۱۶ جمادی الثانی ۱۴۱۱ قمری – ۱۳ دی ۱۳۶۹ شمسی – شرح آیاتی از سوره بقره

«أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد لله الصلاة و السّلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» «وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ * إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي‏ أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ»[1] در هفته گذشته درباره این آیه شریفه یک مقداری اشاره‌ای به تفسیر این آیه شد که ای پیغمبر بشارت بده کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح کردند. اینکه برای آن‌ها بهشتی است که جاری می‌شود از زیر ساختمان‌های آن یا از میان آن انهار. یعنی نهرها و جوی‌ها.

«كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ» هرچه خدای تعالی به این‌ها روزی می‌دهد از ثمره و میوه آن، می‌گویند این‌ها آن چیزهایی است که از قبل به ما روزی داده شده است. «وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً» و از این رزق‌ها لذت‌های زیادی می‌برند. «وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ» و برای این کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح کردند، در این بهشت‌ها همسران پاک و پاکیزه‌ای است، هم برای زن‌ها و هم برای مردها. همسر… مرد برای زن همسر است، زوج است و زن برای مرد همسر است. این‌جا اگر می‌گویند: «أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ» معنای آن این نیست که حتماً زن پاک و پاکیزه‌ای، نه ممکن است خطاب به زن‌ها باشد و منظور این است که شوهرهای مطهره‌ای دارند و این‌ها در بهشت مخلّد هستند.

بعد می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي‏ أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها» خدای تعالی برای فهماندن مطالب خود، مانعش نمی‌شود چیزی که… حالا بگوید که مَثل به پشه بزند یا بالاتر از پشه. خدای تعالی هر کجا لازم باشد، برای فهماندن مطالب مثال می‌زند. چون با مَثل حرف‌ها بهتر مؤثر واقع می‌شود. «فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا» کسانی که ایمان آوردند می‌دانند که «أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» این کلمات قرآن، این کلمات ائمه اطهار و خاندان عصمت (علیهم الصلاة و السلام)، این‌ها حق است، از جانب پروردگارشان هست. ولی کسانی که کافر هستند، می‌گویند: «مَا ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً» این چه مثال‌هایی است که خدا می‌زند. خدا می‌فرماید: «يُضِلُّ بِهِ كَثيراً». طبع قرآن این است. عده‌ای را… عده‌ای به وسیله قرآن گمراه می‌شوند. «وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً» و جمعی هم هدایت می‌شوند. اما این را بدانید که «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ» و به وسیله قرآن و کلمات پروردگار، جز افراد فاسقی که قلب‌های آن‌ها را حجاب‌‌های ظلمانی گرفته است، شخص دیگری گمراه نمی‌شود. این خلاصه معنای این چند… این یکی، دو آیه است.

چند جمله و چند نکته در این دو آیه‌ای که تلاوت کردم و ترجمه کردم، وجود دارد: یکی، جمله اول که اهل بهشت می‌گویند: «قالُوا هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ». این یک جمله. این همان رزقی است که از قبل برای ما تهیه شده است. جمله بعدی بیان مطالب به وسیله مَثل است که باید درباره آن‌ها صحبت کنیم و مطلب سوم این است که چطور به وسیله قرآن جمعی هدایت می‌شوند و جمعی گمراه می‌شوند؟ حالا اگر موفق شدیم که در هر سه جمله صحبت می‌کنیم. اگر موفق نشدیم، لااقل یکی، دو جمله این آیات را ان‌شاءالله برای شما توضیح خواهیم داد.

مطلب اول این بود که اهل بهشت می‌گویند: «هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ» دنیا دار عمل است. انسان در این دنیا هرچه عمل بکند، هرچه کشت و زرع بکند، در آخرت درو می‌کند. وقتی که بهشتی‌ها می‌خواهند به طرف بهشت بروند، اهل‌جهنم به بهشتی‌ها می‌گویند: شما روی خود را به ما برگردانید، ما از نور شما استفاده کنیم و ما هم جلوی پای خود را ببینیم. آن‌ها در جواب می‌گویند: باید برگردید، «فَالْتَمِسُوا نُوراً»[2] «قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» برگردید پشت سر، به دنیا، تا از نور استفاده کنید، یعنی نوری را برای خود تهیه کنید. یکی از اسماء روز قیامت «یوم‌االحسرة» است، روز حسرت و ندامت. در مثال‌هایی که گفته‌اند، می‌گویند: خضر یا ذوالقرنین… حالا ذوالقرنین معروف‌تر است که یک وقتی در ظلمات راه می‌رفت -حالا قضیه حقیقت داشته باشد یا مثلی باشد، فرقی نمی‌کند- پای خود او و جمعیت او به چیزهایی می‌خورد، صدا می‌کرد. از حکیمی که همراه آن‌ها بود، سؤال کردند که این‌ها چیست؟ او در جواب گفت: این‌ها چیزهایی است که اگر بردارید، پشیمان هستید. اگر این‌ها را برندارید هم پشیمان هستید. یک عده برداشتند، یک عده هم برنداشتند. وقتی که از ظلمات بیرون آمدند، در روشنایی قرار گرفتند، دیدند که همه این‌ها جواهرات است. این‌هایی که برداشته بودند، پشیمان بودند که چرا کم برداشتند و آن‌هایی هم که برنداشته بودند، پشیمان بودند که چرا برنداشتند.

اسم روز قیامت «یوم‌الحسرة» است. روز حسرت و ندامت و پشیمانی است. در این دنیا یک عده‌ای از عبادت، از کارهای خوب انجام دادند و از این دنیا بهره بردند، در روز قیامت پشیمان هستند که چرا ما کم عبادت کردیم؟ آن‌هایی هم که اهل عبادت نبودند، حسرت می‌خورند که چرا ما اصلاً عبادت نکردیم؟ چرا خوبی‌ها را عمل نکردیم؟ «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ».[3] «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ». هرچه در نزد شما است، این‌ها از بین می‌رود و هرچه که در نزد خدا است، باقی می‌ماند. انسان در این دنیا هرچه را که انفاق کند، هر کاری را که بکند، هر عبادتی را که انجام بدهد، هر وقتی را که به عبادت و بندگی خدا صرف کند، این‌ها باقی می‌ماند و هرچه که غیر از این‌ها باشد، آن‌ها از بین خواهد رفت.

می‌گویند: در احادیث اشاره شده و وارد شده که در لشکر رسول‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بعضی از اصحاب در اثر حملات دشمن در جنگ‌ها، گاهی دست آن‌ها، گاهی پای آن‌ها از بین رفته بود. این‌ها وقتی در حضور پیغمبراکرم می‌رسیدند، پیغمبراکرم می‌فرمود: آن دستی که در راه خدا دادید، آن دست برای شما است. آن پایی که در راه خدا دادید، آن پا برای شما است. این دست و پایی که باقی مانده در این دنیا خواهد ماند. بالاخره انسان در این دنیا می‌میرد و دست و پای او خاک می‌شود و از بین خواهد رفت. اما آنکه در راه خدا دادید، باقی می‌ماند. در حقیقت اگر یک فردی مثلاً یک دست از بدن او در جبهه جنگ… البته در جبهه جنگی که با اذن پیغمبراکرم یا ائمه اطهار یا مرجع تقلید که به عنوان جهاد از بین رفته باشد، در واقع این دستی که از بین رفته است، باقی است. اگر از یک عاقل سؤال کنند که شما دست دارید یا دست ندارید؟ یک دست او در جنگ از بین رفته است و یک دست او باقی مانده است. می‌گوید: آن دستی که برای من باقی مانده است، آن دستی است که از بین رفته است، آن را در راه خدا دادم. ولی آن دستی که باقی مانده است، چون آیه شریفه قرآن است: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ». هرچه که پیش شما باقی مانده است، این از بین رفته است، فانی شدنی است. «یَنفَذُ» یعنی از بین رفتنی است و باقی نمی‌ماند. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» آنچه که در نزد خدا است، آن باقی است.

بنابراین، وقتی از مردم بهشت سؤال می‌شود که این رزق را از کجا آوردید؟ چطور شد شما متنعم به نعمت‌های پروردگار شدید؟ این بهشت با این‌همه عظمت را از کجا آوردید؟ این‌ها در جواب می‌گویند: «هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْل» این روزی است که ما از قبل به دست آوردیم. یک عده در دنیا اهل عبادت، تزکیه نفس، کمالات روحی، به تمام معنویات و کمالات رسیدند، معلوم است وقتی که می‌خواهند از این دنیا بروند، هنوز روح در بدن آن‌ها است. واقعاً گاهی انسان به بعضی از روایات توجه می‌کند، می‌بیند که چه‌قدر خدای تعالی برای مؤمنین و اهل‌تقوا و تزکیه نفس تشریفات قائل شده است. چه‌قدر برای این‌ها احترام قائل شده است. وقتی که یک مؤمن می‌خواهد از دار دنیا برود، آن‌قدر هم در این خصوص، در این مطالبی که من دارم عرض می‌کنم روایات و آیات قرآن زیاد است که منکر آن کافر است. یعنی آیات شریفه قرآن هست، روایات متعدده اهل‌بیت عصمت و طهارت هست که اگر انسان بخواهد منکر همین خلاصه‌ای که من بخواهم درباره قبل از فوت و سکرات موت و بعد از مرگ و دوران برزخ و عالم قیامت عرض کنم، منکر آن کافر است. به جهت اینکه… در نتیجه باید منکر چند آیه از قرآن و ده‌ها حدیث صحیح باشد.

انسانی وقتی که در حال سکرات است، چشم دل او باز می‌شود. یعنی چشم ملکوتی او باز می‌شود. می‌بیند یک مَلکی آمد که مَلک‌الموت است. به او می‌گوید: ای بنده خدا، ای مؤمن، اولاً به شما بشارت می‌دهم که خدای عظیم از شما راضی است و از شما خشنود است و تمام اولیای خدا از شما خشنود هستند و خدای تعالی به من امر کرده است که اگر مایل هستید تا آخر دنیا بمانید، در اختیار شما است و اگر هم بخواهید از دنیا بروید، نگاه کنید ببینید این قسمت هرچه می‌بینید برای شما است. یک نگاه می‌کند، یک باغ باصفایی… حالا من نمی‌توانم وصف آن را عرض کنم. «مُتَّكِئينَ عَلى‏ فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دان»[4]‏‏ که خدای تعالی در آیات شریفه قرآن درباره بهشت توصیفی کرده است که انسان اگر بخواهد وصف بهشت را بگوید، واقعاً چون ندیدیم نمی‌توانیم وصف کنیم. یک مثال خوبی بعضی از علما و دانشمندان گفته‌اند که برای بچه در رحم انسان بخواهد میوه‌های دنیا را، نعمت‌های دنیا را وصف کند، شاید اصلاً فکر او، عقل او نرسد به اینکه این‌ها چه‌قدر ارزش دارد و چیست، چون نمونه آن را ندیده است.

اگر می‌بینید در قرآن هم پروردگار به انهار و بهشت، باغ‌ها و این‌ها تشبیه می‌کند، می‌خواهد ما یک مقدار از باب استیناس به قول مفسرین، کمی ما توجه شویم، مثلاً یک مقداری مَثلی مثلاً… و توجهی پیدا کنیم. والّا هیچ‌گاه نمی‌شود بهشت با آن عظمت، بهشتی که اگر شما هزارها سال در آن بمانید، هزارها سال در آن بمانید، کوچکترین ناراحتی روحی و جسمی پیدا نمی‌کنید. ببینید فکر می‌کنم که همین یک جمله در وصف بهشت کافی است. در چنین بهشتی خدای تعالی به مؤمنین جای می‌دهد. آن‌وقت آن ملک‌الموت این را به انسان نشان می‌دهد که نگاه کن، ببین چه می‌بینی؟ وقتی چشم او به آن منظره عجیب می‌افتد، در تردید می‌افتد که حالا کدام طرف را انتخاب کنم؟ آیا همین دنیا و زن و بچه و همین خانه و زندگی و… حالا هرچند هم یک انسانی در خوشبختی باشد، زندگی خوبی داشته باشد، زن و فرزند مطیعی داشته باشد، هیچ او را رنج ندهند، هیچ اعصاب او را خرد نکنند، در عین حال می‌گوید که… به تردید می‌افتد. ضمناً معلوم هم هست که خیلی هم این شخصی که این‌طور است، از اولیای خدا نیست.

چون اولیای خدا همیشه آرزوی مُردن را می‌کنند. قبل از اینکه سکرات موت آن‌ها برسد، آن‌ها از خدا تمنای مرگ را می‌کنند. در سوره جمعه، درباره یهود هست که «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ»[5] از علامت اولیای خدا این است که تمنای مرگ می‌کنند، تمنای موت می‌کنند. در آیات متعدده‌ای از قرآن هست که یکی از علایم ولی خدا این است که آماده برای مُردن است، چون می‌داند آن‌طرف چه خبر است. اما این شخص که در این روایات دارد که مَلک‌الموت می‌آید، به او می‌گوید: اگر مایل هستی… تازه به تردید می‌افتد. با نشان دادن آن‌همه مثائیل، معلوم است که هنوز از اولیای خدا هم نیست، از مردمان ثواب‌کار متدین معمولی است. وقتی که به تردید بیفتد، در روایت دارد که یک گیاهی را، یک گُلی را می‌دهد حضرت مَلک‌الموت که او بو می‌کند، وقتی بو می‌کند، می‌گوید: با عجله من را ببرید، دیگر نمی‌خواهم. از امام سؤال می‌شود که این گُل چیست؟ می فرماید: این «منسیّه». کلمه «منسیّه» یعنی این شخص همه لذایذ دنیا و دوستان و همه را از این‌طرف فراموش می‌کند و تمام توجه او منتقل می‌شود، تمرکز پیدا می‌کند به بهشت. لذا می‌گوید: من را زود ببرید. این‌طور است.

بعد که وارد عالم برزخ می‌شود، با یک تشریفاتی با مؤمن برخورد می‌کنند، ملائکه به استقبال او می‌آید. «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»[6] شما در دنیا صبر کردید، در دنیا در مقابل شدائد خود را حفظ کردید. در محیط گناه واقع شدید، خود را محفوظ نگه داشتید. در محیط بد واقع شدید، خود را حفظ کردید. «بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ». نیکو است عاقبت خانه‌ای که به شما عنایت خواهد شد. بعد هم در عالم برزخ قرار می‌گیرند، چون در آن‌جا زمان زیاد مؤثر نیست، در روایت دارد که انسان وارد بهشت می‌شود، تا می‌خواهد از لذایذ بهشت بهره‌ای بردارد، به او می‌گویند: قیامت برپا شد، بیا. طبق روایات و آیات قرآن این‌ها از بهشت برزخی بدون حساب وارد بهشت اخروی می‌شوند، وارد بهشت قیامت می‌شوند، وارد آن بهشتی می‌شوند که «هُمْ فيها خالِدُونَ»، «خالِدينَ فيها أَبَداً»،[7] همیشه در آن‌جا خواهند بود.

«فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ * إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ»[8] همه مردم باید در محضر عدل پروردگار حاضر شوند. در روز قیامت که در همین کره زمین برپا خواهد شد، تمام دریاها خشک می‌شود، کوه‌ها خرد می‌شود، شن‌مانند در میان گودال‌های زمین ریخته می‌شود. جایی خواهد بود که مردم بتوانند بایستند و پاسخ اعمال خود را بدهند. «فِي حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ»[9] در حلال دنیا حساب است. اگر دلبستگی داشتید و اهل دنیا بودید و از راه حلال درآوردید و در حلال مصرف کردید، باید حساب آن را پس بدهید. «وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ» اگر از راه حرام درآوردید یا از راه حلال درآوردید و در راه حرام صرف کردید، این‌جا انسان مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد و عقاب می‌شود.

اما یک عده هستند که به اصطلاح با خدا کنار آمدند، در همین دنیا. اهل محبت هستند، اهل اخلاص هستند. یعنی عبادت را روی محبت به خدا کردند، محبت به خدا. برای مزد عبادت نکردند. در مراحل کمال قدم برداشتند، بنده خدا شدند، بعد از آنکه مرحله محبت را گذراندند. بنده خدا شدند، بعد از آنکه خدا را دوست داشتند. گاهی می‌شود انسان بنده خدا است، خود را دوست دارد. چون همه کارها دست خدا است. بالاخره اگر می‌‌خواهید زندگی دنیای شما اصلاح شود. «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»[10] کسی که تقوا داشته باشد، روزی او زیاد می‌شود و از جایی که گمان ندارد خدا به او روزی می‌رساند. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً»[11] کسی که از یاد خدا اعراض کند، روزی او تنگ می‌شود. برای اینکه روزی ما تنگ نشود و برای اینکه روزی ما زیاد شود و از «مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» به من روزی برسد، من اهل تقوا می‌شوم. پس این آدم برای راحتی خود اهل تقوا شده است. خود را دوست داشته که اهل تقوا شده است. اما بعضی افراد هستند که می‌گویند:

یکی وصل و یکی هجران پسندد                یکی درد و یکی درمان پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران             پسندم آنچه را جانان پسندد

خدا را دوست دارند و این‌ها به خاطر محبتشان به پروردگار عبادت می‌کنند. این عده حسابی ندارند. در دنیا به یک حساب کار نکردند، بلند نشدند برای ثواب نماز شب بخوانند، بلکه مناجات با پروردگار را دوست داشتند. نیمه‌های شب بلند شده، از خواب پریده، چشم را به آسمان می‌دوزد و ستاره‌ها را می‌بینند «إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ * الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»[12] در این اختلاف شب و روز… روز پرغوغا و پر سر و صدا را پشت سر گذاشته، شب خلوت، او است و محبوب و محبوب است و او.

کی باشد و من باشم و تو باشی و عشق

چه زمانی باشد؟ انسان در جای خلوت محبوب خود را پیدا کند، هیچ‌کس هم مزاحم نباشد. دو زانو در مقابل قبله بنشیند، با پروردگار خود صحبت کند، حرف بزند، مناجات بکند و هیچ به فکر اینکه من چه‌قدر بیدار ماندم، چند رکعت نماز خواندم، روز قیامت چه‌قدر خدا به من اجر خواهد داد، نباشد. آن‌جا پروردگار می‌آید و در قیامت او را به حساب می‌کشد «أبداً». صریح آیه شریفه قرآن است. «كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ»[13] همه مردم گرو اعمال خود هستند. «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ»[14] همه این… هر نفسی گرو اعمال خود است. تا این‌جا هم معلوم است، همه گرو اعمال خود هستند. اگر خوب عمل کردید، خوب است. اگر بد عمل کردید، شما را عذاب می‌کند. «إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمينِ»[15] مگر دست راستی‌ها. ببینید اصحاب یمین چه کسانی هستند. در تفاسیر، در روایات ببینید، مراجعه کنید، شما…

با یک فردی که میلیاردها میلیارها ثروت دارد، یک انسان آسمان‌جلی که یک قران هم بیشتر ندارد، یک قران بی‌قابلیت هم بیشتر در جیب او نیست. آن آقا که میلیاردها تومان ثروت او است، بگوید: بیا هرچه داریم روی هم بریزیم و با یکدیگر کنار بیایم. استفاده انسان چه‌قدر است؟ خدای با این عظمت می‌گوید: ای بشر، بیا هرچه تو داری با کمال اخلاص در راه ما بده، آن‌وقت ما هم هرچه داریم در راه تو با کمال اخلاص می‌دهیم. خدای غنی بی‌نیازی است که همه‌چیز دارد و من فقیر، بی‌همه‌چیز… هیچ چیز نداریم، هیچ چیز. خود خدا در قرآن می‌فرماید: «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ».[16] آن‌وقت یک گدای به تمام معنا با یک ثروتمند به تمام معنا، این‌ها بنا است که با یکدیگر شرکت کنند. بی‌حساب با هم، اموال یکدیگر را تصرف کنند. برد با چه کسی است؟ چرا ما این‌قدر غافل هستیم؟ چرا از خواب غفلت بیرون نمی‌آییم؟ خیر. خدایا هرچه تو داری به ما بده، هرچه ما داریم برای خود ما است. ما حاضر نیستیم کوچکترین کاری در راه تو بکنیم. این‌جا است که خدا می‌گوید: خیر، این دلیل رفاقت نیست. هرچه تو داری برای خودت، هرچه هم من دارم برای شما؟

حضرت سیدالشهداء (علیه الصلاة و السلام) هرچه داشت در راه خدا داد. شما می‌بینید که… واقعاً گاهی من روی بعضی از جملات خیلی حساس می‌شوم، یکی از جملات این است: در روایت دارد که روز عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها) بدن حضرت سیدالشهداء را روی دست گرفت و گفت: خدایا این قلیل قربانی را از ما قبول کن. این جمله خیلی عجیب است. یعنی می‌دانید… مقام معرفت حضرت زینب (سلام الله علیها) را نشان می‌دهد. آخر او چه دارد؟ امام حسین، آن هم بعد از این‌همه زحمات، این‌همه اخلاص… سیدالشهدائی که تمام انبیاء و تمام اولیا اگر برای او گریه کرده‌اند، به کمال رسیده‌اند. این را می‌گوید: این قلیل. اولاً در مقابل پروردگار این قربانی را کم می‌بیند، بعد هم تازه تقاضای قبول شدن آن را دارد. خیلی حرف است. به خدا قسم اگر انسان دقت کند، مقام معرفت حضرت زینب را می‌فهمد. ما اصلاً نمی‌توانیم فکر آن را بکنیم، نمی‌توانیم آن را درک کنیم که حضرت زینب (سلام الله علیها) چه فرموده است و چه به درگاه پروردگار عرض کرده است. این قلیل قربانی.

حضرت سیدالشهداء (علیه الصلاة و السلام) همه‌‌چیز داده است، همه مصائب دنیا… اینکه فرمودند: «إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ»[17] این واقعیت دارد، اگر شما می‌خواهید به چیزی گریه کنید، بر حسین بن علی(علیه الصلاة و السلام) گریه کنید. معنای آن این است که هیچ مصیبتی در این دنیا نیست، جز اینکه بر حسین بن علی و خاندان او وارد شده است. یعنی بالاتر از آن نمی‌شود. معنای آن این است. کسی که این‌همه مصیبت می‌بیند… شما آخرین لحظات عمر سیدالشهداء را ببینید که سخن او چیست؟ در اکثر کتب مقتل نوشتند. این‌ها… این‌ها روضه است، این‌ها مطلبی است که باید از روضه خواندن استفاده کرد. آن لحظه آخر می‌فرماید: «الهى رضا برضائك».[18] ما فارسی‌زبان‌ها خیال می‌کنیم که حضرت خیلی عصبانی شده، گفته: راضی هستم به رضای تو. خیر. این معنای «رضا برضائك» نیست. رضا یعنی خشنودی، خوشحالی. خدایا خوشحال هستم که تو خوشحال هستی. خشنود هستم که تو خشنود هستی. خشنود هستم که تو از من خشنود شدی که من کمال بندگی را در مقابل تو انجام بدهم. اگر تو به من کمک نمی‌کردی، شاید من نمی‌توانستم و یقینه هم اگر کمک پروردگار، حتی نسبت به پیغمبراکرم و انبیاء عظام و ائمه اطهار (علیهم الصلاة و السلام) نباشد، آن‌ها نمی‌توانند کاری بکنند.

تو کمک کردی، من هم توفیق پیدا کردم، خواسته تو عملی شد. آن‌روزی که در مدینه محمد بن حنفیه آمد و گفت: برادر، کجا بودی؟ شما این‌ها را نمی‌شناسی؟ به او یک جمله فرمود، گفت: من پیغمبراکرم را دیدم، پیغمبر به من فرمود: «يَا حُسَيْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا»[19] خدا می‌خواهد شما را کشته ببیند. «قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا»[20] و خدا می‌خواهد زن و بچه شما را اسیر ببیند. نه اینکه خدا با حسین بن علی دشمنی داشته باشد، خیر. یک دنیایی به این جهت عوض خواهد شد. یک جهانی هدایت خواهد شد، یک عالَمی تا روز قیامت همه به وسیله این شهادت از اشتباه بیرون می‌آیند. لذا می‌گوید: خوشحال هستم که تو را خشنود کردم. خدایا، تو به خواسته خود رسیدی. چون نگاهی به طرف راست کرده، نگاهی به طرف چپ کرده، یک نفر از اصحاب خود را ندید. هیچ‌کدام، همه روی زمین افتادند، کشته شدند. فرزند او علی‌اکبر، برادر او اباالفضل، فرزند برادر او قاسم بن الحسن. این‌ها همه کشته شدند. حتی طفل شیرخوار او کشته شد. چنین حالتی.

بعد در میان گودی قتلگاه افتاده است. شما حساب کنید، بدن قطعه‌ قطعه، به قدری تیر به بدن سیدالشهداء وارد شده بود که نوشته‌اند… شاید از قول امام (علیه الصلاة و السلام) گفتند، والّا کسی نبود که این‌ها را شمارش کند. هفتاد زخم به بدن حضرت سیدالشهداء وارد شده است. نفس می‌کشد، از همه‌جای بدن او خون می‌آید. در چنین حالتی، می‌گوید: «لَا مَعْبُودَ سِوَاكَ»[21] هیچ معبودی غیر از تو نیست، همه کارها برای بندگی تو است. کسی که این‌طور در راه خدا گذشت کرده است، خدای تعالی هم روز قیامت به حسین بن علی می‌فرماید: یا حسین، بهشت برای شما است. به علی بن ابی‌طالب می‌فرماید: بهشت برای شما.

یک روز حضرت رضا (علیه الصلاة و السلام) با مأمون نشسته بود، اباصلت هم آن کنار ایستاده است. مأمون سؤال کرد که چطور علی بن ابی‌طالب «قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ»[22] شده است؟ حضرت فرمود: مگر خود شما از پیغمبر روایت نقل نمی‌کنید که حبّ علی بن ابی‌طالب ایمان است و بغض او کفر است. این روایت را سنی‌ها نقل می‌کنند، همه نقل می‌کنند. گفت: چرا این روایت معروف شده است؟ حضرت فرمود: طبعاً بهشت برای مؤمنین است و جهنم هم برای کفار است. هر کسی که علی بن ابی‌طالب را دوست دارد به بهشت می‌رود و هر کسی که علی بن ابی‌طالب را دشمن دارد، به جهنم می‌رود. اباصلت خیلی خوشش آمد. وقتی که حضرت رضا (صلوات الله علیه) از مجلس مأمون خارج شد، حضرت را تشویق کرد، گفت: خیلی خوشم آمد، خوب جوابی دادید، احسنت، احسنت. حالا گاهی می‌شود که بعضی افراد یک نفری را خیلی دوست دارند، خوشحال می‌شوند که خوب جواب می‌دهد، خوب حرف می‌زند و از این‌ حرف‌ها. حضرت فرمود: این را به او گفتم، او اهل استدلال و دلیل بود. والّا علی بن ابی‌طالب بین جهنم و بهشت می‌ایستد. می‌گوید: «یا ایتها النّار هذا لک و هذا لی». ای آتش، این برای تو، این برای من. اختیار کل را در روز قیامت علی بن ابی‌طالب (علیه الصلاة و السلام) دارد. البته طبیعی است که کارهای علی بن ابی‌طالب روی حساب است. اولیای خود را به بهشت می‌برد، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که ایام تعلق به آن بی‌بی دارد و ان‌شاءالله روز دوشنبه، روز تولد بی‌بی خواهد بود و ان‌شاءالله عیدی کاملی خواهیم گرفت…

می‌خواهید من یک راهی به شما نشان بدهم که علی بن ابی‌طالب و خود فاطمه زهرا به شما عیدی بدهند؟ در مرحله اول اگر آن‌ها را دوست داشته باشید، عیدی شما را می‌دهند. بلکه همین محبت خودش عیدی است که در عالم ذر به ما دادند. «يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا»[23] خدا نعمت‌های خود را قبل از اینکه ما مستحق آن شویم، به ما عنایت کرده است. می‌شد ما هم در زمره آن افرادی باشیم که فاطمه زهرا را دوست نداشته باشیم، علی بن ابی‌طالب را دوست نداشته باشیم. الآن در دنیا هستند، زیاد هم هستند که فاطمه زهرا را دوست ندارند. این عیدی را در عالم ذر به ما دادند. «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ»[24] در این دعای ماه رجب می‌خوانید. ای خدایی که عطا می‌کنی به کسی که از تو سؤال کرده است «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ»[25] هنوز ما خدا را نمی‌شناختیم و سؤال هم نکرده بودیم، خدا محبت فاطمه زهرا را به ما عطا کرده است، الحمدلله. ولی اگر می‌خواهید عیدی بگیرید، بگویید: آقا، بی‌بی دو ماه، نزدیک دو ماه است که ما برای فاطمه زهرا عزاداری می‌کنیم، ماه جمادی‌الاول و جمادی‌الثانی، دو ماه گریه کردیم، عزاداری کردیم. روز تولد بی‌بی هم می‌خواهیم خوشحال باشیم، خوشحالی ما هم به این است که به ما عیدی بدهید.

اگر صبح عید به بچه‌ها عیدی ندهند، خوشحال نمی‌شوند. ما هم مثل بچه، از بچه هم در مقابل این‌ها بچه‌تر هستیم. باید خوشحال باشیم. منتها عیدی خود را خیلی عیدی بزرگی می‌خواهد. اگر شما مثلاً نزد یک شخصیت خیلی مهمی بروید، به شما یک یک قرانی بدهد، خیلی ناراحت می‌شوید. شما من را کوچک کردید یا خود را کوچک کردید؟ یا اگر از او طلب کنید که یک قران به ما بده، او را کوچک کرده‌اید. عیدی خود را بزرگ در نظر بگیرید و من پیشنهاد می‌کنم که فرج فرزند او، حجةبن‌الحسن (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) را پیشنهاد بکنید و به عنوان عیدی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) بخواهید و لااقل، لااقل بگویید ارتباط شما را با فرزندشان محکم کنند و برقرار کنند. ارتباط است. چه اشکال دارد؟ خیلی افراد در این دنیا بودند که با حجةبن‌الحسن رابطه داشتند و امام زمان هم فرزند خوبی برای فاطمه زهرا است. گوش به حرف فاطمه زهرا می‌دهد و اگر بی‌بی از او تقاضا کند، حتماً عنایت خواهند فرمود و تمام مشکلات خود را هم از حضرت زهرا یا حضرت امیر، یا همین ائمه (علیهم السلام)… صبح روز عید رو به قبله بنشینید، اول از خدا، بعد از پیغمبر، بعد از علی بن ابی‌طالب، بعد از امام حسن، امام حسین، یکی‌یکی به زبان خود به آن‌ها تبریک بگویید. هیچ‌وقت خود را معطل خیلی از مسائل نکنید. حالا ما چگونه توسل کنیم؟ این چهارده معصوم حاضر و ناظر به صریح آیات شریفه قرآن: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»[26] این‌ها حاضر هستند. شما هم هرطور که بلد هستید، حرف بزنید.

نگویید که کدام دعا را بخوانم؟ اگر دعاها را بلد هستید، هرچه دل شما می‌خواهد. اما آنچه که مهم است، این است که یک توجهی بکنیم. یا رسول‌الله، قربان شما بروم، شما را دوست هم دارم، سلام هم خدمت شما عرض می‌کنم، عیدی من را به من بده، تولد فرزند شما فاطمه زهرا مبارک است و همین‌طور. خدا می‌داند من علمای بزرگی را دیدم که همین‌طور حرف می‌زنند. یا علی، سلام علیکم، تبریک عرض می‌کنم. روز تولد همسر شما فاطمه زهرا است، ما تبریک عرض می‌کنیم. دیگر خود آن‌ها بلد هستند، عیدی هم نگویید، زیاد خیلی هم مسئله‌ای نیست. تبریک عرض می‌کنم. معلوم است که تبریک عرض می‌کنید، او از دل شما خبر دارد. خدا مرحوم حاج ملا آقاجان را رحمت کند، یک وقتی به او می‌گفتم: فلان حاجت را از خدا برای من بخواه. گفت: همین الآن که تو گفتی، شنیدند و همین دعا بود. من هم راضی هستم، شما هم راضی هستید، در واقع هردوی ما از خدا خواستیم. کمی جدی با این مسائل برخورد کنیم. اینکه مدام انسان دعا بخواند… البته دعا خواندن، نمی‌خواهم منکر آن شوم، دعا خواندن خوب است، ممکن است، بلکه مستحب است و مستحبات همه خوب است. اما آنچه که واقعیت است، آن همان حضور قلب آن یک لحظه است که گاهی می‌شود… البته گاهی برای من عوام، برای افراد مثل من که با دعا حواس آن‌ها جمع نمی‌شود. دعا را یک لقلقه زبانی می‌دانند.

اما یک کلمه می‌گویند: آقاجان، قربان شما بروم، این حاجت من را بده. می‌بینید که این خیلی مؤثرتر واقع می‌شود، حالت حضور داشته باشید. به هر حال ان‌شاءالله قبل از ظهر… یعنی از ساعت نُه دیگر این‌جا مجلس است. می‌نشینیم، یکدیگر را می‌بینیم. این تظاهر به اصطلاح… زیارت یکدیگر، دید و بازدید، خود این‌ها در نزد خاندان عصمت خیلی محبوبیت دارد. فرمودند: در روزهای عید، در روزهای جشن حاضر شوید، یکدیگر را ملاقات کنید، با یکدیگر رفت و آمد کنید، یکدیگر را ببینید، وسایل سرور یکدیگر را فراهم کنید. به خوشحالی ما خوشحال باشید. خدا می‌داند یکی دوستان من، خدا او را حمت کند، از اولیای خدا بود. الآن به خاطر آوردم. در تهران بود، او روزهای به اصطلاح جشن را جشن می‌گرفت و روزهای مصیبت را هم عزاداری می‌کرد. ما روز قبل آن شنیدیم که پسر… پسر تقریباً دوازده، سیزده‌ ساله‌ای داشت، او از دنیا رفته است. گفتند: بیمارستان بوده، مریض بوده. حالا چه بود… گفتند: غروب شب تولد حضرت زهرا (سلام الله علیها) از دنیا رفت. ما صبح روز تولد رفتیم برای اینکه به او تسلیت بگوییم یا اگر تشییع جنازه‌ای هست شرکت کنیم. از رفقای ما بود. دیدیم که درِ خانه را چراغانی کرده است، وارد خانه شدیم، دیدیم نشسته، بلند بلند می‌خندد، نُقل پخش می‌کند که اصلاً ما گفتیم حتماً خبری که به ما دادند، بیخود بوده است. من آرام درِ گوش او گفتم: شنیدم چنین چیزی… چیزی شنیدم، راست است؟ گفت: هیچ، حرف آن را نزن. امروز ما خوشحال هستیم برای تولد فاطمه زهرا (سلام الله علیها). من گفتم که جنازه را در سردخانه بگذار، فردا تشییع جنازه می‌رویم. به کسی هم نگویید، در مجلس مطرح نشود، چون بقیه نمی‌دانند.

ببینید این‌ها… نمی‌خواهم بگویم، حالا هر کسی یک کاری دارد، یک قدری دارد، یک روحیه‌ای دارد. من این روحیه را در یک فردی از اولیای خدا دیدم. این‌طور بود. هیچ، اصلاً… بعد هم ما نشستیم، گفتیم: حالا که ما می‌دانیم و هست و واقعیت دارد، در آن باطن قیافه او حزنی است، دیدم نیست. فردای آن هم زارزار گریه می‌کرد. نه اینکه بگویید حالا… فردا هم در تشییع جنازه فرزند خود… نه اینکه آدم قسی‌القلبی باشد و از امتیازات او این باشد که اشک نمی‌ریزد. نه، حضرت رسول‌اکرم سرِ قبر ابراهیم، فرزند خود اشک می‌ریخت. گفتند: آقا، چرا شما این‌طور کم‌صبری… گفت: من کم‌صبری نمی‌کنم. دل می‌سوزد، اشک هم می‌ریزد، حرفی نمی‌زنم که خدا را ناراضی کنم. انسان عاطفه دارد. انسانیت انسان به همین عواطف است. حالا اگر مثلاً فرض کنید یک فردی به روی جهاتی دشمن در مقابل هست، نخواست سوژه دست دشمن بدهد، دشمن را خوشحال کند، این مسائل دیگری است. والّا عاطفه یک انسان این است که برای دوستان خود، برای فرزند خود، برای همسر خود اگر از دنیا رفت، گریه کند. همان‌طور که حضرت علی بن ابی‌طالب (علیه الصلاة و السلام) همین به اصطلاح روز قبل… خود ما در همین مجالس می‌خواندیم که آن‌قدر گریه کرده، آن‌قدر سر قبر فاطمه زهرا اشک ریخته است. آن‌قدر اشک ریخت که به خاطر می‌آورد از آن اذیت‌هایی که بر فاطمه زهرا وارد شده است. می‌فرمود:

نَفْسِي عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسَة

ای فاطمه، این جان علی در سینه‌اش حبس شده است. ای کاش با اشک چشمم، جان من هم بیرون می‌آمد.

لَا خَيْرَ بَعْدَكِ فِي الْحَيَاةِ وَ إِنَّمَا            أَخْشَى مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَ حَيَاتِي

 فاطمه جان، من می‌ترسم زندگی من بعد از تو طول بکشد. ان‌شاءالله روز تولد بی‌بی خوشحال خواهیم بود و مورد لطف حضرت واقع خواهیم شد. ولی باز هم دوست دارم که ما حتی شب جمعه، امشب در عزای فاطمه زهرا گریه کنیم. خدا لعنت کند ظالمین آل محمد را که این‌ها چه‌قدر اذیت بر خاندان عصمت وطهارت وارد کردند. بد نیست چراغ‌ها را خاموش کنید، یک حال توجهی پیدا کنیم و امیدوار هستیم امشب قبل از اینکه روز تولد برسد، خدای تعالی عیدی ما را حواله کند، همین امشب به ما لطف فرماید. دست علی بن ابی‌طالب به بازوی فاطمه زهرا می‌رسد، داد او بلند می‌شود، سر به دیوار می‌گذارد و های‌های گریه می‌کند. نمی‌دانم زینب کبری وقتی کنار گودی قتله‌گاه آمد، ببیند بدن برادر روی زمین افتاده، در حدیث آمده که آن‌قدر شمشیر به بدن نازنین او زدند که او را قطعه قطعه کردند. دست برد زیر بدن برادر، یک مقدار با خدا مناجات کرد، یک مقدار سلام به پیغمبر داد، «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ»[27] «هذا حسينك مرمّل بالدماء مقطّع الأعضاء».[28]

این کشته فتاده به هامون حسین توست             وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

رو به قبله. «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بسم الله الرحمن الرحیم» «[إِلَهِي‏] اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا قَرِيباً «كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ من ذلک يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ».

 

 

 

 



[1]. بقره، آیات 25 و 26.

[2]. حدید، آیه 13.

[3]. نحل، آیه 96.

[4]. الرحمن، آیه 54.

[5]. جمعه، آیه 6.

[6]. رعد، آیه 24.

[7]. نساء، آیه 57.

[8]. صافات، آیات 127 و 128.

[9]. بحار الأنوار، ج ‏42، ص 276.

[10]. طلاق، آیات 2 و 3.

[11]. طه، آیه 124.

[12]. آل‌عمران، آیات 190 و 191.

[13]. طور، آیه 21.

[14]. مدثر، آیه 38.

[15]. همان، آیه 39.

[16]. فاطر، آیه 15.

[17]. بحار الأنوار، ج ‏44، ص 286.

[18]. النوادر( للراوندي ) / ترجمه صادقى اردستانی، ص 362.

[19]. بحار الأنوار، ج ‏44، ص 364.

[20]. همان.

[21]. همان، ج ‏81، ص 206.

[22]. همان، ج ‏7، ص 187.

[23]. همان، ج 83، ص 75.

[24]. همان، ج ‏95، ص 95.

[25]. همان، ص 390.

[26]. توبه، آیه 105.

[27]. الكافي، ج ‏2، ص 53.

[28]. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج‏11-قسم-2-فاطمةس، ص 964.

 

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *