۶ ربیع الاول ۱۴۲۶ قمری – ۲۶ فروردین ۱۳۸۴ شمسی – شرح صدر برای افرادی که میخواهند مربی باشند
اعوذ باللّه من الشیطانالرجیم
بسماللّهالرحمنالرحیم
الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسولاللّه و علی آله آلاللّه، لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواحالعالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یومالدین.
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، قَد أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ، وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ، وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فَاعِلُونَ، وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (مؤمنون/1-5)
مراحل تزکیهی نفس تا بندگی و رسیدن به خدا
در روز شنبهی گذشته که روز شهادت حضرت رسولاکرم صلیالله علیه و اله و سلم بود مقداری دربارهی این آیات صحبت شد. مهمترین مسألهای که امروز توضیح میدهم و تتمهی عرایض قبل است مسألهی شرح صدر برای افرادی که مربی دیگران هستند میباشد. یک روایتی هست که بسیار معنایش شاید از یک جهت واضح باشد و از یک جهت عمیق است و آن روایت اگر چه مرسله است ولی معنای خوبی دارد که فرمودهاند: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة (مصباح الشريعة، المنسوب للإمام الصادق، جلد 1، صفحه 7)، بندگی خدا یک حقیقتی است که منتهی به ربوبیت و مربی شدن میشود. یک سالک الی اللّه، یک کسی که به سوی خدا بخواهد حرکت کند، باید بداند که یک سیری به سوی خدا دارد؛ یعنی اول: یقظه، بعد توبه، بعد استقامت و در راه راست قرار گرفتن و با عشق و محبت به سوی خدا رفتن و بعد هم جهاد با نفس کردن و بندگی خدا. اگر این مراحل را درست حرکت کند و درست برود به خدا میرسد، یعنی همهمان به خدا میرسیم و رسیدهایم، ولی رسیدن به خدا دو نوع است؛ یک وقت هست که انسان یک راهی را میرود ولی بسیار اشتباه، ناصحیح، در راه بسیار کارهای زشت و گناه و بد انجام داده که وقتی انسان به حضور آن فرماندهی کلّ، خدای عظیم میرسد خدا به او غضب میکند و شاید در دل بگوید – از بعضی از آیات قرآن هم استفاده میشود- که ای کاش من به اینجا نمیآمدم و حتّی به این لقاء نمیرسیدم و گاهی همان سالک الی اللّه از راههایی که پروردگار تعیین فرموده حرکت کرده و قدم به قدم طبق برنامهی صحیح، بدون افراط و تفریط به سوی خدا رفته، از راه راست، با محبّت، با عشق و جهاد با نفس و بندگی کامل رسمی پروردگار؛ این هم یک رسیدن به خداست، به خدا رسیده، بندهی خداست، صد در صد در مستحبّات و واجبات و مکروهات و محرّمات و حتّی مباحات بندگی کرده، این شخص یک راهی را رفته، به خدا رسیده و خدا هم از او راضی است، او هم از خدا راضی است، رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ (مجادله/22)، و در آغوش پروردگار قرار میگیرد، ما این راه را باید طی کنیم، این راه را برویم. سیر من الحق الی الحق، بعد از عبودیت در اینجا یک سیری دارد که یک مدّتی باید همین جا کار کند؛ یعنی با خدا باشد، صفات الهی را صد در صد در خودش ایجاد کند، متخلّق به اخلاقاللّه بشود، طبق دستور پیغمبر که فرمود: بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق (المحجة البیضاء، ج 5، ص 89)، من مبعوث شدم که مکارم اخلاق را تمام کنم، صفات حمیده را در خودش تمام کند که این را بعضی اسمگذاری کردند و ما چون این اسمگذاری از احادیث و روایات نیست آن را نمیخواهیم اسم بگذاریم ولی تعبیر منالحق الیالحق است، آنها میگویند سیر مناللّه الیاللّه، از حقّ به حقّ رسیدن؛ چون تا مرحلهی عبودیت سیر شما به سوی حقّ است و از آنجا مقداری در همان مکان باید بمانید تا به حقیقت برسید. یک مثال سادهای اگر برایتان عرض کنم شاید بهتر باشد؛ شما به مکه مشرّف میشوید، یک راهی را برایتان تعیین کردهاند که سوار هواپیما میشوید و در جدّه پیاده میشوید و از آنجا محرم میشوید و دستورات احرام را عمل میکنید و به کنار کعبه میرسید، در کنار کعبه یک برنامههای واجب و مستحبی هست که انجام میدهید، یک مقداری هم میمانید با خدا انس بگیرید، خدایی بشوید، آن مقدار ماندن شما در آنجا، آن روزهایی که در کنار کعبه طواف مستحبی میکنید شما را میسازد، وقتی که به سوی مردمتان برمیگردید، اهل هر شهری که هستید، در آنجا مینشینید، از کمالاتی که آنجا کسب کردهاید – البته در این بخش از عرایضم منظورم آنهایی هستند که وقتی به مکه میروند فقط کسب کمالات میکنند، نه آنکه دنبال خرید و مسائل مختلفی از این قبیل باشند، نه – رفته در مسجدالحرام نشسته، با خودش فکر میکند که در این شهر مقدس سورههایی از قرآنمجید بر پیغمبراکرم در همین فضا نازل شده – این خیلی مهم است- در این فضا بوده که سورهی کوثر نازل شده، در این فضا بوده که سورهی الحاقه نازل شده، در این فضا بوده که سورهی حمد نازل شده، یک مقدار در این مسائل میرود، این سورهها را میخواند، حواسش جمع میشود، به خدا متوجّه میشود، کلام پروردگار را استماع میکند، یا در مدینه هم به همین نحو، بر میگردد، یک مقدار مطالب برای همشهریها، اقوام، فامیل، سوغاتی میآورد. ربوبیت و مربیگری بعد از مراحل عبودیت و انس انسان وقتی که به مرحلهی عبودیت در مراحل تزکیهی نفس رسید، درست است ممکن است که فعالیتهای دنیایی داشته باشد، کسب و کار داشته باشد، زندگی برای خودش، عائلهاش داشته باشد، امّا دل به اینها نبسته، با خداست، بندگی میکند، خدا به او فرموده باید تو مثلاً واجبالنفقهات را در رفاه قرار بدهی، انجام میدهم، کسانی که به تو مراجعه میکنند و سؤالی دارند؛ وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ (ضحی/10)، آنها را مأیوس برنگردان و از این قبیل انفاق و خمس و زکات هر چه میخواهید از این قبیل اسم بگذارید مانعی ندارد و صدقات را میپردازد. انسان وقتی که در این مرحله از بندگی قرار گرفت، یک مدتی هم روی آن کار کرد، روی بندگی کار کرد، طبعاً اول صفات انس؛ انسان مأنوس با خدا میشود، مثلاً شما کنار کعبه باشید مأنوس با کعبه نشده باشید! حالا درست است انس با کعبه به یک جهت برای ما معنایی ندارد ولی در حقیقت اگر متوجّه به ملکوت کعبه باشیم، ملکوت کعبه ولایت است، امروز ملکوت کعبه، حضرت بقیةاللّه علیه الصلاة والسلام است، با او مأنوس شدید، یک انسی پیدا میکنید، بعد از انس به او توکل میکنید، بعد از توکل، تسلیم او میشوید، بعد از تسلیم راضی به آنچه او میخواهد میشوید و بالأخره کمکم یک حالت وحدت و فنایی پیدا میکنید که بسیار لذتبخش است و بهشت انسان از همین جا شروع میشود، یعنی؛ یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، اِرْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی، مرحلهی عبودیت، وَ ادْخُلِی جَنَّتِی (فجر/27-30)، ای نفس آرام در بهشت من وارد شو، ای نفسی که أَلَا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لَا هُمْ یحْزَنُونَ (یونس/62)، نفسی که بنده است، با خدایتعالی مأنوس است و در بهشت خدا وارد میشود؛ نه حزنی دارد، نه خوفی دارد، به هیچ وجه، به هیچ جهت لغزشی ندارد، یک چنین انسانی میشود، اگر به اینجا رسید، اگر یک مدتی انس با پروردگار داشت، بندگی خدا کرد، حالا این شخص میخواهد باصطلاح عمّامه به سر باشد، میخواهد یک مکانیک باشد، میخواهد یک آشپز باشد، هر که باشد، در هر جهتی که کاملاً بندگی بکند، مسلّم بدانید خدایتعالی با او انس پیدا میکند و به مقام رضا میرسد و بعد اگر حالت ربوبیت را پیدا کند اینجا میرسم به آن مقصدی که عرض کردم؛ حالت ربوبیت؛ یعنی رب بشود، مربی بشود، مربیگری مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی ما در بین علماء زیاد داشتیم؛ من گاهی مرحوم حاج ملاآقاجان را با بعضی از علماء مقایسه میکردم، میدیدم که درست است کسی ایشان را نمیشناسد ولی هر کس به ایشان برخورد میکرد، مخصوصاً آنهایی که زیاد خدمت ایشان بودند – من خیلی کم بودم ولی بعضیها سالها در خدمت ایشان بودند- به مجرّد برخورد، یک مطالبی به آنها میگفت که آنها را میساخت، یعنی از همان لحظه عوض میشدند، البته این صد در صد نبود و صد درصد هم نیست، چون بالاترین و مهمترین مربّی از همهی مخلوقات خدا، پیغمبراکرم است، با عمویش، با بعضی از اقوام نزدیکش برخورد میکرد و خیلی هم برای آنها صحبت میکرد، چون خدا در قرآن فرموده: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ (شعراء/214)، اوّل نزدیکانت را دعوت به کمالات کن، اوّل باید اقوامت را به طرف خدا دعوت کنی، امّا بعضی مرده بودند، خدا به پیغمبر فرمود که: إِنَّک لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی (نمل/80)، ای پیغمبر! تو به مرده نمیتوانی چیزی بشنوانی و چیزی بفهمانی؛ بعضی مرده بودند، بعضی متعفّن بودند، مثلاً ابوجهل متعفّن بود، هر جا قدم میگذاشت یک عدّه را مریض میکرد، چون این بویی که از مرده بلند میشود در واقع ذرّاتی است که در هوا پخش میشود و تعفّن مثلاً وارد بینی و دماغ انسان میشود و میکروب ممکن است انسان را مریض کند، مریض میکرد، آنقدر بعضیها را مریض میکرد که میکشت، آنها را عرض نمیکنم، امّا بعضی افراد بودند، یادم هست یک شب من خدمت مرحوم حاج ملاآقاجان بودم، یک مردی نصف شب – من خواب بودم و از خواب بلند هم نشدم- یک نفر آمد در همان اتاقی که من خوابیده بودم میهمان ایشان شد ولی بیدار بودم، او هم آمد آنجا نشست، حاج ملا آقا جان دو سه تا کلمه طوری که یک وقتی من بیدار نشوم برای ایشان صحبت کرد، این جوان اهل تبریز بود، تا صبح – شبهای تقریباً بلندی هم بود- تا صبح مشغول گریه بود! با دو سه کلمه صحبت! توبه میکرد، استغفار میکرد، خیلی هم آهسته طوری که یک وقتی من بیدار نشوم، ولی من میشنیدم، اینطور مؤثر بود، دلایل عدم تاثیرکلام بعضی از مربیها بعضیها هم هستند که نه! عوض اینکه خوب تربیت بکنند یکطوری حرف میزنند، حرف حق هم میزنند، امر به معروف و نهی از منکر هم میکنند، امّا آنها سوءاستفاده میکنند، تربیت نمیشوند، آنها آمادگی برای تربیتشدن دارند ولی این مربی نیست، شاید این شخص در یک بخش خوب عبودیت نکرده و شاید خودش از راه صحیحی به حقیقت نرسیده – اینها احتمالاتی است که دربارهی این شخص باید داد- و شاید قول به غیر علم میگوید، یا گاهی که خدا در قرآن نهی فرموده که لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف/2)، همه وقتی امر به معروف و نهی از منکر میکنند، درست امر به معروف و نهی از منکر میکنند ولی خودشان چون عمل نمیکنند اثر ندارند. شرح صدر مربی و از همه مهمتر که این اصل مطلب من است؛ گاهی انسان مربّی است، بسیار عالی، خودش هم خوب عمل میکند، بسیار هم مثلاً فرض کنید کلماتش قاطع، مرتّب، امّا شرح صدر ندارد، شرح صدر ندارد، جملهی اولی که گفت دلش میخواهد طرف عمل بکند، این عمل نکرد از کوره در میرود، عصبانی میشود، خلاف توقعش میشود، نمیتواند تحمل کند، اینها همهاش علائم باصطلاح تنگنظری و ضیق صدر و نداشتن شرح صدر است. به طور کلّی همهی مربیان؛ از پدر یک خانواده گرفته تا رئیس جمهور، تا مرجع تقلید مبسوطالید، اگر شرحصدر نداشته باشند موفقیت ندارند. شرح صدر خیلی اهمیت دارد. شرح صدر چه هست؟ آیا حلم است؟ نه. حلم در جای خودش توضیح داده شده. چون بعضی میپرسیدند حلم با شرح صدر چه فرقی دارد. کظم غیظ است؟ نه. پس چه هست؟ یک حالتی پیدا بکن که اگر صد مرتبه یک چیزی را به یک کسی گفتی و او عمل نکرد و تو احتمال میدهی که دفعهی صد و یکم اگر بگویی عمل میکند، در دل هم آرام باش، در دل هم آرام باش، تحمّل داشته باش، صبور باش، اینجا جای حلم و کظم غیظ نیست، باطناً باید درست باشی، شرحصدر مربوط به صدر است، نه مربوط به اعصاب و جلوگیری انسان از غیظ و غضب. شرح صدر یعنی ذاتاً انسان طوری باشد که ناراحت نشود، ده مرتبه به تو گفتم، باز هم میگویم، یک میخی را میخواهید به یک دیوار بتنی بکوبید، میروید اولاً یک میخ چدنی میگیرید که نشکند، کج نشود، چون از این طرفش هم باید لحاظ بشود، بعد چکش را میگیرید، یکی میزنید فرو نمیرود، دو تا، سه تا، ده تا، بالأخره میبینید در وسطها یک خوردهای فرو رفته، میزنید، دیگر نمیگویید حوصلهام سر آمد ولش کنم. این طور باید باشید، معنی شرح صدر، آن حقیقتش این است. حضرت موسی تقاضای شرحصدر کرد و الاّ حضرت موسی شرح صدری که داشت؛ یعنی از نظر ما حلمی که او داشت – اگر بخواهیم قاطی کنیم اینطوری میشود- حلمی که او داشت، صبری که او داشت، خَائِفاً یتَرَقَّبُ (قصص/18)، از شهر مصر فرار میکند، به مدین میرود، در آنجا هشت سال یا ده سال چوپانی میکند، یک شخصیتی که آن همه علم دارد که حضرت آدم که وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کلَّهَا (بقره/31) حضرت آدم را خدا پیامبر اولوالعزم قرار نداد ولی حضرت موسی را پیغمبر اولوالعزم کرد که ارزش و عظمت حضرت موسی از حضرت آدم بالاتر بود امّا تمام کظم غیظها را کرده، تمام حلمها را به خرج داده، در آنجا چوپانی کرده آن هم با اجرت، با اجرت بسیار مختصر، و در مقابل شعیب کوچکی کرده، حالا راه افتاده، اگر شرح صدر همان حلم بود، همان کظمغیظ بود نمیگفت: رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی (طه/25-26)، خدایا به من شرح صدر بده، یعنی اگر من رفتم به فرعون گفتم که ای فرعون! از این کارهایت دست بکش، او اعتنا نکرد، من ناراحت نشوم، اگر دو مرتبه رفتم گفتم، ده مرتبه رفتم گفتم، اگر او به من فحش داد ناراحت نشوم، آخر فحشهایی که این خدانشناسان به انبیاء میدادند ما نمیتوانیم طاقت بیاوریم، علناً اعلام میکردند: إِنَّک لَمَجْنُونٌ (حجر/6)، تو دیوانهای! شایعه هم خیلی زود پخش میشود، مخصوصاً بین آدمهای بیتقوا، مثلا فلانی دیوانه است! یک وقتی در خیلی قدیم میخواستم بروم نجف، یک کسی گفت فلان مرجع دیوانه شده، پیش او نرو! ما بیشتر شائق شدیم که پیش او برویم، ببینیم چطوری است، نگاهش میکردم، خب این طبیعی است! آن شخص دروغ گفته بود! میخواست یک برنامهای از این شایعه درست کند، نگاهش میکردم میدیدم راست میگوید! دستش را چرا اینطوری گذاشته؟ حالا همه دستشان را اینطوری میگذارند، این مرجع یک شوخی هم با ما کرد، یک حرفی زد، بعد خودم در وجدان خودم گفتم حالا اگر فلان مرجع این کار را میکرد من میگفتم دیوانه است؟ اگر القاء او نبود؟ نه! شایعه انسان را بدبین میکند، قبلا گفتم یک وقتی با پدرم میرفتم در مسجد گوهرشاد مشهد، خب مسجد گوهرشاد آن وقت ده پانزده نفر امام جماعت داشت، هر کدام در شبستانی نماز میخواندند، همه جا ایشان برای نماز میرفت، من را هم میبرد، یکجا نمیرفت، آخر ایشان مقید بود از همه استفاده کند، گفتم چرا اینجا نمیرویم؟ به من نگفت، یک روز داشت کلّی نقل میکرد، من خودم تقریباً تطبیق دادم، به یک نفر داشت میگفت: که من داشتم پشت سر یک امام جماعتی نماز میخواندم، یک نفری از پشت سر ردّ شد، گفت ببین مردم پشت سر دزد نماز میخوانند! از اینجا دل من چرکین شد! حالا شاید شیطان بوده! خود این کلام تأثیر دارد، سخن گفتن اثر دارد، به یک نفر دیوانه بگویند مردم دیگر حرفش را گوش نمیدهند. پیغمبر عقل کلّ را میگفتند: إِنَّک لَمَجْنُونٌ، تو دیوانهای! به خودش میگفتند! در عین حال، شرح صدرشان آنچنان بود که هیچ ناراحت نمیشدند، از کار دست نمیکشیدند، پشتکارشان بیشتر میشد، خیلی شرح صدرشان زیاد بود. حضرت موسی هم از آن وقتی که گفت: رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی، یفْقَهُوا قَوْلِی و آخرش اینکه برای من وزیری قرار بده؛ مِنْ أَهْلِی، هَارُونَ أَخِی (طه/29-30)، این دعایش چون مستجاب شده آنهای دیگر هم حتماً مستجاب شده، نمیشود یک دانهی آخر را خدا مستجاب کند، بقیهاش را مستجاب نکند، خدا شرح صدر به او داد، کارش را خیلی آسان کرد، آخر دو نفر آدم بیایند، آن هم در مقابل فرعون بایستند و یک امّتی را نجات بدهند! این یسِّرْ لِی أَمْرِی است، زبانش هم آن چنان گویا و مؤثر بود که حساب نداشت. وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی، یفْقَهُوا قَوْلِی، بعضی از مفسرین گفتهاند که حضرت موسی زبانش لکنت داشت، وقتی در مقابل یک آدم بزرگی واقع میشد زبانش میگرفت، این غلط است، چون بعدش میگوید: یفْقَهُوا قَوْلِی، من یکطوری با مردم صحبت کنم، اصطلاحات فلسفی و مسائلی که مردم نمیتوانند بفهمند مطرح نکنم که مردم حرف من را بفهمند، یفْقَهُوا قَوْلِی، حرف من را بفهمند. دلم میخواهد شما مربّی تزکیهی نفس دیگران باشید خدایتعالی هم در قرآن میفرماید: وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ (قمر/17)، ما قرآن را برای یادآوری آسان قرار دادیم. خیلی کوشش کنید در وقتی که میخواهید امر به معروف کنید، نهی از منکر کنید، فرزندتان را تربیت کنید، افرادی را تربیت کنید با زبان سادهی همه کس فهم صحبت کنید، حجت بر او تمام بشود، امّا اگر چند پهلو صحبت کردید، هر کسی یک برداشتی برای خودش داشت، این ممکن است که به واقعیت نرسید. شرح صدر خیلی لازم است. انسان در تمام امور زندگیش باید شرح صدر داشته باشد، مخصوصاً مسئولین، مدیران، آنهایی که مربّی هستند که: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة، میخواهند مربی دیگران باشند. من در فکر خودم و شاید هم به شما گفته باشم که دلم میخواهد شما مربّی تزکیهی نفس دیگران باشید. تا میتوانید خودتان را تربیت کنید. شرایطش خیلی زیاد است ولی مهمترین شرطش شرح صدر است. تحمّل داشته باشید، تحمّل به معنای اینکه به خودم فشار بیاورم، اعصابم را خورد بکنم، چیزی نمیگویم، این نیست! نه! راحت. حالا من عرض میکنم چطور راحت باشید. تو اگر برای خدا حرف زدی، اگر برای خدایتعالی طبق مأموریتی که خدا به تو داده کار کردی، خب مأموریتت را انجام دادی، اگر هم برای خدا انجام ندادی بنده نیستی، برای هوای نفس است. برای قرار دادن افراد در راه راست باید خودشان بخواهند من دلم میخواهد – مثلاً- پسرم اینطور باشد، در راه راست باشد، چه باشد، چه باشد، ولی او در راه راست قرار نمیگیرد، خب تکلیف خودش است. شما بدانید، اگر تمام دعاهای مفاتیح را بخوانید، به همهی ائمه متوسل بشوید، اگر به همهی انبیاء متوسل بشوید، یک نفری که خودش راه کج را انتخاب کرده بخواهید اینها او را برگردانند ، خدا که از همهی اینها قدرتش بیشتر است این کار را نمیکند، این را بدانید، بعضیها میآیند پیش ما که فرزندمان بد شده، خب به او بگو بیاید نصیحتش کنیم خوب بشود! خوب نمیشود! قبول نمیکند! دیگر او اختیارش با خودش است، این را بدانید، نمیشود، یک وقتی هست هنوز راهی را انتخاب نکرده، بله، شما میگویید خدایا توفیقش بده، کمکش کن، به دلش بینداز، یا مقلب القلوب، ای کسی که دلها را میچرخانی، این را درستش کن، راه راست را به او نشان بده، این درست است. امّا اگر کسی که راه کجی را انتخاب کرد گفتی خدایا به زور او را به این طرف برگردان، لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ (بقره/256)، نخواهد شد. و الاّ این را بدانید، خدا همهی مردمی که روی کرهی زمین خلق کرده میخواهد بهشت بروند. من حتی یک وقتی مثال زدم، گفتم که اگر یک کشاورزی آبی را از بالای دامنهی کوه راه انداخته، از یک چشمهای راه انداخته که به باغش ببرد، این آب دارد میآید ولی گاهی یک چیزی جلوی آب میافتد کج میرود، دیدهاید دیگر، فوراً خودش را میرساند آن مانع را بر میدارد، این طرفی که کج رفته خاک میریزد که آب در باغ برود، این را بدانید؛ همهی شما را، حتی فرعون و یزید و شمر را خدایتعالی برای جهنم خلق نکرده، برای بهشت خلقشان کرده، منتها دیگر حالا گاهی نمیشود. در نزدیکی مشهد ما، یک جایی است به نام کمربریده میگویند، آب را از رودخانه راه انداخته آورده سر کوه، یک کوه بزرگی سر راهش واقع شده که یا باید آب در رودخانه برگردد یا سر کوه برود، اینجا البته واقعاً هم غیرعادی است – اگر مشهد رفتید بروید ببینید- غیر عادی است، یک شکافی مثل اینکه پنیر را میبُرند، شاید به طول این سالن، این کوه سنگی بریده شده و آب از وسطش دارد ردّ میشود، میگویند معجزهی علی بن ابیطالب است و حالا مسائلی آنجا میگویند. شما را خدا خلق کرده به بهشت ببرد، این را شما یقین بدانید، ولی اگر با اختیار خودت مانع ایجاد کردی، راه را کج کردی، با خدا لجبازی کردی، خدا این همه پیغمبر فرستاده تو اعتنا نکردی، این را بدان که خدا به حال خودت وا میگذارد، بکن! ما رحمانیتمان را بر تو داریم امّا از رحیمیت برای تو دیگر خبری نیست. در این آیات این هفته که خواندید شما ببینید؛ خدایتعالی میفرماید: چه کسانی رستگارند؟ قَدْ أَفْلَحَ، أَفْلَحَ فعل ماضی است، گذشته را بیان میکند، یک عده رستگار شدهاند، شدهاند، رستگارند، نه اینکه رستگار میشوند، لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ (بقره/189) نیست، لَعَلَّکمْ تفلحون یعنی شاید رستگار بشوید، تُفْلِحُونَ یعنی رستگار میشوید. امّا بعضی را میگوید: قَدْ أَفْلَحَ، اینها رستگارند، در تزکیهی نفس هم میگوید: قَدْ أَفْلَحَ مَن زکاها (شمس/9)، در سورهی اعلی هم میگوید: قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکی (اعلی/14)، یک عدّه رستگار شدهاند، امضاء دادهاند، خدایتعالی امضاء کرده، عمل شده، انبیاء در رأس جریان واقع شدهاند، چون خدا در عالم ذر رستگاری آنها را امضاء فرموده، در عالم ذر که همان جملهی دعای ندبه که خواندهاید: و علمت منهم الوفاء به، فقبلتهم و قربتهم، دستهی دوّم اهل تزکیهی نفساند، آنهایی که شروع کردهاند جدّی مشغول تزکیهی نفساند، خودشان را به مرحلهی عبودیت رساندهاند، خدایتعالی در اینجا میفرماید: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (مومنون/1)، اول چیزی که دارند، اول مسألهی خوبی که دارند ایمانشان خوب است، بسیار خوب است، به خدا ایمان دارند، اگر ایمان نمیداشتید شما هم مثل اکثر مردم بیبند و بار همین الان در پارکها، محل معصیت، جاهایی که بالأخره خوش بگذرانید بودید و خوشی شما در این است که یک مطلب علمی درک کنید، یک مطلبی را بفهمید، از قرآن برایتان خوانده بشود، این برداشتها، من الان نشسته بودم فکر میکردم، خب اینها هر کدامش، هر جملهاش برای ما یک موعظه است اگر خوب دقّت کنیم، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، آن وقت یک خصوصیاتی برای مؤمنین خدایتعالی بیان کرده، گوش بدهید! گوش دادید، خواندید، ولی باز هم گوش بدهید، کلام خدا تکرار نیست. یکی از اولیاء خدا میگفت: هر دفعهای که من سورهی حمد را در نماز میخوانم هر دفعه یک برداشت خاصی از این سوره دارم، یک استفادهی خاصی از این سوره میکنم، شاید آن موقعی که این جمله را میگفتند شاید بیش از شصت سال عمرشان بود، میدانید چقدر سورهی حمد خوانده؟ تکرار در این مسائل معنا ندارد. اهمیت سوره مومنون و بیان مراحل تزکیهی نفس و خصوصیات مومنان واقعی قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ (مومنون/1-2)، اینقدر این آیات -که هفتهی قبل خواندید، نمیدانم چقدر از آن استفاده کردید- اهمیت دارد که وقتی علی بن ابیطالب متولد شد، چشمش را به صورت پیغمبراکرم باز کرد، چه باید بخواند؟ سورهی مثلاً انبیاء را بخواند؟ سورهی خود پیغمبراکرم را بخواند؟ سورهی حمد را بخواند؟ نه! این سوره خیلی مهم است. حتی در سورهی والشمس به این زیبایی، یعنی به این واضحی خدایتعالی مراحل تزکیهی نفس را بیان نمیکند. آنجا اجمالاً فرموده: قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکاها، خب زکاها، تزکیه یعنی چه؟ ببینید اینجا چه میگوید؛ اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ، اول مطلبی که مهم است ارتباط با خدا است، با خدایتعالی وقتی که صحبت میکنید بفهمید خدا یعنی چه؟ تو یعنی چه؟ وقتی جبرئیل را خدایتعالی خلق کرد؛ در آن روایت دارد که یک روز علی بن ابیطالب با پیغمبراکرم نشسته بودند، جبرئیل نازل شد، خیلی خودش را در حضور علی بن ابیطالب جمع کرد، خیلی ادب به خرج داد، پیغمبر پرسید چه شده؟ – حالا پیغمبر میداند و همهی مسائل روشن است ولی برای اینکه نقل بشود برای ما بد نیست- گفت این معلّم من است، این استاد من است، روزی که خدا من را خلق کرد از من پرسید: تو که هستی؟ من که هستم؟ خب جوابش این است که تو تویی! من هم منم! فوراً روح مقدس علی بن ابیطالب، ارادهی علی بن ابیطالب، یا شخص شخیصشان تشریف آوردند فرمودند: بگو أنت رب الجلیل و انا عبدک جبرائیل (استر آبادی محمد جعفر، البراهین القاطعه (چهل حدیث در فضیلت علی علیه السلام)، اول، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1382، ص 311-312 به نقل از انوار النعمانیه، ج 1، ص 15؛ نمازی شاهرودی، مستدرک سفینه البحار، قم، انتشارات اسلامی، 1418 ق، ج 2، ص 24)، من یاد گرفتم، چون انسان در مقابل خدا خیلی باید کوچکی کند، این نمازهایی که ما میخوانیم نه خشوعی دارد، نه خضوعی دارد، نه میدانیم خدا که هست و ما که هستیم؟ این را نفهمیدیم، خب خدا خداست دیگر! ما هم ما! ما هر چه میگوییم خدا باید بگوید چشم! اگر حتی دیر حاجتمان را برآورد خیلی ناراحت میشویم، امّا هر چه خدا گفته ما اگر دلمان خواست میکنیم! این طور نیست؟ خدا را بشناسیم، همه چیز ما مال خداست، لِلَّهِ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ (آل عمران/١٨٩)، چه داریم که متعلّق به ذات مقدس پروردگار نباشد؟ خشوع در نماز، چون نماز تنها چیزی است که خدایتعالی برای همه یک ارتباطی قرار داده که با او مرتبط باشند؛ اول خدا صحبت میکند، در حمد و سوره خدا با ما حرف میزند و بعد هم ما با خدا حرف میزنیم؛ ما میگوییم: سبحان ربی العظیم ، سبحان ربی الاعلی ، خدا را حمد میکنیم، خدا را تسبیح میکنیم، چرا؟ برای اینکه خودش گفته حمد کنید، بگویید: الحمدلله رب العالمین (حمد/2)، خودش گفته: ایاک نعبد و ایاک نستعین (حمد/5)، یعنی تنها من را عبادت کنید. حالا من دلم میخواهد مثلاً فرض کنید دو تا رکوع در یک رکعت نماز انجام بدهم! دوتا که بهتر از یکی هست! اینجا بندگی نکردی. یک کسی میگفت من هر روز صبح صورتم را با صابون بهداشتی میشویم، دیگر وضو یعنی چه؟ گفتم اینجا تو یک کار را از دو کار کردهای – این را بدانید- دو تا کار میخواسته بکند، یکیاش را انجام داده، دو تا کار چه هست؟ یکی روحت را بوسیله بندگی پاک کنی، یکی هم بدنت را به وسیله شستن تمیز کنی، اگر شما اول دستهایت را با صابون بشویی یا با هر چیز، بعد صورتت را بشویی، بندگی نکنی، وضو نگرفتی، تمیز شدی امّا روحت بندگی نکرده. مکه رفتی، گفتی این سنگ را من به کجا پرت کنم؟ یعنی چه؟ میروم میاندازم به سر آن دشمنمان که در ایران است و مثلاً فرض کنید چکهای ما را پاس نکرده! میاندازم روی سر او! حجّ تو باطل است، بله، بندگی… اصلاً خدا مکه را قرار داده برای بندگی، نماز را قرار داده برای بندگی، اول ایاک نعبد. یک کسی به من پیغامی فرستاده بود که من در قنوت نماز شب زیارت جامعه میخوانم، گفتم به او بگویید که نمازت باطل است، زیارت جامعهی به آن مفصّلی در قنوت نماز شب؟ بله، چون خطاب به غیر خدا کردن در نماز، چه مستحب و چه واجب، نماز را باطل میکند، این را بدانید، بعد گفته بودند دعای ابوحمزهی ثمالی چطور؟ گفتم خوب است، بخوان، دعای ابوحمزه، دعای جوشن، اینها را هر چه میخواهی بخوانی بخوان، وقت داری بخوان. اینها باید بندگی بشود و اگر بندگی کامل شد انسان مربی میشود، حالت ربوبیت پیدا میکند. بچّههایتان بد شدند، خب گاهی میشود قبول نمیکنند، خودشان راه بدی را انتخاب میکنند، امّا اگر مربوط به تربیت تو باشد تو خودت بندگی خدا را نکردی! چطور بندگی خدا را نکردی؟ نماز نخواندی؟ چرا، نمازت را هم اول وقت خواندی، نماز شب هم خواندی، روزههایت را هم گرفتی؛ تنها اینها بندگی نیست، آنچه که باید داشته باشی و بکنی تو باید انجام بدهی این است: شرح صدر نداشتی، اوقاتت تلخ شده، بچّهی خودم است دلم میخواهد کتکش بزنم! گفتی نماز بخوان نخوانده، یا اول وقت نخوانده، یک دست کتکش زدی که نمازش را اول وقت بخواند! این هم از نماز و مسجد و همه چیز بیزار شده، شرح صدر نشان ندادی. شرح صدر داشته باشید. من نمیدانم این را بیشتر از این دیگر نمیتوانم برایتان توضیح بدهم، یعنی مسألهی شرح صدر را همه جهاتش را فکر میکنم در این چند هفته گفتم و حتماً انسان باید این حالت را در خودش ایجاد کند و عرض کردم؛ یک مقدارش مربوط به همین مراحل تزکیهی نفس است ولی بیشتر بوسیلهی دعا باید این حالت بوجود بیاید؛ نیمههای شب بیدار میشوید از خدا بخواهید که رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی، خدایا شرح صدر به من بده، اگر صد مرتبه یک کسی به من فحش داد و من دیدم اینجا میتوانم کاری بکنم و با عصبانیت نمیشود آن کار را کرد، ناراحت باطنی هم نشوم، بیغیرتِ بیغیرت! حالا میگویید یعنی چه بیغیرت؟! اینها غیرت نیست، اگر میتوانید کاری انجام بدهید، شرطش این است! مثل حضرت موسی، مثل پیغمبراکرم، مثل انبیاء، میتوانم کاری انجام بدهم و اگر عصبانی شدم نمیتوانم، مانع میشود، یا حتّی در دلم محزون بشوم در دلم ناراحت بشوم! چون آن ناراحتی بالأخره ظهور میکند، بالأخره بروز میکند، یک مسائل روحی هست که توضیحش یک قدری مشکل است ولی اگر ناراحتی در انسان ایجاد شد بروز میکند، باید ناراحتی را از بین ببرید و لذا کوشش کنید خودتان را با این دعا، خیلی هم جملهی کوتاهی هم هست: رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی، این سه چیز باید برای یک مربّی باشد؛ یکی شرح صدر که من این مطلب را بیشتر میخواستم عرض کنم و مهمتر هم هست و یکی هم اینکه خدا کمکتان بکند، چون ایاک نستعین میگویید، خدا کمکتان بکند که کارها آسان بشود. ما یک وقتی یک جایی میخواستیم برویم، خیلی چراغ قرمز در راهمان بود، گفتم حتماً نمیرسیم، گفتیم خدایا کمک کن! عجیب بود! ده تا چراغ قرمز بود، هر چراغ قرمزی تا ما میرسیدیم سبز میشد، این معنای توفیق است، وفق پیدا کردن مسائل با هدف انسان. همین! اصلاً مثل اینکه چراغ قرمز در راه ما نبود تا رسیدیم و به موقع هم رسیدیم. گاهی میشود به عکس، دو تا چراغ قرمز و یک ترافیک شما را یک ساعت بعد از تعهدتان به مقصدتان میرساند. از خدا بخواهید که یسِّرْ لِی أَمْرِی، خدایا کارها را برایم آسان کن، مشکلم را آسان کن بتوانم از عهده بر بیایم. وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی، خدایا یک زبانی به من بده که همه حرفهایم را بفهمند. یکی کسی رفته بود پیش یک آقایی یک سؤالی کرد – این قضیه معروف است – سؤال کرد که شرایط ذبح گوسفند چه هست؟ ایشان در جواب گفت که فری اوداج اربعة با آلة حدیدة، مستقبل القبلة و اینکه طرف مسلمان باشد! او گوش داد، گفت: آقا هنوز دارد قرآن میخواند! یا مثلاً تعقیب نمازش را میخواند! منتظر شد که جواب بشنود! اگر میگفت آقا! چهار رگ را بُبرند و باید با آهن باشد و باید رو به قبله باشد و بسماللّه گفته باشد و مسلمان هم این کار را بکند تمام میشد. خیلی مواظب باشید که زبانتان را باز نگه دارید. درست است به آدم میگویند بیسواد! – این هم معلوم باشد- بگویند! به پیغمبراکرم میگفتند که تو امّی هستی، بیسوادی، مجنونی، همهی این حرفها را میزندند، او کار خودش را میکرد، شرح صدر داشت. امیدوارم خدایتعالی ما را جزء آنهایی قرار بدهد که این کلمهی قَد افَلح در این سه موردی که در قرآن آمده در حق ما انشاءاللّه تحقّق پیدا کند و صفات حمیدهای که خدایتعالی به مؤمنین نسبت داده همهاش در ما بوجود بیاید . توصیهای دربارهی مقالهی مرحلهی جهاد با نفس و عبودیت و انشاءاللّه آقایانی که در همه جا هستند و مرحلهشان مرحلهی عبودیت و جهاد است مقالاتشان را حتماً - چون خود مقاله هم یک امتیاز دارد – تا روز سه شنبه برسانند، دیرتر بشود قبول نمیکنیم، تا انشاءاللّه بتوانیم انتخاب کنیم و غیر از این آقایانی که مرحلهشان این است خواهش میکنم در این مجلسی که دوشنبهی بعد خواهد بود تشریف نیاورند، انشاءاللّه تشریف بیاورند و همین امروز یک کسی میگفت که خب اگر آمدند راهشان نمیدهیم؟ گفتم نه! من دلم نمیخواهد بیایند که محزونشان بکنیم از راه ندادن، بالأخره یک کسی دَر خانه بیاید و راهش ندهیم بد است، خودشان آقایان تشریف نیاورند و انشاءاللّه میگذاریم ملاقات و صحبتهایی که باید با همهی دوستان بکنیم، ضمناً فکر نکنید ما همین دو مرحله را قبول داریم، نه، بعد برای مراحل بعدی هم برنامه میگذاریم، برنامهی مرتبی، منتها خب از آن بالا شروع کردیم، میآییم پایین و انشاءاللّه کوشش بکنید که یک امتحان سختی هم دارد، من از حالا بگویم سخت، برای اینکه شما را بترسانم، هر کسی که نمیخواهد نیاید میتواند نیاید و از همه چیز هم صرفنظر کند، ما همان چند نفری هفت هشت نفری که بمانند برایمان کافی است و انشاءاللّه مقالات را تا روز سهشنبهی آینده حتماً به ما برسانند، اگر اینجا برسانند بهتر و اگر اینجا نرسانند یعنی در تهران نرسانند قم برسانند ولی از سهشنبه تجاوز نمیکند چون فرصتی باید باشد که اینها مطالعه بشود، بررسی بشود، برگزیده بشود، انتخاب بشود، هفت روز هم بیشتر فرصت نداریم تا روز دوشنبهی هفتهی بعد و انشاءاللّه روز سهشنبه هم، این سهشنبهای که میآید نه سهشنبهی بعد، روز تولّد حضرت رسول اکرم و امام صادق علیهما و علی آلهماالسلام انشاءاللّه دوستان تجمّع میکنند، تشریف میآورند از سخنان دوستانمان استفاده میکنند و اگر من هم توفیق پیدا کنم انشاءاللّه برایتان حرف میزنم. و ضمناً ایام سروری در پیش است و محرّم و صفر زحمت کشیدید عزاداری کردید خدا انشاءاللّه به همهتان اجر عنایت کند . غیبت امام زمان علیهالسلام از ناحیهی بد عمل کردن بشر است طبق آنچه که جناب آقای نوبختی به من الان فرمودند روز سیزدهم ماه ربیع الاول یک راهپیمایی خوبی از میدان فردوسی به طرف نماز جمعه دارند برای اینکه باصطلاح روز شروع امامت حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه است، یا روز قبلش یا روز دوّم، یعنی حضرت ولیعصر از لحظهای که حضرت عسکری از دنیا رفتند، امام ما، امام حی کرهی زمین ما واقع شدند و هر چه هم از آن روز به بعد غیبت واقع شده، منّا، از ناحیهی بد عمل کردن ما و قبول نکردن حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه توسط ما است تا الان، نه اینکه غیبت تقدیر باشد، البته تقدیر بعد از این اعمال ماست، معنایش این نیست از اول خدا حضرت ولیعصر ارواحنافداه را برای اینکه هزار سال مثلاً در غیبت باشند خلق کرده! این که کار عبثی از جانب خدا است، نه! از همان روز اول، از همان ساعت اوّل مثل خود امام حسن عسکری صلوات الله علیه که بعد از وفات امام هادی امامت به عهدهی ایشان بود همینطور امامت حضرت بقیةاللّه هم از همان روز به عهدهی ایشان است، امامت مال ایشان است و حتّی امام ظاهر هم باید میبودند و غیبتی که دارند به خاطر این است که مثال زدهام برایتان؛ یک معلمی میآید پشت کلاس، میبیند که بچهها به هم ریختهاند، دارند به سر و کلّهی هم میزنند، اگر معلم وارد بشود او را هم میزنند، اینقدر این دانشآموزان بیحیایند، حالا میایستد پشت دَر تا اینها آرام بگیرند بعد وارد بشود و درسش را شروع بکند. حضرت ولیعصر صلوات اللّه علیه هم با مردم کرهی زمین – شما خودتان را نگویید نه! ما اینطوری نیستیم. بله! شما خیلی کم هستید، تمام مردم ایران هم آماده باشند باز در مقابل مردم دنیا کم هستند- منتظر است که ببینیم بالأخره این بچّهها، این نافهمها، این بیشعورها! هر چه میخواهید بگویید! که میبینید چه بیشعوری میکنند و همهی کارهای زشت را بخاطر سیاستشان انجام میدهند و شیعه را در فراق امام زمانشان گذاشتهاند و انشاءاللّه امیدواریم که اینها سر عقل بیایند، آرام بشوند، بنشینند، معلم بخواهند، تا حضرت ولیعصر ارواحنافداه ظهور کنند. البته روز جمعه است، ما از جناب آقای نوبختی عذر خواستیم که رفقا شاید برنامهشان به هم بخورد، و الاّ ما هم میآمدیم خدمتتان و در این راهپیمایی شرکت میکردیم. من رضی بعمل قوم فهو منهم (غررالحکم، ج 2، ص 131، ح 2085)، این اندازه ما هستیم. این دوستانی که اینجا هستند همهشان بخاطر این کار شما راضی هستند و انشاءاللّه در ثواب هم ما جزء شما باشیم. دعای ختم مجلس نسئلک اللهم و ندعوک؛ باعظم اسمائک؛ و بمولانا صاحب الزمان؛ یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه، خدایا فرج امام زمان ما را برسان، ما را از بهترین اصحاب و یاورانش قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا ما را از دوستان، از مؤمنین به آن حضرت قرارمان بده، توفیق تزکیهی نفس به همهمان مرحمت بفرما، خدایا به آبروی ولیعصر امراض روحیمان شفا مرحمت بفرما، مریضهای اسلام شفا عنایت بفرما، مریضهای منظور شفای کامل مرحمت بفرما، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهدایمان با شهدای کربلا محشور بفرما، خدمتگزاران به این مملکت زیر سایهی امام زمان از همهی خطرات حفظ بفرما. پروردگارا به آبروی ولیعصر عیدی ما را در این ماه فرج امام زمانمان قرار بده، عاقبتمان ختم بخیر بفرما، و عجّل فی فرج مولانا.
لینک آپارات: کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.