۱ ربيع‌ الاول‌ ۱۴۱۷ – صراط‌ مستقيم‌ دين‌

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ اليه‌ من‌ ربه‌ و المؤمنون‌ كل‌ آمن‌ بالله‌.

 ماه‌ صفر و محرم‌، دو ماه‌ عزا بر ما گذشت‌ و انشاء الله‌ عزاداريهايمون‌ مورد قبول‌ حضرت‌ حق‌ و خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ واقع‌ شده‌ باشد. و امشب‌ به‌ احتمال‌ قوي‌ شب‌ شهادت‌ حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. چون‌ در رواياتي‌ دارد كه‌ در روز اول‌ ماه‌ ربيع‌ الاول‌ شهادت‌ امام‌ عسگري ست‌ و بعضي‌ از روايات‌ هم‌ روز هشتم‌ ماه‌ ربيع‌ را نوشته‌اند. البته‌ همين‌ بهتر كه‌ ما همين‌ شب‌ اول‌ ماه‌ را شب‌ شهادت‌ آن‌ حضرت‌ بدانيم‌ و عزاداري‌ را ملحق‌ كنيم‌ به‌ همان‌ ماه‌ محرم‌ و صفر. بخصوص‌ كه‌ در روز هشتم‌ ماه‌ ربيع‌، همساية‌ يك‌ جهات‌ ديگر هم‌ هست‌ و انشاء الله‌ اين‌ دو ماه‌ عزاداري‌ را كرده‌ايم‌ و اظهار ارادتمون‌ را به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ انجام‌ مي‌ديم‌ و از خداي‌ تعالي‌ مي‌خوايم‌ كه‌ امشب‌ و فردا توفيق‌ عزاداري‌ را به‌ ما عنايت‌ كند تا امام‌ زمانمون‌ را از خودمون‌ راضي‌ كنيم‌.

 آياتي‌ تلاوت‌ شد، يك‌ مقداري‌ مربوط‌ به‌ دعاهاي‌ قرآنيه‌ بود و اين‌ آية‌ اولي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌، آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ اليه‌ من‌ ربه‌. يعني‌ پيغمبر به‌ آنچه‌ كه‌ برش‌ نازل‌ شده‌ ايمان‌ دارد. مؤمنون‌ هم‌ ايمان‌ دارند. يعني‌ كلن‌ آمن‌ بالله‌. همة‌ مؤمنين‌ ايمان‌ به‌ خدا دارند. مسئلة‌ ايمان‌ خيلي‌ در عين‌ اينكه‌ روشنه‌، براي‌ همة‌ افراد، در عين‌ حال‌ خيلي‌ بغرنج‌ و شايد كمتر كسي‌ است‌ كه‌ معناي‌ ايمان‌ و حقيقت‌ ايمان‌ را لمس‌ كرده‌ باشه‌. در كتاب‌ شريف‌ كافي‌ يك‌ بابي‌ هست‌ مربوط‌ به‌ درجات‌ ايمان‌ و ايمان‌، و معناي‌ ايمان‌. اولا ايمان‌ درجات‌ دارد. در قرآن‌ درجات‌ ايمان‌ را انسان‌ ميتوند بفهمد كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد يا ايها الذين‌ آمنوا، آمنوا بالله‌. اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد، ايمان‌ بياوريد به‌ خدا. معلومه‌ كه‌ بعضي‌ها هستند ايمان‌ دارند اما درجة‌ بالاتر ايمان‌ را ندارند كه‌ خدا مي‌فرمايد ايمان‌ داريد، اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد، ايمان‌ بياريد به‌ خدا، يعني‌ درجات‌ ديگه‌ را قدم‌ بگذاريد. در يك‌ روايت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد ايمان‌ مثل‌ نردبان‌ كه‌ ده‌ پله‌ داشته‌ باشه‌. و افرادي‌ در پلة‌ اول‌ هستند، افرادي‌ در پلة‌ دوم‌ تا در ضمن‌ مي‌فرمايد مثلا سلمان‌ در پلة‌ دهم‌ ايمان‌ بود. ابي‌ذر در پلة‌ نهم‌ ايمان‌ بود و آنقدر بين‌ ابي‌ذر و سلمان‌ در عين‌ اينكه‌ يك‌ پله‌ و يك‌ درجه‌ بيشتر فاصله‌ نيست‌، تفاوت‌ بود كه‌ اگر لو علم‌ السلمان‌ ما في‌ قلب‌ ابوذر، لكفره‌. اگر سلمان‌ مي‌دونست‌ چه‌ در قلب‌ ابي‌ذر مي‌گذره‌، تكفيرش‌ مي‌كرد. و اگر ابي‌ ذر مي‌دانست‌ چه‌ در دل‌ سلمان‌ و مغز سلمان‌ چه‌ مي‌گذره‌، ابي‌ذر هم‌ سلمان‌ را تكفير ميكرد. گاهي‌ بعضي‌ از كارها را سلمان‌ در مقابل‌ ابي‌ذر ميكرد، ابي‌ذر خيلي‌ توي‌ دست‌ انداز مي‌افتاد، توي‌ تشنج‌ مي‌افتاد. مي‌آمد خدمت‌ پيغمبر اكرم‌. پيغمبر اكرم‌ بهش‌ مي‌فرمود سلمان‌ هر كاري‌ و هر حرفي‌ را به‌ ابي‌ذر نگو.

 يكي‌ از مسائلي‌ كه‌ خيلي‌ مهمه‌، و اين‌ را مخصوصا به‌ دوستان‌ خودم‌ كه‌ باهاشون‌ سابقه‌ داريم‌ و در برنامه‌هاي‌ تزكية‌ نفس‌ كار كردند و كار مي‌كنيم‌ بايد عرض‌ كنم‌، اين‌ است‌ كه‌ همه‌ لياقت‌ شنيدن‌ هر حرفي‌ را ندارند. ايمانها، درجات‌ معرفت‌، با هم‌ فرق‌ ميكنه‌. يك‌ روايتي‌ را شنيدم‌ از خدا رحمتش‌ كنه‌، مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌، من‌ متأسفانه‌ گشتم‌ اين‌ را در كتابها پيدا نكردم‌ و اين‌ در گوشم‌ هست‌ از زبان‌ ايشان‌ كه‌ فضه‌ با قنبر، اينها هر دو غلام‌ و كنيز علي‌ و فاطمة‌ زهرا بودند. اما قنبر با اينكه‌ مقامش‌، خوب‌ مرده‌ ديگه‌ بهرحال‌، بيشتر با علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. اما فضه‌ معرفتش‌ به‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بيشتر بود. يك‌ روز فضه‌ در منزل‌ نشسته‌، قنبر آمد سراغ‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را گرفت‌. فضه‌ گفت‌ رفته‌ است‌ علي‌ به‌ آسمانها حل‌ اختلاف‌ خلايقي‌ كه‌ در آسمانها هستند بكنه‌. قنبر به‌ فضه‌ گفت‌ كه‌اي‌ كافره‌، تعبير اينه‌ها. اين‌ حرفها چيه‌، غلو كردي‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. رفته‌ در آسمانها كار اختلافي‌ كه‌ در بين‌ ملائكه‌ هست‌ رفع‌ بكنه‌. كه‌ بعد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فضه‌ را منع‌ كرد از اينكه‌ اين‌ حرفها را در مقابل‌ قنبر نزن‌. افرادي‌ هستند توي‌ جامعه‌ كه‌ جز آنچه‌ را كه‌ مي‌بينند، به‌ چيز بيشتري‌ معتقد نيستند. اگر شما گفتيد كه‌ من‌ خوابي‌ ديدم‌، چون‌ جز دروغ‌ چيزي‌ نشنيده‌ و جز دروغ‌ چيزي‌ در مغزش‌ پرورش‌ پيدا نكرده‌، در مرحلة‌ اول‌ ميگه‌ اين‌ آدم‌ دروغ‌ ميگه‌. دروغ‌ ميگه‌ كه‌ ميگه‌ من‌ خوابي‌ ديدم‌ مثلا مخصوصا اگر در خواب‌ مدحي‌ از شما هم‌ بشه‌. مثلا حضرت‌ وليعصر را در خواب‌ ببينيد، حضرت‌ به‌ شما اظهار محبتي‌ هم‌ بكنه‌. اين‌ مي‌خواد براي‌ خودش‌ يك‌ مسئله‌اي‌ درست‌ بكنه‌. باورشون‌ نمي‌آد كه‌ پشت‌ اين‌ پردة‌ ملك‌، يك‌ ملكوتي‌ هم‌ باشه‌. باورشون‌ نمي‌آد. اگر احتمالش‌ را حتي‌ مي‌دادند، اين‌ را بدونيد، اگر احتمالش‌ را حتي‌ مي‌دادند با اين‌ شدت‌ به‌ مبارزه‌ عليه‌ اهل‌ معنا و كمالات‌ بر نمي‌خاستند. احتمال‌ هم‌ نميدهند. همة‌ خوابها را دروغ‌ مي‌دانند. مرحوم‌ حاجي‌ نوري‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ كه‌ استاد آشيخ‌ عباس‌ قميه‌ و صاحب‌ كتاب‌ مستدرك‌ الوسائله‌ و صاحب‌ كتاب‌ نجم‌ الثاقبه‌ و از علماي‌ بسيار معروف‌، پنج‌ جلد كتاب‌ دربارة‌ خوابهايي‌ كه‌ همه‌اش‌ صادقه‌ است‌، نوشته‌. خوابهاي‌ توي‌ قرآن‌ آمده‌ كه‌ از انبياء، از غير انبياء، كه‌ همه‌اش‌ تعبير شده‌ و كلي‌ از ضررهايي‌ كه‌ ممكن‌ بوده‌ است‌ براي‌ مردم‌ بوجود بيايد، پيشگيري‌ كرده‌. خوبهايش‌ حضرت‌ يوسف‌ خواب‌ ديد كه‌ گفت‌ به‌ پدرش‌ اني‌ رأيت‌ احد عشرا كوكبا و الشمس‌ و القمر رأيت‌ لي‌ ساجدين‌. من‌ در خواب‌ ديدم‌ كه‌ يازده‌ ستاره‌ و ماه‌ و خورشيد در مقابل‌ من‌ سجده‌ كردند. حضرت‌ يعقوب‌ فرمود كه‌ لا تقصص‌ رؤياك‌ علي‌ اخوتك‌. اين‌ برادران‌ تو از اينهايي‌ هستند كه‌ همون‌ محدودة‌ ملك‌ را مي‌فهمند. اگر قصة‌ خوابت‌ را، چون‌ از تعبير خواب‌ آگاهند، اگر خوابت‌ را به‌ آنها بگي‌ آنها حسادت‌ مي‌كنند، اذيتت‌ مي‌كنند، متوجه‌ ميشوند كه‌ تو آيندة‌ خيلي‌ بالايي‌ داري‌ و تو را اذيت‌ مي‌كنند. لا تقصص‌ رؤياك‌ علي‌ اخوتك‌ و يكيدوا لك‌ كيدا. با اينكه‌ قصة‌ خوابش‌ را به‌ برادرانش‌ نگفت‌، در عين‌ حال‌ كارشون‌ را آنها انجام‌ دادند و آنجور او را در چاه‌ انداختند و اذيتش‌ كردند تا روزي‌ كه‌، چهل‌ سال‌ تقريبا بعد. وقتي‌ يازده‌ برادر رفتند به‌ خدمت‌ يوسف‌ و پدر و مادرش‌ هم‌ بودند، تعبير خوابش‌ را حضرت‌ يوسف‌ فهميد و به‌ پدرش‌ گفت‌ هذا تعبير رؤياي‌ من‌ قبل‌. اين‌ يازده‌ ستاره‌، يازده‌ برادرم‌ و ماه‌ و خورشيد هم‌ پدر و مادرم‌، اينها آمده‌اند در مقابل‌ من‌ خضوع‌ ميكنند و اظهار تواضع‌ ميكنند. هذا تعبير رؤياي‌ من‌ قبل‌. آدمهاي‌ بدي‌ كه‌ خواب‌ ديدند و در عين‌ حال‌ تعبير داشته‌ و كلي‌ جلوي‌ ضررها را گرفتند. خود عزيز مصر خواب‌ ديد كه‌ يازده‌، در عالم‌ رؤيا ديد كه‌ چند تا گاو، هفت‌ تا گاو قرمز آمدند هفت‌ تا گاو سياه‌ را خوردند. خوابه‌. برعكس‌؟ بعله‌ گاو چاق‌ آمدند گاو لاغر را خوردند. اينهم‌ هست‌. اين‌ خواب‌ را ديد، خوب‌ اين‌ خوابش‌، خواب‌ بي‌ ربطيه‌. همة‌ معبرين‌ را دعوت‌ كرد. گفت‌ اين‌ خواب‌ را ديدم‌ شما نظرتون‌ چيه‌؟ گفتند اخلاس‌ احلامه‌، يك‌ خواب‌ بي‌ ربطية‌ كه‌ تو ديدي‌، ولش‌ كن‌، فكرش‌ را هم‌ نكن‌. آن‌ رفيقي‌ كه‌ با حضرت‌ يوسف‌ در زندان‌ بود و خواب‌ خوبي‌ هم‌ ديده‌ بود و حضرت‌ يوسف‌ هم‌ خوب‌ تعبير كرده‌ بود، يك‌ دفعه‌ يادش‌ آمد كه‌ آقا يكنفر توي‌ زندان‌ بود اين‌ خوب‌ خواب‌ تعبير ميكرد. حضرت‌ يوسف‌ را از زندان‌ آوردند تعبير كن‌ خواب‌ ما را. گفت‌ شما مبتلا به‌ هفت‌ سال‌ زندگي‌ خوبي‌ ميشيد، گندمتون‌ خوب‌ ميشه‌، مزرعه‌ و زراعتتون‌ خوب‌ ميشه‌، در اين‌ هفت‌ سال‌ تمام‌ گندمها را فذروه‌ في‌ سنبله‌، توي‌ همان‌ خوشة‌ خودش‌ نگه‌ بداريد كه‌ بعدش‌ هفت‌ سال‌ قحطي‌ ميشه‌. اين‌ تعبير خوابه‌. اينها هم‌ اين‌ كار را كردند. تمام‌ مردم‌ آن‌ اطراف‌ و آن‌ نواحي‌، بعد محتاج‌ به‌ اينها شدند در هفت‌ سال‌ دوم‌ و آمدند از غلات‌ اينها استفاده‌ كردند و مردم‌ از مرگ‌ نجات‌ پيدا كردند. خوابهاي‌ مختلفي‌ هست‌. در مقابل‌ همين‌ خوابها، خوابهاي‌ شيطاني‌ هم‌ هست‌ كه‌ انسان‌ بايد اعتماد نكنه‌ به‌ خوابهايش‌. و الا خوابهاي‌ رحماني‌ هم‌ هست‌، خوابهاي‌ شيطاني‌ هم‌ هست‌. مكاشفة‌ رحماني‌ هست‌. بهترين‌ مكاشفات‌ آن‌ مكاشفه‌اي‌ هست‌ كه‌ يك‌ مطلب‌ علمي‌ براتون‌ كشف‌ بشه‌. شما نشستيد كتاب‌ داريد مطالعه‌ مي‌كنيد، يك‌ دفعه‌ مي‌بينيد يك‌ مطلب‌ علمي‌ براتون‌ كشف‌ شد. يك‌ چيزي‌ فهميديد. مكاشفه‌ لازم‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ مثل‌ فرض‌ كنيد مثل‌ معتادها چرت‌ بزنه‌، بعد توي‌ چرتش‌ يك‌ چيزي‌ ببينه‌. نه‌. توي‌ مجالس‌ علمي‌، توي‌ محافل‌ علمي‌، گاهي‌ انسان‌ واقعا مكاشفه‌ بهش‌ دست‌ ميده‌. يك‌ مطلبي‌ را كه‌ سالها توي‌ فكرش‌ بوده‌، ميخواسته‌ اين‌ را بفهمه‌، نمي‌فهميده‌. يك‌ دفعه‌ مي‌بيني‌ يك‌ جرياني‌ پيش‌ آمد اين‌ مطلب‌ را فهميد. اين‌ معناي‌ مكاشفه‌ است‌. مكاشفه‌هاي‌ شيطاني‌ هم‌ هست‌. توي‌ مغازه‌ نشستي‌، يك‌ مشتري‌ هم‌ آمده‌. يك‌ دفعه‌ مي‌بيني‌ يك‌ مطلب‌، يك‌ كاري‌ به‌ ذهنت‌ آمد براي‌ كلاه‌ گذاشتن‌ سر اين‌ مشتري‌ كه‌ يك‌ ميليون‌ استفاده‌ ميكني‌. مكاشفه‌ است‌ها. اينهم‌ مكاشفه‌ است‌. مكاشفة‌ علمي‌ هم‌ هست‌ اما شيطاني‌. مكاشفات‌ منظره‌ ديدن‌ كه‌ مثل‌ خواب‌ باشه‌ و حالا رفتي‌ توي‌ عالم‌ مكاشفه‌، رفتي‌ به‌ زيارت‌ حضرت‌ سيد الشهدا و اينها، اينها خيلي‌ مكاشفه‌هاي‌ درجة‌ پائينه‌، مهمش‌ مكاشفات‌ علمي‌ است‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ مكاشفات‌ علمي‌ هم‌ شيطاني‌ داره‌ هم‌ رحماني‌. همانطور كه‌ مثال‌ زدم‌. حتي‌ مشاهدات‌. شيطان‌ گاهي‌ مي‌آد بهتون‌ ميگه‌ كه‌ فلاني‌. بعله‌. چشمت‌ را بدوز به‌ فلانجا، توي‌ تاريكي‌ اگر مخصوصا باشه‌، چشم‌ انسان‌ يك‌ وقت‌ يك‌ برقشي‌ ميزنه‌، يك‌ نوري‌ را، چون‌ اگر شما يك‌ مقداري‌ اين‌ كارها را كرده‌ باشيد، پيش‌ مي‌آد. ميگيد من‌ نوري‌ ديدم‌. گاهي‌ رحمانيه‌، يه‌ نوري‌ بوده‌ حالا، من‌ منكر هيچي‌ نميشم‌. ولي‌ گاهي‌ هم‌ شيطانيه‌. همة‌ اينها شيطاني‌ و رحماني‌ داره‌. غير از قرآن‌. آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ اليه‌ من‌ ربه‌. قرآن‌ شيطاني‌ توش‌ نداره‌. آيات‌ قرآن‌ همه‌اش‌ از جانب‌ خداست‌. بعد از قرآن‌، روايات‌ و فتواي‌ مجتهدين‌. لذا ما ميگم‌ صراط‌ مستقيم‌ آقايون‌، صراط‌ مستقيم‌ دين‌ كه‌ لازم‌ است‌ همة‌ افراد در آن‌ صراط‌ حركت‌ كنند، نه‌ از طريق‌ مكاشفه‌ بدست‌ مي‌آد، نه‌ از طريق‌ خواب‌ بدست‌ مي‌آد، حتي‌ از طريق‌ مشاهدات‌ هم‌ بدست‌ نمي‌آد و هركس‌ خيلي‌ پابند اين‌ حرفها باشه‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارجه‌. تنها و تنها صراط‌ مستقيم‌ يعني‌ قرآن‌ و روايات‌. براي‌ شما مردم‌، براي‌ كساني‌ كه‌ دنبال‌ تحصيل‌ علوم‌ ديني‌ نرفتند و زحمت‌ نكشيده‌اند و فقيه‌ نشده‌اند و مجتهد نشده‌اند، براي‌ آنها همين‌ توضيح‌ المسائل‌، همين‌ دستورات‌ اخلاقی‌ است‌ كه‌ داده‌ ميشه‌. همين‌ برنامه‌هايي‌ است‌ كه‌ در اختيارتون‌ قرار ميگيره‌ كه‌ باز زائيدة‌ از روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ باشه‌. شما وقتي‌ در راه‌ راست‌ قرار ميگيريد و در صراط‌ مستقيم‌ قرار ميگيرد كه‌ مثل‌ پيغمبر اكرم‌، آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ اليه‌. ايمان‌ داشته‌ باشيد كه‌ براتون‌، براي‌ پيغمبر نازل‌ شده‌ شما هم‌ به‌ همون‌ ايمان‌ داشته‌ باشيد و راه‌ پيغمبر را در پيش‌ بگيريد. اين‌ معناي‌ صراط‌ مستقيمه‌. صراط‌ مستقيم‌ آقايون‌، اين‌ را من‌ هر چه‌ ميگم‌ متأسفانه‌ دوستانمون‌ هم‌ توجه‌ بهش‌ نمي‌كنند. باز مي‌بينم‌ بيشتر به‌ مكاشفاتشون‌ توجه‌ دارند. من‌ نميگم‌ مكاشفه‌ نداشته‌ باشد، داشته‌ باشيد. مكاشفات‌ علمي‌ مخصوصا. داشته‌ باشيد، بايد داشته‌ باشيد. من‌ نميگم‌ خواب‌ نبينيد. در اختيار شما نيست‌ بالاخره‌ خواب‌ را مي‌بينيد. من‌ ميگم‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌ اينها چيزي‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ را معطل‌ بكنه‌. مثال‌ زدم‌ براتون‌، آنهايي‌ كه‌ شايد جلسة‌ اولي‌ باشه‌ و تازه‌ به‌ ما برخورد كرده‌ باشند نشنيده‌ باشند، باز هم‌ عرض‌ ميكنم‌. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ توي‌ هواپيما سواره‌، بهش‌ توي‌ هواپيما شكلات‌ ميدن‌، غذا ميدهند. ميگيره‌ ميخوره‌ و تشكر هم‌ ميكنه‌. و بعد هم‌ به‌ مقصد ميرسه‌. مقصدش‌ هم‌ مشخص‌ و مثلا مي‌خواد بياد مشهد، مشهد مي‌آئيد. حالا شكلات‌ دادند، ندادند توي‌ هواپيما زياد اهميت‌ نمي‌ديد. شايد يادتون‌ هم‌ نباشه‌. ميگن‌ هفتة‌ قبل‌ با هواپيما كه‌ آمدي‌ توي‌ هواپيما به‌ شما شكلات‌ هم‌ دادند؟ ميگي‌ يادم‌ نيست‌. چرا يادت‌ نيست‌؟ براي‌ اينكه‌ هدف‌ شكلات‌ گرفتن‌ نبوده‌. اگر كسي‌ آمد و مقصدش‌ همين‌ شكلات‌ بود. اين‌ احمق‌ هست‌ يا نه‌؟ پول‌ داده‌، پنج‌ شيش‌ هزار تومان‌ پول‌ داده‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود، نميخواسته‌ بره‌ مشهد، ميخواد بره‌ توي‌ هواپيما بشينه‌ يك‌ شكلات‌ مهماندار بياد بهش‌ بده‌. خيلي‌ احمقه‌! اگر مي‌خواستي‌ همچين‌ كاري‌ بكني‌، من‌ در تهران‌ گفتم‌ به‌ يك‌ عده‌، گفتم‌ بالاي‌ اين‌ شهر اكباتان‌ يك‌ هواپيمايي‌ گذاشتند روي‌ آن‌ بلندي‌، اين‌ رستورانه‌ ولي‌ شكلش‌ شكل‌ هواپيماست‌. برو آنجا، هم‌ شكلات‌ بخور، هم‌ قهوه‌ بخور، هم‌ چايي‌ بخور، جائي‌ هم‌ نمي‌بردت‌. بخدا قسم‌ آنهائي‌ كه‌ دلبستگي‌ به‌ اين‌ مسائل‌ پيدا كردند. آقا تو مرحلة‌ يقظه‌ و توبه‌ را گذروندي‌. چه‌ استفاده‌اي‌ كردي‌؟ خواب‌ ديدم‌! مگر مقصدت‌ خواب‌ ديدن‌ بود؟ خواب‌ ديدم‌ كه‌ رفتم‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا. يك‌ شخصي‌ بود ما هي‌ بهش‌ مي‌گفتيم‌ آقا ريشت‌ را نتراش‌، اين‌ هي‌، هر چي‌ ما بهش‌ مي‌گفتيم‌ باز هم‌ مي‌تراشيد. يك‌ روز ديدم‌ ريش‌ گذاشته‌. گفتم‌ چطور شد ريش‌ گذاشتي‌؟ گفت‌ شما را پريشب‌ در خواب‌ ديدم‌. در خواب‌ به‌ من‌ گفتيد ريشت‌ را نتراش‌. گفتم‌ بي‌ انصاف‌ من‌ اينهمه‌ در بيداري‌ بهت‌ گفتم‌ تو اعتنا نكردي‌، در خواب‌، ماها به‌ خواب‌ بيشتر اعتقاد داريم‌ تا بيداري‌. تا زندگي‌ در بيداري‌ را حتي‌. و اين‌ كار بسيار نادانيه‌. مقصدتون‌ را آقايون‌ تشخيص‌ بديد. ايني‌ كه‌ من‌ الان‌، نميخوام‌ بگم‌ سردم‌ دربارة‌ بعضي‌ از دوستان‌ كه‌ مراحلشون‌ را دارند طي‌ ميكنند. ولي‌ واقعا يك‌ خورده‌اي‌ سر خورده‌ام‌. ميگم‌ اينها اينهمه‌ با اصرار مي‌آن‌ تقاضا ميكنند كه‌ بهشون‌ برنامة‌ تزكية‌ نفس‌ بديم‌. بعد از آنكه‌ شايد بعضي‌ها چند ماهي‌ پشت‌ كار را دارند و مي‌آن‌، بعد مي‌بينيم‌ بعد از اينكه‌ مرحلة‌ يقظه‌ و توبه‌ را گذروندند، در عين‌ حال‌ مي‌آن‌ ميگن‌ حاج‌ آقا ما از اين‌ برنامه‌ها چيزي‌ نفهميديم‌. خوب‌ چي‌ مي‌خواستي‌ بفهمي‌؟ نه‌ خوابي‌ ديديم‌. به‌ خدا قسم‌ مكرر اين‌ را من‌ در، حتي‌ در نوشته‌هاشون‌ نوشتند. نه‌ خوابي‌ ديديم‌، ما عجب‌ تو آدمي‌ بودي‌ ما نمي‌شناختيمت‌. مثل‌ اينكه‌ ما از اين‌ هواپيما چيزي‌ نفهميديم‌. حالا نزديك‌ مقصد هم‌ رسيده‌ها. من‌ اين‌ هواپيما تابحال‌ يك‌ شكلاتي‌ هم‌ به‌ ما ندادند! يك‌ آبي‌ هم‌ به‌ دستمون‌ ندادند! اين‌ حرفها مال‌ دراويشه‌. مال‌ آنهايي‌ است‌ كه‌ با همين‌ شكلات‌ دادن‌ شما را توي‌ هواپيمايي‌ نشاندند و به‌ يك‌ جهنم‌ دره‌اي‌ ممكنه‌ ببرند. من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ چقدر جنايت‌ بوسيلة‌ همين‌ مسائل‌ ميشه‌. چقدر اشتباهات‌ ميشه‌. من‌ اگر بخوام‌ شرح‌ بدم‌، حتي‌ از كتابهاي‌ آنها براي‌ شما بيان‌ كنم‌ كه‌ بوسيلة‌ همين‌ مسائل‌ افراد را چقدر از خدا و پيغمبر و صراط‌ مستقيم‌ دور كردند كه‌ حساب‌ نداشته‌. بايد تو بالاخره‌ يك‌ خواب‌ خوبي‌ ببيني‌، يك‌ مكاشفة‌ خوبي‌. اگر نشد يك‌ برنامة‌ ديگه‌اي‌، يك‌ برنامة‌ خاص‌ الخاصي‌ برايت‌ پيشنهاد مي‌كنند. چيكار مي‌كنند؟ يك‌ خورده‌اي‌ مواد مخدر، چرسي‌، بنگي‌، تو همة‌ مكاشفات‌، راه‌ مي‌ري‌ مي‌بيني‌ خواب‌ مي‌بيني‌! من‌ ديدم‌ عرض‌ ميكنم‌. توي‌ بازار تهران‌ يك‌ شب‌، بازار تهران‌ آنموقع‌ برق‌ نداشت‌، خيلي‌ قديمه‌. تاريك‌ هم‌ بود، مغازه‌ها هم‌ بسته‌ بود. آخر شب‌ بود. آن‌ سقف‌ بازار يك‌ گردي‌هايي‌ داشت‌ كه‌ روشنايي‌ روز مي‌داد. شب‌ هم‌ به‌ همان‌ مناسبت‌ مهتاب‌ مي‌افتاد. گرد گرد روي‌ كف‌ بازار تهران‌ مهتاب‌ شده‌ بود. اين‌ بندة‌ خدايي‌ بود، چرس‌ كشيده‌ بود، نمي‌دونم‌ چيكار كرده‌ بود. اين‌ مي‌آمد از آن‌ كنارها رد ميشد. براي‌ اينكه‌ جا داشت‌. رسيد به‌ يك‌ سوراخ‌ وسيعي‌ كه‌ همة‌ كف‌ بازار را گرفته‌ بود. اينجا وايستاد. من‌ بهش‌ گفتم‌ چيه‌؟ گفت‌ اينها مگر حوض‌ آب‌ نيست‌. و اينجا ديگه‌ يا بايد من‌ پام‌ را برهنه‌ كنم‌ برم‌ توي‌ حوض‌ يا اينكه‌ بايد برگردم‌ نميشه‌. گفتم‌ نه‌ آقا اينها مهتابه‌. گفت‌ نه‌ شما واقعيت‌ اين‌ را نمي‌بينيد، حقيقت‌ اين‌ را نمي‌بينيد. آمد يك‌ مقداري‌ با ما، فهميديم‌ بندة‌ خدا بعله‌ از اين‌ كارها، از اين‌. چون‌ اگر نشد بالاخره‌ بايد حال‌ پيدا بشه‌. منبري‌ رفته‌ بود بالاي‌ منبر شب‌ وفات‌ هم‌ بود. مردم‌ بيحالي‌ گيرش‌ آمده‌ بود. هر چي‌ روضة‌ تند خوند، دروغ‌ راست‌، از جاهاي‌ مختلف‌، جعل‌ كرد. ديد نه‌ اينها هيچ‌ گريه‌ نمي‌كنند. گفت‌ چراغها را خاموش‌ كنيد. يك‌ مشت‌ سنگ‌ هم‌ توي‌ جيبش‌ كرده‌ بود، زد. بالاخره‌ بايد گريه‌ بكنيد. از اين‌ منبر من‌، من‌ گاهي‌ به‌ بعضي‌ از دوستان‌ ميگم‌، مگر ما وكيل‌ اينيم‌ كه‌ مردم‌ گريه‌ بكنند. مي‌خوان‌ گريه‌ بكنند مي‌خوان‌ گريه‌ نكنند. ما وظيفه‌امون‌ اينه‌، دستوره‌، در دين‌ مقدس‌ اسلام‌ دستوره‌ كه‌ شما روضه‌ بخوانيد، مردم‌ هم‌ متأثر بشوند. در سابق‌ بر اين‌، در شايد زماني‌ كه‌ خوب‌ روضه‌ خوانيها و عزاداريها خيلي‌ به‌ جنبه‌هاي‌ تندي‌ كشيده‌ شده‌ بود و شبيه‌خوانيها و امثال‌ اينها بود، گفتند در يك‌ مجلس‌ شصت‌ تا منبري‌ از صبح‌ تا ظهر ميخواسته‌ منبر بره‌ و هر كدامشون‌ بروند روي‌ دست‌ آن‌ يكي‌ ديگه‌. يك‌ مطلب‌ هم‌ ميخوان‌ بگن‌. خوب‌ طبعا انسان‌ نميتونه‌ كه‌ اينقدر مطلب‌ نيست‌، شما تمام‌ مقتل‌ را اگر بخونيد، همين‌ مسائلي‌ است‌ كه‌ گفته‌ ميشه‌. الحمدلله‌ زمان‌ ما خيلي‌ خوب‌ شده‌، روضه‌ها خيلي‌ حساب‌ شده‌ است‌. روضه‌خوانيها حساب‌ شده‌ است‌. و الا يك‌ دروغهايي‌ سابق‌ بر اين‌، زماني‌ كه‌ شاهها دخالت‌ در مسائل‌ عزاداريها مي‌كردند و مي‌خواستند كنترل‌ بكنند و در اختيار خودشون‌ بگيرند، آنقدري‌ دروغ‌ گفته‌ شده‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. خوب‌ حالا شما بايد گريه‌ بكني‌ بالاخره‌. حالا با روضه‌ شد، با چوب‌ شد بايد بگريي‌، با سنگ‌ شد بايد گريه‌ بكني‌. اين‌ برنامه‌ نيست‌. بايد مكاشفه‌ داشته‌ باشي‌، حالا به‌ زبان‌ خوش‌ مكاشفه‌ داري‌ داشته‌ باش‌. نداشته‌ باشي‌ با مواد، تا ميرسونند به‌ جاهايي‌ كه‌ اكثرا معتاد ميشند و مبتلا مي‌شوند و به‌ هدف‌ نمي‌رسند. عينا همون‌ هواپيمايي‌ است‌ كه‌ شيطان‌ خلبانشه‌ و مرتب‌ هم‌ بهت‌ شكلات‌ ميده‌ كه‌ حواست‌ پرت‌… مي‌خواد شما را برسونه‌. اما بيا توي‌ صراط‌ مستقيم‌. ما تمام‌ حرفمون‌ اينه‌، من‌ نمي‌دونم‌ چرا بعضي‌ها اينقدر اشتباه‌ مي‌كنند دربارة‌ ما. ما تمام‌ حرفمون‌ از روز اول‌ تا بحالا، شايد سي‌ و چهار ساله‌ توي‌ اين‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد، توي‌ اين‌ مجلس‌، توي‌ مجالس‌ مختلف‌، در تهران‌ من‌ در آن‌ مجلسي‌ كه‌ بود، در هر كجا كه‌ صحبت‌ ميكنم‌ ميگم‌ آقا قرآن‌ و روايات‌ و اينكه‌ شما باصطلاح‌ به‌ فكر مكاشفات‌ باشيد، نباشيد. در عين‌ حال‌ نميدونم‌ بعضي‌ها چرا اينقدر متأسفانه‌ عنودند. چرا اينقدر نافهمند، كم‌ دركند. يك‌ نسبتهاي‌ بيخود مي‌دهند به‌ انسان‌. آقا اين‌ مجلسه‌ ديگه‌. ما در نجف‌ كه‌ بوديم‌، دعوا شد بين‌ يهوديها و مسلمانها سر يك‌ پيغمبري‌ در كنار كوفه‌ دفن‌ شده‌ بود به‌ نام‌ ذوالكفل‌. مال‌ يهوديهاست‌ و توليتش‌ يا با يهوديهاست‌ يا با مسلمانها. در بغداد گفتند كه‌ اگر اين‌ ذوالكفل‌ گنبد داره‌ و گلدسته‌ داره‌ معلومه‌ از آثار اسلامي‌ است‌ و مال‌ مسلمانها است‌. اگر نداره‌ مثل‌ بناي‌ يهوديها ساختنش‌ پس‌ مال‌ يهوديهاست‌. يك‌ دو تا نماينده‌ رفتند ببينند داره‌ يا نداره‌.

 خيلي‌ واضحه‌، نمي‌شه‌ گفت‌ گلدسته‌ نداره‌، يا داره‌. اين‌ دو تا گلدستة‌ بلند داشت‌ آمدند گزارش‌ دادند كه‌ گلدسته‌ نداره‌. و يهوديها مي‌خواستند تصرفش‌ كنند. خوب‌ بابا اين‌ جلسه‌ در خونت‌ بازه‌ بيا ببين‌ ما امام‌ زمان‌ را اينجا واردش‌ كرديم‌، با امام‌ زمان‌ مردم‌، آخه‌ كو؟ اين‌ حرفها چيه‌؟ ما مي‌گيم‌ صراط‌ مستقيم‌. ما مي‌گيم‌ روايات‌ و آيات‌ قرآن‌. اين‌ حرفها چيه‌ كه‌ شماها مي‌زنيد.

 به‌ خدا قسم‌ من‌ نمي‌خوام‌ اصلا اخلاقا اينطور نيستم‌ كه‌ عكس‌ العمل‌ زياد نشون‌ بدم‌ بگم‌ خدايي‌ هست‌ و پيغمبري‌ هست‌ و امام‌ زماني‌ هم‌ هست‌ و روز قيامتي‌ هم‌ هست‌. ولي‌ يك‌ مسئله‌ هست‌ اينها سد عن‌ سبيل‌ الله‌ مي‌شن‌. يعني‌ طبعا من‌ اظهار علاقه‌ نمي‌كنم‌ كه‌ يك‌ همچين‌ جلساتي‌ داشته‌ باشيم‌ در جلسات‌ را ممكنه‌ ببندند، كسي‌ هم‌ من‌ را مجبور نكرده‌، نه‌ كانون‌ را خدمت‌ شما عرض‌ شود من‌ اداره‌ كنم‌ نه‌ اينجا را. نه‌ پول‌ به‌ من‌ مي‌دن‌ نه‌ پاكت‌ به‌ من‌ مي‌دن‌ نه‌ هم‌ سر و كله‌ام‌ گرو بلكه‌ اين‌ حرفها را هم‌ مي‌زنن‌. دليلي‌ نداره‌ جز خدايا تو شاهدي‌ در اين‌ شب‌ اول‌ ماه‌ و شب‌ شهادت‌ حضرت‌ عسكري‌ خدايا تو شاهدي‌ كه‌ جز براي‌ تو هيچ‌ نيت‌ ديگري‌ نمي‌تونم‌ داشته‌ باشم‌ يعني‌ اگر داشته‌ باشم‌ ديونه‌ام‌. يا ديونه‌ من‌ بايد باشم‌ يا خدمت‌ شما عرض‌ شود براي‌ خدا باشه‌. چون‌ انسان‌ كارهايي‌ كه‌ ممكنه‌ بكنه‌ يا براي‌ پول‌ باشه‌ يا براي‌ شخصيت‌ داشتن‌ باشه‌. يك‌ كسي‌ خوشش‌ مي‌ياد كه‌ داراي‌ شخصيت‌ باشه‌ و مردم‌ دورش‌ جمع‌ بشن‌. من‌ هر چي‌ خودم‌ را كنار بكشم‌ شايد مردم‌ بيشتر به‌ من‌ اظهار علاقه‌ بكنند. و براي‌ نمي‌دونم‌ چي‌ ممكنه‌ باشه‌ جز اينكه‌ ديونه‌ باشم‌ يا اينكه‌ خدام‌. من‌ هي‌ خودم‌ را كنار مي‌كشم‌ هي‌ عقب‌ مي‌رم‌. اينها خيال‌ مي‌كنند كه‌ من‌ اينجا را درست‌ كردم‌ براي‌ اينكه‌ شخصيت‌، نه‌ اينجا من‌ الان‌ خودم‌ امكانات‌ دارم‌ كه‌ ده‌ برابر اين‌ جمعيت‌ را يك‌ جا جمعشون‌ كنم‌. اون‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد در اختيار ماست‌ الان‌ خالي‌ هم‌ هست‌. اعلام‌ مي‌كنم‌ تو اين‌ شهري‌ كه‌ پر از مسافره‌ كه‌ آقا شبها اونجا مجلسمون‌ هست‌. ببينيد پر مي‌شه‌ يا نه‌. چرا اينجا؟ براي‌ اينكه‌ مي‌خواييم‌ كوچك‌ باشه‌، محدود باشه‌. دنبال‌ اين‌ حرفها نيستم‌ انشاء الله‌. و خدا من‌ را نيامرزه‌ اگر دنبال‌ شخصيت‌ يا دنبال‌ رياست‌ طلبي‌ يا دنبال‌ مريد باشم‌ مي‌خوام‌ چكار كنم‌. ولي‌ خوب‌ متأسفانه‌ اين‌ مسئله‌ هست‌ حتي‌ به‌ ما نسبت‌ مي‌دن‌ كه‌ شما تو مجلستون‌ گفتيد كه‌ اون‌ گوشه‌ امام‌ زمان‌ نشسته‌. اون‌ نمي‌دونم‌ كي‌ من‌ همچي‌. خوب‌ اين‌ جمعيت‌ الان‌ بعضي‌ از افرادي‌ هستند الان‌ ده‌ ساله‌ اينجا مي‌يان‌ بپرسيد اگر من‌ همچي‌ حرفي‌ زدم‌ بلند شن‌ براي‌ رضاي‌ خدا بلند شن‌ بگن‌ كه‌ آقا تو همچي‌ حرفي‌ زدي‌.

 آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ عليهم‌ ربه‌ ببخشيد من‌ نمي‌خواستم‌ اين‌ حرفها را، همين‌ اندازه‌ هم‌ نمي‌خواستم‌ منتهي‌ شد ديگه‌ حالا قبل‌ از جلسه‌ يكي‌ از دوستان‌ يك‌ صحبتهايي‌ كرد يك‌ خرده‌اي‌ ما را متأثر نه‌ اينكه‌ متأثر بشم‌ متأثر براي‌ اونها شدم‌. براي‌ اونهايي‌ كه‌ حضرت‌ امير صلوت‌ الله‌ عليه‌ فرمود بين‌ حق‌ و باطل‌ چهار انگشته‌. نه‌ شنيدن‌ و نه‌ ديدن‌ بلكه‌ تخيل‌ كردند. اگر مي‌شنيدند باز هم‌ انسان‌ يك‌ خرده‌اي‌ آرام‌ مي‌گرفت‌. تخيل‌ كرده‌اند كه‌ اين‌ جمعيت‌ چرا اينجور، خوب‌ امشب‌ مناسبتي‌ نداره‌ شماها جمع‌ شديد. چرا اينها جمع‌ مي‌شن‌؟ لابد فلاني‌ همچي‌ حرفي‌ مي‌زنه‌ و اينها هم‌ مي‌رن‌ امام‌ زمان‌ را اونجا ببينن‌ و طبعا جمع‌ شدن‌. اونوقت‌ مي‌گه‌ كه‌ اين‌ كار شده‌، عملي‌ هم‌ شده‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ روز قيامت‌ از گناهان‌ كبيره‌ مي‌گذره‌ اما از اين‌ مسائل‌ نمي‌گذره‌. اين‌ را بدونيد. و در همين‌ دنيا خداي‌ تعالي‌ جزاي‌ اين‌ عده‌ افراد تهمت‌ زنه‌، دروغ‌ بافه‌ خائن‌ را مي‌ده‌. الحمد الله‌ در زماني‌ واقع‌ شديم‌ من‌ اين‌ را خدايا تو شاهدي‌ كه‌ به‌ خاطر مسئله‌اي‌ عرض‌ نمي‌كنم‌. در زماني‌ واقع‌ شديم‌ كه‌ مسئولينمون‌ الحمد الله‌ روشنند. نهايت‌ اينها مي‌خوان‌ يك‌ كاري‌ بكنند كه‌ يك‌ مسئله‌اي‌ به‌ مسئولين‌ مملكت‌ برسه‌ و، مثلا ديگه‌ نهايت‌ بگن‌ كه‌ آقا ديگه‌ تعطيل‌ ولي‌ اونها الحمد الله‌ خيلي‌ روشنند. اونهايي‌ كه‌ در رأس‌ كارها هستند خيلي‌ آگاهند و بدون‌ تحقيق‌ هيچ‌ برنامه‌اي‌ نخواهند داشت‌.

 اين‌ را ما تجربه‌ كرديم‌. آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ عليه‌ من‌ ربه‌. و المؤمنون‌ كل‌ آمن‌ بالله‌ و كتبه‌ و رسله‌. شب‌ شهادت‌ امام‌ عسكري‌ است‌. حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ از اين‌ جهت‌ عسگري‌ بهشون‌ مي‌گن‌ كه‌ در معسكر معسكر يعني‌ لشگرگاه‌. يعني‌ محلي‌ كه‌ پادگاه‌ به‌ اصطلاح‌. اين‌ را عرب‌ مي‌گن‌ معسكر. عسكري‌ يعني‌ در دل‌ سربازها و در وسط‌ سربازها به‌ امام‌ عسكري‌ جا داده‌ بودند. كاملا محدود. در عين‌ حال‌ از امام‌ عسكري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خيلي‌ مطالب‌ به‌ ما رسيده‌. علوم‌ و معارفي‌ از اون‌ حضرت‌ به‌ ما رسيده‌ كه‌ ما نسبت‌ به‌ دينمون‌ خيلي‌ روشن‌ و آگاه‌ شده‌ايم‌. يك‌ تفسيري‌ حضرت‌ عسكري‌ دارن‌ كه‌ بعضي‌ مي‌گن‌ خودشون‌ نوشتن‌ و بعضي‌ مي‌گن‌ كه‌ از مطالب‌ ايشون‌ جمع‌ آوري‌ شده‌ به‌ نام‌ تفسير امام‌ حسن‌ عسكري‌. بسيار مطالب‌ ارزنده‌ و پر قيمتي‌. امام‌ عسكري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ يك‌ وكيلي‌ دارن‌ به‌ نام‌ احمد بن‌ اسحاق‌، كه‌ ايشان‌ در قم‌ زندگي‌ مي‌كرد و اون‌ زمان‌ قم‌ مركز شيعه‌ بود. و اگر رفته‌ باشيد در قم‌، يك‌ مسجدي‌ هست‌ به‌ نام‌ مسجد امام‌ حسن‌ عسكري‌ در وسط‌ شهر، و محل‌ جامع‌ شهر هم‌ هست‌ اين‌ مسجد را از پول‌ امام‌ حسن‌ عسكري‌ احمد بن‌ اسحاق‌ پايه‌ گذاري‌ كرده‌. و ساخته‌. احمد ابن‌ اسحاق‌ كسي‌ است‌ كه‌ اگر طرف‌ پل‌ زهاب‌ رفته‌ باشيد در موقع‌ جبهه‌ كه‌ اكثرتون‌ رفتيد. ولي‌ اون‌ موقع‌ ممكن‌ بود توجه‌ به‌ اين‌ قبر مطهر نداشته‌ باشيد. ولي‌ در پل‌ زهاب‌ قبر احمد ابن‌ اسحاق‌ در اونجا داراي‌ بارگاه‌ و گنبد و تشكيلات‌ است‌. كه‌ ما اتفاقا در موقع‌ جنگ‌ خيلي‌ هم‌ مورد هدف‌ واقع‌ مي‌شد. و بعضي‌ از قسمتهاي‌ اين‌ حرم‌ مطهر خراب‌ شده‌ بود ما به‌ زيارت‌ احمد ابن‌ اسحاق‌ اونوقت‌ رفتم‌ و بعد هم‌ ديگه‌ موفق‌ نشديم‌ بريم‌.

 اين‌ احمد ابن‌ اسحاق‌ برنامه‌اش‌ اين‌ بود كه‌ مي‌آمد براي‌ قم‌ و شيعيان‌ قم‌ و سهم‌ امامي‌ و سؤالي‌، مطالبي‌ كه‌ مردم‌ داشتند براي‌ امام‌ حسن‌ عسكري‌ مي‌برد و باز جوابها را برمي‌گردوند. دارد در يك‌ سفر حضرت‌ بهش‌ فرمودند وقتي‌ كه‌ برمي‌ گردي‌ پيش‌ من‌ ديگه‌ من‌ از دار دنيا رفته‌ام‌. گفتم‌ آقا بعد شما كي‌ جانشين‌ شما خواهد بود؟ به‌ من‌ فرمودند در اطاق‌ مجاور نگاه‌ كن‌، رفتم‌ ديدم‌ يك‌ آقا زاده‌اي‌، خوشا به‌ حال‌ احمد ابن‌ اسحاق‌. اونجا مشغول‌ عبادته‌ سر به‌ سجده‌ گذاشته‌ ايشان‌ امام‌ زمان‌ تو خواهد بود. مي‌گه‌ سفر بعد كه‌ برگشتم‌ تصادفا همان‌ وقتي‌ بود كه‌ حضرت‌ عسكري‌ از دار دنيا رفته‌ بود. بدن‌ امام‌ عسكري‌ را گذاشتند من‌ منتظر بودم‌ كه‌ ببينم‌ كه‌ بر بدن‌ مطهر امام‌ عسكري‌ كه‌ نماز مي‌خونه‌ من‌ اين‌ را بدانيد كه‌ بر بدن‌ امام‌ غير از امام‌ نبايد نماز بخوانه‌. مي‌گه‌ ديدم‌ جعفر همان‌ جعفر كذاب‌ معروف‌ كه‌ در اون‌ وقت‌ جعفر كذاب‌ آمد و با يك‌ تشريفاتي‌ مي‌خواد بر بدن‌ برادرش‌ نماز بخوانه‌. تا ايستاد و همه‌ هم‌ ايستاده‌ بودند يك‌ وقت‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ آقا زاده‌اي‌ يك‌ ماه‌ پاره‌اي‌، كه‌ خدايا اشكوا عليه‌ بعد نبينا و غيبت‌ امامنا. آمد دامن‌ عمو را گرفت‌ كنار زد عمو من‌ مقدمم‌ بر اينكه‌ بر پدرم‌ نماز بخوانم‌. نماز خواند، متوجه‌ شدند كه‌ يك‌ فرزندي‌ امام‌ عسگري‌ دارد چون‌ بنا داشتند كه‌ نسل‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را از بين‌ ببرند. ريختند بعد از اون‌ كه‌ امام‌ عسگري‌ را دفن‌ كردند اون‌ آقازاده‌ را بگيرند ديگه‌ چشمها اون‌ حضرت‌ رانديد. كه‌ نديدند تا به‌ حال‌. مگر اونهايي‌ را كه‌ اونهايي‌ موفق‌ شدند كه‌ آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ خودش‌ بخواهد و خواسته‌ باشد و مصلحت‌ بداند كه‌ ملاقاتش‌ كنند. ديگه‌ نفهميدند كجا رفت‌. بايد روزهاي‌ جمعه‌ بنشينيم‌ بگيم‌ ابرضوي‌ او غيرها ذي‌ طوي‌ عزيز عليه‌ ان‌ ارض‌ خلق‌ و لا آقاجان‌ بر ما سخت‌ است‌ همه‌ را ببينيم‌ و تو را نبينيم‌. مولا جان‌ بر سخت‌ است‌ كه‌ صداي‌ همه‌ را بشنويم‌ و صداي‌ تو را نشنويم‌. عزيز عليه‌ ان‌ اجالس‌ عليك‌ و انادي‌. آقاجان‌ هل‌ من‌ معين‌ تعطيل‌ عليه‌ و البكاء. مي‌خواهيد چراغها روشنه‌، شب‌ شهادت‌ امام‌ عسگريست‌، خاموش‌ كنيد مانعي‌ نداره‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ با توجهات‌ خاصة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ كه‌ يقينا امام‌ عسگري‌ هم‌ راضيست‌ ما در فراق‌ فرزندش‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، امشب‌ يك‌ چند لحظه‌ اشك‌ بريزيم‌. عزيز علي‌ ان‌ اطاف‌ دونك‌ بهذا. هل‌ اليك‌ يابن‌ احمد سبيل‌ لتلقي‌. آقا يك‌ راهي‌ هست‌، يك‌ چند لحظه‌اي‌ به‌ ما ملاقات‌ بدي‌، ما تو را ببينيم‌، جمالت‌ را زيارت‌ كنيم‌، از علومت‌ بهره‌مند بشيم‌. نماز را بر بدن‌ پدر خوند، جواب‌ مسائل‌ احمد بن‌ اسحاق‌ را داد. وارد حجره‌ شد. اما وقتي‌ آمدند ديدند آن‌ حضرت‌ در ميان‌ حجره‌ نيست‌ كه‌ هنوز هم‌ در سرداب‌ مطهر هر وقت‌ شما مشرف‌ ميشويد به‌ اميد همون‌ ديدار، اما كجاست‌. بعد هم‌ بدن‌ امام‌ عسگري‌ را آوردند در ميان‌ همان‌ منزل‌، كنار بدن‌ پدرش‌ امام‌ هادي‌ دفن‌ كردند. خدا قسمت‌ كند برويم‌ آن‌ حرم‌ غريب‌ را زيارت‌ كنيم‌. فرق‌ حرم‌ امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌ با قبرستان‌ بقيع‌ در اين‌ است‌ كه‌ حرم‌ حضرت‌ عسگري‌ و امام‌ هادي‌، از نظر ظاهر ساختمان‌ دارد، گنبد دارد، ضريح‌ دارد. ولي‌ قبرستان‌ بقيع‌ اينها را نداره‌. اما يك‌ مطلبي‌ را بهتون‌ بگم‌. به‌ نظر من‌ از نظر زائر، قبرستان‌ بقيع‌ خيلي‌ بهتر از حرم‌ امام‌ حسن‌ عسگري‌ است‌. يك‌ ماه‌ رمضان‌ خدا توفيق‌ داد من‌ در سامراء بودم‌، شبها گاهي‌ يك‌ نفر حتي‌ در شبهاي‌ ماه‌ رمضان‌ به‌ زيارت‌ اين‌ دو امام‌ بزرگوار مشرف‌ نميشد. در آن‌ وقتي‌ هم‌ كه‌ راه‌ باز بود، مردم‌ براي‌ كربلا مي‌رفتند، در كربلا ده‌ روز، در نجف‌ ده‌ روز، در كاظمين‌ چند روزي‌ مي‌ماندند. اما ماشين‌ دو سره‌ مي‌گرفتند برند سامرا، برند حرم‌ زيارت‌ كنند و با همان‌ ماشين‌ برگردند. اطراف‌ حرم‌ امام‌ عسگري‌ كساني‌ كه‌ ساكنند همه‌ مخالفين‌، دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌، يك‌ چند نفر شيعه‌ هم‌ كه‌ آنجا هست‌، آنقدر در فشارند، آنقدر در اذيت‌ بودند در آنوقت‌ كه‌ نمي‌خواستند در آنجا بمانند. آقا بقية‌ الله‌، آجرك‌ الله‌ في‌ مصيبت‌ ابوك‌. آجرك‌ الله‌ يا ولي‌ الله‌. امشب‌ احتمال‌ قوي‌ دارد كه‌ حضرت‌ كنار قبر پدرش‌ امام‌ حسن‌ عسگري‌ باشد. از همينجا دلها را روانه‌ كنيد به‌ كنار مرقد مطهر امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌. بريم‌ زيارت‌، با روحمون‌ زيارت‌ كنيم‌، سفر روحي‌ بهتر از سفر بدنيست‌. چون‌ در سفر بدني‌ ممكن‌ است‌ انسان‌ حواسش‌ پرت‌ باشه‌. اما وقتي‌ انسان‌ سفر روحي‌ ميكند صددرصد متوجه‌ آن‌ اماميست‌ كه‌ در آنجا دفنه‌. وارد حرم‌ ميشيم‌. يك‌ ضريح‌ بسيار بزرگ‌ كه‌ چهار قبر در اين‌ ضريحه‌. قبر امام‌ هاديست‌، قبر امام‌ عسگري‌، قبر حضرت‌ حكيمه‌ خاتون‌، قبر نرجس‌ خاتون‌، همه‌ در يك‌ ضريح‌. دم‌ در حرم‌ مي‌ايستيم‌. السلام‌ عليك‌، السلام‌ عليكما يا اميني‌ الله‌ في‌ ارضه‌ و حجتيه‌ علي‌ عباده‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يا علي‌ بن‌ محمد الهادي‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يا ابا محمد الحسن‌ بن‌ علي‌. السلام‌ عليك‌ يا حكيمه‌. السلام‌ عليك‌ يا نرجس‌ ام‌ الحجه‌. السلام‌ عليكم‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌.

 خوشا به‌ حال‌ آنهايي‌ كه‌ مشرف‌ شده‌اند. آنها ميدونند من‌ چي‌ ميگم‌. طرف‌ قسمت‌ بالاسر مطهر، يك‌ پله‌هايي‌ است‌، شايد ده‌ تا پله‌ بايد بريد پائين‌. اينجا كجاست‌؟ سرداب‌ مطهر حضرت‌ بقية‌ الله‌. خانة‌ امام‌ زمان‌. آنجايي‌ كه‌ سالها شايد آقا آنجا استراحت‌ ميكرده‌، در آنجا زندگي‌ مي‌كرده‌. در و ديوارش‌ منوره‌. وارد اين‌ سرداب‌ بشيد. شايد امشب‌ لازم‌ باشد برويم‌ در سرداب‌ مطهر. آنجا تسليت‌ به‌ امام‌ زمانمون‌ عرض‌ كنيم‌. السلام‌ عليك‌ يا بقية‌ الله‌ في‌ ارضه‌. السلام‌ عليك‌ يا حجة‌ الله‌ علي‌ خلقه‌. السلام‌ عليك‌ يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌. آقا جان‌ تسليت‌ عرض‌ ميكنيم‌. آقا جان‌ سر شما سلامت‌ باشد، باقي‌ عمر شما باشد. مولاي‌، ما در مصيبت‌ با شما شريكيم‌. به‌به‌. چه‌ امامي‌ را در آخر دو ماه‌ محرم‌ و صفر قرار داده‌اند. تمام‌ مزد عزاداريهاي‌ اين‌ دو ماه‌ محرم‌ و صفر را امشب‌ از امام‌ عسگري‌ و حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خواهيم‌ گرفت‌. آقاجان‌ دو ماه‌ است‌، دو ماه‌ است‌ همة‌ جشنها را، همة‌ برنامه‌ را، همه‌ را بر خودمون‌ حرام‌ كرديم‌. صبح‌ و شب‌ براي‌ شما اشك‌ ريختيم‌، براي‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ اشك‌ ريختيم‌. اگر چه‌ كارمون‌ ارزش‌ ندارد ولي‌ انت‌ كريم‌ من‌ اولاد الكرام‌ و مأمور بالضيافة‌ و الاجاره‌ و اضفني‌ و اجرني‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌. براي‌ امام‌ عسگري‌ مي‌خوايد عزاداري‌ كنيد انشاء الله‌ اميدواريم‌ چند دقيقه‌، خيلي‌ طولش‌ دادم‌ امشب‌، ولي‌ چند دقيقه‌ انشاء الله‌ با همان‌ حرارت‌، با همان‌ محبتي‌ كه‌ ديشب‌ داشتيد، امشب‌ شام‌ غريبان‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هم‌ هست‌. به‌ امام‌ جواد هم‌ بايد تسليت‌ عرض‌ كرد.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *