۷ ذی الحجه ۱۴۲۴ قمری – ۱۰ بهمن ۱۳۸۲ شمسی – استقامت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَأَلَّوْ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا، (جن / ۱۶).

در هفته‌های گذشته درباره‌ی استقامت که از ارکانِ سیر الی اللّه و مراحلِ تزکیه‌ی نفس است عرایضی عرض شد، امیدوارم آن عرایض همه‌اش مورد قبول و توجّه‌ دوستان و عمل دوستان قرار گرفته باشد. یک وقت خدای نکرده نگویید که من این مرحله را گذرانده‌ام، مرحله هیچوقت نمی‌گذرد، مرحله برای تثبیت آن مرحله است- اگر یک مدّتی کار می‌کنید- و ثبوتش در روح انسان و زدودن صفات رذیله‌ای که مربوط به این مرحله است می‌باشد. هفته قبل درباره‌ی صبر و مراتب صبر که یکی از ارکان مهم استقامت است مطالبی عرض شد. این هفته درباره‌ی یکی دیگر از ارکان استقامت که آنچه را ما در گذشته به شما به عنوان طرح داده بودیم چهار رکن بود، در استقامت چهار رکن و چهار موضوع اهمیّت زیادی دارد که باید هر سالک الی اللّه تا به مرحله‌ی صراط مستقیم می‌رسد و می‌خواهد جهاد با نفس بکند این چهار رکن را باید در خودش بوجود بیاورد. یکی از آن ارکان اعتماد نکردن به غیر خداست، انسان را خدا خلق کرده و اختیار به او داده،  -خوب دقّت کنید- اختیار به معنی انتخاب است اگر شما اختیار نداشته باشید انتخاب نمی‌کنید، هیچ گاه این خانه خودش این شکل را برای خودش انتخاب نکرده، چرا؟ به خاطر اینکه اختیار ندارد ولی شما آمدنتان به این مجلس با اختیار خودتان و انتخاب خودتان بوده، چرا؟ به خاطر اینکه شما اختیار دارید. پروردگار متعال یکی از چیزهایی که بشر را به آن ممتاز فرموده اختیار است، اختیار در هر تشکیلاتی که باشید می‌بینید یک امتیازی است، شما در یک اداره، در یک کارخانه، در یک کارگاه رئیس اداره یا کارخانه می‌آید به شما اختیار می‌دهد، می‌گوید شما مختارید در این قسمت هر کاری که خواستید بکنید، این امتیاز است برای شما، به آن کسی که گفته هر چه فلانی گفت یا تو حقّ انتخاب نداری آن شخص را امتیاز نداده است، خدای تعالی از بعد از وقتی که تعلیمات عالَم ارواح را به ما عنایت فرمود و آن تعلیمات را ما یاد گرفتیم و در فطرتمان قرار گرفت، حتّی در عالَم ذر به ما اختیار داد، تو یکی من یکی، ولی من فرمان می‌دهم تو باید فرمان برداری، می‌توانی تخلف کنی امّا تخلفت به خاطر اینکه دیگران را ممکن است اذیّت کند و یا از صراط مستقیم خارج شوی تخلّفاتت عذاب دارد و کارهای صحیحت اجر و این را هم بدان با اینکه اختیار داری، با اینکه شخصیّتی داری، با اینکه تو یکی من یکی و با اینکه من فرمان می‌دهم تو گاهی فرمان می‌بری و گاهی فرمان نمی‌بری امّا من یک امتیازاتی، یک محبت‌هایی به تو دارم و آن این است که به من اعتماد کن، روی پای خودت بایست، از یک جهت این را اعتماد به نفس می‌گویند و از جهت دیگر اعتماد به خدا می‌گویند، اعتماد به نفس یعنی من خودم کسی هستم، من از خدا اختیار گرفته ام، من مکلّفم، به من فرموده که تو این کارها را بکن تا موفق بشوی، از من نخواسته که چون بردگان هر چه مولای من و هر هوای نفسی که مولایم به من دستور داده من عمل کنم، مرا یک فرد مختار، آن هم به اختیار خودم راه صحیح را به من نشان داده و من را در آن راه صحیح قرار داده است، ببینید کمال محبت را پروردگار متعال کرده و لذا می‌فرماید: وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ، (اسراء / ۷۰)، ما بنی‌آدم را اکرام کردیم، هیچوقت به حیوانات این اکرام را نکرده که  تو ای گوسفند اگر علف خوردی به تو ثواب می‌دهم، اگر مثلاً گوشت حیوانات را خوردی عذابت می‌کنم، نه، مجبورش کرده، طوری خلقش کرده که باید علف بخورد، باید از گرگ فرار کند به شهر پناهنده شود و بشر از گوشتش استفاده کند، صدها، هزارها گوسفند را بشر می‌کُشد گوسفندان در مقابل بشر تسلیم‌اند امّا در عمر شاید یک گوسفند نصیب گرگ نشود وقتی که گوسفند از دور گرگ را می‌بیند فرار می‌کند، این کار خداست و اجبار خداست و اینکه این گوسفند برای تو ای بشر خلق کرده است، امّا بشر نه، این حلال، آن حرام، این کار بد، آن کار خوب، تا این اندازه خدای مهربان روی مهربانیش به انسان راهنمایی کرده، در همین سوره‌ی مبارکه شمس دیدید می‌فرماید: فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا، (شمس / ۸)، هم بدی‌ها را به او الهام کرده و هم خوبی‌ها را به او فهمانده، همه‌اش را به او گفته ولی اختیار هم داده که ای بشر تو یکی من یکی، من منتها با تو در این جهت فرقم این است که تو و تمام رهبران تو حتی درباره‌ی رسول اکرم می‌فرماید: وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى، (ضحی / ۷)، اگر هدایت خدا نباشد همه گمراهند، چون گمراه می‌شوی، چون نمی‌دانی چه کار باید بکنی، چون غریزه‌ای که ما در حیوانات گذاشته‌ایم که زندگی آن‌ها را اداره می‌کند در تو نگذاشتیم چون اینطور است من راهنماییتان می‌کنم، یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، بعد رسول اکرم خاتم‌الانبیاء و بعد دوازده امام که برترین و بهترین خلق خدایند اینها آمده اند برای رهبری تو، به تو بگویند چه کار خوب چه کار بد است، خودم هم به شما الهام می‌کنم، در اینجا تو باید خودت را نشان بدهی تا رشد کنی و کارهای زشت کنی تا تنزّل کنی و اگر این محبّت آخری را تو توجّه کنی خیلی عالی می‌شوی، رشد می‌کنی، آن محبّت آخری این است که وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا، (احزاب / ۴۸)، من را وکیل خودت قرار بده، من تو را کفایت می‌کنم، حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ، (آل‌عمران / ۱۷۳)، ای کاش شما این کلمه را بگویید، نه در لفظ! همه‌مان در قرآن خوانده ایم و در لفظمان این جمله هست، در دستورات است که صبح بعد از نماز صبح بگویید: حسبنا اللّه و نعم الوکیل، امّا اینها یک جملاتی است که باید به عمقش فرو رفت والاّ لقلقه‌ی لسان و با حرف کار درست نمی‌شود، حسبنا اللّه، یعنی چه؟ یعنی خدا من را بس است، من اگر روز شنبه که همین فرداست میلیاردها تومان بدهی دارم و الان موجودی ندارم اگر واقعاً بگویی حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ، همین امشب که نه! همین لحظه کارت درست می‌شود امّا اشکال کار این است که اعتقادمان به خدا زیاد نیست، حسبنا اللّه یعنی خدا من را کافی است، آقا این بانک ملّی را مثلاً تمام آنچه که پول دارد بس‌ات است؟ آقا ده میلیارد تومان داشته باشی بس‌ات است؟ بله، خدا را داشته باشی بس‌ات است؟ اینجا، یک تأملی می‌کنیم می‌گوییم تا ببینیم، این علامت کفر ماست، این نشانه‌ی بی‌ایمانی ماست، این نشانه‌ی بی‌اعتقادی ماست، من نمی‌‌گویم حالا اینطوری باشید، باید زیرسازی بشوید، شما نمی‌‌توانید طبقه‌ی سقف این تالار را روی آب بگذارید، پایه‌ای نداشته باشد، حسبنا اللّه، این از روی اعتقاد باید باشد، من چرا اصول اعتقادات را برایتان در مدّت یک سال یا بیشتر گفتم؟ برای اینکه این زیربنا درست بشود و از این به بعد هم همه‌ی دوستان در همه‌ی شهرها بدانند که به کسی که این اعتقاداتی که من گفتم بلد نباشد مرحله نخواهم داد، آنهایی هم که امتحان دادند و همه نامشان محفوظ است نزد من و خوب امتحان ندادند و یا اهمیّت ندادند و یا حتّی بعضی اسمشان را ننوشتند ما الان نمی‌دانیم اینها مال که است؟ یا اسمشان را ننوشتند و یا اینکه تا به حال اهمیتّی به کار نداده اند اینها دیگر مرحله ندارند، مگر اعتقاداتشان را درست کنند، آن‌هایی که تازه وارد می‌شوند اعتقادات را بخوانند، یاد بگیرند بعد امتحان بدهند شاید قبول بشوند و شاید هم مردود بشوند، این مطلبی است قاطعانه و قطعی و از آنهایی که امتحان ندادند و اهمیت ندادند خواهش می‌کنم در مجلس ما نیایند، من بعضی از مجالس را گفته‌ام اینجا خانه‌ی من است اینجا حالا نمی‌توانم این حرف را بزنم، من راضی نیستم بیایند مگر اینکه بیایند امتحان بدهند، چون مهم است آقایان اعتقادات، این که ما الان یک نفر از این جمعیت- من خودم یا احتمال نمی‌دهم یا ضعیف احتمال می‌دهم که اگر یک میلیارد بدهی دارد و الان هم موجودی ندارد و فردا قولش را داده، البتّه روی برنامه‌ی صحیح مذهبی پیش آمده باشد، فردا قولش را داده بگوید: حَسْبُنَا اللَّهُ، و فکرش راحت باشد، نهارش را که خورد بگیرد راحت بخوابد، زنش بگوید فردا تو اینقدر بدهی داری خوابیدی؟! می‌گوید حسبنا اللّه، اینطور اگر شدید، باید اینطور بشوید، به یاری پروردگار ولو در بین  شما ده نفر با آنها سر و کلّه بزنم و اینطوری درستشان بکنم برای من از چند هزار جمعیّت ارزشش بیشتر است. حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ، یک وکیلِ بی‌اعتنای بی‌توجّه نیست، بهترین وکیل است، این طور وکیلی شما در تمام دنیا چه اروپایی باشد چه اروپا دیده باشد چه در کلاس‌های مهم قضاوت کار کرده باشد پیدا نمی‌کنید، هم قدرت دارد، چقدر؟ بی‌نهایت، هم عالم به حقیقت است نمی‌خواهد پرونده‌تان را مطالعه بکند و هم دوستت دارد و این از همه مهم‌تر است، بگو حَسْبُنَا اللَّهُ، روی پای خودت بایست، من یک زن پاشکسته هستم چشمم به دست شوهرم است آن هم یک آدم قماربازِ حرام‌خوری است همان حرامها را می‌آید به من می‌دهد، خوب، التماس دعا تو به درد برنامه‌ی ما نمی‌خوری، آن یکی دیگر؛ من اگر روز جمعه مدیر اداره‌مان گفته است که جلسه نرو، کار دینی نکن، که خدای تعالی می‌فرماید: إِذَا نُودِی لِلصَّلَاهِ مِنْ یَومِ الْجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ، (جمعه / ۹)، شما کارتان را رها کنید بروید به طرف یاد خدا، این گفته نیا والاّ بیرونت می‌کنم، نمی‌خواهم مثال‌های زیادی بزنم چون به اکثر شما که نگاه می‌کنم یک مثالی یادم می‌آید و خودم و حتّی خودم، بگو نعم الوکیل، حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ، من را از اداره بیرون می‌کنند، بکنند، من را از خانه بیرون می‌کنند بکنند، این کارها را درباره‌ی انبیاء کردند و انبیاء تا امروز آقا هستند، تا امروز آقا هستند، انبیاء اینطوری بودند، حضرت موسی از پیغمبران اولوالعزم است، اگر می‌خواست هم نمک بگیرد او را، هم پولدار باشد، هم متهم به قتل بوده بترسد این را بدانید پا در مصر نمی‌گذاشت، پا نمی‌گذاشت، یک شخصی که از مصر بیرون که رفته فرعون او را بزرگش کرده، نمک‌گیرش کرده بعد آمده تا به حدّ رشد رسیده یک نفر از آنها را کشته و قدرت فرعون را هم دیده، امّا می‌گوید: حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ،خدا به او چه می‌گوید؟ إِنَّنِی مَعَکُمَا، (طه / ۴۶)، من با شما هستم،  أَسْمَعُ وَأَرَى، به خود خدا قسم، به همه‌ی شما که الان صدای من را می‌شنوید و به تمام مردم کره‌ی زمین به بنی‌آدم فرموده إنّنی معکما، أسمع و أری، گفتن نمی‌خواهد، اگر غیر از این خدا را معتقد باشیم اعتقادمان درست نیست و کافریم، أَسْمَعُ وَأَرَى، حضرت موسی از اینجا شروع می‌کند به دعا کردن، دیگر راحت شد تو با ما باشی چه بهتر، می‌گوید: رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی  خدایا شرح صدر به من بده. خیلی خوب! دادیم،وَیسِّرْ لِی أَمْرِی ،کارم را آسان کن، کردیم، کارها را آسان کرد، آخر فرعون و جمعیتش عقب سر موسی و بنی‌اسرائیل راه افتادند اینها از بین دریا گذشتند ولی آنها غرق شدند چه بهتر از این؟ وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی، یک مشکل دیگری هم دارم،وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی ،خدایا زبان مرا باز کن، گره را از زبان من بردار، یعنی من در مقابل فرعون که رسیدم فرعون اگر به من گفت که من تو را بزرگت کردم، بگویم بزرگ کردی بیخود بزرگ کردی، زبانم باز که در بعضی از روایات هست که فرعون خیلی تعجب کرد، بچّه‌ای که ما بزرگش کردیم حالا آمده می‌گوید یا ایمان بیاور یا کافری بنی‌اسرائیل را به من تحویل بده، این حرفها یعنی چه؟ ببینید، رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، دعاهایتان مستجاب می‌شود وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی، (طه/۲۵تا۲۸)،  من خوش‌سخن گفتن را بی‌جهت دوست ندارم، بگویند عجب منبری خوبی بود خوب حرف زد، تُن صدایش چقدر خوب است، اینها نه، یَفْقَهُوا قَوْلِی ، مردم حرفهای من را بفهمند، با اصطلاحات فلسفی و اصطلاحاتی که مردم هیچ چیز نمی‌فهمند به قول یک کسی می‌گفت که من این صفحه‌ی کتاب ، فارسی است خواندم تا پایین هیچ چیز نفهمیدم، شما چه می‌فهمید؟ گفتم خود مؤلف هم نفهمیده، یک کتابی بود در اثبات وحدت وجود نوشته بود، خوب، امّا قرآن، وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ، (قمر / ۱۷)، یَفْقَهُوا قَوْلِی،زبان پیغمبر هیچ وقت گُنگ نیست، بعضی‌ها می‌گویند زبانش مثل این گنگلاسها یک مقداری لکنت می‌خورد، زبانش می‌گرفت این نیست، روایت هم دارد، مردم حرف من را بفهمند، من در مدرسه تحصیل کردم، اساتید ما چون می‌خواستند به شاگردهایشان چیزی یاد بدهند با اصطلاح صحبت کردند، اصطلاحات را من بلد شدم، حالا با همان زبان بخواهم با مردم حرف بزنم نمی‌شود، اینها بلد نیستند، یَفْقَهُوا قَوْلِی، تا اینجا دعایش مستجاب، واقعاً یَفْقَهُوا قَوْلِی، واقعا خدای تعالی کارها را برایش آسان کرد، واقعاً همه کارها را، شرح صدر به او عنایت کرد، دارد دعاها را تندتند می‌کند، فکر کرده هر چه احتیاج دارد به خدا همین الان بگوید، وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی، هَارُونَ أَخِی (طه/۲۹و۳۰)، خودش تعیین می‌کند، خدایا یک وزیری، وزیر به معنای کسی که وزر و بال انسان را بالاخره یک مقداری تحمل می‌کند، وزر و بال ملّت را هر کس تحمّل کرد در هر بخشی وزیر همان بخش است، وزر و بال من را تحمّل کند، وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی هارون أَخِی ، این برادر من خیلی مرد خوبی است، این را وزیر کن، از اینجا خدا می‌گوید: اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى، (طه / ۴۳)، خیلی مشکل است با یک طغیانگری مثل فرعون انسان با زبان گرم صحبت کند، فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا، با ملایمت، با تبسم،  اگر می‌توانید قربان‌صدقه بشوید، بشوید، ای آقا این مرد کافر این همه بچه کوچک را کشته، من حالا بروم؟ بله، چرا؟ لعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى،(طه / ۴۴)، شاید این هدایت بشود، خدا از فرعون هم نمی‌خواهد بگذرد، شما فکر نکنید که خدا بندگانش را خلق کرده برای عذاب، برای بدبختی، ابدا، این بدبختی‌ها را خودمان برای خودمان به وجود می‌آوریم، پس یکی اینکه خدا را به او اعتماد کنیم، کسی هم که به خدا اعتماد کرد به هیچ جا دیگر تکیه ندارد، همه تکیه‌گاه‌هایی که شما تصور بکنید همه‌ی اینها متزلزل است، شما یک دیواری خودش را نمی‌تواند نگه دارد، خراب دارد می‌شود می‌توانید تکیه بکنی به آن؟ بیشتر روی سرت خراب می‌شود، تمام تکیه‌گاهها. حدیث قدسی است که خدای‌تعالی می‌فرماید: و عزّتی و جلالی، به عزّت و جلالم قسم، لاُقطّعنَّ اَملَ کُلّ مؤمّل غیری بالیأس، خیلی عجیب است، چرا پس ما اینطوری نمی‌شویم؟ برای اینکه ما هنوز بچّه‌ایم، هنوز در راهیم، هنوز به مقصد نرسیده‌ایم، می‌گوید به عزّت و جلالم قسم، هر کس من را بشناسد- حالا اینها را من می‌گویم- من را بشناسد، هر کس من را معتقد باشد و بداند من که هستم- اینها را من اضافه کردم این چند جمله را- هر کس به غیر من اعتماد کند من قطعش می‌کنم چون دوستش دارم، چون دوستت دارد، می‌خواهد بگوید بیا طرف من، کجا می‌روی؟ آن مرد حالا پولدار، چقدر پول دارد؟ آن قدرتمند چقدر قدرت دارد؟ شما امروز قدرتمندترین مردم مثلاً همین ایران خودمان را، فرق نمی‌کند چون الحمدللّه قدرتمندان ما بدشان نمی‌آید از این حرفها، قدرتمندترین افرادی که ما در این مملکت داریم به شما امروز وعده بده که فردا بیا من تو را رئیس فلان محل می‌کنم تو از حالا می‌روی جشن می‌گیری، بله من دیگر نانم در روغن است، همه‌ی زندگیم درست است، ترفیع مقامی به من داده اند، به من کمالاتی عنایت کرده اند، وآمد و آقا امشب سکته کرد، می‌شود یا نمی‌شود؟ خوب بله همه اینهایی که مُرده اند همین طورها مُرده اند، پس دیدی نمی‌شود به این دیوار تکیه کرد؟ تا حدّی چرا، یک مقدار خستگی‌ات را بگیر، مسأله‌ای نیست ولی تکیه واقعی نمی‌توانی بکنی، امّا به خدا، خدایی که می‌گوید: لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ، (بقره / ۲۵۵)، من نه چرت می‌زنم، نه خواب دارم،« معکم» با شما هستم، ببینید خیلی عجیب است ها! به این اعتماد کن، من نمی‌دانم چطوری مثال بزنم تا این مسأله واقعاً پیاده بشود در مغزمان، قضایایی در این ارتباط هست، آن شخص، فرزند امام سجاد است لباس نو خود را پوشیده، می‌خواهد برود خدمت خلیفه وقت . حالا هر که بود- یکی به او رسید گفت تو؟ گفت این با من رفیق بوده یک وقتی امّا این را هم بدانید غالب این رفقایی که سابق با شما رفیق بوده اند وقتی که پشت میز می‌نشینند از شما فراموش می‌کنند، این طور نیست که با من یک وقتی رفیق بوده، حالا وارد اتاقش می‌شوی می‌گوید این آقا حتماً کاری دارد آمده پیش من، به عنوان    یک کار، سابق اینطوری نبود، سابق می‌رفت مثلاً یک نفر خانه‌ی دوستش، آقا خیلی خوش آمدید، من دلم گرفته بود، تنها بودم، خوب شد شما آمدید با هم می‌نشینیم صحبت می‌کنیم، امّا حالا اگر وارد اتاقش شدی، بفرمایید کاری دارید، خیلی هم یک طوری برخورد می‌کند با آدم، نه آقا ببخشید ما خیال می‌کردیم که ده سال قبل است، و هیچ کاری به تو نداریم، نگو حالا که رفیقم رفته در رأس فلان قدرت واقع شده من بروم از او یک احوالی بپرسم، حالا او باید بیاید اگر روش پیغمبراکرم را بخواهد عمل بکند، طبیب دوّار بطبّه، بلند می‌شد می‌رفت خانه‌ی یهودی، می‌رفت خانه‌ی مسیحی، تشریف می‌برد خانه‌ی هر کسی که احتمال می‌داد پیغمبراکرم که او تحت تأثیر واقع بشود او می‌رفت، به هیچ کس اعتماد نکن، نه به حقوقتان، زنها نه به شوهرتان، بچّه‌ها نه به پدرتان، به هیچ کس جز خدا، خدا، برای اینکه خدا همیشه هست، دنیا به تو نرسد آخرت به تو می‌رسد، در عالَم برزخ به تو نرسد بالاخره، انّا للّه و انّا الیه راجعون، فرار از حکومت پروردگار هم که نمی‌توانید بکنید پس با همین حاکم رفیق باشید، بر خودتان تکیه کنید، به حقوقتان تکیه نکنید، عید نوروز نزدیک است، مثلاً حقوق اضافی به ما می‌دهند ما فلان کاری را بکنیم، این چه حرفی است از شما اهل تزکیه‌ی نفس خیلی بعید است، چون همه‌ی اینها خطر دارد، احتمال از بین رفتن دارد. چیزی که احتمال از بین رفتن ندارد خداست، فقط خداست، اگر قبول ندارید همین الان بلند شوید بگویید ما اینها را قبول نداریم تا ما فکرمان راحت باشد، نفس نزنیم اینقدر، که هست که قبول نداشته باشد در این مجلس؟ اعتقاداً چرا، امّا عملاً نه، عمل هم داشته باشید. ای آقا حالا ما فردا می‌خواهیم برویم فلان جا، فلان مبلغ پول بریزیم چه کار کنیم؟ به خودت بگو، خدا دروغ است؟ حرفهایش دروغ است؟ یا تو ضعیفی؟ نه جدّاً ! ما ضعیفم، استقامت داشته باشیم، بنشین یک ساعت لااقل به خودت تلقین استقامت کن، من یک وقتی با یک نفر کار می‌کردم برای  یک چیزی، خیلی ضعیف بود، می‌گفتم روزی صد مرتبه بگو من انسانِ قویِ معتمد به خدا هستم، بگو اینها را، آقا هیچ اشکال ندارد در اتاق تنها، دَر را ببند، زنت نیاید بگوید این دیوانه شده دارد با خودش حرف می‌زند، با زبان خودت بگو خدایا من به تو اعتقاد دارم، خدایا به تو اعتماد می‌کنم اگر صد مرتبه مثلاً این را گفتی، می‌بینی یک حالتی در تو پیدا شد آرامش گرفتی، این اضطراب‌ها، این مسائلی که الان در ما هست، اضطراب را در روایات دارد که اگر خواستید رفع بشود چون مال شیطان است،لاحول و لاقوه الاّ باللّه العلی العظیم بگویید، خوب لاحول و لاقوه الاّ باللّه العلی العظیم یعنی چه؟ یعنی همه‌ی حول و قوّه‌هایی که می‌بینید، همه‌ی این قدرتها، همه‌ی این مسائلی که در عالَم هست، همه‌، از آن اعلا گرفته تا آن ادنی، همه‌ی اینها مال خداست، اینها حول و قوه نیست، حول و قوّه‌ای که انسان اختیارش را نداشته باشد چه حول و قوه‌ای است؟ شما الان اختیار دارید تا یک ساعت دیگر با همین قدرتی که اینجا نشستی نشسته باشی؟ از نظر بدنی، نه، از نظر مالی، نه، از نظر مقامی، نه، از در اتاق رفتید بیرون می‌بینید      یک نامه‌رسانِ بی‌موقع آمده همان عزل تو را دم در اتاق به شما داده، چه اشکال دارد؟ امّا خدای مهربان، خدای وفیّ، باوفا، این خدا، هیچ! عهدی با خدا ببند، بنشین در اتاق با خدا حرف بزن، مشکلاتت را بگو، حضرت موسی همه‌ی مشکلاتش همین چند تا بود، انجام هم داد، خدای‌تعالی إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى ، (طه / ۴۶)، بروید با کمال قدرت، بروید و رفتند و موفق هم شدند، تا امروز هم حضرت موسی اسمش در کتاب، واذکر فی الکتاب- مثلاً- موسی، اسمش در قرآن بیشتر از همه‌ی انبیاء برده شده، چقدر محترم، نمونه‌هایی در زمان خودمان که به چشم خودمان دیدیم ما داریم، من به خاطر بعضی از مسائل نمی‌خواهم اسم ببرم وارد بشوم، اعتماد به خدا، در هواپیما نشسته اند از آن‌ها می‌پرسی چه احساسی دارید؟ یک احساس دارم که خدا با ماست، این را من می‌گویم، آقا دارید وارد دشمن می‌شوید، همه‌ی اینها ممکن است خون تو را بخواهند بریزند، اگر صلاح باشد که خون من ریخته بشود چه بهتر، اگر صلاح هم نباشد اگر تمام جن و انس پشت به پشت هم بدهند، شما در این جنگ تحمیلی خودتان را نشان دادید، پشت به پشت هم بدهند نمی‌توانند، نمی‌توانند، این معنای اعتماد به نفس است که در مرحله‌ی استقامت باید شما این را درستش کنید والاّ نروید بالا، اعتماد به نفس، اعتماد به خدا، خیلی قضایا داریم ! خیلی قصّه داریم، من در همین مجلس اگر بخواهم عدّه‌ای را نشان بدهم یک همچنین کاری منتها در حدّ خودشان کرده اند می‌توانم نشان بدهم. بحمدالله این مکتب، این درس، این برنامه‌ها یک عدّه‌ایی را ساخته در همین مسأله، منتها خوب چون اکثریّت هنوز ساخته نشده اند از این جهت یک مقداری رویش حرف می‌زنم، رهایتان نمی‌کنم ان‌شاءالله ، مگر دعا کنید که ما زودتر به آن عالَم برویم و این مزاحمت‌ها را رفع کنیم والاّ باید تکیه‌گاهتان را عوض کنید، همه‌تان، هر کسی یک تکیه‌گاهی برای خودش درست کرده، مرحله‌ی استقامت اوّلین مرحله‌ی تزکیه‌ی نفس است بعد از یقظه و توبه، چون آن‌ها مقدماتی است برای مراحل تزکیه‌ی نفس، شما این را درستش کنید، یک آیه از استقامت است، اذکاری داشته باشید، به شما گفته‌اند یا قوی زیاد بگویید، یعنی خدا قوی است من ضعیفم، خدایا فهل یرحم الضعیف الاّ القوی؟ ضعیف دیگری می‌خواهد بیاید تو را کمک کند ولو قدرتمندترین افراد بشر باشد؟ کجا می‌تواند کمکت کند، خودشان پایشان روی آب است، قدرتمندان هر که می‌خواهد باشد، هر که، به غیر از آن‌هایی که اتکّا به خدا دارند خوب، آنها وصل به خدا هستند، ائمه‌ی اطهار، اولیای خدا اینها باز به خاطر خدا قویند ولی آن که قطعاً خودش، مستقلاً بدون حرف قوی است خداست، یا قوی، هزار مرتبه گفتی یا قوی هنوز می‌گویی- همان‌هایی که همه‌مان می‌گوییم- همان‌هایی که غالباً گفته ایم یا اقلاً عمل کرده ایم، پس یکی از برنامه‌های مراحل تزکیه‌ی نفس استقامت است و یکی از ارکانش تکیه نکردن به غیر خداست، به یک معنا روی پای خودت بایست، خودت باش وقتی که خدا می‌گوید: وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ، تو را هم گفته، ما اکرام کردیم، اختیارش را به دست خودش دادیم، گفتیم که خودت باش، تو خودت کسی هستی، شخصیّتی هستی، مردم نمی‌شناسند تو را، بهتر که نشناختند، شهرت بدترین آفت دین و دنیای انسان است اگر انسان خودش عقبش برود و خوب مثل ائمه‌ی اطهار و پیغمبراکرم اینها عقب شهرت نرفتند، دنبال کار بودند، والاّ آدم بخواهد خودش را مشهور کند، آفت دارد، اذیّت دارد، ناراحتی دارد، نشناسند تو را، ولی خدا که می‌شناسد تو را، وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ، (ق / ۱۶)، از رگ گردن به تو نزدیکتر است، روز وفات امام باقر علیه الصلوه و السلام است. در مصائب امام باقر نوشته‌اند حضرت را به شام خواسته بودند، حضرت لباسش را در راه شام، تغییر داد، یک پیرمردی بود سالی یک دفعه، کشیش بود یا پاپ بود می‌آمد پایین و مردم را می‌دید، پیرمردی بود، دارد در همان روایت که ابروهایش از بس که بلند شده بود با دستمال بسته بودند، قیچی هم لابد نبوده آن زمان، خوب این آمد پایین، امام باقر هم لباسش را عوض کرده، حضرت یک چند تا مطلبی فرمودند، البته مفصل است قضیّه‌اش، وقتی نگاه کرد گفت تو، شناخت، بعد حضرت فرمود تو از من سؤال کن، آن شخص سؤال کرد، آن پاپ سؤال کرد، حضرت یک‌یک جواب داد، خبر را به هشام دادند، حضرت آمد حالا در مدین، امام صادق و امام باقر را راه ندادند، رفت روی یک بلندی ایستاد، یک پیرمردی گفت اینجا جایی است که وقتی پیغمبرمان می‌خواست به ما نفرین کند آن‌جا ایستاده بود، باز هم، اذیّت‌ها می‌کردند امام را، امام را در مجلس- مثلاً نستجیرباللّه، اینها گریه دارد، اینها مصیبت است- می‌خواستند با کارهایی که آن‌ها می‌کنند، شرب‌خمری که آن‌ها می‌کنند حضرت را هم شریک کنند، حضرت امام باقر علیه الصلوه و السلام با آن عظمت و الان هم دارند ظلم می‌کنند به امام باقر علیه الصلوه و السلام، شما اگر بروید قبرستان بقیع تمام قبرهایی که در قبرستان بقیع هست سالم‌تر از این قبور ائمه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلاماست، همه، ظلم‌هایی کردند ولی آن‌ها گفته بودند: حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ، می‌بینید حسین بن علی در میان گودی قتلگاه افتاده، طبعاً آن طوری که نقل کرده اند یک مقداری اگر انسان دقّت بکند به این معنا می‌رسد که حضرتش ظاهراً از نظر بشری رمقی در تن ندارد، امّا با خدا مناجات می‌کند، رضاً برضائک، تسلیماً لامرک، لامعبود سواک یا غیاث المستغیثین، امیدواریم همه‌مان در این راه و در این برنامه و پشت سرخاندان عصمت و طهارت موفق باشیم، حرکت کنیم و ان‌شاءالله همه‌مان در این روز عزیز از ظهور حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه استفاده کنیم و توفیق خودسازی را به ما در این راه عنایت بفرماید. روزهایی که در پیش دارید روزهای بسیار مهمی است، عرفه هست، عید قربان هست، عرفه ان‌شاءالله عصر عرفه ولو چند دقیقه‌ای اگر می‌توانید بنشینید یک گوشه‌ای، حوائج‌تان را از پروردگارتان با همین اعتمادی که پیدا می‌کنید تقاضا کنید، بعد از ظهر عرفه، حالا از نظر حجّاجی که آن‌جا هستند و ماه برای آنها ثابت شده شاید فردا روز عرفه باشد برای آنها، ولی خدا فرقی نمی‌گذارد، شما نمازت را اوّل وقت بخوان، نماز تو که اوّل وقت خواندی، با آن که در آمریکا نمازش را اوّل وقت خوانده اینها همه را با هم خدا می‌پذیرد. نمازهای اوّل وقت را می‌پذیرند زمان برای خدا مطرح نیست، شما آن روزی که برایت ثابت است یا قطعاً می‌دانی عرفه است بنشین دعا کن که پس فرداست ظاهراً، روز نهم ماه ذی‌الحجه است، روز دهم هم که عید قربان است که چهار عید در اسلام همه‌ی مسلمانها باید قبول داشته باشند که یکی‌اش را سیاسی قبول ندارند آخر همان طوری که عبادت‌ها بعضی‌هایش عبادی سیاسی است، گناهان هم بعضی‌هایش گناه سیاسی است، این عیدغدیر با این عظمت که تنها مرحوم علامه‌ی امینی شعرایی که درباره‌ی غدیرخم شعر گفته اند یک عدّه‌شان را جمع کرده یازده جلد شده، خیلی‌ هست! اوّل کس حسان بن ثابت بود، درباره‌ی غدیر شعر گفته، شعر هم از آن ماندنی‌هاست، یعنی در آن زمان بخصوص، شما الان در ردیف فردوسی و حافظ خیلی از علماء حتی دارید ولی آن طوری که فردوسی و حافظ را می‌شناسید آنها را نمی‌شناسید، شعر ماندنی‌ است و بخصوص آن وقت که مثل روزنامه بود مردم دست به دست می‌چرخاندند شعر گفتند، مطالب گفتند، این انکار سیاسی است والاّ کدام احمق باشد که عید غدیر را قبول نداشته باشد، غدیرخم را قبول نداشته باشد، چهار عید در اسلام است که از نظر ما دوتایش مهم‌تر از همه است، نه از نظر ما از نظر واقع، یکی عید غدیرخم است که آغاز امامت حضرت امیرالمؤمنین است، یکی دیگرش- اگر گفتید؟- متأسفانه ما هم یادمان رفته، جمعه است، چون هر چیزی که زیاد بود قدرش را نمی‌دانیم، آب زیاد است قدرش را نمی‌دانیم، هوای، که اگر یک لحظه هوا از ما گرفته بشود ما می‌میریم زیاد است قدرش را نمی‌دانیم، جمعه، چرا جمعه اینقدر مهم است؟ برای اینکه روز ظهور امام زمان است، المتوقع فیه ظهورک، امروز ما توقّع داریم، ان‌شاءالله همین امروز خواهد بود که نماز عید قربان را پشت سر آقایمان بخوانیم، پشت سر نایب آقای‌مان بخوانیم، حالا هر که آقا تعیین بکنند پشت سر او بخوانیم، جمعه، این دو روز مهم‌تر از عید قربان و عید فطر است، نماز جمعه مهم‌تر از نماز عیدقربان و عید فطر است، اهمیّتش بیشتر است، حالا می‌گویید که چرا بعضی از علماء و مراجع نمی‌روند نماز جمعه؟ یک مسأله‌ای است که می‌گویند نماز جمعه را باید پشت سر امام معصوم یا نماینده‌ی خصوصی امام معصوم خواند این بحثی است بین علما، والاّ مختارید می‌خواهید بخوانید، می‌خواهید نخوانید، از این جهت، بنابراین این روزها را در پیش دارید، حالا عیدغدیر در دوره‌ی سال یکی است، این که کم است پس قدرش را بدانیم و ماه آخر سال هم هست، نگویید اشتباه کردی، یک کسی همین دیروز به من می‌گفت، می‌گفت  چون ماه قمری را ما اعتنا نمی‌کنیم فلان جا مثلاً فلان جشن را گرفته اند در روز جمعه، خوب این راست است، روز جمعه که امروز باشد وفات امام باقر است و با تذکّر البته درست شد الحمدللّه و این دوستان خوبمان که به این آیه‌ی شریفه‌ی قرآن عمل می‌کنند که: إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا،(توبه / ۳۶)،واقعاً از آن‌ها ممنونیم، یادشان هست اقلاً وفات است، من شب نیمه‌ی شعبان در یکی از شهرهای شمال یک نفر تلفن زد به من، من به او تبریک گفتم، گفت برای چه تبریک می‌گویید؟ گفتم آقا نیمه‌ی شعبان است، اینطوری! اصلاً نیمه‌ی شعبان نمی‌داند یعنی چه، و یکی از دوستانمان در اصفهان که هم مادرش، هم پدرش، در برنامه هستند و خود ایشان هم در برنامه هستند در محضر حضرت حجه الاسلام و المسلمین جناب آقای کاشانی شاگردی می‌کردند، ایشان پریشب تصادف می‌کند و از دنیا می‌رود و سالگرد مرحوم حاج آقای دولابی هم هست، برای اینها یک فاتحه همانطوری که من نشسته ام بخوانید. بله جناب آقای دکتر جوشن اسم‌شان بوده و ان‌شاءالله امیدوارم خدا او را از شهدا قرارش بدهد، چون با اینکه به من اعتراض دارند این طور مُردنها در روایت هست که شهید محسوب می‌شود، مخصوصاً در راه حق هم باشد، خدا ان‌شاءالله ایشان را جزء شهداء قرار بدهد، به مادر و پدر این آقای دکتر تسلیت از همین راه دور عرض می‌کنیم قطعاً و شاید در اصفهان صدای من را بشنوند، امیدواریم خدا اجر کاملی به اینها مرحمت بفرماید.

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بأسمک الاعظم الاعظم الاعظم الحجه بن الحسن یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، یا اللّه یا اللّه یا اللّه، خدایا به آبروی ولی‌عصر فرج آن حضرت را برسان، ما را از بهترین یاران و اصحابش  قرار بده، قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما، دین و دنیا و آخرتمان زیر سایه‌ی امام زمان از خطرات حفظ بفرما، خدایا اعتماد به نفس، توکل به خودت را به ما مرحمت بفرما، پروردگارا به آبروی حجه ابن الحسن قَسمت می‌دهیم گرفتاری‌های مسلمین برطرف بفرما، این عزیزان از دست رفته را به آبروی ولی‌عصر با خاندان عصمت و طهارت محشور بفرما، پروردگارا به آبروی امام زمانمان ما را از دوستان خاندان عصمت قرار بده، خدایا در راه‌مان ما را موفق بفرما، پروردگارا قدرت نفس، قدرت واقعی که وصل به قدرت خودت باشد به ما مرحمت بفرما، مریض‌های اسلام شفا مرحمت بفرما، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهدایمان با شهدای کربلا محشور بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، وعجل فی فرج مولانا.

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 
 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *