۱۱ ربیع الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۴ شمسی – ایمان

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواحالعالمينلتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم اللّه الرحمن الرحيم، وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَيَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناًوَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَقَالُوا سَلَاماً/  وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِيَاماً (فرقان / 63 64).

موضوع سخنِ ما در هفته‌هاي گذشته درباره‌ي ايمان و آرامش به يقيني كه در اثر تفحّص و اعتقاد به ما دست داده است، بود. چند مطلب در اين ارتباط باقي مانده است كه ان‌شاءاللّه امروز به آن چند مطلب اشاره خواهد شد. تقاضايم اين است كه كوشش كنيد ان‌شاءاللّه مطالب را با دقّت توجّه كنيد و مطالب قرآن را آن طوري كه خداي‌تعالي طلب كرده ان‌شاءاللّه به آن ايمان پيدا كنيم.

يكي از مسائلي كه در هفته‌ي گذشته هم اشاره كردم و بيشتر بايد توجّه شود اين است كه ايمان در مقابل كفر است. در حديثي كه هشام از حضرت موسي بن جعفر عليه الصلاةوالسلام نقل مي‌‌كند مي‌‌گويد كه حضرت موسي بن جعفر فرمودند كه عقل و جهل اينها هر كدام هفتاد جُند و سرباز دارند. ولي وزير عقل ايمان است و وزير جهل كفر است. ايمان و كفر را در مقابل يكديگر انداخته، ايمان -در هفته‌هاي گذشته عرض كردم- همان آرامشي است كه بعد از اعتقاد و عقيده و بلكه يقين برايش ممكن است بوجود بيايد. كفر به معناي پوشاندن حقيقتي است كه انسان بعد از يقين و بلكه اعتقاد آن را مي‌‌پوشاند و چيز ديگري را جلوه مي‌‌دهد. در مقابل كفر و كفران، شكر و تشكّر قرار گرفته و اين‌ها هر دو معنايش يكي است و بلكه لازم ملزوم همديگرند. ايمان و شكر، كفر و كفران و لذا از همان لحظه‌ي اوّل كه شروع مي‌‌شود كفر و ايمان، از همان درجه‌ي اوّل كفر و ايمان كنار يكديگر هستند و شكر و كفران هم كنار يكديگر، كه در حقيقت هر دو يك معنا دارند. انسان اگر شاكرِ نعمتي بود، نعمتي كه براي انسان يقيني شده نعمت است و نقمت نبود، اگر ايمانش باشد و ايمان داشته باشد شكر هم در كنارش خواهد بود. و اگر ايمان نداشته باشد، آرامش به آن نعمت نداشته باشد و يقين و اعتقاد داشته باشد به آنچه انجام مي‌‌دهد پرده‌پوشي كردن‌هايش، اعمالي كه منافات با شكر دارد، آن را كفران مي‌‌گويند. فكر مي‌‌كنم با مطالبي كه هفته‌هاي گذشته عرض شد اين معنا واضح شده باشد. مردم با ايمان كه اعتقادات خوبي دارند و عقايدشان خوب است اينها از خصوصيّاتشان اين است كه نمي‌توانند مسأله ولايت بر ديگران را نديده بگيرند. پروردگار متعال در قرآن فرموده: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ (توبه / 70) مؤمنين و مؤمنات بعضي‌شان وليّ ديگري هستند. چرا؟ به خاطر اين‌كه ايمانشان، آنچه كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند و يقين به آن دارند ايجاب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه امر به معروف و نهي از منكر كنند. امر به معروف و نهي از منكر مقياس ايمان انسان است. گاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه انسان ايمانش ضعيف است، به منكري كه برخورد كرد يا بخاطر اينكه صاحب اين معصيت فرزند اوست، چيزي به او نمي‌گويد. يا بخاطر اينكه مثلاً برادر اوست يا بخاطر اين‌كه منافعي در دست او دارد و منافعش در نزد اوست و يا بخاطر مسائل مختلف ديگر امر به معروف و نهي از منكر نمي‌كند. اين معناي ايمان ضعيف است. ايمان و اعتقاد دارد ولي آن قدرت را ايمانش ندارد كه او را وادار به يك مختصر خجالت، يك مختصر ضرر، يك مختصر خلاف دوستي و صداقت انجام بدهد. ولي آن‌هايي كه ايمانشان كامل است، وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ ايمان كاملي دارند، خودشان را وليّ ديگران مي‌‌‌‌‌‌‌دانند، بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ، –البتّه مسأله ولايت را تقسيم كردم در گذشته و عرض كردم كه ولايت عام داريم، ولايت خاص و ولايت خاص‌الخاص، ولايت عام همين ولايتي است كه آن كسي كه كار بد نمي‌كند و مؤمن است نسبت به آن كسي كه معصيت مي‌‌كند و ايمانش ضعيف است، امر به معروف و نهي از منكر مي‌‌كند.- وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ولي ديگران هستند و مكرّر در مكرّر گفته ام كه وليّ به معناي كسي است كه فرمان مي‌‌دهد و روي محبّت هم فرمان مي‌‌دهد. متأسفانه اين مطلب را اكثراً متوجّه نيستند. فرمانده با محبّت و از آن طرف معني وليّ باز دو معنا دارد، فرمانبردار از روي محبّت. اين را يادتان باشد كه در امتحانات گذشته هم اين سؤال شد و اكثراً هم متوجّه نبودند متأسفانه. وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وليّ ديگران هستند، حالا اين شخص مؤمني كه دستور مي‌‌دهد و امر به معروف و نهي از منكر مي‌‌كند اين مي‌‌خواهد پدر باشد، برادر باشد يا يك فرد غريبه، فرقي نمي‌كند. روي اين اصل مرحله‌ي اوّل ايمان آن است كه شما ايمان داريد كه اين كاري كه طرفتان مي‌‌كند بد است و يا ايمان داريد اين كاري كه نمي‌كند خوب بود مي‌‌كرد. او را امر به معروف و نهي از منكر مي‌‌كنيد. ايمان قويّ هيچ چيز مانعش نمي‌شود كه انسان وظيفه‌اش را انجام بدهد، اگر ايمان ما قوي مي‌‌بود نهي از منكر فراوان ريخته، امر به معروف بعد از نهي از منكر فراوان هست. بايد يكديگر را امر به معروف و نهي از منكر كنيم. در آياتي كه امروز و هفته‌ي گذشته تلاوت كرديد بسيار آياتِ پر فراز و بسيار پُرمعنا كه شايد كمتر كلامي است كه اين اندازه حقيقت و معنويّت قرآن را نشان بدهد. من جمله اين مطلب بسيار مهمّ است كه: وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ عباد، همه هستند -اين را بدانيد- حتّي آن كسي كه گناهان زيادي كرده و گناهش بسيار است باز هم خدا او را از بندگان خودش بيان كرده و مي‌‌فرمايد: قُلْيَا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْلَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ (زمر / 53) آن‌قدر گناه كرده كه زمينه‌ي يأس از رحمت پروردگار در او هست و خداي تعالي به او مي‌‌فرمايد كه لَا تَقْنَطُوا مأيوس نشويد از رحمت خدا. پس اين را هم عباد گفته، اين‌جا هم وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ بندگان رحمان، كه حالا چرا كلمه‌ي رحمان را اينجا بكار برده و رحيم و رئوف و سائر اسماء جماليّه را اسم نبرده بحث مفصّلي دارد كه اگر بخواهم وارد اين بحث بشوم خودش شايد تمام وقت مجلس را بگيرد. عِبَادُ الرَّحْمنِ، بندگان خدا، همانهايي كه در جاي ديگر قرآن مي‌‌فرمايد: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (مؤمنون / 1) همان مؤمنيني كه عباد الرحمانند، همان عباد الرحماني كه مراحل تزكيه نفس را گذرانده‌اند و جزء بنده های واقعي و رسمي خدا شده‌اند. نه بندگاني كه أَسْرَفُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ اسراف كرده اند در گناه بر ضرر نفسشان. عباد الرحمان آن‌هايي هستند كه: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، رستگارند، عباد الرحمن اين كاره‌اند. ببينيد به فعل ماضي بيان كردده. يعني اين‌ها اينطوريند، خصوصيّاتشان اين است، علائمشان اين است كه  يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً چرا اوّل اين جمله را بيان كرده در اين آياتي كه صفات بندگان خوب خدا را بيان مي‌‌كند؟ بخاطر اين است كه از همين جا كه همه‌ي مردم متوجّه آن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و همه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينند كه چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً يك روزي علي بن ابي‌طالب تنها در زمان خلافتش، با داشتن آن دشمنان عجيبي كه خوارج نام داشتند در ميان نخلستانها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت، متوجّه شد كه قنبر از دور مواظب حضرت است. حضرت برگشتند به او نگاه كردند، فرمودند: كجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيي؟ عرض كرد: من چون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم شما دشمنان زيادي داريد و آن‌ها در كمينند و شما را اگر تنها پيدا كنند ممكن است ترورتان كنند و بكُشند، لذا من مواظبم از كنار تا به شما زخمي وارد نشود. حضرت فرمود: تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي مرا از بلاهاي آسماني -يعني آن بلايي كه ممكن است خدا بخاطر كارهاي بدِ من متوجّه من كرده باشد- يا از بلاهاي زميني -يعني بلاهايي كه مثلاً در اثر ظلم مردم ممكن است متوجّه من باشد- حفظ كني؟ مرا خدا حفظ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، برگرد. الَّذِينَيَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً، هون به معناي ساده حركت كردن، ساده زيستن، يعني خيلي راحت حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، نه هيچ محافظي دارند و نه هيچ مشكلي. اين جمله‌ي من اعتراضي به بعضي از مسئولين نيست كه بعضي‌ها با محافظيني حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. البتّه بحث علي بن ابي‌طالب و بحث اين‌ها از هم جداست. ولي معني هون را من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم عرض كنم، خيلي راحت؛ راحت حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. در دلشان طلب جاه و رياست نمي‌كنند. گاهي انسان دلش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد ولو خطري نيست ولي چند تا ماشين عقب سرش به عنوان محافظ حركت كند و افراد مسلّح اطرافش را بگيرند براي تشريفات، اين را عبادالرحمن ندارند. امّا اگر خطري هست، انسان احساس مي‌‌‌‌‌كند كنار او خطري است، نه! اعتراض به بعضي مسائل نداشته باشيد. خطر هست، شما همانطوري كه وقتي مي‌‌‌بينيد يك آجر از سقف پرت مي‌‌شود، دستتان را جلويش مي‌‌گيريد، همانطور هم انسان بايد از خطر خودش را حفظ كند و اين از وظايف است. اگر شما در حال نماز باشيد و ببينيد يك خطري متوجّه‌تان شد، مثلاً زلزله‌ي شديدي شد شما بگوييد من نمازم را بايد ادامه بدهم تا تمام بشود. نمازتان را ادامه داديد و تمام كرديد اين نماز را بايد قضا كنيد. مي‌‌خواسته از خطر فرار كنيد، نماز را بشكنيد. ادامه‌ي نماز صحيح نيست. تا اين اندازه مسأله خيلي واضح است، همه هم فتوا مي‌‌دهند. بنابراين خطر فرق مي‌‌كند، خطر مسلّم فرق مي‌‌كند با آن‌كه انسان در دل بخواهد كه تشريفاتي برايش قائل باشند. چرا من وقتي وارد مجلس شدم همه جلوي پاي من قيام نكردند؟ چرا مردم تعظيم نكردند؟ چرا مردم به من احترام قائل نشدند؟ اينهاست كه عبادالرحمن ندارند، وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَيَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً بايد انسان خيلي ساده، چه فرقي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند تو با يك فرد ديگري كه هستيد؟ به حضرت سلمان يكي از دشمنان گفت: ريش تو بهتر است يا دُم سگ؟! -به همين صراحت- حضرت سلمان گفت اگر از صراط عبور كردم و به دَر بهشت رسيدم و نجات پيدا كردم ريش من، والاّ دم سگ! ببينيد! هيچ هم به او بر نخورد، شرح صدري كه در جلسات قبل برايتان گفتم به طور كامل داشت. ما باشيم، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم: آقا چرا جسارت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني؟ همين كه بگوييم چرا جسارت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني، و او هم اين حرف را گفته تا فسادي بوجود بياورد همين علامت اين است كه تو از عبادالرحمن نيستي. وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَيَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً همان مطلب قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ اين‌جا به يك زبان ديگري بيان شده، مؤمنين چه کسانی  هستند كه رستگارند؟ اَلَّذِينَهُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ (مؤمنون / 2) اين از اين طرف شروع كرده برود به بالا، آن از بالا شروع كرده آمده پايين، در قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَاز نماز و ارتباط با پروردگار شروع كرده و عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَيَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً از ميان مردم و در ارتباط با مردم شروع كرده و به بالا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. تا به جايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد در همين آيات كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً (فرقان / 74) اين عباد الرحمن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: خدايا ما را براي اهل تقوا، -اهل تقوا- امام قرار بده، اهل معصيت و گناه لياقت ندارند كه انسان امامتشان را بكند، يك كارواني حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد مثلاً به مكّه برود يا به عتبات مقدسه اهل بيت عصمت به عراق مشرّف بشود يك رئيس كاروان است، مي‌‌‌آيد پيش مثلاً رئيس حجّ و زيارت مي‌‌گويد آدم‌هاي باتقوايي را در كاروان من قرار بده، چرا؟ بخاطر اين‌كه اين‌ها حرف گوش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، خيلي از مسائل را خودشان بلدند، زحمتشان كم است و مزاحم ديگران هم نيستند، يكي از دعاهايتان اين باشد كه خدايا اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي ما را رهبر قرار بدهي، اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي يك عدّه‌اي با ما باشند اينها اهل‌ تقوا باشند. از يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً شروع مي‌‌‌‌‌‌‌كند صفات عباد الرحمن را تا مي‌‌‌‌‌‌‌رسد وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً در قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَاز آنجا شروع مي‌‌‌‌‌كند كه فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ تا مي‌‌‌‌رسد به مسائل ريزي كه در آن آيات هست و از صفات مؤمنين است. پس يك فرد با ايمان همان عباد الرحمن است. اگر مرحله‌ي عبوديّت‌تان بسيار كامل شد بدانيد بايد ايمانتان هم كامل باشد. دو تا مسأله هست كه در زندگي ما تا به وجود نيايد ايمانمان به درجه‌ي دهم از مراحل ايمان نرسيده. اوّل اينكه ما خودمان را مخصوص اين كره‌ي زمين و اين زندگي دنيا ندانيم. ما سالها قبل از اين عالم زندگي كرده‌ايم و سالها و بلكه بي‌نهايت بعد از اين عالم زندگي مي‌‌كنيم. زندگي دنيا يك محدوده‌اي است بسيار كوچك، و يك محل امتحاني است، يك دفتر امتحاني است، يك سالن امتحاني است كه بايد امتحاناتمان را بدهيم و برويم. اين يك. دوّم اينكه هميشه خدا را در اطراف خودمان، خودمان را در محضر پروردگار مشاهده كنيم، آنچنان كه مي‌‌فرمايد: إِنَّمَااَلْمُؤْمِنُونَ مؤمنين چه کسانی هستند؟ آنهايي هستند كه لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ(نور / 37) نه تجارت، نه بيع از ياد خدا اينها را باز نمي‌دارد. لَا تُلْهِيهِمْ، تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ الله . همه جا به ياد خدا هستند. معني به ياد خدا هم اين نيست كه دائم بگوييم يا اللّه. نه! شما الان همين نمي‌دانم اين‌جا بود يا در جاي ديگري بود صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم كه همين- كه شما يك راهي را انتخاب كرديد و اين راه شما را به يك مقصدي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند و مرضيّ خدا هم هست ديگر تا در اين راهيد براي خدا داريد حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد. شما ببينيد مشهد مثلاً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد برويد. سوار اتوبوسي كه در ترمينال به مشهد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشينيد. شما از همان جا مشهدي هستيد، مطيع خدا هستيد، مطيع محبوب‌تان هستيد، به هر نيّتي كه نشستيد در آن حال هستيد تا برسيد به مشهد، يك وقتي فكر نكنيد كه ما كه نمي‌توانيم همه‌اش بگوييم  يا اللّه، يا اللّه با توجّه آن هم! خوب اين از همه كار و زندگي مي‌‌مانيم. آن مال افراد خيلي محدود فكركن و افراد بسيار مقدّسي كه اسماً مقدسند هست. ذكر خدا همين است كه شما در راه خدا حركت كنيد. از همين الان اگر تصميم بگيريد يك گناه نكنيد و واجباتتان همه‌اش انجام بشود و هيچ ترك اولي هم حتّي نكنيد، هر كاري كه مي‌‌كنيد حالا نمي‌خواهد قبلش بگوييد من اين كار را مي‌‌كنم قربة الي اللّه و وارد بشويد، نه! همه‌ي كارهايتان درست است. اين معني ذكر خداست. تا يك انحرافي پيش مي‌‌آيد پشت فرمان ماشين نشسته ايد، يك قدري مي‌‌بينيد طرف چپ يا راست مي‌‌كشد فوراً نگه مي‌‌داريد، چرا نگه داشتيد؟ اين طرف راست كشيده، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم ببينم پنجر نباشد، نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد دنبال يك اشكال ديگري، خوب حالا پنجر باشد، بكشد طرف راست، پرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم! از جادّه بيرون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر‌وم، از راه به مقصد نمي‌رسم. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد همه‌ي اين‌ها را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد. در زندگي دنيايتان اين طوري باشيد. تقوا داشته باشيد، به ياد خدا باشيد، همه‌ي كارهايتان براي خدا باشد، خود شما وقتي روزه مي‌‌‌‌‌‌‌گيريد در سحر نيّت مي‌‌‌‌‌‌‌كنيد، ديگر از صبح تا غروب فقط كارهايي كه منافات با روزه داشته باشد، نمي‌كنيد. مبطلات روزه را مانع مي‌‌‌‌شويد و مواظب خودتان هستيد. ديگر نيّت همين است. همين نيّت باصطلاح روزه است. اگر در نماز گفته‌اند كه شما بايد توجّه داشته باشيد چون كلماتي مي‌‌‌‌گوييد كه به معناي آن كلمات بايد متوجّه باشيد، آن كلمات را بايد معنايش را بفهميد. آن مَثلش مثل اين است كه شما همه‌تان رفته باشيد يا يك نفري رفته باشيد با بزرگي مي‌‌‌‌خواهيد صحبت كنيد متوجّه اين‌كه چه حرفی مي‌‌‌‌زنيد نباشيد. اين درست نيست، اين بحثش جداست. ولي به طور كلّي در زندگي اگر خواستيد به ياد خدا باشيد، با خدا باشيد، در راه خدا باشيد، سالك الي اللّه باشيد، اوّل كارش اين است كه تصميم جدّي بگيريد كه گناه نكنيد و واجباتتان را انجام بدهيد، اهل تقوا باشيد. تقوا همين است معنايش. لذا مي‌‌بينيد ما در دفاترتان اوّل جمله‌اي كه مي‌‌نويسيم اين است كه واجبات بايد انجام بشود، محرّمات هم بايد ترك بشود و جزء عبادالرحمن باشيد. الَّذِينَيَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناًوَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَقَالُوا سَلَاماً،  يك جاهلي، نافهمي كه نمي‌فهمد مقام شما چه هست، نمي‌فهمد كه تقواي شما در چه حدّي است، نمي‌داند شما در چه وضعي از علم هستيد، يك خطابي به شما كرد، خلاف شئوناتتان بود، شما اظهار محبت به او بكنيد. جاهل باشد، امّا اگر آمد و دشمن دين شما بود، مي‌‌دانست كه شما مسلمانيد و شيعه هستيد و قرآن شما مقدّس است، اين را مي‌‌دانست و خواست اذيّتتان كند. خواست عليه دينتان، عليه قرآنتان حركتي بكند، اين‌جا نه! اين‌جا نگوييد خوب كاري كردي قرآن را جسارت كردي! -همين طوري كه اين روزها بحثِ بسيار از ممالك اسلامي است كه به قرآنها و به قرآن جسارت شده از طرف دشمنان اسلام، كه مسلمانها را به جان يكديگر بيندازند و بلكه غير مسلمانها را به جان مسلمانها بيندازند و تفرقه ايجاد كنند.- اينجا نه! بايد مرد باشي. اينجا نرو بگو آقاي سرباز آمريكايي خوب كاري كردي که به اين قرآن توهين كردي! اين‌جا اگر دستت مي‌‌رسد بايد قلع و قمع‌اش كني، بايد او را از بين ببري، نگذاري اين‌ها روي زمين زنده باشند كه به كلام پروردگار اهانت كنند كه كلام پروردگار همان خداي تعالي است و سخنان و علم پروردگار است. ولي اگر يك جاهلي، آقا شما را نشناختم. مالك اشتر داشت عبور مي‌‌كرد، يك جواني از اين جهّال برداشت يك سنگي زد به سر مالك، مالك رفت، يكي بعد گفت مي‌‌داني اين فرمانده‌ي لشكر اميرالمؤمنين بود، اين شخصيّت بزرگ، مالك اشتر بود. خيلي ترسيد. کجا رفت ؟ بروم عذرخواهي كنم تا كار به دستم نداده، -قياسش كرد با ساير افرادي كه روي باصطلاح ناداني ولو كسي كاري كرده باشد مواخذه‌اش مي‌‌كنند- رفت دنبالش، ديد رفته در مسجد، نماز مي‌‌خواند. نشست، نمازش كه تمام شد، عرض كرد كه آقا ببخشيد من نشناختم شما را، ايشان فرمودند من دو ركعت نماز براي غفران تو خواندم، خدا تو را بيامرزد كه افرادي كه نمي‌شناسي توهين به آن‌ها مي‌‌كني. چون اين خودش گناه است، او بايد بگويد سلام، نه اين‌كه پيش خدا مؤاخذه ندارد، حتّي اگر از دوستانتان يك چيزي شنيديد، شنيديد يك دوستتان به دوست ديگرتان تهمتي زد، اوّل برويد از خودش بپرسيد كه آيا اين مسأله درست است كه تو اين حرف را پشت سر من زدي يا نه؟ اگر گفت: بله، تازه دعايش كن، والاّ اگر خداي نكرده دشمن توست از حالا ديگر دوستت نباشد. وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَقَالُوا سَلَاماً، جاهل است، متشكّرم آقا! بله، اشكالي ندارد، مرا نشناختي كه يك شيعه هستم. شما فكر نكنيد كه امتيازات ملغي شده، امتياز تقوا و علم را اسلام ايجاد كرده، علاوه بر آن‌كه ملغي نكرده، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (حجرات / 13) تو اگر بداني اين شخص، اين شخصي كه داري به او توهين مي‌‌‌‌‌‌‌كني اگر بداني كه اين مؤمن و شيعه و اهل تقواست و خدا اكرامش كرده و تو به او توهين مي‌‌‌‌‌‌‌كني، كافري. اوليائي تحت ردائي،خداي‌تعالي در يك حديث قدسي مي‌‌‌‌‌‌‌فرمايد كه اولياء من در زير لباس من هستند، لا يعرفهم غيري، غير از من ممكن است نشناسدشان، شما الان چه مي‌‌‌‌‌‌‌دانيد كه بين اين جمعيت وليّ خدا كه هست و حتی دشمن خدا كه هست؟ تحت ردائي لا يعرفهم غيري بر اين اساس آدم‌هايي كه عاقلند، هيچ وقت به هيچ كس توهين نمي‌كنند، شايد اين از اولياء خدا باشد. روي اين جهت، اگر يك جاهلي به آن‌ها توهين كرد علامتش اين است مي‌‌‌‌‌‌گويند: سلام، سلام معناي سلامي كه من و شما به همديگر مي‌‌‌‌‌‌كنيم نيست، گاهي اين سلام‌ها از فحش بدتر است! كسي يك كاري كرده مي‌‌‌‌‌‌گوييم: سلام! اين مي‌‌بينيد برايش بيشتر ناراحتي ايجاد مي‌‌كند. سلام يعني از من اين را به تو اعلام مي‌‌كنم از من هيچ ناراحتي به تو نمي‌رسد، در مقابل اين حرف، در مقابل اين كارت، اگر جاهل باشد! ببينيد قيد مي‌‌كند  وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَجاهل به اين است كه اين كار بد است، جاهل بر اين است كه تو كه هستي، جاهل بر اين است كه نبايد اين كار را بكند، اينجا فعلاً از او بگذر و جوابش را نده، بعد با او اگر برخورد داري برخورد كن، نصيحتش كن، هدايتش كن، والاّ التماس دعا! ديگري بايد او را نصيحتش كند و درستش كند. وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِيَاماً اينها، عبادالرحمن مثل همان قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ / اَلَّذِينَهُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ در نمازشان خاشعند، اين‌ها هم به اين صورت خداي‌تعالي بيان كرده وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ شب را به صبح مي‌‌آورند، شب تا صبح بيدارند، مشغول عبادتند، شبها كوتاه است من نماز صبحم را نمي‌توانم بخوانم. -خيلي‌ها سؤال مي‌‌كنند- جواب مي‌‌دانيد چه هست؟ روز بخواب، روز كه كاري نداري، روز بخواب، شب زودتر بخواب. آخر اين فيلم‌هاي آخر شب يك مزّه‌ي ديگري دارد. بله! نماز شب چه؟ مزه ندارد! نماز صبح؟ با خستگي چون واجب است مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانم. اين‌ها عبادالرحمن نيستند، آن عبادالرحمني كه خدا در اين‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد و قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ كه آن‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد، اين‌ها نيستند. نگوييد خوب شامل همه‌مان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود! چه كنم؟ من چه كنم؟! خدا در قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً  يعني يا در سجده‌اند، سجده هم نه سجده‌اي كه آدم خوابش ببرد، من بچّه بودم پدرم من را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد مسجد سر كوچه، نماز شبشان را ايشان آن‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و نماز صبح هم آقا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد جماعت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و بود. ما را هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد، سجده‌ي اوّل ركعت اوّل من خوابم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد. واقعاً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم، يك وقت بيدار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد البتّه هنوز تكليف هم نشده بوديم به من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت حسن آقا پا شو، نماز صبح شده! -خدا رحمتش كند.- و ما را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست اينطوري تربيت كند، البتّه شما نكنيد اين كار را، چون ممكن است كم‌كم انسان ناراحت بشود از دين و همه چيز، آن هم مخصوصاً اين زماني كه بچّه‌هاي شما در مدارس و دانشگاه‌ها اين‌ها همه‌ي چيزها را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنوند و فيلم‌هايي كه در ماهواره‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينند و شما كه نداريد براي اين‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويند و اين‌ها را حواس‌هايشان را پرت مي‌‌‌كنند حالا اين مسائل برای آن وقت‌هايي بود كه نه راديو بود برايمان، نه تلويزيون بود، هيچ چيز نبود.  پدرمان ما را مي‌‌برد نماز شب بخوانيم. هنوز حتّي برق هم در خانه‌ي ما نبود لااقل و سر شب با چراغ نفتي شاممان را هر طور بود مي‌‌خورديم و فوراً مي‌‌خوابيديم. وقت هم براي نماز شب بود. حتّي برای به مسجد رفتن براي نماز شب وقت بود. حتّي خلاف توقعش مي‌‌شد كه بچّه‌اي كه هنوز تكليف نشده چرا اين نماز شب نمي‌خواند؟ خوابش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد؟ حالا كه چه عرض كنم؟ حالا بايد اينطوري بگوييم: وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ در مقابل لربّهم هم بايد ربّ را هم معنايش كرد كه ربّمان خدا كند شيطان نباشد والاّ لِرَبِّهِمْهم بايد بگوييم. بيتوته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، ربّشان كه هست؟ ماهواره، تلويزيون، فيلم‌هاي عجيبي كه اينطور كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند ديگر، چكار كنيم، واقعاً! سُجَّداً هم فكر نكنيد سرتان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاريد روي مهر و ذكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد، اينطوري كه نمي‌بينيد تلويزيون را! سجده اصلاً به معناي كمال خضوع است. و اين كمال خضوع را ما داريم در مقابل اين فيلم‌ها، به شما نگفته اند كه مثلاً تلويزيون حرام است ولي بدآموزي‌هايي كه در اين تلويزيون‌ها هست، اين را حرام بدانيد. حال نماز شب من ندارم، عباد الرحمن نيستي، بدون ترديد. مريضم، بلند شو نماز شبت را بخوان تا مرضت رفع بشود. نماز رفع كسالت مي‌‌‌‌‌‌كند. سُجَّداً وَ قِيَاماً هم از نظر بدني سجده مي‌‌‌‌‌‌كنند در مقابل پروردگارشان، هم ايستاده در مقابل پروردگارشان شب را به صبح مي‌‌‌‌‌آورند، وَ الَّذِينَ يَقُولُونَرَبَّنَااِصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جهنم اين‌جا وقتي اينطوري شدند آن وقت مي‌‌‌‌‌توانيد بگوييد كه خدايا عذاب جهنّم را از ما بردار، خدا هم فوري مي‌‌‌‌‌گويد بسيار خوب، بر مي‌‌‌‌دارم. چون خدا خودش فرموده كه بعد از اين مسائل دو چيز، يكي جنبه‌هاي اجتماعيت خوب باشد، با مردم محبّت داشته باش، تكبّر بر مردم نفروش. يكي ديگر هم در مقابل پروردگارت تواضع داشته باش چه در حال سجده، چه در حال ايستاده. دو چيز، خدا و خلق. آن وقت اين‌جا مي‌‌گويند: وَ الَّذِينَ يَقُولُونَرَبَّنَااِصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ خدايا عذاب جهنّم را از ما بگردان، عذاب جهنّم متوجّه ما نشود، إِنَّ عَذَابَها كَانَ غَرَاماً (فرقان / 65) واقعاً غرامتي است كه هر غرامتي در مقابل اين غرامت بي‌اهميّت است. شما ضررهاي زيادي كرده‌ايد، هر چه داشتيد رفتيد و فروختيد و يك چيزي تجارت كرديد، تجارتتان هم در دريا غرق شده، آس و پاس شديد! اين ضرر نيست در مقابل جهنّم، چرا؟ به جهت اين‌كه اين بالأخره مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد، تو صد سال ديگر چه داشته باشي چه نداشته باشي نيستي، خودت هم نيستي يعني بدنت نيست. اين بدن، ولي اگر جهنّمي شدي هميشه اين ضرر را خواهي برداشت، كَانَ غَرَاماً / إِنَّهَا سَاءَ‌تْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَاماً(فرقان / 66) ما اين‌جا، در اين دنيا محل اقامت‌مان نيست. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيم عبور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم. اگر محل اقامت بود يک نفر اقلاً مثلاً ده هزار ساله، بيست هزار ساله مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌بود. اگر يكي دو نفر هم خداي تعالي نگه داشته آن‌ها حجّت خدا هستند، نوبت به شما نمي‌رسد. اگر حضرت ولي‌عصر ارواحنافداه يا حضرت خضر را نگه داشته اين براي اين است كه برنامه‌اي دارد خدا، امّا شما چه برنامه‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد داشته باشيد؟ جز‌ اين‌كه يك مشت گناه بيشتري بكنيد. يكي از علماي بزرگ مشهد بود خدا رحمتش كند ايشان از شخصيّت‌هاي معنوي فوق‌العاده بودند، دعاي ندبه را در مشهد ايشان -كه ابوي ما هم با ايشان شريك بود در اين كار-  تأسيس كردند. چون قبلاً دعاي ندبه‌اي در كار نبود و توجّهي به حضرت ولي‌عصر نبود و در زمان غيبت كبري بود و ظهور صغري هنوز شايد شروع نشده بود يا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست شروع بشود. اين آقا من بودم، بچّه بودم، شايد مثلاً هفت هشت سال بيشتر نداشتم، يادم است كه- گفت: خدايا اگر مي‌‌‌‌‌‌خواهد ايمانمان از دستمان برود مرگ مرا برسان، مردم هم كه ديده ايد هر چه مي‌‌‌‌‌‌گويد يك كسي، آن‌ها هم مي‌‌‌‌‌‌گويند آمين! همه گفتند الهي آمين! بعد هم متوجّه شدند اين گفته مرگ مرا برسان، اين آمين نمي‌خواهد ديگر. يك وقتي در مسجد ما  در مشهد، يك منبري رفته بود منبر، ما نمي‌دانستيم اين طوري است والاّ دعوتش نمي‌كرديم. محمدرضا پهلوي را دعا كرد، مردم هم گفتند: آمين! من رفتم منبر بعد گفتم مردم، -همان وقت !- اگر كسي به شما بگويد خدايا همه‌ي ما را ببر به جهنّم، شما مي‌‌‌‌گوييد آمين؟! خوب اين چه آميني است؟ حواستان جمع باشد در آمين گفتن. آمين‌تان هم حواستان جمع باشد. همه گفتند آمين، هفته‌ي بعد ايشان فوت كرد كه همه‌ي اهل مجلس گفتند كه معلوم است حتّي ايمان ايشان هم ممكن است در اين زمان ‌- چون زمان بدي بود جوانهاي ما نمي‌دانند كه چه زماني ما گذرانديم. زماني بود كه در يك مرحله‌اش مادر و خواهر شما نمي‌توانستند حتّي با روسري بيايند بيرون، و بعدش هم يك زماني شد كه شايد به يك جهت بدتر از آن. تا وقتي كه اين نعمت انقلاب را خدا به ما عنايت كرده كه داريم از دست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم. حواستان جمع باشد. من همين جا به شما يك توصيه‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم آقايان، چون ولي فقيه امر كرده رأي بدهيد، رأي بدهيد امّا مواظب باشيد به هر كسي رأي ندهيد، هواي نفستان را براي خودتان امام قرار ندهيد. من از اين آقا خوشم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، چرا خوشت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد؟ خوشم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد از او، همين؟! اين نباشد. اوّل شرطش اين است كه عادل باشد، عادل يعني چه؟ يعني واجباتش را انجام بدهد، محرّمات را ترك كند، شما دو ركعت نماز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد پشت سر يك آقايي بخوانيد، اوّل شرطش چه هست؟ اينكه عادل باشد، چهار سال با يك نفر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد زندگي كنيد، همه‌ چيزتان در دست او باشد، عدالت شرطش نيست؟! حداقل همين يك كلمه را شما عمل بكنيد بقيّه‌اش مهم نيست، حالا هر كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد باشد. عادل باشد، يعني واجباتش را انجام بدهد، طبق دستور خدا حركت كند و محرّمات را نه ترويج بكند نه خودش عمل بكند. اين! اين هم ما كه وارد اين مسائل نمي‌شديم ولي حالا لازم است، اين چند روزه خيلي مهم است. دنبال يك عادل بگرديد كه همه‌ي اينهايي كه كانديد شده اند عادلشان را پيدا كنيد، با تقوايشان را پيدا كنيد، اگر به من باشد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم اهل تزكيه نفسش را پيدا كنيد، منتها خوب حالا اهل تزكيه نفس متأسفانه نمي‌شود به اين آساني پيدا كرد، اقلاً عادل باشد، خيلي مواظبت كنيد اين انقلاب با اين همه شهيد، با اين همه زحمت، با اين همه شهادت علماي بزرگ از دستتان نرود و به هر جاي دنيا هم بگوييد كه فلاني گفته عادل باشد نمي‌گويند بد گفته. شما حتّي اگر به رئيس جمهور آمريكا بگوييد كه ما شرط اولمان اين است كه اين شخص مطيع امر پروردگار باشد، مطيع قرآن باشد، مطيع دستورات دينمان باشد، چون دين رسمي ما مذهب حقّه‌ي شيعه است نمي‌گويد بيخود كرديد. بسيار حرفِ كاملِ جامعي است. قدرش را بدانيد. ان‌شاءاللّه از دست ندهيد. متأسفانه مدتهاست كه دارد -حالا تقصير كه هست نمي‌دانم، يعني مي‌‌دانم ولي نمي‌گويم- و شما تقصير در اين جهت نكنيد. وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِيَاماً/وَ الَّذِينَ يَقُولُونَرَبَّنَااِصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَإِنَّ عَذَابَها كَانَ غَرَاماً / إِنَّهَا سَاءَ‌تْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَاماً محل اقامت ما آخرت است. يك خانه‌ي سختِ مشكلِ پر از رنج، يك خانه‌ي خوش و خرّم پر از فرح، آن‌جا محل اقامت است، محل زندگي است، محل دائمي است. ولي خدا مي‌‌فرمايد كه جهنّم سَاءَ‌تْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَاماً يعني بسيار بد مستقري است و بد محلّ اقامتي است. اميدواريم خداي‌تعالي همه‌ي ما را از ياران امام عصر قرار بدهد و امام ما را حجة بن الحسن قرار بدهد و ما را از متقينی قرار بدهد كه او امامت بر ما بكند و ما هم در پي دستورات اسلام و دين و آن حضرت باشيم. السلام عليكِ يا بنت رسول اللّه يا فاطمة المعصومه ديروز وفات حضرت معصومه سلام اللّه عليها بود، چرا در ميان امامزادگان حضرت معصومه اين مقام و عظمت را دارد؟ من به گنبد و بارگاه كه ظاهراً كاري نمي‌خواهيم داشته باشيم، چون اين تشكيلات زائيده اين كلام امام است كه من زارها وجبت له الجنة كسي كه فاطمه‌ي معصومه را در قم زيارت كند، بهشت بر او واجب است، خيلي عجيب است. خوب دقّت كنيد روي اين كلام. در زيارت حضرت معصومه هم كه مأثوره است و از ناحيه‌ي امام رسيده عرض مي‌‌‌‌‌‌‌كنيم: يا فاطمة اشفعي لي فی الجنة اي فاطمه! شفاعت كن مرا درباره‌ي بهشت. يعني روز قيامت حتّي اگر تزكيه نفس هم نكرده باشيد حضرت فاطمه‌ي معصومه ايشان شما را وارد بهشت مي‌‌‌‌‌‌‌كنند و درستتان مي‌‌‌‌‌‌‌كنند. يك وقتي شخصي مرحوم ميرزاي قمي را -كه از علماي بزرگ شيعه است كه فعلاً در شيخان وسط شهر قم دفن است- در خواب ديده بود. اين قمي بود، عرض كرده بود كه مردم قم را حضرت معصومه شفاعت مي‌‌‌‌‌كند روز قيامت؟ ايشان خيلي تند به او گفته بودند كه شفاعت دنيا به عهده‌ي حضرت معصومه است. شما قمي‌‌ها را ما بايد شفاعت كنيم! يك همچنين مقامي دارد، فان لك عندالله شأن من الشأن خيلي اين جمله مهم است، اين را امام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد. در امامزاده‌هاي ديگر از اين زيارت استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و اسمش را عوض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند به امامزاده‌هاي ديگر، ولي در خصوص حضرت معصومه سلام اللّه عليها مستقيماً از ناحيه امام جواد صلوات اللّه عليه اين زیارت نقل شده، خيلي عجيب است! ببينيد سه جمله، وجبت له الجنة، اشفعي لي في الجنة، فأن لك عندالله شأن من الشأن، جا دارد كه بزرگترين عالم قم كه آن زمان هم قم شيعه‌نشين بوده بيايد افتخار بكند، مهار ناقه‌ي حضرت معصومه را بگيرد و بگويد كه از من بهتر كه شتربانِ دختر موسي بن جعفرم؟ السلام عليك يا فاطمة المعصومه، يا بنت موسي بن جعفر، يا اخت ولي اللّه يا عمة ولي اللّه يا سيدتي و مولاتي و رحمة اللّه و بركاته.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا الهل و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه. يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا اللّه يا اللّه يا اللّه اللهم صل علي محمد و آل محمد، اللّهم عجل لوليك الفرج، اللهم عجل لمولانا الفرج. خدايا فرج امام زمان ما را برسان. همه‌ي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا به آبروي ولي‌عصر همه‌ي ما را در صراط مستقيم دينت قرارمان بده. همه‌ي ما را اهل تقوا قرارمان بده. همه‌ي ما را جزء عباد الرحمن قرارمان بده. پروردگارا ايمان ما را كامل بفرما. خدايا به آبروي ولي‌عصر قَسمت مي‌‌دهيم مشكلات‌مان برطرف بفرما. مريض‌هاي روحي‌مان شفا عنايت بفرما. خدايا مريض منظور، مريضه منظوره، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان، مادر يكي از دوستان فوت كرده، همه‌تان همين طور كه نشسته‌ايد فاتحه‌اي براي ايشان بخوانيد. اللهم صل علي محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم. و عجل في فرج مولانا صاحب الزمان.

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *