهد اين مساله ثبت بشود، ما همين دنياي‌مان تنها نيست. اين را به عنوان مدرك مي‌‌خواهم در كتاب ثبت كنم. در قرآني كه هميشه باقي خواهد ماند آن‌جا ثبت بشود. براي من مدركي باشد روز قيامت، بعد از حبيب‌اللّه خليل‌اللّه است و آن من هستم. قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي اين دل مقّلب، قلب را به اين جهت قلب گفته اند كه در تقلّب است، نه تقلّب زبان فارسي، يعني در زير و رو شدن است، گاهي آنچنان توجّه‌تان به خدا زياد است كه حساب ندارد، گاهي هم يادتان مي‌‌رود از خدامقلب القلوب بايد قلب انسان را در يك راستا قرار بدهد. من در كتاب «در محضر استاد» نوشته ام كه اين قلب انسان مثل چراغ قوه‌ي پرنور هست، همه‌ي انسانها. گاهي شما اين چراغ قوه را طرف مزبله نگه مي‌‌داريد، چه به شما نشان مي‌‌دهد؟ همان چيزي كه در مزبله است. همان زباله‌ها را به شما نشان مي دهد. امّا اگر به طرف يك بوته گل قرار داديد گل‌ها را به شما نشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. فقط كار شما اين است كه جهت قلبتان را بچرخانيد. خوب دقت كنيد كه به كجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تابد؟ قلبتان را با قلب پيغمبر، قلبتان را با ذات مقدّس پروردگار و صفات حميده‌اش بايد روبرو كنيد تا همه آنچه که درآن‌جا از حسنات است به قلب شما منعكس بشود. حضرت ابراهيم گفت: رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَىچرا قبول دارم، وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي، يك قدری دلهره دارم اگر الان خدا گفت تويي ديگر هميشه منم. چون إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (آل عمران / 9) اگر يك الهامي يا يك وحي به شما شد كه يك خوبي را خداي‌تعالي به شما وعده كرد بدانيد برو برگرد ندارد حتّي بداء هم بر آن شامل نمي‌شود، به جهت اين‌كه إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ. يك كسي مريض بود خودش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت به من الهام شده يقين دارم از جانب خدا يا امام عصر ارواحنافداه است كه من خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم، گفتم پس چرا ناراحتي؟ گفت: حالا شايد نشود، گفتم: نه! إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ، حتماً خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي، حالا دير و زود دارد سوخت و سوز ندارد. حتماً خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي و همينطور هم شد. يك كسالت بسيار سختي داشت، -چون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسم تطبيق كنيد، خودش هم راضي نيست بگويم- خيلي سخت، گفتم خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي. اين را ايمان داشته باشيد، همين را ايمان داشته باشيد اين در امور دنيايي‌تان، دكترتان است آمده گفته ما ديگر از تو مأيوسيم، بگو برو رد كارت، خداي من، همين جا خدا مي گويد همين جا از قول ابراهيم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِي (الشعراء/80)، وقتي من مريض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم، البتّه مرضها را ما خودمان براي خودمان ايجاد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، مرضها را، شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد ما نفهميديم، خوب دقت نكردي. متوجّه نبودي، به تو گفتند آب آلوده نخور، خوردي، به تو گفتند غذاي بازار را كه نمي‌داني چه درست كرده اند نخور، يا مثلاً -حالا رستورانها از ما ناراحت نشوند- مثلاً غذايي كه نمي‌داني، فَلْيَنْظُرْ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ (عبس/24) آقا! كباب كوبيده‌اي كه از بازار گرفتي در آن چه هست؟ اين اندازه بايد مواظبت داشته باشي خوب مريض كردي خودت را، پاي مرض بنشين تا شفا پيدا كني، فَهُوَ يَشْفِينِ. نه اينكه كارمان باشد ما خودمان را هي مريض كنيم هي خدا شفا بدهد! نه، يك دفعه، دو دفعه حالا! تو بي‌توجّه باشي، ولي نه ديگر، يك وقت هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد آنچنان تنبيه‌ات كرد كه ديگر نتوانستي خودت را از اين تنبيه نجات بدهي. حضرت ابراهيم به او دستور داده شد خيلي خوب، حالا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي امضاء بگيري؟ تا ابد تو خليل ما باشي و هستي؟ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنْ الطَّيْرِ چهار تا پرنده را بگير، يك طوري هم به او دستور داد كه نگويد خوب حيوان مرده باز دو مرتبه بادي به او خورده بلند شده! فَصُرْهُنَّ؛ اينها را در هم بكوب، چرخ گوشت كه نداشتند آن‌جا. آن وقتها، با يك سنگي ، چيزي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كوبيدند. اين چند تا حيوان را در هم بكوب، خوب مثل چرخ گوشت ممزوجشان كن، مخلوطشان كن، بعد دو مرتبه چهار قسمتش بكن، بگذار سر چهار تا كوه، ثُمَّ ادْعُهُنَّاين‌ها را صدايشان بزند، اي خروس بيا، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني يك تكّه از آن طرف يك تكّه از آن طرف، يك تكّه از آن طرف، يك تكّه از اين طرف اين‌ها جمع شدند يك خروس زنده‌اي شد آمد جلو. اين كار خداست فقط، حضرت عيسي مرده زنده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد اين مرده‌اي كه اين وسط افتاده بود زنده‌اش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد. امّا اين كار خيلي فوق‌العاده است. همه‌ي كارهاي خدا فوق‌العاده است. به خدا قسم اگر به خودتان نگاه كنيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد عين اين كار درباره‌ي شما، فرد شما انجام شده منتها ما حواسمان نيست. پدر و مادرمان رفته اند غذاهاي مختلف خورده اند، گوشت مرغ خورده اند و گوشت گوسفند خورده اند و گوشت گاو خورده اند و سبزيجات خورده اند اين‌ها همه‌اش مثل جريان حضرت ابراهيم است. همه‌شان را خدا جمع كرده در رحم مادر، ثُمَّ ادْعُهُنَّ؛ اين‌ها را بخوان، بفرماييد بيرون، نُه ماه است اينجاييد اين هم آمده بيرون، هماني كه بنا بوده بشود شده، ايمانش را تكميل كرده اين درس است براي شما. بنشينيد ببينيد كجاي ايمانتان اشكال دارد؟ چرا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد ما شايد بهشتي باشيم؟ چرا قطعاً بهشتي نباشيد؟ در اين دنيا بايد خودتان را قطعاً بهشتي كنيد. ببينيد کجاي كارتان اشكال دارد كه اين شك در دلتان است؟ اين ايمان را نداريد؟ مشكلتان كجاست؟ آخر علماء گفته اند هيچ عالمي همچنين حرفي نمي‌زند كه من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگويم علماء گفته اند انسان هر چه هم با تقوا باشد، صالح باشد، صديق باشد، اين ممكن است لحظه‌ي آخر بي‌دين باشد! چرا؟ چه کسی اين كار را مي‌‌‌‌كند؟ خدا؟! يعني خدا را اين طور ظالم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داني تو؟! آقا! خوف و رجاء چه مي‌‌‌‌‌‌شود؟! خوف و رجاء را من برايتان شرح دادم به آن نوارها مراجعه كنيد. يعني چه. خوف و رجاء يعني خدا را ظالم بدانيم از يك طرف، از يك طرف هم خدا را رحمان و رحيم بدانيم! اين حرف درست است؟! به خود خدا قسم درست نيست و خوف و رجاء در عين اين‌كه انسان باز تكرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم در عين اين‌كه انسان از يك فردي كمال وحشت را دارد بخاطر بزرگي و عظمت او ولي خيلي هم مهربان است، از اوّل و بلكه از قبل از اين‌كه تو انساني بشوي، خدا به تو مهرباني كرده تا حالا، از حالا هم تا آخر، ولي در عين حال ابهّت پروردگار اگر كسي خدا را بشناسد عظمت پروردگار آن چنان بدن انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لرزد و شايد از حال برود، حتّي براي افرادي كه مراحل تزكيه نفس را گذرانده‌اند اين حالت پيش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، اين ترسش، اين خوفش، آن هم رجائش. والاّ خدا صريحاً در قرآن  فرموده به قدر مثقال ذره‌اي خدا به كسي ظلم نمي‌كند، اينکه ظلم است كه تا آخر عمر، تا آن لحظه‌اي كه در بستر افتادي هميشه كار خوب كردي، هميشه ايمانت خوب بوده، هميشه سالم بودي حالا اين‌جا بيايد خدا عوضت كند يا بيندازد تو را در جهنم؟! اگر يك چنين حرفي را زديد كفر است، نگوييد اين صحبتها را، اين حرفها را نزنيد. چرا؛ بلعم باعورا يك كاري كرد كه همه‌ي كارهاي گذشته‌اش از بين رفت و آن مسأله مبارزه با انبياء، با پيغمبر خدا، با اين بود. خوب حضرت ابراهيم اوّل كاري كه كرد در بين مردم روي ايمانش در هفته‌هاي گذشته عرض كردم اوّل چيزي كه ايمان به انسان دستور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد به نزديكترين افرادت بايد امر به معروف و نهي از منكر كني. اين پسرم است، اين دخترم است، اين دلش خواسته اينطوري بشود، اين حرفها نيست. نزديكترين افراد، جدّي هم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بگوييد، قاطعانه هم با او برخورد كنيد، صريح اين آيه است، إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ چرا قضيه‌ي حضرت ابراهيم را من براي مردم بخوانم؟ وقتي كه گفت لِأَبِيهِ، مفسرين گفته اند كه ايشان پدرش نبوده، ولي عمويش بوده. خوب عمو خيلي نزديك است مخصوصاً بعد از پدر. بعد از پدر عمويي كه متكفّل امور فرزندان متوفي است عمو است. حالا چه عمو باشد چه پدر، خيلي نزديك است. چون اين هم كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: لِأَبِيهِ، در روايات دارد كه حضرت ابراهيم پدرش از دنيا رفته بود و همين آقاي آزر كه مشرك بود متكفّل حضرت ابراهيم بود و دستوراتي هم به حضرت ابراهيم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد، ولي نهي از منكر را ايشان ترک نكرده، چرا؟ چون ايمان دارد، هر جا ديدي كه نمي‌تواني امر به معروف و نهي از منكر كني، خجالت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشي، برادرت ريشش را تراشيده، نمي‌گويي آقا چرا ريشت را تراشيدي؟ آخر حالا مهمان ماست. احترامش بكن، برايش چايي بياور، خيلي هم محبت به او بكن ولي اين را هم به او بگو، اين را كه مي‌‌بيني. لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ به مردم هم گفت، مَا تَعْبُدُونَ آخر اين چه هست كه شما مي‌پرستيد ما بگوييم ما الحمدلله مشرك نيستيم، كافر نيستيم، ما كه بُت نمي‌پرستيم، نخير! الان مي‌‌بينيد بعدش چه مي‌‌گويد، هر چه كه پدرانتان عمل مي‌‌كردند شما هم باصطلاح چشم بسته و گوش بسته عمل بكنيد همين است. قبلي‌ها عمل كرده اند. من اگر الان خودم بخواهم بشمارم كه در همين جامعه ما آنچه را كه فقط و فقط بخاطر پدران و جامعه و رسم و اينطور چيزها ما عمل مي‌‌كنيم شايد متجاوز از پنجاه تا باشد. اين يكي‌اش را انجام مي‌‌داده، قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ ما يك بُتهايي را مي‌‌پرستيم خيلي هم اعتكاف هم مي‌‌كنيم و در كنارشان  هستيم . يك استدلال علمي برايشان كرد ديد نه اين‌ها پست‌تر از اين هستند كه استدلالات علمي را بفهمند. چون اوّل بايد با استدلال رفت جلو، قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ؛ وقتي كه شما اين‌ها را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنوند جواب شما را بدهند؟ استدلال علمي است. أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (شعراء / 73) آيا اين‌ها به شما نفعي هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند؟ مثلاً هر روز صبح برويد صبحانه‌تان را اقلاً كنار اين‌ها بخوريد! برويد مثلاً فرض كنيد يك پولي صبح به صبح به شما بدهند يا اقلاً يك چيزي از شما بگيرند، يك كاري بكنند بالأخره، حالا گاهي انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيند هيچ كاري، ديوار هيچ كاري نمي‌كند حالا اين ديوار و سقف باز هم يك كاري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، از سرما و گرما ما را حفظ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اين‌ها هيچ هيچ! ببينيد جوابي كه آن‌ها به حضرت ابراهيم دادند آيا ما غير از اين جواب را داريم در بعضي از كارهايمان؟ من نمي‌خواهم انگشت بگذارم چون متأسفانه همين مجلس ممكن است عليه من بگويند آقا اين حرفها چه هست، آقا ديگر رسم است. كلي‌اش را بگويم در كارهايي كه هيچ فايده‌اي برايتان ندارد و انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيد و رسم است و جوّ به شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد بايد بكني، قوم و خويش‌ها سرزنشت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند همين، ايشان هم همين را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ (الشعراء/74) ما پدرانمان را ‌- حالا آن‌ها پدرشان ما بچّه‌هايمان اينطورند! پدر  يك احترامي دارد، گفته اين كار را بكن.  يك مردي بود اين ريشش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تراشيد خيلي هم آدم خوبي بود، حتّي نماز شب هم من ديده بودم مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواند. گفتم چرا تو اين كار را مي‌‌‌‌‌‌كني؟ گفت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می دانم! پدرم ريشش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تراشيد من هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تراشم! عين همين جمله! تا آخر عمرش هم اين كار را كرد! يا زنم، آن روز من به يكي گفتم، گفت زنم گفته ريشت را بتراش! گفتم تو ريشت را داده اي دست زنت؟! گفت از روز اوّل، شب اوّل ريش ما را گرفت! قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَائَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ اين‌ها خوبي‌شان اين است كه آباءشان گفته اند كه اين چنين بكنيد. تا اين‌كه مطالب را حالا بخواهم تمامش را شرح بدهم، حضرت ابراهيم هم حسابي زد به آن ريشه‌ي مطلب، گفت شما و پدرانتان و بلكه همه‌تان دشمن من هستيد، إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ (الشعراء/77) مگر خداي جهانيان، پروردگار جهانيان.اين خدا را معرفي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه بُتهاي اين‌ها هيچ اين صفات را نداشتند، الَّذِي خَلَقَنِي (شعراء / 78) خدا آن كسي است كه من را خلق كرد، فَهُوَ يَهْدِينِ، بعد هدايتم كرد. خدا يك عقلي به شما داده، يك فكري به شما داده كه همه چيزهاي خوب و بد را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهميد، همان آدم بدكارِ بدكار هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد بد كرده، يك كسي كه دائماً دروغ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد به او بگوييد اي دروغگو! بدش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، چرا؟ براي اين‌كه كار بدي است. خدا هدايتش كرده كه دروغ نگويد. به فرعون شما برويد بگوييد اي ظالم، بدش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد. چون ظلم بد است. چون ظلم كرده، ظالم بد است. خدا هدايت کرده منتها ما سرپيچي كرده ايم. به وسيله اراده‌ي قبلي هم هدايت نكرده باشد بر فرض، قرآن فرستاده، يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر فرستاده، فَهُوَ يَهْدِينِي، وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ (شعراء / 79) هم به من غذا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد هم به من آب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، حالا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد ما با تلاش خودمان، حالا كرم زير خاك با چه تلاشي؟اگر دور و برش تا يك كيلومتر هيچ غذاي قابل خوردن نمي‌داشت، چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد؟ هست. وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا (هود / 6)وَإِذَا مَرِضْتُ  اين‌جا مرض را به خودش نسبت می دهد. خدا هيچ وقت هيچ كسي را مريض نمي‌كند، اين را بدانيد. تهمت هم نزنيد به خدا، بگوييد خدا خواسته من مريض بشوم، نه! خدا هيچ وقت نمي‌خواهد. اصلاً خدا همه را سالم هم از نظر روح و هم از نظر بدن خلق كرده، حتّي بچّه‌ي فلجي كه متولد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ديگر اين را كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد دست خداست، نه اين مربوط به عالم قبلش است. شما عالم قبل را نديده ايد، قبول شايد نداشته باشيد، مربوط به عالم قبلش است يا مربوط به پدر و مادرش است. اگر پدر و مادر اوّل تولد دست بچّه‌ را بريدند مي‌‌‌‌‌‌گوييد خدا اينطوري خواسته؟! نه، اعمالي هم انسان انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد كه در رحم يا در اوّل تولد اين بچّه فلج مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، الان چرا فلج را از ايران به كلّي ريشه‌كن كردند؟ براي اين‌كه داروهايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته استفاده بشود، غذاهايتان طوري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته باشد كه همين واكسن مثلاً فلج در آن‌ها ممكن بوده باشد و بچه فلج نشود، پس شما اشتباه كرديد. پدر و مادر اشتباه كردند يا تشكيلات پزشكي اشتباه كرده بالأخره خدا اين كار را نمي‌كند، خدا هيچ كس را مريض، چه از نظر روح، چه از نظر بدن خلق نمي‌كند، وَإِذَا مَرِضْتُ وقتي من مريض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم حضرت ابراهيم را ببينيد چه معرفتي دارد ‌- وَإِذَا مَرِضْتُ  فَهُوَ يَشْفِينِي (شعراء / 80) او شفا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. ندانم كاري‌ها مال من، درست كاريها مال او، وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (شعراء / 81) خدا آن كسي است كه من را مي ميراند،  مي ميراند فقط؟ حالا اگر مُردم بعد از آن زندگي ابدي نباشد كه بد است. همان طوري كه ما بد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيم مردن را، الان شما به يك كسي، به رفيقت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي الهي بميري، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد خودت بميري. چرا فحش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهي! و حال اين‌كه اولياء خدا تمنّاي مرگ  مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند خدا از دهانت بشنود! ان‌شاءاللّه! خودتان كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد سر قبرستان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد: السلام علي اهل لا اله الاّ اللّه تا آنجايي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيد انّا ان شاء اللّه بكم لاحقون، ما ان‌شاءاللّه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آييم خدمتتان، با شما هستيم، و همه هم رفته اند. وَالَّذِي يُمِيتُنِي امّا ثُمَّ يُحْيِينِ يك حياتي به من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد كه الي‌الابد من هستم. وَالَّذِي أَطْمَعُهميشه اين طمع را داشته باشيد، طمع بد است در هر چيزي ولي اين‌جا خوب است، چه طمعي؟ أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ، من طمع اين را دارم كه خدا روز قيامت خطاهاي من را ببخشد. چون هر كاري بكنيم باز خطاكاريم، چون محدوديم، چون مخلوقيم در مقابل پروردگار، اين را خدا مي‌‌بخشد. رَبِّ هَبْ لِيحالا به اين‌جا كه رسيديد ايمانتان كامل شد رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًاحكمت به من بده، حالا فهميديد كجا حكمت به انسان خدا مي‌‌دهد؟ قلبش مملو از حكمت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. هر چه را كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيند عبرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد. حكمت فكر نكنيد حالا شما اگر حكمت خدا به شما داد از قلب افراد مطلع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد چكار كنيد قلب افراد را؟! من گاهي اين حرف را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم، چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي بكني؟ خود او بيشتر از تو از قلبش مطلع است، چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ من اگر از حكمت آگاه باشم سيرت افراد را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمم، من خيلي با اين حرف مخالفم. ببخشيد ها! خيلي هم در كتابها نوشته اند، شايد خود من هم مواردي، يك چيزهايي نوشته باشم كه مردم را به صورت حيوانات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينند. خوب  اين که بد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود برايت . تو با حيوانات كه نمي‌تواني زندگي كني، يك نفر آمده بود، دست و پايش را گم کرده بود، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لرزيد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت من مردم را به صورت حيوانات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينم حالا چكار كنم؟ گفتم فرض كن تو كارمند باغ وحشي! او چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ تو هم همان كار را بكن، اين‌ها آسانتر است رام كردنش تا شير و ببر و پلنگ! بيخود هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت. يك چيزهايي به فكرش افتاده بود،    ديده ايد تب كرديد، تب شديد، من نمي‌خواهم با معنويات منكر بشوم. آن كسي كه به آن جاها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد، نه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسد، نه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لرزد، نه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد چكار بكنم. چون آن كه از طرف خدا، با هدايت خدا رفته جلو، او زمينه‌هايش را، مقدماتش را خدا فراهم كرده. يك دفعه كه اين كار نمي‌شود . رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا،حكمت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد چه هست؟ اين است كه بفهميد، حقيقت خدا را بشناسيد. وجود خدا را احساس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، حقيقت حكمت اين است كه پيغمبراكرم را، ائمه‌اطهار را محيط بر خودت از نظر علمي بداني، وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ (توبه / 105) حقيقت حكمت اين است كه انسان بداند كه اگر مريض شد از جانب خدا نيست و از جانب خودش است دنبال اشكال كارش بگردد. حقيقت حكمت اين است كه وقتي در دهان ماهي افتاد و ظاهراً خدا هم انداخته بگويد: لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنْ الظَّالِمِينَ (انبياء / 78) بفهمد خودش ظلم كرده بر خودش، خدا منزه است از اين‌كه او را بي‌جهت بيندازد در دهان ماهي، حقيقت حكمت اين است كه جبر معتقد نباشد، تفويض معتقد نباشد، خيلي از چيزهايي كه حالا شرحش در اين‌جا براي همه صلاح نيست. رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًاوقتي به شما حُكم داده شد، حكمت داده شد آن وقت خداي‌تعالي ملحقتان مي‌‌‌‌كند به صالحين، آن صالحيني كه وَمَنْ يُطِعْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ همه ما اميدمان اين است كه ملحق به آن‌ها بشويم، آن‌ها چه کسانی هستند؟ انبياء هستند، شهداء هستند، صديقين هستند، صالحين هم يكي از آن‌هاست، وَمَنْ يُطِعْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُوْلَئِكَ رَفِيقًا (نساء / 69) رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ، وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (شعراء 83 84) حضرت ابراهيم است مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد خدايا يك زبان راستگويي در آخرت، -حالا ظاهرش اين است در آخرت- براي من قرار بده. من دروغ به تو نگويم. ما همه‌مان دروغگويم به خدا. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند بهلول رفت سر قبرستان هي لگد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زد به قبرها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت اي دروغگوها! يكي گفت تو اين‌ها را از كجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسي كه همه‌شان دروغگويند؟ گفت اين‌ها هر كدامشان در يك محله‌اي خانه اجاره كرده بودند مثلاً، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند: شهر ما، خانه‌ي ما، محله‌ي ما، كوچه‌ي ما، خانه اجاره كرده دو روز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد اين‌جا بماند، همه را به خودش نسبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد دروغ است. اگر راست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویي باز هم در همان كوچه باش، در همان خانه باش، در همان شهر باش. چرا رها كردي؟ اگر مال تو بود چرا رها كردي؟ حتّي اينطور دروغي هم نبايد بگوييم. حتّي وطنمان، من مثلاً وطنم افتخارم اين است كه مشهد هست. وطنمان بگوييم مشهد است. اگر بگوييم وطن دائمي كه قيامتی هم بعدش نباشد و همه‌ي اين‌ها را فراموش كنيم. خوب غلط است، دروغ است. يك چند روزي آمدي، يك شش ماه ماندي در يك جا مردم هم گفتند اين‌جا توطّن كرده، خودت هم نيت وطنیت كردي، تازه وطن مجازيت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود نه وطن واقعي. لا مقام لكم، يا اهل يثرب لا مقام لكم فيها در اين‌جا شما محل اقامتتان نيست. وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ آن وقت اين‌جا، وَاجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ(شعراء / 85) حالا اين‌جا وارث بهشت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد. شما حق داريد مثل يك اتصالي به خدايي كه صاحب بهشت است پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني و خدا كه خودش بهشت نمي‌خواهد، تو وارثش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي، تو جانشينش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي، تو بهره‌هايي كه بايد از بهشت برداريد تو بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داري.  با اين‌كه حضرت ابراهيم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانست كه پدرش يعني عمويش اين آدم خيلي منحرف است آخر بت ساز بود و به حضرت ابراهيم مي‌‌گفت اين‌ها را بفروش و حضرت ابراهيم هم در راه خيلي توهين به اين بُتها مي‌‌كرد، به گردنش يك ريسمان مي‌‌انداخت، نمي‌خواست بيندازد روي دوشش، مي‌‌كشيدش در كوچه‌ها و بياييد اين‌ها را بخريد مثلاً! ما يك وقتي رفته بوديم سر قبر يكي از مخالفان اهل‌بيت عليهم‌السلام، خواستيم تماشا كنيم. به رفيقم گفتم يك طوري بايد برويم آن‌جا كه بفهمند ما مخالفيم، ما نيامديم براي زيارت. رفتند كليد را آوردند ، ما پشت كرديم به قبر و رو كرديم آن بالا و مشغول مطالعه شديم! و گفتم اين قبر كه است ؟! گفت: اِ! شما نمي‌دانستيد اين قبر که هست؟ گفتيم نه!- مثلاً ً- ما حقيقت اين آقا را نمي‌شناختيم، كه هست؟ گفتند: فلاني است. امام كه هست. گفتم عجب! بعد آن بالاها را نگاه كرديم و يك قدري اين طرف و آن طرف را، خلاصه حسابي فهماندميشان كه، اگر يك وقتي يك همچنين جاهايي رفتيد، حالا مجبور شديد رفتيد يك طوري خودتان را نشان بدهيد كه جزء آن‌ها نيستيد والاّ خدا ممكن است البتّه خداي تعالي اين كار را نمي‌كند ولي ملائكه گاهي همين ظاهر را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌نويسند كه بله، فلاني هم جزء صوفيه است! جزء مثلاً مخالفين اهل‌بيت! اين‌جا اين جمله را مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم تذكر بدهم كه هر چه اقوامتان بد باشند برايشان دعا كنيد، نگوييد اين ديگر بدرد نمي‌خورد. حضرت ابراهيم مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: وَاغْفِرْ لِأَبِي، خدايا اين ناپدري ما يا پدر ما را بيامرز، إِنَّهُ كَانَ مِنْ الضَّالِّينَ (شعرا‌ء / 86) او گمراه شده تو ببخشش، خدايا به آبروي ولي‌عصر ما را مهربان به همه‌ي اقواممان، خويشاوندانمان، مخصوصا پدر و مادرمان قرار بده. خدايا ايمان ما را كامل بفرما.

السلام عليكِ يا فاطمة الزهراء، السلام عليكِ يا بنت رسول الله، السلام عليكِ يا امّ ائمة الاطهار، السلام عليكِ صلي اللّه عليكِ و رحمة اللّه و بركاته. لعن اللّه من ظلمكِ و لعن اللّه من غصب حقكِ و لعن اللّه من ظلم اولادكِ اللهم صل علي محمد و آل محمد. شيعه هيچگاه فراموش نمي‌كند آن لحظه‌اي را كه فاطمه‌ي زهرا بين در و ديوار صدا زد: يا فضة خذينی، فضه مرا درياب، محسنم را سقط كردند، پهلويم را شكستند. السلام عليكِ و رحمة اللّه و بركاته.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه. پروردگارا به آبروي ولي‌عصر ظالمين به فاطمه‌ي زهرا را الساعه عذابشان را شديدتر بفرما. ما را از محبين اهل بيت عصمت و طهارت بالاخص فاطمه‌ي زهرا قرارمان بده. فرج امام زمان ما را بخاطر فاطمه‌ي اطهر الساعه تعجيل بفرما. پروردگارا همه‌ي ما را از ياران آن حضرت قرار بده. توفيق عزاداري فاطمه‌ي اطهر را به همه‌ي ما مرحمت بفرما. پروردگارا به آبروي حجة ابن الحسن قسمت مي‌‌دهيم گرفتاري‌هاي همه‌ي ما را برطرف بفرما. گناهان همه ما را ببخش و بيامرز، خدايا راههاي هدايت به خودت را به ما ارائه عنايت بفرما. پروردگارا مرضهاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما. مرض‌هاي بدني‌مان شفا مرحمت بفرما. مريض منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما. خدايا پدر آقاي فوقاني را هم غريق رحمت بفرما. شهدائمان با شهداء كربلا محشور بفرما. خدايا عاقبت امرمان ختم بخير بفرما، و عجل في فرج مولانا. 

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *