۷ رجب ۱۴۱۶ – ۹ آذر ۱۳۷۴ – یقظه و بیداری، مراقبه
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله و السلام و الصلاة علي رسول الله و علي آله آل الله. لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. آياتي تلاوت شد. من فكر ميكنم كه اكثر آيات قرآن مجيد براي بيدار شدن از خواب غفلت باشد. بلكه از قرآن استفاده ميشود كه خداي تعالي نام قرآن را ذكر گذاشته. ذكر يعني يادآوري، بيدار كردن و بيدار شدن و ماية بيداري از خواب غفلت. نام پيغمبر هم مذكره. انما انت مذكر. يعني بيدار كننده. يادآورنده. يادآور كسي است كه ديگران را از غفلت و از فراموشي متوجه حقيقت ميكنند. بنابراين اگر نگوئيم تمام قرآن براي بيدار كردن انسان است از خواب غفلت، لااقل بايد بگوئيم اكثريت آيات قرآن براي اين جهت نازل شده است. حالت بيداري از خواب غفلت هم يك حالتي نيست كه همان اوائل انسان داشته باشد. بعد ديگه لازم نباشد. نه. اين بيداري بايد در تمام دوران عمر انسان، وجود داشته باشد. به جهت اينكه شخصي كه غفلت ميكند چون دشمن در اطراف او زياده، دشمنان مختلف هستند، شياطين مختلف، شياطين جني، انسي. شيطان هم حتما مجبور نيست كه از راه گناه و معصيت بطرف انسان بياد. گاهي ميشه از راه تقدس، از راه كارهاي خوب. افرادي كه حواسشون جمعه اول كاري كه ميكنند دشمن را ميشناسند. خطر را احساس ميكنند. راههايي كه دشمن از آن راه وارد ميشود و اذيت وارد ميكند، آنها را تحقيق ميكنند. شيطان از راههاي مختلف وارد ميشه. در يك حديث ديدم كه حضرت ابراهيم، آن موحد كاملي كه حتي در مرحلة توحيد به جبرئيل توجه ندارد، شيطان آمده بهش ميگه بگو لا اله الا الله. لا اله الا الله حرف خوبيست. توحيده. يك فكري كرد حضرت ابراهيم گفت لا اله الا الله حرف خوبيست. اما تو دشمني، تو دوست من نيستي. لابد يك منظوري داري از اين دستور. من فعلا لا اله الا الله را نميگم بعد ببينيم چي ميشه. آدمي كه بيدار از خواب غفلت هست حواسش اينطوري جمعه. مراقبت دارد.
اگر در يك جادهاي شما داريد ميريد، دقيقا هم داريد راه ميريد يك دشمن آمد كنار شيشة ماشين شما ايستاد و گفت شيشه را بده پائين. شما هم داديد پائين. گفت توي راه مواظب علائم راهنمائي باش. شما ميگي بسيار خوب اما اين حرف معلومه رفته توي راه يكي از علائم را چپه گذاشته. و الاّ داريم ميريم ديگه حواسمون هم جمعه. اين كه اين حرف را ميزنه حتما يك كاري انجام داده. بايد بيشتر مراقب بود، بيشتر مواظب بود. در دوران عمرش انسان، فرقي هم نميكنه براش شيطان، آن بندگان خالص خدا باشند، انبياء باشند، اولياء باشند، فقط كسي را كه، يا كساني را كه به هيچ وجه فكرش حتي، احتمالش، به جهت اينكه آنها صددرصد مراقبند، شايد چهارده معصوم عليه الصلاة و السلام باشند. و الاّ او به سراغ همه ميره. ميبيند كه حضرت ابراهيم پيغمبر بالاتري است و شايد بعد از خاتم انبياء پيغمبري بالاتر از حضرت ابراهيم عليهم السلام نباشه. اما در عين حال ميگه حواسش جمعه. و الا همان علامت راهنمائي است كه عرض كردم. ميگه الان من بايد بيشتر حواسم را جمع كنم. شياطين انسي هم هستند. خطراتي كه هست شياطين جني كه در قلب انسان ميآن و وسوسه ميكنند. شياطين انسي كه ميآن با شما در اثر رفاقت و در طرح رفاقت شما را از راه منحرف ميكنند. شياطين مختلف ديگري هم هستند كه گاهي حتي در روايت در روايات داريم كه حسد، صفات رذيله را شيطان اسمش را گذاشتند. گاهي يك صفت رذيله در شما خداي نكرده پيدا ميشه. اين از باطن شما را وادار ميكنه كه بعضي از كارها را انجام بديد. نفس لوامة شما در اثر تسلط شما، نفس امارة بالسوء ميشه. يعني تابحال اين نفستون شما راملامت ميكرده در كارهاي بد و كارهاي زشت، حالا توجيه ميكنه براتون. توجيه ميكنه. ميگه نه حق هم با تو بود. چرا بايد فلاني با تو اينجور باشه؟
واقعا گاهي ميشه كه آن نفس لوامة بسيار، نفس لوامه معناش يك نفسي است كه يك قاضي دادگستر عادل بدون هيچ باصطلاح اشتباه. اين در وجود همة افراد هست. گاهي ميشه كه همين نفس لوامه ميشه، نفس اماره. نفس امارة بالسوء. انسان را وادار به كارهاي بد ميكنه. انسان را وادار به عقائد بد ميكنه و بالاخره انسان را از صراط مستقيم دور ميكنه. انساني كه ميخواد يك راهي را بپيمايه به كمالات روحي برسه، اول كار و آخر كار و همة كارش بايد مراقبت باشه. اين مسئلة مراقبت را بايد در نظر داشته باشيد. مراقب باشيد. مراقب. و محاسبه هم با همين مراقبت هست. يعني شخصي كه استاد باشه، هم مراقبت داره هم محاسبه داره. من تشبيه كردم به يك رانندهاي كه اين هم مراقب علائم راهنمائيست هم حساب دستش كه اين پيچ چقدر تنده، يك تابلو زدند پيچ مثلا 180 درجه پيچه. خوب اينجا شما بايد با چه سرعتي برويد؟ محاسبه بايد بكنيد. حساب در دستتون باشه كه اينجا با سي مثلا كيلومتر سرعت بايد بريد. يا كمتر. بايد آنچنان بريد كه بتونيد اين پيچ را بپيچيد. ببينيد هم محاسبه كرديد. يك محاسبة ذهني. اينقدر هم اين كار را كرديد كه حساب دستتون. شما ميبينيد يك راننده آمده مستقيم آمده توي دره. ميگيد كه حساب دستش نبوده. مراقبت نداشته، محاسبه نداشته. اين كلمات كلمات فوق العادهاي نيست. وقتي كه ما به يك سالك الي الله، يك كسي كه راه خدا را در پيش گرفته داره ميره، ميگيم محاسبه بكن، مراقبت بكن. مراقبت داشته باش، محاسبه داشته باش، اين حرف فوق العادهاي نيست. يك راننده راه تهران را گرفته پيش ميره. شما هم راه خدا را گرفتيد و پيش ميرويد. شما در اين راهتون، راه راسته، راه درسته، اما يك پيچهايي هم داره. پيچهايي خداي تعاي گذاشته، گردش به چپ و راستي خداي تعالي گذاشته كه ببينه آيا شما خوب امتحان ميديد يا نميديد؟ در امتحانات رانندگي، گاهي آن افسري كه ميآد ميخواد شما را امتحان بكنه توي يك كوچههاي پر پيچ و خم، يك جادههاي پر خطر، آن آخر كار شما را ميبره كه ببينه امتحان خوب ميتونيد بديد يا نه؟ ميتوانيد از اين خطرات خودتون را نجات بديد يا نه. گاهي ميگه اينجا پارك كن. شما ميگيد آخه من نميخوام اينجا بايستم. نه پارك كن ببينم. پارك ميكنه. عقب جلو ميكنه. ميبينه نه خوب نميتونيد پارك كنيد. پارك كردنتون حساب داره. توقفتون توي راههاي الهي حساب داره. گردش به چپتون حساب داره، گردش به راستتون حساب داره، پيچهاي خطرناكتون حساب داره. همة اينها را بايد حساب كنيد و شما اينها را ميكنيد. در يك رانندگي، يك گواهينامة رانندگي كه ميخوايد بگيريد، تمام اينها را حاضريد امتحان بديد و امتحان هم اكثرتون، شايد الان بگيم اكثر اين جمع مگر آنهائي كه به حد بلوغ قانوني نرسيدند، اينها گواهينامه دارند. اين امتحانات را دادند.
چرا ما امتحانات الهي را به همان اندازه لااقل ارزش براش قائل نيستيم؟ روز قيامت اگر شد خداي تعالي همين را از شما بپرسه شما چي جواب ميديد؟ آقا تو فهميدي فلان جا خطره. چرا حساب در دستت نبود؟ چرا مراقبت نكردي. تقصير من نبود. هي رفتم جلو رفتم جلو يك دفعه افتادم توي دره. خوب محاسبه بكن، حساب دستت باشه، حسابت كارت را داشته باش تا توي دره نيفتي. شيطان من را گول زد. روز قيامت اين را بهتون بگم، هيچ يك از اين عذرهاي ما پذيرفته نيست. هيچكدوم. بدليل اينكه با يكي از همين كارهاي دنيايي و ماديمون اگر محاسبه بكنيم ميبينيم كه اشتباه كرديم. آقا من ميخواستم، چرا تزكية نفس نكردي؟ استاد پيدا نكردم. خوب آقا وقتي كه مريض شدي چطور طبيب پيدا كردي براي مرض بدنيت. وقتي درد دلت فشار روت آورد نصفه شب، چطور نصف شب ماشين گرفتي توي شهر غربت خودت را به طبيب رسوندي و خودت را معالجه كردي. روز روشن، توي مملكت اسلامي، در كنار قبر علي بن موسي الرضا، با اينهمه روحاني و اهل علمي كه توي اين شهر هستند، تو چرا خودت را معالجه نكردي؟ چرا تو آن حالت حسادتت را، حالت غضبت را، حالت بي انصافيت، حالت حقد و كينهات، حالت خيانتت را، اينهمه حالات مختلفي كه در اكثر و بيشتر ماها هست، چرا اينها را تو معالجه نكردي؟ ميدوني چيه؟ شيطان آمده يك آمپول مخدر بهتون زده درد را احساس نميكنيد؟ به يكي از بزرگان، من يك وقتي خيلي دنبالش رفته بودم، ازش تقاضا ميكردم يك چيزي به من بگو. ايشان يك كلمه به من فرمود كه درد پيدا كن تا دوات كنند. درد پيدا كنه انسان. بي تفاوت نباشه در مقابل اين صفات رذيلهاي كه در وجودش هست. روايات متعددي هست در باب كبر در كتاب اصول كافي و در كتب ديگر كه اگر به مقدار سر سوزني كبر، ايني كه امام كبر را فرموده به جهت اينكه اين آخرين صفت رذيلهاي است كه از وجود انسان بيرون ميره. به مقدار خردلي از كبر در وجود انسان باشه، در روح انسان باشه، بوي بهشت را استشمام نميكنه. بوي بهشت را. خوب الحمد لله ما كه تكبر نداريم. فردا يك پستي بهت ميدهند. آقا تو رئيس فلان قسمت باش.
ما يك رفيقي داشتيم. خيلي بنده خدا وضعش ناجور بود. آدم انقلابي و خوبي هم بود. اما صفات حسنه به آن صورت نداشت. امتحان هم نداده بود. ايشان براي ما بعضي از كارها را انجام ميداد. چون يك ماشين باركشي داشت. ميآمد ماهم كاري بهش ميگفتيم. حالا چون از دائرة چيز خارج شده. يك وقتي من توي يك شهري شنيدم كه ايشان در آنجا فرماندار شده. رفتيم پيشش گفتيم خوب. موقعي بود بنزين كم بود. به من گفت آقا شما سر صف. ما هم كاري باهاش نداشتيم. فكر نميكرديم اينقدر. گفتيم حالا اين كنار ميشينيم. عيبي نداره. گفت نه صف. توي صف بايستيد. عجب آدم منظمي. گفتم تو براي اين شغل خوبي. خداحافظ. واقعا بعضيها فراموش ميكنند. نه رفاقت. را اصلا ميز را كه ميبينند خودشون را گم ميكنند. تمام دوستان و رفقا و گاهي خداي نكرده، خدا را. چون اگر خدا را فراموش نكنند بقيه را هم فراموش نميكنند. همه را فراموش كرد. آخر ما يخرج من قلوب الصديقي، آخرين چيزي كه صفت رذيلهاي كه از دل راستگويان و راستيها و راستيمنشها خارج ميشه، چيه؟ حب جاه. حب مقام. من حالا ديگه آقا، من ديگه آن آقاي آن روزي نيستم. چي شده؟ من ميدونيد كيم؟ ما يك مسافرتي رفته بوديم يك سال. خوب جمعي توي يك اطاقي بوديم. با هم ميخورديم، ميخوابيديم، مينشستيم. يكي دو روز اينطوري بود. يكي بلند شد گفت كه آقا من خودم را معرفي كنم. شما حساب من را بيشتر داشته باشيد. من در فلان رشته دكترم. در فلان جا استادم. چه هستم چه هستم چه هستم. بسيار خوب. ما هم ميتونستيم خودمون را معرفي كنيم. چون آنجا هيچكس هيچكس را نميشناخت. از آن ساعت اين آقا رفت آن بالا نشست. دم در را داد به ما و رفقاي ما. آقا انسان اينطوره.
روايات متعددي داريم كه عالم خوب دقت كنيد، هر چه علمش بيشتر ميشه، مثل درخت پر ميوه سرش فرودتر ميآيد. عالمي كه اينطوري نباشه به درد نميخوره. من تواضع لله رفع الله. كسي كه براي خدا تواضع كنه، حالا گاهي ميشه در مقابل خدا گاهي ميشه در مقابل بندگان خدا. من تواضع لله رفع الله. از دل انسان همين حب جاه، همين كبر، گاهي ميشه كه انسان را حسابي فريب ميده. گاهي پول مال دنيا انسان را فريب ميده، انسان رامغرور ميكنه. گاهي ميشه علم، دانش همين من مجتهدم. خوب باش. خوشا به حالت. نخير شما بايد بعله. خوب. چشم. آنهم چشم. نه بيشتر از اين. من طبيبم. من مهندسم. من چه هستم. خوب هر كاري كردي تو براي خودت كردي. بندگان خدا همه در مقابل پروردگار بايد مثل هم باشند. البته خداي تعالي براي دو دسته از افراد يك احترام خاصي قائل شده كه بندگانش هم بايد آن احترام را براي آن افراد بكنند. يكي علماء. علماء كه من ميگم نه من. اين را شما بدونيد. نه كسي كه ادبياتش خوبه. نه كسي كه فقه و اصولش خوبه. نه كسي كه فلسفه را خوب بلده. خوب پس چي؟ حضرت صادق به عنوان بصري فرمودند كه العلم نور يقذف الله من يريد الله ان يهديه. علم يك نوري است كه خداي تعالي در دل كسي كه او بخواد هدايتش بكنه قرار ميده. از علمش استفاده بكنيد. و الا همة مردم، حالا فلاني، آقا ايشان كيه؟ ايشان استاد زبانند. خوب من هم استاد زبانم. اون زبان انگليسي را رفته ياد گرفته، منهم زبان فارسي را ياد گرفتم. فرقش چيه؟ زبان كه ديگه حالا تكبر نداره. اينها علم رسمي ايني كه ميبينيد مرحوم شيخ بهائي ميگويد علم رسمي سربسر قيل است و قال. نميخواد واقعا هو كنه. يك مرد به آن بزرگي نميخواد جنجال راه بيندازه، نميخواد مردم را مسخره بكنه. نه اينها يك هنرهايي است. شما هر چي بلد باشيد، هر چي تحصيل كرده باشيد، هر چي ياد گرفته باشيد، يك هنري را ياد گرفتيد. شما كه سواد داريد با آني كه بيسواده فرقتون اينه كه شما خط بلديد بنويسيد، او خط بلد نيست بنويسه. شما اين هنر را بلديد او اين هنر را بلد نيست. شما ميتونيد بخونيد، او نميتونه بخونه. شما خدمت شما عرض شود كه نميدونم فلان فرمول را بلديد، فلان حساب رياضي را بلديد او بلد نيستش. اينها همهاش هنره، هنره. آن علم نيست كه انسان را اداره بكنه، بسازه، انسان را به آن مقصد اصلي برسونه. گاهي هم مانع ميشه. گاهي واقعا هم العلم حجاب الاكبر. گاهي آنچنان مانع ميشه كه من برم حالا بعد از اينهمه نميدونم مداركي كه دارم، از نظر علمي من برم تزكية نفس بكنم؟ مانع ميشه. من با اينكه مجتهدم برم تزكية نفس بكنم. من با اينكه روزي صدها نفر به من مراجعه ميكنند براي مسائل بدنيشون، و معالجات بدنيشون، من برم حالا شاگرد بشم تزكية نفس بكنم؟ نه. من خودم كسي هستم. همين ميبينيد كه مانع ميشه از اينكه اين شخص موفق بشه به رسيدن به آن هدف اصلي الهي. هدف اصلي الهي از خلقت بشر چيه؟ هدف اصلي خلقت بشر، خداي تعالي از خلقت بشر اين است كه انسان خليفة الله بشه. اين جمله را زياد شنيديد از من و من هم زياد گفتم. اما به عمقش مراجعه كنيد و فكر كنيد. خداي تعالي بشر را ميخواد خليفة خودش بشه. ميگه خلقه خوب دقت كنيد آقايون. خلق لكم ما في السماوات و ما في الارض هر چه در آسمان است و در زمينه، فيل از تو بزرگتره براي تو خلق كردم. كوهها از تو بزرگترند براي تو خلق كردم، ملائكه از تو مقدسترند، براي تو خلق كردم. حيوانات مختلف، خيليهايشون از تو خوشگلتر و زيباترند. براي تو خلق كردم. چرا؟ ما كي هستيم؟ و خلقتك لاجلي. تو را براي خودم خلق كردم. بيائيد يك مغزي داده، مغز ميخوايد اسمش را بگذاريد بگذاريد. ما سر اسم دعوا ندرايم. روح ميخوايد بگيد بگيد. نفس ميخوايد بگيد بگيد. فرقي نميكنه. خدا يك چيزي به تو داده كه اين ميتونه با خدا ارتباط برقرار كنه. ولي سايرين نميتونند. ساير موجودات نميتونند. انا عرضنا الامانة علي السماوات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها. ما امانت را به آسمانها، به زمين، به كوهها عرضه كرديم، بزرگي به حساب نميآد. آسمانها بزرگند، زمين بزرگه، كوهها بزرگند. اين حالت عقل و اختيار را به اينها عرضه كرديم. فابينا ان يحملنها. تكوينا اينها نميتونستند اين را تحملش كنند. اينها لايق نبودند با خدا در ارتباط باشند. لايق نبودند آنهم روي اختيار خودشون با ذات مقدس پروردگار در ارتباط باشند. فابينا ان يحملنها. و طبعا، هر موجودي در عالم دوست داره كه با خالقش در ارتباط باشه. واشفقنا منكم، فهم الانسان، انسان حملش كرد. انسان هم اختيار را قبول كرد، هم آن استعداد فوق العادهاي كه كمكم جائي ميرسد كه از ملك پران شوم آنچه در اندر وهم نايد، به معنايي كه ما خودمون ميگيم، آنچه در اندر وهم نايد آن شوم. انسان به جايي ميرسه كه واقعا نميشه فكرش را كرد انسان ميشه مثل سلمان باشه، انسان ميتونه جوري خودش را تربيت بكنه كه يكي از صفات رذيله درش وجود نداشته باشه. انسان ميتونه خودش را تربيت جوري بكنه كه همة كمالات و صفات فعل پروردگار را در خودش ايجاب بكنه؟ بعله. خدا خودش فرموده. اصلا گفته بيائيد. دعوتتون كرده. خداي تعالي همه را دعوت كرده به اين معنا. اصلا براي همين ساختتون كه برسيد به اون مقام، دستتون توي دست امام زمان باشه. با اين الگوي پر عظمت خودتون را تطبيق بدهيد و تمام صفات الهي در شما باشه. خوب البته معلومه صفات ذات، اينها مخصوص ذات مقدس پروردگاره ولي صفاتي فعل الهي را كه خود خداي تعالي در اون حديث الهي ميفرمايد عبدي اتعطني بندة من بيا از اين راهي كه من به تو نشون ميدم. از اين راهي كه من به تو گفتم اطاعت من بكن و بيا از اين راه، حتي اجعلك مثلي. و لله المثال الاولياء تا به مقامي برسي كه مثل من بشي. خدا را ميخواي ببيني، اين آقا را ببين. اين آقا راببين. شما فرقتون با ملائكه چيه آنجا؟ فرق ما با ملائكه اين است كه ملائكه اولا خدام شيعيان و محبين علي بن ابيطالب عليه الصلاة و السلامند و ثانيا آنها تقريبا با اختيار صددرصد خودشون به اين مقام نرسيدند. تو را آورده، وقتي كه متولد شدي، و لم تعليم شيئا. هيچ چيزي را نميدونستي. وقتي كه متولد شدي. از آن بچة ضعيف، كه انسان را خدا از ضعف خلق كرده. شما اگر مراجعه كنيد فرزندان حيوانات و بچههاي حيوانات، به ضعف بچة انسان نيست اصلا. كه وقتي ميخواد متولد بشه حتما قابله بايد داشته باشه، بيمارستان داشته باشه، رسيدگي داشته باشه. يك لحظه ولش كنند از بين بره. نه حيوانات اينطوري نيستند. پس اين ضعف اين از نظر بدني اين را بدانيد خداي تعالي تمام كوشش را دين اسلام تمام كوشش دين بر اين قرار دادند كه انسان را از بدنش بكنند. بدن انسان در دوران كودكي آنجور. در بعدش. كسالتهاي مختلف، مرضهاي مختلف، شما يك دونه گوسفند را پيدا نميكنيد كه عينك بخواد بزنه. ماها اكثر مخصوصا در سنين ماها حتما بايد عينك داشته باشيم يك دونه حيوان را پيدا نميكنيد كه اينها دندان مصنوعي داشته باشند ما به يك طبيبي يك دندانپزشكي گفتم آقا چطور ميشه؟ ماهم مسواك ميكنيم، هم خلال ميكنيم، هم جرمگيري ميكنيم، همان وقت ايشان داشت دندانهاي من را جرمگيري ميكرد. هم جرمگيري ميكنيم اينقدر هم مواظبيم دندونامون تا نصفة عمرمون بيشتر نيست با ما. ولي حيوانات هيچ يك از اين كارها را نميكنند و دندانهايشون تا آخر عمرشون هست. چيه؟ البته ايشان از من پرسيد چيه علتش؟ گفتم: ما به جهت اينكه ما توكلمون به شماهاست. اونها توكلشون به خداست. جواب اينجوري داديد. حيوانات اين مرضهايي كه ما داريم آنها ندارند.زندگي ميكنند و بعد هم از دنيا ميرند و اينهاست وقتي هم كه مردند شما حتي به بدن سگ، دست خشك بزنيد، نميخواد بريد غسل بكنيد. اما بدن انسان وقتي روح نداشته باشه، اينقدر پسته كه اگر دست خشك هم به بدنش زديد، بايد بريد غسل بكند. يعني اين تا روح داشت، ارزش داشت باهاش مصافحه بكنيد. تا روح داشت روحش همة ارزشها مال روح اين بود، تا روح داشت ارزش داشت. البته مؤمن وقتي غسلش دادند و يك آبي شستند. بعدش ديگه اشكال نداره. محترم هم هست. مؤمن محترمه اما اينطوره يك بوي تعفني داره بدن مردة انسان اگر بمانه هيچ موجودي اينجور متعفن نيست. علاوة بر همه يك وحشتي انسان داره از مردة انسان. اين خيلي عجيبه. اين حالت تنفرهها. اينها را خدا قرار داده تا شما بدانيد هر چي هست مربوط به روحه ميري سر قبر ميگي آقاي فلان اين زيره. كجا آقاي فلان اين زيره؟ كجا اين آقا، حضرت آيةالله چي اين زير نيست. او روحش در ملكوت اعلي داره سير ميكنه. اينجا سنگ و نشاني است كه راه گم نشود. نشانه رفتيم قطعا بفهميم كه اين آقا كجا دفن شده، اينجا دفن شده. و الاّ روح انسان همه چيز انسانه. ماها اينقدر عقب افتادهايم، اينقدر عقب مانده هستيم، آنقدر فكرمون پائينه پائينه كه هر چي شما بگيد پايينتر از اون هر چي هست انسان به همين بدنشه. زيبايي مال بدن. فلاني را ميگي نه خوشم نيامد زياد از قيافهاش خوشم نيامد و حال اينكه اهل تقواست. اهل كمالاته. نه. خوب اطراف پيغمبر اكرم اينها آية شريفة قرآنه. اطراف پيغمبر خوب مردمي بودند مثل بلال حبشي و افراد مختلف و اينها. نه از اين قيافهها من خوشم نميآد. ابوسفيان ببين چقدر خوشگله. جناب عمر ببين چقدر زيباست. آن يكي پيرمرد، ريش سفيد، صورت نوراني، ابي بكر چقدر عاليه. يك غلام سياه، اين چيه كه پيغمبر ميگه اگر تو اذان نگي آفتاب طلوع نميكنه. ماها هم همينطوريم خدا ميدونه كه آنقدر به دنبال همين ظواهر و ماديات هستيم كه همه چيز را ماديات تصور كرديم. لذا علممون هم ظاهري بايد باشه. قيافهامون هم ظاهري بايد باشه. لباسمون هم ظاهري بايد باشه. همه چيزمون ظاهري. همه چيز. بهرحال همينها را ميپوشيم. خداي تعالي فرموده است دو دسته از افراد ارزش دارند. يكي عالم الرباني. عالم رباني. ميدونيد عالم رباني يعين چي؟ يعني چي؟ شما شايد بگيد عالم رباني يعني مثلا درس طلبگي خونده باشه. عالم رباني يعني تحت تربيت خدا، آن عالمي كه تحت تربيت پروردگار واقع شده. رباني. مربيش خداست. خدا چه جور تربيت ميكنه؟ آيا متكبر تربيه ميكنه؟ آيا خودخواه تربيت ميكنه؟ آيا حرف مفت گو تربيت ميكنه؟ آيا غيبت كن تربيت ميكنه؟ عالم رباني. جناب خضر را خداي تعالي در قرآن ميفرمايد فوجدا عبدا من عبادنا آتيناهم من لدنا علما. خداي تعالي اينطوري خضر را معرفي ميكنه كه اين دونفر يعني موسي و همراهش يافتند يك بندهاي از بندگانمون را. و اين بنده ميگه خدا بهش. خوشا به حال آن كسي كه خدا بهش بگه بندة من. عبدا من عبادنا كه آتيناه من لدنا ما به او علم داديم. علم لدني. علم لدني معروفه. علم لدني. عالم رباني. كه ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام فرمودند عالم رباني الناس ثلاثه عالم و متعلم و اخري. عالم يعني ما خاندان عصمت. الگوش ما هستيم. ما خاندان عصمتيم. عالم بايد اينطوري باشه. اينها احترام دارند. شما يك عالم رباني پيدا بكنيد، خاك كف پايش را سورمة چشمتون بكنيد. واقعا همه چي، هر چي كه شما بگيد دربارهاش كم گفتيد. اما حالا يك عالمي پيدا شد خدمتتون بگه من آقا مجتهدم، حالا فرق نميكنه. علوم مختلف. من پرفسورم، من چه هستم، من چه هستم، اينها رباني نيستند. هر كي ميخواد باشه. يكي علما، اين نحوه از علما. گاهي ميشه سواد نداره ولي عالمه. خدا ميدونه من افرادي را ديدم كه هر چه را علماي طراز اول با زحمات زياد ياد گرفتند درمعارف، اينها در بيسوادي ياد دارند منتهي اصطلاحش را بلد نيستند نميتونند بگند مثلا علت و معلول. نميدونم از اين حرفهايي كه هست. و خداي تعالي ما را از اين مسائل حفظ بكنه. به اينها ما را مغرور نكنه. گاهي ميشه اينها حجاب ميشه. يك كسي پاي منبر من نشسته بود. يك اشتباهي من روي منبر كردم. زياد هم اشتباه ميشه. من در اكثر منبرهام يكي دو تا اشبتاه را دارم اين را بدونيد. اين بعد از منبر بهش گفتم چي گفتيم گفت كه من نفهميدم حرفهاي شما را. چون در همان اول كه فلان جملات را خونديد اين غلط خونديد. همهاش توي ذهنش اين بوده كه اين يكساعت منبر ما كه اين زود بياد پائين من اين غلط اين را بگم تا تفوق بر او پيدا بكنم. من بالاتر از او باشم. گفتم خيلي ممنون. ولي خوب حجاب شد برات از بقية حرفها. گاهي روحانيت، گاهي ادبيات آقا مانع از اين ميشه كه انسان موفق بشه كه حرفها را گوش بده. حرفها را گوش بده.
يكي از آقايون منبريها معروفه ميگفت يك منبري را ما فرستاديم به به دهات شهرهاي مختلف، اين منبرش نميگرفت. نوارش را يك وقت آوردند پيش من من گوش دادم خوب منبر رفته. گفتم يك علتي بايد در قيافهاش باشه. اين مردم ظاهر بينند. گفتم برو جلوي من منبر. اين رفت منبر هي اشاره ميكرد يك انگشتش قطع شده بود از اينجا اين انگشتش قطع شده بود. گفتم اين انگشت را بكن زير عبات نشون نده به مردم. چون تا اينجوري ميكني مردم فكر ميكنند اين چرا انگشتش بريده است. اين حجاب ميشه تا آخر. يعني ديگه تا آخر حرفات را گوش نميدهند. ميگن چيزي نميفهميم از حرفهاش. اينجور نباشيد.
شما وقتي پاي يك منبري مينشينيد، يك سخني مينشينيد، خوبه دقت كنيد. البته من نميگم پاي هر منبري بنشينيد، پاي هر سخني بنشينيد، پاي آن منبري بنشينيد كه شما را از خواب غفلت بيدار كنه. تكانتون بده. از باصطلاح خمودگي نجاتتون بده. به كمالاتتون برسونه. آنجوري باشه. يكي عالم. يكي هم با تقوا. پاكي. اين دو چيز خيلي اهميت داره. هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون در آنجا ميفرمايد ان اكرمكم عند الله اتقيكم. هر كه تقواش بيشتره. اين دو دسته فقط احترام دارند. خدا احترامشون كرده مردم هم بايد احترام كنند و هيچ حرفي هم توش نيست. بقية مردم هر كسي بالاخره يك هنري داره. كي خدمتي كرده، يك كاري ميكنه. خدمتها البته باز فرق ميكنه. آنهم در اثر تقواست. يعني در بخش تقوا واقع ميشد. اگر خدمت براي خدا باشه احترام داره. اگر براي كسب امتياز باشه، خوب امتيازش را ميگيره. يك وقتي آمدند از من سؤال كردند در همين كانون كه بعضي از مخترعين، مكتشفين، اينها توي جهنم ميروند يا نه؟ گفتم اولا من قسيم الجنة و النار نيستم كه بگم كي توي جهنم ميره كي توي بهشت؟ اما اينها كه اين كارها را كردند، اگر براي خدا كردند خدا يك تشكيلاتي، يك برنامهاي، مزد اينها را خواهد داد بالاخره. ان الله لا يضيع عمل عامل منكم من ذكر و انثي. هيچ عمل عاملي از شماها را خداي تعالي ضايع نميكنه چه زن باشه چه مرد. براي خدا كرده باشيد. اما اگر براي امتياز باشه، براي پول باشه، براي شهرت باشه، خوب رسيدند. مزدشون هم گرفتند. به خدا چه ارتباطي داره كه خدا ببرتشون توي بهشت يا نبرتشون. البته باز هم روايت داره كه اينها را خداي تعالي يك محبتي بهشون ميكنه. مثل حاتم طائي كه اين سخي بود، خداشناس نبود كه تا كارش براي خدا باشه. در عين حال خداي تعالي تخفيفي در عذابش ميده. اينها لطف پروردگاره. و الا من براي شما كار كرده باشم، مزدم را بخوام برم از اون آقا بگيرم. اين كه نميشه. و لذا اهل تقوا آن طبيبي كه براي خدا طبيبه. آن دانشمندي كه براي خدا دانشمند است و خدمت به مردم ميكنه. اينها را خداي تعالي مزدشون را ميده. ارزش دارند، اهميت هم دارند. اما يك طبيبي پيدا شد، اما يك خدمت شما عرض شود كه دانشمندي پيدا شد كه همهاش داره براي شخصيت خودش، براي ماديت خودش، براي عنوان خودش داره كار ميكنه، خوب مزدش را هم از همان مردم بگيره ديگه چهطلبي از خداي تعالي داره؟
پس عالم و متقي. اين دو دسته احترام دارند. ولي اگر خداي نكرده علم انسان باعث شد كه انسان را از راه راست باز بداره. حجاب انسان بشه. مانع از پيشرفت انسان باشه اينها طبعا حجاب خواهد بود و انسان را از راه مياندازه. پس خلاصة عرضم اينكه انسان در دوران عمرش بايد هميشه مواظب باشد كه حالت يقظه و بيداري را داشته باشه و متوجه باشه و محاسبه و مراقبت را در همة امور زندگيش و در همة مراحل كمالات روحيش داشته باشه و اين را انشاء الله دوستان به همديگر توصيه كنند. مراقبت و محاسبه. هم مراقب باشيد هم حساب. البته محاسبه يك معناي ضعيفي داره كه در شبانهروز يك دفعه بشين حساب كارهات را بكن. اين محاسبة باصطلاح يك بازاري است، يك مغازهداره براي سرمايهاش. اما يك محاسبة يك راننده در تمام لحظات رانندگي. اين محاسبه مهمه. شما توي (قطع صداي نوار)
صد و بيست كيلومتر هم، بيشتر هم ميتوني بري. جاده هم باز، خلوت، راه هم راست، ماشينت هم سالم. برو تا آخر را حساب كردي. يك وقت هست نه. لاستيكها صاف، جاده هم خدمتتون عرض شود كه پر دست انداز، حالا تو ميخواي با سرعت صد و بيست كيلومتر بري نميشه. هر لحظه هم بايد تو محاسبة اين جاده را داشته باشي. هر لحظه بايد مراقب كارت باشي و الا يك لحظه حواست پرت بشه، پرت خواهي شد. اميدواريم خداي تعالي همة ما، يقينا مراقبت و محاسبت را بهمون عنايت بفرمايد. اين حالت را هميشه در ما زنده نگه بداره.
شب يكشنبه، شب تولد امام جواد عليه الصلاة و السلامه. شب چهارشنبه هم شب ميلاد مسعود امير المؤمنين عليه الصلاة و السلامه. انشاء الله روز تولد در كانون، انشاء الله برنامة جشني خواهيم داشت. انشاء الله به دوستان خبر بدهيد. چون روز تعطيله، در كانون انشاءالله برگذار خواهيم كرد. رفقا انشاء الله برنامههاي خوبي تهيه خواهند ديد و انشاء الله من كوشش ميكنم در خدمتتون باشم. براي اينكه ما يكي دو جا دعوتيم. براي اينكه يك كنگرة امام علي در قم تشكيل شده كه مقالهاي هم از من خواستند و من نوشتم و برايشون فرستادم و آنجا دعوتم بايد بروم. ولي ما هميشه گفتيم خدمت شما براي ما هميشه ارزشش بيشتره. در تهران هم يك برنامة ديگري هست و بالاخره انشاء الله روز تولد از ساعت نه چون ديگه زودترش شايد دوستان بخوان حرفم مشرف بشن، تا ساعت يازده انشاء الله برنامه در كانون بحث و انتقاد خواهد بود و انشاء الله كوشش بكنيد عيدي اين عيدهاي اين ماه را عيديهايتون را بگيريد. عيدي شما هم بايد انشاء الله، از شخص بزرگ، عيدي بزرگ. عيدي هم گرفتني نيستها. عيدي دادنيه. ميفهمي چيه؟ آدم نبايد بره بگيره. آدم صبح حالا آقا سلام. سلام. تبريك عرض ميكنيم. يك نگاهي كه ميكنه خودشون ميفهمند كه سلام روستايي بي طمع نيست. ميفهمه اين سلام و امروز آمدنها و اين حرفها يك برنامهاي هست. قلبت را هم ميخونند. حالا پدرها قلب بچه را نميفهمند. ولي آنها از اعماق قلبت، در قلبت، بخدا قسم ايني كه ما ميگيم شعار نيست، شعوره. در قلبت فرج امام زمان باشه. همه چيز توش هست. يك وقت هست انسان شعار ميده. ما امام زماني هستيم ولي فرج امام زمان را نه. واقعا من نشستم محاسبه كردم، حساب كردم، شما چي ميخوايد كه در فرج نباشه؟ حالا گاهي هم ميشه فرج عموميه گاهي فرج خصوصي. شما فرج بخوايد. فرج. گشايش، گشايش براي ظهور حجة ابن الحسن ارواحناه فداه. بخدا قسم آقايون همة گرفتاريهاي ما كه بعضيش هم بهش عادت كرديم نميفهميم گرفتاريه. ما الان اينجا نشستيم. جز اين در و ديوار چيز ديگري را نميبينيم. بشر نبايد اينجور باشه. بشر بايد هرچي كه خدا ميبينه، او هم ببينه. بشر را خدا خدائي خلق كرده و نفخت فيه من روحي. ما الان گرفتاريم. پشت ديوار نميدونيم چه خبره؟ حالا اينها چيزي نيست. ببينيم يا نبينيم خيلي مهم نيست. نميدونيم امام زمانمون الان كجاست؟ نميدونيم امام زمان يعني چه؟ نميدونيم امام رضا يعني چه؟ خدا را اصلا نميدونيم كجا هست، چه هست، هيچي نميدونيم؟. اينها گرفتاريه بدبختيه. فرج يعني همة اينها را دانستن. همة اين حقايق را فهميدن. به تمام حقايق رسيدن. به حكمت عاليه كه بعثت انبياء و اولياء براي او بوده، رسيدن. لذا همة اينها در فرجه. و اكثر الدعا بتعجيل الفرج آقا معناش اين نيست كه شما ميگيد آقا زمان تشريف ميآورند خوب وضع ماليمون خوب، ماليات ازمون نگيرند، وضع ماليمون بهتر ميشه، اينها نيست. انسان به همة حقايق ميرسه. در زمان ظهور. حالا اگر ظهور كلي نشد، براي تو اقلا يك فرجي باشه. براي تو. تو يك راهي باز كن به امام زمان. به معرفت حجة ابن الحسن. و ارتباطي با آقات و مولات، تو امام داري، تو مأمومي، امام و مأموم بايد لااقل يك ارتباطتكي داشته باشد. امام زمان يعني چي؟ احمقترين افراد آن كسي است كه ميگه در زمان غيبت نميشه خدمت امام زمان رسيد و بدتر از اين اينه كه ارتباط روحي را هم بعضيها منكر ميشن. احمقند چقدر. امام و مأموم با هم راتباط نداشته باشند. پس بگيم اين امام زمان امام زمان نيست. امام و مأموم با هم باصطلاح يكي نباشند. خوب ما نيستيم، نيستيم. اما اصل حقيقت را كه نميشه منكر شد. اينقدر انسان احمق. اينقدر نادان. اينقدر بيشعور كه بگه مأموم با امام نميخواد ارتباط داشته باشه، لازم نيست ارتباط داشته باشه. مثلا امام جماعت، كوچيكش، امام جماعت با آن كسي كه اقتدا كرده نميخواد ارتباط داشته باشه، نبينتش، نه اعمالش را ببينه، نه حالاتش را اطلاع داشته باشه، هيچي. يعني شما توي خونهاتون نشسته باشيد به امام جماعتي كه در مسجد الحرام هست اقتدا بكنيد. بگيد من او امام منه اينهم مأموم. اين حرف. حالا بگو لااقل من لياقت ندارم كه ارتباط داشته باشم. و الا يك عده هستند الان در همين زمان هم هستند همين سيصد و سيزده نفر، واقعا آقايون خدا را شكر كنيد. من در هيمن هفتة بسيج حساب ميكردم اين سيصد و سيزده گردان بنام بسيج، بنام ياران امام زمان عليه الصلاة و السلام مملكت اينجوري. حالا ولو اينكه باطن بيشتري بايد انشاء الله داشته باشه، ولي خيلي قيمت داره، خيلي قيمت داره. آن ولو ظاهرش باشه. هر ظاهري به يك باطني انشاء الله خواهد رسيد. المجاز انترت الحقيقه. انشاء الله يك روزي ميبينيم، حالا حرفش را ميزنيم. اينها همين مردمند، همين مردمي هستند كه مملكت را دارند حفظ ميكنند. هيچكس هم ادعا نداره كه من اينكارهام. اگر هم ادعا داشته باشند، اشتباه ميكنند. هر كه ميخواد باشه. بگن من اين كار را كردم. من از امام رضوان الله تعالي عليه گرفته تا سايرين. اينهايي كه ميبينند ميگن كار امام زمان صلواة الله عليه. حالا اگر هم يك وقت يك كسي يك ادعا داشت، من در مقابل همه، خدا ميدونه، حتي نامه نوشتم به بعضي از مقامات عاليه كه يك وقت اشتباه نكنيد كه اينها كار ماست، كار خود حضرت وليعصره. حفظ اين مملكت. حفظ روحيات اين مردم. حفظ راه راستي كه ما داريم حركت ميكنيم. حفظ تمام اين جهات. هر چي هم اشكال داره مربوط به ماست. اشكالاتش مربوط به ماست. نابسامانيهايش مربوط به ماست. لا اله الا انت بايد بگيم سبحانك. آقا وليعصر سبحانك. اني كنت من الظالمين. ما هستيم كه اشتباه ميكنيم. و در عين حال پروردگار متعال حفظ كرده با همة اشتباهات ما، اشتباهات ما را خداي تعالي جبران ميكنه. چون نام مملكت، مملكت شيعه است، نام مملكت، مملكت علي بن ابيطالبه. تنها مملكتي است كه همه جا اسم حجة ابن الحسن ارواحنا فداه برده ميشه و حتي ياران حضرت اسمشون گذاشته ميشه روي بسيجي كه از همين مردم حركت كردند. من خيلي خوشحال شدم. من كم راديو، تلويزيون گوش، وقت ندارم يعني. نه اينكه بيزار باشم گوش بدم. يك وقت بعضيها اينجور برداشت نداشته باشند. من كم موفقم. ديدم اين جمعيت بسيجي كه در بيابان جمع شدهاند از اين مردم. نامشون سيصد و سيزده جمعيت، گردان، هر چي كه ميخوايد، نميدونم اسمش چيه، بنام انصار و ياران حضرت حجة ابن الحسن. خدايا اين نعمت را از ما زوال نيار. الهي آمين. خدايا اين نعمت را به واقعيت صددرصد برسان. الهي آمين. خدايا اين اسم را به حقيقت برسان. الهي آمين. خدايا آنهائي كه در راه امام زمان عليه الصلاة و الزمان اين قدمهاي بلند را بر ميدارند، مخصوصا رهبر عزيزمون كه من از سنين كوچكي با هم بوديم و ميدونم چه روحيات خوبي اين مرد بزرگوار داره، خدايا همة اينها را حفظ بفرما. الهي آمين.
خوب انشاء الله اميدواريم فرج حجة ابن الحسن را در اين اعياد بخواهيد، و انشاء الله شما هم از ياران خوب امام زمان باشيد و آن سيصد و سيزده نفر، اقلا چند تايي از توي جمع شما دوستان و عزيزان، آقا انتخاب كنند.
امام جواد عليه الصلاة و السلام فرزند علي بن موسي الرضا عليه الصلاة و السلامه. انشاء الله روز دهم ماه رجب، صبح كه مشرف شديد حرم علي بن موسي الرضا، تبريك تولد آقا را بگيد. حضرت رضا عليه الصلاة و السلام فرمود مولودي پر بركتتر از فرزندم جواد الائمه متولد نشده. دشمنان فعاليت ميكردند كه كاري بكنند كه بگن آن نظري كه پيغمبر اكرم داشته و اسامي كه فرموده دربارة امامت، اين در علي بن موسي الرضا انجام نشد. ولي خدا امام جواد را كه به حضرت رضا عنايت كرد. البته از روايات و بعضي از خصوصيات استفاده ميشه كه حضرت رضا فرزندان ديگري هم داشتند، پسرهاي ديگري هم داشتند، ولي آنقدر امام جواد پر اهميته كه تمام افكار متوجه امام جواد عليه الصلاة و السلامه. خيلي پر اهميته. چون دشمن آقا از راههاي مختلف وارد ميشدند كه اين پيش بيني پيغمبر اكرم را از بين ببرند. چون اگر اين كار را ميكردند، هم پيغمبر را از بين برده بودند هم امامت را قطع كرده بودند. پيغمبر اكرم مكرر فرمود خلفائي من بعدي اثني عشر اولهم علي بن ابيطالب و آخرهم المهدي. و مكرر اسمهاي اينها را برده تا آخر. حتي در قضية جابر حضرت فرمود كه تو باصطلاح محمد بن علي الباقر را خواهي ديد و سلام من را به او برسان. با اين معجزه توأم بود و بعد هم يك يك اسامي اينها را حضرت ميبره تا ميرسه به حضرت بقية الله. اگر بتونند، دشمن ميتونست يك كاري ميكرد. يكي از اينها قطع ميكرد. هم كلام پيغمبر از بين رفته بود، هم اسلام از بين رفته بود، هم امامت از بين رفته بود. لذا وقتي امام جواد متولد شد، اين حرفها هم كه، حرفهاي بدي كه گاهي انسان احساس ميكنه دشمن نتونسته امام جواد را ناديده بگيره، رفته از يك راه ديگري وارد شده كه اين كار را بكنه. و من تعجب ميكنم از بعضي از اهل منبر كه چرا اين حرفها را مطرح ميكنند كه منهم اگر بگم چي رامطرح ميكنند، من هم مثل آنها ميشوم. نميدونم كه شك كردند اين پسر، يعني به يك فرد معمولي هم نميشه اين حرفها رازد. يكي بياد بگه اين بچة شماست، من شك دارم بچة شما هست يا نيست؟ شما ميبينيد اين من اصلا تعجب ميكنم كه چرا اين را اصلا روي منبر ميگويند اينها. تا آنهم تازه بروند با قيافه شناس اين را ثابتش كنند. خاك بر سر ما و عقلمون. امام جواد فرزند امام رضا هست و همه هم ميشناختند و اصلا اينها را ميگن دشمن، اگر شما يك خوردهاي عمق پيدا بكنيد در كارهاي دشمنان و بوسيلة ما متأسفانه، بوسيلة دوستان نادان، دشمن يك كارهايي ميكنه كه واقعا انسان شرمنده ميشه، خجالت ميكشه، اين حرفها نيست. روايت داشته ميگه. هر روايتي را. پس علما و مجتهدين براي چي هستند؟ براي اينكه روايات را حل و فصلش كنند. هر چي را آقا توي كتاب با آن مغز پوكش ميخونه، ميآد روي منبر ميگه، اين حرفها چيه؟ امام جواد فرزند حضرت رضا صلواة الله عليه. پيغمبر هم فرموده، همه هم قبول دارند، حرفي هم درش نيست. ديگه حالا از آنجا نتونستند بگن حضرت رضا صلواة الله عليه در مسافرت و بعضي از برنامهها بود، زياد اينطوري نبود كه در كنار خانوادهاش باشه. يك همچين فرزندي بوده، امام جواد كه در سنين خردسالگي وقتي بيرون ميآمد، غلاخمان اطرافش را ميگرفتند پول زيادي از سهم امام در جيبش بود به مردم ميداد و يك روز غلامان يعني اطرافيان حضرت جواد به امام جواد گفتند آقا از اين در كه ميري خيلي شلوغ ميشه. از اين در كوچك برو كه كمتر دورش را بگيرند، كمتر حضرت مجبور بشه پول بده به مردم. گاهي ميگن آدم خسيس نميتونه يكي به يكي ديگه داره كمكي ميكنه. حضرت رضا نامه نوشتند از همان در بزرگ برو. به هر كس كه رسيدي پول بده. اينجور ميشناختند حضرت را. شما حالات امام جواد را برداريد مطالعه بكنيد. ببيند دشمن چه ميكنه؟ اول كه ميگفتند حضرت فرزندي نداره. حالا كه فرزنددار شده، بعدش بيان از اين حرفها بزنند. اصلا آن وقتها هم نبود بعدها درست شده. خيلي اين جهات را دقت كنيد. بعضي از مطالبي هست در گوشه و كنار در مجالسمون، در محافلمون متأسفانه گفته ميشه كه ريشة اسلام را گاهي سست ميكنه و قطع ميخواد بكنه. چقدر زشته كه انسان به يك نفر آدم معمولي بگه من شك دارم اين بچة تو بچة خودت باشه. بريم يك قيافه شناس بياريم، انهم با قيافهشناسي قبول بكنند، خيلي خوب چيكار بكنيم، اينها شبه به همند. ببيند چقدر بده. بهر حال امام جواد عليه الصلاة و السلام پربركتترينه و لذا حضرت رضا را خيلي خوشحال كرد. پاي گهوارهاش مينشست. خودش گهواره را تكان ميداد. براي او حرفها ميزد. امام جواد عليه الصلاة و السلام يك وقتي اباصلت وقتي آن جريان دفن حضرت رضا را ديد و آن جريان آمدن امام جواد را به يك چشم بهم زدن به خانة علي بن موسي الرضا در طوس ديده بود، بعد از يكسال كه توي زندان مأمون او را انداخته بود توي زندان، به ياد امام جواد افتاد. گفت آقائي كه ميتونه از مدينه به طوس بياد پس ميتونه توي زندان هم بياد و من را نجات بده. گفت آقا من را از زندان نجات بده. ديد حضرت جلويش ظاهر شد. گفت آقا من يكساله اينجا هستم. حضرت فرمود تو حالا من را خواستي. من هم آمدم. آن جريان مفصل آن شخصي كه بنام متنبي در شام ميگه كه من يك شب در مسجد رأس الحسين مشغول دعا بودم. زيارت، دعا، مشغول عبادت بودم. ديدم يك جواني آمد به من گفت ميخواي بريم كربلا؟ بريم. ميخواي بريم نجف؟ بريم. برد يك دوره مكه و مدينه و نجف و كربلا و همه جا من را گردوند و بعد آوردم گذاشتم توي همين مسجد رأس الحسين. من آمدم بپرسم شما كي هستيد؟ رفت. نكنه امام زمان شما هم با شما همين ارتباطها را يك وقت داشته باشه و شما از معرفتش غافل باشيد. امام زمانشه. سال بعد همان شب باز آمد. من را برد يك دوره زيارت و بعد باز برگردوند. ايندفعه گرفتم. گفتم آقا به حق آنكه اين قدرت را بهت داده، به من بگو شما كي هستي. گفت من جواد الائمه هستم. صلوات خدا بر اين آقاي بزرگوار. خدا قسمتتون كنه انشاء الله همين امسال برويم كاظمين قبر امام جواد و حضرت موسي بن جعفر در يك ضريحه. السلام همون زيارتي كه حضرت وليعصر صلواة الله براي حاج علي بغدادي خوندند. حاج علي بغدادي گفت كه هر زيارتي كه بافضيلتره برام بخونيد. حضرت فرمود السلام عليكما يا امينيان الله في ارضه و حجتيه علي عباده. خطاب به هر دوي هم حضرت موسي بن جعفر و هم امام جواد عليه السلام. خواجه نصير طوسي آنجا دفنه بالاي قبرش نشسته و كلبهم باسطوا بارايهم خوشا به حال علماي رباني با اين معرفت. سيد رضي و سيد مرتضي آنجا هستند، مثل دو دسته گل. شيخ مفيد آنجا قبرشه. يك طرف شيخ مفيده، يك طرف خواجه نصير الدين طوسيه، يك طرف سيد رضي، يك طرف سيد مرتضي است. علمايي آنجا دفنند. خدايا خودت قسمت كن. قبر مرقد مطهر حضرت موسي بن جعفر اينطرف پل دجلة بغداده. قبر ابو حنيفه هم آنطرف پله. آنجا هيچكس، نه زائري، نه هيچي. مردم باب الحوائج، سني و شيعه ميآن كنار قبر حضرت موسي بن جعفر عليه الصلاة و السلام.
خوب من بيشتر از اين ديگه شما را متوجه كاظمين نكنيم. به جهت اينكه موفق نشيم، خداي نكرده. ولي اهميت داره زيارت اينها. يك مطلبي را اشاره كردند كه در بعضي از كتب مقاتل نوشته شده كه در چند چيز امام جواد عليه الصلاة و السلام با حضرت سيد الشهدا شباهت داشت. من خجالت ميكشم شماها را ببينم و اين چند چيز را عرض بكنم. چراغها را خاموش كنند. يكي در عطش. ام الفضل صدا زد بگذار ابن رضا با لبهاي تشنه از دار دنيا بره. دوم بدن امام جواد را دستور داد روي بام خانه بيندازند. سه شبانه روز در مقابل آفتاب. واقعا ملقا ثلاثا بلا غسل و بلا كفني. مردم بغداد ديدند پرندگان ميآيند بالهايشون را به يكديگر وصل ميكنند كه بدن امام جواد عليه الصلاة و السلام آفتاب نخوره. صبح يازدهم محرم وقتي زينب كبري آمد كنار بدن برادر، اينجا ديگه بدن سيد الشهدا با بدن امام جواد تطبيق نميكنه. ديد سر در بدن نداره. بدن پاره پاره.
السلام عليك يا زينب. يا ام المصائب. بسم الله الرحمن الرحيم همه رو به قبله. اميدواريم
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.