۷ شعبان ۱۴۱۱ قمری – ۲۳ اسفند ۱۳۶۹ شمسی – شرح آیاتی از سوره بقره

«أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد لله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی أشرف أنبیاء و سیّد المرسلین سیّدنا و مولانا أبی القاسم محمد و علی آله الطیّبین الطاهرین لا سیّما علی سیّدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ».[1]

در این آیه شریفه دو، سه فراز و دو، سه نکته وجود دارد که یک نکته آن را امشب به یاری پروردگار عرض می‌کنم و ان‌شاءالله نکات بعد را… فکر می‌کنم هفته دیگر ماه رمضان باشد. شب‌های جمعه به قوّت خود باقی است، الّا اینکه آقایان وقتی افطار خود را کردند، یک قدری هم نماز مغرب و عشاء را که خواندند، ساعت هفت و نیم الی هشت تشریف بیاورند و ان‌شاءالله شاید آن دَه شب وسط را هم، از شب نیمه تا شب بیست و سوم و یا هشت شب وسط را هم ان‌شاءالله مجلس باشد و آن چون به شب‌های احیاء برخورد می‌کند، شاید کمی دیرتر شروع شود. ولی شب جمعه هفته آینده، به یاری پروردگار، ان‌شاءالله ساعت هشت تشریف بیاورید و امشب هم که شب جمعه آخر ماه است و شب جمعه آخر سال است و دوستان هم که همت کردند، چون این شب‌های آخر سال گرفتاری زیاد است. همین عده‌ای هم که همت کردند و آمدند، تشکر می‌کنیم و ان‌شاءالله ادامه این بحث‌های این آیات را در شب‌های ماه مبارک رمضان به یاری پروردگار تعقیب خواهیم کرد.

مطلبی که در این آیه شریفه هست و در مکرر از آیات قرآن هم به آن اشاره شده است، مسئله سجده است. سجده یعنی چه؟ در قرآن مجید سجده را به شمس و قمر و بلکه کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند و به ملائکه نسبت داده است. بلکه در بعضی از روایات حتی استفاده می‌شود که هر چیزی برای خدا سجده می‌کند. سجده را بخواهیم ترجمه کنیم که خیلی ساده باشد، نهایت درجه خضوع است. منتها نهایت درجه خضوع هر موجودی بالنسبه به خود او است و در انسان‌ها نهایت درجه خضوعشان این است که شریف‌ترین مواضع بدن را که پیشانی باشد و حتی بالای چشم‌ها قرار گرفته و جزء سر انسان است، بر پست‌ترین چیزها که خاک باشد، گذاشتن است. این معنای سجده است. از نظر عمل ظاهری می‌بینید که پیشانی را روی خاک گذاشتند و در ذکر سجده هم به دو موضوع خیلی مهم  اشاره کردن: یکی «سُبْحَانَ اللَّهِ»، یکی «الحمد لله». حالا به خصوص «سُبْحَانَ اللَّهِ». پاک بودن خدا از هر عیب و نقص و ظلم و ستم و «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ».[2] «وَ بِحَمْدِهِ» هم یعنی با حمد خدا. و حمد می‌کنیم پروردگار را. به این دو موضوع… یک مطلب بسیار مهمی است که من الآن نمی‌‌خواهم در ذکر سجده بحث کنم. بلکه ان‌شاءالله شاید خدا توفیق بدهد… بسیار مهم برای خواص از عرفاء و اولیای خدا و آن‌هایی که نزدیک به خاندان عصمت هستند، مسئله تسبیح و تحمید است. حمد کردن و تسبیح کردن، که عرض کردم یک بحث مفصلی این‌جا دارد.

این دو، این موضوع را ان‌شاءالله اگر پیشامدی به مناسبتی آمد، من بحث خواهم کرد. خیلی مهم است. یعنی یکی از کارهای دائمی آن مخلصین که به مرحله اخلاص و فناء فی الله و توحید کامل رسیده اند، تسبیح و تحمید است که بحثی دارد. حالا ذهن شما را به این مسئله زیاد مشوب نکنم. سجده یعنی کمال خضوع یک موجود در مقابل موجود دیگر. سجده ملائکه هم به همین عنوان است، به همین معنا است و سجده چون کمال خضوع است، باید حتماً در مقابل خدا باشد. به جهت اینکه ما بالاتر از سجده خضوعی نداریم، اگر برای غیر خدا این کمال خضوع را انجام دادیم، برای خدا چیزی باقی نگذاشتیم. بالاخره انسان باید احترامات و برنامه‌هایش تنظیم باشد. درجه نهایی محبت برای خدا، درجه نهایی خضوع برای خدا، نهایت درجه و درجه نهایی تعظیم برای خدا و همین‌طور هر کار آن، هر چیز خوبی که انسان باید در مقابل یک بزرگی انجام بدهد، نهایت درجه آن برای بزرگتر است که «اللَّهُ أَكْبَرُ»[3] خدا بزرگتر است «مِنْ أَنْ يُوصَفَ»[4] از هرچه که وصف شود که به اصطلاح سجده هم مخصوص خدا است. چون عرض کردم معنای سجده نهایت درجه خضوع است.

در این‌جا یک بحثی پیش می‌آید که چرا ملائکه برای آدم سجده کردند. یا ما در نماز فاطمه زهرا (سلام الله علیها)… یک نمازی است، شاید چون روایات آن متعدد است، اگر سند آن هم صحیح نباشد، تقریباً مستفیض است که وقتی شما یک حاجتی نزد پروردگار دارید، این عبارات هست که دو رکعت نماز بخوانید و بعد از نماز سر به سجده بگذارید، پیشانی را روی خاک بگذارید و بگویید: «يَا مَوْلَاتِي يَا فَاطِمَةُ أَغِيثِينِی»[5] بعد طرف راست را بگذارید، صد مرتبه بگویید. طرف چپ را بگذارید، صد مرتبه بگویید. باز دو مرتبه پیشانی را بگذارید، صد مرتبه بگویید. معنا ندارد انسان خطاب به کسی بکند و سجده او برای دیگری باشد. این را شما بدانید که حتماً این سجده برای فاطمه زهرا است. چون بالاخره «يَا مَوْلَاتِي يَا فَاطِمَةُ أَغِيثِينِی».

در یک روایت دیگر است که در مکارم‌الاخلاق مرحوم طبرسی است، می‌فرماید: صد مرتبه بگو «يَا فَاطِمَةُ». طرف راست را بگذار، صد مرتبه بگو: «يَا فَاطِمَةُ». طرف چپ را بگذار، بگو: «يَا فَاطِمَةُ». باز دومرتبه سر را به سجده بگذار، صد مرتبه بگو: «يَا فَاطِمَةُ». بالاخره چه گفته شود «يَا فَاطِمَةُ أَغِيثِينِی» یا تنها با کلمه «يَا فَاطِمَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا فَاطِمَةُ» گفته شود، خطاب به فاطمه زهرا است و معنا ندارد، اصلاً معقول نیست. یک وقتی یکی از آقایان به من می‌گفت: سجده را برای خدا می‌کنیم، توجه به حضرت زهرا… گفتم: غلط است، من توجه به یک فرد غیر خدا داشته باشم، اما کار من برای خدا باشد، معنا ندارد. این سجده برای فاطمه زهرا است و سجده ملائکه هم برای حضرت آدم، برای حضرت آدم بود. چون در خود آیه می‌گوید اجتهاد در مقابل نص که نمی‌شود کرد. «اسْجُدُوا لِآدَمَ». سجده بکنید برای آدم.

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ» از آیات بعد آن هم استفاده می‌شود که وقتی خدا به ابلیس اعتراض کرد که چرا سجده نکردی؟ نگفت: خدایا من برای تو سجده نکردم، با تو مخالف هستم. معلوم است که برداشت او هم همین بوده که سجده برای حضرت آدم است که می‌گوید: «خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ».[6] این صریح در… هم از خود این کلمه که «اسْجُدُوا لِآدَمَ» استفاده می‌شود که سجده برای حضرت آدم بوده است و هم از این جمله که دارد مسئله را این‌طور طرح می‌کند که من برای… من از آتش خلق شدم، من شریف‌تر هستم، چرا من کمال خضوع را در مقابل یک فردی که از نظر ساختمان بدنی از من پست‌تر است، بکنم؟ این‌جا اشکال است. اشکال خیلی جالب که چرا این‌طور شد؟ من در این‌جا یک مسئله‌ای را به شما بگویم. دو، سه مقدمه دارد تا جواب این مسئله گفته شود. اولاً این را بدانید عبادات توقیفی است. توقیفی یعنی چه؟ یعنی محدودشده است، نگه‌داشته شده است، حصار کشیده شده است. هرچه می‌خواهید اسم آن را بگذارید. من نمی‌توانم یک عبادتی از خود اختراع کنم و  عبادت کنم.

حالا مثلاً یک نماز… جناب‌عالی یک نماز صد سجده‌ای را بر خود واجب کنید که روزی دو رکعت نماز بخوانید که صد سجده داشته باشد، در هر رکعتی پنجاه سجده. می‌توانید؟ این کار علاوه بر اینکه ثواب ندارد، گناه هم دارد و شما اگر بگویید: این جزء دین است، جزء بدعت‌گذاران هستید و جای شما در جهنم است. من یک اختراع روزه‌ای بکنم. مثلاً الآن در شرع ما روزه صمت نیست. روزه صمت بر مسلمان‌ها واجب نیست، اما در امّم قبل بوده است. کاش واجب می‌شد، لااقل بعضی به کم حرف زدن عادت می‌کردند. بعضی افراد خیلی حرف می‌زنند. اگر ما یک روزه صمتی داشتیم، یک صبح تا غروب اصلاً حرف نمی‌زدیم. حضرت مریم روزه گرفت. «إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا».[7] من امروز با احدی حرف نمی‌زنم، چرا؟ چون روزه صمت گرفتم، روزه سکوت، حرف نمی‌زنم. ما نداریم. حال اگر یک شخصی گفت من تصمیم گرفتم که روزه سکوت بگیرم، سکوت کنم. من یک فردی را دیدم که چنین کاری را کرده بود. دو سال حرف نمی‌زد. ما هم از حرف نزدن او استفاده کرده بودیم. هرچه می‌توانستیم به او بد می‌گفتیم. شما منحرف هستی، آخر چه کسی گفته است که شما حرف نزنید؟

الآن اگر یک نهی از منکری پیش بیاید، یک منکری را شما ببینید، تصمیم دارید دو سال حرف نزنید؟ اتفاقاً من با این شخص در مسجد جمکران برخورد کردم، حالا حرف می‌زند. هر کاری با او کردیم که یک کلمه حرف بزند، باز هم حرف نزد. حالا استادی داشت که به او گفته بود یا شیطان به او گفته بود یا… چون اگر استاد هم، چنین دستوری به او بدهد، شیطان است، مگر اینکه بخواهند یک نفر را از نظر هنری تمرین بدهند، نه از نظر دینی. یک نفر  بگوید: من استاد شما هستم، شما زیاد صحبت می‌کنید، مجبور به غیبت کردن می‌شوید، حرف نزنید تا غیبت نکنید. عبادات باید حتماً از این کانال به وجود بیاید. پیغمبر، ائمه، خدا. توقیف است. فرقی نمی‌کند، حتی کلمات آن.

شما می‌توانید یک دعایی اختراع بکنید، در مفاتیح هم بنویسید که مستحب است شما هر روز این دعا را بخوانید. خود شما این دعا را اختراع کرده باشید. اگر چنین چیزی نوشتید، بدعت‌گذار هستید. بگویید: مستحب است. یک وقتی است که یک مناجاتی با خدا کرده است، خوشش آمده است. از نظر علمی، از نظر ادبی خوب است، این را در اختیار مردم بگذارد. مثل شعرهایی که… اشعاری که مثلاً فرض کنید بعضی گفته‌اند، مناجات‌هایی هست و به صورت شعر درآوردند، این‌ها اشکال ندارد.  اما شما یک دعا اختراع کردید، گفتید: مستحب است. هر کسی این دعا را روزی هفتاد مرتبه –دعایی که شما اختراع کردید- بخواند، مثلاً حاجت او برآورده می‌شود. در اختیار مردم گذاشتید. اگر این کار را کردید، بدعت‌گذار و کار حرام کردید. لااقل کار حرام کردید. چرا؟ برای اینکه یک کانال برای دعاها، برای مستحب و واجب و مکروه و این‌ها یک کانال بیشتر قرار ندادند و آن کانال هم از طریق مجتهدین مجبور هستند آنچه که ائمه و پیغمبراکرم و قرآن فرموده، همان را برای شما توضیح بدهند.

ائمه اطهار هم چون معصوم هستند و پیغمبراکرم جز آنچه که خدا به آن‌ها گفته، هیچ‌چیز  دیگری نمی‌گویند. پس عبادات باید از جانب پروردگار بیاید و اگر یک کلمه ما کم و زیاد کنیم و یا رسمی کنیم… حالا اگر دعای کمیلی خوانده می‌شود، مردم انرژی دارند یا دعای کمیل‌خوان مثلاً می‌گوید: «يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ»[8] را دَه مرتبه، بیست مرتبه، سی مرتبه بگویید، حالی پیدا کنید. این را ننوشته، در کتاب مطرح نکرده، به عنوان اینکه این کار مستحب است، نگفته است. این اشکال ندارد. اما اگر آمد و گفت: «يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ» این می‌خواسته نُه مرتبه باشد که اکثراً در دعای کمیل نُه مرتبه می‌گویند. به اصطلاح حضرت امیر کم‌لطفی کردند یا مثلاً ائمه اطهار کم گذاشتند، ما حالا فهمیدیم، می‌گوییم: «يَا رَبِّ يَا رَبِّ…» این گناه است، معصیت است، بدعت است. یک مرحله، کمی دقیق شویم، حتی کفر است و نباید این کار بشود. شخصی خدمت امام صادق آمد، حضرت به او فرمود، بگو: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ».[9] گفت: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ»[10] حضرت فرمود: خدا «مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ» هست، ولی هرچه من می‌گویم شما بگو. به جهت اینکه این‌ها توقیفی است، این‌ها استانداردشده است، این‌ها حساب شده است. ما هم از خود نمی‌گوییم، خدا به ما این‌طور گفته است، ما هم به شما گفتیم. شما هم حق ندارید دست به ترکیب آن بزنید.

یکی اینکه عبادات توقیفی است. دوم اینکه اگر انسان در آینه قیافه یک نفر را ببیند، یک آینه قدی در مقابل یک نفر گذاشتند، شما هم می‌توانید بگویید: این آقا، هم می‌توانید بگویید: آن آقا. چون اینکه این‌جا است، همانی است که آن‌جا است. در عین اینکه این، آن نیست. در عین حال تمام خصوصیات او در این‌جا منعکس شده است و اگر در مقابل این… خدا مرحوم آیت‌الله کوهستانی را رحمت کند. قدری چشمان او ضعیف بود. به مشهد تشریف آورده بودند، می‌گفتند: من از درِ اتاق که وارد شدم، دیدم که یک آقای شیخ هم از آن‌طرف وارد شد. رفتم معانقه کنم، دیدم آینه است. حال گاهی این‌طور می‌شود. آینه… گاهی انسان خیال می‌کند که خود طرف است، چه فرق می‌کند، آن‌جا او را ببیند یا این‌طرف. تلویزیون‌ها هم همین‌طور. گاهی یک موجود آن‌چنان آینه تمام‌نمای پروردگار است که در این بُعد انسان به او سجده کند، مثل این است که به خدا سجده کرده است. مخصوصاً با امر پروردگار. یعنی ترخیص می‌شود. این‌جا رخصت داده می‌شود. خدا می‌گوید: اگر به طرف آینه سجده کنی، تعظیم کنی، مثل این است که… فرقی نمی‌کند. شما از در وارد شدید، یک آقایی آن‌جا نشسته، ولی آینه این‌جا است. عکس او در این آینه افتاده است، از همان‌جا تعظیم کنید، آن شخصی که آن‌جا است متوجه می‌شود که به او تعظیم کردید، نه به این. ولی شیشه که شما ارزشی بدون او قائل نیستید.

اگر بتوانید این را بفهمید، این مسئله حل می‌شود. اولاً خدای تعالی فرمود: «اسْجُدُوا لِآدَمَ». «اسجدوا لفاطمة الزهراء (سلام الله علیها)». اگر این را فرمود، از توقیفی بودن… یعنی ترخیص می‌شود. این دو مورد استثنائی و به ما اجازه دادند که در این دو جا شما مرخص هستید، آزاد هستید، می‌توانید این کار را بکنید و بعد هم به اصطلاح این‌ها… نه اینکه مثلاً فرض کنید یک دشمن خدا را خدا بگوید سجده کنید. این‌جا جای اشکال است. یک فردی که آینده تمام‌نما و با این توضیحی که عرض کردم مطلب خیلی واضح می‌شود که عرض کردم، شما ببینید، از در وارد شوید، در مقابل یک آینه است. عکس آن شخص در این آینه افتاده است، روی خود را به آینه می‌کنید، می‌گویید: سلام علیکم. او متوجه می‌شود که به این سلام نکردید، به او سلام کردید. این اگر دوتا تصور شود. بنابراین، هم در مقابل حضرت… حضرت آدم «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ»[11] خلیفةالله شده، مرآت تمام‌نمای پروردگار شده است. ملائکه هرچه زحمت بکشند به این مقام نمی‌رسند که حضرت آدم رسیده است.

یک جمله‌ای الآن… در خدمت حاج آقای فاضل صحبت بود که اگر به ملائکه هم خدا اسماء را تعلیم می‌داد، آن معارف و شناختی که هفته‌های قبل راجع به خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) بیان شده است که واقعاً… به قول یکی از بزرگان می‌گفت: از اول به ما گفتند خدا را نمی‌شود شناخت، ما راحت شدیم. ولی گفتند: ائمه را بشناسید. ما نمی‌توانیم، در این‌جا عاجز شدیم. آن مقام معرفت کامل را خدای تعالی که اگر صد فیلسوف مثل سقراط و افلاطون و ارسطو و این‌ها بیایند، با همه آن استعدادها. بوعلی سینا‌ها بیایند، با همه آن استعدادها، بخواهند خود آن‌ها آن معارف را کسب کنند، نمی‌توانند، بدون راهنمایی پروردگار. خدای تعالی این معارف را به حضرت آدم تعلیم داده است. ملائکه اگر خدا برای ملائکه شرح هم می‌داد، این‌ها نمی‌فهمیدند. چون استعدادها فرق می‌کند، استعداد فرق می‌کند.

شما سرِ کلاس… اگر معلم باشید، این معنا را خوب می‌فهمید. سرِ کلاس درس می‌دهید، همه بچه‌ها هم گوش می‌دهند. نمره یکی صفر می‌شود، استعداد آن را ندارد. نمره یکی بیست می‌شود. یکی شاگرد اول می‌شود، یکی مردود می‌شود، یکی رفوزه می‌شود. همه هم… بلکه آن مردود… آن کسی که مردود می‌شود، تصادفاً بیشتر زحمت می‌کشد. شب به خانه می‌آید، پدر او به او فشار  می‌آورد که امسال دیگر مردود نشوی؟ می‌گوید: چشم. روز در مدرسه بیشتر تا می‌آید حواس او پرت شود، می‌گویند: حواست را جمع کن، چون سال گذشته مردودی شدی. می‌گوید: چشم. وقتی بچه‌ها دنبال بازی می‌روند، همه مشغول بازی هستند، او یک گوشه می‌نشیند و درس خود را می‌خواند. در عین حال آخر سال باز هم مردود می‌شود. چرا؟ به جهت اینکه استعداد آن را ندارد، فشار بیخود می‌آورند. استعدادها متفاوت است.

در بین افراد بشر استعدادها متفاوت است، تا چه برسد به ملائکه‌ای که خدا از روز اول آن‌ها را یک نوع خلق کرده است. یک استعداد خیلی محدود به آن‌ها داده و نمی‌توانند بیشتر از این ترقی کنند. یعنی اگر آن فلسفه عرفان و معرفت به ائمه اطهار که اسماء آن‌ها و نشانه‌های آن‌ها را خدای تعالی به حضرت… حتی به حضرت جبرئیل که بالاترین ملائکه است، اگر می‌خواست تعلیم دهد، اصلاً من می‌گویم و این را می‌توانیم از روایت هم استفاده کنیم، نمی‌فهمید. شما فکر نکنید که جبرئیل بالاتر از رسول‌اکرم بوده است، به جهت اینکه او واسطه وحی بوده است. خیر، واسطه وحی عیناً یک ضبط صوت است، البته محترم است، خیلی هم در مقابل حضرت عزرائیل و جبرئیل و میکائیل تعظیم می‌کنیم و خیلی هم به آن‌ها اظهار ارادت می‌کنیم، سید ملائکه هستند، بزرگوار هستند، خیلی. ولی فکر نکنید آنچه که بر پیغمبر نازل می‌کرد… آنچه که بر پیغمبر نازل می‌کرد، خود او هم همان فهمی را داشت که پیغمبر از آن کلمات می‌فهمید. خیر، مثل یک ضبط صوت. آن‌جا پُر می‌شد، می‌آمد این‌جا خالی می‌شد. حالا مگر ضبط صوت چه‌قدر… البته قدری از ضبط صوت بافهم‌تر. این‌طور بوده است.

اگر حتی به ملائکه گفته می‌شد، مثل یک ضبط صوت بودند، نمی‌توانستند عمق مطالب را بفهمند. شما ببینید یک نفر… افرادی که –اکثراً این‌طور است- حافظه آن‌ها خوب است، استعدادشان کم است. می‌گویید: فرق حافظه با استعداد چیست؟ فرق حافظه با استعداد این است که یک نفر… من دیدم که عرض می‌کنم. صدها شاید هزارها روایت حفظ بود، اما یک روایت می‌گفتند که معنای آن چیست؟ نمی‌توانست. معنای تحت‌اللفظی آن نه، می‌خواهد این را تحلیل کند، حل و فصل کند، نمی‌تواند. زیاد هست. اما افرادی هم هستند که حافظه آن‌ها کم است، اما استعداد‌ آن‌ها خوب است. نمی‌توانند چیزی را حفظ کنند. اما یک مطلبی را که به آن‌ها در کتاب هم می‌گویند، خوب تحلیل می‌کنند، توضیح می‌دهند، در اختیار طرف می‌گذارند. این مربوط به استعداد است، آن مربوط به حافظه است. افرادی هستند که حافظه آن‌ها آن‌قدر شدید و قوی است که یک مرتبه اگر در مقابل آن‌ها یک شعری را بخوانید، حفظ می‌کنند. اما ممکن است که آن شعر را نفهمد. ممکن است همین شعر فارسی را درک نکند. از او بپرسند… مثلاً:

ألا یا ایها الساقی ادرکأسا وناولها               که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

یعنی چه؟ می‌گوید: نمی‌دانم. مثلاً گفتم، حالا این شعر خیلی عمیقی هم نیست که ما… مثلاً به عنوان نمونه عرض کردم. بنابراین، استعداد فرق می‌کند. بشر در مقابل ملائکه استعدادش زیاد است. استعداد، آمادگی برای پیشرفت. لذا هیچ‌وقت یک مَلک معمولی که سرِ شانه شما است و موکل شما است، او ترقی بکند و بتواند خود را به مقام جبرئیل برساند، نمی‌تواند. او همیشه همین کارش است. این‌ها خدمت گزار اهلبیت و محبینشان هستند، خدمتگذارانی هستند. «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا»[12] دوستان ما. شیعیان هم نیست، محبین و بلکه یک عده از آن‌ها خدام… آن‌جا خدام تعبیر نمی‌کنند، به جهت اینکه افتخار خدمت‌گذاری را مخصوص ائمه اطهار به ملائکه دادند و شیعیان آن‌ها. بقیه مثل… در عین حال کار آن‌ها هم می‌کنند، چون به اصطلاح خدام پروردگار هستند. تحت رحمانیت پروردگار که فرق معنای رحمان را با رحیم گفتم. تحت فرمان رحمانیت پروردگار، تمام موجوداتی که در عالم هستند، برای آن‌ها هم کار می‌کنند. منتها اسم آن‌ها در این‌جا خدمه پروردگار هستند و خدمه خاندان عصمت و طهارت هستند. بنابراین، استعداد فهم معارف خاندان عصمت را آن‌ها نداشتند. آن معارفی که… گفت:

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست           که تر کنم سرانگشت و صفحه بشمارم

خدایا تعالی به این مضمون و بلکه بالاتر از این مضمون فرموده است، اگر دریاها مرکب شود و هفت برابر این دریاها به کمک آن‌ها بیاید و تمام درختان عالم قلم شود، «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي»[13] دریاها تمام می‌شود، قبل از اینکه آن کلمات‌الله، معارف خاندان عصمت و طهارت تمام شود. بنابراین ممکن است که ملائکه تمام این‌ها را بشناسند، خاندان عصمت را بشناسند، خیلی هم ارادت دارند، اما عمق مسائل را وارد نیستند و انسانی می‌تواند خود را به عمق برساند، انسانی می‌تواند خود را به مقام خلیفةاللهی برساند، چنان‌که حضرت آدم رسید و اگر خلیفةالله شد، اگر مظهر پروردگار شد، اگر چشم او چشم خدا شد، گوش او گوش خدا شد، زبان او زبان خدا شد «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ»[14] «السلام علیک یا اذن الله» «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا لِسَانَ اللَّهِ».[15]

 در زیارت علی بن  ابی‌طالب (علیه الصلاة و السلام) وقتی انسان می‌رود می‌ایستد که به اصطلاح مظهر اتمّ خلیفةاللهی است، «یا جنب الله»، «یا نفس الله» عجیب است. من در یک تفسیری دیدم، تفسیر برهان، مقدمه تفسیر برهان در کلمه نفس در تفسیر این آیه شریفه «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»[16] امام (علیه الصلاة و السلام) می‌فرماید: «نفس الله الامام» یا «علی بن ابی‌طالب». من نمی‌توانم این را برای شما خوب توضیح دهم که چطور گفتند «نفس الله»؟ فقط این مقدار می‌توانم بگویم که… یعنی این ساده‌ترین مثالی است که زده می‌شود، از در کسی وارد می‌شود، چه به این آقایی که… به این عکسی که در آینه افتاده نگاه کند، چه به خود شخص، هر دو یکی هستند. چه شما به علی بن ابی‌طالب نگاه کنید، چه به خدا، هر دو یکی هستند. لذا «مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ»[17] کسی که شما را بشناسد، خدا را شناخته است. کسی که شما را ببیند، خدا را دیده است. کسی که شما را دوست داشته باشد ای خاندان عصمت، خدا را دوست داشته است. به جهت اینکه این‌ها وحدت صفاتی دارند، نه وحدت ذاتی. وحدت صفات. مظهر پروردگار هستند.

بنابراین، «اسْجُدُوا لِآدَمَ» خطاب به ملائکه این‌جا می‌شود گفت که وقتی حضرت آدم خلیفةالله است، سجده در مقابل او، سجده در مقابل خدا است «مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ» و سجده در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) سجده در مقابل خدا است. در عین اینکه این سجده برای فاطمه زهرا است. «يَا مَوْلَاتِي يَا فَاطِمَةُ أَغِيثِينِی». من این جمله را چون به تقریباً یک وقتی که در اثر یک ناراحتی خیلی توجه زیادی به فاطمه زهرا پیدا کرده بودم، این را در جایی ندیدم. در متمرکز… تمرکز ذهنی هم نداشتم، ناگهان دیدم این معنا به ذهن من آمد که پیغمبراکرم برای ضعف جسمی و امراض جسمی –این‌ها به ما درس می‌دهند- به فاطمه زهرا پناهنده می‌شود. «إنّي لاجد في بدنى ضعفا»[18] حضرت زهرا می‌گوید: «اعيذك باللّه» خیال نکنید تعارف است. همان‌جا اعمال ولایت کرد و حضرت رسول‌اکرم را به خدا پناه داد، «من الضّعف»[19] به خدا قسم هر کسی که مریض بشود همان‌طور… این‌ها گفتم یک وقتی، یک کسی که می‌خواهد سرمشق بدهد… درست است انسان خطاط خوبی است. خط او را می‌برند و در موزه‌ها می‌گذارند. ا ما حالا یک عده بچه این‌جا هستند، می‌خواهد سرمشق بدهد. خط خوبی می‌نویسد، ولی می‌نویسد:

با ادب باش تا بزرگ شوی

حروف ساده‌ای را انتخاب کرده و به آن‌ها هم می‌گوید که شما هم زیر این بنویسید. آن‌ها هم با خط کج می‌نویسند:

با ادب باش تا بزرگ شوی

و پایین می‌آورند. حالا بگوییم این خطاط مث این‌ها است، این‌ها مثل خطاط هستند؟ خیر. این سرمشق‌دهنده است. یعنی اگر خواستید بالاخص در کسالت‌ها و امراض جسمی که ما بیشتر به این اهمیت می‌دهیم تا کسالت‌های روحی، خواستید به کسی متوسل شوید و از خدا کمک بگیرید، این کاری را که من پیغمبر می‌کنم، شما هم بکنید. بروید و درِ خانه فاطمه زهرا را در بزنید و به او بگویید: «إنّي لاجد في بدنى ضعفا» مثلاً: «إنّي لاجد في بدنى مرضاً». فلان کسالت، فلان کسالت، فلان کسالت. به پیغمبر اکرم عرض کرد: «اعیذک بالله یا أبتاه من الضّعف». وقتی که کسای یمانی را ـ این هم از نظر ظاهر ـ روی او کشید، می‌گوید: «و صرت أنظر إليه»[20] همین آدمی که، همین آقایی که خود او معجزه‌کننده و صدها برابر آنچه خدا خلق کرده است، می‌تواند با یک اراده خلق کند و این اعتقاد من نسبت به رسول‌اکرم است، همین آقا یک‌مرتبه قیافه عوض شد، می‌گوید: «صرت أنظر» خود فاطمه زهرا می‌گوید: برگشتم به صورت پدرم نگاه کردم… فوری، یک لحظه. برگشتم و به صورت پدر خود نگاه کردم، «إذا وجهه يتلالأ» صورت تلألؤ می‌کند. همین آقایی که از نظر بدنی ضعف پیدا کرده، آمده و می‌خواهد استراحت کند. حالا ما همین ضعف ظاهری را بگوییم. «كأنّه البدر ليلة تمامه و كماله» به اصطلاح مثل ماه شب چهارده. رنگ برگشت و حال شعف و به اصطلاح یک نیروی فوق‌العاده‌ای در پدر خود احساس کردم –به تعبیر من- که یک وقت دیدم که امام حسن آمد، او را هم در آغوش گرفت. امام حسین آمد، او هم در آغوشش گرفت. علی بن ابی‌طالب آمد، او را هم در آغوش گرفت. خود فاطمه زهرا آمد، او را هم در آغوش گرفت. جبرئیل طمع پیدا کرد که او هم داخل شود، این‌ها وقتی که جمع شدند، آیه تطهیر نازل شد که همه شما پاک هستید، به خاطر یک قدم «يَا مَوْلَاتِي يَا فَاطِمَةُ أَغِيثِينِي‏». ای مولای من، ای فاطمه عزیز، ای بزرگوار، ای کسی که پدر می‌آید و دست شما را می‌بوسد. ای کسی که پدر می‌گوید: «فِدَاهَا أَبُوهَا».[21]

ای کسی که پدر می‌گوید: کنیه فاطمه زهرا «أمّ أبیها» است. ای کسی که تمام سنی و شیعه در کتاب‌های خود نقل کردند که کسی که فاطمه را اذیت کند، کسی پیغمبر را اذیت کرده است و کسی که پیغمبر را اذیت کند، خدا را اذیت کرده است. کسی که او را به غضب بیاورد، پیغمبر را به غضب آورده است. کسی که پیغمبر را به غضب بیاورد، خدا را به غضب آورده است. ببینید این‌گونه می‌شود. این‌ها یکی شدند، یکی هستند.

من علی را خدا نمی‌دانم                 از خدا هم جدا نمی‌دانم

عرفان یعنی این‌ها، مطالب عرفانی یعنی این‌ها. چه کسی گفته که ما از عرفان دور هستیم، به خاطر اینکه مقید هستیم به روایات… این‌ها همه روایات است. شما این روایات را چطور می‌توانید معنا کنید؟ می‌خواهید چه چیزی درباره آن بگویید؟ خدایا دست ما را از دامان فاطمه زهرا کوتاه نفرما.

امشب پیش آمد، برویم درِ خانه فاطمه زهرا. به خدا قسم امام زمان شما، قلب عالَم امکان، آن کسی که قدر مسلّم این جمعی که در این‌جا جمع شدید، همه ما با هم یک وجه مشترک داریم و آن این است که دوست امام زمان هستیم. من هم گفتم، دوستی همین‌ مقدار، همین امشب شما خواب امام زمان را ببینید، تا چند روز، تا چند ماه، تا چند سال خوشحال هستید. این علامت دوستی است. من بیشتر از این نمی‌گویم. حال بعضی از شما را من می‌شناسم که به خاطر حضرت بقیةالله شب و روز ندارید. یک شخصی برای من نقل می‌کرد، می‌گفت: چند شب قبل تا صبح برای حجةبن‌الحسن گریه کردم که شاید چشم من به جمال ایشان روشن شود. بعد خوابیدم، در خواب حضرتش را دیدم. همه ما… حالا بعضی از ما که شب و روز نداریم. بعضی از شما هستید که علاقه شما آن‌قدر شدید است که من… حالا بخواهم مطالبی را عرض کنم، طول می‌کشد.

همین آقای معشوق همه ما، ایشان ان‌شاءالله… حالا معشوق نگوییم، محب همه ما، محبوب همه ما است. همین آقا شب و روز متوجه فاطمه زهرا است. یعنی همان‌طور که درباره امام جواد دارد، درباره بعضی از ائمه دارد، درباره اکثر خاندان عصمت حتی ساداتی که بعد از ائمه اطهار آمده بودند، دارد که این‌ها زیاد به یاد فاطمه زهرا بودند. حضرت جواد دست‌ها را به زمین زده است. هنوز از نظر ظاهر طفل است، تازه می‌خواهد حرکت کند، سر را بالا نگه داشته، اشک می‌ریزد و فکر می‌کند. حضرت رضا از او سؤال فرمودند فرزندم چیست؟ حضرت عرض کرد که به یاد مصائبی که به مادرم زهرا وارد شد، افتادم. به خدا قسم آن‌ها را از قبر بیرون می‌آورم و آن‌ها را آتش می‌زنم.

حالا که حال پیدا کردید، چراغ‌ها را خاموش کنند، ان‌شاءالله، امیدوار هستیم امشب، شب آخر سال و شب آخر ماه شعبان که در دعاهای ماه شعبان دارد که در نیمه آخر ماه شعبان بخوانید: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِيمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ»[22] خدایا اگر در گذشته از این ماه شعبان ما را نبخشیدی، در این باقی‌مانده از ماه شعبان ما را ببخش. چرا باید این دعا را بخوانیم؟ برای اینکه «دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ»[23] همه شما به مهمانی خدا دعوت شدید. یک مهمانی بسیار باشکوهی است. فاطمه زهرا (سلام الله علیها) یک عنایات خاصی ان‌شاءالله امشب به ما خواهد فرمود که خدا یک لباس تقوایی به ما عنایت کند که در سرِ آن سفره احسان پروردگار که امام عصر یک طرف سفره نشسته، اولیای خدا یک طرف و من معصیت‌کار روسیاه هم می‌خواهم سر همان سفره بنشینم، خدای تعالی امشب یک عنایتی بفرماید که لباس تقوایی به ما مرحمت بفرماید تا زیاد سرِ این سفره و در این مهمانی خجالت نکشیم.

پروردگارا ما امشب… خودت ما را در خانه فاطمه زهرا بردی، بهترین وسیله، کسی که حتی پیغمبراکرم به او… و خانه او تشریف می‌برد و او واسطه بین پیغمبر و خدا می‌شود. اما این فاطمه عزیز را چرا… امام جواد چه فکر می‌کرد که آن‌طور اشک می‌ریخت؟ شاید به یاد آن لحظه‌ای که پشت در، بین در و دیوار قرار گرفته، در به پهلوی او خورده است، صدا می‌زند«یا فضة خذینی» همه با توجه، رو به قبله، شب آخر ماه است، شب جمعه آخر ماه شعبان است. «[إِلَهِي‏] اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ» «[إِلَهِي‏] اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا قَرِيباً «كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السّاعَةَ السَّاعَةَ العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ». یا بقیةالله، شما را به جان مادرتان زهرا قسم می‌دهیم، از خدا بخواهید همین امشب لباس تقوا، لباس این ضیافت پروردگار را به ما مرحمت بفرماید.

 



[1]. بقره، آیه 34.

[2]. الكافی، ج ‏3، ص 329.

[3]. همان، ج 1، ص 118.

[4]. همان.

[5]. بحار الأنوار، ج‏ 99، ص 254.

[6]. اعراف، آیه 12.

[7]. مریم، آیه 26.

[8]. بحار الأنوار، ج ‏95، ص 180.

[9]. بحار الأنوار، ج ‏52، ص 149.

[10]. همان.

[11]. بقره، آیه 31.

[12]. بحار الأنوار، ج ‏18، ص 345.

[13]. کهف، آیه 109.

[14]. بحار الأنوار، ج 99، ص 215.

[15]. همان، ص 99.

[16]. آل‌عمران، آیه 28.

[17]. الكافي، ج ‏4، ص 579.

[18]. مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ص 153.

[19]. همان.

[20]. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج‏11-قسم-2-فاطمةس، ص 931.

[21]. بحار الأنوار، ج‏ 43، ص 20.

[22]. بحار الأنوار، ج ‏94، ص 73.

[23]. همان، ج ‏93، ص 356.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *