۱۷ محرم ۱۴۲۴ قمری – ۱ فروردین ۱۳۸۲ شمسی – جلسه سیزدهم اعتقادات- خاتمیت
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاهُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَا سِیَّمَا عَلَی بَقِیَّهَ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ»([1])
بحث ما در دو هفته یا سه هفتهی قبل دربارهی مسألهی نبوت بود. مراتب نبوت را شرح دادیم، این هفته دربارهی اینکه پیغمبرخاتم که مرتبهی پنجم نبوت است و خاتمیّت به چه معنا است؟
در قرآن مجید خدای تعالی دربارهی مسألهی خاتمیّت میفرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ»([2])و در آیهی دیگر میفرماید:«ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ»([3])که در آیهی اوّل اشاره است به همین آیهای که در صدر عرایضم عرض کردم که ولایت مال خدا است و مال پیغمبر است و مال کسانی است که اینها ایمان دارند و در نماز در حال رکوع زکات میدهند.
در آیهی دوّم اشارهی به خاتمیّت پیغمبراکرم است. خاتمیّت به معنای پایان دهنده، خاتم به معنای پایان دهنده است. حتّی به انگشتر که میگویند خاتم به خاطر این است که از زمانهای گذشته، مانند مُهر اسمشان را روی نگین انگشترشان حک میکردند: وقتی نامهای مینوشتند، به وسیلهی انگشتر پایانِ نامه را اعلام میکردند مثل امضاء، کمکم اسم انگشتر خاتم شد به اصطلاح علمی «علّم بالقلمک» و الاّ خاتم به معنای ختم کننده است، پایان دهنده و لذا در این آیهی شریفه میفرماید که پیغمبراکرم خاتم انبیاء است.
در هفتههای گذشته عرض کردم که انبیاء عمومیتر از رسُلند و رُسل عمومیتر از اولوالعزم است و اولوالعزم عمومیتر از خاتم است. خاتم یک نفر است و اولوالعزم پنج نفرند و رُسل یکصد و بیست و چهار هزار است و انبیاء شاید شمارششان بیشتر از اینها باشد. بنابراین خاتم به معنای کسی است که بعد از او دیگر پیامبری نخواهد آمد چرا بعد از پیغمبراسلام پیغمبری نمیتواند بیاید؟ در اعتقادات ما باید این باشد که تمام آنچه که خدا برای بشر از علوم و معارف میخواسته بفرستد به وسیلهی قرآن و کلمات پیغمبر که شرح همان قرآن است، فرستاده است و چیزی باقی نمانده بر فرض اگر پیغمبر بعد از رسول اکرم بخواهد کسی بیاید یا همان چیزهایی که بر پیغمبر اسلام نازل شده باید تکرار کند که این کار عبث است و از خدا کار عبث صحیح نیست و یا باید یک چیزی که به پیغمبراکرم گفته نشده آن را به او وحی میکند که طبیعتاً او پیغمبر خاتم یعنی پیغمبراسلام خاتم نمیشود و حال اینکه خدای تعالی فرموده حضرت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلمخاتم انبیاء است حتی ما معتقدیم که در کمالات معنوی و عصمت و از جهات علمی علی بن ابیطالب در کنار پیغمبر قرار گرفته هر چه پیغمبر میدانسته علی بن ابیطالب علیه السلامهم میدانسته و هر عصمتی که پیغمبراکرم داشته قطعاً علی بن ابیطالب هم داشته است. ولی یک مسألهی کوچک یک مسألهای که مربوط به معارف باشد ممکن نیست که به علی بن ابیطالب وحی شود و به پیغمبر وحی نشده باشد و همچنین سایر ائمّه علیهم الصلوه و السلامو پس در بحث امامت انشاءاللّه خواهیم گفت که ائمّه علیهم الصلوه و السلامناشر آن چیزی هستند که بر پیغمبراکرم نازل شده، توضیح دهندهی آن هستند و الاّ جا دارد به تعبیرخودمان مفسرّ کلمات پیغمبراکرم هستند. عیناً یک دانشگاهی که کتاب برایش تعیین شده و کُتب درسی معیّن شده و استادی میخواهد که این کُتب درسی را تدریس کند در اسلام همین طور است. آن کتابی که برای دانشمندان بزرگ علمی علماء و مراجع و بزرگانی که در علوم اسلامی تخصص دارند کتابی که تعیین شده قرآن است و مدرسینی که این کتاب را باید تدریس کنند ائمّه اطهارند، یک کلمه از خودشان اضافه نمیکنند و هر چه در قرآن آمده برای مردم یا علماء توضیح میدهند. لذا پیغمبراکرم در روزی که از دار دنیا میرفت فرمود: «اِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَینِ کتِاَبَ اللّهِ وَ عِتْرَتِی لَنْ یَفْتَرِقَا»([4])، اینها از هم جدا نمیشوند، قرآن و عترت من از یکدیگر جدا نمیشوند، در یک مدرسهای که همانگونه که استاد لازم است معلم لازم است، همانگونه کتاب لازم است و همانگونه که کتاب لازم است معلم لازم است اینها اگر از هم جدا شد علم و دانش پیشرفت نمیکنند بر این اساس پیغمبراسلام روی اعتقاد به این که قرآن«تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ»([5])بیانگر همه چیز است و همه چیز در قرآن گفته شده یا در روایات آمده که پیغمبراکرم فرمود: «چیزی نیست که شما را به خدا نزدیک کند الا این که من گفتهام و چیزی نیست که شما را از خدا دور کند الا این که من شما را از آن نهی کردهام».
پس چون همهی علوم بر پیغمبراکرم وحی شد و او هم در اختیار ما گذاشته و مثل پیغمبران گذشته نبوده است که کتابشان تحریف بشود، از بین برود و یا اینکه ناقص مطالب به آنها گفته باشند پیغمبراکرم قرآنش تا الان که ۱۴۰۰ سال از قرآن و نزول قرآن گذشته محفوظ مانده و یک کلمه به اعتقاد ما نه کم شده و نه زیاد شده و ائمّهی اطهار حافظ قرآن بودهاند «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»([6])ما قرآن را نازل کردیم و ما خودمان حافظ قرآنیم و چون قرآن در بین مردم بوده مثل انبیای گذشته نبوده که انجیلشان یا توراتشان یا صُحفشان اینها از بین برود، لذا دیگر نیازی به آمدن نبیی بعد از پیغمبر اکرم نیست. پس –بنابراین، معنای خاتمیّت و علّت خاتمیّت را فهیمیدید حالا معنی وحی چیست؟ وحی چیست؟ بعضی از دانشمندان وحی را یک شعور مرموزی در انسان و به اصطلاحی «حسّ ششم» در همهی انسانها میدانند که اگر او ظاهر بشود، انسان موفّق به وحی میشود. حتی دیدم در کتابی مثال زده است که بعضی از صفات حمیده یا رذیله در بعضی از افراد ظهور زیادتری دارد و انبیاء این طور بودهاند که صفت وحی در آنها زیادتر بوده و این اشتباه را بعضی از دانشمندان مخصوصاً یک دانشمند بزرگ معاصر کرده ولی اگر به آیات قرآن مراجعه کنیم در آیات شریفهی قرآن وحی این طور تفسیر میشود؛ یک رابطهی مخصوص که برای هر کسی میسر نیست، یک. دوّم، اختیار این رابطه و ارتباط با پروردگار است. نه اینکه در وجود ما این مسأله باشد، سوّم اینکه وحی حتماً انبیاء باید داشته باشند، هیچ پیغمبری نیست جز آنکه به او وحی میشود، چهارم اینکه مخصوص انبیاء نیست، به غیر انبیاء هر کس را که خدا اراده کند به او وحی میکند به دلیل خود قرآن که به مادر موسی با اینکه پیغمبر نبود خدای تعالی وحی کرد «وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أن أرضعیه» ما وحی کردیم به مادر موسی که شیر بده موسی را «فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ» وقتی که بر جان او ترسیدی، در میان دریا او را بینداز «وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنْ الْمُرْسَلِینَ»([7])، نترس و محزون هم مباش ما او را به تو بر میگردانیم و او را از پیامبران قرارش میدهیم، پنجم اینکه وحی قطع آور است. به هر صورتی که به انسان وحی بشود یقین میکند انسان که این از جانب خدا است یا از جانب شیطان میفهمد مثل الهام نیست، مثل وسوسه نیست، الهام یا وسوسه انسان نمیداند از جانب خدا است یا از جانب شیطان، چون «مِنْ وَرَاءِ حِجَاب» است از پشت پرده است، امّا وحی خیلی صریح است، به طوری که مادر حضرت موسی یقین کرد این از جانب خدا است. و الاّ بچّهی شیرخوار را توی جعبه بکند، اگر جعبه درزی داشته باشد، سوراخی داشته باشد که آب توی آن وارد بشود، اگر سوراخی نداشته باشد هوا وارد نمیشود و آن را هم در میان دریا بیندازد جز اینکه یقین کرده این از جانب خدا است چیز دیگر نمیتواند باشد. حتّی در خواب به انسان ممکن است وحی بشود و قطع آور است، فرزندش را کسی بخواهد بکشد، با خواب آن هم قاطعانه جز وحی چیزی دیگری نمیتواند این کار را بکند. به حضرت زکریا گفته شد که تو دارای فرزند میشوی، چون وحی نبود، حالا واسطه داشت یا الهام بود بماند، چون وحی نبود از خدا تقاضا کرد «رَبّ اجْعَلْ لِی آیَهً»، برای من نشانهای بگذار، «قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزًا»([8])، همان الهام به او گفت، همان کس به او گفت که تو سه روز زبانت بسته میشود و جز با اشاره نمیتوانی صحبت کنی، پیغمبر میدانست که زبان پیغمبر را جز خدا کسی دیگر نمیتواند ببندد، فهمید این بشارتی که به او داده شده وحی بوده و از جانب خدای تعالی بوده است. پس ببینید پنج شرط وحی دارد و با این تعریف معنای وحی معلوم میشود، بر پیغمبران وحی میشود.
مسألهی بعدی که دربارهی پیغمبر باید گفته بشود من همانطوری که قبلاً هم گفتم مسایل مورد اختلاف که با قرآن مخالف است طرفهای اختلاف را من دارم در توحید و نبوت برای شما عرض میکنم و مستقلاً از قرآن عرض میکنم. از مسائلی که مورد اختلاف است این است که وقتی خدای تعالی میفرماید: «وَمَا یَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى، عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى»([9]) آیا منظور همین قرآن هست که به پیغمبر وحی شده یا شامل سخنان دیگر پیغمبر در دین و معارف هم میشود؟ اینجا سه قول است، یکی اینکه این آیه نفی میکند هر کلامی که از دو لب پیغمبر صادر میشود که «مَا یَنْطِقُ»، نطق نمیکند، حرف نمیزند، «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»، جز این نیست که وحی است، مثلاً اگر به همسر محترمهشان میفرمایند: «آن ظرف آب را به من بده»، این هم وحی است، یک عده این طوری میگویند، عدّه دوّم اینکه فقط منظور «مَا یَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى»قرآن هست و شامل سایر سخنان پیغمبراکرم نمیشود و نظر سوّم، اعتقاد سوّم این است که هر چه پیغمبر در ارتباط با دین، در ارتباط با معارف، در ارتباط با حقایق فرموده اینها وحی است، نه شامل قرآن میشود حتّی و نه شامل سخنان عادی پیغمبر میشود. همین نظر سوّم به نظر من صحیحترین سخن است چون در آخر آیهی میفرماید: «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى»خدای قوی به او تعلیم داده است، قطعاً منصرف از این که اگر پیغمبراکرم به کسی بگوید که آن ظرف آب را به من بده این را خدا به او یاد نداده، این یک مطلب عادی است و منصرف از این گونه سخنان است. یعنی انصراف معنایش این که انسان یک مطلبی را میگوید ظاهرش عام ولی در باطن منظور یک فرد خاص است و این که قرآن هم نیست به جهت اینکه اگر قرآن منظور باشد البته قرآن در جای دیگر خدای تعالی او را وحی میداند و به پیغمبر تعلیم داده ولی از این آیه استفاده نمیشود این آیه یکی از آیات قرآن است – خوب دقت کنید – این آیه یکی از آیات قرآن است این آیه میخواهد سخنان پیغمبر را حجّیت بدهد اگر خودش حجّت نباشد و بخواهد خودش خودش را حجیّت بدهد، دور لازم میآید طلبهها لااقل فهمیدند. یعنی توقف دارد حجّیت قرآن به این آیه و حجیّت آیه به قرآن و این در منطق میگویند «دور»، حالا شما چون همه ممکن است این مطلب را نفهمند قرآن و سخنان پیغمبر که در معارف گفته شده یقیناً وحی است و نطقی، سخنیاز خودش درباره دین نمیگوید و نمیفرماید؛ وحی است، از جانب خدا است«عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى»، این هم معنای وحی.
یک عصمتی پیغمبراکرم دارد که این عصمت حتماً باید ثابت شود برای آنهایی که میخواهند از پیغمبراکرم تبعیت کنند، انبیاء معصومند از گناه و از نسیان و اشتباه چرا؟ باید معصوم باشند، عقلاً معصومند؛ زیرا اگر ما یک گناهی از یک پیغمبری دیدیم یا اشتباهی پیغمبری کرد یا سهو و نسیانی پیغمبری داشت نتیجهاش این میشود که اعتماد به او نمیشود کرد حجّت نیست. حجّت معنایش این است که از خطا، اشتباه، گناه معصوم است؛ یعنی روز قیامت که میشود خداوند تعالی اگر از ما پرسید که چرا فلان دستوری را که پیغمبرم داد انجام ندادی؟ ما میگوییم: چون از این پیغمبر ما اشتباه دیدیم و احتمال میدادیم اشتباه کرده باشد و از این پیغمبر گناه دیدیم احتمال میدادیم که این پیغمبر دروغ گفته باشد بنابراین ما به دستورش عمل نکردیم. حجّتی که خدا میخواهد بر بشر تحمیل کند از بین میرود. بنابراین هیچ پیغمبری نباید گناه بکند حتی قبل از این که پیغمبر بشود یعنی مردم از او گناه نبینند و نمیشود یک شخصی گناهکار در باطن باشد و بالاخره مدتی در بین مردم معدودی زندگی کند و از او گناه بروز نکند پس در باطن در ظاهر در خفا حالا شما نگویید: ما خیلی گناه کردیم کسی هم نفهیمده نه؛ اینجا خدای تعالی آن را پیغمبرش نمیکند به جهت این که خدا که میداند و به علاوه «در کوزه همان تراود که در است»، به قول آن شخص: «یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک آخر تو دستی ملخک، یک دفعه گناهش را پنهان میکند، دو دفعه گناهش را پنهان میکند، صد دفعه گناهش را پنهان میکند در روایت دارد که خدای تعالی ستّارالعیوب است خدای تعالی اظهرالجمیل اما تا کی؟ تا وقتی که او بخواهد تا وقتی که بخواهد گناه بندگانش ستر بشود، امّا اگر خواست گناه بندگانش ستر نشود پیغمبری که میخواهد مبعوث کند به رسالت و مردم به او اتکا کنند حتماً در اولین گناه او را مفتضحش میکند و در آیه قرآن خودش فرموده که اگر یک کلمه «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ»([10])، بعضی از کلماتی از جانب خودش، از باطن خودش، از هوای نفس خودش اگر حرفی پیغمبر ما بزند، ما قطع وتینش میکنیم، قطع وتین یعنی چه؟ یعنی رگ حیاتش را میزنیم و خدای تعالی این کار را دربارهی مدعیان پیغمبر کرد. خوب یادم است که یک وقتی در این موضوع من تحقیقاتی میکردم یک عده بودند ادّعای پیغمبری کردند چه در زمان ما و چه در زمان قبل مثلاً «مسلمه کذّاب» ادعای نبوت کرده چون عرب بوده، فصیح هم بوده سخنانی نسبتاً فصیح بیان کرده و میخواسته قرآن را از بین ببرد. من یادم است که آن وقتها حفظ کردم این آیه کتاب مسلّمه را که گفته بود «ان الذین یغلسون ثیابهم و لایجدوه لایلبسو اولئک هم المفلسون»، کسانی که لباسشان را میشویند و لباسی ندارند بپوشند اینها بیپولند. خوب ما اینجا اشکالاتی به این جمله داشتیم؛ کسی ممکن است لباس برای خودش نخریده باشد و میلیونها پول توی بانک داشته باشد مفلس نیست، کسی ممکن است که در مسافرت باشد و لباسهایش در محلش باشد و الان لباسی نداشته باشد بپوشد بعد هم این چه فایدهای دارد یک همچین آیه بیخود مزخرفی کیه که حالا پول نداشته باشد و لباس هم نداشته باشد و یک دست لباس هم بیشتر نداشته باشد حالا چی شد؟ بیبنید از من یک بهایی یک وقتی پرسید که شما معتقدید در کتاب بیان هیچ آیهای از جانب خدا بر علی محمدباب نازل نشده؟ گفتم: چرا یکی دو سه تا آیه را من حفظم این یقیناً از جانب خدا است. در «کتاب بیان» مثلاً میگوید: و لاتضربن البیضه علی شیء یضیع ما فیه، تخم مرغ را به جایی نزنید که هر چه تویش هست میریزد. این یکی از آیاتی است که در کتاب بیان است یا «و لتعلمن خط شکسته، شکسته فارسی را برداشته با خط شکستهی یاد بگیرد و امثال اینها حالا زیاد است چون اینها مثل خط قرمز ضربدر قرمزی است که خدا روی کتاب او کشید و قطع وتینش کرده «و ما یعلمها الا العالمون»، اینها را کسی جز دانشمندان نمیفهمند و عمده هم دانشمنداناند شما سراسر قرآن را به این بزرگی نگاه کنید یک کلمه از این مزخرفاتی که همه بفهمند که با عقل جور در نمیآید و بیفایده است وجود ندارد در قرآن مجید؛ بلکه ظاهرش حکمت آمیز، باطنش حکمت آمیز تا هفت بطن و یا هفتاد بطن همهاش حکمت آمیز این را ائمّهی اطهار بیان کردهاند و این همه زمان بر قرآن و بر عمر قرآن میگذرد و آن همه دانشمندان غیر مسلمان بودهاند و بلکه دشمن قرآن یک جا نیاوردهاند یک آیهای را مطرح کنند که مثل «و لاتعلمن» خطش شکسته باشد و یا «و لاتضربن البیضه علی شی یضیعُ ما فیه»، من فکر میکنم اگر برای شما بخواهم توضیح بدهم که این آیه چقدر مزخرف است و این جمله چقدر زشت است شاید وقتتان را میگیرم و الا بیضه را به چیزی نزنید حالا ما به پنبه زدیم یضیع ما فیه، میشکند مگر؟ میریزد؟ و بعد هم انسان بخواهد تخم مرغ را بخورد باید اصلاً بزند به یک چیزی و بریزد توی ماهی تابه و نیمرو بکند و بخورد نزنید به چیزی که هر چی تویش هست ضایع میشود این حرف را اصلاً یک عاقل نمیزند. من گفتم اینها از جانب خدا است. چون وقتی بچهای یک مشقی را مینویسد خیلی مزخرف است معلم یک خط ضربدر قرمزی چپ و راست رویش میکشد میاندازش کنار و کتاب بیان را همان اغنام الله در کتاب بیان اسم بهاییها را ایشان اغنام اللّه گذاشته است یعنی گوسفندان خدا، حالا میخواسته یک خرده محترمشان کند گفته گوسفندان خدا و الاّ گوسفندان شیطان همانها باید تابع این کتاب اینطوریی که میگوید قرآن و هر کتاب دیگری که دیدید اگر کتاب بیان دارید توی مثلاً چاه بریزید کتابها را از بین ببرید حالا که شما کتاب بیان دارید. به هر حال یک چنین قرآنی را خدای تعالی بر پیغمبراکرم وحی کرده که همه چیز دارد قطع وتینش نکرده، آبرویش را نبرده بلکه معجزاتی به دست پیغمبراکرم صادر فرموده پس –بنابراین، اگر پیغمبر آمد و فرمود: من از جانب خدا کلماتی آوردهام باید ما از او دروغ ندیده باشیم، از او گناه دیگری ندیده باشیم، سهو و نسیان از او ندیده باشیم تا بتوانیم به او اعتماد کنیم این تا اینجا برای همه انبیاء هست از حضرت آدم گرفته تا خاتم تمامشان باید گناه نکنند، اهل گناه نباشد، در خفا حتی گناه نکنند و الا خدای تعالی قطع وتینشان میکند و سهو و نسیان هم چون اعتماد مردم را کم میکند و اینها را از حجیّت میاندازد نباید داشته باشند در خصوص پیغمبراکرم، پیغمبراکرم چون خاتم الانبیا است چون همه را باید بگوید، چون علم پروردگار به صورت معلوم در قلب پیغمبراکرم قرار گرفته یک اضافهای در عصمت باید داشته باشد و آن عصمت از جهل است به طور کلی قطعاً باید در خصوص هیچ چیز مخصوصاً در احکام آن چیزها، در شناخت حقیقت آن اشیاء باید از جهل معصوم باشند. یعنی انبیاء گذشته از گناه، از نسیان، از خطا، از اشتباه، معصوم بودند. اما از جهل معصوم نبودهاند، مثلاً حضرت عیسی با این که پیغمبر اولوالعزم است از خیلی مسائل اطلاع نداشت که در آینده بخصوص یا در همین زمان چه میشود حضرت موسی همین طور است. حضرت موسی وقتی که عصایش را انداخت اژدها شد ترسید اگر میدانست که این بر میگردد و باز عصا میشد نمیترسید یا خدا لازم نبود بفرماید: «سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الْأُولى»،به همان صورتی که قبلاً بود ما او را به تو برمیگردانیم «قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى»([11])،ولی پیغمبراکرم بر همه اشیایی که خدا خلق کرده، احاطهی علمی داشت و معصوم از جهل بود. یعنی آن عصمتی که پیغمبراکرم دارد ما گاهی مینشینیم با خودمان میگوییم معصومین چهارده نفر بیشتر نیستند و حال آن خداوند در قرآن میفرماید که «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ»([12]) طلب عصمت کنید همه باید معصوم بشوند آن عصمتی که آن چهارده نفر دارند حتی پیغمبران اولوالعزم هم نداشتند و این عصمت، عصمت از جهل است. در دعای ندبه در همین امروز که روز جمعه است میخوانیم «وَاَوْدَعْتَهُعِلْمَمَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ اِلَی انْقِضَاء خَلْقِکَ»([13])به ودیعه گذاشتم، امانت گذاشتیم علم آنچه که گذشته و علم آنچه که میآید و آنچه که الان هست تا انقضاء خلق و صریح قرآن است در دو آیه میفرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ»([14])،هر کاری میخواهید بکنید بکنید خدا میبینید رسولش هم میبیند البته اولی الامر هم که دوازده امامند آنها هم میبینند یا در آن آیهی شریفه در سوره یاسین که هر چیزی را، علم هر چیزی را به امام مبین که امام مبین پیغمبراکرم هم هست گفته میشود که در معنای امام ما این مسأله را انشاءاللّه بحث خواهیم کرد.
پس پیغمبر از هر جهلی معصوم است و جاهل به هیچ چیز نیست فقط یک مطلب اینجا هست که فهمیدن این معنا هم یک مقدار مشکل است خوب دقّت کنید و آن این است که – من هر چه بتوانم توضیح میدهم – و آن این است که پیغمبر و این چهارده معصوم علیهم السلامعلم همه چیز را دارند، ببینید الان شما مثلاً علم صرف و نحو را دارید امّا این جا نشستید دائماً این علم که جلوی چشمتان عبور نمیکند علمش را دارید بخواهید میدانید، بخواهید بدانید که آیا فاعل مرفوع یا منصوب میدانید احتیاجی به فکر کردن هم حتی ندارد یا هر کسی در هر علم و صنعتی که هست و خیلی کار کرده باشد این جوری است که یک جا نشسته دلیلی ندارد که همه علوم جلوی چشمش رژه بروند مثل یک جاهل نشسته مخصوصاً اگر بخواهد با جهّال زندگی کند؛ مثلاً یک عده افراد بیسواد در یک دهی هیچ اطلاعی از هیچی ندارند شما آنجا اگر بخواهید اظهار علمتان را بکنید بیایید آنها را سرگردانشان کنید و به غصه بیندازیدشان چون هیچ فایده دیگری ندارد. پیغمبر و ائمّه علیهم السلاماین طوری هستند علم ما سوی اللّه را دارند بدون تردید، هم به دلیل آیات قرآن و هم به دلیل روایات و هم آنچه که تجربه شده و هم به دلیل عقل نهایت اینکه همانطوری که ما هستیم یعنی بشر هست«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»([15])؛اگر یک جا پیغمبر نشسته یا امام نشسته با همه علومی که دارد و تمرکز، تعبیر به تمرکز اگر بگویم یا همان چه روایت فرموده است که «لو شاء علموا»اگر بخواهند بدانند میدانند. فرق پیغمبر با ماها این است که اگر ما بخواهیم بدانیم پشت این دیوار چیست نمیتوانیم بدانیم باید برویم و ببینیم اما او همان جا که نشسته میداند او کل ما سوی الله را میداند. فهمیدید، با این مثال فکر میکنم تا یک حدی مطلب واضح باشد. اما کنار دستش آبی است اراده نکرده که بداند یعنی طبیعی حرکت کرده نمیداند لذا حل میشود مسأله امام مجتبی که کوزه آب که توی آن سم بود طبق معمول هر شب این کوزه این جا بوده آب هم داشته بر میداشته میخورده امشب هم برداشته خورده و تمرکز علمی روی آن نکرده که این آب آیا مسموم است یا مسموم نیست طبق برنامه همیشگی و آب را میل فرموده و اتفاقاً امشب توی آن سهم ریختهاند و حضرت مسموم شد. ماها هم برایمان اتفاق و نمونه جزئیش میافتد که اگر رویش کار بکنیم خیلی وقتها شده یک نفری شیشه اسید را توی شیشه آب اسید ریخته بودند خورد یا سرکه را بو میکشید میفهمید یک خرده به آن نگاه میکرد میفهمید امّا چون توی تاریکی بوده معمولی است هر شب میآمده سر یخچال شیشه را بر میداشته آب میخورده امشب هم آمده و نخواسته که بداند اگر میخواست بداند که این شیشه چی توی آن دارد چراغ را بلند میشد روشن میکرد و یک نگاهی میکرد، یک خرده بو میکشید تا میفهمید این سرکه است یا مثلاً چیزی دیگر و این که سم را ماها ممکن است نفهمیم چون به رنگ آب باشد امّا امام حتماً میفهمید ولی طبیعی عمل کرده و این معنای «لو شائوا عَلموا، علموا»اگر بخواهند بدانند میدانند خوب دقت کردید؟ فرقی که آنها با ما دارند و آنها با خدا دارند، خدا «لو شائوا عَلموا، علموا»،نیست همهاش علم است. ائمّه «لو شائوا عَلموا، علموا» و ما «لو شائوا عَلموا، لم یعلموا»، اگر ما بخواهیم بدانیم این جوری نمیتوانیم بدانیم باید برویم کلّی بعضی چیزها که اصلاً محال بدانیم بعضی چیزها هم به این آسانی نمیتوانیم بدانیم ولی پیغمبر هر چه را که بخواهد بداند میداند و هر چی را هم که چون با ما یعنی با افراد بشر مثل حضرت سلیمان که بدن مورچهای داشته باشد بخواهد با مورچهها صحبت کند زندگی کند باید کار مورچهها را بکند همانطوری که مورچهها هستند باید باشد. پیغمبراکرم هم همینطور که ما هستیم باید باشد تا با ما زندگی کند؛ یعنی در بُعد بشری، این مطلب را هم انشاءاللّه در معنای نبوت خوب یاد بگیرد در بُعد بشری صد درصد مثل ما است پیغمبراکرم صد درصد، نگویید مثل یک قلمبه نور است، نه پیغمبر با دیگران با ابوسفیان با سایرین که مینشست یک فرد غریبه که وارد میشد میدانست که کدام یک از اینها پیغمبرند ما وقتی که میخواهیم از تواضع پیغمبر صحبت کنیم این را میگوییم: ولی وقتی که میخواهیم از معنویّت پیغمبر صحبت کنیم میگوییم پیغمبراکرم همینطور نور از سرش بلند میشد حالا هم که میخواهند فیلمی درست کنند میبیند یک نوری روی سر او امام یا پیغمبر میگذارند که همیشه کارهای ما افراط و تفریط است. یک وقت میرفتند یک تریاکی لاغر مریضرا به عنوان امام سجاد میآوردند در شبیه خوانیها که این داشت غش میکرد آن جور نشانش میدهند یک وقت هم توی فیلم نمیخواهند حتّی اصلاً نشان داده بشود شما که میخواهید نشان بدهید حالا من نظری در این مسائل ندارم و حرفی هم ندارم ولی در ذهنها میآید که اگر فردا امام زمان ظهور کند حتماً باید یک دایرهای از نور دور سرش باشد و صورتش دیده نشود اگر این جوری بود که پیغمبراکرم احتیاجی به تبلیغ نداشت، به کار انداختن عقل مردم لازم نبود چون پیغمبر باید حتماً کاری بکند که مردم با عقل او را بپذیرند نه با احساس چون اگر با احساسات او را پذیرفتند، یقین بدانید که بعد از مدتی از بین میرود، یعنی تکذیبش میکنند با عقلشان با علم و دانششان به خصوص پیغمبراکرم که بعد از پیغمبراکرم افکار رشد کرده، «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»([16])، «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»([17])، با قلم، با نوشته، با معارف، با کتاب، باسواد، باید مردم پیغمبر را بشناسند. و لذا همه انبیا این طور بودند که معجزاتشان در ارتباط با مسایل مادی و ظاهری بود، مرده را زنده میکردند، کور را شفا میدادند؛ ولی پیغمبراکرم معجزهاش با نوشته است، با علم است، با قرآن است، یعنی از این زمان به بعد مردم رشد فکری میکنند از صراط علم حرکت میکنند و با علم باید مردم را پذیرفت و به خود جذب کرد.
امروز اگر هر کسی، هر دانشمندی فقط بخواهد مثل زمان قدیم نیست فقط بخواهد در گوشه خانه بنشیند زهدی داشته باشد یک چیزهایی را بد بداند، یک چیزهایی را خوب بداند مردم امروز البته شاید هنوز باقی ماندههای مردم عقب افتادهِ گذشته توی جامعهی ما باشند و پذیرایی آن عده باشند امّا کمکم در آینده این طور نیست که اگر کسی معارفی نداشته باشد سوادی نداشته باشد، علمی نداشته باشد، با آن تماس حتی نگیرند و اکثر این که میبیند نسبت به روحانیّت مردم یک خردهای ضعیف فکر میکنند، آن جوری که باید احترامشان کنند نمیکنند علتش همین است که یک عدّهای در بین روحانیین هست که مطلقا دوست دارند با لباسشان، با قیافهشان، با سوابقشان مردم احترامشان کنند مردم هم از زمان پیغمبر کمکم شروع شده و از سال ۱۳۴۰ قمری اوج گرفته و شاید یک مقداری از زمان بیشتر نگذرد که صد درصد بشود فقط علم، فقط دانش، فقط حقیقت، فقط معارف پیرو این هستند.
شما میبینید یک کار خطائی، خدا لعنتش کند رییس جمهور آمریکا کرد صد و شصت مملکت در یک روز تظاهرات کردند و عدالتخواهی؛ خیلی عجیب است هر کسی در کار خودش این مسایل را استخدام میکند من این مطلبی در۳۰ سال قبل یا ۴۰ سال قبل از استادمان گفتیم که ظهور صغری شده از سال ۱۳۴۰ ظهور صغری شده من فکر میکنم بارزترین مسائل در این چهل سال یا چهل و پنج سال بارزترین مسأله در ظهور صغری این است که تمام دنیا بگویند ما عدالت میخواهیم و جنگ نمیخواهیم، ما آرامش میخواهیم و جنگ نمیخواهیم و انشاءاللّه این خواسته را یا تحمیل میکند امام عصر بر سران ممالک نافهم نادان و یا خودشان انشاءاللّه مطّلع میشوند و اگر همه عدل و عدالتخواهی را خواسته باشند همین است که ما میگوییم: از ظلم و جور به ستوه آمدیم دنیا پر از ظلم و جور شده و اینها به ستوه آمدهاند همهی دنیا میگویند: ما عدالت میخواهیم، ما جنگ نمیخواهیم» و این از علائم ظهور صغری است و من فکر میکنم این لحظات آخر غیبت انشاءاللّه خواهد بود و روز به روز این مسأله حساستر دارد میشود اگر تمام دنیا جمع میشدند میگفتند: همه باید جنگ کنیم میگفتیم. هنوز مردم زود است بفهمند عدالت یعنی چه؟
اما حالا که میدانید دیگر بعد از آن روز که صد و شصت مملکت اینها تظاهرات کردند تظاهراتشان به خاطر گفته یک مرجع تقلید نبود، به خاطر گفته رهبر نبود، خودشان خودجوش همهشان داد زدند که ما جنگ نمیخواهیم و عدل میخواهیم و از این به بعد هم هر روز همین امروز هم شده اخبار رادیو و تلویزیون را نگاه کنید میبینید در ممالک مختلف دارند مردم تظاهرات میکنند که جنگ نباشد، جنگ نکنید، مردم ضعیف را نکوبید، این همان وعدهای است که قرآن داده «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ»، ما مردم ایران از صدام صدمات زیادی خوردیم، جوانهای ما را کشته، هنوز تازه اسرای ما را چند روز قبل بقیهشان را به ما پس داد امّا همه ما داریم میگوییم مردم ضعیف عراق چه گناهی کردند؟ این معنایش چی است؟ «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً»،این «وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه»اشمرحله دومش است، فاز دومش است به اصطلاح «وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ»([18])، اینها را وارث زمین قرارشان دادیم، اگر یک مطلبی را یک نفر صد تا مطلب گفت نود و نه تایش صحیح نیست، یکیاش تایید نشد به او دیگر شک میکند که آیا این درست است یا درست نیست. منتظر باشید که انشاءاللّه همه شما پیشوایان کرهی زمین باشید همه شما اطراف ولیعصر باشید «وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»([19]). و صلی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله اجمعین.
نسئلک اللّهم و ندعوک و باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه یا اللّه و یا اللّه
اللّهم عجل لولیک فرج
اللّهم عجل لمولانا الفرج
خدایا فرج امام زمان ما را برسان
چشم همهی ما را به جمالش روشن بفرما
همهی ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده
قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما
خدایا! گرفتاریهای شعیه در عراق را هر چه زودتر برطرف بفرما
با دست کفایت حضرت ولیعصر بلا را از آنها دور بفرما
خدایا! شیعیان دنیا، مسلمانهای دنیا، بشر دنیا، به آبروی ولیعصر از زیر بار ظلم و جور نجات مرحمت بفرما
به وسیلهی امام عصر عدل و داد را در سراسر عالم مقرر بفرما
امواتمان، گذشتگانمان خدایا غریق رحمت بفرما
عاقبت امرمان ختم به خیر بفرما
و صلی علی سیّدنا محمّد و آله اجمعین.
[۱]مائده/۵۵
[۲]فتح/۲۹
[۳]احزاب/۴۰
[۴]مستدرک: 7 / 254، بحار: ۵ / ۲۰، العیون : 2 / 62
[۵]نحل/۷۹
[۶]حجر/۹
[۷]قصص/۷
[۸]آل عمران/۴۱
[۹]نجم/۳-۵
[۱۰]حاقه/۴۴
[۱۱]طه/۲۱
[۱۲]آل عمران/۱۰۳
[۱۳]مفاتیح الجنان، دعای شریف ندبه
[۱۴]توبه/۱۰۵
[۱۵]کهف/۱۱۰
[۱۶]علق/۵
[۱۷]علق/۴
[۱۸]قصص/۵
[۱۹]مفاتیح الجنان، دعای شریف ندبه
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.